پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

14 داستان آموزنده ازامام صادق علیه السلام

14 داستان آموزنده ازامام صادق علیه السلام

1. تلخى گوش و شورى آب چشم

ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:

روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست ؟

عرض کردم : مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى نفوذ کلام است .

حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مى کند؟

عرض کردم : بلى .

پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟

نعمان پاسخ داد: خیر.

حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟

جواب گفت : خیر.

امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟

اظهار داشت : خیر.

ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .

بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مى شد.

و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد
تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.

و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.

و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله ((لا إ له إ لاّ اللّه )) است ، که اوّل آن ((لا اله )) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه )) است ، یعنى ؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.(1)

2. یک جهان در یک جسم

روزى یک نفر نصرانى به محضر مبارک امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و پیرامون تشکیلات و خصوصیّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح کرد؟

امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :

خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه ترکیب کرده و آفریده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.

رگ ها جسم انسان را سیراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پایدار و ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مى باشند.

سپس امام علیه السلام افزود:

خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفریده است ، که در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و در کف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو یک قطعه ؛ و شانه نیز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.

و همچنین هر یک از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، که 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و یک قطعه در ران .

و نشیمن گاه نیز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.

و در کمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.

و در هر یک از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، که دو طرف 18 عدد مى باشد.

و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .

و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.

و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غیر از فکّ پائین و بالا، موجود است .

و معمولا انسان ها تا سنین بیست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنین 20 سالگى به بعد تعداد چهار دندان دیگر که به نام دندان هاى عقل معروف است ، روئیده مى شود.(2)

3. مرثیّه شاعر و اهمیّت گریه

یکى از اصحاب نزدیک امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید شحّام حکایت کند:

روزى به همراه عدّه اى در محضر پربرکت آن حضرت بودیم ، یکى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و کنار خود نشانید و فرمود: اى جعفر! شنیده ام که درباره جدّم ، حسین علیه السلام شعر گفته اى ؟

جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدایت گردم .

حضرت فرمود: چند بیتى از آن اشعار را برایم بخوان .

همین که جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسین علیه السلام شد، امام صادق علیه السلام به قدرى گریست که تمام محاسن شریفش خیس ‍ گردید؛ و تمام اهل منزل نیز گریه اى بسیار کردند.

سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ، ملائکه مقرّب الهى در این مجلس ‍ حضور دارند و همانند ما مرثیّه جدّم حسین علیه السلام را مى شنوند؛ و بر مصیبت آن بزگوار مى گریند.

آن گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن که بر مصائب حسین سلام اللّه علیه ، مرثیّه سرائى مى کنى اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نیز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.

بعد از آن ، امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستى بیش از این درباره فضیلت مرثیّه خوانى و گریه براى جدّم ، حسین علیه السلام ، برایت بگویم ؟

جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .

حضرت فرمود: هرکس درباره حسین علیه السلام شعرى بگوید و بگرید و دیگران را نیز بگریاند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش ‍ مى دهد.
(3)

4. کِشتى در دریاى شیرین و سفید

ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حکایت کند:

روزى وارد شهر مدینه شدم و منزل امام جعفر صادق علیه السلام رفتم به حضرتش سلام کرده و با حالت گریه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گریان هستى ؟

عرض کردم : اى پسر رسول خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گویند: شما شیعه ها هیچ برترى بر ما ندارید و با دیگران یکسان مى باشید.

حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.

سپس امام علیه السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارک خود را بر زمین سائید و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارک و تعالى ایجاد شو، پس ‍ ناگهان یک کشتى قرمز رنگ نمایان گردید؛ و در وسط آن درّى سفید رنگ و بر بالاى کشتى پرچمى سبز وجود داشت که روى آن نوشته بود:

((لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ، یقتل القائم الا عداء، و یبعث المؤ منون ، ینصره اللّه )) یعنى ؛ نیست خدائى جز خداى یکتا، محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست ، قائم آل محمّد علیهم السلام دشمنان را هلاک و نابود مى گرداند و خداوند او را به وسیله ملائکه یارى مى نماید.

در همین بین متوجه شدم که چهار صندلى درون کشتى وجود دارد، که از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس امام صادق علیه السلام روى یکى از صندلى ها نشست و دو فرزندش حضرت موسى کاظم و اسماعیل را کنار خود نشانید؛ و به من فرمود: تو هم بنشین . چون همگى روى صندلى ها نشستیم ؛ به کشتى خطاب کرد و فرمود: به امر خداوند متعال حرکت کن .

پس کشتى در میان آب دریائى که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر بود، حرکت کرد تا رسیدیم به سلسله کوه هائى که از دُرّ و یاقوت بود؛ و سپس به جزیره اى برخوردیم که وسط آن چندین قبّه و گنبد سفید وجود داشت و ملائکه الهى در آن جا تجمّع کرده بودند.

هنگامى که نزدیک آن ها رسیدیم با صداى بلند گفتند: یاابن رسول الّله ! خوش آمدى .

بعد از آن ، حضرت فرمود: این گنبدها و قبّه ها مربوط به آل محمّد، از ذریّه حضرت رسول صلوات الّله علیهم است ، که هر زمان یکى از آن ها رحلت نماید، وارد یکى از این ساختمان ها خواهد شد تا مدّت زمانى را که خداوند متعال تعیین و در قرآن بیان نموده است :

ثمّرددنالکم الکرّة علیهم واءمددناکم با موال وبنین وجعلناکم اءکثرنفیرا(4) یعنى ؛ شما اهل بیت رسالت را مرتبه اى دیگر به عالم دنیا باز مى گردانیم ... .

و بعد از آن ، دست مبارک خود را درون آب دریا کرد و مقدارى درّ و یاقوت بیرون آورد و به من فرمود: اى داود! چنانچه طالب دنیا هستى این جواهرات را بگیر.

عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! من به دنیا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس ‍ آن ها را به دریا ریخت و سپس مقدارى از شن هاى کف دریا را بیرون آورد که از مُشک و عَنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگى ، آن را استشمام کردیم به دریا ریخت ؛ و بعد از آن فرمود: برخیزید تا به امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن على ، ابو عبدالله حسین بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسین و ابو جعفر محمّد ابن علىّ سلام کنیم .

پس به امر حضرت برخاستیم و حرکت کردیم تا به گنبدى در میان گنبدها رسیدیم و حضرت پرده اى را که آویزان بود بلند نمود پس امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام را مشاهده کردیم که در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام کردیم .

سپس وارد قبّه اى دیگر شدیم و امام حسن مجتبى علیه السلام را دیدیم و سلام کردیم ، تا پنج گنبد و قبّه رفتیم و در هر یک امامى حضور داشت تا آخر، که امام محمّد باقر علیه السلام بود و بر یکایک ایشان سلام کردیم .

بعد از آن ، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: به سمت راست جزیره نگاه کنید، همین که نظر کردیم چند قبّه دیگر را دیدیم که بدون پرده بود، پس عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! چطور این قبّه ها بدون پرده است ؟!

در پاسخ اظهار نمود: این ها براى من و دیگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به میان جزیره توجّه نمائید؛ و چون دقّت کردیم گنبدى رفیع و بلندتر از دیگر قبّه ها را دیدیم که وسط آن تختى قرار داشت .

بعد از آن امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: این قبّه مخصوص قائم آل محمّد علیهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشید تا بازگردیم ، و کشتى را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حرکت کن ، پس ناگهان بعد از لحظاتى در همان محلّ قرار گرفتیم .(5)

 

5. میهمان خراسانى و تنور آتش

ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:

در منزل آن حضرت بودم ، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :

یاابن رسول اللّه ! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟!

امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن .

همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشین .

سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.

در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.

حضرت امام صادق سلام اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین .

هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست .
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .

پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است .

همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.

بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟

سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم .(6)

6. آمرزش گناه دوست و مخالف

مرحوم راوندى در کتاب خرایج و جرائح خود آورده است :

امام محمّد باقر به همراه فرزندش امام جعفر صادق علیهما السلام جهت انجام مراسم حجّ وارد مکّه مکّرمه شدند.

در مسجدالحرام نزدیک کعبه الهى نشسته بودند، که شخصى وارد شد و اظهار داشت : سؤ الى دارم ؟

امام باقر علیه السلام فرمود: از فرزندم ، جعفر سؤ ال کن .

آن مرد خطاب به حضرت صادق علیه السلام کرد و گفت : سؤ الى دارم ؟

حضرت فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .

آن مرد گفت : تکلیف کسى که گناهى بزرگ مرتکب شده است ، چیست ؟

حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان از روى عمد و بدون عذر روزه خوارى نموده است ؟

گفت : گناهى بزرگ تر انجام داده است .

حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان زنا کرده است ؟

آن مرد اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! گناهى بزرگ تر از آن را مرتکب شده است .

حضرت فرمود: آیا شخص بى گناهى را کشته است ؟

گفت : از آن هم بزرگ تر.

پس از آن صادق آل محمّد علیهم السلام فرمود: چنانچه آن از شیعیان و دوستداران امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام باشد، باید به زیارت کعبه الهى برود و توبه نماید؛ و سپس قسم یاد کند که دیگر مرتکب چنان گناهى نشود؛ ولى اگر از مخالفین و معاندین باشد راه پذیرش توبه براى او نیست .

آن مرد گفت : خداوند، شما فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام را مورد رحمت خویش قرار دهد، من این چنین جوابى را از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز شنیده ام .
بعد از آن ، از محضر مقدّس آن بزرگواران خداحافظى کرد و رفت .

امام محمّد باقر علیه السلام به فرزندش فرمود: همانا این شخص ، حضرت خضر علیه السلام بود، که خواست تو را به مردم معرّفى نماید.(7)

7. عدالت در علاقه و محبّت زنان

روزى ابن ابى العوجاء از هشام بن حکم - که هر دو از شاگردان امام جعفر صادق علیه السلام هستند، پرسید: آیا خداوند متعال حکیم و به همه امور و مسائل دانا است ؟
پاسخ داد: آرى ، او حکیم ترین و داناترین حکیمان و عالمان است .

پرسید: آیه قرآن فانکحوا ماطاب لکم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فإ ن خفتم ...(8) که مى فرماید: آنچه از زنان مورد علاقه شما قرار گیرد مى توانید تا چهار زن ازدواج نمائید و اگر نتوانستید بین آن ها عدالت نمائید، به یک نفر اکتفا کنید، آیا ضرورى و حتمى است ؟

هشام گفت : بلى ، سپس پرسید: پس این آیه قرآن ولن تستطیعوا اءن تعدلوا بین النّساء...(9) که مى فرماید: هرگز نخواهید توانست بین زنان به عدالت رفتار نمائید، آیا با آیه قبل منافات ندارد؟

اگر خداوند، حکیم است ؛ پس چرا دو سخن مخالف و ضدّ یکدیگر در یک موضوع ایراد مى نماید؟

هشام از دادن پاسخ صحیح ساکت ماند؛ و سریع به سمت منزل امام صادق علیه السلام حرکت نمود و چون به مدینه رسید و بر آن حضرت وارد گردید، امام علیه السلام فرمود: چه عجب ، الا ن که موقع حجّ نیست ، چطور این جا آمده اى ؟!

هشام گفت : به جهت یک مشکل علمى که ابن ابى العوجاء از من سؤ ال نمود و نتوانستم جواب آن را بگویم ، به حضور شما آمدم ؛ و سپس داستان را به طور مشروح براى حضرت تعریف کرد.

حضرت فرمود: در رابطه با آیه اوّل ، مقصود مصارف و مخارج زن مى باشد یعنى اگر امکانات مالى برایتان فراهم بود و مایل بودید، مى توانید تا چهار زن را ازدواج نمائید؛ وگرنه بیش از یکى حقّ ندارید.

و امّا نسبت به دوّمین آیه قرآن ، مقصود علاقه و محبّت است ، که امکان ندارد مردى نسبت به تمام همسران خود یک نوع ابراز علاقه و محبّت داشته باشد.
بنابراین در این جهت ، رعایت عدالت امکان ندارد، برخلاف آیه اوّل که امکان عدالت هست و مى توان براى هر کدام یک نوع لباس ، منزل ، خوراک و... تهیّه و در اختیار آن ها قرار داد.

بعد از آن هشام از حضرت صادق علیه السلام خداحافظى کرد و چون نزد ابن ابى العوجاء آمد و جواب حضرت را بازگو نمود، ابن ابى العوجاء گفت : به خدا قسم ! این جواب از خودت نمى باشد.(10)

 

8. اهمّیت دیدار خویشاوندان

مرحوم شیخ طوسى در کتاب خود حکایت نموده است :

روزى منصور دوانیقى امام صادق علیه السلام را به دربار خود احضار کرد، هنگامى که حضرت وارد شد، کنار منصور - که برایش محلّى در نظر گرفته شده بود - نشست .

پس از آن ، منصور دستور داد تا فرزندش مهدى را بیاورند؛ و چون آمدن مهدى مقدارى به تاءخیر افتاد، منصور با تهدید گفت : چرا مهدى نیامد؟

اطرافیان در پاسخ گفتند: همین الا ن خواهد آمد.

هنگامى که مهدى وارد مجلس شد، خود را آراسته و خوشبو کرده بود؛ منصور خطاب به امام صادق علیه السلام کرد و اظهار داشت :

یاابن رسول اللّه ! حدیثى را پیرامون دیدار و رسیدگى به خویشان برایم گفته اى ، دوست دارم آن حدیث را تکرار فرمائى تا فرزندم ، مهدى نیز بشنود.

حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه مردى با یکى از خویشان خود صله رحم نماید و از عمرش سه سال بیشتر باقى نباشد، خداوند متعال آن را به مدّت سى سال طولانى مى نماید؛ و اگر قطع صله رحم نمود و سى سال از عمرش باقى بود، خداوند آن را سه سال مى گرداند.

منصور گفت : این حدیث خوب بود؛ ولى قصد من آن نبود، حضرت فرمود: بلى ، پدرم از امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت نمود: صله رحم سبب عمران و آبادى خانه و زندگى است ؛ و نیز موجب افزایش عمر خواهد بود، گرچه از خوبان نباشد.

منصور گفت : این خوب بود، ولى منظورم حدیث دیگرى است .

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: پدرم باقرالعلوم از پدرش زین العابدین و او از پدرش سیّدالشّهداء، از امیرالمؤ منین علىّ علیهم السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله حدیثى را نقل کرده است ، که فرمود:

صله رحم بازخواست شب اوّل قبر و محاسبات قیامت را آسان مى گرداند؛ و دل مرده را با از بین بردن کینه ها و حسادت ها و ناراحتى ها زنده و شاداب مى نماید.
در این هنگام منصور گفت : آرى ، منظورم همین حدیث بود.(11)

9. فضیلت میهمان بر میزبان

محمّد بن قیس حکایت کند:

روزى در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام نام گروهى از مسلمانان به میان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن که دو یا سه نفر از این افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى کنم و مى آیند در منزل ما غذا مى خورند.

امام صادق علیه السلام به من خطاب کرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از فضیلتى است ، که تو بر آن ها دارى .

اظهار داشتم : فدایت شوم ، چنین چیزى چطور ممکن است ؟!

در حالى که من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذیرائى و انفاق مى نمایم !!

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون هنگامى که آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان میهمان تو مى گردند و زمانى که خواستند بیرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .(12)

10. چاره جوئى قبل از حادثه

قتبه اعشى - که یکى از دوستان امام صادق جعفر علیه السلام - است ، گوید:

روزى از روزها یکى از کودکان آن حضرت مریض شده بود، و من به قصد عیادتش حرکت کردم ، حضرت را جلوى منزلش اندوهگین و غمناک دیدم .

عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت شوم ، حال فرزندت چگونه است ؟

حضرت فرمود: با همان حالتى که بوده است ، هنوز مریضى و ناراحتى او بر همان حالت ادامه دارد.

بعد از آن ، حضرت سریع به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتى گذشت از منزل بیرون آمد در حالتى که چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمى شد.
فکر کردم که بحمداللّه حال کودک بهبود یافته است ، لذا سؤ ال کردم : اى مولایم ! بفرمائید حال کودک چگونه است ؟

فرمود: راهى را که مى بایست برود، رفت .

عرض کردم : قربانت گردم ، در آن هنگامى که کودک زنده و مریض حال بود، شما را غمگین و محزون مشاهده کردم ؛ ولى اکنون که او وفات یافت ، شما را در حالتى دیگر مشاهده مى کنم ؟!

حضرت فرمود: اى قتبه ! ما خانواده اى هستیم که قبل از ورود بلا و مصیبت چاره اندیشى مى نمائیم ؛ ولى زمانى که مصیبت اتفاق افتاد و واقع گردید تسلیم قضا و قدر الهى مى باشیم و راضى به رضاى او هستیم ، بنابر این دیگر ناراحتى و اندوه معنائى ندارد.(13)

و به دنباله همین روایت آمده است ، که حضرت فرمود: ما اهل بیت رسالت ، همچون دیگران دوست داریم که خود و خانواده و اموالمان سالم باشد؛ امّا هنگامى که اراده خداوند و قضا و قدر او فرا رسد، تسلیم امر حقّ گشته و راضى به مشیّت الهى او هستیم .

11. گناه بى اعتنائى سواره

طبق روایتى که در کتاب هاى معتبر وارد شده است :

در یکى از سال ها امام صادق علیه السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوى مکّه معظّمه حرکت کردند.

در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش ‍ مى کنید؟

یکى از افراد - که از اهالى خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت : یاابن رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بریم از این که خواسته باشیم به شما بى اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم .

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص ‍ هستى .

آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده ام .

حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بین راه که مى آمدى در نزدیکى جُحفه ، تو با آن شخصى که مى گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى ؟

و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شاءن دانستى ؛ و حتّى سر خود را بالا نکردى ؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى .

و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است .(14)

12. کنار هر نفر یک نان

مُعلّى بن خُنیس - که یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام و از راویان حدیث است - حکایت کند:

در شبى تاریک و بارانى امام صادق علیه السلام از منزل خارج شد و به سوى محلّه بنى ساعده روانه گشت ، من نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردم .

در بین راه ، چیزى از دست آن حضرت روى زمین افتاد، فرمود: خداوندا! آن را به ما باز گردان .

من جلو رفتم و سلام کردم ، حضرت پس از جواب سلام ، اظهار داشت : مُعلّى هستى ؟

عرض کردم : بلى ، فدایت شوم .

فرمود: در همین دور و بر دقّت کن و دستى روى زمین بکش ، اگر چیزى پیدا کردى ، آن را بردار و به من بده .

مُعلّى گوید: مقدارى تفحّص کردم و روى زمین را جستجو نمودم تا آن که زنبیلى را یافتم که داخل آن نان بود، آن را برداشتم و تحویل امام صادق علیه السلام دادم و عرض کردم : اى مولاى من ! اجازه بفرمائید من آن را حمل کنم و همراه شما بیاورم ؟

حضرت فرمود: خیر، من خودم براى این امر سزاوارترم ؛ ولیکن اگر مایل باشى مى توانى با من همراهى کنى .

مُعلّى گفت : من نیز همراه امام صادق علیه السلام حرکت کردم تا آن که به محلّه بنى ساعده رسیدیم ، افرادى را در آن جا دیدم که خوابیده بودند.

حضرت به هر یک از آن افراد که مى رسید، یک قرص نان از درون زنبیل برداشته و کنار او مى گذاشت ؛ و به همین منوال تا آخرین نفر به هر کدام یک قرص نان داد؛ و سپس با هم برگشتیم .

در بین راه ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! آن ها که متوجّه نشدند و شما را نشناختند؟!

فرمود: خیر، اگر مى خواستم متوجّه شوند، باید نمک هم برایشان مى آوردم ؛ و سپس افزود: خداوند امور همه چیزها را از جهت محاسبه ، در اختیار ملائکه قرار داده است مگر صدقه را، که مستقیما خودش آن را تحویل مى گیرد و مورد محاسبه و پاداش قرار مى دهد.

پس از آن فرمود: پدرم امام محمّد باقر علیه السلام هرگاه صدقه اى به فقیر مى داد، آن را در دست فقیر مى گذاشت و دست خود را مى بوسید؛ چون صدقه قبل از آن که به دست سائل و فقیر برسد، مورد توجّه خداوند قرار خواهد گرفت .(15)

13. بخشنده و مخلص گمنام

ابوجعفر خثعمى - که یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت کند:

روزى حضرت صادق علیه السلام کیسه اى که مقدار پنجاه دینار پول در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سیّد بنى هاشم بده ؛ و به او نگو توسّط چه کسى ارسال شده است .

خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم ، پرسید: این پول از طرف چه کسى براى من فرستاده شده است ؟!
و سپس گفت : خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه ، هر چند وقت یک بار، مقدار پولى را براى ما مى فرستد و ما زندگى خود را با آن تاءمین و سپرى مى کنیم ؛ ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست .(16)

(معناى داشتن اخلاص و ریاکار نبودن همین است ، که انسان نزد خداوند شناخته شود، نه این که براى خدا شریک قرار دهد).

همچنین آورده اند:
شخصى خدمت امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت : یاابن رسول اللّه ! پسرعمویت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئى مى کند.

پس از آن که آن شخص سخن چین حرفش تمام شد، حضرت به کنیز خود فرمود تا اندکى آب ، براى وضو بیاورد؛ و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان کرد که حتما حضرت صادق علیه السلام براى پسرعمویش نفرین خواهد کرد؛ ولى برخلاف تصوّر او، هنگامى که امام علیه السلام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و براى پسرعموى خود چنین دعا نمود:

اى پروردگار من ! این حقّ من است و من او را بخشیدم ؛ و تو جود و کرمت از من بیشتر مى باشد، او را ببخش و به واسطه این عملش مجازاتش مگردان ، با شنیدن این دعا تعجّب آن مرد سخن چین برانگیخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت .(17)

14.پیش بینى از فرقه اسماعیلیّه

زرارة بن اعین حکایت کند:

روزى به منزل امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم ، فرزندش حضرت موسى کاظم علیه السلام را در کنارش دیدم و جلوى ایشان جنازه اى - که روى آن پوشیده بود - قرار داشت .

امام صادق علیه السلام فرمود: داود رقّى ، حمران و ابو بصیر را بگو که نزد من آیند.

در همین بین مفضّل بن عمر - دربان حضرت - وارد شد و من براى انجام ماءموریّت بیرون رفتم ؛ و پس از ساعتى به همراه آن افراد حضور امام علیه السلام بازگشتم و مردم مرتّب به منزل حضرت رفت و آمد مى کردند.

امام صادق علیه السلام جلو آمد و در حضور جمعیّت - که حدود سى نفر بودند - خطاب به داود رقّى کرد و فرمود: پارچه را از روى صورت فرزندم ، اسماعیل برطرف نما.
سپس اظهار داشت : اى داود! اسماعیل زنده است ، یا مرده ؟

داود پاسخ داد: او مرده است .

بعد از آن ، افراد یکى پس از دیگرى مى آمدند و صورت اسماعیل را مى دیدند و حضرت همان سؤ ال را از آنان مى پرسید؛ و آنان مى گفتند: او مرده و از دنیا رفته است .

آن گاه حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد بر اقرار این افراد باش ؛ و سپس ‍ دستور داد تا جنازه اسماعیل را غسل داده و کفن نمایند.

و چون فارغ شدند، فرمود: اى مفضّل ! صورتش را باز کن و پس از آن سؤ ال نمود: آیا او مرده است ، یا زنده ؟

و مفضّل گفت : او مرده است ، حضرت اظهار داشت : خداوندا! تو شاهد باش .

و سپس جنازه را جهت دفن حمل کردند؛ و هنگامى که جنازه را در قبر نهادند، امام علیه السلام جلو آمد و به مفضّل فرمود: صورتش را باز کن تا تمام افراد ببینند که او زنده است ، یا مرده ؟

و همگى شهادت دادند بر این که او مرده است .

آن گاه حضرت همچنین فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آن ها باش ، اى افراد حاضر! شاهد و گواه باشید که به زودى گروهى به وسیله اسماعیل راه باطل را برگزینند و گویند که او زنده است ؛ و امام و پیشوا خواهد بود.

آنان بدین وسیله مى خواهند نور خدا را خاموش کنند و در مقابل خلیفه و حجّت خدا یعنى ؛ فرزندم ، موسى کاظم موضع بگیرند، ولیکن خداوند متعال نور خویش را به اتمام مى رساند، گرچه مشرکان و بدخواهان نخواسته باشند.

و همین که خاک ها را داخل قبر ریختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت : چه کسى درون این قبر زیر خاک پنهان گشت ؟

همگى گفتند: یاابن رسول اللّه ! فرزند شما اسماعیل بود، که پس از غسل و کفن در این قبر دفن گردید.

و در پایان مراسم تدفین ، براى آخرین بار حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد و گواه باش ؛ و سپس دست حضرت موسى کاظم علیه السلام را گرفت و اظهار داشت : این فرزندم خلیفه بر حقّ است ، بدانید که حقّ با او و نیز او با حقّ است ؛ و حقّ از نسل او خواهد بود تا هنگامى که وارث زمین - یعنى ولىّ عصر، امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف )، آشکار گردد.(18)

پى‏نوشتها:

1- بحارالا نوار: ج 2، ص 295، ح 14، به نقل از علل الشّرایع .
2- بحارالا نوار: ج 47، ص 218، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب : ج 3، ص 379.
3- اختیار معرفة الرّجال : ص 289، ح 508.
4- سوره اسراء: 6
5- نوادرالمعجزات طبرى : ص 146، ح 15، مدینة المعاجز: ج 5، ص 302، ح 1633، دلائل الا مامة : ص 294، ح 249.
6- بحارالا نوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب .
7- بحارالا نوار: ج 47، ص 21، ح 20.
8- سوره نساء: آیه 3.
9- سوره نساء: آیه 129.
10- اعیان الشّیعة : ج 1، ص 662.
11- امالى شیخ طوسى : ص 316، بحارالا نوار: ج 47، ص 163، ح 3.
12- محجّة البیضاء: ج 3، ص 33.
13- اعیان الشّیعة : ج 1، ص 664، بحارالا نوار: ج 47، ص 268، ح 39، و ص 18، ح 7 با مختصر تفاوت .
14- کافى : ج 8، ص 88، ح 73، وسائل الشّیعة : ج 12، ص 272، ح 1.
15- بحارالا نوار: ج 93، ص 6 125 و ص 8 127 و ج 47، ص 20، ح 17.
16- أ مالى شیخ طوسى : ج 2، ص 290.
17- جامع الا حادیث الشّیعة : ج 7، ص 457، ح 36.
18- بحارالا نوار: ج 48، ص 21، ح 32، غیبة نعمانى : ص 179.

 

 

چهل حدیث گهربار منتخب ازامام جعفرصادق علیه السلام

چهل حدیث گهربار منتخب

قالَ الامامُ جَعْفَرُ بنُ محمّد الصّادقُ علیه السلام :


1- حَدیثی حَدیثُ ابى ، وَ حَدیثُ ابى حَدیثُ جَدى ، وَ حَدیثُ جَدّى حَدیثُ الْحُسَیْنِ، وَ حَدیثُ الْحُسَیْنِ حَدیثُ الْحَسَنِ، وَ حَدیثُ الْحَسَنِ حَدیثُ امیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ حَدیثُ امیرَالْمُؤْمِنینَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ، وَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(1)
ترجمه :
فرمود: سخن و حدیث من همانند سخن پدرم مى باشد، و سخن پدرم همچون سخن جدّم ، و سخن جدّم نیز مانند سخن حسین و نیز سخن او با سخن حسن یکى است و سخن حسن همانند سخن امیرالمؤ منین علىّ و کلام او از کلام رسول خدا مى باشد، که سخن رسول اللّه به نقل از سخن خداوند متعال خواهد بود.

2- قالَ علیه السلام : مَنْ حَفِظَ مِنْ شیعَتِنا ارْبَعینَ حَدیثا بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقیامَةِ عالِما فَقیها وَلَمْ یُعَذِّبْهُ.(2)
ترجمه :
فرمود: هرکس از شیعیان ما چهل حدیث را حفظ کند و به آن ها عمل نماید ، خداوند او را دانشمندى فقیه در قیامت محشور مى گرداند و عذاب نمى شود.

3- قالَ علیه السلام : قَضا حاجَةِالْمُؤْمِنِ افْضَلُ مِنْ الْفِ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلةٍ بِمَناسِکِها، وَ عِتْقِ الْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللّهِ، وَ حِمْلانِ الْفِ فَرَسٍ فى سَبیلِ اللّهِ بِسَرْجِها وَ لَحْمِها.(3)
ترجمه :
فرمود: برآوردن حوائج و نیازمندى هاى مؤ من از هزار حجّ مقبول و آزادى هزار بنده و فرستادن هزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است .

4- قالَ علیه السلام : اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ.(4)
ترجمه :
فرمود: اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند پیرامون نماز است ، پس اگر نمازش ‍ قبول شود بقیه عبادات و اعمالش نیز پذیرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.

5- قالَ علیه السلام : إ ذا فَشَتْ ارْبَعَةٌ ظَهَرَتْ ارْبَعَةٌ: إ ذا فَشا الزِّنا کَثُرَتِ الزَّلازِلُ، وَ إ ذا اُمْسِکَتِ الزَّکاةُ هَلَکَتِ الْماشِیَةُ، وَ إ ذا جارَ الْحُکّامُ فِى الْقَضا اُمْسِکَ الْمَطَرُ مِنَ السَّما، وَ إ ذا ظَفَرَتِ الذِّمَةُ نُصِرُ الْمُشْرِکُونَ عَلَى الْمُسْلِمینَ.(5)
ترجمه :
فرمود: هنگامى که چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید:
چنانچه زنا رایج گردد زلزله و مرگ ناگهانى فراوان شود.
چنانچه زکات و خمسِ اموال پرداخت نشود حیوانات اهلى نابود شود.
اگر حاکمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمایند باران رحمت خداوند نمى بارد.
و اگر اهل ذمّه تقویت شوند مشرکین بر مسلمین پیروز آیند.

6- قالَ علیه السلام : مَنْ عابَ اخاهُ بِعَیْبٍ فَهُوَ مِنْ اهْلِ النّارِ.(6)
ترجمه :
فرمود: هرکس برادر ایمانى خود را برچسبى بزند و او را متّهم کند از اهل آتش خواهد بود.

7- قالَ علیه السلام : الصَّمْتُ کَنْزٌ وافِرٌ، وَ زَیْنُ الْحِلْمِ، وَ سَتْرُالْجاهِلِ.(7)
ترجمه :
فرمود: سکوت همانند گنجى پربها، زینت بخش حلم و بردبارى است ؛ و نیز سکوت ، سرپوشى بر آبروى شخص نادان و جاهل مى باشد.

8- قالَ علیه السلام : إ صْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ، وَلاتَصْحَبْ مَنْ یَتَزَّیَنُ لَکَ.(8)
ترجمه :
فرمود: با کسى دوستى و رفت و آمد کن که موجب عزّت و سربلندى تو باشد، و با کسى که مى خواهد از تو بهره ببرد و خودنمائى مى کند همدم مباش.

9- قالَ علیه السلام : کَمالُ الْمُؤْمِنِ فى ثَلاثِ خِصالٍ: الْفِقْهُ فى دینِهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالتَّقْدیرُ فِى الْمَعیشَةِ.(9)
ترجمه :
فرمود: شخصیّت و کمال مؤ من در سه خصلت است : آشنا بودن به مسائل و احکام دین ، صبر در مقابل شداید و ناملایمات ، زندگى او همراه با حساب و کتاب و برنامه ریزى دقیق باشد.

10- قالَ علیه السلام : عَلَیْکُمْ بِإ تْیانِ الْمَساجِدِ، فَإ نَّها بُیُوتُ اللّهِ فِى الارْضِ، و مَنْ اتاها مُتَطِّهِرا طَهَّرَهُ اللّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ، وَ کَتَبَ مِنْ زُوّارِهِ.(10)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به دخول در مساجد، چون که آن ها خانه خداوند بر روى زمین است ؛ و هر کسى که با طهارت وارد آن شود خداوند متعال او را از گناهان تطهیر مى نماید و در زمره زیارت کنندگانش محسوب مى شوند.

11- قالَ علیه السلام : مَن قالَ بَعْدَ صَلوةِالصُّبْحِ قَبْلَ انْ یَتَکَلَّمَ: ((بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، وَلا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ إ لاّ بِاللّهِ الْعَلىٍّّ الْعَظیمِ)) یُعیدُها سَبْعَ مَرّاتٍ، دَفَعَ اللّهُ عَنْهُ سَبْعینَ نَوْعا مِنْ أ نْواعِ الْبَلا، اهْوَنُهَاالْجُذامُ وَالْبَرَصُ.(11)
ترجمه :
فرمود: هر کسى بعد از نماز صبح پیش از آن که سخنى مطرح کند، هفت مرتبه بگوید: ((بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ، لا حول و لا قوّة إ لاّ باللّه العلیّ العظیم )) خداوند متعال هفتاد نوع بلا از او دور گرداند که ساده ترین آن ها مرض پیسى و جذام باشد.

12- قالَ علیه السلام : مَنْ تَوَضَّا وَ تَمَنْدَلَ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، وَ مَنْ تَوَضَّا وَلَمْ یَتَمَنْدَلْ حَتّى یَجُفَّ وُضُوئُهُ، کُتِبَ لَهُ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.(12)
ترجمه :
فرمود: هرکس وضو بگیرد و با حوله خشک نماید یک حسنه دارد و چنانچه خشک نکند سى حسنه خواهد داشت .

13- قالَ علیه السلام : لاَ فْطارُکَ فى مَنْزِلِ اخیکَ افْضَلُ مِنْ صِیامِکَ سَبْعینَ ضِعْفا.(13)
ترجمه :
فرمود: اگر افطارى روزه ات را در منزل برادر - مؤ منت - ، انجام بدهى ثوابش هفتاد برابر اصل روزه است .

14- قالَ علیه السلام : إ ذا افْطَرَ الرَّجُلُ عَلَى الْما الْفاتِرِ نَقى کَبِدُهُ، وَ غَسَلَ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ، وَ قَوىَّ الْبَصَرَ وَالْحَدَقَ.(14)
ترجمه :
فرمود: چنانچه انسان روزه خود را با آب جوش افطار نماید کبدش پاک و سالم باقى مى ماند، و قلبش از کدورت ها تمیز و نور چشمش قوى و روشن مى گردد.

15- قالَ علیه السلام : مَنْ قَرَءَالْقُرْآنَ فِى الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ، وَ خُنِّفَ عَلى والِدَیْهِ وَ إ نْ کانا کافِرَیْنِ.(15)
ترجمه :
فرمود: هر که قرآن شریف را از روى آن قرائت نماید بر روشنائى چشمش ‍ افزوده گردد؛ و نیز گناهان پدر و مادرش سبک شود گرچه کافر باشند.

16- قالَ علیه السلام : مَنْ قَرَءَ قُلْ هُوَاللّهُ احَدٌ مَرَّةً واحِدَةً فَکَانَّما قَرَءَ ثُلْثَ الْقُرآنِ وَ ثُلْثَ التُّوراةِ وَ ثُلْثَ الاْ نْجیلِ وَ ثُلْثَ الزَّبُورِ.(16)
ترجمه :
فرمود: هر که یک مرتبه سوره توحید را تلاوت نماید، همانند کسى است که یک سوّم قرآن و تورات و انجیل و زبور را خوانده باشد.

17- قالَ علیه السلام : إ نَّ لِکُلِّ ثَمَرَةٍ سَمّا، فَإ ذا اتَیْتُمْ بِها فامسُّوهَ االْما، وَاغْمِسُوها فِى الْما.(17)
ترجمه :
فرمود: هر نوع میوه و ثمره اى ، مسموم و آغشته به میکرب ها است ؛ هر گاه خواستید از آن ها استفاده کنید با آب بشوئید.

18- قالَ علیه السلام : عَلَیْکُمْ بِالشَّلْجَمِ، فَکُلُوهُ وَادیمُوا اکْلَهُ، وَاکْتُمُوهُ إ لاّعَنْ اهْلِهِ، فَما مِنْ احَدٍ إ لاّ وَ بِهِ عِرْقٌ مِنَ الْجُذامِ، فَاذیبُوهُ بِاکْلِهِ.(18)
ترجمه :
فرمود: شلغم را اهمیّت دهید و مرتّب آن را میل نمائید و آن را به مخالفین معرّفى نکنید، شلغم رگ جذام را قطع و نابود مى سازد.

19- قالَ علیه السلام : یُسْتَجابُ الدُّعا فى ارْبَعَةِ مَواطِنَ: فِى الْوِتْرِ، وَ بَعْدَ الْفَجْرِ، وَ بَعْدَالظُّهْرِ، وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ.(19)
ترجمه :
فرمود: در چهار وقت دعا مستجاب خواهد شد: هنگام نماز وِتر، بعد از نماز صبح ، بعد از نماز ظهر، بعد از نماز مغرب .

20- قالَ علیه السلام : مَنْ دَعا لِعَشْرَةٍ مِنْ إ خْوانِهِ الْمَوْتى لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ اوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ.(20)
ترجمه :
فرمود: هرکس که در شب جمعه براى ده نفر از دوستان مؤ من خود که از دنیا رفته اند دعا و طلب مغفرت نماید، از اهل بهشت قرار خواهد گرفت .

21- قالَ علیه السلام : مِشْطُ الرَّاسِ یَذْهَبُ بِالْوَبا، وَ مِشْطُاللِّحْیَةِ یُشَدِّدُ الاْ ضْراسَ.(21)
ترجمه :
فرمود: شانه کردن موى سر موجب نابودى وَبا و مانع ریزش مو مى گردد، و شانه کردن ریش و محاسن ریشه دندان ها را محکم مى نماید.

22- قالَ علیه السلام ایُّما مُؤْمِنٍ سَئَلَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ حاجَةً وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلى قَض ائِها فَرَدَّهُ عَنْها، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ شُجاعا فى قَبْرِهِ، یَنْهَشُ مِنْ اصابِعِهِ.(22)
ترجمه :
فرمود: چنانچه مؤ منى از برادر ایمانیش حاجتى را طلب کند و او بتواند خواسته اش را برآورد و انجام ندهد، خداوند در قبرش یک افعى بر او مسلّط گرداند که هر لحظه او را آزار رساند.

23- قالَ علیه السلام : وَلَدٌ واحِدٌ یَقْدِمُهُ الرَّجُلُ، افْضَلُ مِنْ سَبْعینَ یَبْقُونَ بَعْدَهُ، شاکینَ فِى السِّلاحِ مَعَ الْقائِمِ (عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّریف ).(23)
ترجمه :
فرمود: اگر انسانى یکى از فرزندانش را پیش از خود به عالم آخرت بفرستد بهتر از آن است که چندین فرزند به جاى گذارد و در رکاب امام زمان علیه السلام با دشمن مبارزه کنند.

24- قالَ علیه السلام : إ ذا بَلَغَکَ عَنْ اخیکَ شَیْى ءٌ فَقالَ لَمْ اقُلْهُ فَاقْبَلْ مِنْهُ، فَإ نَّ ذلِکَ تَوْبَةٌ لَهُ. وَ قالَ علیه السلام : إ ذا بَلَغَکَ عَنْ اخیکَ شَیْى ءٌ وَ شَهِدَ ارْبَعُونَ انَّهُمْ سَمِعُوهُ مِنْهُ فَقالَ: لَمْ اقُلْهُ، فَاقْبَلْ مِنْهُ.(24)
ترجمه :
فرمود: چنانچه شنیدى که برادرت یا دوستت چیزى بر علیه تو گفته است و او تکذیب کرد قبول کن . همچنین فرمود: اگر چیزى را از برادرت بر علیه خودت شنیدى و نیز چهل نفر شهادت دادند، ولى او تکذیب کرد و گفت : من نگفته ام ، حرف او را بپذیر.

25- قالَ علیه السلام : لایَکْمُلُ إ یمانُ الْعَبْدِ حَتّى تَکُونَ فیهِ أ رْبَعُ خِصالٍ: یَحْسُنُ خُلْقُهُ، وَسَیْتَخِفُّ نَفْسَهُ، وَیُمْسِکُ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ، وَیُخْرِجَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ.(25)
ترجمه :
فرمود: ایمان انسان کامل نمى گردد مگر آن که چهار خصلت در او باشد: اخلاقش نیکو باشد، نفس خود را سبک شمارد، کنترل سخن داشته باشد، اضافى ثروتش حق الله ، حق الناس را بپردازد.

26- قالَ علیه السلام : داوُوا مَرْضاکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَادْفَعُوا ابْوابَ الْبَلایا بِالاْ سْتِغْفارِ.(26)
ترجمه :
فرمود: مریضان خود را به وسیله پرداخت صدقه مداوا و معالجه نمائید، و بلاها و مشکلات را با استغفار و توبه دفع کنید.

27- قالَ علیه السلام : إ نَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ فى افْضَلِ السّاعاتِ، فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعا فى إ دْبارِ الصَّلَواتِ.(27)
ترجمه :
فرمود: خداوند متعال پنج نماز در بهترین اوقات را بر شما واجب گرداند، پس سعى کنید حوایج و خواسته هاى خود را پس از هر نماز با خداوند مطرح و درخواست کنید.

28- قالَ علیه السلام : کُلُوا ما یَقَعُ مِنَ الْمائِدَةِ فِى الْحَضَرِ، فَإ نَّ فیهِ شِفا مِنْ کُلِّ دا، وَلا تَاکُلُوا مایَقَعُ مِنْها فِى الصَّحارى .(28)
ترجمه :
فرمود: هنگام خوردن غذا در منزل ، آنچه که اطراف سفره و ظرف مى ریزد جمع کنید و میل نمائید که در آن ها شفاى دردهاى درونى است ، ولى چنانچه در بیابان سفره انداختید؛ اضافه هاى آن را رها کنید براى جانوران .

29- قالَ علیه السلام : ارْبَعَةٌ مِنْ اخْلاقِ الاْ نْبیا: الْبِرُّ، وَالسَّخا، وَالصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالْقِیامُ بِحَقِّ الْمُؤمِنِ.(29)
ترجمه :
فرمود: چهار چیز از اخلاق پسندیده پیغمبران الهى است : نیکى ، سخاوت ، صبر و شکیبائى در مصائب و مشکلات ، اجرا حقّ و عدالت بین مؤ منین .

30- قالَ علیه السلام : إ مْتَحِنُوا شیعتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ: عِنْدَ مَواقیتِ الصَّلاةِ کَیْفَ مُحافَظَتُهُمْ عَلَیْها، وَ عِنْدَ أ سْرارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ إ لى أ مْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتُهُمْ لاِ خْوانِهِمْ فیها.(30)
ترجمه :
فرمود: شیعیان و دوستان ما را در سه مورد آزمایش نمائید:
1 مواقع نماز، چگونه رعایت آن را مى نمایند.
2 اسرار یکدیگر را چگونه فاش و یا نگهدارى مى کنند.
3 نسبت به اموال و ثروتشان چگونه به دیگران رسیدگى مى کنند و حقوق خود را مى پردازند.

31- قالَ علیه السلام : مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ إ ذا رَغِبَ، وَ إ ذا رَهِبَ، وَ إ ذَااشْتَهى ، وإ ذا غَضِبَ وَ إ ذا رَضِىَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.(31)
ترجمه :
فرمود: هر که در چهار موقع ، مالک نفس خود باشد: هنگام رفاه و توسعه زندگى ، هنگام سختى و تنگ دستى ، هنگام اشتها و آرزو و هنگام خشم و غضب ؛ خداوند متعال بر جسم او، آتش را حرام مى گرداند.

32- قالَ علیه السلام : إ نَّ النَّهارَ إ ذا جا قالَ: یَابْنَ آدَم ، اعْجِلْ فى یَوْمِکَ هذا خَیْرا، اشْهَدُ لَکَ بِهِ عِنْدَ رَبِّکَ یَوْمَ الْقیامَةِ، فَإ نّى لَمْ آتِکَ فیما مَضى وَلاآتیکَ فیما بَقِىَ، فَإ ذا جااللَّیْلُ قالَ مِثْلُ ذلِکَ.(32)
ترجمه :
فرمود: هنگامى که روز فرا رسد گوید: تا مى توانى در این روز از کارهاى خیر انجام بده که من در قیامت در پیشگاه خداوند شهادت مى دهم و بدان که من قبلا در اختیار تو نبودم و در آینده نیز پیش تو باقى نخواهم ماند. همچنین هنگامى که شب فرارسد چنین زبان حالى را خواهد داشت .

33- قالَ علیه السلام : یَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ انْ یَکُونَ فیهِ ثَمان خِصال :
وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلا، شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخا، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا یَظْلِمُ الاْ عْدا، وَ لا یَتَحامَلُ لِلاْ صْدِقا، بَدَنُهُ مِنْهُ فى تَعِبٌ، وَ النّاسُ مِنْهُ فى راحَةٍ.(33)
ترجمه :
فرمود: سزاوار است که هر شخص مؤ من در بردارنده هشت خصلت باشد:
هنگام فتنه ها و آشوب ها باوقار و آرام ، هنگام بلاها و آزمایش ها بردبار و صبور، هنگام رفاه و آسایش شکرگزار، به آنچه خداوند روزیش گردانده قانع باشد.
دشمنان و مخالفان را مورد ظلم و اذیّت قرار ندهد، بر دوستان برنامه اى را تحمیل ننماید، جسمش خسته ؛ ولى دیگران از او راحت و از هر جهت در آسایش باشند

34- قالَ علیه السلام : من ماتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عارِفا بِحَقِّنا عُتِقَ مِنَ النّارِ وَ کُتِبَ لَهُ بَرائَةٌ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ.(34)
ترجمه :
فرمود: هرکس که در روز جمعه فوت نماید و از دنیا برود؛ و عارف به حقّ ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام باشد، از آتش سوزان دوزخ آزاد مى گردد؛ و نیز از عذاب شب اوّل قبر در امان خواهد بود.

35- قالَ علیه السلام : إ نَّ الرَّجُلَ یَذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَحْرُمُ صَلاةَاللَّیْلِ، إ نَّ الْعَمَلَ السَّیِّى ءَ اسْرَعُ فى صاحِبِهِ مِنَ السِّکینِ فِى اللَّحْمِ.(35)
ترجمه :
فرمود: چه بسا شخصى به وسیله انجام گناهى از نماز شب محروم گردد، همانا تاثیر گناه در روان انسان سریع تر از تاثیر چاقو در گوشت است .

36- قالَ علیه السلام : لاتَتَخَلَّلُوا بِعُودِالرَّیْحانِ وَلابِقَضیْبِ الرُّمانِ، فَإ نَّهُما یُهَیِّجانِ عِرْقَ الْجُذامِ.(36)
ترجمه :
فرمود: به وسیله چوب ریحان و چوب انار، دندان هاى خود را خلال نکنید، براى این که تحریک کننده عوامل مرض جذام و پیسى مى باشد.

37- قالَ علیه السلام : تَقْلیمُ الا ظْفارِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ یُؤ مِنُ مِنَ الْجُذامِ وَالْبَرَصِ وَالْعَمى ، وَ إ نْ لَمْ تَحْتَجْ فَحَکِّها حَکّا. وَ قالَ علیه السلام : اخْذُ الشّارِبِ مِنَ الْجُمُعَةِ إ لَى الْجُمُعَةِ امانٌ مِنَ الْجُذامِ.(37)
ترجمه :
فرمود: کوتاه کردن ناخن ها در روز جمعه موجب سلامتى از جذام و پیسى و ضعف بینائى چشم خواهد شد و اگر امکان کوتاه کردن آن نباشد سر آن ها را بتراش .
و فرمود: کوتاه کردن سبیل در هر جمعه سبب ایمنى از مرض جذام مى شود.

38- قالَ علیه السلام : إ ذا اوَیْتَ إ لى فِراشِکَ فَانْظُرْ ماسَلَکْتَ فى بَطْنِکَ، وَ ما کَسَبْتَ فى یَوْمِکَ، وَاذْکُرْ انَّکَ مَیِّتٌ، وَ انَّ لَکَ مَعادا.(38)
ترجمه :
فرمود: در آن هنگامى که وارد رختخواب خود مى شوى ، با خود بیندیش که در آن روز چه نوع خوراکى ها و آشامیدنى ها از چه راهى به دست آورده اى و میل نموده اى .
و در آن روز چه چیزهائى را چگونه و از چه راهى کسب و تحصیل کرده اى .
و در هر حال متوجّه باش که مرگ تو را مى رباید؛ و سپس در صحراى محشر جهت بررسى گفتار و کردارت حاضر خواهى شد.

39- قالَ علیه السلام : إ نَّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إ ثْنَیْ عَشَرَ الْفَ عالَم ، کُلُّ عالَمٍ مِنْهُمْ اکْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمواتٍ وَ سَبْعِ ارَضینَ، ما یُرى عالَمٌ مِنْهُمْ انّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عالَما غَیْرُهُمْ وَ انَاالْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ.(39)
ترجمه :
فرمود: همانا خداوند متعال ، دوازده هزار جهان آفریده است که هر یک از آن ها نسبت به آسمان ها و زمین هاى هفت گانه بزرگ تر مى باشد؛ و من و دیگر ائمّه دوازده گانه از طرف خداوند بر همه آن ها حجّت و راهنما هستیم .

40- قالَ علیه السلام : حَدیثٌ فى حَلالٍ وَ حَرامٍ تَاخُذُهُ مِنْ صادِقٍ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فیها مِنْ ذَهَبٍ وَفِضَّةٍ.(40)
ترجمه :
فرمود: سخنى را درباره مسائل حلال و حرام و احکام دین خدا، از راست گوى مؤ منى دریافت کنى ؛ بهتر و ارزشمندتر است از تمام دنیا و ثروت هاى آن .
 


پى نوشتها:

1-جامع الاحادیث الشیعه : ج 1 ص 127 ح 102، بحارالا نوار: ج 2، ص 178، ح 28.
2-امالى الصدوق : ص 253.
3-امالى الصدوق : ص 197.
4-وسائل الشیعه : ج 4 ص 34 ح 4442.
5-وسائل الشیعة : ج 8 ص 13.
6-اختصاص : ص 240، بحارالا نوار: ج 75، ص 260، ح 58.
7-مستدرک الوسائل : ج 9 ص 16 ح 4.
8
-وسائل الشیعه : ج 11 ص 412.
9-امالى طوسى : ج 2 ص 279.
10-وسائل الشیعة : ج 1 ص 380 ح 2.
11-امالى طوسى : ج 2 ص 343.
12-وسائل الشیعة : ج 1 ص 474 ح 5.
13-من لایَحضره الفقیه : ج 2 ص 51 ح 13.
14-وسائل الشیعه : ج 10 ص 157 ح 3.
15-وسائل الشیعه : ج 6 ص 204 ح 1.
16-وسائل الشیعه : ج 6 ص 225 ح 10.
17-وسائل الشیعه : ج 25 ص 147 ح 2.
18-وسائل الشیعه : ج 25 ص 208 ح 4.
19-جامع احادیث الشیعة : ج 5 ص 358 ح 12.
20-جامع احادیث الشیعة : ج 6 ص 178 ح 78.
21
-وسائل الشیعة : ج 2 ص 124 ح 1.
22-امالى طوسى : ج 2، ص 278، س 9، وسائل الشیعة : ج 16، ص ‍ 360، ح 10.
23-بحارالا نوار: ج 79 ص 116 ح 7 و ح 8، و ص 123 ح 16.
24-مصادقة الاخوان : ص 82.
25-امالی طوسى : ج 1 ص 125.
26-مستدرک الوسائل : ج 7 ص 163 ح 1.
27-مستدرک الوسائل : ج 6 ص 431 ح 6.
28-مستدرک الوسائل : ج 16 ص 288 ح 1.
29-اعیان الشّیعة : ج 1، ص 672، بحارالا نوار: ج 78، ص 260، ذیل ح 108 .
30-وسائل الشیعة : ج 4 ص 112.
31-وسائل الشیعة : ج 15 ص 162 ح 8.
32-وسائل الشیعة : ج 16 ص 93 ح 2.
33-اصول کافى : ج 2، ص 47، ح 1، ص 230، ح 2، و نزهة النّاظر حلوانى : ص 120، ح 70.
34-مستدرک الوسائل : ج 6 ص 66 ح 22.
35-اصول کافى : ج 2 ص 272.
36-امالى صدوق : ص 321، بحارالا نوار: ج 66، ص 437، ح 3 .
37-وسائل الشیعة : ج 7 ص 363 و 356.
38-دعوات راوندى ص 123، ح 302، بحارالا نوار: ج 71، ص 267، ح 17.
39-خصال : ص 639، ح 14، بحارالا نوار: ج 27، ص 41، ح 1.
40-الا مام الصّادق علیه السلام : ص 143.

شمه اى از اخلاق ، صفات و کرامات جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام

 

شمه اى از اخلاق ، صفات و کرامات جعفر بن محمّد الصادق (علیه السلام)

ابن طلحه مى گوید: (1) وى از بزرگان و سادات اهل بیت است . صاحب علوم کثیر، عبادت فراوان ، اوراد دائم زهد آشکار و تلاوت بسیار، معانى قرآن کریم را بدقت بررسى و از اقیانوس قرآن گوهرهاى ارزنده را استخراج مى کرد و نتایج شگفتى به دست مى آورد و اوقاتش را به انجام طاعات گوناگون تقسیم مى کرد به گونه اى که از خود در آن باره حساب مى کشید. دیدنش انسان را به یاد آخرت مى انداخت و شنیدن سخنش باعث پارسایى در دنیا مى شد. نتیجه پیروى از رهنمودهایش بهشت بود، نور جمالش ‍ گواهى مى داد که او از سلاله نبوت است و پاکیزگى اعمالش روشن مى ساخت که او از دودمان رسالت است . گروهى از بزرگان مذاهب و دانشمندان برجسته آنها مانند یحیى بن سعید انصارى ، ابن جریح ، مالک بن انس ، ثورى ، ابن عیینه ، ابوحنیفه ، شعبه ، ایوب سجستانى و دیگران از او حدیث نقل کرده اند و از دانشش بهره جسته اند.
و این بهره مندى از او را براى خود منقبتى دانسته و باعث شرف و فضیلت خویش شمرده اند.

مى گوید: او چندین لقب دارد که مشهورتر از همه صادق است و از جمله آنها صابر، فاضل و طاهر مى باشد.

امّا مناقب و صفات آن حضرت بیش از حد شمار است و عقل و فهم شخص آگاه و بصیر درباره انواع مناقبش حیران است تا آن جا که علوم سرشارى که به خاطر تقواى زیاد بر قلبش جارى بود، همه احکامى را که علل آنها براى کسى قابل درک نیست و علومى را که عقول از احاطه به حکم آنها قاصر است به او نسبت داده و از وى روایت
کرده اند.
گویند کتاب جفرى که در مغرب به پسران عبدالمؤ من به ارث رسیده ، از جمله سخنان اوست . براستى که این خود منقبتى والا و در مقام فضایل ، مرتبه بلندى است .

1. ابن ابى حازم گوید: من در خدمت جعفر بن محمّد علیه السلام بودم ناگاه دربانش آمد و گفت سفیان ثورى پشت در است ، فرمود: بگو بیاید. سفیان وارد شد، جعفر بن محمّد علیه السلام فرمود: اى سفیان تو کسى هستى که پادشاه در جستجوى تو است و من از پادشاه بر حذرم ، بلند شو و از منزل محترمانه بیرون برو. سفیان عرض کرد: یک حدیث بفرمایید تا بشنوم و برخیزم . جعفر بن محمّد علیه السلام فرمود: ((پدرم از قول جدم براى من نقل کرد که رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: کسى که خداوند به او نعمتى داده ، باید خدا را حمد و سپاس گوید و هر که دیرتر روزى اش را رساند، باید از خداوند طلب آمرزشى کند و هر که به او اندوهى رسید، باید بگوید: (( لا حول و لا قوة الا باللّه (العلى العظیم ) )) . همین که سفیان بلند شد، جعفر بن محمّد فرمود: سفیان این سه را فراگیر که بسیار مهم است .

2. سفیان مى گوید: بر جعفر بن محمّد علیه السلام وارد شدم در حالى که جامه اى از خز سیاه بر تن و عبایى از خز بر دوش داشت . با تعجب به آن حضرت نگاه مى کردم ! فرمود: ((اى ثورى ! چه شده است که به ما نگاه مى کنى شاید تو از لباس ما در شگفتى ؟ عرض کردم : یابن رسول اللّه این لباس شما و پدرانتان نیست ، فرمود: اى ثورى ! آنها در زمان تنگدستى و نیازمندى بودند، به مقدار تنگدستى و نیازمندیشان عمل مى کردند و امروز هنگام فراوانى نعمت است . آنگاه آستین جامه را پس زد، زیر آن جامه پشمینه سفیدى نمودار شد که دامن و آستینش از دامن و آستین لباس رویى کوتاهتر بود، فرمود: اى ثورى ! این لباس زیر را براى خداى تعالى و این لباس ‍ رویى را براى شما پوشیده ایم . آنچه براى خداست پنهان داشته ایم و آنچه براى شماست آشکار کرده ایم .))

3. هیاج بن بسطام مى گوید: جعفر بن محمّد علیه السلام بقدرى دیگران را اطعام مى کرد که براى خانواده خویش چیزى نمى ماند و همواره مى فرمود: ((کار نیک به کمال نمى رسد مگر به سه چیز: تاءخیر نینداختن ، کوچک شمردن و پنهان داشتن .))(2)

4. از عمرو بن ابى مقدام نقل شده که مى گوید: من هر وقت به سیماى جعفر بن محمّد علیه السلام مى نگریستم ، مى فهمیدم که او از دودمان نبوت است .

5. برذون بن شبیب نهدى که اسم اصلى اش جعفر بود مى گوید: از جعفر بن محمّد علیه السلام شنیدم که مى فرمود: ((درباره ما همان حقى را رعایت کنید که عبد صالح - حضرت خضر - درباره یتیمان رعایت کرد که پدر و مادرشان صالح بودند.))

6. از صالح بن اسود نقل شده که مى گوید: از جعفر بن محمّد صلى اللّه علیه و اله شنیدم که مى گفت : ((از من بپرسید پیش از آن که مرا نیایید زیرا هیچ کس بعد از من براى شما چون من حدیث نخواهد گفت .))

7. میان جعفر بن محمّد علیه السلام و عبداللّه بن حسن در اول روز سخنى رد و بدل شد و عبداللّه بن حسن با امام به درشتى سخن گفت . بعد که جدا شدند و راهى مسجد گشتند، جلو مسجد به هم رسیدند. ابوعبداللّه جعفر بن محمّد علیه السلام رو به عبداللّه بن حسن کرد و فرمود: امروز را چگونه گذراندى اى ابا محمّد؟ وى مثل یک آدم عصبانى جواب داد: خوب . فرمود: اى ابا محمّد! آیا مى دانى که صله رحم حساب را سبک مى کند؟ عبداللّه گفت : تو همواره چیزى مى گویى که من نمى فهمم ! فرمود: بنابراین براى تو قرآن مى خوانم ، گفت : آن را بگو! فرمود: بسیار خوب ، گفت : پس ‍ بگو! این آیه را تلاوت کرد: (( والذین یصلون مآ امر اللّه به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب )) عبداللّه پس از این سخنان عرض کرد: پس از این مرا نخواهى دید که قطع رحم کرده باشم .(3)

8. در ارشاد مفید - رحمه اللّه - آمده است که امام صادق ، جعفر بن محمّد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام از میان برادرانش ، جانشین و وصى پدرش بود و پس از وى عهده دار امامت شد و بر همه آنها برترى داشت و از همگى پرآوازه تر و ارجمندتر و در نظر عامه و خاصه والامقام تر بود و مردم بقدرى از علوم آن حضرت نقل کرده اند که از هر سو به نزد او مى شتافتند و آوازه اش در همه جا پیچیده بود و دانشمندان به قدرى که از آن حضرت روایت کرده اند از هیچ یک از اهل بیت ، روایت نکرده اند و از هیچ یک از عالمان و صاحبان آثار و ناقلان اخبار به اندازه امام صادق علیه السلام حدیث نقل نشده است تا جایى که محدثان ، نام راویان مورد وثوقى را که از آن حضرت روایت کرده اند، بر شمرده و شمار آنان را از اهل آراء و عقاید گوناگون ، چهار هزار تن بر آورد کرده اند. که این خود یکى از دلایل روشن امامت آن حضرت است که عقلها را حیران ساخته و زبان مخالفان را از ایراد شبهات درباره امامتش لال کرده است .(4)

9. حافظ ابونعیم مى گوید: براستى که ابوعبداللّه ، جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام به عبادت و خضوع در پیشگاه خدا رو آورده بود و کناره گیرى از دنیا و خشوع را برگزیده و از ریاست و اجتماعات گریزان بود.(5)

10. بعضى گفته اند: تصوف ، بهره گرفتن از نسب و ترقى کردن به وسیله اسباب است .(6)

11. ابن جوزى مى گوید: جعفر بن محمّد علیه السلام از حب ریاست و روگردان و سرگرم عبادت بود.(7)

12. از ابن حمدون نقل شده است که منصور دوانیقى در نامه اى به جعفر بن محمّد علیه السلام نوشت : چرا شما مثل سایر مردم نزد ما رفت و آمد نمى کنید؟ در پاسخ نوشت : نه ما کارى کرده ایم که به خاطر آن از تو بیم داشته باشیم و نه تو از امور آخرت چیزى دارى که به آن امید نزد تو آمد و رفت کنیم و نه در نعمتى هستى که به تو گوارا باد بگوییم و نه مصیبتى را مى بینیم که تو را تسلیت بدهیم پس نزد تو بیاییم چه کنیم ؟ مى گوید: منصور با شنیدن این پاسخ ، نوشت ، همراه ما باش تا ما را نصیحت کنى ! جواب داد: کسى که هدفش دنیا باشد تو را نصیحت نمى کند و آن که هدفش آخرت است ، همراه تو نمى شود.

منصور گفت : به خدا سوگند که این سخن ، جایگاه مردمى را که هدفشان دنیاست از مردمى که طالب آخرتند در نزد ما مشخص کرد و براستى که جعفر بن محمّد علیه السلام خود طالب آخرت است نه طالب دنیا.(8)

کرامات

1. امّا کرامات امام صادق علیه السلام در (( کشف الغمه )) به نقل از کتاب ابن طلحه (9) آمده است که مى گوید: عبداللّه بن فضل بن ربیع از پدرش نقل کرده ، مى گوید: منصور، در سال 147 سفر حج کرد و بعد به مدینه رفت و به ربیع گفت : کسى را به دنبال جعفر بن محمّد علیه السلام بفرست تا او را با رنج و عذاب نزد ما بیاورد. خدا مرا بکشد، اگر من او را نکشم ! ربیع چنان وانمود کرد که فراموش کرده است .

دوباره منصور تکرار کرد و به ربیع گفت : کسى را بفرست تا او را با رنج و عذاب بیاورد، باز ربیع خود را به غفلت زد. این بار منصور نامه تندى به ربیع نوشت و در نامه به ربیع پرخاش کرد و فرمان داد که کسى را بفرستد تا جعفر بن محمّد علیه السلام را بیاورد. ربیع کسى را فرستاد، وقتى که حضرت را آوردند، ربیع عرض کرد: یا اباعبداللّه به خدا پناه ببر که منصور به گونه اى دنبال تو فرستاده که جز خدا کسى شرّ او را دفع نمى کند.

جعفر بن محمّد علیه السلام گفت : (( لا حول و لا قوة الا باللّه ، )) آنگاه ربیع حضور وى را به اطلاع منصور رساند. همین که امام علیه السلام وارد شد، منصور شروع به تهدید آن حضرت کرد و سخنان درشت به زبان آورد و گفت : اى دشمن خدا! مردم عراق تو را رهبر خود دانسته و زکات مالشان را براى تو مى فرستند و تو از سلطنت من سرپیچى مى کنى و در پى آشوب و غائله هستى ، خدا مرا بکشد که اگر من تو را نکشم ! امام علیه السلام پس از شنیدن سخنان منصور فرمود: یا امیرالمؤ منین ! به سلیمان نعمت داده شد، سپاسگزارى کرد. ایوب مبتلا شد، صبر کرد، به یوسف ستم کردند، او بخشید و تو از آن قبیل هستى .

چون منصور این سخنان را شنید گفت : اى ابوعبداللّه ، جلوتر بیا، ساحت شما در نزد ما از این چیزها پاک و از هر تهمتى مبراست و شما کم سر صدایید، خداوند به شما از طرف خویشاوندان بهترین پاداش را مرحمت کند! آنگاه دستش را گرفت و با خود روى فرش مخصوص نشاند. سپس ‍ دستور داد عطر بیاورند، مخلوطى از مواد خوشبو را آوردند شروع کرد با دست خود محاسن امام را معطر کردن به گونه اى که در پایان کار قطرات عطر از محاسن شریفش مى چکید.

سپس گفت در پناه و حمایت خدا برخیزید. آنگاه به ربیع گفت : جایزه و خلعت ابوعبداللّه را پشت سر ببرید. و رو به امام صادق علیه السلام کرد و گفت : در پناه و حمایت خدا بروید، آن حضرت رفت . ربیع مى گوید: من پشت سر رفتم و عرض کردم : من پیش از شما وضعى را دیدم که شما ندیده بودید و بعد از شما هم وضعى را دیدم که شما ندیدید. شما موقع ورود چه فرمودید؟ فرمود: گفتم : (( اللهم احرسنى بعینک التى لاتنام و اکنفنى برکنک الذى لا یرام ، و اغفرلى بقدرتک على و لا اهلک و انت رجائى اللهم انت اکبر و اجل مما اخاف و حذر، اللهم بک ادفع فى نحره و استعیذ بک من شره ؛ پس خداوند چنان کرد که دیدى .

2. از جمله داستانى است که لیث بن سعید نقل کرده ، مى گوید: در سال 113 به سفر حج رفتم و وارد مکه شدم . چون نماز عصر را خواندم ، بالاى کوه ابوقبیس رفتم ، ناگاه مردى را دیدم ، نشسته و دعا مى خواند، بقدرى (( یا ربّ یا ربّ )) گفت که نفسش قطع شد. باز (( ربّ، ربّ )) گفت تا نفسش برید. سپس بقدرى (( یا اللّه یا اللّه )) گفت تا نفسش قطع شد. باز (( یا حىّ یا حىّ )) گفت تا نفسش برید. آنگاه (( یا رحیم یا رحیم )) گفت تا نفسش قطع شد. سپس هفت نوبت (( یا ارحم الراحمین )) را بقدرى گفت که نفسش برید. آنگاه گفت : (( اللهم انى اشتهى من هذا العنب فاطعمنیه ، اللهم بردىّ قد اخلقا )) ؛(10) لیث مى گوید: به خدا سوگند هنوز سخن او تمام نشده بود که سبدى را پر از انگور در نزد وى دیدم در حالى که آن روز انگورى نبود و دو پارچه نو در برش دیدم ، همین که خواست انگور میل کند، گفتم : من هم شریک هستم . فرمود: براى چه ؟ عرض کردم : شما دعا مى کردید و من آمین مى گفتم . فرمود: بیا و بخور ولى چیزى را پنهان نکن .
رفتم مقدارى خوردم و هرگز چنان انگورى نخورده بودم ؛ هیچ دانه نداشت . بقدرى خوردم که سیر شدم ولى چیزى از سبد کم نشد. سپس فرمود: یکى از این دو پارچه را بر تنت کن ! عرض کردم : من نیازى ندارم . فرمود: پس دور شو تا من آنها را بپوشم ، دور شدم ؛ یکى از آنها را به کمر بست و یکى را به شانه انداخت سپس آن دو پارچه اى را که داشت به دستش گرفت و از کوه به زیر آمد من به دنبالش ‍ رفتم تا به محل سعى رسید، مردى او را دید و گفت : مرا بپوشان خدا تو را بپوشاند! آن دو پارچه را به او داد. من به آن مرد رسیدم و گفتم : این شخص ‍ کیست ؟ گفت : جعفر بن محمّد، لیث مى گوید: دنبالش رفتم تا از او حدیثى بشنوم دیگر او را نیافتم .(11)

3. على بن عیسى - رحمه اللّه - مى گوید: حدیث لیث مشهور است و گروهى از راویان و ناقلان حدیث آن را نقل کرده اند و در داستان امام صادق علیه السلام با منصور نیز همین سخن را گفته ، سپس از ارشاد مفید، قریب به این مطلب را با اضافاتى نقل کرده است .

از جمله مى گوید: آورده اند که داوود بن على بن عبداللّه ، معلى بن خنیس ‍ غلام جعفر بن محمّد علیه السلام را کشته و مال او را برداشته بود. امام صادق علیه السلام در حالى که خشمناک بود بر داوود بن على وارد شد و فرمود: تو غلام مرا مى کشى و مال او را بر مى دارى مگر نمى دانى که مرد مصیبت عزیزش را مهم مى شمارد در حالى که به جنگ و کارزار اهمیت نمى دهد. هان به خدا سوگند که در پیشگاه خدا بر تو نفرین مى کنم . داوود بن على گفت : مرا به نفرینت تهدید مى کنى ؟ این سخن را از روى تمسخر گفت . امام صادق علیه السلام به منزلش برگشت و تمام آن شب را در قیام و قعود بود تا سحر که شنیدند در مناجاتش مى گفت : (( یا ذا القوة القویة ، و یا ذا المحال الشدید، و یا ذاالعزة التى کل خلقک لها ذلیل ، إ کفنى هذا الطاغیة ، و اءنتقم لى منه ؛ )) ساعتى نگذشت که صداى ناله و شیون بلند شد. گفتند: داوود بن على مرده است .(12)

4. از جمله ابوبصیر نقل کرده ، مى گوید: وارد مدینه شدم ، همراهم کنیزکى بود که با او همبستر شده بودم ، بیرون شدم تا حمام بروم بین راه به گروهى از شیعه برخوردم که مى خواستند خدمت ابوعبداللّه امام صادق علیه السلام برسند. ترسیدم که زودتر از من شرفیاب شوند و من نتوانم محضر امام را درک کنم . همراه آنها رفتم تا وارد منزل امام شدم ، همین که با امام صادق علیه السلام روبرو شدم ، نگاهى به من کرد و فرمود: اى ابوبصیر! مگر نمى دانى که به خانه پیامبران و پیغمبر زادگان کسى با حال جنایت وارد نمى شود؟ خجالت کشیدم و گفتم : یابن رسول اللّه من شیعیان را دیدم ترسیدم که نتوانم همراه آنها شرفیاب شوم ؛ دیگر هرگز چنین کارى را نخواهم کرد و از خانه آن حضرت بیرون شدم .(13)

5. شیخ مفید مى گوید: روایات زیادى از آن حضرت نظیر کرامات و خبرهاى غیبى که نقل کردیم که نقل شده که شمارش آنها به درازا مى کشد.(14)

6. از کتاب حمیرى به نقل از عبداللّه بن یحیى کاهلى روایت کرده (15)، مى گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى که درنده اى را ببینى چه مى گویى ؟
عرض کردم : نمى دانم ، فرمود: هرگاه درنده را دیدى ، آیة الکرسى را در مقابل او بخوان و بعد بگو: (( عزمت علیک بعزیمة اللّه ، و عزیمة محمّد رسول اللّه ، و عزیمة سلیمان بن داوود و عزیمة على امیرالمؤ منین و الائمة من بعده ؛ )) او از تو منصرف خواهد شد.

عبداللّه کاهلى مى گوید: بعدها به کوفه رفتم با پسر عمویم راهى روستایى شدیم ناگهان درنده اى پیدا شد و در بین راه مقابل ما قرار گرفت . من آیة الکرسى را در برابر او خواندم و گفتم : (( عزمت علیک بعزیمة اللّه و عزیمة محمّد رسول اللّه و عزیمة سلیمان بن داوود و عزیمة امیرالمؤ منین و الائمة من بعده الا تنحیت عن طریقنا فلم تؤ ذنا فانا لانؤ ذیک ، )) این دعا را که خواندم نگاه کردم دیدم سرش را جلو انداخت و دمش را میان پاها جا داد و از راه منحرف شد و از راهى که آمده بود، برگشت .

پسر عمویم گفت : من هرگز سخنى زیباتر از سخن تو نشنیده بودم ، گفتم : من هم این سخن را از جعفر بن محمّد علیه السلام شنیده ام . گفت : براستى گواهى مى دهم که او امام (( مفترض ‍ الطاعه )) است ، در حالى که پسر عموى من هیچ از کم و زیاد نمى دانست . سال بعد خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و قضیه را به عرض ایشان رساندم . فرمود: آیا تو تصور مى کنى که من شاهد جریان شما نبودم ، این تصور بدى است ، همانا مرا با هر یک از دوستان ، گوش شنوا، چشم بینا و زبان گویایى است ، سپس رو به من کرد و فرمود: اى عبداللّه بن یحیى ، به خدا سوگند که من آن درنده را از شما منصرف کردم و نشانى این مطلب آن که شما ابتدا کنار رود بودید و نام پسر عموى تو نزد ما نوشته است و خداوند او را از دنیا نمى برد تا آن که عارف به امامت ما گردد. عبداللّه مى گوید: چون به کوفه برگشتم سخنان امام صادق علیه السلام را براى پسر عمویم نقل کردم . او خوشحال شد و سخت شادمان گشت و همچنان مستبصر بود تا از دنیا رفت .

7. در همان کتاب به نقل از شعیب عقرقوفى آمده است که مى گوید: من به اتفاق على بن ابى حمزه و ابوبصیر خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم . همراه من سیصد دینار بود. پولها را حضور امام علیه السلام گذاشتم ، امام صادق علیه السلام مشتى از آنها را براى خودش برداشت و بقیه را به من بازگرداند و فرمود: شعیب ! این صد دینار را از همان جایى که گرفته اى به همان جا برگردان . شعیب مى گوید: تمام نیازمندیهاى خودمان را برآوردیم آن وقت ابوبصیر به من گفت : شعیب ! جریان آن پولهایى که امام علیه السلام به تو برگرداند چگونه است ؟ گفتم : من آنها را از همیان برادرم بدون اطلاع او مخفیانه برداشته بودم . ابوبصیر گفت : شعیب ! به خدا قسم امام صادق علیه السلام نشانه امامت را به تو مرحمت کرده . سپس ابوبصیر و على بن حمزه به من گفتند: شعیب ! این پولها را بشمار! من آنها را شمردم ، دیدم بدون کم و زیاد، صد دینار است .(16)

8. از جمله در همان کتاب به نقل از سماعة بن مهران آورده است که مى گوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم ، بدون مقدمه رو به من کرد و فرمود: سماعه ! آن چه بود که بین تو و ساربانت در میان راه اتفاق افتاد؟ زنهار که تو اهل دشنام ، فریاد و لعن و نفرین باشى ! عرض کردم : به خدا سوگند که چنان اتفاقى افتاد، به این خاطر که او همواره به من ستم مى کرد. فرمود: او هر چند به تو ستم مى کرد امّا تو نسبت به او افزونتر ستم کردى ، براستى که این روش ‍ من نیست و شیعیانم را نیز به آن روش وانمى دارم . سپس امام علیه السلام فرمود: سماعه ! از آنچه اتفاق افتاده است طلب آمرزش کن و مبادا که هرگز آن را تکرار کنى . عرض کردم : من طلب آمرزش مى کنم و دوبار چنان کارى از من سر نخواهد زد.(17)

9. همچنین به نقل از ابوبصیر آورده است مى گوید: روزى خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم ، ناگهان فرمود: اى ابومحمّد! آیا امام خودت را مى شناسى ؟ عرض کردم : آرى به خدایى که جز او خدایى نیست ، تویى آن امام ، دستم را روى زانوى مقدس آن حضرت نهادم . فرمود: راست گفتى ، مى شناسى ، از او جدا نشو! گفتم : مایلم نشانى امامت را به من مرحمت کنى ، فرمود: اى ابومحمّد پس از شناخت ، دیگر نشان لازم نیست . گفتم : براى این که به ایمان و یقینم افزوده شود. فرمود: اى ابومحمّد به کوفه که بر مى گردى خداوند به تو فرزندى به نام عیسى مى دهد و بعد از او پسرى به نام محمّد و پس از او دو دختر خواهد داد؛ بدان که نام پسران تو در نزد ما در صحیفه جامعه با نام شیعیان ما و نام پدران ، مادران ، اجداد و نیکان و فرزندانشان تا روز قیامت نوشته شده است ، پس امام صحیفه را در آورد، دیدم کاغذى زرد رنگ و مکتوب است .(18)

10. از جمله در همان کتاب به نقل از ابوبصیر آمده که مى گوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم ، فرمود: اى ابومحمّد، ابوحمزه ثمالى چه مى کرد؟ عرض کردم : وقت آمدنم او تندرست بود. فرمود: وقتى که برگشتى سلام مرا به او برسان و به او بگو که در فلان ماه فلان روز از دنیا مى رود. ابوبصیر گفت : مرا با او انسى است و او شیعه شماست . امام فرمود: اى ابومحمّد، راست مى گویى و آنچه نزد ماست براى او خیر است ، گفتم : آیا شیعیان شما با شما هستند؟ فرمود: آرى ، هرگاه شیعه ، خداترس باشد و در کارهاى خود خدا را در نظر داشته باشد و از گناهان بپرهیزد، با ما در یک مرتبه خواهد بود. ابوبصیر مى گوید: همان سال ما برگشتیم ، طولى نکشید که ابوحمزه ثمالى از دنیا رفت .(19)

11. از جمله داستانى است از عبدالحمید بن ابى العلاء که وى دوست محمّد بن عبداللّه بن حسن و از خواص او بوده است ، منصور دوانیقى او را گرفت و مدتى در سیاهالى زندانى کرد سپس موسم حج فرا رسید، چون روز عرفه شد، امام صادق علیه السلام او را در موقف ملاقات کرد، فرمود: محمّد، دوستت عبدالحمید چه شد؟ عرض کرد: او را منصور گرفته است و مدتى است که در زندان تنگى بازداشت کرده است . امام علیه السلام مدتى دستش را به طرف بالا بلند کرد سپس رو به محمّد بن عبداللّه کرد و فرمود: محمّد به خدا سوگند که رفیقت از زندان آزاد شد، محمّد مى گوید: پس از مراجعت از عبدالحمید پرسیدم چه وقت منصور را آزاد کرد؟ گفت : روز عرفه ، بعد از عصر بود که مرا از زندان آزاد کردند.(20)

12. از رزام بن مسلم غلام خالد بن عبداللّه قسرى نقل شده مى گوید: منصور به دربانش گفت : هر وقت جعفر بن محمّد علیه السلام وارد شد پیش از این که به ما برسد او را بکش ، امام صادق علیه السلام وارد شد و نشست ، منصور به دنبال دربانش فرستاد و او را طلبید، وى آمد و نگاهى کرد، دید امام صادق علیه السلام کنار منصور نشسته است . رزام مى گوید: آنگاه منصور به دربان گفت : به جاى خودت برگرد! مى گوید: منصور از ناراحتى دست بر روى دست مى زد، همین که امام صادق علیه السلام بلند شد و از خانه بیرون رفت ، منصور دربانش را طلبید و گفت : چه دستورى به تو دادم ؟ جواب داد: به خدا قسم من موقع ورود و خروج او را ندیدم فقط دیدم نزد شما نشسته است .(21)

13. از عبدالعزیز قزاز نقل کرده ، مى گوید: به ربوبیت ائمه معصومین عقیده داشتم ، بر امام صادق علیه السلام وارد شدم ، رو به من کرد و گفت : اى عبدالعزیز! براى من آب حاضر کن تا وضو بگیرم ، آب آوردم ، وقتى که امام وارد شد، با خود گفتم : این همان کسى است که من به ربوبیت او معتقد بودم ، این که وضو مى گیرد، چون بیرون رفت ، گفت : اى عبدالعزیز روى یک ساختمان بیش از حد، بار نریز که خراب مى شود، ما بندگان خدا و مخلوق او هستیم .(22)

14. از جمله ، نقل شده است : عبداللّه بن محمّد مى خواست همراه زید قیام کند، امام صادق علیه السلام او را مانع شد، و این امر را بزرگ شمرد امّا وى تصمیم داشت که با زید قیام کند. امام فرمود: به خدا قسم که گویا تو را مى بینم بعد از زید همچون زنان نقاب به صورت دارى و تو را در کجاوه اى مى برند و همچون زنان با تو رفتار مى کنند. وقتى که جریان زید پیش آمد، شیعیان براى عبداللّه بن محمّد مبلغى جمع کردند و مرکبى کرایه گرفتند و چون او را بیابان رساندند در حالى که خود به دنبال او حرکت مى کردند، او لبخندى زد. گفتند: چه چیز باعث خندیدن تو شد؟ گفت : به خدا سوگند من از رهبر شما در شگفتم ، به خاطرم آمد که او مرا از قیام منع کرد ولى من اطاعت نکردم و به من این جریان را خبر داد و گفت : گویا من تو را مى بینم که مثل زنان نقاب به صورتت زده اند و در کجاوه اى قرار داده اند! این خاطره تعجب من شد.(23)

15. از جمله به نقل از ابوحمزه ثمالى مى گوید: در سفرى بین مکه و مدینه خدمت امام صادق علیه السلام بودم ، ناگاه به سمت چپش نگاهى کرد، سگ سیاهى را دید، فرمود: چه کرده اى که خدا تو را زشت رو گرداند! چقدر شتاب دارى ؟ ناگاه سگ به صورت پرنده اى در آمد، فرمود: این عثم نامه رسان جن است . هم اکنون هشام از دنیا رفته او پرواز مى کند تا خبر مرگ او را به همه جا برساند.(24)

16. از آن جمله به نقل از مرازم مى گوید: امام صادق علیه السلام در مکه به من فرمود: مرازم ! اگر بشنوى کسى مرا دشنام مى دهد، چه مى کنى ؟ عرض ‍ کردم : او را مى کشم ، فرمود: مرازم ! اگر شنیدى کسى مرا دشنام مى دهد، کارى به او نداشته باش . مرازم مى گوید: بعد از ظهر روز گرمى بود که از مکه بیرون شدم ، گرما مرا ناگزیر ساخت تا به خیمه اى پناه ببرم که جمعى آن جا بودند، من هم پیاده شدم ، در آن میان شنیدم که یکى از آنها امام صادق علیه السلام را دشنام مى دهد، فرمایش امام را به یاد آوردم و چیزى نگفتم ، وگرنه ، او را مى کشتم .(25)

17. از جمله ، ابوبصیر مى گوید: من همسایه اى داشتم که از اطرافیان شاه (خلیفه عباسى ) بود. پولى به دستش آمد، چندین غلام خرید و همیشه افرادى را جمع مى کرد و بساط باده گسارى مى گسترد و باعث اذیت من مى شد. چند بار به خودش گله کردم ، ولى خوددارى نکرد و چون سماجت کردم ، گفت : فلانى ، من مردى هستم گرفتار و تو فرد سالمى هستى . اگر مرا خدمت امامت معرفى کنى امیدوارم که خداوند مرا به وسیله تو از این گرفتارى نجات دهد. ابوبصیر مى گوید: این سخن در دل من اثر کرد، وقتى که خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم ، جریان آن مرد را نقل کردم ، فرمود: وقتى که به کوفه برگشتى او نزد تو خواهد آمد، به او بگو: جعفر بن محمّد گفت : اگر تو این کارها را ترک کنى من در پیشگاه خدا براى تو بهشت را ضمانت مى کنم .

18. ابوبصیر مى گوید: وقتى که به کوفه برگشتم ، آن مرد با جمعى نزد من آمدند، او را نگاه داشتم تا منزلم خلوت شد. گفتم : فلانى ! من ماجراى تو را خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم ، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو: کارهایش را ترک کند، من هم نزد خدا بهشت را براى او ضمانت مى کنم . آن مرد با شنیدن پیام امام گریست ، سپس گفت : شما را به خدا آیا جعفر بن محمّد چنین سخنى گفت ؟ ابوبصیر مى گوید: من قسم خوردم که آنچه به تو گفتم سخن آن حضرت بود. گفت : کافى است و از منزل بیرون رفت ، پس از چند روزى به دنبال من فرستاد و مرا طلبید؛ او را پشت در منزلش برهنه یافتم . گفت : ابوبصیر! هیچ چیز در منزلم نمانده است . همه را انفاق کردم ، من مانده ام با این وضعى که مى بینى ! پس از آن من نزد بعضى از دوستانم رفتم و مقدارى پوشاک براى او جمع کردم ، چند روزى نگذشته بود که دنبال من فرستاد (و پیام داد) من مریضم بیا! من نزد او رفت و آمد مى کردم و به معالجه اش مى پرداختم تا این که اجلش فرا رسید.

در حال جان دادن نزد او نشسته بودم تا این که از هوش رفت ، بعد که به هوش آمد، گفت : اى ابوبصیر! امام تو به قولش وفا کرد، سپس از دنیا رفت . من به مکه رفتم و خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم ، اجازه ورود خواستم ، وقتى که وارد شدم ، هنوز یک پاى من در صحن منزل و پاى دیگر در ایوان منزل بود که از داخل خانه فرمود: ابوبصیر! ما به عهدمان براى همسایه ات وفا کردیم .(26)

19. از جمله به نقل از هشام بن احمر، مى گوید: امام صادق علیه السلام نامه اى نوشته بود تا چیزهایى را که لازم داشتند خریدارى کنم و من همین که نامه را خواندم ، آن را پاره کردم و لوازم را خریدم ، قطعات نامه را میان صندوقچه نهادم و با خود گفتم آن را براى تبرّک نگه مى دارم . مى گوید: خدمت امام علیه السلام رفتم ، فرمود: هشام ! لوازم را خریدى ؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: نامه را پاره کردى ؟ عرض کردم : آن را میان صندوقچه گذاشتم و بر آن قفل زدم و قصد تبرّک دارم و این هم کلیدش که به کمربندم بسته ام . مى گوید: امام علیه السلام گوشه جا نمازش را بلند کرد و نامه را از آنجا برداشت و به سمت من انداخت و فرمود: آن را پاره کن ، پس من پاره کردم و برگشتم آمدم صندوقچه را باز کردم چیزى داخل آن نیافتم .(27)

20. از جمله به نقل از اسحاق بن عمار آمده است که گفت : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : من سرمایه اى دارم ، و با مردم داد و ستد مى کنم و از آن بیم دارم که اتفاقى بیفتد و سرمایه ام پراکنده شود. فرمود: در ماه ربیع سرمایه ات را جمع آورى کن . على بن اسماعیل مى گوید: اسحاق بن عمار در ماه ربیع از دنیا رفت .(28)

على بن عیسى - رحمه اللّه - گوید: این بود آخرین بخش از کتاب (( الدلائل )) که مى خواستم نقل کنم و به منظور رعایت اختصار از بسیارى از مطالب مشابه گذاشتم زیرا مشت نمونه خروار است .(29)

21. از کتاب راوندى - رحمه اللّه - ضمن معجزات جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام به نقل از مفضل بن عمر آورده است که مى گوید: همراه امام صادق علیه السلام به مکه - یا به منى - مى رفتم ناگاه به زنى رسیدیم که دختر بچه اى همراه داشت و ماده گاو مرده اى در مقابلش افتاده بود و آن دو به خاطر ماده گاو گریه مى کردند، آن حضرت فرمود: قضیه چیست ؟ آن زن عرض کرد: من و بچه هایم با شیر این گاو زندگى مى کردیم ، اکنون مرده است و من نمى دانم چه کنم ! حضرت فرمود: دوست دارید که خداوند آن را زنده کند؟ عرض کرد: یا مرا با چنین مصیبتى مسخره مى کنید؟ فرمود: هرگز! من چنین قصدى نداشتم ، سپس دعایى خواند پاى خود را به پیکر بیجان گاو زد و گفت : برخیز! گاو، فورا از جا برخاست آن زن گفت : به پروردگار کعبه سوگند که این شخص عیسى بن مریم است ! آنگاه امام صادق علیه السلام به میان جمعیت رفت و آن زن وى را نشناخت .(30)

22. از جمله على بن حمزه مى گوید: با امام صادق علیه السلام به سفر حج رفتم ، در بین راه زیر درخت خرماى خشکى نشسته بودیم . امام علیه السلام لبهایش را به خواندن دعایى حرکت مى داد، من نفهمیدم چه مى گفت ، سپس فرمود: اى نخل ما را از آنچه خداوند به عنوان روزى بندگانش در تو قرار داده است ، بخوران ! همین طور که به درخت خرما نگاه مى کردم دیدم به طرف امام صادق علیه السلام خم شد در حالى که شاخه هایش خرما داشت . فرمود: نزدیک بیا، (( بسم اللّه )) بگو و بخور.

از آن خرما خوردیم ، گواراترین و بهترین خرما بود. ناگهان دیدم مرد عربى مى گوید: تاکنون جادویى مهمتر از این را ندیده بودم ! امام صادق علیه السلام فرمود: ما وارثان پیامبرانیم ما اهل سحر و جادو نیستیم ، ما از خدا درخواست مى کنیم و او اجابت مى کند. آیا مایلى دعا کنیم که خداوند تو را به صورت سگى در آورد، تا به منزلت بروى و بر اهل منزل وارد شوى در حالى که براى آنها دم مى جنبانى ؟ مرد صحرانشین از روى نادانى گفت : آرى بکن ! امام علیه السلام دعا کرد، فورى به صورت سگى درآمد و راهش را گرفت و رفت .

امام صادق علیه السلام فرمود: به دنبال او برو، در پى او رفتم تا به محله اش رسید و داخل منزل خود شد و شروع کرد به دم جنبانیدن براى زن و بچه اش ، آنها چوبى برداشتند و او را بیرون کردند من خدمت امام صادق علیه السلام برگشتم و جریان را به عرضشان رساندم در آن بین که من قضیه را مى گفتم آن سگ برگشت آمد و مقابل امام علیه السلام ایستاد در حالى که اشکهایش جارى بود و روى خاک مى غلتید و زوزه مى کشید.

امام علیه السلام ترحم کرد و دعا فرمود، مرد عرب دوباره به حال اول برگشت ، امام صادق علیه السلام فرمود: اى اعرابى آیا ایمان آوردى یا نه ؟ عرض کرد: آرى هزاران هزار مرتبه .(31)

23. به نقل از یونس بن طبیان ، مى گوید: با گروهى خدمت امام صادق علیه السلام بودیم ، من از این فرموده خدا، به ابراهیم : ((خذ اربعة من الطیر فصوهنّ الیک )) پرسیدم که آیا چهار پرنده از جنسهاى مختلف بودند یا از یک جنس ؟ فرمود: ایا مایلید که نظیر آن رویداد را به شما نشان دهم ؟ گفتم : آرى ، فرمود: اى طاووس ! ناگاه طاووسى به حضور امام پرواز کرد.
فرمود: اى کلاغ ! ناگاه کلاغى در حضور امام مشاهده کردیم . فرمود: اى باز! ناگاه بازى مقابل حضرت حاضر شد. سپس فرمود: اى کبوتر! ناگاه کبوترى جلو حضرت قرار گرفت. 
آنگاه دستور داد همه را سر ببرند و قطعه قطعه کرده و پرهایشان را بکنند و درهم مخلوط کند، سرانجام دست برد و سر طاووسى را برداشت ، فرمود: اى طاووس ! دیدیم گوشت ، استخوان و پرهایش را از پیکر درهم آمیخته پرندگان جدا شد و به سر طاووس چسبید و زنده شد. آنگاه کلاغ را صدا زد، زنده شد و باز و کبوتر را صدا زد، همچنین به پا خاستند و همگى زنده شدند و در مقابل آن حضرت ایستادند.(32)

24. از جمله ، هشام بن حکم روایت کرده است که مردى از اهل جبل خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و ده هزار درهم عرضه داشت ، عرض ‍ کرد: با این پول منزلى براى من خریدارى کنید که پس از مراجعت با خانواده در آنجا فرود آیم .
سپس راهى مکه شد، وقتى اعمال حج را به جا آورد و مراجعت کرد امام صادق علیه السلام او را در منزل خود فرود آورد و فرمود: من براى تو در فردوس اعلى منزلى خریدم که اولین حدش به (خانه ) رسول خدا صلى اللّه علیه و اله و حد دومش به (خانه ) على علیه السلام و حد سوم به (خانه ) حسن بن على علیه السلام و حد چهارمش به (خانه ) امام حسین علیه السلام است و سند آن را با همین حدود نوشته ام ، چون آن مرد سخنان امام علیه السلام را شنید عرض کرد: من راضى ام .

پس امام صادق علیه السلام آن پولها را بین اولاد امام حسن و امام حسین علیهم السلام تقسیم کرد و آن مرد برگشت ، همین که به منزلش رسید، به مرض موت مبتلا شد و چون هنگام وفاتش فرا رسید تمام اعضاى خانواده اش را جمع کرد و آنها را سوگند داد تا آن سند را به همراه جنازه اش میان قبر بگذارند.

آنها به وصیت او عمل کردند فرداى آن روز که کنار قبر وى رفتند دیدند سند روى قبر افتاده است و پشت سند نوشته شده است : ولى خدا جعفر بن محمّد علیه السلام به وعده خود وفا کرد.(33)

25.  حماد بن عیسى از امام صادق علیه السلام درخواست کرد که دعا کند تا خداوند حج فراوان نصیب او کند و باغ و سرایى خوب و همسرى از خانواده هاى سرشناس و فرزندان صالحى به او مرحمت فرماید.
امام علیه السلام گفت : ((خداوندا به حماد بن عیسى پنجاه حج ، باغ و سرایى خوب و همسرى شایسته از خاندانى بزرگوار و فرزندان صالح مرحمت کن .)) یکى از حاضران مى گوید: سالى در بصره به منزل حماد بن عیسى وارد شدم ، گفت : آیا به خاطر دارى که امام صادق علیه السلام براى من دعا کرد؟ گفتم : آرى گفت : این منزل من است که در این شهر بى نظیر است ، و باغى دارم که بهترین باغها است و همسرم را از فامیل بزرگوارى گرفته ام و فرزندانم را هم که مى شناسى .

تاکنون چهل و هشت مرتبه حج نیز به جا آورده ام . مى گوید: حماد پس از آن دو حج دیگر به جا آورد و چون برای پنجاه و یکمین بار عازم حج شد، به جحفه که رسید و خواست لباس ‍ احرام بپوشد، وارد رودخانه شد تا غسل کند، سیل او را برد، غلامانش ‍ دنبال او رفتند، ولى مرده او را از آب گرفتند، از این رو حمادّ را (( غریق الجحفه )) نامیدند.
 

پاورقى ها :

1- (( مطالب السؤول ، )) ص 81.
2- تا این جا در (( کشف الغمه )) ص 223 از (( مطالب السؤ ول )) و بقیه از جنابذى نقل شده است .
3- تا اینجا در (( کشف الغمه )) ص 224 از کتاب جنابذى نقل شده است . آیه مبارکه ، رعد، ص 21: و آنها که پیوندهائى را که خداوند بدان امر کرده است برقرار مى دارند و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب (روز قیامت ) بیم دارند.
4- همان ماءخذ، ص 253.
5- همان ماءخذ، ص 232.
6- همان ماءخذ، همان ص .
7- (( تذکرة الخواص ، )) ص 192 از چاپى که ضمیمه (( مطالب السؤ ول )) است .
8- همان ماءخذ، ص 240.
9- همان ماءخذ، ص 233 و (( مطالب السؤ ول )) ، ص 82.
10- خداوندا من از این انگور میل دارم ، به من بخوران و دو پارچه احرامم کهنه است .
11- (( کشف الغمه ، )) ص 224 حدیث لیث را محمّد بن طلحه در (( مطالب السؤ ول )) ص 83 و سبط بن جوزى در (( التذکره )) نقل کرده است .
12- ارشاد مفید، ص 256.
13- ارشاد مفید، ص 256.
14- همان ماءخذ، ص 256 و 257.
15- (( کشف الغمه ، )) ص 234.
16- همان ماءخذ، همان ص .
17- همان ماءخذ، همان ص .
18- همان ماءخذ، همان ص .
19- همان ماءخذ، همان ص .
20- همان ماءخذ، ص 235.
21- همان ماءخذ، همان ص .
22- همان ماءخذ، همان ص .
23- همان ماءخذ، همان ص .
24- همان ماءخذ، همان ص .
25- همان ماءخذ، همان ص .
26- (( کشف الغمه ، )) ص 236.
27- همان ماءخذ، همان ص .
28- همان ماءخذ، همان ص .
29- در کتاب (( کشف الغمه )) آمده است : (( این بود آخرین بخشى که از کتاب (( الدلائل حمیرى )) مى خواستم اثبات کنم )) بقیه عبارت احتمالا سخن مرحوم فیض باشد، یا در نسخه اى که نزد ایشان بوده این اضافات وجود داشته است !.
30- (( خرائج و جرائح )) ص 198 چاپ ضمیمه به اربعین علامه مجلسى .
31- همان ماءخذ، همان ص ، همان چاپ . ص 198 چاپ ضمیمه اربعین علامه مجلسى .
32- همان ماءخذ، همان ص ، همان چاپ .
33- (( الخرائج و الجرائح )) ص 200.

مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق علیه السلام

خلاصه ای از مشخصات صادق آل محمد

اسم : جعفر
لقبها : صادق- مصدق - محقق - کاشف الحقایق - فاضل - طاهر - قائم - منجی - صابر
کنیه : ابوعبدالله - ابواسماعیل - ابوموسی
نام پدر : حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام )
نام مادر : فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر
زمان تولد : هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری
در روز جمعه یا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول . بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند .
محل تولد : مدینه منوره
عمر شریفش : 65 سال
مدت امامت : 34 سال
زمان رحلت ( شهادت ) : 25 شوال سال 148 هجری درباره زمان شهادت نیز گروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند .
قاتل : منصور دوانیقی بوسیله زهر
محل دفن : قبرستان بقیع
زنان معروف حضرت : حمیده دختر صاعد مغربی ، فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب( علیهم السلام )
فرزندان پسر : موسی ( علیه السلام ) - اسماعیل - عبدالله - افطح - اسحاق - محمد - عباس - علی
فرزندان دختر : ام فروه - فاطمه - اسما که اسماعیل ، عبدالله وام فروه مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین ( علیهما السلام )( نوه امام سجاد ) است . وامام موسی کاظم (علیه السلام) ، اسحاق و محمد که مادرشان حمیده خاتون می باشد . وعباس ، علی ، اسماء و فاطمه که هر یک از مادری به دنیا آمده اند .
نقش روی انگشتر حضرت : ما شاء الله لا قوة إلا بالله ، أستغفرالله .
اصحاب معروف امام صادق (علیه السلام) : ابان بن تغلب - اسحاق بن عمار- برید - صفوان بن مهران - ابوحمزه ثمالی – حریر بن عبدالله سجستانی زراره بن اعین شیبانی - عبدالله بن ابی یعفور-عمران بن عبدالله اشعری قمی .
روز زیارت ایشان : روزهای سه شنبه می باشد .
رخسار حضرت : بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرشان امام باقر (علیه السلام) بود . جز آنکه کمی لاغرتر و بلند تر بودند .
مردی میانه بالا ، سفید روی ، پیچیده موی و پیوسته صورتشان چون آفتاب می درخشید . در جوانی موهای سرشان سیاه و در پیری سفیدی موی سرشان بر وقار و هیبتشان افزوده بود . بینی اش کشیده و وسط آن اندکی برآمده بود وبر گونه راستش خال سیاه رنگی داشت .
ریش مبارک آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد کم پشت بود . دندانهایش درشت و سفید بود ومیان دو دندان
پیشین آن گرامی فاصله وجود داشت . بسیار لبخند می زد و چون نام پیامبر برده می شد رنگ از رخسارش تغییر می کرد .

مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق (ع)

1. امام‌ صادق‌ ( ع‌ )
 

حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود .

پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر مى‌باشد.

کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ کرده‌ است‌ .

پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید .

بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ که‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذکاوت‌ بسیار ، به‌ حد کمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید .

پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ "مکتب‌ جعفرى‌" را پایه‌ریزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گردید .

زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ امیه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ - ولید بن‌ یزید - یزید بن‌ ولید - ابراهیم‌ بن‌ ولید - مروان‌ حمار ) که‌ هر یک‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و کدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌کرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نیز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ کردند و نشان‌ دادند که‌ در بیداد و ستم‌ بر امویان‌ پیشى‌ گرفته‌اند ، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شریفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بیشترى‌ بسر مى‌برد .



2. عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ )


عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یکى‌ از طوفانى‌ترین‌ ادوار تاریخ‌ اسلام‌ است‌ که‌ از یک‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پیاپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بویژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) رخ‌ مى‌داد ، که‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در کوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ایران‌ از مهمترین‌ آنها بوده‌ است‌ . و همین‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حکومت‌ شوم‌ بنى‌ امیه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از یوغ‌ ستم‌ و بیدادشان‌ رها ساخت‌ . لیکن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حکومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ کردند . دوره‌ انتقال‌ حکومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ امیه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترین‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترین‌ دورانى‌ بود که‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) را فراگرفته‌ بود .

و از دیگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى‌ و کلامى‌ مختلف‌ بود ، که‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ کشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نیز روابط مراکز اسلامى‌ با دنیاى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نیز شور و هیجانى‌ براى‌ فهمیدن‌ و پژوهش‌ پدید آورده‌ بود .

عصرى‌ که‌ کوچکترین‌ کم‌ کارى‌ یا عدم‌ بیدارى‌ و تحرک‌ پاسدار راستین‌ اسلام‌ ، یعنى‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودى‌ دین‌ و پوسیدگى‌ تعلیمات‌ حیات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بیرون‌ مى‌شد .

اینجا بود که‌ امام‌ ( ع‌ ) دشوارى‌ فراوان‌ در پیش‌ و مسؤولیت‌ عظیم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پیشواى‌ ششم‌ در گیر و دار چنین‌ بحرانى‌ مى‌بایست‌ از یک‌ سو به‌ فکر نجات‌ افکار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بى‌دینى‌ و کفر و نیز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامى‌ از مسیر راستین‌ باشد ، و از توجیهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دین‌ به‌ وسیله‌ خلفاى‌ وقت‌ جلوگیرى‌ کند .

علاوه‌ بر این‌ ، با نقشه‌اى‌ دقیق‌ و ماهرانه‌ ، شیعه‌ را از اضمحلال‌ و نابودى‌ برهاند ، شیعه‌اى‌ که‌ در خفقان‌ و شکنجه‌ حکومت‌ پیشین‌ ، آخرین‌ رمقها را مى‌گذراند ، و آخرین‌ نفرات‌ خویش‌ را قربانى‌ مى‌داد ، و رجال‌ و مردان‌ با ارزش‌ شیعه‌ یا مخفى‌ بودند ، و یا در کر و فر و زرق‌ و برق‌ حکومت‌ غاصب‌ ستمگر ذوب‌ شده‌ بودند ، و جرأت‌ ابراز شخصیت‌ نداشتند ، حکومت‌ جدید هم‌ در کشتار و بى‌عدالتى‌ دست‌ کمى‌ از آنها نداشت‌ و وضع‌ به‌ حدى‌ خفقان‌آور و ناگوار و خطرناک‌ بود که‌ همگى‌ یاران‌ امام‌ ( ع‌ ) را در معرض‌ خطر مرگ‌ قرار مى‌داد ، چنانکه‌ زبده‌هایشان‌ جزو لیست‌ سیاه‌ مرگ‌ بودند .

"جابر جعفى‌" یکى‌ از یاران‌ ویژه‌ امام‌ است‌ که‌ از طرف‌ آن‌ حضرت‌ براى‌ انجام‌ دادن‌ امرى‌ به‌ سوى‌ کوفه‌ مى‌رفت‌ . در بین‌ راه‌ قاصد تیز پاى‌ امام‌ به‌ او رسید و گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) مى‌گوید : خودت‌ را به‌ دیوانگى‌ بزن‌ ، همین‌ دستور او را از مرگ‌ نجات‌ داد و حاکم‌ کوفه‌ که‌ فرمان‌ محرمانه‌ ترور را از طرف‌ خلیفه‌ داشت‌ از قتلش‌ به‌ خاطر دیوانگى‌ منصرف‌ شد .

جابر جعفى‌ که‌ از اصحاب‌ سر امام‌ باقر ( ع‌ ) نیز مى‌باشد مى‌گوید : امام‌ باقر ( ع‌ ) هفتاد هزار بیت‌ حدیث‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ به‌ کسى‌ نگفتم‌ و نخواهم‌ گفت‌ ...
او روزى‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ کرد مطالبى‌ از اسرار به‌ من‌ گفته‌اى‌ که‌ سینه‌ام‌ تاب‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد و محرمى‌ ندارم‌ تا به‌ او بگویم‌ و نزدیک‌ است‌ دیوانه‌ شوم‌ .
امام‌ فرمود : به‌ کوه‌ و صحرا برو و چاهى‌ بکن‌ و سر در دهانه‌ چاه‌ بگذار و در خلوت‌ چاه‌ بگو : حدثنى‌ محمد بن‌ على‌ بکذا وکذا ... ، ( یعنى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) به‌ من‌ فلان‌ مطلب‌ را گفت‌ ، یا روایت‌ کرد ) .

آرى‌ ، شیعه‌ مى‌رفت‌ که‌ نابود شود ، یعنى‌ اسلام‌ راستین‌ به‌ رنگ‌ خلفا درآید ، و به‌ صورت‌ اسلام‌ بنى‌ امیه‌اى‌ یا بنى‌ عباسى‌ خودنمایى‌ کند .
در چنین‌ شرایط دشوارى‌ ، امام‌ دامن‌ همت‌ به‌ کمر زد و به‌ احیا و بازسازى‌ معارف‌ اسلامى‌ پرداخت‌ و مکتب‌ علمى‌ عظیمى‌ به‌ وجود آورد که‌ محصول‌ و بازده‌ آن‌ ، چهار هزار شاگرد متخصص‌ ( همانند هشام‌ ، محمد بن‌ مسلم‌ و ... ) در رشته‌هاى‌ گوناگون‌ علوم‌ بودند ، و اینان‌ در سراسر کشور پهناور اسلامى‌ آن‌ روز پخش‌ شدند .
هر یک‌ از اینان‌ از طرفى‌ خود ، بازگوکننده‌ منطق‌ امام‌ که‌ همان‌ منطق‌ اسلام‌ است‌ و پاسدار میراث‌ دینى‌ و علمى‌ و نگهدارنده‌ تشیع‌ راستین‌ بودند ، و از طرف‌ دیگر مدافع‌ و مانع‌ نفوذ افکار ضد اسلامى‌ و ویرانگر در میان‌ مسلمانان‌ نیز بودند .

تأسیس‌ چنین‌ مکتب‌ فکرى‌ و این‌ سان‌ نوسازى‌ و احیاگرى‌ تعلیمات‌ اسلامى‌ ، سبب‌ شد که‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( تشیع‌ ) مشهور گردد .
لیکن‌ طولى‌ نکشید که‌ بنى‌ عباس‌ پس‌ از تحکیم‌ پایه‌هاى‌ حکومت‌ و نفوذ خود ، همان‌ شیوه‌ ستم‌ و فشار بنى‌ امیه‌ را پیش‌ گرفتند و حتى‌ از آنان‌ هم‌ گوى‌ سبقت‌ را ربودند. .

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) که‌ همواره‌ مبارزى‌ نستوه‌ و خستگى‌ناپذیر و انقلابیى‌ بنیادى‌ در میدان‌ فکر و عمل‌ بوده‌ ، کارى‌ که‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) به‌ صورت‌ قیام‌ خونین‌ انجام‌ داد ، وى‌ قیام‌ خود را در لباس‌ تدریس‌ و تأسیس‌ مکتب‌ و انسان‌ سازى‌ انجام‌ داد و جهادى‌ راستین‌ کرد .



3. جنبش‌ علمى‌


اختلافات‌ سیاسى‌ بین‌ امویان‌ و عباسیان‌ و تقسیم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌هاى‌ مختلف‌و ظ‌هور عقاید مادى‌ و نفوذ فلسفه‌ یونان‌ در کشورهاى‌ اسلامى‌ ، موجب‌ پیدایش‌ یک‌ نهضت‌ علمى‌ گردید . نهضتى‌ که‌ پایه‌هاى‌ آن‌ بر حقایق‌ مسلم‌ استوار بود . چنین‌ نهضتى‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقایق‌ دینى‌ را از میان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احادیث‌ جعلى‌ بیرون‌ کشد و هم‌ در برابر زندیقها و مادیها با نیروى‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ کند و آراى‌ سست‌ آنها را محکوم‌ سازد . گفتگوهاى‌ علمى‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهرى‌ و مادى‌ مانند "ابن‌ ابى‌ العوجاء" و "ابو شاکر دیصانى‌" و حتى‌ "ابن‌ مقفع‌" معروف‌ است‌ .
 
به‌ وجود آمدن‌ چنین‌ نهضت‌ علمى‌ در محیط آشفته‌ و تاریک‌ آن‌ عصر ، کار هر کسى‌ نبود ، فقط کسى‌ شایسته‌ این‌ مقام‌ بزرگ‌ بود که‌ مأموریت‌ الهى‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتیبانى‌ شود ، تا بتواند به‌ نیروى‌ الهام‌ و پاکى‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غیب‌ ارتباط دهد ، حقایق‌ علمى‌ را از دریاى‌ بیکران‌ علم‌ الهى‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقیقت‌ قرار دهد .

تنها وجود گرامى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مى‌توانست‌ چنین‌ مقامى‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) بود که‌ با کناره‌گیرى‌ از سیاست‌ و جنجالهاى‌ سیاسى‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانین‌ و احادیث‌ راستین‌ دین‌ مبین‌ و تبلیغ‌ احکام‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ مسلمانان‌ کمر همت‌ بر میان‌ بست‌ .
زمان‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در حقیقت‌ عصر طلایى‌ دانش‌ و ترویج‌ احکام‌ و تربیت‌ شاگردانى‌ بود که‌ هر یک‌ مشعل‌ نورانى‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و کنار بردند و در "خودشناسى‌" و "خداشناسى‌" مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدایت‌ مردم‌ کوشیدند .

در همین‌ دوران‌ درخشان‌ - در برابر فلسفه‌ یونان‌ - کلام‌ و حکمت‌ اسلامى‌ رشد کرد و فلاسفه‌ و حکماى‌ بزرگى‌ در اسلام‌ پرورش‌ یافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمى‌ و پیشرفت‌ دانش‌ بوسیله‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) در مدینه‌ ، منصور خلیفه‌ عباسى‌ که‌ از راه‌ کینه‌ و حسد ، به‌ فکر ایجاد مکتب‌ دیگرى‌ افتاد که‌ هم‌ بتواند در برابر مکتب‌ جعفرى‌ استقلال‌ علمى‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نماید و از خوشه‌چینى‌ از محضر امام‌ ( ع‌ ) بازدارد .

بدین‌ جهت‌ منصور مدرسه‌اى‌ در محله‌ "کرخ‌" بغداد تأسیس‌ نمود . منصور در این‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنیفه‌ در مسائل‌ فقهى‌ استفاده‌ نمود و کتب‌ علمى‌ و فلسفى‌ را هم‌ دستور داد از هند و یونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نیز مالک‌ را - که‌ رئیس‌ فرقه‌ مالکى‌ است‌ - بر مسند فقه‌ نشاند ، ولى‌ این‌ مکتبها نتوانستند وظ‌یفه‌ ارشاد خود را چنانکه‌ باید انجام‌ دهند .

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) مسائل‌ فقهى‌ و علمى‌ و کلامى‌ را که‌ پراکنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زیادى‌ تربیت‌ فرمود که‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامى‌ در جهان‌ گردید . دانش‌گسترى‌ امام‌ ( ع‌ ) در رشته‌هاى‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و کلام‌ ، علوم‌ طبیعى‌ و ... آغاز شد . فقه‌ جعفرى‌ همان‌ فقه‌ محمدى‌ یا دستورهاى‌ دینى‌ است‌ که‌ از سوى‌ خدا به‌ پیغمبر بزرگوارش‌ از طریق‌ قرآن‌ و وحى‌ رسیده‌ است‌ .

بر خلاف‌ سایر فرقه‌ها که‌ بر مبناى‌ عقیده‌ و رأى‌ و نظر خود مطالبى‌ را کم‌ یا
زیاد مى‌کردند ، فقه‌ جعفرى‌ توضیح‌ و بیان‌ همان‌ اصول‌ و فروعى‌ بود که‌ در مکتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ . ابو حنیفه‌ رئیس‌ فرقه‌ حنفى‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گفت‌ : من‌ فقیه‌تر از جعفرالصادق‌ کسى‌ را ندیده‌ام‌ و نمى‌شناسم‌ . فتواى‌ بزرگترین‌ فقیه‌ جهان‌ تسنن‌ شیخ‌ محمد شلتوت‌ رئیس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر که‌ با کمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفرى‌ را مانند مذاهب‌ دیگر اهل‌ سنت‌ جایز دانست‌ - در روزگار ما - خود اعترافى‌ است‌ بر استوارى‌ فقه‌ جعفرى‌ و حتى‌ برترى‌ آن‌ بر مذاهب‌ دیگر . و اینها نتیجه‌ کار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ .

در رشته‌ فلسفه‌ و حکمت‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) همیشه‌ با اصحاب‌ و حتى‌ کسانى‌ که‌ از دین‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتى‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌اى‌ از بیانات‌ امام‌ ( ع‌ ) که‌ در اثبات‌ وجود خداوند حکیم‌ است‌ ، به‌ یکى‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ "مفضل‌ بن‌ عمر" فرمود که‌ در کتابى‌ به‌ نام‌ "توحید مفضل‌" هم‌ اکنون‌ در دست‌ است‌ . مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) با طبیب‌ هندى‌ که‌ موضوع‌ کتاب‌ "اهلیلجه‌" است‌ نیز نکات‌ حکمت‌آموز بسیارى‌ دارد که‌ گوشه‌اى‌ از دریاى‌ بیکران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . براى‌ شناسایى‌ استاد معمولا دو راه‌ داریم‌ ، یکى‌ شناختن‌ آثار و کلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربیت‌شدگان‌ مکتبش‌ .

کلمات‌ و آثار و احادیث‌ زیادى‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) نقل‌ شده‌ است‌ که‌ ما حتى‌ قطره‌اى‌ از دریا را نمى‌توانیم‌ به‌ دست‌ دهیم‌ مگر "نمى‌ از یمى‌" . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بیش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، یکى‌ از آنها "جابر بن‌ حیان‌" است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود . پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشى‌ مشغول‌ بود که‌ به‌ وسیله‌ طرفداران‌ بنى‌ امیه‌ به‌ قتل‌ رسید . جابر بن‌ حیان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدینه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) شاگردى‌ کرد . جابر یکى‌ از افراد عجیب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ .

در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شیمى‌ تألیفات‌ زیادى‌ دارد ، و در رساله‌هاى‌ خود همه‌ جا نقل‌ مى‌کند که‌ ( جعفر بن‌ محمد ) به‌ من‌ چنین‌ گفت‌ یا تعلیم‌ داد یا حدیث‌ کرد . از اکتشافات‌ او اسید ازتیک‌ ( تیزآب‌ ) و تیزاب‌ سلطانى‌ و الکل‌ است‌ .

وى‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود کشف‌ کرد . در دوران‌ "رنسانس‌ اروپا" در حدود 30. رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانى‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ که‌ در کتابخانه‌هاى‌ برلین‌ و پاریس‌ ضبط است‌ .

حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) بر اثر توطئه‌هاى‌ منصور عباسى‌ در سال‌ 148 هجرى‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقیع‌ در مدینه‌ مدفون‌ شد . عمر شریفش‌ در این‌ هنگام‌ 65 سال‌ بود . از جهت‌ اینکه‌ عمر بیشترى‌ نصیب‌ ایشان‌ شده‌ است‌ به‌ "شیخ‌ الائمه‌" موسوم‌ است‌ .
حضرت‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ .

پس‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسى‌ کاظ‌م‌ ( ع‌ ) منتقل‌ گردید .
دیگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسمعیل‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) از دنیا رفته‌ است‌ . طایفه‌ اسماعیلیه‌ به‌ امامت‌ وى‌ قائلند .


4. خلق‌ و خوى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ )
 

حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مانند پدران‌ بزرگوار خود در کلیه‌ صفات‌ نیکو و سجایاى‌ اخلاقى‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) داراى‌ قلبى‌ روشن‌ به‌ نور الهى‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نیازمندان‌ مانند اجداد خود بود . داراى‌ حکمت‌ و علم‌ وسیع‌ و نفوذ کلام‌ و قدرت‌ بیان‌ بود .

با کمال‌ تواضع‌ و در عین‌ حال‌ با نهایت‌ مناعت‌ طبع‌ کارهاى‌ خود را شخصا انجام‌ مى‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بیل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود کشاورزى‌ مى‌کرد و مى‌فرمود : اگر در این‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ کنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زیرا به‌ کد یمین‌ و عرق‌ جبین‌ آذوقه‌ و معیشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمین‌ مى‌نمایم‌ .

ابن‌ خلکان‌ مى‌نویسد : امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یکى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ امامیه‌ و از سادات‌ اهل‌ بیت‌ رسالت‌ است‌ . از این‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند که‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضیلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ که‌ گفته‌ شود . مالک‌ مى‌گوید : با حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) سفرى‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسید ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغییر کرد ، نزدیک‌ بود از مرکب‌ بیفتد و هر چه‌ مى‌خواست‌ لبیک‌ بگوید ، صدا در گلویش‌ گیر مى‌کرد . به‌ او گفتم‌ : اى‌ پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویى‌ لبیک‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ کنم‌ و بگویم‌ لبیک‌ ، مى‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگوید : لا لبیک‌ ولا سعدیک‌ .


آسیب شناسی روابط دختر و پسر

آسیب شناسی روابط دختر و پسر

تعریف رابطه دختر و پسر

1. مراد از روابط دختر و پسر، رابطه ای است که خود رابطه، هدف است و مقدمه چیز دیگری نیست. رابطه ای که خود رابطه هدف نیست، همانند رابطه و معاشرت دختر و پسری که نسبت خویشاوندی دارند و یا رابطه علمی، شغلی و اقتصادی بین دختر و پسر، اشکالی ندارد.

2. در این رابطه، جنسیت طرفین، موضوعیت دارد؛ یعنی نگاه آن دو به هم، جنسیتی است.

3. دراین رابطه، احساسات و عواطف طرفین، حرف اصلی را می‌زند.

4. در این رابطه، یک در هم تنیدگی بین غریزه جنسی و قوای عاطفی طرفین وجود دارد و تفکیک آن دو در بسیاری از مواقع، امکان‌پذیر نیست.

پس منظور ما از رابطه و دوستی دختر و پسر، «رابطه ای است صمیمانه و گرم و اغلب پنهانی که احساسات و عواطف طرفین در این ارتباط، دخالت جدی دارد و نگاه آن دو به هم، نگاه جنسیتی باشد؛ نه نگاه پاک انسانی و اغلب از طریق دیدارهای مخفیانه، رد و بدل کردن نامه، تلفن و ... ایجاد می گردد».

سه دیدگاه در باره رابطه دختر و پسر وجود دارد:

1. دیدگاه افراطی؛ در این نگرش، هر گونه ارتباطی با جنس مخالف، آزاد و بدون مانع است(رویکرد لیبرالیستی).

فروید و پیروان وی مدعی هستند که اخلاق جنسی کهن، بر اساس محدودیت و ممنوعیت است و تمام مشکلات بشر به دلیل ممنوعیت ها، محرومیت ها، ترس ها و وحشت های ناشی از این ممنوعیت هاست که در ضمیر باطن بشر جایگزین شده است.

برتراند راسل نیز همین مطلب را اساس قرار می دهد و در کتاب «جهانی که من می شناسم»، می گوید: «اگر از انجام عملی [رفتار جنسی] زیانی متوجه دیگران نشود، دلیلی نداریم که ارتکاب آن را محکوم کنیم».1

2. دیدگاه تفریطی؛ بر پایه این رویکرد، هر گونه ارتباط و پیوند با جنس مخالف، مردود و مورد نکوهش می باشد. این دیدگاه، نقطه مقابل دیدگاه افراطی است.

راسل در جای دیگر می گوید: «پدران کلیسا از ازدواج به زشت‌ ترین صورت یاد کرده اند. هدف ریاضت این بوده که مردان را متقی سازد. بنابراین، می‌گفتند: ازدواج که عمل پستی شمرده می شد، بایستی منعدم شود».2

3. دیدگاه اعتدالی؛ بر اساس این دیدگاه، نه آزادی مطلق و رها پذیرفته شده است و نه محدودیت و منع هر گونه رابطه؛ بلکه ارتباط بین دو جنس مخالف، در یک چهارچوب [Context] مشخص، تعریف شده است.

ارتباط مجاز، ارتباطی است حداقلی و به دور از هر گونه انگیزه شهوی و عاطفی و رابطه ای است که در آن، نفس رابطه مقصود نباشد و نگاه دو جنس به هم، نگاه انسانی باشد و نه جنسیتی. دیدگاه اسلام، ناظر به نگرش سوم، یعنی دیدگاه اعتدالی است.

روابط دختر و پسر از نگاه قرآن کریم

قبل از بحث «آسیب شناسی روابط دختر و پسر»، اشاره ای گذرا به دیدگاه قرآن کریم در مورد این بحث خواهیم داشت.

داستان موسی علیه السلام و دختران حضرت شعیب علیه السلام3

این داستان، مربوط به زمانی است که حضرت موسی علیه السلام با نگرانی و ترس از دشمن از مصر به جانب مدین بیرون رفت و چون به سر چاه آبی در حوالی شهر مدین رسید، آن جا جماعتی را دید که گوسفندانشان را سیراب می‌کردند و دو زن را یافت که دور از مردان، در کناری به جمع‌‌آوری گوسفندانشان مشغول بودند. موسی علیه السلام به جانب آن دو رفت و گفت شما این جا چه کار می‌کنید؟ گفتند: ما منتظریم تا مردان، گوسفندانشان را سیراب کنند و باز گردند؛ آن گاه ما گوسفندانمان را سیراب کنیم و پدر ما هم، مردی سال‌خورده است.

موسی گوسفندان آنان را سیراب کرد و سپس رو به سایه آورد و دست به دعا برداشت. حضرت موسی علیه السلام هنوز از دعا لب فرو نبسته بود که دید یکی از آن دو دختر با کمال وقار و حیا باز آمده و گفت: پدرم از تو دعوت کرده که به منزل ما بیایی تا در برابر کمک تو به ما، به تو پاداش دهد. وقتی موسی علیه السلام نزد پدر دختران (شعیب) رسید و سرگذشت خود را با بیان کرد، شعیب گفت: اینک ترسی به خود راه نده که از شر قوم ستم‌کار، نجات یافتی. در این هنگام، یکی از آن دو دختر (صفورا) گفت: ای پدر! این مرد را برای کار خود اجیر کن که وی بهترین کسی است که می‌توان برای انجام کار برگزید؛ زیرا او هم امین است و هم توانا. شعیب خطاب به حضرت موسی علیه السلام گفت: من اراده کرده‌ام که یکی از دو دخترم را به نکاح تو در آورم.

پیام‌ها

1. در یک رابطه ضروری و حداقلی میان دختر و پسر، بایستی رفتار، نگاه، پوشش و گفتار آن دو، بر اساس اصل «حیا» باشد.

خداوند در توصیف راه رفتن دختر شعیب در آیه 26 سوره قصص، می‌فرماید: «تمشی علی استحیاء»؛ زیرا شیوه حرکت، سبک سخن گفتن و نحوه لباس پوشیدن، حامل پیام است و در هر فرهنگی، با مخاطبش سخن می‌گوید.

فرق حیا و شرم این است که حیا، «کنترل ارادی رفتار، به منظور حفظ حریم بین خود و دیگران است و شرم، یک نوع ناتوانی در اظهار وجود و ابراز خود است.

2. پدران و مادران، باید بر رفتار فرزندان خودشان با مهربانی و احترام به شخصیت آنان و به دور از هر گونه توهین، نظارت کنند و در مقابل، نوجوانان و جوانان هم باید برای کسب آگاهی بیشتر و استفاده از تجربه پدر و مادر، با آنان مشورت کنند.

وقتی که بر خلاف عادت هر روزه، آن دو دختر، زودتر به خانه برگشتند، پدر با تعجب پرسید: چه شد که امروز زود بازگشتید؟ دختران گفتند: مرد صالحی بر سر چاه بود که با مشاهده وضع ما، بر ما ترحم کرد و گوسفندان ما را آب داد و ما زودتر به خانه آمدیم.

3. باید از نگاه ناروا و «چشم چرانی»، خودداری ورزید که از آن به «غض بصر»5 تعبیر شده است. فرمان قرآن این است که باید از نگاه خیره، هوس‌آلود و کنترل نشده، پرهیز کرد.

چه باید کرد؟

1. بایستی میان والدین و فرزندان، روابط صمیمی حاکم باشد؛ تا فرزندان بتوانند در یک محیط سالم و قابل اعتماد، به راحتی مشکلات خود را با والدین در میان بگذارند.

2. والدین باید شرایط نسل جدید و واقعیت‌ها را درک کنند و سعه‌ صدر داشته باشند؛‌ تا با هوشیاری و گفت‌و‌گوی منطقی با آنان، برای حل مشکل آنان اقدام کنند.

دختران و پسران مسلمان و پاک، باید بیاموزند که در اولین برخورد تأثیرگذار با جنس مخالف، آن را با پدر و یا مادر و یا با یک مشاور آگاه و مسلمان، مطرح کنند؛ تا بتوانند از تجربه‌های علمی و عملی آنان بهره برده، قبل از این که دچار

آسیب‌های جدی شوند، تصمیم عاقلانه ای بگیرند. اگر دختر و پسر، مسائل و معاشرت‌های مهم روزانه خود را با افراد مجرب مطرح کنند و والدین و مشاوران نیز بتوانند در حل مسائل آنها نقش مفید و سازنده ای را ایفا کنند، می‌توان امیدوار بود که جلوی بسیاری از روابط پنهانی و ناسالمی که احتمال دارد بعد از برخورد نخستین شکل بگیرد، گرفته شود.

داستان حضرت یوسف علیه السلام و زلیخا6

در آیه 23 و 24 سوره یوسف چنین آمده است: «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ: مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ و زنی که یوسف در خانه او بود، از یوسف از طریق مراوده و ملایمت، تقاضای کام‌گیری کرد و درها را [برای انجام مقصودش] محکم بست و گفت: برای تو آماده‌ام. یوسف گفت: پناه به خدا که او پروردگار من است و مقام مرا گرامی داشته است. قطعاً ستم‌گران رستگار نمی‌شوند».

«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ؛ و همانا (همسر عزیز مصر) قصد او (یوسف) را کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید، [بر اساس غریزه] قصد او را می‌کرد. این گونه [ما او را با برهان کمک کردیم] تا بدی و فحشا را از او دور کنیم، زیرا او از بندگان برگزیده ماست».

پیام‌ها7

1. معمولاً عشق بر اثر مراوده و به تدریج، پیدا می‌شود. وجود دائمی یوسف در خانه زلیخا کم کم سبب عشق مادی شد.

2. حضور مرد و زن نامحرم در یک محیط بسته، زمینه را برای گناه فراهم می‌کند.

3. تقوا و ارده انسان، می‌تواند بر زمینه‌های انحراف و خطا غالب شود.

4. خطر غریزه جنسی به قدری است که برای نجات از آن، باید به خدای رحمان پناه برد.

5. تلقین یاد خدا به نفس خود، نقش مهمی در ترک گناه دارد.

6. یاد کردن الطاف الهی و عاقبت گناه، مانع از ارتکاب آن است؛ « مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ».

7. یک لحظه گناه می‌تواند انسان را از رستگاری ابدی دور کند؛ «إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ».

8. انسانی که مقام و منزلت خود را می‌داند خود را به بهای کم و اندک نمی‌فروشد.

9. انبیا نیز در غرایز، مانند سایر انسان‌ها هستند؛ ولی به دلیل ایمان به حضور خداوند، گناه نمی‌کنند؛ «وهم بها لولا ان رآی برهان ربّه».

10. بهانه بسته بودن درها کافی نیست؛ باید به سوی درهای بسته حرکت کرد؛ شاید باز شوند.

11. امام صادق علیه السلام فرمود: برهان رب، همان نور علم و یقین و حکمت بود که خدا در آیات قبل فرمود؛ «و اتیناه علما و حکما».

آسیب شناسی روابط دختر و پسر

روابط دختر و پسر، دارای آفت ها و آسیب های روانی و اجتماعی جبران‌ناپذیری است که چند نمونه آن به شرح زیر است:

1. سرکوب شدن استعدادها

یکی از مهم‌ترین عواملی که با وجود رشد نیروهای جسمی، فکری و روحی نوجوان، مانع از به جریان افتادن صحیح و اصولی آنها و تأمین سعادت آینده او می‌شود، تسلّط میل جنسی بر وجودش می‌باشد. عدم کنترل این میل، سبب می‌شود که تمام حواسّ و توجّهات انسان و تمام قوای جسمی و مغزی او معطوف هوس‌بازی‌ها شود و اگر عملاً هم موفق به هوس‌بازی نگردد، تمام فکر و ذهن او به وسیله این خیالات و افکار، اشغال شده و او مجالی برای انجام کار دیگری و شکوفایی اندیشه و استعدادش پیدا نمی‌کند. این شعله ای که در سراسر وجودش زبانه می‌کشد، تمام تر و خشک را با هم می‌سوزاند و شکوفه‌های تازه دمیده در گلزار شخصیت معنوی‌اش را طعمه آتش سوزان می‌کند.8

آیه الله سبحانی می‌گوید: روزی در محضر حضرت آیه الله العظمی بروجردی (ره) نشسته بودیم که یکی از پزشکان ترکیه، به دیدار آیه الله بروجردی آمد و سؤال کرد که چرا اسلام نوشیدن شراب را حرام کرده است؟ آن مرجع بزرگ فرمود: حقیقت انسان را عقل، قدرت اندیشه و تفکر تشکیل می‌دهد و اگر عقل انسان نبود، وی با دیگر موجودات زنده تفاوتی نداشت و یکی از اموری که در تضاد شدید با قوه عقل انسان است، نوشیدن شراب است؛ همان طور که پزشکان نیز این مطلب را تأیید کرده‌اند. بنابراین، چون شراب عقل را از بین می‌برد و حقیقت انسان به عقل اوست، اسلام آن را ممنوع کرده است.

آن پزشک به دنبال این پاسخ، گفت: درست است که نوشیدن زیاد شراب، باعث از بین رفتن قوه تعقل انسان می‌شود و حقیقت انسان زیر سؤال می‌رود، ولی اگر کسی به مقدار کمی از این نوع مایعات بنوشد، نمی‌توان گفت چنین تأثیری دارد؛ پس چرا اسلام آن مقدار اندک را نیز ممنوع کرده و نوشیدن آن را غیرمجاز می‌داند. آیه الله بروجردی فرمود: چون انسان، کمال‌طلب است و هرگز به مقدار کم قناعت نمی‌کند و اگر مجاز شمرده شود، بر اساس کمال‌خواهی‌اش، به تدریج بر خواسته خود می‌افزاید. به همین جهت است که اسلام از همان ابتدا، حتی مقدار اندک آن را ممنوع کرده است و به عنوان یک قانون قطعی و دقیق، آن را برای تمام افراد چه با اراده و چه کم اراده، به اجرا گذاشته است و چون این ویژگی یعنی کمال‌طلبی، در دیگر ابعاد و زمینه‌ها جاری است، دیگر قوانین و مقررات و دستورالعمل‌های صادره از طرف قانون‌گذار هستی، بر اساس همین نکته شکل گرفته و آن جا که ممکن است زیاده‌طلبی باعث حریم‌شکنی شود و به تدریج انسان در وادی هولناک و در معرض خطرات جانی و روحی قرار گیرد، اسلام با جدیت و قاطعیت آن را نهی می‌کند.

اظهار محبت به جنس مخالف از جمله همین موارد است که با یک سلام و احوال‌پرسی ساده آغاز می‌شود و یا به انگیزه اهداف آموزشی و غیره شروع می‌شود؛ ولی به تدریج، نوع رابطه و گفت‌وگو تغییر پیدا کرده، بر میزان و کمیت آن نیز افزوده می‌شود و تا آن جا پیش می‌رود که انسان تمام انرژی عاطفی خود را می‌خواهد در همین گفت‌وگوها و ارتباط‌ها هزینه کند و هرگز به همان حداقلی که در روزهای اول داشته، اکتفا نمی‌کند و بر همین اساس است که از همان آغاز، باید از ایجاد ارتباط عاطفی و مبتنی بر احساسات، اجتناب کرد.

بنابراین، ما برای اظهار محبت به جنس مخالف (چه منشأ سوء تفاهم بشود و چه سوء تفاهمی را به دنبال نداشته باشد)، دلیل موجه و قابل قبولی را نمی‌شناسیم و در واقع، اگر هم باعث سوء تفاهم نشود، باعث سوء رفتار می‌شود و به تدریج، دو طرف در گردونه ای وارد می‌شوند که چه بسا هیچ کدام خواستار آن نبودند؛ گردونه ای که گاهی رهایی از آن، مستلزم هزینه کردن تمام انرژی روانی و جسمانی فرد و قرار گرفتن در بن‌بست شدید است. لازم به ذکر است که این سخن، یک ادعای صرف و بدون پشتوانه و دلیل نیست؛ بلکه مرکز مشاوره ما که در سطح دانشگاه‌ها فعالیت می‌کند، روزی نیست که نامه‌ای از جوانی که در چنین دامی قرار گرفته دریافت نکند.

جالب این است که تقاضای کمک و فریادرسی از افرادی است که معمولاً در ابتدای کار، به خود مطمئن بوده‌اند و تصمیم جدی‌شان آن بوده که وارد ارتباط احساسی و غیرمعقول و از نظر اخلاقی غیرصحیح، نشوند و تنها می‌خواستند در حد ارتباط عادی و یا به قول شما یک سلام و احوال‌پرسی و یا اظهار محبت باطنی با طرف مقابل داشته باشند. اکنون نمونه‌ایی از این روابط را از زبان این افراد می‌شنویم:

1. «دختری 19 ساله‌ام... تا قبل از ورود به دانشگاه، با هیچ پسری ارتباط نداشته‌ام... خودم در اقوام و فامیل از ماجراهای دوست‌های خیابانی کاملا خبر داشتم و همیشه مواظب بودم... کم کم با بچه‌ها خو گرفتم و سلام و احوال‌پرسی با آنها برایم عادی شد. آنها هم به ما سلام می‌کردند... مدتی بعد، سلام کردن به پسرها هم شروع شد... تا این که روزی یکی از آنها گفت: ببخشید مدتی است شما را زیر نظر دارم و از اخلاق شما خیلی خوشم آمده، اگر لطف کنید مدتی با هم دوست باشیم... حالم خیلی خراب شد... حدود 3 ساعت فقط گریه می‌کردم و افسوس می‌خورم که...».

2. «یک روز که برای درس خواندن به پارک رفته بودم، قدم‌زدن‌های دختر و پسرهای جوان، دو به دو با هم، توجه‌ام را جلب کرد و حواسم حسابی پرت شد. ناگهان تصمیم گرفتم... تصمیم تازه ای گرفته بودم؛ تصمیمی که از آن هراس داشتم و بیشتر از همه می‌ترسیدم که به خطا و گناه افتاده باشم... چند هفته ای بود که حتی یک کلمه هم درس نخوانده بودم؛ بی‌انگیزه و بی‌حوصله شده بودم ... تا این که تصمیم خود را عملی کردم و اکنون چند ماهی است که با دختری رابطه تلفنی دارم... شرایط بد گذشته‌ام جای خود را به شرایط بدتر امروز داده، زندگی‌ام آرامش قبلی را ندارد و نمی‌دانم این وضع تا کجا می‌خواهد ادامه یابد... این دختر، اکنون ظاهراً جای خالی همه چیز و همه کس را برایم پر کرده، اما چه فایده که در زندگی بیرون و واقعی من، هیچ جایی برای او نیست. می‌ترسم که به آلودگی و ناپاکی بیشتر کشیده شوم و کم کم به سوی لجن‌زار گناه کشیده و در آن غرق شوم».9

2. افت تحصیلی یا رکود علمی

این گونه روابط، باعث می شوند که دو طرف تمام فکر و توجه و تمرکز خود را صرف دیدارها و ملاقات های حضوری و تلفنی خود کنند و این بزرگ ترین مانع برای رشد و ترقی علمی است؛ زیرا تحصیل دانش، نیازمند تمرکز نیروهای فکری و روحی است.

دل‌مشغولی و اضطرابی که بر اثر این گونه پیوندها پدید می آید، بزرگ ترین سد راه تعالی علمی و تحصیلی است؛ از این رو، مشاوران مدارس و دانشگاه ها توصیه می کنند که هنگام تحصیل و امتحانات، مراسم خواستگاری و عقد را به تأخیر اندازند؛ تا افراد بتوانند با تمرکز و آسودگی خیال، در انجام تکالیف درسی و امتحانات موفق شوند؛ چه رسد به روابط فرصت‌سوز مستمری که بسیار انرژی‌سوز است.

مطالعه و درس، در زندگی هر انسانی، به ویژه در دوران دانش آموزی، از مهم‌ترین عوامل سازنده شخصیت وی می‌باشد که فدا کردن آن به خاطر تن دادن به دوستی‌های احساسی و غیرآگاهانه و پاسخ‌گویی به خواست‌های تمام نشدنی هوس و میدان دادن به میل جنسی، خطایی نابخشودنی و شکستی بزرگ و رسوا کننده است. تجربه نشان داده که این نوجوانان و جوانان، به علت پریشانی افکار و حواس‌پرتی، ذوق درس خواندن و اشتیاق هر گونه مطالعه ای را - اعم از کتاب‌های درسی و غیر درسی - به کلی از دست می‌دهند.

اگر زندگی بزرگان، شخصیت‌های علمی، محققین، نوابغ و دانشمندان و متفکرین را مورد مطالعه قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که همه آنان افرادی بوده‌اند که از خوش‌گذرانی‌ها و هوس‌بازی خود را کنار کشیده‌اند و احتیاجات جسمی و غریزی خود را از طریق مشروع و معقول و در حد اعتدال، برآورده‌اند.10

دروغ بزرگی است اگر کسی بگوید: میل جنسی، سراسر وجودش را گرفته و ذهن و زبان او را دوستی‌های نامطلوب با جنس مخالف پر ساخته، اما از نظر درس، مطالعه و تحقیقات علمی، لطمه اساسی بر او وارد نشده است و به ویژه در دوران نوجوانی و جوانی، تحقق چنین امری، از محالات است.

«با شکل‌گیری روابط عاطفی بین دختر و پسر و افزایش تدریجی آن، زمینه وابستگی آنها به یکدیگر و تشدید آن فراهم می‌شود و از آن جا که نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن، در دوران جوانی، به اوج خود می‌رسد و فضای نسبتا مناسبی برای ارضای این نیاز (هر چند به طور غیرصحیح آن) در محیط آموزشی و دانشگاهی وجود دارد، به شکل خودکار، دختر و پسر در این کانال قرار می‌گیرند، در اکثر موارد، به طور ناگهانی و بدون توجه به نتیجه کار، گرفتار چنین گردابی می‌شوند و آن را با عنوان‌های عرف‌ پسند و موجه، پوشش می‌دهند و باطن غیرموجه آن را با ظاهری نیکو و پسندیده، جلوه‌گر می‌نمایند.

به این ترتیب، علاقه ابتدایی شدت یافته، با وجود تصمیم اولیه دو طرف یا یکی از آنها، کم کم به وابستگی به یکدیگر تبدیل می‌شود. این وابستگی، در بسیاری موارد – شاید در تمام موارد - آفت بزرگی برای تمرکز حواس، تحصیل و تفکر عمیق در امور درسی آنها می‌شود؛ به گونه ای که گاهی مطالعه و حضور در کلاس درس را غیرممکن می‌سازد و هر کدام از آنها در تمام اوقات شبانه‌روز و حتی در کلاس درس، در فکر طرف مقابل است. این سخن، ادعای بدون پشتوانه‌ای نیست و اگر به نوشته‌های چنین افرادی مراجعه کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.11

3. ایجاد جو بدبینی

اغلب این گونه دوستی ها و روابط، به ازدواج منتهی نمی‌شود و اگر هم به ازدواج بینجامد، پس از مدتی، جو بدبینی و سوء ظن آن دو نسبت به هم، فضای زندگی‌شان را، جهنمی خواهد ساخت و هر دو در آن خواهند سوخت.

پسر با خود می گوید: دختری که به راحتی با من رابطه نامطلوب و نامشروع برقرار کرد، از اعتقاد و ایمان قوی برخوردار نیست. بنابراین از کجا معلوم که پیش از ارتباط با من، با فرد دیگری هم طرح دوستی نریخته باشد و از کجا که در آینده و پس از ازدواج با من، با دیگری ارتباط برقرار نکند؟ دختر نیز همین تصور را نسبت به پسر خواهد داشت. بنابراین، این گونه ازدواج ها، پایدار نخواهد بود و تجربه نشان داده که منجر به طلاق و جدایی می گردند.

«بر اساس یک یافته پژوهشی در آمریکا، زوج هایی که پیش از ازدواج با یکدیگر زندگی می کنند، زندگی زناشویی آنها با مشکلات فراوانی رو به رو است و منجر به طلاق می شود. به گزارش ایسنا، دکتر «کاترین کوهان»، استاد دانشگاه ایالت پنسیلوانیا گفت: طبق آخرین تحقیقات، افرادی که پیش از ازدواج با یکدیگر رابطه داشته اند، بعد از ازدواج، در حلّ مشکلات خود عاجزند؛ زیرا که نسبت به یکدیگر بسیار بدبین هستند. کوهان گفت: طبیعت ارتباطات آزاد، این است که زوجین چندان انگیزه ای برای حل درگیری ها و حمایت از مهارت های خود ندارند. وی افزود: به نظر می رسد ارتباطات این افراد، زودتر از افرادی که با یکدیگر دوست نبوده اند، سرد و منجرّ به طلاق می شود. وی در پایان گفت: می توانم بگویم رابطه قبل از ازدواج، به هیچ وجه، سبب دوام زندگی زناشویی نمی شود».12

عشق الهی، رام‌کننده است و عشق مجازی و شهوی، انسان را وحشی می‌کند.

عشق الهی، صبرآور است و عشق مجازی، صبرشکن است.

عشق الهی، نیروزاست و عشق مجازی، نیروبَر است.

عشق الهی، خودخواهی‌بر است و عشق مجازی، خودخواهی‌زاست.

عشق الهی، شادی‌آور است و عشق مجازی، غم‌افزاست.

عشق الهی، سریان دارد و عاشق الهی، همه پدیده‌های عالم را جلوه خدا می‌داند و به همه عشق می‌ورزد. عشق مجازی، عشق به خواسته‌های نفسانی خود است.

عاشق خدا، از فراق و یاد او، لذت می‌برد. عاشق غیر خدا، فقط با وصال دل‌خوش است و فراق، برایش رنج‌آور است.

4. اضطراب، تشویش و احساس نگرانی

در دوستی های موجود بین دختران و پسران، از آن جا که مقاومتی بسیار قوی از طرف پدر و مادر یا جامعه برای ممانعت از برقراری این دوستی ها وجود دارد، این گونه دوستی ها، با مخاطرات روانی گوناگونی، مانند اضطراب و تشویش همراه است.

وجود افکار دیگری چون احساس گناه، نگرانی از تهدیداتی که توسط پسر، برای فاش کردن روابطش با دختر صورت می گیرد، یک تعارض درونی و اضطراب مستمر را به دنبال دارد.

بنابراین، وجود چنین دلهره ها و اضطراب هایی که گاهی لطمه های جبران‌ناپذیری بر جسم و روان انسان وارد می‌کند، از آسیب های جدی این گونه روابط است.

همچنین هیجانات کاذب، مثل خیال ازدواج، خوش‌بختی و در نتیجه، شکست روحی ، قربانی شدن دختران به خاطر از بین رفتن آبروی آنها و خانواده‌شان و حتی اقدام به خودکشی از دیگر آسیب‌های این نوع ارتباط است.

5 . فقدان شناخت درست و واقع‌بینانه

کسانی که مدعی‌اند که این گونه روابط و دوستی ها با انگیزه ازدواج شکل می گیرد، با کمی دقّت، در خواهند یافت که روح حاکم بر این گونه دوستی ها، عاقلانه و از سر اندیشه نیست؛ بلکه در آغاز و یا پس از مدتی، تنها عامل ادامه روابط، میل و کشش جنسی خواهد بود.

امام علی علیه السلام می فرماید: «حُبُّ الشّیءِ یُعْمی وَ یُصِمُّ؛ دوست داشتن چیزی [آن هم ناآگاهانه و از سر هیجان و احساسات]، انسان را کور و کر می‌کند».

«وابستگی‌هایی که بین دختر و پسر ایجاد می‌شود، مانع گزینش صحیح و دقیق برای شریک آینده زندگی می‌شود و از آن جا که دختر یا پسر به فردی خاص وابسته شده، تمام نیکی‌ها، خوبی‌ها، زیبایی‌ها را در فرد مورد علاقه خود می‌بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالی طرف مقابل را ندارد؛ زیرا از روی علاقه و از پشت عینک وابستگی، به طرف مقابل نگاه می‌کند؛ نه با نگاه خریدار و نه با نگاه نقادانه و بررسی کننده ای که تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوی حقیقت بین، مورد دقت و مشاهده قرار دهد»13.

دوستی و ارتباط احساسی و غیرعاقلانه قبل از ازدواج، راه عقل را مسدود و چشم واقع‌بین انسان را کور می سازد و اجازه نمی دهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. این نوع انتخاب ها که در فضایی آکنده از احساسات و عواطف انجام می گیرد، به دلیل نبود شناخت عمیق و واقع بینانه، اگر هم به ازدواج منتهی گردد، زندگی مشترک را تلخ و آینده را تیره و تار می سازد.

6 . محرومیت از ازدواج پاک

هر انسانی در سرشت و نهاد خویش، به دنبال پاکی و نجابت است. دخترانی که در پی روابط آلوده هستند، در حقیقت، پشت پا به سرنوشت خود زده اند و این امر، باعث می شود که آنان به جرم آلودگی به این روابط، شرایط ازدواج پاک را از دست بدهند و اگر به وسیله این گونه روابط ناسالم، در ازدواج پسران نیز تأخیر ایجاد شود دختران بیش از پسران، در معرض این آسیب قرار می‌گیرند.

«روابط دختر و پسر، بیش از آن که مفید باشد، تهدید کننده نهاد خانواده در جامعه به شمار می‌آید. با نگاهی به آمار می‌توان دید که آمار طلاق در بین کسانی که قبل از ازدواج، ارتباط‌های دوستانه داشته‌اند، بالاتر است. از طرفی آشنایی و ارتباط دختر و پسر در محیط اجتماع، بیشتر از آن که معرفت‌ساز باشد، فروزنده هوس‌ها و معرفت‌سوز است. عمدتاً دیده می‌شود فرد آن گونه که هست، خود را نشان نمی‌دهد یا به سبب محبت و عشقی که ایجاد شده، نمی‌تواند عیوب طرف مقابل و جوانب مختلف قضیه را بسنجد. بیشتر رفتارها در آشنایی‌های خیابانی به شکل‌های تصنّعی ابراز می‌شود».

در پایان به چند پرسش اساسی زیر اشاره می شود:

1. به نظر شما یک رابطه و پیوند مطلوب، چه ویژگی هایی دارد؟

2. آیا روابطی که بر پایه هوسرانی ها و سرگرمی های زودگذر است، می تواند روابطی پایا و پویا باشد؟

3. آیا هر انسانی با هر صفت و ویژگی، شایسته ارتباط و دوستی است؟

4. آیا پسندیده نیست که انسان، سرمایه عشق و محبت خود را برای زندگی آینده خویش پس‌انداز کند.

7. عدم اسقبال از تشکیل کانون خانواده

این گونه روابط و دوستی ها، معمولا به انگیزه تفنّن و سرگرمی شکل می گیرد و در خلال آن از خودباوری و زودباوری دختران، سوء استفاده می‌شود. متأسفانه در بسیاری از موارد، تفاوت عشق و هوس، دیده نمی شود. عشق حقیقی و پاک، با هوس های آلوده و زودگذر، تفاوت جوهری دارد. برخی از این روابط که مبتنی بر هوسرانی و سرگرمی است، پس از مدتی، رو به سردی و افول می نهد. جاذبه و دل‌ربایی ها، مربوط به روزها و ماه های اول دوستی است؛ ولی دیری نمی پاید که این روابط، عادی شده، به جدایی می‌کشد. حس تنوع‌طلبی انسان از یک طرف و فقدان عامل بازدارنده از طرف دیگر، باعث می شود که برخی سراغ ازدواج و تشکیل خانواده نروند. جامعه ای که از تشکیل کانون خانواده استقبال نکند، هیچ گونه ضمانتی برای رشد و شکوفایی فضایل انسانی در آن وجود ندارد. اغلب خوبی ها و کمالات والای انسانی، در پرتو تشکیل خانواده ای سالم، به فعلیت می رسد.

8 . کم‌رنگ شدن ارزش‌های مکتبی و فرهنگ اصیل ایرانی

غرق شدن جوانان در عشق های آن چنانی و دوستی های ناباب، نتیجه اش دوری از معنویات و از دست رفتن ارزش‌های انسانی و الهی است که، نتیجه‌اش نابودی سرمایه‌های انسانی و بهترین فرصت برای رواج فرهنگ بی‌خدایی و ابتذال غرب و تسلط دشمنان دیرین اسلام و قرآن در کشور است. آیا تجربه کشور اندلس اسلامی که جوانان را از راه فساد و فحشا، از ارزش‌های الهی و انسانی تهی کردند و توانستند شکست را برآنان تحمیل کنند، برای ما کافی نیست؟ آیا می‌دانیم که چرا دنیای بی‌خدای غرب و آمریکا، برای رواج ابتذال و تهی‌سازی جوانان از ارزش‌های دینی هزینه‌های نجومی می‌کند؟

9 . انحطاط اخلاقی

شکل‌گیری شخصیت انسان، تابع نوع رفتار کسانی است که با آنها رفت و آمد دارد. بنابراین، نوع دوست در تعیین سرنوشت و ساختن حقیقت انسان، بسیار مهم است.

ریشه بسیاری از مفاسد اخلاقی از همین دوستی ها و روابط، ناشی می شود که سبب سقوط انسان در گناه و معصیت می گردد. ما نمونه بارز آن را در جوامع غربی شاهدیم. طبق آمار، در دهه 1990، از هر سه کودک آمریکایی، یکی نامشروع بوده است و از همین روست که انحطاط اخلاقی در غرب، باعث نگرانی شده است.

دوستی ها و روابط نا‌مطلوب دختران و پسران، بزرگ‌ترین مانع رشد و کمال انسانی است. دوستی های غیر صحیح، باعث می گردد که دختران و پسران به صورت ابزاری درآیند که هر روز، تغییراتی در آرایش، پوشش، حرکات و... داشته باشند و این، چیزی جز مشغول شدن به کارهای بی‌ارزش و دور شدن از هدف اصلی و شناخت خود و شکوفایی خلاقیت ها و عقب ماندن از قله کمال نیست. در این صورت، انسان به دنبال خواسته های دیگران است و خودش را فراموش می کند.

در آستانه بلوغ، شرم و حیا در هر نوجوان عفیفی، مانع از این است که او به طرف مسائل غریزی تنزل کند و با وجود این که در این دوران، هورمون‌های جنسی شخص را تحریک می‌کنند و به جنس مخالف متمایل می‌کنند، امّا به جهت همان حجب و حیای فطری، فرد به نوعی احساس حقارت می‌کند. شخصیت‌های بزرگ و چهره‌های ماندگار، کسانی بوده‌اند که با پاکی و تقوا زیسته‌اند و هرگز عظمت روحی و شخصیت معنوی خود را در قربانگاه نفس و شهوات، ذبح نکرده‌اند؛ اما افسوس که برخی از نوجوانان و جوانان، به جهت ضعف اراده و فقدان تجربه و اطلاعات لازم و یا انحطاط و آلودگی محیط زندگی خود و اطرافیان، با تسلیم شدن در برابر طوفان غرایز و شهوات، آن پاکی و معصومیت فطری و ذاتی خویش را از دست می‌دهند و راه تکامل و سعادت ابدی را به روی خود می‌بندند.14

اگر از دیدگاه قرآن کریم، انسان را تعریف کنیم، درخواهیم یافت که روابط دختر و پسر، با عظمت و بزرگی انسان، سازگار نیست.

امام علی علیه السلام به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود: «نفس خویش را عزیز بشمار و به هیچ پستی و دنائتی، تن مده؛ گرچه عمل پست، تو را به لذت برساند؛ زیرا هیچ چیز با شرافت نفس، برابری نمی کند و [به جای عزت از دست داده] عوضی همانند آن نصیبت نخواهد شد و بنده دیگران نباش که خداوند، تو را آزاد آفریده است».15

همچنین فرمود: «کسی که نفس شرافتمند و باعزتی دارد، هرگز آن‌را با پلیدی گناه، خوار و پست نخواهد کرد».16

شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید: «اگر تو برای خدا قیام کنی، تمام عوالم خلقت، دلیل راه تو هستند؛ چون کمال آنها، در فنای در تو می‌باشد. آنها می‌خواهند آن چه را در فطرت دارند، تحویل دهند؛ تا به کمال واقعی برسند و اگر انسان برای خدا قیام کند، همه عوالم‌‌‌ وجود سر راه او صف می‌کشند؛ تا آن چه در خود دارند، به او عرضه کنند و راهنمای او باشند».

امام علی علیه السلام می‌فرماید: درد تو، در توست و درمان تو نیز در خود توست. تو گمان می‌بری که موجود ضعیفی هستی؛ حال آن که راز جهانی بزرگ، در کتاب وجود توست».

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: ‌خداوند، تمام کارهای مؤمن را به خود او واگذار کرده، ولی به او اختیار نداده که خود را خوار و ذلیل کند».17

عشق‌هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود، عاقبت ننگی بود

زآن که عشق مردگان پاینده نیست

زآن که مرده، سوی ما آینده نیست

عشق زنده در روان و در بصر

هر دمی باشد ز غنچه تازه تر

عشق آن زنده گزین که او باقی است

کز شراب جان فزایت، ساقی است

عشق آن بگزین که جمله انبیا

یافتند از عشق او کار و کیا

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست

10 . تهدید، مهم‌ترین سرمایه دختر و پسر

دختران و پسران، تا حدی می‌توانند تشخیص دهند که همسرشان با جنس مخالف ارتباط داشته است یا نه؟ دختران و پسرانی که با گروه مخالف ارتباطی نداشته‌اند، یک حس خوبی دارند که زندگی مشترک را لذت‌بخش‌تر و شیرین‌تر می‌کند؛ اما این حس خوب زنانه و یا مردانه، با روابط عاطفی و غریزی، کشته می‌شود و آن حس پاک، از بین می‌رود و شریک زندگی، برای او تازگی ندارد و آن لذتی را که دو همسر پاک از هم می‌برند، این دو از هم نمی‌برند و این نکته تا حدی برای آن دو قابل درک است.

شخصی می‌گفت: با زنی ازدواج کردم و پس از دو سال می‌خواهم از او جدا شوم؛ چون احساس می‌کنم که من برای زنم هیچ جاذبه ای ندارم و پس از جست‌وجو فهمیدم که روابط بی‌حد و مرزش با پسران - قبل از ازدواج - موجب این بی‌میلی است و موجب شده که من برای او جاذبه‌ای نداشته باشم. دختران و پسران نباید به گونه ای رفتار کنند که این حس زیبا، در آنان کشته شود.

در یک نظرسنجی از پسران بی‌شماری پرسیدند: شما مایلید با کدام دسته از دختران ازدواج کنید؟ همه گفتند: مایلیم با دخترانی ازدواج کنیم که با جنس مخالف، ارتباط نداشته‌اند

عشق‌های این زمان، آن عشق‌های قصه نیست

این زمان فرهاد کو، مجنون که شد، افسانه کیست؟

عاشقی را گفتم اَر محبوبه خواهد، کوه از جا می‌کَنی؟

گفت: عاشق بودن آری، کوه کندن بهرِ چیست؟

گفتم او را عاشقان آواره در دامانِ صحرا بوده‌اند

گفت: سرگردان به صحرا در شدن از ابلهی است

گفتمش در راه جانان، دست از جان می‌نهی؟

گفت: باید شادمان با دلبرِ جانانه زیست!

گفتم: اما عاشقانِ قصّه این رَه رفته‌اند

گفت: امّا این زمان، این کارها دیوانگی ست!

گفتم: ای عاشق! اگر محبوبه بد عهدی نمود؟

گفت: دنیایی بزرگ است و پُر از حور و پری است

11. احساس گناه

شکی نیست که ما در جامعه‌ای دینی زندگی می‌کنیم که اکثریت مردم از آموزه‌های دینی و اخلاقی متأثر هستند و به آنها احترام می‌گذارند. گرچه ممکن است هر فردی سال‌های اول زندگی و نسبت به برخی از دستورات دینی، اطلاع دقیقی نداشته باشد، ولی به طور ناخودآگاه و به تدریج، به بسیاری از هنجارهای اخلاقی و اجتماعی جامعه دینی، آگاهی پیدا می‌کند. اظهار محبت و طرح رابطه دوستی با جنس مخالف، از رفتارهایی است که جامعه دینی و ارزشی، آن را نمی‌پسندد و به آن خرده می‌گیرد و اگر اندک دقتی در متون دینی و سخنان رهبران دینی صورت گیرد، روشن می‌شود که ارتباط با جنس مخالف، از چارچوب و قوانینی خاص برخوردار است و آزاد و بدون محدودیت - آن گونه که در جوامع غیردینی شیوع دارد و به عنوان یک ارزش تلقی می‌شود – نیست؛ بلکه نگاه اسلام به این گونه ارتباط‌ها، منفی است و همه به ویژه جوانانی را که در اوج غریزه جنسی هستند، از ایجاد ارتباط عاطفی و احساسی با جنس مخالف، نهی کرده است.

حال اگر به علت عدم آگاهی، غفلت و یا تغافل، در دوره جوانی، فردی مرتکب چنین رفتاری شد، مدت زمان زیادی نمی‌گذرد که جوان به خود می‌آید و به گذشته خود می‌اندیشد و رفتارهای خود را با ملاک‌ها و معیارهای اخلاقی و شرعی مقایسه کرده و آنها را محک می‌زند و یا با قرار گرفتن در موقعیت‌ها و شرایط زمانی و مکانی معنوی – که بسیار هم پیش می‌آید - دچار پشیمانی شده و اگر نتواند به درستی از این فضای روانی خارج شود، احساس گناه می‌کند و این احساس گناه، منشأ بسیاری از ناگواری‌های روحی و روانی می‌شود. لازم به ذکر است که تجدیدنظر نسبت به اعمال غیرمعقول و غیرمشروع گذشته و پشیمان شدن از آنها و تصمیم بر ترک آنها، امری مقبول و شایسته او بلکه لازم و ضروری است و آن چه به عنوان یک پیامد منفی در این جا از آن یاد می‌شود، آن احساس گناه منفی و شدیدی است که بر فضای فکری فرد حاکم شده، توان خارج شدن از آن را در خود نمی‌بیند و همراه با یأس و ناامیدی مطلق است و توان حرکت به سوی اصلاح و تغییر رفتار را از شخص می‌گیرد. نکته قابل توجه آن است که آسیب‌پذیری جوانانی که به ارزش‌های دینی و اخلاقی احترام می‌گذارند و به آنها پای‌بند هستند، بیشتر است و آنان به خاطر آشنایی بیشتری که با دستورات دینی و اخلاقی دارند، بیشتر در معرض احساس گناه شدید و پیامدهای منفی آن قرار می‌گیرند.18

12ـ خیانت به همسر آینده

اغلب دختر و پسرهایی که با هم ارتباط دارند و نامشروع به برخی از نیازهای روانی و جسمانی‌شان پاسخ می‌دهند، با هم ازدواج نمی‌کنند و پس از پایان دوره ای که با هم مرتبط بودند، با شخص دیگری ازدواج می‌کنند و این، خیانتی به همسر آینده‌شان می‌باشد. همه سرمایه‌های جسمی، روانی و معنوی دختران و پسران، از آن همسر آینده‌شان است و آنان حق ندارند برای افراد دیگری که از سر فریب و تفنن با او دوست شده‌اند این سرمایه را هزینه کنند؛ امّا متأسفانه برخی این خیانت را مرتکب می‌شوند و با ارتباط نامشروع با دیگران حقوق همسر آینده خویش را از بین می‌برند که این عمل، کانون گرم خانواده را در معرض تهدید قرار می‌دهد.

پی نوشت:

1. برتراند راسل، جهانی که من می شناسم، ص 68.

2. کتاب زناشویی و اخلاق، همان، ص 30.

3. قصص، آیه 23.

4. محسن قرائتی، تفسیر نور.

5. نور، آیه30 - 31 .

6. یوسف، آیه 23.

7. محسن قرائتی، تفسیر نور.

8. احمد صبور اردوآبادی، بلوغ، انتشارات هدی، چاپ ششم، تهران، 1368، ص 87 - 88.

9. سایت پرسمان.

10. بلوغ، ص 88 – 89 .

11. سایت پرسمان.

12. روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 6571، 29/11/1380، ص 5 .

13. سایت پرسمان.

14. روزنامه جمهوری اسلامی، 29/11/1380، ص 92 – 93.

15. «اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً».

16. «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه ».

17. «ان الله عزوجل فوض الى المومن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذل نفسه ».

18. سایت پرسمان.

پدیدآورنده: سید رضا موسوی کانی

رساله احکام (دختران)

رساله احکام (دختران)براساس فتاوای آیت الله مکارم شیرازی

در این رساله سعى شده احکام واجب، حرام و غیر آن را که براى بسیارى از جوانان و نو جوانان مطرح است، به زبان ساده، روشن و دور از اصطلاحات پیچیده فقهى ذکر گردد، تا باشد که جوانان عزیزی که امید امروز و آینده اجتماع هستید، بتوانید با مطالعه آن به وظایف دینى خود آشنا شوید و آن را به کار ببندید.

تقلید

اصول و فروع دین

آئین اسلام شامل سه بخش است: اصول دین، فروع دین و اخلاق. در واقع تعلیمات دینى همچون درختى است که اصول دین ریشه آن و فروع دین و برنامه هاى عملى، شاخ و برگها و اخلاق میوه این درخت برومند و پر برکت محسوب مى شود.

الف) اصول دین; یعنى اساسى ترین عقاید اسلام که پایه و ریشه مذهب بوده و شامل پنج اصل مى باشد:

1. توحید: اعتقاد به یگانگى خدا، خدایى که خالق جهان هستى است و از همه چیز آگاه است و هست و نیست ما در دست اوست و بر هر کارى تواناست.

ایمان به او موجب احساس مسؤولیت، آرامش خاطر، دورى از گناه، استقامت و پایدارى و پیشرفت در زندگى است. پس باید در راه شناخت او کوشا باشیم، زیرا در هر لحظه از زندگى به او نیازمندیم و حامى و پشتیبان ماست.

2. عدل: اعتقاد به اینکه خداوند نه حق کسى را از بین مى برد و نه حق کسى را به دیگرى مى دهد نه ظلم مى کند و نه در میان افراد تبعیض قائل مى شود و او به تمام معنا عادل است، چرا که نیاز به هیچ چیز و هیچ کس ندارد.

اعتقاد به عدل و عدالت خداوند باعث دورى ما از ظلم و ستم و تبعیض و گسترش عدل و داد در جامعه انسانى مى شود.

3. نبوت: اعتقاد به اینکه خداوند براى هدایت و ارشاد انسانها راهنمایان و پیامبرانى را برانگیخته و به برخى از آنها کتاب آسمانى داده تا راه مستقیم سعادت را به افراد بشرى بیاموزند و آنان را از بدى ها و زشتى ها بازداشته، در راه پرفراز و نشیب زندگى به آنها کمک کنند.

4. امامت: اعتقاد به جانشینى امامان معصوم(علیهم السلام) بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى رهبرى جامعه اسلامى و پاسدارى از عقاید و احکام در هر عصر و زمان به نمایندگى از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.

امامان دوازده نفرند اوّل آنان على بن ابى طالب(علیه السلام) و آخرشان حضرت مهدى (عجّل الله تعالى فرجه) است. او زنده است و از نظرها غائب است و روزى فرا مى رسد که ظاهر شده و جهان را پر از عدل و داد مى کند و حکومت واحدى در سراسر جهان بر پایه عدالت و صلح و امنیت تشکیل مى دهد.

 

در زمان غیبت او، نیابت به صورت عام براى فقیهان جامع الشرائط است یعنى هر کس داراى علم و دانش کافى براى درک احکام اسلام از منابع دینى توأم با تقوى و عدالت بوده باشد، به عنوان نایب امام زمان(عج) و با شرایطى مرجع تقلید خواهد بود، و عهده دار تبیین و تبلیغ احکام اسلام مى گردد.

5. معاد: ایمان به روز رستاخیز و زنده شدن بعد از مرگ و اینکه مرگ پایان حیات انسانى نیست بلکه مرگ پل و واسطه این دنیا با سراى آخرت است و انسانها پس از مردن بار دیگر زنده شده و در محکمه عدل الهى حضور یافته و هر کس به جزاى اعمال خود مى رسد.

ایمان به معاد عامل مهم تربیت انسانى است; به این ترتیب موج نیرومندى از احساس مسؤولیت در برابر هر کار در اعماق روح انسان ایجاد کرده تا او را در برابر انحراف و گمراهى، ظلم و تجاوز کنترل کند.

ب) فروع دین; شامل دستورات و تکالیف عملى و احکامى است که از سوى خداوند به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى هدایت بشر به سوى کمال نهایى و سعادت دنیا و آخرت فرستاده شده است. مهم ترین این فروع عبارتند از:

1. نماز، 2. روزه، 3. خمس، 4. زکات، 5. حج، 6. جهاد، 7. امر به معروف (دعوت به انجام کارهاى خوب و نیک)، 8. نهى از منکر (بازداشتن از انجام کارهاى بد و ناپسند)، 9. تَولّى (دوستى با دوستان خدا)،
10. تبرّى (دشمنى با دشمنان خدا).

 

فروع دین بسیار زیاد است و هر شخصى نمى تواند آنها را از منابع آن مثل قرآن و احادیث و سایر ادلّه فقهى استخراج کند. بنابراین باید آنها را از دانشمندانى که سالها در این زمینه به تحقیق و بررسى پرداخته و کوشش و «اجتهاد» فراوان نموده اند و در واقع متخصصان علوم دینى هستند، یاد گرفته و به آن عمل کنند، چنین دانشمندانى را در اصطلاح «فقیه» یا «مجتهد» مى نامند; به پیروى کردن از مجتهد «تقلید» و کسى که از مجتهد تقلید مى کند «مُقَلِّد» مى گویند.

ج) اخلاق; بخش دیگرى از تعلیمات اسلام، اخلاق است. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حدیث معروفى فرمود: من مبعوث شده ام تا فضائل اخلاقى را تکمیل کنم; منظور آن حضرت از فضایل اخلاقى، صفاتى مانند: امانت دارى، درستکارى، شجاعت، راستگویى، وفادارى، پاى بندى به تعهدات، احترام به بزرگترها بخصوص پدر و مادر، رعایت عدالت و مانند آن است. اخلاق فردى و اجتماعى سبب نجات بشر از مشکلات و پیشرفت در همه کارها و صفا و صمیمیت همه گروهها و صلح و امنیت در جامعه بشرى است.

علماى اخلاق در کتاب هاى خود در این زمینه سخن بسیار گفته اند و شما مى توانید با مطالعه کتاب هاى «زندگى در پرتو اخلاق»، «اخلاق در نهج البلاغه» و «اخلاق در قرآن» که هر سه از نوشته هاى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى(مدّظلّه) است، اطلاعات وسیعى درباره اخلاق اسلامى بدست آورید.

فلسفه تقلید:

شاید برخى از خود بپرسند که در عصر و زمان ما، که بشر در همه زمینه ها ترقّى و پیشرفت خیره کننده اى داشته، و به ابزار و وسایل فوق العاده مدرن دست یافته، به گونه اى که به حق مى توان این عصر را «عصر تحقیق و کنکاش و علم و دانش» لقب داد، آیا با همه این امور، تقلید در عصر و زمان ما امر مطلوبى است؟

آیا تقلید به معناى بسته نمودن دروازه هاى تحقیق به روى محقّقان نیست؟

آیا «پیروى چشم و گوش بسته» از دیگران، با روح آیات فراوانى از قرآن مجید، که انسان را به تفکّر و اندیشه و مطالعه و تحقیق دعوت مى کند، سازگارى دارد؟

براى روشن شدن پاسخ این سؤال توضیح کوتاهى پیرامون اقسام تقلید لازم است:

تقلید و پیروى از دیگران از چهار صورت خارج نیست:

الف) تقلید جاهل از عالم; یعنى کسى که چیزى را نمى داند از متخصّص و آگاه آن فن پیروى کند، همچون مراجعه بیمار ناآگاه از مسایل پزشکى، به پزشک آگاه و دلسوز.

ب) تقلید عالم از عالمى دیگر; یعنى مراجعه اهل فن به یکدیگر، و پیروى بعضى از بعضى دیگر.

ج) تقلید عالم از جاهل; بدین معنا که یک انسان آگاه، علم و دانش خود را رها نموده، و چشم و گوش بسته به دنبال جاهلان بیفتد!

 

د) تقلید جاهل از جاهل; که گروهى نادان، پیرو گروه نادان دیگرى شوند.

روشن است که از این چهار قسم، تنها قسم اوّل منطقى و عاقلانه و مشروع است، و نه تنها در عصر تحقیق و علم و دانش، از آن بى نیاز نیستیم، بلکه بخاطر گسترش فراوان علوم، نیاز به آن بیشتر احساس مى شود. البتّه، سه قسم دیگر تقلید منطقى و مورد پذیرش اسلام نیست. و تقلید در احکام از قسم اوّل است.(1)

مسأله 1ـ هیچ مسلمانى نمى تواند در اصول دین تقلید نماید بلکه باید آنها را از روى دلیل هر چند ساده و متناسب با حال خویش بداند و به آن یقین داشته باشد.

مسأله 2ـ وظیفه اکثر مردم در احکام دین، تقلید است; چون افراد کمى هستند که بتوانند در همه احکام، اجتهاد کنند.

 


1 . برگرفته شده از پیام قرآن، ج 1، ص 346.

 

تکلیف ومکلَّف

ملاک انجام عبادات و تکالیف شرعى از نظر قرآن و روایات رسیدن به «بلوغ شرعى» و داشتن «عقل» است. بنابراین کسى که بالغ و عاقل باشد به حد «تکلیف» رسیده و شایستگى انجام دستورهاى الهى و احکام اسلامى را دارد به چنین کسى «مکلَّف» مى گویند.

بلوغ و نشانه هاى آن

«بلوغ» به معناى رسیدن به سنّ خاصّى است که انسان در آن سن، آمادگى انجام کار مورد نظر را دارد. البتّه «بلوغ» در همه مسایل یکسان نیست; زیرا آمادگى براى هر کارى در سنّ و سال خاصّى حاصل مى شود. بنابراین، سنّ بلوغ در مسائل شرعى، با سنّ بلوغ در مسائل اجتماعى، سیاسى یکسان نیست، همانگونه که بلوغ جنسى با بلوغ اقتصادى (رسیدن به سنى که توانایى انجام امور اقتصادى و مالى را بطور مستقل داشته باشد) تفاوت دارد.

نتیجه این که هر چیزى «بلوغ» خاصّ خود را دارد، و ما نمى توانیم براى همه چیز فقط یک سنّ بلوغ تعیین کنیم.

مسأله 3ـ یکى از نشانه هاى بلوغ در دختران کامل شدن 9 سال قمرى و وارد شدن در سن 10 سالگى است. هر سال شمسى 11 روز بیشتر از سال قمرى است. بنابراین با محاسبه این تفاوت و در نظر گرفتن سال کبیسه، زمان بلوغ در دختران به سال شمسى حدوداً 8 سال و 8 ماه و 23 روز مى باشد.

مسأله 4ـ دختران با تمام شدن نُه سال قمرى بالغ مى شوند، ولى چنانچه قادر بر انجام برخى از تکالیف مثل روزه نباشند، انجام آن براى آنها واجب نیست. و اگر تا ماه رمضان سال بعد قادر بر قضاى آن هم نباشند، قضا نیز ندارد، ولى براى هر روز باید فقیرى را سیر کنند. و در مورد ازدواج احتیاج به رشد جسمانى دارند. و در مورد تصرّف در اموال، رشد کافى اقتصادى نیز لازم است.

مسأله 5ـ دیدن خون حیض براى دختران، از نشانه هاى بلوغ شمرده مى شود.

 

مسأله 6ـ رشد جسمانى، مانند افزایش طول قد، بزرگ شدن پستانها، باسن ها و مانند آن، علامت بلوغ (دختران) محسوب نمى شود.

مسأله 7ـ رشد فکرى و جسمى دختران سریعتر از رشد پسران صورت مى گیرد به همین سبب سنّ بلوغِ دختران پایین تر از پسران است.

مسأله 8ـ دخترى که شک دارد که به سنّ بلوغ رسیده یا نه، واجب نیست تحقیق کند، ولى اگر امکان تحقیق دارد، تحقیق کند.

مسأله 9ـ آنچه قبل از نُه سالگى دیده مى شود عادت ماهانه محسوب نمى شود، هرچند داراى همان صفات بوده باشد، بنابراین نشانه بلوغ نیست.

مرجع تقلید و شرایط آن

مسأله 10ـ به مجتهدى که دیگران از او تقلید مى کنند «مرجع تقلید» مى گویند.

مسأله 11ـ مجتهدى که انسان از او تقلید مى کند باید:

عادل، زنده، مرد، بالغ، شیعه دوازده امامى و در مسایل اختلافى، اعلم باشد.

مسأله 12ـ کسى که از مجتهدى تقلید مى کند، اگر مرجع تقلیدش از دنیا برود در مسایلى که به فتواى او عمل کرده مى تواند به تقلید او باقى بماند و اگر مجتهدى که از دنیا رفته اعلم باشد باقى ماندن بر تقلید او واجب است.

مسأله 13ـ اعلم کسى است که در استخراج احکام (از منابع آن) از مجتهدان دیگر استادتر باشد.

مسأله 14ـ مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت:

الف) خود انسان یقین کند; مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

ب) گواهى دو نفر عالم عادل که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند; به شرط آن که دو نفر عالمِ عادلِ دیگر با گفته آنان مخالفت نکنند.

ج) عدّه اى از اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند.

مسأله 15ـ راههاى بدست آوردن فتواى مجتهد:

1. شنیدن از خود مجتهد.

2. شنیدن از دو نفر عادل.

3. شنیدن از یک نفر مورد اعتماد که از گفته او اطمینان پیدا مى شود.

4. دیدن در رساله مجتهد که درستى آن مورد اطمینان باشد.

مسأله 16ـ اگر فتواى مجتهد در مسأله اى عوض شود، مقلّد باید به فتواى جدید عمل کند و عمل کردن به فتواى قبلى جایز نیست.

مسأله 17ـ مسایلى را که انسان غالباً به آنها احتیاج دارد، واجب است یاد بگیرد.

دستورات خداوند

دستورهاى عملى اسلام، که وظیفه انسانها را، نسبت به کارهایى که باید انجام دهند و یا از آن دورى جویند مشخّص مى کند، «احکام» نام دارد.

هر کارى که انسان انجام مى دهد، در اسلام داراى حکم خاصّى است، احکامى که تکلیف ما را نسبت به کارها مشخّص مى کند پنج قسم است:

1. واجب; کارى است که انجام آن لازم مى باشد و ترک آن عذاب دارد; مانند نماز، روزه و...  .

2. حرام; کارى است که ترک آن لازم و انجامش عذاب دارد; مانند دروغ، ظلم و... .

3. مستحب; به کارى گویند که انجامش نیکوست و ثواب دارد; ولى ترک آن عذاب ندارد; مانند سلام کردن و صدقه دادن.

4. مکروه; کارى است که ترک آن نیکو مى باشد و ثواب دارد; ولى انجامش عذاب ندارد; مانند فوت کردن به غذا و خوردن غذاى داغ.

5. مباح; به کارى گویند که انجام و ترک آن مساوى است، نه عذابى دارد و نه ثوابى; مانند راه رفتن و نشستن.

مسأله 18ـ در زمان غیبت امام زمان(عج) دستور و تکالیف الهى را از مرجع تقلید یاد گرفته و به آن عمل مى کنیم. به این دستور و نظر و رأى قطعى مرجع تقلید در احکام شرعى «فتوا» مى گویند و مقلّد باید در آن حکم به فتواى مرجع تقلید خود عمل کند.

تفاوت احتیاط مستحب و احتیاط واجب

مسأله 19ـ «احتیاط مستحب» همیشه همراه با فتواست; یعنى مجتهد در آن مسأله، علاوه بر اظهار نظر، راه احتیاط را هم نشان داده است و مقلّد مى تواند در آن مسأله، به فتوا و یا به احتیاط عمل کند و نمى تواند به مجتهد دیگرى رجوع کند; مانند این مسأله:

«ظرف نجس را اگر یک مرتبه در آب کُر بشویند پاک مى شود، هرچند احتیاط آن است که سه مرتبه بشویند».

«احتیاط واجب» همراه با فتوا نمى باشد و مقلّد باید به همان احتیاط عمل کند و مى تواند به فتواى مجتهد دیگر مراجعه کند، مانند این مسأله:

«احتیاط آن است که بر برگ درخت انگور، اگر تازه باشد، سجده نکنند».

طهارت

اسلام دین پاک و پاکیزه اى است، و پاکیزگى را دوست دارد، و به آن سفارش نموده، و براساس آن احکام و قوانینش را تنظیم مى کند. نظافت و پاکیزگى در این دین مقدّس، آن قدر ارزشمند و مهم است که در برخى روایات، به عنوان بخشى از ایمان از آن یاد شده است(1); یعنى مسلمانى که طهارت و نجاست و نظافت را رعایت نمى کند ایمانش کامل نیست.

این دین پاک و مبرّا از هرگونه تحریف و پیرایه، هم دستوراتى در زمینه نظافت فردى دارد، و هم سفارش به نظافت اجتماعى مى کند. عمل کردن به این دستورات، مخصوصاً در عصر و زمان ما، لازم و ضرورى است.

طهارت و پاکى بدن و محیط زندگى، در اسلام داراى اهمّیّت بسیارى است. انسان باید از خوردن و آشامیدن چیزهاى نجس دورى کرده و بدن و لباسش براى «نماز» که بهترین شیوه پرستش پروردگار عالم است، پاک باشد و بهتر است تمیزترین لباس را بپوشد. بنابراین شناختن چیزهاى نجس و آموختن شیوه پاک کردن آنها نیز لازم است.

احکامى که در این فصل مطرح مى شود، بخشى از مسائلى است که این دین پاک آسمانى، در این زمینه مطرح کرده است. امید است که بدان توجّه، و سپس عمل کنیم.

مسأله 20ـ در عالَم همه چیز پاک است، مگر یازده چیز و آنچه بر اثر برخورد با اینها نجس شود.

مسأله 21ـ چیزهاى نجس عبارت است از:

1. ادرار; 2. مدفوع; 3. مَنى; 4. مُردار (حیوانى که بطور طبیعى بمیرد); 5. خون; 6 و 7. سگ و خوک; 8. شراب; 9. آبجو; 10. کافر;
11. عرق شتر نجاستخوار.

به توضیحات کوتاهى پیرامون احکام برخى از نجاسات فوق توجه فرمایید:

 


1 . بحارالانوار، ج 59، ص 291.

ادرار و مدفوع

مسأله 22ـ ادرار و مدفوع و خون انسان و حیوانهاى حرام گوشت که خون جهنده دارند (یعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جارى مى شود) نجس است.

مسأله 23ـ ادرار و مدفوع حیوانهاى حلال گوشت، مانند گاو و گوسفند و ادرار و مدفوع و خون حیوانهایى که خون جهنده ندارند; مانند مار و ماهى، پاک است.

مسأله 24ـ ادرار و فضولات حیوانهایى که گوشت آنها مکروه است، پاک مى باشد; مانند اسب و الاغ.

مسأله 25ـ فضله پرندگان حرام گوشت; مانند کلاغ، پاک است.

مُردار

مسأله 26ـ به حیوانى که بطور طبیعى بمیرد «مُردار» گفته مى شود.

مسأله 27ـ حیوانها دو دسته اند، برخى خون جهنده دارند; یعنى اگر رگ آنها بریده شود، خون با فشار از آن بیرون مى آید و برخى دیگر خون جهنده ندارند; یعنى اگر رگ آنها بریده شود، خون با فشار بیرون نمى آید.

مسأله 28ـ مردار حیوانى که خون جهنده ندارد; مانند ماهى، پاک است.

مسأله 29ـ اجزاى بى روح مردار حیوانى که خون جهنده دارد; مانند مو و شاخِ بیرونى، پاک و اجزاى روح دارش; مانند گوشت و پوست، نجس است.

مسأله 30ـ تمام اجزاى بدن سگ و خوک; چه مرده و چه زنده آن نجس است.

مسأله 31ـ انسان مرده هرچند تازه از دنیا رفته و بدنش سرد نشده باشد (بجز اجزاى بى روح او; مانند ناخن، مو و دندان) تمام بدنش نجس مى باشد.

مسأله 32ـ هرگاه میّت را غسل دهند، بدنش پاک مى شود.

 

مسأله 33ـ کسى که در راه خدا و براى حفظ اسلام مى جنگد، اگر در میدان نبرد و معرکه درگیرى کشته شود و همان جا از دنیا برود بدنش پاک است و نیاز به غسل و کفن ندارد.

خون

مسأله 34ـ خون انسان و هر حیوانى که خون جهنده دارد; مانند مرغ و گوسفند، نجس است.

مسأله 35ـ حیوانى که خون جهنده ندارد; مانند مار، ماهى و پشه، خونش پاک است.

مسأله 36ـ بنابر احتیاط واجب، از تخم مرغى که ذرّه اى خون در آن است باید اجتناب کرد; ولى اگر خون در زرده باشد، تا پوست نازک روى آن پاره نشده، سفیده تخم مرغ پاک مى باشد.

مسأله 37ـ خونى که از لاى دندان (لثه) مى آید، اگر با آب دهان مخلوط شده و از بین برود پاک است و در آن صورت فرو بردن آب دهان هم اشکال ندارد.

سگ و خوک

مسأله 38ـ سگ و خوک معمولى نجس است و با آب کشیدن هم پاک نمى شود، حتى مو، پنجه و ناخن و رطوبت هاى آن هم نجس مى باشد.

مسأله 39ـ همراه داشتن سگ در ماشین و خیابان و نگهدارى آن در خانه که نوعى تقلید از بیگانگان است، شایسته مسلمانان باشخصیت نیست و از جهات شرعى (نجاست و طهارت) مشکلات زیادى ایجاد مى کند.

چیز پاک چگونه نجس مى شود؟

مسأله 40ـ اگر چیز پاکى به نجسى برخورد کند و یکى از آن دو به گونه اى تر باشد که رطوبتش به دیگرى برسد، چیز پاک نجس مى شود.

مسأله 41ـ اگر انسان نداند چیز پاکى نجس شده است یا نه؟ پاک است. جستجو و وارسى هم لازم نیست، هرچند بتواند نجس بودن یا پاک بودن آن را با جستجو بفهمد.

مسأله 42ـ خوردن و آشامیدن چیز نجس حرام است.

مُطهِّرات (پاک کننده ها)

مسأله 43ـ مطهّرات، اشیاى نجس را پاک مى کند. عمده پاک کننده ها عبارتند از:

1. آب; 2. زمین; 3. آفتاب; 4. اسلام; 5. برطرف شدن نجاست (به شرحى که خواهد آمد).

احکام آبها

آب اقسام مختلفى دارد که شناخت آنها ما را براى بهتر یادگرفتنِ مسائل مربوط به آن، کمک مى کند.

 

مسأله 44ـ آب یا «مضاف» است یا «مطلق»:

«آب مضاف» آبى است که آن را از چیزى گرفته باشند (مانند آب سیب و هندوانه) و یا با چیزى مخلوط شده باشد، به قدرى که به آن «آب» گفته نشود; مانند شربت.

«آب مطلق» آبى است که مضاف نباشد.

مسأله 45ـ آب مضاف:

* ممکن است چیز کثیفى را تمیز کند; ولى هرگز چیز نجس را پاک نمى کند (و از مطهّرات نمى باشد).

* اگر با نجاست برخورد کند، نجس مى شود; هرچند نجاست کم باشد و بو یا رنگ و یا مزه آب عوض نشود.

* وضو و غسل با آن باطل است.

اقسام آب مطلق

مسأله 46ـ آب یا از آسمان مى بارد که باران است، - یا از زمین مى جوشد، که اگر جریان داشته باشد; مانند آب چشمه و قنات «آب جارى» است و اگر بدون جریان باشد، «آب چاه» است.

یا این که نه مى جوشد و نه مى بارد، که اگر به مقدارى که در مسأله بعد خواهد آمد، باشد «کُر» و اگر کمتر از این مقدار باشد «قلیل» است.

مسأله 47ـ مقدار آبى که اگر در ظرفى که درازا و پهنا و گودى آن هر یک حدّاقل 5/3 وجب باشد بریزند پر شود، یا وزن آن 384 کیلوگرم باشد، به مقدار کُر است.

 

مسأله 48ـ آب قلیل به محض برخورد با نجاست، نجس مى شود، مگر آن که با فشار به چیز نجس برسد که در این صورت فقط قسمتى که با نجس برخورد کرده نجس مى شود; مانند ظرف آبى که از بالا بر چیز نجس ریخته مى شود، تنها آبهایى که به چیز نجس رسیده نجس مى شود و آبهاى بالا و داخل ظرف پاک است.

مسأله 49ـ اگر آب کر یا جارى، به آب قلیلِ نجس متّصل شود و با آن مخلوط گردد، پاک مى گردد. (مثلاً: اگر ظرف آب قلیلى را که نجس شده، زیر شیر آبى که به منبع کر متّصل مى باشد بگذارند و آب را بر آن باز کنند پاک مى شود) ولى اگر بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد، باید به قدرى با آن مخلوط شود که بو یا رنگ یا مزه نجاست از بین برود.

مسأله 50ـ تمام اقسام آبهاى مطلق، بجز آب قلیل، تا زمانى که بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد، پاک است و هرگاه بر اثر برخورد با نجاست، بو یا رنگ یا مزه نجاست بگیرد نجس مى شود (بنابراین، آب جارى، چاه، کُر و حتّى باران در این حکم مشترکند).

مسأله 51ـ آب لوله هایى که متّصل به منبع کُر مى باشد، در حکمِ آبِ کر است.

مسأله 52ـ برخى از خصوصیّات آب باران:

* اگر باران بر چیز نجسى که عینِ نجس(1) در آن نیست، یک بار ببارد پاک مى شود.

* اگر بر فرش و لباسِ نجس ببارد فشار لازم ندارد و پاک مى شود; به شرط این که غُساله آن (آب موجود در آن) خارج شود.

* اگر بر زمین نجس ببارد پاک مى شود.

* هرگاه آب باران در جایى جمع شود، اگرچه کمتر از کُر باشد، چنانچه چیز نجسى را در حالى که باران همچنان مى بارد،در آن بشویند، تا زمانى که آن آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته، پاک است.

 


1 . عین نجس چیزى است که خودبه خود نجس است; مانند ادرار و خون.

 

چگونه چیزهاى نجس را آب بکشیم؟

مسأله 53ـ براى پاک کردن چیزهاى نجس، ابتدا باید نجاست را برطرف کرده، سپس طورى که در مسائل آینده خواهد آمد، آن را آب کشید.

مسأله 54ـ ظرف نجس را، بعد از برطرف کردن نجاست، اگر یک مرتبه در آب کر یا آب لوله کشى بشویند کافى است; ولى با آب قلیل باید سه مرتبه باید شسته شود.

مسأله 55ـ ظرف نجس را مى توان این گونه آب کشید:

با آب کر: یک بار آن را در آب برده و بیرون آورند.

با آب قلیل: آن را سه مرتبه پر از آب کرده و خالى کنند، یا سه مرتبه قدرى آب در آن ریخته و هر مرتبه آب را بطورى در آن بگردانند که به جاهاى نجس برسد و بیرون بریزند.

مسأله 56ـ فرش و لباس و چیزهایى مانند آن، که آب را به خود مى گیرد و قابل فشار دادن است، چنانچه با آب قلیل تطهیر مى کنند، باید بعد از هر بار شستن، آن را فشار دهند تا آبهاى داخل آن بیرون آید و یا به گونه اى دیگر آبِ آن گرفته شود; ولى در آب کُر و جارى فشار دادن لازم نیست. به شرط این که آن را طورى در آب تکان دهند که آب از آن بگذرد.

مسأله 57ـ موکت چسبیده به زمین به وسیله آب لوله کشى پاک مى شود و لازم است مقدارى فشار داده شود و بهتر این است که آب موجود در آن را با چیزى جمع کنید.

زمین

مسأله 58ـ اگر کف پا یا کف کفش، هنگام راه رفتن، نجس شود، با راه رفتن یا مالیدن پا به زمین پاک مى شود; به شرط آن که عین نجاست از آن محل برطرف شود.

و زمین باید:

* پاک باشد.

* خشک باشد.

* خاک، شن، سنگ، آجر فرش آسفالت و مانند اینها باشد.

مسأله 59ـ اگر بر اثر راه رفتن یا مالیدن پا بر زمین، نجاستِ تهِ کفش یا کفِ پا برطرف شود، پاک مى گردد، ولى بهتر است حدّاقل پانزده قدم راه برود.

آفتاب

مسأله 60ـ آفتاب (با شرایطى که خواهد آمد) زمین و پشت بام را پاک مى کند; ولى پاک کردن ساختمان و چیزهایى که در آن به کار رفته است، مانند در و پنجره، محلّ اشکال است.

مسأله 61ـ آفتاب، زمین و پشت بام را با این شرایط پاک مى کند:

1. چیز نجس، تر باشد، به قدرى که اگر چیزى به آن برسد، تر شود.

2. با تابش آفتاب، چیز نجس خشک شود، اگر مرطوب بماند، پاک نشده است.

3. چیزى; مانند ابر یا پرده، مانع تابش آفتاب نباشد، مگر آن که نازک باشد و از تابش آفتاب جلوگیرى نکند.

4. آفتاب، به تنهایى آن را خشک کند; مثلاً به کمک باد خشک نشود.

5. هنگام تابش آفتاب، نجاست در آن نباشد، پس اگر نجاست هست، پیش از تابش آفتاب برطرف کنند.

مسأله 62ـ اگر زمین و مانند آن نجس باشد، ولى رطوبتى نداشته باشد، مى توان مقدارى آب، یا چیز دیگرى که سبب مرطوب شدن آن بشود، بر آن ریخت تا آفتاب بر آن بتابد و آن را پاک کند.

اسلام

مسأله 63ـ کافر بنابر احتیاط واجب نجس است و اگر شهادتین را بگوید، مسلمان مى شود; یعنى بگوید:

«اَشْهَدُ اَنْ لا اِله إلاَّ اللّه، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه»

و با اسلام، پاک مى گردد.

برطرف شدن عین نجاست

مسأله 64ـ در دو مورد، با برطرف شدن نجاست، چیز نجس پاک مى شود و نیازى به آب کشیدن ندارد.

الف) بدن حیوان، مثلاً منقار مرغى که غذاى نجس خورده است، هنگامى که نجاست از منقارش برطرف شود پاک است.

ب) باطن بدن، مانند داخل دهان و بینى و گوش; مثلاً اگر هنگام مسواک کردن، از لثه ها خون بیاید و خون برطرف شود، داخل دهان پاک است و آب کشیدن آن لازم نیست. ولى مسواک اگر با خون برخورد داشته باشد به احتیاط واجب، نجس مى شود هرچند داخل دهان باشد.

وضــو

بدون شک «وضو» داراى دو فایده روشن است:

«فایده بهداشتى» و «فایده اخلاقى و معنوى» از نظر بهداشتى شستن صورت و دستها، آن هم پنج یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، مسح کردن بر سر و پشت پاها، که شرط آن رسیدن آب به موها، یا پوست بدن است، سبب مى شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم، ضمن این که تماسّ آب با پوست بدن، اثر خاصّى در تعادل اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» دارد.

و از نظر اخلاقى و معنوى چون با قصد قربت و براى رضاى خدا انجام مى شود، اثر تربیتى دارد; زیرا مفهوم کنایى وضو این است که: «از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم.» در روایتى از امام هشتم(علیه السلام) اشاراتى به این مطلب شده است.(1)

نمازگزار باید قبل از انجام نماز، وضو گرفته و خود را براى انجام این عبادت بزرگ آماده کند.

در برخى از موارد هم باید «غُسل» کند; یعنى تمام بدن را بشوید و هرگاه نتواند وضو بگیرد یا غسل کند، باید به جاى آن «تیمّم» انجام دهد که در این قسمت با احکام هر یک آشنا خواهید شد.

 

 


1 . بر گرفته شده از تفسیر نمونه، ج 4، ص 291.

چیزهایى که باید براى آنها وضو گرفت

مسأله 65ـ انسان باید براى نماز (بجز نماز میّت) و براى طواف کعبه و براى تماسّ بدن با نوشته قرآن و اسم خداوند وضو بگیرد.

مسأله 66ـ اگر نماز یا طواف، بدون وضو انجام شود باطل است.

مسأله 67ـ کسى که وضو ندارد نباید جایى از بدن خود را به این نوشته ها برساند:

* خطّ قرآن، ولى ترجمه آن اشکال ندارد.

* اسم خداوند به هر زبانى که نوشته شده باشد، مانند «اللّه»، «خدا»، «god».

* نام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و اسامى امامان(علیهم السلام) و نام حضرت زهرا(علیها السلام)اگر بى احترامى به آنها باشد.

مسأله 68ـ براى این کارها وضو گرفتن مستحب است:

الف) رفتن به مسجد و حرم امامان(علیهم السلام).

ب) خواندن قرآن.

ج) همراه داشتن قرآن.

 

د) تماسّ بدن با جلد یا حاشیه قرآن.

هـ) خواندن نماز میّت.

و) زیارت اهل قبور.

مسأله 69ـ براى محو کردن اسامى مقدّسه مى توان آن را در جایى دفن کرد، یا به رودخانه اى ریخت، یا با قلم و ماژیک و مانند آن، آن را محو کرد. و از همه بهتر اینکه به مراکزى داد که آن را خمیر مى کنند. و با آن مقوّا و مانند آن مى سازند.

مسأله 70ـ استفاده از گردنبندهایى که اسامى مقدّسه دارند، اشکالى ندارد، مشروط بر آنکه بدون وضو با بدن تماس مستقیم نداشته باشد.

چگونه وضو بگیریم؟

مسأله 71ـ براى انجام وضو، انسان باید ابتدا صورت، سپس دست راست و بعد از آن دست چپ را بشوید، آنگاه با همان رطوبتى که از شستن دست بر کف آن باقى مانده، سر را مسح کند; یعنى دست را بر سر بکشد و سپس پاى راست و در آخر پاى چپ را مسح نماید.

توضیح اعمال وضو

مسأله 72ـ در وضو انسان باید ابتدا صورت را، از جایى که موى سر روییده تا آخر چانه، از بالا به پایین بشوید و براى آن که یقین کند مقدار واجب را شسته، باید کمى اطراف صورت را هم بر آن بیفزاید.

مسأله 73ـ بعد از شستن صورت، باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید.

مسأله 74ـ براى آن که یقین کند آرنج را کاملاً شسته باید کمى بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مسأله 75ـ کسى که پیش از شستن صورت، دستهاى خود را تا مچ شسته، هنگام وضو باید تا سر انگشتان را بشوید، و اگر فقط تا مچ را بشوید، وضویش باطل است.

مسأله 76ـ جاى مسح، یک قسمت از چهار قسمت سر است که از فرق سر تا بالاى پیشانى (جلوى سر) مى باشد.

مسأله 77ـ مسح سر، به هر مقدار که باشد، کافى است.

مسأله 78ـ مستحب است سر را به پهناى سه انگشت بسته و طول یک انگشت مسح کند.

مسأله 79ـ لازم نیست مسح بر پوست سر باشد، بلکه بر موى جلوى سر هم صحیح است، مگر این که موى سر به قدرى بلند باشد که هنگام شانه زدن، به صورت بریزد، که در این صورت باید، پوست سر یا انتهاى مو را مسح کند.

مسأله 80ـ پس از مسح سر، باید با رطوبتى که از وضو بر کف دست باقى مانده، روى پاها را از سر یکى از انگشتها تا برآمدگى روى پا مسح کند، و احتیاط مستحب آن است که تا مفصل (جایى که متّصل به ساق پا مى شود) را نیز مسح کند.

مسأله 81ـ در مسح باید دست را بر سر و پاها بکشد و اگر دست را نگه دارد، و سر یا پا را به آن بکشد وضو باطل است، ولى اگر موقعى که دست را مى کشد سر یا پا مختصرى حرکت کند اشکال ندارد.

مسأله 82ـ اگر براى مسح رطوبتى در کف دست نمانده باشد، نمى تواند دست را با آب خارج تر کند; بلکه باید از اعضاى دیگرِ وضو; مثلاً صورت، رطوبت بگیرد و با آن مسح کند.

مسأله 83ـ رطوبت دست باید بقدرى باشد که هنگام مسح بر سر و پا اثر بگذارد.

مسأله 84ـ محلّ مسح (سر و روى پاها) باید خشک باشد، بنابراین اگر جاى مسح تر باشد، باید آن را خشک کرد; ولى اگر رطوبت آن بقدرى کم باشد که مانع از تأثیر رطوبت دست بر آن نباشد اشکالى ندارد.

مسأله 85ـ روى کلاه یا جوراب نمى توان مسح کرد.

مسأله 86ـ محلّ مسح باید پاک باشد، پس اگر نجس است و نمى تواند آن را آب بکشد باید پارچه پاکى روى آن بیندازد و بر آن مسح کند و بعد تیمّم کند.

شرایط وضو

مسأله 87ـ با بودن شرایط زیر، وضو صحیح و با نبودن حتّى یکى از آنها وضو باطل است:

1. آب وضو پاک باشد (نجس نباشد).

2. آب وضو مطلق باشد(1) (مضاف نباشد).

3. آب وضو و فضایى که در آن وضو مى گیرد مباح باشد (غصبى نباشد).

4. ظرف آب وضو مباح باشد (به شرحى که خواهد آمد).

5. ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد (به شرحى که خواهد آمد).

6. اعضاى وضو پاک باشد.

7. مانعى از رسیدن آب بر اعضاى وضو نباشد.

8. با قصد قربت و بدون ریا وضو بگیرد.

9. رعایت ترتیب (به همان صورت که قبلاً گفته شد).

10. رعایت مُوالات (بین اعمال وضو فاصله نیفتد).

11. در کارهاى وضو از دیگرى کمک نگیرد. (به شرحى که خواهد آمد).

12. استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.

13. براى وضو گرفتن وقت داشته باشد.

 

 


1 . توضیح آب مطلق در مسأله 44 آمده است.

 

توضیح شرایط وضو

مسأله 88ـ وضو با آب نجس و مضاف باطل است; خواه بداند آن آب نجس یا مضاف است یا نداند، یا فراموش کرده باشد.

مسأله 89ـ آب وضو باید مباح باشد، بنابراین در موارد زیر وضو باطل است:

الف) وضو گرفتن با آبى که صاحب آن راضى نیست .

ب) آبى که معلوم نیست صاحب آن راضى است یا نه.

 

ج) آبى که وقف افراد خاصّى است، براى غیر آن افراد; مانند آب برخى از مدارس که وقف محصّلین همان مدرسه است و وضوخانه مساجد، که وقف کسانى است که در آنجا نماز مى خوانند.

مسأله 90ـ وضو گرفتن از نهرها و چشمه ها، گرچه انسان نداند صاحبان آنها راضى هستند یا نه اشکال ندارد، امّا اگر صاحبان آن از وضو گرفتن جلوگیرى کنند، احتیاط واجب آن است که با آن آبها وضو نگیرد.

مسأله 91ـ اگر آب در ظرف غصبى باشد و آب دیگرى نباشد باید تیمّم کرد.

مسأله 92ـ اعضاى وضو; یعنى صورت، دستها و پاها در موقع شستن و مسح باید پاک باشد.

مسأله 93ـ اگر چیزى بر صورت یا دستها باشد که از رسیدن آب به آن جلوگیرى کند، براى وضو باید برطرف شود.

مسأله 94ـ اگر چیزى بر اعضاى مسح (جلوى سر و روى پاها) باشد، هرچند از رسیدن آب جلوگیرى نکند، باید برطرف شود; چون بین دست و محلّ مسح نباید چیزى فاصله شود.

مسأله 95ـ چنانچه کرم مانع رسیدن آب نباشد، اشکالى ندارد. و کرمهاى معمولى مانع نیست.

مسأله 96ـ جوهر خودکارهاى معمولى مانع رسیدن آب نیست.

مسأله 97ـ براى مسح بر موى ژل زده لازم است بیخ موها را که ژل ندارد، مسح کند.

مسأله 98ـ خطّ قلم خودکار و لکّه هاى رنگ و چربى و کِرِمْ، در صورتى که رنگ بدونِ جِرم باشد، مانع وضو نیست، ولى اگر جِرم دارد و روى پوست را گرفته باشد باید برطرف شود. ولى رنگ خودکار معمولاً مانع رسیدن آب نیست.

مسأله 99ـ اگر مى داند چیزى بر اعضاى وضو چسبیده، ولى نمى داند که از رسیدن آب جلوگیرى مى کند یا نه، باید آن را برطرف کند، یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 100ـ کارهاى وضو باید بدین ترتیب انجام شود: اوّل صورت، بعد دست راست و سپس دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح کند، و نباید پاى چپ را پیش از پاى راست مسح کند، و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

مسأله 101ـ موالات یعنى; پشت سر هم انجام دادن و فاصله نینداختن بین اعمال وضو.

مسأله 102ـ اگر بین کارهاى وضو به قدرى فاصله شود که مردم بگویند پشت سر هم وضو نمى گیرد وضوى او باطل است.

مسأله 103ـ کسى که مى تواند اعمال وضو را انجام دهد، نباید از دیگرى کمک بگیرد، پس اگر شخص دیگرى صورت و دست او را بشوید و یا مسح او را انجام دهد وضو باطل است; ولى اگر آب کف دست او بریزد و خودش صورت و دستها را بشوید مانعى ندارد.

مسأله 104ـ کسى که نمى تواند وضو بگیرد، باید به کمک شخص دیگر وضو بگیرد، ولى خود او باید نیّت وضو کند.

مسأله 105ـ کسى که مى داند اگر وضو بگیرد مریض مى شود و یا مى ترسد که مریض شود، باید تیمّم کند و اگر وضو بگیرد باطل است. ولى اگر نداند که آب براى او ضرر دارد و وضو بگیرد و بعد بفهمد که ضرر داشته، وضویش صحیح است.

مسأله 106ـ وضو، باید به قصد قربت انجام شود، یعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد و لازم نیست نیّت را به زبان آورد، یا از قلب خود بگذراند، بلکه همین مقدار که مى داند وضو مى گیرد کافى است، بطورى که اگر از او بپرسند، چه مى کنى؟ بگوید وضو مى گیرم.

مسأله 107ـ اگر وقت نماز به قدرى تنگ است که اگر بخواهد وضو بگیرد، تمام نماز یا قسمتى از آن، بعد از وقت خوانده مى شود، باید تیمّم کند، لکن اگر براى وضو و تیمّم یک اندازه وقت لازم است، باید وضو بگیرد.

احکام وضوى جبیره اى

چیزى که با آن زخم یا عضو شکسته را مى بندند و دوایى که روى آن مى گذارند «جبیره» نامیده مى شود.

مسأله 108ـ هرگاه در یکى از جاهاى وضو زخم یا دُمَل یا شکستگى باشد، چنانچه روى آن باز است و خون ندارد و آب هم براى آن ضرر ندارد باید مطابق معمول، وضو بگیرد.

مسأله 109ـ هرگاه زخم یا دُمَل یا شکستگى در صورت و دستهاست و روى آن باز مى باشد; امّا آب ریختن روى آن ضرر دارد، کافى است اطراف آن را بشوید، ولى اگر کشیدن دستِ تر بر آن ضرر ندارد باید دستِ تر بر خود آن نیز بکشد و اگر ضرر دارد مستحب است پارچه پاکى روى آن بگذارد و دستِ تر روى آن بکشد.

مسأله 110ـ هرگاه زخم یا دمل و شکستگى در محلّ مسح باشد چنانچه نتواند آن را مسح کند باید پارچه پاکى روى آن بگذارد و روى پارچه را با رطوبت آب وضو مسح کند و بنابر احتیاط واجب، تیمّم هم بنماید و اگر گذاشتن پارچه ممکن نباشد باید وضوى بدون مسح بگیرد و بنا بر احتیاط واجب تیمّم هم بکند.

مسأله 111ـ هرگاه زخم یا دمل و شکستگى با پارچه یا گچ یا مانند آن بسته شده است، چنانچه باز کردن آن ضرر و مشقّت زیادى ندارد و آب هم براى آن مضر نیست، باید آن را باز کند و وضو بگیرد، در غیر این صورت اطراف زخم یا شکستگى را بشوید و احتیاط مستحب آن است که روى جبیره را نیز مسح کند و اگر جبیره، نجس است یا نمى شود روى آن دستِ تر بکشد، پارچه پاکى را بر آن ببندد و دستِ تر روى آن بکشد.

مسأله 112ـ هرگاه جبیره تمام صورت یا تمام یکى از دستها را گرفته باشد، باید بنا بر احتیاط هم وضوى جبیره اى بگیرد و هم تیمّم کند، همچنین اگر جبیره تمام اعضاى وضو را گرفته باشد.

مسأله 113ـ کسى که در کف دست و انگشتهایش جبیره دارد و در موقع وضو دستِ تر روى آن کشیده، مى تواند مسح سر و پا را با همان رطوبت انجام دهد و اگر کافى نباشد، از جاهاى دیگر وضو رطوبت مى گیرد.

مسأله 114ـ هرگاه جبیره بیشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممکن نیست باید به دستور جبیره عمل کند و بنا بر احتیاط مستحب، تیمّم هم بنماید و اگر برداشتن جبیره اضافى ممکن است باید آن را بردارد.

مسأله 115ـ هرگاه در جاى وضو، زخم و جراحت و شکستگى وجود ندارد، امّا به جهت دیگرى آب براى آن ضرر دارد، باید تیمّم کند، ولى اگر فقط براى مقدارى از دست و صورت ضرر دارد، چنانچه اطراف آن را بشوید کافى است و احتیاط آن است که تیمّم هم بکند.

مسأله 116ـ اگر در جاى وضو یا غسل چیزى چسبیده که برداشتن آن ممکن نیست، یا بسیار مشقّت دارد باید به دستور جبیره عمل کند، یعنى اطراف آن را بشوید و روى آن را دست بکشد.

مسأله 117ـ غسل جبیره اى مثل وضوى جبیره اى است، ولى تا ممکن است باید غسل را ترتیبى بجا آورد، بنا بر احتیاط واجب.

مسأله 118ـ کسى که وظیفه او تیمّم است، هرگاه در اعضاى تیمّم او زخم، یا دُمَل، یا شکستگى باشد باید مطابق دستور وضوى جبیره اى تیمّم جبیره اى کند.

مسأله 119ـ کسى که وظیفه او وضو یا غسل جبیره اى است، چنانچه مى داند تا آخر وقت عذر او برطرف نمى شود مى تواند در اوّل وقت نماز بخواند، امّا اگر امید دارد که تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتیاط واجب آن است که صبر کند.

مسأله 120ـ لازم نیست نمازهایى را که با وضو یا غسل جبیره اى مى خواند بعد از برطرف شدن عذر دوباره خواند، مگر این که قبل از پایان  وقت نماز، عذرش برطرف شود، در اینجا بنابر احتیاط واجب، باید دوباره بخواند.

چگونه وضو باطل مى شود؟

مسأله 121ـ اگر یکى از امور زیر از انسان سر بزند وضو باطل مى شود:

الف) خارج شدن ادرار یا مدفوع یا باد معده و روده از انسان.

ب) خواب; چنانچه گوش نشنود و چشم نبیند.

ج) چیزهایى که عقل را از بین مى برد; مانند دیوانگى، مستى، بیهوشى. (بنا بر احتیاط واجب).

د) استحاضه زنان.(1)

هـ) آنچه سبب غسل شود; مانند جنابت ومَسّ میّت و مانند آن.

 

 


1 . براى توضیح بیشتر به مسأله 151 مراجعه شود.

احـکام تلاوت قـرآن

مسأله 122ـ قرآن همیشه باید پاک و تمیز باشد و نجس کردن خط و ورق قرآن، حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را به طرز صحیحى آب بکشند.

مسأله 123ـ اگر جلد قرآن نجس شود و بى احترامى به قرآن باشد، باید آن را هم آب بکشند.

لَمس کردن خطوط قرآن

مسأله 124ـ دست زدن، بوسیدن و رساندن جایى از بدن به نوشته قرآن، براى کسى که وضو ندارد حرام است.

مسأله 125ـ در لمس نوشته قرآنى، فرقى بین آیات و کلمات، بلکه حروف و حتّى حرکاتِ آن نیست.

مسأله 126ـ در چیزى که قرآن بر آن نوشته شده است، بین کاغذ و زمین ودیوار و پارچه فرقى نیست.

مسأله 127ـ در نوشته قرآنى فرقى نیست که با قلم نوشته شده باشد یا چاپ یا گچ و یا چیز دیگر.

مسأله 128ـ اگر نوشته قرآنى در قرآن هم نباشد، لمس آن بدون وضو حرام است مثل این که آیه اى از قرآن در کتاب دیگرى نوشته شده باشد.

مسأله 129ـ موارد زیر، لمس نوشته قرآن به حساب نمى آید و حرام نمى باشد:

* لمس آن از پشت شیشه، یا پلاستیک.

* لمس ورق قرآن و جلد آن و اطراف نوشته ها.

* لمس ترجمه قرآن، به هر لغتى باشد، مگر اسم خداوند که به هر لغتى باشد، لمس آن براى کسى که وضو ندارد حرام است، مانند کلمه «خدا».

مسأله 130ـ کلماتى که مشترک بین قرآن و غیر قرآن است مانند «مؤمن»، «اَلّذین» اگر نویسنده به قصد قرآن نوشته باشد لمس آن بدون وضو حرام است. (بنابر احتیاط).

 

مسأله 131ـ لمس خطوط قرآن بر جُنُب و حائض، حرام است.

مسأله 132ـ انسان جُنُب و حائض نباید آیات سجده واجب قرآن را بخواند، (تفصیل آن در مسأله 121 گذشت).

غـسـل

گاهى براى نماز و سایر کارهایى که باید با وضو انجام داد، غسل واجب مى شود.

شیوه غسل کردن

مسأله 133ـ در غسل باید تمام بدن و سر و گردن شسته شود، خواه غسل واجب باشد; مانند جنابت، و یا مستحب، مانند غسل جمعه. به عبارت دیگر: تمام غسلها در عمل با یکدیگر فرقى ندارند مگر در نیّت.

مسأله 134ـ غسل را به دو صورت مى توان انجام داد: «ترتیبى» و «ارتماسى».

در غسل ترتیبى، ابتدا سر و گردن شسته مى شود، سپس نیمه راست بدن و بعد از آن نیمه چپ بدن.

 

در غسل ارتماسى، تمام بدن یکباره در آب قرار مى گیرد. پس براى انجام غسل ارتماسى باید آب قدرى باشد که انسان بتواند تمام بدن را یکجا در آب فرو ببرد.

شرایط صحیح بودن غسل

مسأله 135ـ تمام شرطهایى که براى صحیح بودن وضو گفته شد(1)، در صحیح بودن غسل هم شرط است، بجز موالات. و همچنین لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید.

مسأله 136ـ اگر در بین غسل، کارى که وضو را باطل مى کند انجام دهد، مثلا ادرار کند غسل او باطل نمى شود، ولى براى نماز و مانند آن باید وضو بگیرد.

مسأله 137ـ کسى که چند غسل بر او واجب است، مى تواند به نیّت همه آنها یک غسل بجا آورد. و اگر تنها یکى از آنها بخاطرش باشد و براى آن غسل کند بقیّه از او ساقط مى شود هرچند نیّت نکرده باشد.

مسأله 138ـ تمام غسلهاى واجب و همچنین غسلهاى مستحبّى که با دلیل معتبر ثابت شده (مثل غسل جمعه، غسل احرام، غسل شبهاى قدر و مانند آن) کفایت از وضو مى کند.

مسأله 139ـ هر غسل واجب و مستحب، کفایت از وضو مى کند ولى احتیاط مستحب آن است که در غیر غسل جنابت وضو بگیرد.

مسأله 140ـ در غسل ارتماسى باید تمام بدن پاک باشد، ولى در غسل ترتیبى پاک بودن تمام بدن لازم نیست، بنابراین اگر هر قسمتى را پیش از غسل دادنِ همان قسمت، آب بکشد کافى است.

مسأله 141ـ غسل جبیره اى مثل وضوى جبیره اى است.(2)

مسأله 142ـ کسى که روزه واجب گرفته، نمى تواند در حال روزه غسل ارتماسى انجام دهد، چون روزه دار نباید تمام سر را در آب فرو برد. ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى کند. صحیح است.

مسأله 143ـ در غسل لازم نیست تمام بدن با دست شسته شود، و چنانچه با نیّت غسل، هرطور آب را به تمام بدن برساند کافى است.

مسأله 144ـ کسى که زیادتر از معمول در حمام آب مى ریزد، غسل او اشکال دارد.

مسأله 145ـ هرگاه کسى جنب شده و نماز خوانده است، اگر بعداً شک کند که غسل کرده یا نه، آن نماز صحیح است ولى براى نمازهاى بعد باید غسل کند.

 


1 . شرایط وضو در مسأله 87 گذشت.

2 . احکام وضوى جبیره اى در صفحه 43 گذشت.

احکام غسل

غسلهاى واجب

مسأله 146ـ غسلهاى واجب عبارتند از:

الف) جنابت; ب) میّت; ج) مسّ میّت; د) حیض; هـ) استحاضه;
و) نفاس; ز) غسل مستحبّى که به سبب نذر واجب مى شود.

غسل جنابت

مسأله 147ـ اگر از انسان مَنى(1) بیرون آید، هرچند در خواب باشد، جُنُب مى شود و باید براى نماز و کارهایى که نیاز به طهارت دارد، غسل جنابت انجام دهد.

مسأله 148ـ کسى که مى داند منى از او خارج شده است و یا مى داند آنچه بیرون آمده منى مى باشد، جنب است و باید غسل کند.

مسأله 149ـ اگر رطوبتى از زن خارج شود که نداند ادرار است یا منى یا غیر آنها چنانچه در اوج شهوت که غالباً همراه با سستى بدن است آمده باشد، آن رطوبت منى است.

مسأله 150ـ غالباً بعد از بیرون آمدن منى بدن سست مى شود ولى این موضوع جزء شرایط قطعى و نشانه هاى آن نیست.

 


1 . مَنى = مایعى است که از غدد تناسلى به سبب آمیزش یا احتلام در اوج شهوت جنسى از مجراى ادرار (تناسلى) خارج مى شود.

کارهایى که بر جنب حرام است

مسأله 151ـ چند کار بر جنب حرام است:

الف) رساندن جایى از بدن به خطّ قرآن، اسم خداوند و بنابر احتیاط واجب اسامى پیامبران و امامان(علیهم السلام).

ب) رفتن به مسجدالحرام و مسجدالنبى(صلى الله علیه وآله) هرچند از یک در وارد شود و از در دیگر بیرون رود.

ج) توقّف در سایر مساجد و حرم امامان(علیهم السلام); ولى اگر از یک در برود و از در دیگر خارج شود یا براى برداشتن چیزى برود مانعى ندارد; امّا هنگامى که جنب غسل کند و یا در صورت عدم توانایى بر غسل، تیمّم کند، تمام این امور بر او حلال مى شود.

د) خواندن آیه هاى سجده واجب که در چهار سوره قرآن آمده است: 1. سوره سجده، 2. سوره فُصِّلت، 3. سوره نَجم، 4. سوره عَلَق.

مسأله 152ـ اگر شخصى در خانه اش مکانى را براى نماز قرار دهد (و همچنین در مؤسّسه یا اداره اى) حکم مسجد ندارد.

مسأله 153ـ توقّف در حرم امامزاده ها مثل حرم حضرت معصومه(علیها السلام)در حال جنابت اشکال ندارد; ولى توقّف در مساجدى که کنار حرم ها ساخته اند، حرام است.

غسل میّت

مسأله 154ـ هرگاه مسلمانى از دنیا برود، باید او را غسل داده و کفن کنند و بر او نماز بخوانند، سپس دفن کنند.(1)

 

 


1 . براى آشنایى با احکام اموات مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 507 به بعد مراجعه کنید.

غسل مسّ میّت

مسأله 155ـ اگر کسى جایى از بدن خود را به بدن انسان مرده اى که سرد شده و غسلش نداده اند برساند، باید غسل مسِّ میّت کند.

مسأله 156ـ غسل مسّ میّت مثل غسل جنابت است و کفایت از وضو نیز مى کند هر چند احتیاط مستحب آن است که وضو بگیرد.

غسلهاى اختصاصى دختران و بانوان

مسأله 157ـ سه غسل از غسلهاى واجب ; یعنى غسل حیض، استحاضه و نفاس، تنها بر دخترها و بانوان واجب مى شود و سبب این غسلها خونى است که از رحم بیرون مى آید و هر یک احکام خاصّى دارد.

غسل حیض (قاعدگى)

مسأله 158ـ «حیض» که گاهى از آن تعبیر به «عادت ماهانه» مى کنند، خونى است که غالباً در هر ماه چند روزى از رحم خارج مى شود. خون حیض معمولاً غلیظ، گرم و پررنگ است و با فشار و کمى سوزش مى آید.

مسأله 159ـ زمانى که خونریزى عادت ماهانه قطع شود، زن باید براى نماز و سایر کارهایى که نیاز به طهارت دارد غسل کند.

مسأله 160ـ خونریزى عادت ماهانه (قاعدگى) قبل از بلوغ اتّفاق نمى افتد.

مسأله 161ـ سه روز اوّل حیض باید پشت سر هم باشد، بنابراین اگر مثلا دو روز خون ببیند و یک روز پاک شود و دوباره ببیند حیض نیست. و این که مى گوییم باید پشت سر هم باشد، معنایش این نیست که در تمام سه روز خون بیرون آید، بلکه در فضاى داخلى مجرا خون باشد، کافى است.

مسأله 162ـ دوره عادت ماهانه کمتر از سه روز مستمر نیست، پس اگر جریان خون قبل از سه روز قطع شود حکم حیض را ندارد.

مسأله 163ـ دوره عادت ماهانه بیش از ده روز طول نمى کشد و چنانچه خونریزى بیش از ده روز طول بکشد، پس از ده روز حکم حیض را ندارد.

مسأله 164ـ دخترى که نمى داند نه (9) سالش تمام شده یا نه، اگر خونى ببیند که نشانه هاى حیض را نداشته باشد، حیض نیست و اگر نشانه ها را داشته باشد و اطمینان حاصل کند که حیض است، دلیل بر این است که نه (9) سالش تمام و بالغ شده است.

مسأله 165ـ در مدّت عادت ماهانه این کارها بر زن حرام است.

الف) نماز; ب) طواف کعبه; ج) کارهایى که بر جنب حرام است، مانند توقّف در مسجد.(1)

مسأله 166ـ در ایّام حیض و عادت ماهانه نماز و روزه بر زن واجب نیست و نمازها قضا ندارد; ولى قضاى روزه ها را باید بجا آورد.

مسأله 167ـ غسل حیض با جنابت فرقى ندارد; مگر در نیّت.

مسأله 168ـ با پایان یافتن دوره خون ریزى با غسل حیض به تنهایى مى توان نماز خواند، و احتیاج به وضو نیست.

مسأله 169ـ هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند یا گمان داشته باشد که اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض مى شود، باید فوراً نماز را بخواند.

مسأله 170ـ هرگاه زن در وسط نماز حائض شود نماز او باطل است و نباید ادامه دهد ولى اگر شک کند، نماز او صحیح است.

 


1 . برخى از کارهاى دیگر نیز حرام است که براى آشنایى با آنها مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 438 مراجعه کنید، همچنین کارهایى که بر جنب حرام است در مسأله 131 همین رساله گذشت.

غسل استحاضه

مسأله 171ـ یکى دیگر از خونهایى که گاهى اوقات از رحم بیرون مى آید «استحاضه» است. خون استحاضه معمولاً زردرنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون مى آید و غلیظ نیست، ولى گاهى ممکن است شباهتى با خون حیض داشته باشد.

مسأله 172ـ هر خونى که از زن خارج شود و شرایط حیض و نفاس را نداشته باشد و مربوط به بکارت یا زخم یا جراحتى در رحم نبوده باشد، خون استحاضه است.

مسأله 173ـ استحاضه حدّاقل و حدّاکثر ندارد.

مسأله 174ـ استحاضه دو قسم است: قلیله و کثیره.

استحاضه قلیله آن است که هرگاه زن پنبه اى را داخل مجرا کند، خون آن را آلوده نماید خواه خون در پنبه فرو رود یا نه، ولى از طرف دیگر پنبه جارى نشود.

استحاضه کثیره آن است که خون، در پنبه فرو رود و از آن بگذرد و جارى شود.

مسأله 175ـ در استحاضه قلیله (بنابر احتیاط واجب) باید زن براى هر نماز یک وضو بگیرد و واجب است از سرایت خون به سایر اعضا جلوگیرى نماید، اما عوض کردن دستمال و پنبه واجب نیست، هر چند احتیاط مستحب است. ولى در استحاضه کثیره واجب است سه غسل انجام دهد: یک غسل براى نماز صبح و غسلى دیگر براى نماز ظهر و عصر و غسل سوم براى نماز مغرب و عشا و باید میان این نمازها مثل ظهر و عصر فاصله نیندازد و احتیاط مستحب آن است که علاوه بر این، براى هر نماز یک وضو هم بگیرد، قبل از غسل یا بعد از آن.

مسأله 176ـ هرگاه استحاضه قلیله بعد از نماز صبح کثیره شود باید براى نماز ظهر و عصر غسل کند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر کثیره شود باید براى نماز مغرب و عشا غسل کند.

مسأله 177ـ در تمام مواردى که غسل بر او واجب مى شود اگر غسل کردن مکرّر براى او ضرر دارد، یا مایه مشقت زیاد است مى تواند به جاى آن تیمم کند.

مسأله 178ـ زن مستحاضه بعد از آن که خونش قطع شد، فقط براى اوّلین نماز باید کارهاى استحاضه را انجام دهد.

مسأله 179ـ هرگاه در موقع غسل خون قطع نشود، ضررى براى غسل ندارد، خواه غسل ترتیبى باشد یا ارتماسى.

 

غسل نفاس

مسأله 180ـ غسل نفاس مربوط به ولادت فرزند است و در زمان دیگرى دیده نمى شود که زن پس از خونریزى زایمان باید آن را انجام دهد.

تــیمّم

مسأله 181ـ در چند مورد باید به جاى وضو و غسل تیمّم کرد:

الف) دسترسى به آب نداشته باشد.

ب) آب براى انسان ضرر داشته باشد; مثلاً به سبب استعمال آب بیمارى در او پیدا مى شود یا بیماریش شدّت مى یابد و یا دیر خوب مى شود.

ج) اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند، خودش یا همسر او یا فرزندانش یا رفیقش و یا کسانى که به او مربوطند از تشنگى هلاک مى شوند یا بیمار مى شوند، یا به قدرى تشنه مى شوند که تحمّل آن سخت است (حتّى حیوانى که در اختیار اوست نیز همین حکم را دارد).

د) بدن یا لباس او نجس است و آب بیش از تطهیر و آب کشیدن آن ندارد، و لباس دیگرى نیز ندارد.

 

هـ) وقت به قدرى تنگ است، که اگر بخواهد وضو بگیرد یا غسل کند، تمام نماز یا مقدارى از آن، بعد از وقت خوانده مى شود.

دستور تیمّم

مسأله 182ـ در تیمّم پنج چیز واجب است:

1. نیّت

2. زدن کف دو دست با هم بر چیزى که تیمّم بر آن صحیح است.

3. کشیدن هر دو دست بر تمام پیشانى و دو طرف آن، از جایى که موى سر مى روید تا روى ابروها و بالاى بینى.

4. کشیدن کفِ دستِ چپ بر تمام پشت دستِ راست.

5. کشیدنِ کف دست راست بر تمام پشت دست چپ (انگشتان هم جزء کف دست مى باشند).

مسأله 183ـ براى آن که یقین کند تمام پشت دست را مسح کرده، باید کمى بالاتر از مچ را هم مسح کند، ولى مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسأله 184ـ انسان باید براى تیمّم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر مانع دیگرى نیز در پیشانى یا دستها وجود دارد برطرف کند.

مسأله 185ـ تمام کارهاى تیمّم باید با قصد تیمّم و براى اطاعت خداوند انجام شود، و همچنین باید معلوم کند که تیمّم به جاى وضو است یا غسل، و این همان نیّت تیمّم است.

چیزهایى که تیمّم بر آنها صحیح است

مسأله 186ـ تیمّم بر خاک، ریگ، کلوخ و سنگ، صحیح است، به شرط این  که  پاک  باشد و غصبى نباشد.

احکام تیمّم

مسأله 187ـ تیمّمى که به جاى وضو است با تیمّمى که به جاى غسل است فرقى ندارد. ولى بهتر است در تیمّم به جاى غسل بعد از مسح پیشانى یک بار دیگر دستها را به زمین بزند و فقط پشت دستها را مسح کند.

مسأله 188ـ کسى که بجاى وضو تیمّم کرده است، اگر یکى از چیزهایى که وضو را باطل مى کند از او سر بزند تیمّمش باطل مى شود.

مسأله 189ـ کسى که به جاى غسل، تیمّم کرده، هرگاه یکى از چیزهایى که غسل را باطل مى کند، پیش آید تیمّمش باطل مى شود; مثلاً اگر به جاى غسل جنابت تیمّم کرده اگر دوباره جنب شود تیمّمش باطل مى شود.

مسأله 190ـ تیمّم در صورتى صحیح است که انسان نتواند وضو بگیرد، یا غسل کند; بنابراین اگر بدون عذر تیمّم کند، صحیح نیست و اگر عذر داشته باشد و برطرف شود; مثلاً آب نداشته، و آب پیدا کند، تیمّم او باطل مى شود.

مسأله 191ـ هرگاه به جاى غسل تیمّم کند لازم نیست وضو بگیرد، یا تیمّم دیگرى بدل از وضو کند، خواه غسل جنابت باشد یا غسلهاى دیگر، ولى احتیاط مستحب آن است که در غسلهاى دیگر وضو بگیرد یا اگر نمى تواند تیمّم دیگرى بدل از وضو کند.

نمـاز

نماز رابطه انسان با خدا و مایه صفاى روح و پاکى دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است.

نماز مهمترین عبادت است که اگر قبول درگاه خداوند بزرگ شود، عبادتهاى دیگر نیز قبول مى گردد و اگر نماز پذیرفته نشود، اعمال دیگر نیز ارزش نخواهد داشت.

همان طور که اگر انسان، در شبانه روز پنج نوبت، خود را در نهر آبى شستشو دهد، هیچ گونه آلودگى در بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاک مى کند و غبار معصیت را از دلها مى شوید.

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى و وصایا و سفارشهاى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) از مهمترین کارهایى که روى آن تأکید شده نماز است. بدین جهت ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب مى شود.

 

سزاوار است انسان نماز را اوّل وقت بخواند، و به آن اهمیّت بسیار دهد، و از تند خواندن نماز، که ممکن است مایه خرابى آن گردد، جدّاً بپرهیزد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «کسى که به نماز اهمّیّت ندهد و آن را سبک شمارد، سزاوار عذاب آخرت است».

روح نماز «حضور قلب» است، بنابراین باید عوامل حضور قلب را در خود تقویت کند، مثل این که معانى کلمات نماز را بفهمد، و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد، و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسى سخن مى گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خدا بسیار کوچک ببیند.

سزاوار است نمازگزار کارهایى که ثواب نماز را کم مى کند بجا نیاورد; مثلاً با حالت خواب آلودگى نماز نخواند و در نماز به آسمان نگاه نکند. در برابر منظره هایى که جلب توجه مى کند به نماز نایستد، بلکه کارهایى که ثواب نماز را زیاد مى کند بجا آورد; مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، خود را خوشبو کند، دندانهایش را مسواک بزند و موهایش را شانه کند.

اقسام نماز

براى آشنایى با مسائل و احکام نماز، ابتدا یادآور مى شویم که نماز یا واجب است و یا مستحب. نمازهاى واجب هم دو دسته اند; برخى از آنها تکلیف هر روزه مى باشد که باید در هر شبانه روز و در زمانهاى خاصّى بجا آورده شود و برخى دیگر نمازهایى هستند که گاهى اوقات به سببى خاص واجب مى شود و برنامه همیشگى و هر روزه نیست.

 

مسأله 192ـ نمازهاى هر روزه، پنج نماز و مجموع آنها هفده رکعت است.

نماز صبح: دو رکعت

نماز ظهر: چهار رکعت

نماز عصر: چهار رکعت

نماز مغرب: سه رکعت

نماز عشا: چهار رکعت

وقت نمازهاى روزانه

مسأله 193ـ وقت نماز صبح از اذان صبح تا طلوع آفتاب است که در این مدّت باید خوانده شود و هرچه به اذان صبح نزدیکتر باشد بهتر است.

وقت نماز ظهر و عصر از ظهر شرعى تا غروب است، و به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتى از اوّل وقت، مخصوص نماز ظهر و به همین مقدار که به غروب مانده مخصوص نماز عصر است.

وقت نماز مغرب و عشا از مغرب تا نصف شب است و به اندازه خواندن یک نماز سه رکعتى از اوّل وقت، مخصوص نماز مغرب و به اندازه یک نماز چهار رکعتى که به نصف شب مانده است مخصوص نماز عشا مى باشد. و احتیاط آن است که اگر از نصف شب بگذرد نیّت ما فى الذّمه کند (یعنى آنچه خدا به او دستور داده، خواه ادا باشد یا قضا).

وقت صبح

مسأله 194ـ نزدیک اذان صبح، از طرف مشرق، سپیده اى رو به بالا حرکت مى کند که آن را «فجر اوّل» گویند، هنگامى که آن سپیده، شفّاف و پهن شد، «فجر دوّم» و ابتداى وقت نماز صبح است.

مسأله 195ـ وقت اذان صبح (براى نماز و روزه) در شبهاى مهتابى و غیر مهتابى یکسان است و معیار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمایان نباشد.

وقت ظهر

مسأله 196ـ اگر چوب یا چیزى مانند آن را عمود بر زمین قرار دهیم، صبح که خورشید طلوع مى کند، سایه آن به طرف مغرب مى افتد و هرچه آفتاب بالا مى آید سایه کم مى شود، وقتى که سایه آن به کمترین مقدار رسید و رو به افزایش گذاشت، «ظهر شرعى» و ابتداى وقت نماز ظهر است.(1) (و به عبارت دیگر خورشید از روى نقطه جنوب بگذرد).

 


1 . در برخى از شهرها، از جمله مکّه، گاهى اوقات موقع ظهر، سایه از بین مى رود، در این اماکن بعد از آن که سایه دوباره پیدا شد، معلوم مى شود ظهر شده است.

 

وقت مغرب

مسأله 197ـ «مغرب» موقعى است که آفتاب غروب کند و احتیاط آن است که سرخى طرف مشرق، که بعد از غروب آفتاب پیدا مى شود از بالاى سر بگذرد.

وقت نیمه شب

مسأله 198ـ براى محاسبه نیمه شب، که پایان وقت نماز عشا به دست مى آید، احتیاط واجب آن است که فاصله بین غروب آفتاب تا اذان صبح را نصف کنیم.(1)

 


1 . تقریباً یازده ساعت و ربع که از ظهر شرعى بگذرد آخر وقت نماز مغرب و عشاست; مثلاً اگر ظهر شرعى ساعت 15/12 دقیقه باشد، نیمه شب ساعت 30/11 دقیقه است.

احکام وقت نماز

مسأله 199ـ نمازهاى غیر روزانه داراى وقت مشخّصى نمى باشد، و بستگى به زمانى دارد که به علّتى آن نماز واجب شود; مثلاً نماز آیات بستگى به زلزله یا کسوف یا خسوف و یا حادثه اى دارد که پیش آمده است و نماز میّت، زمانى واجب مى شود که مسلمانى از دنیا برود.

مسأله 200ـ اگر تمام نماز قبل از وقت خوانده شود و یا عمداً نماز را قبل از وقت شروع کند، نماز باطل است.

]اگر نماز در وقت خودش خوانده مى شود، در اصطلاحِ احکام گویند: نماز «ادا» است و اگر نماز بعد از گذشتن وقت خوانده شود، در اصطلاح گویند: نماز «قضا» شده است.[

مسأله 201ـ انسان باید نماز را در وقت معیّن آن بخواند و اگر عمداً در آن وقت نخواند، گناهکار است.

مسأله 202ـ مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند، و هرچه به اوّل وقت نزدیکتر باشد بهتر است، مگر آن که تأخیر آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 203ـ اگر وقت نماز تنگ باشد به گونه اى که اگر بخواهد مستحبّات نماز را بجا آورد، بخشى از نماز بعد از وقت خوانده مى شود نباید مستحبّات را بجا آورد، مثلاً اگر بخواهد قنوت بخواند، وقت مى گذرد، نباید قنوت را بخواند.

مسأله 204ـ انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است. ولى اگر سهواً باشد مانعى ندارد.

قبله

مسأله 205ـ خانه کعبه، که در شهر مکّه و در مسجدالحرام قرار دارد، «قبله» ما مسلمانهاست و نمازگزار باید رو به آن نماز بخواند.

مسأله 206ـ کسى که بیرون شهر مکّه و دور از آن است اگر طورى بایستد که بگویند رو به قبله نماز مى خواند، کافى است. قبله را مى توان به وسیله قبله نما یا قبله مساجد یا قبور مسلمانان تشخیص داد.

پوشاندن بدن در نماز

مسأله 207ـ احتیاط آن است که مرد لباس مخصوص زنان و زن لباس مخصوص مردان را نپوشد، ولى نماز با آن اشکال ندارد.

مسأله 208ـ دختران و زنان; باید تمام بدن را بپوشانند; ولى پوشاندن دستها و پاها تا مچ و صورت به مقدارى که در وضو باید شسته شود، لازم نیست، گرچه پوشاندن آن نیز اشکال ندارد.

مسأله 209ـ براى دختران و زنان پوشانیدن موهاى مصنوعى و زینت هاى پنهانى (مانند: دستبند و گردن بند) نیز لازم است.

مسأله 210ـ لباس نمازگزار باید این شرایط را داشته باشد:

الف) پاک باشد.(نجس نباشد)

ب) مباح باشد.(غصبى نباشد)

ج) از اجزاى مردار نباشد; حتّى کمربند و کلاه، ولى اگر آن را سر بریده باشند، هرچند مطابق دستور اسلام نباشد، پاک است و مى توان در آن نماز خواند.

د) از حیوان حرام گوشت نباشد، مثلاً از پوست پلنگ یا روباه تهیّه نشده باشد.

مسأله 211ـ علاوه بر لباس، بدن نمازگزار نیز باید پاک باشد.

مسأله 212ـ اگر انسان بداند بدن یا لباسش نجس است ولى هنگام نماز فراموش کند و با آن نماز بخواند نمازش باطل است.

مسأله 213ـ در موارد زیر اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند صحیح است:

الف) نداند بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز متوجّه شود.

ب) به واسطه زخمى که در بدن اوست، بدن یا لباسش نجس شده و آب کشیدن یا عوض کردن آن لباس هم دشوار است.

ج) لباس یا بدن نمازگزار به خون نجس شده است; ولى مقدار آلودگى کمتر از دِرْهَم ]تقریباً به اندازه یک بند انگشت [است.(1)

د) ناچار باشد که با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، مثلاً آب براى آب کشیدن آن ندارد و لباس پاک هم ندارد.

مسأله 214ـ اگر لباسهاى کوچک نمازگزار; مثل دستکش و جوراب، نجس باشد، و یا دستمال کوچک نجسى در جیب داشته باشد، چنانچه از اجزاى مردار یا حرام گوشت نباشد اشکال ندارد.

مسأله 215ـ پوشیدن چادر و لباس سفید و پاکیزه ترین لباسها و خوشبو کردن خود و دست کردن انگشترى عقیق در نماز، مستحب است.

مسأله 216ـ پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ و لباسى که نقش صورت دارد و باز بودن دکمه هاى لباس در نماز مکروه است. بهتر است در غیر نماز هم از آن پرهیز شود، مگر پوشیدن لباس مشکى در عزاى معصومین(علیهم السلام) یا بستگان.

 

 


1 . این مسأله چند استثنا دارد که براى آشنایى مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 781 مراجعه کنید.

مکان نمازگزار

مسأله 217ـ مکانى که انسان بر آن نماز مى خواند باید داراى شرایط زیر باشد:

الف) مباح باشد (غصبى نباشد).

ب) بى حرکت باشد (مانند اتومبیل در حال حرکت نباشد; ولى در قطار و هواپیما اگر انسان بتواند تعادل خود را حفظ کند و سمت قبله را مراعات نماید نماز خواندن مانعى ندارد).

ج) جاى آن تنگ و سقف آن کوتاه نباشد تا بتواند قیام و رکوع و سجود را بطور صحیح انجام دهد.

 

د) جایى که پیشانى را مى گذارد (در حال سجده) پاک باشد.

هـ) مکان نمازگزار اگر نجس است، تر نباشد که به بدن یا لباس وى سرایت کند، ولى اگر خشک باشد، مانعى ندارد.

و) جایى که پیشانى را به سجده مى گذارد، از جاى قدمهاى او، بیش از چهار انگشتِ بسته پست تر یا بلندتر نباشد; ولى اگر شیب زمین کم باشد، اشکال ندارد.(1)

 

 


1 . در رساله توضیح المسائل، شرایط دیگرى نیز آمده است که براى آشنایى بیشتر مى توانید به مسأله 792 به بعد مراجعه کنید.

 

احکام مکان نمازگزار

مسأله 218ـ در حال ناچارى نماز خواندن بر چیزى که حرکت مى کند، مانند اتومبیل و در جایى که سقف آن کوتاه است و یا جایش تنگ است، مانند سنگر، اشکال ندارد.

مسأله 219ـ باید در نماز، زن عقب تر از مرد بایستد و جاى سجده او از جاى سجده مرد کمى عقب تر باشد و گرنه نماز باطل است. در این حکم محرم و غیر محرم تفاوتى ندارند، ولى اگر میان مرد و زن دیوار یا پرده و مانند آن باشد یا به اندازه ده زراع (تقریباً 5 متر) فاصله باشد، اشکال ندارد.

مسأله 220ـ اگر زن در کنار مرد یا جلوتر بایستد و با هم وارد نماز شوند نماز هر دو باطل است اما اگر یکى قبلا وارد نماز شده، نماز او صحیح و نماز دومى باطل است.

مسأله 221ـ انسان باید رعایت ادب را بکند و جلوتر از قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله)و امامان(علیهم السلام) نماز نخواند، و اگر موجب هتک احترام شود، نماز باطل است.

مسأله222ـ مستحبّ است، انسان نمازهاى واجب را در مسجد بخواند، و در اسلام بر این مسأله سفارش بسیار شده است.

احکام مسجد

مسأله 223ـ در اسلام به مسجد اهمّیّت زیادى داده شده است زیرا:

الف) زیاد رفتن به مسجد براى عبادت مستحب است.

ب) رفتن به مسجدى که نمازگزار ندارد مستحب است.

ج) همسایه مسجد اگر عذرى نداشته باشد مکروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

د) مستحب است، انسان با کسى که در مسجد حاضر نمى شود، غذا نخورد، در کارها با او مشورت نکند، همسایه او نشود، از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

مسأله 224ـ کسى که در مسجد نشسته اگر دیگرى جاى او را غصب کند و در آن نماز بخواند بنابر احتیاط واجب باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 225ـ این کارها در رابطه با مسجد، حرام است:

الف) زینت کردن مسجد با طلا.

ب) خرید و فروش مسجد، هرچند خراب شده باشد.

ج) نجس کردن مسجد، و چنانچه نجس شود باید فوراً تطهیر کنند.

 

د) بردن خاک و ریگ از مسجد به جاى دیگر، مگر خاکهاى زیادى، مانند خاکروبه.

مسأله 226ـ این کارها در رابطه با مسجد، مستحب است:

الف) زودتر به مسجد رفتن.

ب) چراغ مسجد را روشن کردن.

ج) تمیز کردن مسجد.

د) هنگام وارد شدن، ابتدا پاى راست را داخل مسجد گذاشتن که نشانه احترام به مسجد است.

هـ) هنگام بیرون آمدن از مسجد اوّل پاى چپ را بیرون گذاشتن.

و) خواندن دو رکعت نماز مستحبّى به عنوان تحیّت مسجد.

ز) خوشبو کردن خود و پوشیدن بهترین لباسهاى خود براى رفتن به مسجد.

مسأله 227ـ این کارها در رابطه با مسجد، مکروه است:

الف) عبور از مسجد به عنوان محلّ عبور.

ب) انداختن آب دهان و بینى در مسجد.

ج) خوابیدن در مسجد، مگر در حال ناچارى.

د) صدا را بلند کردن.

هـ) خرید و فروش در مسجد.

ز) سخن گفتن از امور دنیا.

ح) رفتن به مسجد براى کسى که سیر یا پیاز خورده و بوى دهانش مردم را آزار مى دهد.

آمادگى براى نماز

اکنون، پس از فراگرفتن مسائل وضو، غسل، تیمّم، وقت نماز، لباس و مکان  نمازگزار  آماده شروع نماز مى شویم:

اذان و اقامه

مسأله 228ـ مستحب است، نمازگزار قبل از نمازهاى یومیّه، ابتدا اذان بگوید و بعد از آن اِقامه، و سپس نماز را شروع کند.

اذان

اَللهُ اَکْبَر   4 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إِلاّ الله   2 مرتبه

گواهى مى دهم که جز آفریدگار جهان، خدایى نیست.

اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله   2 مرتبه

گواهى مى دهم که محمّد فرستاده خداست.

حَىَّ عَلىَ الصَّلاةِ   2 مرتبه

بشتابید بسوى نماز.

حَىَّ عَلىَ الفَلاحِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى رستگارى.

حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى بهترین کارها.

 

اَللهُ اَکْبَرُ   2 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

لا اِلهَ إلاّ الله   2 مرتبه

جز آفریدگار جهان معبودى نیست.

 

اقامه

اَللهُ اَکْبَر   2 مرتبه

جز آفریدگار جهان معبودى نیست.

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إِلاّ الله   2 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله   2 مرتبه

گواهى مى دهم که محمّد فرستاده خداست.

حَىَّ عَلىَ الصَّلاةِ   2 مرتبه

بشتابید بسوى نماز.

حَىَّ عَلىَ الفَلاحِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى رستگارى.

حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى بهترین کارها.

قَدْ قامَتِ الصَّلاة   2 مرتبه

همانا نماز برپا شد.

اَللهُ اَکْبَرُ   2 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

 

لا اِلهَ إلاّ الله   1 مرتبه

جز آفریدگار جهان معبودى نیست.

مسأله 229ـ جمله «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیًّا وَلِىُّ الله; گواهى مى دهم که على ولىّ خدا بر همه خلق است» جزءِ اذان و اقامه نیست، ولى خوب است بعد از «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» به قصد قربت و تبرّک گفته شود.

احکام اذان و اقامه

مسأله 230ـ اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقتِ نماز گفته شود و اگر قبل از وقت بگوید باطل است.

مسأله 231ـ اقامه باید بعد از اذان گفته شود و اگر آن را قبل از اذان بگوید صحیح نیست.

مسأله 232ـ بین جمله هاى اذان و اقامه نباید، زیاد فاصله شود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

مسأله 233ـ اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، کسى که با آن جماعت نماز مى خواند، نباید براى خود اذان و اقامه بگوید.

مسأله 234ـ اگر انسان براى خواندن نماز جماعت به مسجد برود و ببیند نماز جماعت تمام شده و براى نماز جماعت اذان و اقامه گفته شده باشد، تا وقتى که صفها بهم نخورده و جمعیّت متفرّق نشده است، بنابر احتیاط واجب نباید براى نماز خود اذان و اقامه بگوید.

مسأله 235ـ نماز مستحبّى اذان و اقامه ندارد، همچنین نمازهاى واجب دیگر غیر از نماز یومیّه.

اعمال نماز

مسأله 236ـ نماز با گفتن «اَللّهُ اَکْبَرُ» شروع مى شود و با سلام به پایان مى رسد.

مسأله 237ـ آنچه در نماز انجام مى شود یا واجب است و یا مستحب.

مسأله 238ـ واجبات نماز، یازده چیز است که برخى رُکن و برخى غیر رُکن است.

واجبات نماز

نیّت ; تکبیرة الإحرام ; قیام (ایستادن هنگام تکبیرة الإحرام و قیام متّصل به رکوع، یعنى ایستادن پیش از رکوع) ; رکوع ; سجود ; قرائت; ذکر; تشهّد ; سلام ; ترتیب و موالات.

رکنهاى نماز

نیّت ; تکبیرة الإحرام ; قیام ; رکوع ; سجود.

فرق بین رُکن و غیر رُکن

مسأله 239ـ ارکان نماز، اجزاى اساسى آن به شمار مى آید و چنانچه یکى از آنها بجا آورده نشود و یا اضافه شود، هرچند بر اثر فراموشى هم باشد، نماز باطل است; امّا واجبات دیگر، گرچه انجام آنها لازم است ولى چنانچه از روى فراموشى، کم یا زیاد شود نماز باطل نمى شود; ولى اگر عمداً ترک شود، یا کم و زیاد شود، نماز باطل نمى شود.

احکام واجبات نماز

نیّت

مسأله 240ـ نمازگزار، از آغاز تا پایان نماز، باید بداند چه نمازى مى خواند و باید آن را براى انجام فرمان خداوند عالَم بجا آورد.

مسأله 241ـ به زبان آوردن نیّت در نماز و سایر عبادات، لازم نیست، ولى چنانچه به زبان هم بگوید اشکال ندارد.

مسأله 242ـ نماز، باید از هر گونه ریا و خودنمایى به دور باشد، یعنى نماز را تنها براى انجام فرمان خداوند بجا آورد و چنانچه تمام نماز یا قسمتى از آن، براى غیر خدا باشد، باطل است. همچنین اگر قصد او خدا و ریا هر دو باشد باز هم باطل است.

مسأله 243ـ کسى که شک دارد زمان و مهلت خواندن نماز واجب تمام شده یا نه مى تواند به نیّت «ما فى الذمّه» (یعنى آنچه وظیفه اوست) بخواند.

تکبیرة الإحرام

مسأله 244ـ همانگونه که گذشت نماز با گفتن «اَللّهُ اَکْبَرُ» آغاز مى شود و به آن «تَکْبیرَةُ الإِحرام» مى گویند (چون با همین تکبیر است که بسیارى از کارها که قبل از نماز جایز بوده، بر نمازگزار حرام مى شود، مانند خوردن و آشامیدن، خندیدن و گریستن و سخن گفتن).

مسأله 245ـ «اللهُ اَکْبَرُ» مانند سایر ذکرهاى نماز و حمد و سوره باید به عربى صحیح گفته شود و عربى غلط یا ترجمه آن کافى نیست.

 

مسأله 246ـ مستحب است نمازگزار موقع گفتن تکبیرة الاحرام و تکبیرهاى بین نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد (کف دستها رو به قبله باشد).

قیام

مسأله 247ـ قیام; یعنى ایستادن. نمازگزار باید تکبیرة الاحرام و قرائت را در حال قیام و آرامش بدن بخواند.

مسأله 248ـ اگر رکوع را فراموش کند و بعد از قرائت به سجده برود و قبل از وارد شدن به سجده یادش بیاید، باید برخیزد و بایستد سپس به رکوع برود و پس از آن سجده ها را بجا آورد (این همان قیام متّصل به رکوع است).

مسأله 249ـ نمازگزار باید موقع ایستادن هردو پا را بر زمین بگذارد، ولى لازم نیست سنگینى بدن روى هر دو پا مساوى باشد.

مسأله 250ـ در موقع قیام نباید بدن و پاها را حرکت دهد و به طرفى خم شود یا به جایى تکیه کند، ولى اگر از روى ناچارى باشد، مانعى ندارد.

مسأله 251ـ اگر پاها را بیش از اندازه گشاد بگذارد بطورى که از شکل ایستادن بیرون رود نمازش باطل است، مگر این که ناچار باشد.

مسأله 252ـ کسى که به هیچ وجه حتّى با تکیه کردن بر عصا یا دیوار نتواند ایستاده نماز بخواند، باید نشسته، رو به قبله نماز بخواند، و اگر نشسته هم نتواند، باید خوابیده بخواند. نخست به طرف راست رو به قبله و اگر نمى تواند روى طرف چپ و اگر نمى تواند به پشت بخوابد و صورت و سینه رو به آسمان و پاها رو به قبله باشد.

مسأله 253ـ واجب است بعد از رکوع بطور کامل بایستد و سپس به سجده برود و چنانچه این قیام از روى عمد ترک شود نماز باطل است.

قرائت

مسأله 254ـ در رکعت اوّل و دوم نمازهاى روزانه، انسان باید اوّل حمد و بعد از آن یک سوره کامل قرآن (مثلاً سوره توحید) را بخواند:

سوره حمد

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*

به نام خداوند بخشنده مهربان.

* «اَلْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمینَ».

ستایش، مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

* «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ».

بخشنده و مهربان است.

* «مالِکِ یَوْمِ الدّین».

(خداوندى که) مالک روز جزاست.

* «اِیّاکَ نَعْبُدُ وَاِیّاکَ نَسْتَعِینُ».

(پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.

* «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».

ما را به راه راست هدایت کن.

 

* «صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم».

راه کسانى که به آنان نعمت دادى.

* «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّالّینَ».

نه کسانى که مورد غضب واقع شده اند و نه گمراهان.

 

سوره توحید

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*

به نام خداوند بخشنده مهربان.

* «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ».

بگو: او خداوند، یکتا و یگانه است.

* «اَللّهُ الصَّمَدُ».

خداوند بى نیاز است که همه نیازمندان قصد او مى کنند.

* «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ».

(هرگز) نزاد و زاده نشد.

* «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ».

براى او هیچ گاه شبیه و مانندى نبوده است.

و در رکعت سوم و چهارم نماز، باید فقط سوره حمد، یا سه مرتبه تسبیحات اربعه خوانده شود و اگر یک مرتبه هم بخواند کافى است.

تسبیحات اربعه

«سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُللهِِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ»

منزّه است خدا و ستایش مخصوص خداست، و جز آفریدگار جهان معبودى نیست و خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

احکام قرائت

مسأله 255ـ مستحب است در رکعت اول نماز پیش از خواندن حمد بگوید: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» و نیز مستحب است حمد و سوره و ذکرهاى نماز را شمرده بخواند و آیات را به هم نچسباند و مخصوصاً به معناى آنها توجه داشته باشد.

مسأله 256ـ شایسته است در نمازها در رکعت اوّل سوره «إِنّا أَنْزَلْناهُ» و در رکعت دوم سوره «قُلْ هُو اللهُ اَحَد» را بخواند و هیچ سوره اى را در هر دو رکعت تکرار نکند مگر سوره «قُلْ هُو اللهُ» و سزاوار نیست در تمام نمازهاى شبانه روز سوره «قُلْ هُو اللهُ» را ترک کند.

مسأله 257ـ در رکعت سوم و چهارم نماز باید حمد یا تسبیحات، آهسته خوانده شود.

مسأله 258ـ تکبیر و حمد و سوره و سایر ذکرهاى نماز را باید طورى بخواند که اگر مانعى در کار نباشد حدّاقل خودش آن را بشنود.

مسأله 259ـ واجب است زنان حمد و سوره نماز «ظهر» و «عصر» را آهسته بخوانند، امّا حمد و سوره نماز «صبح» و «مغرب» و «عشا» را مى توانند بلند یا آهسته بخوانند، ولى اگر نامحرم صداى آنها را بشنود، احتیاط مستحب آن است که آهسته بخوانند.

مسأله 260ـ انسان باید مسائل و قرائت نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسى که اصلاً نمى تواند به طور کامل قرائت صحیح را یاد بگیرد، باید هر طور که مى تواند بخواند و احتیاط مستحب است که نماز را به جماعت بجا آورد.

مسأله 261ـ در تنگى وقت یا در جایى که ترس از دزد یا درنده اى باشد مى توان سوره را ترک کرد و همچنین در جایى که عجله براى کار مهمى داشته باشد.

رکوع

مسأله 262ـ نمازگزار در هر رکعت بعد از قرائت حمد و سوره، باید به اندازه اى خم شود که بتواند دست را به زانو بگذارد و این عمل را «رکوع» مى گویند. و واجب است در حال رکوع ذکر بگوید.

مسأله 263ـ در رکوع، سه مرتبه «سُبْحانَ اللهِ» یا یک مرتبه «سُبْحانَ رَبِّىَ العَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ; خداى خود را، که بزرگ است، منزّه مى دانم و مى ستایم» بگوید.

مسأله 264ـ مستحب است پیش از رفتن به رکوع در حالى که راست ایستاده «اللهُ اَکْبَر» بگوید و در حال رکوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد، گردن را بکشد و مساوى پشت نگه دارد و میان دو قدم نگاه کند و بعد از آن که از رکوع برخاست و راست ایستاد در حالى که بدن آرام است بگوید: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه».

مسأله 265ـ در موقع ذکر واجب باید بدن آرام باشد و براى ذکر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذکر رکوع مى گوید آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 266ـ کسى که نمى تواند به اندازه رکوع خم شود اگر بتواند باید به چیزى تکیه کند و رکوع نماید و اگر آن هم ممکن نشود باید به هر اندازه که ممکن است خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود باید رکوع را به صورت نشسته انجام دهد و اگر آن هم ممکن نشود در حال ایستاده با سر اشاره مى کند و اگر این را هم نتواند به نیّت رکوع چشم ها را بر هم مى گذارد و ذکر مى گوید و به نیّت برخاستن از رکوع چشم ها را باز مى کند.

مسأله 267ـ کسى که نماز نشسته مى خواند براى رکوع باید بقدرى خم شود که بگویند رکوع کرده است.

مسأله 268ـ اگر پیش از آن که به مقدار رکوع خم شود و بدن آرام گیرد، عمداً ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است.

مسأله 269ـ اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمداً سر از رکوع بردارد نمازش باطل است.

سجود

مسأله 270ـ نمازگزار باید در هر رکعت از نمازهاى واجب و مستحب، بعد از رکوع دو سجده بجا آورد.

مسأله 271ـ سجده آن است که اعضاى هفتگانه، یعنى پیشانى و کف دو دست و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها (شَست)، را بر زمین بگذارد و در حال سجده واجب است ذکر بگوید.

مسأله 272ـ در سجده سه مرتبه «سُبْحانَ اللهِ» یا یک مرتبه «سُبْحانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ; خداى خود را، که از همه بالاتر است، منزّه مى دانم و مى ستایم» بگوید.

مسأله 273ـ در حال ذکر سجده، باید بدن آرام باشد.

مسأله 274ـ اگر کسى پیش از آن که پیشانى او به زمین برسد و آرام گیرد، عمداً ذکر سجده را بگوید، نمازش باطل است و چنانچه از روى فراموشى باشد، باید دوباره، ذکر بگوید.

مسأله 275ـ نمازگزار باید بعد از تمام شدن ذکر سجده اوّل بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مسأله 276ـ اگر نمازگزار پیش از تمام شدن ذکر، عمداً سر از سجده بردارد، نمازش باطل است.

مسأله 277ـ اگر موقعى که ذکر سجده را مى گوید، یکى از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد، نماز او باطل مى شود، ولى موقعى که مشغول گفتن ذکر نیست، اگر غیر از پیشانى، جاهاى دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد، اشکال ندارد.

مسأله 278ـ هرگاه پیشانى را سهواً بر جایى بگذارد که از محل زانوها یا انگشتان پا بیش از چهار انگشت بسته، پایین تر و بلندتر باشد، اگر بلندى به حدّى است که به آن سجده نمى گویند باید سر را بردارد و روى چیزى بگذارد که بلندى آن از چهار انگشت بسته کمتر است. اما اگر بقدرى است که به آن سجده مى گویند واجب است پیشانى را از روى آن به روى چیزى بکشد که به اندازه چهار انگشت بسته یا کمتر است و اگر کشیدن پیشانى ممکن نیست، احتیاط آن است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 279ـ سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ، چه قبل از پخته شدن و چه بعد از آن صحیح است همچنین بر آجر و سفال و سیمان نیز جایز است.

مسأله 280ـ مستحب است سجده را طولانى کند و تسبیح و حمد و ذکر خدا گوید و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و حاجات خود را از خداوند بخواهد و از دعاهاى خوب و مناسب این دعا است: «یا خَیْرَ الْمَسْؤولینَ وَأَوْسَعَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ فَإِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ» یعنى: «اى بهترین کسى که مردم از او حاجت مى طلبند و اى بهترین بخشندگان، به من از فضل خودت روزى بده که تو داراى فضل عظیمى».

مسأله 281ـ مستحب است در میان دو سجده هنگامى که بدن آرام است ذکر «اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ» را بگوید.

مسأله 282ـ اگر همراه با انگشتان شست پا، انگشتان دیگر هم به زمین برسد مانع ندارد.

مسأله 283ـ نمازگزار باید در سجده پیشانى را بر زمین و یا آنچه از زمین مى روید، ولى خوراکى و پوشاکى نباشد، مانند چوب و برگ درخت، قرار دهد.

مسأله 284ـ سجده بر فلزات مانند طلا و نقره صحیح نیست، امّا سجده بر سنگ هاى معدنى مانند سنگ مرمر و سنگ هاى سفید و سیاه و حتى عقیق اشکال ندارد.

مسأله 285ـ سجده بر چیزهایى که از زمین مى روید و خوراک حیوان است، مثل علف و کاه صحیح است.

مسأله 286ـ سجده بر کاغذ، اگرچه از پنبه و مانند آن ساخته شده باشد، صحیح است.

مسأله 287ـ براى سجده، بهتر از هر چیز تربت حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) مى باشد و بعد از آن بدین ترتیب:

الف) خاک پاک

ب) سنگ

ج) گیاه

مسأله 288ـ اگر در سجده اوّل، مُهر به پیشانى بچسبد و بدون این که مُهر را بردارد دوباره به سجده رود نمازش اشکال دارد.

وظیفه کسى که نمى تواند بطور معمول سجده کند

مسأله 289ـ کسى که نمى تواند پیشانى را به زمین برساند، باید به اندازه اى که مى تواند خم شود و مُهر را بر جاى بلندى بگذارد و سجده کند، ولى باید کف دستها و زانوها و انگشتان پا را بطور معمول بر زمین بگذارد.

مسأله 290ـ اگر نمى تواند این کار را انجام دهد باید براى سجده بنشیند و با سر اشاره کند، ولى احتیاط واجب آن است که قدرى خم شود و مُهر را بلند کند و بر پیشانى بگذارد.

سجده واجب قرآن

مسأله 291ـ در چهار سوره قرآن، آیه سجده است; که اگر انسان آن آیه را بخواند یا به آن گوش فرا دهد، بعد از تمام شدن آن آیه باید فوراً سجده کند، و اگر به گوشش بخورد احتیاط واجب سجده کردن است.

مسأله 292ـ سوره هایى که آیه سجده دارد:

الف) سوره شماره 32= سوره سجده، آیه 15.

ب) سوره شماره 41= سوره فُصِّلَت، آیه 37.

ج) سوره شماره 53= سوره نجم، آیه 62.

د) سوره شماره 96= سوره عَلَق، آیه 19.

مسأله 293ـ اگر سجده را فراموش کند، هر وقت یادش آمد باید سجده کند.

مسأله 294ـ اگر آیه سجده را از رادیو و ضبط صوت و مانند آن بشنود، بنابر احتیاط واجب باید سجده کند.

 

مسأله 295ـ اگر آیه سجده را از مثلِ بلندگو که صداى انسان را مى رساند بشنود، واجب است سجده کند.

مسأله 296ـ گفتن ذکر در این سجده واجب نیست، امّا مستحب مى باشد. مثلاً بگوید: «لا اِلهَ إلاّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَضَرُّعاً وَرِقّاً».

تشهّد

مسأله 297ـ در رکعت دوم همه نمازها و رکعت آخر نمازهاى سه رکعتى و چهار رکعتى نمازگزار باید بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهّد بخواند، یعنى بگوید:

* «اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ».

گواهى مى دهم که جز آفریدگار، خدایى نیست و یکتا و بى همتاست و شریک ندارد.

* «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».

و گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست.

* «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد».

خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست.

سلام

مسأله 298ـ در رکعت آخر نماز، پس از تشهّد باید سلام دهد و نماز را به پایان برساند.

 

مسأله 299ـ سلام نماز به این صورت است:

* «السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّها النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».

درود و رحمت و برکات خدا بر تو اى پیامبر.

* «السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ».

درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

* «السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».

درود بر شما (اى نمازگزاران و مؤمنان) و رحمت و برکات خدا بر شما.

و مى تواند به سلام سوم قناعت کند.

ترتیب

مسأله 300ـ نماز باید به این ترتیب خوانده شود: تکبیرة الإحرام، قرائت، رکوع، سجود، و در رکعت دوم پس از سجود، تشهّد بخواند و در رکعت آخر، پس از تشهّد، سلام دهد، و اگر به این ترتیب نخواهد مثلا سجده را قبل از رکوع انجام دهد یا... نمازش باطل مى شود.

مُوالات

مسأله 301ـ موالات; یعنى پشت سر هم بودن اجزاى نماز و فاصله نینداختن بین آنها.

مسأله 302ـ اگر کسى بقدرى بین اجزاى نماز فاصله بیندازد که از صورت نمازگزار خارج شود، نمازش باطل است.

مسأله 303ـ طول دادن رکوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ، موالات را بهم نمى زند، بلکه سکوت زیاد موالات نماز را بهم مى زند.

قنوت

مسأله 304ـ مستحبّ است در رکعت دوم نماز، بعد از حمد و سوره و پیش از رکوع، قنوت بخواند; یعنى دستها را بلند کند و مقابل صورت بگیرد و دعا یا ذکرى بخواند.

مسأله 305ـ در قنوت هر دعایى بخواند کافى است و مى تواند این دعا را بخواند:

«رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ».

تعقیب نماز

تعقیب یعنى مشغول شدن به ذکر و دعا و قرآن بعد از سلام نماز. در واقع تعقیب نماز آثار نماز را در وجود انسان عمیق تر مى کند.

مسأله 306ـ بهتر است انسان در حال تعقیب رو به قبله باشد.

مسأله 307ـ لازم نیست تعقیب به عربى باشد، و معناى آن را نیز بفهمد; ولى بهتر است چیزهایى را که در کتاب دعا دستور داده اند بخواند.

مسأله 308ـ از چیزهایى که براى تعقیب نماز زیاد سفارش شده، تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) است; یعنى گفتن: 34 مرتبه «اَللّهُ اَکْبَرُ» و 33 مرتبه «اَلْحَمْدُ لِلّه» و 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ».

مُبطِلات نماز

مسأله 309ـ آنگاه که نمازگزار، تکبیرة الإحرام مى گوید و نماز را شروع مى کند، تا پایان آن، بعضى از کارها بر او حرام مى شود که اگر در نماز، یکى از آنها را انجام دهد نمازش باطل است، مثل:

* سخن گفتن.

* خندیدن.

* گریستن.

* روى از قبله برگرداندن.

* خوردن و آشامیدن.

* بر هم زدن صورت نماز.

* کم یا زیاد کردن ارکان نماز.(1)

 


1 . براى آشنایى با سایر مبطلات نماز مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 1005 مراجعه کنید.

احکام مبطلات نماز

سخن گفتن

مسأله 310ـ اگر نمازگزار عمداً کلمه اى بگوید که دو حرف یا بیشتر داشته باشد، اگرچه آن کلمه معنایى هم نداشته باشد، بنابراحتیاط واجب(1) نمازش باطل است.

مسأله 311ـ اگر از روى فراموشى سخن بگوید; مثلاً متوجّه نبود که در حال نماز است، نماز باطل نمى شود.

مسأله 312ـ سرفه کردن و عطسه نمودن نماز را باطل نمى کند.

مسأله 313ـ در نماز نباید به کسى سلام کرد، ولى اگر کسى به نمازگزار سلام کند واجب است جواب او را بدهد، و باید همان طور که او سلام کرده

جواب دهد; مثلاً اگر گفته: «سلامٌ علیکم» در جواب بگوید «سلامٌ علیکم» و اگر گفته: «سلام»، بگوید: «سلام»، در غیر نماز نیز جواب سلام واجب است.


1 . منظور از احتیاط واجب در مبطلات نماز، آن است که باید نماز را تمام کرد، و دوباره آن را بخواند.

خندیدن و گریستن

مسأله 314ـ اگر نمازگزار عمداً با صدا بخندد، نمازش باطل است. حتّى اگر بى اختیار بخندد نیز نمازش باطل مى شود.

مسأله 315ـ لبخند زدن نماز را باطل نمى کند.

مسأله 316ـ گریه کردن با صدا نماز را باطل مى کند هر چند بى اختیار شود، بلکه بنابر احتیاط واجب، گریه بى صدا نیز نماز را باطل مى کند. اینها در صورتى است که گریه از ترس خدا و براى آخرت نباشد و گرنه گریه از ترس خدا نه تنها نماز را باطل نمى کند بلکه از بهترین اعمال و از کارهاى اولیاى خداست.

روى از قبله برگرداندن

مسأله 317ـ اگر عمداً به قدرى روى خود را از قبله برگرداند که نگویند رو به قبله است، بنابر احتیاط واجب نمازش باطل است.

مسأله 318ـ اگر سهواً تمام صورت را به طرف راست یا چپ قبله برگرداند، احتیاط واجب آن است که نماز را دوباره بخواند.

خوردن و آشامیدن

مسأله 319ـ اگر نمازگزار چیزى بخورد یا بیاشامد، نمازش باطل است.

 

مسأله 320ـ اگر نمازگزار خرده غذایى را که در دهانش باقى مانده، فرو برد نمازش باطل نمى شود.

بر هم زدن صورت نماز

مسأله 321ـ اگر در بین نماز کارى کند که صورت نماز را بر هم زند; مثل دست زدن، به هوا پریدن و مانند اینها، هرچند از روى فراموشى باشد، نمازش باطل مى شود.

مسأله 322ـ اگر در بین نماز به قدرى ساکت بماند که نگویند نماز مى خواند، نمازش باطل است.

مواردى که شکستن نماز جایز است

مسأله 323ـ رها کردن نمازِ واجب (شکستن نماز) حرام است، بنابراحتیاط واجب; مگر در حال ناچارى، مانند این موارد:

1. حفظ جان خود یا دیگرى.

2. حفظ مال مهمّى از خود یا دیگرى.

3. جلوگیرى از ضرر مالى و بدنى.

مسأله 324ـ شکستن نماز براى پرداخت بدهى مردم، در صورتى که بعد از نماز دسترسى به او پیدا نمى کند، واجب است.

مسأله 325ـ شکستن نماز براى مالى که اهمّیّت چندانى ندارد مکروه است.

مواردى که در نماز مکروه است

مسأله 326ـ برخى از کارها در نماز مکروه است; مانند:

1. برهم گذاشتن چشمها.

2. بازى کردن با انگشتان و دستها و موى سر یا صورت.

3. سکوت کردن براى شنیدن حرف کسى در هنگام خواندن حمد، یا سوره، و یا ذکر.

4. هر کارى که خضوع و خشوع را از بین ببرد.

5. برگرداندن صورت به طرف راست یا چپ به مقدار کم (چون زیاد آن نماز را باطل مى کند).

شَکیّات نماز

گاهى ممکن است نمازگزار در انجام بعضى از کارهاى نماز شک کند; مثلاً نمى داند تشهّد را خوانده است یا نه و یا نمى داند یک سجده بجا آورده است یا دو سجده.

و گاهى در تعداد رکعاتى که خوانده است شک مى کند; مثلاً نمى داند اکنون مشغول رکعت سوم است یا چهارم.

براى شک در نماز، احکام خاصّى است و بیان تمام موارد آن از حدّ این نوشته خارج است; ولى بطور مختصر، به بیان اقسام شک و احکام هر کدام مى پردازیم:

شک در کارهاى نماز

مسأله 327ـ اگر نمازگزار در انجام یکى از کارهاى نماز شک کند; یعنى نمى داند آن را بجا آورده است یا نه، اگر کار بعدى را شروع نکرده; یعنى هنوز از محلّ آن کار نگذشته است; باید آن را بجا آورد. ولى اگر بعد از داخل شدن در کار بعدى شک پیش آمده; به چنین شکّى اعتنا نمى کند و نماز را ادامه داده و صحیح است. (مثلاً اگر در رکوع شک کند، سوره را بجا آورده یا نه، اعتنا نمى کند چون محلّ سوره گذشته است).

مسأله 328ـ اگر بعد از انجام جزئى از نماز در صحّت آن شک کند، یعنى نمى داند جزئى را که بجا آورده، صحیح انجام شده است یا نه، در این صورت به شکّ خود اعتنا نمى کند; یعنى بنا را بر صحیح بودن آن مى گذارد و نماز را ادامه مى دهد.

شکهایى که نماز را باطل مى کند

مسأله 329ـ اگر در نماز دو رکعتى مثل نماز صبح یا در نماز مغرب شک در رکعت نماز پیش آید، نماز باطل است.

مسأله 330ـ اگر بین یک و بیشتر از یک شک کند; مثلاً شک کند که در رکعت اوّل است یا دوم، نماز باطل است.

مسأله 331ـ اگر اصلاً نداند چند رکعت خوانده، نماز او باطل است.

مسأله 332ـ شک در رکعتهاى نماز چهار رکعتى:

در این جدول مواردى که شک سبب باطل شدن نماز مى شود و مواردى که شک در نماز موجب بطلان نماز نشده و نماز صحیح است و همچنین راه اصلاح آن بیان شده است.

مسأله 333ـ شکهایى که نباید به آنها اعتنا کرد:

الف) در نماز مستحبّى.

ب) در نماز جماعت.

ج) پس از سلام نماز.

د) بعد از گذشتن وقت نماز.

هـ) شک کثیرالشّک; یعنى کسى که بسیار شک مى کند.

مسأله 334ـ اگر کسى در تعداد رکعتهاى نماز مستحبّى شک کند، بنا را بر دو مى گذارد، چون تمام نمازهاى مستحبّى - بجز نماز وتر و نماز اعرابى - دو رکعتى است. پس اگر شک بین یک و دو، یا دو و بیشتر از آن پیش آید، بنا را بر دو مى گذارد و نماز صحیح است.

مسأله 335ـ اگر امام جماعت در نماز جماعت، در رکعتهاى نماز شک کند، ولى مأموم شک نداشته باشد و به امام بفهماند که رکعت چندم است، امام جماعت نباید به شکّ خود اعتنا کند، همچنین اگر مأموم شک کند، ولى امام جماعت شک نداشته باشد، از امام جماعت پیروى مى کند و نماز او صحیح است.

مسأله 336ـ اگر بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحیح بوده یا نه; مثلاً شک کند رکوع کرده یا نه، یا شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، به شکّ خود اعتنا نکند.

 

مسأله 337ـ اگر بعد از گذشتن وقت نماز شک کند که نماز خوانده یا نه، یا گمان کند که نخوانده، خواندن آن لازم نیست; ولى اگر پیش از گذشتن وقت شک کند که نماز را خوانده یا نه، باید نماز را بخواند.

مسأله 338ـ اگر یکى از شکهایى که نماز را باطل مى کند پیش آید، باید مقدارى فکر کند و چنانچه چیزى یادش نیامد و شک باقى ماند، آنگاه نماز را مى شکند و دوباره آن را شروع مى کند.

 

نماز احتیاط

مسأله 339ـ در مواردى که نماز احتیاط واجب مى شود، مثل شک بین 3 و 4، باید بعد از سلام نماز، بدون آن که صورت نماز را بهم بزند و یا یکى از مبطلات نماز را انجام دهد برخیزد و بدون اذان و اقامه تکبیر بگوید و نماز احتیاط را بخواند.

مسأله 340ـ فرق نماز احتیاط با نمازهاى دیگر:

الف) نیّت آن را نباید به زبان آورد.

ب) سوره و قنوت ندارد.

ج) سوره حمد، حتّى بسم الله را بنابر احتیاط واجب باید آهسته بخواند.

مسأله 341ـ اگر یک رکعت نماز احتیاط، واجب باشد پس از سجده ها، تشهّد را مى خواند و سلام مى دهد و اگر دو رکعت واجب شده باشد در پایان رکعت دوم تشهّد را مى خواند و سلام مى دهد.

سجده سهو

مسأله 342ـ هر کم و زیادى در غیر ارکان نماز حاصل شود و نیز در کلام سهوى و سلام سهوى، سجده سهو بجا مى آورد و همچنین در شک بین 4 و 5.

سجده سهو چنین است که بعد از سلام نماز، به سجده رود و بگوید: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ». و بعد بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکر بالا را بگوید، سپس بنشیند و تشهّد و سلام را بخواند. و احتیاطاً فقط سلام آخر را بگوید.

نماز مسافر

مسأله 343ـ انسان باید در سفر، نمازهاى چهار رکعتى را شکسته، یعنى دو رکعت، بجا آورد; به شرط آن که مسافرتش (در رفت و برگشت) از هشت فرسخ کمتر نباشد. (هشت فرسخ شرعى در حدود 43 کیلومتر است).

مسأله 344ـ اگر مسافر از جایى که نمازش تمام است; مثل وطن، حدّاقل چهار فرسخ مى رود، و چهار فرسخ برمى گردد، نمازش در این سفر هم شکسته است.

مسأله 345ـ کسى که به مسافرت مى رود، زمانى باید نمازش را شکسته بخواند که حدّاقل به مقدارى دور شود که اذان آنجا را نشنود، یا این که اهل آنجا او را نبینند و نشانه آن این است که او اهل آنجا را نبیند و چنانچه قبل از آن که به این مقدار دور شود، بخواهد نماز بخواند، باید تمام بخواند.

مسأله 346ـ اگر به جایى مى رود که دو راه دارد، یک راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، اگر از راهى که هشت فرسخ است برود، باید نماز را شکسته بخواند و اگر از راهى که هشت فرسخ نیست برود باید نماز را چهار رکعتى بخواند.

مسأله 347ـ در این موارد نماز تمام است:

1. قبل از آن که هشت فرسخ برود، از وطن خود مى گذرد و یا در جایى قصد دارد ده روز بماند.

2. از اوّل قصد نداشته است به سفر هشت فرسخى برود و بدون قصد، این مسافت را پیموده; مثل کسى که به دنبال گمشده اى مى گردد.

3. قبل از رسیدن به چهار فرسخ از رفتن منصرف شود.

4. کسى که شغل او مسافرت است، مثل راننده قطار و ماشینهاى برون شهرى، خلبان، ملوان (در سفرى که شغل اوست) همچنین کسانى که براى کار یا تحصیل از جایى به جاى دیگر رفت و آمد دارند.

5. کسى که براى کارش بطور متعارف حدّاقل هفته اى سه روز مسافرت مى رود و آخر هفته به وطن خود برمى گردد.

6. کسى که به سفر حرام مى رود; مانند سفرى که موجب اذیّت پدر و مادر باشد. در همه اینها نماز تمام است.

7. در این مکانها نیز نماز تمام است:

الف) در وطن.

ب) در جایى که بنا دارد ده روز بماند.

 

ج) در جایى که سى روز با تردید مانده است; یعنى معلوم نبوده که مى ماند یا مى رود و تا سى روز به همین حالت مانده، و باید بعد از سى روز نماز را تمام بخواند.

وطن کجاست؟

مسأله 348ـ وطن، جایى است که انسان آن را براى اقامت و زندگى خود اختیار کرده است، خواه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را براى زندگى اختیار کرده است.

مسأله 349ـ فرقى میان بلاد کبیره و غیر کبیره نیست. بلاد کبیره شهرهایى است که هر محله آن براى خود شهر مستقلى باشد اما مثل «تهران بزرگ» و مانند آن جزء بلاد کبیره نیست و تمام آن از نظر قصد اقامت یا وطن بودن یک محل محسوب مى شود.

مسأله 350ـ کسانى که مى خواهند مدّت قابل توجهى در یک محل بمانند (مانند طلاّبى که قصد اقامت چند سال در حوزه علمیّه دارند یا مأموران ادارات که مثلاً دو سه سال در یک محل اقامت مى کنند در آنجا مسافر محسوب نمى شوند، اقامتگاه آنها حکم وطن دارد و نمازشان در آنجا تمام است، هرچند قصد ده روز نداشته باشند.

مسأله 351ـ فرزند، تا زمانى که با پدر و مادر زندگى مى کند و مستقل نشده است، وطن او همان وطن پدر و مادر مى باشد، هرچند در آنجا به دنیا نیامده باشد و پس از آن که در زندگى مستقل شد، اگر جاى دیگرى را براى زندگى مستمر اختیار کرد، آنجا وطن او مى شود.

مسأله 352ـ تا انسان قصد ماندنِ مستمر در غیر وطن اصلى خودش را نداشته باشد، آنجا وطن او حساب نمى شود.

مسأله 353ـ اگر قصد دارد در محلّى که وطن اصلى او نیست مدّتى بماند; مثلاً یک سال یا بیشتر، آنجا مانند وطن او حساب مى شود، مانند دانشجویى که مدّتى براى تحصیل در شهرى مى ماند.

مسأله 354ـ اگر انسان بدون قصد ماندن مستمر و بدون قصد رفتن در جایى آن قدر بماند که مردم او را اهل آنجا بدانند، آنجا حکم وطن او را دارد.

مسأله 355ـ اگر به جایى برود که قبلاً وطن او بوده، ولى هم اکنون از آنجا اِعراض کرده است; یعنى بنا گذاشته که دیگر براى سکونت مستمر به آنجا برنگردد، نباید نماز را تمام بخواند، اگرچه در آنجا خانه دارد یا گه گاه دیدن مى کند.

مسأله 356ـ مسافرى که به وطنش بر مى گردد، وقتى به جایى برسد که اهل وطن او را ببینند و صداى اذان را بشنود باید نماز را تمام بخواند.

قصد ده روز

مسأله 357ـ مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نکرده است باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.

مسأله 358ـ اگر مسافر از قصد ده روز برگردد:

الف) قبل از خواندن نماز چهار رکعتى از قصد خود برگردد; باید نماز را شکسته بخواند.

 

ب) بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتى از قصد خود برگردد; تا وقتى که در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند.

نماز قضا

نماز قضا، نمازى را گویند که بعد از وقت خوانده شود.

مسأله 359ـ انسان باید نمازهاى واجب را در وقت معیّن آن بخواند و چنانچه خداى نکرده بدون عذر نمازى از او قضا شود گناهکار است و باید توبه کرده و قضاى آن راهم بجا آورد.

مسأله 360ـ در دو مورد، بجا آوردن قضاى نماز، واجب است:

الف) نماز واجب را در وقت آن، نخوانده باشد.

ب) بعد از وقت متوجّه شود نمازى که خوانده، باطل بوده است.

مسأله 361ـ کسى که نماز قضا دارد، نباید در خواندن آن کوتاهى کند، ولى واجب نیست فوراً آن را بجا آورد.

مسأله 362ـ قضاى نمازهاى روزانه لازم نیست به ترتیب خوانده شود، ولى اگر نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاى یک روز باشد، باید به ترتیب بخواند.

مسأله 363ـ کسى که مى داند نماز قضا دارد، ولى شماره آنها را نمى داند; مثلاً نمى داند چهارتا بوده یا پنج تا، چنانچه کمتر را بخواند کافى است.

مسأله 364ـ اگر شماره آنها را مى دانسته، ولى اتّفاقاً فراموش کرده است اگر مقدار کمتر را بخواند کفایت مى کند.

مسأله 365ـ نماز قضا را با جماعت مى توان خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا، و لازم نیست هر دو، یک نماز را بخوانند، مثلاً اگر نماز قضاى صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند، اشکال ندارد.

مسأله 366ـ چنانچه نمازها و روزه هایى که قضا شده، معلوم نباشد، آن مقدار که یقین دارد قضا شده بجا مى آورد، و نسبت به مقدار مشکوک وظیفه اى ندارد.

مسأله 367ـ نماز قضا را باید به همان شکلى که قضا شده به جا آورد. اگر شکسته قضا شده، شکسته، و اگر به صورت تمام قضا شده تمام بجا آورند. اگر نماز ظهر و عصر بوده آهسته، و اگر صبح و مغرب و عشا بوده مردان بلند بخوانند.

مسأله 368ـ اگر مسافرى که باید نماز را شکسته بخواند، نماز ظهر یا عصر یا عشا، از او قضا شود، باید آن را دو رکعتى بجا آورد، اگرچه در شهر خودش باشد.

مسأله 369ـ در سفر نمى توان روزه گرفت، حتّى روزه قضا، ولى نماز قضا مى توان بجا آورد.

مسأله 370ـ اگر در سفر بخواهد نمازهایى را که در غیر سفر قضا شده است بجا آورد، باید نمازهاى ظهر و عصر و عشا را چهار رکعتى قضا کند.

مسأله 371ـ نماز قضا را در هر وقتى مى توان بجا آورد.

نماز جماعت

وحدت امّت اسلامى، از جمله مسائلى است که اسلام، به آن اهمّیّت بسیارى داده است، و براى حفظ و ادامه آن، برنامه هاى ویژه اى دارد; یکى از آنها نماز جماعت است.

در نماز جماعت، یکى از نمازگزاران که داراى تقوا و عدالت است پیشاپیش جمعیّت مى ایستد و دیگران در صفوفى منظّم، پشت سر او و هماهنگ با او نماز را بجا مى آورند.

کسى که در این نمازِ دسته جمعى، پیشاپیش جمعیّت مى ایستد «امام جماعت» است و کسى که پشتِ سر او، در نماز از او پیروى مى کند «مأموم» است.

اهمّیّت نماز جماعت

گذشته از آن که در روایات زیادى، براى نماز جماعت، اَجر و پاداش بسیارى وارد شده است، با دقّت در مضمون روایات اسلامى به اهمّیّت این عبادت پى مى بریم، و در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

مسأله 372ـ شرکت در نماز جماعت براى هر کسى مستحب است; بویژه براى همسایه مسجد.

مسأله 373ـ مستحب است، انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 374ـ نماز جماعت، هرچند اوّل وقت خوانده نشود، از نماز فُراداىِ(1) اوّل وقت بهتر است.

مسأله 375ـ نماز جماعتى که مختصر خوانده مى شود، از نماز فُرادایى که آن را طول بدهد بهتر است.

مسأله 376ـ سزاوار نیست انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.

مسأله 377ـ حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنایى به آن، جایز نیست.

 


1 . نمازى که به تنهایى خوانده شود «نماز فُرادا» نام دارد.

شرایط نماز جماعت

مسأله 378ـ در نماز جماعت، شرایط زیر باید مراعات شود:

1. مأموم از امام جلوتر نایستد، و احتیاط واجب آن است که، کمى عقب تر بایستد.

2. جایگاه امام جماعت از جایگاه مأمومین، بالاتر نباشد. (مقدار کم و سراشیبى مختصر مانعى ندارد).

3. فاصله امام و مأموم و فاصله صف ها، زیاد نباشد، و احتیاط آن است که فاصله بیش از دو سه قدم نباشد.

4. بین امام و مأموم و همچنین بین صف ها، چیزى مانند دیوار یا پرده مانع نباشد، ولى نصب پرده و مانند آن بین صفِ مردها و زنها اشکال ندارد.

مسأله 379ـ مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و فضیلت و تقوا در صف اول بایستند.

مسأله 380ـ امام جماعت باید بالغ و عادل باشد و نماز را بطور صحیح بخواند.

پیوستن به نماز جماعت (اقتدا کردن)

مسأله 381ـ در هر رکعت، تنها در بین قرائت و در رکوع مى توان به «امام» اقتدا کرد، پس اگر به رکوع امام جماعت نرسد، باید در رکعت بعد اقتدا کند، و اگر تنها به رکوع امام جماعت هم برسد، یک رکعت به حساب مى آید.

مسأله 382ـ حالتهاى مختلف براى پیوستن به نماز جماعت:

رکعت اوّل

1. در بین قرائت: مأموم حمد و سوره را نمى خواند و بقیّه اعمال را با امام جماعت بجا مى آورد.

2. در رکوع: رکوع و بقیّه اعمال را با امام جماعت بجا مى آورد.

رکعت دوم

1. در بین قرائت: مأموم حمد و سوره را نمى خواند و با امام، قنوت و رکوع و سجده را بجا مى آورد و آنگاه که امام جماعت تشهّد مى خواند، بنابراحتیاط واجب باید به صورت نیم خیز، بنشیند(1) و اگر نماز دو رکعتى است بعد از سلام امام یک رکعت دیگر به تنهایى بخواند و نماز را تمام کند و اگر سه یا چهار رکعتى است، در رکعت دوم که امام جماعت در رکعت سوم مى باشد، حمد و سوره را خودش آهسته بخواند و آنگاه که امام جماعت رکعت سوم را تمام کرد، و براى رکعت چهارم برمى خیزد، مأموم باید پس از دو سجده، تشهّد بخواند، و براى خواندن رکعت سوم برخیزد و در رکعت آخر نماز که امام جماعت با تشهّد و سلام، نماز را به پایان مى برد او نیم خیز مى نشیند سپس یک رکعت دیگر را خودش مى خواند.

2. در رکوع: رکوع را با امام جماعت بجا مى آورد و بقیّه نماز را همانگونه که گفته شد، انجام مى دهد.

رکعت سوم

1. در بین قرائت: زمانى که مى داند اگر اقتدا کند، براى خواندنِ حمد و سوره و یا حمد تنها وقت دارد، مى تواند اقتدا کند و باید حمد و سوره و اگر امام به رکوع رفت فقط حمد را بخواند، ولى اگر مى داند فرصت ندارد، باید صبر کند تا امام جماعت به رکوع رود، سپس به او اقتدا کند.

2. در رکوع: چنانچه در رکوع اقتدا کند، رکوع را با امام بجا مى آورد و حمد و سوره براى آن رکعت لازم نیست و بقیه نماز را همانگونه که قبلاً بیان شد بجا مى آورد.

رکعت چهارم

1. در بین قرائت: حکم اقتدا در رکعت سوم را دارد، و آنگاه که امام جماعت در رکعت آخر نماز براى تشهّد و سلام مى نشیند، مأموم بطور نیم خیز بنشیند تا تشهّد و سلام امام جماعت تمام شود و سپس برخیزد و بقیّه نماز را خودش بخواند.

2. در رکوع: رکوع و سجده ها را با امام بجا مى آورد، (اکنون رکعت چهارم امام و رکعت اوّل مأموم است) و بقیّه نماز را همانگونه که در مسأله قبل گذشت انجام مى دهد.

 


1 . به این عمل «تَجافى» گفته مى شود.

 

احکام نماز جماعت

مسأله 383ـ اگر امام جماعت یکى از نمازهاى یومیّه را مى خواند، هر کدام از نمازهاى یومیّه را مى توان به او اقتدا کرد، بنابراین اگر امام، نماز عصر را مى خواند، مأموم مى تواند، نماز ظهر را به او اقتدا کند، و اگر مأموم پس از آن که نماز ظهر را خواند، جماعت برپا شود مى تواند، نماز عصر را به ظهر امام اقتدا کند.

مسأله 384ـ مأموم مى تواند نماز قضاى خود را به نماز اداى امام، اقتدا کند، هرچند قضاى دیگر نمازهاى یومیّه باشد، مثلاً امام جماعت نماز ظهر را مى خواند و او قضاى نماز صبح را.

مسأله 385ـ نماز جماعت، حدّاقل با دو نفر برپا مى شود، یک نفر امام و یک نفر مأموم، مگر در نماز جمعه که حدّاقل باید پنج نفر باشند.

مسأله 386ـ نمازهاى مستحبّى را نمى توان به جماعت خواند، مگر نماز طلب باران.(1)

مسأله 387ـ مأموم نباید تکبیرة الإحرام را پیش از امام بگوید.

 

مسأله 388ـ مأموم، باید غیر از حمد و سوره همه چیز نماز را خودش بخواند، ولى اگر رکعت اوّل یا دوم او، همراه رکعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را نیز خودش بخواند.

مسأله 389ـ نماز فرادا به هنگام نماز جماعت، در صورتى که هتک نماز جماعت یا توهین به امام جماعت محسوب شود، جایز نیست، در غیر این صورت اشکالى ندارد.

مسأله 390ـ در صورتى که دسترسى به روحانى واجد شرایط نباشد امامت غیر روحانى واجد شرایط امامت جماعت، اشکالى ندارد. ولى اگر دسترسى به روحانى واجد شرایط باشد، احتیاط آن است که او را مقدّم بدارند.

 

 

 


1 . به این نماز، نماز «استسقا» گفته مى شود.

نماز جمعه

یکى از اجتماعات هفتگى مسلمانان «نماز جمعه» است، و نمازگزاران در روز جمعه مى توانند به جاى نماز ظهر، نماز جمعه بخوانند، و برتر از نماز ظهر است.

در فضیلت این نماز، همین بس که سوره اى در قرآن به این نام آمده و در آنجا مؤمنان را به حضور در نماز جمعه، دعوت فرموده است.

چگونگى نماز جمعه

مسأله 391ـ نماز جمعه دو رکعت است، مانند نماز صبح، ولى دو خطبه دارد که توسّط امام جمعه، قبل از نماز ایراد مى شود.

مسأله 392ـ احتیاط آن است که امام جمعه، حمد و سوره را بلند بخواند.

مسأله 393ـ در نماز جمعه مستحبّ است در کعت اوّل پس از سوره حمد، سوره «جمعه» و در رکعت دوم پس از حمد، سوره «منافقون» خوانده شود.

مسأله 394ـ در نماز جمعه دو قنوت مستحب است، یکى در رکعت اوّل، پیش از رکوع، و دیگرى در رکعت دوم، پس از رکوع.

شرایط نماز جمعه

مسأله 395ـ در نماز جمعه شرایط زیر باید مراعات شود:

الف) تمام شرایطى که در نماز جماعت باید رعایت شود، در نماز جمعه هم معتبر است.

ب) باید به جماعت برگزار شود و فُرادا صحیح نیست.

ج) حدّاقلّ تعداد افراد، براى برپایى نماز جمعه، پنج نفر مى باشد; یعنى یک نفر امام، و چهار نفر مأموم.

د) بین دو نماز جمعه، حدّاقل باید یک فرسخ فاصله باشد.

وظیفه نمازگزاران جمعه

مسأله 396ـ بنابر احتیاط واجب مأمومین باید به خطبه ها گوش دهند.

 

مسأله 397ـ احتیاط واجب است که از سخن گفتن بپرهیزند هرچند سخن گفتن، نماز جمعه را باطل نمى کند.

مسأله 398ـ احتیاط واجب آن است که شنوندگان، هنگام ایراد خطبه ها، رو به امام جمعه بنشینند و به این طرف و آن طرف نگاه نکنند.

مسأله 399ـ اگر انسان به رکعت اوّل نماز جمعه نرسد، در صورتى که خود را به رکعت دوم، هرچند در رکوع، برساند صحیح است و رکعت دوم را خودش مى خواند; ولى احتیاط واجب آن است که عمداً تأخیر نیندازد.

نمـاز آیـات

مسأله 400ـ یکى از نمازهاى واجب «نماز آیات» است که به سبب پیش آمدن این حوادث واجب مى شود: زلزله، خسوف (ماه گرفتگى)، کسوف (خورشیدگرفتگى)، و نیز رعد و برق شدید و وزیدن بادهاى زرد و سرخ در صورتى که مایه وحشت اکثر مردم شود.

چگونگى نماز آیات

مسأله 401ـ نماز آیات دو رکعت است و هر رکعت آن پنج رکوع دارد. قبل از هر رکوع، سوره حمد و سوره دیگرى از قرآن خوانده مى شود; یعنى در دو رکعت، ده حمد و ده سوره خوانده مى شود، ولى مى توان یک سوره را پنج قسمت کرده و قبل از هر رکوع یک قسمت از آن را خواند، که در این صورت، در دو رکعت دو حمد و دو سوره خوانده مى شود.

 

در اینجا با تقسیم سوره «اخلاص» چگونگى نماز آیات را مى آوریم:

رکعت اوّل

پس از تکبیرة الإحرام سوره حمد را بخواند و «بسم الله الرّحمن الرّحیم» بگوید و به رکوع رود.

سپس بایستد و بگوید: «قل هو الله احد» و به رکوع رود.

بار دیگر بایستد و بگوید: «الله الصمد» و به رکوع رود.

سر از رکوع بردارد و بگوید: «لم یلد و لم یولد» و به رکوع رود.

از رکوع سر بردارد و بگوید: «و لم یکن له کفواً احد» و به رکوع رود.

و بعد از سر برداشتن از رکوع به سجده رود و پس از انجام دو سجده براى رکعت دوم برخیزد و در همه رکوعها ذکر رکوع مطابق معمول گفته شود.

رکعت دوم

رکعت دوم را نیز مانند رکعت اوّل بجا مى آورد و سپس با تشهّد و سلام، نماز را به پایان مى برد.

 

احکام نماز آیات

مسأله 402ـ اگر یکى از سبب هاى نماز آیات فقط در شهرى اتّفاق بیفتد، مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهاى دیگر واجب نیست.

 

مسأله 403ـ اگر در یک رکعت از نماز آیات پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را تقسیم کند صحیح است.

مسأله 404ـ قنوت در نماز آیات مستحب است و اگر یک قنوت پیش از رکوع دهم بخواند کافى است.

مسأله 405ـ هر یک از رکوع هاى نماز آیات، رکن است، که اگر عمداً یا سهواً کم یا زیاد شود، نماز باطل است.

مسأله 406ـ نماز آیات را مى توان به جماعت خواند، که در این صورت حمد و سوره ها را تنها امام جماعت مى خواند.

نمازهاى مستحب(1)

 

مسأله 407ـ نمازهاى مستحب بسیار است و این نوشته گنجایش بیان تمام آنها را ندارد، امّا برخى از آنها را که اهمّیّت بیشترى دارد مى آوریم:

 

 


1 . نماز مستحب را «نافِلَه» گویند.

نماز عید

مسأله 408ـ در دو عید «فطر» و «قربان» خواندن نماز مخصوص عید در زمان غیبت امام زمان(عجّل الله تعالى فرجه الشریف) مستحب است.

وقت نماز عید

مسأله 409ـ وقت نماز عید، از طلوع آفتاب است تا ظهر.

مسأله 410ـ مستحب است، در عید فطر، بعد از بلند شدن آفتاب، افطار کنند و زکاتِ فِطره(1) را هم بدهند، سپس نماز عید را بخوانند.

 


1 . زکات فطره یکى از واجب هاى مالى است که روز عید فطر باید قبل از نماز عید پرداخت شود.

چگونگى نماز عید

مسأله 411ـ نماز عید دو رکعت است، با نُه قنوت و این گونه خوانده مى شود:

* در رکعت اوّل نماز پس از حمد و سوره باید پنج تکبیر گفته شود، و بعد از هر تکبیر یک قنوت، و بعد از قنوت پنجم تکبیر دیگرى و سپس رکوع و دو سجده.

* در رکعت دوم پس از حمد و سوره چهار تکبیر گفته مى شود و بعد از هر تکبیر یک قنوت و بعد از قنوت چهارم، تکبیر دیگرى و سپس رکوع و دو سجده و تشهّد و سلام بجا مى آورد.

* در قنوت هاى نماز عید، هر دعا و ذکرى بخوانند کافى است، ولى بهتر است، این دعا را بخوانند:

«اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ، وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ، وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ اَهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ، اَسْألُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ، الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً، و لُِمحَمَّد صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَمَزیداً، اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّد وَ آلَ مُحَمَّد، وَ اَنْ تُدْخِلِنَى فِى کُلِّ خَیْر، اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ تُخْرِجَنِى مِنْ کُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ; اَللّهُمَّ اِنّى اَسْألُکَ خَیْرَ ما سَألَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحُونَ، وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الُْمخْلَصُونَ».

 

نافله هاى شبانه روزى

نافله هاى شبانه روزى در غیر روز جمعه 34 رکعت است که از جمله آنها یازده رکعت «نافله شب» و دو رکعت «نافله صبح» و دو رکعت «نافله عشا» مى باشد که به صورت نشسته بجا آورده مى شود و چهار رکعت «نافله مغرب» که ثواب بسیار دارد(1).

 


1 . براى آشنایى بیشتر با نافله هاى شبانه روزى به رساله توضیح المسائل مسأله 700 به بعد مراجعه کنید.

نماز شب

مسأله 412ـ نماز شب یازده رکعت است که بدین ترتیب خوانده مى شود:

چهار تا دو رکعت به نیّت نافله شب، دو رکعت به نیّت نافله شَفع و یک رکعت به نیّت نافله وَتْر.

مسأله 413ـ نماز شب که پس از نیمه شب بجا آورده مى شود مجموعاً 11 رکعت است. که 8 رکعت آن تحت عنوان نافله شب به صورت چهار نماز 2 رکعتى، و 2 رکعت دیگر به نام نماز شفع، و یک رکعت آخر به عنوان

نماز وتر انجام مى پذیرد. و آداب زیر در قنوت نماز وتر مستحب است:

الف) طول دادن قنوت. ب) دعا براى چهل مؤمن. ج) هفتاد بار استغفار. د) سیصد بار العفو. واگر کسانى نتوانند مستحبّات مزبور را بجا آورند مى توانند قنوت آنرا مانند نمازهاى معمولى بخوانند. حتى اگر کسانى وقت نداشته باشند یازده رکعت بجا آورند مى توانند همان 3 رکعت نماز شفع و وتر را بجا آورند.

وقت نماز شب

مسأله 414ـ نماز شب آثار و فواید و نورانیّت بسیار دارد و وقت آن از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود.

مسأله 415ـ مسافر و کسى که براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى تواند آن را قبل از خوابیدن بجا آورد.

نماز غُفیلَه

مسأله 416ـ یکى دیگر از نمازهاى مستحبّى، نماز «غُفیلَه» است که بین نماز مغرب و عشا خوانده مى شود (این نماز را باید به قصد رجا یعنى به امید ثواب بجا آورد).

کیفیّت نماز غفیله

مسأله 417ـ نماز غفیله دو رکعت است، که در رکعت اوّل، پس از حمد این آیه خوانده شود:

«وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقدِرَ عَلَیْهِ فَنَادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاستَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِى الْمُؤْمِنینَ».

و در رکعت دوم، پس از حمد، این آیه خوانده مى شود:

«وَ عِنْدَهُ مفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة اِلاّ یَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّة فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ وَ لاَ رَطْب وَ لاَ یابِس اِلاَّ فِى کِتاب مُبین».

و در قنوت آن، این دعا خوانده مى شود:

«اَللّهُمَّ اِنّى اَسأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتِى لا یَعْلَمُهَا اِلاَّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد [وَ اَنْ تَغْفِرَ لى ذُنُوبى](1)» بعد بگوید: «اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَ القادِرُ عَلَى طَلِبَتِى تَعْلَمُ حاجَتِى فَأسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَیْهِ
وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیْتَهَا لِى».

 

 


1 . به جاى جمله «أن تَغْفِرَلى ذُنُوبِى» مى تواند حاجت دیگرى از خدا بخواهد. مثلاً بگوید «وَأنْ ترزقنى خیر الدنیا و الآخرة».

 

احکام سلام کردن

مسأله 418ـ سلام کردن به دیگران مستحب، ولى جواب سلام واجب است.

مسأله 419ـ سلام کردن به کسى که در حال خواندن نماز مى باشد، مکروه است.

مسأله 420ـ اگر کسى به نمازگزار سلام کند، نمازگزار باید همانطور که او سلام کرده جواب دهد; مثلاً اگر گفته: «سلامٌ علیکم» در جواب بگوید: «سلامٌ علیکم» و اگر گفت: «سلام»، بگوید: «سلام».

مسأله 421ـ کسى که نماز مى خواند، جایز نیست به دیگران سلام کند.

مسأله 422ـ سلام را باید فوراً جواب داد.

مسأله 423ـ اگر دو نفر، همزمان به یکدیگر سلام کنند، بر هر کدام واجب است، جواب سلام دیگرى را بدهد.

مسأله 424ـ جواب سلام بچّه نیز واجب است و اگر غیر مسلمان سلام کند در جواب فقط مى گوید: «سلام».

آداب سلام کردن

مسأله 425ـ مستحب است: سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و گروه اندک به گروه زیاد و کوچکتر به بزرگتر سلام کند.

مسأله 426ـ مستحب است، در غیر نماز، جواب سلام را بهتر از آن بدهد، مثلاً اگر کسى بگوید: «سلامٌ علیکم» مستحب است در جوابش بگوید: «سلامٌ علیکم و رحمة اللّه».

روزه

روزه یکى از عبادتهاى مهمّ اسلامى است که در هر سال تنها به مدّت یک ماه، ماه مبارک رمضان، بر مسلمانان واجب مى شود. و یکى از بهترین روشهاى خودسازى و تهذیب نفس است.

روزه از معدود عباداتى است که گناه بزرگ ریا و خودنمایى نمى تواند در آن نفوذ کند; زیرا شخصى که اهل روزه است و لیاقت بار یافتن به این ضیافت الهى را دارد هرگز به غیر از خدا به دیگرى فکر نمى کند، و شخصى که لیاقت این عبادت بزرگ را ندارد و اهل روزه نیست، بلکه اهل ریا و خودنمایى است، لازم نیست روزه بگیرد و تظاهر کند، بلکه بدون این که روزه بگیرد بدروغ خود را روزه دار نشان مى دهد!

روزه از ارکان پنجگانه اسلام، ابزار رسیدن به تقوا، سپر آتش جهنّم، موجب سلامتى انسان، و خلاصه یکى از بهترین ابزار ترقّى و قرب الى الله است.

وجوب روزه

مسأله 427ـ هرگاه دختران پس از سن بلوغ قدرت انجام روزه را نداشته باشند، بر آن ها واجب نیست و بجاى هر روز روزه، کفّاره مدّ طعام(1) مى دهند.

 


1 . یعنى تقریباً 750 گرم گندم یا جو یا نان یا طعام به فقیر بدهد.

نیّت روزه

مسأله 428ـ روزه یکى از عبادات است و باید براى انجام فرمان خداوند بجا آورده شود و این همان «نیّتِ» روزه است.

مسأله 429ـ انسان مى تواند در هر شب ماه رمضان براى روزه فرداى آن، نیّت کند، و بهتر است که شب اوّل ماه هم، روزه همه ماه را نیّت کند.

مسأله 430ـ لازم نیست نیّت روزه را به زبان بگوید، بلکه همین قدر که براى انجام دستور خداوند عالم از اذان صبح، تا مغرب، کارى که روزه را باطل مى کند، انجام ندهد کافى است، کسى که براى خوردن سحرى برمى خیزد حتماً نیّت روزه دارد.

مسأله 431ـ دو روز از سال روزه اش حرام است: عید فطر (اول ماه شوال) و عید قربان (دهم ماه ذى الحجه)

مسأله 432ـ روزه روز عاشورا مکروه است هم چنین روزى که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان و روزه میهمان بدون اجازه میزبان نیز کراهت دارد.

مسأله 433ـ روزه تمام روزهاى سال، غیر از روزه هاى حرام و مکروه مستحب است ولى بعضى از روزها تأکید بیشترى دارد از جمله:

1. پنج شنبه اول و آخر هر ماه و اولین چهارشنبه بعد از دهم ماه، حتى اگر کسى اینها را بجا نیاورد مستحب است قضا کند.

2. سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3. تمام ماه رجب و شعبان و اگر نتواند قسمتى از آن را روزه بگیرد هر چند یک روز باشد.

4. روز بیست و چهارم ذى الحجّه و بیست و نهم ذى القعده.

5. روز اول ذى الحجّه تا روز نهم، ولى اگر به واسطه ضعف در روز نهم نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مکروه است.

6. عید سعید غدیر (18 ذى الحجه)

7. روز تولد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) (17 ربیع الاول)

8. روز اول و سوم و هفتم محرم

9. روز مبعث رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (27 رجب)

10. روز عید نوروز

مُبطلات روزه

مسأله 434ـ چنان که گفتیم روزه دار باید از «اذان صبح» تا «مغرب» از برخى کارها بپرهیزد و اگر یکى از آنها را عمداً انجام دهد، روزه اش باطل مى شود، به مجموعه این کارها «مُبطلاتِ روزه» گفته مى شود، که از جمله آنهاست:

1. خوردن و آشامیدن.

 

2. استمنا.

3. رساندن غبار غلیظ به حلق.

4. فرو بردن تمام سر در آب.

5. قى کردن عمدى.

6. دروغ بستن به خدا و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه(علیهم السلام).

7. باقى ماندن بر جنابت یا حیض تا اذان صبح.

بجز آنچه گفته شد، کارهاى دیگرى نیز روزه را باطل مى کند که براى آشنایى با آنها، مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 1335 مراجعه کنید.

احکام مُبطلات روزه

خوردن و آشامیدن

مسأله 435ـ اگر روزه دار عمداً چیزى بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 436ـ اگر کسى عمداً چیزى را که لاى دندانش مانده است فرو برد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 437ـ فرو بردن آب دهان، روزه را باطل نمى کند، هرچند زیاد باشد.

مسأله 438ـ اگر روزه دار به سبب فراموشى (نمى داند روزه است) چیزى بخورد یا بیاشامد،روزه اش باطل نمى شود،خواه کم باشد یا زیاد.

مسأله 439ـ انسان نمى تواند، بخاطر ضعف، روزه را بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى است که معمولاً نمى شود آن را تحمّل کرد، یا سبب بیمارى مى شود، خوردن روزه اشکال ندارد.

استمناء

مسأله 440ـ اگر روزه دار با خود کارى کند که منى(1) از او بیرون آید روزه اش باطل مى شود(2)، امّا اگر بى اختیار در حال خواب یا بیدارى بیرون آید، روزه باطل نمى شود.

مسأله 441ـ هرگاه روزه دار مى داند که اگر در روز بخوابد محتلم مى شود، یعنى در خواب منى از او بیرون مى آید، جایز است بخوابد و چنانچه محتلم شود براى روزه او اشکالى ندارد.

تزریق آمپول

مسأله 442ـ تمام انواع آمپول هاى دارویى یا تقویتى که به صورت عضلانى تزریق مى شوند و همچنین تزریق عضلانى واکسن براى افراد روزه دار اشکالى ندارد ولى تزریق آمپول ها و سرم هاى وریدى (در رگ) جایز نیست، و اگر مجبور است که آن را تزریق کند روزه او باطل مى شود.

رساندن غبار غلیظ به حلق

مسأله 443ـ اگر روزه دار غبار غلیظى به حلق برساند، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل مى شود; چه غبار خوراکیها باشد مانند آرد، یا غیر خوراکى، مانند خاک.

فرو بردن تمام سر در آب

مسأله 444ـ اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، بنا بر احتیاط واجب روزه اش باطل مى شود. ولى دوش حمام و مانند آن مانعى ندارد.

مسأله 445ـ اگر روزه دار بى اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش کند که روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمى شود; ولى همین که فهمید باید فوراً سر را از آب بیرون آورد.

قى کردن

مسأله 446ـ هرگاه روزه دار عمداً قى کند، هرچند به سبب بیمارى باشد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 447ـ اگر روزه دار نداند روزه است، یا بى اختیار قى کند، روزه اش باطل نمى شود.

دروغ بستن به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام)

مسأله 448ـ هرگاه روزه دار دروغى به خدا و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و جانشینان معصوم او(علیهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، یا نوشتن، یا اشاره و مانند آن، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل مى شود، هر چند بلافاصله توبه کند. دروغ بستن به سایر انبیا و فاطمه زهرا(علیها السلام)نیز همین حکم را دارد.

 

باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبح

مسأله 449ـ اگر شخص جنب عمداً تا صبح غسل نکند بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل است ولى اگر توانایى برغسل ندارد یا وقت تنگ است تیمّم نماید، امّا اگر از روى عمد نباشد روزه اش صحیح است و زنى که از حیض یا نفاس پاک شده و تا اذان صبح غسل نکرده در حکم کسى است که باقى بر جنابت مانده است.

مسأله 450ـ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از یک یا چند روز یادش بیاید، باید روزه هر چند روزى را که یقین دارد جنب بوده قضا نماید، مثلاً اگر نمى داند سه روز جنب بوده یا چهارروز، باید سه روز را قضا کند و قضاى روز چهارم احتیاط مستحبّ است.

مسأله 451ـ هرگاه روزه دار در روز محتلم شود بهتر است فوراً غسل کند امّا اگر نکند براى روزه اش اشکالى ندارد.

مسأله 452ـ هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده روزه اش صحیح است، خواه بداند پیش از اذان محتلم شده، یا بعد از آن و یا شک داشته باشد.

مسأله 453ـ اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و در غسل کردن کوتاهى کند، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل است، ولى چنانچه کوتاهى نکند، مثلاً منتظر باشد که حمّام باز شود یا آب حمّام گرم شود و تا اذان غسل نکند در صورتى که تیمّم کرده باشد روزه او صحیح است.

مسأله 454ـ زنى که در حال استحاضه است باید غسل خود را به تفصیلى که در احکام استحاضه گفته شد به جا آورد و روزه او صحیح است.

مسأله 455ـ اگر در ماه مبارک رمضان پیش از اذان صبح از حیض پاک شود و براى غسل وقت ندارد تیمّم کند و روزه اش صحیح است اما اگر براى هیچ کدام از غسل و تیمّم وقت ندارد باید بعداً غسل کند و روزه او نیز صحیح است.

مسأله 456ـ اگر بعد از اذان صبح از خون حیض پاک شود نمى تواند روزه بگیرد، هم چنین اگر در اثناى روز خون حیض ببیند اگر چه نزدیک مغرب باشد.

 


1 . منى رطوبتى است که در اوج شهوت جنسى از مجراى ادرار (تناسلى) خارج مى شود.

2 . استمنا کردن حرام است و این کار زیانهاى زیاد و غیر قابل انکارى دارد.

قضا و کفّاره روزه

قضاى روزه

مسأله 457ـ اگر کسى روزه ماه رمضان را در وقت آن نگیرد، یا آن را باطل کند، باید بعد از ماه رمضان قضاى آن را بجا آورد.

 

کفّاره روزه

مسأله 458ـ کسى که بدون عذر روزه خود را با یکى از مبطلات روزه باطل کند، باید قضاى آن را بجا آورده و یکى از این کارها را نیز انجام دهد (و این همان کفّاره روزه است):

* دو ماه روزه گرفتن که سى و یک روز آن باید پى درپى باشد.

* سیر کردن شصت فقیر، یا دادن یک مُدّ طعام(1) به هر یک از آنها، کسى که کفّاره بر او واجب شود، باید یکى از این دو را انجام دهد، و اگر هیچ یک از اینها برایش مقدور نیست، باید یا 18 روز روزه بگیرد و یا چند مُدّ طعام به فقیر بدهد و اگر نتواند، هرچند روز را که مى تواند روزه بگیرد و اگر آن را هم نتواند انجام دهد، باید استغفار کند.

 


1 . مدّ طعام تقریباً ده سیر (750 گرم) گندم یا جو یا نان یا طعام است.

احکام قضا و کفّاره روزه

مسأله 459ـ لازم نیست قضاى روزه را فوراً بجا آورد، ولى بنابراحتیاط واجب باید تا رمضان سال بعد، انجام دهد.

مسأله 460ـ انسان نباید در بجا آوردن کفّاره کوتاهى کند، ولى لازم نیست، فوراً آن را انجام دهد و اگر چند سال بر آن بگذرد چیزى بر آن اضافه نمى شود.

مسأله 461ـ اگر به سبب عذرى مانند سفر، روزه نگرفته و پس از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان سال بعد، عمداً قضاى آن را بجا نیاورد، باید علاوه بر قضا، براى هر روز، یک مُدّ طعام به فقیر بدهد.

مسأله 462ـ اگر به سبب بیمارى نتواند روزه بگیرد و آن بیمارى تا رمضان سال بعد طول بکشد قضاى آن ساقط مى شود، ولى باید براى هر روز یک مُدّ طعام به فقیر بدهد.

مسأله 463ـ هرگاه کسى بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نکند یا خیال کند شوخى مى کند و کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، بعد معلوم شود که صحیح بوده; قضا لازم دارد.

مسأله 464ـ کسى که به واسطه حیض روزه ماه رمضان را نگیرد و پیش از پایان ماه رمضان از دنیا برود لازم نیست روزه هایى را که نگرفته براى او قضا نمایند.

روزه مسافر

مسأله 465ـ مسافرى که باید نمازهاى چهار رکعتى را در سفر، دو رکعت بخواند، نمى تواند در آن سفر روزه بگیرد; ولى باید قضاى آن را بجا آورد، و مسافرى که نمازش را تمام مى خواند; مثل کسى که شغل او سفر است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسأله 466ـ اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت کند، باید روزه خود را تمام کند و صحیح است.

مسأله 467ـ اگر روزه دار پیش از ظهر مسافرت کند، وقتى به «حدّ ترخّص» برسد; یعنى به جایى برسد که صداى اذان شهر را نشنود و اهل آنجا او را نبینند، باید روزه خود را رها کند و اگر پیش از آن روزه را باطل کند، علاوه بر قضا، بنابراحتیاط واجب، کفّاره هم دارد.

مسأله 468ـ مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد، ولى اگر براى فرار از روزه باشد مکروه است.

مسأله 469ـ اگر مسافر، پیش از ظهر به وطنش برسد، یا به جایى برسد که مى خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه تا آن وقت، کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده است، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده، باید بعداً قضاى آن را بجا آورد.

مسأله 470ـ اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش یا به جایى که مى خواهد ده روز در آن جا بماند برسد، نباید آن روز را روزه بگیرد، و بعداً قضاى آن را بجا مى آورد.

زکاتِ فطره

مسأله 471ـ کسانى که فقیر نیستند; یعنى هزینه سال خود را دارند، باید روز عید فطر مقدارى از مال خود را به عنوان زکاتِ فطره به فقیر بدهند.

 

مقدار و جنس زکات فطره

مسأله 472ـ براى خودش و کسانى که نان خور او هستند; مانند همسر و فرزند، هر نفر یک صاع (تقریباً سه کیلو) گندم یا جو یا خرما یا کشمش یا برنج یا ذرّت و مانند اینها مى دهد و نیز اگر پول یکى از اینها داده شود کافى است. و احتیاط واجب آن است که از جنس یکى از موادّ غذایى باشد که در آن شهر معمول و متعارف است.

خُمس

خمس یکى از عبادات مالى است که تحت شرایط ویژه بر افراد خاصّى واجب مى شود. خمس پشتوانه مطمئن و مناسبى براى بیت المال مسلمین مى باشد. خمس قسمتى از خلأ اقتصادى موجود در جامعه اسلامى را پر نموده، و بودجه مورد نیاز فعالیّتهایى که جنبه دینى دارد را تأمین مى کند.

مسأله 473ـ در هفت چیز، خُمس واجب است، از جمله آنها:

الف) آنچه از درآمد کسب و کار، از خرج سال زیاد بیاید.

ب) مال حلال مخلوط به حرام.

مسأله 474ـ پرداخت خمس نیز مانند نماز و روزه از واجبات است و تمام افراد بالغ و عاقل که یکى از موارد هفت گانه را داشته باشند باید به آن عمل کنند.

 

یکى از آن موارد که اکثر افراد جامعه را در بر مى گیرد «خُمسِ درآمد کسب و کار است که از خرج سال انسان و خانواده اش زیاد بیاید».

]اسلام به کسب و کار افراد احترام گذاشته و تأمین نیاز خودشان را به پرداخت خمس مقدّم داشته است، بنابراین هر کس در طول سال مى تواند تمام مخارج مورد نیاز خود را از درآمدش تأمین کند و در پایان سال، اگر چیزى اضافه نیامد، خمس بر او واجب نیست، ولى پس از آن که بطور متعارف و در حدّ نیاز خود زندگى را گذراند، اگر در پایان سال چیزى اضافه آمد، 51 آنچه را که اضافه آمده است باید به مجتهد جامع الشّرایط براى مصارف اجتماعى مهمّى بپردازد و 54 آن را مى تواند پس انداز کند.[

احکام خمس

مسأله 475ـ انسان تا خمس مال خود را ندهد نمى تواند در آن تصرّف کند، یعنى غذایى را که در آن خمس باشد نمى تواند بخورد و در چنان لباسى نمى تواند نماز بخواند و با پولى که خمس آن را نداده نمى تواند چیزى بخرد.

مسأله 476ـ آذوقه اى که از درآمد سال براى مصرف سالش خریده; مانند برنج،روغنوچاى،اگر درآخر سال زیاد بیاید،باید خمس آن رابدهد.

مسأله 477ـ اگر کودکِ غیربالغ سرمایه اى داشته باشد و از آن سودى به دست آید، و تا زمان بلوغ باقى بماند بنابراحتیاط واجب باید پس از بلوغ، خودش خمس آن را بدهد و بر ولىّ او واجب نیست که قبل از بلوغ او بدهد.

 

مسأله 478ـ اگر اجمالاً مى دانید کسى عقیده به خمس دارد و خمس نمى دهد ولى نمى دانید خصوص مالى را که به ما داده خمس به آن تعلّق گرفته یا نه، مثل این که احتمالاً اموالى از طریق ارث به او رسیده، یا وام گرفته و احتمال مى دهید این مال از آنها باشد، تصرّف در چنین مالى اشکال ندارد و خمس آن لازم نیست، همچنین قبول دعوت این گونه اشخاص و یا نماز خواندن در خانه آنها جایز است، مگر این که بدانید غذایى را که تهیّه کرده و یا خانه او از پولهایى است که خمس آن را نداده است. در این صورت ما به شما اجازه مى دهیم در آن مال یا غذا تصرف کنید و معادل خمس آن را به سیّد نیازمندى بپردازید.

مسأله 479ـ در موردى که تهیّه جهیزیّه معمول و مورد نیاز است (مثلاً دختر در معرض ازدواج است یا تهیّه آن جز به صورت تدریجى میسّر نیست) خمس ندارد.

مصرف خمس

مسأله 480ـ خمس مال را باید دو قسمت کرد، نصف آن که سهم امام زمان(عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف) است باید به مجتهد جامع الشّرایط یا نماینده او پرداخت شود و نصف دیگر را به سادات نیازمند بدهند.

مسأله 481ـ به سیدى که دوازده امامى نیست نمى توان خمس داد و هم چنین به کسى که واجب النّفقه است مثلا انسان نمى تواند به زنش که سیّده است خمس خود را بدهد مگر این که آن زن ناچار باشد مخارج اشخاص دیگرى را که واجب النفقه مرد نیستند، بپردازد.

زکات

زکات نیز از عبادات مالى اسلام است، و با شرایط خاصّى واجب مى شود. در اهمیّت زکات همین بس که خداوند متعال در نزدیک به سى آیه قرآن، پس از دستور به نماز، سفارش به زکات مى کند، گویى رابطه اى عمیق بین نماز و زکات است، به گونه اى که نماز بى زکات، نماز مقبولى نخواهد بود.(1)

روایات فراوانى نیز در مورد زکات وجود دارد، از جمله در روایتى مى خوانیم که: «مانع زکات و شخصى که زکات بر او واجب شده و نمى پردازد مسلمان از دنیا نمى رود!».(2)

زکات هم مانند خمس موارد معیّنى دارد، یک قسم از آن زکات بدن و حیات انسان است که هر سال یک مرتبه در روز عید فطر پرداخت مى شود و تنها بر کسانى که قدرت پرداخت آن را (از نظر مالى) دارند واجب است، مسائل این نوع از زکات در پایان بحث روزه گذشت.

قسم دیگر، زکات اموال است و تنها نُه چیز (گندم، جو، خرما، کشمش، شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره سکّه دار) است که زکات واجب دارد.

مسأله 482ـ مصرف زکات هشت مورد است که مى توان آن را در تمام یا برخى از این موارد مصرف کرد و برخى از آن موارد بدین قرار است:

1. فقیر و مسکین.

2. بدهکارى که نمى تواند قرض خود را بدهد.

3. غیرمسلمانانى که اگر به آنها زکات داده شود، به دین اسلام مایل مى شوند، یا در جنگ به مسلمانان کمک مى کنند.

4. سبیل الله (در راه خدا) یعنى در کارهایى که براى اسلام نفع داشته باشد; مانند ساختن مسجد، کتابخانه، کارهاى فرهنگى و تبلیغى و تقویت رزمندگان اسلام.(3)

5. ابن السبیل; مسافرى که در سفر مانده و محتاج شده، به مقدار نیازش مى تواند از زکات استفاده کند هر چند در محل خود غنى و بى نیاز باشد.

* افراد ضعیف الایمانى که با گرفتن زکات تقویت مى شوند و تمایل به اسلام پیدا مى کنند مى توانند از زکات استفاده کنند.

 

 

 


1 . وسائل الشیعه، ج 6، ص 3، ح 1.

2 . همان مدرک، ص 18، ح 3 و 5.

3 . براى آشنایى با سایر موارد زکات مى توانید به رساله توضیح المسائل، بحث مصرف زکات، مسأله 1641 مراجعه کنید.

حج

حج یکى از ارکان مهمّ اسلام، و از بزرگترین فرائض دینى است. حج در تمام طول عمر انسان، طبق شرائط خاصّى، یکبار بر انسان واجب مى شود که با انجام آن تولّدى دوباره مى یابد، و «مانند روزى که از مادر متولّد شده، از گناهان پاک مى شود».(1) به بخشى از احکام حج توجّه فرمائید:

مسأله 483ـ «حج» یعنى زیارت خانه خدا و انجام اعمالى که آنها را مناسک حج مى نامند ودر تمام عمر یک بار برهمه کسانى که داراى شرایط زیر باشند واجب است:

1ـ بالغ بودن 2ـ عاقل بودن 3ـ با انجام حج، عمل واجب دیگرى که مهمتر از حج است ترک نشود یا کار حرامى که اهمّیّتش در شرع بیشتر است بجا نیاورد. 4ـ استطاعت و آن به چند چیز حاصل مى شود:

1ـ داشتن زادوتوشه راه و آنچه در سفرش به آن محتاج است و مرکب سوارى مورد نیاز، یا مالى که بتواند به وسیله آن، اینها را به دست آورد.
2ـ نبودن مانعى در راه و عدم وجود ترس از خطرو ضرر بر جان و عرض و مال خویش، که اگر راه بسته است یا ترس از خطرى وجود دارد حج بر او واجب نیست، ولى اگر راه دیگرى دارد هر چند دورتر است لازم است از آن راه به حج رود. 3ـ توانایى جسمانى بر انجام مناسک حج. 4ـ داشتن وقت کافى براى رسیدن به مکّه و انجام مناسک. 5ـ داشتن مخارج کسانى که خرج آنها بر او شرعاً یا عرفاً لازم است. 6ـ داشتن مال یا کسب و کارى که بعد از بازگشت بتواند با آن زندگى کند.

مسأله 484ـ کسى که فقط توانایى بر عمره مفرده داشته باشد، احتیاط واجب آن است که آن را بجا آورد، هر چند استطاعت و توانایى بر انجام حج را نداشته باشد و یک مرتبه در تمام عمر بیشتر واجب نیست و تکرار آن مستحب است.

مسأله 485ـ عمره را در هر ماهى از سال مى توان بجا آورد; ولى در ماه رجب از همه ماهها بهتر است(2)، و در اخبار اسلامى درباره آن بسیار تأکید شده است.

مسأله 486ـ بر اشخاصى که در وقت اسم نویسى براى حج استطاعت دارند واجب است ثبت نام کنند، همچنین اگر فقط توانایى بر انجام عمره مفرده داشته باشند، احتیاط واجب آن است که در وقت اسم نویسى آن، ثبت نام کنند.

 

 



1 . به بحارالانوار، ج 96، ص 26، 315، 316 و 341 مراجعه فرمائید.

2 . روایات فراوانى در این زمینه وجود دارد، که تنها در کتاب وسائل الشیعه، ج 10، ص 239، ابواب العمره، باب 3، شانزده روایت نقل شده است.

خرید و فروش

مسأله 487ـ یاد گرفتن احکام معامله، به مقدارى که مورد احتیاج مى باشد، واجب است.

مسأله 488ـ فروختن و اجاره دادن خانه یا وسیله دیگر براى استفاده حرام، حرام است.

مسأله 489ـ خرید و فروش، نگهدارى، نوشتن، خواندن و درس دادن کتابهاى گمراه کننده حرام است، مگر زمانى که براى هدفى صحیح باشد، مثلاً براى پاسخ دادن به اشکالهاى آن، البتّه براى کسانى که قدرت این کار را دارند.

مسأله 490ـ فروختن جنسى که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتى که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، حرام است; مثلاً شیر را با آب مخلوط کند وبفروشد (این  عمل  را  غشّ  در  معامله  مى گویند).

مسأله 491ـ در معامله باید خصوصیّات جنسى را که خرید و فروش مى کنند معلوم باشد، ولى گفتن خصوصیّاتى که گفتن و نگفتن آنها تأثیرى در میل و رغبت مردم نسبت به آن کالا ندارد، لازم نیست. (مثلاً لازم نیست بگوید این گندم مال کدام مزرعه است).

مسأله 492ـ خرید و فروش دو کالاى همجنس - که با وزن یا پیمانه مى فروشند - به زیادتر «رِبا» و حرام است; مثلاً یک تُن گندم بدهد و یک تُن و دویست کیلوگرم بگیرد. (هرچند گندم اوّل مرغوبتر باشد).

مسأله 493ـ خرید و فروش رادیو و تلویزیون و سایر وسایلى که داراى منافع مباح ومشروع قابل ملاحظه است، جایز است.

مسأله 494ـ خرید و فروش خون براى نجات جان بیمار جایز است، ولى در مورد خرید و فروش اعضاى بدن مانند کلیه و امثال آن، احتیاط واجب آن است که اگر پولى مى خواهند بگیرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل این کار در صورتى جایز است که براى دهنده تولید خطر نکند.

مسأله 495ـ خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولى اگر این آزادى در مواردى سبب فساد و اختلال نظام اقتصادى جامعه اسلامى گردد، حاکم شرع در چنین مواردى مى تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.

مسأله 496ـ مستحبّ است فروشنده در قیمت بین مشتریها فرق نگذارد و در قیمت جنس سخت گیرى نکند و سود عادلانه اى براى خود در نظر بگیرد و درخواست بهم زدن معامله را از کسى که پشیمان است بپذیرد.

 

مسأله 497ـ قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه، و اگر دروغ باشد حرام است.

بهم زدن معامله (فسخ)

مسأله 498ـ در برخى موارد فروشنده یا خریدار مى توانند معامله را بهم بزنند که از جمله آنهاست:

الف) خریدار یا فروشنده گول خورده و مغبون شده باشد.

ب) در هنگام معامله قرارداد کرده اند که تا مدّت معیّنى، هردو یا یکى از آنها بتوانند معامله را بهم بزند; مثلاً هنگام خرید و فروش بگویند، هر کس پشیمان شد تا سه روز دیگر مى تواند پس بدهد.

ج) خریدار و فروشنده از محلّ معامله متفرّق نشده باشند، مثلاً از صاحب مغازه کالایى را خریدارى کرده، قبل از آن که آن محل را ترک کند مى تواند آن را پس بدهد.

د) کالایى که خریده است معیوب بوده و بعد از معامله بفهمد.

هـ) فروشنده براى کالاى خود که خریدار آن را ندیده، خصوصیّاتى را بیان کرده و بعداً معلوم شود آن گونه نبوده است; مثلاً بگوید این دفتر 200 برگ است بعداً معلوم شود کمتر است.

مسأله 499ـ اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد و فوراً آن را بهم نزند، بنابر احتیاط واجب دیگر حقّ بهم زدن معامله را ندارد. ولى مقدارى تأخیر براى فکر کردن مانعى ندارد.

قَــرض

قرض دادن از کارهاى مستحبّى است که در قرآن و روایات، راجع به آن سفارش فراوان شده است و قرض دهنده در دنیا و در روز قیامت پاداش بسیارى خواهد داشت.

 

اقسام قرض

1. مدّت دار: یعنى هنگام قرض دادن مشخّص شده است که قرض گیرنده چه موقع بدهى را بپردازد.

2. بدون مدّت: قرضى که زمان پرداخت آن مشخّص نشده است.

 

احکام قرض

مسأله 500ـ اگر قرض مدّت دار باشد، طلبکار نمى تواند پیش از تمام شدن مدّت، طلب خود را درخواست کند.

مسأله 501ـ اگر قرض مدّت دار نباشد، طلبکار هر وقت بخواهد مى تواند طلب خود را درخواست کند. ولى مهلت دادن به کسى که براى پرداخت بدهى خود در زحمت است بسیار خوب است.

مسأله 502ـ اگر طلبکار، طلب خود را درخواست کند; چنانچه بدهکار بتواند بدهى خود را بدهد، باید فوراً بپردازد و اگر تأخیر بیندازد، گناهکار است.

مسأله 503ـ اگر قرض دهنده شرط کند که پس از مدّتى، مثلاً یک سالِ دیگر، زیادتر بگیرد، و یا کارى براى او انجام دهد، رِبا و حرام است; مثلاً یک صدهزار تومان بدهد و شرط کند که پس از یک سال یک صد و بیست هزار تومان بگیرد، یا لباسى براى وى بدوزد، یا او هم در آینده قرض دهد.

مسأله 504ـ اگر قرض دهنده شرط نکرده باشد که زیادتر بگیرد، ولى خود بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده پس بدهد، اشکال ندارد، بلکه مستحبّ است.

 

عاریه و امانتدارى

«عاریه» آن است که انسان مال خود را به دیگرى بدهد که از آن استفاده کند و در عوض، چیزى هم از او نگیرد; مثل آن که دوچرخه خود را به کسى مى دهد تا منزل برود و برگردد، یا کتابى را به رفیق خود براى مطالعه بدهد.

«امانت» آن است که انسان مالِ خود را به کسى بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد (بدون حق استفاده) و او هم قبول کند، باید به احکام امانتدارى عمل کند.

 

احکام عاریه

 

مسأله 505ـ کسى که چیزى را عاریه داده، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد و کسى هم که عاریه کرده، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بدهد.

 مسأله 506ـ اگر مالى را که عاریه کرده از بین برود یا معیوب شود: اگر در نگهدارى از آن کوتاهى، و یا در استفاده آن زیاده روى نکرده است، ضامن نیست. ولى اگر در نگهدارى آن کوتاهى کرده و یا در استفاده از آن زیاده روى کرده باشد، باید خسارت آن را بپردازد.

مسأله 507ـ اگر قبلاً شرط کرده باشند که هرگونه خسارت بر آن مال وارد شود عاریه کننده ضامن است، باید خسارت را در هر حال بپردازد.

 

احکام امانتدارى

 

مسأله 508ـ کسى که توانایى ندارد از امانت نگهدارى کند، نباید چیزى را به امانت قبول کند.

مسأله 509ـ کسى که چیزى را امانت مى گذارد، هروقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد و کسى که امانت را قبول مى کند، هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش برگرداند (به شرط این که امانت به خطر نیفتد).

مسأله 510ـ کسى که امانت را قبول مى کند، اگر براى آن، جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسبى تهیّه کند; مثلاً اگر امانت، پول است و در خانه نمى تواند نگهدارى کند، به بانک بسپارد.

مسأله 511ـ امانتدار باید طورى از امانت نگهدارى کند، که مردم نگویند در امانت خیانت و یا در نگهدارى آن کوتاهى کرده است.

مسأله 512ـ اگر امانت مردم از بین برود دو حالت دارد:

الف) اگر امانتدار در نگهدارى آن کوتاهى کرده باشد، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

ب) اگر در نگهدارى آن کوتاهى نکرده و بطور اتّفاقى آن مال از بین رفته; مثلاً سیل برده، یا سارقى آن را از محلّ امن و امان دزدیده است، در این صورت امانتدار ضامن نمى باشد و لازم نیست عوض آن را بدهد.

مسأله 513ـ امانتدار نمى تواند از امانت استفاده کند، مگر با اجازه صاحب آن، و اگر صاحب امانت بمیرد باید آن را به ورثه او بدهد.

 

احکام ازدواج

بى شک هیچ شالوده اى مقدّس تر از شالوده بناى رفیع ازدواج نیست، زیرا در سایه این بناى مقدّس، زن و شوهر به آرامش مى رسند، و نیازهاى طبیعى خود را بر طرف مى سازند، و علاوه بر ساختن آینده خود در دنیا، براى جهان آخرت خود نیز بهتر گام بر مى دارند، و بدینسان امنیّت و آرامش جهان آخرت را نیز در این جهان و با این امر مقدّس پایه گذارى مى کنند. بنابراین، درخت پرثمر ازدواج میوه هاى شیرینى همچون آرامش فردى، اجتماعى، دنیایى و آخرتى دارد، بدین جهت در آیات قرآن و روایات معصومان(علیهم السلام) فوق العاده مورد تأکید قرار گرفته است. به بخشى از احکام ازدواج توجّه فرمایید:

مسأله 514ـ کسى که به واسطه نداشتن همسر به حرام مى افتد; و آلوده به بى عفّتى مى شود واجب است ازدواج کند.

 

مسأله 515ـ در ازدواج باید ولى دختر به آن ازدواج راضى بوده و صیغه مخصوص آن خوانده شود و تنها راضى بودن دختر و پسر و علاقه داشتن کافى نیست، بنابراین، خواستگارى تا زمانى که صیغه ازدواج خوانده نشده، سبب محرم شدن نیست و با سایر زنان نامحرم تفاوتى ندارد.

مسأله 516ـ چنانچه به تصدیق بزرگترهاى فامیل خواستگار کفو و متناسب دختر باشد و پدر دختر بدون دلیل معقول مخالفت کند اذن او ساقط است و آنها مى توانند با هم ازدواج کنند هر چند شایسته است در صورت امکان رضایت پدر دختر جلب شود.

مسأله 517ـ دخترى که بى اذن پدر عقد بسته، در صورت امکان به شکلى رضایت پدر را جلب کند، در غیر این صورت عقد آنها اشکال دارد، و در عقد موقّت احتیاط واجب آن است که پسر باقیمانده مدت را ببخشد، و از همدیگر جدا شوند واگر عقد دائم بوده او را طلاق دهد.

مسأله 518ـ بهتر است صیغه عقد را فرد عالِمى بخواند که از تمام شرایط آن آگاه است.

مسأله 519ـ گفتگو ومراودات دختر و پسر در صورتى که به قصد ازدواج باشد به مقدارى که جهت ازدواج لازم است اشکالى ندارد; البته با رعایت شرایط و ضوابط شرعى.

نگاه کردن

یکى از نعمت هاى خداداد، قدرت بینایى است، انسان باید از این نعمت بزرگ در راه کمال و ترقّى خود و همنوعانش استفاده کند، و آن را از نگاه به نامحرمان باز دارد، گرچه نگاه به طبیعت و زیبایى هاى آن، اشکال ندارد، ولى نگاه به دیگران، احکام خاصّى دارد که در اینجا به برخى از آنها مى پردازیم:

مَحْرَم و نامَحرم

مسأله 520ـ مَحرم کسى است که ازدواج با او حرام است و نگاه به او اشکالى ندارد.

مسأله 521ـ افراد زیر به خاطر رابطه نَسَبى بر دخترها و زنان محرمند:

الف) پدر و پدربزرگ.

ب) پسر و پسرِ فرزند(نَوه).

ج) برادر

د) خواهرزاده (پسر خواهر).

هـ) برادرزاده (پسر برادر).

و) عمو (عموى خودش و عموى پدر و مادرش).

ز) دایى (دایى خودش و دایى پدر و مادرش).

و گروهى دیگر هم به سبب ازدواج بر دخترها و بانوان محرم مى شوند، از جمله آنهاست:

الف) شوهر.

ب) پدر شوهر و پدربزرگ شوهر.

ج) شوهر دختر (داماد).

شوهر خواهر و برادرشوهر محرم نیستند، همچنین شوهر عمّه و شوهر خاله.

بجز افرادى که بیان شد ممکن است کسان دیگرى نیز به سبب ازدواج، با شرایط خاصّى بر یکدیگر محرم شوند که در کتابهاى مفصّل فقهى آمده است.

مسأله 522ـ اگر زنى با شرایطى که در کتابهاى فقهى آمده است، بچّه اى را شیر دهد، آن بچّه بر آن زن و افراد دیگر محرم مى شود که جهت آشنایى بیشتر مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 2108 مراجعه کنید.

 

نگاه به دیگران

مسأله 523ـ بجز زن و شوهر، نگاه کردن هر انسانى به فرد دیگر، اگر براى لذّت بردن باشد حرام است، خواه همجنس باشد مانند نگاه زن به زن دیگر، و یا غیر همجنس باشد مانند نگاه زن به مرد، و خواه از محارم باشد و یا غیرمحارم و به هر جاى بدن باشد همین حکم را دارد.

مسأله 524ـ دخترها و بانوان مى توانند بدون قصد لذّت به سر و صورت و گردن مردنامحرم به مقدارى که بطور متعارف نمى پوشانند، نگاه کنند.

مسأله 525ـ شنیدن صداى نامحرم در صورتى که به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود اشکالى ندارد.

غَصـب

غَصب آن است که انسان، به ناحق و از روى ظلم و ستم، بر اموال دیگران یا حقوق آنان مسلّط شود.

غصب از گناهان بزرگ است و انجام دهنده آن در قیامت به عذاب سخت گرفتار مى شود. و در این جهان نیز عواقب دردناکى دارد.

مسأله 526ـ اگر انسان چیزى را غصب کند، علاوه بر آن که کار حرامى کرده، باید آن را به صاحبش برگرداند و اگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله 527ـ اگر چیزى را که غصب کرده، خراب کند، باید آن را برگرداند و تفاوت قیمت آن را هم بدهد.

مسأله 528ـ اگر چیزى را که غصب کرده، تغییرى در آن داده که از اوّلش بهتر شده باشد، مثل این که دوچرخه را تعمیر کرده، باید آن را به همان صورت، به او بدهد، و نمى تواند براى زحمتى که کشیده مزد بگیرد، و حق ندارد آن را تغییر دهد که مثل اوّلش بشود، به علاوه باید معادل کرایه آن را در مدّتى که غصب کرده، بپردازد.

اشیاى گمشده

مسأله 529ـ اگر شخصى چیزى پیدا کند ولى برندارد، وظیفه خاصّى بر عهده اش نمى آید.

مسأله 530ـ اگر چیزى پیدا کند و بردارد، احکام خاصّى به این شرح دارد:

اگر قیمت آن کمتر از 6/12 نخود نقره سکّه دار(1) است و صاحب آن معلوم نباشد مى تواند براى خودش بردارد; ولى اگر صاحبش پیدا شد بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را به او بدهد.

اگر قیمت آن بیشتر از 6/12 نخود نقره سکّه دار است; ولى نشانه اى دارد که مى توان با آن صاحبش را پیدا کرد باید تا یک هفته هر روز و بعد از آن هفته اى یک بار اعلام کند و چنانچه تا یک سال اعلام کرد و صاحبش پیدا نشد مى تواند براى خودش بردارد به قصد آن که: اگر صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد، ولى احتیاط مستحب آن است که از طرف صاحبش به شخص نیازمندى صدقه بدهد.

مسأله 531ـ اگر مى داند، اعلام کردن فایده ندارد و یا از پیدا شدن صاحبش ناامید شده است، اعلام لازم نیست، و آن را به شخص نیازمندى بدهد.

 

 


1 . قیمت 6/12 نخود نقره، هم اکنون در بازار در حدود 5000 ریال است (بهار 1387 هجرى شمسى).

 

عوض شدن کفش

مسأله 532ـ اگر کفش انسان را ببرند و کفش دیگرى به جاى آن مانده باشد، چنانچه مى داند کفشى که مانده، مالِ کسى است که کفش او را برده است، و دسترسى به او ندارد، مى تواند آن را به جاى کفش خودش بردارد، ولى اگر قیمت آن کفش بیشتر از قیمت کفش خودش باشد، و از پیدا شدن صاحبش ناامید شود، باید مبلغ اضافى را به شخص فقیرى بدهد.

مسأله 533ـ اگر احتمال مى دهد، کفشى که مانده، مالِ کسى نیست که کفش او را برده، و دسترسى به او نیست، باید صاحبش را جستجو کند و چنانچه از پیدا کردن وى مأیوس شود، قیمت آن یا خودش را، به شخص نیازمندى مى دهد.

 

خوردن و آشامیدن

خداوند بزرگ براى استفاده انسانها، طبیعتِ زیبا و تمام حیوانات و میوه ها و سبزیجات را در اختیار آنها قرار داده است، تا از آن براى خوردن و آشامیدن و پوشاک و مسکن و سایر نیازهاى خود بهره گیرند، ولى براى حفظ جان انسانها و سلامت جسم و روح آنها و بقاى نسلها و احترام به حقوق دیگران، قوانین و مقرّراتى قرار داده است که در این قسمت با برخى از آنچه که در رابطه با خوراکیها و آشامیدنیهاست آشنا مى شوید:

مسأله 534ـ خوردن چیزى که براى انسان ضرر مهمّى دارد حرام است.

مسأله 535ـ خوردن و آشامیدنِ چیز نجس حرام است.

مسأله 536ـ خوردنِ گِل حرام است.

مسأله 537ـ خوردن کمى از تربت سیّدالشّهدا(علیه السلام) براى شفا از بیمارى اشکال ندارد(مى توانند این مقدار کم را در آب حل کنند و عدّه اى بخورند).

مسأله 538ـ خوردن گوشت و پوست و تخم (خاویار) ماهى هایى که پولک ندارند حرام است ولى خوردن میگو حلال است.

مسأله 539ـ خوردن یا نوشیدن چیزى که براى انسان ضرر مهمّى دارد حرام است، کشیدن سیگار و سایر انواع دخانیّات مخصوصاً مواد مخدّر مطلقاً حرام است خواه به صورت تزریق یا دود کردن یا خوردن و یا به هر طریق دیگرى بوده باشد. و همچنین تولید، خرید و فروش و هرگونه کمک به انتشار آن حرام است.

مسأله 540ـ منظور از شراب هر مایع مست کننده اى است و آبجو نیز جزء مشروبات الکلى است، حتّى نوشیدن یک قطره شراب و کمتر از آن نیز حرام است.

مسأله 541ـ بر هر مسلمانى واجب است مسلمان دیگرى را که به خاطر گرسنگى یا تشنگى جانش در خطر است آب و غذا داده و او را از مرگ نجات دهد.

آداب غذا خوردن

مسأله 542ـ این کارها در رابطه با غذا خوردن مستحب است:

1. دستها را قبل و بعد از غذا خوردن بشوید.

2. در اوّل غذا «بِسمِ اللّه» و در پایان «اَلحَمدُ لِلّه» بگوید.

3. با دست راست غذا بخورد.

 

4. لقمه را کوچک بردارد.

5. غذا را خوب بِجَوَد.

6. میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

7. اگر چند نفر سر سفره نشسته اند، هر کسى از غذاى جلوى خودش بخورد.

8. میزبان پیش از همه شروع به خوردن کند و بعد از همه دست بکشد. (تا میهمانها خجالت نکشند).

مسأله 543ـ این کارها در رابطه با غذا خوردن مکروه است:

1. در حال سیرى غذا خوردن.

2. پرخورى (زیاد غذا خوردن).

3. نگاه کردن به دیگران هنگام غذا خوردن.

4. خوردن غذاى داغ.

5. فوت کردن به غذایى که مى خورد.

6. پاره کردن نان با کارد.

7. گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

8. دور انداختن بقیّه میوه، پیش از آن که کاملاً آن را بخورد.

 

آدابِ آب نوشیدن

مسأله 544ـ در نوشیدن آب رعایت این امور سزاوار است:

1. در روز، ایستاده و در شب نشسته آب بخورد.

2. پیش از آشامیدن آب «بِسمِ اللّه» و بعد از آن «الحَمدُ للّه» بگوید.

 

3. به سه نفس آب بیاشامد. (با یک نفس آب نخورد).

4. پس از آشامیدن آب، بر حضرت امام حسین(علیه السلام) و خاندان و یاران او سلام بفرستد و قاتلان ایشان را لعنت کند.

مسأله 545ـ در نوشیدن آب این امور سزاوار نیست:

1. زیاد آشامیدن.

2. آشامیدن آب بعد از غذاى چرب.

3. با دست چپ آب نوشیدن.

4. در شب، ایستاده آب نوشیدن.

5. آب مشکوک یا آلوده نوشیدن.

6. از کوزه شکسته و ظرف آلوده آب خوردن.

نذر و قسم

مسأله 546ـ «نذر» آن است که کار خیرى را براى خدا بر عهده خود قراردهد، یا ترک کارى که نکردن آن بهتر است.

مسأله 547ـ نذر بر دو قسم است: نذرى که به صورت «مشروط» انجام مى شود، مثلاً مى گوید: چنانچه مریض من خوب شود انجام فلان کار براى خدا بر عهده من است (این را «نذر شکر» گویند) یا اگر مرتکب فلان کار بد شوم فلان کار خیر را براى خدا انجام خواهم داد (و آن را «نذر زجر» گویند)، دوم نذر مطلق است و آن این که بدون هیچ قید و شرطى بگوید: «من براى خدا نذر مى کنم که نماز شب بخوانم» و همه اینها صحیح است.

شرایط و احکام نذر

مسأله 548ـ نذر در صورتى صحیح است که براى آن صیغه خوانده شود، خواه به عربى باشد یا زبانهاى دیگر، بنابراین اگر بگوید چنانچه فلان حاجت من روا شود براى خدا بر من است که فلان مقدار مال را به فقیر بدهم، نذر او صحیح است، بلکه اگر بگوید نذر مى کنم براى خدا اگر فلان حاجت من رواشود فلان کار خیر را انجام دهم، کافى است.

مسأله 549ـ نذر در صورتى صحیح است که از انسان بالغ و عاقل صورت گیرد و از روى اختیار و قصد باشد، بنابراین نذر از روى اجبار، یا به واسطه عصبانى شدن و از دست دادن اختیار، صحیح نیست.

مسأله 550ـ نذر فرزند احتیاجى به اجازه پدر ندارد، مگر این که کار او مایه آزار پدر باشد که دراین صورت نذر او صحیح نیست.

مسأله 551ـ نذر در مورد کارهایى صحیح است که انجام آن ممکن باشد.

مسأله 552ـ کارى را که انسان نذر مى کند باید شرعاً مطلوب باشد، بنابراین نذر کار حرام، یا مکروه، یا ترک واجب و مستحب، صحیح نیست.

مسأله 553ـ اگر کسى از روى اختیار به نذر خود عمل نکند گناه کرده و باید کفّاره بدهد و کفّاره نذر عبارت است از اطعام شصت فقیر، یا دو ماه پى در پى روزه گرفتن.

احکام قسم

مسأله 554ـ اگر کسى به یکى از اسامى خداوند عالَم مانند «خدا» و «اللّه» قسم بخورد که کارى را انجام دهد، یا ترک کند، مثلاً سوگند بخورد که دو رکعت نماز بخواند، واجب است به آن عمل کند.

 

مسأله 555ـ اگر عمداً به سوگندى که خورده است عمل نکند، باید کفّاره بدهد و کفّاره آن یکى از دو چیز است:

الف) سیر کردن ده فقیر.

ب) پوشاندن ده فقیر.

و اگر هیچ کدام از اینها را نتواند انجام دهد، باید سه روز روزه بگیرد.

مسأله 556ـ کسى که براى اثبات چیزى قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد، قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان بزرگ است. ولى کفّاره ندارد، کفّاره در جایى است که چیزى را بر عهده بگیرد و سپس انجام ندهد.

امر به معروف و نهى از منکر

مسأله 557ـ امر به معروف و نهى از منکر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرایط زیر واجب است: 1ـ کسى که مى خواهد امر و نهى کند باید یقین داشته باشد که طرف مقابل مشغول انجام حرام یا ترک واجبى است.
2ـ احتمال دهد که امر و نهى او اثردارد، خواه اثر فورى داشته باشد یا غیر فورى، کامل یا ناقص، بنابراین اگر بداند هیچ اثر نمى کند واجب نیست.
3ـ در امر و نهى او مفسده و ضررى نباشد، پس اگر بداند یا خوف این باشد که امر یا نهى او، ضرر جانى یا عرضى و آبرویى یا مالى قابل توجّه نسبت به او یا بعضى از مؤمنین مى رساند واجب نیست، ولى اگر معروف و منکر از امورى باشد که شارع مقدّس اسلام اهمّیّت زیادى به آن مى دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامى، یا حفظ احکام ضرورى اسلام)، باید اعتنا به ضرر نکند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بکوشد.

 

مسأله 558ـ امر به معروف و نهى از منکر مراتبى دارد که بعضى از این مراتب، احتیاج به اجازه حاکم شرع ندارد و بعضى دارد، آنچه احتیاج به اجازه حاکم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصیحت کردن یا اعراض و بى اعتنایى و ترک مراوده نمودن است و اگر تأثیر نکرد جایز است با کلمات تند و خشن که خالى از گناه باشد یا با توسّل به زور، به این طریق که جلو فرد گنهکار را بگیرد، یا وسایل گناه را از دسترس او خارج سازد، اقدام نماید ولى اگر براى امر به معروف و نهى از منکر لازم شود که متوسّل به ضرب و جرح یا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در این صورت هیچ کس بدون اجازه حاکم شرع حقّ اقدام ندارد، بلکه باید اصل کار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامى با نظر حاکم شرع تعیین گردد.

مسائل متفرّقه

مسأله 1ـ موسیقى : کلیّه صداها و آهنگ هایى که مناسب مجالس لهو و فساد است حرام، و غیر آن حلال است. و تشخیص آن با مراجعه به اهل عرف، یعنى افراد فهمیده متدیّن، خواهد بود.

مسأله 2ـ کف زدن : کف زدن مانعى ندارد، امّا در مساجد و حسینیّه ها ترک شود.

مسأله 3ـ رقصیدن : تنها رقص زن و شوهر براى یکدیگر جایز است، و بقیّه اشکال دارد، البته منظور رقص لهوى است، نه هرگونه حرکات منظّم و موزون.

مسأله 4ـ شرکت در مجالس آلوده به گناه: شرکت در مجلس گناه حرام است، ولى چنانچه ضرورت داشته باشد، مى توانید به مقدار ضرورت شرکت کنید، یا در قسمت هایى بنشینید که گناهى صورت نمى گیرد و مجلس گناه صدق نمى کند.

مسأله 5ـ مجالس شادى مشروع: چنانچه از رقص و موسیقى حرام و کارهاى نامشروع دیگر پرهیز شود، و اشعار مناسب خوانده شود، یا نمایش هاى شاد مشروعى داده شود مانعى ندارد.وبسیارى از متدیّنین در جلسات جشن ازدواج و مانند آن از همین روش استفاده مى کنند.

مسأله 6ـ پاسور، شطرنج و بیلیارد : هر گاه آلات مذکور از آلت قمار خارج شده باشد، و در نزد توده مردم محل به عنوان یک وسیله ورزشى یا تفریحى شناخته شود نه ابزار قمار، بازى با آن بدون برد و باخت مالى اشکال ندارد.

مسأله 7ـ حکم تاتولب و ابرو و غسل و وضو با آن: این کار در صورتى که آرایش تند محسوب نشود و منشأ فسادى نگردد جایز است; ودر هر حال براى وضو و غسل اشکالى ندارد، زیرا چیزى نیست که روى پوست را بپوشاند.

مسأله 8ـ اصلاح دختران: اصلاح صورت براى دختران شرعاً حرام نیست، ولى با توجه به اینکه برخلاف عرف و عادت است بهتر آن است از آن پرهیز کنند.

مسأله 9ـ پوشش کف و پشت پاى زنان: سزاوار است کف و روى پاى خود را نیز بپوشانند.

مسأله 10ـ حجاب زنان در برابر نامحرم: بر زنان و دختران لازم است تمام بدن خود به جز گردى صورت و دست ها تا مچ را در مقابل نامحرمان بپوشانند. و این مقدار به هر نوع لباس غیر زینتى که تنگ و چسبان نباشد پوشیده شود کافى است. هر چند چادر حجاب برتر است.

مسأله 11ـ حجاب زنان در مقابل محارم: زنان و دختران مى توانند در برابر محارم خویش سر و گردن و مقدارى از سینه و دستها و پاها را نپوشانند، اما بقیه بدن را باید بپوشانند. و جایز نیست به شکل نیمه عریان در مقابل آنها ظاهر شوند.

مسأله 12ـ عطر زدن براى خانمها در خارج از منزل: از این کار در روایت اسلامى نهى شده است، ولى چنانچه مقدار کمى براى از بین بردن بوى عرق و مانند آن بزنند مانعى ندارد.

مسأله 13ـ جرّاحى زیبایى: در صورتى که آمیخته با حرام یا ضرر مهمّ دیگرى نباشد ذاتاً اشکالى ندارد، ولى چنانچه مستلزم حرامى باشد (مانند لمس و نظر حرام) تنها در صورت ضرورت جایز است.

مسأله 14ـ تغییر جنسیّت: تغییر جنسیّت و ظاهر ساختن جنسیّت واقعى (در افراد دو جنسى که یک جنس آنها غلبه دارد) خلاف شرع نیست; بلکه واجب است. ولى تغییر جنسیّت صورى و کاذب جایز نیست.

مسأله 15ـ ماهواره: با توجّه به این که غالب برنامه هاى آن فاسد است، و اثرات منفى در پى دارد، و در هر خانه اى وارد شود غالباً از آن سوء استفاده خواهد شد، استفاده از آن جایز نیست.

مسأله 16ـ اینترنت: با توجه به اینکه اینترنت قابل استفاده صحیح و ناصحیح است و مطالب خوب و بد دارد، از ابزار مشترک محسوب مى شود و چنانچه از آن استفاده هاى مشروع کنند اشکالى ندارد و خرید و فروش ابزار آن نیز جایز است.

مسأله 17ـ کپى رایت: این کار جز با رضایت تولید کنندگان اصلى آن جایز نیست، مگر در صورتى که از کفّار حربى باشند.

مسأله 18ـ بازدید از سایت ها و گرفتن اجرت: چنانچه سایت هاى فاسد و مفسدى نباشد، و متعلّق به کشورهاى محارب نظیر اسرائیل و آمریکا نباشد، و مفسده اى در پى نداشته باشد، و از بازدیدکنندگان پولى نگیرند، و فقط به آنها جایزه یا حقّ الزحمه اى بدهند، اشکالى ندارد.

مسأله 19ـ چت کردن: این کار با جنس مخالف اشکال دارد، و غالباً پیامدهاى منفى به همراه دارد، مگر این که مقدّمه ازدواج باشد. که در این صورت به مقدارى که جهت ازدواج لازم است، اشکالى ندارد.

مسأله 20ـ ساختن مجسّمه: ساختن و خرید و فروش مجسّمه اشکال دارد، ولى اسباب بازى بچّه ها اشکالى ندارد.

مسأله 21ـ بازى و مسابقه: بازى ها و مسابقاتى که در آن برد و باخت مالى باشد، حرام است.

مسأله 22ـ سیگار: استعمال سیگار و تمام انواع دخانیات با توجّه به ضررهاى فراوان آن، که به تصدیق کارشناسان آگاه رسیده، حرام است.

مسأله 23ـ ختم انعام: بى شک تلاوت سوره انعام (که از مهمترین سوره هاى قرآن است) و عمل به آن، مى تواند باعث حلّ مشکلات گردد. ولى شایسته است به هنگام تلاوت سوره مطلقاً چیزى به آن نیفزایند، و هنگامى که سوره تمام شد به سراغ دعاها یا توسّلات بروند.

 

مسأله 24ـ دوچرخه سوارى و موتورسوارى و اسب سوارى بانوان: این کارها در محیط هاى مخصوص بانوان اشکالى ندارد. مشروط بر اینکه سبب ضرر و زیانى نگردد.

مسأله 25ـ گلدکویست : فعالیّت مرموز اقتصادى شرکت گلدکویست و سایر شرکت هاى مشابه داخلى و خارجى مشروع نمى باشد، و شبیه نوعى قمار و لاتار است. و شایسته شما عزیزان نیست که آلوده آن شوید. و کسانى که آلوده آن شده اند و سودى برده اند پول اوّلیه خود را از آن بر مى دارند، و بقیّه را به صاحبان اصلى آن مى رسانند. و اگر به آنها دسترسى ندارند، به سایر مالباختگانى که در این طرح شرکت کرده و متضرّر شده اند مى دهند. و اگر به آنها هم دسترسى ندارند، به نیّت صاحبان اصلى به فقرا صدقه مى دهند.

مسأله 26ـ راه توفیق نماز شب و قضا نشدن نماز صبح: چنانچه شبها غذاى سبکترى میل کنند، و از نوشیدنیهاى کمترى استفاده نمایند، و زودتر بخوابند، و از ساعت زنگدار و مانند آن استفاده کنند، این توفیق انشاءالله نصیبشان خواهد شد.

مسأله 27ـ تصاویر منتسب به حضرات معصومین(علیهم السلام): چنانچه تصاویر نامناسبى نباشد، و نسبت قطعى به آن بزرگواران ندهند، اشکالى ندارد.

مسأله 28ـ راه حلّ مشکل جنسى: چنانچه از عوامل تحریک نظیر فیلم ها و کتاب ها و مجلاّت و نشریات فاسد و بدآموز، و مجالس آلوده، و دوستان ناباب، و حتّى مناظر تحریک کننده اجتناب ورزند، و اوقات فراغت خود را با مطالعه و کار و مانند آن پر کنند، و بر خداوند توکّل نمایند، و هر روز مقدارى ورزش کنند، إن شاء  الله بر هواى نفس و وسوسه هاى شیطان غلبه خواهند کرد.

مسأله 29ـ روش حلّ مشکلات : سعى کنند تمام نمازها، مخصوصاً نماز صبح را اوّل وقت بجا آورند. و پس از نماز صبح دست راست را بر سینه نهاده، هفتاد مرتبه ذکر «یا فتّاح» را تکرار کنند. سپس 110 مرتبه صلوات بفرستند، و گاه نیز ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله» را تکرار نمایند، و هر روز هر چند به مقدار کمى صدقه دهند. انشاء الله این کار در رفع مشکلات مؤثّر است.

مسأله 30ـ روش جبران حق الناس: در صورت امکان معادل حقّ او را به دستش برساند، یا به شکلى با هم مصالحه کنند، و اگر این کار ممکن نیست توسّط شخص ثالث، یا بوسیله حواله بانکى، یا توسّط پست برایش ارسال نماید. و چنانچه به او دسترسى ندارد به نیّتش به فقرا صدقه دهد.

مسأله 31ـ کسانى که مادر آنها سیّده هستند: این افراد از جهاتى حکم سیّد دارند و از جهاتى ندارند. خمس نمى توانند بگیرند و از لباس مخصوص سادات نمى توانند استفاده کنند امّا از جهاتى شرافت سیادت دارند.

مسأله 32ـ کتک زدن: اگر انسان به صورت کسى سیلى یا چیز دیگرى بزند، بطورى که صورت او سرخ شود، باید 5/1 مثقال شرعى طلاى سکّه دار، بدهد و اگر کبود شود، سه مثقال، و اگر سیاه شود شش مثقال، و هر مثقال شرعى 18 نخود است، (43 مثقال معمولى); و اگر جاى دیگر (غیر از صورت) بدنِ کسى را به واسطه زدن، سرخ یا کبود یا سیاه کند، باید نصف آنچه گفته شد بدهد، البتّه این موارد در صورتى است که سرخى و کبودى و یا سیاهى سریع از بین نرود.

مسأله 33ـ کشتن حیوانات موذى: کشتن حیوانى که اذیّت مى رساند و مال کسى نیست; مانند مار و عقرب، اشکال ندارد.

مسأله 34ـ جبران غیبت: در صورت امکان و عدم مفسده باید از غیبت شونده حلالیّت بطلبد، در غیر این صورت لازم است به قدرى براى او کارهاى خیر انجام دهد تا یقین به رضایت وى حاصل شود.

مسأله 35ـ استفاده از دفترچه بیمه دیگران: با توجّه به اینکه این کار مخالف ضوابط اداره بیمه است و در ابتدا با بیمه شده شرط مى شود، جایز نیست. هر چند اداره بیمه در ارائه برخى از خدمات خود کوتاهى کند.

مسأله 36ـ استفاده شخصى از بیت المال: این کار جایز نیست، مگر در مواردى که مقرّرات اجازه مى دهد، یا اینکه با اجازه مسئولینى که در این حیطه اختیارات قانونى دارند، بوده باشد.

مسأله 37ـ تقلّب در کنکور و سایر امتحانات: این کار حرام است، جدّاً از آن توبه نموده، آن را تکرار نکنید، و با اعمال نیک آینده گذشته را جبران نمایید; ولى چنانچه در محدوده گسترده اى نبوده فعلا مشکلى ندارد و ادامه کار و مدرک تحصیلى و مانند آن اشکالى ندارد.

مسأله 38ـ تنبیه بدنى: زدن دانش آموزان جایز نیست، مگر اینکه بخاطر تربیت آنها لازم باشد، و با اجازه ولىّ صورت گیرد، و موجب جراحت و کبودى بدن نشود. و با توجّه به اینکه در شرایط فعلى آثار منفى آن بیشتر است، لازم است حتّى الامکان از آن صرفنظر گردد.

مسأله 39ـ ردّ مظالم: منظور حقوق الناس قطعى یا احتمالى است که صاحب آن دقیقاً شناخته شده نسیت، که با اجازه حاکم شرع صرف نیازمندان مى گردد.

مسأله 40ـ فکر گناه: فکر گناه تا زمانى که منتهى به انجام گناه نشود، گناه محسوب نمى شود، ولى بى شک آثار نامطلوبى بر روح انسان مى گذارد.

مسأله 41ـ لعن و توهین: لازم است از کارهایى که باعث تفرقه صفوف و ایجاد شکاف بین مسلمانان مى شود خوددارى شود، و همه مسلمین در برابر دشمنان اسلام متّحد شوند.

مسأله 42ـ محدوده نافرمانى از والدین: هرگاه آنها با مسائل مهم و سرنوشت ساز فرزند بدون دلیل کافى مخالفت کنند، جلب رضایت آنها لازم نیست.

مسأله 43ـ افکار و خیالات شیطانى: این اوهام وخیالات، که بصورت بى اختیار به ذهن انسان مى رسد، گناه محسوب نمى شود. و براى دفع آن، مداومت بر ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله العلىّ العظیم» مؤثّر است.

مسأله 44ـ رعایت قوانین: تخلّف از قوانین و مقرّرات حکومت اسلامى جایز نیست.

مسأله 45ـ پیش بینى نتایج فوتبال: در صورتى که از شرکت کنندگان پولى بگیرند، و به قید قرعه از محل پولهاى دریافتى جوایزى به برندگان بپردازند، این کار حرام است.

مسأله 46ـ هیپنوتیزم: هیپنوتیزم براى مقاصد طبّى و مانند آن مانعى ندارد، ولى براى کشف امور پنهانى، یا خبر از گذشته و آینده و حال جایز نیست.

مسأله 47ـ سحر و جادو: هر چند سحر و جادو به تصدیق قرآن مجید حقیقت دارد، ولى غالب آنچه را مردم سحر و جادو مى دانند اوهام و خیالاتى بیش نیست. براى رفع آن هر روز پنج مرتبه آیة الکرسى را بخوانید و به خود و اطرافیانتان بدمید و هر روز هر چند به مقدار کمى صدقه بدهید و بر خدا توکّل کنید.

مسأله 48ـ علم جفر: با توجّه به اینکه علم جفر به طور کامل نزد غیر معصومین نیست، وناقص آن هم اثر چندانى ندارد، مورد تأیید نمى باشد و به دنبال آن نروید.

مسأله 49ـ احضار روح: احضار روح و ارتباط با ارواح عقلا امکان پذیر است، ولى این کار شرعاً جایز نیست و مفاسد زیادى به بار مى آورد. شرح این مطلب را در کتاب «ارتباط با ارواح» نوشته ایم.

مسأله 50ـ جن: جن موجودى است ناپیدا و مطابق آنچه در قرآن آمده حقیقت دارد، امّا برخلاف پندار بعضى از عوام کارى به انسانها ندارد، و آنچه در افواه مشهور است غالباً زاییده خیالات است. و کسانى که مبتلا به این اوهام هستند لازم است هرگز به آن فکر نکنند و اگر پنج مرتبه در هر روز آیة الکرسى را بخوانند، آرامش بیشترى خواهند داشت.

 

مسأله 51ـ انرژى درمانى: انرژى درمانى ذاتاً اشکالى ندارد، ولى چنانچه مستلزم امر حرامى باشد جایز نیست.

مسأله 52ـ سپرده گذارى در بانک: چنانچه بانکها عقود شرعیّه را در سپرده گذارى رعایت بنمایند یا این که وکالت مطلقه به مسؤولین بانک داده شود که رعایت این عقود را بنمایند سپرده گذارى حلال است.

مسأله 53ـ وام گرفتن: وام گرفتن از بانکها مانعى ندارد و در صورتى که طبق عقود شرعیّه باشد مبلغ اضافى را که مى پردازد ربا نیست.

مسأله 54ـ جوایز بانکها: استفاده از جوایز بانکها اشکالى ندارد.

رساله احکام (پسران)

رساله احکام (پسران)براساس فتاوای آیت الله مکارم شیرازی

در این رساله سعى شده احکام واجب، حرام و غیر آن را که براى بسیارى از جوانان و نو جوانان مطرح است، به زبان ساده، روشن و دور از اصطلاحات پیچیده فقهى ذکر گردد، تا باشد که جوانان عزیزی که امید امروز و آینده اجتماع هستید، بتوانید با مطالعه آن به وظایف دینى خود آشنا شوید و آن را به کار ببندید.

تقلید

اصول و فروع دین

آئین اسلام شامل سه بخش است: اصول دین، فروع دین و اخلاق. در واقع تعلیمات دینى همچون درختى است که اصول دین ریشه آن و فروع دین و برنامه هاى عملى، شاخ و برگها و اخلاق میوه این درخت برومند و پر برکت محسوب مى شود.

الف) اصول دین; یعنى اساسى ترین عقاید اسلام که پایه و ریشه مذهب بوده و شامل پنج اصل مى باشد:

1. توحید: اعتقاد به یگانگى خدا، خدایى که خالق جهان هستى است و از همه چیز آگاه است و هست و نیست ما در دست اوست و بر هر کارى تواناست.

ایمان به او موجب احساس مسؤولیت، آرامش خاطر، دورى از گناه، استقامت و پایدارى و پیشرفت در زندگى است. پس باید در راه شناخت او کوشا باشیم، زیرا در هر لحظه از زندگى به او نیازمندیم و حامى و پشتیبان ماست.

2. عدل: اعتقاد به اینکه خداوند نه حق کسى را از بین مى برد و نه حق کسى را به دیگرى مى دهد نه ظلم مى کند و نه در میان افراد تبعیض قائل مى شود و او به تمام معنا عادل است، چرا که نیاز به هیچ چیز و هیچ کس ندارد.

اعتقاد به عدل و عدالت خداوند باعث دورى ما از ظلم و ستم و تبعیض و گسترش عدل و داد در جامعه انسانى مى شود.

3. نبوت: اعتقاد به اینکه خداوند براى هدایت و ارشاد انسانها راهنمایان و پیامبرانى را برانگیخته و به برخى از آنها کتاب آسمانى داده تا راه مستقیم سعادت را به افراد بشرى بیاموزند و آنان را از بدى ها و زشتى ها بازداشته، در راه پرفراز و نشیب زندگى به آنها کمک کنند.

4. امامت: اعتقاد به جانشینى امامان معصوم(علیهم السلام) بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى رهبرى جامعه اسلامى و پاسدارى از عقاید و احکام در هر عصر و زمان به نمایندگى از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.

امامان دوازده نفرند اوّل آنان على بن ابى طالب(علیه السلام) و آخرشان حضرت مهدى (عجّل الله تعالى فرجه) است. او زنده است و از نظرها غائب است و روزى فرا مى رسد که ظاهر شده و جهان را پر از عدل و داد مى کند و حکومت واحدى در سراسر جهان بر پایه عدالت و صلح و امنیت تشکیل مى دهد.

 

در زمان غیبت او، نیابت به صورت عام براى فقیهان جامع الشرائط است یعنى هر کس داراى علم و دانش کافى براى درک احکام اسلام از منابع دینى توأم با تقوى و عدالت بوده باشد، به عنوان نایب امام زمان(عج) و با شرایطى مرجع تقلید خواهد بود، و عهده دار تبیین و تبلیغ احکام اسلام مى گردد.

5. معاد: ایمان به روز رستاخیز و زنده شدن بعد از مرگ و اینکه مرگ پایان حیات انسانى نیست بلکه مرگ پل و واسطه این دنیا با سراى آخرت است و انسانها پس از مردن بار دیگر زنده شده و در محکمه عدل الهى حضور یافته و هر کس به جزاى اعمال خود مى رسد.

ایمان به معاد عامل مهم تربیت انسانى است; به این ترتیب موج نیرومندى از احساس مسؤولیت در برابر هر کار در اعماق روح انسان ایجاد کرده تا او را در برابر انحراف و گمراهى، ظلم و تجاوز کنترل کند.

ب) فروع دین; شامل دستورات و تکالیف عملى و احکامى است که از سوى خداوند به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى هدایت بشر به سوى کمال نهایى و سعادت دنیا و آخرت فرستاده شده است. مهم ترین این فروع عبارتند از:

1. نماز، 2. روزه، 3. خمس، 4. زکات، 5. حج، 6. جهاد، 7. امر به معروف (دعوت به انجام کارهاى خوب و نیک)، 8. نهى از منکر (بازداشتن از انجام کارهاى بد و ناپسند)، 9. تَولّى (دوستى با دوستان خدا)، 10. تبرّى (دشمنى با دشمنان خدا).

 

فروع دین بسیار زیاد است و هر شخصى نمى تواند آنها را از منابع آن مثل قرآن و احادیث و سایر ادلّه فقهى استخراج کند. بنابراین باید آنها را از دانشمندانى که سالها در این زمینه به تحقیق و بررسى پرداخته و کوشش و «اجتهاد» فراوان نموده اند و در واقع متخصصان علوم دینى هستند، یاد گرفته و به آن عمل کنند، چنین دانشمندانى را در اصطلاح «فقیه» یا «مجتهد» مى نامند; به پیروى کردن از مجتهد «تقلید» و کسى که از مجتهد تقلید مى کند «مُقَلِّد» مى گویند.

ج) اخلاق; بخش دیگرى از تعلیمات اسلام، اخلاق است. پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حدیث معروفى فرمود: من مبعوث شده ام تا فضائل اخلاقى را تکمیل کنم; منظور آن حضرت از فضایل اخلاقى، صفاتى مانند: امانت دارى، درستکارى، شجاعت، راستگویى، وفادارى، پاى بندى به تعهدات، احترام به بزرگترها بخصوص پدر و مادر، رعایت عدالت و مانند آن است. اخلاق فردى و اجتماعى سبب نجات بشر از مشکلات و پیشرفت در همه کارها و صفا و صمیمیت همه گروهها و صلح و امنیت در جامعه بشرى است.

علماى اخلاق در کتاب هاى خود در این زمینه سخن بسیار گفته اند و شما مى توانید با مطالعه کتاب هاى «زندگى در پرتو اخلاق»، «اخلاق در نهج البلاغه» و «اخلاق در قرآن» که هر سه از نوشته هاى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى(مدّظلّه) است، اطلاعات وسیعى درباره اخلاق اسلامى بدست آورید.

فلسفه تقلید:

شاید برخى از خود بپرسند که در عصر و زمان ما، که بشر در همه زمینه ها ترقّى و پیشرفت خیره کننده اى داشته، و به ابزار و وسایل فوق العاده مدرن دست یافته، به گونه اى که به حق مى توان این عصر را «عصر تحقیق و کنکاش و علم و دانش» لقب داد، آیا با همه این امور، تقلید در عصر و زمان ما امر مطلوبى است؟

آیا تقلید به معناى بسته نمودن دروازه هاى تحقیق به روى محقّقان نیست؟

آیا «پیروى چشم و گوش بسته» از دیگران، با روح آیات فراوانى از قرآن مجید، که انسان را به تفکّر و اندیشه و مطالعه و تحقیق دعوت مى کند، سازگارى دارد؟

براى روشن شدن پاسخ این سؤال توضیح کوتاهى پیرامون اقسام تقلید لازم است:

تقلید و پیروى از دیگران از چهار صورت خارج نیست:

الف) تقلید جاهل از عالم; یعنى کسى که چیزى را نمى داند از متخصّص و آگاه آن فن پیروى کند، همچون مراجعه بیمار ناآگاه از مسایل پزشکى، به پزشک آگاه و دلسوز.

ب) تقلید عالم از عالمى دیگر; یعنى مراجعه اهل فن به یکدیگر، و پیروى بعضى از بعضى دیگر.

ج) تقلید عالم از جاهل; بدین معنا که یک انسان آگاه، علم و دانش خود را رها نموده، و چشم و گوش بسته به دنبال جاهلان بیفتد!

 

د) تقلید جاهل از جاهل; که گروهى نادان، پیرو گروه نادان دیگرى شوند.

روشن است که از این چهار قسم، تنها قسم اوّل منطقى و عاقلانه و مشروع است، و نه تنها در عصر تحقیق و علم و دانش، از آن بى نیاز نیستیم، بلکه بخاطر گسترش فراوان علوم، نیاز به آن بیشتر احساس مى شود. البتّه، سه قسم دیگر تقلید منطقى و مورد پذیرش اسلام نیست. و تقلید در احکام از قسم اوّل است.(1)

مسأله 1ـ هیچ مسلمانى نمى تواند در اصول دین تقلید نماید بلکه باید آنها را از روى دلیل هر چند ساده و متناسب با حال خویش بداند و به آن یقین داشته باشد.

مسأله 2ـ وظیفه اکثر مردم در احکام دین، تقلید است; چون افراد کمى هستند که بتوانند در همه احکام، اجتهاد کنند.

 


1 . برگرفته شده از پیام قرآن، ج 1، ص 346.

تکلیف و مکلَّف

ملاک انجام عبادات و تکالیف شرعى از نظر قرآن و روایات رسیدن به «بلوغ شرعى» و داشتن «عقل» است; بنابراین کسى که بالغ و عاقل باشد به حد «تکلیف» رسیده و شایستگى انجام دستورهاى الهى و احکام اسلامى را دارد، به چنین کسى «مکلَّف» مى گویند.

بلوغ و نشانه هاى آن

«بلوغ» به معناى رسیدن به سنّ خاصّى است که انسان در آن سنّ آمادگى انجام کار مورد نظر را دارد. البتّه «بلوغ» در همه مسایل یکسان نیست; زیرا آمادگى براى هر کارى در سنّ و سال خاصّى حاصل مى شود. بنابراین، سنّ بلوغ در مسایل شرعى، با سنّ بلوغ در مسایل اجتماعى و سیاسى یکسان نیست، همان گونه که بلوغ جنسى با بلوغ اقتصادى (رسیدن به سنّى که توانایى انجام امور اقتصادى و مالى را بطور مستقل داشته باشد) تفاوت دارد.

نتیجه این که هر چیزى «بلوغ» خاصّ خود را دارد، و ما نمى توانیم براى همه چیز فقط یک سنّ بلوغ تعیین کنیم.

مسأله 3ـ یکى از نشانه هاى بلوغ در پسران کامل شدن 15 سال قمرى و وارد شدن در 16 سالگى است. سال شمسى 11 روز بیشتر از سال قمرى است. بنابراین با محاسبه این تفاوت و در نظر گرفتن سال کبیسه، زمان بلوغ در پسران به سال شمسى حدوداً 14 سال و 6 ماه و 18 روز مى باشد. براى آگاهى بیشتر از دیگر نشانه هاى بلوغ به بخش محجورین رساله توضیح المسائل مراجعه کنید.

مسأله 4ـ درشت شدن صدا و روییدن موى درشت در صورت و پشت لب و مانند آن، دلیل بر بلوغ پسران نیست، مگر این که از این راه یقین به بالغ شدن حاصل شود.

مرجع تقلید و شرایط آن

مسأله 5ـ به مجتهدى که دیگران از او تقلید مى کنند «مرجع تقلید» مى گویند.

 

مسأله 6ـ مجتهدى که انسان از او تقلید مى کند باید:

عادل، زنده، مرد، بالغ، شیعه دوازده امامى و در مسایل اختلافى اعلم باشد.

مسأله 7ـ کسى که از مجتهدى تقلید مى کند، اگر مرجع تقلیدش از دنیا برود در مسایلى که به فتواى او عمل کرده مى تواند به تقلید او باقى بماند و اگر مجتهدى که از دنیا رفته اعلم باشد باقى ماندن بر تقلید او واجب است.

مسأله 8ـ اعلم کسى است که در استخراج احکام (از منابع آن) از مجتهدان دیگر استادتر باشد.

مسأله 9ـ مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت:

الف) خود انسان یقین کند; مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

ب) گواهى دو نفر عالم عادل که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند; به شرط آن که دو نفر عالمِ عادلِ دیگر با گفته آنان مخالفت نکنند.

ج) عدّه اى از اهل علم که مى توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا مى شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند.

مسأله 10ـ راههاى بدست آوردن فتواى مجتهد:

1. شنیدن از خود مجتهد.

2. شنیدن از دو نفر عادل.

3. شنیدن از یک نفر مورد اعتماد که از گفته او اطمینان پیدا مى شود.

 

4. دیدن در رساله مجتهد که درستى آن مورد اطمینان باشد.

مسأله 11ـ اگر فتواى مجتهد در مسأله اى عوض شود، مقلّد باید به فتواى جدید عمل کند و عمل کردن به فتواى قبلى جایز نیست.

مسأله 12ـ مسایلى را که انسان غالباً به آنها احتیاج دارد، واجب است یاد بگیرد.

 

دستورات خداوند

دستورهاى عملى اسلام، که وظیفه انسانها را، نسبت به کارهایى که باید انجام دهند و یا از آن دورى جویند مشخّص مى کند، «احکام» نام دارد.

هر کارى که انسان انجام مى دهد، در اسلام داراى حکم خاصّى است، احکامى که تکلیف ما را نسبت به کارها مشخّص مى کند پنج قسم است:

1. واجب; کارى است که انجام آن لازم مى باشد و ترک آن عذاب دارد; مانند نماز، روزه و...  .

2. حرام; کارى است که ترک آن لازم و انجامش عذاب دارد; مانند دروغ، ظلم و... .

3. مستحب; به کارى گویند که انجامش نیکوست و ثواب دارد; ولى ترک آن عذاب ندارد; مانند سلام کردن و صدقه دادن.

4. مکروه; کارى است که ترک آن نیکو مى باشد و ثواب دارد; ولى انجامش عذاب ندارد; مانند فوت کردن به غذا و خوردن غذاى داغ.

5. مباح; به کارى گویند که انجام و ترک آن مساوى است، نه عذابى دارد و نه ثوابى; مانند راه رفتن و نشستن.

مسأله 13ـ در زمان غیبت امام زمان(عج) دستور و تکالیف الهى را از مرجع تقلید یاد گرفته و به آن عمل مى کنیم. به این دستور و نظر و رأى قطعى مرجع تقلید در احکام شرعى «فتوا» مى گویند و مقلّد باید در آن حکم به فتواى مرجع تقلید خود عمل کند.

تفاوت احتیاط مستحب و احتیاط واجب

مسأله 14ـ «احتیاط مستحب» همیشه همراه با فتواست; یعنى مجتهد در آن مسأله، علاوه بر اظهار نظر، راه احتیاط را هم نشان داده است و مقلّد مى تواند در آن مسأله، به فتوا و یا به احتیاط عمل کند و نمى تواند به مجتهد دیگرى رجوع کند; مانند این مسأله:

«ظرف نجس را اگر یک مرتبه در آب کُر بشویند پاک مى شود، هرچند احتیاط آن است که سه مرتبه بشویند».

«احتیاط واجب» همراه با فتوا نمى باشد و مقلّد باید به همان احتیاط عمل کند و مى تواند به فتواى مجتهد دیگر مراجعه کند، مانند این مسأله:

«احتیاط آن است که بر برگ درخت انگور، اگر تازه باشد، سجده نکنند».

طهارت

اسلام دین پاک و پاکیزه اى است، و پاکیزگى را دوست دارد، و به آن سفارش نموده، و براساس آن احکام و قوانینش را تنظیم مى کند. نظافت و پاکیزگى در این دین مقدّس، آن قدر ارزشمند و مهم است که در برخى روایات، به عنوان بخشى از ایمان از آن یاد شده است(1); یعنى مسلمانى که طهارت و نجاست و نظافت را رعایت نمى کند ایمانش کامل نیست.

این دین پاک و مبرّا از هرگونه تحریف و پیرایه، هم دستوراتى در زمینه نظافت فردى دارد، و هم سفارش به نظافت اجتماعى مى کند. عمل کردن به این دستورات، مخصوصاً در عصر و زمان ما، لازم و ضرورى است.

طهارت و پاکى بدن و محیط زندگى، در اسلام داراى اهمّیّت بسیارى است. انسان باید از خوردن و آشامیدن چیزهاى نجس دورى کرده و بدن و لباسش براى «نماز» که بهترین شیوه پرستش پروردگار عالم است، پاک باشد و بهتر است تمیزترین لباس را بپوشد. بنابراین شناختن چیزهاى نجس و آموختن شیوه پاک کردن آنها نیز لازم است.

احکامى که در این فصل مطرح مى شود، بخشى از مسائلى است که این دین پاک آسمانى، در این زمینه مطرح کرده است. امید است که بدان توجّه، و سپس عمل کنیم.

مسأله 15ـ در عالَم همه چیز پاک است، مگر یازده چیز و آنچه بر اثر برخورد با اینها نجس شود.

مسأله 16ـ چیزهاى نجس عبارت است از:

1. ادرار; 2. مدفوع; 3. مَنى; 4. مُردار (حیوانى که بطور طبیعى بمیرد); 5. خون; 6 و 7. سگ و خوک; 8. شراب; 9. آبجو; 10. کافر;
11. عرق شتر نجاستخوار

به توضیحات کوتاهى پیرامون احکام برخى از نجاسات فوق توجّه فرمایید:

 


1 . بحارالانوار، ج 59، ص 291.

ادرار و مدفوع

مسأله 17ـ ادرار و مدفوع و خون انسان و حیوانهاى حرام گوشت که خون جهنده دارند (یعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جارى مى شود) نجس است.

مسأله 18ـ ادرار و مدفوع حیوانهاى حلال گوشت، مانند گاو و گوسفند و ادرار و مدفوع و خون حیوانهایى که خون جهنده ندارند; مانند

مار و ماهى، پاک است.

مسأله 19ـ ادرار و فضولات حیوانهایى که گوشت آنها مکروه است، پاک مى باشد; مانند اسب و الاغ.

مسأله 20ـ فضله پرندگان حرام گوشت; مانند کلاغ، پاک است.

مُردار

مسأله 21ـ به حیوانى که بطور طبیعى بمیرد «مُردار» گفته مى شود.

مسأله 22ـ حیوانها دو دسته اند، برخى خون جهنده دارند; یعنى اگر رگ آنها بریده شود، خون با فشار از آن بیرون مى آید و برخى دیگر خون جهنده ندارند; یعنى اگر رگ آنها بریده شود، خون با فشار بیرون نمى آید.

مسأله 23ـ مردار حیوانى که خون جهنده ندارد; مانند ماهى، پاک است.

مسأله 24ـ اجزاى بى روح مردار حیوانى که خون جهنده دارد; مانند مو و شاخِ بیرونى، پاک و اجزاى روح دارش; مانند گوشت و پوست، نجس است.

مسأله 25ـ تمام اجزاى بدن سگ و خوک; چه مرده و چه زنده آن نجس است.

مسأله 26ـ انسان مرده هرچند تازه از دنیا رفته و بدنش سرد نشده باشد (بجز اجزاى بى روح او; مانند ناخن، مو و دندان) تمام بدنش نجس مى باشد.

مسأله 27ـ هرگاه میّت را غسل دهند، بدنش پاک مى شود.

 

مسأله 28ـ کسى که در راه خدا و براى حفظ اسلام مى جنگد، اگر در میدان نبرد و معرکه درگیرى کشته شود و همان جا از دنیا برود بدنش پاک است و نیاز به غسل و کفن ندارد.

خون

مسأله 29ـ خون انسان و هر حیوانى که خون جهنده دارد; مانند مرغ و گوسفند، نجس است.

مسأله 30ـ حیوانى که خون جهنده ندارد; مانند مار، ماهى و پشه، خونش پاک است.

مسأله 31ـ بنابر احتیاط واجب، از تخم مرغى که ذرّه اى خون در آن است باید اجتناب کرد; ولى اگر خون در زرده باشد، تا پوست نازک روى آن پاره نشده، سفیده تخم مرغ پاک مى باشد.

مسأله 32ـ خونى که از لاى دندان (لثه) مى آید، اگر با آب دهان مخلوط شده و از بین برود پاک است و در آن صورت فرو بردن آب دهان هم اشکال ندارد.

سگ و خوک

مسأله 33ـ سگ و خوک معمولى نجس است و با آب کشیدن هم پاک نمى شود، حتى مو، پنجه و ناخن و رطوبت هاى آن هم نجس مى باشد.

مسأله 34ـ همراه داشتن سگ در ماشین و خیابان و نگهدارى آن در خانه که نوعى تقلید از بیگانگان است، شایسته مسلمانان باشخصیت نیست و از جهات شرعى (نجاست و طهارت) مشکلات زیادى ایجاد مى کند.

چیز پاک چگونه نجس مى شود؟

مسأله 35ـ اگر چیز پاکى به نجسى برخورد کند و یکى از آن دو به گونه اى تر باشد که رطوبتش به دیگرى برسد، چیز پاک نجس مى شود.

مسأله 36ـ اگر انسان نداند چیز پاکى نجس شده است یا نه؟ پاک است. جستجو و وارسى هم لازم نیست، هرچند بتواند نجس بودن یا پاک بودن آن را با جستجو بفهمد.

مسأله 37ـ خوردن و آشامیدن چیز نجس حرام است.

مُطهِّرات (پاک کننده ها)

مسأله 38ـ مطهّرات، اشیاى نجس را پاک مى کند. عمده پاک کننده ها عبارتند از:

1. آب; 2. زمین; 3. آفتاب; 4. اسلام; 5. برطرف شدن نجاست (به شرحى که خواهد آمد).

احکام آبها

آب اقسام مختلفى دارد که شناخت آنها ما را براى بهتر یادگرفتنِ مسائل مربوط به آن، کمک مى کند.

 

مسأله 39ـ آب یا «مضاف» است یا «مطلق»:

«آب مضاف» آبى است که آن را از چیزى گرفته باشند (مانند آب سیب و هندوانه) و یا با چیزى مخلوط شده باشد، به قدرى که به آن «آب» گفته نشود; مانند شربت.

«آب مطلق» آبى است که مضاف نباشد.

مسأله 40ـ آب مضاف:

* ممکن است چیز کثیفى را تمیز کند; ولى هرگز چیز نجس را پاک نمى کند (و از مطهّرات نمى باشد).

* اگر با نجاست برخورد کند، نجس مى شود; هرچند نجاست کم باشد و بو یا رنگ و یا مزه آب عوض نشود.

* وضو و غسل با آن باطل است.

اقسام آب مطلق

مسأله 41ـ آب یا از آسمان مى بارد که باران است، ـ یا از زمین مى جوشد، که اگر جریان داشته باشد; مانند آب چشمه و قنات «آب جارى» است و اگر بدون جریان باشد، «آب چاه» است.

و یا این که نه مى جوشد و نه مى بارد، که اگر به مقدارى که در مسأله بعد خواهد آمد، باشد «کُر» و اگر کمتر از این مقدار باشد «قلیل» است.

مسأله 42ـ مقدار آبى که اگر در ظرفى که درازا و پهنا و گودى آن هر یک حدّاقل 5/3 وجب باشد بریزند پر شود، یا وزن آن 384 کیلوگرم باشد، به مقدار کُر است.

 

مسأله 43ـ آب قلیل به محض برخورد با نجاست، نجس مى شود، مگر آن که با فشار به چیز نجس برسد که در این صورت فقط قسمتى که با نجس برخورد کرده نجس مى شود; مانند ظرف آبى که از بالا بر چیز نجس ریخته مى شود، تنها آبهایى که به چیز نجس رسیده نجس مى شود و آبهاى بالا و داخل ظرف پاک است.

مسأله 44ـ اگر آب کر یا جارى، به آب قلیلِ نجس متّصل شود و با آن مخلوط گردد، پاک مى گردد. (مثلاً: اگر ظرف آب قلیلى را که نجس شده، زیر شیر آبى که به منبع کر متّصل مى باشد بگذارند و آب را بر آن باز کنند پاک مى شود) ولى اگر بو یا رنگ یا مزه نجاست گرفته باشد، باید به قدرى با آن مخلوط شود که بو یا رنگ یا مزه نجاست از بین برود.

مسأله 45ـ تمام اقسام آبهاى مطلق، بجز آب قلیل، تا زمانى که بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد، پاک است و هرگاه بر اثر برخورد با نجاست، بو یا رنگ یا مزه نجاست بگیرد نجس مى شود (بنابراین، آب جارى، چاه، کُر و حتّى باران در این حکم مشترکند).

مسأله 46ـ آب لوله هایى که متّصل به منبع کُر مى باشد، در حکمِ آبِ کر است.

مسأله 47ـ برخى از خصوصیّات آب باران:

* اگر باران بر چیز نجسى که عینِ نجس(1) در آن نیست، یک بار ببارد پاک مى شود.

* اگر بر فرش و لباسِ نجس ببارد فشار لازم ندارد و پاک مى شود; به شرط این که غُساله آن (آب موجود در آن) خارج شود.

* اگر بر زمین نجس ببارد پاک مى شود.

* هرگاه آب باران در جایى جمع شود، اگرچه کمتر از کُر باشد، چنانچه چیز نجسى را در حالى که باران همچنان مى بارد، در آن بشویند، تا زمانى که آن آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته، پاک است.

 


1 . عین نجس چیزى است که خودبه خود نجس است; مانند ادرار و خون.

چگونه چیزهاى نجس را آب بکشیم؟

مسأله 48ـ براى پاک کردن چیزهاى نجس، ابتدا باید نجاست را برطرف کرده، سپس طورى که در مسائل آینده خواهد آمد، آن را آب کشید.

مسأله 49ـ ظرف نجس را، بعد از برطرف کردن نجاست، اگر یک مرتبه با آب کر یا آب لوله کشى بشویند کافى است; ولى با آب قلیل باید سه مرتبه شسته شود.

مسأله 50ـ ظرف نجس را مى توان این گونه آب کشید:

با آب کر: یک بار آن را در آب برده و بیرون آورند.

با آب قلیل: آن را سه مرتبه پر از آب کرده و خالى کنند، یا سه مرتبه قدرى آب در آن ریخته و هر مرتبه آب را بطورى در آن بگردانند که به جاهاى نجس برسد و بیرون بریزند.

مسأله 51ـ فرش و لباس و چیزهایى مانند آن، که آب را به خود مى گیرد و قابل فشار دادن است، چنانچه با آب قلیل تطهیر مى کنند، باید بعد از هر بار شستن، آن را فشار دهند تا آبهاى داخل آن بیرون آید و یا به

گونه اى دیگر آبِ آن گرفته شود; ولى در آب کُر و جارى فشار دادن لازم نیست. به شرط این که آن را طورى در آب تکان دهند که آب از آن بگذرد.

مسأله 52ـ موکت چسبیده به زمین به وسیله آب لوله کشى پاک مى شود و لازم است مقدارى فشار داده شود و بهتر این است که آب موجود در آن را با چیزى جمع کنند.

 

زمین

مسأله 53ـ اگر کف پا یا کف کفش، هنگام راه رفتن، نجس شود، با راه رفتن یا مالیدن پا به زمین پاک مى شود; به شرط آن که عین نجاست از آن محل برطرف شود.

و زمین باید:

الف) پاک باشد.

ب) خشک باشد.

ج) خاک، شن، سنگ، آجر فرش، آسفالت و مانند اینها باشد.

مسأله 54ـ اگر بر اثر راه رفتن یا مالیدن پا بر زمین، نجاستِ تهِ کفش یا کفِ پا برطرف شود، پاک مى گردد، ولى بهتر است حدّاقل پانزده قدم راه برود.

آفتاب

مسأله 55ـ آفتاب (با شرایطى که خواهد آمد) زمین و پشت بام را پاک مى کند; ولى پاک کردن ساختمان و چیزهایى که در آن به کار رفته است، مانند در و پنجره، محلّ اشکال است.

مسأله 56ـ آفتاب، زمین و پشت بام را با این شرایط پاک مى کند:

الف) چیز نجس، تر باشد، به قدرى که اگر چیزى به آن برسد، تر شود.

ب) با تابش آفتاب، چیز نجس خشک شود، اگر مرطوب بماند، پاک نشده است.

ج) چیزى; مانند ابر یا پرده، مانع تابش آفتاب نباشد، مگر آن که نازک باشد و از تابش آفتاب جلوگیرى نکند.

د) آفتاب، به تنهایى آن را خشک کند; مثلاً به کمک باد خشک نشود.

هـ) هنگام تابش آفتاب، نجاست در آن نباشد، پس اگر نجاست هست، پیش از تابش آفتاب برطرف کنند.

مسأله 57ـ اگر زمین و مانند آن نجس باشد، ولى رطوبتى نداشته باشد، مى توان مقدارى آب، یا چیز دیگرى که سبب مرطوب شدن آن بشود، بر آن ریخت تا آفتاب بر آن بتابد و آن را پاک کند.

اسلام

مسأله 58ـ کافر بنابر احتیاط واجب نجس است و اگر شهادتین را بگوید، مسلمان مى شود; یعنى بگوید:

«اَشْهَدُ اَنْ لا اِله إلاَّ اللّه، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه»

و با اسلام، پاک مى گردد.

برطرف شدن عین نجاست

مسأله 59ـ در دو مورد، با برطرف شدن نجاست، چیز نجس پاک مى شود و نیازى به آب کشیدن ندارد.

الف) بدن حیوان، مثلاً منقار مرغى که غذاى نجس خورده است، هنگامى که نجاست از منقارش برطرف شود پاک است.

ب) باطن بدن، مانند داخل دهان و بینى و گوش; مثلاً اگر هنگام مسواک کردن، از لثه ها خون بیاید و خون برطرف شود، داخل دهان پاک است و آب کشیدن آن لازم نیست. ولى مسواک اگر با خون برخورد داشته باشد به احتیاط واجب، نجس مى شود هرچند داخل دهان باشد.

وضــو

بدون شک «وضو» داراى دو فایده روشن است:

«فایده بهداشتى» و «فایده اخلاقى و معنوى» از نظر بهداشتى شستن صورت و دستها، آن هم پنج یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، مسح کردن بر سر و پشت پاها، که شرط آن رسیدن آب به موها، یا پوست بدن است، سبب مى شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم، ضمن این که تماس آب با پوست بدن، اثر خاصى در تعادل اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» دارد.

و از نظر اخلاقى و معنوى چون با قصد قربت و براى رضاى خدا انجام مى شود، اثر تربیتى دارد; زیرا مفهوم کنایى وضو این است که: «از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم.» در روایتى از امام هشتم(علیه السلام) اشاراتى به این مطلب شده است.(1)

نمازگزار باید قبل از انجام نماز، وضو گرفته و خود را براى انجام این عبادت بزرگ آماده کند.

در برخى از موارد هم باید «غُسل» کند; یعنى تمام بدن را بشوید و هرگاه نتواند وضو بگیرد یا غسل کند، باید به جاى آن «تیمّم» انجام دهد که در این قسمت با احکام هر یک آشنا خواهید شد.

 

 


1 . بر گرفته شده از تفسیر نمونه، ج 4، ص 291.

چیزهایى که باید براى آنها وضو گرفت

مسأله 60ـ انسان باید براى نماز (بجز نماز میّت) و براى طواف کعبه و براى تماسّ بدن با نوشته قرآن و اسم خداوند وضو بگیرد.

مسأله 61ـ اگر نماز یا طواف، بدون وضو انجام شود باطل است.

مسأله 62ـ کسى که وضو ندارد نباید جایى از بدن خود را به این نوشته ها برساند:

* خطّ قرآن، ولى ترجمه آن اشکال ندارد.

* اسم خداوند به هر زبانى که نوشته شده باشد، مانند «اللّه»، «خدا»، «god».

* نام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و اسامى امامان(علیهم السلام) و نام حضرت زهرا(علیها السلام)اگر بى احترامى به آنها باشد.

مسأله 63ـ براى این کارها وضو گرفتن مستحب است:

الف) رفتن به مسجد و حرم امامان(علیهم السلام).

ب) خواندن قرآن.

ج) همراه داشتن قرآن.

 

د) تماس بدن با جلد یا حاشیه قرآن.

هـ) خواندن نماز میّت.

و) زیارت اهل قبور.

مسأله 64ـ براى محو کردن اسامى مقدّسه مى توان آن را در جایى دفن کرد، یا به رودخانه اى ریخت، یا با قلم و ماژیک و مانند آن، آن را محو کرد. و از همه بهتر اینکه به مراکزى داد که آن را خمیر مى کنند. و با آن مقوّا و مانند آن مى سازند.

مسأله 65ـ استفاده از گردنبندهایى که اسامى مقدّسه دارند، اشکالى ندارد، مشروط بر آنکه بدون وضو با بدن تماس مستقیم نداشته باشد.

 

چگونه وضو بگیریم؟

مسأله 66ـ براى انجام وضو، انسان باید ابتدا صورت، سپس دست راست و بعد از آن دست چپ را بشوید، آنگاه با همان رطوبتى که از شستن دست بر کف آن باقى مانده، سر را مسح کند; یعنى دست را بر سر بکشد و سپس پاى راست و در آخر پاى چپ را مسح نماید.

توضیح اعمال وضو

مسأله 67ـ در وضو انسان باید ابتدا صورت را، از جایى که موى سر روییده تا آخر چانه، از بالا به پایین بشوید و براى آن که یقین کند مقدار واجب را شسته، باید کمى اطراف صورت را هم بر آن بیفزاید.

مسأله 68ـ بعد از شستن صورت، باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشوید.

مسأله 69ـ براى آن که یقین کند آرنج را کاملاً شسته باید کمى بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مسأله 70ـ کسى که پیش از شستن صورت، دستهاى خود را تا مچ شسته، هنگام وضو بایدتا سر انگشتان را بشوید، و اگر فقط تا مچ را بشوید، وضویش باطل است.

مسأله 71ـ جاى مسح، یک قسمت از چهار قسمت سر است که بالاى پیشانى از فرق سر تا (جلوى سر) مى باشد.

مسأله 72ـ مسح سر، به هر مقدار که باشد کافى است.

مسأله 73ـ مستحب است سر را به پهناى سه انگشت بسته و طول یک انگشت مسح کند.

مسأله 74ـ لازم نیست مسح بر پوست سر باشد، بلکه بر موى جلوى سر هم صحیح است، مگر این که موى سر به قدرى بلند باشد که هنگام شانه زدن، به صورت بریزد، که در این صورت باید، پوست سر یا انتهاى مو را مسح کند.

مسأله 75ـ پس از مسح سر، باید با رطوبتى که از وضو بر کف دست باقى مانده، روى پاها را از سر یکى از انگشتها تا برآمدگى روى پا مسح کند، و احتیاط مستحب آن است که تا مفصل (جایى که متّصل به ساق پا مى شود) را نیز مسح کند.

مسأله 76ـ در مسح باید دست را بر سر و پاها بکشد و اگر دست را نگه دارد، و سر یا پا را به آن بکشد وضو باطل است، ولى اگر موقعى که دست را مى کشد سر یا پا مختصرى حرکت کند اشکال ندارد.

مسأله 77ـ اگر براى مسح رطوبتى در کف دست نمانده باشد، نمى تواند دست را با آب خارج تر کند; بلکه باید از اعضاى دیگرِ وضو; مثلاً صورت، رطوبت بگیرد و با آن مسح کند.

مسأله 78ـ رطوبت دست باید بقدرى باشد که هنگام مسح بر سر و پا اثر بگذارد.

مسأله 79ـ محلّ مسح (سر و روى پاها) باید خشک باشد، بنابراین اگر جاى مسح تر باشد، باید آن را خشک کرد; ولى اگر رطوبت آن بقدرى کم باشد که مانع از تأثیر رطوبت دست بر آن نباشد اشکالى ندارد.

مسأله 80ـ روى کلاه یا جوراب نمى توان مسح کرد.

مسأله 81ـ محلّ مسح باید پاک باشد، پس اگر نجس است و نمى تواند آن را آب بکشد باید پارچه پاکى روى آن بیندازد و بر آن مسح کند و بعد تیمّم کند.

 

شرایط وضو

مسأله 82ـ با بودن شرایط زیر، وضو صحیح و با نبودن حتّى یکى از آنها وضو باطل است:

1. آب وضو پاک باشد (نجس نباشد).

2. آب وضو مطلق باشد(1) (مضاف نباشد).

3. آب وضو و فضایى که در آن وضو مى گیرد مباح باشد (غصبى نباشد).

4. ظرف آب وضو مباح باشد (به شرحى که خواهد آمد).

5. ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد (به شرحى که خواهد آمد).

6. اعضاى وضو پاک باشد.

7. مانعى از رسیدن آب بر اعضاى وضو نباشد.

8. با قصد قربت و بدون ریا وضو بگیرد.

9. رعایت ترتیب (به همان صورت که قبلاً گفته شد).

10. رعایت مُوالات (بین اعمال وضو فاصله نیفتد).

11. در کارهاى وضو از دیگرى کمک نگیرد. (به شرحى که خواهد آمد).

12. استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.

13. براى وضو گرفتن وقت داشته باشد.

 

 


1 . توضیح آب مطلق در مسأله 39 آمده است.

 

توضیح شرایط وضو

مسأله 83ـ وضو با آب نجس و مضاف باطل است; خواه بداند آن آب نجس یا مضاف است یا نداند، یا فراموش کرده باشد.

مسأله 84ـ آب وضو باید مباح باشد، بنابراین در موارد زیر وضو باطل است:

الف) وضو گرفتن با آبى که صاحب آن راضى نیست .

 

ب) آبى که معلوم نیست صاحب آن راضى است یا نه.

ج) آبى که وقف افراد خاصّى است، براى غیر آن افراد; مانند آب برخى از مدارس که وقف محصّلین همان مدرسه است و وضوخانه مساجد، که وقف کسانى است که در آنجا نماز مى خوانند.

مسأله 85ـ وضو گرفتن از نهرها و چشمه ها، گرچه انسان نداند صاحبان آنها راضى هستند یا نه اشکال ندارد، امّا اگر صاحبان آن از وضو گرفتن جلوگیرى کنند، احتیاط واجب آن است که با آن آبها وضو نگیرد.

مسأله 86ـ اگر آب در ظرف غصبى باشد و آب دیگرى نباشد باید تیمّم کرد.

مسأله 87ـ اعضاى وضو; یعنى صورت، دستها و پاها در موقع شستن و مسح باید پاک باشد.

مسأله 88ـ اگر چیزى بر صورت یا دستها باشد که از رسیدن آب به آن جلوگیرى کند، براى وضو باید برطرف شود.

مسأله 89ـ اگر چیزى بر اعضاى مسح (جلوى سر و روى پاها) باشد، هرچند از رسیدن آب جلوگیرى نکند، باید برطرف شود; چون بین دست و محلّ مسح نباید چیزى فاصله شود.

مسأله 90ـ چنانچه کرم مانع رسیدن آب نباشد، اشکالى ندارد. و کرمهاى معمولى مانع نیست.

مسأله 91ـ جوهر خودکارهاى معمولى مانع رسیدن آب نیست.

مسأله 92ـ براى مسح بر موى ژل زده لازم است بیخ موها را که ژل ندارد، مسح کند.

 

مسأله 93ـ خطّ قلم خودکار و لکّه هاى رنگ و چربى و کِرِمْ، در صورتى که رنگ بدونِ جِرم باشد، مانع وضو نیست، ولى اگر جِرم دارد و روى پوست را گرفته باشد باید برطرف شود. ولى رنگ خودکار معمولاً مانع رسیدن آب نیست.

مسأله 94ـ اگر مى داند چیزى بر اعضاى وضو چسبیده، ولى نمى داند که از رسیدن آب جلوگیرى مى کند یا نه، باید آن را برطرف کند، یا آب را به زیر آن برساند.

مسأله 95ـ کارهاى وضو باید بدین ترتیب انجام شود: اوّل صورت، بعد دست راست و سپس دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح کند، و نباید پاى چپ را پیش از پاى راست مسح کند، و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

مسأله 96ـ موالات یعنى; پشت سر هم انجام دادن و فاصله نینداختن بین اعمال وضو.

مسأله 97ـ اگر بین کارهاى وضو به قدرى فاصله شود که مردم بگویند پشت سر هم وضو نمى گیرد وضوى او باطل است.

مسأله 98ـ کسى که مى تواند اعمال وضو را انجام دهد، نباید از دیگرى کمک بگیرد، پس اگر شخص دیگرى صورت و دست او را بشوید و یا مسح او را انجام دهد وضو باطل است; ولى اگر آب کف دست او بریزد و خودش صورت و دستها را بشوید مانعى ندارد.

مسأله 99ـ کسى که نمى تواند وضو بگیرد، باید به کمک شخص دیگر وضو بگیرد، ولى خود او باید نیّت وضو کند.

 

مسأله 100ـ کسى که مى داند اگر وضو بگیرد مریض مى شود و یا مى ترسد که مریض شود، باید تیمّم کند و اگر وضو بگیرد باطل است. ولى اگر نداند که آب براى او ضرر دارد و وضو بگیرد و بعد بفهمد که ضرر داشته، وضویش صحیح است.

مسأله 101ـ وضو، باید به قصد قربت انجام شود، یعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد و لازم نیست نیّت را به زبان آورد، یا از قلب خود بگذراند، بلکه همین مقدار که مى داند وضو مى گیرد کافى است، بطورى که اگر از او بپرسند، چه مى کنى؟ بگوید وضو مى گیرم.

مسأله 102ـ اگر وقت نماز به قدرى تنگ است که اگر بخواهد وضو بگیرد، تمام نماز یا قسمتى از آن، بعد از وقت خوانده مى شود، باید تیمّم کند، لکن اگر براى وضو و تیمّم یک اندازه وقت لازم است، باید وضو بگیرد.

 

احکام وضوى جبیره اى

چیزى که با آن زخم یا عضو شکسته را مى بندند و دوایى که روى آن مى گذارند «جبیره» نامیده مى شود.

مسأله 103ـ هرگاه در یکى از جاهاى وضو زخم یا دُمَل یا شکستگى باشد، چنانچه روى آن باز است و خون ندارد و آب هم براى آن ضرر ندارد باید مطابق معمول، وضو بگیرد.

مسأله 104ـ هرگاه زخم یا دُمَل یا شکستگى در صورت و دستهاست و روى آن باز مى باشد; امّا آب ریختن روى آن ضرر دارد، کافى است اطراف آن را بشوید، ولى اگر کشیدن دستِ تر بر آن ضرر ندارد باید دستِ تر بر خود آن نیز بکشد و اگر ضرر دارد مستحب است پارچه پاکى روى آن بگذارد و دستِ تر روى آن بکشد.

مسأله 105ـ هرگاه زخم یا دمل و شکستگى در محلّ مسح باشد چنانچه نتواند آن را مسح کند باید پارچه پاکى روى آن بگذارد و روى پارچه را با رطوبت آب وضو مسح کند و بنابر احتیاط واجب، تیمّم هم بنماید و اگر گذاشتن پارچه ممکن نباشد باید وضوى بدون مسح بگیرد و بنا بر احتیاط واجب تیمّم هم بکند.

مسأله 106ـ هرگاه زخم یا دمل و شکستگى با پارچه یا گچ یا مانند آن بسته شده است، چنانچه باز کردن آن ضرر و مشقّت زیادى ندارد و آب هم براى آن مضر نیست، باید آن را باز کند و وضو بگیرد، در غیر این صورت اطراف زخم یا شکستگى را بشوید و احتیاط مستحب آن است که روى جبیره را نیز مسح کند و اگر جبیره، نجس است یا نمى شود روى آن دستِ تر بکشد، پارچه پاکى را بر آن ببندد و دستِ تر روى آن بکشد.

مسأله 107ـ هرگاه جبیره تمام صورت یا تمام یکى از دستها را گرفته باشد، باید بنا بر احتیاط هم وضوى جبیره اى بگیرد و هم تیمّم کند، همچنین اگر جبیره تمام اعضاى وضو را گرفته باشد.

مسأله 108ـ کسى که در کف دست و انگشتهایش جبیره دارد و در موقع وضو دستِ تر روى آن کشیده، مى تواند مسح سر و پا را با همان رطوبت انجام دهد و اگر کافى نباشد، از جاهاى دیگر وضو رطوبت مى گیرد.

 

مسأله 109ـ هرگاه جبیره بیشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممکن نیست باید به دستور جبیره عمل کند و بنا بر احتیاط مستحب، تیمّم هم بنماید و اگر برداشتن جبیره اضافى ممکن است باید آن را بردارد.

مسأله 110ـ هرگاه در جاى وضو، زخم و جراحت و شکستگى وجود ندارد، امّا به جهت دیگرى آب براى آن ضرر دارد، باید تیمّم کند، ولى اگر فقط براى مقدارى از دست و صورت ضرر دارد، چنانچه اطراف آن را بشوید کافى است و احتیاط آن است که تیمّم هم بکند.

مسأله 111ـ اگر در جاى وضو یا غسل چیزى چسبیده که برداشتن آن ممکن نیست، یا بسیار مشقّت دارد باید به دستور جبیره عمل کند، یعنى اطراف آن را بشوید و روى آن را دست بکشد.

مسأله 112ـ غسل جبیره اى مثل وضوى جبیره اى است، ولى تا ممکن است باید غسل را ترتیبى بجا آورد، بنا بر احتیاط واجب.

مسأله 113ـ کسى که وظیفه او تیمّم است، هرگاه در اعضاى تیمّم او زخم، یا دُمَل، یا شکستگى باشد باید مطابق دستور وضوى جبیره اى تیمّم جبیره اى کند.

مسأله 114ـ کسى که وظیفه او وضو یا غسل جبیره اى است، چنانچه مى داند تا آخر وقت عذر او برطرف نمى شود مى تواند در اوّل وقت نماز بخواند، امّا اگر امید دارد که تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتیاط واجب آن است که صبر کند.

مسأله 115ـ لازم نیست نمازهایى را که با وضو یا غسل جبیره اى مى خواند بعد از برطرف شدن عذر دوباره بخواند، مگر این که قبل از پایان وقت نماز، عذرش برطرف شود، در اینجا بنابر احتیاط واجب، باید نماز را دوباره بخواند.

 

چگونه وضو باطل مى شود؟

مسأله 116ـ اگر یکى از امور زیر از انسان سر بزند وضو باطل مى شود:

الف) خارج شدن ادرار یا مدفوع یا باد معده و روده از انسان.

ب) خواب; چنانچه گوش نشنود و چشم نبیند.

ج) چیزهایى که عقل را از بین مى برد; مانند دیوانگى، مستى، بیهوشى. (بنا بر احتیاط واجب).

د) آنچه سبب غسل شود; مانند جنابت ومَسّ میّت و مانند آن.

احکام تلاوت قرآن

مسأله 117ـ قرآن همیشه باید پاک و تمیز باشد و نجس کردن خط و ورق قرآن، حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را به طرز صحیحى آب بکشند.

مسأله 118ـ اگر جلد قرآن نجس شود و بى احترامى به قرآن باشد، باید آن را هم آب بکشند.

لَمس کردن خطوط قرآن

مسأله 119ـ دست زدن، بوسیدن و رساندن جایى از بدن به نوشته قرآن، براى کسى که وضو ندارد حرام است.

مسأله 120ـ در لمس نوشته قرآنى، فرقى بین آیات و کلمات، بلکه حروف و حتّى حرکاتِ آن نیست.

مسأله 121ـ در چیزى که قرآن بر آن نوشته شده است، بین کاغذ و زمین ودیوار و پارچه فرقى نیست.

مسأله 122ـ در نوشته قرآنى فرقى نیست که با قلم نوشته شده باشد یا چاپ یا گچ و یا چیز دیگر.

مسأله 123ـ اگر نوشته قرآنى در قرآن هم نباشد، لمس آن بدون وضو حرام است. مثل این که آیه اى از قرآن در کتاب دیگرى نوشته شده باشد.

مسأله 124ـ موارد زیر، لمس نوشته قرآن به حساب نمى آید و حرام نمى باشد:

* لمس آن از پشت شیشه، یا پلاستیک.

* لمس ورق قرآن و جلد آن و اطراف نوشته ها.

* لمس ترجمه قرآن، به هر لغتى باشد، مگر اسم خداوند که به هر لغتى باشد، لمس آن براى کسى که وضو ندارد حرام است، مانند کلمه «خدا».

مسأله 125ـ کلماتى که مشترک بین قرآن و غیر قرآن است مانند «مؤمن»، «اَلّذین» اگر نویسنده به قصد قرآن نوشته باشد لمس آن بدون وضو حرام است. (بنابر احتیاط).

مسأله 126ـ لمس خطوط قرآن بر جُنُب، حرام است.

مسأله 127ـ انسان جُنُب نباید آیات سجده واجب قرآن را بخواند.

غـسـل

گاهى براى نماز و سایر کارهایى که باید با وضو انجام داد، غسل واجب مى شود.

شیوه غسل کردن

مسأله 128ـ در غسل باید تمام بدن و سر و گردن شسته شود، خواه غسل واجب باشد; مانند جنابت، و یا مستحب، مانند غسل جمعه. به عبارت دیگر: تمام غسلها در عمل با یکدیگر فرقى ندارند مگر در نیّت.

مسأله 129ـ غسل را به دو صورت مى توان انجام داد: «ترتیبى» و «ارتماسى».

در غسل ترتیبى، ابتدا سر و گردن شسته مى شود، سپس نیمه راست بدن و بعد از آن نیمه چپ بدن.

 

در غسل ارتماسى، تمام بدن یکباره در آب قرار مى گیرد. پس براى انجام غسل ارتماسى باید آب قدرى باشد که انسان بتواند تمام بدن را یکجا در آب فرو ببرد.

شرایط صحیح بودن غسل

مسأله 130ـ تمام شرطهایى که براى صحیح بودن وضو گفته شد،(1) در صحیح بودن غسل هم شرط است، بجز موالات. و همچنین لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید.

مسأله 131ـ اگر در بین غسل، کارى که وضو را باطل مى کند انجام دهد مثلا ادرار کند غسل او باطل نمى شود، ولى براى نماز و مانند آن باید وضو بگیرد.

مسأله 132ـ تمام غسلهاى واجب و همچنین غسلهاى مستحبّى که با دلیل معتبر ثابت شده (مثل غسل جمعه، غسل احرام، غسل شبهاى قدر و مانند آن) کفایت از وضو مى کند.

مسأله 133ـ کسى که چند غسل بر او واجب است، مى تواند به نیّت همه آنها یک غسل بجا آورد. و اگر تنها یکى از آنها بخاطرش باشد و براى آن غسل کند بقیّه از او ساقط مى شود هرچند نیّت نکرده باشد.

مسأله 134ـ در غسل ارتماسى باید تمام بدن پاک باشد، ولى در غسل ترتیبى پاک بودن تمام بدن لازم نیست، بنابراین اگر هر قسمتى را پیش از غسل دادنِ همان قسمت، آب بکشد کافى است.

مسأله 135ـ غسل جبیره اى مثل وضوى جبیره اى است.(2)

مسأله 136ـ کسى که روزه واجب گرفته، نمى تواند در حال روزه غسل ارتماسى انجام دهد، چون روزه دار نباید تمام سر را در آب فرو برد. ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى کند. صحیح است.

مسأله 137ـ در غسل لازم نیست تمام بدن با دست شسته شود، و چنانچه با نیّت غسل، هرطور آب را به تمام بدن برساند کافى است.

مسأله 138ـ کسى که زیادتر از معمول در حمام آب مى ریزد، غسل او اشکال دارد.

مسأله 139ـ هرگاه کسى جنب شده و نماز خوانده است، اگر بعداً شک کند که غسل کرده یا نه، آن نماز صحیح است ولى براى نمازهاى بعد باید غسل کند.

 

 


1 . شرایط وضو در مسأله 82 گذشت.

2 . احکام وضوى جبیره اى در صفحه 41 گذشت.

احکام غسل

غسلهاى واجب

مسأله 140ـ غسلهاى واجبى که مربوط به مردان است عبارتند از:

الف) جنابت; ب) میّت; ج) مسّ میّت; د) غسل مستحبّى که به سبب نذر واجب مى شود.

غسل جنابت

مسأله 141ـ اگر از انسان مَنى(1) بیرون آید، هرچند در خواب باشد، جُنُب مى شود و باید براى نماز و کارهایى که نیاز به طهارت دارد، غسل جنابت انجام دهد.

مسأله 142ـ اگر منى از جاى خود حرکت کند، ولى بیرون نیاید، سبب جنابت نمى شود.

مسأله 143ـ کسى که مى داند منى از او خارج شده است و یا مى داند آنچه بیرون آمده منى مى باشد، جنب است و باید غسل کند.

مسأله 144ـ اگر از مرد رطوبتى خارج شود که نداند ادرار است یا منى یا غیر اینها، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده، آن رطوبت منى است، ولى اگر یکى از این دو نشانه در آن وجود نداشته باشد آن رطوبت منى نمى باشد، ولى نسبت به مریض لازم نیست که با جستن بیرون آید بلکه اگر رطوبت هنگامى بیرون آید که به اوج شهوت جنسى رسیده باشد، حکم منى دارد.

مسأله 145ـ هرگاه منى از جاى خود حرکت کند اما از ریختن آن به بیرون جلوگیرى به عمل آورد، یا به علت دیگر بیرون نیاید، غسل واجب نیست. همچنین اگر شک کند که بیرون آمده یا نه.

مسأله 146ـ غالباً بعد از بیرون آمدن منى بدن سست مى شود ولى این موضوع جزء شرایط قطعى و نشانه هاى آن نیست.

مسأله 147ـ مستحبّ است انسان بعد از بیرون آمدن منى ادرار کند و اگر ادرار نکند و بعد از غسل رطوبتى از او خارج شود که نداند منى است یا رطوبتِ دیگر، دوباره باید غسل کند.

 

 


1 . مَنى = مایعى است که از غدد تناسلى به سبب آمیزش یا احتلام در اوج شهوت جنسى از مجراى ادرار خارج مى شود.

کارهایى که بر جنب حرام است

مسأله 148ـ چند کار بر جنب حرام است:

الف) رساندن جایى از بدن به خطّ قرآن، اسم خداوند و بنابر احتیاط واجب اسامى پیامبران و امامان(علیهم السلام).

ب) رفتن به مسجدالحرام و مسجدالنبى(صلى الله علیه وآله) هرچند از یک در وارد شود و از در دیگر بیرون رود.

ج) توقّف در سایر مساجد و حرم امامان(علیهم السلام); ولى اگر از یک در برود و از در دیگر خارج شود یا براى برداشتن چیزى برود مانعى ندارد; امّا هنگامى که جنب غسل کند و یا در صورت عدم توانایى بر غسل، تیمّم کند، تمام این امور بر او حلال مى شود.

د) خواندن آیه هاى سجده واجب که در چهار سوره قرآن آمده است: 1. سوره سجده، 2. سوره فُصِّلت، 3. سوره نَجم، 4. سوره عَلَق.

مسأله 149ـ اگر شخصى در خانه اش مکانى را براى نماز قرار دهد (و همچنین در مؤسّسه یا اداره اى) حکم مسجد ندارد.

مسأله 150ـ توقّف در حرم امامزاده ها مثل حرم حضرت معصومه(علیها السلام)در حال جنابت اشکال ندارد; ولى توقّف در مساجدى که کنار حرم ها ساخته اند، حرام است.

غسل میّت

مسأله 151ـ هرگاه مسلمانى از دنیا برود، باید او را غسل داده و کفن کنند و بر او نماز بخوانند، سپس دفن کنند.(1)

 


1 . براى آشنایى با احکام اموات مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 507 به بعد مراجعه کنید.

غسل مسّ میّت

مسأله 152ـ اگر کسى جایى از بدن خود را به بدن انسان مرده اى که سرد شده و غسلش نداده اند برساند، باید غسل مسِّ میّت کند.

مسأله 153ـ غسل مسّ میّت مثل غسل جنابت است و کفایت از وضو نیز مى کند هر چند احتیاط مستحب آن است که وضو بگیرد.

تــیمّم

مسأله 154ـ در چند مورد باید به جاى وضو و غسل تیمّم کرد:

الف) دسترسى به آب نداشته باشد.

ب) آب براى انسان ضرر داشته باشد; مثلاً به سبب استعمال آب بیمارى در او پیدا مى شود یا بیماریش شدّت مى یابد و یا دیر خوب مى شود.

ج) اگر آب را به مصرف وضو یا غسل برساند، خودش یا همسر او یا فرزندانش یا رفیقش و یا کسانى که به او مربوطند از تشنگى هلاک مى شوند یا بیمار مى شوند، یا به قدرى تشنه مى شوند که تحمّل آن سخت است (حتّى حیوانى که در اختیار اوست نیز همین حکم را دارد).

د) بدن یا لباس او نجس است و آب بیش از تطهیر و آب کشیدن آن ندارد، و لباس دیگرى نیز ندارد.

هـ) وقت به قدرى تنگ است، که اگر بخواهد وضو بگیرد یا غسل کند، تمام نماز یا مقدارى از آن، بعد از وقت خوانده مى شود.

دستور تیمّم

مسأله 155ـ در تیمّم پنج چیز واجب است:

الف) نیّت

ب) زدن کف دو دست با هم بر چیزى که تیمّم بر آن صحیح است.

ج) کشیدن هر دو دست بر تمام پیشانى و دو طرف آن، از جایى که موى سر مى روید تا روى ابروها و بالاى بینى.

د) کشیدن کفِ دستِ چپ بر تمام پشت دستِ راست.

هـ) کشیدنِ کف دست راست بر تمام پشت دست چپ (انگشتان هم جزء کف دست مى باشند).

مسأله 156ـ براى آن که یقین کند تمام پشت دست را مسح کرده، باید کمى بالاتر از مچ را هم مسح کند، ولى مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسأله 157ـ انسان باید براى تیمّم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر مانع دیگرى نیز در پیشانى یا دستها وجود دارد برطرف کند.

مسأله 158ـ تمام کارهاى تیمّم باید با قصد تیمّم و براى اطاعت خداوند انجام شود، و همچنین باید معلوم کند که تیمّم به جاى وضو است یا غسل، و این همان نیّت تیمّم است.

چیزهایى که تیمّم بر آنها صحیح است

مسأله 159ـ تیمّم بر خاک، ریگ، کلوخ و سنگ، صحیح است، به شرط این که پاک باشد و غصبى نباشد.

احکام تیمّم

مسأله 160ـ تیمّمى که به جاى وضو است با تیمّمى که به جاى غسل است فرقى ندارد. ولى بهتر است در تیمّم به جاى غسل بعد از مسح پیشانى یک بار دیگردستها را به زمین بزند و فقط پشت دستها را مسح کند.

مسأله 161ـ کسى که بجاى وضو تیمّم کرده است، اگر یکى از چیزهایى که وضو را باطل مى کند از او سر بزند تیمّمش باطل مى شود.

مسأله 162ـ کسى که به جاى غسل، تیمّم کرده، هرگاه یکى از چیزهایى که غسل را باطل مى کند، پیش آید تیمّمش باطل مى شود; مثلاً اگر به جاى غسل جنابت تیمّم کرده، اگر دوباره جنب شود تیمّمش باطل مى شود.

مسأله 163ـ تیمّم در صورتى صحیح است که انسان نتواند وضو بگیرد، یا غسل کند; بنابراین اگر بدون عذر تیمّم کند، صحیح نیست و اگر عذر داشته باشد و برطرف شود; مثلاً آب نداشته، و آب پیدا کند، تیمّم او باطل مى شود.

مسأله 164ـ هرگاه به جاى غسل تیمّم کند لازم نیست وضو بگیرد، یا تیمّم دیگرى بدل از وضو کند، خواه غسل جنابت باشد یا غسلهاى دیگر، ولى احتیاط مستحب آن است که در غسلهاى دیگر وضو بگیرد یا اگر نمى تواند تیمّم دیگرى بدل از وضو کند.

نمـاز

نماز رابطه انسان با خدا و مایه صفاى روح و پاکى دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است.

نماز مهمترین عبادت است که اگر قبول درگاه خداوند بزرگ شود، عبادتهاى دیگر نیز قبول مى گردد و اگر نماز پذیرفته نشود، اعمال دیگر نیز ارزش نخواهد داشت.

همان طور که اگر انسان، در شبانه روز پنج نوبت، خود را در نهر آبى شستشو دهد، هیچ گونه آلودگى در بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاک مى کند و غبار معصیت را از دلها مى شوید.

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى و وصایا و سفارشهاى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) از مهمترین کارهایى که روى آن تأکید شده نماز است. بدین جهت ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب مى شود.

 

سزاوار است انسان نماز را اوّل وقت بخواند، و به آن اهمیّت بسیار دهد، و از تند خواندن نماز، که ممکن است مایه خرابى آن گردد، جدّاً بپرهیزد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «کسى که به نماز اهمّیّت ندهد و آن را سبک شمارد، سزاوار عذاب آخرت است».

روح نماز «حضور قلب» است، بنابراین باید عوامل حضور قلب را در خود تقویت کند، مثل این که معانى کلمات نماز را بفهمد، و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد، و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسى سخن مى گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خدا بسیار کوچک ببیند.

سزاوار است نمازگزار کارهایى که ثواب نماز را کم مى کند بجا نیاورد; مثلاً با حالت خواب آلودگى نماز نخواند و در نماز به آسمان نگاه نکند. در برابر منظره هایى که جلب توجه مى کند به نماز نایستد، بلکه کارهایى که ثواب نماز را زیاد مى کند بجا آورد; مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، خود را خوشبو کند، دندانهایش را مسواک بزند و موهایش را شانه کند.

اقسام نماز

براى آشنایى با مسائل و احکام نماز، ابتدا یادآور مى شویم که نماز یا واجب است و یا مستحب. نمازهاى واجب هم دو دسته اند; برخى از آنها تکلیف هر روزه مى باشد که باید در هر شبانه روز و در زمانهاى خاصّى بجا آورده شود و برخى دیگر نمازهایى هستند که گاهى اوقات به سببى خاص واجب مى شود و برنامه همیشگى و هر روزه نیست.

 

مسأله 165ـ نمازهاى هر روزه، پنج نماز و مجموع آنها هفده رکعت است.

نماز صبح: دو رکعت

نماز ظهر: چهار رکعت

نماز عصر: چهار رکعت

نماز مغرب: سه رکعت

نماز عشا: چهار رکعت

وقت نمازهاى روزانه

مسأله 166ـ وقت نماز صبح از اذان صبح تا طلوع آفتاب است که در این مدّت باید خوانده شود و هرچه به اذان صبح نزدیکتر باشد بهتر است.

وقت نماز ظهر و عصر از ظهر شرعى تا غروب است، و به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتى از اوّل وقت، مخصوص نماز ظهر و به همین مقدار که به غروب مانده مخصوص نماز عصر است.

وقت نماز مغرب و عشا از مغرب تا نصف شب است و به اندازه خواندن یک نماز سه رکعتى از اوّل وقت، مخصوص نماز مغرب و به اندازه یک نماز چهار رکعتى که به نصف شب مانده است مخصوص نماز عشا مى باشد. و احتیاط آن است که اگر از نصف شب بگذرد نیّت ما فى الذّمه کند (یعنى آنچه خدا به او دستور داده، خواه ادا باشد یا قضا).

 

وقت صبح

مسأله 167ـ نزدیک اذان صبح، از طرف مشرق، سپیده اى رو به بالا حرکت مى کند که آن را «فجر اوّل» گویند، هنگامى که آن سپیده، شفّاف و پهن شد، «فجر دوّم» و ابتداى وقت نماز صبح است.

مسأله 168ـ وقت اذان صبح (براى نماز و روزه) در شبهاى مهتابى و غیر مهتابى یکسان است و معیار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمایان نباشد.

 

وقت ظهر

مسأله 169ـ اگر چوب یا چیزى مانند آن را عمود بر زمین قرار دهیم، صبح که خورشید طلوع مى کند، سایه آن به طرف مغرب مى افتد و هرچه آفتاب بالا مى آید سایه کم مى شود، وقتى که سایه آن به کمترین مقدار رسید و رو به افزایش گذاشت، «ظهر شرعى» و ابتداى وقت نماز ظهر است.(1) (و به عبارت دیگر خورشید از روى نقطه جنوب بگذرد).

 

وقت مغرب

مسأله 170ـ «مغرب» موقعى است که آفتاب غروب کند و احتیاط آن است که سرخى طرف مشرق، که بعد از غروب آفتاب پیدا مى شود از بالاى سر بگذرد.

 

وقت نیمه شب

مسأله 171ـ براى محاسبه نیمه شب، که پایان وقت نماز عشا به دست مى آید، احتیاط واجب آن است که فاصله بین غروب آفتاب تا اذان صبح را نصف کنیم.(2)

 


1 . در برخى از شهرها، از جمله مکّه، گاهى اوقات موقع ظهر، سایه از بین مى رود، در این اماکن بعد از آن که سایه دوباره پیدا شد، معلوم مى شود ظهر شده است.

2 . تقریباً یازده ساعت و ربع که از ظهر شرعى بگذرد آخر وقت نماز مغرب و عشاست; مثلاً اگر ظهر شرعى ساعت 15/12 دقیقه باشد، نیمه شب ساعت 30/11 دقیقه است.

 

احکام وقت نماز

مسأله 172ـ نمازهاى غیر روزانه داراى وقت مشخّصى نمى باشد، و بستگى به زمانى دارد که به علّتى آن نماز واجب شود; مثلاً نماز آیات بستگى به زلزله یا کسوف یا خسوف و یا حادثه اى دارد که پیش آمده است و نماز میّت، زمانى واجب مى شود که مسلمانى از دنیا برود.

مسأله 173ـ اگر تمام نماز قبل از وقت خوانده شود و یا عمداً نماز را قبل از وقت شروع کند، نماز باطل است.

]اگر نماز در وقت خودش خوانده مى شود، در اصطلاحِ احکام گویند: نماز «ادا» است و اگر نماز بعد از گذشتن وقت خوانده شود، در اصطلاح گویند: نماز «قضا» شده است.

مسأله 174ـ انسان باید نماز را در وقت معیّن آن بخواند و اگر عمداً در آن وقت نخواند، گناهکار است.

مسأله 175ـ مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند، و هرچه به اوّل وقت نزدیکتر باشد بهتر است، مگر آن که تأخیر آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 176ـ اگر وقت نماز تنگ باشد به گونه اى که اگر بخواهد مستحبّات نماز را بجا آورد، بخشى از نماز بعد از وقت خوانده مى شود نباید مستحبّات را بجا آورد، مثلاً اگر بخواهد قنوت بخواند، وقت مى گذرد، نباید قنوت را بخواند.

مسأله 177ـ انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر و نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است. ولى اگر سهواً باشد مانعى ندارد.

قبله

مسأله 178ـ خانه کعبه، که در شهر مکّه و در مسجدالحرام قرار دارد، «قبله» ما مسلمانهاست و نمازگزار باید رو به آن نماز بخواند.

مسأله 179ـ کسى که بیرون شهر مکّه و دور از آن است اگر طورى بایستد که بگویند رو به قبله نماز مى خواند، کافى است. قبله را مى توان به وسیله قبله نما یا قبله مساجد یا قبور مسلمانان تشخیص داد.

پوشاندن بدن در نماز

مسأله 180ـ پسران و مردان در نماز، باید عورت (شرم گاه خود) را بپوشانند و بهتر است از ناف تا زانو پوشانده شود.

مسأله 181ـ احتیاط آن است که مرد لباس مخصوص زنان و زن لباس مخصوص مردان را نپوشد، ولى نماز با آن اشکال ندارد.

مسأله 182ـ لباس نمازگزار باید این شرایط را داشته باشد:

1. پاک باشد.(نجس نباشد)

 

2. مباح باشد.(غصبى نباشد)

3. از اجزاى مردار نباشد; حتّى کمربند و کلاه، ولى اگر آن را سر بریده باشند، هرچند مطابق دستور اسلام نباشد، پاک است و مى توان در آن نماز خواند.

4. از حیوان حرام گوشت نباشد، مثلاً از پوست پلنگ یا روباه تهیّه نشده باشد.

5. اگر نمازگزار مرد است لباس او طلاباف یا ابریشم خالص نباشد.

6. زینت طلا مانند انگشتر طلا یا ساعت مچى طلا و مانند آن براى پسران و مردان حرام است و نماز با آن نیز باطل است و احتیاط واجب آن است که از استعمال عینک طلا نیز خوددارى شود.

مسأله 183ـ علاوه بر لباس، بدن نمازگزار نیز باید پاک باشد.

مسأله 184ـ اگر انسان بداند بدن یا لباسش نجس است ولى هنگام نماز فراموش کند و با آن نماز بخواند نمازش باطل است.

مسأله 185ـ در موارد زیر اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند صحیح است:

الف) نداند بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز متوجّه شود.

ب) به واسطه زخمى که در بدن اوست، بدن یا لباسش نجس شده و آب کشیدن یا عوض کردن آن لباس هم دشوار است.

ج) لباس یا بدن نمازگزار به خون نجس شده است; ولى مقدار آلودگى کمتر از دِرْهَم ]تقریباً به اندازه یک بند انگشت [است.(1)

د) ناچار باشد که با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، مثلاً آب براى آب کشیدن آن ندارد و لباس پاک هم ندارد.

مسأله 186ـ اگر لباسهاى کوچک نمازگزار; مثل دستکش و جوراب، نجس باشد، و یا دستمال کوچک نجسى در جیب داشته باشد، چنانچه از اجزاى مردار یا حرام گوشت نباشد اشکال ندارد.

مسأله 187ـ پوشیدن عبا و لباس سفید و پاکیزه ترین لباسها و خوشبو کردن خود و دست کردن انگشترى عقیق در نماز، مستحب است.

مسأله 188ـ پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ و لباسى که نقش صورت دارد و باز بودن دکمه هاى لباس در نماز مکروه است. بهتر است در غیر نماز هم از آن پرهیز شود، مگر پوشیدن لباس مشکى در عزاى معصومین(علیهم السلام) یا بستگان.

 


1 . این مسأله چند استثنا دارد که براى آشنایى مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 781 مراجعه کنید.

 

مکان نمازگزار

مسأله 189ـ مکانى که انسان بر آن نماز مى خواند باید داراى شرایط زیر باشد:

الف) مباح باشد (غصبى نباشد).

ب) بى حرکت باشد (مانند اتومبیل در حال حرکت نباشد; ولى در قطار و هواپیما اگر انسان بتواند تعادل خود را حفظ کند و سمت قبله را مراعات نماید نماز خواندن مانعى ندارد).

ج) جاى آن تنگ و سقف آن کوتاه نباشد تا بتواند قیام و رکوع و سجود را بطور صحیح انجام دهد.

د) جایى که پیشانى را مى گذارد (در حال سجده) پاک باشد.

هـ) مکان نمازگزار اگر نجس است، تر نباشد که به بدن یا لباس وى سرایت کند، ولى اگر خشک باشد، مانعى ندارد.

و) جایى که پیشانى را به سجده مى گذارد، از جاى قدمهاى او، بیش از چهار انگشتِ بسته پست تر یا بلندتر نباشد; ولى اگر شیب زمین کم باشد، اشکال ندارد.(1)

 

 


1 . در رساله توضیح المسائل، شرایط دیگرى نیز آمده است که براى آشنایى بیشتر مى توانید به مسأله 792 به بعد مراجعه کنید.

احکام مکان نمازگزار

مسأله 190ـ در حال ناچارى نماز خواندن بر چیزى که حرکت مى کند، مانند اتومبیل و در جایى که سقف آن کوتاه است و یا جایش تنگ است، مانند سنگر، اشکال ندارد.

مسأله 191ـ باید در نماز، زن عقب تر از مرد بایستد و جاى سجده او از جاى سجده مرد کمى عقب تر باشد و گرنه نماز باطل است. در این حکم محرم و غیر محرم تفاوتى ندارند، ولى اگر میان مرد و زن دیوار یا پرده و مانند آن باشد یا به اندازه ده زراع (تقریباً 5 متر) فاصله باشد، اشکال ندارد.

مسأله 192ـ اگر زن در کنار مرد یا جلوتر بایستد و با هم وارد نماز شوند نماز هر دو باطل است اما اگر یکى قبلا وارد نماز شده، نماز او صحیح و نماز دومى باطل است.

مسأله 193ـ انسان باید رعایت ادب را بکند و جلوتر از قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله)و امامان(علیهم السلام) نماز نخواند، و اگر موجب هتک احترام شود، نماز باطل است.

مسأله 194ـ مستحبّ است، انسان نمازهاى واجب را در مسجد بخواند، و در اسلام بر این مسأله سفارش بسیار شده است.

احکام مسجد

مسأله 195ـ در اسلام به مسجد اهمّیّت زیادى داده شده است زیرا:

1. زیاد رفتن به مسجد براى عبادت مستحب است.

2. رفتن به مسجدى که نمازگزار ندارد مستحب است.

3. همسایه مسجد اگر عذرى نداشته باشد مکروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

4. مستحب است، انسان با کسى که در مسجد حاضر نمى شود، غذا نخورد، در کارها با او مشورت نکند، همسایه او نشود، از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

مسأله 196ـ کسى که در مسجد نشسته اگر دیگرى جاى او را غصب کند و در آن نماز بخواند بنابر احتیاط واجب باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله 197ـ این کارها در رابطه با مسجد، حرام است:

1. زینت کردن مسجد با طلا.

 

2. خرید و فروش مسجد، هرچند خراب شده باشد.

3. نجس کردن مسجد، و چنانچه نجس شود باید فوراً تطهیر کنند.

4. بردن خاک و ریگ از مسجد به جاى دیگر، مگر خاکهاى زیادى، مانند خاکروبه.

مسأله 198ـ این کارها در رابطه با مسجد، مستحب است:

1. زودتر به مسجد رفتن.

2. چراغ مسجد را روشن کردن.

3. تمیز کردن مسجد.

4. هنگام وارد شدن، ابتدا پاى راست را داخل مسجد گذاشتن که نشانه احترام به مسجد است.

5. هنگام بیرون آمدن از مسجد اوّل پاى چپ را بیرون گذاشتن.

6. خواندن دو رکعت نماز مستحبّى به عنوان تحیّت مسجد.

7. خوشبو کردن خود و پوشیدن بهترین لباسهاى خود براى رفتن به مسجد.

مسأله 199ـ این کارها در رابطه با مسجد، مکروه است:

1. عبور از مسجد به عنوان محلّ عبور.

2. انداختن آب دهان و بینى در مسجد.

3. خوابیدن در مسجد، مگر در حال ناچارى.

4. صدا را بلند کردن، مگر براى اذان.

5. خرید و فروش در مسجد.

6. سخن گفتن از امور دنیا.

 

7. رفتن به مسجد براى کسى که سیر یا پیاز خورده و بوى دهانش مردم را آزار مى دهد.

آمادگى براى نماز

اکنون، پس از فراگرفتن مسائل وضو، غسل، تیمّم، وقت نماز، لباس و مکان نمازگزار آماده شروع نماز مى شویم:

اذان و اقامه

مسأله 200ـ مستحب است، نمازگزار قبل از نمازهاى یومیّه، ابتدا اذان بگوید و بعد از آن اِقامه، و سپس نماز را شروع کند.

اذان

اَللهُ اَکْبَر   4 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إِلاّ الله   2 مرتبه

گواهى مى دهم که جز آفریدگار جهان، خدایى نیست.

اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله   2 مرتبه

گواهى مى دهم که محمّد فرستاده خداست.

حَىَّ عَلىَ الصَّلاةِ   2 مرتبه

بشتابید بسوى نماز.

حَىَّ عَلىَ الفَلاحِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى رستگارى.

 

حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى بهترین کارها.

اَللهُ اَکْبَرُ   2 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

لا اِلهَ إلاّ الله   2 مرتبه

جز آفریدگار جهان معبودى نیست.

اقامه

اَللهُ اَکْبَر   2 مرتبه

جز آفریدگار جهان معبودى نیست.

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إِلاّ الله   2 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله   2 مرتبه

گواهى مى دهم که محمّد فرستاده خداست.

حَىَّ عَلىَ الصَّلاةِ   2 مرتبه

بشتابید بسوى نماز.

حَىَّ عَلىَ الفَلاحِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى رستگارى.

حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ   2 مرتبه

بشتابید به سوى بهترین کارها.

قَدْ قامَتِ الصَّلاة   2 مرتبه

همانا نماز برپا شد.

 

اَللهُ اَکْبَرُ   2 مرتبه

خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

لا اِلهَ إلاّ الله   1 مرتبه

جز آفریدگار جهان معبودى نیست.

مسأله 201ـ جمله «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیًّا وَلِىُّ الله; گواهى مى دهم که على ولىّ خدا بر همه خلق است» جزءِ اذان و اقامه نیست، ولى خوب است بعد از «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» به قصد قربت و تبرّک گفته شود.

 

احکام اذان و اقامه

مسأله 202ـ اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقتِ نماز گفته شود و اگر قبل از وقت بگوید باطل است.

مسأله 203ـ اقامه باید بعد از اذان گفته شود و اگر آن را قبل از اذان بگوید صحیح نیست.

مسأله 204ـ بین جمله هاى اذان و اقامه نباید، زیاد فاصله شود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

مسأله 205ـ اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، کسى که با آن جماعت نماز مى خواند، نباید براى خود اذان و اقامه بگوید.

مسأله 206ـ اگر انسان براى خواندن نماز جماعت به مسجد برود و ببیند نماز جماعت تمام شده و براى نماز جماعت اذان و اقامه گفته شده باشد، تا وقتى که صفها بهم نخورده و جمعیّت متفرّق نشده است، بنابر احتیاط واجب نباید براى نماز خود اذان و اقامه بگوید.

 

مسأله 207ـ نماز مستحبّى اذان و اقامه ندارد، همچنین نمازهاى واجب دیگر غیر از نماز یومیّه.

اعمال نماز

مسأله 208ـ نماز با گفتن «اَللهُ اَکْبَرُ» شروع مى شود و با سلام به پایان مى رسد.

مسأله 209ـ آنچه در نماز انجام مى شود یا واجب است و یا مستحب.

مسأله 210ـ واجبات نماز، یازده چیز است که برخى رُکن و برخى غیر رُکن است.

واجبات نماز

نیّت ; تکبیرة الإحرام ; قیام (ایستادن هنگام تکبیرة الإحرام و قیام متّصل به رکوع، یعنى ایستادن پیش از رکوع) ; رکوع ; سجود ; قرائت ; ذکر ; تشهّد ; سلام ; ترتیب و موالات.

رکنهاى نماز

نیّت ; تکبیرة الإحرام ; قیام ; رکوع ; سجود.

فرق بین رُکن و غیر رُکن

مسأله 211ـ ارکان نماز، اجزاى اساسى آن به شمار مى آید و چنانچه یکى از آنها بجا آورده نشود و یا اضافه شود، هرچند بر اثر فراموشى هم باشد، نماز باطل است; امّا واجبات دیگر، گرچه انجام آنها لازم است ولى چنانچه از روى فراموشى، کم یا زیاد شود نماز باطل نمى شود; ولى اگر عمداً ترک شود، یا کم و زیاد شود، نماز باطل مى شود.

احکام واجبات نماز

نیّت

مسأله 212ـ نمازگزار، از آغاز تا پایان نماز، باید بداند چه نمازى مى خواند و باید آن را براى انجام فرمان خداوند عالَم بجا آورد.

مسأله 213ـ به زبان آوردن نیّت در نماز و سایر عبادات، لازم نیست، ولى چنانچه به زبان هم بگوید اشکال ندارد.

مسأله 214ـ نماز، باید از هر گونه ریا و خودنمایى به دور باشد، یعنى نماز را تنها براى انجام فرمان خداوند بجا آورد و چنانچه تمام نماز یا قسمتى از آن، براى غیر خدا باشد، باطل است. همچنین اگر قصد او خدا و ریا هر دو باشد باز هم باطل است.

مسأله 215ـ کسى که شک دارد زمان و مهلت خواندن نماز واجب تمام شده یا نه مى تواند به نیت «ما فى الذمّه» (یعنى آنچه وظیفه اوست) بخواند.

تکبیرة الإحرام

مسأله 216ـ همانگونه که گذشت نماز با گفتن «اَللّهُ اَکْبَرُ» آغاز مى شود و به آن «تَکْبیرَةُ الإِحرام» مى گویند (چون با همین تکبیر است که بسیارى از

کارها که قبل از نماز جایز بوده، بر نمازگزار حرام مى شود، مانند خوردن و آشامیدن، خندیدن و گریستن و سخن گفتن).

مسأله 217ـ «اللهُ اَکْبَرُ» مانند سایر ذکرهاى نماز و حمد و سوره باید به عربى صحیح گفته شود و عربى غلط یا ترجمه آن کافى نیست.

مسأله 218ـ مستحب است نمازگزار موقع گفتن تکبیرة الاحرام و تکبیرهاى بین نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد (کف دستها رو به قبله باشد).

قیام

مسأله 219ـ قیام; یعنى ایستادن. نمازگزار باید تکبیرة الاحرام و قرائت را در حال قیام و آرامش بدن بخواند.

مسأله 220ـ اگر رکوع را فراموش کند و بعد از قرائت به سجده برود و قبل از وارد شدن به سجده یادش بیاید، باید برخیزد و بایستد سپس به رکوع برود و پس از آن سجده ها را بجا آورد (این همان قیام متّصل به رکوع است).

مسأله 221ـ نمازگزار باید موقع ایستادن هردو پا را بر زمین بگذارد، ولى لازم نیست سنگینى بدن روى هر دو پا مساوى باشد.

مسأله 222ـ در موقع قیام نباید بدن و پاها را حرکت دهد و به طرفى خم شود یا به جایى تکیه کند، ولى اگر از روى ناچارى باشد، مانعى ندارد.

مسأله 223ـ اگر پاها را بیش از اندازه گشاد بگذارد بطورى که از شکل ایستادن بیرون رود نمازش باطل است، مگر این که ناچار باشد.

 

مسأله 224ـ کسى که به هیچ وجه حتّى با تکیه کردن بر عصا یا دیوار نتواند ایستاده نماز بخواند، باید نشسته، رو به قبله نماز بخواند، و اگر نشسته هم نتواند، باید خوابیده بخواند. نخست به طرف راست رو به قبله و اگر نمى تواند روى طرف چپ و اگر نمى تواند به پشت بخوابد و صورت و سینه رو به آسمان و پاها رو به قبله باشد.

مسأله 225ـ واجب است بعد از رکوع بطور کامل بایستد و سپس به سجده برود و چنانچه این قیام از روى عمد ترک شود نماز باطل است.

قرائت

مسأله 226ـ در رکعت اوّل و دوم نمازهاى روزانه، انسان باید اوّل حمد و بعد از آن یک سوره کامل قرآن (مثلاً سوره توحید) را بخواند:

سوره حمد

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*

به نام خداوند بخشنده مهربان.

* «اَلْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمینَ».

ستایش، مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

* «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ».

بخشنده و مهربان است.

* «مالِکِ یَوْمِ الدّین».

(خداوندى که) مالک روز جزاست.

 

* «اِیّاکَ نَعْبُدُ وَاِیّاکَ نَسْتَعِینُ».

(پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.

* «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».

ما را به راه راست هدایت کن.

* «صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم».

راه کسانى که به آنان نعمت دادى.

* «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّالّینَ».

نه کسانى که مورد غضب واقع شده اند و نه گمراهان.

 

سوره توحید

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*

به نام خداوند بخشنده مهربان.

* «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ».

بگو: او خداوند، یکتا و یگانه است.

* «اَللّهُ الصَّمَدُ».

خداوند بى نیاز است که همه نیازمندان قصد او مى کنند.

* «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ».

(هرگز) نزاد و زاده نشد.

* «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ».

براى او هیچ گاه شبیه و مانندى نبوده است.

و در رکعت سوم و چهارم نماز، باید فقط سوره حمد، یا سه مرتبه تسبیحات اربعه خوانده شود و اگر یک مرتبه هم بخواند کافى است.

تسبیحات اربعه

«سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُللهِِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ»

منزّه است خدا و ستایش مخصوص خداست، و جز آفریدگار جهان معبودى نیست و خدا از همه چیز و همه کس برتر است.

احکام قرائت

مسأله 227ـ مستحب است در رکعت اول نماز پیش از خواندن حمد بگوید: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» و نیز مستحب است حمد و سوره و ذکرهاى نماز را شمرده بخواند و آیات را به هم نچسباند و مخصوصاً به معناى آنها توجه داشته باشد.

مسأله 228ـ شایسته است در نمازها در رکعت اوّل سوره «إِنّا أَنْزَلْناهُ» و در رکعت دوم سوره «قُلْ هُو اللهُ اَحَد» را بخواند و هیچ سوره اى را در هر دو رکعت تکرار نکند مگر سوره «قُلْ هُو اللهُ» و سزاوار نیست در تمام نمازهاى شبانه روز سوره «قُلْ هُو اللهُ» را ترک کند.

مسأله 229ـ در رکعت سوم و چهارم نماز باید حمد یا تسبیحات، آهسته خوانده شود.

مسأله 230ـ در نماز ظهر و عصر، قرائت رکعت اوّل و دوم نیز باید آهسته خوانده شود; ولى در سایر ذکرها در همه نمازها مخیّر است بلند یا آهسته بخواند.

مسأله 231ـ واجب است مردان حمد و سوره نماز «ظهر» و «عصر» را آهسته و حمد و سوره نماز «صبح» و «مغرب» و «عشا» را بلند بخوانند.

 

مسأله 232ـ تکبیر و حمد و سوره و سایر ذکرهاى نماز را باید طورى بخواند که اگر مانعى در کار نباشد حدّاقل خودش آن را بشنود.

مسأله 233ـ اگر در جایى که باید نماز را بلند بخواند، عمداً آهسته بخواند یا در جایى که باید آهسته بخواند،عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است، ولى اگر از روى فراموشى یا ندانستن مسأله باشد، صحیح است.

مسأله 234ـ اگر در بین خواندن حمد و سوره بفهمد اشتباه کرده است; مثلاً مى بایست بلند بخواند ولى آهسته خوانده، لازم نیست مقدارى را که خوانده، دوباره بخواند ولى باید ادامه آن را بلند بخواند.

مسأله 235ـ انسان باید مسائل و قرائت نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسى که اصلاً نمى تواند به طور کامل قرائت صحیح را یاد بگیرد، باید هر طور که مى تواند بخواند و احتیاط مستحب است که نماز را به جماعت بجا آورد.

مسأله 236ـ در تنگى وقت یا در جایى که ترس از دزد یا درنده اى باشد مى توان سوره را ترک کرد و همچنین در جایى که عجله براى کار مهمى داشته باشد.

رکوع

مسأله 237ـ نمازگزار در هر رکعت بعد از قرائت حمد و سوره، باید به اندازه اى خم شود که بتواند دست را به زانو بگذارد و این عمل را «رکوع» مى گویند. و واجب است در حال رکوع ذکر بگوید.

مسأله 238ـ در رکوع، سه مرتبه «سُبْحانَ اللهِ» یا یک مرتبه «سُبْحانَ رَبِّىَ العَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ; خداى خود را، که بزرگ است، منزّه مى دانم و مى ستایم» بگوید.

مسأله 239ـ مستحب است پیش از رفتن به رکوع در حالى که راست ایستاده «اللهُ اَکْبَر» بگوید و در حال رکوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد، گردن را بکشد و مساوى پشت نگه دارد و میان دو قدم نگاه کند و بعد از آن که از رکوع برخاست و راست ایستاد در حالى که بدن آرام است بگوید: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه».

مسأله 240ـ در موقع ذکر واجب باید بدن آرام باشد و براى ذکر مستحب نیز اگر آن را به قصد ذکر رکوع مى گوید آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 241ـ کسى که نمى تواند به اندازه رکوع خم شود اگر بتواند باید به چیزى تکیه کند و رکوع نماید و اگر آن هم ممکن نشود باید به هر اندازه که ممکن است خم شود و اگر هیچ نتواند خم شود باید رکوع را به صورت نشسته انجام دهد و اگر آن هم ممکن نشود در حال ایستاده با سر اشاره مى کند و اگر این را هم نتواند به نیّت رکوع چشم ها را بر هم مى گذارد و ذکر مى گوید و به نیّت برخاستن از رکوع چشم ها را باز مى کند.

مسأله 242ـ کسى که نماز نشسته مى خواند براى رکوع باید بقدرى خم شود که بگویند رکوع کرده است.

مسأله 243ـ اگر پیش از آن که به مقدار رکوع خم شود و بدن آرام گیرد، عمداً ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است.

مسأله 244ـ اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمداً سر از رکوع بردارد نمازش باطل است.

سجود

مسأله 245ـ نمازگزار باید در هر رکعت از نمازهاى واجب و مستحب، بعد از رکوع دو سجده بجا آورد.

مسأله 246ـ سجده آن است که اعضاى هفتگانه، یعنى پیشانى و کف دو دست و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها (شَست)، را بر زمین بگذارد و در حال سجده واجب است ذکر بگوید.

مسأله 247ـ در سجده سه مرتبه «سُبْحانَ اللهِ» یا یک مرتبه «سُبْحانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ; خداى خود را، که از همه بالاتر است، منزّه مى دانم و مى ستایم» بگوید.

مسأله 248ـ در حال ذکر سجده، باید بدن آرام باشد.

مسأله 249ـ اگر کسى پیش از آن که پیشانى او به زمین برسد و آرام گیرد، عمداً ذکر سجده را بگوید، نمازش باطل است و چنانچه از روى فراموشى باشد، باید دوباره، ذکر بگوید.

مسأله 250ـ نمازگزار باید بعد از تمام شدن ذکر سجده اوّل بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مسأله 251ـ اگر نمازگزار پیش از تمام شدن ذکر، عمداً سر از سجده بردارد، نمازش باطل است.

مسأله 252ـ اگر موقعى که ذکر سجده را مى گوید، یکى از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد، نماز او باطل مى شود، ولى موقعى که مشغول گفتن ذکر نیست، اگر غیر از پیشانى، جاهاى دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد، اشکال ندارد.

 

مسأله 253ـ هرگاه پیشانى را سهواً بر جایى بگذارد که از محل زانوها یا انگشتان پا بیش از چهار انگشت بسته، پایین تر و بلندتر باشد، اگر بلندى به حدّى است که به آن سجده نمى گویند باید سر را بردارد و روى چیزى بگذارد که بلندى آن از چهار انگشت بسته کمتر است. اما اگر بقدرى است که به آن سجده مى گویند واجب است پیشانى را از روى آن به روى چیزى بکشد که به اندازه چهار انگشت بسته یا کمتر است و اگر کشیدن پیشانى ممکن نیست، احتیاط آن است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله 254ـ سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ، چه قبل از پخته شدن و چه بعد از آن صحیح است همچنین بر آجر و سفال و سیمان نیز جایز است.

مسأله 255ـ مستحب است سجده را طولانى کند و تسبیح و حمد و ذکر خدا گوید و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و حاجات خود را از خداوند بخواهد و از دعاهاى خوب و مناسب این دعا است: «یا خَیْرَ الْمَسْؤولینَ وَأَوْسَعَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ فَإِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ» یعنى: «اى بهترین کسى که مردم از او حاجت مى طلبند و اى بهترین بخشندگان، به من از فضل خودت روزى بده که تو داراى فضل عظیمى».

مسأله 256ـ مستحب است در میان دو سجده هنگامى که بدن آرام است ذکر «اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ» را بگوید.

مسأله 257ـ اگر همراه با انگشتان شست پا، انگشتان دیگر هم به زمین برسد مانع ندارد.

مسأله 258ـ نمازگزار باید در سجده پیشانى را بر زمین و یا آنچه از زمین مى روید، ولى خوراکى و پوشاکى نباشد، مانند چوب و برگ درخت، قرار دهد.

مسأله 259ـ سجده بر فلزات مانند طلا و نقره صحیح نیست، امّا سجده بر سنگ هاى معدنى مانند سنگ مرمر و سنگ هاى سفید و سیاه و حتى عقیق اشکال ندارد.

مسأله 260ـ سجده بر چیزهایى که از زمین مى روید و خوراک حیوان است، مثل علف و کاه صحیح است.

مسأله 261ـ سجده بر کاغذ، اگرچه از پنبه و مانند آن ساخته شده باشد، صحیح است.

مسأله 262ـ براى سجده، بهتر از هر چیز تربت حضرت سیّدالشّهدا(علیه السلام) مى باشد و بعد از آن بدین ترتیب:

الف) خاک پاک

ب) سنگ

ج) گیاه

مسأله 263ـ اگر در سجده اوّل، مُهر به پیشانى بچسبد و بدون این که مُهر را بردارد دوباره به سجده رود نمازش اشکال دارد.

وظیفه کسى که نمى تواند بطور معمول سجده کند

مسأله 264ـ کسى که نمى تواند پیشانى را به زمین برساند، باید به اندازه اى که مى تواند خم شود و مُهر را بر جاى بلندى بگذارد و سجده کند، ولى باید کف دستها و زانوها و انگشتان پا را بطور معمول بر زمین بگذارد.

 

مسأله 265ـ اگر نمى تواند این کار را انجام دهد باید براى سجده بنشیند و با سر اشاره کند، ولى احتیاط واجب آن است که قدرى خم شود و مُهر را بلند کند و بر پیشانى بگذارد.

سجده واجب قرآن

مسأله 266ـ در چهار سوره قرآن، آیه سجده است; که اگر انسان آن آیه را بخواند یا به آن گوش فرا دهد، بعد از تمام شدن آن آیه باید فوراً سجده کند، و اگر به گوشش بخورد احتیاط واجب سجده کردن است.

مسأله 267ـ سوره هایى که آیه سجده دارد:

الف) سوره شماره 32= سوره سجده، آیه 15.

ب) سوره شماره 41= سوره فُصِّلَت، آیه 37.

ج) سوره شماره 53= سوره نجم، آیه 62.

د) سوره شماره 96= سوره عَلَق، آیه 19.

مسأله 268ـ اگر سجده را فراموش کند، هر وقت یادش آمد باید سجده کند.

مسأله 269ـ اگر آیه سجده را از رادیو و ضبط صوت و مانند آن بشنود، بنابر احتیاط واجب باید سجده کند.

مسأله 270ـ اگر آیه سجده را از مثلِ بلندگو که صداى انسان را مى رساند بشنود، واجب است سجده کند.

مسأله 271ـ گفتن ذکر در این سجده واجب نیست، امّا مستحب مى باشد. مثلاً بگوید: «لا اِلهَ إلاّ اللهُ حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَضَرُّعاً وَرِقّاً».

تشهّد

مسأله 272ـ در رکعت دوم همه نمازها و رکعت آخر نمازهاى سه رکعتى و چهار رکعتى نمازگزار باید بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهّد بخواند، یعنى بگوید:

* «اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ».

گواهى مى دهم که جز آفریدگار، خدایى نیست و یکتا و بى همتاست و شریک ندارد.

* «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».

و گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست.

* «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد».

خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست.

سلام

مسأله 273ـ در رکعت آخر نماز، پس از تشهّد باید سلام دهد و نماز را به پایان برساند.

مسأله 274ـ سلام نماز به این صورت است:

* «السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّها النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».

درود و رحمت و برکات خدا بر تو اى پیامبر.

* «السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ».

درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

 

* «السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».

درود بر شما (اى نمازگزاران و مؤمنان) و رحمت و برکات خدا بر شما.

و مى تواند به سلام سوم قناعت کند.

ترتیب

مسأله 275ـ نماز باید به این ترتیب خوانده شود: تکبیرة الإحرام، قرائت، رکوع، سجود، و در رکعت دوم پس از سجود، تشهّد بخواند و در رکعت آخر، پس از تشهّد، سلام دهد; و اگر به این ترتیب نخواند مثلا سجده را قبل از رکوع انجام دهد یا نمازش باطل مى شود.

مُوالات

مسأله 276ـ موالات; یعنى پشت سر هم بودن اجزاى نماز و فاصله نینداختن بین آنها.

مسأله 277ـ اگر کسى بقدرى بین اجزاى نماز فاصله بیندازد که از صورت نمازگزار خارج شود، نمازش باطل است.

مسأله 278ـ طول دادن رکوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ، موالات را بهم نمى زند، بلکه سکوت زیاد موالات نماز را بهم مى زند.

قنوت

مسأله 279ـ مستحبّ است در رکعت دوم نماز، بعد از حمد و سوره و پیش از رکوع، قنوت بخواند; یعنى دستها را بلند کند و مقابل صورت بگیرد و دعا یا ذکرى بخواند.

مسأله 280ـ در قنوت هر دعایى بخواند کافى است و مى تواند این دعا را بخواند:

«رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ».

تعقیب نماز

تعقیب یعنى مشغول شدن به ذکر و دعا و قرآن بعد از سلام نماز. در واقع تعقیب نماز، آثار نماز را در وجود انسان عمیق تر مى کند.

مسأله 281ـ بهتر است انسان در حال تعقیب رو به قبله باشد.

مسأله 282ـ لازم نیست تعقیب به عربى باشد، و معناى آن را نیز بفهمد; ولى بهتر است چیزهایى را که در کتاب دعا دستور داده اند بخواند.

مسأله 283ـ از چیزهایى که براى تعقیب نماز زیاد سفارش شده، تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) است; یعنى گفتن: 34 مرتبه «اَللّهُ اَکْبَرُ» و 33 مرتبه «اَلْحَمْدُ لِلّه» و 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ».

مُبطِلات نماز

مسأله 284ـ آنگاه که نمازگزار، تکبیرة الإحرام مى گوید و نماز را شروع مى کند، تا پایان آن، بعضى از کارها بر او حرام مى شود که اگر در نماز، یکى از آنها را انجام دهد نمازش باطل است، مثل:

1. سخن گفتن.

2. خندیدن.

 

3. گریستن.

4. روى از قبله برگرداندن.

5. خوردن و آشامیدن.

6. بر هم زدن صورت نماز.

7. کم یا زیاد کردن ارکان نماز.(1)

 

 


1 . براى آشنایى با سایر مبطلات نماز مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 1005 مراجعه کنید.

احکام مبطلات نماز

سخن گفتن

مسأله 285ـ اگر نمازگزار عمداً کلمه اى بگوید که دو حرف یا بیشتر داشته باشد، اگرچه آن کلمه معنایى هم نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب(1) نمازش باطل است.

مسأله 286ـ اگر از روى فراموشى سخن بگوید; مثلاً متوجّه نبود که در حال نماز است، نماز باطل نمى شود.

مسأله 287ـ سرفه کردن و عطسه نمودن نماز را باطل نمى کند.

مسأله 288ـ در نماز نباید به کسى سلام کرد، ولى اگر کسى به نمازگزار سلام کند واجب است جواب او را بدهد، و باید همان طور که او سلام کرده جواب دهد; مثلاً اگر گفته: «سلامٌ علیکم» در جواب بگوید «سلامٌ علیکم» و اگر گفته: «سلام»، بگوید: «سلام»، در غیر نماز نیز جواب سلام واجب است.

خندیدن و گریستن

مسأله 289ـ اگر نمازگزار عمداً با صدا بخندد، نمازش باطل است. حتّى اگر بى اختیار بخندد نیز نمازش باطل مى شود.

مسأله 290ـ لبخند زدن نماز را باطل نمى کند.

مسأله 291ـ گریه کردن با صدا نماز را باطل مى کند هر چند بى اختیار شود، بلکه بنابر احتیاط واجب گریه بى صدا نیز نماز را باطل مى کند.
اینها در صورتى است که گریه از ترس خدا و براى آخرت نباشد و گرنه گریه از ترس خدا نه تنها نماز را باطل نمى کند بلکه از بهترین اعمال و از کارهاى اولیاى خداست.

 

روى از قبله برگرداندن

مسأله 292ـ اگر عمداً به قدرى روى خود را از قبله برگرداند که نگویند رو به قبله است، بنابر احتیاط واجب نمازش باطل است.

مسأله 293ـ اگر سهواً تمام صورت را به طرف راست یا چپ قبله برگرداند، احتیاط واجب آن است که نماز را دوباره بخواند.

 

خوردن و آشامیدن

مسأله 294ـ اگر نمازگزار چیزى بخورد یا بیاشامد، نمازش باطل است.

مسأله 295ـ اگر نمازگزار خرده غذایى را که در دهانش باقى مانده، فرو برد نمازش باطل نمى شود.

 

 

بر هم زدن صورت نماز

مسأله 296ـ اگر در بین نماز کارى کند که صورت نماز را بر هم زند; مثل دست زدن، به هوا پریدن و مانند اینها، هرچند از روى فراموشى باشد، نمازش باطل مى شود.

مسأله 297ـ اگر در بین نماز به قدرى ساکت بماند که نگویند نماز مى خواند، نمازش باطل است.

 

 


1 . منظور از احتیاط واجب در مبطلاب نماز آن است که باید نماز را تمام کرد و دوباره آن را بخواند.

 

مواردى که شکستن نماز جایز است

مسأله 298ـ رها کردن نمازِ واجب (شکستن نماز) حرام است، بنابراحتیاط واجب; مگر در حال ناچارى، مانند این موارد:

1. حفظ جان خود یا دیگرى.

2. حفظ مال مهمّى از خود یا دیگرى.

3. جلوگیرى از ضرر مالى و بدنى.

مسأله 299ـ شکستن نماز براى پرداخت بدهى مردم، در صورتى که بعد از نماز دسترسى به او پیدا نمى کند، واجب است.

مسأله 300ـ شکستن نماز براى مالى که اهمّیّت چندانى ندارد مکروه است.

مواردى که در نماز مکروه است

مسأله 301ـ برخى از کارها در نماز مکروه است; مانند:

1. برهم گذاشتن چشمها.

 

2. بازى کردن با انگشتان و دستها و موى سر یا صورت.

3. سکوت کردن براى شنیدن حرف کسى در هنگام خواندن حمد، یا سوره، و یا ذکر.

4. هر کارى که خضوع و خشوع را از بین ببرد.

5. برگرداندن صورت به طرف راست یا چپ به مقدار کم (چون زیاد آن نماز را باطل مى کند).

شَکیّات نماز

گاهى ممکن است نمازگزار در انجام بعضى از کارهاى نماز شک کند; مثلاً نمى داند تشهّد را خوانده است یا نه و یا نمى داند یک سجده بجا آورده است یا دو سجده.

و گاهى در تعداد رکعاتى که خوانده است شک مى کند; مثلاً نمى داند اکنون مشغول رکعت سوم است یا چهارم.

براى شک در نماز، احکام خاصّى است و بیان تمام موارد آن از حدّ این نوشته خارج است; ولى بطور مختصر، به بیان اقسام شک و احکام هر کدام مى پردازیم:

شک در کارهاى نماز

مسأله 302ـ اگر نمازگزار در انجام یکى از کارهاى نماز شک کند; یعنى نمى داند آن را بجا آورده است یا نه، اگر کار بعدى را شروع نکرده; یعنى هنوز از محلّ آن کار نگذشته است; باید آن را بجا آورد. ولى اگر بعد از داخل شدن در کار بعدى شک پیش آمده; به چنین شکّى اعتنا نمى کند و نماز را ادامه داده و صحیح است. (مثلاً اگر در رکوع شک کند، سوره را بجا آورده یا نه، اعتنا نمى کند چون محلّ سوره گذشته است).

مسأله 303ـ اگر بعد از انجام جزئى از نماز در صحّت آن شک کند، یعنى نمى داند جزئى را که بجا آورده، صحیح انجام شده است یا نه، در این صورت به شکّ خود اعتنا نمى کند; یعنى بنا بر صحیح بودن آن مى گذارد و نماز را ادامه مى دهد.

شکهایى که نماز را باطل مى کند

مسأله 304ـ اگر در نماز دو رکعتى مثل نماز صبح یا در نماز مغرب، شک در رکعت نماز پیش آید، نماز باطل است.

مسأله 305ـ اگر بین یک و بیشتر از یک شک کند; مثلاً شک کند که در رکعت اوّل است یا دوم، نماز باطل است.

مسأله 306ـ اگر اصلاً نداند چند رکعت خوانده، نماز او باطل است.

مسأله 307ـ شک در رکعتهاى نماز چهار رکعتى:

در این جدول مواردى که شک سبب باطل شدن نماز مى شود و مواردى که شک در نماز موجب بطلان نماز نشده و نماز صحیح است و همچنین راه اصلاح آن بیان شده است.

 

مسأله 308ـ شکهایى که نباید به آنها اعتنا کرد:

الف) در نماز مستحبّى.

ب) در نماز جماعت.

ج) پس از سلام نماز.

د) بعد از گذشتن وقت نماز.

هـ) شک کثیرالشّک; یعنى کسى که بسیار شک مى کند.

مسأله 309ـ اگر کسى در تعداد رکعتهاى نماز مستحبّى شک کند، بنا را بر دو مى گذارد، چون تمام نمازهاى مستحبّى ـ بجز نماز وتر و نماز اعرابى ـ دو رکعتى است. پس اگر شک بین یک و دو، یا دو و بیشتر از آن پیش آید، بنا را بر دو مى گذارد و نماز صحیح است.

مسأله 310ـ اگر امام جماعت در نماز جماعت، در رکعتهاى نماز شک کند، ولى مأموم شک نداشته باشد و به امام بفهماند که رکعت چندم است، امام جماعت نباید به شکّ خود اعتنا کند، همچنین اگر مأموم شک کند، ولى امام جماعت شک نداشته باشد، از امام جماعت پیروى مى کند و نماز او صحیح است.

مسأله 311ـ اگر بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحیح بوده یا نه; مثلاً شک کند رکوع کرده یا نه، یا شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسأله 312ـ اگر بعد از گذشتن وقت نماز شک کند که نماز خوانده یا نه، یا گمان کند که نخوانده، خواندن آن لازم نیست; ولى اگر پیش از گذشتن وقت شک کند که نماز را خوانده یا نه، باید نماز را بخواند.

مسأله 313ـ اگر یکى از شکهایى که نماز را باطل مى کند پیش آید، باید مقدارى فکر کند و چنانچه چیزى یادش نیامد و شک باقى ماند، آنگاه نماز را مى شکند و دوباره آن را شروع مى کند.

 

نماز احتیاط

مسأله 314ـ در مواردى که نماز احتیاط واجب مى شود، مثل شک بین 3 و 4، باید بعد از سلام نماز، بدون آن که صورت نماز را بهم بزند و یا یکى از مبطلات نماز را انجام دهد برخیزد و بدون اذان و اقامه تکبیر بگوید و نماز احتیاط را بخواند.

مسأله 315ـ فرق نماز احتیاط با نمازهاى دیگر:

الف) نیّت آن را نباید به زبان آورد.

ب) سوره و قنوت ندارد.

ج) سوره حمد، حتّى بسم الله را بنابر احتیاط واجب باید آهسته بخواند.

مسأله 316ـ اگر یک رکعت نماز احتیاط، واجب باشد پس از سجده ها، تشهّد را مى خواند و سلام مى دهد و اگر دو رکعت واجب شده باشد در پایان رکعت دوم تشهّد را مى خواند و سلام مى دهد.

سجده سهو

مسأله 317ـ هر کم و زیادى در غیر ارکان نماز حاصل شود و نیز در کلام سهوى و سلام سهوى، سجده سهو بجا مى آورد و همچنین در شک بین 4 و 5.

سجده سهو چنین است که بعد از سلام نماز، به سجده رود و بگوید: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ». و بعد بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکر بالا را بگوید، سپس بنشیند و تشهّد و سلام را بخواند. و احتیاطاً فقط سلام آخر را بگوید.

نماز مسافر

مسأله 318ـ انسان باید در سفر، نمازهاى چهار رکعتى را شکسته، یعنى دو رکعت، بجا آورد; به شرط آن که مسافرتش (در رفت و برگشت) از هشت فرسخ کمتر نباشد. (هشت فرسخ شرعى در حدود 43 کیلومتر است).

مسأله 319ـ اگر مسافر از جایى که نمازش تمام است; مثل وطن، حدّاقل چهار فرسخ مى رود، و چهار فرسخ برمى گردد، نمازش در این سفر هم شکسته است.

مسأله 320ـ کسى که به مسافرت مى رود، زمانى باید نمازش را شکسته بخواند که حدّاقل به مقدارى دور شود که اذان آنجا را نشنود، یا این که اهل آنجا او را نبینند و نشانه آن این است که او اهل آنجا را نبیند و چنانچه قبل از آن که به این مقدار دور شود، بخواهد نماز بخواند، باید تمام بخواند.

مسأله 321ـ اگر به جایى مى رود که دو راه دارد، یک راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، اگر از راهى که هشت فرسخ است برود، باید نماز را شکسته بخواند و اگر از راهى که هشت فرسخ نیست برود باید نماز را چهار رکعتى بخواند.

مسأله 322ـ در این موارد نماز تمام است:

1. قبل از آن که هشت فرسخ برود، از وطن خود مى گذرد و یا در جایى قصد دارد ده روز بماند.

2. از اوّل قصد نداشته است به سفر هشت فرسخى برود و بدون قصد، این مسافت را پیموده; مثل کسى که به دنبال گمشده اى مى گردد.

3. قبل از رسیدن به چهار فرسخ از رفتن منصرف شود.

4. کسى که شغل او مسافرت است، مثل راننده قطار و ماشینهاى برون شهرى، خلبان، ملوان (در سفرى که شغل اوست) همچنین کسانى که براى کار یا تحصیل از جایى به جاى دیگر رفت و آمد دارند.

5. کسى که براى کارش بطور متعارف حدّاقل هفته اى سه روز مسافرت مى رود و آخر هفته به وطن خود برمى گردد.

6. کسى که به سفر حرام مى رود; مانند سفرى که موجب اذیّت پدر و مادر باشد. در همه اینها نماز تمام است.

 

7. در این مکانها نیز نماز تمام است:

الف) در وطن.

ب) در جایى که بنا دارد ده روز بماند.

ج) در جایى که سى روز با تردید مانده است; یعنى معلوم نبوده که مى ماند یا مى رود و تا سى روز به همین حالت مانده، باید بعد از سى روز نماز را تمام بخواند.

 

وطن کجاست؟

مسأله 323ـ وطن، جایى است که انسان آن را براى اقامت و زندگى خود اختیار کرده است، خواه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را براى زندگى اختیار کرده است.

مسأله 324ـ فرقى میان بلادکبیره و غیر کبیره نیست. بلاد کبیره شهرهایى است که هر محله آن براى خود شهر مستقلى باشد اما مثل «تهران بزرگ» و مانند آن جزء بلاد کبیره نیست و تمام آن از نظر قصد اقامت یا وطن بودن یک محل محسوب مى شود.

مسأله 325ـ کسانى که مى خواهند مدّت قابل توجهى در یک محل بمانند (مانند طلاّبى که قصد اقامت چند سال در حوزه علمیّه دارند یا مأموران ادارات که مثلاً دو سه سال در یک محل اقامت مى کنند در آنجا مسافر محسوب نمى شوند، اقامتگاه آنها حکم وطن دارد و نمازشان در آنجا تمام است، هرچند قصد ده روز نداشته باشند.

مسأله 326ـ فرزند، تا زمانى که با پدر و مادر زندگى مى کند و مستقل نشده است، وطن او همان وطن پدر و مادر مى باشد، هرچند در آنجا به دنیا نیامده باشد و پس از آن که در زندگى مستقل شد، اگر جاى دیگرى را براى زندگى مستمر اختیار کرد، آنجا وطن او مى شود.

مسأله 327ـ تا انسان قصد ماندنِ مستمر در غیر وطن اصلى خودش را نداشته باشد، آنجا وطن او حساب نمى شود.

مسأله 328ـ اگر قصد دارد در محلّى که وطن اصلى او نیست مدّتى بماند; مثلاً یک سال یا بیشتر، آنجا مانند وطن او حساب مى شود، مانند دانشجویى که مدّتى براى تحصیل در شهرى مى ماند.

مسأله 329ـ اگر انسان بدون قصد ماندن مستمر و بدون قصد رفتن در جایى آن قدر بماند که مردم او را اهل آنجا بدانند، آنجا حکم وطن او را دارد.

مسأله 330ـ اگر به جایى برود که قبلاً وطن او بوده، ولى هم اکنون از آنجا اِعراض کرده است; یعنى بنا گذاشته که دیگر براى سکونت مستمر به آنجا برنگردد، نباید نماز را تمام بخواند، اگرچه در آنجا خانه دارد یا گه گاه دیدن مى کند.

مسأله 331ـ مسافرى که به وطنش بر مى گردد، وقتى به جایى برسد که اهل وطن او را ببینند و صداى اذان را بشنود باید نماز را تمام بخواند.

قصد ده روز

مسأله 332ـ مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نکرده است باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.

 

مسأله 333ـ اگر مسافر از قصد ده روز برگردد:

الف) قبل از خواندن نماز چهار رکعتى از قصد خود برگردد; باید نماز را شکسته بخواند.

ب) بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتى از قصد خود برگردد; تا وقتى که در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند.

نماز قضا

نماز قضا، نمازى را گویند که بعد از وقت خوانده شود.

مسأله 334ـ انسان باید نمازهاى واجب را در وقت معیّن آن بخواند و چنانچه خداى نکرده بدون عذر نمازى از او قضا شود گناهکار است و باید توبه کرده و قضاى آن راهم بجا آورد.

مسأله 335ـ در دو مورد، بجا آوردن قضاى نماز، واجب است:

الف) نماز واجب را در وقت آن، نخوانده باشد.

ب) بعد از وقت متوجّه شود نمازى که خوانده، باطل بوده است.

مسأله 336ـ کسى که نماز قضا دارد، نباید در خواندن آن کوتاهى کند، ولى واجب نیست فوراً آن را بجا آورد.

مسأله 337ـ قضاى نمازهاى روزانه لازم نیست به ترتیب خوانده شود، ولى اگر نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاى یک روز باشد، باید به ترتیب بخواند.

 

مسأله 338ـ کسى که مى داند نماز قضا دارد، ولى شماره آنها را نمى داند; مثلاً نمى داند چهارتا بوده یا پنج تا، چنانچه کمتر را بخواند کافى است.

مسأله 339ـ نماز قضا را باید به همان شکلى که قضا شده به جا آورد. اگر شکسته قضا شده، شکسته، و اگر به صورت تمام قضا شده تمام بجا آورند. اگر نماز ظهر و عصر بوده آهسته، و اگر صبح و مغرب و عشا بوده مردان بلند بخوانند.

مسأله 340ـ اگر شماره آنها را مى دانسته، ولى اتّفاقاً فراموش کرده است اگر مقدار کمتر را بخواند کفایت مى کند.

مسأله 341ـ چنانچه نمازها و روزه هایى که قضا شده، معلوم نباشد، آن مقدار که یقین دارد قضا شده بجا مى آورد، و نسبت به مقدار مشکوک وظیفه اى ندارد.

مسأله 342ـ نماز قضا را با جماعت مى توان خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا، و لازم نیست هر دو، یک نماز را بخوانند، مثلاً اگر نماز قضاى صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند، اشکال ندارد.

مسأله 343ـ اگر مسافرى که باید نماز را شکسته بخواند، نماز ظهر یا عصر یا عشا، از او قضا شود، باید آن را دو رکعتى بجا آورد، اگرچه در شهر خودش باشد.

مسأله 344ـ در سفر نمى توان روزه گرفت، حتّى روزه قضا، ولى نماز قضا مى توان بجا آورد.

مسأله 345ـ اگر در سفر بخواهد نمازهایى را که در غیر سفر قضا شده است بجا آورد، باید نمازهاى ظهر و عصر و عشا را چهار رکعتى قضا کند.

مسأله 346ـ نماز قضا را در هر وقتى مى توان بجا آورد.

 

نماز قضاى پدر و مادر

مسأله 347ـ پس از مرگ پدر یا مادر بر پسر بزرگتر او واجب است نماز و روزه هایى را که پدر یا مادر به خاطر عذرى بجا نیاورده باشد، آن نماز و روزه ها را قضا کند.

مسأله 348ـ اگر پسر بزرگتر نمى داند که از پدر یا مادرش نماز و روزه اى قضا شده یا نه، چیزى بر او واجب نیست و تفحّص و جستجو نیز لازم نمى باشد.

مسأله 349ـ اگر پسر بزرگتر از دنیا برود بر سایر پسران تکلیفى نیست.

مسأله 350ـ بر پسر بزرگتر واجب است نمازها و روزه هایى که والدین بر اثر عذر شرعى ترک کرده و موفّق بر قضاى آن نشده اند را بجا آورد، و نسبت به غیر آن وظیفه اى ندارد. مگر اینکه وصیّتى کرده باشند که مطابق آن باید عمل کرد. هر چند در صورت امکان شایسته است فرزندان نسبت به آنچه بر آنها واجب نیست نیز اقدام کنند.

نماز جماعت

وحدت امّت اسلامى، از جمله مسائلى است که اسلام، به آن اهمّیّت بسیارى داده است، و براى حفظ و ادامه آن، برنامه هاى ویژه اى دارد;

یکى از آنها نماز جماعت است.

در نماز جماعت، یکى از نمازگزاران که داراى تقوا و عدالت است پیشاپیش جمعیّت مى ایستد و دیگران در صفوفى منظّم، پشت سر او و هماهنگ با او نماز را بجا مى آورند.

کسى که در این نمازِ دسته جمعى، پیشاپیش جمعیّت مى ایستد «امام جماعت» است و کسى که پشتِ سر او، در نماز از او پیروى مى کند «مأموم» است.

اهمّیّت نماز جماعت

گذشته از آن که در روایات زیادى، براى نماز جماعت، اَجر و پاداش بسیارى وارد شده است، با دقّت در مضمون روایات اسلامى به اهمّیّت این عبادت پى مى بریم، و در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

مسأله 351ـ شرکت در نماز جماعت براى هر کسى مستحب است; بویژه براى همسایه مسجد.

مسأله 352ـ مستحب است، انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.

مسأله 353ـ نماز جماعت، هرچند اوّل وقت خوانده نشود، از نماز فُراداىِ(1) اوّل وقت بهتر است.

مسأله 354ـ نماز جماعتى که مختصر خوانده مى شود، از نماز فُرادایى که آن را طول بدهد بهتر است.

مسأله 355ـ سزاوار نیست انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.

مسأله 356ـ حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنایى به آن، جایز نیست.

 

 


1 . نمازى که به تنهایى خوانده شود «نماز فُرادا» نام دارد.

شرایط نماز جماعت

مسأله 357ـ در نماز جماعت، شرایط زیر باید مراعات شود:

1. مأموم از امام جلوتر نایستد، و احتیاط واجب آن است که، کمى عقب تر بایستد.

2. جایگاه امام جماعت از جایگاه مأمومین، بالاتر نباشد. (مقدار کم و سراشیبى مختصر مانعى ندارد).

3. فاصله امام و مأموم و فاصله صف ها، زیاد نباشد، و احتیاط آن است که فاصله بیش از دو سه قدم نباشد.

4. بین امام و مأموم و همچنین بین صف ها، چیزى مانند دیوار یا پرده مانع نباشد، ولى نصب پرده و مانند آن بین صفِ مردها و زنها اشکال ندارد.

مسأله 358ـ مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و فضیلت و تقوا در صف اول بایستند.

مسأله 359ـ امام جماعت باید بالغ و عادل باشد و نماز را بطور صحیح بخواند.

پیوستن به نماز جماعت (اقتدا کردن)

مسأله 360ـ در هر رکعت، تنها در بین قرائت و در رکوع مى توان به «امام» اقتدا کرد، پس اگر به رکوع امام جماعت نرسد، باید در رکعت بعد اقتدا کند، و اگر تنها به رکوع امام جماعت هم برسد، یک رکعت به حساب مى آید.

مسأله 361ـ حالتهاى مختلف براى پیوستن به نماز جماعت:

 

رکعت اوّل

1. در بین قرائت: مأموم حمد و سوره را نمى خواند و بقیّه اعمال را با امام جماعت بجا مى آورد.

2. در رکوع: رکوع و بقیّه اعمال را با امام جماعت بجا مى آورد.

 

رکعت دوم

1. در بین قرائت: مأموم حمد و سوره را نمى خواند و با امام، قنوت و رکوع و سجده را بجا مى آورد و آنگاه که امام جماعت تشهّد مى خواند، بنابراحتیاط واجب باید به صورت نیم خیز، بنشیند(1) و اگر نماز دو رکعتى است بعد از سلام امام یک رکعت دیگر به تنهایى بخواند و نماز را تمام کند و اگر سه یا چهار رکعتى است، در رکعت دوم که امام جماعت در رکعت سوم مى باشد، حمد و سوره را خودش آهسته بخواند و آنگاه که امام جماعت رکعت سوم را تمام کرد، و براى رکعت چهارم برمى خیزد، مأموم باید پس از دو سجده، تشهّد بخواند، و براى خواندن رکعت سوم برخیزد و در رکعت آخر نماز که امام جماعت با تشهّد و سلام، نماز را به پایان مى برد او نیم خیز مى نشیند سپس یک رکعت دیگر را خودش مى خواند.

2. در رکوع: رکوع را با امام جماعت بجا مى آورد و بقیّه نماز را همانگونه که گفته شد، انجام مى دهد.

 

رکعت سوم

1. در بین قرائت: زمانى که مى داند اگر اقتدا کند، براى خواندنِ حمد و سوره و یا حمد تنها وقت دارد، مى تواند اقتدا کند و باید حمد و سوره و اگر امام به رکوع رفت فقط حمد را بخواند، ولى اگر مى داند فرصت ندارد، باید صبر کند تا امام جماعت به رکوع رود، سپس به او اقتدا کند.

2. در رکوع: چنانچه در رکوع اقتدا کند، رکوع را با امام بجا مى آورد و حمد و سوره براى آن رکعت لازم نیست و بقیه نماز را همانگونه که قبلاً بیان شد بجا مى آورد.

 

رکعت چهارم

1. در بین قرائت: حکم اقتدا در رکعت سوم را دارد، و آنگاه که امام جماعت در رکعت آخر نماز براى تشهّد و سلام مى نشیند، مأموم بطور نیم خیز بنشیند تا تشهّد و سلام امام جماعت تمام شود و سپس برخیزد و بقیّه نماز را خودش بخواند.

2. در رکوع: رکوع و سجده ها را با امام بجا مى آورد، (اکنون رکعت چهارم امام و رکعت اوّل مأموم است) و بقیّه نماز را همانگونه که در مسأله قبل گذشت انجام مى دهد.

 

 


1 . به این عمل «تَجافى» گفته مى شود.

 

احکام نماز جماعت

مسأله 362ـ اگر امام جماعت یکى از نمازهاى یومیّه را مى خواند، هر کدام از نمازهاى یومیّه را مى توان به او اقتدا کرد، بنابراین اگر امام، نماز عصر را مى خواند، مأموم مى تواند، نماز ظهر را به او اقتدا کند، و اگر مأموم پس از آن که نماز ظهر را خواند، جماعت برپا شود مى تواند، نماز عصر را به ظهر امام اقتدا کند.

مسأله 363ـ مأموم مى تواند نماز قضاى خود را به نماز اداى امام، اقتدا کند، هرچند قضاى دیگر نمازهاى یومیّه باشد، مثلاً امام جماعت نماز ظهر را مى خواند و او قضاى نماز صبح را.

مسأله 364ـ نماز جماعت، حدّاقل با دو نفر برپا مى شود، یک نفر امام و یک نفر مأموم، مگر در نماز جمعه که حدّاقل باید پنج نفر باشند.

مسأله 365ـ نمازهاى مستحبّى را نمى توان به جماعت خواند، مگر نماز طلب باران.(1)

مسأله 366ـ مأموم نباید تکبیرة الإحرام را پیش از امام بگوید.

مسأله 367ـ مأموم، باید غیر از حمد و سوره همه چیز نماز را خودش بخواند، ولى اگر رکعت اوّل یا دوم او، همراه رکعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را نیز خودش بخواند.

مسأله 368ـ نماز فرادا به هنگام نماز جماعت، در صورتى که هتک نماز جماعت یا توهین به امام جماعت محسوب شود، جایز نیست، در غیر این صورت اشکالى ندارد.

مسأله 369ـ در صورتى که دسترسى به روحانى واجد شرایط نباشد امامت غیر روحانى واجد شرایط امامت جماعت، اشکالى ندارد. ولى اگر دسترسى به روحانى واجد شرایط باشد، احتیاط آن است که او را مقدّم بدارند.

 


1 . به این نماز، نماز «استسقا» گفته مى شود.

 

نماز جمعه

یکى از اجتماعات هفتگى مسلمانان «نماز جمعه» است، و نمازگزاران در روز جمعه مى توانند به جاى نماز ظهر، نماز جمعه بخوانند، و برتر از نماز ظهر است.

در فضیلت این نماز، همین بس که سوره اى در قرآن به این نام آمده و در آنجا مؤمنان را به حضور در نماز جمعه، دعوت فرموده است.

چگونگى نماز جمعه

مسأله 370ـ نماز جمعه دو رکعت است، مانند نماز صبح، ولى دو خطبه دارد که توسّط امام جمعه، قبل از نماز ایراد مى شود.

مسأله 371ـ احتیاط آن است که امام جمعه، حمد و سوره را بلند بخواند.

 

مسأله 372ـ در نماز جمعه مستحبّ است در کعت اوّل پس از سوره حمد، سوره «جمعه» و در رکعت دوم پس از حمد، سوره «منافقون» خوانده شود.

مسأله 373ـ در نماز جمعه دو قنوت مستحب است، یکى در رکعت اوّل، پیش از رکوع، و دیگرى در رکعت دوم، پس از رکوع.

شرایط نماز جمعه

مسأله 374ـ در نماز جمعه شرایط زیر باید مراعات شود:

الف) تمام شرایطى که در نماز جماعت باید رعایت شود، در نماز جمعه هم معتبر است.

ب) باید به جماعت برگزار شود و فُرادا صحیح نیست.

ج) حدّاقلّ تعداد افراد، براى برپایى نماز جمعه، پنج نفر مى باشد; یعنى یک نفر امام، و چهار نفر مأموم.

د) بین دو نماز جمعه، حدّاقل باید یک فرسخ فاصله باشد.

وظیفه نمازگزاران جمعه

مسأله 375ـ بنابر احتیاط واجب مأمومین باید به خطبه ها گوش دهند.

مسأله 376ـ احتیاط واجب است که از سخن گفتن بپرهیزند هرچند سخن گفتن، نماز جمعه را باطل نمى کند.

مسأله 377ـ احتیاط واجب آن است که شنوندگان، هنگام ایراد خطبه ها، رو به امام جمعه بنشینند و به این طرف و آن طرف نگاه نکنند.

 

مسأله 378ـ اگر انسان به رکعت اوّل نماز جمعه نرسد، در صورتى که خود را به رکعت دوم، هرچند در رکوع، برساند صحیح است و رکعت دوم را خودش مى خواند; ولى احتیاط واجب آن است که عمداً تأخیر نیندازد.

نمـاز آیـات

مسأله 379ـ یکى از نمازهاى واجب «نماز آیات» است که به سبب پیش آمدن این حوادث واجب مى شود: زلزله، خسوف (ماه گرفتگى)، کسوف (خورشیدگرفتگى)، و نیز رعد و برق شدید و وزیدن بادهاى زرد و سرخ در صورتى که مایه وحشت اکثر مردم شود.

چگونگى نماز آیات

مسأله 380ـ نماز آیات دو رکعت است و هر رکعت آن پنج رکوع دارد. قبل از هر رکوع، سوره حمد و سوره دیگرى از قرآن خوانده مى شود; یعنى در دو رکعت، ده حمد و ده سوره خوانده مى شود، ولى مى توان یک سوره را پنج قسمت کرده و قبل از هر رکوع یک قسمت از آن را خواند، که در این صورت، در دو رکعت دو حمد و دو سوره خوانده مى شود.

در اینجا با تقسیم سوره «اخلاص» چگونگى نماز آیات را مى آوریم:

 

رکعت اوّل

پس از تکبیرة الإحرام سوره حمد را بخواند و «بسم الله الرّحمن الرّحیم» بگوید و به رکوع رود.

سپس بایستد و بگوید: «قل هو الله احد» و به رکوع رود.

بار دیگر بایستد و بگوید: «الله الصمد» و به رکوع رود.

سر از رکوع بردارد و بگوید: «لم یلد و لم یولد» و به رکوع رود.

از رکوع سر بردارد و بگوید: «و لم یکن له کفواً احد» و به رکوع رود.

و بعد از سر برداشتن از رکوع به سجده رود و پس از انجام دو سجده براى رکعت دوم برخیزد و در همه رکوعها ذکر رکوع مطابق معمول گفته شود.

رکعت دوم

رکعت دوم را نیز مانند رکعت اوّل بجا مى آورد و سپس با تشهّد و سلام، نماز را به پایان مى برد.

 

احکام نماز آیات

مسأله 381ـ اگر یکى از سبب هاى نماز آیات فقط در شهرى اتّفاق بیفتد، مردم همان شهر باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهاى دیگر واجب نیست.

مسأله 382ـ اگر در یک رکعت از نماز آیات پنج مرتبه حمد و سوره بخواندودر رکعت دیگریک حمدبخواند وسوره راتقسیم کند صحیح است.

مسأله 383ـ قنوت در نماز آیات مستحب است و اگر یک قنوت پیش از رکوع دهم بخواند کافى است.

مسأله 384ـ هر یک از رکوع هاى نماز آیات، رکن است، که اگر عمداً یا سهواً کم یا زیاد شود، نماز باطل است.

 

مسأله 385ـ نماز آیات را مى توان به جماعت خواند، که در این صورت حمد و سوره ها را تنها امام جماعت مى خواند.

نمازهاى مستحب(1)

مسأله 386ـ نمازهاى مستحب بسیار است و این نوشته گنجایش بیان تمام آنها را ندارد، امّا برخى از آنها را که اهمّیّت بیشترى دارد مى آوریم:

 

 


1 . نماز مستحب را «نافِلَه» گویند.

نماز عید

مسأله 387ـ در دو عید «فطر» و «قربان» خواندن نماز مخصوص عید در زمان غیبت امام زمان(عجّل الله تعالى فرجه الشریف) مستحب است.

وقت نماز عید

مسأله 388ـ وقت نماز عید، از طلوع آفتاب است تا ظهر.

مسأله 389ـ مستحب است، در عید فطر، بعد از بلند شدن آفتاب، افطار کنند و زکاتِ فِطره(1) را هم بدهند، سپس نماز عید را بخوانند.


1 . زکات فطره یکى از واجب هاى مالى است که روز عید فطر باید قبل از نماز عید پرداخت شود.

چگونگى نماز عید

مسأله 390ـ نماز عید دو رکعت است، با نُه قنوت و این گونه خوانده مى شود:

* در رکعت اوّل نماز پس از حمد و سوره باید پنج تکبیر گفته شود، و بعد از هر تکبیر یک قنوت، و بعد از قنوت پنجم تکبیر دیگرى و سپس رکوع و دو سجده.

* در رکعت دوم پس از حمد و سوره چهار تکبیر گفته مى شود و بعد از هر تکبیر یک قنوت و بعد از قنوت چهارم، تکبیر دیگرى و سپس رکوع و دو سجده و تشهّد و سلام بجا مى آورد.

* در قنوت هاى نماز عید، هر دعا و ذکرى بخوانند کافى است، ولى بهتر است، این دعا را بخوانند:

«اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ، وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ، وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَاَهْلَ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَةِ، اَسْألُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ، الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً، و لُِمحَمَّد صَلّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ذُخْراً وَشَرَفاً وَ کَرامَةً وَمَزیداً، اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّد وَ آلَ مُحَمَّد، وَ اَنْ تُدْخِلِنَى فِى کُلِّ خَیْر، اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ تُخْرِجَنِى مِنْ کُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ; اَللّهُمَّ اِنّى اَسْألُکَ خَیْرَ ما سَألَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحُونَ، وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الُْمخْلَصُونَ».

نافله هاى شبانه روزى

نافله هاى شبانه روزى در غیر روز جمعه 34 رکعت است که از جمله آنها یازده رکعت «نافله شب» و دو رکعت «نافله صبح» و دو رکعت «نافله عشا» مى باشد که به صورت نشسته بجا آورده مى شود و چهار رکعت «نافله مغرب» که ثواب بسیار دارد.(1)

 

 


1 . براى آشنایى بیشتر با نافله هاى شبانه روزى به رساله مسأله 700 به بعد مراجعه کنید.

نماز شب

مسأله 391ـ نماز شب یازده رکعت است که بدین ترتیب خوانده مى شود:

چهار تا دو رکعت به نیّت نافله شب، دو رکعت به نیّت نافله شَفع و یک رکعت به نیّت نافله وَتْر.

مسأله 392ـ نماز شب که پس از نیمه شب بجا آورده مى شود مجموعاً 11 رکعت است. که 8 رکعت آن تحت عنوان نافله شب به صورت چهار نماز 2 رکعتى، و 2 رکعت دیگر به نام نماز شفع، و یک رکعت آخر به عنوان نماز وتر انجام مى پذیرد. و آداب زیر در قنوت نماز وتر مستحب است:

الف) طول دادن قنوت. ب) دعا براى چهل مؤمن. ج) هفتاد بار استغفار. د) سیصد بار العفو. واگر کسانى نتوانند مستحبّات مزبور را بجا آورند مى توانند قنوت آنرا مانند نمازهاى معمولى بخوانند. حتى اگر کسانى وقت نداشته باشند یازده رکعت بجا آورند مى توانند همان 3 رکعت نماز شفع و وتر را بجا آورند.

 

وقت نماز شب

مسأله 393ـ نماز شب آثار و فواید و نورانیّت بسیار دارد و وقت آن از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود.

مسأله 394ـ مسافر و کسى که براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى تواند آن را قبل از خوابیدن بجا آورد.

نماز غُفیلَه

مسأله 395ـ یکى دیگر از نمازهاى مستحبّى، نماز «غُفیلَه» است که بین نماز مغرب و عشا خوانده مى شود (این نماز را باید به قصد رجا یعنى به امید ثواب بجا آورد).

 

کیفیّت نماز غفیله

مسأله 396ـ نماز غفیله دو رکعت است، که در رکعت اوّل، پس از حمد این آیه خوانده شود:

«وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقدِرَ عَلَیْهِ فَنَادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاستَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِى الْمُؤْمِنینَ».

و در رکعت دوم، پس از حمد، این آیه خوانده مى شود:

«وَ عِنْدَهُ مفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة اِلاّ یَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّة فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ وَ لاَ رَطْب وَ لاَ یابِس اِلاَّ فِى کِتاب مُبین».

و در قنوت آن، این دعا خوانده مى شود:

 

«اَللّهُمَّ اِنّى اَسأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتِى لا یَعْلَمُهَا اِلاَّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد [وَ اَنْ تَغْفِرَ لى ذُنُوبى](1)». بعد بگوید: «اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَ القادِرُ عَلَى طَلِبَتِى تَعْلَمُ حاجَتِى فَأسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیْتَهَا لِى».

 


1 . به جاى جمله «أن تَغْفِرَلى ذُنُوبِى» مى تواند حاجت دیگرى از خدا بخواهد. مثلاً بگوید «وَاَنْ ترزقنى خیر الدنیا و الآخرة».

 

احکام سلام کردن

مسأله 397ـ سلام کردن به دیگران مستحب، ولى جواب سلام واجب است.

مسأله 398ـ سلام کردن به کسى که در حال خواندن نماز مى باشد، مکروه است.

مسأله 399ـ اگر کسى به نمازگزار سلام کند، نمازگزار باید همانطور که او سلام کرده جواب دهد; مثلاً اگر گفته: «سلامٌ علیکم» در جواب بگوید: «سلامٌ علیکم» و اگر گفت: «سلام»، بگوید: «سلام».

مسأله 400ـ کسى که نماز مى خواند، جایز نیست به دیگران سلام کند.

مسأله 401ـ سلام را باید فوراً جواب داد.

مسأله 402ـ اگر دو نفر، همزمان به یکدیگر سلام کنند، بر هر کدام واجب است، جواب سلام دیگرى را بدهد.

مسأله 403ـ جواب سلام بچّه نیز واجب است و اگر غیر مسلمان سلام کند در جواب فقط مى گوید: «سلام».

آداب سلام کردن

مسأله 404ـ مستحب است: سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و گروه اندک به گروه زیاد و کوچکتر به بزرگتر سلام کند.

مسأله 405ـ مستحب است، در غیر نماز، جواب سلام را بهتر از آن بدهد، مثلاً اگر کسى بگوید: «سلامٌ علیکم» مستحب است در جوابش بگوید: «سلامٌ علیکم و رحمة اللّه».

مسأله 406ـ سلام کردن مرد به زن جوان نامحرم مکروه است.

روزه

روزه یکى از عبادتهاى مهمّ اسلامى است که در هر سال تنها به مدّت یک ماه، ماه مبارک رمضان، بر مسلمانان واجب مى شود. و یکى از بهترین روشهاى خودسازى و تهذیب نفس است.

روزه از معدود عباداتى است که گناه بزرگ ریا و خودنمایى نمى تواند در آن نفوذ کند; زیرا شخصى که اهل روزه است و لیاقت بار یافتن به این ضیافت الهى را دارد هرگز به غیر از خدا به دیگرى فکر نمى کند، و شخصى که لیاقت این عبادت بزرگ را ندارد و اهل روزه نیست، بلکه اهل ریا و خودنمایى است، لازم نیست روزه بگیرد و تظاهر کند، بلکه بدون این که روزه بگیرد بدروغ خود را روزه دار نشان مى دهد!

روزه از ارکان پنجگانه اسلام، ابزار رسیدن به تقوا، سپر آتش جهنّم، موجب سلامتى انسان، و خلاصه یکى از بهترین ابزار ترقّى و قرب الى الله است.

نیّت روزه

مسأله 407ـ روزه یکى از عبادات است و باید براى انجام فرمان خداوند بجا آورده شود و این همان «نیّتِ» روزه است.

مسأله 408ـ انسان مى تواند در هر شب ماه رمضان براى روزه فرداى آن، نیّت کند، و بهتر است که شب اوّل ماه هم، روزه همه ماه را نیّت کند.

مسأله 409ـ لازم نیست نیّت روزه را به زبان بگوید، بلکه همین قدر که براى انجام دستور خداوند عالم از اذان صبح، تا مغرب، کارى که روزه را باطل مى کند، انجام ندهد کافى است، کسى که براى خوردن سحرى برمى خیزد حتماً نیّت روزه دارد.

مسأله 410ـ دو روز از سال روزه اش حرام است: عید فطر (اول ماه شوال) و عید قربان (دهم ماه ذى الحجه)

مسأله 411ـ روزه روز عاشورا مکروه است هم چنین روزى که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان و روزه میهمان بدون اجازه میزبان نیز کراهت دارد.

مسأله 412ـ روزه تمام روزهاى سال، غیر از روزه هاى حرام و مکروه مستحب است ولى بعضى از روزها تأکید بیشترى دارد از جمله:

1. پنج شنبه اوّل و آخر هر ماه و اولین چهارشنبه بعد از دهم ماه، حتى اگر کسى اینها را بجا نیاورد مستحب است قضا کند.

2. سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3. تمام ماه رجب و شعبان و اگر نتواند قسمتى از آن را روزه بگیرد هر چند یک روز باشد.

 

4. روز بیست و چهارم ذى الحجّه و بیست و نهم ذى القعده.

5. روز اول ذى الحجّه تا روز نهم، ولى اگر به واسطه ضعف در روز نهم نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مکروه است.

6. عید سعید غدیر (18 ذى الحجه)

7. روز تولد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) (17 ربیع الاول)

8. روز اول و سوم و هفتم محرم

9. روز مبعث رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (27 رجب)

10. روز عید نوروز

 

مُبطلات روزه

مسأله 413ـ چنان که گفتیم روزه دار باید از «اذان صبح» تا «مغرب» از برخى کارها بپرهیزد و اگر یکى از آنها را عمداً انجام دهد، روزه اش باطل مى شود، به مجموعه این کارها «مُبطلاتِ روزه» گفته مى شود، که از جمله آنهاست:

1. خوردن و آشامیدن.

2. استمنا.

3. رساندن غبار غلیظ به حلق.

4. فرو بردن تمام سر در آب.

5. قى کردن عمدى.

6. دروغ بستن به خدا و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه(علیهم السلام).

7. باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبح.

 

بجز آنچه گفته شد، کارهاى دیگرى نیز روزه را باطل مى کند که براى آشنایى با آنها، مى توانید به رساله توضیح المسائل، مسأله 1335 مراجعه کنید.

 

احکام مُبطلات روزه

خوردن و آشامیدن

مسأله 414ـ اگر روزه دار عمداً چیزى بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 415ـ اگر کسى عمداً چیزى را که لاى دندانش مانده است فرو ببرد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 416ـ فرو بردن آب دهان، روزه را باطل نمى کند، هرچند زیاد باشد.

مسأله 417ـ اگر روزه دار به سبب فراموشى (نمى داند روزه است) چیزى بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمى شود، خواه کم باشد یا زیاد.

مسأله 418ـ انسان نمى تواند، بخاطر ضعف، روزه را بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى است که معمولاً نمى شود آن را تحمّل کرد، یا سبب بیمارى مى شود، خوردن روزه اشکال ندارد.

 

استمنا

مسأله 419ـ اگر روزه دار با خود کارى کند که منى(1) از او بیرون آید روزه اش باطل مى شود(2)، امّا اگر بى اختیار در حال خواب یا بیدارى بیرون آید، روزه باطل نمى شود.

مسأله 420ـ هرگاه روزه دار مى داند که اگر در روز بخوابد محتلم مى شود، یعنى در خواب منى از او بیرون مى آید، جایز است بخوابد و چنانچه محتلم شود براى روزه او اشکالى ندارد.

 

تزریق آمپول

مسأله 421ـ تمام انواع آمپول هاى دارویى یا تقویتى که به صورت عضلانى تزریق مى شوند و همچنین تزریق عضلانى واکسن براى افراد روزه دار اشکالى ندارد ولى تزریق آمپول ها و سرم هاى وریدى (در رگ) جایز نیست و اگر مجبور است که آن را تزریق کند روزه او باطل مى شود.

 

رساندن غبار غلیظ به حلق

مسأله 422ـ اگر روزه دار غبار غلیظى به حلق برساند، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل مى شود; چه غبار خوراکیها باشد مانند آرد، یا غیر خوراکى، مانند خاک.

 

فرو بردن تمام سر در آب

مسأله 423ـ اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، بنا بر احتیاط واجب روزه اش باطل مى شود. ولى دوش حمام و مانند آن مانعى ندارد.

 

 

مسأله 424ـ اگر روزه دار بى اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش کند که روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمى شود; ولى همین که فهمید باید فوراً سر را از آب بیرون آورد.

 

قى کردن

مسأله 425ـ هرگاه روزه دار عمداً قى کند، هرچند به سبب بیمارى باشد، روزه اش باطل مى شود.

مسأله 426ـ اگر روزه دار نداند روزه است، یا بى اختیار قى کند، روزه اش باطل نمى شود.

 

دروغ بستن به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام)

مسأله 427ـ هرگاه روزه دار دروغى به خدا و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و جانشینان معصوم او(علیهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، یا نوشتن، یا اشاره و مانند آن، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل مى شود، هر چند بلافاصله توبه کند. دروغ بستن به سایر انبیا و فاطمه زهرا(علیها السلام)نیز همین حکم را دارد.

 

باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبح

مسأله 428ـ اگر شخص جنب عمداً تا صبح غسل نکند بنابر احتیاط واجب روزه اش باطل است ولى اگر توانایى برغسل ندارد یا وقت تنگ است تیمّم نماید، امّا اگر از روى عمد نباشد روزه اش صحیح است.

 

مسأله 429ـ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از یک یا چند روز یادش بیاید، باید روزه هر چند روزى را که یقین دارد جنب بوده قضا نماید، مثلاً اگر نمى داند سه روز جنب بوده یا چهارروز، باید سه روز را قضا کند و قضاى روز چهارم احتیاط مستحبّ است.

مسأله 430ـ هرگاه روزه دار در روز محتلم شود بهتر است فوراً غسل کند امّا اگر نکند براى روزه اش اشکالى ندارد.

مسأله 431ـ هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده روزه اش صحیح است، خواه بداند پیش از اذان محتلم شده، یا بعد از آن و یا شک داشته باشد.

 


1 . منى رطوبتى است که در اوج شهوت جنسى با جستن از مجراى ادرار خارج شود.

2 . استمنا کردن حرام است و این کار زیانهاى زیاد و غیر قابل انکارى دارد.

 

قضا و کفّاره روزه

قضاى روزه

مسأله 432ـ اگر کسى روزه ماه رمضان را در وقت آن نگیرد، یا آن را باطل کند، باید بعد از ماه رمضان قضاى آن را بجا آورد.

 

کفّاره روزه

مسأله 433ـ کسى که بدون عذر روزه خود را با یکى از مبطلات روزه باطل کند، باید قضاى آن را بجا آورده و یکى از این کارها را نیز انجام دهد (و این همان کفّاره روزه است):

* دو ماه روزه گرفتن که سى و یک روز آن باید پى درپى باشد.

* سیر کردن شصت فقیر، یا دادن یک مُدّ طعام(1) به هر یک از آنها، کسى که کفّاره بر او واجب شود، باید یکى از این دو را انجام دهد، و اگر هیچ یک از اینها برایش مقدور نیست، باید یا 18 روز روزه بگیرد و یا چند مُدّ طعام به فقیر بدهد و اگر نتواند، هرچند روز را که مى تواند روزه بگیرد و اگر آن را هم نتواند انجام دهد، باید استغفار کند.

 


1 . مدّ طعام تقریباً ده سیر (750 گرم) گندم یا جو و مانند اینهاست.

احکام قضا و کفّاره روزه

مسأله 434ـ لازم نیست قضاى روزه را فوراً بجا آورد، ولى بنابراحتیاط واجب باید تا رمضان سال بعد، انجام دهد.

مسأله 435ـ انسان نباید در بجا آوردن کفّاره کوتاهى کند، ولى لازم نیست، فوراً آن را انجام دهد و اگر چند سال بر آن بگذرد چیزى بر آن اضافه نمى شود.

مسأله 436ـ اگر به سبب عذرى مانند سفر، روزه نگرفته و پس از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان سال بعد، عمداً قضاى آن را بجا نیاورد، باید علاوه بر قضا، براى هر روز، یک مُدّ طعام به فقیر بدهد.

مسأله 437ـ اگر به سبب بیمارى نتواند روزه بگیرد و آن بیمارى تا رمضان سال بعد طول بکشد قضاى آن ساقط مى شود، ولى باید براى هر روز یک مُدّ طعام به فقیر بدهد.

مسأله 438ـ هرگاه کسى بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نکند یا خیال کند شوخى مى کند و کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، بعد معلوم شود که صحیح بوده; قضا لازم دارد.

روزه مسافر

مسأله 439ـ مسافرى که باید نمازهاى چهار رکعتى را در سفر، دو رکعت بخواند، نمى تواند در آن سفر روزه بگیرد; ولى باید قضاى آن را بجا آورد، و مسافرى که نمازش را تمام مى خواند; مثل کسى که شغل او سفر است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسأله 440ـ اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت کند، باید روزه خود را تمام کند و صحیح است.

مسأله 441ـ اگر روزه دار پیش از ظهر مسافرت کند، وقتى به «حدّ ترخّص» برسد; یعنى به جایى برسد که صداى اذان شهر را نشنود و اهل آنجا او را نبینند، باید روزه خود را رها کند و اگر پیش از آن روزه را باطل کند، علاوه بر قضا، بنابراحتیاط واجب، کفّاره هم دارد.

مسأله 442ـ مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد، ولى اگر براى فرار از روزه باشد مکروه است.

مسأله 443ـ اگر مسافر، پیش از ظهر به وطنش برسد، یا به جایى برسد که مى خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه تا آن وقت، کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده است، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده، باید بعداً قضاى آن را بجا آورد.

مسأله 444ـ اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش یا به جایى که مى خواهد ده روز در آن جا بماند برسد، نباید آن روز را روزه بگیرد، و بعداً قضاى آن را بجا مى آورد.

زکاتِ فطره

مسأله 445ـ کسانى که فقیر نیستند; یعنى هزینه سال خود را دارند، باید روز عید فطر مقدارى از مال خود را به عنوان زکاتِ فطره به فقیر بدهند.

 

مقدار و جنس زکات فطره

مسأله 446ـ براى خودش و کسانى که نان خور او هستند; مانند همسر و فرزند، هر نفر یک صاع (تقریباً سه کیلو) گندم یا جو یا خرما یا کشمش یا برنج یا ذرّت و مانند اینها و نیز اگر پول یکى از اینها داده شود کافى است. و احتیاط واجب آن است که از جنس یکى از موادّ غذایى باشد که در آن شهر معمول و متعارف است، مى دهد.

خُمس

خمس یکى از عبادات مالى است که تحت شرایط ویژه بر افراد خاصّى واجب مى شود. خمس پشتوانه مطمئن و مناسبى براى بیت المال مسلمین مى باشد. خمس قسمتى از خلأ اقتصادى موجود در جامعه اسلامى را پر نموده، و بودجه مورد نیاز فعالیّتهایى که جنبه دینى دارد را تأمین مى کند.

مسأله 447ـ در هفت چیز، خُمس واجب است، از جمله آنها:

الف) آنچه از درآمد کسب و کار، از خرج سال زیاد بیاید.

ب) مال حلال مخلوط به حرام.

مسأله 448ـ پرداخت خمس نیز مانند نماز و روزه از واجبات است و تمام افراد بالغ و عاقل که یکى از موارد هفت گانه را داشته باشند باید به آن عمل کنند.

 

یکى از آن موارد که اکثر افراد جامعه را در بر مى گیرد «خُمسِ درآمد کسب و کار است که از خرج سال انسان و خانواده اش زیاد بیاید».

]اسلام به کسب و کار افراد احترام گذاشته و تأمین نیاز خودشان را به پرداخت خمس مقدّم داشته است، بنابراین هر کس در طول سال مى تواند تمام مخارج مورد نیاز خود را از درآمدش تأمین کند و در پایان سال، اگر چیزى اضافه نیامد، خمس بر او واجب نیست، ولى پس از آن که بطور متعارف و در حدّ نیاز خود زندگى را گذراند، اگر در پایان سال چیزى اضافه آمد، 51 آنچه را که اضافه آمده است باید به مجتهد جامع الشّرایط براى مصارف اجتماعى مهمّى بپردازد و 54 آن را مى تواند پس انداز کند.[

احکام خمس

مسأله 449ـ انسان تا خمس مال خود را ندهد نمى تواند در آن تصرّف کند، یعنى غذایى را که در آن خمس باشد نمى تواند بخورد و در چنان لباسى نمى تواند نماز بخواند و با پولى که خمس آن را نداده نمى تواند چیزى بخرد.

مسأله 450ـ آذوقه اى که از درآمد سال براى مصرف سالش خریده; مانند برنج، روغن و چاى، اگر در آخر سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله 451ـ اگر کودکِ غیربالغ سرمایه اى داشته باشد و از آن سودى به دست آید، و تا زمان بلوغ باقى بماند بنابراحتیاط واجب باید پس از بلوغ، خودش خمس آن را بدهد و بر ولىّ او واجب نیست که قبل از بلوغ او بدهد.

 

مسأله 452ـ اگر اجمالاً مى دانید کسى عقیده به خمس دارد و خمس نمى دهد ولى نمى دانید خصوص مالى را که به ما داده خمس به آن تعلّق گرفته یا نه، مثل این که احتمالاً اموالى از طریق ارث به او رسیده، یا وام گرفته و احتمال مى دهید این مال از آنها باشد، تصرّف در چنین مالى اشکال ندارد و خمس آن لازم نیست، همچنین قبول دعوت این گونه اشخاص و یا نماز خواندن در خانه آنها جایز است، مگر این که بدانید غذایى را که تهیّه کرده و یا خانه او از پولهایى است که خمس آن را نداده است، در این صورت ما به شما اجازه مى دهیم در آن مال یا غذا تصرف کنید و معادل خمس آن را به سیّد نیازمندى بپردازید.

مصرف خمس

مسأله 453ـ خمس مال را باید دو قسمت کرد، نصف آن که سهم امام زمان(عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف) است باید به مجتهد جامع الشّرایط یا نماینده او پرداخت شود و نصف دیگر را به سادات نیازمند بدهند.

مسأله 454ـ به سیدى که دوازده امامى نیست نمى توان خمس داد و هم چنین به کسى که واجب النّفقه است مثلا انسان نمى تواند به زنش که سیّده است خمس خود را بدهد مگر این که آن زن ناچار باشد مخارج اشخاص دیگرى را که واجب النّفقه مرد نیستند، بپردازد.

زکات

زکات نیز از عبادات مالى اسلام است، و با شرایط خاصّى واجب مى شود. در اهمیّت زکات همین بس که خداوند متعال در نزدیک به سى آیه قرآن، پس از دستور به نماز، سفارش به زکات مى کند، گویى رابطه اى عمیق بین نماز و زکات است، به گونه اى که نماز بى زکات، نماز مقبولى نخواهد بود.(1)

روایات فراوانى نیز در مورد زکات وجود دارد، از جمله در روایتى مى خوانیم که: «مانع زکات و شخصى که زکات بر او واجب شده و نمى پردازد مسلمان از دنیا نمى رود!».(2)

زکات هم مانند خمس موارد معیّنى دارد، یک قسم از آن زکات بدن و حیات انسان است که هر سال یک مرتبه در روز عید فطر پرداخت مى شود و تنها بر کسانى که قدرت پرداخت آن را (از نظر مالى) دارند واجب است، مسائل این نوع از زکات در پایان بحث روزه گذشت.

قسم دیگر، زکات اموال است و تنها نُه چیز (گندم، جو، خرما، کشمش، شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره سکّه دار) است که زکات واجب دارد.

مسأله 455ـ مصرف زکات هشت مورد است که مى توان آن را در تمام یا برخى از این موارد مصرف کرد و برخى از آن موارد بدین قرار است:

1. فقیر و مسکین.

2. بدهکارى که نمى تواند قرض خود را بدهد.

3. غیرمسلمانانى که اگر به آنها زکات داده شود، به دین اسلام مایل مى شوند، یا در جنگ به مسلمانان کمک مى کنند.

4. سبیل الله (در راه خدا); یعنى در کارهایى که براى اسلام نفع داشته باشد; مانند ساختن مسجد، کتابخانه، کارهاى فرهنگى و تبلیغى و تقویت رزمندگان اسلام.(3)

5. ابن السبیل; یعنى مسافرى که در سفر مانده و محتاج شده، به مقدار نیازش مى تواند از زکات استفاده کند هر چند در محل خود غنى و بى نیاز باشد.

* افراد ضعیف الایمانى که با گرفتن زکات تقویت مى شوند و تمایل به اسلام پیدا مى کنند مى توانند از زکات استفاده کنند.

* * *

 

 

 


1 . وسائل الشیعه، ج 6، ص 3، ح 1.

2 . همان مدرک، ص 18، ح 3 و 5.

3 . براى آشنایى با سایر موارد زکات مى توانید به رساله توضیح المسائل، بحث مصرف زکات، مسأله 1641 مراجعه کنید.

حج

حج یکى از ارکان مهمّ اسلام، و از بزرگترین فرائض دینى است. حج در تمام طول عمر انسان، طبق شرائط خاصّى، یکبار بر انسان واجب مى شود که با انجام آن تولّدى دوباره مى یابد، و «مانند روزى که از مادر متولّد شده، از گناهان پاک مى شود».(1) به بخشى از احکام حج توجّه فرمائید:

مسأله 456ـ «حج» یعنى زیارت خانه خدا و انجام اعمالى که آنها را مناسک حج مى نامند ودر تمام عمر یک بار برهمه کسانى که داراى شرایط زیر باشند واجب است:

1ـ بالغ بودن 2ـ عاقل بودن 3ـ با انجام حج، عمل واجب دیگرى که مهمتر از حج است ترک نشود یا کار حرامى که اهمّیّتش در شرع بیشتر است بجا نیاورد. 4ـ استطاعت و آن به چند چیز حاصل مى شود:

1ـ داشتن زادوتوشه راه و آنچه در سفرش به آن محتاج است و مرکب سوارى مورد نیاز، یا مالى که بتواند به وسیله آن، اینها را به دست آورد.
2ـ نبودن مانعى در راه و عدم وجود ترس از خطرو ضرر بر جان و عرض و مال خویش، که اگر راه بسته است یا ترس از خطرى وجود دارد حج بر او واجب نیست، ولى اگر راه دیگرى دارد هر چند دورتر است لازم است از آن راه به حج رود. 3ـ توانایى جسمانى بر انجام مناسک حج. 4ـ داشتن وقت کافى براى رسیدن به مکّه و انجام مناسک. 5ـ داشتن مخارج کسانى که خرج آنها بر او شرعاً یا عرفاً لازم است. 6ـ داشتن مال یا کسب و کارى که بعد از بازگشت بتواند با آن زندگى کند.

مسأله 457ـ کسى که فقط توانایى بر عمره مفرده داشته باشد، احتیاط واجب آن است که آن را بجا آورد، هر چند استطاعت و توانایى بر انجام حج را نداشته باشد و یک مرتبه در تمام عمر بیشتر واجب نیست و تکرار آن مستحب است.

مسأله 458ـ عمره را در هر ماهى از سال مى توان بجا آورد; ولى در ماه رجب از همه ماهها بهتر است(2)، و در اخبار اسلامى درباره آن بسیار تأکید شده است.

مسأله 459ـ بر اشخاصى که در وقت اسم نویسى براى حج استطاعت دارند واجب است ثبت نام کنند، همچنین اگر فقط توانایى بر انجام عمره مفرده داشته باشند، احتیاط واجب آن است که در وقت اسم نویسى آن، ثبت نام کنند.

 


 



1 . به بحارالانوار، ج 96، ص 26، 315، 316 و 341 مراجعه فرمائید.

2 . روایات فراوانى در این زمینه وجود دارد، که تنها در کتاب وسائل الشیعه، ج 10، ص 239، ابواب العمره، باب 3، شانزده روایت نقل شده است.

 

خرید و فروش

مسأله 460ـ یاد گرفتن احکام معامله، به مقدارى که مورد احتیاج مى باشد، واجب است.

مسأله 461ـ فروختن و اجاره دادن خانه یا وسیله دیگر براى استفاده حرام، حرام است.

مسأله 462ـ خرید و فروش، نگهدارى، نوشتن، خواندن و درس دادن کتابهاى گمراه کننده حرام است، مگر زمانى که براى هدفى صحیح باشد، مثلاً براى پاسخ دادن به اشکالهاى آن، البتّه براى کسانى که قدرت این کار را دارند.

مسأله 463ـ فروختن جنسى که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتى که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، حرام است; مثلاً شیر را با آب مخلوط کند وبفروشد (این  عمل  را  غش ّ در  معامله  مى گویند).

 

مسأله 464ـ در معامله باید خصوصیّات جنسى را که خرید و فروش مى کنند معلوم باشد، ولى گفتن خصوصیّاتى که گفتن و نگفتن آنها تأثیرى در میل و رغبت مردم نسبت به آن کالا ندارد، لازم نیست. (مثلاً لازم نیست بگوید این گندم مال کدام مزرعه است).

مسأله 465ـ خرید و فروش دو کالاى همجنس ـ که با وزن یا پیمانه مى فروشند ـ به زیادتر «رِبا» و حرام است; مثلاً یک تُن گندم بدهد و یک تُن و دویست کیلوگرم بگیرد. (هرچند گندم اوّل مرغوبتر باشد).

مسأله 466ـ خرید و فروش رادیو و تلویزیون و سایر وسایلى که داراى منافع مباح ومشروع قابل ملاحظه است، جایز است.

مسأله 467ـ خرید و فروش خون براى نجات جان بیمار جایز است، ولى در مورد خرید و فروش اعضاى بدن مانند کلیه و امثال آن، احتیاط واجب آن است که اگر پولى مى خواهند بگیرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل این کار در صورتى جایز است که براى دهنده تولید خطر نکند.

مسأله 468ـ خریدار و فروشنده در تعیین نرخ کالا آزادند، ولى اگر این آزادى در مواردى سبب فساد و اختلال نظام اقتصادى جامعه اسلامى گردد، حاکم شرع در چنین مواردى مى تواند تعیین نرخ کند و مردم را به آن ملزم سازد.

مسأله 469ـ مستحبّ است فروشنده در قیمت بین مشتریها فرق نگذارد و در قیمت جنس سخت گیرى نکند و سود عادلانه اى براى خود در نظر بگیرد و درخواست بهم زدن معامله را از کسى که پشیمان است بپذیرد.

مسأله 470ـ قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه، و اگر دروغ باشد حرام است.

 

بهم زدن معامله (فسخ)

مسأله 471ـ در برخى موارد فروشنده یا خریدار مى توانند معامله را بهم بزنند که از جمله آنهاست:

الف) خریدار یا فروشنده گول خورده و مغبون شده باشد.

ب) در هنگام معامله قرارداد کرده اند که تا مدّت معیّنى، هردو یا یکى از آنها بتوانند معامله را بهم بزند; مثلاً هنگام خرید و فروش بگویند، هر کس پشیمان شد تا سه روز دیگر مى تواند پس بدهد.

ج) خریدار و فروشنده از محلّ معامله متفرّق نشده باشند، مثلاً از صاحب مغازه کالایى را خریدارى کرده، قبل از آن که آن محل را ترک کند مى تواند آن را پس بدهد.

د) کالایى که خریده است معیوب بوده و بعد از معامله بفهمد.

* فروشنده براى کالاى خود که خریدار آن را ندیده، خصوصیّاتى را بیان کرده و بعداً معلوم شود آن گونه نبوده است; مثلاً بگوید این دفتر 200 برگ است بعداً معلوم شود کمتر است.

مسأله 472ـ اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد و فوراً آن را بهم نزند، بنابر احتیاط واجب دیگر حقّ بهم زدن معامله را ندارد. ولى مقدارى تأخیر براى فکر کردن مانعى ندارد.

قَــرض

قرض دادن از کارهاى مستحبّى است که در قرآن و روایات، راجع به آن سفارش فراوان شده است و قرض دهنده در دنیا و در روز قیامت پاداش بسیارى خواهد داشت.

 

اقسام قرض

1. مدّت دار: یعنى هنگام قرض دادن مشخّص شده است که قرض گیرنده چه موقع بدهى را بپردازد.

2. بدون مدّت: قرضى که زمان پرداخت آن مشخّص نشده است.

احکام قرض


مسأله 473ـ اگر قرض مدّت دار باشد، طلبکار نمى تواند پیش از تمام شدن مدّت، طلب خود را درخواست کند.

مسأله 474ـ اگر قرض مدّت دار نباشد، طلبکار هر وقت بخواهد مى تواند طلب خود را درخواست کند. ولى مهلت دادن به کسى که براى پرداخت بدهى خود در زحمت است بسیار خوب است.

مسأله 475ـ اگر طلبکار، طلب خود را درخواست کند; چنانچه بدهکار بتواند بدهى خود را بدهد، باید فوراً بپردازد و اگر تأخیر بیندازد، گناهکار است.

مسأله 476ـ اگر قرض دهنده شرط کند که پس از مدّتى، مثلاً یک سالِ دیگر، زیادتر بگیرد، و یا کارى براى او انجام دهد، رِبا و حرام است; مثلاً یک صدهزار تومان بدهد و شرط کند که پس از یک سال یک صد و بیست هزار تومان بگیرد، یا لباسى براى وى بدوزد، یا او هم در آینده قرض دهد.

مسأله 477ـ اگر قرض دهنده شرط نکرده باشد که زیادتر بگیرد، ولى خود بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده پس بدهد، اشکال ندارد، بلکه مستحبّ است.

* * *

 

عاریه و امانتدارى

«عاریه» آن است که انسان مال خود را به دیگرى بدهد که از آن استفاده کند و در عوض، چیزى هم از او نگیرد; مثل آن که دوچرخه خود را به کسى مى دهد تا منزل برود و برگردد، یا کتابى را به رفیق خود براى مطالعه بدهد.

«امانت» آن است که انسان مالِ خود را به کسى بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد (بدون حق استفاده) و او هم قبول کند، باید به احکام امانتدارى عمل کند.

 

مسأله 478ـ کسى که چیزى را عاریه داده، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد و کسى هم که عاریه کرده، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بدهد.

مسأله 479ـ اگر مالى را که عاریه کرده از بین برود یا معیوب شود: اگر در نگهدارى از آن کوتاهى، و یا در استفاده آن زیاده روى نکرده است، ضامن نیست. ولى اگر در نگهدارى آن کوتاهى کرده و یا در استفاده از آن زیاده روى کرده باشد، باید خسارت آن را بپردازد.

مسأله 480ـ اگر قبلاً شرط کرده باشند که هرگونه خسارت بر آن مال وارد شود عاریه کننده ضامن است، باید خسارت را در هر حال بپردازد.

 

احکام امانتدارى


مسأله 481ـ کسى که توانایى ندارد از امانت نگهدارى کند، نباید چیزى را به امانت قبول کند.

مسأله 482ـ کسى که چیزى را امانت مى گذارد، هروقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد و کسى که امانت را قبول مى کند، هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش برگرداند (به شرط این که امانت به خطر نیفتد).

مسأله 483ـ کسى که امانت را قبول مى کند، اگر براى آن، جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسبى تهیّه کند; مثلاً اگر امانت، پول است و در خانه نمى تواند نگهدارى کند، به بانک بسپارد.

مسأله 484ـ امانتدار باید طورى از امانت نگهدارى کند، که مردم نگویند در امانت خیانت و یا در نگهدارى آن کوتاهى کرده است.

مسأله 485ـ اگر امانت مردم از بین برود دو حالت دارد:

الف) اگر امانتدار در نگهدارى آن کوتاهى کرده باشد، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

ب) اگر در نگهدارى آن کوتاهى نکرده و بطور اتّفاقى آن مال از بین رفته; مثلاً سیل برده، یا سارقى آن را از محلّ امن و امان دزدیده است، در این صورت امانتدار ضامن نمى باشد و لازم نیست عوض آن را بدهد.

مسأله 486ـ امانتدار نمى تواند از امانت استفاده کند، مگر با اجازه صاحب آن، و اگر صاحب امانت بمیرد باید آن را به ورثه او بدهد.

 

احکام ازدواج

بى شک هیچ شالوده اى مقدّس تر از شالوده بناى رفیع ازدواج نیست، زیرا در سایه این بناى مقدّس، زن و شوهر به آرامش مى رسند، و نیازهاى طبیعى خود را بر طرف مى سازند، و علاوه بر ساختن آینده خود در دنیا، براى جهان آخرت خود نیز بهتر گام بر مى دارند، و بدینسان امنیّت و آرامش جهان آخرت را نیز در این جهان و با این امر مقدّس پایه گذارى مى کنند. بنابراین، درخت پرثمر ازدواج میوه هاى شیرینى همچون آرامش فردى، اجتماعى، دنیایى و آخرتى دارد، بدین جهت در آیات قرآن و روایات معصومان(علیهم السلام) فوق العاده مورد تأکید قرار گرفته است. به بخشى از احکام ازدواج توجّه فرمایید:

مسأله 487ـ کسى که به واسطه نداشتن همسر به حرام مى افتد; و آلوده به بى عفّتى مى شود واجب است ازدواج کند.

 

مسأله 488ـ در ازدواج باید ولى دختر به آن ازدواج راضى بوده و صیغه مخصوص آن خوانده شود و تنها راضى بودن دختر و پسر و علاقه داشتن کافى نیست، بنابراین، خواستگارى تا زمانى که صیغه ازدواج خوانده نشده، سبب محرم شدن نیست و با سایر زنان نامحرم تفاوتى ندارد.

مسأله 489ـ بهتر است صیغه عقد را فرد عالِمى بخواند که از تمام شرایط آن آگاه است.

نگاه کردن

یکى از نعمت هاى خداداد، قدرت بینایى است، انسان باید از این نعمت بزرگ در راه کمال و ترقّى خود و همنوعانش استفاده کند، و آن را از نگاه به نامحرمان باز دارد، گرچه نگاه به طبیعت و زیبایى هاى آن، اشکال ندارد، ولى نگاه به دیگران، احکام خاصّى دارد که در اینجا به برخى از آنها مى پردازیم:

مَحْرَم و نامَحرم

مسأله 490ـ مَحرم کسى است که ازدواج با او حرام است و نگاه به او اشکالى ندارد.

مسأله 491ـ افراد زیر به خاطر رابطه نَسَبى بر پسرها و مردان محرمند:

الف) مادر و مادربزرگ.

ب) دختر و دختر فرزند (نوه).

 

ج) خواهر.

د) خواهر زاده (دختر خواهر).

هـ) برادر زاده (دختر برادر).

و) عمّه (عمّه خودش و عمّه پدر و مادرش).

ز) خاله (خاله خودش و خاله پدر و مادرش).

و گروهى دیگر هم به سبب ازدواج محرم مى شوند، از جمله آنهاست:

الف) همسر

ب) مادرِ زن و مادربزرگ او.

ج) زنِ پدر (نامادرى).

د) زنِ پسر (عروس)

هـ) زن برادر و خواهر زن نامحرمند; همچنین زن عمو و زن دایى.

نگاه به دیگران

مسأله 492ـ بجز زن و شوهر، نگاه کردن هر انسانى به فرد دیگر، اگر براى لذّت بردن باشد حرام است، خواه همجنس باشد مانند نگاه مرد به مرد دیگر، و یا غیر همجنس باشد مانند نگاه مرد به زن، و خواه از محارم باشد و یا غیرمحارم و به هر جاى بدن باشد همین حکم را دارد.

مسأله 493ـ پسرها و مردان مى توانند به آن مقدار از بدن زنانى که محرم هستند نگاه کنند که معمولاً آن را در برابر محرم نمى پوشانند.

مسأله 494ـ پسرها و مردان نمى توانند به بدن و موى زن نامحرم نگاه کنند، ولى نگاه کردن به دستها تا مچ و صورت به مقدار گردى صورت، اگر به قصد لذّت بردن نباشد، اشکال ندارد.

مسأله 495ـ سینه زدن در کوچه و خیابان با این که زنها مى بینند در صورتى که سینه زن، پیراهن پوشیده باشد، اشکال ندارد ولى اگر برهنه باشد، جایز نیست.

مسأله 496ـ نگاه کردن به زنان نامحرم در تلویزیون چنانچه موجب فساد و انحراف نشود، جایز است.

مسأله 497ـ شنیدن صداى نامحرم در صورتى که به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود، اشکالى ندارد.

غَصـب

غَصب آن است که انسان، به ناحق و از روى ظلم و ستم، بر اموال دیگران یا حقوق آنان مسلّط شود.

غصب از گناهان بزرگ است و انجام دهنده آن در قیامت به عذاب سخت گرفتار مى شود. و در این جهان نیز عواقب دردناکى دارد.

مسأله 498ـ اگر انسان چیزى را غصب کند، علاوه بر آن که کار حرامى کرده، باید آن را به صاحبش برگرداند و اگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله 499ـ اگر چیزى را که غصب کرده، خراب کند، باید آن را برگرداند و تفاوت قیمت آن را هم بدهد.

مسأله 500ـ اگر چیزى را که غصب کرده، تغییرى در آن داده که از اوّلش بهتر شده باشد، مثل این که دوچرخه را تعمیر کرده، باید آن را به همان صورت، به او بدهد، و نمى تواند براى زحمتى که کشیده مزد بگیرد، و حق ندارد آن را تغییر دهد که مثل اوّلش بشود، به علاوه باید معادل کرایه آن را در مدّتى که غصب کرده، بپردازد.

اشیاى گمشده

مسأله 501ـ اگر شخصى چیزى پیدا کند ولى برندارد، وظیفه خاصّى بر عهده اش نمى آید.

مسأله 502ـ اگر چیزى پیدا کند و بردارد، احکام خاصّى به این شرح دارد:

اگر قیمت آن کمتر از 6/12 نخود نقره سکّه دار(1) است و صاحب آن معلوم نباشد مى تواند براى خودش بردارد; ولى اگر صاحبش پیدا شد بنابر احتیاط واجب باید عوض آن را به او بدهد.

اگر قیمت آن بیشتر از 6/12 نخود نقره سکّه دار است; ولى نشانه اى دارد که مى توان با آن صاحبش را پیدا کرد باید تا یک هفته هر روز و بعد از آن هفته اى یک بار اعلام کند و چنانچه تا یک سال اعلام کرد و صاحبش پیدا نشد مى تواند براى خودش بردارد به قصد آن که: اگر صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد، ولى احتیاط مستحب آن است که از طرف صاحبش به شخص نیازمندى صدقه بدهد.

مسأله 503ـ اگر مى داند، اعلام کردن فایده ندارد و یا از پیدا شدن صاحبش ناامید شده است، اعلام لازم نیست، و آن را به شخص نیازمندى بدهد.

 

 


1 . قیمت 6/12 نخود نقره، هم اکنون در بازار در حدود 5000 ریال است (1387 هجرى شمسى).

عوض شدن کفش

 

مسأله 504ـ اگر کفش انسان را ببرند و کفش دیگرى به جاى آن مانده باشد، چنانچه مى داند کفشى که مانده، مالِ کسى است که کفش او را برده است، و دسترسى به او ندارد، مى تواند آن را به جاى کفش خودش بردارد، ولى اگر قیمت آن کفش بیشتر از قیمت کفش خودش باشد، و از پیدا شدن صاحبش ناامید شود، باید مبلغ اضافى را به شخص فقیرى بدهد.

مسأله 505ـ اگر احتمال مى دهد، کفشى که مانده، مالِ کسى نیست که کفش او را برده، و دسترسى به او نیست، باید صاحبش را جستجو کند و چنانچه از پیدا کردن وى مأیوس شود، قیمت آن یا خودش را، به شخص نیازمندى مى دهد.

خوردن و آشامیدن

خداوند بزرگ براى استفاده انسانها، طبیعتِ زیبا و تمام حیوانات و میوه ها و سبزیجات را در اختیار آنها قرار داده است، تا از آن براى خوردن و آشامیدن و پوشاک و مسکن و سایر نیازهاى خود بهره گیرند، ولى براى حفظ جان انسانها و سلامت جسم و روح آنها و بقاى نسلها و احترام به حقوق دیگران، قوانین و مقرّراتى قرار داده است که در این قسمت با برخى از آنچه که در رابطه با خوراکیها و آشامیدنیهاست آشنا مى شوید:

مسأله 506ـ خوردن چیزى که براى انسان ضرر مهمّى دارد حرام است.

مسأله 507ـ خوردن و آشامیدنِ چیز نجس حرام است.

مسأله 508ـ خوردنِ گِل حرام است.

مسأله 509ـ خوردن کمى از تربت سیّدالشّهدا(علیه السلام) براى شفا از بیمارى اشکال ندارد(مى توانند این مقدار کم را در آب حل کنند و عدّه اى بخورند).

مسأله 510ـ خوردن گوشت و پوست و تخم (خاویار) ماهى هایى که پولک ندارند حرام است ولى خوردن میگو حلال است.

مسأله 511ـ خوردن یا نوشیدن چیزى که براى انسان ضرر مهمّى دارد حرام است، کشیدن سیگار و سایر انواع دخانیّات مخصوصاً مواد مخدّر مطلقاً حرام است خواه به صورت تزریق یا دود کردن یا خوردن و یا به هر طریق دیگرى بوده باشد. و همچنین تولید، خرید و فروش و هرگونه کمک به انتشار آن حرام است.

مسأله 512ـ منظور از شراب هر مایع مست کننده اى است و آبجو نیز جزء مشروبات الکلى است، حتّى نوشیدن یک قطره شراب و کمتر از آن نیز حرام است.

مسأله 513ـ بر هر مسلمانى واجب است مسلمان دیگرى را که به خاطر گرسنگى یا تشنگى جانش در خطر است آب و غذا داده و او را از مرگ نجات دهد.

آداب غذا خوردن

مسأله 514ـ این کارها در رابطه با غذا خوردن مستحب است:

1. دستها را قبل و بعد از غذا خوردن بشوید.

2. در اوّل غذا «بِسمِ اللّه» و در پایان «اَلحَمدُ لِلّه» بگوید.

3. با دست راست غذا بخورد.

 

4. لقمه را کوچک بردارد.

5. غذا را خوب بِجَوَد.

6. میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

7. اگر چند نفر سر سفره نشسته اند، هر کسى از غذاى جلوى خودش بخورد.

8. میزبان پیش از همه شروع به خوردن کند و بعد از همه دست بکشد. (تا میهمانها خجالت نکشند).

مسأله 515ـ این کارها در رابطه با غذا خوردن مکروه است:

1. در حال سیرى غذا خوردن.

2. پرخورى (زیاد غذا خوردن).

3. نگاه کردن به دیگران هنگام غذا خوردن.

4. خوردن غذاى داغ.

5. فوت کردن به غذایى که مى خورد.

6. پاره کردن نان با کارد.

7. گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

8. دور انداختن بقیّه میوه، پیش از آن که کاملاً آن را بخورد.

 

آدابِ آب نوشیدن

مسأله 516ـ در نوشیدن آب رعایت این امور سزاوار است:

1. در روز ایستاده و در شب نشسته آب بخورد.

2. پیش از آشامیدن آب «بِسمِ اللّه» و بعد از آن «الحَمدُ للّه» بگوید.

 

3. به سه نفس آب بیاشامد. (با یک نفس آب نخورد).

4. پس از آشامیدن آب، بر حضرت امام حسین(علیه السلام) و خاندان و یاران او سلام بفرستد و قاتلان ایشان را لعنت کند.

مسأله 517ـ در نوشیدن آب این امور سزاوار نیست:

1. زیاد آشامیدن.

2. آشامیدن آب بعد از غذاى چرب.

3. با دست چپ آب نوشیدن.

4. در شب، ایستاده آب نوشیدن.

5. آب مشکوک یا آلوده نوشیدن.

6. از کوزه شکسته و ظرف آلوده آب خوردن.

 

نذر و قسم

مسأله 518ـ «نذر» آن است که کار خیرى را براى خدا بر عهده خود قراردهد، یا ترک کارى که نکردن آن بهتر است.

مسأله 519ـ نذر بر دو قسم است: نذرى که به صورت «مشروط» انجام مى شود، مثلاً مى گوید: چنانچه مریض من خوب شود انجام فلان کار براى خدا بر عهده من است (این را «نذر شکر» گویند) یا اگر مرتکب فلان کار بد شوم فلان کار خیر را براى خدا انجام خواهم داد (و آن را «نذر زجر» گویند)، دوم نذر مطلق است و آن این که بدون هیچ قید و شرطى بگوید: «من براى خدا نذر مى کنم که نماز شب بخوانم» و همه اینها صحیح است.

 

شرایط و احکام نذر

مسأله 520ـ نذر در صورتى صحیح است که براى آن صیغه خوانده شود، خواه به عربى باشد یا زبانهاى دیگر، بنابراین اگر بگوید چنانچه فلان حاجت من روا شود براى خدا بر من است که فلان مقدار مال را به فقیر بدهم، نذر او صحیح است، بلکه اگر بگوید نذر مى کنم براى خدا اگر فلان حاجت من رواشود فلان کار خیر را انجام دهم، کافى است.

مسأله 521ـ نذر در صورتى صحیح است که از انسان بالغ و عاقل صورت گیرد و از روى اختیار و قصد باشد، بنابراین نذر از روى اجبار، یا به واسطه عصبانى شدن و از دست دادن اختیار، صحیح نیست.

مسأله 522ـ نذر فرزند احتیاجى به اجازه پدر ندارد، مگر این که کار او مایه آزار پدر باشد که دراین صورت نذر او صحیح نیست.

مسأله 523ـ نذر در مورد کارهایى صحیح است که انجام آن ممکن باشد.

مسأله 524ـ کارى را که انسان نذر مى کند باید شرعاً مطلوب باشد، بنابراین نذر کار حرام، یا مکروه، یا ترک واجب و مستحب، صحیح نیست.

مسأله 525ـ اگر کسى از روى اختیار به نذر خود عمل نکند گناه کرده و باید کفّاره بدهد و کفّاره نذر عبارت است از اطعام شصت فقیر، یا دو ماه پى در پى روزه گرفتن.

 

امر به معروف و نهى از منکر

مسأله 529ـ امر به معروف و نهى از منکر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرایط زیر واجب است: 1ـ کسى که مى خواهد امر و نهى کند باید یقین داشته باشد که طرف مقابل مشغول انجام حرام یا ترک واجبى است.
2ـ احتمال دهد که امر و نهى او اثردارد، خواه اثر فورى داشته باشد یا غیر فورى، کامل یا ناقص، بنابراین اگر بداند هیچ اثر نمى کند واجب نیست.
3ـ در امر و نهى او مفسده و ضررى نباشد، پس اگر بداند یا خوف این باشد که امر یا نهى او، ضرر جانى یا عرضى و آبرویى یا مالى قابل توجّه نسبت به او یا بعضى از مؤمنین مى رساند واجب نیست، ولى اگر معروف و منکر از امورى باشد که شارع مقدّس اسلام اهمّیّت زیادى به آن مى دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامى، یا حفظ احکام ضرورى اسلام)، باید اعتنا به ضرر نکند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بکوشد.

 

مسأله 530ـ امر به معروف و نهى از منکر مراتبى دارد که بعضى از این مراتب، احتیاج به اجازه حاکم شرع ندارد و بعضى دارد، آنچه احتیاج به اجازه حاکم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصیحت کردن یا اعراض و بى اعتنایى و ترک مراوده نمودن است و اگر تأثیر نکرد جایز است با کلمات تند و خشن که خالى از گناه باشد یا با توسّل به زور، به این طریق که جلو فرد گنهکار را بگیرد، یا وسایل گناه را از دسترس او خارج سازد، اقدام نماید ولى اگر براى امر به معروف و نهى از منکر لازم شود که متوسّل به ضرب و جرح یا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در این صورت هیچ کس بدون اجازه حاکم شرع حقّ اقدام ندارد، بلکه باید اصل کار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامى با نظر حاکم شرع تعیین گردد.

احکام قسم

 

مسأله 526ـ اگر کسى به یکى از اسامى خداوند عالَم مانند «خدا» و «الله» قسم بخورد که کارى را انجام دهد، یا ترک کند، مثلاً سوگند بخورد که دو رکعت نماز بخواند، واجب است به آن عمل کند.

 

مسأله 527ـ اگر عمداً به سوگندى که خورده است عمل نکند، باید کفّاره بدهد و کفّاره آن یکى از دو چیز است:

الف) سیر کردن ده فقیر.

ب) پوشاندن ده فقیر.

و اگر هیچ کدام از اینها را نتواند انجام دهد، باید سه روز روزه بگیرد.

مسأله 528ـ کسى که براى اثبات چیزى قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد، قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان بزرگ است. ولى کفّاره ندارد، کفّاره در جایى است که چیزى را بر عهده بگیرد و سپس انجام ندهد.

مسائل متفرّقه

مسأله 1ـ موسیقى : کلیّه صداها و آهنگ هایى که مناسب مجالس لهو و فساد است حرام، و غیر آن حلال است. و تشخیص آن با مراجعه به اهل عرف، یعنى افراد فهمیده متدیّن، خواهد بود.

مسأله 2ـ کف زدن : کف زدن مانعى ندارد، امّا در مساجد و حسینیّه ها ترک شود.

مسأله 3ـ رقصیدن : تنها رقص زن و شوهر براى یکدیگر جایز است، و بقیّه اشکال دارد، البته منظور رقص لهوى است، نه هرگونه حرکات منظّم و موزون.

مسأله 4ـ شرکت در مجالس آلوده به گناه: شرکت در مجلس گناه حرام است، ولى چنانچه ضرورت داشته باشد، مى توانید به مقدار ضرورت شرکت کنید، یا در قسمت هایى بنشینید که گناهى صورت نمى گیرد و مجلس گناه صدق نمى کند.

مسأله 5ـ مجالس شادى مشروع: چنانچه از رقص و موسیقى حرام و کارهاى نامشروع دیگر پرهیز شود، و اشعار مناسب خوانده شود، یا نمایش هاى شاد مشروعى داده شود مانعى ندارد. و بسیارى از متدیّنین در جلسات جشن ازدواج و مانند آن از همین روش استفاده مى کنند.

مسأله 6ـ پاسور، شطرنج و بیلیارد : هر گاه آلات مذکور از آلت قمار خارج شده باشد، و در نزد توده مردم محل به عنوان یک وسیله ورزشى یا تفریحى شناخته شود نه ابزار قمار، بازى با آن بدون برد و باخت مالى اشکال ندارد.

مسأله 7ـ ریش تراشى: احتیاط در ترک آن است، ولى چنانچه قسمت چانه باقى بماند، که گاه به آن ریش پروفسورى گفته مى شود، کافى است. و جوانانى که محاسن آنها به صورت نامنظم روئیده مى توانند آن را بتراشند تا به صورت کامل درآید.

مسأله 8ـ حداقلّ محاسن: احتیاط آن است که باقیمانده به قدرى باشد که صدق ریش بکند.

مسأله 9ـ کراوات : با توجّه به این که در حال حاضر و در کشور ما، این امر به عنوان شعار بیگانگان و همبستگى با آنها محسوب مى شود، از آن اجتناب کنید. ولى در کشورهایى که جزیى از لباس مردم محسوب مى گردد، پوشیدن آن اشکالى ندارد.

مسأله 10ـ اصلاح و آرایش زنانه براى مردان: جایز نیست مردان خود را شبیه زنان کنند، ولى اصلاح جزیى و مرتّب کردن بعضى از قسمتها که منظره خوشایندى ندارد، اشکالى ندارد.

مسأله 11ـ حجاب مردان: مردان مى توانند سر و گردن و مقدارى از سینه و دستها و پاها را در مقابل نامحرم نپوشانند، ولى بقیّه بدن را باید بپوشانند.

مسأله 12ـ لباس آستین کوتاه: پوشیدن لباس آستین کوتاه در صورتى که تنگ و چسبان نباشد و آستینهاى آن نیز خیلى کوتاه نباشد، اشکالى ندارد.

مسأله 13ـ طلا براى مردان: زینت به طلا براى مردان به هر رنگى که باشد (حتّى طلاى سفید) جایز نیست، ولى استفاده از پلاتین که فلز دیگرى است اشکالى ندارد.

مسأله 14ـ جرّاحى زیبایى: در صورتى که آمیخته با حرام یا ضرر مهمّ دیگرى نباشد ذاتاً اشکالى ندارد، ولى چنانچه مستلزم حرامى باشد (مانند لمس و نظر حرام) تنها در صورت ضرورت جایز است.

مسأله 15ـ تغییر جنسیّت: تغییر جنسیّت و ظاهر ساختن جنسیّت واقعى (در افراد دو جنسى که یک جنس آنها غلبه دارد) خلاف شرع نیست; بلکه واجب است. ولى تغییر جنسیّت صورى و کاذب جایز نیست.

مسأله 16ـ ماهواره: با توجّه به این که غالب برنامه هاى آن فاسد است، و اثرات منفى در پى دارد، و در هر خانه اى وارد شود غالباً از آن سوء استفاده خواهد شد، استفاده از آن جایز نیست.

 

مسأله 17ـ اینترنت: با توجه به اینکه اینترنت قابل استفاده صحیح و ناصحیح است و مطالب خوب و بد دارد، از ابزار مشترک محسوب مى شود و چنانچه از آن استفاده هاى مشروع کنند اشکالى ندارد و خرید و فروش ابزار آن نیز جایز است.

مسأله 18ـ کپى رایت: این کار جز با رضایت تولید کنندگان اصلى آن جایز نیست، مگر در صورتى که از کفّار حربى باشند.

مسأله 19ـ بازدید از سایت ها و گرفتن اجرت: چنانچه سایت هاى فاسد و مفسدى نباشد، و متعلّق به کشورهاى محارب نظیر اسرائیل و آمریکا نباشد، و مفسده اى در پى نداشته باشد، و از بازدیدکنندگان پولى نگیرند، و فقط به آنها جایزه یا حقّ الزحمه اى بدهند، اشکالى ندارد.

مسأله 20ـ چت کردن: این کار با جنس مخالف اشکال دارد، و غالباً پیامدهاى منفى به همراه دارد، مگر این که مقدّمه ازدواج باشد. که در این صورت به مقدارى که جهت ازدواج لازم است، اشکالى ندارد.

مسأله 21ـ ساختن مجسّمه: ساختن و خرید و فروش مجسّمه اشکال دارد، ولى اسباب بازى بچّه ها اشکالى ندارد.

مسأله 22ـ بازى و مسابقه: بازى ها و مسابقاتى که در آن برد و باخت مالى باشد، حرام است.

مسأله 23ـ سیگار: استعمال سیگار و تمام انواع دخانیات با توجّه به ضررهاى فراوان آن، که به تصدیق کارشناسان آگاه رسیده، حرام است.

مسأله 24ـ گلدکویست : فعالیّت مرموز اقتصادى شرکت گلدکویست و سایر شرکت هاى مشابه داخلى و خارجى مشروع نمى باشد، و شبیه نوعى قمار و لاتار است. و شایسته شما عزیزان نیست که آلوده آن شوید. و کسانى که آلوده آن شده اند و سودى برده اند پول اوّلیه خود را از آن بر مى دارند، و بقیّه را به صاحبان اصلى آن مى رسانند. و اگر به آنها دسترسى ندارند، به سایر مالباختگانى که در این طرح شرکت کرده و متضرّر شده اند مى دهند. و اگر به آنها هم دسترسى ندارند، به نیّت صاحبان اصلى به فقرا صدقه مى دهند.

مسأله 25ـ راه توفیق نماز شب و قضا نشدن نماز صبح: چنانچه شبها غذاى سبکترى میل کنند، و از نوشیدنیهاى کمترى استفاده نمایند، و زودتر بخوابند، و از ساعت زنگدار و مانند آن استفاده کنند، این توفیق انشاءالله نصیبشان خواهد شد.

مسأله 26ـ راه حلّ مشکل جنسى: چنانچه از عوامل تحریک نظیر فیلم ها و کتاب ها و مجلاّت و نشریات فاسد و بدآموز، و مجالس آلوده، و دوستان ناباب، و حتّى مناظر تحریک کننده اجتناب ورزند، و اوقات فراغت خود را با مطالعه و کار و مانند آن پر کنند، و بر خداوند توکّل نمایند، و هر روز مقدارى ورزش کنند، إن شاء الله بر هواى نفس و وسوسه هاى شیطان غلبه خواهند کرد.

مسأله 27ـ تصاویر منتسب به حضرات معصومین(علیهم السلام): چنانچه تصاویر نامناسبى نباشد، و نسبت قطعى به آن بزرگواران ندهند، اشکالى ندارد.

مسأله 28ـ قمه زنى : عزادارى خامس آل عبا(علیه السلام) از مهمترین شعائر دینى، و رمز بقاء تشیّع است، و باید هر چه باشکوه تر برگزار گردد. امّا لازم است از تمام کارهایى که آسیب به بدن مى رساند، یا موجب وهن مذهب مى گردد، جدّاً اجتناب شود.

مسأله 29ـ روش حلّ مشکلات : سعى کنند تمام نمازها، مخصوصاً نماز صبح را اوّل وقت بجا آورند. و پس از نماز صبح دست راست را بر سینه نهاده، هفتاد مرتبه ذکر «یا فتّاح» را تکرار کنند. سپس 110 مرتبه صلوات بفرستند، و گاه نیز ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله» را تکرار نمایند، و هر روز هر چند به مقدار کمى صدقه دهند. انشاء الله این کار در رفع مشکلات مؤثّر است.

مسأله 30ـ کسانى که مادر آنها سیّده هستند: این افراد از جهاتى حکم سیّد دارند و از جهاتى ندارند. خمس نمى توانند بگیرند و از لباس مخصوص سادات نمى توانند استفاده کنند امّا از جهاتى شرافت سیادت دارند.

مسأله 31ـ کتک زدن: اگر انسان به صورت کسى سیلى یا چیز دیگرى بزند، بطورى که صورت او سرخ شود، باید 5/1 مثقال شرعى طلاى سکّه دار، بدهد و اگر کبود شود، سه مثقال، و اگر سیاه شود شش مثقال، و هر مثقال شرعى 18 نخود است، (43 مثقال معمولى); و اگر جاى دیگر (غیر از صورت) بدنِ کسى را به واسطه زدن، سرخ یا کبود یا سیاه کند، باید نصف آنچه گفته شد بدهد، البتّه این موارد در صورتى است که سرخى و کبودى و یا سیاهى سریع از بین نرود.

مسأله 32ـ کشتن حیوانات موذى: کشتن حیوانى که اذیّت مى رساند و مال کسى نیست; مانند مار و عقرب، اشکال ندارد.

مسأله 33ـ جبران غیبت: در صورت امکان و عدم مفسده باید از غیبت شونده حلالیّت بطلبد، در غیر این صورت لازم است به قدرى براى او کارهاى خیر انجام دهد تا یقین به رضایت وى حاصل شود.

مسأله 34ـ استفاده از دفترچه بیمه دیگران: با توجّه به اینکه این کار مخالف ضوابط اداره بیمه است و در ابتدا با بیمه شده شرط مى شود، جایز نیست. هر چند اداره بیمه در ارائه برخى از خدمات خود کوتاهى کند.

مسأله 35ـ استفاده شخصى از بیت المال: این کار جایز نیست، مگر در مواردى که مقرّرات اجازه مى دهد، یا اینکه با اجازه مسئولینى که در این حیطه اختیارات قانونى دارند، بوده باشد.

مسأله 36ـ تقلّب در کنکور و سایر امتحانات: این کار حرام است، جدّاً از آن توبه نموده، آن را تکرار نکنید، و با اعمال نیک آینده گذشته را جبران نمایید; ولى چنانچه در محدوده گسترده اى نبوده فعلا مشکلى ندارد و ادامه کار و مدرک تحصیلى و مانند آن اشکالى ندارد.

مسأله 37ـ تنبیه بدنى: زدن دانش آموزان جایز نیست، مگر اینکه بخاطر تربیت آنها لازم باشد، و با اجازه ولىّ صورت گیرد، و موجب جراحت و کبودى بدن نشود. و با توجّه به اینکه در شرایط فعلى آثار منفى آن بیشتر است، لازم است حتّى الامکان از آن صرفنظر گردد.

مسأله 38ـ ردّ مظالم: منظور حقوق الناس قطعى یا احتمالى است که صاحب آن دقیقاً شناخته شده نسیت، که با اجازه حاکم شرع صرف نیازمندان مى گردد.

مسأله 39ـ روش جبران حق الناس: در صورت امکان معادل حقّ او را به دستش برساند، یا به شکلى با هم مصالحه کنند، و اگر این کار ممکن نیست توسّط شخص ثالث، یا بوسیله حواله بانکى، یا توسّط پست برایش ارسال نماید. و چنانچه به او دسترسى ندارد به نیّتش به فقرا صدقه دهد.

مسأله 40ـ فکر گناه: فکر گناه تا زمانى که منتهى به انجام گناه نشود، گناه محسوب نمى شود، ولى بى شک آثار نامطلوبى بر روح انسان مى گذارد.

مسأله 41ـ لعن و توهین: لازم است از کارهایى که باعث تفرقه صفوف و ایجاد شکاف بین مسلمانان مى شود خوددارى شود، و همه مسلمین در برابر دشمنان اسلام متّحد شوند.

مسأله 42ـ محدوده نافرمانى از والدین: هرگاه آنها با مسائل مهم و سرنوشت ساز فرزند بدون دلیل کافى مخالفت کنند، جلب رضایت آنها لازم نیست.

مسأله 43ـ افکار و خیالات شیطانى: این اوهام وخیالات، که بصورت بى اختیار به ذهن انسان مى رسد، گناه محسوب نمى شود. و براى دفع آن، مداومت بر ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله العلىّ العظیم» مؤثّر است.

مسأله 44ـ رعایت قوانین: تخلّف از قوانین و مقرّرات حکومت اسلامى جایز نیست.

مسأله 45ـ پیش بینى نتایج فوتبال: در صورتى که از شرکت کنندگان پولى بگیرند، و به قید قرعه از محل پولهاى دریافتى جوایزى به برندگان بپردازند، این کار حرام است.

مسأله 46ـ هیپنوتیزم: هیپنوتیزم براى مقاصد طبّى و مانند آن مانعى ندارد، ولى براى کشف امور پنهانى، یا خبر از گذشته و آینده و حال جایز نیست.

مسأله 47ـ سحر و جادو: هر چند سحر و جادو به تصدیق قرآن مجید حقیقت دارد، ولى غالب آنچه را مردم سحر و جادو مى دانند اوهام و خیالاتى بیش نیست. براى رفع آن هر روز پنج مرتبه آیة الکرسى را بخوانید و به خود و اطرافیانتان بدمید و هر روز هر چند به مقدار کمى صدقه بدهید و بر خدا توکّل کنید.

مسأله 48ـ علم جفر: با توجّه به اینکه علم جفر به طور کامل نزد غیر معصومین نیست، وناقص آن هم اثر چندانى ندارد، مورد تأیید نمى باشد و به دنبال آن نروید.

مسأله 49ـ احضار روح: احضار روح و ارتباط با ارواح عقلا امکان پذیر است، ولى این کار شرعاً جایز نیست و مفاسد زیادى به بار مى آورد. شرح این مطلب را در کتاب «ارتباط با ارواح» نوشته ایم.

مسأله 50ـ جن: جن موجودى است ناپیدا و مطابق آنچه در قرآن آمده حقیقت دارد، امّا برخلاف پندار بعضى از عوام کارى به انسانها ندارد، و آنچه در افواه مشهور است غالباً زاییده خیالات است. و کسانى که مبتلا به این اوهام هستند لازم است هرگز به آن فکر نکنند و اگر پنج مرتبه در هر روز آیة الکرسى را بخوانند، آرامش بیشترى خواهند داشت.

 

مسأله 51ـ نگاه به زنان نامحرم در تلویزیون : چنانچه موجب فساد و انحراف نشود، و عکس ها برهنه یا نیمه عریان نباشد، جایز است.

مسأله 52ـ انرژى درمانى: انرژى درمانى ذاتاً اشکالى ندارد، ولى چنانچه مستلزم امر حرامى باشد جایز نیست.

مسأله 53ـ سپرده گذارى در بانک: چنانچه بانکها عقود شرعیّه را در سپرده گذارى رعایت بنمایند یا این که وکالت مطلقه به مسؤولین بانک داده شود که رعایت این عقود را بنمایند سپرده گذارى حلال است.

مسأله 54ـ وام گرفتن: وام گرفتن از بانکها مانعى ندارد و در صورتى که طبق عقود شرعیّه باشد مبلغ اضافى را که مى پردازد ربا نیست.

مسأله 55ـ جوایز بانکها: استفاده از جوایز بانکها اشکالى ندارد.

 

چهل حدیث منتخب ازرَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ

چهل حدیث منتخب

1 قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:

لاتُضَیِّعُواصَلوتَکُمْ، فَإ نَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلوتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ کانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ اءنْ یُدْخِلَهُ النّارَمَعَ الْمُنافِقینَ.(78)

ترجمه :

فرمود: نماز را سبک و ناچیز مشمارید، هر کس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبک و ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است که او را همراه منافقین در آتش داخل نماید.

2 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ مَشى إ لى مَسْجِدٍ مِنْ مَساجِدِاللّهِ، فَلَهُ بِکُّلِ خُطْوَةٍ خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إ لى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَناتٍ، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئاتٍ، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجاتٍ.(79)

فرمود: هر کس قدمى به سوى یکى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاک مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد.

3 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : اَلْجُلُوسُ فِى الْمَسْجِدِ لاِنْتِظارِ الصَّلوةِ عِبادَةٌ مالَمْ یَحْدُثْ، قیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ وَ مَا الْحَدَثُ؟ قالَ: الْغِیْبَةُ.(80)

ترجمه :

فرمود: نشستن در مسجد جهت انتظار وقت نماز عبادت است تا موقعى که حَدَثى از او صادر نگردد.

سؤ ال شد: یا رسول اللّه ، منظور از حدث چیست ؟

ترجمه :

فرمود: غیبت و پشت سر دیگران سخن گفتن .

4 ... بَیْنَما رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إ ذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ یُصَلّى ، فَلَمْ یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَ لاسُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هکَذا صَلوتُهُ لَیَمُوتُنَّ عَلى غَیْرِ دینی .(81)

ترجمه :

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مسجد نشسته بود که شخصى وارد شد و مشغول نماز گشت و رکوع و سجودش را کامل انجام نداد و عجله و شتاب کرد.

حضرت فرمود: کار این شخص همانند کلاغى است که منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است .

5 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : یا اءباذَر، اَلدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّةُ الْکافِرِ، وَ ما اءصْبَحَ فیها مُؤْمِنٌ إ لاّ وَ هُوَ حَزینٌ، وَ کَیْفَ لایَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ اءوَعَدَهُ اللّهُ اءنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.(82)

ترجمه :

فرمود: اى ابوذر، دنیا زندان مؤ من و بهشت کافران است ، مؤ من همیشه محزون و غمگین مى باشد، چرا چنین نباشد و حال آن که خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهایش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است .

6 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ، وَ شَرُّ مِنْ ذلِکَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ.(83)

ترجمه :

فرمود: بدترین افراد کسى است که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن کسى خواهد بود که آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد.

7 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : ثَلاثَةٌ اءخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى : اءلضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.(84)

ترجمه :

فرمود: سه چیز است که از آن ها براى امّت خود احساس خطر مى کنم :

1 گمراهى ، بعد از آن که هدایت و معرفت پیدا کرده باشند.

2 گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها.

3 مشتهیات شکم ، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى .

8 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إ لى الاخِرَةِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَى النّاسِ، وَ کُفْرُ الاْ حْسانِ.(85)

ترجمه :

فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قیامت کشانده نمى شود: ایجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم ، ناسپاسى در مقابل کارهاى نیک دیگران .

9 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : إ نَّ اءعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إ نَّ اءبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.(86)

ترجمه :

فرمود: عاجز و ناتوان ترین افراد کسى است که از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخیل ترین اشخاص کسى خواهد بود که از سلام کردن خوددارى نماید.

10 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : إ ذا تَلاقَیْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْلیمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إ ذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإ لاسْتِغْفارِ.(87)

ترجمه :

فرمود: هنگام بر خورد و ملاقات با یکدیگر سلام و مصافحه نمائید و موقع جدا شدن براى همدیگر طلب آمرزش کنید.

11 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : بَکِرُّوا بِالصَّدَّقَةِ، فَإ نَّ الْبَلاءَ لایَتَخَطاّها.(88)

ترجمه :

فرمود: صبحگاهان حرکت و کار خود را با دادن صدقه شروع نمائید چون که بلاها و آفت ها را بر طرف مى گرداند.

12 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : یُؤْتَى الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإ ذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَاءسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ، وَ إ ذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ، وَ إ ذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ إ لىَ الْمَسْجِدِ.(89)

ترجمه :

فرمود: هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد.

و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت .

13 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الاْ خْلاقِ، فَإ نَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنی بِها، وَ إ نَّ مِنْ مَکارِمِ الاْ خْلاقِ: اءنْ یَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ اءنْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ.(90)

ترجمه :

فرمود: بر شما باد رعایت مکارم اخلاق ، که خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و بعضى از آن ها عبارتند از:

کسى که بر تو ظلم کند به جهت غرض شخصى او را ببخش ، کسى که تو را نسبت به چیزى محروم گرداند کمکش نما، با شخصى که با تو قطع دوستى کند رابطه دوستى داشته باش ، شخصى که به دیدار تو نیاید به دیدارش برو.

14 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ وَجَدَ کَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاءکَلَهَا لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى یَغْفِرَاللّهُ لَهُ.(91)

ترجمه :

فرمود: هر کس تکّه اى نان یا دانه اى خرما در جائى ببیند، و آن را بردارد و میل کند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گیرد.

15 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : ما تَواضَعَ اءحَدٌ إ لاّ رَفَعَهُ اللّهُ.(92)

ترجمه :

فرمود: کسى اظهار تواضع و فروتنى نکرده ، مگر آن که خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشیده است .

16 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ اءنْظَرَ مُعْسِرا، کانَ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةٌ.(93)

ترجمه :

فرمود: هر کس بدهکار ناتوانى را مهلت دهد براى هر روزش ثواب صدقه در راه خدا میباشد.

17 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : ما مِنْ هُدْهُدٍ إ لاّ وَ فی جِناحِهِ مَکْتُوبٌ بِالِسّرْیانیَّةِ ((آلُ مُحَمَّدٍ خَیْرُ الْبَریَّةِ))

.(94)

ترجمه :

فرمود: هیچ پرنده اى به نام هدهد وجود ندارد مگر آن که روى بال هایش به لغت سریانى نوشته شده است : آل محمّد (صلوات اللّه علیهم اجمعین ) بهترین مخلوق روى زمین مى باشند.

18 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : یَاءتی عَلىَ النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلى دینِهِ کَالْقابِضِ عَلىَ الْجَمَرِ.(95)

ترجمه :

فرمود: زمانى بر مردم خواهد آمد که صبر نمودن در برابر مسائل دین و عمل به دستورات آن همانند در دست گرفتن آتش گداخته است .

19 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : سَیَاءتی زَمانٌ عَلى اُمتَّی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ کَما یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إ بْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَةِ اءشْیاء: الاْ وَّلُ: یَرَفَعُ الْبَرَکَةَ مِنْ اءمْوالِهِمْ، وَ الثّانی : سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطانا جائِرا، وَ الثّالِثُ: یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إ یمانٍ.(96)

ترجمه :

فرمود: زمانى بر امّت من خواهد آمد که مردم از علماء گریزان شوند همان طورى که گوسفند از گرگ گریزان است ، خداوند چنین جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند:

1 برکت و رحمت خود را از اموال ایشان برمى دارد.

2 حکمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند.

3 هنگام مرگ و جان دادن ، بى ایمان از این دنیا خواهند رفت .

20 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : اَلْعالِمُ بَیْنَ الْجُهّالِ کَالْحَىّ بَیْنَ الاْ مْواتِ، وَ إ نَّ طالِبَ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُلَهُ کُلُّ شَى ءٍ حَتّى حیتانِ الْبَحْرِ وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ اءنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإ نّهُ السَّبَبُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إ نَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِ مُسْلِمٍ.(97)

ترجمه :

فرمود: دانشمندى که بین گروهى نادان قرار گیرد همانند انسان زنده اى است بین مردگان ، و کسى که در حال تحصیل علم باشد تمام موجودات برایش طلب مغفرت و آمرزش مى کنند، پس علم را فرا گیرید چون علم وسیله قرب و نزدیکى شما به خداوند است ، و فراگیرى علم ، بر هر فرد مسلمانى فریضه است .

21 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ زارَ عالِما فَکَاءنَّما زارَنی ، وَ مَنْ صافَحَ عالِما فَکاءنَّما صافَحَنی ، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَکَاءنَّما جالَسَنی ، وَ مَنْ جالَسَنی فِى الدُّنْیا اءجْلَسْتُهُ مَعى یَوْمَ الْقِیامَةِ.(98)

ترجمه :

فرمود: هر کس به دیدار و زیارت عالم و دانشمندى برود مثل آن است که مرا زیارت کرده ، هر که با دانشمندى دست دهد و مصافحه کند مثل آن که با من مصافحه نموده ، هر شخصى همنشین دانشمندى گردد مثل آن است که با من مجالست کرده ، و هر که در دنیا با من همنشین شود، در آخرت همنشین من خواهد گشت .

22 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ اَصابَ مِنْ إ مْرَاءةٍ نَظْرَةً حَراما، مَلاَ اللّهُ عَیْنَیْهِ نارا.(99)

ترجمه :

فرمود: هرکس نگاه حرامى به زن نامحرمى بیفکند، خداوند چشم هاى او را پر از آتش مى گرداند.

23 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ تَزَوَّجَ إ مْرَاءةً لِمالِها وَ کَلَهُ اللّهُ إ لَیْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَاءى فیها ما یَکَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدینِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِکَ.(100)

ترجمه :

فرمود: هر کس زنى را به جهت ثروتش ازدواج کند خداوند او را به همان واگذار مى نماید، و هر که با زنى به جهت زیبائى و جمالش ازدواج کند خوشى نخواهد دید، و کسى که با زنى به جهت دین و ایمانش تزویج نماید خداوند خواسته هاى او را تاءمین مى گرداند.

24 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ قَلَّ طَعامُهُ، صَحَّ بَدَنُهُ، وَ صَفاقَلْبُهُ، وَ مَنْ کَثُرَ طَعامُهُ سَقُمَ بَدَنُهَ وَ قَساقَلْبُهُ.(101)

ترجمه :

فرمود: هر که خوراکش کمتر باشد بدنش سالم و قلبش با صفا خواهد بود، و هر کس خوراکش زیاد باشد امراض جسمى بدنش و کدورت ، قلبش را فرا خواهد گرفت .

25 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : لاتُشْبِعُوا، فَیُطْفاء نُورُ الْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِکُمْ.(102)

ترجمه :

فرمود: شکم خود را از خوراک سیر و پر مگردانید، چون که سبب خاموشى نور عرفان و معرفت در افکار و قلب هایتان مى گردد.

26 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ تَوَلّى عَمَلا وَ هُوَیَعْلَمُ اءنَّهُ لَیْسَ لَهُ بِاءهْلٍ، فَلْیتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ.(103)

ترجمه :

فرمود: هر که ریاست و مسئولیتى را بپذیرد و بداند که أ هلیّت آن را ندارد، در قبر و قیامت جایگاه او پر از آتش خواهد شد.

27 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : إ نَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعیفِ الَّذی لادینَ لَهُ، فَقیلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعیفُ الَّذی لادینَ لَهُ؟

قالَ: اَلذّی لایَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ.(104)

ترجمه :

فرمود: همانا خداوند دشمن دارد آن مؤ منى را که ضعیف و بى دین است ، سؤ ال شد:

مؤ من ضعیف و بى دین کیست ؟ پاسخ داد: کسى که نهى از منکر و جلوگیرى از کارهاى زشت نمى کند.

28 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِى ءُ الْخَطیئَةَ، کَما تُطْفِى ءُ الماءُ النّارَ، وَ تَدْفَعُ سَبْعینَ بابا مِنَ الْبَلاءِ.(105)

ترجمه :

فرمود: صدقه اى که محرمانه و پنهانى داده شود سبب پاکى گناهان مى باشد، همان طورى که آب ، آتش را خاموش مى کند، همچنین صدقه هفتاد نوع بلا و آفت را بر طرف مى نماید.

29 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، کَیْفَ لایَحْتمى مِنَ الذُّنُوبِ، مَخافَةَ النّارِ.(106)

ترجمه :

فرمود: تعجّب دارم از کسانى که نسبت به خورد و خوراک خود اهمیّت مى دهند تا مبادا مریض شوند ولیکن اهمیّتى نسبت به گناهان نمى دهند و باکى از آتش سوزان جهنم ندارند.

30 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ یُنْبِتُ النِّفاقَ فِى الْقَلْبِ، کَما یُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ.(107)

ترجمه :

فرمود: علاقه نسبت به ریاست و ثروت سبب روئیدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان طورى که آب و باران سبب روئیدن سبزیجات مى باشند.

31 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : اَلْوَلَدُ کَبِدُالمُؤْمِنِ، إ نْ ماتَ قَبْلَهُ صارَ شَفیعاً، وَ إ نْ ماتَ بَعَدَهُ یَسْتَغْفِرُ اللّهَ، فَیَغْفِرُلَهُ.(108)

ترجمه :

فرمود: فرزند براى مؤ من همانند جگر و پاره تن اوست ، چنانچه پیش از او بمیرد شفیع او مى گردد، اگر بعد از او بمیرد برایش استغفار مى کند و خداوند گناهانش را مى آمرزد.

32 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : حَسِّنُوا اءخْلاقَکُمْ، وَ اءلْطِفُوا جیرانَکُمْ، وَ اءکْرِمُوا نِسائَکُمْ، تَدْخُلُوا الْجَنّةَ بِغَیْرِ حِسابٍ.(109)

ترجمه :

فرمود: رفتار و اخلاق خود را نیکو سازید، نسبت به همسایگان با ملاطفت و محبّت برخورد نمائید، زنان و همسران خود را گرامى دارید تا بدون حساب وارد بهشت گردید.

33 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : اَلْمَرْءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ، فَلْیَنْظُر اءحَدُکُمْ مَنْ یُخالِطُ.(110)

ترجمه :

فرمود: انسان بر روش و اخلاق دوستش پرورش مى یابد و شناخته مى شود، پس متوجّه باشید با چه کسى دوست و همنشین مى باشید.

34 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : اَلصَّدقَةُ بِعَشْرٍ، وَ الْقَرْضُ بِثَمانِیَةَ عَشَرَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ بِاءرْبَعَةَ وَ عِشْرینَ.(111)

ترجمه :

فرمود: پاداش و ثواب دادنِ صدقه ده برابر درجه ، ودادن قرض الحسنه هیجده درجه ، و انجام صله رحم بیست و چهار درجه افزایش خواهد داشت .

35 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : لایَمْرُضُ مُؤْمِنٌ وَ لامُؤْمِنَةٌ إ لاّحَطّ اللّهُ بِهِ خَطایاهُ.(112)

ترجمه :

فرمود: هیچ مؤ من و مؤ منه اى مریض نمى گردد مگر آن که خطاها ولغزش هایش پاک و بخشوده مى شود.

36 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : مَنْ وَقَّرَ ذا شَیْبَةٍ فِى الاْ سْلامِ اءمَّنَهُ اللّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیامَةِ.(113)

ترجمه :

فرمود: هر کس بزرگسال مسلمانى را گرامى دارد و احترام نماید، خداوند او را در قیامت از سختى ها و مشکلات در اءمان مى دارد.

37 قالَ: صلّى اللّه علیه و آله : کُلُّ عَیْنٍ باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ إ لاّ ثَلاثَ اءعْیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ ، وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ باتَتْ ساهِرَةً فى سَبى لِاللّهِ.(114)

ترجمه :

فرمود: تمامى چشم ها در روز قیامت گریانند، مگر سه دسته :

1 آن چشمى که به جهت خوف و ترس از عذاب خداوند گریه کرده باشد.

2 چشمى که از گناهان و موارد خلاف بسته و نگاه نکرده باشد.

3 چشمى که شبها در عبادت و بندگى خداوند متعال بیدار بوده باشد.

38 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : سادَةُ النّاسِ فِى الدُّنْیا الا سْخِیاء، سادَةُ النّاسِ فِى الاخِرَةِ الاْ تْقِیاء.(115)

ترجمه :

فرمود: سرور و سیّد مردم در دنیا افراد سخاوتمند خواهند بود، وسیّد و سرور انسان ها در قیامت پرهیزکاران مى باشند.

39 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : وَ عَظَنی جِبْرئیلُ علیه السلام : یا مُحَمَّدُ ، اءحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإ نَّکَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإ نَّکَ مُلاقیهِ.(116)

ترجمه :

فرمود: جبرئیل مرا موعظه و نصحیت کرد: با هر کس که خواهى دوست باش ، بالا خره بین تو و او جدائى خواهد افتاد. هر چه خواهى انجام ده ، ولى بدان نتیجه و پاداش آنرا خواهى گرفت .

40 قالَ صلّى اللّه علیه و آله : اَوْ صانى رَبّى بِتِسْع : اَوْ صانى بِالاْ خْلاصِ فِى السِّرِّ وَالْعَلانِیَةِ، وَ الْعَدْلِ فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِى الْفَقْرِ وَ الْغِنى ، وَ اَنْ اءعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنى ، وَ اءعطِیَ مَنْ حَرَمَنى ، وَ اءصِلَ مَنْ قَطَعَنى ، وَ اَنْ یَکُونَ صُمْتى فِکْراً، وَ مَنْطِقى ذِکْراً، وَ نَظَرى عِبْراً.(117)

ترجمه :

فرمود: پروردگار متعال ، مرا به 9 چیز سفارش نمود: اخلاص در آشکار و پنهان ، دادگرى در خوشنودى و خشم ، میانه روى در نیاز وتوانمندى ، بخشیدن کسى که در حقّ من ستم روا داشته است ، کمک به کسى که مرا محروم گردانده ، دیدار خویشاوندانى که با من قطع رابطه نموده اند، و این که خاموشیم اندیشه و سخنم ، یادآورى خداوند؛ و نگاهم عبرت و پند باشد.

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائف دهگانه‏اى که قرآن از آنها یاد مى‏کند، اشاره مى‏نمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .

1- اطاعت از پیامبر (ص)

پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مى‏کند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مى‏نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏اى جز پیام‏گیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مى‏فرماید:
«ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفه‏اى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مى‏سازید و یا پنهان مى‏دارید، آگاه است».
اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مى‏شود و مى‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفته‏هاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مى‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».
بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونه‏اى به او نیز نسبت داده مى‏شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مى‏کند:
«انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهنده‏اى، نه مسلط بر آنها».
در قلمرو اطاعت: در حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مى‏گردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مى‏شود.
در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.
رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مى‏گردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مى‏گردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مى‏گردد.
قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مى‏کند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.
الف: گروهى که بر اطاعت رسول فرمان مى‏دهند و قرائن گواهى مى‏دهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است که او تبلیغ مى‏کند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.
ب: گروهى که او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مى‏کند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مى‏دهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مى‏کند و داراى احکام و خصائص مى‏گردد.
آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است که برخى را یادآور مى‏شویم:
1- «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم (نساء /59) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».
شکى نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنکم» مى‏باشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شده‏اند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.
2- «فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /65): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم گردند».
در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم مى‏گردد.
3- «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /63): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت مى‏ورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکى دامنگیر آنان گردد».
جمله «عن امره» حاکى از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراى واکنش سختى است .
مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است در این شرائط پیامبر، مبلغ احکام نیست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که باید دستورهاى او مو به مو مورد اجرا قرار گیرد.
4- «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا مع على امر جامعه لم یذهبوا حتى یستا ذنوه ان الذّین یستا ذنوک اولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحیم» (نور /62).
«مؤمنان واقعى کسانى هستند که به خدا و رسول ایمان دارند واگر در امر مهمى با او باشند بدون اذن او به جایى نمى‏روند. آنان که از تو اذن مى‏گیرند آنها کسانى هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده‏اند در این صورت هرگاه برخى ازآنان براى کارهاى خود اجازه بگیرند، به آن کس که بخواهى اذن بده و براى آنان طلب آمرزش کن، خدا بخشاینده و رحیم است».
الزام به استجازه به هنگام ترک میدان نبرد و یا به هنگام ترک مجلس که براى مشورت درباره امر مهمى برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطیر رسول گرامى است که حرکات و سکنات افراد باید زیر نظر او صورت پذیرد.
5- «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (احزاب /6): پیامبر به مؤمنان از خود آنان اولى است» این نوع اولویت که در هیچ تشریعى در جهان نظیر آن دیده نشده است، از جانب «مالک النفوس» به پیامبر افاضه شده که از آن در مصالح جامعه اسلامى بهره بگیرد، و افراد به فرمانهاى او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد این آیه در همین سوره به صورت روشن نیز وارد شده چنانکه مى‏فرماید:
6- «و ما کان لمؤمن ولا مومنه اذا قضى الله و رسوله امر ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً» (احزاب /36).
«بر هیچ مرد و زن مؤمن آنگاه که خدا و پیامبر او در موردى فرمان دادند هیچ نوع اختیارى درکارشان نیست هر کس که خدا و رسول او را مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است».
دادن چنین قدرت و موقعیتى بر پیامبر نشانه دعوت به حکومت فردى و استبدادى شخص نیست زیرا اگر پیامبر خدا یک فرد عادى بود، طبعاً دادن چنین قدرتى به او، جز استبداد و حکومت فرد بر جمع چیز دیگرى نبود، در حالى که او چنین نیست او یک فرد وارسته از هر نوع خودخواهى است که جز رضاى خدا خواهان چیزى نیست، او در رفتار و گفتار خود، به وسیله «روح القدس» تأیید شده و از هر لغزشى مصون مى‏باشد در این صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست که از زبان او به مردم ابلاغ مى‏گردد.
به خاطر چنین عصمت و مصونیتى است که خدا در دو آیه زیر، هر نوع پیشدستى را بر او تحریم مى‏کند و مى‏فرماید:
7-«یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدى الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سمیع علیم (حجرات /1) اى افراد با ایمان بر خدا و رسول او پیشى نگیرید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید خدا شنوا و دانا است».
8- «و اعلموا ان فیکم رسول الله لویطیعکم فى کثیر من الامر لعنِتّم (حجرات /7): بدانید در میان شما است پیامبر خدا اگر در بسیارى از امور از شما پیروى کند شماها به زحمت مى‏افتید».
دلائل اطاعت پیامبر بیش از آن است که در این جا منعکس گردید، آنچه مهم است تعیین حدود اطاعت و قلمرو آن است که به گونه‏اى فشرده بیان مى‏گردد:
قلمروهاى سه گانه اطاعت: با توجه به آیاتى که در زمینه اطاعت رسول گرامى وارد شده مى‏توان قلمرو اطاعت او را در زمینه‏هاى مسائل سیاسى و قضائى و نظامى محدود ساخت.
پیامبر گرامى علاوه بر مقام تبلیغ احکام،رهبر سیاسى و مرجع قضائى و فرمانده کل قوا است و در این زمینه‏ها «نافذ القول» و مطاع مى‏باشد و ما در هر مورد، نمونه‏اى را متذکر مى‏شویم:
الف: اطاعت در قلمرو مسائل سیاسى: یکى از مسائل حساس به هنگام جنگ، اخبار جبهه‏ها و گزارشهاى مربوط به پیروزى و شکست است تصمیم‏گیرى در پخش و عدم پخش این گونه گزارشها، نیاز به تفکر و اندیشه، و رعایت مصالح عمومى دارد از این جهت قرآن شخص پیامبر را معرفى مى‏کند آنجا که مى‏فرماید:
«هنگامى که خبرى ایمنى بخش یا بیم زا (از پیروزى و شکست) به آنان برسد فوراً آن را پخش مى‏کنند و اگر آن را به پیامبر و صاحبان فرمان از آنها ارجاع کنند اهل استنباط و ریشه یاب از آنان، از حقیقت مطلب آگاه خواهند شد (و حقیقت را به آنان بازگو خواهند کرد) اگر کرم و رحمت او نبود همگى جز گروه کمى از شیطان پیروى مى‏کردند».(نساء /83).
پخش بى موقع خبر پیروزى چه بسا مایه غرور مى‏گردد، همچنانکه اشاعه خبر شکست موجب تضعیف روحیه‏ها مى‏گردد و لذا وظیفه مسلمانان جز این نیست که اخبار رسیده را در اختیار پیامبر گرامى و صاحبان فرمان از خود (که به فرمان پیامبر داراى مقاماتى شده‏اند) بگذارند تا آنان پس از ریشه‏یابى و تحقیق، دیگر مسلمانان را از حقیقت امر آگاه سازند، البته این آیه مربوط به رهبرى سیاسى پیامبرگرامى است و اگر از «اولى الامر» نام مى‏برد منافاتى با رهبرى سیاسى رسول خدا ندارد زیرا «اولوالامر» به فرمان او «صاحبان فرمان» و «پیشوایان مردم» مى‏گردند بالأخص که از نظر روایات، مقصود از آن «پیشوایان معصوم» است که پس از پیامبر گرامى مرجع سیاسى مى‏باشند.
ب: اطاعت در قلمرو مسائل قضائى: اگر پیامبر به حکم این آیه یگانه رهبر سیاسى است به حکم آیات دیگر، یگانه مرجع قضائى نیز مى‏باشدو داورى داوران دیگر به فرمان و نصب او رسمیت پیدا مى‏کرد و چنانکه مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلاً» (نساء /59).
«اى افراد با ایمان خدا را اطاعت کنید و پیامبر خدا و صاحبان فرمان از خود را اطاعت نمائید اگر در چیزى نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر است و عاقبت و پایان نیکویى دارد».
اگر این آیه دستور مى‏دهد که مشکلات قضائى را به خدا و رسول او باز گردانیم مقصود از ارجاع به خدا ارجاع به نماینده او است.
به خاطر همین اصل که پیامبر یگانه مرجع قضایى مسلمانان است، خدا گروهى را که با وجود پیامبر، به حکام باطل مراجعه مى‏کردند، سخت نکوهش مى‏کند و مى‏فرماید:
«آیا ندیدى کسانى را که مدعى ایمان به آنچه که بر تو و بر پیشینیان از تو نازل شده است، مى‏باشند، و مى‏خواهند مظاهر طغیان (حکام باطل) را به داورى بطلبند و شیطان مى‏خواهد آنها را شدیداً گمراه کند».(نساء /60).
مراجعه به طاغوت، دام شیطانى است که مى‏خواهد انسانها را از راه راست (داورى پیامبر معصوم) به بیراهه ببرد.
این آیات، پیامبر را یگانه رهبر سیاسى و مرجع قضائى معرفى مى‏کند و مسلمانان را موظف مى‏دارد که حتماً به او مراجعه کنند و از مراجعه به غیر که همگى مظاهر طاغوت و حکام باطل و خودکامه‏اند، خود دارى نمایند و فرمانهاى او را محترم بشمارند.
ج: اطاعت در قلمرو مسائل نظامى: قرآن پیامبر را یگانه مرجع نظامى مى‏داند به اندازه‏اى که جزئى‏ترین مسائل نظامى باید با اجازه او صورت پذیرد مانند ترک میدان جنگ که باید به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، باید حضور خود را در میدان بر همه چیز مقدم بدارند چنانکه مى‏فرماید:
«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستا ذنوه» (نور /62).
«افراد با ایمان کسانى هستند که به خدا و پیامبر او ایمان آورده‏اند آنگاه که در کارى که اجتماع در آن لازم است بدون اجازه او به جایى نمى‏روند».
لفظ «امرجامع» به معنى کار مهمى است که اجتماع مردم در آن لازم است و مصداق واضح آن مسأله جهاد با دشمن و مبارزه با او است و شأن نزول آیه همین معنى را تأیید مى‏کند.
اگرپیامبر در این آیات، یگانه رهبر و مرجع در امور سیاسى و قضائى و نظامى معرفى شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است که باید تمام تشکیلات در نقطه‏اى متمرکز شده و مدیریت‏هاى رده‏هاى گوناگون به مدیریت واحد باز گردد و یک فکر و اندیشه بر تمام تشکیلات سایه افکند.
به خاطر همین مقام نظامى است که خدا اجازه نمى‏دهد (آنگاه که پیامبر مردم را به جهاد دعوت مى‏کند) اهل مدینه و بادیه نشینان آنها، از پیامبر تخلف جویند و براى حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانکه مى‏فرماید:
«ما کان لا هل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهم عن نفسه» (توبه /120).
«هرگز بر اهل مدینه و بادیه نشینان اطراف آن روا نیست که از پیامبر خدا تخلف جویند و براى حفظ جان خود، از او اعراض نمایند».
این آیات که نمونه آنها در قرآن فراوان است ایجاب مى‏کند که مسلمانان وظیفه دارند که در مسائل سیاسى و قضائى نظامى و... به او مراجعه کنند و از سخنان او تخلف و تخطى ننمایند و در حقیقت قلمرو لزم اطاعت را روشن مى‏سازند.

2- احترام پیامبر (ص)
تکریم بزرگان و ارج نهادن بر شخصیت‏هاى الهى با اعتقاد به عبودیت و بندگى آنها، تعظیم خداى سبحان است، احترام آنان نه تنها از این نظر است که انسان‏هاى کاملى بودند که راه سعادت را به روى انسان‏ها گشودند، بلکه در بزرگداشت آنها، انگیزه دیگرى در کار است که عارفان را به احترام و تعظیم آنها وا مى‏دارد و آن، ارتباط محکم و پیوند استوار آنها با خدا است که آنى با او به مخالفت برنخاسته و پیوسته مجریان فرمانهاى خدا و پویندگان راه کوى او بودند.
روى این اساس هر نوع تکریم و تعظیمى که از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به کسب رضاى حق، و فداکارى و جانبازى آنان در گسترش آیین او، مایه بگیرد، در حقیقت تعظیم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست مى‏داریم و احترام مى‏گذاریم از این نظر است که آنان خدا را دوست داشته و به او عشق مى‏ورزیدند، و خدا نیز آنها را دوست مى‏داشت.
قرآن این حقیقت عرفانى را در آیه‏اى بازگو مى‏کند و مى‏فرماید:
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم» (آل عمران /31).
«اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید (در این موقع) خدا شما را دوست مى‏دارد و گناهان شما را مى‏بخشد و خدا بخشایشگر و رحیم است».
در این آیه مهر به خدا علت پیروى از پیامبر گرامى (ص) معرفى گردیده به گونه‏اى که گواه مدعیان دوستداران خدا، پیروى از رسول گرامى اعلام شده است، و نکته آن همان است که یادآورى شد که هر نوع گرایش به پیامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقیقت اظهار علاقه به مقام ربوبى است و همگى از یک عشق ریشه‏دار به خدا سرچشمه مى‏گیرد.
آیین وهابیت که براسا هدم شخصیت‏ها و نادیده گرفتن مقامات اولیاى الهى سرچشمه مى‏گیرد، ابراز علاقه را به اولیاء الهى پس از فوت، یک نوع شرک و عبادت اولیاء و احیاناً بدعت و یک نوع عمل نو ظهور تلقى مى‏کند، در حالى که سراسر قرآن مملو از احترام به شخصیت اولیاء و انسانهاى الهى است که سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اینجا بخشى از آیات الهى را وارد بحث مى‏نمائیم که از دیگداه یک وهابى (با مقایسهائى که در دست دارد)، دعوت به شرک، و از دیدگاه یک موحد واقعى دعوت به خود توحید است:
در تکریم پیامبر گرامى همین بس که قرآن یک رشته از افعال خدا را در عین انتساب به خود، به رسول گرامى نیز نسبت داده واز هر دو با هم یک جا نام مى‏برد و مى‏فرماید:
«ولو انهم رضوا ما اتیهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون» (توبه /59).
«اگر آنان به آنچه که خدا و پیامبر او داده راضى گردند و بگویند خدا ما را کافى است، خدا از کرمش و پیامبر او به ما مى‏دهند ما به سوى خدا توجه داریم».
در حالى که شعار هر مسلمان همان طورى که در آیه یاد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همین آیه، خدا به اندازه‏اى به پیامبر خود احترام مى‏گذارد که نام او را در کنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت مى‏دهد و مى‏فرماید:
1- «سیوتینا الله من فضله و رسوله».
2- «ما اتیهم الله و رسوله».
عین همین مطلب در آیه یاد شده در زیر نیز منعکس است:
«یحلفون بالله لکم لیرضوکم و الله و رسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین» (توبه /62):
سوگند یاد مى‏کنند که شماها را راضى سازند که خدا و پیامبر او شایسته‏ترند که آنان را راضى سازند».
جمله «والله و رسول احق ان یرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامى (ص) را ترسیم مى‏کند که رضایت او را در کنار رضایت خدا قرار مى‏دهد .
2- «و ما نقموا الا ان اغنیهم الله و رسوله من فضله (توبه /74): آنان فقط از این انتقام مى‏گیرند که خدا و پیامبر او (آنها را) از کرمش بى نیاز ساخته‏اند».
چه احترامى بالاتر از این که «اغناء» و «بى نیاز کردن» که فعل خدا است، به پیامبر خود نیز نسبت مى‏دهد و او را نیز مایه بى نیاز شدن مردم معرفى کرده و مى‏فرماید:
«ان اغنیهم الله و رسوله»
شما اگر نزد وهابیها بگوئید: بحمدالله خدا و پیامبر او ما را بى نیاز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرک کرده و مى‏گویند تو مشرکى زیرا کار خدا را به غیر او نسبت دادى ولى غافل ازآنند که قرآن مى‏فرماید: «ان اغنیهم الله و رسوله».
این نوع از نسبتها در عین واقعیت و صحت، یک نوع ارج گذارى بر پیامبر (ص) است .
4- «و سیرى الله عملکم و رسوله ثم تردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون» (توبه /94).
«خدا و رسول او اعمال شما را مى‏بینند و سپس به سوى کسى که از آشکار و پنهان آگاه است باز گردانیده مى‏شود و از آنچه انجام مى‏دهید شما را با خبر مى‏کند».
5- «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایماناً و تسلیماً» (احزاب /22).
«آنگاه که افراد، «احزاب» را دیدند گفتند که این همان است که خدا و پیامبر او به ما وعده داده، خدا و پیامبر او راست گفته‏اند و این کار (تلاقى با احزاب) جز ایمان و تسلیم، چیزى بر آنها نیفزود».
این آیات در عین حقیقت و درست بودن نشانه عظمت و قداست رسول خدا است، و بیانگر آن است که شایسته است که فعل واحدى به هر دو (خدا و رسول) نسبت داده شود، هر چند نسبت آن به خدا، به صورت استقلالى و به پیامبر او به صورت اکتسابى و وابستگى است.
شیوه معاشرت بیانگر پایه ایمان است: اگر قرآن به تکریم و تعظیم پیامبر دعوت مى‏کند، به خاطر این است که شیوه معاشرت فردى با فرد دیگر نشانه پایه عقیده و ایمان او به عظمت و موقعیت طرف است .
درست است که پیامبر گرامى در زندگى زاده و وارسته بود، و از تظاهر به مناصب سیاسى و قضائى و نظامى خوددارى مى‏کرد و با یاران خود «حلقه وار» بدون اینکه مجلس صدر و ذیل پیدا کند، مى‏نشست، ولى این کار نباید سبب شود که مسلمانان در معاشرت خود،موقعیت او را نادیده بگیرند، و آداب و مراسم شایسته به مقام پیامبر را رعایت نکنند.
آیات وارد در مورد احترام پیامبر، بر دو گروهند:
1- آیاتى که به طور کلى دستور احترام مى‏دهد.
2- آیاتى که انگشت روى موارد جزئى مى‏گذارد و نمونه‏هائى را ارائه مى‏کند ما در این بخش از هر دو قسمت آیاتى را متذکر مى‏شویم:
الف: دعوت به تکریم و احترام
قرآن در آیاتى جامعه اسلامى را به تکریم و بزرگداشت پیامبر دعوت مى‏کند و مى‏فرماید: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذیراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلاً» (فتح /8-9).
ما تو را اى پیامبر! گواه و بشارت دهند و بیم دهنده فرستادیم تا به خدا و رسول او ایمان بیاورید و اورا کمک و احترام کنید و او (خدا) را صبح و عصر تسبیح بگوئید».
در آیه یاد شده قبل از جمله‏هاى «و تعزروه و...» جمله «لتومنوا بالله و رسوله» وارد شده است اکنون باید دید مرجع ضمائر «و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلاً» چیست؟
هرگاه بگوئیم هر سه ضمیر به لفظ «الله» بر مى‏گردد، در این صورت احکام وارده در آیه مربوط به خدا بوده و از قلمرو بحث ما خارج خواهد بود.
ولى اگر بگوئیم دو ضمیر نخست در جمله‏هاى (تعزروه و توقروه) مربوط به «رسول» است و ضمیر سوم در جمله «وتسبحوه» مربوط به خدا است، طبعا دو حکم نخست (نصرت پیامبر و تکریم او) وظیفه اسلامى هر مسلمانى نسبت به پیامبر خواهد بود.
از این جهت برخى از «قراء» پس از جمله «توقروه» وقف را لازم دانسته تا احکام مربوط به پیامبر، با حکم مربوط به خدا، به هم آمیخته نشود.
البته در متن آیه گواهى بر تعیین یکى از دو احتمال وجود ندارد اما با توجه به این کار آیه دیگر لفظ «عزروه» را درباره وظیفه مؤمنان نسبت به پیامبر به کار برده است مى‏توان گفت که احتمال دوم بر احتمال نخست برترى دارد چنانکه مى‏فرماید:
«فالذین آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف /157)
«آنانکه به او ایمان آورده و او را گرامى داشته و یارى نموده‏اند و از نوریکه همراه او نازل شده پیروى نموده‏اند آنان رستگارانند».
و نیز درباره مطلق پیامبران مى‏فرماید:
«و امنتم برسلى و عزر توهم و اقرضتم الله قرضاً حسناً» (مائده /12).
«به پیامبران من ایمان آوردید و آنان را یارى نمودید و خدا را وام نیکو داده‏اید؟».
در این آیه نیز خود مؤمنان را به «احترام» پیامبران دعوت مى‏کند.
ب: متانت در سخن گفتن‏
در این مورد به آیاتى که در سوره «حجرات» وارد شده است، اکتفاء مى‏ورزیم:
«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصوتکم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون»(حجرات /2).
«اى افراد با ایمان! صداى خود را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و با او بلند سخن نگوئید (فریاد نزنید) همانطور که با یکدیگر بلند سخن مى‏گوئید، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بین برود».
2- «ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الدین امتحن الله قلوبهم للتفوى لهم مغفرة و اجرعظیم» (حجرات /3).
«آنهائى که از صداى خویش در (محضر پیامبر) مى‏کاهند، کسانى هستند که خداوند دلهاى آنان را براى پرهیزگارى آزموده است براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است».
3- «ان الذین ینادونک من و راء الحجرات اکثرهم لا یعقلون» (حجرات /4)
«آنان که تو را از بیرون اطاق بلند صدا مى‏زنند بیشترشان نمى‏فهمند».
4- «ولو انهم صبروا حتى تخرج الیهم لکان خیراً لهم و الله غفور رحیم».(حجرات /5).
«اگر آنان صبر مى‏کردند تا خود بیرون آئى براى آنها بهتر بود، خداوند آمرزنده و مهربان است».
جامعه خشن: پیامبر که داراى روح لطیف و فردى آزاده بود، گرفتار افرادى شده بود که از بسیارى از مزایاى اخلاقى دور بودند و با شخصیتى مانند رسول اکرم طورى سخن مى‏گفتند که گوئى با یک فرد چوپان سخن مى‏گویند.
در سال نهم هجرت که آن را «عام الوفود» مى‏نامند، هیئت و دسته‏هاى مختلفى از قبائل اطراف براى تشرف به اسلام به مدینه مى‏آمدند، و وقت و بى وقت پشت در اطاق پیامبر که با مسجد چندان فاصله نداشت مى‏ایستادند، فریاد مى‏کشیدند که «یا محمد اخرج: اى محمد ازاطاق بیرون بیا!» 1 این کار علاوه بر این که استراحت رسول خدا را بهم مى‏زد یک نوع بى احترامى به شخصیتى مانند پیامبر (ص) بود و لذا قرآن در آیه چهارم این سوره این گونه افراد را کم فهم و بى خرد شمرده است .
او نه تنها در این قسمت از آداب معاشرت، از بیگانگان و عربهاى بیابانى ناراحتى داشت، بلکه برخى از یاران و اصحاب نزدیک آن حضرت هم، ادب سخن را در محضر وى مراعات نمى‏کردند.
بخارى محدث معروف جهان تسنن مى‏نویسد: هیئتى به نمایندگى از قبیله «بنى تمیم» وارد مدینه شد، هر کدام از ابى‏بکر و عمر، شخصى را براى ملاقات با آنها معین نمودند، اختلاف آنان در تعیین آن فرد منجر به مشاجره شد و داد و فریاد آنان در محضر پیامبر (ص) باعث رنجش خاطر او گردید براى جلوگیرى از تکرار این حرکات ناشایست در محضر آن پیشواى بزرگ، آیه دوم و سوم نازل گردید و این عمل را آنچنان بد شمرد که نتیجه آن «حبط» اعمال معرفى گردید. 2
این احترامات مخصوص زمان پیامبر نیست - اگر پیامبر در حال حیات احترام دارد پس از وفات نیز همان احترام را خواهد داشت، حتى موقعى که عایشه در شهادت حسن بن على (ع) در کنار قبر پیامبر (ص) سروصدا به راه انداخت و به کمک دسته‏اى از دفن فرزند پیامبر کنار قبر جدش جلوگیرى به عمل آورد، حسین بن على (ع) براى خاموش کردند وى این آیه را خواند:
«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى» سپس این جمله را فرمود: «ان الله حرم من المؤمنین امواتا ما حرم منهم احیاء: خداوند انجام هر نوع عملى را که درباره شخص مؤمن در حال حیات او تحریم کرده، در حال مرگ وى نیز تحریم نموده است» 3
همانطور که دانشمندان از این آیه فهمیده‏اند این قبیل احترامات به پیامبر عظیم اختصاص ندارد، بلکه همه پیشوایان اسلام، و علما و اساتید و پدران و مادران و عموم بزرگان از این گونه احترام‏ها باید برخوردار باشند، از این جهت در حرمها و آستانه‏هاى مقدس، باید از داد و فریاد و امثال آن، خوددارى نمود.
3- مجادله با پیامبر ممنوع است

مجادله و استدلال با مسلمات طرف بر ضد او، یکى از طرق استدلال است که در اسلام به آن دعوت شده است آنجا که خدا به پیامبر دستور مى‏دهد که «وجادلهم بالتى هى احسن» (نمل /125) با آنه با شیوه‏زیبا به جدال برخیز».
ولى مع الوصف مجادله و مناقشه با پیامبر حرام و ممنوع است و مقصود آن همان «مراء» و تعصب بر باطل مى‏باشد، چنانکه مى‏فرماید:
«و من یشاقق الرسول من بعدما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و سائت مصیراً» (نساء /115).
«هر کس که با پیامبر پس از روشن شدن نشانه حق، به جدال برخیزد و از غیر راه مؤمنان پیروى کند وارد دوزخ مى‏سازیم چه سرانجام بدى است».
جمله «من بعد ما تبین له الهدى» بیانگر همین واقعیت است و این که هدف را «مناقشه» حقیقت یابى نبوده و جز لجاجت، چیزى در کار نباشد.
با این بیان مفاد دیگر آیاتى که مجادله با پیامبر را نکوهش مى‏کند، روشن مى‏گردد چنانکه مى‏فرماید:
«یجادلونک فى الحق بعدما تبیین (انفال /6): با تو پس از روشن کردن واقعیتها مجادله مى‏کنند».
این نوع مجادله‏ها که براى حقیقت یابى و واقع بینى صورت نمى‏گیرد، حرام و ممنوع است ولى اگر طرف به خاطر درک حقیقت از در جدال وارد شود و سرانجام پس از روشن گشتن حق، از حق پیروى نماید هرگز حرام نبوده و پیامبر نیز به این نوع مذاکره‏ها گوش فرا مى‏دهد و مجادله مردم نجران با پیامبر این نوع از مجادله بود قرآن آن را در سوره آل عمران آیه‏هاى 59 - 60 نقل نموده است .

4- رعایت وقت پیامبر (ص)

برخى از یاران پیامبر خواستار آن بودند که پیامبر وقت خصوصى در اختیار آنان بگذارد ولى موافقت با این درخواست، مایه اتلاف وقت گرانبهاى پیامبر بود.
از طرف دیگر بستن این باب به طور کلى مقرون به مصلحت نبود، زیرا چه بسا مطالبى باید به طور خصوصى به پیامبر برسد و دیگرى از آن آگاه نگردد، در این موقع براى جلوگیرى از تفویت وقت پیامبر، مقرر شد که هر کس بخواهد، با پیامبر خصوصى سخن بگوید، باید قبلاً مبلغى به عنوان صدقه بپردازد تا از این طریق، فقط کسانى که واقعاً کار جدى دارند، به طور خصوصى سخن بگویند.
این حکم الهى روى مصالحى هر چند بعدها نسخ شد ولى عملاً ثابت نمود که این گروه براى وقت گرانبهاى پیامبر به اندازه یک دینار ارزش قائل نبودند و لذا پس از نزول آیه احدى از آنان حاضر به «نجوى» با پیامبر نشد زیرا شرط لازم آن این بود که یک دینار، قبلاً به عنوان «صدقه» بپردازند فقط در این میان، امیرمؤمنان به این آیه عمل نمود و چون کار ضرورى داشت یک دینار صدقه داد آنگاه با پیامبر به «نجوى» پرداخت.
مجاهد وقتاده مى‏گویند: احدى پس از این حکم با پیامبر «نجوى» نکرد جز على بن ابى طالب (ع) یک دینار صدقه داد و به طور خصوصى با پیامبر به سخن پرداخت 4.
قرآن در این مورد مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ذلک خیرلکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلوة و اتو الزکوة و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون» (مجادله /12-13).
«اى افراد با ایمان هر موقع بخواهید با پیامبر سرى سخن بگوئید، پیش از آن صدقه‏اى بدهید این کار براى شما نیکو و مایه پاکیزگى است اگر چیزى براى دادن صدقه نیافتید در این صورت خدا آمرزنده و مهربان است، آیا از «فقر» ترسیدید، از اینکه پیش از «نجوى» صدقه‏اى بدهید اکنون که انجام ندادید و خدا نیز توبه شما را پذیرفت نماز را بپا دارید و زکات بدهید، خدا و پیامبر او را اطاعت کنید، خدا از آنچه که انجام دهید آگاه است».

5- ایذاء و آزار پیامبر حرام است

یکى از محرمات در اسلام، ایذاء مسلمان است و این حکم به پیامبر اختصاص ندارد ولى تحریم آن درباره پیامبر، از تأکید بیشترى برخوردار است از این جهت در آیات قرآن روى تحریم ایذاء پیامبر تأکید شده مى‏فرماید:
«ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و اعدالهم عذاباً مهیناً» (احزاب /57)
«آنان که خدا و پیامبر او را آزار مى‏دهند، در دنیا و آخرت، مورد لعن الهى قرار مى‏گیرند و براى آنان در آخرت عذاب خوار کننده‏اى است».
روح هر چه لطیف‏تر شد، تأثیر او از کارهاى ناشایست و خارج از حدود ادب بیشتر مى‏شود از این جهت قرآن امورى را متذکر مى‏گردد که مایه ایذاء پیامبر بود هر چند آنان به آن توجه نداشتند و بخشى از این امور در سوره احزاب آیه 53 وارد شده است:
«یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لکم الى طعام غیر ناظرین انیه ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طبتم فانتشروا ولا مستانسین لحدیث ان ذلکم کان یودی النبى فیستحیى منکم و الله لا یستحیى من الحق».
: اى افراد با ایمان به خانه‏هاى پیامبر وارد نشوید، مگر اینکه به شما اذن دهند (و اگر براى صرف طعام دعوت شدید، پیش از موعد نیائید) و در انتظار وقت غذا ننشینید وقتى دعوت شدید وارد شوید، هنگامى که غذا صرف کردید متفرق شوید، به بحث و گفتگو ننشینید این کار پیامبر را ناراحت مى‏کند و از شما شرم مى‏کند ولى خدا از بیان (حق) شرم ندارد».
در این آیه امورى که مایه ناراحتى روحى پیامبر بود و یاران از آنها غفلت داشتند بازگو شده است و آنها عبارتنداز:
1- بدون اذن وارد خانه پیامبر نشوید.
2- در صورتى که براى صرف طعام دعوت شده‏اند، پیش از موعد مقرر نیایند و در انتظار وقت غذا ننشینند.
3- پس از صرف غذا متفرق شوند وخانه رسول خدا را خانه انس قرار ندهند زیرا این کار وقت پیامبر را مى‏گیرد، و او را از انجام امورى بزرگ که بر عهده او است، باز مى‏دارد.
در آیه دیگر یکى از مظاهر ایذاء پیامبر، اتهام «خوش باورى» «خوش بینى» به او زدن است چنانکه مى‏فرماید:
«و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیرلکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم» (توبه /61)
«از منافقان کسانى هستند که پیامبر را اذیت مى‏کنند و به او مى‏گویند خوش باور و گوش است (به سخن همه هر چه هم ضد و نقیض باشد گوش فرا مى‏دهد) بگو خوش باور بودن او به نفع شما است، او به خدا ایمان دارد و به نفع مؤمنان تصدیق مى‏کند، و براى آنان که فرستاده خدا را اذیت مى‏کنند، عذاب دردناک است».
البته مقصود از «خوش بینى» این نیست که او در همه جا به طور جدى تصدیق مى‏کند، زیرا چنین چیزى امکان ندارد و هیچ گاه به نفع جامعه اسلامى نیست، بلکه مقصود این است که سخنان همه را مى‏شنود، و به ظاهر هیچ کس را تکذیب نمى‏کند ولى در مقام عمل، به تحقیق مى‏پردازد.

2- وظیفه مسلمانان نسبت به فرزندان او
شعار همه پیامبران الیه این است:
«و ما اسلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین» (شعراء /109)
از شما براى اداء پیامهاى خدا مزد و پاداشى نمى‏طلبیم، پاداش فقط بر پروردگار جهان است».
اصولاً کارى که براى خدا است باید مزد آن نیز بر عهده او باشد و نباید از دیگران مطالبه شود.
گذشته از این، اعمال ارزشمند و بزرگ آنان بالاتر از آن است که بتوان با درهم و دینار بر آنها ارزش گذارد و آن را با «زخارف» دنیا معاوضه نمود.
از این جهت قرآن پاداش پیامبر را چنین معرفى مى‏کند: و مى‏فرماید:
«وان لک لاجراً غیر ممنون» (قلم /3) براى تو پاداش عارى از منت است».
ولى در عین حال قرآن در آیه‏اى به گونه دیگر سخن مى‏گوید و یادآور مى‏شود که پاداش تلاشهاى من در راه هدایت شما مودت نزدیکان من است:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى (شورى /23).
بگو مزد و پاداشى از شما نمى‏خواهم جز دوستى نزدیکان من».
و در آیه دیگر یادآور مى‏شود که اجر و پاداشى که از شما خواسته‏ام به نفع شما است چنانکه مى‏فرماید:
«قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى االا على الله و هو على کل شى‏ء شهید»(سبأ /47).
«بگو آنچه را که به نام مزد طلبیده‏ام به سود شما است، اجر من بر خدا است و او بر همه چیزشاهد و ناظر است»
زیرا همین دوستى خاندان رسالت، که در آیه 23 شورى اجر رسالت قرار گرفته است صد در صد آثار تربیتى داشته و باعث ارتباط نزدیک با آن بزرگوار مى‏باشد چون دوست داشتن گروهى که جانسین پیامبر و بازگو کننده احکام و مربى جامعه اسلامى هستند، پیوسته ملازم با آگاهى انسان از فروع و اصول اسلام و موجب اطاعت و پیروى از دستورات آنان است، در این صورت دوستى آنان مایه نجات جامعه و سعادت اجتماع مسلمین است و نفع چنین مودتى به خود جامعه باز مى‏گردد و در نتیجه، درخواست مودت نسبت به اهل بیت، دربرگیرنده درخواست عمل به متن شریعت است و در حقیقت درخواست چنین پاداشى بسان درخواست پزشک معالج در مثال زیر است:
پزشک معالجى بیمارى را به طور رایگان معالجه مى‏کند و پس از معاینه دقیق نسخه بلند بالائى مى‏نویسد و اظهار مى‏دارد که من از تو هیچ نوع پاداشى نمى‏طلبم جز این که به این نسخه عمل کنى.
هر شنونده به روشنى قضاوت مى‏کند و مى‏گوید پزشک از چنین بیمارى اجر و پاداش نخواسته است و اگر مى‏گوید پاداش من این باشد که به این نسخه عمل نمائى، پاداش صورى و ظاهرى است و در حقیقت پاداش نیست .
و مناسب است که در این زمینه حدیثى از خاندان رسالت ذکر نمائیم. حدیثى را که شیخ طوسى در امالى خود از امام باقر نقل کرده است یادآور مى‏شویم. اما باقر به جابربن یزید جعفى فرمود:
«اى جابر آیا کافیست که انسان تنها خود را به تشیع نسبت دهد و ما اهل بیت را دوست بدارد؟ بخدا سوگند شیعه واقعى ما کسى است که تقوى را پیشه خود سازد و خدا را اطاعت کند. (تا آنجا که مى‏فرماید) جابر! این سو و آن سو مرو، فکر نکن که براى آدمى کافى باشد که بگوید: على را دوست دارم در حالیکه از نظر عمل با او همراه نباشد، اگر بگوید: پیامبر خدا را دوست مى‏دارم و رسول خدا (ص) افضل از على است ،اما از کردار و رفتار او پیروى نکند، محبت رسول خدا او را سودى نخواهد بخشید.
از مخالفت خدا بپرهیزید، و بدانید میان خدا و انسانى خویشاوندى نیست، بهترین بندگان و گرامى‏ترین آنان نزد خدا پرهیزگارترین آنها است».
آرى آنجا که محبت با پیروى از گفتار و رفتار پیشوایان اسلام توأم باشد، تبعاً خود محبت نیز بى پاداش نبوده و بحکم گفتار پیامبر گرامى (ص) «حبُ علىّ حسنة» تبعاً خود محبت و مودت بى اجر نخواهد بود. بنابراین محبت اهل بیت در حالى که مایه پیروى از اهل بیت است و در عین حال درصورت توأم بودن با عمل، ثواب نیز خواهد داشت .
از این جهت استاد شیعه و مرحوم شیخ «مفید» مى‏گوید:
استثناء مودت در قربى از جمله قبل، استثناى منقطع است 5 نه متصل. زیرا مودت در قربى، پاداشى نیست که در مفهوم «اجر» داخل شده باشد و سپس به وسیله کلمه استثناء (الا) خارج گردد، بلکه مودت به خویشاوندان از اول در مفهوم «اجرا» داخل نبود تا خارج گردد، بلکه درخواست فوق‏العاده‏اى است که از امت شده است .
و این نوع استثناء در قرآن و کلمات عرب فراوان به چشم مى‏خورد چنانچه قرآن مجید در باره اهل بهشت چنین مى‏فرماید:
«لا یسمعون فیها لغوا الا سلاماً» (مریم /62): در آنجا سخن بیهوده نمى‏شنوند جز سلام» در حالى که گفتار دور از لغو در این آیه (سلام) از نظر موضوع داخل در لغو نیست که از آن خارج گردد.
مؤید این مطلب (هدف از دوست داشتن اهل بیت، تحکیم روابط و استفاده از علوم و معارف آنها است) روایات متواترى است که از پیامبر گرامى پیرامون مودت اهل بیت خود ارد شده است، پیامبر به وسیله حدیث ثقلین 6 و حدیث سفینه 7 به مردم دستور مى‏دهد که اصول و فروع حلال و حرام خود را از این خاندان فرا گیرند و برنامه زندگى خود را با گفتار و رفتار آنان تطبیق دهند.
با در نظر گرفتن این مراتب روشن مى‏گردد که مقصود از ایجاب مودت و محبت خاندان معصوم پیامبر، جز این نیست که مردم در شؤون دینى و دنیوى خود به آنان رجوع کرده و از رجوع به گروههاى دیگر که پیراسته از گناه یا خطا نیستند، بپرهیزند.
هدف از الزام مودت آنان جز وسیله جوئى براى بقاى دین، و آگاهى مردم از متن شریعت و عمل مردم به دستورات دین، چیز دیگرى نیست .
شکى نیست که دوستى با این خاندان و مراوده با آنان، مایه آگاهى انسانهاى تشنه، از حقائق نورانى اسلام، و موجب تکامل فکرى و علمى امت است و علم و آگاهى از متن شریعت، انسان را به سوى عمل کشیده سرانجام انسان، راهى به سوى خدا پیدا مى‏کند.
8- درود بر پیامبر (ص)
قرآن یکى از وظایف مؤمنان را این مى‏داند که بر او درود بفرستند چنانکه مى‏فرماید:
«ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» (احزاب /56).
«خدا و فرشتگان بر پیامبر درود مى‏فرستند اى افراد با ایمان بر او درود بفرستید، و تسلیم وى شوید».
محدثان نقل مى‏کنند: وقتى این آیه نازل گردید مردم از پیامبر پرسیدند که چگونه بر تو درود بفرستیم پیامبر فرمود: بگوید: «اللهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم» 8
9- خیانت بر پیامبر (ص) حرام است
خیانت بر مؤمن مطلقا حرام و درباره پیامبر گرامى این حرمت از تأکید بیشترى برخوردار است قرآن در این مورد مى‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون» (انفال /27).
«اى افراد با ایمان! خدا و پیامبر او را خیانت نکنید و به امانتهاى خود خیانت مورزید در حالى که مى‏دانید».
آیه درباره «ابولبابه» نازل شده که در کتاب‏هاى تفسیر و سیره پیامبر وارد شده است .
10- درخواست استغفار از پیامبر (ص)
درهاى رحمت خدا و مغفرت و آمرزش او، به روى بندگان باز است، این فیض گاهى بدون واسطه و احیاناً از طریق اولیاى او به افراد مى‏رسد از این جهت قرآن گنهکاران را دستور مى‏دهد که براى تحصیل مغفرت او، حضور پیامبر برسند و از او درخواست کنند که درباره آنان از خدا طلب مغفرت کند و در این حالت دعاى او مستجاب مى‏باشد و در پوشش مغفرت او قرار مى‏گیرند چنانکه مى‏فرماید:
«ولوانهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً» (نساء /64).
«هر گاه آنان که بر خویشتن ستم کردند پیش تو مى‏آمدند و خود طلب مغفرت کرده و پیامبر نیز درباره آنان طلب آمرزش مى‏کرد، خدا را توبه‏پذیر و رحیم مى‏یافتند.»
در آیه دیگر منافقان را مذمت مى‏کند و یادآور مى‏شود که: وقتى به آنان گفته مى‏شود که به حضور پیامبر رسند تا وى درباره آنان طلب مغفرت کند سرهاى خود را به عنوان اعتراض به عقب بر مى‏گردانند، چنانکه مى‏فرماید:
«و اذا قیل لهم تعالوا یستغفرلکم رسول الله لووا ررسهم و رایتهم یصدون و هم مستکبرون» (منافقون /5).
«همانطور که فیض مادى از طریق اسباب ظاهرى به انسانها مى‏رسد، مثلاً اشعه حیات بخش به وسیله خورشید در اختیار ما قرار مى‏گیرد، همچنین فیض معنوى خدا، گاهى بدون واسطه و گاهى از طریق پیامبران و اولیاى خدا به انسانها مى‏رسد و این حقیقت در دو آیه دیگر کاملاً متجلى است:
1- خدا به پیامبر دستور مى‏دهد که در حق مؤدیان زکات، دعا کند زیرا دعاى وى مایه سکونت و آرامش خاطر آنها است چنانکه مى‏فرماید:
«وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم (توبه /103): درباره آنان دعا کن، زیرا دعاى تو مایه آرامش خاطر آنان است».
2- این حقیقت به اندازه‏اى روشن بوده که فرزندان گنهکار یعقوب به خاطر پرورش در خانه وحى به آنان توجه داشتند و آنگاه که پرده از راز آنان برافتاد، از پدر درخواست استغفار کرده گفتند: «قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم» (یوسف آیه‏ها 97 و 98).
«گفتند پدرجان براى ما درباره‏گناهان طلب آمرزش بنما زیرا ما خطا کار بودیم (یعقوب گفت به همین زودى براى شما طلب مغفر مى‏نمایم، او بخشایشگر و رحیم است».
تا اینجا وظائف مهم مسلمانان درباره پیامبر خدا روشن گردید، هر چند دائر وظائف گسترده‏تر از این است ولى این ده وظیفه به عنوان بارزترین وظائف بیان گردید.

پى‏نوشتها:
1- نور الثقلین، ج 5، ص 80.
2- التاج، ج 4، ص 213 - 214.
3- نورالثقلین، ج 5، ص 80 - 81.
4- مجمع البیان، ج 5، ص 152.
5- امالى شیخ طوسى، مجلس یوم الترویه جزء دوم، ص 95، چ سنگى.
6- در مورد حقیقت «استثناء منقطع» به جلد چهارم «مفاهیم القرآن» مراجعه بفرمائید.
7- «انى تارک فیکم فیکم الثقلین کناب الله و عترتى: من در میان شما دو چیز گرانبها مى‏گذارم یکى کتاب خدا و دیگر عترت من».
8- «مثل اهل بیتى کسفینة نوح من رکبها نجى و من تخلف عنها غرق: خاندان من بسان کشتى نوح است که هر کس بر آن سوار گشت نجات یافت، وگروه مخالف غرق گردید.»
9- مسند الشافعى، ج 2، ص 97.

تفسیر منشور جاوید، آیت الله سبحانى، ج 167/6 - 192