پیشدرآمد
شکّی نیست شمار جریانهای انحرافی از مهدویّت ـ بهویژه در دوران غیبت ـ بسیار افزون بر آن است که در مجال یک درس و حتی یک کتاب بگنجد؛ از این رو ناگزیر در این درس فقط به برخی جریانهایی اشاره خواهیم کرد که امروزه از اهمیّت بیشتری برخوردار است و علاقهمندان را به کتابهای مفصل ارجاع میدهیم.
یکی از انحرافهای بزرگ و پر دامنه در دوران معاصر «بابیّت» و «بهائیت» است؛ امّا پیش از پرداختن به این دو انحراف، لازم است به ریشه های فکری ای که باعث پیدایش «بابیت» و «بهائیت»» شد، اشارهای کوتاه شود.
شیخیه، بستر پیدایش یک انحراف بزرگ
شیخیه، فرقهای منشعب از شیعیان دوازدهامامی است که براساس تعالیم شیخ احمد احسائی (1166- 1241 ق)، در نیمه اول قرن سیزدهم پدید آمد.
اساس این مذهب، مبتنی بر ترکیب برخی از افکار عرفانی و عقاید غالیان با اخبار آل محمد(ع) است. آموزههای ویژه بنیانگذار این فرقه، غیر از آنکه مایه انشعاب داخلی فرقه شد، زمینهساز پیدایش دو فرقه منحرف «بابیت» و «بهائیت» نیز گردید.
شیخ احمد، مشهور به «احسایی»، فرزند زینالدین بن ابراهیم در رجب 1166 ق، در منطقه «احساء» در شرق عربستان چشم به جهان گشود و در ذیقعده سال 1241 ق به دیار باقی شتافت. احسایی، در سال 1186 ق برای تحصیل علم رهسپار عتبات شد. وی افزون بر فقه و اصول و حدیث، در طب و نجوم و ریاضی قدیم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتی داشته است. شیخ احمد در سال 1221 ق عازم زیارت مشهد رضوی شد و در راه بازگشت، در یزد توقفی کرد. اهل یزد، از او استقبال گرمی به عمل آوردند و وی به اصرار ایشان، در یزد مقیم شد و شهرت بسیاری کسب کرد.[1]در این زمان که آوازه احسایی در ایران پیچیده بود، فتحعلی شاه قاجار از وی برای اقامت در تهران، دعوت به عمل آورد. احسایی ابتدا دعوت شاه را نپذیرفت؛ اما سرانجام به تهران رفت؛ ولی اصرار شاه را مبنی بر مقیم شدن در تهران نپذیرفت و در سال 1223 ق به همراه خانوادهاش به یزد بازگشت.احسایی در سال 1229 ق در راه زیارت عتبات، به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و حاکم کرمانشاه روبهرو گشت. که وی را به اقامت راضی کرد. اقامت او در کرمانشاه ده سال طول کشید. شیخ احمد در سال 1241 ق راهی مکه شد؛ اما در دو منزلی مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن گردید.[2]مقام علمی و اجازه روایت شیخ احمد، تا بیست سالگی در «احساء» علوم دینی متداول را فرا گرفت؛ اما از زندگی تحصیلی وی چیزی در دسترس نیست.
برخی از شیخیمذهبان بر این عقیدهاند که وی در مراحل بعد، استاد خاصی نداشت و استفادههای او، از مجالس درس عالمان، تحصیل به معنای متعارف نبود؛ به ویژه آنکه او در جایی از آثارش، با کسی با عنوان استاد، استناد نکرده است.[3]
احسایی در سال 1186 ق، مقارن با آشوبهای ناشی از حملات عبدالعزیز حاکم سعودی به «احساء»، به کربلا و نجف مهاجرت کرد و در درس عالمانی چون سیدمهدی بحرالعلوم و آقامحمدباقر وحید بهبهانی، حضور یافت و در مدمت اقامت در عتبات، اجازههای متعددی دریافت کرد.[4]
مهمترین مشایخ اجازه روایی شیخ احمد احسایی عبارتند از: سیدمهدی بحرالعلوم، میرزا محمدمهدی شهرستانی، آقا سید علی طباطبایی (معروف به صاحب ریاض)، شیخ جعفر کاشف الغطاء، و شیخ حسین آل عصفور.[5]
احسایی، شاگردان بسیار داشت که از میان ایشان، سیدکاظم رشتی (1212 ـ 1259 ق)، پس از وفات احسایی در بسط و ترویج افکار او، کوشید وجانشین وی بود.[6]
شیخ احمد احسایی، گرچه به وارستگی و علم ستوده شده است، آرا و نظریاتش، از خطا مصون نبود و برخی از عالمان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشهها و لغزشهای وی، او را «غالی»، «منحرف» و حتی «کافر» خواندند. در قزوین، ملا محمدتقی برغانی شیخ احمد را به دلیل دیدگاه وی دربارة معاد جسمانی تکفیر کرد.
شیخ احمد معتقد بود انسان با جسم این جهان وارد قیامت نشده بلکه با جسم هورقلیایی از قبر بیرون میآید.حکم تکفیر شیخ، در ایران، عراق و عربستان، نشر یافت.
شاخص اندیشة غلو آمیز او که باعث تکفیر وی از سوی علمای دیگر بلاد شد، این است که وی ائمة اطهار را علل اربعه کائنات (علت فاعلی، مادّی، صوری و غایی) معرفی میکند.[7]
چنین دیدگاه غلوآمیزی، علاوه بر آنکه خود گناه بزرگی است، زمینه پیدایش افکار دیگری (مثل ادعای الوهیت، تجلی ذات حق، و حلول حق تعالی در افراد و...) شده است.
طایفه شیخی که در احترام قبور ائمة اطهار، غلو داشتند، در بالای ضریح حسینی، نماز نمیگذاردند و آن مکان را فوقالعاده تقدیس میکردند. مخالفان آنان، از روحانیان شیعه و پیروان آنان که در بالای سر ضریح امام حسین(ع) نماز میخواندند، در مقابل «شیخی»، «بالاسری» نامیده شدند.
پیروان این فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند[8].
سید کاظم رشتی، جانشین احسایی
سیّد کاظم رشتی ـ از سادات مهاجر حجاز به رشت ـ در سال 1212 ق در رشت به دنیا آمد. او در جوانی در یزد به شیخ پیوست و همیشه ملازم او بود. شیخ احمد احسایی پیش از وفات خود، سیّد کاظم رشتی را جانشین خود ساخت. پیروان وی نیز بیهیچ اختلافی، سیّد را به پیشوایی خویش پذیرفتند ، سید رشتی، زمانی به جای استاد نشست که کمتر از سی سال سن داشت.
وی، به سبب نطق و قلم و تصنیف و تألیف کتاب، عهدهدار انتشار افکار استاد خود شد. او، در تمام مدت پیشوایی خود، به ایران سفر نکرد و مرکز خود را همان عتبات عالیات قرار داد و از آنجا، با هند و ممالک عثمانی و حجاز، رابطه داشت. و در سال 1259 ق در کربلا از دنیا رفت. دورة ریاست سیّد رشتی، شانزده سال طول کشید.
طایفة شیخی، همهجا، طبق تعلیمات شیخ احمد و سیّد کاظم، معالم دین خود را به جای میآوردند و خود را از دیگر فرقههای شیعه ممتاز میدانستند.
یکی از شاگردان وی، حاج محمد کریم خان قاجار (1225ـ 1288 ق) مؤسس فرقة شیخیة کرمانیه است.
سیّد علیمحمد شیرازی، معروف به «باب» نیز از شاگردان سید کاظم رشتی است.
برخی علمای آذربایجان نیز نزد شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی شاگردی کرده و شیخیة آذربایجان را تأسیس کردند. خانوادههای ثقة الاسلام، حجة الاسلام و احقاق، سه طایفة معروف شیخیة آذربایجان هستند.
میرزا موسی احقاقی و فرزندانش ریاست شیخیة آذربایجان را عهدهدار بودند و به نقد تفکرات شیخیة کرمانیه و بابیه و بهائیت پرداختند. اکنون مرکز این گروه کویت است و فرق چندانی با امامیه ندارند.
بدعت رکن رابع از موضوعات جنجال برانگیز در عقاید شیخیّه، اعتقاد به «رکن رابع» است.[9] اکثراً، آن را به سیّد کاظم رشتی نسبت میدهند. مقصود از رکن رابع، آن است که میان شیعیان، شیعة کاملی وجود دارد که واسطة فیض میان امام عصر(ع) و مردم است.
آنان، اصول دین را چهار چیز میدانند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. آنان، معاد و عدل را از اصول عقاید نمیشمارند؛ زیرا، اعتقاد به توحید و نبوّت، خود، مستلزم اعتقاد به قرآن است و چون در قرآن عدالت خدا و معاد ذکر شده است، لزومی ندارد این دو اصل را در کنار توحید و نبوّت قرار دهیم. همانگونه که ملاحظه شد، این عقیده، بر خلاف عقاید شیعه است و مسلمانان، به طور عموم، معاد را از اصول دین میدانند.
طرح «رکن رابع»، سبب اختلاف و انشعاب در شیخیّه گردید و پس از اندکی، دستاویزی برای ادعای جدید به نام «بابیّت» شد. ادعای «بابیّت» از سوی یکی از شاگردان سیّد کاظم رشتی صورت گرفت که خود، سرآغاز فسادی بزرگ میان مسلمانان به شمار میرود.
ادعای دروغین «بابیّت»، از زمان امامان(ع) تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، امّا هیچ یک از مدّعیان دروغین آن، به اندازهی میرزا علی محمد باب، جامعة اسلامی را به انحراف نکشاند. علاوه بر آن ـ چنانکه خواهد آمد ـ میرزا علی محمد باب، غیر از ادعای دروغین بابیّت، ادعای دیگری مطرح کرد که زمینهساز فرقة دیگری به نام «بهائیت» شد.
بابیه، یک انحراف بزرگ
«باب» در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و حاجب است. در عربی نیز به معنای «در» و «محل ورود و خروج» به کار میرود.
راغب اصفهانی میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند «بابالمدینه» یا «بابالبیت».
در روایات فراوانی، از پیشوایان معصوم(ع) با عنوان «بابُ اللّه» یاد شده است.[10] در دعای ندبه میخوانیم: «أیْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤتی؟»[11] بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن به چیز دیگر رسید. حدیث «اَنَا مَدِینَةُ العِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها»[12] بدان معنا است که به وسیله حضرت علی(ع) میتوان به شهر علم دست یافت.
از دیگر موارد، میتوان به «بابُ الحَوائج»، «بابُ حِطّه»، «بابُ مَدینَةِ عِلْمِ النَّبی(ص)»[13]، «بابُ الحِکْمَة» و «بابُ اللَّه» اشاره کرد.
اما «باب» امامان(ع) در اصطلاح، به کسی گفته میشود که به معصومان(ع) بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، نماینده مخصوص آنان شمرده میشود[14]. بر این اساس، میتوان وکیل یا نماینده امام را «باب» امام نامید.چنانکه ابن شهرآشوب مینویسد: جمعی از اصحاب امامان(ع) باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند «رشید هجری» باب سیّد الشهداء(ع)[15]، «یحیی بن ام الطویل مطعمی» باب حضرت سجّاد(ع)[16]، «جابربن یزید جعفی» باب امام باقر(ع)[17].
متأسفانه رفته رفته این واژه با سوء استفاده مدعیان دروغین ـ بهویژه «بابیّت» ـ روبهرو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون سیّد علیمحمد باب، این واژه را از جایگاه واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر دربارة نمایندگان امام معصوم(ع) به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به دروغ، خود را نماینده معصومان معرفی میکنند. در عصر حاضر مشهورترین مدعی بابیّت، سیّد علی محمد شیرازی است.
از آنجا که او در ابتدای دعوتش، مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را راه ارتباط با امام زمان(ع) میدانست، ملقب به «باب» گردید و پیروانش «بابیه» نامیده شدند.
سیّد علیمحمد در سال 1235 ق در شیراز به دنیا آمد او در کودکی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی عموی خود حاج سیّد علی تربیت یافت. در پانزده سالگی همراه دایی خود رهسپار بوشهر شد و مدت پنج سال در آن شهر به کسب مشغول بود. وی جوانی عابد و ریاضت کش بود. زی سیادت و طلبگی و کسوت روحانیت و خوی خوش و سیمای جذاب و قیافه محجوب او توجه بوشهریان را جلب کرد و جمعی را مجذوب و مرید او ساخت. وی برای طلب علم رهسپار عراق شد و در کربلا در سلک شاگردان و مریدان سیّد کاظم رشتی (1203ـ1259) در آمد. در آن ایام، بعضی شیعیان ظهور امام زمان(ع) را نزدیک میدانستند.
سیّد رشتی نیز در مقالات و دروس خود، آتش انتظار ایشان را دامن میزد. سیّد علی محمد، ضمن دو سه سالی که در حوزه سیّدمحمد کاظم دانش میآموخت توجه استاد را به خود جلب کرد. پس از درگذشت سیّد کاظم رشتی، شاگردان و مریدانش برای یافتن «رکن رابع» به تکاپو افتادند.
در اینباره، میان چند تن از شاگردان سیّد کاظم از جمله سیّدعلیمحمد رقابت سختی در گرفت. سرانجام سیّد علی محمد پا را از جانشینی سیّد کاظم فراتر نهاده خود را «باب امام دوازدهم» معرفی کرد. و هجده تن از شاگردان سیّد کاظم که نزد بابیان، به حروف حیّ مشهورند، به باب ایمان آوردند.
هر کدام از آنان، در شهرستانی به تبلیغ پرداخته، و جمعی را به آیین باب در آوردند. در زمانی که علیمحمد هنوز از ادعای بابیت امام زمان(ع) فراتر نرفته بود، به دستور والی فارس در سال 1261 ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. پس از آن، وقتی در مناظره با علمای شیعه شکست خورد، اظهار پشیمانی کرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند! لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند!».
پس از این واقعه، شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد.در همین قلعه، با مریدانش مکاتبه داشت و از این که میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند، به شوق افتاد و کتاب بیان را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در سال 1264ق وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد. پس از چندی، وی را به تبریز برده و در حضور چندتن از عالمان محاکمه کرد. علیمحمد، در آن مجلس آشکارا از مهدویّت خود سخن گفت و «بابیت امام زمان» را که پیش از آن ادعا کرده بود، به «بابیت علم اللّه» تأویلکرد. علی محمد در مجالس عالمان نتوانست ادعای خود را اثبات کند و چون از او درباره برخی مسایل دینی پرسیدند، از پاسخ فرو ماند و جملههای ساده عربی را غلط خواند. در نتیجه وی را چوب زده و تنبیه کردند. او از دعاوی خویش تبرّی جست و توبهنامه نوشت؛ اما این توبه نیز مانند توبه قبلی، واقعی نبود؛ از اینرو پس از مدتی ادعای پیامبری کرد.
پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264ق مریدان علیمحمد، آشوبهایی در کشور پدید آوردند و در مناطقی به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان، میرزا تقی خان امیرکبیر ـ صدر اعظم ناصرالدین شاه ـ تصمیم به قتل علیمحمد و فرونشاندن فتنه بابیه گرفت و برای این کار، از عالمان فتوا خواست. برخی عالمان به دلیل دعاوی گوناگون و متضاد او و رفتار جنون آمیزش، شبهه دیوانه بودن را مطرح کرده و از صدور حکم اعدام او خودداری کردند؛ اما برخی دیگر وی را مردی دروغگو و ریاست طلب شمردند و به قتل او حکم دادند. علیمحمد همراه یکی از پیروانش در 27 شعبان 1266 در تبریز اعدام شد.[18]
وی پیش از مرگ خود، میرزا یحیی نوری، معروف به صبح ازل را جانشین خود معرفی کرد.
آرا و عقاید باب عقاید باب را میتوان عقایدی آمیخته از تعالیم صوفیان، باطنیها، غالیان شیعه و شیخیه دانست که با برداشتی باطنی از برخی آیات و روایات و تغییر و تبدیل آن و احکام و قوانین به صورت یک مذهب و مسلک، بین بابیان ترویج شده است؛ از این رو میتوان گفت سیّد علیمحمد باب از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. آنچه از مهمترین کتاب او نزد پیروانش، یعنی کتاب بیان، فهمیده میشود آن است که وی خود را برتر از همة انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است[19] و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است.[20] بهعلاوه، سیّد علی محمد خود را «من یظهره الله» خوانده است و در ایمان پیروانش بر آن، تأکید فراوان دارد.[21] سیّد علی محمد در حقانیت این آرا پافشاری کرده و در برخورد با افرادی که بابی نباشند، خشونت بسیاری را سفارش کرده است. در بیان فارسی، فرمان میدهد همه کتابها را محو و نابود کنند؛ جز کتبی که درباره آیین وی پدید آمده یا میآید. همچنین تأکید کرده است پیروانش جز کتاب بیان و آنچه بدان وابسته میشود، نیاموزند[22]. افکار سیّدعلیمحمد باب، مجموعهای است از برخی آرای شیخیان و باطنیان (تأویلگرایان) و صوفیان و کسانی که به علم حروف و اعداد گرایش داشتهاند و نیز پارهای از دعاوی.[23] از آنچه گفته شد میتوان برخی باورهای بابیه را در موارد زیر خلاصه کرد:1. اعتقاد به تجسد خداوند در «هیکل» میرزا حسینعلی با تجلی و جلوه خدا در بهاء؛2. منسوخ بودن ادیان پیشین و رسالت جدید؛3. انکار قیامت؛4. اعتقاد به «من یظهره الله».بهائیت، [24] استمرار انحرافبهائیت، فرقهای منشعب از آیین بابیه است. بنیانگذار آیین بهایی، میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاء الله است. این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. وی در سال 1233ق در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزشهای مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی، در جمادی الاولی 1260، او جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرویهای معروف به "باب الباب" در شمار نخستین گروندگان به باب در آمد. از آن پس، همراه برادرش، میرزا یحیی صبح ازل یکی از فعّالترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری ـ بهویژه در نور و مازندرانـ پرداخت.پیدایش فرقة «بهائیه»در دوران جانشینی صبح ازل، حسینعلی مسؤول تمام امور بابی بود.
رقابت دو برادر بر سر رهبری «بابیان» کم کم به اوج خود رسید تا جایی که طرفین یکدیگر را به مرگ تهدید کردند؛ بنابراین در سال 1285 ق به دستور دولت عثمانی، یحیی صبح ازل به قبرس، و حسین علی بهاء به عکّا در سرزمین فلسطین تبعید شدند. در راه فلسطین، میرزا حسینعلی ادعای من یظهره اللّهی کرد. در همین ایام بود که برای تشخیص طرفداران آن دو، اطرافیان صبح ازل به فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسینعلی بهاء، فرقه «بهائی» نامیده شدند. اما با مرگ یحیی صبح ازل، ازلیه و به تبع آن، بابیان برای ابد فراموش شدند.سرانجام دعوت میرزا بهاءوقتی میرزا حسینعلی احساس کرد دعوت او مؤثّر افتاد و عدّهای گرد او حلقه زدند، نوع دعوتش را در مراحل گوناگون زمانی تغییر داد. وی پس از ادعای «من یظهره الله» ادّعای رسالت و شارعیت و سپس ادعای حلول روح خدا در او به نحو تجسد و تجسّم کرد. او با عبارت «انا الهیکل الاعلی» از این مطلب یاد میکرد. لازم ذکر است که بهاء در بغداد و اسلامبول و ادرنه و نیز در عکا همواره با تقیّه و تظاهر به اسلام زندگی میکرد، تا خشم حکومت عثیمانی را بر ضد خود بر نینگیزد. وی در نماز جمعه عکّا شرکت میجست و در ماه رمضان، به روزهداری تظاهر میکرد؛ با این حال، رابطة سرّی خود را با «بابیّان» ایران که بعدها «بهائی» نام گرفتند، قطع کرده و همواره مکتوبات و وحیهای ادّعایی، یا تجلّیات «خدا منشآنة» خود را برای آنان میفرستاد یا باز میگفت.وی سرانجام در سال 1892م (حدود 1309ق) پس از سالها سکونت در عکّا درگذشت و آنجا به خاک سپرده شد. میرزا حسینعلی، آثار متعددی نگاشت که مهمترین آنها عبارت است از: ایقان در اثبات قائمیت سید علیمحمد باب که آن را در آخرین سالهای اقامت بغداد، در پاسخ پرسشهای دایی سید علیمحمد باب و جذب او به مسلک بابی، نگاشت. اقدس که کتاب احکام بهائیان است و آن را در 1290ق یا اندکی پس از آن ـ زمانی که در عکا تحت نظر بود ـ تألیف کرد.[25]
پس از میرزا حسینعلی، فرزندش عبدالبهاء رهبر بهائیان شد و نظام جدیدی را در تفکرات بهائیت پدید آورد. وی در سفرهای خود، تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصاً تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد. او تعالیم دوازدهگانة بهائیت را با الهام از همین آموزهها تدوین و عرضه کرد که عبارتند از: ترک تقلید، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، بیت العدل، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ و وحدت خط و زبان.[26]تعالیم دوازدهگانة یادشده، در ظاهر بسیار جذّاب و زیبا است و از طرفی شعارهای تبلیغاتی مؤثری در جذب افراد بهائی به این آیین است؛ اما با عملکرد رهبران و پیروان آن در گذشته و حال ـ به ویژه برنامههای اعمال شده از سوی «بیت العدل اعظم» بهاییانـ مغایرت بسیار دارد.پس از مرگ عبد البهاء، نوة دختری او شوقی افندی رهبر بهائیان شد. پس از وی، هدایت بهائیان به شورایی با عنوان بیت العدل واگذار شد که تا کنون در فلسطین اشغالی به هدایت بهائیان میپردازد. آیینها و باورهای بهائیان نوشتههای سیّد علیمحمد باب، میرزا حسین علی بهاءالله و عبدالبهاء، تا حدی نیز شوقی افندی ربانی، از کتب مقدس بهائیان است و در مجالس ایشان قرائت میشود؛ امّا کتب باب به طور عموم در دسترس بهائیان قرار نمیگیرد و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نوری نزد آنان از اهمیّت ویژهای برخودار است. برخی مناسک و احکام که بهاء الله و جانشینانش واجب کردهاند عبارتند از:1. قداست عدد نوزده: تقویم شمسی بهائی، از نوروز آغاز شده به نوزده ماه و هر ماه به نوزده روز، تقسیم میشود. چهار روز (در سالهای کبیسه، پنج روز) باقیمانده که به ایام «هاء» موسوم است، برای شکرگزاری و جشن تعیین شده است. بهائیان به نماز روزانه، روزه به مدت نوزده روز از طلوع تا غروب آفتاب آخرین ماه سال موظف میباشند.2. حد دزدی و زنا: بهاء الله مجازات دزد را در نخستین بار، تبعید و در بار دوم، حبس و در مرتبة سوم، گذاشتن علامت در پیشانی او قرار داده و برای تکرار دزدی پس از آن، حکمی قرار نداده است. وی همچنین مجازات زنا را پرداخت نه مثقال و در صورت تکرار، هجده مثقال طلا برای دیه به «بیت العدل» میداند.[27]3. محارم: در آیین بهاء، تعداد محارم جنسی بسیار محدودند و فقط حرمت ازدواج با زن پدر اعلام شده است. در این آیین، ازدواج با بیش از دو زن جایز نیست و ازدواج موقت، در این آیین حرام است.[28]4. نهی از دخالت در سیاست: در آیین بهائی، بهائیان به شدّت از دخالت در سیاست نهی شدهاند.5. قبله: در آیین بهائی، قبله، جایگاهی است که باب در آن دفن شده است.[29]افزون بر احکام یاد شده، بسیاری از احکام آنها با بدیهیترین احکام اسلام مخالف است.آیین بهائی از ابتدای پیدایی، میان مسلمانان یک انحراف اعتقادی (فرقة ضاله) شناخته شد.
ادعای قائمیت توسط سید علیمحمد باب ـ با توجه به احادیث قطعی پذیرفته نبود. ویژگی های «مهدی» در احادیث اسلامی به گونهای تبیین شده که راه هرگونه ادعای بیجا را بسته است. مخالفت عالمان با سید علیمحمد باب به سبب همین ادعا و ادعای بابیت او بود. مشکل بهائیت از این حیث مضاعف است. میرزا حسینعلی علاوه بر پذیرش قبول قائمیت سیدعلیمحمد باب و این که او دین جدیدی آورده است، خود را «من یظهره الله» نامید و ادعای شریعت مستقل را مطرح کرد. همة مسلمانان خاتمیت پیامبر اسلام(ص) را مسلّم میدانند و بالطبع، هر ادعایی که با این اعتقاد سازگار نباشد و هر فرقهای که این اصل را نپذیرد، از نظر مسلمانان، از اسلام جدا شده است.بررسیهای تاریخی نشان میدهد عالمان و گروههای فراوانی برابر این انحرافها ایستادگی کردند؛ یکی از این گروهها، انجمن حجتیّه[30] است.انجمن حجتیه، یکی از گروههای مبارز با بهائیت سابقة شکلگیری این گروه، به جریانهایی بر میگردد که در دهة 1320ش تا اواسط دهة سی در جامعة ایران به وقوع پیوست. در این مقطع، دو خطر عمده در حوزة دین پدید آمد: نخست: حزب توده که مرام مارکسیسم را میان جوانان نشر میداد و متدینان، ملیها و رژیم پهلوی همه با آن در گیر بودند. دوم: خطر بهائیت بود که فقط، متدینان بر آن حساسیت داشته و پس از شهریور 1320ش متوجه نفوذ آن در دستگاه اداری پهلوی شده، به مبارزه با آن پرداختند. طبعاً از نگاه متدینان، خطر بهائیان نه فقط کمتر از حزب توده نبود، بلکه پس از سرکوبی حزب توده در سالهای 1332ـ 1336ش خطر بهائیت جدّیتر هم شده است؛[31] از این رو، عالمان و مراجع تقلید به مبارزاتی جدّی در مقابل این انحراف پرداختند. انجمن حجّتیه مهدویّه، در سال 1332ش با تلاش شیخ محمود ذاکرزاده تولایی، معروف به شیخ محمود حلبی (1279 ـ 1376ش) با همکاری جمع زیادی از متدینان که در جایگاه هیأت مدیره، امور انجمن را اداره میکردند، فعالیت خود را آغاز و تا آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت فرهنگی بر ضد این فرقه اشتغال داشت. این گروه، از هر سو تلاش میکرد افزون بر جمعآوری اطلاعات، به تربیت نیرو برای مقابله با بهائیان و تبلیغات آنان بپردازد. از آنجا که کار عمدة آقای حلبی پس از شهریور 1320ش، کارهای تبلیغی در قالب منبر بود و در این کار، مهارت و شهرت خاصی به دست آورده بود، همراه جمعی از فعالان مذهبی مشهد و نیز انجمنها و هیأتهای مذهبی، به طور منظم با بهائیان درگیر شدند.[32]
مؤسس این انجمن همواره تأکید میکرد: امروز، امام زمان(ع) از کسی جز این خدمت را نمیپذیرد و چیزی جز این انتظار ندارد. به خدا قسم! امروز تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم.[33] به نظر میرسد انجمن، به جز کارهای تبلیغی، به نقد جدّی عقاید بهایی هم میپرداخت؛ گر چه این مسأله ممکن بود در قالب کمک به دیگر نویسندگان باشد که نمونه آن، آقای محمد باقر نجفی در کتاب بهائیان است که از آقای حلبی به دلیل در اختیار نهادن برخی اسناد تشکر کرده است. همینطور خود آقای حلبی هم گویا به نقد کتاب ایقان مشغول بوده است. مرحوم محیط طباطبایی در مقالهای گفته است: آقای حاجی شیخ محمود حلبی... 154 غلط ادبی از متن ایقان بیرون آورده و در کتاب پژوهش جامع درباره ایقان تألیف خود، به تفصیل یاد کرده است.[34] یادآوری این نکته لازم است که طبعاً در این سالها مبارزه با بهائیت، در انجمن حجّتیه منحصر نبود و اطلاعیههایی که گاه از سوی مراجع انتشار مییافت، خطر نفوذ اقتصادی بهائیان را متذکر میشد و با آن به مبارزه میپرداخت.
خودآزمایی 1. فرقة شیخیه چگونه و به دست چه کسی پایه گذاری شد؟2. سه انگیزه از انگیزههای مدعیان بابیت حضرت مهدی(ع) را بیان کنید. 3. دربارة بابیه به اختصار توضیح دهید. 4. دربارة باورهای و آیینها بهائیان توضیح دهید. 5. مهمترین انگیزه شکل گیری انجمن حجتیه چه بود؟ در اینباره توضیح دهید. ××× منابع برای پژوهش 1. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383 ش.2. محمد محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهائیگری، قم، آشنا، 1378 ش.3. عزّالدین رضانژاد، مقالة: از بابیگری تا بهاییگری، فصلنامة انتظار، ش10، قم، مرکز تخصصی مهدویّت، 1382 ش. 4. محمدرضا نصوری، مقالة: پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم، فصلنامة انتظار، ش18، قم، مرکز تخصّصی مهدویّت، 1385 ش. 5. سید ضیاء الدین علیا نسب، جریانشناسی انجمن حجتیه، قم، زلال کوثر، 1385ش.
[1]. ر.ک: احسایی، عبدالله، شرح احوال شیخ احمد احسایی، ترجمه: محمد طاهر کرمانی، ص 19 ـ 23.
[2]. همان، ص 26 ـ 40.
[3]. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 662.
[4]. همان، ص 663 به نقل از: اجازات الشیخ احمد الأحسایی، حسین علی محفوظ، ص 37 ـ 40.
[5]. همان، به نقل از: انوار البدرین، علی بحرانی، به کوشش محمد علی طبسی، ص 406 ـ 407؛ چند اجازه، احمد احسایی، ص 1 و 2، 7؛ دلیل المتحیرین، سید کاظم رشتی، ص 51 ـ 55.
[6]. 19. ر.ک: ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص 115 و....
[7]. 34. ر.ک: شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 3، ص 65، 296 ـ 298؛ ج 4، ص 47 و 48، 78.
[8]. ر.ک: شریف یحیی الأمین، معجم الفرق الاسلامیة، ص 149.
[9]. ر.ک: بررسی عقاید و ادیان، ص 463 ـ 466.
[10]. شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 145، ح 7؛ و ر.ک: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 589؛ تهذیب، ح 6، ص 27.
[11]. سید بن طاوس، الاقبال، ص 297.
[12]. وسائل الشیعة، ج 27، ص 34، ح 33146؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص66.
[13]. ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 323؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 6؛ شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 626؛ شیخ طوسی, أمالی، ص 525؛ الاقبال، ص 610.
[14]. ر.ک: علامه مجلسی, بحارالانوار، ج 17، ص 253.
[15]. مناقب آل ابی طالب, ج3, ص232.
[16]. همان، ص311.
[17]. همان، ص340.
[18]. ر.ک: اعتضاد السلطنه، فتنه باب.
[19]. بیان عربی، ص1.
[20]. لوح هیکل الدین، ص18.
[21]. بیان عربی، ص 5ـ6.
[22]. بیان عربی، ص15.
[23]. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص19.
[24]. صدری، محمود، مقالة بهائیت، دانشنامة جهان اسلام.
[25]. مقاله: از بابیگری تا بهاییگری، عزالدین رضا نژاد، فصلنامه انتظار، مرکز تخصصی مهدویّت، ش10.
[26]. افندی، عباس، رسالة دیانت جهانی بهائی، ص20.
[27]. اقدس، ص 117 و 119.
[28]. همان.
[29]. همان.
[30]. در این درس، فقط به رویارویی این گروه، با فرقة گمراه بهایی اشاره شده و بررسی دیدگاههای این انجمن، به کتابهای مفصل ارجاع میشود.
[31]. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، ص368.
[32]. همان.
[33]. نشریه چشم انداز ایران، سال اول، ش 2.
[34]. مجله گوهر، س6، س61 (فروردین 1357ش).
مصاحبه با مهناز رئوفی یک نجات یافته از چنگال بهائیت |
خانم مهناز رئوفی، در محیط بهائی رشد یافت، اما فسادها و تناقض هایی که در کار هم کیشان خود (به ویژه سران محفل بهائیت) دید،وی را به شدت از این مسلک بیزار کرد و این امر، همراه با مطالعه مستقیم درباره اسلام، باعث تشرف او به اسلام و تشیع گردید.
به گزارش "خدمت"؛ خاطرات خانم رئوفی که اخیراً تحت عنوان «سایه شوم؛ خاطرات یک نجات یافته از بهائیت» توسط انتشارات کیهان نشر یافته، حاوی نکات بسیار جالبی در افشای مواضع ضد اسلامی و ضد انقلابی تشکیلات بهائیت است.
با هم بخشهایی از آن را میخوانیم:
بهائیان دو دستهاند
فساد اخلاقی در بهائیت :
در بهائیت هر گونه تعصبی ممنوع است و این ریشه در سیاست استعمار دارد که با ترویج این اعتقاد، تعصب ملی، تعصب دینی، تعصب وطنی و هر عرق و علاقه و غیرتی را از انسان میگیرد تا به راحتی بتواند بهرهکشی کند... خیلی از خانمها[ی بهائی]... لباسهای نازکی میپوشیدند و منظره بسیار کریه و زشتی به وجود میآوردند و روسای تشکیلات چیزی به آنها نمیگفتند و آزادی مطلق داده بودند. دیگر کسی حق اعتراض نداشت.
بیبند و باران تشویق هم میشوند! :
در جامعه مسلمان ها، هر کس در رعایت حجاب و یا خلوت با اجنبی کوتاهی نماید مورد اعتراض و بازخواست افکار عمومی (و نه تشکیلاتی) واقع شده و با او برخورد میشود و در جامعه بهائی هر کس بیحجاب تر باشد به اصطلاح باکلاس تر و بافرهنگ جلوه میکند و هر کس برای ایجاد ارتباط با اجنبی راحت تر و در واقع گستاخ تر باشد امروزی تر و در تشکیلات از عزت و احترام بیشتری برخوردار خواهد بود. من در مقایسه این دو جامعه وقتی به اعمال و رفتار بعضی از مسلمانان...، خصوصاً...به خلافکاران و معصیتکاران، فکر میکردم، میدیدم آنها کسانی هستند که تربیت مذهبی نشدهاند و از احکام و دستورات اسلام سرپیچی کردهاند... اما در بهائیان اگر اعمال خلافی سر میزند برای این است که هیچ گونه مانع شرعی ندارند. در واقع اسلام را نمیشود در اعمال مسلمانان جستجو کرد ولی بهائیت را در اعمال بهائیان میتوان یافت؛ چون اگر اعمال نابجایی از افراد مسلمان سر میزند به علت بی توجهی به تعلیمات اسلام است.
ارتباط با علما ممنوع! :
بهائیان فقط در صورتی با مسلمانان رفت و آمد دارند که مطمئن باشند هیچ خطری آنها را تهدید نمیکند و ضمناً میتوانند بهائیت را تبلیغ کنند و باعث تبلیغ افکار بهائیگری شوند. آنها فقط با افراد کاملاً بیسواد و عامی صحبت میکردند و من هیچ وقت ندیدم که یک بهائی با یک عالم مسلمان بنشیند و از بهائیت حرفی بزند؛ میدانستند که محکوم میشوند. لذا اصلاً با عالمان و تحصیل کردگان و خـصـوصـاً روحـانـیـون هـیـچگـونـه بـحـثـی پـیش نمیکشیدند.
شستشوی مغزی کودکان :
[زمانی که] معلم مهد کودک بهائیان شدم... برنامههایی که به من میدادند تا به بچهها بیاموزم کاملاً در راستای شستشوی مغزی آنها بود و من... میدیدم که چگونه از 3 سالگی، کودکان را نسبت به اسلام و مسلمانان بدبین میکردند و... مغز کوچک آنها را با خرافات و اوهامی که ارمغان... بهاء و عبدالبهاء بود پر میکردند و چگونه با آوردن مثالها و بیان داسـتـان هـایـی، آنـان را از خارج شدن از بهائیت میترساندند و با [وجود] این ترس و وحشتی که در دل کودکان از انتخاب راهی به جز راه بهاء میانداختند و با وحشتی که آنان از طرد شدن و اخراج شدن از خانه و خانواده داشتند، شعار بیاساس «تحرّی حقیقت» را سر میدادند و به ظاهر وانمود میکردند که بهائیان در پانزده سالگی پس از تحری حقیقت میتوانند راه خود را انتخاب نمایند...، در حالی که هیچ کدام از بهائیان حق نداشتند... کتابهای سایر جوامع را مطالعه کنند، حق نداشتند کتابهای ردیه را که بیشتر، بهائیان مسلمان شده آنها را نوشته بودند مورد مطالعه قرار دهند...
در زمان جنگ [ایران و عراق] وقتی مردم کشته میشدند، بهائیان با بیرحمی تمام میگفتند از این مسلمانان هر چه کشته شود کم است. خصوصاً وقتی رادیوهای خارجی، آمار شهادت رزمندگان را در جبههها به اطلاع مردم میرساندند... با ناسزاگویی به رزمندگان ابراز مسرت و خشنودی میکردند
بگذار مردم با موشک باران صدام بمیرند! :
در زمان جنگ [ایران و عراق] وقتی مردم کشته میشدند، بهائیان با بیرحمی تمام میگفتند از این مسلمانان هر چه کشته شود کم است. خصوصاً وقتی رادیوهای خارجی، آمار شهادت رزمندگان را در جبههها به اطلاع مردم میرساندند... با ناسزاگویی به رزمندگان ابراز مسرت و خشنودی میکردند. بهائیان در زمان جنگ با کنارهجویی از شرکت در جبههها اعلام کردند که مخالف جنگ هستند و به بهانه عدم دخالت در سیاست از به دست گرفتن سلاح امتناع کردند و کوچک ترین فعالیتی برای دفاع از کشور از خود نشان ندادند... آنها که دائماً در کلاسها و مجالس از عشق به عالم بشریت دم میزدند، آنان که از الفت و محبت طوری سخن سرایی میکردند که گویی برتر و مهربانتر از همه اقشار عالمند، در عمل نه تنها بویی از انسانیت و محبت نبرده بلکه درندهخوییشان گُل میکند و از خبر شهادت جوانان عزیز این مرز و بوم اظهار خوشحالی و مسرت میکنند.
شادی در رحلت امام :
[در جـریـان] رحـلـت امـام(رحمت الله علیه) ازدحام جمعیت دل سوخته و آن نمایش حقیقی مراسم عزاداری در باور نمیگنجید. آن همه ایمان...، عشق... و... التهاب، انسان را وادار به حسرت و غبطه میکرد. سنگ در آن روز میگریست و من شاهد اشک بچههای برادرم بودم که قلبشان رئوف تر و پاکتر بود. قلب خودم از جا کنده میشد...، اما بهائیان وقتی به هم میرسیدند این خبر ناگوار و این مصیبت گران مردم دلسوخته را به هـم تـبـریـک مـیگفتند و اگر جشن و پایکوبی نمیکردند از ترس مردم بود.
یک بسیجی، مرا آگاه کرد :
با اشاره به گفتگویش با یک بسیجی خدمتگزار به نام مهدی صالحی (که چندی پس از جنگ تحمیلی، هنگام خنثی سازی مین در شلمچه به شهادت رسید) مینویسد:
مهدی ذهنیت مرا نسبت به اسلام تغییر داد و طوری به تبلیغ اسلام پرداخت که واقعاً منقلب شدم و شک و تردیدم نسبت به حقانیت بهائیت بیشتر شد. آن روز... من به مطالبی پی بردم که قبلاً از آنها بیاطلاع بودم و در اثر تبلیغات سوء تشکیلات، عکس قضیه در مغزم فرو رفته بود. عمده مطالب این که تشکیلات اسلام را برای ما دینی کوچک و عقبافتاده که پر از خرافات و اوهام است معرفی کرده بود و من فهمیدم که بهائیان اعتقادات خرافی بعضی از مردم بیسواد و بیاطلاع را به عنوان اسلام به ما معرفی کردهاند، در حالی که خود اسلام دینی بسیار جامع و کـامـل و بـینـقـص اسـت کـه بسیار انسان ساز و تعالی بخش است.
دیگر به بهاء و عبدالبهاء ایمان ندارم! :
خانم مهناز رئوفی در شرح گفتگوی خود با یک فرد بهائی (به نام آقای منطقی) در خانه خویش، در ایام ناراحتی شدید خود از سران محفل بهائیت میگوید:
در حالی که وسایلم را جمع میکردم چشمم به تابلوی عکس عبدالبهاء افتاد. با عصبانیت تابلو را برداشتم و بر زمین کوبیدم و با هر دو پا روی آن ایستادم و گفتم: تشکیلاتی که ارمغان اراجیف توست مرا بدبخت کرد... آقای منطقی لبخند تلخی زد و گفت: تو خیلی اشتباه کردی. اتفاقاً اعضای محفل حرفهای ترین خلاف کارهای دنیا هستند و کثیف ترین گناهان از آنان صادر میشود. خود من شاهد تعویض زنان محفل با همدیگر بودهام و به حدی از آنان کثافت کاری و رذالت دیدهام که اگر پاکترین افراد عضو محفل شوند هرگز به آنان اعتماد نخواهم کرد. حرفهای آقای منطقی برایم تازگی داشت او از غیرانسانیترین اعمال که از اعضای محفل قبل از انقلاب سر میزد برایم گفت و ایرادهایی اساسی از خود بهائیت گرفت... من مبهوت و متحیر به آقای منطقی نگاه میکردم. او به چه جرأتی چنین چیزهایی را میگفت به او گفتم: از این که طرد شوید نمیترسید؟ گفت... تصمیم داریم به خارج از کشور برویم و از دست بکننکنهای این تشکیلات راحت شویم. گفتم پس چه کسی واقعاً بهائی است؟ همه که یا از ترس بهائی ماندهاند یا منفعتی را دنبال میکنند یا مثل شما، ظاهراً بهائی هستند. پرسیدم به بهاء و عبدالبهاء چه؟ به آنها هم ایمان ندارید؟ عینکش را کمی بالاتر برد، دستی بر محاسن خود کشید و گفت: آدمهای زرنگی بودهاند؛ خوب توانستند چیزی مشابه با ادیان دیگر درست کنند. علاوه بر مقام و منزلت، پول خوبی هم به جیب زدند...!
قبله فرقه ضاله بهائیت، اسرائیل است
مهناز رئوفی متولد ۱۳۴۹ در سنندج است. از سادات طباطبایی است ولی به واسطه این که پدرش بهایی بود او نیز بهایی ماند. می گوید اگرچه اجداد او از مسلمانان سرشناس و صاحب احترام و معتمد بودند و هم اکنون آرامگاه های آنان مورد تکریم مسلمانان است ولی پدربزرگ های او به مسلک بهائیت درآمدند. او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضای فعال تشکیلات بهائیان بودند به شکلی که برادران او هم اکنون نیز از سران بهائیت در ایران محسوب می شوند.رئوفی اسلام آوردنش را تنها خواست و لطف خدا می داند و وقتی از این مسئله سخن به میان می آورد احساسات و شوق کاملاً بر بیانش غالب می شود اگرچه به این واسطه هزینه سنگینی را نیز پرداخت کرده است. او می گوید: اگرچه فردی بسیار عاطفی و وابسته به خانواده هستم ولی به واسطه خروج از بهائیت از خانواده طرد شدم و اجازه پیدا نکردم که بعد از سالها خانواده ام را ملاقات کنم و پدرم هم در این سالها از دنیا رفت و این اتفاق نیز برایم خیلی سنگین بود. با این حال او این مسئله را به جان خرید و حاضر شد برای یافتن حقیقت هزینه آن را نیز پرداخت کند.
اجازه بدهید ابتدای مصاحبه را با یک تاریخچه مختصر از فرقه بهائیت آغاز کنیم.
پیدایش بهائیت از سال ۱۲۶۰ با ادعای جوانی به نام سیدعلی محمد که خود را ملقب به «باب» کرد آغاز شده است. سیدعلی محمد باب ابتدا ادعای مهدویت و سپس ادعای خدایی نمود. این شخص بعد از ۹ سال که توانست پیروانی را برای خود دست و پا کند، توسط امیرکبیر در تبریز اعدام شد. میرزا حسینعلی نوری از پیروان باب بود که پس از اعدام وی ادعای «من یظهر اللهی» کرد و گفت که باب مبشر من بوده و من مهدی موعود هستم و به این شکل ادعای مهدویت نمود و خودش را بهاءالله و پیروانش را بهایی نامید. بعد از بهاء، پسرش به نام عباس افندی که خودش را «عبدالبهاء» یعنی بنده بهاء نامید جانشین وی گردید و پس از او نیز شوقی افندی که نوه دختری عبدالبهاء بود اداره امور بهائیان را برعهده گرفت. پس از این سه نفر و تا امروز زعامت بهائیان برعهده «بیت العدل» است. «بیت العدل» مرکزیتی متشکل از ۹ نفر است که توسط شوقی افندی تشکیل شد چرا که او صاحب فرزندی نشد تا رهبری بهائیان را برعهده بگیرد. تمام دستورات اداری و حقوقی و در کل تمام مسائل بهائیان از «بیت العدل» صادر می شود و همه بهائیان تابع محض این ۹ نفر هستند. بهائیان این ۹ نفر را مصون از هرگونه خطا می پندارند و جمع آنها را (نه تک تک) بری از هر اشتباهی می دانند.
یعنی معتقدند این ۹ نفر معصوم هستند؟
می گویند که این عده ملهم به الهامات غیبیه هستند و عصمت دارند و هر دستوری که از سوی آنها صادر شود از طرف خداست و باید بدون چون و چرا انجام داد.
این عده چگونه انتخاب می شوند؟
توسط خود بهایی ها انتخاب می شوند.
بیت العدل در کجا قرار دارد؟
در اسرائیل. خود بهاء هم در اسرائیل فوت کرد و جالب است بدانید که او می گفت که قبله بهائیان من هستم و باید به طرف من نماز بخوانید و طبعاً وقتی هم که فوت کرد قبرش در اسرائیل بود و الآن قبله همه بهائیان به طرف اسرائیل است.
وقتی بهاء زنده بود چطور به طرف او نماز خوانده می شد؟
این جزو سؤال های پاسخ داده نشده است که چطور می شود رو به یک انسان زنده نماز خواند یا این که خودش چطور نماز می خوانده است! او ادعای خدایی داشت ولی در برخی متون از خدا استمداد می کرد. وقتی از او دلیل این مسئله را می پرسیدند که چرا تناقض گویی می کنی می گفت که شما غافل هستید ظاهر من باطن مرا می خواند و باطنم ظاهرم را!
رابطه این فرقه با رژیم صهیونیستی به چه شکل است؟
طبعاً «بیت العدل» به عنوان مهمترین و مرکزیت این فرقه در سرزمین های اشغالی است و فعالیت های گسترده ای داشته و به لحاظ اقتصادی منافع زیادی دارد.
چطور؟
به خاطر این که مقبره بهاء آنجاست، بهایی ها دسته دسته به آنجا می روند و آنجا به حالت یک مکان توریستی درآمده است و طبعاً درآمد مناسبی هم دارد. ضمن این که خود بهایی ها هر ۱۹ روز یکبار با بهانه های مختلف پول جمع می کنند و به اسرائیل می فرستند. به غیر از این «بیت العدل» از دادن مالیات به دولت اسرائیل معاف است که این خود جای سؤال دارد. ضمن این که اعضای «بیت العدل» در سال یک یا دو بار با رئیس جمهور اسرائیل دیدار می کنند. البته این ملاقات آشکار آنهاست و طبعاً ملاقات های غیرآشکار هم زیاد اتفاق می افتد. باید عرض کنم منافع صهیونیست ها با بهائیان مشترک است و آن از بین بردن اسلام است.
چرا بهاء از همان ابتدا ادعای اولوهیت نکرد و ابتدا گفت من مهدی موعود هستم و سپس ادعای خدایی کرد؟
اصلاً قبل از ادعای بهاء ، باب چنین ادعایی داشت و بهاء پیرو باب بود و در این مورد سکوت کرده بود. پس از اعدام باب عده ای ادعای «من یظهر اللهی» کردند و گفتند که باب ظهور آنها را بشارت داده است، بهاء هم گفت که من در زندان بودم که یک مرتبه به ذهنم رسید و به من الهام شد و متوجه شدم که من پیغمبر بودم و خبر نداشتم!
پیش زمینه چنین ادعایی از جانب بهاء چه بوده است؟
دال گورکی سفیر کبیر روسیه در ایران با بهاء ارتباط تنگاتنگ داشته و هر وقت او دچار مشکلی می شده همیشه روسها و انگلیس ها وارد صحنه می شدند و او را از مخمصه نجات می دادند و این مسئله کاملاً آشکار بوده و پنهانی نیست کما این که در تاریخ آمده زمانی که به واسطه طرح تروری که بهائیان برای ناصرالدین شاه ریخته بودند و به دلیل عدم توفیق عملیات ترور، بهاء به دلیل حمایتی که سفارت روسیه در تهران از او داشت از اعدام و مجازات جان سالم به در برد.
از طرف دیگر با دقت در تعالیم و اصول این فرقه ما متوجه می شویم که این فرقه کاملاً ساخته و پرداخته شده و هدفی خاص را دنبال می کند. با این پیش زمینه کاملاً می شود فهمید که در اینجا کار، کار سیاست بوده است کما این که اسناد آن نیز به وفور در تاریخ وجود دارد و باید به این نکته نیز توجه کرد که استعمارگران، بهائیت را برای انحراف در شیعه و وهابیت را برای انحراف در اهل سنت ایجاد کردند.
حتماً شنیده اید که عبدالبهاء به واسطه خدماتش به انگلیس از این کشور لقب «سر» دریافت کرد.او در کتابش می نویسد که آمدن من به ایران سبب الفت ایران و انگلیس است و نتیجه به درجه ای می رسد که بزودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می کنند. ضمن این که نخستین کمیسر عالی فلسطین در زمان قیمومیت انگلیس به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ جهانی اول نشان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به عباس افندی (عبدالبهاء) اعطا کرد.
رابطه بابیت با بهائیت چگونه است؟
ابتدا من یک پیشنهادی می دهم که شما یک سؤالی را برای بهائیان مطرح کنید. قطعاً این سؤال باعث به فکر افتادن اشخاص بی غرض می شود که گول بهائیت را خورده اند و آن این که اگر باب آمد که فقط بهاء را بشارت دهد پس چطور انبوهی از تعالیم را با خود آورد که به هیچ کدام هم عمل نشد.
چطور؟
چون قبل از اجرایی شدن آن باب اعدام شد و بهاء پس از باب تعالیم جدیدی را آورد و تمام تعالیم باب را به دریا ریخت و این مسئله در آثار بهائیان وجود دارد.
البته یک سری متون از باب وجود دارد که نشانگر این است که باب اختلال عقلی داشته است. این هم در دسترس همه بهائیان نیست مگر این که شخصی جست و جوگر باشد و آن را پیدا کند و به فارسی ترجمه کند و تازه متوجه خواهد شد که متوجه معنی متن نمی شود.
یعنی متون باب قابل ترجمه نیست؟
اصلاً صرف و نحو بشدت در آن خدشه دار است. وقتی هم از او پرسیدند که چرا در نوشته هایت قواعد ابتدایی را رعایت نمی کنید در جواب گفته بود که صرف و نحو را من ابداع می کنم و این صرف و نحو موجود درست نیست! و آنچه من می گویم درست است. یا احکام عجیب و غریبی که در بابیت وجود دارد. مثل این که اگر زنی از همسر خود بچه دار نشد می تواند از مرد دیگری بچه دار شود و احکام بسیار چندش آور دیگری که باب آورد یا این که می گوید همه کتاب ها غیر از کتاب باب باید سوزانده شود یا همه اماکن مذهبی حتی مسجدالحرام باید تخریب شود و تنها ساختمان و آرامگاه او سالم بماند.
اینها هیچکدام عملی نشد و قرار هم نبود عملی شود. وقتی از بهائیان می پرسید که این احکام چرا اینطور است و چرا برخی از آنها حتی قابل فهم نیست می گویند که ما که بابی نیستیم.
مگر باب را قبول ندارند؟
خودشان می گویند باب بشارت دهنده بهاء بوده است و باب را به عنوان یک مظهر مقدسه و کسی که ظهور کرده قبول دارند ولی بلافاصله وقتی از احکام دیوانه وار باب سخن به میان می آید آنها می گویند که ما بابی نیستیم.
یعنی تناقض وجود دارد؟
بله. این تناقض است چون منشا بهائیت از بابیت بوده است.
یکی از بحث هایی که در مورد بهائیت مطرح می شود ازدواج با محارم است. در این مورد توضیح دهید؟
این مسئله در احکام بهائیت به شکلی وجود دارد. بهایر در کتاب اقدس در مورد ازدواج این طور می گوید که ازدواج با زن پدر حرام است و در این بحث موارد دیگری را نام نبرده است و این مسئله باعث سؤال می شود.
جواب آنها چیست؟
می گویند موارد دیگر در اسلام آمده است و نیازی به اشاره مجدد نبوده است! در صورتی که نام زن پدر هم به عنوان کسی که نمی توان با آن ازدواج کرد در اسلام آمده است پس چرا فقط به این مورد اشاره شده است که این سؤالی است که آنها نمی توانند جواب دهند.
شیرین عبادی اخیراً گفته که نباید بهایی ها تحت فشار باشند چرا که آنها مسلمان هستند. این عمدی که وجود دارد تا بهائیت را شاخه ای از اسلام بنامند در چیست ؟
قطعاً اینها به هیچ عنوان مسلمان نیستند و اساساً قائل به منسوخ شدن اسلام و ظهور دین بهائیت هستند. آنها این را می گویند. ضمن اینکه آنها برای بهاء شانیت خدایی قائل هستند و می گویند که خدا در شخص بهاء متجلی شده است و الآن هم روح بهاء را می پرستند. از طرف دیگر از آنجایی که بهاء خود را مهدی موعود نامید از این طریق آنها خودشان را به اسلام می چسبانند.//
طبعاً وقتی ادعای خدایی می کند این مسئله هم از بین می رود. منظور من این است که عمد و علت مطرح کردن چنین مسائلی چیست ؟
شگرد آنها این است. هر کجا که باشند می گویند ما از شما هستیم. در مواجهه با مسیحی ها نیز همین را مطرح می کنند و می گویند ما هم مثل شما یک دین هستیم. روش تبلیغی آنها این طور است.
بهائیت یک مشکل ویژه با تشیع دارد. علت آن چیست ؟
همان طور که عرض کردم اینها همیشه سعی داشته اند که اگر با هر مذهب یا دینی روبه رو شدند خودشان را نزدیک به آن دین یا مذهب معرفی کنند. در مورد تشیع هم همین مسئله صادق است و آنها سعی می کنند در ظاهر این طور وانمود کنند در صورتی که خود بهاء از «شیعه» به عنوان «شنیعه» یاد می کرد و بشدت از علما و روحانیون شیعه تنفر داشت و در ذهن خود به دنبال راهی برای نابودی آنها می گشت. اساساً بهائیت با دو مسئله در شیعه بشدت مشکل دارد: یکی روحانیت و دیگری عاشورا.
چرا عاشورا ؟
آنها هم می دانند که همه چیز تشیع از عاشوراست. امام هم فرمود ما هرچه داریم از محرم و صفر است. اینها هم این مسئله را درک کرده اند که استحکام اسلام و تشیع از عاشوراست. آنها می خواهند که اسلام نباشد ولی از آنجایی که اینها چندین چهره دارند حتی برای امام حسین (ع) هم زیارتنامه مخصوصی نوشته اند تا بگویند که اسلام را قبول دارند. من خودم بهایی بودم و می دانم که این زیارتنامه هیچگاه خوانده نمی شود و به آن اعتنایی نمی گردد. ضمن اینکه بهائیان هر سال در روز اول و دوم محرم به مناسبت روز تولد بهاء و باب جشن می گیرند. وقتی از آنها سؤال می کنید که چرا ایام شهادت امام حسین را جشن می گیرید می گویند که اسلام دیگر منسوخ شده است. یعنی از یک سو برای امام حسین زیارتنامه دارند و از سوی دیگر اسلام را منسوخ شده می دانند. این تناقضات در بهائیت بسیار زیاد است.
شگردهای جذب غیر بهائیان توسط این فرقه به چه شکل است ؟
شگرد آنها شست وشوی مغزی افراد است. ابتدا سعی می کنند تمام معتقدات فرد را از او بگیرند و ایمانش را سست کنند و پس از آن می گویند که حالاهر چه اعتقاد داشتی از خود بیرون کن و آماده پذیرش بهائیت شو. بعد از جاهایی شروع می کنند که طرف را علاقه مند کنند. می گویند ما به تساوی زن و مرد معتقدیم، صلح، وحدت بشریت و.// از اعتقادات ماست و برای آن تلاش می کنیم. یعنی سعی می کنند با سفسطه افرادی را که آگاهی درستی از اسلام ندارند از اسلام زده کنند و سپس با شعارهای زیبا او را جذب نمایند.
الآن تعداد بهائیان چقدر است ؟
یکی از دستورات اینها به پیروان خود این است که سعی می کنند تا آنجایی که ممکن است در شهرها و کشورهای مختلف پخش شوند تا حضور خود را در همه جا گسترش دهند. در مورد تعدادشان هم باید بگویم که حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر هستند که در سراسر دنیا پخش شده اند. البته آماری که خودشان می دهند بسیار غلوآمیز است و می گویند جمعیت شان حدود ۳۰۰ هزار نفر است که این طور نیست.
بهائیان در مورد حرمت ورود به سیاست هم گویا دستوری دارند.//
بله. در بهائیت ورود به سیاست حرام است اما این مسئله در ظاهر است و دقیقاً عکس آن عمل می شود. شما می دانید که بزرگان بهایی خود در مرکز سیاست بوده اند، عبدالبهاء با پادشاهان اروپایی و مقامات امریکایی ارتباط داشته و برای آنها الواحی صادر می کرده که در آن اینها را ستوده است. ژرژ پنجم و پادشاه عثمانی از جمله این پادشاهان بوده اند. جالب است بدانید عبدالبهاء در یکی از این لوح ها دستور حمله به ایران را صادر کرده است و خطاب به یکی از پادشاهان انگلیس گفته بود که الآن موقعیت خوبی است که به ایران حمله کنید. به هرحال اینها نباید در سیاست دخالت کنند و این مسئله جزو اصول آنهاست.
علت آن چیست ؟
اینها بازی است. چطور این حرمت در زمان پهلوی وجود نداشت و هویدا که خود بهایی بود به نخست وزیری رسید یا اعضای ساواک و یا دکتر ایادی بهایی مسلک که پزشک مخصوص شاه بود. به محض پیروزی انقلاب اسلامی این مسئله دوباره مطرح شد تا هیچ کمکی از سوی بهائیان به دولت صورت نگیرد. بهائیان در هیچ یک از پروژه های ملی یا مواردی که منجر به ساختن کشور و یا پیشرفت آن باشد شرکت نکرده و نمی کنند. هیچ کدام از آنها حتی در جنگ هم شرکت نکردند و گفتند که اجازه نداریم در سیاست دخالت کنیم. این بهانه ای است که بهائیان هم کمکی به دولت نکنند و هم به این واسطه جذب آن نشوند. ضمن این که دستور دیگری هم در بهائیت وجود دارد مبنی بر اطاعت کامل از حکومت. یعنی هر بهایی در هر جایی که هست باید از حکومت آن اطاعت کامل داشته باشد. باز این مسئله در ایران اتفاق نیفتاده و آنها به شکل مخفی و به شکل غیرقانونی فعالیت داشتند ولی بعد از این که حکومت با آنها برخورد کرد، تعهد دادند فعالیت نکنند و پایبند قانون باشند ولی الآن دوباره از سوی «بیت العدل» دستوری صادر شده که داخل جامعه شوید و تبلیغ علنی کنید.
از چه زمانی این دستور صادر شده است ؟
همین چند سال اخیر که اتفاقاً الآن هم بشدت فعال شدند و در حال فعالیت هستند هم اکنون هر بهایی موظف است که برای جذب ۳ الی ۵ خانوار از مسلمانان تلاش کند. همین سال گذشته هم دستور رسید که در انتخابات مجلس هم شرکت کنید و رای بدهید.
چطور ؟
علتش این است که تا به این شکل بتوانند جای پایی در مجلس پیدا کنند و با ارتباط گرفتن با فلان نماینده مجلس و تلاش برای ساختن افکار او منافعی را کسب کنند. یعنی دستور این بود که با نمایندگان مجلس ارتباط بگیرند. آنها هم می رفتند و با شگردهای خاص می گفتند که ما بهایی هستیم و اجازه بدهید عقایدمان را بگوییم سپس در مورد ما قضاوت کنید.
چقدر این تبلیغات آنها مؤثر بوده است؟
به هرحال اینها در فضاسازی مهارت خاصی دارند و سعی می کنند فضای ذهنی افراد را برای اهداف خود آماده کنند. اگر هم نتوانند اشخاص را بهایی کنند سعی می کنند به شکلی چهره جمهوری اسلامی را در ذهن افراد خدشه دار کنند. یعنی مشکل آنها با جمهوری اسلامی است و در این راه دست به هر تلاشی می زنند.
چرا فعالیت بهایی ها در سال های اخیر شدت گرفته است ؟
اینها گمان می کردند جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است ولی دیدند که قضیه چیز دیگری شده است و به همین دلیل دیدند که اگر تلاش نکنند راه به جایی نخواهند برد. به این شکل برخلاف نص صریح بهاءالله که گفته بود باید مطیع حکومت باشید از جمهوری اسلامی اطاعت نمی کنند و حکومت هم مجبور شد تا به واسطه فعالیت های غیرقانونی که داشتند سران آنها را در ایران دستگیر نماید.
بهایی ها بیشتر در چه شغل هایی فعالیت دارند ؟
مشاغل آزاد دارند. مثلاً در عینک سازی، تولید پوشاک، فرش، کارهای تاسیساتی و صنعتی و /// فعالیت می کنند.
یک روز کاری یک بهایی را چگونه توصیف می کنید ؟
بهائیان برای هر شخص بهایی از سن ۳ سالگی تا ایام پیری برنامه دارند. گلشن توحید نام مهدکودک هایی است که بهائیان از ۳ سالگی وارد آن می شوند و از همان ابتدا تعالیم بهائیت به آنها القا می شود. این تعالیم مبتنی بر پرستش بهاء و ایجاد رعب و وحشت در صورت سرپیچی از فرمان اوست. برای محصلان اول ابتدایی تا کلاس دوازدهم کلاس اخلاق گذاشته می شود تا به این شکل افکار غیر بهائیت از ذهنشان زدوده شود. علاوه بر این کلاسها ، افراد باید هر ۱۹ روز یک بار در یک جلسه اجباری شرکت کنند که در صورت عدم شرکت در آن مجازات می شوند. در طول این فعالیت ها نیز مسئولیت هایی برای این افراد تعریف می شود که باید آن را انجام دهند. کلاس دیگری که تشکیل می شود، کلاس «مفاوضات»است یا «ایقان»و.// . بعد از اتمام تحصیل دانشگاه هایی را مشخص می کنند تا بهایی ها در آن تحصیل کنند. از طریق اینترنت با دانشگاه های امریکا ارتباط می گیرند و امتحان می دهند. جلسات دیگری هم دارند مثل احتفالات کودکان، احتفالات نوجوانان و احتفالات جوانان. در این کلاسها برنامه هایی دارند از جمله تفریحات و اردوهایی که به شکل مختلط برگزار می کنند و به این شکل آنها را سرگرم می کنند. به جز این کمیسیون هایی دارند که باید در آن شرکت کنند و فعالیت های دیگری که دارند، بهایی ها در طول روز مرتباً سرگرم و درگیر این کلاسها هستند و طوری برای آنها برنامه ریزی شده که حتی فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند.
یعنی این یک شگرد است
دقیقاً. در این صورت هیچ کدام از افراد فرصت فکر کردن هم ندارند و به چیزی غیر از بهائیت نمی توانند فکر کنند.
شما چه می کردید ؟
من معلم مهدکودک و مسئول هیات موسیقی بودم. ضمن این که نوازنده سنتور هم بودم و ۱۵ شاگرد هم داشتم که نواختن این ساز را تدریس می کردم. با این حال کلاسها و جلسات متعددی می رفتیم و روزمان کاملاً پر بود.
آیا با غیربهایی ها هم ارتباط داشتید ؟
البته فرصتی برای این کار نداشتیم مگر این که برنامه ریزی شده باشد. یعنی تشکیلات می گفت که مثلاً روی فلان شخص کار کنید که ما هم تحت نظر آنها این کار را می کردیم.
با این اوصاف روند برگشتن بهائیان از این فرقه به چه شکل است ؟
خیلی زیاد است. این افراد فراوان هستند. الآن برای من نامه ها و ایمیل های زیادی می آید که می گویند قصد داریم از بهائیت خارج شویم ولی جرات ابراز آن را نداریم چون هر بهایی که از این مسلک برگردد از سوی خانواده و فامیل و تشکیلات کاملاً طرد می شود و مورد غضب قرار می گیرد.
علت عمده این بیزاری از بهائیت چیست؟
سؤالات زیاد، مجهولات و تناقضات.
یعنی به این سؤالات جواب داده نمی شود
فقط سفسطه می کنند و کسی که باهوش باشد کاملاً آن را متوجه می شود.
خود شما هم به این واسطه مسلمان شدید
بله. من از تناقضات فرار کردم. همه چیز تناقض داشت و در جواب این تناقضات هم فقط سفسطه می کنند. من گاهی با دوستانم صحبت می کردم و در جواب سؤال آنها که می گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و می گفتم که چرا سؤال نمی کنید که آنها می گفتند که سؤال می کنیم ولی اینها جواب آن را نمی دانند. بعد می گفتم که با این حساب چرا اینجا ماندید، می گفتند که بعداً جواب این سؤال داده می شود! و«بیت العدل» به آن جواب می دهد.
واقعاً جواب می دهد
اتفاقاً سفسطه گر واقعی آنها هستند. جواب آنها به گونه ای است که هم کوتاه است و هم هزاران تفسیر می توان از آن داشت.
از مسلمان شدنتان می گفتید.//
علاوه بر این تناقضات در بهائیت خلامعنوی و ایمانی خیلی ما را آزار می داد و به این دلیل به سوی اسلام آمدم و چون احساس قرابت و دوستی شدیدی نسبت به ائمه داشتم مشرف به تشیع شدم چرا که ائمه منبع بسیار عظیمی برای پر کردن این خلابودند. البته شیعه شدن من و شناخت این منبع عظیم به واسطه مطالعه کتاب «علی کیست» جناب کمپانی بوده است. این کتاب بسیار روی من تاثیر داشت و خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم.
الآن چه می کنید
پس از اسلام آوردنم برای نشان دادن چهره واقعی بهائیت تالیفاتی داشته ام و کتابهای «چرا مسلمان شدم»، «نامه ای برای برادرم»، «مسلخ عشق»، «سایه شوم» و «فریب» را به چاپ رساندم.
گویا چند رمانی هم که نوشته اید به واسطه قالبی که برای نوشته خود انتخاب کردید سروصدای زیادی در محافل بهائیت به وجود آورده است.//
ببینید، چون چنین کتابهایی تا به حال سابقه چندانی نداشته است، غیر از آیتی و مهتدی که دوتن از بزرگان این فرقه بودند و برگشتند و کتبی را در این مورد تالیف کردند تقریباً کتابی در این باره توسط بهایی های برگشته از بهائیت نوشته نشده و طبعاً کتابهای من به این واسطه حرکت جدیدی بود و برای آنها خیلی سنگین آمد. البته از طرف تشکیلات ابتدا خیلی روی من کار کردند و خیلی بحث می کردند تا من را برگردانند. آنها ساعتها با من بحث می کردند تا مسیر مرا تغییر دهند که این روزها از روزهای سخت زندگی من بود. آنها مرتب به من می گفتند که اگر برنگردی مشمول خشم و غضب الهی و نابود می شوی که الحمدالله نه تنها هیچ کدام از این اتفاقات رخ نداد بلکه بعد از مسلمان شدنم هر روز در حال پیشرفت هستم.
چند کلمه می گویم شما یک جمله درباره آن بگویید
اسلام
بهترین مامن قلوب.
تشیع
کاملترین مذهب الهی.
بهائیت
فرقه سیاسی، استعماری.
بهایی
انسان وابسته به تشکیلات که ۲ چهره دارد؛ چهره ظاهری آنها بسیار مظلوم، عاطفی، خوش برخورد، منصف، خدمتگزار و مفید که ناشی از تعلیمات درازمدت تشکیلات بوده است و چهره باطنی آنها، گزارشگر، حیله گر، تلاشگر به علاوه کینه توزی علیه اسلام.
بدترین تعالیم بهائیت
آموزه های ضداسلامی و ضددینی.
بهترین راه مبارزه با بهائیت
پرداختن به آثار بهائیان و افشای احکام ناقص آنها مثل حکم سارق که می گویند اگر شخصی ۳ بار دزدی کرد روی پیشانی او مهر بزنید. حالااگر فرض کنیم مهری باشد که تا آخر پاک نشود اگر سارق برای چهارمین بار دزدی کرد باید با او چه کنند !
با کدامیک از ائمه احساس قرابت بیشتری دارید
علی ابن موسی الرضا (ع)/
ادعیه مورد علاقه شما
بعد از دعای کمیل، صحیفه سجادیه.
بهترین روز سال
روزی که درآن گناهی نکرده باشم.
سخت ترین روز برای شما
پس از مسلمان شدنم والدینم خیلی ناراحت شدند و من از ناراحتی آنها بسیار ناراحت شدم.
چه زمانی گریه کردید
یک شب عاشورا دلم برای مادرم خیلی تنگ شده بود که از این دلتنگی به گریه افتادم.
آرزو
روزی برسد که خانواده من متوجه شوند که در اشتباه هستند.
خوشبختی
همیشه خوشبخت هستم چون به خدا ایمان دارم.
خاطره خوب
اولین سفرم به مکه مکرمه.
خاطره بد
شبهایی که با ماموران تشکیلات بحث می کردم.
حرف آخر.
امیدوارم که روزی در راه افشای فرقه بهائیت به فیض شهادت نائل شوم.
مهناز رئوفی، بهایی مسلمان شده در گفت وگو با «ایران»:
نویسنده: محسن یزدی قلعه
مکتب شیخیه توسط شخصی به نام شیخ احمد احسائی (1242-1116 هـق) از اهالی احساء ، پایه گذاری شد که با ارائه تعبیرات فلسفی و عرفانی جدید درباره مقولاتی مانند ماهیت «روح» ، کیفیت معراج ، مفهوم «هورقلیا» ، «رکن رابع» و «شیعه کامل» و همچنین مقام امام در سلسله مراتب وجودی و نحوه ارتباط با آفریدگار موجبات تغییر و تحول گسترده در اندیشه طیفی از طلاب جوان علوم دینی شد و با اندیشههای جدید تلفیقی راه را برای ایجاد و گسترش نحلههای فکری هموار ساخت. نهایتا آنچه مکتب شیخیه در حوزه اندیشه به عمل آورد، سبب نضجگیری بابیه ـ بهائیه شد.
پس از شیخ احمد احسائی، شاگرد و جانشین او سید کاظم رشتی (1259 هـ . ق) مکتب شیخیه را وارد دوره تازهای کرد و مسئله بابیت و ظهور امام زمان را به نحوی به طلاب و شاگردان خود آموزش داد که تمامی آنها در انتظار ظهور قریب الوقوع امام به سر میبردند و برای دستیابی به مقام «بابیت» و «نیابت» و در جستجوی شیعه کامل و تعیین رکن رابع به عبادات سخت مشغول بودند. در چنین فضایی بود که علی محمد شیرازی ـ شاگرد سید کاظم رشتی ـ ادعای بابیت امام زمان کرد و با گردآوردن جمعی زیاد از پیروان شیخیه به دور خود، مسلک جدیدی را پدید آورد که به «بابیه» معروف شد. البته علی محمد باب پس از مدتی دعوی گرانتری نمود و خود را «قائم آل محمد» خواند.[1] . در توقیعی که خطاب به ملا عبدالخالق یزدی نگاشت ، ادعای خود را چنین ابراز کرد :«اننی انا القائم الذی انتم بطهور توعدون»[2]
وی سپس خود را «مبشر من یظهره الله» خواند و مانند عیسی ،موسی و محمد بن عبدالله دانست و معتقد شد که با ظهورش دین جدیدی به نام «بیان» تحقق پذیرفته است.
از میان ادعاهای چند گانه «باب» آنچه باعث شهرت وی گشت، ادعای «بابیت» وی بود، بر پایه همین ادعا نیز بود که جنبش اجتماعی در خور توجهی پدید آمد و با بیان جنگهای شگفتآوری با قوای دولتی نقاط مختلف کشور به عمل آوردند و در دل حکومتگران وحشتی عظیم پدید آوردند.
دولت مرکزی در برابر این چالشها ، علی محمد باب را که در زندان قلعه چهریق به سر میبرد به تبریز آورد و طی یک محاکمه در مقابل علما او را محکوم به اعدام کرد. (1266 هـ ق) . اعدام علیمحمد باب موج شدیدی از اعتراضات بابیان، در شهرهای مختلف را برانگیخت . اما مهمترین واقعه که منجر به سرکوب شدید بابیان و اخراج آنان از ایران شد، واقعه ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط چند تن از افراد بابی بود. (1268 هـ.ق) سوء قصد به جان شاه قاجار ، پیامدهای سنگینی برای بابیان در بر داشت. به دنبال این عمل تلاش وسیعی از طرف حکومت، برای دستگیری و قتل بابیان صورت گرفت و بنا به نوشته زعیمالدوله، انقلاب و اضطراری شدیدی در تهران پدید آمد که چهارصد نفر از بابیان کشته و دهها نفر که بابی نبودند، اما از سوی دشمنانشان به بابیگری متهم شده به آنان محلق شدند.[3]
به دنبال این اقدام کلیه بابیان به همراه رهبرانشان از ایران اخراج شدند و به بغداد گریختند. از این زمان روند تغییر محتوایی جنبش بابیه به فرقه بهائیه آغاز شد. و حمایت دول بیگانه و پشتیبانی آنان از بابیان در به ثمر رسیدن این جریان هویدا گشت.
فرقه بهائیت:
در جریان سرکوب بابیان از سوی دولت، بسیاری به قتل رسیدند، برخی زندانی شدند، گروه کثیری نیز به بغداد گریختند. رهبری بابیانی که به بغداد گریختند بر عهده میرزا یحیی نوری معروف به «صبح ازل» بود. بنا به تصریح اکثر مورخان بابی، میرزا یحیی نوری از طرف علی محمد باب به «وصایت» مأمور و منصوب شده بود و عموم بابیه او را بدین سمت شناختند و او را واجب الطاعه و اوامر او را مفروض الامتثال دانستند.[4] لیکن زورگویی برادر کوچکترش میرزا حسینعلی نوری که به مدت چهار ماه به دلیل اتهام به دست داشتن در حادثه سوء قصد به شاه در زندان به سر میبرد و سپس به مساعدتهای بیدریغ سفیر روس آزاد شده و به بغداد گریخت ، امکان جانشینی علیمحمد باب را از میرزا یحیی صبح ازل گرفت. پس از درگیریها و کشمکشهایی شدید بین دو برادر که در استانبول رخ داد، میرزا حسینعلی نوری معروف به «بهاءالله» ادعای «من یظهره اللهی» نموده و خود را جانشین علی محمد باب و رهبر بابیان خواند و مسلک جدیدی پایهگذاری کرد که به «بهاییت» معروف شد.
اختلاف دو برادر و درگیری میان پیروان آنان در استانبول دولت استانبول را مجبور کرد که آنها را ابتدا به ادرنه و سپس از ادرنه بهاییان را به عکا (فلسطین) و ازلیان را به قبرس (ماغوسا) تبعید کند. پس از این واقعه روز به روز از تعداد الزلیان کاسته شد و به واقع با مرگ میرزا یحیی صبح ازل (1330 هـ.ق) ازلیگری هم مرد . در عوض بهائیگری قدرت بیشتری گرفت.
پس از مرگ حسینعلی بهاءالله پسر و جانشین او عباس افندی معروف به عبدالبهاء رهبر فرقه بهاییان شد از این زمان به بعد تحرک جدی مبلغان بهایی و به تبع آن رشد بهاییت در ایران آغاز شد و در دوران سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار شدند. درزمان رهبری عبدالبهاء، حکومت مشروطه در کشور عثمانی پدید آمد. (1910 م) به این طریق بهاییان به آزادی کامل در نشر عقاید و تعالیم خود نایل شدند. و عبدالبهاء جهت تقویت نفوذ بهاییان در سطح جهان در سالهای (1913-1911 م / 1289-1291 هـ.ق) سفرهایی به کشورهای اروپایی و آمریکایی کرد. در طی این مسافرت عبدالبهاء با برخی از سران مشروطه خواه ایران چون دوست محمدخان معیرالملک داماد ناصرالدین شاه ، سید حسن تقیزاده ، جلالالدوله پسر ظلالسلطان میرزا محمد قزوینی و سردار اسعد ملاقات کرد. در همین سفر بود که وی قبل از رفتن به آمریکا با گروهی از سران پارسی ملاقات کرد. این ملاقاتها بیانگر آن است که عدهای خاص از زرتشتیها و بهاییان و برخی از رجال سیاسی ایران در مقاطع مختلف تاریخ ایران و در ارتباط با تحولات معاصر با یکدیگر همکاری میکردند.
در زمان عبدالبهاء بر تعداد بهاییان ایران افزوده شد ، در این زمان علاوه بر یهودیان، زرتشتیان نیز از عمدهترین گروهی بودند که پیرو کیش بهاییت شدند. چنانچه اسماعیل رایین مینویسد :«غالب بهاییهای ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویدهاند در اقلیت میباشند».[5]
در سال 1287 هجری ، 250 نفر از زرتشتیان بهایی شدند.[6] که غالب آنها رعایای ارباب جمشید جمشیدیان، ثروتمند مقتدر زرتشتی بودند. ارباب جمشید از جمله شخصیتهای مهم زرتشتی بود که نزد عبدالبهاء از جایگاه والایی برخوردار بود. چنانچه عبدالبهاء مکررا پیروانش را به اطاعات و فرمانبرداری از اوامر او دستور میدهد و میگفت: «خدمت او خدمت من است و صداقت و امانت او صداقت و امانت من ....»[7]
گرچه این پدیده را میتوان به شکلهای مختلف تحلیل کرد و برای آن پایههای اجتماعی و فرهنگی فرض نمود، لیکن بررسی این پدیده با تحولات دیگر، موضوع را جدیتر نشان میدهد. همکاری بهاییان با سران اکابر پارسی هند و عضویت آنان در بسیاری از مجامع و انجمن های سیاسی که توسط این گروه تشکل شده بود، حاکی از آن بود که برخی از بهاییان و سران اکابر پارسی هند با همگامی و همکاری هم ، به طور آرام در حال سرمایهگذاری در بخشهایی از جامعه ایران بودند که روند این حرکت در دوره پهلوی به ویژه محمدرضا شاه نمود خود را آشکار کرد.
در دوران جنگ جهانی اول فرقه بهایی کارکردهای اطلاعاتی مهمی به سود دولت بریتانیا داشت. این اقدامات کار را به آنجا رسانید که گویا در اواخر جنگ، مقامات عثمانی تصمیم گرفتند عباس افندی را اعدام کنند. اما پیروزی متفقین و شکست عثمانی دولت بریتانیا را بر آن داشت تا به پاس قدردانی از خدمات بهاییان در دوران جنگ، «شهسوار طریقت امپراطوری بریتانیا»[8] را به عباس افندی اعطا کند.[9] اندکی پس از این واقعه کودتای سوم اسفند ماه 1299 رضا خان میرپنچ و سید ضیاءالدین طباطبایی در ایران رخ داد و به انقراض سلسله قاجاریه و آغاز حکومت پهلوی منجر شد.
رهبر بهاییان جهان همزمان با حکومت پهلوی، «شوقی افندی» نوه دختری عباس افندی بود. در این دوره به علت برنامهریزیها و سازماندهیهای جهانی که با «نقشه ده ساله» شوقی افندی آغاز شد، رشد بهاییت و گسترش آن شتاب گرفت. چنانکه در اواخر سده بیستم میلادی شمار نهادهای بهایی به بیش از 150 مجمع روحانی ملی و نزدیک به 20 هزار مجمع روحانی محلی رسید.[10]
شدت تبلیغات و فعالیت بهاییان ، اعتراض شدید علما و روحانیون که در صدر آنان آیتالله العظمی بروجردی مجتهد عالیقدر شیعیان قرار داشت را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتیهای شدید آیتالله بروجردی و انجمنها و مجامع مذهبی ضد بهاییگری، حکومت پهلوی ناگزیر به محدود کردن فعالیت بهاییان شد. به دستور شاه، پزشک مخصوص بهایی او، سرلشکر عبدالکریم ایادی مدت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید.[11]
در 16 اردیبهشت مقامات نظامی ـ سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی ایران ، سرلشکر نادر باتمانقلیچ رییس ستاد ارتش ـ به تصرف و تخریب حظیرهالقدس بهاییان یاری رسانیدند. البته این حرکت تاکتیکی محمدرضا شاه را نباید به هیچ وجه جدی تلقی کرد زیرا پس از این اقدامات نه تنها از حضور بهاییان در دربار و حکومت کاسته نشد، بلکه بیش از پیش قدرت آنان فزاینده شد. عبدالکریم ایادی مجددا به ایران بازگشت و نفوذش در دستگاه دولتی و دربار مستحکم تر شد.
محمدرضا شاه وجود بهاییها را در مشاغل و مناصب مهم و حساس دولتی مفید تلقی میکرد و برای آنان هیچ گونه محدودیتی ایجاد نمیکرد و معتقد بود بهاییها علیه او توطئه نمیکنند. بنابراین در دوره او به ویژه در دوره نخست وزیری امیرعباس هویدا (1356-1343 هـ.ش) بهاییها به طرز عجیبی در دستگاه دولتی و دربار قدرت یافتند. این امر نیز به چند دلیل بود:
1. نظر مساعد شاه درباره آنان
2. وجود چهرههای باسواد تحصیل کرده غربی در میان بهاییان
3. وجود افکار و عقاید تجدد خواهانه و دنیاگرایانه در میان آنان
4. تعلق خاطر به ایران و وطن
5. و از همه مهمتر ارتباط قوی و پیچیده بهاییها با دول استعماری و صهیونیسم
افزایش قدرت سیاسی بهاییان به توسعه قدرت اقتصادی آنان منجر شد به گونهای که در این زمان اغلب شخصیتهای طراز اول در اقتصاد و سرمایهداری بهاییان بودند. شخصیتهایی چون حبیب ثابت پاسال (مالک بیش از 41 کارخانه عظیم صنعتی و 85% مؤسسات بزرگ خصوصی فعال در کشور) هژبر یزدانی ، منصور روحانی ـ مجری طرح تخریب کشاورزی در ایران ـ عبدالکریم ایادی و غیره از سرمایهدارترین اشخاص بهایی بودند که با سوءاستفادههای مالی و زد و بندهایی در امور اقتصادی نبض اقتصادی کشور را بدست گرفته بودند.
در بررسی و عملکرد فرقه بهاییت در ایران، یکی از نکات قابل ملاحظه، ارتباط میان یهودیان و بهاییان و همگانی و همکاری این دو گروه با همدیگر است. گردش یهودیان به بهاییت و نقش آنان در گسترش بهاییگری از نکات بسیار مهم در تحولات معاصر ایران است، که به دور از هر گونه افراط و تفریط باید مورد بازبینی علمی قرار گیرد. به ویژه آنکه ارتباط شبکه بهاییت و صهیونیسم و نقش بهاییان و حمایتهای آنان در استقرار و استمرار حیات دولت اسراییل مطرح شود.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران غالب بهاییان، از کشور خارج شدند، برخی نیز اعدام شدند. اعدام یا اخراج بهاییان عموما به مشهورترین و ثروتمندترین خانوادههای بهایی تعلق داشتند که به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی و یا دستیابی به ثروتهای عظیم از طریق پیوند با حکومت پهلوی مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت پاسال ، هژبر یزدانی ، عبدالکریم ایادی ، هوشنگ انصاری و غیره به عنوان شاخصترین چهرههای فرقه بهایی در ایران، تمامی بهاییان ایران نبودند و اعدام یا فرار آنان از کشور به معنی پایان حیات بهاییت در ایران نبود.
پی نوشت:
[1]- محمدعلی اکبری ، چالشهای عصر مدرن در ایران عهد قاجار (مجموعه مقالات) ، مؤسسه فرهنگی ـ مطوبعاتی ایران ، تهران؛ انتشارات روزنامه ایران، 1384 ،ص 245
[2]- میرزا هانی کاشانی، نقطه الکاف، به اهتمامم و سعی ادوارد براون ، مطبعه بریل ، لیدهلاند ، 1328 ، ص 212
[3]- همان ، ص 210
[4]- مهدی زعیم الدوله ، مفتاح باب الابواب ، ترجمه حسن فرید گلپایگانی ، تهران : انتشارات فرخی ، 1333 ، ص 181
[5]- نجفی ، پیشین ، ص 40
[6]- اسماعیل رایین ، انشعاب در بهاییت پس از مرگ شوقی ربانی ، مؤسسه تحقیقی رایین ، تهران ، 1357 ، ص 202
[7]- میرزا حسن نیکو ، فلسفه نیکو ، ج 1 ، بنگاه مطبوعاتی فراهانی ، بی جا ، بی تا ، ص 81
[8]- عبدالبهاء ، مجموعه الواح مبارکه به افتخار بهاییان پاریس ، مؤسسه ملی مطبوعات امری ، تهران ، 133 بدیع ، صص 37 -38-40-41-49
[9] - Knight of the order of Bryish Empire
[10] - The Encyclopaedia of Islam vol. 1,P 916
[11]- ظهور و سقطو سلطنت پهلوی ، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، تهران ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی 1370، ص 303
منبع :سایت انقلاب اسلامی
بهائیت، مسلکی مخرب
در اوایل حکومت سلسله قاجاریه مکتبی غالی بر اساس آموزه های"شیخ احمد احسایی" درون جامعه شیعی پدید آمد که بعدها به "شیخیه"معروف شد. این مکتب نه تنها درون خود دستخوش تحولات جدی شد بلکه تحولات بسیاری بویژه در حوزه دین در ایران به وجود آورد. بعد از مرگ جانشین شیخ احمد احسایی، مدعیانی پیدا شدند که ادعای خود را یک روز تکذیب و روز دیگر آن را به شکل دیگری مطرح می کردند که نهایتا با ادعای مهدویت، خود را (علی العیاذ بالله) امام زمان (عج) معرفی کردند.
در این میان سید جوان شیرازی به نام "علی محمد" که از شاگردان مکتب شیخی بود تحت تأثیر افرادی چون ملا حسین بشرویه، مدعی مهدویت شد و توانست به واسطه ادعاهای بی اساس، افراد جاهلی را تحت عنوان "بابی" به دور خود جمع کند. بعد از مرگ علی محمد، یکی از یاران نزدیکش به نام میرزا حسینعلی نوری به کمک سفارتخانه های دول خارجی- انگلستان و روسیه تزاری - توانست جریان منحط و روبه افول بابیگری را حیات بخشیده و تحت عنوان "بهائیت" سازماندهی کند.
بهائیت تا پایان عمر دومین سرکرده خود، میرزا عباس معروف به "عبدالبهاء"، یک فرقه بود که با جانشینی نوه اش شوقی به سرعت در یک پروسه فرمایشی تغییر ساختاری، از فرقه به کیش ) Cult ( تغییر ماهیت داد. البته این تغییر در همان حالت اولیه باقی نماند و به یک مسلک مخرب یا Destructive Cult تبدیل شد.
در این مقاله نگارنده سعی کرده است به صورت اجمالی به شاخصه هایcult بودن تشکیلات بهائیت بپردازد تا در یک فرصت مناسب به طور مبسوط، فرقه ای بودن تشکیلات را به اطلاع خوانندگان محترم برساند.
مسلک یا Cult چیست؟
Cult واژه ای است با ریشه لاتین به معنای پرستش که در اواخر قرن شانزدهم میلادی وارد زبان های اروپایی شد.( 1) معادل فرانسه آن Culte و معادل فارسی آن کیش یا مسلک است.( 2)
Cult یا همان مسلک، بیانگر جامعه ای غیر پویاست که اعضای آن به اجبار باید راهی را بروند که سرکردگانشان برایشان تنظیم کرده اند.( 3) برای شناخت مسلک باید حتماً روابط بین مسلکی را با دقت بنگریم زیرا در این ارتباط است که درمی یابیم اعضای یک مسلک یا Cultچگونه آگاهانه و یا ناآگاهانه اختیارات زندگی خصوصیشان را که باید خود تصمیم گیرنده آن باشند، به طور کامل در اختیار سرکرده مسلک قرار داده اند.
البته از منظر حقوقی این اقدامی خلاف شئون انسانی و به تعبیر دیگر ضد انسانی است که از سوی سرکرده بر هم کیشانش تحمیل می شود.
برای فهم Cult (مسلک،کیش) و نسبت دادن آن به یک جمع باید به دنبال سه ویژگی بود؛ داشتن سرکرده ای با خصوصیت Cult ، ساختار قدرت درون مسلک ونهایتااقداماتی روانی- مجاب سازی- که از سوی سرکرده برای ماندن درون Cult بر روی اعضا صورت می گیرد.( 4)
نقش سرکرده
در مسلک ها عموما یک فرد دربالای ساختار Cult قرار گرفته و تمام تصمیم ها حول محور وی متمرکز می شود. وی مدعی است راهی بدیع برای خود سازی و رستگاری نزد اوست که در صورت پیروی از آن رستگار خواهید شد. برای انتقال ادعاهایش نیاز به فردی واسط دارد و از همه مهم تر برای روابط گذشته اعضا از جمله خانواده و دوستانشان هیچ ارزشی قائل نیست.
او، اعضای Cult را بیشتر مجذوب افکار خود می کند و از انتقاد، بسیارمتنفر و آن را دشمنی با خود می داند. سرکرده مسلک خود را مالک جسم، ثروت وتمام دارایی مادی و معنوی اعضای کیش خود می داند و اعتماد به نفسش بر اثر ازدیاد پیروان بیشتر می شود.) 5( نکته قابل توجه اینکه شاید برخی بر اثر غفلت و یا شیطنت بخواهند ویژگی های گفته شده را به پیامبران الهی نسبت دهند. لازم است آنها این مطلب را بدانند که پیام آوران الهی دارای یک زندگی ساده و عادی بودند که باعث جذب شدن افراد می شد و هیچگاه برای جذب کردن از واژه های پیچیده و دشوار و روش های فراروانی استفاده نمی کردند و مطالبشان در عین حال که عمق خاصی داشت، عامه فهم نیز بود. زیرا آموزش های آنان رهنمود زندگی میلیون ها انسان تا قرن حاضر است.
ساختار قدرت
روابط بین سرکرده و اعضای مسلک ها مانند حرف T معکوس است. به این صورت که در رأس هرم قدرت، سرکرده قرار دارد و مابقی در قائده آن. حتی اگر مسئولیت هایی را به برخی از اعضا تفویض کنند، باید آن مأموریت را درجهت تقویت جایگاه سرکرده و با نظر مستقیم وی به انجام رساند. مناسبات درونی Cult از یک ساختار خود کامه برخوردار است. به طوریکه باید همه چیز مطابق میل و خواسته سرکرده باشد.(6) اخلاقیات در این مناسبات جایگاهی ندارد چرا که از اعضا خواسته می شود که در مسلک، صادق و راستگو باشند و حقایق را به سرکرده اعتراف کنند و در همان حال از ایشان خواسته می شود که افراد خارج از مسلک را با دروغ فریب داده و آنها را با باورهای غلط به کیش خود جذب کنند.) 7(به هر حال در یک مسلک همه چیز فدای هدف سرکرده می شود.
مجاب سازی
اساسا مسلک ها یا فرقه ها تمایل شدیدی به تعصب و افراطی گری در اندیشه های خود دارند. به همین خاطر است که سرکرده ها انتظاری بیش از حد توان اعضای خود دارند تا آنجا که مایملک فردی اعضا را فدای خواسته های نامشروع خودمی کنند. زیرا به اعضا تلقین شده این تنها راه رستگاری و سعادت است.) 8( به همین خاطر است که می بینیم برای جزئی ترین و شخصی ترین احوال افراد مسلک ها برنامه دارند. آنها هستند که به اعضا می گویند چه بخورند، چه بپوشند، کی کار کنند،چه وقت حمام کنند و حتی به چه چیز اعتقاد داشته باشند یا کدام خدا رابپرستند!
بسیاری از مسلک ها روی اعضای جدید، فشار می آورند تا از گذشته و علایق شخصی خود جدا شده و به اصطلاح در اهداف اساسی Cult حل شوند. این تاکتیک منزوی کردن فرد، یکی از ابزارهای معمول مسلک ها برای کنترل و ایجاد وابستگی اجباری است.
چرا به تشکیلات بهائیت فرقه، مسلک و یا CULT می گوییم؟
طبق نظر محققان علوم روانشناسی، هرگروهی که از سه ویژگی؛ سرکرده خود انتصابی، ساختار هرمی و مجاب سازی یا شستشوی مغزی برخوردار باشد و با طرفند شستشوی مغزی اقدام به جذب اعضای جدید کند و اعضای قدیمی را با همین شیوه مجبور به پایبندی به اهداف سرکرده نماید cult یا مسلک محسوب می شود.
در تشکیلات بهائیت هرسه گزینه، عینیت دارد زیرا سرکردگان اولیه، خود انتصابی بوده اما در حال حاضر برای رهایی از این اتهام به برپایی انتخابات با قصد انحراف و فریب افکار عمومی به ویژه اعضای اغفال شده خود می پردازند. ساختار قدرت به طور جدی و در کلیه لایه های مسلک بهائیت به خوبی قابل ملاحظه است. به طوریکه هیچ یک از اعضا حق سؤال کردن درباره آنچه درون cult می گذرد، ندارد. در صورتی که فردی شهامت پرسش را داشته باشد با اقدامات گشتاپو گونه مؤسسات معارف و صیانت که به مثابه یک سازمان امنیتی درون مسلکی است، روبرو می شود و اگر قانع نشود باید سکوت کند و یا خواسته آنان را برآورده سازد.( 9)
مسلک بهائیت برای عضوگیری و سپس نگاه داشتن اعضا، از تکنیک فریب استفاده می کند. اگر مردم عملکرد و اعتقادات واقعی cult را از قبل بدانند به آنها نخواهند پیوست. پس تشکیلات بهائیت نیاز دارد واقعیت را تا زمانی که مطمئن شود فرد آماده قبول آن است، مخفی نگه دارد. همچنین در این تشکیلات از تکنیک ایزوله کردن برای ترک خانواده، دوستان، شغل و... برای رسیدن به هدف فرقه ای استفاده می شود.( 10)
درتشکیلات بهائیت، وقت اعضا از طریق ابلاغ مأموریت های بی پایان و ایجاد سرگرمی ها و مشغولیت های ذهنی، کنترل می شود. اعضا با برنامه های cult مشغول می شوند تا به دلیل خستگی، فرصت پرداختن به مسائل دیگر را نداشته باشند. ارسال مدام پیام ها و بیانیه های تشکیلاتی از سوی بیت العدل و همچنین نقشه های گوناگون برای اجرا در سطح ملی، مؤید این مطلب است.( 11 )
در تشکیلات بهائیت به مانند اکثر مسلک ها از تکنیک بمباران عشق استفاده می شود چرا که اگر بتوانند روابط افراد را کنترل کنند موفق به کنترل خود فرد هم می شوند. زمانی که فرد برای اولین بار وارد فرقه می شود هدف بمباران عشق قرار می گیرد و تشکیلات، دوستان مورد نظر خود را برایش انتخاب می کند. کوشش می شود تمام روابط موازی فرد با دیگران قطع شود و یا به حداقل برسد زیرا سرکردگان تشکیلات از اینکه دیگران بر اعضا نفوذ داشته باشند واهمه دارند.
در تشکیلات بهائیت، برای ایجاد فضای لازم برای بازسازی فکری، افرادی که به تازگی به فرقه پیوسته اند نسبت به آنچه که در جریان است ناآگاه نگه داشته می شوند. در این تشکیلات به دلیل بهره گیری سرکردگان از تکنیک ارعاب، اعضا همواره از بالاسری های خود می ترسند.(12 ) در صورتی که عضوی نتواند اوامر سرکردگان را پاسخ مثبت بگوید با اعمال قانون جوامع ابتدایی از درون جمع، طرد می شود.
از آنجایی که انسان ذاتا خداجوست برای اعضا بسیار دشوار است که مورد غضب واقع شوند زیرا به آنها القا شده که ترک تشکیلات مساوی با ترک خداست. سرکردگان از افشا گری واهمه فراوانی دارند و تمام توان خود را به کار می گیرند تا اعضا به ویژه تازه واردان، جوانان و نوجوانان با حقایق روبرو نشوند. به همین دلیل وقتی در شهریور سال 1386 مجله "ایام" تحت عنوان "بهائیت آنگونه که هست" منتشر شد، تشکیلات با دستپاچگی اطلاعیه ای را برای عدم مطالعه این مجله صادر کرد که در ضیافت های همان ماه مطرح شد.
مطالب گفته شده تنها بخشی از حقایق مسلک بهائیت است که امید می رود به زودی برای آگاهی خوانندگان محترما ز مناسبات درون تشکیلاتی بهائیت با استناد به دستورات تشکیلاتی نکات تازه ای را بیان کرد.
پی نوشت:
http://www.oxforddictionaries.com/definition/cult?view=uk -1
-2 فرهنگ فشرده انگلیسی- انگلیسی، انگلیسی- فارسی، تالیف و ترجمه محمد رضا جعفری،ویراست دوم- تهران: دانشیار، 1384
3-singer Margaret thaler. Cults in our midst , jossey-bass, 1996
-4 همان
5- storr Anthony. Feet of clay, free press, 1997
6- singer Margaret thaler. Cults in our midst
7-George A. Mather, Larry A. Nichols, Alvin J.Schmidt.
Dictionary of Cults,Sects,and Woeld Religions
8- Singer. Cults in our midst
-9 ماهنامه شفافیت، شماره دوم، مقاله "طرد مجازاتی غیر انسانی"
-10 ماهنامه شفافیت، شماره دهم، مصاحبه با م.الف، از قربانان فرقه ضاله بهائیت
-11 استیون حسن، مبارزه با کنترل ذهن فرقه ای
-12 مصاحبه منتشر نشده ایرج غلامی متبری مشهدی که به زودی منتشر خواهد شد.aviny.com
زندگینامه سیدجمال الدین اسدآبادی
|
زدودن غبار از خانه ی دل
اینک بهار بستر سپید زمین خسته را در می نوردد و روپوش برف را از سر و روی آن کنار می زند. افسردگان خواب زده را صلا می دهد و دم مسیحایی خویش را بر جان مرده آنان می دمد. هنگام آن است که پنجره دل های افسرده خویش را به سمت بهار بگشاییم. هان! شمایان که به گاهِ بهاران خانه خویش از غبار یکساله زدودید و از هر چه آلودگی ستردید، آیا هیچ اندیشیدید که خانه دل نیز، نه از غبار، که از زنگار چندین ساله غفلت بزدایید؟ مسکن خویش را که هماره دست نظافت بر آن داریم هر سال می شوییم؛ چگونه قلب خویش را که عرش رحمان است، نمی روبیم و غبار از آن نمی زداییم و به دست فراموشی می سپریم؟ بازگشت به فطرت توحیدیعید از ماده «عود» به معنی بازگشت گرفته شده و به گفته راغب اصفهانی به معنی بازگشت به وضعیت مطلوب گذشته است و به روزهای سرور و شادی نیز گفته می شود. بنابراین، در عید بازگشت انسان به فطرت توحیدی اش مطرح است. تنها جامه رنگارنگ، نشان عید نیست؛ چرا که این عید کودکان است. عید واقعی، توفیق انجام دادن وظیفه و تطهیر نفس و تصفیه جان است. بازگشت به فطرت انسانی و سرانجام، خود را باز یافتن و به خدا رسیدن است. عید طبیعتعید نوروز عید طبیعت است. آغاز بهار موسم اعتدال طبیعت و لطافت هوا و تعدیل شب و روز و رهایی از قساوت زمستان و سردی و سیاهی شب های دیر پاست. عیدی همراه با سرود پرندگان و تکبیر جنگل و تسبیح باد و ریزش ابر و فریاد رعد و رویش صحراست. بیایید برخی از خرافات و نقاط منفی و تاریک را از چهره این عید بزداییم و بگذاریم همرنگ طبیعت با صفا باشد و بر جهات مثبت و خدا پسندانه اش بیفزاییم. عید واقعیعید نه جامه رنگارنگ پوشیدن است که این عید کودکان است؛ نه شربت و شیرنی و غذاهای متنوع خوردن، که این عید شکمبارگان است؛ نه به سیاحت و تفرّج بی محتوی پرداختن، که این عید ولگردان است؛ نه بی بند و باری، که این عید بُلهوسان است؛ نه قاه قاه خندیدن و همدیگر را به مسخره گرفتن و به بازی گذراندن، که این عید غافلان است. عید واقعی تطهیر نفس، تصفیه جان و تمرین استقامت است و چون قطره ای به دریای جمع پیوستن است. عید حقیقی از انزوا به درآمدن، گسسته ها را به هم بستن و پیوستن و در یک کلام، پیوند خود را با خدا استوار کردن و دین خود را تحکیم بخشیدن است. مفهوم عید در روایاتدر روایات معصومان علیهم السلام عید، مفهوم بسیار ژرفی دارد. در برخی روایات، روز تحقق حاکمیت حق و ولایت الهی در جامعه مهم ترین عید شمرده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «شیوه انبیا همواره چنین بوده که به جانشینان خود امر می کردند تا روز تعیین و نصب جانشین خود را عید بگیرند». به همین دلیل بزرگ ترین عید پیروان مکتب اهل بیت علیه السلام روز تحقق حاکمیت مستضعفان و حکومت عدل و قسط و نابودی بی عدالتی است. عید در کلام امیرالمؤمنین علیه السلاممولای متقیان و امیر بیان، حضرت علی علیه السلام ، فرمودند: «روز عید روزی است که عبادات انسان مورد پذیرش پروردگار قرار گیرد، بخشایش خداوندی نصیب آدمی شود و انسان از گناه و آلودگی به دور باشد». در گفتار گرانسنگ دیگری، امام علیه السلام فرمودند: «امروز برای ما عید است و فردا نیز عید ماست. و هر روزی که در آن خدا را نافرمانی نکرده باشیم، برای ما عید است». عیدی فرخندهروزی که ارزش های والای انسانی حفظ شود و گوهر وجود آدمی در باتلاق گناه و گرداب نافرمانی آلوده نشود، آن روز عید، یوم اللّه و روز شادمانی است.همان گونه که امام علی علیه السلام در پی کار پسندیده یکی از اصحاب در عید نوروز فرمودند: «هر روز ما را نوروز سازید». و در سخنی دیگر درباره نوروز فرمودند: «هر روز برای ما نوروز است». گشایش سختی هااگر نوروز، رنگ عبودیت و جلوه بندگی یابد، یا روز پیمان خداوند با بندگان در دوری از شرک و کفر شود، یا روزی شود که بنا به سخن آسمانی امام صادق علیه السلام گشایش سختی ها و اندوه شیعیان و اهل بیت علیهم السلام در آن رخ نماید؛ در این صورت نه تنها عید ملّی و باستانی، بلکه برتر از آن عید اهل بیت علیهم السلام و نوروز شیعیان و پیشوایان معصوم نیز خواهد بود و در آسمان و زمین جشن فرا رسیدن آن برگزار خواهد شد. شان صمیمیت و یکرنگیعید نوروز، عیدی ریشه دار است که از نیاکان ما در ایرانْ زمین برجا مانده است. در این عید، طبیعت رو به سبزی و رویش می کند و دل انسان ها را زنده و پرنشاط می سازد. دید و بازدید عید، غبار کدورت از دل ها می زداید، ضیافت ها، لباس های نو و مسافرت ها در خانواده ها شور و بالندگی می آفریند و افزون بر ارزش های دینی، ارزش های ملّی و باستانی را نیز زنده و پا برجا نگاه می دارد. عید نوروز؛ ارمغان آور شادی و شادمانیعید نوروز پرتوی دلربا و چهره ای زیبا از آفرینش است که پیش از آمدنش انبوه انسان ها را به تلاش و کوشش فرا می خواند. عیدی است که همراه خود شادی دل ها و شادمانی ها را آورده، غنچه لبخند بر لبان افراد می نشاند و افزون بر ظاهر آراسته، باطن پیراسته ای برای بسیاری از انسان های سبز سیرت به ارمغان می آورد. آنان که سرای دل و دیده را با آینه های معرفت و طاعت، آذین بسته اند و در ایام خجسته نوروز، صحیفه وجود خود را از هر گونه غبار گناه و نافرمانی پاک و پیراسته نگاه می دارند، بیش از دیگران از این عید باستانی بهره می برند. مفهوم «تحول حال» در دعای سال نومردم در آغاز سال نو دعا می خوانند می خواهند که حالشان را به بهترین حال برگرداند و زندگی شان را متحول سازد. مقصود از تحول حال این است که قلب ها از آنچه غیر خدایی است دور گردد، بصیرت ها روشن شود، وجدان ها به خود آید، و انسان های آزاده، از آمال و آرزوهای دنیوی ببرند و به صلاح و فساد خویش پی ببرند و در نتیجه به سوی تکامل، گام بردارند و به خدا بپیوندند. تحول حال یعنی این که در خویشتنِ خویش دگرگونی ایجاد کنیم و از هواهای نفسانی که انسان را به هلاکت می رساند، دست برداریم. تحویل حال به این است که حبّ دنیا در وجودمان نابود، و به جای آن، حب خدا نهفته شود. تحویل حال به این است که مصلحت جامعه را فدای مصالح خویشتن نکنیم و برای خدا قیام کنیم و بندگان خدا را در سال نو به محبت و برادری دعوت کنیم. آداب و رسوم ملّی، از دیدگاه اسلاماسلام در تأیید یا ردّ سنن و آداب و رسوم ملّی و مذهبی اقوام دیگر، دو شرط اساسی را همواره در نظر داشته است: اولاً: سنت های پذیرفت شده، مبتنی بر خرافات و آیین های شرک آلود و الهی نباشد. ثانیا: موجب وابستگی به بیگانه نشود و استقلال مسلمانان را خدشه دار نکند (مثلاً تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه تا حدود زیادی به این نکته مربوط است). افزون بر این اسلام بر این نکته توجه داشته است که سنت های معقول، جهت گیری شان، معنوی و در جهت متبلور ساختن عبودیت انسان در برابر حق تعالی باشد. برآورده شدن نیازمفضل بن عمر می گوید: امام صادق علیه السلام در ضمن خبری طولانی فرمود: خداوند فرمود: این روز شریف و با ارزش، نزد من روز بزرگی است و قسم خورده ام که کسی در این روز، نیازی از من طلب نکند، مگر آن که برآورده سازم. نوبهار
اعمال نوروزروزه گرفتن، نماز خواندن تجدید بیعت با رهبران الهی و به زیارت مؤمنان و علمای دین رفتن، از اعمالی است که مسلمانان در نوروز، به عنوان روز ولایت و روز پیروزی حق و عدالت انجام می دهند. هدیه نوروزیابراهیم کرخی می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره مرد ثروتمندی سئوال کردم که روز مهرگان یا نوروز، مردم به او هدیه می دهند ولی او در عوض آن احسانی نمی کند. امام صادق علیه السلام فرمود: آیا آن ها اهل نمازند؟ گفتم: آری. فرمود: باید هدیه آن ها را بپذیرد و او نیز در مقابل برای آن ها هدیه ای بفرستد. خصوصیت عیدعید در لغت، شادی مجدد و سروری را گویند که سالیانه تکرار می شود. گفته اند: به روزی که مردم در کنار هم جمع شوند، عید گویند. همچنین عید را به شادمانی فراگیر نیز معنی کرده اند. در هر حال، «خصوصیت عید این است که زمینه وحدت کلمه و تجدید حیات اجتماعی و نشاط و سرزندگی می آفریند و هربار که فرا می رسد، عظمت دین را تجدید می کند». آداب عید نوروز در کلام معصومان علیه السلام1ـ امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هنگامی که نوروز آمد، غسل کن و پاکیزه ترین لباس های خود را بپوش و با خوشبوترین عطرها خود را معطر ساز». 2ـ امام ششم علیه السلام فرموده اند: «چه خوب است که در این روز، روزدار باشی». همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «عیدهای خود را با آهنگ زیبای تکبیر بیارایید». 3ـ امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: «همه شما باید در روز عید زینت و غسل کنید و از دعاهای وارد شده در آن، به قدر توان و فرصت بخوانید... و مبادا کاری کنید که چهره ظاهری شما زیبا و عمل و رفتار شما پست و زشت باشد». 4ـ دید و بازدید؛ حضور در شادی ها و آگاهی از مشکلات دیگران، از دیگر آداب عید نوروز است. همانگونه که در روایت آمده است: «این روز، نوروز است که مردم در آن گرد می آیند و همدیگر را ملاقات می کنند». سرشت خداجوی خویش را به فراموشی نسپاریم.بهار که می آید از یکنواختی ها و زندگانی کسالت بار روزمره خویش رها می شویم و به دشت و دمن ره می سپریم، تا از زنده شدن صحرا و دیدن سبزه ها دلشاد شویم و با روحی سرشار از لطافت طبیعت زندگی از سر گیریم. نیک می نگریم که چگونه زمین افسرده حیاتی تازه می یابد ولی افسوس که ما سرشت خداجوی خویش را که سالیان سال است در چنگال دیو شهوت اسیر، و در زیر سم اسب سرکش حب دنیا لگدمال شده است، پاک به فراموشی سپرده ایم و از آن یاد نمی کنیم! نوروز، پیش از اسلامبا توجه به روایاتی که درباره نوروز رسیده است. معلوم می شود نوروز پیش از اسلام مورد توجه پیامبران الهی بوده است و امور معنوی و حوادث مذهبی مهمی درا ین روز اتفاق افتاده است. ولی همان گونه که با مرور زمان بسیاری از واقعیت ها وارونه و تحریف شده است، نوروز هم به صورت روزی صرفا ملی و باستانی درآمده و شادی و سرور آن نیز در شمار امور مادی صرف گذاشته شده است. علت شهرت و دوام عید نوروز در میان شیعیانبرترین عید، روزی است که خداوند متعال نعمتش را بر مسلمانان تمام، و ارکان دین را محکم و استوار کرد و با پیوستن رسالت به امامت، رهبر آینده امت را معرفی فرمود و امیرمومنان، حضرت علی علیه السلام را برفراز منبر امامت نشاند. آن طور که در روایات آمده است و بعضی از علمای بزرگوار فرموده اند، و کتاب «گاهنامه تطبیقی سه هزار ساله، به روشنی مشخص شده، عید غدیر خم سال دهم هجری شمسی مطابق بوده است بدین مناسبتِ فرخنده و مبارک، عید نوروز همواره رنگ و بوی دینی و مذهبی داشته است. تفریحات سالم در تعطیلات نوروزروح آدمی، بر اثر اشتغال به کارهای روزمره، گرفتار خستگی و نیازمند تجدید نشاط و شادابی می شود. تفریح به معنای ایجاد فرح و سرور و انبساط خاطر و شادابی روح و جان است. با این دیدگاه، خیلی از چیزها که نام تفریح دارد، بیش از آن که انبساط روحی بیاورد، کسالت و کدورت خاطر را به دنبال دارد. پس باید به دنبال آن شادابی درونی و حقیقی گشت. قیدِ «سالم» برای تفریحات، چشم انداز دیگری برای تفریحات در برابرمان می گشاید. مسافرت، گشت و گذار در طبیعت و ورزش های مفید از تفریحات سالم است. صله رحم در تعطیلات نوروزیپیوندهای خانوادگی و فامیلی، از مستحکم ترین ارتباطات اجتماعی است و چون رشته عاطفه و محبت در آن تنیده شده است، نسبت به روابط دیگر دوام بیشتری دارد. این رابطه ها را باید تقویت کرد، قدر دانست و محکم تر ساخت. تجدید دیدار از عوامل مهمی است که این رشته را قوام و دوام می بخشد. فرهنگ «صله رحم» که از رهنمودهای مهم اجتماعی در اسلام است، روح را شاداب و دل و جان را از چشمه سار عواطف و محبّت ها سیراب می سازد. نداشتن فرصت برای برخی از افراد بهانه ای برای ترک این دستور دینی یا سهل انگاری در آن است. تعطیلات نوروزی، برای «صله رحم» فرصت خوبی است. این ایّام فرصتی است برای آن که جوانان به دیدارهای خانوادگی پردازند روحیه بگیرند، فامیل را بشناسند، از پاداش عظیمی که خداوند برای صله رحم نوید داده است، برخوردار شوند. تعطیلات نوروزی و زیارتپناه بردن به زیارتگاه ها و عرض ادب و ارادت به آستان اولیای دین و حجت های خدا و بندگان مقرّب پروردگار، زمینه دیگری در «خودسازی» و «تهذیب نفس» و پاک شدن از آلودگی ها و نیرو گرفتن برای مقابله با وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی است. تعطیلات نوروزی، فرصتی برای تشرّف به اماکن مقدس است. محصول زیارت، تأثیری معنوی است که در زندگی زائران باقی می ماندو قدرت ایمان را می افزاید. تعطیلات نوروزی و کتابخوانیعده ای از دانش آموزان و دانشجویان، در ایام درسی فرصت مطالعات جنبی ندارند و به دنبال فرصتی می گردند تا فارغ از دغدغه های کلاس و مدرسه و امتحان به خواندن کتاب های مورد علاقه خود بپردازند. آنان که در ایام نوروز، برنامه مسافرت و صله رحم و زیارت ندارند، می توانند به مطالعه بپردازند. جوانان نباید تعطیلی ها را رایگان از دست بدهند. به قول شاعر:
البته آنان با برنامه ریزی مناسب، می توانند هم به دید و بازدید و تفریحات بپردازند و هم کتاب های مورد علاقه خود را مطالعه، و بدین طریق از هدر رفتن سرمایه ارزشمند «وقت» جلوگیری کنند. تعطیلات نوروزی و مرور درس های گذشتهادر شیوه آموختن، بیش از حجم درس، باید به کیفیت آموختن و فراگیری دقت کرد. در دوره تحصیل، گاهی قسمت هایی از دروس، برای افراد لاینحل باقی می ماند، یا احتیاج به کار بیشتر و بحث و مطالعه و تمرین دارد. تعطیلات، فرصت خوبی است برای بازنگری و مرور درس های گذشته و حلّ بخش هایی که در طول سال تحصیلی، برای محصّل مبهم باقی مانده است. این کار، علاوه بر روشن شدن مسائل دروس پیشین، باعث آمادگی ذهنی برای ادامه درس می شود. خلاصه آنکه به بهانه تعطیلی، نباید ذهن را هم تعطیل کرد، تا آموخته ها ازیاد برود، مرور بر درس های گذشته و حلّ مسائل دشوار و انس با کتاب های درسی، ذهن را برای مراحل بعدی آماده نگه می دارد. تعطیلات نوروزی و روابط دوستانهجوان، علاقه مند به گزینش دوست است. ایّام عید نیز فرصتی مناسب برای دیدار دوستان یا نامه نگاری و فرستادن کارت تبریک عید است. دوست خوب، نعمتی است بسیار گرانقدر که باید برای یافتن و حفظ آن تلاش کرد. رعایت ملاک های ارزشی در انتخاب دوست، ضامن استمرار دوستی ها و بهره گیری درست از آن ها است. عاقل و فرزانه کسی است که در روابط دوستانه، معیارهای مکتب و موازین عقل را مراعات کند و از دوستی های غیرمنطقی و بر اساس هوس های جوانی بپرهیزد؛ چرا که ریشه بسیاری از آلودگی های اخلاقی و فروپاشی نظام های خانوادگی، دوستی های ناسالم و روابط نامناسب و هوس ناک است. بهار و عید باستانی نوروز را به دوستانی باید شادباش گفت که سزاوار این «خجسته باد» باشند. تعطیلات نوروزی و طهارت نفسارزش هر شخص به پاکی اندیشه و گفتار و رفتار او و رهایی از نفس امّاره و گناه است توجّه به این نکته، در همه فصول و ایّام لازم است. ولی از آن جا که در ایّام تعطیلی، زمینه بروز بعضی گناهان بیشتر است، دقت و هوشیاری بیشتری می طلبد. باید تفریح کرد، بی آن که به گناه آلوده شد. مسافرت خوب است، به شرط دوری از معصیت و آلودگی. روابط با دوستان کار پسندیده ای است، اما وقتی که به کار خلاف و ضد اخلاق منجر نشود. «ورزش» سودمند است، ولی نباید باعث غفلت از «ارزش» شود. جوانی، فصل مفید و مبارکی است، اما وقتی که به پاکی و قداست سپری شود. دید و بازدیدهای خانوادگی، سنّت نیکو و ارزشمندی است، اما باید مواظب بود تا خدای ناخواسته غیبت و تهتمت «نُقل مجالس» نشود. بیاییم به حیات ابدی زنده شویمیاران، فصل طرب از راه رسیده است و ابر و مه و خورشید و فلک همه از بهجت دیدار روی دلدار در شور و شوقند حیف است ما آدمیان که خود را گل سرسبد خلقت می دانیم از آنچه جامد و بیجان و بی شعور می پنداریم، واپس مانیم، به حیات ابدی زنده نشویم و همچنان مردگانی متحرک باقی مانیم و بر غفلت دهشت بار خویش متعصبانه پای فشریم. بیایید پنجره دل های فسرده ای خویش را به سمت دم مسیحایی بهار بگشاییم. شاید احیا شود، به طرب آید و همراه با پایکوبی هستی پای کوبد و دست افشاند. بیایید سخنان پروردگار خویش را ناشنیده نگیریم که پس از ذکر حیات دوباره زمین می فرماید: «این چنین در آخرت از خاک بیرون آورده خواهید شد.» و غفلت زده سخن پیامبر خود را به فراموشی نسپاریم که فرمود: «آن گاه که بهاران در رسید، حیات پس از مرگ را بسیار به یاد آورید». بهار و درس آموزی از طبیعتفصل بهار، کلاس معرفت و دوره آموزشی خداشناسی و معادشناسی است. رویشِ دوباره گیاهان پس از خواب عمیق زمستانی، حیات مجدّد طبیعت پس از مرگ و خاموشی، به وجود آمدن طراوت و زندگی بهاری پس از فصل بی حسّی و برگ ریزی درختان، همه با سرانگشت نسیم اعجازگر بهار، پدید می آید. بهاری که خود، زاییده قدرت خدا و تدبیر آفریدگار است. جوانی که به دامن طبیعت قدم می گذارد و از دیدن گل ها و شکوفه ها و سرسبزی و طراوت لذت می برد، درمی یابد که قدرتی عظیم، این حیات مجدّد را به طبیعت بخشیده است. آیا این درسی از معاد نیست؟ بهار و سال نو، پیام دارد. پیام بهار و نوروز، هشداری درباره حیات دوباره انسان ها است. درس خداشناسی و اثبات رستاخیز است. نوروز در کلام امام خمینی رحمهم اللهحضرت امام خمینی رحمهم الله با تبریک عید باستانی نوروز به مسلمانان و ملت شریف ایران، در این باره فرمودند: «ان شاء اللّه این عید سعید و این سال نو بر همه مسلمین و ملت شریف ایرن [و] بر خواهران، برادران مبارک و مسعود باشد... تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت ها در دست خدای تبارک، و تعالی، و ید قدرت اوست. اوست که تدبیر می کند جهان را، لیل و نهار را، و اوست که قلوب را متحول می کند و بصیرت ها را روشن می کند، و اوست که حالات انسان را متحول می کندو ما آن را در ملت عزیز خودمان در زن و مرد، در کوچک و بزرگ یافتیم. این تقلیب قلوب که قلب ها از آمال دنیوی و از چیزهایی که در طبیعت است بریده بشود و به حق تعالی پیوسته بشود و بصیرت ها روشن بشود و صلاح و فساد خودشان را به وسیله بصیرت بفهمند، در ملت ما، بحمداللّه ، تا حدود چشمگیری حاصل شده است و من امیدوارم که در این سال جدید به اعلا مرتبت خودش برسد». |
انسان، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت، فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زراعی را به وجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در همه جوامع با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده می شد صورت گرفت. و بالاخره در نتیجه نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال در نزد ایرانیان از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شده و همان طور که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است آغاز سال ایرانی از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود، وقتی که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی ، و طالع سرطان بود.
جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن که جشن را به جمشید منسوب می کند یادآور می شود که : «آن روز که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود».
آورده اند که در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد وابرها را فرمود که به آنان ببارند از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی بر ما نوروز بود.
و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس که گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟ گفتم این روزی است که ایرانیان آن را بزرگ می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به خداوند که این بزرگداشت نوروز به علت امری کهن است که برایت بازگو می کنم تا آن را دریابی. پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است که خداوند از بندگان خود پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازی نگیرند و به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزی است که کشتی نوح در کوه آرام گرفت. همان روزی است که پیامبر خدا، امیر المومنین علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از کعبه به زیر افکند. چنان که ابراهیم نیز این کار را کرد. همان روزی است که خداوند به یاران خود فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت کنند. همان روزی است که قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می کنند و همان روزی است که قائم بر دجال پیروز می شود و او را در کنار کوفه بر دار می کشد و هیچ نوروزی نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.
جشن نوروز دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یک ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف، 5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزگران. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبه آخر سال» آغاز می شود و در «سیزده بدر» پایان می پذیرد. ازآداب و رسوم کهن پیش از نوروز باید از پنجه، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد.
بنابر سالنمای کهن ایران هر یک از 12 ماه سال 30 روز است و پنج روز باقیمانده سال را پنجه، پنجک، یا خمسه مسترقه، گویند. این پنج روز را خمسه مسترقه نامند از آن جهت که در هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود. مراسم پنجه تا سال 1304 ، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرارداد، برگزار می شد.
از جمله آیین های این جشن 5 روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان « میرنوروزی» دوران حکومتش را « بیش از 5 روز» نمی داند.
از برگزاری رسم میر نوروزی، تا لااقل 70 سال پیش آگاهی داریم. بی گمان کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر وخیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند بازمانده شوخی ها و سرگرمی های انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه » است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند و آنان در شعرهای خود می گویند: «حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه».
منبع : مجله موفقیت
فضیلت احسان و محسنین در قرآن
از سال 1369 هرسال در اسفندماه و در آستانه عید نوروز و بهار طبیعت ، مردم مهربان و نیکوکار کشورما همزمان با هفته احسان ونیکوکاری در14 اسفند در همایشی عظیم که تبلور نوعدوستی، نیکوکاری و مهرورزی آنان است دست های پر محبت و عاطفه خویش را بر سر خانواده های نیازمند و کودکانشان می کشند.
جشن نیکوکاری صرفنظر از هدایایی که طی آن جمع آوری می شود به لحاظ معنوی ، اجتماعی و فرهنگی دارای کارکردهای ویژه ای است که از جمله آنها می توان به گسترش و تقویت هرچه بیشتر فرهنگ احسان و انفاق، کمک به همنوع و انسجام اجتماعی اشاره کرد.
نوعدوستی وکمک به همنوع از دیدگاه آیین الهی و جهانی اسلام امری ذاتی و فطری است. در واقع خدامد متعال تمایل به کمک کردن به همنوعان را به صورت یک شناخت در قلب هر بشری الهام کرده است . بدین مفهوم که عمل نیکوکاری به صورت نور الهی در قلب و سرشت انسان وجود دارد.
در قرآن کریم خصوصیات «احسان» و «محسنین» چنین آمده است:
سوره بقره آیه 112 :
1-(حق این است که هر کس روی دل به سوی خدا نهد و نیکوکار باشد پاداشش نزد پروردگارش [محفوظ] است ونه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند)
این آیه نشانگر آن است که :
2- «بهشت و پاداش خداوند و نیل به سعادت جاودان در انحصار هیچ طایفه ای نیست، بلکه از آن ِ کسانی است که واجد دو شرط باشند؛ در مرحله اول تسلیم محض در مقابل فرمان حق و ترک تبعیض در احکام الهی، چنان نباشد که هر دستوری که موافق منافعشان است بپذیرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور کامل تسلیم حق اند.
در مرحله بعد، آثار این ایمان در عمل آنها به صورت انجام کار نیک منعکس می گردد، آنها نیکوکارند، نسبت به همگان و در تمام برنامه ها. در حقیقت قرآن با این بیان مسأله نژادپرستی و تعصب های نابجا را به طور کلی نفی می کند و سعادت و خوشبختی را از انحصار طایفه خاصی بیرون می آورد. ضمناً معیار رستگاری، ایمان و عمل صالح است.
با توجه به آموزه های قرآن، احسان نه تنها منحصر به طایفه، گروه و نژاد خاصی نیست بلکه در هر شرایط مالی و زمانی می توان به این کار اهتمام ورزید.
در سوره آل عمران آیه134 می فرماید:
«کسانی که در راحت و رنج انفاق می کنند و خشم خود را فرو می خورند و از مردمان در می گذرند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»
آنها با این عمل ثابت می کنند که روح کمک به دیگران و نیکوکاری در جان آنها نفوذ کرده است و به همین دلیل تحت هر شرایطی اقدام به این کار می کنند، روشن است که انفاق در حال وسعت (مالی) به تنهایی نشانه نفوذ کامل صفت عالی سخاوت در اعماق روح انسان نیست، اما آنها که در همه حال، اقدام به کمک و بخشش می کنند نشان می دهند که این صفت در آنها ریشه دارد. ممکن است گفته شود در حال تنگدستی چگونه می توان انفاق کرد؟ پاسخ این سوال روشن است. زیرا اولاً افراد تنگدست نیز به مقدار توانایی می توانند در راه کمک به دیگران انفاق کنند، ثانیاً انفاق منحصر به مال وثروت نیست، بلکه هر گونه موهبت خدا داده ای را شامل می شود؛ خواه مال و ثروت باشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر. به این ترتیب خداوند می خواهد روح گذشت و فداکاری و سخاوت را در نفوس مستمندان جای دهد تا از رذائل اخلاقی فراوانی که از «بخل» سر چشمه می گیرد برکنار بمانند.
در سوره یونس آیه 26 : «برای نیکوکاران بهشت و نعمتی افزونتر هست ؛ و بر چهره آنان غبار [رنج] و خواری ننشیند ؛ اینان بهشتیانند و در آن جاودانند»
در پاره ای از روایات ائمه (علیهم السلام) نقل شده «زیادة» بر نعمت های دنیا تفسیر شده است که خداوند علاوه بر پاداش جهان دیگر، نیکوکاران را از آن بهره مند می سازند . سپس اضافه می کند «نیکوکاران در آن روز چهره های درخشانی دارند و تاریکی و ذلت، صورت آنها را نمی پوشاند » ودر پایان آیه می فرماید : «این گروه یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند».
چه پیروزی از این برتر که انسان احسان کند. آفریدگار و معبود و مولایش از او خوشنود شود و کارنامه قبولی او را امضاء کند. چه پیروزی از این بالاتر که با اعمال محدودی در چند روز عمر فانی ، به مواهب بی پایان ابدی دست یابد.
سوره الرحمن آیه60 : «آیا جزای نیکوکاری؛ جز نیکو کاری است؟»
آیا آنها که در دنیا کار نیک کرده اند جز پاداش نیک الهی انتظاری در باره آنها می رود؟
در حدیثی از امام صادق است که می فرماید : آیه ای در قرآن است که عمومیت و شمول کامل دارد . راوی می گوید : عرض کردم کدام آیه است ؟ فرمود خداوند متعال می فرماید : «هَل جَـزاءُالاِحسان الاّ الا ِحسان» که در باره کافر مومن ، نیکوکار و بدکار جاری می شود « که پاسخ نیکی را باید به نیکی داد»و هر کس به او نیکی شود باید جبران کند ، و راه جبران این نیست که به اندازه او نیکی کنی، بلکه باید بیش از آن باشد، زیرا اگر همانند آن باشد نیکی او برتر است چرا که او آغازگر بوده است.
بنا بر این پاداش الهی در قیامت نیز بیش از عمل انسان در دنیا خواهد بود، طبق همان استدلالی که امام در حدیث فوق فرموده است .
«راغب» در «مفردات» می گوید : احسان چیزی برتر از عدالت است، زیرا عدالت آن است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد، وآنچه متعلق به اوست بگیرد، ولی احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد .
احسان و انفاق، سازنده انسان و تقویت کننده روحیه از خود گذشتگی و مقدمه و مهیا کننده فضیلت ایثار در وی است، احساس تعاون، همیاری و همگرایی را در او بر می انگیزد که بسیار ارزشمند است و هر کس را یارای مبادرت به آن نیست و عزمی قوی ، انگیزه ای خداخواهانه و اندیشه ای حقیقت بین می طلبد.
در میان ما شیعیان، مولای متقیان امیرالمومنین علی(ع) و خانواده گرامی ایشان، برترین اسوه احسان و ایثار هستند که با وجود روزه داری، قوت روزانه خویش را به مسکین و یتیم و اسیر می بخشند.
نتیجه اینکه ، احسان و ایثار، تعالی روح فاعل آن را نشان می دهد. محسن و نیکوکار، کسی است که واجد کمالات اخلاقی است و در راه بسط عدالت نیز می کوشد و به حسب شرایط اجتماعی، فراتر از وظیفه دینی و میهنی خویش پا در دایره ایثار و انفاق و امداد و احسان می گذارد. اگر او معتقد به عدالت اجتماعی نبود، هرگز انگیزه همیاری و نیکوکاری در وجودش پدید نمی آمد و فقط به رفاه و گذران زندگی خویش می اندیشید.
بر تمامی محسنین و ایثارگران ایران درود می فرستیم و هفته خجسته احسان و نیکوکاری را گرامی می داریم .
منابع
1_ قرآن کرِیم : ترجمه، توضیحات و واژه نامه از بهاالدین خرمشاهی، انتشارات نیلوفر- انتشارات جامی،تهران 1374
2_تفسیر نمونه : زیر نظر استاد محقق: آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از دانشمندان، انتشارات دارالکتب الاسلامیه
3_کیکاوس بن اسکندر، قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی ، ترجمه و نشر کتاب تهران 1352
4_روزنامه اطلاعات 20/12/76
فاطمه سید حسین تهرانی
آفتاب را به تاریکی شبهایت هدیه خواهم کرد