پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

دحوالارض چیست؟

 بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. از امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ روایت شده است که فرمودند:

«نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»

همچنین در برخی از روایات این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج) معرفی شده و خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی (ره) روز دحوالارض را از چهار روز معروفی ذکر کرده که روزه آن ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.

روز دحوالارض از روزهای پر برکت خدا برای بندگان سالک الی الله

در کتاب شریف «المراقبات» روایت است که امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده اند:

در شب بیست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسى (ع) متولد شده اند.
در این روز، رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ به قصد حجة الوداع از مدینه با یکصد و چهار هزار یا یکصد و بیست و چهار هزار و حضرت فاطمه (ع) و تمامى اهل بیت خود از راه شجره به مکه عزیمت نمودند.

توبه، استغفار، عبادت و شب زنده داری از اعمالی است که در شب دحو الارض سفارش و تأکید بسیاری برای انجام دادن آنها شده است.

شب و روز دحوالارض نمازها و ادعیه مخصوصی دارد که کیفیت آنها در کتاب مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی (ره) آمده است.

معنای دحوالارض

«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.

از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع پدید آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود.

برنامه های معنوی

زمین، گاهواره زندگی انسان و همه موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گرانبهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است. روز دحوالارض ـ روز گسترش زمین ـ روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله:

1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.
3. ذکر و دعا.
4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.

دحوالارض در قرآن

در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد». بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است.

دعای روز دحوالأرض

یکی از برنامه های پیشنهادی در روز مبارک گسترده شدن زمین، خواندن دعای ویژه این روز است. در بخشی از این دعا، به مسأله دحوالأرض چنین اشاره شده است: «ای خدایی که خانه کعبه را گسترانیدی و دانه را شکافتی و سختی را برطرف ساختی، از تو می خواهم در این روز از روزهایت که حق آن را بزرگ نمودی، هر گرفتاری و مشکلی را برطرف سازی».

ذیقعده؛ ماه حرام

ماه ذیقعده اولین ماه از ماه‌های حرام است. ماه‌های حرام زمان‌هایی هستند که جنگ در آنها ممنوع بوده و احکام ویژه‌ای نیز از جهت شرعی و فقهی دارند.

اما استفاده اخلاقی و تربیتی که از این حکم می توان کرد، این است که: «اگر جنگ و نزاع میان مردمان در این ماه حرام شده است» حتما منازعه و محاربه با خداوند باید بیشتر مورد نفرت قرار گیرد؛ بنابراین، شایسته است انسان مومن در این ماه ها بیشتر به فکر باشد تا اندیشه و اعضای او با گناه و معصیت، به مخالفت با خداوند برنخیزد.

مناسبت های دیگر این روز

گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده اند که اهمیت آن را دوچندان کرده اند؛ از جمله:

• میلاد ابوالانبیاء حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام.

• میلاد حضرت عیسی مسیح ـ علیه السلام.

• خروج رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس امیرالمؤمنین و حضرت زهرا ـ سلام الله علیهما ـ و نیز همه همسران و بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.

• در روایتی نیز آمده است که قائم (عج) در همین روز قیام خواهد کرد.

زیارت حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ بهترین و با فضیلت‌ترین عمل مستحبی این روز است. 

www.hawzah.net

ارشاد و برخورد با نسل جوان

ارشاد و برخورد با نسل جوان 

راه‌های زیادی برای هدایت و رستگاری جوانان وجود دارد که به چند نمونه اشاره می‌شود.
1. تقویت بینش دینی و مذهبی
اگر ما جوانان را با معارف اسلامی آشنا کنیم و باورهای دینی را تقویت کنیم و به آنها بفهمانیم که تنها راه سعادت و کمال انسان در عمل کردن به دستورات الهی و احکام خداوند است و در انجام این وظیفه هم با دقت و صبر و اخلاق و ادب با آنان برخورد کنیم، در تقویت ایمان آنان و اعتقادات آنان مؤثر خواهیم بود.
2. احیای عزّت نفس
از جمله راه‌های مبارزه با تهاجم دشمن و هدایت جوانان، احیای روحیه عزّت نفس اقشار جامعه مخصوصاً جوانان است و این‌که روحیه خود کم‌بینی را از بین برده و جلو تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب را نابود کنیم زیرا کسی که در جامعه عزیز باشد و احترام داشته باشد و در نگاه دیگران از مقام ویژه‌ای برخوردار باشد سعی می‌کند خود را از نظر اخلاقی و ایمان تقویت کند.
3. اصلاح ساختار مراکز آموزشی و پرورشی
از آن‌جایی که جوانان الگوپذیر هستند و سخت تحت تأثیر محیط زندگی و محیط آموزشی و غیره قرار می‌گیرند با اصلاح فضای آموزشی و مربیان و دبیران و ایجاد زمینه‌های تربیت دینی مثل نماز جماعت‌ها، جلسات معنوی، سخنرانی‌های جذاب و با شور و نشاط، می‌توان آنان را بسوی دینداری رهنمون شد.
4. توجه به نیازهای جوانان
جوانان نیازهای خاصّی دارند و اگر به آنها توجه نشود باعث انحراف و دل‌زدگی آنان می‌گردد به عنوان مثال جوان نیازمند محبّت و احترام است، جوان نیازمند همسر می‌باشد، جوان نیازمند کار و شغل می‌باشد. و اگر جامعه و محیط خانواده نیازهای منطقی و شرعی و انسانی آنان را برآورده کند جلو انحرافات آنان را گرفته و زمینه بی‌ایمانی از بین می‌رود و از طرفی جوان به جامعه و خانواده اعتماد کرده و گفته‌های آنان را درباره مسائل دینی و اعتقادی قبول می‌کند.
5. ارائه الگوهای جذّاب و قابل اعتماد
جوان زیباپسند و دنبال الگوهای جذاب است و لذا سعی کنیم جوانان موّفق و متدیّن و مورد احترام را به عنوان الگو معرفی کنیم و از آنان تمجید نمائیم.
6. پرهیز از مقایسه جوان با دیگران
در قرآن کریم از سوره نوح، آیه 14 آمده است که خداوند انسان را طورطور و متفاوت آفریده و هر انسانی خصوصیات ویژه‌ای دارد. این موضوع در روان‌شناسی تحت عنوان «اصل تفاوت‌های فردی» مطرح می‌شود. تفاوت‌های موجود در انسان بیانگر این نکته است که پدر و مادر باید با فرزندان خود مطابق روحیه، علایق و ویژگی‌های او رفتار کنند و هرگز تونایی‌ها و ناتوانی‌های جوانی را با جوان دیگر مقایسه نکنند. که این کار آثار زیانباری دارد و باعث شکستن غرور و عزّت جوان و نوجوان می‌گردد و او را نسبت به والدین بی‌اعتماد می‌کند و حرف آنان را نمی‌پذیرد و لذا سعی شود با توجه به روحیّات و توانایی آن جوان از او تکلیف خواسته شود و سعی شود با او با مدارا رفتار کند.
7. رعایت و توجه به نیازهای عاطفی آنان
نوجوان و جوان نیاز به آرامش دارد. نوجوان نیاز دارد که پدر و مادری با عواطف پایدار داشته باشد. هر قدر روابط پدر و مادر با نوجوان از ثبات و استحکام برخوردار باشد، نوجوان احساس آرامش بیشتری می‌کند و دارای شخصیتی سالم و استوار می‌گردد و به والدین خود اعتماد می‌کند و رفتارهای مذهبی و دینی آنان را تقلید می‌کند و قبول دارد و اگر پدر و مادری دمدمی مزاج و متزلزل باشند، جوانان بر آنان اعتماد نکرده و سراغ پناهگاه دیگری می‌روند و چه بسا گرفتار افراد ناشایست و آلوده شوند.
- منابع مورد استفاده و منابع مناسب برای مطالعه بیشتر عبارتند از:
1. آصفه آصفی، شناخت الگوهای رفتاری نوجوانان، انتشارات انجمن و اولیاء و مربیان ایران، تهران.
2. احمد به‌پژوه، اصول برقراری رابطه انسانی با کودک و نوجوان، نشر رویش، تهران، 1373.
3. محمد خدایاری، مسائل نوجوانان و جوانان، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، تهران، 1371.

علی پناهی - مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

موسیقی و غنا

موسیقی و غنا 

موسیقی واژه‌ای یونانی است که در حوزه مفاهیم دینی و زبان عربی تقریباً معادل غناء و موسیقی یا موسیقیا می باشد و در اصطلاح عبارت است از ترکیب صدا و آواز همراه با نوعی ترکیب و تناسب با هدف لذت آفرینی، خیال پردازی، ایجاد هیجان و تحریک در مخاطب. پس هر صدایی موسیقی نیست صدایی موسیقی است که متناسب با زیبایی توأم با کشش طبیعی، ریتم و وزن، زیر و بم، ترجیع و تحریر (غلطاندن و پیچاندن) اوج و فرود مناسب و... باشد.
موسیقی از جمله موضوع‌هایی است که از لفظ گرفته تا مفهوم و مصداق، همواره در معرفت و اندیشه دینی تاریخچه‌ای بحث انگیز و پرهیاهو داشته است. بسیاری از فقیهان دوراندیش با توجه به منابع و پایه‌های شناخت تاریخی اصول فقهی، قرآنی و روایی پیرامون این موضوع بحث کرده‌اند. موسیقی عبارت از اصوات و آهنگهایی است که انسان را در عالمی که برای وی قابل توصیف نیست سیر می‌دهد، و چنان بر اعصاب آدمی مسلط می‌شود که گاهی می‌گریاند و گاهی انسان را می‌خنداند. گاهی اعضا و جوارح انسان را بدون اختیار به حرکت در می‌آورد، و زمانی تهییج عشق و شهوت می‌کند و آدمی را برده و غلام خود ساخته و بر اعصاب، عقل، فکر و روانش فرمانروایی و حکومت می‌کند.
[1]
2. انواع موسیقی: موسیقی بر دو نوع است: 1. طبیعی. 2. غیرطبیعی (مصنوعی) موسیقی طبیعی عبارت است از صدای دلنواز ریزش آبشارها، آوای روح پرور بلبل، قمری و عندلیب و ترانه دلربای کبک و هزارداستان. نوای نغز پرندگان، نغمه مسرت بخش جویبارها، صدای فرح بخش شاخه‌های درختان به هنگام وزش باد. این اصوات و آهنگ‌ها نه دور از صدمه و آسیب و زیان است بلکه نیروی تفکر و تعقل را زیاد می‌کند و خستگی‌های دماغی را نیست و نابود می‌سازند و انسان را خوشحال و با نشاط و سرحال می‌نمایند. اما موسیقی مصنوعی آهنگ‌های مصنوعی است که دست بشر آن را به وجود می‌آورد به وسیله وسایلی از قبیل ویولن ، ترومپت،‌ گیتار، آکوردتون، تار، سنتور، تنبور و غیره ایجاد می‌شود.
[2]
3. موسیقی در اصطلاح شرع: از آیات فراوان
[3] و روایات بسیاری[4] استفاده می‌شود موسیقی حرام در شرع، موسیقی لهوی است (یعنی آهنگ‌هایی که متناسب با مجالس انسان‌های اهل گناه و فساد می‌باشند).[5] از جمله امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: از غنا برحذر باشید و از قول زور (قول لهوی) اجتناب کنید، و چندین بار این جمله را تکرار فرمودند[6]
4. غنا در لغت و اصطلاح: غنا بدون مد به معنای بی‌نیازی و با مد همان آواز خواندن است.
[7] بعضی هم به معنای آواز یا کشیدن آواز معنی نموده‌اند. و بعضی دیگر به معنای نیکو کردن صورت یا نازک نمودن آن معنی نموده‌اند.[8]
غنا در اصطلاح فقهاء عبارت است از کشیدن صدا و آواز، با دو شرط: یکی این‌که دارای رفت و برگشت و گردانیدن آواز در حلق باشد (= ترجیع). دیگری طرب آور باشد: یعنی در انسان حالت خفت و سبکی خاصی به وجود آورد که باعث شدت حزن و یا خوشحالی زیاد می‌شود و بعضی‌ها قید لهوی بودن را هم اضافه نموده‌اند
[9] در نتیجه فرق آن دو این شد که موسیقی از نوع آهنگ و صداهایی است که توسط آلات خاص و یا حرکت‌های طبیعی ایجاد می‌شود. نوع حرام آن موسیقی است که متناسب مجالس لهو و لعب، و اهل فسق باشد که تمام فقهاء این نوع موسیقی را حرام می‌‌‌دانند، ولی اگر متناسب با مجالس لهو و لعب و اهل فسق نباشد به نظر برخی از فقها حرام نیست ولی غنا صوتی است که توسط انسان، با گرداندن صوت در حلق «ترجیع» ایجاد می‌شود.
برخی متأسفانه به غلط موسیقی را پلی بین انسان و طبیعت و انسان و خدا می‌دانند و با جمله‌هایی مانند: «موسیقی روح را پالایش می‌کند.» و «موسیقی یک ضرورت است» و «موسیقی رازگویی و نیایش انسان خاکی با خداست.»
خود و دیگران را گول زده و آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس می‌گیرند با قرآن و نماز و دعا مأنوس نمی‌گردند متأسفانه در این مقاله کوتاه مجالی برای نشان دادن مصنوعی بودن نواهای موسیقی و عدم کارایی آن در برقراری پلی میان انسان و طبیعت و انسان و خدا وجود ندارد
[10] تنها چند پرسش را مطرح می‌کنیم که دقت در آنها و پاسخ وجدان پسندی که به آن خواهید داد، بسیاری از مشکلات و دغدغه‌ها را از بین می‌برد چرا ما از خدا سؤال نمی‌کنیم که برای نزدیکی و رسیدن به تو (= عرفان) از چه راهی بیاییم؟ و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهی می‌توانید به من نزدیک شوید؟ چرا «عارفان عرفان موسیقیایی» به احادیث و بلکه مذموم بودن آن توجه ندارند؟ چرا به خدا، عملا این حق آیاتی که در آن نه تنها موسیقی ترویج و تأیید نشده، را نمی‌دهیم که به حال و هوای مصنوعی برخاسته از موسیقی را، عرفانی و آرامش آور نداند؟ بلی، ما منکر نیستیم که موسیقی آن چنان دل و روح را می‌لرزاند که اشک جاری می‌شود؛ ولی بحث این جاست که این حالت، چقدر مورد تأیید خداست؟ آیا تاکنون شنیده یا دیده‌اید که پیامبران و ائمه ـ علیهم السّلام ـ برای تلطیف روح افراد و رساندن آنان به کمال از موسیقی استفاده یا به آن سفارش کرده باشند؟
موسیقی سنتی و کلاسیک ===============================
برخی از جوانان، مرز موسیقی حلال و حرام را سنتی و کلاسیک آن می‌دانند. موسیقی سنتی ایرانی را حلال و غیر آن را حرام می‌پندارند.
[11] مقام معظم رهبری در دیداری که با جوانان در دهه فجر سال 1377 داشتند، در پاسخ به این پندار فرمودند: «من نمی‌توانم به طور مطلق بگویم که موسیقی اصیل ایرانی، موسیقی حلال است؛ نه این طور نیست. برخی خیال می‌کنند که مرز موسیقی حلال و حرام، موسیقی سنتی است، نه این طوری نیست آن موسیقی که منادیان دین و شرع همیشه در دوره‌های گذشته با آن مقابله می‌کردند و می‌گفتند حرام است، همان موسیقی سنتی ایرانی خودمان است که به شکل حرامی در دربارهای سلاطین در نزد افراد بی بندوبار در نزد افرادی که به شهوات تمایل داشتند و خوض در شهوات می‌کردند، اجرا می‌شده این همان موسیقی حرام است. بنابراین مرز موسیقی حرام و حلال عبارت از ایرانی بودن، سنتی بودن، قدیمی بودن، کلاسیک بودن، غربی بودن یا شرقی بودن نیست. مرز آن چیزی است که من عرض کردم[12] به مرز موسیقی حلال و حرام در اقسام آهنگ‌ها و آوازها اشاره شد.[13]
در ضمن، پخش از صدا و سیما و یا موسیقی‌های اصیل و غنا، موجب تغییر حکم نمی‌گردد، زیرا حکم حرام یا حلال بودن موسیقی، بر مبنای ملاک شرعی است؛ اگر یقین به مطرب بودن آن داریم، حرام است و اگر شک داریم، مانعی ندارد. تشخیص مطرب بودن یا نبودن آن هم به عهده عرف متدین می‌باشد.
[14]
س: 1232-82 ف: 1240-2 ن: گروه تخصصی: FK اکنون به مستندات فقهی حرمت موسیقی های مبتذل و حرام از آیات و روایت‌ها و آثار زیانبار موسیقی اشاره می‌شود. بررسی چگونگی استنباط گستره آن و دلایل مخالفین و رد آنها، فرصت دیگری می‌طلبد.
آیات
مفسران و فقها به آیات متعددی در حرمت موسیقی استناد کرده‌اند:
1. « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»؛
[15] و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می‌خرند تا مردم را از روی نادانی، از خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است.»
روایات متواتری است که «لهو الحدیث» به غناء تفسیر شده است بسیاری از مفسران نیز، بر آنند که «لهو الحدیث» آن سخنی است که آدمی را از حق منصرف نموده و به خود مشغول نماید، مانند حکایت خرافی، داستانهایی که آدمی را به فساد و فجور می‌کشاند و یا آن قبیل سرگرمی به شعر و موسیقی و سایر آلات لهوی که همه اینها از مصایق لهو الحدیث می‌باشد.
2. «... فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»؛ از بت‌های پلید اجتناب کنیدو از سخن باطل بپرهیزید.
[16]
«زور» به معنای آرایش دادن به چیز دروغین و باطل و بی‌حقیقت است. در تفاسیری، مانند تبیان، قمی، ابوالفتوح رازی، مجمع البیان، منهج الصادیقین، برهان، نور الثقلین، نمونه، شبّر، صافی، المیزان و... یکی از وجوه و مصادیق زور خوانندگی حرام «غنا» دانسته شده است.
3. « وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»؛
[17] و کسانی که شهادت به باطل نمی‌دهند ( و در مجالس باطل شرکت نمی‌کنند) و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند بزرگورانه از آن می‌گذرند.
واژه «زور» و «لغو» عنوان‌هایی کلی هستند که مصادیق متعددی دارند. در روایات و تفاسیر از غناء و موسیقی به عنوان مصادیقی از این دو یاد شده است.
4. « وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ ...»؛
[18] هر کدام از آنها را می‌توانی تحریک کن و لشکر سواره و پیاده‌‌ات را بر آنها گسیل دار.
برخی مفسران، صوتی که در جمله «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ» آمده است را به غنا و موسیقی تفسیر کرده‌اند و گروهی نیز به مزامیر و آلات موسیقی تعبیر نموده‌اند و یا هر صوتی که انسان را به فساد بکشاند تفسیر شده است و یا هر صوتی که آدمی را به گناه و معصیت الهی دعوت نماید و بالاخره هر آوازی که در آن رضای خدای متعال نباشد آواز شیطان است.
5. برخی آیات دیگر که به آنها برحرمت موسیقی استناد شده عبارتند از: نجم، 61؛ جمعه، 11؛ مؤمنون، 3.
روایات:
از دلایل حرمت غنا و موسیقی روایات می‌باشد. روایات در این باره به دسته‌هایی تقسیم می‌شوند:
الف. روایاتی که در تفسیر آیات یاد شده فوق به آنها استناد شده و در تفاسیر آمده است.
ب. روایاتی که غنا و موسیقی را لهو و لعب معرفی می‌کند و از آنجا که لهو و لعب حرام است، در نتیجه غناء نیز حرام خواهد بود. از جمله آن روایت‌ها است:
1. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: شنیدن لهو و آواز، نفاق را رشد می‌دهد، همانگونه که آب زراعت را.
[19]
2. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفارشی به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: سه چیز،‌ قساوت می‌آورد. شنیدن لهو، در پی صید رفتن و ورود به بارگاه پادشاه.
[20]
فقها با مؤید قرار دادن این گونه روایات بر آیات و روایات دیگر حرمت غنا را ثابت کرده‌اند.
ج. روایت‌هایی که به صراحت غنا را حرام می‌دانند مانند:
سهل بن علی می‌گوید از امام رضا ـ علیه السّلام ـ درباره حکم غنا پرسیدم و به امام عرض کردم، عباسی از قول شما نقل می‌کند که شما غنا را اجازه دادی. امام در جواب فرمودند: زندیق دروغ می‌گوید من این طور نگفتم، بلکه گفتم، کسی از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ درباره غنا پرسید، ایشان در جواب فرمود: اگر خداوند حق و باطل را جدا کند، غنا در کدام یک قرار می‌گیرد آن شخص ـ براساس فطرت سلیم خود ـ گفت: با گروه باطل همساز است. امام فرمود: پس خود حکم غنا را بیان کردی.»
[21]
د. روایت‌هایی که ابزار ویژه را نام می‌برند. از جمله:
1. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: خداوند، ابزاری را که به جز فساد، بهره‌ای از آنها نمی شود برد، حرام کرده است. مانند ابزار لهو و شطرنج و هر آنچه لهو به آن انجام گیرد و صلیب و بت و مانند آن، از نوشیدنی‌های حرام، که در آن فساد و تباهی است و هیچ گونه صلاحی بر آن نیست، ‌پس فراگیری و آموزش و انجام دادن و مزد گرفتن بر آن و هر کار دیگر با آن، حرام خواهد بود.
[22]
2. درروایتی امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: پیامبر اکرم، از بازی با نرد و شطرنج و ورق و سه تار و نی بازداشت و همچنین از فروختن نرد نهی فرمود.
[23]
آثار زیانبار موسیقی از نگاه آیات و روایات
از منظر آیات و روایات، موسیقی آثار زیانبار فراوانی دارد. هر چند بسیاری از این آثار برای ما ملموس نیست. منتها دقت دراین که این کلمات گهربار، ازچه کسانی صادر شده و تطبیق آنها با واقعیت‌های زندگی، پذیرش روایات را ساده می‌کند.
آثار زیانبار موسیقی در دنیا
1. عامل خروج عقل از تعادل و جدیت
شأن عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد، یعنی با حفظ استواری و پختگی‌اش بتواند، با درایت از چاشنی‌های لذت و سرور، خیال و انفعال و تحریک بهره‌مند باشد. موسیقی باعث کاهش یا سلب جدیت عقل و دور افتادن آن از محاسبات جدّی، دقیق و واقع بینانه می‌شود؛ همانند راننده جوانی که با تندتر شدن موسیقی، از تعادل عقلی خارج شده و به سرعت ماشین می افزاید.
شاید بتوان از آیه 64 سوره اسراء که متن آن گذشت این اثر سوء را استفاده کرد. در این آیه به شیطان خطاب شده است (استفزز) که با آوازت ـ مصداقی از آن موسیقی است ـ هر چه قدر می‌توانی از ذریه آدم گمراه کن.
استفزاز آن است که یک شیء محکمی باشد که در آغاز اطراف و جوانب آن را سست نموده و سپس از جا بکنند. عقل انسان مانند میخ پولادین در ساختمان وجود انسان قرار گرفته است و موسیقی به منزله عامل مخرّب و سست کننده، قوام و استواری عقل آدمی است. از این رو از آن به استفزاز به صورت شیطان شده است.
[24]
2. عامل بی‌حیایی
در حدیثی از پیامبراکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده است از غنا دوری کنید؛ زیرا موسیقی حیا را از بین می‌برد و سبب زیاد شدن غریزه جنسی می‌شود و مردانگی را نابود می‌کند و هر کاری که شراب می‌کند، موسیقی هم انجام می‌دهد.
شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت می‌فرمایند: چندی پیش در روزنامه، در مورد زن و شوهری نوشته بود که کارشان به طلاق و محکمه کشیده است. شوهر می‌خواست زن خود را طلاق دهد به این دلیل که می‌گفت: زن من با وجود اینکه تعهد کرده بود که هیچ وقت در مجالس و در حضور مردان بیگانه نرقصد، مع ذلک در یک عروسی رقصید، زن گفته او را تصدیق و اضافه کرده بود که چون خوب رقص می‌داند، وقتی در آن مجلس آهنگی نواختند، آن چنان تحت تأثیر قرار گرفته که بی‌اختیار برخاسته و شروع به رقص کرده است.»
[25]
3. عامل نفاق
امام صادق می‌فرمایند: «نواختن موسیقی، نفاق را دل می‌رویاند همان گونه که آب، سبزه را می‌رویاند.»
[26]
کسی که به موسیقی ـ به ویژه طرب انگیز ـ گوش می‌دهد، ممکن است مدیریت عقلانی او، نقش خود را از دست داده و به جایش احساسات و هیجانات حاکم شود. در چنین وضعیتی از آن شخص، حرکات و اعمالی صادر می‌شود که با شخصیت اصلی او تعارض داشته، در نتیجه، این حالت دو گانگی شخصیت را می‌توان تعبیر به نفاق کرد.
4. عامل زنا و فساد
پیامبر اکرم در حدیثی می‌فرمایند: غنا و موسیقی کاری است که انسان را به زنا می‌کشاند.
[27]
5. مستجاب نشدن دعا
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: خانه‌ای که در آن غنا باشد، فرشتگان وارد آن نمی‌شوند و دعا مستجاب نمی‌شود.
[28]
6. ایمن نبودن از نزول عذاب
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: خانه‌ای که در آن غنا خوانده می‌شود از مصیبت و اندوه در امان نیست.
[29]
آثار غنا و موسیقی در آخرت
1. وعده آتش جهنم
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است: «خداوند به مجلس غنا و موسیقی با رحمت نظر نمی‌کند و موسیقی از اعمالی است که خداوند در قرآن کریم، بدان وعده آتش داده است».
[30]
این وعده عذاب را در آیه 6 سوره لقمان می‌توان دید. آیه شریفه اشاره دارد که عده‌ای از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند. اینان ندانسته خود و دیگران را به بی‌راهه، گمراهی و اشتباه می‌اندازند. این نوعی بازی گرفتن دین است و بدانید که سرنوشتی عذاب‌آور و خوار کننده در انتظارشان است.
2. دور شدن از رحمت خداوند، سرب ریخته شدن در گوش کسی که به موسیقی گوش می‌دهد، محشور شدن به صورت نابینا، گنگ و کر، بدترین جایگاه در جهنم و ... از دیگر پیامدهای ناخوشایند موسیقی است.
[31]

[1] . ر. ک: سید مرتضی علم الهدی، ساز و آواز، (قم، پیام اسلام 1352) ص 5. [2] . همان، ص 6. [3] . سوره حج، آیه 30 اجتنبوا قول الزور، و از سخن باطل (و لهو و غنا) بپرهیزید. [4] . ر. ک: علی طبرسی، مجمع البیان، (بیروت، دارالمعرفه، دوم، 1408)، ج 8 ـ 7، ص 131 و 490. [5] . ر.ک: شیخ جواد تبریزی، استفتائات جدید (انتشارات سرور)، ص 218 ـ 221 و رساله امام خمینی (ره) ، ص 503. [6] . مجمع البیان، پیشین، ج 7 ـ 8، ص 131 و ر.ک: مکاسب محرمه، ص 36 ـ 38. [7] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، دوم، 1404 هـ ) ص 366. [8] . شیخ مرتضی انصاری، مکاسب محرمه (چاپ قدیم، خط طاهر خوشنویس، 1375 ق)، ص 36. [9] . همان، ص 37. [10] . همان، ج 14، ص 91 و 92، دارالکتب الاسلامیه. [11] . ر. ک: موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی، علامه محمد تقی جعفری، مؤسسه علامه جعفری. [12] . ر. ک: مقام معظم رهبری،‌دیدار با جوانان، دهه فجر سال 1377. [13] . امام خمینی، روح الله، استفتائات، همان، ص 14. [14] . احمد شرفخانی، انسان ، غنا ، موسیقی ، انتشارات مشهور، ص 46. [15] . لقمان، 6. [16] . حج، 30. [17] . فرقان، 72. [18] . اسراء، 64. [19] . الکافی، کلینی، ج 4، ص 434، دار الکتب الاسلامیه. [20] . وسایل الشیعه، حر عاملی، ج 17، ص 314، موسسه آل البیت. [21] . الکافی، پیشین، ص 435. [22] . همان، ص 396. [23] . وسایل الشیعه، پیشین، ص 325. [24] . رجب نژاد، محمدرضا، نگرشی به مبانی فقهی موسیقی، تهران، عابد، چ اوّل، 1379، ص 92. [25] . مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت اسلامی، صدرا، ص 71. [26] . الکافی، پیشین، ص 434. [27] . بحار الانوار، ج 76، ص 247، موسسه الوفاء. [28] . الکافی، پیشین، ص 243. [29] . همان. [30] . همان، ص 433. [31] . شرفخانی خویی، احمد، همان، ص 27 ـ 29.

علی امیرخانی- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

اهمیت و فواید ورزش

اهمیت و فواید ورزش 

ورزش، حرکات هماهنگ عضلانی است که موجب سلامت و تقویت اعضای بدن می گردد. البته باید در امر ورزش رعایت گروه سنّی، نوع فعّالیت افراد، تناسب نوع ورزش و کار، مقدار و هدف آن و دهها مؤلّفه دیگر را، مدّنظر گرفت.[1]
در دنیای ماشینی امروز که تحرّک و فعّالیت کافی اندامهای بدن کاهش یافته است؛ نیاز به ورزش و نرمش، بیشتر احساس می شود؛ تا عضلات به کار انداخته شوند و توانایی خود را در طول عمر حفظ کنند.
اما ورزش زمانی تأثیرات عمیق در انسان خواهد داشت؛ که در آنِ واحد، تأثیرات روحی نیز ایجاد کند؛ به عبارتی، هم جسم را قوی کند و هم عقل را. در واقع، ورزش پیکار با سستی و پستی است و ورزشکار ورزیده، کسی است که صاحب قوای بدنی و سجایای اخلاقی باشد.
حال پاره ای از اثرات ورزش بر جسم و روح را بیان خواهیم کرد تا با توجّه به این فواید، با انجام ورزش های مناسب، خود را از نظر جسمی و روحی قوی سازیم.
1ـ فواید جسمی ورزش
سیستم های مختلف بدن، در اثر ورزش کارایی بهتری پیدا می کنند و موجبات سلامتی و طول عمر را فراهم می نمایند. اثر ورزش بر این سیستم ها، به تفکیک عبارت است از:
الف) سیستم تنفّسی: در جریان ورزش، مصرف اکسیژن توسّط عضلات فعّال بیشتر شده و سرعت انتشار اکسیژن، از ریه به خون، افزایش می یابد؛ تا بتواند اکسیژن بیشتری در اختیار عضلات بدن قرار دهد. در واقع، ورزش به ریه ها کمک می کند؛ تا بهتر کار کنند و گنجایش ریه ها زیادتر شده و تنفس آسانتر صورت می گیرد.
در اثر ورزش، تنفّس عمیق تر، امّا تعداد آن کمتر می شود.
ب) سیستم قلبی ـ عروقی: در طی ورزش، مقدار خونی که توسّط قلب به داخل رگهای خونی تلمبه زده می شود(برون ده قلبی)، افزایش می یابد و به دلیل گشاد شدن عروق عضلات؛ جریان خون عضله افزایش یافته و اکسیژن و موادّ غذایی بیشتری به آنها می رسد.
افزایش جریان خون در سراسر عروق بدن، باعث می شود میزان چربیهای چسبیده به رگها کم شود؛ لذا از سخت شدن رگها جلوگیری کرده و فشار خون را کاهش می دهد.
در اثر ورزش، رگهایی بین رگهای اصلی قلب ایجاد می شود و در نتیجه، خون دهی قلب بهتر و احتمال سکته قلبی کمتر می شود.
ج) سیستم عصبی: ورزش جریان خون بافتهای بدن را افزایش می دهد؛ لذا پس از کارهای فکری خسته کننده؛ از قبیل: مطالعه زیاد، حلّ مسائل ریاضی یا مواقع عصبانیت؛ اقدام به ورزش، باعث آرامش سیستم عصبی می شود.
بی خوابی، هیجان و استرس نیز که از ناراحتیهای عصبی است، به وسیله ورزش مرتفع می گردد و نیز خستگی اندک ناشی از تمرینهای ورزشی؛ عامل خوبی جهت جلوگیری از بیخوابی است.
د) سیستم غدد داخلی: فعّالیت غدد داخلی، بر اثر ورزش افزایش یافته و کارکرد آنها بهتر می شود.
هـ) سیستم عضلانی: قدرت عضلانی، در جریان 6 تا 8 هفته اوّل ورزش، حدود 30% افزایش یافته و توده عضلات بزرگتر و قدرت آنها بیشتر می شود و دردهای عضلانی ناشی از کم تحرّکی بهبود می یابد. در اثر ورزش، از پوکی استخوان جلوگیری می شود و عضلات و اندامها تقویت شده و تناسب اندام ایجاد می شود.
و) متابولیسم (سوخت و ساز) بدن: در اثر ورزش و اکسیژن گیری بهتر دستگاه تنفّس و خون رسانی بیشتر به اندام ها توسّط قلب، سوخت و ساز بدن افزایش یافته و بر اثر آن، چاقی برطرف می شود. ورزش، کاهش وزن را تسریع می کند و به حفظ وزن در اندازه معین کمک می نماید. قند و چربی خون توسط ورزش کاهش و انرژی بدن افزایش می یابد.
وقتی انسان ورزش می کند؛ بدن به فعّالیت بیشتر عادت کرده، دیرتر خسته شده و نیز دیرتر عرق می کند؛ در نتیجه عضلات بدن و قلب، در اثر فعّالیت ناگهانی دچار صدمه نمی شوند.
ز) سیستم گوارش: ورزش، به هضم و جذب غذا و دفع سموم بدن کمک می کند.
2ـ فواید روانشناسی
الف) کسب خصال پسندیده: ورزش، روحیه شجاعت، اعتماد به نفس، فداکاری، گذشت، تعاون و همکاری، توجّه به حقوق دیگران، مبارزه با ظلم و ظالم، کمک به افراد ضعیف و ناتوان و حس مسؤولیت پذیری را در انسان ایجاد و تقویت می کند و اراده وی را قوی می سازد.
ب) ایجاد آمادگی روحی، برای انجام وظایف فردی و اجتماعی: ورزش، کسالت و تنبلی را از انسان زدوده و به وی شادابی و نشاط می بخشد و او را برای انجام وظایف خویش آماده می کند. اغلب کسانی که ورزش نمی کنند، در خود احساس سستی، کسالت، بی حالی و بی حوصلگی دارند.
از طرفی، ورزش هیجان و افسردگی را در انسان کاهش می دهد و یکی از راههای مهمّ علاج و تسکین فشارهای روانی است؛ که در نتیجه آن، آمادگی برای انجام کارهای فردی و اجتماعی در انسان بیشتر می شود.
ج) قانونمندی: ورزش، حسّ توجّه به قانون و اطاعت از آن را در افراد به وجود می آورد.
وجود قوانین خاص در ورزشهای مختلف و ملزم بودن ورزشکاران به رعایت آن؛ تمرینی برای احترام گذاردن به دیگر قوانین اجتماعی و رعایت آنهاست.
د) ارضای غریزه قدرت طلبی: در انسان، غریزه قدرت طلبی، برتری جویی و مبارزه وجود دارد. ورزش، وسیله اشباع این غریزه را از طریق صحیح فراهم می کند.
3ـ فواید اجتماعی
بشر، ذاتاً اجتماعی است و از طرفی به نیرو، نشاط و تفریح روحی و جسمی، که در ورزش مستمر است، نیازمند است؛ لذا به ورزشهای اجتماعی و گروهی تمایل دارد. این ورزشها، موجب تقویت روحیه اجتماعی و به فعلیت در آوردن آن در بشر می گردد.
برخی فوایدی که در اثر ورزشهای گروهی حاصل می شود عبارتند از:
الف) تولید و بسط روابط اجتماعی صحیح: ورزش، مقدّمه ای برای ورود افراد به اجتماع است و خصوصیات، شرایط و حالات حرکتی و روحی که در آن پیش می آید؛ تکرار و تمرینی شایسته و مفید، برای آمادگی افراد اجتماع محسوب می شود و به آنها توانایی برقراری روابط اجتماعی و پرهیز از گوشه گیری را می آموزد. احترام متقابل اجتماعی، تحکیم روابط اجتماعی با گذشت و فداکاری و.... در اثر ورزش آموخته می شود و شخصیت اجتماعی افراد شکل می گیرد.
ب) توسعه فرهنگ دینی: با توجّه به روابط بین المللی که در زمینه ورزش وجود دارد؛ انتقال فرهنگ و ارزشهای اسلامی، بدون تنشها و تعارضات سیاسی، در درون جامعه و خارج از آن، فراهم می شود.
ج) رشد روحیات اجتماعی: ورزش، چون پدیده ای اجتماعی است؛ به نحوی در رشد روحیات اجتماعی، بروز حسّ مسؤولیت در قبال جامعه و دردهای آن، مبارزه با مظالم و مفاسد اجتماعی، همبستگی و برقراری روابط اجتماعی؛ نقش مؤثّری دارد.
درسهای مربوط به رویارویی با مترفین، ظالمین و مفاسد اجتماعی؛ حمایت از محرومین و تلاش برای توازن اقتصادی و اجتماعی؛ عملاً در محیط ورزش فرا گرفته شده و تمرین می گردد.
د) توسعه روابط ملل: مسابقات ورزشی بین کشورهای مختلف، در همبستگی بین آنها و توسعه روابط، نقش بسزایی دارد.
ﻫ) ایجاد زمینه رقابت سالم: ورزش، یکی از مفیدترین و سالمترین سرگرمی هاست که می تواند اوقات فراغت جوانان و نوجوانان را پر کند و از بسیاری انحرافات اجتماعی؛ از قبیل: اعتیاد، دزدی و.... جلوگیری نماید.
عظیمی 1178 ورزش، دوستی و صمیمیت بین افراد و زمینه رقابت سالم را فراهم می کند و در نتیجه، تلاش و تکاپوی افراد اجتماع بیشتر شده، مشکلات ناشی از بیکاری و عوارض آن به حدّاقلّ می رسد.
منابع کمکی:
1. حقجو، محمد حسین، ورزش و ورزشکار، قم: مرکز فرهنگی المهدی: 1376.
2. مرکز مشاوره حوزه علمیه قم، فواید ورزش (از سلسله جزوه های مسائل پزشکی)، ش 8.
[1] . توضیح بیشتر در کتاب ورزش و ورزشکار آمده است.

26مهرآغاز هفته تربیت بدنی و ورزش

 
26مهر
آغاز هفته تربیت بدنی و ورزش
 
شرح مناسبت:
هفته تربیت بدنی همه ساله از 26 مهر تا دوم آبان به منظور آشنایی جامعه با اهمیت و اثرات کاربرد ورزش در زندگی فردی و اجتماعی، اشاعه و توسعه و ترویج ورزش در خانه و خانواده و هدایت و ارشاد جامعه به ورزش‏های همگانی برگزار می‏شود. ورزش و فعالیت فیزیکی در سلامت روان نیز مؤثر است. مطالعات نشان می‏دهد که موارد افسردگی، اضطراب و... در اثر فعالیت فیزیکی بهبود یافته و ورزش به عنوان یک عامل حمایتی در درمان بیماری روانی پذیرفته شده است. ورزش و فعالیت جسمانی به همراه رژیم غذایی مناسب، عدم استعمال مشروبات الکلی و دخانیات و انجام مراقبت‏های دوره‏ای، در پیشگیری از بیماری‏ها و رسیدن به بالاترین سطح سلامتی و بازدهی اقتصادی و اجتماعی نقش دارند. ورزش‏های سبک مانند پیاده‏روی، باعث مصرف انرژی شده و سهم بسیار مهمی در کنترل وزن و کاهش چربی در بدن دارد. همچنین فعالیت فیزیکی سبک و منظم از طریق تقویت کارکردهای ایمنی، باعث افزایش سطح فعالیت سیستم ایمنی در بدن شده و در پیشگیری از سرطان مؤثر می‏باشد.
منبع : برنامه روزشمار تاریخ ازمرکز پژوهشهای صدا و سیما 
 
 
آیات و روایات متناسب :
هفته تربیت بدنی و ورزش 
پیامبرصلی الله علیه وآله :
المُؤمِنُ القَوِیُّ خَیرٌ و أحَبُّ إلَی اللَّهِ مِنَ المُؤمِنِ الضَّعیفِ
مؤمنِ نیرومند نزد خداوند بهتر و محبوب‏تر است از مؤمن ضعیف
صحیح مسلم ، ج 8 ، ص 56 .
تیراندازی
پیامبرصلی الله علیه وآله :
عَلِّمُوا بَنیکُم الرَّمی فَإنَّهُ نِکایَةُ العَدُوِّ
تیراندازی را به پسرانتان بیاموزید ، که موجب شکست دشمن است
کنزالعمّال ، ح 45341 .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
عَلَیکُم بِالرَّمی فَإنَّهُ مِن خَیرِ لَهوِکُم
به تیر اندازی روی آورید ، که یکی از بهترین سرگرمی‏های شما است
میزان الحکمه ، ح 7465 .
وسائل الشیعة :
أنَّهُ [الإمامَ الصّادِقَ‏علیه السلام] کانَ یَحضُرُ الرَّمی و الرِّهانَ
امام صادق‏علیه السلام در تیراندازی و مسابقه اسب دوانی حضور می‏یافت
وسائل الشیعه ، ج 19 ، ص 252 .
کُشتی
امام صادق‏علیه السلام :
دَخَلَ النَّبِیُّ ذاتَ لَیلَةٍ بَیتَ فاطِمةَ و مَعَهُ الحَسنُ و الحُسَینُ‏علیهم السلام فَقالَ لَهُما النَّبِیّ‏صلی الله علیه وآله : قُوما فَاصطَرِعا ، فَقاما لِیَصطَرِعا . . .
پیامبر شبی به خانه فاطمه رفت و حسن و حسین با او بودند. پیامبر به آن دو فرمود : "برخیزید و کشتی بگیرید". آن دو بزرگوار برخاستند و کشتی گرفتند
بحار الأنوار ، ج 103 ، ص 189 .
اسب سواری
قرآن کریم:
و الخَیلَ و البِغالَ و الحَمیرَ لِتَرکَبُوها
و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید
نحل ، آیه 8 .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
کُلُّ لَهوِ المُؤمِنِ باطِلٌ إلّا فی ثَلاثٍ : فی تأدیبِهِ الفَرَسَ . . .
همه سرگرمی‏های مؤمن جز در سه چیز باطل است : یکی آموزش‏دادن اسب . . .
وسائل الشیعه ، ج 15 ، ص 140 .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
اَحَبُّ اللَّهوِ إلَی اللَّهِ إجراءُ الخَیلِ و الرَّمیُ
بهترین سرگرمی در نزد خدا ، اسب دوانی و تیراندازی است
کنزالعمّال ، ح 10812 .
امام باقرعلیه السلام :
إنَّ رَسولَ اللَّهِ سابَقَ بَینَ الخَیلِ و أعطَی السَّوابِقَ مِن عندِهِ
رسول خدا مسابقه اسب دوانی ترتیب داد و جوایز را از مال خویش پرداخت
وسائل الشیعه ، ج 19 ، ص 225 .
شنا
پیامبرصلی الله علیه وآله :
عَلِّمُوا أولادَکُم السِّباحَةَ و الرِّمایَةَ
به فرزندانتان شنا کردن و تیراندازی بیاموزید
الکافی ، ج 6 ، ص 7 .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
خَیرُ لَهوِ المُؤمِنِ السِّباحَةُ
بهترین سرگرمی مؤمن شنا است
کنزالعمّال ، ح 40611 .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
حَقُّ الوَلَدِ عَلی والِدِهِ . . . أن یُعَلِّمَهُ السِّباحَةَ
حقّ فرزند بر پدرش این است که . . . به او شنا کردن بیاموزد
میزان الحکمه ، ح 2434 .
پیاده روی
امام صادق‏علیه السلام :
النُشرَةُ فی عَشَرَةِ أشیاءَ : المَشیِ و الرُّکوبِ و.. .
شادابی در ده چیز است : پیاده روی ، سوارکاری و...
الخصال ، ص 443 .

16مهرروز جهانی کودک

 
16مهر
روز جهانی کودک
 
شرح مناسبت:
کشورهای جهان روزهای کودک مختلفی برای خود دارند؛ اما روزجهانی کودک را خود بچه ها به وجود آورده اند. در سال 1986 در چنین روزی دو تن ازدانش آموزان نه ساله مدرسه آتاتوری در نیویورک با نگارش نامه ای از همه بچه های دنیا خواستند که با هم روزی را به صلح اختصاص دهند. در پیام یکی از بنیان گذاران روز جهانی کودک آمده است:«بزرگترهای ما عقاید ثابتی دارند ......آنها ما را دوست دارند چون بچه هایشان هستیم اما آیا آنها می دانند که چه دنیایی را برای ما بوجود می آورند. اگر کمترین اشتباهی در ماشین هسته ای آنها رخ دهد ما هرگز شانسی برای رشد نخواهیم یافت. ما امکانی برای رشد و پرورش می خواهیم.»کودکان در روز جهانی کودک می خواهند این تضاد را یادآور شوند، که در حالی که سالانه هزینه های غیرقابل تصوری صرف تولید انواع سلاحهای هسته ای و غیر هسته ای می شود، کودکان بسیاری از گرسنگی، عدم امکانات بهداشتی، سوء و تغذیه و .... می میرند.یونیسف اعلا م داشته، که تنها با اختصاص پنج دلار برای هر کودک می توان جان 90% از کودکانی را که سالانه می میرند نجات داد و برای بهبودی چشمگیر زندگی کودکان جهان سوم کافی است که همان مبلغ در یکسال خرج شود و این مبلغ تنها معادل بودجه شش هفته تسلیحاتی جهان است.
 
آیات و روایات متناسب :
روز جهانی کودک
قال الله تعالی :
و والدٍ و ما وَلَدَ ‏
سوگند به پدرى (چنان) و آن کسى را که به وجود آورد .
. بلد ، آیه 3 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
إنَّ لِکُلِّ شَجَرَةٍ ثَمَرةً و ثَمَرَةُ القَلبِ الوَلَدُ ؛ ‏
هر درختى میوه‏اى دارد و میوه دل ، فرزند است .
میزان الحکمه ، ح 22608 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
إنَّ الوَلَدَ الصّالِحَ رَیحانَةٌ مِن رَیاحینِ الجَنَّةِ ؛ ‏
فرزند صالح ، گلى از گل‏هاى بهشت است .
. الکافى ، ج 6 ، ص 3 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
حَقُّ الوَلَدِ عَلَى الوالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ ؛ ‏
حق فرزند بر پدرش این است که برایش نام نیکو انتخاب کند
کتاب من لایحضره الفقیه ، ج 4 ، ص 372 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
إنّ أوّلَ ما یَنحَلُ أحدُکُم وَلَدهُ الاِسمَ الحَسَنَ فَلیُحَسِّن أحَدُکُم اسْمَ وَلَدِهِ ؛ ‏
نخستین چیزى که هر یک از شما به فرزندش مى‏بخشد ، نام نیکو است ؛ پس هر یک از شما نامى نیک بر فرزندش نهد .
مستدرک الوسائل ، ج 15 ، ص 127 .
امام کاظم علیه‏السلام :
لایَدخُلُ الفَقرُ بَیتا فیهِ اسمُ مُحَمَّدٍ أو أحمَدَ أو عَلِیٍّ أوِ الحَسَنِ أوِ الحُسَینِ أو جَعفَرٍ أو طالِبٍ أو عَبدِاللّهِ أو فاطِمَةَ مِنَ النِّساءِ ؛ ‏
فقر وارد خانه‏اى نمى‏شود که در آن خانه نام محمّد ، احمد ، على ، حسن ، حسین ، جعفر، طالب ، عبداللّه‏ یا فاطمه ، از نام‏هاى زنان ، باشد .
وسائل الشیعه ، ج 21 ، ص 396 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
مُرُوا صِبیانَکُم بِالصَّلاةِ إذا بَلَغُوا سَبعَ سِنینَ ؛ ‏
کودکان خود را ، وقتى به هفت سالگى رسیدند ، به خواندن نماز امر کنید .
مستدرک الوسائل ، ج 14 ، ص 228 .
قرآن کریم:
حَقُّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن یُعلِّمَهُ الکِتابَةَ ؛ ‏
حق فرزند بر پدرش این است که به او نوشتن بیاموزد .
. کنزالعمّال ، ح 45340 .
امام على علیه‏السلام :
حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن . . . یُعلِّمَهُ القُرآنَ ؛ ‏
حق فرزند بر پدر این است که به او قرآن خواندن بیاموزد .
. نهج البلاغه ، حکمت 399 .
امام على علیه‏السلام :
مُروا أولادَکُم بِطَلَبِ العِلمِ ؛ ‏
فرزندان خود را به آموختن دانش وا دارید .
. میزان الحکمه ، ح 22751 .
امام صادق علیه‏السلام :
عَلِّموا صِبیانَکُم مِن عِلمِنا ؛ ‏
از دانش ما به کودکان خود بیاموزید .
وسائل الشیعه ، ج 21 ، ص 478 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
عَلِّموا أولادَکُم السِّباحَةَ و الرِّمایَةَ ؛ ‏
به کودکان خود شنا و تیراندازى بیاموزید .
. میزان الحکمه ، ح 22755 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
أکرِمُوا أولادَکُم و أحسِنُوا آدابَهُم ؛ ‏
به فرزندان خود احترام بگذارید و آنها را نیکو تربیت کنید .
. میزان الحکمه ، ح 22747 .
امام سجّاد علیه‏السلام :
وَأعِنّی عَلى تَربِیَتِهِم و بِرِّهِم ؛ ‏
خدایا ! مرا در تربیت و نیکى به فرزندان یارى فرما .
الصحیفة السجّادیّه ، ص 135 .
امام صادق علیه‏السلام :
إنَّ خَیرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لأِبنائِهِم الأدَبُ لاَ المالُ ؛ ‏
بهترین ارثى که پدران براى فرزندان باقى مى‏گذارند ، ادب است نه ثروت .
. الکافى ، ج 8 ، ص 150 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
و إذا وَعَدتُمُوهُم شَیئا فَفُوا لَهُم فَإنَّهُم لا یَرَونَ إلاّ أنَّکُم تَرزُقُونَهُم ؛ ‏
هنگامى که به کودکان قولى مى‏دهید ، به آن عمل کنید ؛ زیرا آنان مى‏پندارند شما روزیشان مى‏دهید .
وسائل الشیعه ، ج 21 ، ص 483 .
امام على علیه‏السلام :
لایَصلَحُ . . . أن یَعِدَ أحدُکُم صَبِیَّهُ ثُمَّ لایَفیَ لَهُ ؛ ‏
شایسته نیست فردى از شما به کودکش وعده‏اى دهد و به آن وفا نکند .
. الأمالى ، صدوق ، ص 342 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
اِعدِلُوا بَینَ أولادِکُم کَما تُحِبُّونَ أن یَعدِلُوا بَینَکُم فِی البِرِّ و اللُّطفِ ؛ ‏
میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید ، همان گونه که دوست دارید آنان در نیکى و مهربانى با شما به عدالت رفتار کنند .
. بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 92 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
إتَقُّو اللّه‏َ واعدِلُوا فی أولادِکُم ؛ ‏
از خدا بترسید و میان فرزندانتان به عدالت رفتار کنید .
. میزان الحکمه ، ح 22659 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
أحِبُّوا الصِّبیانَ وَ ارحَموهُم ؛ ‏
کودکان را دوست بدارید و با آنان مهربان باشید .
. الکافى ، ج 6 ، ص 49 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
رَحِمَ اللّه‏ُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ و هُوَ یَعفُو عَن سَیِّئَتِهِ و یَدعُو لَهُ فیما بَینَهُ و بَینَ اللّه‏ِ ؛ ‏
خدا رحمت کند کسى را که فرزندش را به نیکى کردن بر خود یارى رساند ، بدین‏گونه که از گناه و خطاى او درگذرد و در درگاه خدا برایش دعا کند .
. بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 98 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
إنَّهُ مَن یُرضِی صَبیّا لَهُ صَغیرا مِن نَسلِهِ حَتّى یَرضى ، تَرضّاهُ اللّه‏ُ یَومَ القیامَةِ حَتّى یَرضى ؛ ‏
هرکس کودک خردسالى از نسل خود را راضى کند تا خشنود شود ، خداوند در روز قیامت در پى خشنودى او باشد تا آن‏گاه که خشنود شود .
. میزان الحکمه ، ح 22622 .
امام صادق علیه‏السلام :
إنَّ اللّه‏َ لَیَرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ ؛ ‏
خداوند به بنده ، به خاطر محبّت شدید او به فرزندش ، رحم مى‏کند .
الکافى ، ج 6 ، ص 50 .
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :
مَن کانَ عِندَهُ صَبِیٌّ فَلیَتَصابَّ لَهُ ؛ ‏
هر کس کودکى دارد ، باید با او کودکانه رفتار کند .
. کتاب من لایحضره الفقیه ، ج 3 ، ص 482 .
امام على علیه‏السلام :
مَن کانَ لَهُ وَلَدٌ صَبا ؛ ‏
هر که بچه‏اى دارد ، بچگى کند (با او کودکانه رفتار کند) .
. الکافى ، ج 6 ، ص 50 .
امام صادق علیه‏السلام :
دَعِ ابنَکَ یَلعَبْ سَبعَ سِنینَ ؛ ‏
پسرت را رها کن که تا هفت سالگى بازى کند .
وسائل الشیعه ، ج 21 ، ص 473 .
امام کاظم علیه‏السلام :
تُستَحَبُّ عَرامَةُ الغُلامِ فی صِغَرِهِ لِیَکوُنَ حَلیما فی کِبَرِهِ ؛ ‏
پسندیده است که فرزند در کودکى به بازى و جست و خیز بپردازد تا در بزرگ‏سالى بردبار و باوقار باشد .
. بحار الأنوار ، ج 60 ، ص 362 .
امام على علیه‏السلام :
لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ ؛ ‏
هنگام خشم نباید تأدیب (تنبیه بدنى) کرد .
. غررالحکم و دررالکلم ، ح 10529 .
امام کاظم علیه‏السلام :
در جواب مردى که از فرزند خود شکایت کرده بود ، فرمودند : لاتَضرِبْهُ وَاهجُرهُ و لاتُطِلْ ؛ ‏ ‏
او را نزن ، بلکه براى زمانى کوتاه با او قهر کن .
. بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 99 .

موسسه علمی فرهنگی دارالحدیثشهر حدیثدانشکده علوم حدیث قمکنگره بین المللی بزرگداشت ثقة الاسلام کلینیدانشکده علوم حدیث تهراندانشکده مجازی علوم حدیثپایگاه اطلاع رسانی کتابخانه های ایرانانتشارات دارالحدیث

روز پیوند اولیا و مربیان

 روز پیوند اولیا و مربیان  

 

بیست و چهارم  مهر، روز پیوند اولیا و مربیان است. در هفته �پیوند� که از این روز آغاز مى شود به دعوت مدیر مدرسه، اولیاى دانش آموزان، در جلسه اى گرد هم مى آیند. مدیر گزارشى از فعالیت هاى سال گذشته خود و همکارانش را به اولیا ارائه مى دهد و مشکلات مدرسه را با آنها در میان مى گذارد و در پایان تعدادى از اولیا براى عضویت در انجمن داوطلب مى شوند. پس از راى گیرى نمایندگان اولیا در انجمن تعیین مى شوند. انجمن اولیا و مربیان یکى از قدیمى ترین نهادهاى مدنى است. آغاز همکارى خانه و مدرسه در قالب انجمن به سال ۱۳۲۶ شمسى برمى گردد. در آن سال شوراى عالى فرهنگ، تشکیل این انجمن ها را در همه آموزشگاه ها و شرح وظایف آنها را تصویب کرد. در سال ۱۳۴۶ شمسى، انجمن اولیا و مربیان ایران تاسیس شد و به ثبت رسید. در مرامنامه انجمن آمده است: �انجمن ملى اولیا و مربیان ایران سازمانى است غیرانتفاعى و غیردولتى، این موسسه با همکارى و پشتیبانى کسانى که به تربیت عمومى نونهالان و نوجوانان علاقه دارند تشکیل مى شوند و هدف هاى معین و مشخصى را بر محور سیاست هاى کلى آموزش و پرورش کشور و با معیارهاى فدراسیون بین المللى اولیا و مربیان براى نیل به هدف هاى خود تعقیب مى کند. انجمن ملى اولیا و مربیان ایران سازمانى است که در آن تعصب مذهبى، طبقاتى، نژادى و یا سیاسى راه ندارد و صرفاً به جنبه تربیتى همگانى متوجه است. همچنین آرمان انجمن بهسازى روابط اجتماعى در سطح کشور و جهان از طریق تربیت نسل جوان به وسیله کسانى است که تمام یا قسمتى از وقت، نیرو و کوشش خود را وقف تامین آینده اجتماع و جهانى مى کنند که ما در آن زندگى مى کنیم...� در انجمن اولیا و مربیان مدرسه، علاوه بر نمایندگان اولیا، مدیرمدرسه، یکى از معاونان، مربى پرورشى، نماینده معلمان مدرسه نیز عضویت دارند و نماینده شوراى دانش آموزى نیز برحسب ضرورت مى تواند در جلسات انجمن شرکت کند. انجمن براى بالا بردن آگاهى خانواده ها و تقویت مشارکت آنها،کلاس هاى آموزش خانواده را در طول سال تحصیلى برگزار مى کند. تصمیم گیرى در مورد کلاس هاى تقویتى و فوق برنامه با انجمن است. گردش مالى مدرسه و مسائلى مانند تعمیرات، تهیه تجهیزات زیر نظر انجمن است.آنچه که در آموزش و پرورش به نام �مدرسه محورى� خوانده مى شود، چیزى نیست جز تفویض اختیارات گسترده براى اداره مدرسه به انجمن اولیا و مربیان. کاهش تصدى گرى دولت و سپردن کار مردم به مردم از طریق تقویت انجمن میسر است. انجمن هاى اولیا و مربیان در صورتى که با همدیگر ارتباط افقى داشته باشند، مى توانند تبدیل به بزرگترین نهاد مدنى جامعه شوند. بیش از ۱۳۰ هزار مدرسه در سراسر کشور وجود دارد و هر مدرسه یک انجمن دارد. اگر تعداد اعضاى هر انجمن را به طور متوسط ۵ نفر فرض کنیم و حداقل در یکصد هزار مدرسه این انجمن ها شکل گیرند این نهادى است با ۵۰۰ هزار عضو فعال که برگزیده ۱۶ میلیون خانواده ایرانى هستند. اما بر سر راه تقویت و گسترش انجمن ها موانعى وجود دارد. اولین مانع سیستم متمرکز و پلکانى آموزش و پرورش است، که براساس دستورالعمل ها و بخشنامه هاى ادارى و از بالا اداره مى شود. هر چند در سال هاى اخیر از طریق تفویض اختیارات به سازمان هاى آموزش و پرورش و مناطق گام هایى در جهت تمرکززدایى برداشته شده است، و بحث �مدرسه محورى� به عنوان یک نگرش از سوى مدیران آموزش و پرورش مطرح شده است. اما تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله درازى وجود دارد. انجمن ها، نهادهاى دنباله ور هستند و معمولاً نقش آنها تایید تصمیماتى است که از سوى مدیر به عنوان نماینده بوروکراسى قدرتمند ادارى اتخاذ مى شود. سیستم ادارى میل به تمرکز و سلسله مراتب دارد و نهادهایى مانند انجمن اولیا و مربیان، شوراى معلمان و شوراى دانش آموزى را از محتوا تهى مى کند و صرفاً پوسته تشریفاتى و نمایشى آنها را حفظ مى کند. مانع دیگر گستردگى این تلقى در جامعه است که گویا وظیفه انجمن فقط جمع آورى کمک هاى مالى اولیا براى جبران کمبودهاى مدرسه است و در واقع به چشم یک موسسه خیریه به آن نگاه مى کنند.
عملکرد نامناسب اکثریت مدیران مدارس و ضعف بینشى مسئولان ادارى در مورد نقش نهادهاى مدنى به گستردگى این تلقى دامن مى زند. به همین دلیل بسیارى از اولیا با اکراه در جلسات انجمن شرکت مى کنند و نسبت به فعالیت هاى انجمن پیشداورى منفى دارند. مانع دیگر مشکلات معیشتى اکثر خانواده ها  فقر گسترده در جامعه است. اگر فقر فرهنگى و ضعف جامعه مدنى را نیز به این عامل اضافه کنیم، به این نتیجه مى رسیم که مشکلات ادارى، تنها عامل ضعف این نهاد نیست.به گفته کارشناسان میانگین سواد در گروه سنى ۱۵ تا ۴۰ ساله که نیروى فعال جامعه را تشکیل مى دهند، ۵/۵ سال است. ۵/۳ میلیون نفر بیسواد مطلق در جامعه داریم. مردم نسبت به فعالیت هاى سازمان یافته جمعى بدبین و بى میل هستند. به همین دلیل نقش انجمن ها در مناطق مختلف، برحسب موقعیت اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى خانواده ها متفاوت است. در مناطق مرفه نشین شهرهاى بزرگ، انجمن هاى اولیا و مربیان فعال ترند. اما در مناطق حاشیه اى و جنوبى تهران، تعداد کمى از خانواده ها در جلسات انجمن شرکت مى کنند. اکثر شرکت کنندگان، مادران بیسواد و کم سوادى هستند، که درک ضعیفى از مفهوم مشارکت دارند و هراسان و ترس زده تملق مدیر را مى گویند که شاید از روى دلسوزى مبلغ کمترى به عنوان کمک به مدرسه از آنها بگیرد! رشد انجمن هاى اولیا و مربیان تابعى است از رشد جامعه مدنى و به نوبه خود بر آن تاثیر مى گذارد. طرح هایى مانند خودگردانى مدارس و واگذارى مدیریت مدارس قیمت تمام شده و تقویت مشارکت هاى مردمى، بدون نهادسازى و تقویت نهادهاى موجود از قبیل انجمن اولیا و مربیان و شوراى معلمان، امکانپذیر نیست. به تجربه ثابت شده است که در غیاب این نهادها، سیستم ادارى توانایى و ظرفیت اجراى طرح هاى اصلاحى را ندارد

"داستان ضامن آهو"حقیقت یا افسانه؟

"داستان ضامن آهو"حقیقت یا افسانه؟ 

 

ضامن آهو

ضامن آهو، یکی از القابی است که در میان توده مردم به امام هشتم حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه نسبت داده شده است، و حتی برخی از محققان این لقب را برگرفته از داستان‌های گوناگونی می دانند که در کتب تاریخی نقل شده است

روزی صیادی در بیابان طوس آهویی را دنبال می کند. اتفاقاً امام رضا علیه السلام در آن نواحی تشریف فرما بودند و آهو به امام پناه می برد، امام حاضر می شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی پذیرد. در این هنگام آهو به زبان می آید و به امام عرض می کند که من دو بچه ی شیری دارم که گرسنه اند و چشم براهند و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمائید که بروم و بچگانم را شیر بدهم و برگردم و خود را تسلیم صیاد کنم. امام هم ضمانت آهو را می کند و آهو می رود و به سرعت بر می گردد ، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می بیند و  وقتی می فهمد که ضامن آهو، امام علیه السلام می باشند، منقلب می شود و آهو را آزاد می کند.

آنچه که در منابع روایی معتبر در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است داستانی متفاوت و در عین حال معقول و موجه می باشد که علامه مجلسی (ره) آن را از برکات قبر آن امام همام دانسته و از آن به عنوان "برکات رضویه" یاد کرده است.

اما آنچه که در منابع روایی معتبر در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است داستانی متفاوت و در عین حال معقول و موجه می باشد که علامه مجلسی (ره) آن را از برکات قبر آن امام همام دانسته و از آن به عنوان "برکات رضویه" یاد کرده است. ایشان این داستان را از کتاب شریف « عیون اخبار الرضا » تألیف عالم و محدث بزرگ شیعه  ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ملقب به شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل فرموده است، بدین ترتیب که:

ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی که حاکم طوس بوده روایت کرده : « در روزگار جوانی نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه متعرض زائران می شدم و لباس ها و خرجی و نامه ها و حواله هایشان را به ستیزه می ستاندم روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم، یوز هم چنان دنبال آهو می دوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد و یوز روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد هرچه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی جست و از جای خود تکان نمی خورد ولی هر وقت که آهو از جای خود دور می شود یوز هم او را دنبال می کرد اما همین که به دیوار پناه می برد یوز باز می گشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد  من وارد رباط ( تعبیر جالبی از مزار امام رضا علیه السلام در آن عصر) شدم و از ابی نصر مقری (خادم مزار) پرسیدم که آهویی که هم الان وارد رباط شد کجاست؟ او گفت: ندیدمش. آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود در آمدم و پشگل های آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را ندیدم .پس با خدای تعالی پیمانه بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیایم و از آن پس هر گاه کار دشواری به من روی می آورد و گرفتاری پیدا می کردم بدین مشهد روی و پناه می آوردم... و هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد ....»

البته خوانندگان فاضل استحضار دارند که شیخ صدوق (ره)، این کتاب را جهت اهدا به صاحب اسماعیل بن عباد طالقانی (متوفی در سال 385هجری) وزیر ایرانی سامانی که خود یکی از بزرگ‌ترین ادبا و شعرا و متکلمین و ناقدین ادب در قرن چهارم است، تألیف فرموده و این کتاب شریف، علاوه بر، دربرداشتن اخبار مربوط به حضرت رضا علیه السلام از لحاظ ادبی و تاریخی نیز مرجع معتبر و مستندی به شمار می‌رود.شیخ (ره) در این کتاب همچنان که از بسیاری مشایخ ثقات و محدثین رضوان الله علیهم ، نقل و روایت می کند از بسیاری از ادبا و شعرا و مورخین به نام نیز با‌ واسطه یا بدون ‌واسطه نیز نقل و روایت می‌فرماید. اما نکته قابل توجه در اینجا این است که در خلال کتاب « عیون اخبار الرضا » چند بار که شیخ حدیث یا مطلبی را نقل فرموده که خود صددرصد اعتقادی به صحت روایت یا وثوقی به سلامت سند آن یا اطمینانی به ثقه بودن راوی آن نداشته است (ولو آن که آن را از مشاهیر هم نقل فرموده باشد) بی‌اعتمادی خود را به آن مطلب تصریح می‌فرماید. از جمله در صفحه 350 که می‌فرماید:«قال مصنف هذا الکتاب، روی هذا الحدیث بریئی من عهدة صحته»؛ یا در صفحه 192: «کان شیخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الولید رضی الله عنه سیئی الرأی فی محمد بن عبد الله المسمعی راوی هذا الحدیث وانما اخرجت هذا الخبر فی هذا الکتاب لانه کان فی کتاب الرحمه وقد قرأته علیه فلم ینکره و رواه الی»؛ اما داستان آهو صددرصد مورد قبول شیخ صدوق (ره) قرار گرفته و ادنی شبهه در صحت آن به خاطر شریفش خطور نکرده است.

به هر صورت، ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقب ساختن حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد، و لا غیر؛ و به قراری که ملاحظه فرمودید، داستان کاملاً واقعی و موجه و معمولی به نظر می‌رسد.

ابوالفضل صالح صدر

بخش عترت و سیره تبیان


* برگرفته از کتاب "چهار مقاله" نوشته ی دکتر احمد مهدوی دامغانی

که مشهورترین آن بدین صورت می باشد که:

نمونه هایى از فضائل وسیره فردى امام رضا علیه السلام

نمونه هایى از فضائل وسیره فردى امام رضا علیه السلام 

 

سید على اکبر قریشى

دعاى مستجاب

1- آل برمک، مخصوصاً یحیى بن خالد بر مکى براى حفظ حکومت و مقام خویش هارون عباسى را وادار کردند تا موسى بن جعفر (ع) را شهید کرد، بدین سبب امام رضا (ع) در مکه به آنها نفرین کردند، حکومت و مقامشان تار و مار گردید.

محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا (ع) را دیدم، در عرفات ایستاده و دعاى مى‏کرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویى چیزى به قلب مبارکش الهام شد) که وى علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟

فرمود: به برامکه نفرین مى‏کردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاى مرا درباره آنها مستجاب کرد، امام از مکه برگشت، چیزى نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان کرد.(1)

جعفر برمکى شقه شد، پدرش یحیى به زندان رفت، بطورى متلاشى شدند که مایه عبرت مردم گشتند.

* * *

علم غیب ‏

2- حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مى‏کند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره‏ها نمى‏دانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب‏تر از این آن است که من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنى این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کردیم. (2)

* * *

لقب رضا ازخدا است

3- ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومى از مخالفان شما مى‏گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، که به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شده‏اند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا که به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود.

گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید. (3)

ناگفته نماند: مخالفان خواسته‏اند با این طریق منقصتى بر آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانکه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى هر یک بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .

* * *

حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»

4- ابو حبیب نیاجى (4) گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به «نیاج» آمد و در مسجدى که حاجیان هر سال مى‏آمدند نشستم.

گویا محضر ایشان رفته و سلام کرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل کردیم که هیجده سال عمر خواهم کرد.

بعد از بیست روز در زمینى بودم که براى زراعت آماده مى‏کردند، مردى پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته‏اند. در این بین دیدم که مردى به دیدار آن حضرت مى‏روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلى نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیرى بود مانند حصیررى که در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت .

سلام کردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد که شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده بود ما هم زیاد مى‏دادیم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» (5).

* * *

فضایل امام رضا(ع)از زبان ابراهیم بن عباس

5- ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد که به کسى در سخن گفتن ظلم یا جفا کند، هر که با او سخن مى‏گفت، کلام او را قطع نمى‏کرد و مجال مى‏داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر کسى حاجت پیش او مى‏آورد در صورت امکان ابداً او را رد و مأیوس نمى‏کرد. ندیدم که در پیش کسى پایش را دراز کند، و ندیدم در پیش کسى تکیه کند. ندیدم که به کسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم مى‏کرد.

چون سفره طعام را باز مى‏کردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتى دربان را با خود در سر سفره مى‏نشانید. شبها کم مى‏خوابید، بیشتر بیدار مى‏ماند، اکثر شبها از اول تا آخر احیا مى‏کرد، بسیار روزه مى‏گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وى فوت نمى‏شد. مى‏گفت : این روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر» .(6)

در پنهانى بسیار احسان مى‏کرد و صدقه مى‏داد، این کار را بیشتر در شبهاى ظلمانى انجام مى‏داد، هر که گوید: نظیر او را در خوبى دیده‏ام، باور نکنید (7).

* * *

مبارزه با اسراف

6- روزى غلامانش میوه‏اى را خوردند ولى آن را تمام نخوردند و مقدارى مانده به دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بى نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجاى انداختن، به مستمندان انفاق کنید، «سبحان الله ان کنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا اطعموه من یحتاج الیه»(8).

* * *

علم غیب ‏

7- محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پیشوایى مشهور کرده و در جاى پدرت نشستى حال آن که از شمشیر هارون خون مى‏ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویى از سر من برکند، بدانید که من پیغمبر نیستم، و من مى‏گویم: اگر هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید که من امام نیستم. (9)

* * *

فضیلت زیارت امام رضا(ع)

8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پاره‏اى از بدن من در زمین خراسان دفن مى‏شود، هیچ غمگینى او را زیارت نمى‏کند، مگر آن که خدا غمش را زایل مى‏کند و هیچ گناهکارى او را زیارت نمى‏کند، مگر آن که خدا گناهانش را مى‏آمرزد.

«قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» (10)

زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مى‏باشد، رسول خدا (ص) این کلام را در وقتى فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.

امام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .(11)
هر که قبر پدرم را زیارت کند اجرش بهشت است .

و در روایت دیگرى فرمود: هر کس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مى‏کنم: «قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» (12).

* * *

سخنىگهربار

9- ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعى) نمى‏شود مگر آن که در وى سه سنت (عادت و کار) باشد: سنتى از پروردگارش ،سنتى از پیامبرش و سنتى از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است که اسرار مردم را مخفى بدارد و افشا نکند و اما خصلتش از پیامبر آن است که با مردم مدارا کند، و امام خصلتش از امام آن است که در ضررهاى بدنى و مالى صبر و استقامت داشته باشد.

«قال الرضا (ع) لایکون المؤمن مؤمناً حتّى یکونَ فیه ثلاث خصالٍ: سنةٌ من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیّه، فاما السّنةُ من ربه فکتمان السر و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیّه فالصبر فى الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.

* * *

احسان

10- مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان کن، فرمود: نمى‏توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان کن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.

امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان کرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلکه غنیمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.(13)

* * *

على بن موسى عالم آل محمد

11- موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مى‏فرمود: برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مى‏گوید حفظ کنید، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مى‏گفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى کاش او را درک مى‏کردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .(14)
امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.

* * *

تواضع

12- مردى از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزى طعام خواست، همه خدمتکاران از سیاهان و دیگران را کنار سفره جمع کرد، گفتم: فدایت شوم ،بهتر آن است که آنها در خوان دیگرى بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه یکى است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یکى است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارک و تعالى واحد، والام واحدة والاب واحد و الجزاء بالاعمال» (15).

* * *

بنده نوازى

13- امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاى سرتان هم بایستم قبل از تمام کردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهى بعضى از ما را صدا مى‏کرد، مى‏گفتند: مشغول طعام خوردنند، مى‏فرمود: پس بگذارید طعامشان را تمام کنند: «قال: ان قمت على رؤوسکم و انتم تاکلون فلاتقوموا حتى تفرغوا».(16)

* * *

توحید

14- بزنطى علیه الرحمة نقل مى‏کند: مردى از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع) آمد و گفت: از شما سؤالى مى‏کنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه مى‏خواهى بپرس.

گفت: مرا از خدایت خبر بده، در کجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تکیه کرده بوده است؟ امام (ع) فرمود:

«انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و کَیّفَ الکْیفَ بلا کیفٍ و کان اعتمادُه على قدرته» .

یعنى خداوند به وجود آوردنده مکان است بى آنکه مکانى داشته باشد و به وجود آورنده کیفیت است بى آنکه کیفیتى داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامکان است، مکان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، کیفیت، مخلوق خداست، لازمه‏اش محدود بودن است، خدا بى انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستى را از جایى دریافت نکرده است).

آن مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارک امام را بوسید و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصى رسول الله والقیّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّکم الائمة الصادقون و انک الخلف بعدهم» (17)

ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پى‏به دانایى و امامت آن حضرت برده است .

* * *

‏معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسها

صدوق رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مى‏کند: در عهد مأمون عباسى که حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم کرد، رسول خدا (ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...

امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید.
امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه که تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل کنى!! بر علیه خود و خانواده‏ات اقدام کردى.
این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن که گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازه‏اش را بلند کردى.

دنیا را با این جادو که در وقت دعایش باران آمد، پر کرد. مرا واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت کردم که با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آیا کسى بر علیه خود چنین جنایتى کرده است؟!!

مأمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به سوى خویش دعوت مى‏کرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان که به وى فریفته شده‏اند بدانند که در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم که اگر او را به حال خود رها کنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید که جلوگیرى نتوانیم کرد.

واکنون که کرده خود را کردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در کار وى ابداً روا نیست، ولى مى‏خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم که بدانند لیاقت حکومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود مى‏توانیم قطع نماییم.

آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه‏ام نبود او را سر جاى خودش مى‏نشاندم. و بر مردم آشکار مى‏کردم که از لیاقت ولایت عهدى که به او تفویض کرده‏اى قاصر است .

مأمون گفت: چیزى براى من محبوبتر از این کار نیست که به او اهانت و از قدرتش کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن کنم، تا از مقامى که او را در آن قرار داده‏اى پایین آید.

مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از شما بسیار حکایات نقل مى‏کنند. و در تعریف شما افراط کرده‏اند، بطورى که اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى مى‏کنید، اولین اینها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باریدن دارد، دعا کردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه‏اى از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند که در دنیا نظیر و مانندى ندارد.

این امیرالمؤمنین ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسى مقایسه نمى‏شود مگر آن که برتر آید، شما را در محلى قرار داده که مى‏دانید، این پاسدارى از حق و انصاف نیست که مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى بگویند که تکذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!

امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمى‏شوم ازاین که نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حکایت کنند، اما این که گفتى: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى که پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مى‏دانى (یوسف پیامبر بود و او یک پادشاه مشرک).

در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، که خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل کرد و تو آن را وسیله بلندى مقام خود قراردادى، که به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده‏اى که سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به پرواز کردند؟!!!

اگر راستگویى این دو عکس شیر را که در مسند خلیفه هستند زنده کن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه‏اى براى تو خواهد بود، اما باران که با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این کار برتر نیستى.

امام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عکس شیر فریاد کشید: این فاجر را بگیرید، پاره کنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عکس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش را که ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مى‏کردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى دارى، مى‏خواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.

مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض کردند: مى‏فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است که به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تکوینى هر استفاده‏اى را بکنیم).

گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل به عکس شده و در روى مسند قرار گرفتند.

مأمون گفت: خدا را حمد مى‏کنم که مرا از شر حمیدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مى‏خواهى آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مى‏خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمى‏کردم و از تو آن را نمى‏خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را که با چشم دیدى که چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.

ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این کار زیانکار شده‏اند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى نکنم و کارى را که کردم بر تو ننمایم، چنان که به یوسف (ع) نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...

نگارنده گوید: در این کار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به اژدهاست. امام (ع) ولایت تکوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود، چنان که عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیده‏ام که مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنید که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى جادوها را پس مى‏داد، اینها نیز آن مرد را پس مى‏دادند.


پى نوشتها:

1- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نیاج بر وزن کتاب روستایى است در بادیه.
5- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحکم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یک روز در جاى ده روز است .
7- عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهیه ص 107.
9- انوار البهیه ص 107.
10- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع کافى: ج 6 ص 298.
17- اصول کافى: ج 1 ص 88 باب الکون و المکان.


(خاندان وحى، ص 570 - 604)