پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

شرایط ظهور امام زمان (عج)

 شرایط ظهور امام زمان (عج)

مقصود از شرایط ظهور، همان شرایطى است که تحقق روز موعود متوقف بر آنها است و گسترش عدالت جهانى به آنها بستگى دارد و مى توان تعداد این شرایط را چنین دانست.

شرط اول: وجود طرح و برنامه عادلانه کاملى که عدالت خالص واقعى را در برداشته باشد و بتوان آن را در هر زمان و مکانى پیاده کرد و براى انسانیت سعادت و خوشى به بار آورده و تضمین کننده سعادت دنیوى و اخروى انسان باشد. روشن است که بدون چنین برنامه و نقشه جامعى، عدالت کاملا متحقق نخواهد شد.

شرط دوم:
وجود رهبر و پیشواى شایسته و بزرگ که شایستگى رهبرى همه جانبه آن روز را داشته باشد.

شرط سوم:
وجود یاران همکار و همفکر و پاسدار در رکاب آن رهبر واحد براى پیاده کردن جهانى آن اهداف بلند. ویژگیهایى را که این افراد مى بایست واجد باشند، در همین شرط نهفته است زیرا این افراد باید داراى خصوصیات معینى باشند تابتوانند آن کار مهم را انجام دهند و گرنه هر گونه پشتیبانى کفایت نمى کند .

شرط چهارم:
وجود توده هاى مردمى که در سطح کافى از فرهنگ و شعور اجتماعى و روحیه فداکارى باشند. تا در نخستین مرحله موعود گروه هاى اولیه پیروان حضرت مهدى (عج) را تشکیل دهند زیرا آن افراد با اخلاص درجه یک که شرط سوم با وجود آنها محقق مى شود، گروه پیشرو جبهه جهانى هستند .
لازم به ذکر است که شرایط چهار گانه فوق مربوط به پیاده کردن عدالت خالص در روز موعود است ولى چنانچه نسبت به شرایط ظهور بسنجیم، یکى از آنهاکه وجود رهبر باشد، کم مى شود. و سه شرط دیگر باقى مى ماند  زیرا معنى ظهور آن است که فرد آماده قیام در آن روز وجود دارد که مى خواهد ظاهر شود و با گفتن این کلمه شرط دوم را ضمنى پذیرفته ایم و خواه ناخواه سه شرط بیشتر باقى نمى ماند .

علایم ظهور حضرت مهدى (عج)

وقت ظهور آن حضرت براى هیچ کس جز خداوند متعال معلوم نیست و کسانى که وقت ظهور را تعیین مى کنند، دروغگو شمرده شده اند ولى علایم و نشانه هاى بسیارى براى ظهور آن حضرت در کتابهاى حدیث ثبت شده است که ذکر تمام آنها از حوصله این مجموعه خارج است .
علایم ظهور به دو دسته کلى تقسیم مى شوند  علایم حتمى و علایم غیر حتمى چنانکه فضیل بن یسار از امام باقر ع روایت کرده است که آن حضرت فرمود:

نشانه هاى ظهور دو دسته هستند  یکى نشانه هاى حتمى و دیگرنشانه هاى غیر حتمى، خروج سفیانى از نشانه هاى حتمى است که راهى جز آن نیست.
منظور از علایم حتمى آن است که به هیچ قید و شرطى مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود مقصود از علایم غیر حتمى آن است که حوادثى به طور مطلق و حتم از نشانه هاى ظهور نیست بلکه مشروط به شرطى است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز متحقق مى شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمى یابد.
اما علایم غیر حتمى بسیارند که به یک روایت از امام صادق ع اکتفا مى کنیم که در این روایت چنان روى علایم و مفاسد انگشت گذارده شده که گویى این پیشگویى مربوط به 13 یا 14 قرن پیش نیست بلکه مربوط به همین قرن است و امروز که بسیارى از آنها را با چشم خود مى بینیم، قبول مى کنیم که به راستى معجزه آساست .
امام صادق ع در این روایت به 119 نشانه و علامت از علایم ظهور اشاره مى کند ما در اینجا فقط به ذکر برخى از آن مواد 119 گانه اشاره مى نماییم.
حضرت صادق ع به یکى از یارانش فرمود:

1 ـ هرگاه دیدى که حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند 
2 ـ دیدى که ظلم وستم فراگیر شده است 
3 ـ و دیدى که قرآن فرسوده و بدعت هایى از روى هوا و هوس در مفاهیم آن آمده است 
4 ـ و دیدى که دین خدا(عملا) تو خالى شده و همانند ظرفى آن را واژگون سازند 
5 ـ و دیدى که کارهاى بد آشکار شده و از آن نهى نمى شود و بدکاران بازخواست نمى شوند 
6 ـ ودیدى که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند 
7 ـ و دیدى که شخص بدکار دروغ مى گوید و کسى دروغ و نسبت نارواى او را ردّ نمى کند 
8 ـ و دیدى که بچه ها به بزرگان احترام نمى گذارند 
9 ـ و دیدى که قطع پیوند خویشاوندى شود 
10 ـو دیدى که بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش بر او نگردد
11 ـ و دیدى که نوجوانان پسر همان کنند که زنان مى کنند 
12 ـ و دیدى که زنان با زنان ازدواج کنند 
13 ـ و دیدى که انسانها اموال خود را به غیر اطاعت خدا مصرف مى کنند و کسى مانع نمى شود 
14 ـ و دیدى که افراد با کار و تلاش نامناسب مؤمن به خدا پناه مى برند 
15 ـ و دیدى که مدّاحى دروغین از اشخاص زیاد مى شود 
16 ـ و دیدى که همسایه همسایه خود را اذیت مى کند و از آن جلوگیرى نمى شود
17 ـ و دیدى که کافر به خاطر سختى مؤمن شاد است 
18 ـ و دیدى که شراب را آشکارا مى آشامند و براى نوشیدن آن کنار هم مى نشینند و از خداى متعال نمى ترسند 
19 ـ و دیدى کسى که امر به معروف مى کند، خوار و ذلیل است 
20 ـ ودیدى که آدم بدکار در آنچه خداوند دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است 
21 ـ و دیدى که اهل قرآن و دوستان آنها خوارند
22 ـ و دیدى که مردم به شهادت و گواهى ناحق اعتماد مى کنند 
23 ـ و دیدى که جرأت بر گناه آشکار شود و دیگر کسى براى انجام آن منتظر تاریکى شب نگردد
24 ـ و دیدى که مؤمن نتواند نهى از منکر کند مگر در قلبش 
25 ـ و دیدى که والیان در قضاوت رشوه بگیرند 
26 ـ و دیدى که پستهاى مهم والیان بر اساس مزایده است نه بر اساس شایستگى 
27 ـ و دیدى که مردم را از روى تهمت و یا سوء ظن بکشند 
28 ـ و دیدى که شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولى شنیدن باطل برایشان آسان است 
29 ـ و دیدى که همسایه از ترس زبان به همسایه احترام مى گذارد 
30 ـ و دیدى که حدود الهى تعطیل مى شود و طبق هوى و هوس عمل مى شود 
31 ـ و دیدى که معاش انسان از کم فروشى به دست مى آید 
32 ـ و دیدى که مرد به خاطر دنیایش ریاست مى کند
33 ـ و دیدى که نماز را سبک شمارند 
34 ـ و دیدى انسان ثروت زیادى جمع کرده ولى از آغاز آن تا آخر زکاتش را نداده است 
35 ـ ودیدى که دلهاى مردم سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا برایشان گران است 
36 ـ و دیدى که بر سر کسبهاى حرام آشکارا رقابت مى کنند 
37 ـ و دیدى نماز خوان براى خود نمایى نماز مى خواند 
38 ـ و دیدى مردم در اطراف قدرتمندانند 
39 ـ و دیدى طالب حلال سرزنش و مذمت مى شود و طالب حرام ستایش و احترام مى گردد
40 ـ و دیدى در مکه و مدینه کارهایى مى کنند که خدا دوست ندارد و کسى از آن جلوگیرى نمى کند و هیچ کس بین آنها و کارهاى بدشان مانع نمى شود
41 ـ و دیدى که به فقیر چیزى دهند که به او بخندند ولى در غیر خدا ترحّم است 
42 ـ و دیدى که مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسى بجا آورند و کسى از ترس مردم از آن جلوگیرى نمى کند 
43 ـ و دیدى که عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامى براى آنها قائل نیستند بلکه نزد فرزند از همه بدترند 
44 ـ و دیدى که پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرین کند و از مرگشان شاد گردد
45 ـ و دیدى که اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدکارى، کم فروشى و زشتى انجام نداده، ناراحت است 
46 ـ و دیدى که قدرتمندان غذاى عمومى مردم را احتکار کنند 
47 ـ و دیدى که اموال خویشان پیامبر ص (خمس) در راه باطل تقسیم مى گردد و با آن قمار بازى و شرابخورى شود 
48 ـ و دیدى که همّ و هدف مردم شکمشان و شهوتشان است
49 ـ و دیدى که صدقه را با وساطت دیگران و بدون رضاى خداوند و به خاطر در خواست مردم بدهند 
50 ـ و دیدى که نشانه هاى برجسته حق ویران شده است، در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد.

علایم و نشانه هاى حتمى ظهور امام زمان (عج)

علایم و نشانه هاى حتمى، آن است که به هیچ قید و شرطى مقیّد و مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود با استفاده از روایات معصومینع علایم حتمى الوقوع عبارتند از:
1ـ امام صادق ع فرمود:
پیش از ظهور قائم (عج) پنج نشانه حتمى است: خروج یمانى و سُفیانى، صیحه آسمانى، قتل نفس زکیّه، و فرو رفتن در بیابان. 2 ـ و نیز در جاى دیگر امام صادق ع فرموده است:
وقوع ندا از امور حتمى است و سفیانى از امور حتمى است و یمانى از امور حتمى است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمى است و کف دستى که از افق آسمان بیرون مى آید، از امور حتمیه است.
 
و اضافه فرمود:
و نیز وحشتى در ماه رمضان است که خفته را بیدار مى کند و شخص بیدار را به وحشت انداخته و دوشیزگان پرده نشین را از پشت پرده بیرون آورد. 3 ـ حضرت على ع از رسول خدا ص روایت نموده که فرمود: ده چیز است که پیش از ظهور به وقوع خواهد پیوست.
1ـ سفیانى 
2 ـ دجّال 
3 ـ دخان 
4ـ دابّه 
5 ـ خروج قائم 
6 ـ طلوع خورشید ازمغرب 
7 ـ نزول عیسى 
8 ـ خسوف در مشرق 
9 ـ خسوف در جزیره العرب 
10 ـ آتشى که از مرکز عدن شعله مى کشد و مردم را به سوى بیابان محشر هدایت مى کند.

نشانه هاى ظهور

هر رویکرد جهانى که در عرصه ى گیتى تحقق یافته و مى یابد ناگزیر از نشانه هایى است. بویژه رخدادهایى که توسط پیامبران الاهى خبر داده شده است. در این میان حرکت جهانى امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ از این قانون مستثنى نبوده و از نشانه هایى برخوردار است تا بشریت متوجه نزدیک شدن و یا فرا رسیدن آن شوند.
از وحى پیرامون زمان دقیق ظهور حضرت صاحب الزمان ـ ارواحنا فداه ـ سخنى نرسیده است بلکه دستور داده اند که هرگاه کسى زمانى را تعیین کرد، او را تکذیب کنید لیکن براى آمدن آنحضرت نشانه هایى بیان فرموده اند که برخى از آن علائم حتمى شمرده است. به این معنا که پس از تحقق این امور ظهور آن امام قطعى است که پنج علامت مى باشند. برخى اندکى پیش از ظهور، برخى چند ماه بعد از آمدن آنحضرت و برخى اندکى پیش از قیام نجات بخش آنحضرت پدیدار مى شود.
امام امیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ فرموده اند: آنچه که بطور حتم پیش از قیام قائم تحقّق خواهد یافت، بپا خاستن سفیانى و فرو رفتن گروهى در زمین بیدا و کشته شدن نفس زکیه و فریادى که از آسمان بلند شده و خروج فردى از یمن است.
سایر علائمى که در این مورد بیان شده قابل تغییرند حتّى پر شدن زمین از ظلم. اگر چه تحقّق این مطلب قریب به حتم است امّا روایاتى از معصومین ـ علیهم السلام ـ وارد شده که اگر همه ى مردم دعا کنند امر غیبت به انتهاء (پر شدن زمین از ظلم و جور) نمى رسد. این خود حکایت از غیر حتمى بودن این نشانه ها دارد.
ممکن است چنین تصور شود که آمدن سفیانى دربرگیرنده ى ظلم و جور فراوانى است! در جواب مى گوییم: این در صورتى است که مدّت سلطنت او طبق روایات نُه ماه طول بکشد ولیکن نُه ماه طول کشیدن حکومت وى نیز غیر حتمى است و ممکن است در آن بداء شده([1]) و زمان حکومتش یک ماه یا کمتر طول بکشد و آنچه حتمى است تنها قیام است. بلکه برخى در مورد محتوم بودن همین پنج علامت نیز بیانى دارند که وقوع این رویدادها حتمى نیست بلکه علامت بودن آنها براى ظهور حتمى است. بدین معنى که اگر اینها واقع شود حتماً ظهور و قیام آنحضرت را در پى داشته و این امر تخلّف ناپذیر است ولى ممکن هست اینها نیز اتّفاق نیفتد و در اصل وقوع اینها بداء حاصل شود چنانچه حضرت جواد ـ علیه السلام ـ حتمى بودن خروج سفیانى را تأیید نموده و سپس بداء را در آن ممکن مى شمارد([2]) و از دیگر سوى روایاتى اشاره به ناگهانى بودن امر فرج کرده و هم چنین شیعه را به انتظار لحظه بلحظه فرا مى خواند، که مى بایست تحقّق این امر در هر لحظه حتى در صورت عدم به وقوع پیوستن نشانه هاى حتمى، امکان پذیر باشد.

خروج سفیانى

همانگونه که ذکر شد پدید آمدن سفیانى از نشانه هاى حتمى ظهور مى باشد امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه شریفه (ثمّ قضى أجلا وأجل مسمى عنده) فرمودند:
انّهما أجلان، أجل محتوم لا یکون غیره، أجل موقوف للّه فیه المشیّه لا واللّه انّ أمر السفیانی من المحتوم([3]).آن دو مهلت است یکى حتمى و دیگر غیر حتمى که مشیت الهى در آن کارگر خواهد بود. به خدا قسم کار سفیانى حتمى است.در بین حدیث شناسان اتفاق نظر وجود دارد که این فرد از فرزندان ابو سفیان است و به همین جهت او را سفیانى مى گویند.
امیرالمؤمنین على ـ علیه السلام ـ مى فرمایند:
یخرج ابن آکله الأکباد من الوادی الیابس وهو رجل رَبْعه وحش الوجه ضخم الهامه بوجهه أثر جدری إذا رأیته حسبته أعور اسمه عثمان وأبوه عنبسه وهو من ولد أبی سفیان حتّى یأتی ارضا ذات قرار و معین فیستوى على منبرها([4]).فرزند زن جگرخوار از بیابان خشک خروج مى کند و او مردى چهارشانه با چهره اى وحشتناک است. داراى سرى بزرگ و در چهره اش نشان زخمى چرکین دیده مى شود وقتى او را مى نگرى گویى یک چشم ندارد. نامش عثمان و پدرش عنبسه و از فرزندان ابو سفیان است. حرکتش را تا سرزمینى که داراى آرامش و آب خوش گوار ]کوفه[ است ادامه مى دهد و بر فراز منبر آن مى نشیند.خروج سفیانى قبل از قیام امام ـ ارواحنا فداه ـ واقع مى شود.عن جابر الجعفى قال: سألت أبا جعفر الباقر ـ علیه السلام ـ عن السفیانی، فقال انّی لکم بالسفیانی حتّى یخرج قبله الشیصبانی یخرج من أرض کوفان ینبع کما ینبع الماء فیقتل وفدکم، فتوقعوا بعد ذلک السفیانی وخروج القائم ـ علیه السلام ـ([5]).جابر جعفى از امام باقر ـ علیه السلام ـ درباره سفیانى مى پرسد. او مى فرماید: شما را با سفیانى چکار؟! پیش از او شیصبانى از کوفه خروج مى کند و چون آب از زمین مى جوشد و گروه شما را به خاک و خون مى کشد پس از وى منتظر خروج سفیانى و پس از او قیام قائم ـ علیه السلام ـ باشید.امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمودند:
قبل هذا الأمر السفیانی والیمانی والمروانی وشعیب بن صالح فکیف یقول هذا هذا؟([6])قبل از امر فرج، سفیانى و یمانى و مروانى و شعیب بن صالح پدیدار خواهند شد!! چگونه مى گوید این همان (مهدى) است (در حالى که هیچ یک پدیدار نشده اند).

شخصیّت سفیانى (تفکّرات، رفتار)نام او عثمان بن عنبسه و از نژاد امویان است مردى سفاک و خون آشام که انسانها را مانند پشه به آسانى مى کشد هر حرامى را حلال نموده و به هر جنایتى دست مى یازد. در احادیث پیرامون تفکرات وى به گونه اى سخن رفته که گویى هیچ اعتنایى ندارد اگر چه تظاهر به اسلام مى کند لیکن صلیبى از طلا بر گردن آویخته است. از کارهاى سفیانى و جنایات هولناک او نیز بسیار سخن رفته است او سنگدلترین انسانهاست که عاطفه در قاموس زندگیش وجود ندارد و مهر و رحم در آن دیده نمى شود. او و یارانش دلهایى مالامال از کینه و نفرت، نسبت به خاندان پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ دارند.
در این زمینه اکتفا مى کنیم به حدیثى از وجود مقدس حضرت ختمى مرتبت محمّد ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ که درباره ى وى مى فرمایند:
أشدّ خلق اللّه شرّاً وأکثر خلق اللّه ظلماً شَرِسٌ، قاسی القلب، یجمع له ولجیشه من کافّه الأقطار الاسلامیه فیهزمهم ویقتلهم وینادی شعار له فی حروبه هو: یا ربّ ثاری ثمّ النّار یا ربّ النّار ولا العار([7]).شر او از همه بندگان خدا بیشتر و سختتر است و بیش از همه ى مردم ستم مى کند. بد خلق و سنگ دل مى باشد از تمام کشورهاى اسلامى علیه او بسیج مى شوند آنگاه همگى را شکست داده و به خاک و خون مى کشد و شعارش در جنگها این است، اى خدا! انتقام و سپس آتش. خدایا! آتش آرى! اما عار و ننگ هرگز.و نمونه اى از کشتار او در کلام امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در خطبه ى بیان این چنین ترسیم شده است.
فیقتل بالزوراء سبعین ألفاً ویبقر بطون ثلاثمأه امرأه حامل. ([8])آنگاه در شهر زوراء هفتاد هزار نفر را به خاک و خون مى کشد و شکم سیصد زن حامله را مى درد.

فتنه گرى سفیانىنشانه ى خروج سفیانى، پدیدار شدن سه پرچم و شعلهور شدن آتش جنگ بین آنهاست. پرچمى از سوى غرب حرکت کرده و وارد مصر مى شود و در آنجا دست به جنایات بسیارى مى زند و پرچمى از بحرین از جزیره ى (اُوال) از منطقه ى فارس به اهتزاز در مى آید. و پرچمى دیگر نیز از شام.
این ماجرا یک سال ادامه خواهد یافت و پس از آن مردى از فرزندان عبّاس خروج مى کند و اهل عراق مى گویند: گروه پابرهنگان یا بیدادگران و صاحبان نظرهاى گوناگون آمدند. اهل شام و فلسطین دچار ترس و واهمه مى گردند و بسوى سردمداران شام و مصر روى مى آورند و به آنان گفته مى شود: شما بروید و پسر فرمانروا (یعنى سفیانى) را بخواهید و او را به یارى طلبید. آنان سفیانى را دعوت مى کنند و او با خواست آنان موافقت مى نماید و در نقطه اى از دمشق بنام حرستا فرود مى آید و دایى ها و وابستگان فکرى خویش را در آنجا جمع مى نماید. در بیابان خشک که منطقه اى در دمشق است، گروههاى متعددى طرفدار دارد که به او مى پیوندند. سفیانى دعوت آنان را اجابت مى کند و روز جمعه به همراه همه ى آنان در دمشق به مسجد مى رود و براى نخستین بار بر فراز منبر رفته و در نخستین منبر آنان را دعوت به جهاد مى کند و آنان نیز با شنیدن سخنانش با او بیعت مى کنند.
سپس به نقطه اى بنام غوطه مى رود و همه ى مردم بر گرد او اجتماع مى کنند و اینجاست که سفیانى در رأس گروههایى از مردم شام خروج مى کند و سه گروه با یکدیگر درگیر مى شوند.
1 ـ پرچم از ترک و عجم که سیاهرنگ است.
2 ـ پرچم زرد رنگ که پرچم فرزند عباس است.
3 ـ پرچمى از سفیانى و سپاه او.
در نقطه اى بنام بطن ارزق پیکار سختى در میان آنان رخ مى دهد و شصت هزار کشته بر زمین مى ماند و سفیانى پیروز مى شود و مردم بسیارى را قتل عام مى کند و سرزمین و مراکز قبایل را تصرف کرده و در میان آنان نخست عادلانه رفتار مى کند به گونه اى که مى گویند: هر آنچه از بیدادگرى سفیانى به ما گزارش شده بى اساس است . . .
به هر حال مدتى کوتاه با آنان خوشرفتارى مى کند و سپس نخستین حرکت خود بسوى حمص را آغاز مى کند و از آنجا به دروازه ى مصر مى رسد و در نقطه اى که قریه سبا نام دارد رخداد عظیم و پیکار سهمگین خواهد داشت که خبر آن همه جا منتشر مى گردد و دلها ـ از خشونت و شقاوت او ـ لبریز از ترس و دلهره مى گردد و شهرها یکى پس از دیگرى در مقابل او سقوط مى کند و سپس مستانه و مغرور به دمشق باز مى گردد([9]).

سفیانى در عراقوقتى سفیانى با پیروزیهاى متعدد در دمشق مستقر شد سپاهى را بسوى عراق گسیل مى دارد آنها وارد سرزمین بابل که همان شهر نفرین شده ى بغداد است، فرود مى آیند و بیش از سه هزار نفر را مى کشد و بیش از صد زن را به زور تصاحب و هتک حرمت مى کنند و سیصد نفر از چهره هاى مهمّ بنى عبّاس([10])را نابود مى سازد و بعد از آن به کوفه سرازیر مى شوند و خانه هاى اطراف آن را تخریب مى کنند و پس از آن سپاه بسوى شام باز مى گردد امّا در بین راه پرچم نجات و هدایتى در کوفه به اهتزاز در مى آید و در راه به آنها مى رسد و ضمن پیکار شدیدى همه را نابود مى سازد بگونه اى که یک نفر از سپاه سفیانى باقى نمى ماند تا خبر شکست لشکر را به سفیانى باز گوید([11]).

سفیانى در حجازمقارن با گسیل سپاه بسوى عراق، سفیانى سپاهى عظیم بسوى سرزمین حجاز یعنى مکّه گسیل مى دارد سپاه او به مدینه وارد شده و سه شبانه روز آن را غارت مى کند پس از آن بسوى مکّه روى آورده تا به بیابانى مى رسند، خداوند جبرئیل را بسوى آنان مى فرستد و دستور مى دهد که برود و آنان را نابود سازد و جبرئیل با پاى خود ضربتى بر آن زمین فرود مى آورد و زمین به فرمان خدا همه آنان را مى بلعد و جز دو نفر کسى باقى نمى ماند.
این دو برادرند که به نامهاى بشیر و نذیر معرفى شده اند و جبرئیل به صورت آنها سیلى مى زند بگونه اى که صورتهاى آنها به عقب بر مى گرددو به همان حال مى ماند و به نذیر مى گوید: تو برو به دمشق و سفیانى را به ظهور مهدى ـ ارواحنا فداه ـ انذار کن و به او بگو که خدا سپاه اش را در بیداء هلاک کرد. و به بشیر مى گوید: برو بسوى مهدى ـ ارواحنا فداه ـ در مکه و او را بهلاک ظالمین بشارت بده و بر دست او توبه کن که او توبه تو را مى پذیرد. و او خدمت حضرت مى آید حضرت دستان مبارک خود را بصورت او مى کشد و دوباره به حال اول باز مى گردد و با او بیعت مى کند و در رکاب آنحضرت مى ماند([12]).

سفیانى و نداى آسمانىامیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرموده اند:
بعد از برگشت مغرورانه و مستانه ى سفیانى به شام، او در نقطه اى براى نوشیدن شراب و ارتکاب گناه و معصیت مى نشیند و یاران و پیروان خویش را نیز به انجام گناه و جنایت فرمان مى دهد. از مجلس گناه بر مى خیزد و در حالیکه در دست سلاحى دارد دستور زنا مى دهد و به یارانش مى گوید با زنان مرتکب فحشا گردند، آنگاه شکم زنان را پاره کنند و کودکان را از رحمها بیرون مى کشند و آنها مرتکب چنین شقاوتها مى گردند و هیچ کس توان باز داشتن آنان را از این پلیدیها در خود نمى بیند. اینجاست که فرشتگان، پریشان حال مى شوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمّد را که از نسل من مى باشد، صادر مى کند بى درنگ خبر ظهور او در سراسر گیتى پخش مى گردد و جبرئیل در آن هنگام بر فراز صخره اى در بیت المقدس فرود مى آید و خطاب به جهانیان مى گوید:
جاء الحقّ وزهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا.حق فرا رسید و باطل از میان رخت بربست. همانا باطل همیشه نابود است.یا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول: انّ هذا مهدیّ آل محمّد خارج من أرض مکّه فأجیبوه([13]).اى بندگان خدا! گوش فرا دهید آنچه را که مى گویم: این مهدى آل محمّد است که از سرزمین مکّه خروج کرده او را اجابت کنید.

شکست سفیانىپس از آنکه خبر فرو رفتن لشکر عظیم سفیانى بین مدینه و مکه به او مى رسد و مى فهمد که حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ قیام نموده است، از عراق به شام و فلسطین آمده خود را آماده ى رویارویى با آن حضرت مى کند در ملاقاتى که بین او و امامـ علیه السلام ـ رخ مى دهد امام ـ علیه السلام ـ وى را به حضور مى پذیرد و آن گفتگو به بیعت سفیانى با آن حضرت و ایمان آوردن به وى مى انجامد، سپس سفیانى از آنجا به قرارگاه سپاه خود باز مى گردد سران سپاهش به او مى گویند چه کردى؟! مى گوید من در برابر منطق محکم او اسلام او را پذیرفتم و با او دست بیعت دادم. سران سپاه او را ملامت مى کنند بگونه اى که تصمیم جنگ با حضرت را مى گیرد. سحرگاه یکى از روزها پیکار نهایى حق و باطل آغاز مى گردد و خداوند پس از نبردى خونبار میان دو سپاه عدل و ظلم، حجّت خدا و یاران او را پیروزى کامل مى بخشد و سپاه سفیانى همگى نابود مى شوند([14]).

خروج حسنى

در لابه لاى آنچه بیان شد یکى دیگر از نشانه هاى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ که بوى حتم و یقین به خود گرفته است، خروج فردى به نام سید حسنى است. او جوانمردى از بنى هاشم و از نسل پیامبر خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ است و در دست راست او خالى وجود دارد ـ که البته بنا بر برخى روایتها در دست چپ او چنین نشانه اى ست ـ و از خراسان حرکت و جنبش خود را آغاز مى کند. او شیعه و پیرو خاندان وحى و رسالت است بر عقیده ى خویش پایبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبیّت در دلهاست او همان کسى است که پیش از سپاه سفیانى و قتل و غارت آنها وارد کوفه مى شود و همزمان با ورود او یمانى نیز از یمن به وى مى پیوندد و سپاه سفیانى را در خارج کوفه از بین مى برند و بعد از آن امر را به امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ تسلیم مى کند و با او بیعت مى کند.
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند:
یخرج شاب من بنی هاشم بکفّه الیمنى خال، ویأتی من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم([15]).امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند:
جوانى از نسل هاشم که در دست راست وى خالى هست از طرف خراسان با پرچمهاى سیاه خروج مى کند فرمانده لشکر او شعیب بن صالح است و او با لشکر سفیانى نبرد کرده و آنان را متلاشى مى نماید.

خروج یمانى

یکى از عوامل زمینه ساز ظهور منجى عالم بشریّت که در گذشته حتمى الوقوع بودنش را ذکر کردیم خروج فردى از یمن است این حرکت هدایت بخش ترین حرکت پیش از ظهور است و نویدبخش مؤمنان منتظر. حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مى فرمایند:
خروج الثلاثه: السفیانی والخراسانی والیمانیّ فی سنه واحده فی شهر واحد فی یوم واحد ولیس فیها من رایه اهدى من رایه الیمانی، لأنّه یدعو إلى الحقّ([16]).سفیانى و خراسانى و یمانى در یک سال و یک ماه و یک روز قیام نموده و در میان ایشان پرچمى چون پرچم یمانى به هدایت نزدیکتر نیست.امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند:
یکون خروج السفیانی من الشام وخروج الیمانی من الیمن([17]).قیام سفیانى از شام و یمنى از یمن است.در روایات آمده است که: یمنى در پى نبرد سفیانى با وى وارد عراق مى شود. و نیز یمنى با کمک از نیروى خراسانى وارد صحنه کارزار با لشکریان سفیانى خواهد شد.

پرچم هاى سیاه در یارى امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ

یکى دیگر از نشانه هاى ظهور که در روایات بدان اشاره شده است پدیدار شدن پرچم خراسانى است البته آنچه که از سخنان معصومان ـ علیهم السلام ـ بدست مى آید این است که پرچم هاى متعددى از شرق یعنى بلاد شرقى ایران تا سر حدّ چین قیام مى کنند که ظاهراً محلّ اجتماع آنها خراسان است و خراسانى نیز که پرچم مستقلى دارد با کمک آنان حرکت خود را آغاز مى نماید، پرجم خراسانى مهمترین آن پرچمهاست. و به این اعتبار از همه ى آنها برایات شرقى تعبیر شده که داراى پرچم هاى سیاه هستند.
نکته ى دیگر اینکه در روایات به سه پرچم از خراسان اشاره شده است که در سه مرتبه قیام مى کنند که دو مورد از آنها تحقق یافته یکى بیرقهاى سیاه ابو مسلم خراسانى که براى تشکیل دولت بنى العباس بوده است و دوم پرچم مغول که از ناحیه خراسان آمد و دولت بنى العباس را بر هم زد لیکن سوم باقیمانده و اوست که متصل به ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود و با سفیانى خواهد جنگید. حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
آنگاه که لشکر سفیانى در کوفه مشغول قتل و غارت باشند بیرقهایى از طرف خراسان برسند که منزلها را بسرعت طى کنند و با ایشان چند نفر از اصحاب قائم ـ ارواحنا فداه ـ باشد([18]).قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ :
انّا أهل البیت، اختار اللّه لنا الآخره على الدنیا وانّه سیلقى أهل بیتی من بعدی تطریداً وتشریداً حتّى ترفع رایات سود من المشرق فیسألون الحقّ فلا یعطون فیقاتلون فینصرون فیعطون الذی سألوا فمن أدرکهم منکم أو من أبنائکم فلیأتهم ولو حبواً على الثلج، فانّها رایه الهدى یدفعونها إلى رجل من أهل بیتی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً بعدما ملئت جوراً وظلماً([19]).براى ما اهل بیت خداوند آخرت را بر دنیا برگزیده است. همانا پس از من دودمانم آواره و مطرود مردم واقع خواهند شد تا آنگاه که پرچمهاى سیاه از سوى مشرق پدیدار شود پس آنان حق را طلب کنند لیکن به ایشان داده نشود پس مى رزمند و پیروز مى شوند پس هر کس از شما و یا نسل شما ایشان را درک کرد باید خود را به آنان رساند اگر چه بر روى یخها بخزد آنان امر را به مردى از خاندان من مى سپارند که زمین را از عدل و داد لبریز مى سازد پس از آنکه از ظلم و جور مالامال شود.

کسوف و خسوف

یکى دیگر از نشانه هاى ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ رخداد دو پدیده نابهنگام و غیر عادى کسوف و خسوف است. اگر چه این دو پدیده از رخدادهاى طبیعى ست لیکن تحقق آنها منوط به شرائط ویژه نجومى مى باشد که در غیر این صورت امر غیر عادى خواهد بود.
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند:
پیش از این امر ـ ظهور قائم آل محمّد ـ علیهم السلام ـ ـ ماه در 25 ماه رمضان و خورشید در نیمه آن ماه گرفته مى شود آنگاه است که حساب منجمان بر هم مى خورد.
گرفتن خورشید و ماه، پدیده ى جدیدى نیست. ولى آنچه که مهمّ است این است که همیشه کسوف در اوائل ماه و خسوف در اواخر ماه رخ مى دهد. و این قانونى است که تا بحال نقضى به آن وارد نشده ولیکن قبل از ظهور آنحضرت ماه در 25 و خورشید در 15 ماه رمضان مى گیرد و این از آیات الهى است که به گفته امام ـ علیه السلام ـ از آنهنگام حساب منجّمین نیز به هم مى خورد([20]).
در این باب احادیث دیگرى ست که مى توان بدان رجوع نمود([21]).

پر شدن زمین از ظلم و جور

در روایات فراوانى آمده است که امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ظهور مى کنند و زمین را از عدل و داد لبریز مى سازد بعد از آنکه زمین از ظلم و جور پر شده است. مرحوم کلینى این مضمون را این گونه روایت مى کند.
هو المهدی الذی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلما.([22])او مهدى ست که زمین را از عدل و داد لبریز ساخته پس از آنکه از ظلم و ستم مالامال شود.

و روایات به این تعبیر از سنّى و شیعه بسیار نقل شده است. لیکن علامت بودن این نشانه از حتمى است ولى وقوعش حتمى نیست. یعنى اگر زمین از ظلم و جور لبریز شد آن هنگام بى تردید زمان ظهور منجى عالم بشریت حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ است ولیکن اینطور نیست که حتماً این شرائط مى بایست تحقق یابد چرا که ممکن است در یک زمانى همه ى انسانها با هم یکدل شده و همه یکصدا از خداوند آن حضرت را طلب نمایند که طبق روایات در این صورت غیبت پایان یافته و خداوند امام ـ ارواحنا فداه ـ را براى هدایت انسانها ظاهر مى کند بدون اینکه ظلم و جور زمین را پر سازد.

شهادت نفس زکیّه

نفس زکیّه لقب فردى از دودمان رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلم ـ است وى پس از ظهور و قبل از قیام حضرت بقیّه اللّه ـ ارواحنا فداه ـ مظلومانه به شهادت مى رسد. در روایات از او به غلام تعبیر شده که شاید حکایت از نوجوان یا جوان بودن وى دارد. نفس زکیّه نیز او را نامیده اند زیرا بدون هیچ جرمى، تنها به خاطر رساندن پیام شفاهى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به مردم مکه کشته مى شود.
از حضرت باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است:
قائم به یاران خود مى فرماید: مکّه طالب من نیستند لکن من نزد آنان کسى را خواهم فرستاد تا با ایشان احتجاج کند . . . آنگاه یکى از یاران خود را مى طلبد و به وى مى فرماید: نزد مردم مکه برو و به ایشان بگو! . . . من پیام آور ـ مهدى ـ نزد شمایم. او مى گوید: ما خاندان رحمت و مرکز رسالت و خلافتیم. ما دودمان محمّد و فرزند پیامبران هستیم. همانا ـ در طول زمان ـ بر ما ظلمها روا شده و ما را پایمال کرده و بر ما قهر نموده اند و حق ما را از زمان رحلت پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ تا حال به ستم گرفته اند. ما اینک شما را به یارى مى طلبیم! ما را یارى کنید!چون این جوان پیام را مى رساند او را گرفته و بین رکن و مقام سر مى برند و او نفس زکیه است([23]).امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
ولیس بین قیام قائم آل محمّد وبین قتل النفس الزکیّه إلاّ خمس عشره لیله([24]).بین قیام قائم آل محمّد و شهادت نفس زکیه جز 15 شب فاصله نیست.

غریو آسمانى

نداى آسمانى از روشنترین علامتها براى ظهور حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و حرکت جهان شمول اوست.
واقعیّت این است که رخداد پرشکوهى چون ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ پیش از رخ دادن یک اعلام جهانى آنهم در روشنترین معنا و مفهوم مى طلبد و از آنجا که این حرکت جهانى بوده و براى تمام جهان بشریت است مى بایست همه در یک زمان از نزدیک شدن و قریب الوقوع بودن آن باخبر شوند از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است که یسمعه کل قوم بألسنتهم هر قومى به زبان خود آنرا مى شنود.
حال بجاست که به برخى احادیث در این باره اشاره کنیم:
از مجموع روایات چنین بدست مى آید که این فریادها متعدد است اولین ندا در ماه رجب و دوم در ماه رمضان و سوم در ماه محرم شنیده مى شود. امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده اند:
ینادون فی رجب ثلاثه أصوات من السماء صوتاً منها: ألا لعنه اللّه على الظالمین والصوت الثانی: ازفت الآزفه یا معشر المؤمنین . . . والصوت یرى بدن فی قرن الشمس یقول: انّ اللّه بعث فلاناً فاسمعوا له وأطیعوا([25]).مردم در ماه رجب سه فریاد از آسمان خواهند شنید نخست آنکه: همانا لعنت خدا بر ظالمان. فریاد دوم: اى مؤمنان! قیامت فرا رسید. و فریاد دیگر اینکه در کنار قرص خورشید بدنى را مشاهده مى کنند که فریاد مى زند: خداوند فلانى ( امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ ) را برانگیخته است به فرمانش گوش فرا دهید و بر اطاعتش گردن نهید.
امّا پیرامون ندایى که در ماه رمضان در شب بیست و سوم توسط جبرئیل در آسمان طنین مى افکند این است.
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند:
ینادی مناد من السماء . . . باسم القائم ـ علیه السلام ـ فیسمع مَن بالمشرق ومَن بالمغرب، لا یبقى راقدٌ إلاّ استیقظ، ولا قائم إلاّ قعد ولا قاعِد إلاّ قام على رِجْلَیه، فَزَعاً مِن ذلک الصوت، فرحم اللّه من اعتبر بذلک الصوت فأجاب فإنَّ الصوت الأول هو صوت جبرئیل الروح الأمین.
ثمّ قال ـ علیه السلام ـ : الصوت فی شهر رمضان، فی لیله جمعه، لیله ثلاث وعشرین، فلا تشکّوا فی ذلک واسمعوا وأطیعوا.
وفی آخر النهار، صوت الملعون إبلیس، ینادی: ألا! إنّ فلاناً قُتل مظلوماً. لیشکّک النّاس ویفتنهم، فکم فی ذلک الیوم مِن شاکّ مُتحیّر قد هوى فی النّار.
فإذا سمعتم الصوت فی شهر رمضان، فلا تشکُّوا فیه، إنّه صوت جبرئیل وعلامه ذلک أنّه ینادی باسم القائم وإسم أبیه حتّى تسمعه العذراء فی خِدرها، فتحرّض أباها وأخاها على الخروج.ثمّ قال ـ علیه السلام ـ : لابدّ مِن هذین الصورتین قبل خروج القائم ـ علیه السلام ـ .([26])
نداکننده اى از آسمان بنام قائم آل محمّد ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلم ـ ندا مى دهد و همه کسانى که در شرق و غرب عالم هستند مى شنوند، خفته اى نمى ماند جز اینکه بیدار مى گردد و ایستاده اى جز اینکه مى نشیند و نشسته اى جز اینکه وحشت زده بپا مى خیزد.
پس درود خدا بر کسانى که از آن نداى آسمانى پند و اندرز گیرند چرا که نداگر اوّل جبرئیل است و ندا، نداى اوست.
آنگاه فرمود: این ندا، در ماه مبارک رمضان، شب جمعه و در شب 23 ماه خواهد بود از اینرو در آن تردید نکنید، آن را بشنوید و اطاعت کنید. و در پایان روز نداى ابلیس طنین مى افکند که مى گوید: بهوش باشید که فلانى مظلوم کشته شده. تا بدینوسیله بذر تردید بیافشاند و مردم را به فتنه افکند و آن روز، تردیدکنندگان حیرت زده اى که به آتش دوزخ سقوط کنند، بسیارند.بنابراین، هنگامى که نداى آسمانى را در ماه رمضان شنیدید، در آن تردید نکنید چرا که نداى فرشته ى امین است و علامت آن این است که بنام قائم ـ علیه السلام ـ و پدر گرانقدرش ندا مى دهد، ندایى که دوشیزگان در سراپرده ى خویش آن را مى شنوند و پدران و برادران خویش را براى حرکت از خانه و پیوستن به امام مهدى ـ علیه السلامـ تشویق مى نمایند.و امّا ندایى که در ماه محرّم به گوش مى رسد و آن ماهى است که حضرت بقیه اللّه ـ ارواحنا فداه ـ از مکّه خروج مى کنند و روز اوّل قیام آن حضرت است که جبرئیل بر صخره اى از بیت المقدس فرود مى آید (در آن هنگام که سفیانى مشغول بدترین جنایات خود در ملأ عام است) و ندا مى دهد:

یا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول انّ هذا مهدی آل محمّد خارج من أرض مکّه فأجیبوه([27]).اى بندگان خدا! آنچه مى گویم بشنوید این مهدى آل محمّد است که از مکّه ظهور کرده او را پاسخ گویید و فرمانش را اطاعت کنید.

وقوع جنگ هاى بزرگ

انبوهى از احادیث با صراحت از نابودى مردم در اثر گرسنگى و قحطى و بیمارى و قتل و کشتار خبر مى دهند. آیا این به معناى جنگ جهانى است که میلیونها انسان را در هم مى کوبد و یا چیز دیگرى است. آنچه از روایات استفاده مى شود اینکه جنگهاى ویرانگرى واقع خواهد شد.
از امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آورده اند که فرمود:
لا یخرج المهدی حتّى یقتل ثلث ویموت ثلث ویبقى ثلث([28]).و نیز از آن حضرت آورده اند که فرمود:
بین یدی المهدی موت أحمر وموت أبیض . . . فأمّا الموت الأحمر: فالسیف وأمّا الموت الأبیض: فالطاعون([29]).قبل از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفید خواهد بود . . . مرگ سرخ جنگ و خونریزى است و مرگ سفید طاعون است.بنابراین بسیارى در اثر جنگ و خونریزى از بین مى روند.

حوادث طبیعى

پیرامون رخدادهاى طبیعى که پیش از ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ روى مى دهد، روایات بسیارى در دست است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

تهاجم ملخها:بین یدی المهدی موت أحمر وموت أبیض وجراد فی حینه وجراد فی غیر حینه أحمر کالدم . . .([30]).پیش از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفید و حمله ملخها در هنگام و نابهنگام که چون خون قرمزند خواهد بود.

طاعون:فأمّا الموت الأحمر فالسیف وأمّا الموت الأبیض فالطاعون([31]).مرگ سرخ کشته شدن به شمشیر و مرگ سفید طاعون است.

زلزله:در حدیثى آمده است که سال ظهور سال پیدایش زلزله ها و سرماى شدید است.
عن أمیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ قال: رجفه تکون بالشام یهلک فیها أکثر من مائه ألف، یجعلها اللّه رحمه للمؤمنین وعذاباً على الکافرین([32]).از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ نقل شده است: زمین لرزه اى در شام رخ خواهد داد که بیش از صد هزار نفر کشته مى شوند و آن را خداوند رحمت براى مؤمنان و عذاب براى کافران قرار داده است.

مسجد شدن قبرستانها:یکى دیگر از نشانه هایى که براى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به صورت کلى مطرح شده است، تبدیل گورستانها به مسجد است در این باره به حدیثى از رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ توجه نمایید:
در حدیث معراج آمده است:
یا محمّد از جمله عطاهایى که بر تو مرحمت فرمودیم آن که آشکار خواهم کرد از نسل تو یازده امام که همه ایشان از نسل دختر تو فاطمه اند و آخرین ایشان مردیست که عیسى بن مریم در عقب سر او نماز خواهد خواند و پر مى کند زمین را از عدل و داد بعد از آنکه از ظلم و جور لبریز شود.
آنگاه رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ به درگاه الهى عرضه داشت:
در چه زمانى خواهد بود.
جواب فرمود:
یا محمّد هنگامى که علم از بین رود و ظاهر شود جهل و کشتار بسیار گردد و کم شوند علماء و فقهاء حقیقى و بسیار شوند شاعران و امّت تو گورستانها را مسجد سازند([33]).

سیلاب رود فرات:یکى از نزدیک ترین نشانه هاى ظهور مهدى آل محمد ـ علیهم السلام ـ جارى شدن سیلاب فرات در شهر کوفه است.
عن أبی عبداللّه ـ علیه السلام ـ : سنه الفتح ینشق الفرات حتّى یدخل ازقه الکوفه([34]).
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: در سال ظهور آب فرات طغیان کرده به گونه اى که وارد کوچه هاى تنگ کوفه مى شود.
قال ابن عباس: یا أمیرالمؤمنین ما اقترب الحوادث الدالّه على ظهوره؟ فدمعت عیناه وقال: إذا فتق بثق فی الفرات فبلغ ازقه الکوفه فلیتهیأ شیعتنا للقاء القائم([35]).
ابن عباس مى گوید: به امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ عرض کردم: نزدیک ترین حادثه که حکایت از ظهور خواهد داشت چیست؟ پس آنگاه چشمانش اشک آلود شد و فرمود: هرگاه شکافى بر کنار رود فرات ایجاد شود و به کوچه هاى کوفه رسد، آنگاه شیعیان ما آماده ملاقات قائم باشند.

نزول بارانهاى پیاپى:هر انسان با ایمانى در این واقعیّت، ذرّه اى تردید به خود راه نمى دهد که قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمین فرو مى بارد و این فرمان فرماى هستى است که قوانین طبیعى را چنین تدوین نموده است:
(وهو الذی أرسل الرّیاح بشراً بین یدی رحمته وأنزلنا من السماء ماءً طهورا)([36]).او کسى است که بادها را بشارت دهندگان از رحمت خویش مى فرستد و ما از آسمان آب پاک نازل مى کنیم.لکن این قوانین در واکنش به کردارهاى ناهنجار چهره اى دیگر به خود گرفته و به فرمان خداوند در صدد تنبیه برمىآیند. از آن جمله تغییر در نطام بارش و وزش هاست. که در آخرالزمان دستخوش تحولاتى مىشوند. که در روایات بدان اشاره شده است؛ ما نیز برخى از آنها اشاره مىکنیم:
یکى از نشانه هاى ساعه (ظهور امام زمان ارواحنا فداه) آن است که باران گرم مىبارد([37])
بیاید بر مردم زمانى که آسمان ببارد و زمین نروید([38])
برپا نشودساعه (ظهور) تا ببارد بر مردم بارانی که خانه هاى گلى باقى نماند و گل خانه هاى موئین شسته شود ـ چادرهاى صحرائیان ـ ([39])

البته تذکر این نکته ضرورى است که منظور از ساعه زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه است که در روایات بدان تصریح شده است.

پیدایش مدعیان پیامبرى و امامتاعتقاد به نبوت و امامت در جامعه ى مسلمین همیشه به عنوان یک عقیده ى راسخ از زمان پیامبر و امامان نور ـ علیهم السلام ـ مطرح بوده است و آنقدر معروف و مشهور بوده که کسى از مسلمانان هیچ گاه جرأت انکار آن را نداشته است به خاطر استوارى این واقعیت عقیدتى و دینى در جامعه ى اسلامى بود که در تاریخ اسلام، از یک سو با شخصیتهایى روبرو مى شویم که طرفداران افراطى آنان براى پیشرفت دنیوى و سیاست خویش، آنان را به عنوان مهدى نجات بخش یا پیغمبر خدا مطرح ساخته اند و از دگر سوى با عناصرى آشنا مى شویم که بر اثر انگیزه هاى جاه طلبانه و خیال قدرت و شهرت، به دروغ ادّعاى مهدویّت و نبوّت نموده اند شمار این افراد با توجه به آمارها به بیش از 50 نفر رسیده است که بیشتر آنها ادّعاى مهدویّت داشته اند و گفته اند مائیم همان مهدى موعود که قرآن نوید آمدنش را مى دهد و چون اکثر آنان ادّعاى مهدویّت و امامت داشته اند ما در این زمینه سخن مى گوئیم کسانى که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسیم اند.

1 ـ کسانى که دیگران بر اساس انگیزه هاى خاص آنان را مهدى نجات بخش خواندند مانند محمّد حنفیّه فرزند امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ و زید فرزند امام سجّاد ـ علیه السلام ـ و محمّد بن عبداللّه محض فرزند امام سجاد ـ علیه السلام ـ .
2 ـ کسانى که با انگیزه هاى جاه طلبى و قدرت خواهى چنین ادّعایى نموده اند و این گروه بسیارند از جمله ى آنها، مهدى عبّاسى فرزند منصور دوانیقى است.
3 ـ کسانى که طبق نقشه ى استعمار و به اشاره ى بیدادگران، به چنین ترفندى دست یازیدند و بى شرمانه خود را مهدى نجات بخش معرفى کردند از جمله ى آنها بنیانگذار بهائیّت، على محمّد باب را مى توان نام برد.

تفاوتهاى علایم ظهور و شرایط ظهور امام زمان (عج)

شرایط ظهور با علایم ظهور داراى تفاوتهایى است که عبارتند از: وابستگى ظهور به شرایط، یک نوع وابستگى واقعى است، ولى وابستگى به نشانه ها و علایم از جهت کشف و اعلام است، نه به عنوان یک امر واقعى و ارتباط حقیقى.
علایم ظهور عبارتند از چندین رویداد و حادثه است که گاهى نیز به ظهور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعى در بین آنهاو ظهور تحقق همه آنها پیش از ظهور مى باشد، اما شرایط ظهور به اعتبار برنامه ریزى طولانى الهى با ظهور ارتباط واقعى داشته و سبب پیدایش آن مى باشند.
نشانه ها لزومى ندارد حتماً در یک زمان با یکدیگر واقع شوند  بلکه یک نشانه در یک زمان پدید مى آید و پایان مى پذیرد. البته گاهى هم به طور تصادفى در یک زمان چندین نشانه با هم پدید مى آیند  اما شرایط باید با یکدیگر مرتبط باشند و در آخر کار موجب ظهور شوند و بتدریج ایجاد شده و آنچه وجود مى یابد استمرار داشته و از بین نرود.
تمامى علامات پیش از ظهور پدید آمده و از بین مى رود لیکن شرایط به طور کامل به وجود نمى آید، مگر نزدیک ظهور و یا هنگام وقوع آن و ممکن نیست که از بین بروند، علایم ظهور را مى توان شناسایى کرد و مى توانیم بفهمیم کدام یک از آنها موجود شده و کدامیک هنوز موجود نگشته است اما به شرایط نمى توان کاملا و در یک زمان پیش از ظهور دست یافت ویا آنهارا حاصل کرد  زیرا برخى از آن شرایط وجود تعداد کافى از افراد آزموده و با اخلاص در سطح جهان بوده و بررسى درست و شناسایى آن براى اشخاص عادى امکان پذیر نیست.

 

پی نوشتها

--------------------------------------------------------------------------------
1]. بداء به معناى آن است که خداوند تدبیرى بر خلاف تدبیر ظاهرى دیگرى را به جریان آورد که البته این بحث از مباحث پیچیده کلامى است که مى بایست به کتب معتبر و استادان فرزانه این رشته مراجعه کرد.
[2]. بحارالانوار،ج 52 ، ص 250.
[3]. غیبت نعمانى، ص 161.
[4]. کمال الدین، ج 2، ص 651 .
[5]. غیبت نعمانى ، ص 302.
[6]. غیبت نعمانى ،ص 253.
[7]. غیبت نعمانى، ص 164.
[8]. الزام الناصب ، ج 2 ص 197.
[9]. الزام الناصب، ج 2، ص 180.
[10]. بعید به ذهن نمى رسید که این تعبیر کنایه از بزرگان حکومتى بوده که در سایه دین بر مردم در آن دوران حکومت مى کنند چنانچه بنى عباس نیز چنین بودند.
[11]. بحارالانوار، ج 52، ص 186.
[12]. معجم ملاحم و فتن، ج 3، ص 25 و 26.
[13]. الزام الناصب، ج 2، ص 180 (با اندکى تصرّف).
[14]. بحارالانوار، ج 52، ص 388.
[15]. ملاحم ابن طاوس، ص 77 عقد الدرر، ص 128، باب 5.
[16]. ارشاد شیخ مفید، ص 339 بحارالانوار، ج 52، ص 210.
[17]. الزام الناصب، ص 67.
[18]. بحارالانوار: 52 / 237.
[19]. دلائل الامامه: 235.
[20]. غیبت نعمانى: 271.
[21]. کمال الدین: 655 بحارالانوار: 52 / 207 منتخب الانوار: 178 العدد القویه: 66.
[22]. کافی ،ج1 ص338
[23]. بحارالانوار: 52 / 307.
[24]. بحارالانوار، ج 52، ص 203 کمال الدین، ج 2، ص 649.
[25]. غیبت طوسى، ص 439 بحار الانوار ، ج 52، ص 289.
[26]. غیبت نعمانی ،ص 254
[27]. غیبت نعمانى، ص 254، باب 14، روایت 13 عقد الدرر، ص 105 بحارالانوار، ج 52، ص 230.
[28]. عقد الدرر، ص 65 ؛ غیبت طوسی ، ص 267.
[29]. غیبت طوسى ، ص 438.
[30]. عقد الدرر، ص 65.
[31]. غیبت طوسى، ص 438.
[32]. غیبت نعمانى، ص305.
[33]. کفایه الموحدین ، ج 3 ، ص 847.
[34]. اثبات الهداه، ج 3، ص 733.
[35]. معجم ملاحم و فتن، ج 3، ص 170 صراط مستقیم، ج 2 ص 258.
[36]. سوره ی فرقان، 48.
[37]. کنز العمال، 14 ، ص 224 و 241
[38]. کنز العمال ، 14 ، ص 243
[39]. بحار الانوار ، 52، 212، غیبت طوسى ، 269 و کشف الغمه، 2،

دجّال مرد پر تزویر و حیله گر

دجّال مرد پر تزویر و حیله گر 

دجال شیطان تک چشم

هنگامی که سخن از «دجّال» به میان می آید، معمولا طبق یک سابقه ذهنی عامیانه، فقط ذهنها متوجّه شخص معیّن یک چشمی می شود که با جثّه افسانه ای و مرکب افسانه ای تر، با برنامه ای مخصوص به خود پیش از آن انقلاب بزرگ مهدی ظهور خواهد کرد.

ولی همانگونه که از ریشه لغت دجّال از یک سو [1] و از منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دجّال منحصر به یک فرد نیست بلکه عنوانی است کلّی برای افراد پر تزویر و حیله گر; و پر مکر و فریب و حقّه باز که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، و بر سر راه هر انقلاب سازنده ای که در ابعاد مختلف صورت می گیرد ظاهر می شوند.

در حدیث معروفی که از صحیح «ترمذی» نقل شده می خوانیم که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: «انه لم یکن نبی بعد نوح الا انذر قومه الدجال و انی انذر کموه[2]؛ هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت، من نیز شما را بر حذر می دارم!»

مسلّماً انبیای پیشین به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالی که در آخر زمان آشکار می شود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمی دادند. بخصوص که در پایان حدیث می خوانیم:

«فوصفه لنا رسول اللّه فقال لعله سیدرکه بعض من رآنی او سمع کلامی; سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) صفات او را برای ما بیان کرد و گفت شاید پاره ای از آنها که مرا دیده اند یا سخن مرا شنیده اند عصر او را درک کنند!»

به احتمال قوی ذیل حدیث اشاره به طاغیان و فریبکاران خطرناکی همچون بنی امیّه و افرادی همانند معاویه است که در لباس «خال المؤمنین» و عنوان «کاتب وحی» به مکر و فریب و تزویر و بیرون راندن مردم از صراط مستقیم به سوی آداب و سنن جاهلی، و زنده کردن نظام طبقاتی و حکومت استبدادی و خودکامه، و روی کار آوردن ناصالحان چاپلوس، و جنایتکاران بی باک، و کنار زدن صلحا و فضلا و مردان لایق، پرداختند.

و نیز در حدیث دیگری در همان کتاب می خوانیم: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد دجّال فرمود: «ما من نبی الاوقد انذر قومه و لکن ساقول فیه قولا لم یقله نبی لقومه تعلمون انه اعور...; هیچ پیامبری نبود مگر این که قوم خود را از فتنه دجّال بر حذر داشت، ولی من جمله ای درباره او می گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته، من می گویم او یک چشمی است!»

، آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگی مادّی است; آنها فقط به یک(بعد) می نگرند و آن بعد منافع مادّی ملّت خویش است; و به هزار گونه نیرنگ و تزویر و سیاستهای استعماری برای رسیدن به این هدف متوسّل می شوند; آنها دجّالانی هستند فریبکار که چشم معنوی و انسانی را از دست داده اند

تکیه روی زمان «نوح» در بعضی از این احادیث، شاید به خاطر اشاره به دورترین زمان باشد; یا عدم وجود دجّالها در زمانهای پیش از نوح به سبب این باشد که نخستین آئین و شریعت را نوح آورد، و یا به خاطر عدم نفوذ حیله ها و تزویرها در جوامع انسانی پیشین بوده است.

جالب توجّه این که در پاره ای از احادیث آمده است که پیش از ظهور مهدی(علیه السلام) 30 دجال ظهور خواهد کرد! [3] حتّی در اناجیل نیز اشاره به ظهور دجّال شده است. در رساله دوّم یوحنا (باب 1، جمله 6 و 7) می خوانیم:

«شنیده اید که دجّال می آید الحال هم دجّالان بسیار ظاهر شده اند.» و این عبارت نیز تعدّد دجّالها را تاکید می کند.

در حدیث دیگری می خوانیم: «قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) لا تقوم السّاعة حتی یخرج نحو من ستّین کذّاباً کلّهم یقولون انا نبی![4]؛ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:

رستاخیز بر پا نمی شود مگر آن که شصت نفر دروغگو ظهور خواهند کرد که همه ادّعای نبوّت می کنند!»

گرچه در این روایت عنوان دجّال به میان نیامده، ولی اجمالاً از آن بر می آید که مدّعیان دروغین و فریبکار در آخرالزمان محدود به یک یا چند نفر نخواهد بود. اینها دجّالانی هستند که همه پیامبران، امّت خویش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشه های فریبنده آنها هشدار دادند.

منتها پیش از ظهور مهدی و آن انقلاب عظیم و وسیع و راستین، هر قدر زمینه های فکری و روانی و اجتماعی در سطح جهانی آماده تر می گردد، فعالیت این دجّالان که یکی از بعد از دیگری ظهور می کنند افزایش می یابد; تا در پیشرفت زمینه های انقلابی وقفه ایجاد نمایند و به هزار حیله و فن برای منحرف ساختن افکار دست زنند.

البتّه هیچ مانعی ندارد که یک دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانه هایی که در بعضی از روایات برای او ذکر شده بی شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست: 

 

دجال شیطان تک چشم

مثلا، از روایتی که مرحوم علاّمه مجلسی در بحار الانوار از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل کرده چنین استفاده می شود که او دارای صفات زیر است:  

1ـ او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانی اش همچون ستاره صبح می درخشد! امّا همین چشم خون آلود است، گویی با خون ترکیب شده! 

 

2ـ او الاغ (مرکب) سفید تندروی دارد که هر گام او یک میل است و بسرعت زمین را طی می کند!  

3ـ او دعوی خدائی می کند و هنگامی که دوستان خود را به گرد خویش می خواند صدای او را تمام جهانیان می شنوند! 

 

4ـ او در دریاها فرو می رود و خورشید با او حرکت می کند، در پیش روی او کوهی از دود و پشت سرش کوه سفیدی قرار دارد که مردم آن را مواد غذایی می بینند.  

5ـ به هنگام ظهور او، مردم گرفتار قحطی و کمبود مواد غذایی هستند... [5]

شکی نیست که ما مجاز نیستیم به هر مفهومی از مفاهیم مذهبی که در قرآن یا منابع حدیث وارد شده شکل سمبولک بدهیم، چه اینکه این کار همان تفسیر به رأی است که در اسلام بشدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود می شمرد، ولی با این حال جمود بر مفهوم نخستین الفاظ در آنجا که قرائن عقلی یا نقلی در کار است آن هم صحیح نیست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلی سخن است.

و اتفاقاً درباره حوادث آخر زمان نیز این گونه مفاهیم کنائی بی سابقه نیست; و تعجبی ندارد که دجّالی که با صفات بالا مشخص شده نیز جنبه سمبولیک داشته باشد. حتماً می پرسید چگونه می توان آن را تفسیر کرد؟ در پاسخ این سؤال می گویم بعید نیست دجّال با آن صفاتی که گفته شد اشاره به فریبکاران و رهبران مادّی ستمگر در دنیای ماشینی باشد; زیرا: 

 

اولا، آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگی مادّی است; آنها فقط به یک(بعد) می نگرند و آن بعد منافع مادّی ملّت خویش است; و به هزار گونه نیرنگ و تزویر و سیاستهای استعماری برای رسیدن به این هدف متوسّل می شوند; آنها دجّالانی هستند فریبکار که چشم معنوی و انسانی را از دست داده اند.

اما همین یک چشم مادی آنها بسیار خیره کننده و پرفروغ است در صنایع به پیروزی های درخشانی نائل شده اند، و از اقطار زمین نیز گذشته اند.  

ثانیاً، مرکب هایی در اختیار دارند که بسیار تند و سریع السّیر است و کره زمین را در مدّت کوتاهی دور می زند با سرعت هایی حتی مافوق سرعت صوت!

در پاره ای از روایات نیز نقل شده که هر موئی از مرکب عجیب دجّال سازِ مخصوص و نوای تازه ای سر می دهد که انطباق آن بر این همه وسایل سرگرم کننده ناسالم دنیای ماشینی یک بعدی که در تمام خانه ها و لانه و شهر و بیابان و ساحل دریایش نفوذ کرده کاملا قابل تصوّر است 

ثالثاً، آنها عملا مدّعی الوهیّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خویش می دانند و با تمام ضعف و ناتوانی که دارند، پیاده شدن در کره ماه را دلیل تسخیر فضا! و مهار کردن پاره ای از نیروهای طبیعت را نشانه تسخیر طبیعت، در حالی که یک زمین لرزه مختصر، یک طوفان کم قدرت، یک سلّول سرطانی، همه کاسه و کوزه های آنها را در هم می شکند; در عین ضعف همچون فرعون دعوی خدایی دارند. 

 

رابعاً، با زیر دریایی های مجهّز به زیر دریاها می روند، وسائل سریع السّیرشان با مسیر شمس حرکت می کند (بلکه گاهی از مسیر آن نیز جلو می افتد). در پیش روی کارخانه های عظیمش، کوهی از دود، و به دنبال سرش کوهی از فرآورده های صنعتی و مواد غذایی(که مردم آن را مواد غذایی سالم فکر می کنند در حالی که ارزش غذایی چندانی ندارند و غالباً خوراکهای ناسالمی هستند) مشاهده می شود. 

 

خامساً، مردم به عللی ـ از قبیل خشکسالی و یا استثمار و استعمار و تبعیضات مختلف و سرمایه گذاریهای کمرشکن در مورد تسلیحات و هزینه طاقت‌فرسای جنگها، و ویرانی های حاصل از آن که همگی معلول زندگی یک بعدی مادّی است ـ گرفتار کمبود مواد غذایی می شوند و مخصوصاً گروهی از گرسنگی می میرند و از میان می روند، و دجّال که عامل اصلی این نابسامانی هاست از این وضع بهره برداری کرده به عنوان کمک به گرسنگان و محرومان جامعه برای تحکیم پایه های استعمار خود کوشش و تلاش می کند.

در پاره ای از روایات نیز نقل شده که هر موئی از مرکب عجیب دجّال سازِ مخصوص و نوای تازه ای سر می دهد که انطباق آن بر این همه وسایل سرگرم کننده ناسالم دنیای ماشینی یک بعدی که در تمام خانه ها و لانه و شهر و بیابان و ساحل دریایش نفوذ کرده کاملا قابل تصوّر است.

به هر صورت، مهم آن است که عناصر انقلابی یعنی سربازان راستین مصلح بزرگ مهدی موعود(علیه السلام) همچون بسیاری از مردم ساده لوح و ظاهر بین، فریب دجّال صفتان را نخورند و برای پیاده کردن طرح انقلابی خود بر اساس ایمان و حق و عدالت از هیچ فرصتی غفلت نکنند.

البته آنچه در بالا گفتیم یک تفسیر احتمالی برای دجّال بود که قرائن مختلفی آن را تأیید می کند. ولی قبول یا عدم قبول این تفسیر به اصل موضوع صدمه نمی زند که مسأله دجّال، با این صفات جنبه کنایه دارد نه این که انسانی باشد با چنان مرکب و چنان صفات و مزایا!

 

پی نوشت ها:

(1) دجال، از ماده "دجل" به معنی دروغگویی و حقه بازی است

(2) سنن ترمذی، باب ما جاء فی الدجال ، ص42

(3) سنن ابی داوود

(4) بحارالانوار، ج52، ص209

(5) اقتباس از حدیث صعصة بن صوحان / بحار الانوار، ج52، ص192

(6) بحارالانوار، ج52، ص194

(7) بحارالانوار، ج52، ص195

وظایف منتظران

وظایف منتظران 

 

وظایف منتظران نسبت به امام موعود(عج) زیاد است‌، توجه به این وظایف تا حدود زیادی می‌تواند امکان شناخت بیشتر از امامان را نیز فراهم کند. 

محبت و ارتباط قلبی با امام زمان(عج) 

انسان منتظر‌، پیوسته پیوند قلبی با امام زمان خود دارد . و هیچگاه این گوهر ارزنده را از دست نمی‌دهد. امام صادق(ع) فرمودند : « کسی که در زمان غیبت قائم علیه السلام بر ولایت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهید عطا فرماید. » در حدیث دیگر آمده است که «بر امامت حضرت مهدی علیه السلام کسی استوار نمی‌ماند مگر آن کس که یقین قوی و شناخت صحیح داشته باشد.»  

انتظار مداوم ظهور آن حضرت 

 

باید پیوسته منتظر آن حضرت باشیم‌، و هر لحظه خود را برای آن واقعه عظیم و بی‌مانند آماده سازیم‌. خداوند متعال در قرآن‌، هدف از خلقت انسان را عبادت می‌داند و پیامبر اکرم در حدیثی معنای این آیه شریفه را بیان می‌فرمایند‌: «برترین عبادت‌ها‌، انتظار فرج است.‌‌ِ»

پس انتظار ظهور‌، رسیدن به بالاترین عبادت و دستیابی به هدف خلقت است‌. در بیان اهمیت انتظار‌، امام صادق‌(ع) می‌فرمایند‌: «‌هرکسی دوست دارد از جمله یاران حضرت قائم علیه السلام باشد‌، باید در حالی انتظار کشد که پرهیزگاری و اخلاق نیکو داشته باشد.» 

دعا و درخواست از خالق یکتا برای تعجیل ظهور 

 

حضرت مهدی(عج) در پیامی به مردم فرموده‌اند: «برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید‌، که گشایش شما همان است.‌‌» دعا برای تعجیل ظهور‌، نه تنها برای زود تر فرا‌رسیدن آن روز تاریخی راحت انسان‌ها و حاکمیت عدل در تمام جهان اثر دارد‌، بلکه وسیله‌ای برای حل مشکلات فردی و اجتماعی انسان‌ها در زمان غیبت نیز خواهد بود.

به عبارت دیگر هر‌کس به حل مشکل خود می‌اندیشد‌، برای حل آن مشکل‌، کوتاه‌ترین راه‌، دعا برای راحتی و آسایش آن امام موعود است که در نظر اهل معرفت‌، از جان آن‌ها عزیزتر است‌. خدای مهربان‌، آنگاه که کسی را به یاد امام موعود و در حال دعا کردن برای آن بزرگوار ببیند، خواسته آن فرد منتظر را نیز بسیار بهتر از آنچه خودش خواسته است بر می‌آورد.

برای بیان اهمیت اهتمام به خدمت به امام مهدی(عج) کافی است به حدیث شکوهمندی از حضرت امام صادق(ع)دقت کنیم که فرمودند : «اگر قائم علیه السلام را درک می‌کردم عمر خود را در خدمت به او صرف می‌کردم. »

امام صادق(ع) در مورد دعای عهد ـ که بامداد هر روز خوانده می‌شود ـ فرمودند : «هرکس چهل روز این دعا را بخواند، از یاوران حضرت مهدی(عج) خواهد بود . و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد‌، خدای تعالی او را زنده می‌سازد تا در زمان ظهور‌، در رکاب آن حضرت جهاد کند.‌» 

شناخت امام عصر(عج) 

در حدیث معتبر از رسول خدا‌(‌ص‌) روایت شده که فرمودند : « هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ دوره جاهلیت ( مرگ کفر و نفاق ) از دنیا می‌رود. » این کلام جاودانه پیامبر یکی از وظایف مهم ما را به ما یاد آور می‌شود‌، وظیفه‌ای که نوعاً از آن غفلت داریم . تردید نیست که شناخت امام عصر(عج) فقط به معنای دانستن نام ایشان‌، نام پدر و مادر و تاریخ تولد ایشان نیست و‌گرنه هر فرد کافر منافق می‌تواند این خصوصیات را یاد بگیرد .

تلاش در حل مشکلات مردم  

هرکس به نوعی در جهت حل مشکلات مردم بکوشد قلب مبارک امام زمان(عج)را شاد کرده است . کمک به حل مشکلات مردم ـ به خصوص مشکلات کسانی که با حضرتش آشنا و به یاد ایشان هستند ـ نیازمند امکانات مالی فراوان نیست .

مشکلات مختلفی در زندگی انسان‌ها پیش می‌آید که گاهی با کوچک‌ترین قدمی حل می‌شود به ویژه در مورد مشکلات خویشاوندان که با احیای سنت حسنه صله‌رحم‌، هم در جهت کاهش گرفتاری‌ها کوشیده‌ایم‌، و هم قلب مبارک امام زمان(عج) را که ناظر و شاهد اعمال ما هستند‌، شاد کرده‌ایم .زندگی آن گاه زیبا می‌شود که به نیت شاد کردن قلب مبارک آن حضرت ـ که قلب عالم است ـ شادی را در دل‌های همه مردم‌، به ویژه دوست داران و منتظران آن حضرت وارد کنیم .  

امام زمان (عج)

سعی در خدمت به امام عصر‌(عج) 

اهتمام به خدمت کردن آن حضرت و اقامه یاد ایشان در تمام ایام ـ به ویژه در ایام میلاد آن بزرگوار ـ از دیگر وظایف ما‌، به شمار می‌آید. هر کسی می‌تواند در حد امکانات خود‌، نام و یاد آن بزرگوار را ـ لااقل در محیط خانه و خانواده خود ـ زنده سازد. البته اگر بیش از آن نیز در وسع کسی باشد‌، باید نسبت به آن نیز اقدام کند .

برای بیان اهمیت اهتمام به خدمت به امام مهدی(عج) کافی است به حدیث شکوهمندی از حضرت امام صادق(ع)دقت کنیم که فرمودند : «اگر قائم علیه السلام را درک می‌کردم عمر خود را در خدمت به او صرف می‌کردم. » 

تربیت نسلی مهدوی 

در روزگار تراکم اشتغالات روزمره دنیوی گاهی این حقیقت از یاد می‌رود که ما بر سر سفره احسان حضرت مهدی(عج) نشسته‌ایم و از یاد می‌بریم که میزبان گرامی ما این حق را به گردن ما دارد که به یاد او باشیم که یاد او خود گره‌گشای مشکلات ما در دنیا و آخرت است.

به علاوه باید این امانت را که گذشتگان ما با خون دل خوردن به دست ما رسانده‌اند، ما نیز باید به نسل آینده منتقل کنیم و تربیت نسل مهدوی نسلی که به یاد امام زمان خود باشد اهتمامی ویژه می‌خواهد‌. این جهاد عظیم به امکانات فوق‌العاده نیاز ندارد، هرکسی در برابر فرزندان خود‌، در این راه مسؤلیت دارد.

بخش مهدویت تبیان

دلایل غیبت امام زمان(عج)

دلایل غیبت امام زمان(عج) 

امام زمان (عج)

به‌چه دلیل امام زمان(عج) از نظرها پنهان هستند و آیا در زمان غیبت کسى مى‌تواند با آن حضرت ارتباط داشته باشد؟

پاسخ: بیان علت حقیقى و اصلى غیبت امام زمان عجل‌اللّه‌تعالى‌فرجه‌الشریف، امرى دشوار و شاید دور از دسترس باشد. درباره غیبت مى‌توان، هم نگاه تاریخى داشت و هم نگاه روایى: 

نگاه تاریخى 

وقتى به تاریخ صدر اسلام و حتى قبل از آن مى‌نگریم، به خوبى مى‌‌بینیم که جبهه کفر و باطل براى مقابله با جبهه حق و نابودى آن، از هیچ اقدامى فروگذارى نکرده و در این راه حتى از کشتن پیشوایان دین نیز ابایى نداشته است. آنان به خوبى مى‌دانستند ادامه حکومت دنیایى و سیطره بر مردم و کسب منافع نامشروع، زمانى امکان‌پذیر خواهد بود که پیشوایان دین و هادیان حق را از سر راه خود بردارند؛ لذا شهادت ائمه علیهم‌السلام در دستور کار خلفاى جور قرار گرفت. آنچه وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه را بیشتر مى‌کرد، وعده ظهور حضرت مهدى عجل‌اللّه‌تعالى‌فرجه‌الشریف به عنوان منجى و مصلح بود. از این رو خلفاى معاصر امام حسن عسکرى علیه‌السلام، ایشان را به شدت تحت نظر داشتند تا وقتى فرزند ایشان به دنیا مى‌آید، او را در همان ابتداى زندگى به شهادت برسانند.

بنابراین، بسیار طبیعى است که خداوند آخرین حجت خود را در پرده غیبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زمانى که مردم آمادگى ظهور داشتند، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد نماید.

نگاه روایى 

در روایات به علت و حکمت‌هاى متعددى اشاره شده است؛ از جمله: 

الف. غیبت، سرّى از اسرار الهى

 پیامبراکرم صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: «ان هذا الامر من امر اللّه و سرّ من سرّ اللّه» ؛ «این امر الهى و سرّى از اسرار خداوند است». (بحارالانوار ، ج 51، ص73).

امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «زمین از حجت خدا خالى نمى‌ماند، ولى خداوند به دلیل ستم‌پیشه بودن و زیاده‌روى انسان‌ها، آنان را از وجود [‌ظاهرى] حجت خود محروم مى‌سازد» 

ب. آزمایش مردم

 امام على علیه‌السلام فرمودند: «به خدا قسم، من و دو فرزندم شهید مى‌شویم. خداوند در آخرالزمان مردى از فرزندانم را به خون‌خواهى ما برخواهد انگیخت و او مدتى غایب مى‌شود تا مردم آزمایش شوند و گمراهان جدا گردند تا جایى که افراد نادان مى‌گویند: خداوند دیگر به آل محمد کارى ندارد!» (غیبت نعمانى، ب10). 

 

ج. ستم‌پیشه بودن انسان‌ها:  

 امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «زمین از حجت خدا خالى نمى‌ماند، ولى خداوند به دلیل ستم‌پیشه بودن و زیاده‌روى انسان‌ها، آنان را از وجود [‌ظاهرى] حجت خود محروم مى‌سازد» (غیبت نعمانى، ب10).

برخى بر اساس روایت اول مى‌گویند: علت اصلى غیبت، روشن نیست و آنچه از علت‌ها گفته شده (مانند حفظ جان) از آثار غیبت است، نه علت اصلى. (فصلنامه انتظار، ش4، مقاله استاد طبسى).

برخى دیگر با توجه به تاریخ و روایات، علت اصلى غیبت را حفظ جان و بقیه موارد را از آثار آن مى‌دانند.

پس غیبت، امرى است که سیر حرکت انسان‌ها، آن‌را ناگزیر کرده و در این فرایند، باید به گونه‌اى برنامه‌ریزى شود تا جامعه شیعه، با کمترین مشکل بتواند پذیراى آن باشد. از این رو امامان علیهم‌السلام از یک سو راه‌هاى فهم احکام را به شاگردان مى‌آموختند تا بتوانند احکام دین را در حد توان از منابع شرع استنباط و استخراج کنند و مردم را نیز به آموختن از علما و رجوع به آن‌ها فرا مى‌خواندند و از سوى دیگر با برقرارى نهاد وکالت، مردم را به رجوع به وکیلان دعوت کردند. در همین راستا از زمان امام هادى و امام عسکرى علیهما‌السلام ارتباط مستقیم را کمتر کردند و در مواردى از پشت پرده جواب سؤالات را مى‌دادند تا مردم به ندیدن امام عادت کنند. به دنبال آن غیبت کوتاه‌مدتى (صغرى)، پیش‌بینى شد تا مردم به واسطه نواب خاص، برخى مسائل مورد نیاز را بپرسند و در ضمن رجوع دائمى به نایبان را فرا بگیرند. (ر.ک. غیبة طوسى؛ تاریخ عصر غیبت حجةالاسلام والمسلمین پورسیدآقایى، اصول عقاید، آیةاللّه مصباح یزدى؛ دادگستر جهان، آیةاللّه امینى).

اما درباره ارتباط برخى با امام عصر عجل‌اللّه‌تعالى‌فرجه‌الشریف، باید گفت حضرت مهدى علیه‌السلام داراى دو غیبت هستند: 

امام زمان (عج)
1. غیبت صغرا ، 2. غیبت کبرا 

در زمان غیبت صغرا که حضرت از چشم مردم پنهان بودند، نواب اربعه، واسطه بین امام و مردم بودند و سؤالات و مشکلاتشان توسط این نواب به حضرت گزارش مى‌شد و حضرت جواب مى‌دادند.

با پایان یافتن غیبت صغرا، ارتباط مردم توسط نواب با حضرت قطع و غیبت کبراى حضرت شروع شد. خصوصیت این دوران، این است که کسى نمى‌تواند ادعا کند که من نایب خاص حضرت هستم و با حضرت ارتباط دارم، چون هر کس چنین ادعا کند، به فرموده خود حضرت، دروغ‌گو مى‌باشد. «الا فمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفیانى و ... فهو کذاب مفترى». 

نکته دوم

 در طول غیبت کبرا، انسان‌هاى صالح و بزرگى از علما و مردم باتقوا. توفیق زیارت آن حضرت نصیبشان شده است. گرچه در اکثر این تشرفات، در لحظه تشرف، حضرت را نشناخته‌اند و بعد از رفتن حضرت متوجه شده‌اند که چه توفیق بزرگى نصیبشان گشته بود و یوسف زهرا سلام‌اللّه‌علیها را نشناختند. 

نکته سوم:  

در زمان غیبت محل زندگى و استقرار حضرت بر ما پوشیده است و اصولاً راه از طرف ما براى رسیدن خدمت حضرت بسته است. خود حضرت اگر کسى را لایق بدانند، یا به مصلحت شخص باشد توفیق تشرف به محضرشان را عنایت مى‌کنند. 

نکته چهارم:  

ما براى رسیدن به خدمت حضرت، وظیفه و تکلیفى نداریم که حتماً لازم باشد عملى را مدت‌ها انجام دهیم تا حضرت را ببینیم. وظیفه ما این است که تکالیف شرعى و الهى خود را انجام دهیم. طورى باشیم که رفتار و کردار ما مورد پسند و رضایت حضرت قرار بگیرد و خود را براى یارى حضرت و ظهور حضرت آماده کنیم. کسى که قبلاً خود را آماده نکرده باشد، نمى‌تواند آن‌روز جزو یاران حضرت باشد.

در زمان غیبت، به صورت عادى دیدار آن بزرگوار (که همراه با شناخت باشد) امکان ندارد؛ مگر در مواردى که به صلاح و مصلحت باشد 

نکته پنجم: 

 تشرف خدمت حضرت صاحب‌الزمان علیه‌السلام، هم در بیدارى امکان دارد و هم در عالم خواب و روِیا.

روح انسان اگر نورانیتى پیدا کند و طهارت معنوى و باطنى تحصیل نماید، امکان دیدار نیز فراهم مى‌شود. اگر انسان تشنه دیدار حضرت بوده، و در عمل هم صداقت داشته باشد، این شخص امکان دارد که در بیدارى و یا عالم روِیا به خدمت حضرت برسد و از ناحیه حضرت به او توجهى بشود. 

ارتباط با حضرت مهدی(عج)چگونه است ؟ 

ارتباط با حضرت به دو صورت مطرح مى‌شود:

الف. ارتباط روحى: انسان از لحاظ روحى احساس مى‌کند به حضرت نزدیک شده است.

این به دو رکن اساسى نیاز دارد: 

1. معرفت هر‌چه بیش‌تر و عمیق‌تر به حضرت(عج)

2. عمل به وظایف دینى به ویژه انجام واجبات (به‌خصوص نماز اول وقت) و ترک محرمات (به‌ویژه در اموال و رعایت حلال و حرام).

در کنار این دو رکن، یاد کردن حضرت در زمان‌هاى مختلف و دعا براى وجود مقدس ایشان و زمینه‌سازى نیز داراى اهمیت است.

ب. ملاقات و دیدار: در زمان غیبت، به صورت عادى دیدار آن بزرگوار (که همراه با شناخت باشد) امکان ندارد؛ مگر در مواردى که به صلاح و مصلحت باشد. براى این نوع ارتباط هر چند رفتن چهل شب به مسجد جمکران در میان مردم معروف است؛ ولى به نظر مى‌رسد رعایت حدود دینى همراه با توسل و استغاثه به آن حضرت، راه صحیح‌ترى باشد. البته باید دانست که اگر صلاح نباشد، دیدار نیز اتفاق نمى‌افتد.

بخش مهدویت تبیان

اعمال شب و روز نیمه شعبان

اعمال شب و روز نیمه شعبان 

 

دعا و نیایش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکى است. از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که از امام محمدباقر علیه‌السلام در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شب‌ها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مى‌فرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مى‌آمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند. و آن شبى است که قرار داده حق تعالى آن را از براى ما به مقابل آن که قرار داده شب قدر را براى پیغمبر ما صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله. پس کوشش کنید در دعا و ثنا بر خداى تعالی و از جمله برکات این شب مبارک آن است که ولادت با سعادت حضرت صاحب عصر امام زمان ارواحُنا لَهُ الفداء در سحر این شب سال دویست و پنجاه و پنج در سامراء واقع شده و باعث مزید شرافت این شب مبارک شده است .

 

براى شب نیمه شعبان چند عمل وارد شده است: 

1- غسل، که باعث تخفیف گناهان مى‌شود.  

2- احیاء این شب به نماز و دعا و استغفار. و در روایت است که هر کس این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى که دل‌ها بمیرند. 

 

3- زیارت امام حسین علیه السلام است که افضل اعمال این شب  

دعا و نیایش

4- خواندن دعایی که شیخ و سیّد نقل کرده‌اند و به منزله زیارت امام زمان صلوات الله و سلامُه عَلَیْهِ است. 

اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا (هذِهِ) وَ مَوْلُودِها

خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آن کس که در آن به دنیا آمده

وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ کَلِمَتُکَ

و حجتت و موعود آن که همراه کردى به فضیلت این شب فضیلت دیگرى و بدین سبب تمام شد کلمه تو

صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ وَلا مُعَقِّبَ لاِیاتِکَ نُورُکَ الْمُتَاَلِّقُ

به راستى و عدالت تغییر دهنده‌اى براى کلمات تو نیست و پس زننده‌اى براى آیات تو نیست آن نور درخشانت

وَ ضِیاَّؤُکَ الْمُشْرِقُ وَ الْعَلَمُ النُّورُ فى طَخْیاَّءِ الدَّیْجُورِ الْغائِبُ

و آن روشنى فروزانت و آن نشانه نورانى در شب تاریک ظلمانى آن پنهان

الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَ کَرُمَ مَحْتِدُهُ وَالْمَلاَّئِکَةُ شُهَّدُهُ وَاللّهُ ناصِرُهُ

غایب از انظار که ولادتش بزرگ و کریم الاصل بود و فرشتگان گواهان اویند و خدا یاور

وَ مُؤَیِّدُهُ اِذا آنَ میعادُهُ وَالْمَلاَّئِکَةُ اَمْد ادُهُ سَیْفُ اللّهِ الَّذى لا یَنْبوُ

و کمک کار او است در آن هنگام که وعده‌اش برسد و فرشتگان مددکارش باشند آن شمشیر برنده خدا که کُند نشود

وَ نُورُهُ الَّذى لا یَخْبوُ وَ ذوُالْحِلْمِ الَّذى لا یَصْبوُا مَدارُ الَّدهْرِ

و نور او که خاموش نگردد و بردبارى که کار بى رویه انجام ندهد چرخ روزگار به خاطر او گردش کند

وَ نَوامیسُ الْعَصْرِ و َوُلاةُ الاْمْرِ وَالْمُنَزَّلُ عَلَیْهِمْ ما یَتَنَزَّلُ فى لَیْلَةِ

و او و پدران معصومش نوامیس هر عصر و والیان امر خدایند در شب قدر آنچه نازل شود بر ایشان نازل گردد

الْقَدْرِ وَ اَصْحابُ الْحَشْرِ وَالنَّشْرِ تَراجِمَةُ وَحْیِهِ وَ وُلاةُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ

و آنهایند صاحبان حشر و نشر و مفسران وحى خدا و سرپرستان امر و نهى او

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى خاتِمِهْم وَ قآئِمِهِمُ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوالِمِهِمْ

خدایا پس درود فرست بر خاتم ایشان و قائمشان که در پس پرده است از عوالم آنها

اَللّهُمَّ وَ اَدْرِکَ بِنا اءَیّامَهُ وَظُهُورَهُ وَقِیامَهُ وَاجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَاقْرِنْ ثارَنا

خدایا ما را به روزگار او و زمان ظهور و قیامش برسان و از جمله یارانش قرارمان ده و خونخواهى ما را

بِثارِهِ وَاکْتُبْنا فى اَعْوانِهِ وَ خُلَصاَّئِهِ وَ اَحْیِنا فى دَوْلَتِهِ ناعِمینَ

به خونخواهى او مقرون گردان و نام ما را در زمره یاران و مخصوصانش ثبت فرما و ما را در دولتش شادکام

وَ بِصُحْبَتِهِ غانِمینَ وَ بِحَقِّهِ قآئِمینَ وَ مِنَ السُّوَّءِ سالِمینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

و متنعم و به همنشینیش بهره‌مند و به گرفتن حقش پابرجا بدار و از بدی‌ها بر کنارمان کن اى مهربان‌ترین مهربانان

وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَواتُهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ

و ستایش خاص خدا پروردگار جهانیان است و درودهاى او بر آقاى ما محمد

خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ الْمُرْسَلینَ وَ عَلى اَهْلِ بَیْتِهِ الصّادِقینَ وَ عِتْرَتِهَ

خاتم پیمبران و مرسلین و بر خاندان راستگو و عترت حقگویش باد

النّاطِقینَ وَالْعَنْ جَمیعَ الظّالِمینَ واحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ .

خاتم پیمبران و مرسلین و بر خاندان راستگو و عترت حقگویش باد

النّاطِقینَ وَالْعَنْ جَمیعَ الظّالِمینَ واحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ .

و از رحمت خود دور ساز تمام ستمکاران را و میان ما و ایشان داورى کن اى محکم‌ترین حکم کنندگان. 

 

دعا و نیایش

5- دعای تعلیم داده شده از حضرت صادق علیه السلام در شب نیمه شعبان . 

اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ الْعَلِىُّ الْعَظیمُ الْخالِقُ

خدایا تویى زنده پاینده والاى بزرگ آفریننده

الرّازِقُ الْمُحْیِى الْمُمیتُ الْبَدىَّءُ

و روزى دهنده زنده کننده و میراننده آغاز کننده

الْبَدیعُ لَکَ الْجَلالُ وَ لَکَ الْفَضْلُ وَ لَکَ الْحَمْدُ وَ لَکَ الْمَنُّ وَ لَکَ الْجُودُ

و پدید آورنده، براى تو است بزرگى و از آن تو است فضیلت و ستایش و از آن تو است نعمت و جود

وَ لَکَ الْکَرَمُ وَ لَکَ الاْمْرُ وَ لَکَ الْمَجْدُ وَ لَکَ الْشُّکْرُ وَحْدَکَ لاشَریکَ لَکَ

و خاص تو است بزرگوارى و از تو است فرمان و شوکت و خاص تو است سپاسگزارى که یگانه‌اى و شریکى برایت نیست

یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ

اى یگانه‌اى یکتا اى بى‌ نیاز اى که فرزندى ندارد و فرزند کسى نباشد و نیست برایش

کُفُواً اَحَدٌ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاْغفِرْ لى وَارْحَمْنى وَاکْفِنى

همتایى هیچ کس. درود فرست بر محمد و آل محمد و بیامرز مرا و به من رحم کن و کفایت کن

ما اَهَمَّنى وَاقْضِ دَیْنى وَ وَسِّعْ عَلَىَّ فى رِزْقى فَاِنَّکَ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ

از من آنچه فکر مرا به خود مشغول کرده و قرضم را ادا کن و در روزیم گشایش ده زیرا که تو در این شب

کُلَّ اَمْرٍ حَکیمٍ تَفْرُقُ وَ مَنْ تَشاَّءُ مِنْ خَلْقِکَ تَرْزُقُ فَارْزُقْنى وَ اَنْتَ

هر کار محکمى را از هم جدا کنى و هر یک از مخلوقات خود را بخواهى روزى دهى پس روزیم ده که تو

خَیْرُ الرّازِقینَ فَاِنَّکَ قُلْتَ وَ اَنْتَ خَیْرُ الْقاَّئِلینَ النّاطِقینَ وَاسْئَلوُا اللّهَ

بهترین روزى دهندگانى زیرا تو خود گفتى و تو بهترین گویندگان و ناطقان هستى که فرمودى "از خدا بخواهید از فضل او"

مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِکَ اَسْئَلُ وَ اِیّاکَ قَصَدْتُ وَابْنِ نَبِیِّکَ اعْتَمَدْتُ وَ لَکَ

پس من از فضل تو مى‌خواهم و تو را قصد کردم و به فرزند پیمبرت اعتماد کردم و به تو

رَجَوْتُ فَارْحَمْنى یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

امیدوارم پس به من رحم کن اى مهربانترین مهربانان. 

6- خوانده شود؛ دعایی که حضرت رسول صلى الله علیه و آله در این شب مى خواندند: 

اَللّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ ما یَحُولُ بَیْنَنا

خدایا بهره ما کن از ترس خود بدان اندازه که حائل شود میان ما

وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ مِنْ طاعَتِکَ ما تُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَکَ وَ مِنَ الْیَقینِ ما

و نافرمانیت و از اطاعت خویش بدان مقدار که ما را به خشنودى و رضوان تو برساند و از یقین بدان

یَهُونُ عَلَیْنا بِهِ مُصیباتُ الدُّنْیا اَللّهُمَّ اَمْتِعْنا بِاَسْماعِنا وَ اَبْصارِنا

حد که به وسیله آن ناگواری‌هاى دنیا بر ما آسان گردد خدایا ما را به گوش‌هایمان و دیده‌هامان

وَ قُوَّتِنا ما اَحْیَیْتَنا وَاجْعَلْهُ الْوارِثَ مِنّا وَاجْعَلْ ثارَنا عَلى مَنْ ظَلَمَنا

و نیرویمان تا زنده‌ایم بهره‌مند ساز و آن را وارث ما گردان و خون ما را به گردن کسى انداز که بر ما ستم کرده

وَانْصُرنا عَلى مَنْ عادانا وَلا تَجْعَلْ مُصیبَتَنا فى دینِنا وَلا تَجْعَلِ

و یارى ده ما را بر کسى که با ما دشمنى کند و مصیبت ما را در دینمان قرار مده و دنیا

الدُّنْیا اَکْبَرَ هَمِّنا وَلا مَبْلَغَ عِلْمِنا وَلا تُسَلِّطْ عَلَیْنا مَنْ لا یَرْحَمُنا

را بزرگترین اندوه ما قرار مده و نیز آخرین حد دانش ما قرارش مده و مسلط مکن بر ما کسى را که بر ما رحم نکند

بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

به رحمتت اى مهربانترین مهربانان

و این دعاى جامع کاملى است و خواندن آن در اوقات دیگر نیز غنیمت است و از عوالى اللئالى نقل شده که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله همیشه این دعا را مى‌خواندند. 

7- صلوات هر روز را که در وقت زوال وارد شده خوانده شود. 

 

8- دعاى کمیل را که در این شب وارد شده است، خوانده شود. 

 

9- هر یک از اذکار "سُبْحانَ اللّهِ" ، "الْحَمْدُلِلّهِ" ، "اللّهُ اَکْبَرُ" وَ "لا اِلهَ اِلا اللّهُ" صد مرتبه گفته شود، تا خداوند تعالى گناهان گذشته او را بیامرزد و برآورد حاجت‌هاى دنیا و آخرت او را. 

                                                                                                              10- شیخ در مصباح از ابویحیى در ضمن خبرى در فضیلت شب نیمه شعبان روایت کرده که از مولاى خودم حضرت صادق علیه السلام پرسیدم که بهترین دعاها در این شب چیست؟ فرمود: پس از آن که بجا آوردى نماز عشا را، دو رکعت نماز اقامه کن که در رکعت اول حمد و سُوره قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود و در رکعت دوم حمد و سوره توحید خوانده شود.  و باعث آمرزش گناهان است و هر کس بخواهد با او مصافحه کند روح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر زیارت کند آن حضرت را در این شب و اَقَلِّ زیارت آن حضرت آن است که به بامى برآید و به جانب راست و چپ نظر کند پس سر به جانب آسمان بلند کند و زیارت کند آن حضرت را به این کلمات: "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ." و هر کس در هر کجا باشد در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیت زیارت کند امید است که ثواب حجّ و عُمره براى او نوشته شود . 

 
پس از سلام، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها گفته شود. پس از آن این دعا خوانده شود: 
دعا و نیایش

یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِ

اى که به سوى او است پناه بندگان در کارهاى اندوه خیز و به سوى او پناه برند خلایق در پیش آمدهاى ناگوار

یا عالِمَ الْجَهْرِ وَالْخَفِیّاتِ وَ یا مَنْ لا تَخْفى عَلَیْهِ خَواطِرُ الاْوْهامِ

اى داناى آشکار و نهان و اى که بر او پنهان نماند اندیشه‌هایى که در دل‌ها افتد

وَ تَصَرُّفُ الْخَطَراتِ یا رَبَّ الْخَلایِقِ وَالْبَرِیّاتِ یا مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ

و تصرف کردن آن خاطرات اى پروردگار خلایق و آفریدگان اى که ملکوت

الاْرَضینَ وَالسَّمواتِ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَمُتُّ اِلَیْکَ بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ

زمین‌ها و آسمان‌ها به دست او است تویى خدایى که معبودى جز تو نیست به سویت توسل جویم به کلمه "لا اله الا انت"

فَیا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اجْعَلْنى فى هِذِهِ اللَّیْلَةِ مِمَّنْ نَظَرْتَ اِلَیْهِ

پس اى خدایى که معبودى جز تو نیست بگردان مرا در این شب از کسانى که به سویش نگریسته و مورد

فَرَحِمْتَهُ وَ سَمِعْتَ دُعاَّئَهُ فَاَجَبْتَهُ وَ عَلِمْتَ اسْتِقالَتَهُ فَاَقَلْتَهُ

رحم خویش قرارش داده و دعایش شنیده و اجابت کرده و پشیمانیش را دانسته پس او را پذیرفته‌اى

وَ تَجاوَزْتَ عَنْ سالِفِ خَطیئَتِهِ وَ عَظیمِ جَریرَتِهِ فَقَدِ اسْتَجَرْتُ بِکَ

و از خطاهاى گذشته‌اش و گناه بزرگش در گذشته‌اى پس من از گناهانم به تو پناهنده شده

مِنْ ذُنُوبى وَ لَجَاْتُ اِلَیْکَ فى سَتْرِ عُیُوبى اَللّهُمَّ فَجُدْ عَلَىَّ بِکَرَمِکَ

و به تو ملتجى گشته‌ام در این که عیوبم را بپوشانى خدایا پس جود کن بر من به کرم خود

وَ فَضْلِکَ وَاحْطُطْ خَطایاىَ بِحِلْمِکَ وَ عَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْنى فى هذِهِ

و فضلت و بریز خطاهاى مرا به بردبارى و گذشت خویش و فراگیر مرا در این

اللَّیْلَةِ بِسابِغِ کَرامَتِکَ وَاجْعَلْنى فیها مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ الَّذینَ اجْتَبَیْتَهُمْ

شب به فراوان کرمت و بگردان مرا در این شب از آن دوستانت که آنان را براى طاعت خویش برگزیده

لِطاعَتِکَ وَاخْتَرْتَهُمْ لِعِبادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خالِصَتَکَ وَ صِفْوَتَکَ

و براى پرستشت انتخاب فرمودى و ایشان را جزء خاصان درگاه و برگزیدگانت قرار دادى

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ سَعَدَ جَدُّهُ وَ تَوَفَّرَ مِنَ الْخَیْراتِ حَظُّهُ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ

خدایا بدار مرا از آن کسانى که کوشش به جایى رسیده و از نیکی‌ها بهره فراوان نصیبش گشته و مرا از کسانی قرار ده

سَلِمَ فَنَعِمَ وَ فازَ فَغَنِمَ وَاکْفِنى شَرَّ ما اَسْلَفْتُ وَاعْصِمْنى مِنَ الاِْزدِیادِ

که تندرست شده و متنعم و رستگار و بهره‌مند گشته و کفایت کن مرا از شر آنچه کرده‌ام و نگاهم دار از افزودن

فى مَعْصِیَتکَ وَ حَبِّبْ اِلَىَّ طاعَتَکَ وَ ما یُقَرِّبُنى مِنْکَ وَ یُزْلِفُنى عِنْدَکَ

در نافرمانیت و دوست گردان نزد من فرمانبرداریت را و آنچه مرا به تو نزدیک و مقرب درگاهت گرداند

سَیِّدى اِلَیْکَ یَلْجَاءُ الْهارِبُ وَ مِنْکَ یَلْتَمِسُ الطّالِبُ وَ عَلى کَرَمِکَ

آقاى من به سوى تو پناه آرد شخص گریز پاى و از تو عاجزانه طلب کند جوینده و بر کرم تو

یُعَوِّلُ الْمُسْتَقیلُ التّائِبُ اَدَّبْتَ عِبادَکَ بالتَّکَرُّمِ وَ اَنْتَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ

تکیه کند شخص عذرخواه و توبه کننده ادب کردى بندگانت را به کرم ورزى به آنها و تو کریم‌ترین کریمانى

وَ اَمَرْتَ بِالْعَفْوِ عِبادَکَ وَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ اَللّهُمَّ فَلا تَحْرِمْنى

و تو خود به بندگانت دستور گذشت دادى و خود آمرزنده و مهربانى خدایا پس مرا از آنچه از

ما رَجَوْتُ مِنْ کَرَمِکَ وَلا تُؤْیِسْنى مِنْ سابِغِ نِعَمِکَ وَلا تُخَیِّبْنى مِنْ

کرمت امید دارم محرومم مکن و از نعمت‌هاى ریزانت مایوسم مدار و از بهره‌هاى فراوانت که در

جَزیلِ قِسَمِکَ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ لاِهْلِ طاعَتِکَ وَاجْعَلْنى فى جُنَّةٍ مِنْ

این شب براى فرمانبردارانت مقرر داشته‌اى بى بهره‌ام مساز و مرا در پناهگاه محکمى از آزار مخلوقات

شِرارِ بَرِیَّتِکَ رَبِّ اِنْ لَمْ اَکُنْ مِنْ اَهْلِ ذلِکَ فَاَنْتَ اَهْلُ الْکَرَمِ وَالْعَفْوِ

شرورت قرار ده پروردگارا اگر من چنین شایستگى ندارم ولى تو شایسته کرم و گذشت و

وَالْمَغْفِرَةِ وَ جُدْ عَلَىَّ بِما اَنْتَ اَهْلُهُ لا بِما اَسْتَحِقُّهُ فَقَدْ حَسُنَ ظَنّى

آمرزشى و فرو ریز بر من بدانچه تو شایسته آنى نه بدانچه من سزاوار آنم زیرا به راستى گمان من نیک است

بِکَ وَ تَحَقَّقَ رَجاَّئى لَکَ وَ عَلِقَتْ نَفْسى بِکَرَمِکَ فَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ وَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ

و امیدم درباره تو محکم شده و جانم به سر رشته کرم تو آویخته است پس تویى مهربان‌ترین مهربانان و کریم‌ترین کریمان

اَللّهُمَّ وَاخْصُصْنى مِنْ کَرَمِکَ بِجَزیلِ

خدایا مرا مخصوص بدار از کرم خویش به بهره‌هاى فراوان

قِسَمِکَ وَاَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَاغْفِر لِىَ الَّذنْبَ الَّذى یَحْبِسُ عَلَىَّ الْخُلُقَ

و تقسیم‌هاى شایانت و از کیفر تو به عفوت پناه مى‌برم و بیامرز برایم آن گناهى را که عادت بد(مانند دروغ) را بر من حبس کند

وَ یُضَیِّقُ عَلىَّ الرِّزْقَ حَتّى اَقُومَ بِصالِحِ رِضاکَ وَ اَنْعَمَ

و روزى را بر من تنگ سازد تا من به خشنودى شایسته تو اقدام کنم و به عطاى فراوانت

بِجَزیلِ عَطاَّئِکَ وَاَسْعَدَ بِسابِغِ نَعْماَّئِکَ فَقَدْ لُذْتُ بِحَرَمِکَ

متنعم گردم و به نعمت‌هاى بسیارت خوشبخت شوم زیرا من به آستان تو پناه آوردم

وَ تَعَرَّضْتُ لِکَرَمِکَ وَاسْتَعَذْتُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ بِحِلْمِکَ مِنْ

و به کرم تو آویختم و به گذشت تو پناه جستم از ترس کیفرت و به بردباریت پناه جستم از

غَضَبِکَ فَجُدْ بِما سَئَلْتُکَ وَاَنِلْ مَا الْتَمَسْتُ مِنْکَ اَسْئَلُکَ بِکَ لابِشَىءٍ

خشمت پس به من عطا کن آنچه را از تو خواستم و به من برسان آنچه را از تو خواهش کردم تو را به خودت سوگند دهم چون چیزى

هُوَ اَعْظَمُ مِنْکَ

از تو بزرگتر نیست.

پس به سجده مى روى و 20 مرتبه یا رَبِّ ، 7 مرتبه یا اَللّهُ، 7 مرتبه لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ، 10 مرتبه ما شآءَ اللّهُ، 10 مرتبه لاقُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ، و 10 مرتبه صلوات مى فرستى بر پیغمبر و آل او علیهم السلام و حاجت خود را از خدا بخواه. سوگند به خدا که اگر به سبب این عمل به عدد قطرات باران حاجت بخواهى هر آینه برساند به تو خداوند عزوجل آن حاجت‌ها را به کَرَم عَمیم و فَضْل جَسیمِ خود. 

 

دعا و نیایش

11- شیخ طوسى و کفعمى فرموده‌اند که در این شب این دعا خوانده شود:

اِلهى تَعَرَّضَ لَکَ فى هذَا اللَّیْلِ الْمُتَعَرِّضُونَ

خدایا خواهندگان در این شب به درگاه تو آمدند

وَ قَصَدَکَ الْقاصِدُونَ وَ اَمَّلَ فَضْلَکَ وَ مَعْرُوفَکَ الطّالِبُونَ وَ لَکَ فى

و قاصدان تو را مقصد خویش قرار دادند و خواهشمندان فضل و نیکى تو را آرزو کردند و تو در

هذَا اللّیْلِ نَفَحاتٌ وَ جَواَّئِزُ وَ عَطایا وَ مَواهِبُ تَمُنُّ بِها عَلى مَنْ تَشاَّءُ

این شب بخشش‌ها و جوایز و عطاهایى و بهره‌هایى دارى که به هر یک از بندگانت بخواهى

مِنْ عِبادِکَ وَ تَمْنَعُها مَنْ لَمْ تَسْبِقْ لَهُ الْعِنایَةُ مِنْکَ وَها اَنَا ذا عُبَیْدُکَ

عطا خواهى کرد و از آن کس که عنایت تو نسبت به او سبقت نگرفته است آن را باز دارى و من اینک آن بنده کوچک

الْفَقیرُ اِلَیْکَ الْمُؤَمِّلُ فَضْلَکَ وَ مَعْرُوفَکَ فَاِنْ کُنْتَ یا مَولاىَ تَفَضَّلْتَ

و نیازمند درگاه تو و آرزومند فضل و نیکى تو هستم پس اى مولاى من اگر بنا دارى

فى هذِهِ اللَّیْلَةِ عَلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ عُدْتَ عَلَیْهِ بِعائِدَةٍ مِنْ عَطْفِکَ

در این شب بر کسى از خلق خویش تفضلى فرمایى و جایزه‌اى از روى مهر و عطوفت به او بدهى

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْخَیِّرینَ

پس درود فرست بر محمد و آل محمد آن پاکان پاکیزه برگزیده برتر

الْفاضِلینَ وَجُدْ عَلَىَّ بِطَولِکَ وَ مَعْرُوفِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللّهُ

و از نعمت و نیکى خویش بر من نیز لطف فرما اى پروردگار جهانیان و درود خدا

عَلى مُحَمَّدٍخاتَمِ النَّبیّینَ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً اِنَّ اللّهَ حَمیدٌ مَجیدٌ

بر محمد خاتم پیمبران و بر آل پاکش و تحیت فراوان که همانا خداوند ستوده و بزرگوار است

اَللّهُمَّ اِنّى اَدْعُوکَ کَما اَمَرْتَ فَاسْتَجِبْ لى کَما وَعَدْتَ اِنَّکَ

خدایا من تو را مىخوانم چنانچه دستور فرمودى پس دعایم را مستجاب کن چنانکه وعده فرمودى که

لا تُخْلِفُ الْمیعادَ.

به راستى تو خلف وعده نمىکنى .

و این دعائیست که در سحرها در عقب نماز شفع خوانده مىشود. 

12- بجا آورده شود سجده‌ها و دعاهایى را که از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که در سجده می‌گفتند: 

سَجَدَ لَکَ سَوادى وَ خَیالى وَ آمَنَ بِکَ فؤادى هذِهِ یَداىَ وَ ماجَنَیْتُهُ

به خاک افتاد براى تو سراپایم و اندیشه‌ام و ایمان آورد به تو دلم، این است هر دو دستم و آنچه جنایتى که

عَلى نَفْسى یا عَظیمُ [عَظیماً] تُرْجى لِکُلِّ عَظیمٍ اِغْفِرْ لِىَ الْعَظیمَ فَاِنَّهُ لایَغْفِرُ

بر خویش کردم اى بزرگى که در هر کار بزرگى امید به او است بیامرز گناه بزرگم را که نیامرزد

الذَّنْبَ الْعَظیمَ اِلا الرَّبُّ الْعَظیمُ

گناه بزرگ را جز پروردگار بزرگ

پس، از سجده سر برمی‌داشتند و دوباره به سجده می‌رفتند و می‌گفتند:

اَعُوذُ بُنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَضائَتْ لَهُ السَّمواتُ

پناه برم به نور ذات تو که روشن شد به او آسمان‌ها

وَالاْرَضُونَ وَانْکَشَفَتْ لَهُ الظُّلُماتُ وَ صَلَحَ عَلْیْهِ اَمرُ الاْوَّلینَ

و زمین‌ها و برچیده شد به او تاریکی‌ها و اصلاح شد به او کار اولین

وَالاْخِرینَ مِنْ فُجاءَةِ نَقِمَتِکَ وَ مِنْ تَحْویلِ عافِیَتِکَ وَ مِنْ زَوالِ

و آخرین از ناگهانى رسیدن عذابت و از پا برجا شدن تندرستى تو و از زائل شدن

نِعْمَتِکَ اَللّهُمَّ ارْزُقْنى قَلْباً تَقِیّاً نَقِیّاً وَ مِنَ الشِّرْکِ بَریئاً لا کافِراً ولا شَقِیّاً

نعمتت خدایا روزیم گردان دلى پاک و پاکیزه و مبراى از شرک که نه کافر باشد و نه اهل شقاوت

سپس بر خاک می‌نهاد دو طرف صورت خود را و می‌گفت:

عَفَّرْتُ وَجْهى فِى التُّرابِ

مالیدم به خاک رویم را

وَ حُقَّ لى اَنْ اَسْجُدَ لَکَ.

و بر من سزا است که برایت سجده کنم .

پس از این اعمال رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود امشب شبى است که در آن قسمت مى شود روزی‌ها، و در آن نوشته مى شود اَجَلْ‌ها، و در آن نوشته مى شود روندگان به حج. همانا خداى تعالى در این شب مى آمرزد از بندگان خود، بیشتر از عدد موهاى بُزهاى قبیله کَلْب و مى فرستد خداى تعالى ملائکه خود را از جانب آسمان به سوى زمین در مکه. 

دعا و نیایش

13- نماز جناب جعفر را به جا آورده شود.  

14- بجا آورده شود نمازهاى این شب، از جمله نمازی که روایت کرده ابویحیى صَنْعانى از حضرت باقر و صادق عَلیهِماالسَّلام و هم روایت کرده‌اند از آن دو بزرگوار سى نفر از کسانى که مورد وثوق و اعتماد است به ایشان که آن دو بزرگوار فرمودند که هرگاه شب نیمه شعبان شد پس بجا آور چهار رکعت نماز، بخوان در هر رکعت حمد و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ صد مرتبه پس چون فارغ شدی بگو : 

 

 اَللّهُمَّ اِنّى اِلَیْکَ فَقیرٌ وَمِنْ 

خدایا من به درگاهت نیازمندم و از

عَذاِبکَ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ اَللّهُمَّ لا تُبَدِّلْ اِسْمى وَلا تُغَیِّرْ جِسْمى

عذاب و شکنجه‌ات ترسان و پناه خواهم خدایا نامم را (از زمره موحدان) عوض مکن و جسمم را دگرگون مکن

وَلاتَجْهَدْ بَلاَّئى وَلا تُشْمِتْ بى اَعْداَّئى اَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عِق ابِکَ

و آزمایشم را سخت مکن و دشمن شادم مفرما پناه مىبرم به عفوت از کیفرت

وَ اَعُوذُ بِرَحْمَتِکَ مِنْ عَذابِکَ وَ اَعُوذُ بِرِضاکَ مِنْ سَخَطِکَ وَ اَعُوذُبِکَ

و پناه مىبرم به رحمتت از عذابت و پناه مىبرم به خشنودیت از خشمت و پناه مى برم

مِنْکَ جَلَّ ثَناَّؤُکَ اَنْتَ کَما اَثْنَیْتَ عَلى نَفْسِکَ وَ فَوْقَ ما یَقُولُ الْقآئِلُونَ.

به خودت از خودت مدح تو والا است و تو چنانى که خود ثناى خود کرده‌اى و بالاتر از آنى که مردم گویند.

 

روز نیمه شعبان

عید مولود شریف امام دوازدهم مَوْلانا وَ اِمامُنا الْمَهْدِىُّ حضرت حجّة بن الحسن صاحبُ الزَّمان صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ است :

وَ یُسْتَحَبُّ زِیارَتُهُ علیه السلام فى کُلِّ زَمانٍ وَ مَکانٍ وَ الدُّعآءُ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ عِنْدَ

و مستحب است زیارت آن حضرت علیه السلام در هر زمان و مکان و در هر جا و دعا براى تعجیل ظهور آن حضرت در هنگام

زِیارَتِهِ وَ تَتَاَکَّدُ زِیارَتُهُ فِى السِّرْدابِ بِسُرَّمَنْ رَاى وَ هُوَالْمُتَیَقَّنُ ظُهُورُهُ

زیارت و بخصوص تاکید شده به زیارت آن حضرت در سرداب سامراء، و ظهور آن حضرت

وَ تَمَلُّکُهُ وَ اَنَّهُ یَمْلاَُ الاْرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا

و فرمانروائیش مسلم است و او است که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر شده باشد از ستم و بیدادگرى

قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

نتواند جز تو اى مهربان‌ترین مهربانان.

 تبیان

 

شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج)

شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج) 

دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - در نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر «سامرأ» دیده به جهان گشود. (1) او همنام پیامبر اسلام (م ح م د) و همکنیه آن حضرت (ابوالقاسم) است. (2) ولى پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلى او نهى فرموده‏اند. (3)

از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4)، بقیة الله است (5) و مشهورترین آنها «مهدى» مى‏باشد. (6)

پدرش، پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است (7) که بنام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. (8) میزان فضیلت و معنویست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر امام هادى - علیه السلام - که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مى‏نامید. (9)

حضرت مهدى دو دوره غیبت داشت: یکى کوتاه مدّت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدّت (غیبت کبرى). اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید. (10)

تولد حضرت مهدى (ع) از دیدگاه علماى اهل سنت

چنانکه در صفحات آینده توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانى که از پیامبر اکرم (ص) رسیده، علماى اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدى را انکار مى‏کنند و مى‏گویند: شخصیتى که پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت! (11)

با این حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته‏اند. بعضى از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفى کرده‏اند. (12)

دیدار حضرت مهدى (ع)

چنانکه در سیره امام حسن عسکرى - علیه السلام - بتفصیل نگاشتیم، از آنجا که حکومت ستمگر عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و کشتن او، خانه امام را سخت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بر اساس طرح دقیق و منظمى که پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.

مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکرى - علیه السلام - رسیده که از نزدیک شاهد تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بوده است. اما باید توجه داشت که این پنهانکارى به آن معنا نیست که بعدها یعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه - چنانکه یک نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسکرى نوشتیم - افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل مى‏شدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.

دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کرده‏اند (13)، ولى شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکرى - علیه السلام - با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:

«حسن بن ایوب بن نوح» (14) مى‏گوید:

ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسکرى - علیه السلام - رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید (یکى از وکلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض کرد: مى‏خواهم از موضوعى سؤال کنم که درباره آن از من داناترى.

امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مى‏خواهید به شما بگویم که براى چه به اینجا آمده‏اید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمده‏اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه که شبیه‏ترین مردم به امام عسکرى - علیه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:

«این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک مى‏شوید و دینتان تباه مى‏گردد...» (15).

علل سیاسى - اجتماعى غیبت

شکى نیست که رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتى میسر است که آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین مردم ثمرى نخواهد داشت.

متأسفانه فشارها و تضییقاتى که بویژه از زمان امام جواد - علیه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیتهاى فوق العاده‏اى که برقرار گردید - به طورى که فعالیتهاى امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید - نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندى از هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازینرو حکمت الهى اقتضا کرد که پیشواى دوازدهم، بتفصیلى که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعى که آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.

البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولى شاید نکته‏اى که گفتیم رمز اساسى غیبت باشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تکیه شده است:

الف - آزمایش مردم‏

چنانکه مى‏دانیم یکى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شکوفا گردد.

در اثر غیبت حضرت مهدى، مردم آزمایش مى‏شوند: گروهى که ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مى‏شود و دستخوش شک و تردید مى‏گردند و کسانى که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پخته‏تر و شایسته‏تر مى‏گردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مى‏گردند.

امام موسى بن جعفر - علیه السلام - فرمود: هنگامى که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسى شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى که گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مى‏گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش مى‏کند...(16)

از سخنان پیشوایان اسلام بر مى‏آید که آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدى، از سخت‏ترین آزمایشهاى الهى است (17). و این سختى از دو جهت است:

9 1 - از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانى مى‏شود بسیارى از مردم دستخوش شک و تردید مى‏گردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شک مى‏کنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، کسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نمى‏ماند. پیامبر اسلام ضمن حدیث مفصلى مى‏فرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش غایب مى‏شود و جز کسانى که خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمى‏مانند (18).

2 - از نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار که در دوران غیبت رخ مى‏دهد و مردم را دگرگون مى‏سازد، به طورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، کارى سخت دشوار مى‏گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مى‏گیرد. (19)

ب - حفظ جان امام

خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مى‏شد، او را مى‏کشتند (چنانکه تفصیل آن را نوشتیم). بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مى‏افتد و به انجام مأموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمى‏گردد.

«زراره»، یکى از یاران امام صادق - علیه السلام - مى‏گوید: امام صادق - علیه السلام - فرمود: امام منتظر، پیش از قیام خویش مدّتى از چشمها غایت خواهد شد.

عرض کردم: چرا؟

فرمود: بر جان خویش بیمناک خواهد بود .(20)

ج - آزادى از یوغ بیعت با طاغوتهاى زمان

پیشواى دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمى‏شناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل مى‏کند و دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظه‏اى اجرا مى‏کند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسى و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقى نمى‏ماند.

«حسن بن فضّال» مى‏گوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مى‏بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام حسن عسکرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مى‏گردند اما او را نمى‏یابند.

عرض کردم: چرا غایب مى‏شود؟

فرمود: براى اینکه وقتى با شمشیر قیام مى‏کند، بیعت کسى در گردن وى نباشد. (21)

غیبت صغرى و کبرى

چنانکه گفتیم، غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مى‏شود: «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى».

غیبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرین نایب خاص امام) یعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غیبت صغرى، ارتباط شیعیان با امام بکلى قطع نبود و آنان، به گونه‏اى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.

توضیح آنکه: در طول این مدّت، افراد مشخصى (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان مى‏توانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل شوند. ازینرو مى‏توان گفت در این مدّت، امام، هم غایب بود و هم نبود.

این دوره را مى‏توان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت کبرى دانست که طى آن، ارتباط شیعیان با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.

اگر غیبت کبرى یکباره و ناگهان رخ مى‏داد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازیهاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد. (23)

با سپرى شدن دوره غیبت صغرى، غیبت کبرى و دراز مدّت امام آغاز گردید که تاکنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانى که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.

غیبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتابهاى حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا مى‏کنیم:

1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - فرمود:

(امام) غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانى‏تر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مى‏مانند که داراى یقینى استوار و معرفتى کامل باشند. (24)

2 - امام باقر - علیه السلام - فرمود:

(امام) قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...(25)

3 - ابوبصیر مى‏گوید، به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم: امام باقر مى‏فرمود: قائم آل محمد (ص) دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانى‏تر از دیگرى خواهد بود.

امام صادق - علیه السلام - فرمود: بلى، چنین است...(26)

4 - حضرت صادق - علیه السلام - فرمود:

امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یکى کوتاه مدّت و دیگرى دراز مدّت...(27)

سیر تاریخ، صحت این پیشگوییها را تأیید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى دو گانه امام عینیت یافت.

نواب خاص (28)

نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نوّاب اربعه» نامیده شده‏اند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى،

2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمرى،

3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى،

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.

البته امام زمان - علیه السلام - وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مى‏رساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (30) صادر مى‏شده است. (31) و یا - آن گونه که بعضى از محققان احتمال داده‏اند - سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عامّ و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشته‏اند (32). مانند:

محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع (33)، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (34)، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (35)، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى (36).

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى

عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامرّأ، «عسکرى» نیز نامیده مى‏شد. در محافل شیعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) یاد مى‏شد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مى‏کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مى‏دادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مى‏رساند. (37)او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (38) گفتنى است که عثمان بن سعید قبلاً نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى - علیهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مى‏باشد، مى‏گوید:

روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضر و وقتى هم که حاضرم همیشه نمى‏توانم به حضر شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى فرمان ببرم؟

امام فرمود: «این ابو عَمرو (عثمان بن سعید عَمرى)، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مى‏رساند».

احمد بن اسحاق مى‏گوید: پس از رحلت امام هادى - علیه السلام - روزى به حضور امام عسکرى - علیه السلام - شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.

حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما برساند از طرف من مى‏رساند. (39)

پس از رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى انجام داد.(40) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى - علیه السلام - و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن اورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى که شرح آن در اوائل این بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:

آنچه عثمان (بن سعید) مى‏گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (42)

تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال داده‏اند او بین سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانسته‏اند. (43)

2 - محمد بن عثمان بن سعید عَمرى

محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شیعیان (44) و از یاران مورد اعتماد امام عسکرى - علیه السلام - بود، چنانکه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» که به چه کسى مراجعه کند؟ فرمود: عَمرى (عثمان بن سعید)، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مى‏رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من مى‏گویند. سخنان آنان را بشنو از آنان پیروى کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند. (45)

پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعى مبنى بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش «محمد» صادر شد. (46)

«عبد الله بن جعفر حِمیرى» مى‏گوید: وقتى که عثمان بن سعید در گذشت، نامه‏اى با هما خطى که قبلاً امام با آن با ما مکاتبه مى‏کرد، براى ما آمد که در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعید) به جاى پدر منصوب شده بود. (47)

همچنین اما، ضمن توقیعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن یعقوب»، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً مى‏زیست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است (48).

ابو جعفر تألیفاتى در فقه داشته است که پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام (و یا به دست ابو الحسن سمرى، نایب چهارم) رسیده است. (49)

محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدّت، وکلاى محلّى و منطقه‏اى را سازماندهى و بر فعالیتشان نظارت مى‏کرد و به اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع‏هاى متعددى از ناحیه امام صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. (50)

او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد، و دقیقاً در همان تاریخى که گفته بود، در گذشت. (51)

3 - ابو القاسم حسین بن روح نوبختى

در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام، جنشین من و نایب امام «ابو القاسم حسین بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید. (52)

حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نایب دوم بود و عَمرى از مدتها پیش، براى تثبیت امر نیابت او زمینه سازى مى‏کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع مى‏داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود. (53)

حسین بن روح، کتابى در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در یک مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شیعه است. (54) بعضى از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وى را تحسین کرده و مى‏گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است. (55) نوبختى در دوران حکومت «مقتدر»، خلیفه عباسى، به خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. (56) و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست. (57)

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى (58)

به فرمان امام عصر (ع) وبا وصیت و معرفى نوبختى، پس از حسین بن روح، على بن محمد سمرى منصب نیابت خاص و اداره امور شیعیان را عهده دار گردید. (60)

سمرى از اصحاب و یاران امام عسکرى - علیه السلام - بوده است. (61) او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعى از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وى صادر شد:

اى على بن محمد سمرى! خداوند در سوک فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینى خویش مگمار. دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین ازستم خواهد بود. افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانى» و «صیحه آسمانى» (62) چنین ادعایى بکند، دروغگو و افترا زننده است و هیچ حرکت و نیرویى جز به خداوند عظیم نیست. (63)

در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابو الحسن سمرى از دنیا رفت. (64) پیش از مرگش از وى پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسى را معرفى کنم. (65)

با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جدیدى در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبرى معروف است و ما در صفحات آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد.

وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص

انتخاب نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبکه ارتباطى «وکالت» بود که گفتیم از زمان پیشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسکرى - علیهما السلام - گسترش چشمگیرى یافته بود، و اینک در زمان امام قائم به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص را مى‏توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:

الف - پنهان داشتن نام و مکان امام

گرچه امکارؤیت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - در دوران غیبت صغرى براى نوّاب خاص و برخى از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایى صورت مى‏گرفت (66) امّا به دلیل مشکلات سیاسى، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى خوددارى ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوى حکومت وقت به خطر مى‏افتاد. این سیاست استتار و پنهانکارى، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایى خود امام صورت مى‏گرفت. چنانکه روزى ابتدأاو بدون اینکه سؤالى از حضرت در این باره شده باشد، توقیعى به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:

کسانى که از اسم (من) مى‏پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنندبهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مى‏سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان مى‏دهند. (67)

همچنین روزى عبید الله بن جعفر حمیرى و احمد بن اسحق اشعرى، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمى بودند، در دیدارى که با عثمان بن سعید (سفیر اوّل) داشتند از وى پرسیدند: آیا جانشین امام عسکرى - علیه السلام - را دیده است؟ وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وى از گفتن آن خوددارى کرد و گفت:

بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمى‏گویم - چه اختیارى ندارم که حلالى را حرام یا حرامى را حلال کنم - بلکه این، به دستور خود اوست، زیرا حکومت (عباسى) بر این باور است که امام عسکرى در گذشته و فرزندى از خود باقى نگذاشته است، و به همین دلیل نیز ارثیه او را بین کسانى تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند (جعفر کذاب و مادر حضرت عسکرى) و این موضوع با صبر و سکوت امام روبرو گردید، و اینک کسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار کند یا چیزى از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار مى‏گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحثها خوددارى کنید. (68)

در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختى که از بزرگان شیعیان بود، سؤاتل کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدى و حسین بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد:

آنان که او را به این مقام برگزیده‏اند، خود داناترند. کار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مکان امام را مى‏دانستم، شاید اگر در فشار قرار مى‏گرفتم، محل او را نشان مى‏دادم، ولى اگر اما زیر عباى ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمى‏زند! (69)

ب - سازماندهى وکلا

چنانکه گفتیم نمایندگان و وکلاى محلى امام در عصر غیبت - با اختیارات گوناگون و حزه‏هاى فعالیت متفاوتى که داشتند - در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشواى دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اوّل با امام تماس مى‏گرفتند، امّا در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام نیز براى آنان وجود داشت، ولى در عصر غیبت صغرى امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلاى فرعى و منطه‏اى امام در بلاد مختلف که اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت - (70) ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاصّ، انجام وظیفه مى‏کردند و نامه‏ها و سؤالات و وجوه شرعى شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب مى‏رساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردمى، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت مى‏کردند. (71)

نوّاب خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمى‏دادند ولى شیعیان از وکلاى دیگر قبض مطالبه مى‏کردند. بنا به نقل شیخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح مى‏پرداخت، و از او قبض مطالبه مى‏کرد. به دنبال شکوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد که از وى قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسیده است. (72)

ج - اخذ و توزیع اموال متعلق به امام

نوآب خاص امام، هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلاى محلى مى‏پرداختند، تحویل مى‏گرفتند و به هر طریقى که ممکن بود به امام مى‏رساندند، یا در مواردى که امام دستور مى‏داد مصرف مى‏کردند.

در روزهاى شهادت امام عسکرى - علیه السلام - گروهى از شیعیان قم و بعضى دیگر از مناطق ایران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالى را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتى از جانشین امام عسکرى پرسش کردند، بعضیها جعفر (کذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصیات پولها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلو شود که وى داراى علم امامت است یا خیر؟ وقتى که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وى خوددارى کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.

در بیرون سامرأ، پیک سرّى حضرت بقیة الله - عجل الله تعالى فرجه الشریف - آنان را به محضر امام راهنمایى کرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمامى پولها و امول را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:

بعد از این چیزى به سامرأ نیاورید. من شخصى را در بغداد معین مى‏کنم، اموال را به او مى‏دهید و توقیع توسط او صادر مى‏گردد. (73) از آن به بعد بود که امام، عثمان سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.

د - پاسخگویى به سؤالات فقهى و مشکلات عقیدتى

حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردى که شمردیم محدود نمى‏شد، بلکه دایره فعالیت آنها شامل پاسخگویى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشکلات عقیدتى و نیز میارزه علمى با شبهاتى مى‏شد که مخالفان مطرح مى‏کردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانى فکرى شیعیان مى‏کوشیدند.

نواب خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزشهاى امام و دانش بسیار بالایى که داشتند، به بهترین وجهى انجام مى‏دادند. نگاهى گذرا به کارنامه سفارت این چهار شخصیت بزگر، ابعاد گسترده کوششها و موفقیهاى آنان را در این زمینه نشان مى‏دهد.

آنان از یک سو، وسوسه‏هاى مربوط به انکار وجود امام را، از راههاى گوناگون خنثى مى‏کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهاى سرّى خود را امام بر مى‏داشتند (74) و گاهى نیز توقیعى از سوى حضرت در این باره صادر مى‏شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان مى‏شتافت. (75)

از سوى دیگر، سؤالات فقهى و شرعى شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مى‏گرفتند و به مردم ابلاغ مى‏کردند. به عنوان نمونه، مى‏توان از توقیعى نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طى آن به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینه‏هاى گوناگون پاسخ داده شده است. (76) همچنین مى‏توان توقیع مفصلى یاد کرد که در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى»، صادر گردید. (77)

از این گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم مى‏ساختند و تأکید مى‏کردند که این پاسخها را از امام آموخته‏اند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناره، پاسخ شخصى را که شبهه‏اى در مورد شهادت امام حسین - علیه السلام - مطرح کرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به یکى از شیعیان - که فکر مى‏کرد پاسخها تراوش فکرى خود اوست - اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمه مرغان هوا شرم یا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رأى و نظریه شخصى خود را اظهار کنم. مطالبى که دیروز شنیدى از حجت خدا شنیده شده است. (78)

همچینین وى در پاسخ پرسش یکى از متکلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - علیه السلام - و اینکه آیا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت در گذشته‏اند و نیز راز برترى حضرت فاطمه - علیها السلام - نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام (ص)، توضیحات روشن و قانع کننده‏اى داد که تحسین دانشمند مزبور را بر انگیخت و گفت: در این باره پاسخى از این بهتر و کوتاهتر از کسى نشنیده‏ام (79).

ه- مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت

مبارزه با غلات و مدّعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نیز باید به فعالیتهاى نواب اربعه افزود. چنانکه درسیره امام هادى توضیح دادیم، گروهى از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبیل ربوبیت والوهیت ائمه، مقاماتى براى خود ادعا مى‏کردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را مى‏گرفتند و این موضوع موجبات بد نامى شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتى براى ائمه ایجاد مى‏کرد.

در عصر غیبت صغرى، علاوه بر اینها، افراد دیگرى پیدا شدند که به دروغ مدعى سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بیمورد نموده و در مسائل فقهى و اعتقادى، سخنان گمراه کننده بر زبان مى‏راندند. اینجابود که نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر مى‏خاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع صادر مى‏شد.

ابو محمد شریعى، محمد بن نصیر نمیرى، احمد هلال کرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسین بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از این گروه بودند. (80)

شلمغانى قبلاً از فقهاى شیعه شمرده مى‏شد و حتى کتابى به نام «تکلیف» نوشته بود، ولى بعدها به غلوّ و انحراف کشده شد و افکارى کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روى نظریه حلول تأکید مى‏کرد و مى‏گفت: روحى پیامبر اسلام (ص) در پیکر محمد بن عثمان (سفیر دوم)، روح امیر مؤمنان - علیه السلام - در کالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه - علیها السلام - در بدان ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.

حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفى کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و افشار افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساختن. با تو جه به نقش تخریبى شلمغانى بود که در ذیحجه سال سیصد و دوزاده، توقیعى توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر وارتداد او صادر کردید و سر انجام در سال 323 کشته شد. (81)

غیبت کبرى

چنانکه گفتیم، با در گذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم، دوران غیبت کبرى آغاز گردید.

در این دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نیابت عامّه دارند چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى کند و نایب خود قرار دهد، ولى نیابت هر فردى که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، به ویژه حضرت حجة بن الحسن المهدى - عجل الله تعالى فرجه - در روایات متعددى این شرائط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبرى موظف کرده‏اند که به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل کنند. پاره‏اى از این روایات را ذیلاً از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:

1 - «عُمَر بن حنظله» مى‏گوید: از امام صادق - علیه السلام - پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافى پیش آید و به حکومت و قضات (وقت) مراجعه کنند آیا این کار جایز است؟ امام فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (82) مراجعه کرده و هر چه را به حکم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته است، هز چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند، و انکار کنند، چنانکه مى ‏فرماید: یریدُونَ أن یتَحاکَمُواالَى الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن یکفُرُوا بِهِ (83): «مى‏خواهند طاغوت را به داورى بطلبند در حالى که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند».

پرسیدم: پس چه باید بکنند؟

فرمود: باید نگاه کنند ببینند چه کسى از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رأى بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار داده‏ام. اگر او بر اساس حکم ما حکم نماید و کسى از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده و کسى که ما را رد کند، خدا را ردّ کرده است و این، به منزله شرک ورزیدن به خداى متعال است... (84)

این فرمان امام صادق - علیه السلام - یک فرمان کلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مى‏شود/

در صورتى که امام راضى نشود در یک اختلاف جزئى به قضات حکومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه اداره این امور را زیر نظر فقهاى عادل شیعه قرار داده است.

2 - اسحاق بن یعقوب مى‏گوید: از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص حضرت مهدى) خواستم نامه‏ام را به پیشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشکلى که داشتم پرسیده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.

از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسى مراجعه کنم در پاسخ این سؤال فرموده بود:

و امّا در حوادثى که رخ مى‏دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. (85)

با آنکه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفه خو سؤال کرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده و وظیفه همه شیعیان را معین نموده است.

مهدى (ع) در منابع شیعه

اخبار و روایات فراوانى از پیامبر اسلام و هر یک از امامان - علیهم السلام - درباره تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانى و سایر ویژگیهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پیش از تولد آن حضرت، خصوصیات و ویژگیهاى او - از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر (ص)، از فرزندان فاطمه - علیها السلام - و از نسل حسین - علیه السلام - است و با قیام جهانى خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد - پیشگویى شده است. تعداد این روایات به حدى فراوان است که درباره کمتر موضوعى از موضوعات اسلامى این اندازه حدیث وارد شده است.

ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه درباره حضرت مهدى - علیه السلام - و نیز اسامى کتبى که علماى این مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشته‏اند اشاره مى‏کنیم، سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام (ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این باره مورد بررسى قرار مى‏دهیم:

در اینجا بى مناسبت نیست یاد آورى کنیم: با آنکه عصر هر یک از ائمه و یژگیهایى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عین حال، موضوع حضرت مهدى - عج الله تعالى فرجه الشریف - همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون بیانات و پیشگوییهاى فراوانى نموده‏اند که ذیلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از احادیثى که از ائمه در این زمینه رسیده از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:

1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - 51 حدیث،

2 - امام حسن - علیه السلام - 5 حدیث،

3 - امام حسین - علیه السلام - 14 حدیث،

4 - امام زین العابدین - علیه السلام - 11 حدیث،

5 - امام باقر - علیه السلام - 63 حدیث،

6 - امام صادق - علیه السلام - 124 حدیث،

7 - امام موسى بن جعفر - علیه السلام - 6 حدیث،

8 - امام رضا - علیه السلام - 19 حدیث،

9 - امام جواد - علیه السلام - 6 حدیث،

10 - امام هادى - علیه السلام - 6 حدیث،

11 - امام حسن عسکرى - علیه السلام - 22 حدیث. (86)(87)

به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا مى‏کنیم:

الف - امیر مؤمنان - علیه السلام - مى‏فرماید: پیامبر اسلامى فرمود: عمر جهان به پایان نمى‏رسد مگر آنکه مردى از نسل حسین امور امّت مرا در دست مى‏گیرد و دنیا را پر از عدل مى‏کند همچنانکه پر از ظلم شده است. (88)

از امیر مؤمنان - علیه السلام - در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در این زمینه نقل شده است. (89) از آن جمله مى‏فرماید: دنیا، همچون شتر چموشى که از دوشیدن شیرش جلوگیرى مى‏کند (و به سراغ بچه‏اش مى‏رود) پس از چموشى، به ما روى مى‏آورد. (90) خداوند مى‏فرماید: «ما مى‏خواهیم به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم». (91)

ب - حسین بن على - علیه السلام - مى‏فرمود:

اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى‏کند تا آنکه مردى از نسل من قیام مى‏کند و دنیا را پر از عدل و داد مى‏کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین مى‏فرمود. (92)

ج - امام جواد - علیه السلام - به عبد العظیم حسنى - س - فرمود:

قائم ما همان مهدى منتظّر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایى که محمد را به پیامبرى برگزید و امامت را ویژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مى‏گرداند تا مهدى ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وى را یک شبه اصلاح مى‏کند، چنانکه کار موسى کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى همسرش آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.

امام جواد سپس فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست. (93)

کتابهایى که پیش از تولد مهدى (ع) درباره او تألیف شده است

موضوع غیبت و قیام حضرت مهدى در اسلام به قدرى قطعى و مسلّم بوده که کتابهاى متعددى درباره آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضى از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً 0حسن بن محبوب زراد» (م 224)، یکى از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب «المشیخ » را یکصد سال قبل از غیبت کبرى نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدى را در آن نقل کرده است. (94)

مرحوم طبرسى مى‏نویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر و امام صدق - علیهما السلام - اخبار غیبت را در تألیفات خویش آورده‏اند. (95)

همچنین برخى از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قیام او کتاب نوشته‏اند، مانند ابراهیم بن صالح انماطى (96) (از یاران امام باقر)، حسن بن محمد بن سماعه (97) (از اصحاب امام موسى بن جعفر - علیهما السلام -)، محمد بن حسن بن جمهور (98) (از یاران امام رضا - علیه السلام -)، على بن مهزیار (99) (از یاران امام جواد - علیه السلام -) و فضل بن شاذان نیشابورى (100) (از شاگردان امام رضا و امام جواد و امام هادى - علیهم السلام -) (101).

مهدى (ع) درمنابع اهل سنت

چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدى - عجل الله عالى فرجه - و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت از از طریق گروه بسیارى از صحابه و تابعین در کتابهاى خویش نقل کرده‏اند، به طوریکه گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالکى و حنبلى) نیز از روایات نبوى که درباره مهدى و ظهور او رسیده، سرشار است.

بر اساس پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدى را از 33 نفر از صحابه پیامبر اسلام در کتب خود نقل کرده‏اند (102)؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهاى خود آورده‏اند (103)؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدى کتاب نوشته‏اند. (104)

«مسند احمد حنبل»(متوفاى 241 هجرى) و «صحیح بخارى» (متوفاى 256 هجرى) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم - عجل الله تعالى فرجه - نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است. (105)

از جمله احادیثى که «احمد حنبل» نقل کرده این حدیث است: پیامبر اسلام (ص) فرمود: «اگر از عمر جهان جز یک روز باقى نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصى از ما - خاندان - را بر مى‏انگیزدو او جهان را پر از عدل و داد مى‏کند همچنانکه پر از ظلم شده باشد. (106)

احادیث نبوى پیرامون حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و صفات و علائم ایشان در کتابها و منابع قدیم اهل سنت به قدرى زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنّى، احادیث مربوطبه مهدى را «متواتر» دانسته‏اند. (107)

بر اساس یک بررسى اجمالى، تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احادیث مهدى در کتابهاى خود، تصریح کرده‏اند (108). علامه «شوکانى» در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابى به نام «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظر والدّجال و المسبح» تألیف کرده است. (109)

بى مناسبت نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علماى سنّى را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذارانیم:

1 - «شوکانى» در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدى مى‏گوید: همه احادیثى که آوردیم، به حدّ تواتر مى‏رسد، چنانکه بر مطلّعان پوشیده نیست. بنابر این با توجه به همه احادیثى که نقل کردیم، مسلّم شد که احادیث منقول درباره مهدى منتظر، متواتر است... آنچه گفته شد براى کسانیکه ذره‏اى ایمان و اندکى انصاف دارند، کافى به نظر مى‏رسد!(110)

2 - حافظ (111) ابو عبد الله گنجى شافعى (متوفاى 658 ه'. ق) در کتاب «البیان فى أخبار صاحب الزمان» (باب 11) مى‏گوید:

«احدیث پیامبر اکرم (ص) درباره مهدى، به دلیل راویان بسیارى که دارد، به حدّ تواتر رسیده است». (112)

3 - حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى 852 ه'. ق) در کتاب «فتح البارى‏99 که در شرح «صحیح بخارى» نوشته است، مى‏گوید:

«احادیث متواترى وجود دارد حاکى از اینکه: مهدى، از این امّت است و عیسى - علیه السلام - از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد». (113)

4 - «مؤمن شبلنجى» مى‏نویسد:

«اخبار متواترى از پیامبر رسیده که نشان مى‏دهد مهدى از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد مى‏کند» (114).

5 - «شیخ محمد صبّان» مى‏نویسد:

«اخبار متواترى از پیامبر نقل شده مبنى بر اینکه مهدى (سرانجام) قیام مى‏کند و اینکه او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد...» (115).

6 - شیخ منصور على ناصف، از علماى بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للأُصول» (116)، مى‏نویسد:

در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخر الزمان به حتم و یقیم مردى از اهل بیت پیامبر که نام او مهدى است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهاى اسلامى تسلّط خواهد یافت. مسلمانان، همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار مى‏کند، و دین را قوّ مى‏بخشد. آنگاه دجّال پیدا مى‏شود. عیساى مسیح از آسمان فرود مى‏آید و دجّال را مى‏کشد، یا با مهدى در کشتن دجّال همکارى مى‏کند.

سخنان و احادیث پیامبر را درباره مهدى، جماعتى از نیکان اصحاب پیامبر روایت کرده‏اند. محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو یعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاکم نیشابورى آن احادیث را در کتابهاى خود نقل کرده‏اند. (117)

ابن ابى الحدید یکى از متتبع‏ترین علماى اهل سنت، در این زمنیه مى‏نویسد:

«تمامى فرق اسلامى، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر به اجرا احکام الهى)، پایان نمى‏پذیرد مگر پس از ظهور مهدى» (118).

بیانیه رابطة العالم الاسلامى

این بخش را با نقل بیانیه رسمى «رابطة العالم الاسلامى»»، که از بزرگترین مراکز و هابیت بوده و مقرّ ان در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویت به پایام مى‏بریم. یکى از جهات اهمیت این بیانیه این است که نشان مى‏دهد: تندروترین گروهها در ضدیت با شیعه - یعنى وهابیان - نیز این موضوع را پذیرفته‏اند، نه تنها پذیرفته‏اند بلکه به طور جدّى از آن دفاع مى‏کنند و آن را از عقاید قطعى و مسلّم اسلامى مى‏شمارند و انى، به خاطر کثرت دلائل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانى و روابط بین ملل اسلامى فعالیت مى‏کند.

در هر صورت در سال 1976 م شخصى به نام «ابو محمد» از کشور «کنیا» سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از «رابطة العالم الاسلامى»» کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخى که براى او فرستاده، ضمن یاد آورى این نکته که «ابن تیمیه» (مؤسس مذهب و هابیت) نیز احادیث مربوط به مهدى را پذیرفته، متن رساله کوتاهى را که پنج تن از علماى معروف کنونى حجاز در این زمینه تهیه کرده‏اند، براى او ارسال داشته است. در این رسال پس از ذکر نام حضرت مهدى و محل ظهور او یعنى مکّه چنین آمده است:

به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى‏کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.

او آخرین خلفاى راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه پیامبر نقل کرده‏اند. از آن جمله:

عثمان بن عفان، على بن أبى طالب، طلحة بن عبید الله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبد الله بن مسعود، ابو سعید خُدرى، ثوبان، قرة بن ایاس مزنى، عبدالله بن حارث، ابو هریره، حذیفة بن یمان، جابر بن عبد الله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبد الله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصین وام سلمه. سپس اضافه مى‏کند:

هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهى صحابه که در اینا در حکم حدیث است، در بسیارى از کتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر (ص) اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است. از جمله:

سنن: .بى داود، ترمذى، ابن ماجه، ابن عمر الدانى ؛ مسانید: احمد، أبى یعلى‏، بزّاز؛ صحیح حاکم؛ معاجم: طبرانى و رویانى و دار قُطنى و ابو نُعَیم د کتاب «اخبار المهدى» و خطیب بغدادى در «تاریخ بغداد» و ابن عساکر در «تاریخ دمشق» و غیر اینها.

بعد اضافه مى‏کند:

بعضى از دانشمندان اسلامى کتبخاصى در این زمینه تألیف کرده‏اند. از جمله:

ابو نعمى: کتاب «اخبار المهدى»»، ابن حجر هیتمى: «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظَر»، شوکانى: «التوضیح فى تواتر ماجأ فى المنتظر و الدجّال و المسیح»، ادریس عراقى مغربى: «المهدى»»، ابو العباس بن عبد المؤمن مغربى: «الوهم المکنون فى الردّ على ابن خلدون».

آخرین کسى که در این زمینه بحث مشروحى نگاشته رئیس دانشگاه اسلامى مدینه است که در چندین شماره مجله دانشگاه مزبور بحث کرده است. (119)

عدّه‏اى از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشته‏هاى خود تصریح کرده‏اند که احادیث رسیده در زمینه مهدى در حدّ «تواتر» است (و به هیچ وجه قابل انکار نیست). از جمله:

سخاوى در کتاب «فتح المغیث»، محمد بن احمد سفاوینى در کتاب «شرح العقیدة»، ابو الحسن ابرى در «مناقب الشافعى»»، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطى در «الحاوى»، ادریس عراقى مغربى در کتابى که پیرامون «مهدى» تألیف کرده، شوکانى در کتاب «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظَر...»، محمد بن جعفر کتانیدر کتاب «نظم المتناثر فى الحدیث المتواتر» و ابو العباس بن عبد المومن در کتاب «الوهم المکنون...».

در پایان بیانیه مى‏نویسد:

تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدى را با حدیث بى اساس و مجعولى به این مضمون که «مهدى جز عیسى نیست» مورد ایراد قرار دهد. ولى پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام، گفتار او را رد کرده‏اند، بخصوص «ابن عبد المؤمن» که در ردّ گفتار او کتاب ویژه‏اى نوشته است که از سى سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.

حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کرده‏اند که احادیث مهدى مشتمل بر احادیث «صحیح» و «حسن» است و مجموع آن قطعاً «متواتر» و صحیح مى‏باشد.

بنابر این، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب بوده و جز عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بى خبر یا بدعتگذار، آن را انکار نمى‏کنند.

مدیر اداره مجمع فقهى اسلامى: محمد منتصر کنانى

اینها ترجمه قسمتهاى حساس این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت. (120)

پدر مهدى کیست؟

در اینجا تذکر این موضوع لازنم است که در بعضى از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدى «عبد الله» معرفى شده است. (121) در حالى که در منابع شیعه و سنّى اخبار فراوانى وجود دارد که مى‏رساند نام پدر آن حضرت «حسن» - علیه السلام - است. سر چشمه این اختلاف آن است که در بعضى از روایات اهل سنّت پیرامون ویژگیهاى آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام نقل شده است: «... یواطئ اسمه اسمى و اسم أبیه اسم أبى....». (122) یعنى، اسم او (مهدى) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.

قرائنى در دست است که نشان مى‏دهد جمله اخیر یعنى «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوى به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله: «اسم او اسم من است» وجود داشته است. حافظ گنجى شافعى در این باره مى‏گوید:

«ترمذى» (123) این حدیث را نقل کدره ولى جمله اخیر در آن نیست. (124) نیز «احمد بن حنبل»، که داراى قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده ولى جمله اخیر در آنها نیست. (125)

«گنجى» اضافه مى‏کند: در اکثر روایاتى که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده‏اند، جمله اخیر نیست. فقط در حدیثى که شخصى به نام «زائدة» از «عاصم» نقل کرده، این جمله به چشم مى‏خورد. و چون «زائده» چیزهایى از خود به حدیث اضافه مى‏کرده است، نقل او اعتبارى ندارد.

گواه این معنا، این است که راوى این حدیث، شخصى به نام «عاصم» است و حافظ ابو نعیم در کتاب «مناقب المهدى»»، سى و یک نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگى آن را از «عاصم» شنیده‏اند، و در هیچ کدام جمله اخیر نیست. و فقط در نقل «زائده» این جمله به چشم مى‏خورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است. (126)

ابن خلدون (127) و احادیث مهدى

چنانکه ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احادیث مربوط به حضرت مهدى را صحیح و مورد قبول مى‏دانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار داده‏اند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وى مى‏گوید:

در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مى‏کند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار مى‏سازد، مسلمانان از او پیروى مى‏کنند، وى بر تمام کشورهاى اسلامى تسلّط پیدا مى‏کند، این شخص مهدى نامیده مى‏وشد و ظهور دجال و حوادث بعدى که از مقدمات مسلّم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسى فرود مى‏آید و دجّال را مى‏کشد یا در قتل دجّال او را یارى م کند و عیسى پشت سر او نماز مى‏خواند...

گروهى از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذى، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانى، ابو یعلى‏ احادیث مربوط به مهدى را در کتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هریره، أنس، ابو سعید خُدرى، أُمّ حبیبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّة بن اًیاس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آورده‏اند.

ولى چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که «جَرح» بر «تعدیل» (128) مقدّم است. بنابراین اگر ما، در بعضى از راویان این احادیث نقطه ظعفى از قبیل: غفلت، کم حافظگى، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه اعتبار ساقط مى‏شود... (129)

وى آنگاه به نقل تعدادى از این احادیث و بررسى وضع راویان آنها پرداخته و برخى از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه مى‏کند:

این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کرده‏اند و چنانکه ملاحظه کردید، همه آنها جز مقدار بسیار کمى مخدوش است. (130)

این بود خلاصه و فشرده نظریه ابن خلدون درباره احادیث مربوط به مهدى منتظر - عجل الله تعالى فرجه -.

دانشمندان صاحبنظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه وسنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد کرده و آن را بى پایه دانسته‏اند. (131) ولى ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان «شیخ عبد المحسن عباد»، استاد و رئیس دانشگاه مدینه را نقل مى‏کنیم:

وى در کنفرانسى زیر عنوان «عقیدة أهل السنّة والأثر فى المهدى المنتظَر»، در ردّ نظریه ابن خلدون چنین مى‏گوید:

الف - اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدى از طرف شخصى حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار مى‏رفت،

چه رسد به مورّخانى که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است «شیخ احمد شاکر»:

ابن خلدون چیزى را دنبال کرده است که به آن آگاهى ندارد و وارد میدانى شده است که مرد آن نیست. او در فصلى که در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پریشان گویى عجیبى کرده و مرتکب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدّم است» چیست؟!

ب - وى در آغاز فضل مربوط به مهدى اعتراف کرده است که:

در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مى‏کند

با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدى در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیده مشهور را مثل دیگران نپذیرد؟ ایا نظریه وى، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان برخلاف او عقیده دارند، نوعى کجروى و تکرروى نیست؟ آیا همه مسلمانان اشتباه کرده‏اند و فقط ابن خلدون درست فهیمده است؟!

اصولاً این موضوع یک اجتهادى نیست، بلکه یک موضوع نقلى و غیبى است و جایز نیست کسى آن را با هیچ دلیلى جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا نظریه مسلمانان را اثبات مى‏کند و آنان در این موضوع نقلى داراى تخصص هستند.

ج - ابن خلدون پیش از نقد و بررسى این احادیث مى‏گوید: «اینک ما در اینجا احادیثى را که در این باره نقل شده، ذکر مى‏کنیم». (132) و پس از نقل احادیث مى‏گوید: «این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کرده‏اند». و در جاى دیگر مى‏گوید: «آنچه محدثان از روایات مهدى نقل کرده‏اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم». (133)

در حالى که وى بسیارى از احادیث مهدى را ناگفته گذاشت است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب «العرف الوردى فى أخبار المهدى»» تألیف «سیوطى» روشن مى‏گردد. همچنین او از حدیثى که با سند معتبر در کتاب «المناز المنیف» تألیف «ابن قیم» نقل شده، غفلت کرده است.

د - ابن خلدون تعدادى از این احادیث را نقل و به خاطر بعضى از راویان آنها در سند آنها اشکال مى‏کند، در حالى که راویان یاد شده، کسانى هستند که «بخارى» و «مسلم» یا حداقل یکى از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کرده‏اند و دانشمندان در سند آنها ایرادى نکرده‏اند.

ه'- ابن خلدون اعتراف مى‏کند که تعداد کمى از احادیث مربوط به مهدى جاى هیچ نقد و ایرادى از نظر سند ندارد.

بنابراین باید بگوییم: آن تعداد کم که به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب کافى است و بقیه احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود. (134)

انتظار مهدى و مدعیان مهدویت

نگاهى به تاریخ اسلام نشان مى‏دهد که در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدویت کرده‏اند، یا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مى‏پنداشته‏اند. این امر نشان مى‏دهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجى غیبى، در میان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخى از نشانه‏هاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعیان یاد شده تطبیق مى‏کرده، آنان از این موضوع سؤ استفاده کرده و خود را مهدى قلمداد نموده‏اند. یا چه بسا خود آنان ادعایى نداشته‏اند لکن برخى از عوام الناس از روى نادانى یا شدّت ستم و بیدادگرى حکومتها یا عجله‏اى که در ظهور مهدى داشته‏اند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع نشانه‏هاى حضرت دقت کنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور کرده‏اند.

به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفیه» را چون همنام و همکنیه پیامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر این باور بوده‏اند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر مى‏شود و بر دنیا مسلّط مى‏گردد. (135)

گروهى از فرقه اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق - علیه السلام - نمرده، بلکه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمى‏میرد و همان «قائم» موعود است و قیام مى‏کند و بر دنیا مسلّط مى‏شود. (136)

«محمد» مشهور به «نفس زکیه» پسر عبد الله بن حسن» در زمان منصور دوانیقى عباسى قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدى موعود است و با تکیه روى این موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد. (137)

در جریان قیام نفس زکیه، «محمد بن عجلان» که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وى برخاست. وقتى که محمد شکست خورد و کشته شد، «جعفر بن سلیمان» - حاکم مدینه - ابن عجلان را احضار کرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردى؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.

فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، براى ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع براى او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است که در روایات آمده است. (138)

عین این گرفتارى براى «عبد الله بن جعفر» نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:

من به این علّت با محمد بن عبد الله همکارى کردم که یقین داشتم او همان مهدى موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکى در این موضوع نداشتم و هنگامى که کشته شد فهمیدم که اومهدى نیست، و بعد از این دیگر فریب کسى را نخواهم خورد. (139)

منصور نیز، که نامش «عبد الله» و نام پرس «محمد» بود، بر پسر خویش لقب مهدى گذارده و ادعا مى‏کرد که مهدى موعود فرزند من است، نه نفس زکیه! (140)

همچنین مى‏بینیم که برخى از فرقه‏ها، به مهدویت بعضى از امامان پیشین اعتقاد داشته‏اند، مثلاً «ناووسیه» حضرت صادق - علیه السلام - را مهدى و امام و زنده و غایب مى‏پنداشتند. (141) «واقفیه» همین اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر - علیه السلام - داشتند. (142) و بر این باور بودند که آن حضرت نمى‏میرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط مهدى است. (143) و بالأخره گروهى نیز پس از رحلت امام حسن عسکرى - علیه السلام - فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام «قائم» مى‏باشد. (144)

اینها نمونه هایى است که نشان مى‏دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(ص)و بعد از، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بوده‏اند که قیام کند و با ظلم و ستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.

بدیهى است که سؤ استفاده برخى بازیگران از موضوع مهدویت در بعضى از ادوار، هرگز نمى‏تواند مجوّزى براى انکار اصل مسئله مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیارى از سوى عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سؤ استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایرمقامات معنوى، در دنیا کم نبوده‏اند ادیان ساختگى نیز در نیا کم نبوده است. ولى انیها هزگز دلیل این نمى‏شود که کسى منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیأ گردد.

علم و دانش و صنعت نیز در زمان ما مورد سؤ استفاده واقع شده و در راههاى ضد بشرى به کار مى‏رود، ولى آیا این باعث مى‏شود که ما اصل علم و صنعت را نفى کنیم؟!

سیماى حکومت مهدى در آینه قرآن

قرآن کریم در زمینه ظهور و قیام حضرت مهدى - مانند بسیارى از زمینه‏هاى دیگر - بدون انیکه وارد جزئیات شود، به صورت کلى و اصولى بحث کرده است؛ یعین از تشکیل حکومت عدل جهانى، و پیروزى کامل و نهائى صالحان در روى زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامى، به استناد مدارک حدیثى و تفسیرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قیام او دانسته‏اند. ما از مجموع آیات قرآنى که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع دانسته‏اند (145). و صراحت بیشترى دراند، جهت رعایت اختصار، سه ایه را مورد بررسى قرار مى‏دهیم:

1 - وَلقَد کتبنا فِى الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّکرِ أنّ الأرضَ یرِثُها عِبادِىَ‏َ الصّالِحُونَ (146) «ما، در (کتاب) زبور پس از تورات نوشته‏ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».

در توضیح معناى این آیه یاد آورى مى‏کنیم که: «ذکر» در اصل به معناى هر چیزى است که مایه تذکر و یاد آورى باشد ولى در آیه یاد شده به کتاب آسمانى حضرت موسى - علیه السلام - یعنى «تورات» تفسیر گردیده است به قرینه اینکه قبل از زبور معرفى شده است.

طبق تفسیر دیگرى، «ذکر» اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قران این عنوان به قرآن گفته شده است: اّن هُوَ اّلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین (تکویر / 27) بنابراین، کلمه «من بعد» به معناى «علاوه بر» بوده و معناى آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته‏ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد(147).

مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه -، به این آیه و آیه بعدى که نقل مى‏کنیم، استناد کرده است. (148)

در تفسیر این آیه از امام باقر - علیه السلام - نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدى در آخر الزمانند (149).

مفسر برجسته قرآن، مرحوم «طبرسى» در تفسیر آیه مزبور پس از نقل حدیث یاد شده مى‏گوید:

حدیثى که شیعه و سنى از پیامبر اسلام(ص)نقل کرده‏اند، بر این موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند تا مردى صالح از خاندان مرا بر انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد». (150)

اشاره قرآن به پیشگویى حکومت بندگان شایسته خداوند در روى زمین در کتاب تورات و زبور، نشان مى‏دهد که این موضوع از چنان اهمیتى برخوردار است که در کتب آسمانى پیامبران پیشین یکى پس از دیگرى مطرح مى‏شده است.

جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب «مزامیر داود» که امروز جز کتب عهد قدیم (تورات) است و مجموعه‏اى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر - علیه السلام - است، به تعبیرهاى گوناگون به چشم مى‏خورد.از جمله در مزمور 37 مى‏خوانیم:

«... شریران منقطع میشوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست مى‏شود که هر چند مکانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد».

همچنین در همان مزمور چنین مى‏خوانیم:

«... متبرکان (خداوند) وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد». (151)

2 - وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذینَ استُضعِفُوا فِى الأرضِ ...(152) «وارد کرده‏ایم که بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان (زمین) قرار دهیم».

چنانکه در بخش «مهدى در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان - علیه السلام - پس از پیشگویى بازگشت و گرایش (مردم) جهان به سوى خاندان وحى، این آیه را تلاوت فرمود. (153)

«محمد بن جعفر»، یکى از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسى قیام کرد. او مى‏گوید: روزى شرح گرفتاریها و فشارهایى را که با آنها روبرو هستیم، براى مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیه: وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذین... آشکار گردد. (154)

3 - وَعَدَ اللهُ الّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیستَخلِفَنّهُم فِى الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الّذین مِن قَبلِهِم وَلَیمَکّنَنّ لَهُم دینَهُمُ الّذِى ارتَضى‏ لَهُم وَلیبَدِلَنّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یعبُدُونَنى لایشرِکُونَ بِى شَیئاً... (155).

«خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید؛ و دین و آیینى را که خود براى آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانکه) مرا مى‏پرستند و چیزى را براى من شریک قرار نمى‏دهند...».

مرحوم «طبرسى» در تفسیر این آیه مى‏گوید:

از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه درباره آل محمد (ص) نازل شده است. «عیاشى» از حضرت على بن الحسین - علیه السلام - روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان به دست مردى از ما به انجا مى‏رساند و او مهدى این امت است. او همان کسى است که پیامبر(ص)درباره او فرمود:

«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند تا مردى از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمین را از عدل و داد پر مى‏سازد همان گونهکه از ظلم و جور پر شده باشد».

«طبرسى» مى‏افزاید: این معنا در تفسیر آیه مزبور از امام باقر - علیه السلام - و امام صادق - علیه السلام - نیز روایت شده است. (156)

فواید وجود امام در دوران غیبت

اینک که بحث ما پیرامون حضرت مهدى به اینجا رسید، مناسب است که به یکى از شایعترین پرسشها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که: فایده وجود امام در عصر غیبت چیست؟ به تعبیر دیگر: زندگى امام در دوران غیبت یک زندگى خصوصى است نه یک زندگى اجتماعى در نقش یک پیشوا. بنابرانى وجود مقدس او چه اثر عمومى براى مردم مى‏تواند داشته باشد و مردم چه نوع بهره‏اى مى‏توانند از او ببرند؟

البته باید توجه داشته باشیم که غایب بودن امام هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک روح نامرئى یا امواج ناپیدا و رؤیایى و امثال اینها تبدیل شده است! بلکه وى یک زندگى طبیعى عینى و خارجى دادر، منتها با عمرى طولانى. آن حضرت در میان مردم و در دل جامعه‏ها رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگى مى‏کند ولى به صورت ناشناس. و فرق بسیار است بین «نامرئى» و «ناشناس». (157) امام صادق - علیه السلام - مى‏فرمود: مردم امام خود را گم مى‏کنند. او در موسم حج حاضر مى‏شود و مردم را مى‏بیند ولى آنان او را نمى‏بینند. (158)

خورشید پنهان

در پاسخ سؤال یاد شده یاد آورى کنیم که این سؤال تازگى نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامى بر مى‏آید که حتى پیش از تولد حضرت مهدى - علیه السلام - نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامى که پیامبر اسلامى و ائمه پیشین - علیهم السلام - از مهدى و غیبت طولانى آن حضرت سخن به میان مى‏آوردند، با چنین سؤالى روبرو مى‏شدند و به آن پاسخ مى‏گفتند. به عنوان نمونه:

1 - پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایده‏اى مى‏برد؟ فرمود: بلى، سوگند به پروردگارى که مرا به پیامبرى بر انگیخت، در دوران غیبتش از او نفع مى‏برند و از نو ولایتش بهره مى‏گیرند، همان گونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مى‏کنند. (159)

2 - امام صادق - علیه السلام - فرمود: از روزى که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالى از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمى‏شود.

راوى پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده مى‏کنند؟ حضرت فرمود: آنچنانکه از خورشید پشت ابر استفاده مى‏کنند. (160)

3 - خود حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - نیز روى این معنا تکیه کرده است. در توقیعى که آن حضرت در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن یعقوب» صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحویل اسحاق گردید، چنین نوشت: اما چگونگى استفاده مردم از من همچون استفاده آنهاست از خورشید، هنگامى که در پشت ابرها پنهان مى‏شود. (161)

در توضیح این تشبیه باید یاد آورى کنیم که: خورشید داراى دو نوع نور افشانى است:

1 - نور افشانى آشکار و مستقیم،

2 - نور افشانى غیر مستقیم.

در نور افشانى آشکار، اشغه خورشید بخوبى دیده مى‏شود ولى در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش مى‏کند. اما آثار حیات بخش خورشید در رشد و نمو موجودات و...، مخصوص زمانى نیست که نور آن مستقیماً بر پهنه حیات و طبیعت مى‏تابد، بلکه بسیارى از این آثار - مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان، تولید انرژى لازم براى حرکت و حیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفه‏ها و شکفتن گلها - در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. اشعه معنوى وجود امام، هنگامى هم که در پشت ابرهاى غیبت پنهان است، داراى آثار گوناگونى است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبرى مستقیم، فلسفه وجودى او را آشکار مى‏سازد. اینک برخى از این آثار را به اختصار مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

1 - جان جهان

طبق احادیث فراوانى که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلى است که دانشمندان ارائه کرده‏اند، در بینش اسلامى، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگى دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مرکزى جهان هستى و «واسطه فیض» بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور و غیبت او تفاوتى ندارد. و اگر او - ولو به صورت ناشناس - در جهان نباشد، جهان هستى در هم فرو مى‏ریزد. چنانکه امام صادق - علیه السلام - فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو مى‏برد. (162).

امام چهارم فرمود: در پرتو وجودئ ماست که خداوند آسمان را از فرو پاشى - جز به اذان او - نگه مى‏دارد. در پرتو وجو ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه مى‏دارد. به واسطه ماست که خداوند باران نازل مى‏کند و رحمت خود را مى‏گستراند و برکات و نعمتهاى زمین را بیرون مى‏آورد. و اگر آن کس از ما که در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو مى‏برد. (163)

2 - پاسدارى از آیین خدا

امیر مومنان - علیه السلام - در یکى از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهى در هر عصر و زمان مى‏گوید:

«خدایا چنین است، هرگز روى زمین از قیام کننده‏اى با حجت و دلیل، خالى نمى‏ماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلالئ و اسناد روشن الهى از بین نرود و به فراموشى نگراید...» (164).

با گذشت زمان و آمیزش سلیقه‏ها و افکار شخصى به مسائل مذهبى و دراز شدن دست مفسده جویان به سوى تعالیم آمسانى، اصالت پاره‏اى از قوانین الهى از دست مى‏رود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش مى‏گردد.

براى آنکه اصالت آیین الهى حفظ گردد و جلوى تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیله یک پیشواى معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسه مهم، «صندوق آسیب ناپذیرى» وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهدارى مى‏کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزى و امثال اینها محفوظ بماند. سینه امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب‏ناپذیر حفظ اسناد آیین الهى است تا همه اصالتهاى نخستین و ویژگیهاى آسمانى این تعالیم را در خود نگاهدار کند. (165)

حافظ «ابن حجر عسقلانى» در شرح «صحیح بخارى» پس از نقل احادیث حاکى از نزول حضرت عیسى - علیه السام - به زمین هنگام ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و اقتداى او به آن حضرت مى‏نویسد:

اینکه عیسى - علیه السلام - در آخر الزمان و نزدیک قیامت، به مرد از این امّت اقتدا مى‏کند و پشت سر او نماز مى‏خواند، دلیل بر نظریه صحیح در میان دانشمندان اسلامى است که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل وبراهین آشکار، براى خدا قیام مى‏کند، خالى نمى‏ماند. (166)

3 - امید بخشى

در میدانهاى نبرد، تمام کوشش سربازان زبده وفداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً مى‏کوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمى سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنها است.

همچنین وجود فرمانده لشگر در مقرّ فرماندهى - هر چند ظاهراً خاموش و ساکت باشد - خون گرم و پر حرارتى در عروق سربازان به گردش در مى‏آورد و آنها را به تلاش بیشتر وا مى‏دارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!

امّا هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارآیى فوق العاده ،یک مرتبه روحیه خود را مى‏بازد و متلاشى مى‏گردد.

رئیس یک جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، هر چند مثلاً در سفر یا فرضاً در بستر بیمارى باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولى شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدى را بر سر همه مى‏پاشد.

جمعیت شیعه طبق عقیده‏اى که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمى‏بیند، اما خود را تنها نمى‏داند، و اثر روانى این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها ووادار ساختن افراد به خود سازى و آمادگى براى آن قیام بزرگ جهانى، کاملاً قابل درک است.

پروفسور «هانرى کربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوى مى‏گوید:

به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبى است که رابطه هدایت الهى را میان خدا و خلق براى همیشه نگهداشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا برجا مى‏دارد.

مذهب یهود، نبوّت راک ه رابطه‏اى است واقعى میان خدا و عالم انسانى، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد(ص)اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مى‏کند. همچنین مسیحیان در حضرت مسیح متوقف شده‏اند. اهل سنت از مسمانان نیز در حضرت محمد(ص)توقف کرده و با ختم نبوّت در ایشان، دیگر رابطه‏اى میان خالق و مخلوق، موجود نمى‏دانند. تنها مذهب تشیع است که «نبوّت» را با حضرت محمّد(ص)ختم شده مى‏داند، ولى «ولایت» را که همان رابطه هدایت و تکمیل مى‏باشد، بعد از آن حضرت و براى همیشه زنده مى‏داند (167).

 

 پى نوشتها:

1- شیخ مفید، الارشاد، قم مکتبة بصیرتى،، ص 346 - فتّال نیشابورى، روضة الواعظین، الطبعة الاولى، بیروت، مؤسسة الأعلمى‏ للمطبوعات، 1406 ه'. ق، ص 292 - کلینى،، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه - ق، ج 1، ص 514 - طوسى، الغیبة، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص 141 - طبرسى،، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 418 - ابن صبّاغ مالکى، الفصول المهمة، ط قدیم (بى تا)، ص .310
در بعضى از مآخذ، تاریخ تولد حضرت، سال 256 هجرى ضبط شده است (صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه- ق، ص 432 - طوسى،، الغیبة، ص 139 و 147) و در برخى دیگر، سال 258 (على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه-ق، ص 227 - ابن ابى الثلج بغداى، تاریخ الائمة، قم، مکتبة بصیرتى، (ضمن مجموعه نفیسه)، ص 15) ذکر شده است و ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبرى آن را در سال 257 مى‏داند (دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، ص 271 و 272.
2- شیخ مفید، همان کتاب، ص 346 - طبرسى،، همان کتاب، ص 417 - اربلى، همان کتاب، ص 227 - ابن صبّاغ، همان کتاب، ص .310
3- صدوق، همان کتاب، ص 648 - کلینى،، همان کتاب، ص 332 - مجلسى،، بحارالأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 393 ه-. ق، ج 51، ص 31 - .34 ولى آیا نهى ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت، یک اقدام سیاسى مقطعى و مربوط به دوران غیبت صغرى بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش باقى است؟ در میان علماى شیعه مورد اختلاف است (ر. ک به: حاج میرزا حسین طبرسى نورى، النجم الثاقب، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، باب 2، ص 48 و 49.
4- مسعودى، همان کتاب، ص 418 - ابن صباغ، همان کتاب، ص .310
5 -مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه'. ق، ص .248
6 - ابن صبّاغ، همان کتاب، ص .310
7- شیخ مفید، همان کتاب، ص 346 - صدوق، همان کتاب، ص 432 - طبرسى، همان کتاب، ص 418 مسعودى، همان کتاب، ص 248 - فتّال نیشابورى،، همان کتاب، ص 283 - طوسى، همان کتاب، ص 143 محمد بن جریر بن رستم طبرى، همان کتاب، ص 268 - ابن صبّاغ، همان کتاب، ص .310
8- صدوق، همان کتاب، ص 432 و ر. ک به: روضة الواعظین، ص .292 برخى از محققان معاصر، احتمال داده‏اند که نام او همان نرجس باشد، و اسامى دیگر به جز صقیل را بانوى پیشین او حکیمه دختر امام جواد - علیه السلام - به وى داده باشد (بنابر روایاتى، او قبلاً کنیز حکیمه بوده است). مردم آن زمان کنیزان خویش را براى خوشامد گویى، به اسامى گوناگون مى‏خواندند و نرجس، ریحانه و سوسن همه اسامى گلها هستند (دکتر حسین جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارا امیرکبیر، 1367 ه'. ش، ص 114).
9- فتّال نیشابورى، همان کتاب، ص 283 - صدوق، همان کتاب، ص 427 - مجلسى، همان کتاب، ج 51، ص .12
10- شیخ مفید، همان کتاب، ص .346
11- ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغة، قاهره، دار احیاالکتب العربیة، 1960 م، ج 7، ص 94 و ج 10، ص .96
12- فقیه ایمانى، مهدى، مهدى، منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، کتابخانه عمومى امیر المؤمنین على - علیه السلام -، ص 23، .39
تعدادى از این منابع که در دسترس نگارنده است و تولد حضرت مهدى به صراحت در آنها بیان شده، به قرار زیر است:
ابن حجر هیتمى، الصواعق المحرقة، ط 2، قاهره، 1385 ه'. ق، ص 208 - شبراوى، الاتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 179 - محمد امین بغدادى سویدى، سبائک الذهب فى معرفة قبائل العرب،
بیروت دارصعب، ص 78 - مؤمن شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى ،، ص 168 - شیخ محمد صبّان، اسعاف الراغبین، (در حاشیه نور الأبصار)، ص 141 - ابن أثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 7، ص 274 (حوادث سال 260) حمدالله مستوفى، تاریسخ برگزیده، چاپ دوّم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1362 ه'. ش، ص 207 - ابن طولون، الأئمة الاًثنى عشر، قم، منشورات الرضى،، ص 117 - ابن صبّاغ مالکى، الفصول المهمة، (بى تا)، ص 310 - شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص .36
13- صدوق، همان کتاب، ص 434 - .478 شیخ مفید، همان کتاب، ص 350 و 351 - شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 123 - .125
14- چنانکه در سیره امام هادى - علیه السلام - نوشتیم، ایوب بن نوح یکى از وکلاى آن حضرت بوده است.
15- طوسى، همان کتاب، ص 204 ور.ک به: صدوق، همان کتاب، ص 435 - مجلسى، همان کتاب، ج 51، ص 346 - شیخ سلیمان قندوزى، همان کتاب، ج 3، ص 123 - (آیت الله) صافى، لطف الله، منتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه'. ق، ص .355
16- شیخ طوسى، همان کتاب، ص 204 - نعمانى، الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، ص 154 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'. ق، ج 51، ص 150 ور.ک به: اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص .337
17- طوسى، همان کتاب، ص 203 - 207 - صافى، همان کتاب، باب 47، ص 314 و .315
18- صافى، همان کتاب، فصل 1، باب 8، ص 101، ح .4
19- (آیت الله) صافى، لطف الله، نوید امن و امان، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 177 و .178
20- کلینى، همان کتاب، ج 1، ص 337 - طوسى، همان کتاب، ص 202 - صدوق، همان کتاب، ص 481 صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 28، ص 269 - نعمانى، همان کتاب، ص .166
21- صدوق، کمال الدین، باب 44، ص 480، ح 4 - مجلسى، همان کتاب، ج 51، ص 152 - صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 25، ص 268، ح .3
22- مرحوم شیخ مفید آغاز غیبت صغرى را از سال تولد آن حضرت (سال 255) حساب کرده است (الاًرشاد، ص 346) و با این محاسبه، دوران غیبت صغرى، 75 سال مى‏شود. طبعاً نظریه مرحوم مفید از این لحاظ بوده است که حضرت مهدى در زمان حیات پدر نیز حضور و معاشرت چندانى با دیگران نداشته و از نظر کلى غایت محسوب مى‏شده است.
گویا بر اساس همین ملاحظه است که محققانى مانند: طبرسى، سید محسن امین، و آیت الله سید صدر الدین صدر نیز آغاز غیبت صغرى را از سال میلاد آن حضرت، و مدّت آن را 74 سال دانسته‏اند (اًعلام الورى، ص 444 - اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ج 2، ص 46 - المهدى،، بیروت، دار الزهرأ، 1398 ه'. ق، ص 181).
23- صدر، سید صدر الدین، المهدى،، بیروت، دار الزهرأ، 1398 ه'. ق، ص 183 - پیشواى دوازدهم امام زمان، نشریه مؤسسه در راه حق، ص .38
24- شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، باب 71، ص .82
25- نعمانى، همان کتاب، ص .173
26- نعمانى، همان کتاب، ص .173
27- نعمانى، همان کتاب، ص .170 نیز ر.ک به: منتخب الأثر، فصل 2، باب 26، ص 251 - .253
28- در آن روزگار، به جاى «نیابت» و «نواب» بیشتر تعبیر «سفارت» و «سفرأ» به کار برده مى‏شد.
29- چنانکه طبق نقل شیخ طوسى، حدود ده نفر در بغداد به نمایندگى از طرف محمد بن عثمان فعالیت مى‏کردند (الغیبة، ص 225).
30- توقیع به معناى حاشیه نویسى است و در اصطلاح علماى شیعه به نامه‏ها و فرمانهایى که در زمان غیبت صغرى از طرف امام به شیعیان مى‏رسیده توقیع گفته مى‏شود.
31- صدر، المهدى،، ص .189
32- امین، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 2، ص .48
33- طوسى،، الغیبة، ص 257، .258
34- کلینى،، اصول کافى،، ج 1، ص 518، ح .5
35- کلینى، همان کتاب، ص 521، ح 14 و .15
36- طبرسى،، اًعلام الورى، ص .444
37- طوسى،، الغیبة، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة ص .214
38- طوسى، همان کتاب، ص .216
39- طوسى،، الغیبة، ص .215
40- طوسى،، همان کتاب، ص .216
4-1 طوسى،، همان کتاب، ص .216
42- طوسى،، همان کتاب، ص .217
43- دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص 155 و .156
44- طوسى،، همان کتاب، ص .221
45- طوسى،، همان کتاب، ص .219
46- طوسى،، همان کتاب، ص 219 - .220
47- طوسى،، همان کتاب، ص 220 - بحار الأنوار، ج 51، ص .349
48- طوسى،، همان کتاب، ص 220 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 350 - طبرسى اًعلام الورى، الطبعة الثالثة، ص 452 - على بن عیسى اربلى،، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى،، 1381 ه'. ق، ج 3، ص .322
49- طوسى، الغیبة، ص .221
50- طوسى،، الغیبة، ص .223
51- طوسى، الغیبة، ص 222 - بحار الأنوار، ج 51، ص .351
52- طوسى،، همان کتاب، ص 226 و 227 - بحار الأنوار، ج 51، ص .355
53- طوسى،، همان کتاب، ص 224 و 225 و .227
54- طوسى،، همان کتاب، ص .240
55- مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 356، ور.ک به: طوسى،، همان کتاب، ص .236
56- دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص .199
57- طوسى،، همان کتاب، ص .238
58- سَیمَرى و صَیمَرى نیز گفته شده است (صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغرى، ط 1، بیروت دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه'. ق، ص 412).
59- طوسى،، همان کتاب، ص .445
60- طوسى،، همان کتاب، ص .242
6-1 صدر، همان کتاب ص .412
62- چنانکه در بحث علائم ظهور گفته شده، قیام شخصى به نام سفیانى و صداى آسمانى از علامتهایى هستند که در آستانه ظهور امام رخ خواهد داد.
63- طوسى،، الغیبة، ص 242 و 243 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 361 - طبرسى،، همان کتاب، ص 445 - صدر،
همان کتاب، ص- .15
64- طوسى،، همان کتاب، ص .243
65- طوسى،، همان کتاب، ص .242
66- طوسى،، همان کتاب، ص 222 و 246 - صدوق، کمال ادین، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ص .44
67- طوسى،، همان کتاب، ص .222
68- طوسى،، همان کتاب، ص 146 و .219
69- طوسى،، الغیبة، ص 240 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص .359
70 مرحوم طبرسى،، فهرست جالبى از این دسته وکلا، با ذکر محل مأموریتشان، ذکر کرده است (اًعلام الورى، ص 4).
71- طوسى،، همان کتاب، ص .225
72- طوسى،، همان کتاب، ص 225 و .226
)73 طوسى،، همان کتاب، ص 225 و .226
74- صدوق، کمال الدین، رقم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ص 440 - .441
75- طوسى،، همان کتاب، ص 176 - .177
76- طبرسى،، همان کتاب، ص 452 - .453
77- طوسى،، همان کتاب، ص 229 - .236
78- طوسى،، همان کتاب، ص 198 - .199
79- طوسى،، همان کتاب، ص 238 - .239
80- طوسى،، همان کتاب، ص .244
81- طوسى،، همان کتاب، ص 248 - 254 ور. ک به: دکتر حسین، جاسم، تارخى سیاسى غیبت امام دوزادهم، ص 200 - .205 مسعودى، قتل او را در سال 322 دانسته است (التنبیه والاشراف، قاهره، دار الصاوى للطبع والنشر و التألیف ص 343).
82- طاغوت کسى است که بر خلاف حق حکومت کند و بر اساس موازین اسلامى سزاوار آن مقام نباشد. لفظ «طاغوت» صیغه مبالغه از طغیان است، تو گویى این افراد در طغیان و مرز نشناسى، در بالاترین حدّ قرار گرفته‏اند.
83- نسأ: .60
84- ینظران من کان منکم ممن روى حدیثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا و عرف أحکامنا فارضوا به حکما فانّى قد جعلته علیکم حاکماً فاًذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فاًنّما استخفّ بحکم الله وعلینا ردّ، والرّاد علینا الرّاد على الله، وهو على حدّ الشرک بالله (کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1 ص 67، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، ح 10 - شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 18 ،باب 11 من أبواب صفات القاضى،، ص 99).
85- وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیا الى رواة حدیثنا فاّنّهم حجتى علیکم وأنا حجة الله (طوسى،، همان کتاب، ص 177 - طبرسى،، همان کتاب، ص 452 - شیخ حرّ عاملى، همان کتاب، ج 18، ص 101، کتاب القضأ، ابواب صفات القاضى،، باب 11، ج 9 - طبرسى،، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، ج 2، ص 163).
86- امینى،، ابراهیم، دادگستر جهان، چاپ چهارم، قم، انتشارات دار الفکر، 1352 ه'. ش، ص 74 - .82 این آمار از روى احادیث منقول در کتاب «منتخب الأئر» تهیه شده است و اگر تتبع بیشترى صورت گیرد، طبعاً تعداد احادیث بیش از این خواهد بود.
#) درباره روایات منقول از پیامبر اسلام، در بخش روایات اهل سنت توضیح خواهیم داد.
88- محمد بن جریر بن رستم طبرى،، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، ص .240
89- ر.ک به: مهدى فقیه ایمانى، مهدى منتظر در نهج البلاغة، اصفهان، کتابخانه عمومى امام امیر المؤمنین على - علیه السلام -.
90- لتعطفنّ الدنیا علینا عطف الضروس على ولدها (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغة، قاهره، دار احیأ الکتب العربیة، 1960 م، ج 19، ص 29، حکمت 205).
91- ونرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمّة ونجعلهم الوارثین (قصص: 6).
92- صدوق، کمال الدین، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ج 1، ص .318
93- صدوق، همان کتاب، ج 2، ص 377 - مجلسى،، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'. ق، ج 51، ص .156
94- طبرسى،، اًعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 443 - .444
95- طبرسى،، همان کتاب، ص .443
96- شیخ طوسى،، فهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، 1351 ه'. ش، ص 14، شماره 19 - نجاشى،، فهرست اسمأ مصنفى الشیعة، قم، مکتبة الداورى،، ص 11 - ابن داود، رجال، قم، منشورات الرضى،، ص 32، شماره .23
97- نجاشى،، همان کتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
98- نجاشى،، همان کتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
99- نجاشى،، همان کتاب، ص .178
100- نجاشى،، همان کتاب، ص 17 - (آیت الله) صافى،، منتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه'. ق، ص 466 و .467
101- البته ابراهیم انماطى و حسن بن محمد بن سماعة واقفى بودند و هدفشان از نوشتن چنین کتابى، اثبات دیدگاههاى خودشان بوده است، اما رد هر حال این موضوع نشان مى‏دهد که غیبت یک موضوع مسلّم بوده است. (دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص 21 و 22).
102 صافى، لطف ا-لله، نوید امن و امان، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 91 - .92
103- صافى، همان کتاب، ص 92 - .95
104 صافى، همان کتاب، ص 95 - .99
105- ر.ک به: صحیح بخارى، ط 1، با شرح و تحقیق شیخ قاسم شمّاعى رفاعى، بیروت، دار القلم، 1407 ه'. ق، ج 4، باب 945 (نزول عیسى بن مریم)، ص 633 و مسند احمد حنبل ،بیروت، دار الفکر (بى تا) ج 1، ص 84 و 99 و 448 و ج 3، ص 27 و .37 ور.ک به: سنن ابن ماجه (207 - 275 ه'. ق) تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقى،، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 2، ص 1366 - 1368، کتاب الفتن، باب 34، باب خروج المهدى،، حدیث 4082 - .4088
106- لو لم یبق من الدنیا الا یوم لبعث الله عزّوجلّ رجلاً منژا یملأها عدلاً کما ملئت جوراً (مسند احمد حنبل، بیروت، دار الفکر (بى تا)، ج 1، ص 99).
107- تواتر و متواتر، از اصطلاحات علم الحدیث است و منظور از خبر متواتر، خبر جماعتى است که (فى حدّ نفسه، نه به ضمیمه قرائن) اتفاق آنان بر کذب، محال و در نتیجه موجب علم به مضمون خبر باشد. (ر.ک‏به: مدیر شانه چى، کاظم، علم الحدیث، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ 3، 1362 -. ش، ص 144) بدین گونه «تواتر» را مى‏توان «ثبوت قطعى» تعبیر کرده و «حدیث متواتر» را «حدیث ثابت و قطعى» خواند؛ حدیثى که راویان بسیار داشته، و در کتابهاى بسیار روایت شده است و به وسیله محدثان و مشایخ روایت، سینهبه سینه، و ضبط به ضبط، از نسلى به نسل دیگر رسیده است و ثبوت و صدور آن از پیامبر اکرم، با ائمه طاهرین - علیهم السلام - قطعى است (حکیمى، محمد رضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه'. ش، ص 99).
108- صافى، همان کتاب، ص 90 - .91
109- صافى، همان کتاب، ص .91
110- وجمیع ما سقناه بالغ حدّ التواتر کما لایخفى على من له فضل اطّلاع. فتقّرر بجمیع ما سقناه أنّ الأحادیث الواردة فى المهدى المنتظر متواترة... و هذا یکفى لمن کان عنده ذرّة من أیمان و قلیل من انصاف. (نقل از غایة المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، تألیف شیخ منصور على ناصف، در حاشیة التاج، ط 2، قاهره، دار احیأ الکتب العربیة، ج 5، ص 327).
111- حافظ، کسى است که بر سنن رسول اکرم احاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن را بدان د و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث کاملاً مطلّع باشد (مدیر شانه چى، همان کتاب، ج 2، ص 22).
112- تواترت الأخبار و استفاضت بکثرة رواتها عن المصطفى(ص)فى أمر المهدى (منتختب الأثر، ص، پاورقى).
113- تواترت الأخبار بأنّ المهدى من هذه الامه وانّ عیسى - علیه السلام - سینزل و یصلّى خلفه (فتح البارى بشرح صحیح البخارى،، بیروت، دار المعرفة، ج 6، ص 493 - 494).
114- تواترت الأخبار عن النبى (ص)انّه من أهل بیته وانّه یملأ الأرض عدلاً (نور الأبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى،، ص 171).
115- تواترت الأخبار عن النبى (ص)بخروجه و انّه من أهل بیته وانّه یملأ الارض عدلاً (اسعاف الراغبین، در حاشیه نور الأبصار، ص 140).
116- این کتاب، چنانکه در مقدمه‏اش ذکر شده است، به منظور جمع آورى مجموعه قابل اطمینانى از «اصول پنجگانه» حدیث که مهمترین کتب حدیث اهل سنت است، تألیف گردیده و در پنج جلد چاپ شده است. مؤلف کتاب شرحى به نام «غایة المأمول» در شرح آن نوشته که در حاشیه‏اش چاپ شده است.
117- التاج الجامع للأصول، قاهره، ط 2، دار احیأ الکتب العربیة، ج 5، ص .310
118- قد وقع اتفاق الفرق من المسلمین أجمعین على انّ الدنیا و التکلیف لاینقضى الاّ علیه (المهدى)) (شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیأ الکتب العربیة، 1960 م، ج 10 ص 96).
119- درصفحات آینده، قسمتهایى از مطالب این مجله را نقل خواهیم کرد.
120- متن کامل عربى این یبانیه درک کتاب: مهدى انقلابى بزرگ، از صفحه 151 تا 155، نقل شده است و ترجمه آن با تغییرات اندکى از این کتاب گرفته شده است.
121- در بیانیه یاد شده نیز این منابع پیروى شده است.
122- سنن ابى داود، بیروت، دار الفکر، ج 4، ص 106، کتاب الفتن و الماحم، کتاب المهدى ،، حدیث 4282 - سیوطى، تاریخ الخلفأ، بغداد مکتبة المثنى، ص .272
123- محمد بن عیسى بن سوره ترمذى متوفاى 279 ه'، مؤلف یکى از شش کتاب مشهور و معتبر نزد اهل سنت است.
124- متن حدیث جنین است: قال رسول الله9: لاتذهب الدنیا حتى یملک العرب رجل من أهل بیتى یواطئ اسمه اسمى (سنن ترمذى،، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 4، ص 505، باب 52 (ماجأ فى الهدى))، ح 2230 و 2231).
125- ر. ک به: مسند احمد حنبل، ج 1، ص .448
126- صافى، ممنتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه'. ق، ص 231 - 235 - و موسوعة الامام المهدى،، اصفهان،
مکتبة الامام أمیر المؤمنین العامّة، ج 1، ص 13 - .16 در این باره احتمالات دیگرى نیز داه‏اند که جهت رعایت اختصار از نقل آنها خود دارى شد.
127- عبد الرحمان بن محمد بن خلدون مغربى 732 - 808 ه'.
128- جر و تعدیل از اصطلاحات علم حدیث‏شناسى است. مقصود از جرح این است که راوى یا راویان یک حدیث از طرف حدیث شناسان با تعبیراتى از قبیل: دروغگو، جاعل حدیث، اهل غلّو و تعبیرات دیگرى که در این علم مطرح شده، معرفى شود که طبعاً آن حدیث فاقد اعتبار خواهد بود.
و مقصود از تعدیل، این است که راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اینها معرفى شود که طبعاً حدیث او مورد قبول خواهد بود. البته اینها معیارهاى جرح و تعدیل از دیدگاه دانشمندان شیعه است. دانشمندان اهل سنت نیز معیارهایى دارند که همه جا با معیارهاى شیعه یکسان نیست.
129- مقدمه، الطبعة الرابعة، بیروت، دار احیائ التراث العربى،، ص 311 - .312
130- مقدمه، ص .322
131- ر. ک به: دادگستر جهان، ص 30 - 49، مهدى انقلابى بزرگ، ص 159 - 165، منتخب الأثر، ص 5 - 6، پاورقى.
132- ص .311
133 ص .327
134- سخنان مبسوط شیخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعة الاسلامیة چاپ «مدینه» مورخ ذیقعده 1388 ه'. ق، شماره 3، سال اوّل منتشر شده و ما آن را از: «موسوعة الامام المهدى»» ج 1 نقل کردیم.
135- نوبختى، فرق الشیعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1355 ه'. ق، ص 27 - شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج 1، ص .132
136- نوبختى، همان کتاب، ص 67 - .68
137- ابن طقطقا، الفخرى،، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 165 - .166
138- ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبة الحیدریة، 1385 -. ق، ص .193
139- ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص .195
140- ابو الفرج، همان کتاب، ص .162
141 شهرستانى، همان کتاب، ج 1، ص .148
142- شهرستانى، همان کتاب، ص .150
143- نوبختى، همان کتاب، ص 80 و .83
144- نوبختى، همان کتاب، ص .96
145- حکیمى، محمد رضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه'. ش، ص 140 - .151
146- انبیأ: .106
147- (آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 121 - .122
148- الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى،، ص .346
149- طبرسى،، مجمع البیان، تهران، شرکة المعارف الاسلامیة، 1379 ه'. ق، ج 7، ص .66
150- طبرسى،، همان کتاب، ص .67
151- تورات، ترجمه فارسى توسط وِلیم کِلِن فسّیس اِکِسّى به دستور مجمع مشهور بِرِتِش فاین بَیبَل سُسَیتى، چاپ لندن، 1856 م، ص .1030
152- قصص: .6
153- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، حکمت .205
154- ابو الفرج، همان کتاب، ص .359
155- نور: .55
156- مجمع البیان، ج 7، ص .152
157- (آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص .250
158- کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص .338
159- مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'. ق، ج 52، ص 93 و ج 36، ص .250
160- مجلسى، همان کتاب، ص .92
161- طوسى، الغیبة، ص 177 - مجلسى، همان کتاب، ص 92 - اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى،، 1381 ه'. ق، ج 3، ص .22
162- لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت (کلینى، همان کتاب، ج 1، ص 179 ور. ک به: صدوق، کمال الدین، قم مؤسسة النشر الاسلامى‏(التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ج 1 ص 201 - .210
163- صدوق، أمالى، قم، مطبعة الحکمة، ص 112، مجلس 35 - صدوق، کمال الدین، ص 207، باب 21، ح 22 - جوینى خراسانى،، فرائد السمطین، ط 1، بیروت، مؤسسة المحمودى للطباعة والنشر، 1400 ه'. ق، ص 45 - .46
164- اللّهمّ بلى لاتخلو الأرض من قائم لله بحجد امّا ظاهراً مشهوراً و خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج الله و بیناته (شرح نهج البلاغة، ابن ابى‏ الحدید، قاهره، دار احیا الکتب العربیة، 1960 م، ج 18، حکمت 143، ص 347 - المناقب، اخطب خوارزم، نجف، المطبعة الحیدریة، 1385 ه'. ق، ص 264).
165 -(آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزگر، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 258 -.259
166- فتح البارى بشرح صحیح البخارى،، بیروت، دار المعرفة، ج 6، ص .494
167- سالنامه 2 مکتب تشیع (مصاحبات استاد علامه طباطبایى با پروفسور هانرى کربن درباره شیعه) 1330 ه'. ش، ص .20

 

درنگی در مناجات شعبانیه‌

درنگی در مناجات شعبانیه‌

در دعاهای اسلامی، دریایی از حقایق ناب عرفانی موج می‏زند.

یکی از نغزترین، معروف‏ترین و زیباترین ادعیه، «مناجات شعبانیه‏» است که به روایت «ابن‏ خالویه‏»، این مناجات را حضرت امیر(ع) و امامان دیگر در «ماه شعبان‏» می‏خواندند. در «مفاتیح ‏الجنان‏» نیز در اعمال مشترکه ماه شعبان، به عنوان «عمل هشتم‏» آمده است.

بجاست که از عارف کامل، امام راحل، خمینی عزیز(قدس ‏سره) یاد کنیم که با یادکرد پیوسته از این دعا و مضامین بلندش، آن هم با زبان و لحنی خاص و شوق ‏انگیز، توجه امت ما را به این گنجینه عرفانی بیشتر معطوف ساخت. به این چند نمونه دقت کنید:

«مناجات شعبانیه از مناجاتهایی است که اگر یک نفر انسان دلسوخته، یک عارف دلسوخته - نه از این عارفهای لفظی - بخواهد آن را شرح کند، و شرح کند از برای دیگران، بسیار ارزشمند است و محتاج به شرح است ...» (1)

«چه بسا مسائل عرفانی که در قرآن و این مناجاتهای ائمه اطهار(ع) و همین «مناجات شعبانیه‏» مسائل عرفانی هست که اشخاص، فلاسفه، عرفا، تا حدودی ممکن است ادراک کنند، بفهمند عناوین را، لکن آن ذوق عرفانی چون حاصل نشده است، نمی‏توانند وجدان کنند.» (2)

و می‏فرماید:

«مناجات «شعبانیه‏» را خواندید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجاتهایی هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی می‏رساند ... همه ائمه هم به حسب روایت می‏خواندند.» (3)

با وصفی که یاد شد، برای چشیدن قطره ‏ای از معارف زلال این دعای بلند، بر ساحل این دریا می‏نشینیم.

متن این دعا به همراه ترجمه شیوای استاد کریم زمانی شارح مثنوی معنوی مولوی؛ از این دعای شریف است که در کتاب <زبده مفاتیح الجنان> چاپ انتشارات اطلا‌عات آمده است. 

 «بسم الله الرحمن الرحیم»

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی
خداوندا، برمحمد و خاندان محمد درود فرست و آن دم که تو را خوانم، دعایم بشنو؛ و چون تو را ندا دهم ندایم بشنو؛ و آنگاه که با تو راز گویم، به من رخ بنمای که [از همه جهان و جهانیان] به سوی تو گریخته‌ام و در پیشگاهت ایستاده‌ام، نالان و زاران و بی‌برگ و نوا، و به پاداشی که نزد توست امیدوارم.

وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی

و تودانی که در دل چه دارم و از نیازم آگهی و نهادم می‌شناسی؛ و کار این سرای و آن سرایم برتو پوشیده نیست. [و تودانی] آنچه خواهم که به زبانم رانم و بنمایم و خواسته‌ام گویم و آنچه برای سرانجام خویش بدان امیدوارم.

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَى آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی

سرورا، سرنوشتم به دست توست و هر آنچه تا واپسین دم حیاتم، نهان و عیان از من سرزند، تو دانی. و کاستی و فزود و سود و زیانم تنها به دست توست نه دگری.

إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی
معبودا، اگر مرا از رزقت ناکام گردانی، کیست که روزی‌ام دهد؟ و اگر به خواری‌ام کشانی، کیست که یاری‌ام دهد؟

إِلَهِی أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ

معبودا، از خشم تو و فرود آمدن کیفرت به تو پناه برم.

 إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ

معبودا، اگر من سزاوار رحمت تو نیستم، تو خود سزاواری که مرا از مهر و بخشش بی‌شمارت برخوردار کنی.

إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ‏] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ

معبودا، آن سان به رحمت تو امیدوارم که گویی در پیشگاهت ایستاده‌ام و توکل بسزایم به تو برسرم سایه گسترده است، پس تو فرمانی را که سزاوار آنی، رانده‌ای و مرا در عفو و گذشتت پوشانده‌ای!

إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی [یَدْنُ‏] مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی

معبودا، اگر بر من بخشش آری، کیست که در بخشودن، سزاوارتر از تو باشد؟ و اگر مرگم در رسد در حالی که کردارم مرا به تو نزدیک نکرده [به یکایک گناهانم اعتراف می‌کنم] و اقرار به گناهانم را وسیله‌ای برای وصال به تو قرار می‌دهم.

إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا

معبودا، با گرایشم به خواهش نفس، برخود ستم کردم. پس وای بر من اگر بر آن آمرزش نیاوری!

إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی

معبودا، هماره نیکی تو در طول زندگانی‌ام به من رسیده، و اینک نیکی و احساس خود را به گاه مرگم نیز بر من ارزانی دار.

 إِلَهِی کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی [تُولِنِی‏] إِلا الْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی

معبودا، چگونه پس از مرگم از الطافت نومید شوم در حالی که در سراسر زندگانی‌ام چیزی جز نیکی برمن روا نداشته‌ای؟

  إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

معبودا، کارم را آن سان برعهده گیر که تو خود سزاوار آنی، و از فضلت بر بنده‌ گنهکاری چون من بخش که نادانی‌اش او را در گرداب خود فرو برده است.

إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى [إِلَهِی قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَیَ‏] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ

معبودا، تو گناهانی از من در دنیا پوشاندی که من به پوشاندن آنها در آخرت نیازمندترم. اینک اگر این گناهان را بر احدی از بندگان شایسته‌‌ات نمایان نکرده‌ای، مرا در روز رستاخیز نیز در حضور مردم رسوا مفرما!

إِلَهِی جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی

معبودا، بخشایندگی‌ات بساط امید و آرزویم گسترد و گذشت تو از کردارم برتر آمد.  

 إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِکَ یَوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَیْنَ عِبَادِکَ

معبودا، روزی که در میان مردم داوری کنی، مرا به دیدارت شاد گردان.

إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِی یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ

معبودا، عذرخواهی‌ام به درگاه تو مانند عذرخواهی کسی است که به پذیرش عذرش سخت نیازمند است. از این رو پوزشم پذیر، ای بزرگوارترین کسی که بدکاران از او پوزش خواهند.

 إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی

معبودا، [دست] نیازم[خالی] باز مگردان و چشم امیدم نومید مساز، و [رشته‌] امید و آمالم مگسل.

إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی

معبودا، حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نومیدى مکشان و امید و آرزویم را از درگاهت قطع مفرما.

إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی

معبودا، اگر خواری‌ام می‌خواستی، هدایتم نمی‌کردی و اگر رسوایی‌ام می‌خواستی، عافیتم نمی‌بخشیدی.

 إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ

معبودا، چنین گمان ندارم که تو، بنده نیازمندی همچون مرا که برای رفع نیازم عمری در پیشگاهت سپری کرده‌ام، از خود برانی.

 إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا یَزِیدُ وَ لا یَبِیدُ کَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى

معبودا، ستایش جاودان و پایدار و همیشگی از آن توست؛ ستایشی که فزونی گیرد و به نیستی نرود و آن سان باشد که تو دوست داری و پسندی.

 إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ

معبودا، اگر مرا به جرم و جریرتم گیری، تو را به عفو و گذشتت گیرم؛ و اگر مرا به گناهم‌گیری، تو را به آمرزشت گیرم؛ و اگر مرا به آتشم اندرسازی، به دوزخیان گویم که: <منم دوستدار تو!>‌

اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلى فَقَدْ کَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِکَ اَمَلى

معبودا، اگر در برابر طاعتِ تو کردارم خوار و بی‌مقدار آید، ولی در برابر امید [به بزرگواری‌ات] آرزویم بسی بزرگ است.

 إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما

معبودا، چه سان از درگاهت ناکام بازگردم که به تو بس خوش‌گمانم که مرا کامروا و برخوردار از مِهرت بازگردانی؟

 إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ

معبودا، عمرم را در بی‌خبری از تو سپری کردم و جوانی‌ام را در سرمستیِ دوری از تو فرسودم!

إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَى سَبِیلِ سَخَطِکَ

معبودا، در روزگارانِ غرور به تو بیدار نشدم و هماره رهِ خشم تو پوییدم.

إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ

معبودا، اینک منم بنده تو و زاده بنده تو. در پیشگاهت ایستاده‌ام و به بزرگواری و بخشندگی‌ات توسل جسته‌ام.

 إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ

معبودا، منم بنده‌ای که از سرِ شوخ‌چشمی در پیشگاه تو گنه کردم، و اینک از تو عفو خواهم؛ زیرا که عفو، صفتِ بزرگواری و بخشندگی توست.

إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ

معبودا، مرا توانی نیست که بدان از چنگ گناهانم گریزم، مگر وقتی که تو با دوستی‌ات بیدارم کنی و آن سان شوم که تو خواهی؛ پس سپاست گویم از آن رو که مرا به [دریایِ] کرمت درآوردی و دلم از پلیدی غفلت از حضرت تو زدودی.

إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ یَا قَرِیبا لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَادا لا یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ

معبودا، مرا به چشم آن بنده‌ای نگر که او را خواندی و پاسخت داد [و به سویت شتافت] و او را بر طاعتت گماردی و از تو فرمان بُرد. ای نزدیکی که [از هیچ بنده‌ای] دور نشوی [و حتی] از بندگان مغرورت نیز دوری نمی‌گزینی. و ای بخشنده‌ای که به امیدواران پاداشت، تنگ‌چشمی نمی‌کنی!‌

إِلَهِی هَبْ لِی قَلْبا یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ

معبودا، به من دلی بخش که مشتاق مقام قرب تو شود، و زبانی که صدقش به سوی درگاهت بالا رود، و دیده‌ای حقیقت‌بین که به تو تقرب جوید.

إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ [مَمْلُولٍ‏]

معبودا، هر که به تو شناخته شود، گمنام نگردد [یا: هر که تو را شناسد، جهل و نادانی به او روی نکند.] و هر که به تو پناه جوید، خوار نشود. و هر که تو به او رخ بنمایی، بنده‌ دگری نشود.

 إِلَهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ

معبودا، هر که به نور تو راه پوید، هماره روشن ضمیر باشد و هر که آستانِ تو جوید، هماره در پناهت سر کند.

یَا إِلَهِی فَلا تُخَیِّبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِکَ

معبودا، به تو پناه جستم؛ مباد که برخلاف آنچه به تو گمان دارم، با من رفتار کنی و از رحمتت دورم سازی!

إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلایَتِکَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ

معبودا، مرا در شمار دوستانت قرار ده، همانها که به فزونیِ دوستی‌ات امید بسته‌اند.  

 إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَها بِذِکْرِکَ إِلَى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ

معبودا، هماره مرا شیفته یادت گردان؛ آن‌سان شیفتگی که جلوه نامهایت وجودم را فرا گیرد و مرا به مقام قدس تو رساند.

إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ فَإِنِّی لا أَقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعا وَ لا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعا

معبودا، به ذات تو بر تو سوگند که مرا به جایگاه بندگان فرمانبردار و شایسته‌ات رسانی، که مرا توانی نیست که از خود زیانی رانم و برای خود سودی به دست آرَم.

إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِیبُ [الْمَعِیبُ‏] فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ

معبودا، منم بنده ناتوان گنهکار و برده‌ توبه‌کننده‌ات. مرا در شمار کسانی قرار مده که از آنان رخ برتافته‌ای و از فریطِ غفلت، هرگز مشمول گذشت تو نگردند!

إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ

معبودا، مرا به کمالِ گسستن [از خلق] و پیوستن به خودت رسان و دیده‌ قلبمان را با فروغی که بدان تو را مشاهده کنند، روشن فرما تا دیده دل ما حجابهای نورانی را بر درَد و به کانِ عظمت و جلال رسد و جانهای ما به مقام والای قدس تو بپیوندد.‌

إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا

معبودا، مرا در شمار کسانی قرار ده که چون آنان را خواندی، پاسخت دادند و چون بدانان نگریستی، بر اثر تجلّی شکوه و جلالت، مدهوش شدند. پس تو با آنها به نهان، راز گفتی و آنان به عیان، به طاعت تو پرداختند.

إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ

معبودا، بر نیک گمانی‌ام [به تو] زنگار نومیدی ننشانم که هرگز امیدم به بزرگواری زیبای تو گسسته نشود.

 إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ

معبودا، اگر خطاها مرا از نظر تو انداخته، به خاطر توکل و اعتماد شایسته‌ام به تو، از من درگذر!

إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیَقِینُ إِلَى کَرَمِ عَطْفِکَ

معبودا، اگر گناهان، مرا از بلندای الطاف شایانت به نشیبِ [حرمان] فرو کشد، ولی یقینم به کرمت همچنان بیدار و آگاهم نگه داشته است.‌

إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلائِکَ

معبودا، اگرچه خواب غفلت مرا درربود و نگذاشت که آماده دیدارت شوم، ولی شناختی که به نعمت‌هایم دارم، مرا بیدار داشته است.‌

إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَى النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِی إِلَى الْجَنَّةِ جَزِیلُ ثَوَابِکَ

معبودا، اگر کیفر بزرگت مرا به سوی آتش رانَد، ولی لطف فراوانت مرا به سوی بهشت خوانَد.‌

إِلَهِی فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَیْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لا یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ

معبودا، از تو خواهم و به درگاه تو نالم و به تو گرایم. و از تو خواهم که بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و مرا در شمار کسانی قرار دهی که هماره یاد تو کنند و پیمانت نگه دارند و از سپاست غفلت نورزند و فرمانت خوار نشمرند.‌

إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما کَثِیرا.

معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا تو را شناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم؛ ای دارنده‌ شکوه و بزرگواری و درود و سلام فراوان خدا بر محمد فرستاده‌اش و خاندان پاکش باد.‌

پی ‏نوشتها:

1- صحیفه نور، ج 20، ص‏189.

2- همان، ج‏17، ص 265.

3- همان، ج‏19، ص 158.

فضیلت ماه مبارک شعبان در سیره وکلام گهربار معصومین علیهم السلام

فضیلت ماه مبارک شعبان در سیره وکلام گهربار معصومین علیهم السلام

 
نویسنده: محدث قمی

ماه مبارک شعبان، ماه بسیار شریفى است و منسوب است به حضرت سید انبیاء (صلى الله علیه وآله)؛ آن حضرت این ماه را روزه مى داشت و وصل مى کرد به ماه رمضان و مى فرمود: شعبان ماه من است؛ هر که یک روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت او را واجب شود و از حضرت صادق علیه السلام روایت است که چون ماه شعبان داخل مى شد حضرت امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع مى نمود و مى فرمود: اى گروه اصحاب من مى دانید این چه ماهى است؟ این ماه شعبان است، و حضرت رسول صلى الله علیه وآله مى فرمود شعبان ماه من است؛ پس روزه بدارید در این ماه براى محبّت پیغمبر خود، و براى تقرّب به سوى پروردگار خود.

بحقّ آن خدایى که جان علىّ بن الحسین به دست قدرت اوست سوگند یاد مى کنم که از پدرم حسین بن على علیهما السلام شنیدم که فرمود: شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السلام که هر که روزه دارد شعبان را براى محبّت پیغمبر خدا و تقرّب بسوى خدا، دوست دارد خدا او را و نزدیک گرداند او را به کرامت خود در روز قیامت، و بهشت را براى او واجب گرداند. 

و شیخ روایت کرده از صفوان جمال که گفت فرمود به من حضرت صادق علیه السلام که وادار کن کسانى را که در ناحیه و اطراف تو هستند بر روزه شعبان گفتم فدایت شوم مگر مى بینى در فضیلت آن چیزى فرمود بلى بدرستى که رسول خداصلى الله علیه وآله هرگاه مى دید هلال شعبان را امر مى فرمود مُنادى را که ندا مى کرد در مدینه اى اهل مدینه من رسولم از جانب رسول خدا به سوى شما مى فرماید آگاه باشید بدرستى که شعبان ماه من است پس خدا رحمت کند کسى را که یارى کند مرا بر ماه من یعنى روزه بدارد آن را پس گفت حضرت صادق علیه السلام که امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمود که فوت نشد از من روزه شعبان از زمانى که شنیدم منادى رسول خداصلى الله علیه وآله ندا کرد در شعبان و فوت نخواهد شد از من تا مدتى که حیات دارم انشاءالله تعالى پس مى فرمودکه روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرتست ازخدا وند متعال.
رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله : أَلَا إِنَّ رَجَباً شَهْرُ اللَّهِ الْأَصَمُّ وَ هُوَ شَهْرٌ عَظِیمٌ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْأَصَمَّ لِأَنَّهُ لَا یُقَارِبُهُ شَیْ ءٌ مِنَ الشُّهُورِ حُرْمَةً وَ فَضْلًا عِنْدَ اللَّهِ وَ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَهُ فِی جَاهِلِیَّتِهِمْ فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلَامُ لَمْ یَزْدَدْ إِلَّا تَعْظِیماً وَ فَضْلًا أَلَا إِنَّ رَجَباً شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانَ شَهْرِی وَ رَمَضَانَ شَهْرُ أُمَّتِی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرمایند: رجب، «شهرالله الأصم» است و بدان سبب آن را «اصم» نامیدند که هیچ ماهى به عظمت آن نمى رسد، مردم زمان جاهلیت به رجب حرمت مى نهادند و آنگاه که اسلام درخشیدن گرفت، بر حرمت آن افزود. بدانید که رجب ماه خدا، شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است،
                                                                                                                                                                                    وسائل الشیعة: ج 10 ص 475
رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : مَن أحیا لَیلةَ العِیدِ ولَیلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، لَم یَمُتْ قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هرکه شب عید (فطر و قربان) و شب نیمه شعبان را احیا کند ، در آن روزى که دلها مى میرند ، دل او نمیرد .
                                                                                                                                                                                    ثواب الأعمال : ١/١٠٢/٢
الإمامُ الرِّضا علیه السلام : کانَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام لایَنامُ ثلاثَ لیالٍ : لَیلةَ ثلاثٍ وعِشرِینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، ولَیلةَ الفِطرِ ، ولَیلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، وفیها تُقسَمُ الأرزاقُ والآجالُ وما یَکونُ فی السَّنَةِ .امام رضا علیه السلام : امیر المؤمنین علیه السلام سه شب را نمى خوابید : شب بیست و سوم ماه رمضان ، شب عید فطر و شب نیمه ماه شعبان ؛ در این شبها ، روزیها تقسیم و مدّت عمر و هر آنچه در آن سال رخ خواهد داد ، تعیین مى شود .
                                                                                                                                                                                    البحار :٩٧ / ٨٨ / ١٥
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : صَومُ ثلاثةِ أیّامٍ مِن کُلِّ شَهرٍ أربَعاءُ بَینَ خَمیسَینِ وصَومُ شَعبانَ یَذهَبُ بوَسواسِ الصَّدرِ ، وبَلابِلِ القَلبِ .امام على علیه السلام : روزه گرفتن در سه روز از هر ماه ـ پنجشنبه اوّل و آخر ماه و چهار شنبه وسط آن و روزه ماه شعبان ـ وسواس سینه و پریشانى هاى دل را از بین مى برد .
                                                                                                                                                                                    الخصال : ٦١٢ / ١٠
                                                                                                                                                                                    وسائل الشیعة: ج 8 ص 104

عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام : قَالَ صِیَامُ شَعْبَانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یُکْثِرُ الصَّوْمَ فِی شَعْبَانَ إِلَّا أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ مَعِیشَتِهِ وَ کَفَاهُ شَرَّ عَدُوِّهِ وَ إِنَّ أَدْنَى مَا یَکُونُ لِمَنْ یَصُومُ یَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَنْ تَجِبَ لَهُ الْجَنَّةُ امام صادق (علیه السلام) فرمودند : روزه شعبان ذخیره روز قیامت بنده است و هر بنده اى که در ماه شعبان زیاده روز بگیرد خداوند امر معیشت او را سامان بخشد و شرّ دشمن را از او دفع کند .
                                                                                                                                                                                    وسائل الشیعه ج : 10ص 505
هنگامی که ماه شعبان فرا می رسید امام سجاد علیه السلام اصحاب خود را فرا می‌خواند و درباره فضیلت ین ماه سخن گفت. آنگاه می‌فرمود:«هر کس بری محبت پیامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را در روز قیامت مشمول کرامت خود می‌گرداند و بهشت را بری او لازم می شمارد».

از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: چون ماه شعبان می‌رسید حضرت زین‌العابدین(علیه السلام) اصحاب خود را جمع می‌کرد و می‌فرمود: ای اصحاب من، می‌دانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است، و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: شعبان ماه من است، پس در این ماه برای جلب محبّت پیغمبر خود، و برای تقرّب به سوی پروردگار خویش،‌ روزه بدارید،‌ به خدایی که جان علی‌بن الحسین(علیه السلام) به دست قدرت اوست، سوگند یاد می‌کنم از پدرم حسین‌بن علی(علیه السلام) شنیدم که فرمود: از امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدم: هر که شعبان را برای جلب محبّت پیامبر، و تقرّب جستن به سوی خداوند روزه بدارد خداوند او را دوست بدارد، و در روز قیامت به کرامتش نزدیک نماید، و بهشت را بر او واجب گرداند.

پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : هر که شب عید و شب نیمه شعبان را بعبادت زنده بدارد دلش نمیرد در روزى که دلها بمیرند .
شیخ از صفوان جمّال روایت کرده است که امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: کسانی را که پیرامون و اطراف تو هستند به روزه شعبان وادار کن. گفتم: فدایت شوم، مگر در فضیلت آن چیزی می‌بینی؟ فرمود: آری رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه هلال شعبان را می‌دید، به منادی دستور می‌داد تا در مدینه ندا کنند: ای اهل مدینه، من از جانب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)‌ به سوی شما ارسال شده‌ام، آن حضرت می‌فرماید: آگاه باشید، به درستی که شعبان ماه من است، خدا رحمت کند کسی را، که مرا در ماه من یاری کند،‌ یعنی روزه بدارد آن را،‌ سپس امام صادق(علیه السلام) چنین گفت: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرمود: از هنگامی که شنیدم منادی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شعبان ندا داد، روزه شعبان از من فوت نشد، و تا زمانی که زنده هستم به خواست خداوند از من فوت نخواهد شد.

پس می‌فرمود: روزه دو ماه شعبان و رمضان مایه توبه و آمرزش خداست. اسماعیل‌بن عبدالخالق روایت کرده است: نزد امام صادق(علیه السلام) بودم، ذکر روزه شعبان به میان آمد، حضرت فرمود: در فضیلت روزه شعبان چنین و چنان است، تا جایی که انسان مرتکب قتل حرام می‌شود، پس چنانچه شعبان را روزه بدارد، این روزه به او سود می‌رساند،‌ و به خواست خداوند آمرزیده می‌شود!
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که از وجود مبارک ایشان دربارة فضیلت روزة رجب سؤال کردند؟ فرمود: چرا از روزه شعبان غافل هستید؟ راوی عرض کرد: یَابنَ رسول‌الله کسی که یک روز از شعبان را روزه بدارد، چه ثوابی دارد؟ فرمود: به خدا سوگند بهشت پاداش آن است، عرض کرد یَابنَ رسول‌الله بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: صدقه و استغفار، هر که در ماه شعبان صدقه دهد حق‌تعالی آن را رشد و نموّ دهد همان‌گونه که یکی از شما بچّه شترش را رشد می‌دهد، تا آن که در قیامت، در حالی که به اندازة کوه احد شده باشد به صاحبش باز گردد.

چهارم: در تمام این ماه هزار مرتبه بگوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللهُ، وَ لا نَعْبُدُ إِلّا إیّاهٌ مٌخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ؛ معبودی جز خدا نیست، و نپرستیم جز او را، در حالی که دین را برای او خالص کردیم، گرچه مشرکان را خوش نیاید».
روایت شده است که در هر پنجشنبة ماه شعبان آسمانها را زینت می‌کنند، پس ملائکه عرض می‌کنند، خداوندا! روزه‌داران این روز را بیامرز، و دعای آنان را اجابت فرما. در خبر نبوی است: هر که روز دوشنبه و پنجشنبة شعبان را روزه بدارد، حق‌تعالی بیست حاجت از حوایج دنیا، و بیست حاجت از حوایج آخرت او را برآورد. ششم: در این ماه بسیار صلوات فرستد.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود : شب نیمه شعبان جمع زیادى از دوزخ آزاد گردند و گناهان بزرگ بخشوده شود ، در ان شب بذکر خدا و استغفار و دعا بپردازید که دعا در آن مستجابست .
.. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : شعبان ماه منست و ماه رمضان ماه خدا است ، هر که یکروز را از ماه من روزه دارد من در قیامت شفیع او خواهم بود و هر که دو روز از آن روزه دارد گناهان گذشته اش بخشوده شود و هر که سه روز آن را روزه دارد به وى گفته شود که عمل را از سر گیر .
ابو صلت هروى گوید : آخرین هفته شعبان بخدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم ، حضرت بمن فرمود : اى ابا صلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این آخرین هفته آنست کآنچه را که در گذشته این ماه کوتاهى نموده اى در این باقى مانده تدارک کن و بر تو باد که بنیازهاى اصلى خود توجّه کنى و دعا و استغفار بسیار کن و قرآن را زیاد بخوان و از گناهانت در پیشگاه خدا توبه نما تا چون ماه خدا به تو رو کند خود را براى خدا خالص کرده باشى و هر امانت یکار که بگردن دارى بپرداز و هر کینه که از مؤمنین بدل دراى از دل بزدا و هر گناهى را که بدان آلوده بوده اى دست از آن بردار و از خدا بترس و در پنهان و آشکار امور خویش را بدو تفویض کن ، و هر که بخدا توکل کند خدا او را بس است ...
امام باقر (علیه السلام) فرمود : هر که در شب نیمه شعبان حسین (علیه السلام) را زیارت کند گناهش آمرزیده شود ...
از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که خداوند در شب نیمه شعبان ببندگانش مینگرد و آمرزش خواهان را بیامرزد و رحمت طلبان را رحمت کند ولى کینه توزان را همچنان بعقب اندازد.

منابع:

1: مفاتیح الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی(رحمت الله علیه)
2:جامع الاحادیث

سیری در اعمال مختصّه ماه شعبان

سیری در اعمال مختصّه ماه شعبان


این ماه براى سالک الى اللّه ، بسیار با ارزش است . یکى از شب هاى قدر، در این ماه مى باشد. همچنین ولادت حضرت حجة بن الحسن العسگرى (علیه السلام ) نیز در این ماه واقع شده است . همچنین این ماه ، ماه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم )
مى باشد.

شب اوّل

دوازده رکعت که در هر رکعت حمد یک مرتبه و یازده مرتبه توحید خوانده شود.

 

روز اوّل

1- روزه‌ این روز فضیلت بسیار دارد و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که هر که روز اوّل شعبان را روزه بگیرد براى او بهشت واجب می‌شود.

2- سید بن طاوس از حضرت رسول صَلَّى اللهِ علیه و آله براى کسى که سه روز اوّل این ماه را روزه بگیرد ثواب بسیارى نقل کرده است.

3- در شب‌هاى سه روز اول دو رکعت نماز وارد شده که در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید یازده مرتبه خوانده شود.  

روز سوّم

روز سوم، روز مبارکى است که امام حسین بن على علیهماالسلام در این روز متولد گشت.

از قاسم بن عَلاء همدانى وکیل امام حسن عسکرى علیه السلام نامه‌ای رسیده که:

«مولاى ما امام حسین علیه‌السلام در روز پنجشنبه سوم شعبان متولد گشت.»

پس این در این روز، روزه بگیرید و دعای ذیل را بخوانید:

 

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى هذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ بَکَتْهُ السَّماَّء ُوَ مَنْ فیها وَالاْرْضُ وَ مَنْ عَلَیْها وَ لَمّا یَُطَاْ لابَتَیْها قَتیلِ الْعَبْرَةِ وَ سَیِّدِ الاُْسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ یَوْمَ الْکَرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَالشِّفاَّءَ فى تُرْبَتِهِ والْفَوْزَ مَعَهُ فى اَوْبَتِهِ والاْوصِیاَّءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قاَّئِمِهِمْ وَ غَیْبَتِهِ حَتّى یُدْرِکُوا الاْوْتارَ وَ یَثْاَروُا الثّارَ وَ یُرْضُوا الْجَبّارَ وَ یَکُونُوا خَیْرَ اَنْصارٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ. اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَیْکَ اَتَوَسَّلُ وَ اَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسیَّئٍ اِلى نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فى یَوْمِهِ وَ اَمْسِهِ یَسْئَلُکَ الْعِصْمَةَ اِلى مَحَلِّ رَمْسِهِ.

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَاحْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ وَ بَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْکَرامَةِ وَ مَحَلَّ الاِقامَةِ. اَللّهُمَّ وَ کَما اَکْرَمْتَنا بِمَعْرِفَتِهِ فَاَکْرِمْنا بِزُلْفَتِهِ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُ وَ سابِقَتَهُ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یُسَلِّمُ لاِمْرِهِ وَ یُکْثِرُ الصَّلوةَ عَلَیْهِ عِنْدَ ذِکْرِهِ وَ عَلى جَمیعِ اَوْصِیاَّئِهِ وَ اَهْلِ اَصْفِیاَّئِهِ الْمَمْدُودین مِنْکَ بِالْعَدَدِ الاِْثْنَىْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ وَالْحُجَجِ عَلى جَمیعِ الْبَشَرِ. اَللّهُمَّ وَهَبْ لَنا فى هذَا الْیَوْمِ خَیْرَ مَوْهِبَةٍ وَ اَنْجِحْ لَنا فیهِ کُلَّ طَلِبَةٍ کَما وَ هَبْتَ الْحُسَیْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَننْتَظِرُ اَوْبَتَهُ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ .

از امام صادق علیه السلام برای این روز دعایی روایت شده که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خوانده‌اند:

اَللّهُمَّ اَنْتَ مُتَعالِى الْمَکانِ عَظیمُ الْجَبَرُوتِ شَدیدُ الِمحالِ غَنِى َُّعنِ الْخَلایِقِ عَریضُ الْکِبْرِیاَّءِ قادِرٌ عَلى ما تَشاَّءُ قَریبُ الرَّحْمَةِ صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاَّءِ قَریبٌ إذا دُعیتَ مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ قابِلُ التَّوبَةِ لِمَنْ تابَ اِلَیْکَ قادِرٌ عَلى ما اَرَدْتَ وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ وَ شَکُورٌ اِذا شُکِرْتَ وَ ذَکُورٌ اِذا ذُکِرْتَ اَدْعُوکَ مُحْتاجاً وَ اَرْغَبُ اِلَیْکَ فَقیراً وَ اَفْزَعُ اِلَیْکَ خاَّئِفاً وَ اَبْکى اِلَیْکَ مَکْرُوباً وَ اَسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً وَ اَتوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً اُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا (بِالْحَقِّ) فَاِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوابِنا وَ قَتَلُونا و نَحْنُعِتْرَةُ نَبِیِّکَ وَ وَُلَْدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ الَّذِى اصطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَائْتَمَنْتَهُ عَلى وَحْیِکَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .  

اعمال نیمه شعبان

7 - روز و شب نیمه شعبان ، زمان بسیار شریفى است ؛ به این جهت که از شبهاى قدر و شب تقسیم رزق ها و عمرها مى باشد. این شب ، از اوقات زیارتى امام حسین (علیه السلام ) مى باشد که غیر از فرشتگان ، صد هزار پیامبر (علیه السلام ) آن حضرت (علیه السلام ) را زیارت مى کنند و این مطلب نشانه عظمت این شب است . همچنین از شب هایى است که تاءکید به زنده نگهداشتن آن شده و اعمال و عبادات بسیار ارزشمندى در آن وارد شده که مى توان گفت :

در هیچ شبى مانند یا بیشتر از آن نیامده است و بالاخره این شب علاوه بر اینها، شب میلاد امامى است که گیتى را از عدالت پر کرده و زمین را پاک مى نماید. از اعمال این شب این است که شیعه ، از لذت و آسایش دنیا در این شب چشم پوشى نماید و فرض کند که شب خداحافظى او با این دنیا و تمام اعمال بوده و فرداى آن روز قیامت است . از اعمال دیگر این شب نمازهایى است که وارد شده است . (که در بخش نمازهاى مستحبى ذکر شده است ).

8 - از اعمال مهم این شب ، عمل کردن به حدیث پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) است . که فرمودند:

«شب نیمه شعبان در خواب بودم که جبرئیل آمد و گفت : محمد! چرا در این شب خوابیده اى ؟

گفتم : جبرئیل مگر چه شبى است ؟

گفت : شب نیمه شعبان است . محمد! برخیز. آنگاه مرا بلند کرده و به بقیع برد، سپس گفت : سرت را بلند کن ؛ این شبى است که درهاى آسمان در آن باز مى شود: درهاى رحمت ، در رضوان ، در مغفرت ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و در احسان و خداوند به عدد موها و پشمهاى گاو و گوسفند، مردم را از آتش جهنم آزاد مى کند؛ زمان مرگ را در آن ثبت کرده و به مدت یک سال ، روزى ها را تقسیم مى کند و هر چه را که در تمام سال اتفاق مى افتد، فرو مى فرستد.

محمد! کسى که این شب را با گفتن اللّه اکبر، سبحان اللّه ، لااله الا اللّه و خواندن دعا، نماز و قرآن و انجام دادن اعمال مستحب و استغفار کردن ، زنده نگهدارد بهشت منزل و استراحتگاه او خواهد بود و گناهان گذشته و آینده اش بخشیده مى شود...

پس این شب را زنده بدار و شب زنده دارى کن و نزدیکى به خدا، با عمل در این شب را به امتت دستور بده ، زیرا شب شریفى است !

در حالى نزدت آمدم که تمام فرشته ها در آسمان ، پاهایشان را جفت کرده اند: عده اى تسبیح مى کنند، عده اى در رکوع ، عده اى در سجود و گروهى ذکر مى گویند. شبى است که کسى دعا نمى کند؛ مگر این که مستجاب مى شود، کسى چیزى نمى خواهد مگر این که به او داده مى شود...
کسى که از خیر این شب محروم شود، از خیر بزرگى محروم شده است .»

9 - در این شب ، نزدیکى جستن به امام زمان (عج )، کسى که حجت عصر و ولى امر مى باشد، مستحب است .

10 - از اعمال این شب ، خواندن دعایى است که با این عبارت شروع مى شود: اللهم بحق لیلتنا و مولودها....

11 - زیارت امام حسین (علیه السلام ) و حضور در آرامگاه شریف آن حضرت (علیه السلام )، در این شب استحباب زیادى دارد.

12 - در این شب خواندن دعاى کمیل در سجده به خاطر پیروى از امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مستحب است .

13 - محاسبه اعمال در این شب ، استحباب زیادى دارد. 

آخرین جمعه ماه شعبان

14 - از اوقات مهم ماه شعبان ، آخرین جمعه ماه شعبان است . از عبدالسلام بن صالح هروى نقل شده است که مى گوید: آخرین جمعه شعبان ، به دیدن ابى الحسن على بن موسى الرضا (علیه السلام ) رفتم ، حضرت فرمودند:

«اباصلت ! بیشتر شعبان گذشت و این آخرین جمعه آن است ؛ سهل انگاریهاى گذشته خود را در این ماه جبران کن . بسیار دعا و استغفار کن و قرآن بخوان ؛ از گناهانت توبه کن تا وقتى ماه رمضان مى آید، مخلص براى خدا باشى و هیچ امانتى به گردنت نباشد؛ مگر این که آن را رد کنى و هیچ کینه اى از مؤ منى در دلت نباشد مگر این که آن را از بین ببرى و از هر گناهى که انجام مى دهى ، دست بردار. تقوى خدا پیشه کن و در نهان و آشکارت به او توکل کن.»

(که خداوند در قرآن می فرماید):«و کسى که به خدا توکل کند، خدا براى او کافى خواهد بود».

و در باقیمانده این ماه ، این دعا را زیاد تکرار کن :

اللهم اءن لم تکن غفرت لنا فى ما مضى من شعبان ، فاغفرلنا فى ما بقى منه .
(خدایا! اگر در این مدت که از شعبان گذشته ، ما را نبخشیده اى در مدتى که از آن مانده ما را بیامرز)؛

زیرا خداوند متعال به احترام ماه رمضان ، در این ماه افراد زیادى را از آتش رها مى کند. - سه روز آخر شعبان ، فرصت مناسبى است براى کسى که تمام این ماه را روزه نگرفته ، تا روزه بگیرد. امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: کسى که سه روز آخر شعبان را روزه بگیرد و آن را به ماه رمضان وصل کند، خداوند روزه دو ماه پى درپى ، براى او مى نویسد.