پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

سوگواری برای سیدالشهدا ، چرا؟

سوگواری برای سیدالشهدا ، چرا؟ 

سوگواری برای سیدالشهدا ، چرا؟

 

جهان آفرینش دارای قوانینی است که آن قوانین را آفریننده ی جهان وضع نموده است. آفریننده ای که حکیم است و هیچ کاری را بیهوده و بدون حکمت انجام نداده است.

در سراسر این جهان که می نگریم چیزی جز عظمت و بزرگی خالق نمی بینیم. قوانینی که وضع کرده و سنتهائی که قرار داده، هیچکدام دارای کمترین نقص و نارسائی نیست و دانشمندان و اندیشه وران در تحلیل و کشف علل این قوانین در تکاپو می باشند. به رمز و راز برخی از این پدیده ها پی می برند ولی در تحلیل بسیاری از اسرار آفرینش و رموز هستی ناتوان می مانند.

یکی از قوانین ثابت شده ی در جهان، قانون جاذبه است. احدی در ثابت بودن این مطلب تردیدی ندارد. یا اینکه آب در 100 درجه ی سانتی گراد به جوش می آید. این قوانین و اصول تغییر ناپذیر و بدیهی به نظر می آیند.

همانگونه که نظام طبیعی جهان بر پایه ی قوانین وضع شده از طرف خالق جهان استوار است، این آفریننده ی دانا و توانا ارزشهای این جهان را هم مشخص نموده است.

یعنی هموست که در کنار وضع و ایجاد قوانین حاکم بر طبیعت، ارزشهای مطلوب را هم مقرر می نماید. به همین دلیل، همانطور که نمی توانیم در برابر این فورمولها و برنامه های طبیعی عالم آفرینش از قبیل به جوش آمدن آب در 100 درجه سانتی گراد، قانون نیوتن و ... چون و چرا کنیم، نمی توانیم در ارزشهای حاکم بر جهان هم تشکیک و تردید کنیم.

اینکه انسان در برابر امر و نهی الهی و در مقابل همه ی قوانین و ارزشها عالم خلقت تسلیم محض باشد را تعبد می گویند. تعبد در برابر خدا آن چیزی است از هر انسانی خواسته شده است. گاهی پذیرفتن این تعبد و بندگی آسان است و گاهی دشوار. مثلاً اینکه نماز صبح را باید حتماً دو رکعت بخوانیم امری تعبدی است. چون و چرا نمی شود کرد. ولی پذیرش این موضوع راحت است. معمولاً کسی در این امر که چرا نماز صبح باید حتماً دو رکعت باشد به تنازع و جدال برنمی خیزد.

اما پذیرش برخی از امور تعبدی کمی دشوارتر است. برای نمونه به داستان ابراهیم خلیل (ع) می توان اشاره کرد. با کدام عقل بشری می توان پذیرفت که پدری، فرزندش را از لب تیغ بگذراند و او را قربانی نماید؟ با چه منطقی می توان چنین عملی را توجیه کرد؟ چگونه می توان پذیرفت که فردی پس از سالها دعا و نیایش و در سن پیری فرزندی که خدا به او مرحمت کرده را در اوج عشق و علاقه ذبح کند؟ هیچ جوابی جز تعبد محض و تسلیم کامل در برابر خواست و مشیت الهی نمی تواند انسان را قانع کند.

عمده ی احکام فقهی تعبدی است. یعنی نمی توانیم به حکمت آن پی ببریم و صرفاً چون امر خداست باید نسبت به آن خاضع باشیم.

یکی از اموری که در روایات ما نسبت به آن تاکید و توصیه فراوانی صورت گرفته، بحث عزاداری سالار شهیدان و حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است. توجه به ساحت مقدس آن امام همام و توسل به ذیل عنایت آن بزرگوار و گریستن در مصائب ایشان از مسائلی است که به آن سفارش شده ایم.

بنابر روایات، اشک بر آن حضرت از ثواب بالایی برخوردار است. آنقدر که نمی توان تصور کرد. 

سوگواری برای سیدالشهدا ، چرا؟

امام صادق(ع) می فرمایند:

و من ذکر الحسین عنده فخرج من عینه من الدموع مقدار زباب کان ثوابه علی الله عز و جل و لم یرض له بدون الجنة.

یعنی کسی که یادی از حضرت حسین بن علی نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگس اشک خارج شود.اجراو برخداست و حقتعالی به کمتر از بهشت برای او راضی نیست. (1)

اینکه چرا گریستن بر سیدالشهداء بهشت را بر انسان واجب می کند از جمله امور تعبدی است و مثالها و نظائر آن در این مقاله ذکر شد. یک امری است که از جانب شارع مقدس و از سوی خدای حکیم مشخص شده است. همچنین زیارت آن حضرت از اجر و ثواب بالائی برخوردار است.

روایتی در کتاب شریف کامل الزیارت نقل شده که قبل از بیان آن روایت باید بگویم این کتاب در نهایت درجه ی اعتبار می باشد.

امام صادق(ع) به یکی از یارانشان به نام مسمع می فرمایند:

ای مسمع تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین(ع) می روی؟

عرض کردم: خیر، من نزد اهل بصره بوده و دشمنان ما از گروه ناصبی ها و غیر ایشان بسیار بوده و من در امان نیستم از اینکه حال من را نزد پسر سلیمان گزارش کنند.

در نتیجه او با من کاری کند که عبرت دیگران گردد لذا احتیاط کرده و به زیارت آن حضرت نمی روم.

حضرت به من فرمودند:

آیا یاد می کنی مصائبی را که برای آن جناب فراهم کرده و آزار و اذیت هایی که به حضرتش روا داشتند؟

عرض کردم: بلی.

حضرت فرمودند:

آیا به جزع و فزع می آیی؟

عرض کردم: بلی به خدا قسم و بخاطر یاد کردن مصائب آن بزرگوار چنان غمگین و حزین می شوم که اهل وعیالم اثر آن را در من مشاهده می کنند و چنان حالم دگرگون می شود که از خوردن طعام و غذا امتناع نموده و به وضوح علائم حزن و اندوه در صورتم نمایان می گردد.

حضرت فرمودند:

خدا رحمت کند اشک های تو را (یعنی خدا بواسطه این اشک ها تو را رحمت نماید)، بدان قطعاً تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما جزع نموده و به واسطه سرور و فرح ما مسرور گشته و بخاطر حزن ما محزون گردیده و بجهت خوف ما خائف بوده و هنگام مأمون بودن ما در امان هستند، توجه داشته باش حتماً و عن قریب هنگام مرگ، اجدادم را بالای سرت خواهی دید که به ملک الموت سفارش تو را خواهند نمود و بشارتی که به تو خواهند داد ، برتر و بالاتر از هر چیزی است. و خواهی دید که ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود.

سوگواری برای سیدالشهدا ، چرا؟

و یا در جای دیگری از همین کتاب امام ششم حضرت صادق(ع) اینگونه می فرمایند:

روز قیامت منادی ندا می کند: شیعیان آل محمد در کجا هستند؟!

پس از میان مردم گردنهایی کشیده شده و افرادی بپا می خیرند که عدد آنها را غیر از حقتعالی کس دیگر نمی داند. سپس منادی ندا می کند: زوّار قبر حسین(ع) در کجا هستند؟!

خلق بسیاری به پا می خیزند.

پس به ایشان گفته می شود: دست هر کسی را که دوست دارید بگیرید و آنها را به بهشت ببرید، پس شخصی که جزء زائرین است هر کسی را که بخواهد گرفته و به بهشت می برد.

به هر حال این موارد از اختصاصاتی است که خداوند متعال به ولی خود امام حسین (ع) عطا فرموده وجای هیچگونه سوال و ابهامی هم در آن نیست چرا که هیچ فعلی از خدا بی حکمت و بیهوده صادر نمی شود و این مساله هم از این قاعده مستثنی نمی باشد.

همانگونه که امام حسین(ع) همه وجودش را برای خدا خرج کرد و در برابر خدا از همه دارائی اش گذشت و حاضر شد در خون خود بغلطد و شاهد پرپر شدن تک تک عزیزانش باشد، خدا هم برای حسین فاطمه، از همه چیز گذشت و عشق و محبت او را مایه ی نجات، اشک بر او را آمرزنده ی گناهان و زیارتش را وسیله ای برای تقرب به خود قرار داد.

امروز، نه تنها یاد و نام حسین(ع) در میان مردم از بین نرفته است بلکه روز به روز بر تعداد عاشقان حضرتش افزوده می شود و سوگوارانش بیش از پیش نسبت به تغطیم این امر که ازشعائر الهی است می کوشند.

البته مطلبی ناگفته نماند و آن اینکه اصل مهمی که هر فرد باید در ذهن خود داشته باشد، تقوای الهی است. اینگونه نیست که هر کسی، هر کاری بخواهد انجام بدهد و معصیت در وجود او ملکه شود و فکر کند با گفتن یک یا حسین آمرزیده خواهد شد!

بلکه اساسی ترین مساله ای که باید در نظر داشت تقوای الهی است. ملاک قبولی هر علمی پرهیزکاری و پارسائی و رعایت تقواست. همانگونه که قرآن هم به خوبی اشاره می کند. آنجا که می فرماید:

انما یتقبل الله من المتقین.

منحصراً اعمال انسانهای متقی پذیرفته خواهد شد.

خواستم در این مجال به تبیین جایگاه عزاداری بپردازم و با مهم جلوه دادن این عبادت بزرگ (عزاداری سالار شهیدان) شناخت خود را به مقام و مرتبت آن بیافزایم.

پی نوشت : بحار الانوار - جلد 44- صفحه 285

علیرضا مهدوی
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

خانواده آسمانی

خانواده آسمانی 

خانواده آسمانی

خانواده ، کانونی است مقدس که در سایه پیوند زناشویی دو انسان از دو جنس مخالف پایه گذاری شده و با پیدایش و تولید فرزندان کامل تر می شود. در اسلام برای تشکیل خانواده ، استانداردهایی معرفی شده است . هرقدر ارکان تشکیل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شایستگی و برتری برخوردار خواهند بود. از این رو، به طور اجمال می توان گفت خانواده برتر از نظر اسلام ، آن است که ارکان آن شایسته و منطبق با استانداردهای اسلامی باشد، مناسبات و روابطی منطبق با آموزه های دینی بر آنها حاکم باشد، خروجی آن انسانهایی شایسته وموثر در ساخته شدن جامعه ایده آل اسلامی باشد. واما ملاک برتری، از نظر اسلام ، مال و ثروت و مانند آن نیست که کسی به آنها ببالد. برتری خانواده به انطباق آن با استانداردهای اسلامی و برخورداری از ویژگیهای ارزشی و فضیلتهاست.    

برترین خانواده در اسلام

اسلام ، اهل بیت پیغمبر اکرم (ص ) را به عنوان نمونه ای کامل از خانواده برتر معرفی و صلاحیت الگویی آن را برای جهانیان امضا کرده است . خداوند سبحان این خانواده را از هرگونه رجس و پلیدی مبرا دانسته است . و خلاصه جای جای قرآن از فضایل و ویژگیهای آنان سخن گفته است . این خانواده از پیوند ملکوتی وجود نازنین حضرت علی (ع ) و فاطمه اطهر(س ) تشکیل شده است . علی (ع) و فاطمه (س ) کفو یکدیگرند؛ اگر علی (ع ) نبود فاطمه (ع ) در عالم همتایی نداشت و اگر فاطمه (س ) نبود برای علی (ع ) کفوی نبود. پیوند آن دو در آسمانها و نزد عرشیان برقرار شد و در جمع زمینیان تحقق عینی یافت . رسول خدا(ص ) در جریان ازدواج آن دو وجود عرشی ، آنان را اسوه و الگوی امت خویش خواند و فرمود: زندگی علی (ع ) و فاطمه(س) سراسر الگوست .

در آموزه های اسلامی برای گزینش همسر شایسته بر ویژگی دین و ایمان بسیار تاکید شده است . در خانواده برتر اسلامی ، زن و شوهر هر دو از عقیده و ایمانی خالص برخوردارند.

ویژگیهای خانواده برتر

با توجه به اینکه اهل بیت پیامبراکرم (ص ) از نظر اسلام برترین خانواده شمرده می شوند از تمام ویژگیهای ارزشی و استانداردهای مکتبی به صورتی کامل برخوردارند، باید این خانواده برای همگان الگو قرار گیرند و ویژگیهای آن به عنوان نوک قله و اوج ارزشهای اسلامی مورد توجه باشد و خانواده های اسلامی برای رشد و تعالی خود و دستیابی به زندگی ایده آل و مکتبی همواره ارزشهای نوک قله را مدنظر قرار دهند و تمام حرکات و سکنات و جهت گیریهای خود را با آن هماهنگ سازند و تا می توانند در همان سمت و سو حرکت کنند و خود را به نوک قله نزدیک سازند. امام علی (ع ) پیروان خود را به اهل بیت و الگوگیری از آنان فرا خوانده ، می فرماید: به اهل بیت پیامبر بنگرید، از آن سمت که آنها گام برمی دارند منحرف نشوید و قدم به جای قدمشان بگذارید، آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند.  با این توضیح ویژگیهای خانواده برتر را از دیدگاه اسلام در محورهای فوق پی می گیریم :    

اصالت خانوادگی

اولین ویژگی خانواده برتر در اسلام ، اصالت خانوادگی و اصل و نسب پاکیزه است . اصلاب ارزشمند پدران و دامنهای مطهر و پاک مادران که به هیچ گونه پلیدی آلوده نشده اند. چنان که در زیارتنامه امام حسین (ع ) می خوانیم :" شهادت می دهم که تو از گوهرهای پاک و از ارحام مطهری . جاهلیت به ناپاکیهایش شما را آلوده نساخت و لباسهای ناپاک خود را بر اندام شما نپوشاند". این ویژگی آنچنان مهم است که امام حسین (ع ) در جریان دست بیعت ندادن با یزید از آن استفاده می کند "دامنهای پاک و منزهی که من در آن پرورش یافته ام به من چنین اجازه ای نمی دهند".

ویژگی های نفسانی

1-دین و ایمان : خانواده ای برتر است که هر کدام از ارکان آن از ویژگی دین و ایمان و اعتقادات ناب برخوردار باشد.  در آموزه های اسلامی برای گزینش همسر شایسته بر ویژگی دین و ایمان بسیار تاکید شده است . در خانواده برتر اسلامی ، زن و شوهر هر دو از عقیده و ایمانی خالص برخوردارند. چنانکه در مورد حضرت علی (ع ) و فاطمه (ع ) این گونه است . اگر ایمان جن و انس را روی هم بگذارند به اندازه ایمان علی (ع ) نمی رسد. رسول خدا(ص ) درباره ایمان دخترش فرمود: همانا خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را از ایمان و یقین لبریز کرده است .

همسر داری علی (ع )، مدیریت او در خانه و خانواده ، شوهرداری فاطمه (ع )، خانه داری و تربیت فرزند او در عالم نظیر ندارد و تا قیامت برای جهانیان نورافشانی می کند.    

2-علم و دانش : ارکان تشکیل دهنده خانواده برتر از لحاظ علم و آگاهی دارا و ثروتمند هستند. در این خانواده زن افزون بر اطلاعات و آگاهیهای مذهبی به عنوان همسر، مادر، مدیر و کدبانوی خانه از آگاهیهای لازم زندگی برخوردار است . راه و رسم شوهرداری و خانه داری را به خوبی می داند و به وظایفی که شرع مقدس بردوش او نهاده ، واقف است و از لحاظ رشد عقلی و فکری به درجه ای رسیده است که نیازی به امر و نهی ندارد. رسول خدا(ص ) می فرماید:  بهترین دختران (برای ازدواج ) کسانی اند که از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهی او نیازی نمی یابی . مرد چنین خانواده ای نیز افزون بر اطلاعات دینی ، به عنوان مدیر و سرپرست خانواده ، شوهر و پدر از آگاهیهای لازم برخوردار است و به وظایفی که اسلام بر عهده اش نهاده ، به خوبی آشناست .

3-معنویت : زن وشوهر در خانواده برتر سرشار از معنویت اند. زندگی آنان صحنه ذکر و یاد خداست . اهل تهجد و شب زنده داری ، تلاوت قرآن ، دعا و مناجات ، راز ونیاز، توبه و استغفار و مانند آن هستند. از حضیض دنیا و خواسته های ناچیز دنیوی فراتر رفته اند و مرغ دلشان به پرواز درآمده و اوج گرفته است . دنیا و مال و ثروت ، جاه و مقام و شهرت و امثال این امور اعتباری سیرابشان نمی کند. پیوند آنها با یکدیگر ذره ای از معنویتشان نکاسته ، بلکه بر توفیقاتشان افزوده است ؛ چرا که زندگی زناشویی آنان به ارتباط آنها با خدا بیشتر مدد رسانده است . 

رسول خدا(ص ) می فرماید:  بهترین دختران (برای ازدواج ) کسانی اند که از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهی او نیازی نمی یابی .

معنویت امیرمومنان که زبانزد خاص و عام است . خدا بر سراسر زندگی اش حکومت دارد. تن او در میان زمینیان ، ولی روحش با عرشیان دمخور است .  پیامبر(ص) توصیف می کند: وقتی دخترم فاطمه در محراب عبادت قرار می گیرد، همچون ستاره ای برای ملائکه آسمان می درخشد و خداوند بزرگ به آنان می گوید: ای ملائکه من ! به بهترین بنده من فاطمه بنگرید، او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمامی وجودش می لرزد.

 

ماجرای مباهله

ماجرای مباهله
در آیه 61 آل عمران می‎خوانیم:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ؛ هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را دعوت کنید، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم و لعن خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
معنی مباهله
واژه مباهله در اصل از «بَهْل» گرفته شده و به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است، از این رو هنگامی که حیوانی را به حال خود واگذارند و پستان آن را در کیسه قرار ندهند تا نوزادش بتواند به آزادی شیر بنوشد، به آن «باهَلَ» می‎گویند.
و اگر آن را گاهی به معنی «هلاکت و لعن و دوری از خدا» گرفته‎اند نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود، این نتایج را به دنبال می‎آورد.
و از نظر مفهوم متداول که از آیه‌ فوق گرفته شده به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است به این ترتیب که افرادی که با هم درباره مسأله مهم مذهبی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا ابتهال و تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا و مجازات کند.
داستان مباهله
سال دهم هجرت بود، پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ قبلاً نامه‎ای به اُسقف نجران (روحانی بزرگ مسیحیان به نام ابو حارثه) نوشته بود، و او و مردم مسیحی نجرات را به اسلام دعوت کرده بود.
نجران با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی بین حجاز و یمن قرار داشت، و ساکنان آن مسیحی بودند. اُسقف نامه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را با دقت خواند، و در جلسه شورایی خود مطرح کرد، یکی از افراد برجسته شورا به نام «شرحبیل» که فردی اندیشمند و کاردان بود، گفت: «من در امور مذهبی، تخصّص ندارم، ولی ما مکرر از پیشوایان مذهبی شنیده‎ایم که روزی مقام نبوّت از نسل اسحاق ـ علیه السلام ـ به نسل اسماعیل ـ علیه السلام ـ منتقل می‎شود، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ که از نسل اسماعیل ـ علیه السلام ـ است، بعید نیست همان پیامبر موعود باشد باید به تحقیق پرداخت.»
شورا نظر داد که جمعی فهیم و کاردان به مدینه مسافرت کنند، و از نزدیک دلایل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بشنوند و مورد بررسی قرار دهند. با این نظریه موافقت شد، شصت نفر از ارزنده‎ترین و داناترین مردم نجران که در رأس آنها سه نفر از پیشوایان مذهبیشان قرار داشتند، به صورت هیئتی به سوی مدینه حرکت نمودند. آن سه نفر عبارت بودند از:
1. ابو حارثه، اسقف اعظم نجران، نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز 2. عبدالمسیح رئیس هیئت نمایندگی، که به عقل و درایت معروف بود 3. اَیهَم یکی از شخصیتهای محترم و کهنسال مسیحی.
[1]
هیئت وارد مدینه شدند و به محضر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسیدند، و بحث و بررسی آغاز شد و ادامه یافت، سرانجام نمایندگان نجران به پیامبر گفتند: «گفتگوهای شما ما را قانع نمی‎کند، راه این است که در وقت معین و درنقطه معینی با یکدیگر مباهله کنیم، و بر دروغگو نفرین بفرستیم، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک کند.»
در این هنگام آیه فوق بر پیامبر نازل شد، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مطابق فرمان خدا، حاضر به مباهله شد. وقت
[2] و محل مباهله در نقطه‎ای در بیرون شهر مدینه در دامنه صحرا تعیین گردید. هیئت نجران از حضور پیامبر خارج شدند و سران هیئت در مجلس محرمانه خود گفتند: «هرگاه محمد با افسران و سربازان خود به میدان مباهله آمد، و به مباهله خود جلوه مادی داد، متوجه می‎شویم او غیر صادق است و با او مباهله می‎کنیم، و اگر با جگر گوشه‎ها و فرزندانش با وضعی پیراسته از هرگونه تظاهر به شکوه مادی آمد، پیدا است که او پیامبر راستگو است، که به قدری به خود و نبوّتش اطمینان دارد که حاضر است خود و نزدیکانش را در معرض خطر قرار دهد. اگر چنین شد، ما با او مباهله نمی‎کنیم.»
آنها در این گفتگو بودند که ناگاه قیافه نورانی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و چهار تن دیگر نمایان گردید. آن چهار تن علی ـ علیه السلام ـ، فاطمه ـ علیها السلام ـ، حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ بودند.
اسقف گفت: «من چهره‎هایی را می‎نگرم که هرگاه دست به دعا بلند کنند، و از خدا بخواهند که کوهی از مکّه را از جا بکند، بی‎درنگ کنده می‎شود، بنابراین مباهله نکنید، که اگر مباهله کنید، همه مسیحیان هلاک می‎شوند و در سراسر زمین تا قیامت یک نفر مسیحی باقی نمی‎ماند.»
مسلمانان از مهاجر و انصار برای تماشای صحنه، از مدینه خارج شده بودند، هیئت نجران از مباهله منصرف شد و حاضر شدند هر سال جزیه (مالیات سالانه) بپردازند، و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنها دفاع کند.
[3]
ماجرای مباهله علاوه بر این که دلالت بر حقّانیت اسلام و شکست هیئت بلند پایه مسیحیان دارد، نشانگر عظمت مقام علی ـ علیه السلام ـ و فاطمه ـ علیها السلام ـ و حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ است، چرا که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از میان آن همه مسلمانان تنها اینها را به صحنه مباهله آورد. و با تطبیق به آیه مباهله، حضرت علی ـ علیه السلام ـ به عنوان جان پیامبر و حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ به عنوان پسران پیامبران معرفی شده‎اند.
با توجه به این که به اجماع مفسّران شیعه و سنّی، منظور از «اَبْنائَنا» (پسران ما) حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ است، و منظور از «نِسائَنا» (زنان ما) حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ است و منظور از «اَنْفُسَنا» (از نفوس خود ما) حضرت علی ـ علیه السلام ـ است.
[4]
مطابق بعضی از اخبار، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هنگام حرکت به محل مباهله، دست حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ را گرفته بود، و علی ـ علیه السلام ـ پیش روی پیامبر و فاطمه ـ علیها السلام ـ پشت سر آن حضرت، حرکت می‎کردند.
[5]
نیز روایت شده: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر هیئت نجران، حاضر به مباهله می‎شدند، همه آنها به صورت خوک و میمون مسخ می‎گردیدند.»
هنگامی که هیئت نجران از مدینه خارج شدند، پس از اندکی پیمودن راه، عاقِب و سید به مدینه نزد پیامبر بازگشتند، هدایایی را به آن حضرت اهدا نموده و هر دو قبول اسلام کردند.
[6]
[1]. طبق بعضی از روایات، بزرگ این هیئت، دو نفر به نام عاقب و سیّد، معرفی شده‎اند. (مجمع البیان،‌ج 1 و 2، ص 451). [2]. وقت مباهله، روز 24 ماه ذیحجه سال 10 هجرت، بین الطّلوعین بوده است. [3]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22؛ سیره حلبی، ج 3، ص 239؛ مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 452. در قرار داد صلح بنابراین شد که هیئت نمایندگی نجران، در هر سال دو هزار حُلّه (لباس روپوش مخصوص) که قیمت هر کدام معادل چهل درهم باشد، به حکومت اسلامی بپردازند، و سی زره و سی نیزه و سی اسب به عنوان عاریه در اختیار حکومت اسلامی قرار دهند. (مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 452). [4]. احقاق الحق، ج 3، ص 46، به نقل از مدارک متعدد اهل تسنن؛ الدّر المنثور، ج 2، ص 39. [5]. بحار، ج 21، ص 338. [6]. مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 452.

مباهله یعنی چه؟بهت نجران در ابهت اهل بیت

مباهله یعنی چه؟ 

روز مباهله

 

معنای لغوی این کلمه مباهله:

مباهله از ریشه "بهل" و بر وزن "مُفاعِلَة" است. این کلمه از نظر لغت سه معنا دارد:

1- رها نمودن و به خود وا گذاشتن؛

2- دعایى که همراه با تضرع و اصرار باشد؛

3- کم بودن آب.

زمانى که دو یا چند نفر بر سر مسئله‌اى اختلاف نظر داشته باشند و هیچ کدام حاضر نباشند نظریه طرف مقابل را بپذیرند، در یک جا جمع مى‌شوند و به درگاه خداوند تضرع مى‌کنند و از خداوند مى‌خواهند که آن کس را که بر باطل است رسوا نموده و مورد لعن و مجازات خویش قرار دهد.

با توجه به معناى اصطلاحى مباهله، ماده اصلى مباهله هم مى تواند «بهل» به معناى "رها نمودن و به خود واگذاشتن باشد" و هم «بهل» به معناى "دعاى همراه با اصرار و تضرع"؛ زیرا در مباهله هر یک از طرفین براى طرف مقابل خویش درخواست لعن مى کند و لعنت خدا چیزى غیر از به خود وا گذاشتن و محرومیت از رحمت خدا نیست.

از این جهت، مباهله با معناى اول سازگار است و از آن جهت که مباهله دعایى معمولى نیست، بلکه همراه باتضرع و اصرار است، با معنى دوم هماهنگ است.

  

بهت نجران در ابهت اهل بیت 

روز مباهله

بخش با صفای « نجران » ، با هفتاد دهکده تابع خود ، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به دلایلی از بت پرستی دست کشیده ، و به آئین مسیح گرویده بودند.

پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان ، نامه ای به اسقف نجران ، نوشت و طی آن نامه، ساکنان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود. اینک فرازی از نامه آن حضرت: « به نام خدای ابراهیم ، اسحاق و یعقوب. ( این نامه ای است) از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران : خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم ، و شما را از پرستش « بندگان» ، به پرستش « خدا» دعوت می نمایم . شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، اگر دعوت مرا نپذیرفتید ( لااقل ) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید ( که در برابر این مبلغ کم ، از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود. »

نمایندگان پیامبر که حامل نامه بودند ، وارد نجران شده و نامه پیامبر را به اسقف مسیحیان نجران دادند. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم ، شورایی مرکب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به عنوان « هیئت نمایندگی نجران » به مدینه بروند ، تا از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کرده ، دلائل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند . بدین ترتیب ،  شصت تن از ارزنده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند ، که در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی قرار داشت:

1- « ابو حارثة بن علقمه» ، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز بود.

2- « عبدالمسیح» ، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل ، تدبیر و کاردانی شهرت داشت.

3- « اَیهَم» ، که فردی کهنسال و یکی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار می رفت.


مذاکره نمایندگان نجران

بالاخره نمایندگان نجران ، به دیدار پیامبر اکرم (ص) آمده و به مذاکره پرداختند ، در این مطلب ، گوشه ای از مذاکرات آنها می پردازیم :

پیامبر (ص) ، من شما را به آئین توحید ، پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می کنم . سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان تلاوت نمود.

نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام ، ایمان به خدای یگانه جهان است ، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می نمائیم.

پیامبر اکرم : اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما ، حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده اید . چگونه می گوئید که خدای یگانه را پرستش می کنید ، حال آنکه شما صلیب را می پرستید ، از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و برای خدا فرزند قائلید؟

نمایندگان نجران : ما او را (مسیح) خدا می دانیم زیرا او مردگان را زنده کرد بیماران را شفا بخشید ، و از گِل پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد ، و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است.

پیامبر اکرم: نه ! او بنده خدا و مخلوق او است ، که خدا او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده است.

یکی از نمایندگان نجران: آری او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم ، بدون اینکه با کسی ازدواج کند ، او را به دنیا آورده است . پس پدر او خدای جهان می باشد.

در این هنگام ، فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید : « وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود ، بدون اینکه دارای پدر و مادری باشد از خاک آفرید. » ( آل عمران /59)

نمایندگان نجران : گفت و گوهای شما ما را قانع نمی کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم ، و بر دروغگو نفرین بفرستیم ، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.

در این هنگام ، حضرت جبرائیل نازل گردید ، آیه مباهله را  آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:

« فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـکُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الکاذبین.» ( آل عمران /61)

طرفین به فیصله دادن مسئله از طریق مباهله آماده شدند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود مباهله نمایند.


پیامبر اکرم به مباهله می رود

وقت مباهله فرا رسید . قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی « نجران» ، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود ، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن ، جز علی بن ابی طالب (ع) ، فاطمه دختر پیامبر (س) و حسن و حسین علیهما السلام نبودند ، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاک تر ، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن ، وجود نداشت.

پیامبر (ص) ، فاصله منزل و نقطه ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام گیرد ، با وضعی خاص طی نمود. او در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت ، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع)  پشت سر وی حرکت می کردند ؛ پیامبر (ص) این چنین  گام به میدان مباهله نهاد ، او پیش از ورود به میدان « مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم ، شما دعای مرا با گفتن آمّین بدرقه کنید.

سران هیئت نمایندگی نجران ، پیش از آنکه با پیامبر (ص) روبرو شوند به یکدیگر می گفتند: هرگاه دیدید که « محمد» ، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت ، وی فردی غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه های خود به « مباهله» بیاید و با وضعی وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی ، رو به درگاه الهی گذارد ؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد ، بلکه با جرأت هر چه تمامتر ، حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد خود را ، در معرض فنا و نابودی قرار دهد.

سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند که ناگهان ، چهره نورانی پیامبر اکرم (ص) با چهار تن دیگر نمایان گردید.

همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند ، و از اینکه او فرزندان معصوم و بی گناه ، و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده ؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر ، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد ، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره هائی را می بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند ، فوراً کنده می شود. بنابراین ، هرگز صحیح نیست ما با این افراد ِ با فضیلت ، مباهله نمائیم ؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم ، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند ، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.


انصراف هیئت نمایندگی از مباهله

هیئت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده ، وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند ، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» ( مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن ، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر اکرم (ص) رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد آنها هر سال در ازای پرداخت مبلغی جزئی ، از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند.

سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود: عذاب ، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، در آتشی که در بیابان برافروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین« نجران» نیز کشیده می شد.

منبع: فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ،  ج2.

 

سرگردان بین دین و تجدد علل دورى جوانان از مذهب(1)

سرگردان بین دین و تجدد

علل دورى جوانان از مذهب(1)


جوان


موضوعی که در دو مقاله قصد داریم مورد بررسی قرار دهیم عوامل فاصله گرفتن  جوانان از مذهب و ارزش هاى مذهبى است .بـا وجـود نـهادینگى فطرت مذهبى در زندگانى جوان ، باز مـى بینیم  برخی جوانان  از مذهب ناخشنودند و تصور نادرست از مذهب و مسائل دینى دارند .روشن اسـت کـه چـنـیـن تـصورى ، ریشه در فطرت آنان ندارد، بلکه عوامل خارجى باعث دورى آنان از مذهب شده که بعضى از آن عوامل دراین مقاله و سه عامل « یک بعدى معرفى کردن دین» و « غرق شدن در شهوات نفسانى» و «برداشت غلط از مفاهیم دینى » در مقاله ی بعد  بررسی خواهد شد:

 

الف ) وجود خرافات به نام دین

بـعـضـى مـواقـع از عده اى افراد مذهبى ، که فاقد بصیرت در مسائل دینى هستند ، کارهایى دیده مى شود که ریشه مذهبى ندارد، اما آنها آن را از مذهب مى دانند و کسى را که منکر آن باشد فردى ضـد مـذهب مى شمارند ، براى مثال : براى رواگشتن حاجت خود به درخت متوسل مى شوند و به آن ، پـارچـه یـا نـخ مـى بندند ، اگر کسى حین انجام دادن کارى عطسه اى کرد از کار مورد نظر، اجـتناب مى کنند .

براى شفاى مریض خود به رمال متوسل مى شوند و  فلان زمان یا فلان مکان را نحس مى دانند، براى اطلاع از حوادث آینده به فال و فالگیر متوسل مى شوند و شبیه این کارها، که نه ریشه عقلى و علمى دارد و نه ریشه آسمانى و مذهبى ، نه آیه اى دستور چنین کارهایى را به ما داده و نه روایتى آن را تایید کرده است .

ب ) جهل و نا آگاهى

بسیارى جوانان در زمینه مذهب ، اطلاعاتى در حد صفردارند .آنان نه در زمینه جهان بینى مذهبى و عقاید دینى اطلاع دارند و نه در زمینه ایدئولوژى و باید و نبایدهاى مذهبى مطالعه دارند و نه در زمینه تاریخ دین و نقش آن و شخصیت هاى برجسته دینى .

بعضى از آنها که اهل تحصیل هستند ، فقط در زمـینه دروس تحصیلى خود آگاهى دارند، لذا براى همین ناآگاهى ، اغلب تصور خوبى از مذهب نـدارنـد و در نـتیجه به آن ، تمایل نشان نمى دهند، حال آن که اگر در باره مسائل مذهبى اطلاع داشـته باشند و به معارف آسمانى ، آگاهى نسبى هم داشته باشند ، جذب آن مى شدند و هیچ گاه آن را از دسـت نـمـى دادنـد و در مى یافتند که گل هاى زیباى صفا، صمیمیت ، محبت ، یکرنگى و پـاکى که مطلوب هر انسانى است ، تنها در گلستان مذهب سبز مى شود و با داشتن ایمان به روح خود زیبایى مى بخشند و بر زیبایى هاى معقول زندگى مى افزایند .

برخورد ناشایست بعضى افراد نباید موجب بدبینى جوانان به مذهب شود ، زیرا در مقابل هستند افراد مذهبى فراوانى که روش هاى بسیار خوب و صحیح در برخورد با دیگران دارند و آن چنان برخورد جذاب دارند که حتى اشخاص غـیـر مـذهـبـى هـم شیفته رفتار و برخورد آنها هستند.

پ ) عملکرد غلط افراد مذهبى

بـعـضـى از مـواقـع ، عده اى از جوانان به سبب عملکرد ناشیانه بعضى افراد مذهبى از اساس و اصل مـذهـب زده مى شوند و کار فلان شخص مذهبى را به حساب خود مذهب مى گذارند و از دین و تمام انسان هاى مذهبى ، تنفر پیدا مى کنند ، مثلا شخصى قصد امر به معروف یا نهى از منکر دارد ، اما به روش آن آگاه نیست و با تندى دست به چنین کارى مى زند، یا فلان شخص مذهبى رعایت بهداشت و آراستگى ظاهر نمى کند و با چهره اى ژولیده در جامعه حاضر مى شود یا پدرى در امور مـذهـبى ، مانند نماز و غیره بر فرزندش بسیار سخت مى گیرد و گاه او را به کارهاى غیر واجب وامـى دارد .

قـطـعا برخوردهاى این چنانى مى تواند زمینه یا عامل گریز جوانان از مذهب و ایمان مذهبى شود .امـا نـکـته اى که جوانان باید به آن توجه داشته باشند، این است که برخورد ناشایست بعضى افراد نباید موجب بدبینى آنان به مذهب شود، زیرا در مقابل هستند افراد مذهبى فراوانى که روش هاى بسیار خوب و صحیح در برخورد با دیگران دارند و آن چنان برخورد جذاب دارند که حتى اشخاص غـیـر مـذهـبـى هـم شیفته رفتار و برخورد آنها هستند .

این منطقى و معقول نیست که به سبب عـمـلـکرد نامناسب بعضى از مدعیان مذهب ، از مذهب منزجر شویم ، همان گونه که اگر مامور بهداشت ، به نام بهداشت ، کار خطایى کرد ، نباید از اصل بهداشت متنفر شویم .از این رو جوان نباید رفتار افراد به ظاهر مذهبى را معیارى براى دین قرار ندهد ، بلکه در هر حال ، گفتار و کردار ائمه و بزرگان دین را رهنمون خود در زندگانى قرار دهد .

ت ) توهم تضاد بین مذهب و تجدد

گرچه در واقع ، تضادى بین مذهب و تجدد نیست ، اما بسیارى جوانان تصور مى کنند که بین این دو تـضـاد هـسـت ، لـذا خود را بر سر دو راهى مذهب و تجدد مى دانند و در نتیجه تجدد را، که با طبعشان سازگارتر است ، برمى گزینند و از مذهب کناره مى گیرند.آنـان چـنـین مى اندیشند که از دنیا و آخرت ، مذهب و تجدد ، دین و پیشرفت ، یکى را باید انتخاب کرد . بدیهى است چنین برداشت غلطى ، ناشى از نداشتن شناختى واقعى از دین و تجدد و مذهب اسـت .

یـعـنى کسانى که چنین تفکرى دارند ، نه تصورشان از دین صحیح است و نه از نوخواهى و پیشرفت ، آنان مى اندیشند لازمه دیندارى ، پشت پا زدن به هر چیزى است که رنگ نو داشته باشد و لازمـه تـجـدد و پـیـشرفت روى آوردن به هر چیز نوینى است گرچه امرى ضد ارزش باشد ، به عـبـارت دیـگـر ، چـنین تصور مى کنند که مذهب مساوى است با هر چه که کهنه و سنتى است و پـیـشـرفـت ، مـسـاوى است با هر چه که مطلقا رنگ تجدد و نو به خود گرفته باشد ، حال آن که مـى دانـیم هیچ گاه دین ، مخصوصا دین اسلام به ما دستور نداده که با تجدد و نوگرایى مخالف بـاشیم ، هیچ آیه و روایتى و عملکرد هیچ یک از پیشوایان مذهبى ، چنین ادعایى را ثابت نمى کند.

کسانى که با مذهب ، مخالف هستند و قصد به انحراف کشاندن جوانان را دارند ، سعى مى کنند نام امـورى مـانـنـد تقلید از غرب ، فساد اخلاق ، بى حجابى ، لاابالیگرى ، آزادى افراطى و... را تـجـدد و پـیـشـرفـت بـگذارند و تعلیمات مذهبى را هم که مخالف این گونه امور است ، مخالف پیشرفت وانمود کنند و در نتیجه ، هم جوانان را از مذهب دور نمایند و هم به نام پیشرفت ، آنان را به وادى انحطاط بکشانند.

البته دین هر چیز نو را به نام پیشرفت نمى پذیرد، بلکه نوها را دو قسم مى کند:

یـک قـسـم ، آنهایى که با اصول انسانى و گرایش هاى معنوى انسان مغایرت دارد و موجب سقوط آدمـى اسـت ، مـانـند بى عفتى ، عریان ظاهر شدن ، روابط نامشروع ، خوش گذرانى افراطى و... که مـتـاسـفـانـه امـروز نـام پیشرفت و تجدد به خود گرفته و قسم دیگر، آنهایى هستند که به بهتر زندگى کردن آدمى کمک مى کند و هیچ گونه مفسده اى هم ندارد، بلکه خود، مقدمه کمالات واقعى انسان است ، مانند انواع وسایط نقلیه ، وسایط ارتباط جمعى ، پیشرفت هاى صنعتى ، تکنیک و غیره .

پس باید بین چیزهاى نوینى که جز اسارت و فساد انسان ،حاصلى ندارد با چیزهایى که واقعا موجب آسایش و پیشرفت فردى و اجتماعى است تفکیک قائل شد . دین مخالف تجدد به معناى اول بوده و هست ، اما مخالف تجدد به معناى دوم نبوده و نیست .

جوان

کسانى که با مذهب ، مخالف هستند و قصد به انحراف کشاندن جوانان را دارند ، سعى مى کنند نام امـورى مـانـنـد تقلید از غرب ، فساد اخلاق ، بى حجابى ، لاابالیگرى ، آزادى افراطى و... را تـجـدد و پـیـشـرفـت بـگذارند و تعلیمات مذهبى را هم که مخالف این گونه امور است ، مخالف پیشرفت وانمود کنند و در نتیجه ، هم جوانان را از مذهب دور نمایند و هم به نام پیشرفت ، آنان را به وادى انحطاط بکشانند و این یکى از برنامه هاى سوداگران فساد و شیفتگان فرهنگ غرب بوده و هـسـت ، لـذا جـوانـان باید مواظب باشند امورى که موجب فسادشان هست ، از امورى که عامل پـیـشـرفـت واقـعیشان است تفکیک کنند و هرنوى را به نام پیشرفت نپذیرند ، بلکه ضمن حفظ و تقویت روحیه نوگرایى و قدم گذاشتن در وادى پیشرفت ، مواظب باشند که دشمنان سعى دارند ضد ارزش ها را در قالب تجدد به خورد آنان دهند ، حال آن که هیچ رابطه اى بین پیشرفت و تجدد ، بـا فساد و بى بندو بارى و غرب گرایى نیست ، جامعه اى مى تواند در اوج پیشرفت صنعتى باشد، و در هـمـان حـال هـم صددرصد، پاى بند اصول انسانى و ارزش هاى معنوى باشد .پس هیچ گونه تضادى بین مذهب و پیشرفت واقعى نیست .

ث ) تبلیغات سوء مخالفان مذهب

برخی افراد براى نیل به اهداف خویش یا براى ترویج افکار خود ، سعى مى کنند تصویر غـلطى از مذهب در ذهن جوانان ترسیم نمایند و با توجه به حالت نقش پذیرى جوان ، به یقین این نوع تبلیغات ، آثار سوء خود را به جا مى گذارد.

مخالفان دین گاهى ریشه و اساس مذهب را جهل یا ترس یا تعلیل حوادث بیان مى کنند و گاهى دیـن را ضـد تـمـدن و پـیشرفت وانمود مى سازند ، زمانى آن را متهم به آخرت گرایى و زندگى گریزى مى کنند و گاه آن را مخصوص جوامع گذشته و غیر پیشرفته مى دانند و زمانى ، اساس مذهب را که خداست ،نفى مى کنند و بعضى مواقع با بیان شبهات بى اساس ، دین را عاجز از پاسخگویى مى دانند .

قطعا این امور براى جوانانى که از جهت دین شناسى و فـلسفى مطالعات کمى دارند ، ممکن است عامل بى توجهى و یا دین گریزى آنان شود ، لذا نقش تـبـلیغات سوء مخالفان در دورى جوانان از مذهب نباید دست کم گرفته شود .

پس جوانان باید با ایـن قـضـیه هوشیارانه برخورد کنند و براى شناخت دین و سوال هایى که برایشان پیش مى آید به دیـن پـژوهـان یـا به کتب دانشمندان دینى رجوع نمایند و با عقل و منطق ، مطلبى را قبول یا رد کنند و بى جهت ، تحت تاثیر تبلیغات سوء قرار نگیرند.

 

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب " آنچه یک جوان باید بداند " نویسنده : رضا فرهادیان

تلخیص و تنظیم برای تبیان :داوودی

خویشتن داری در اوج غریزه

خویشتن داری در اوج غریزه



گل


ماه مبارک رمضان ،بهترین فرصت است برای تمرین خویشتن داری . صفتی که در صورت برخورداری از آن از گناهان و خطاها دور بوده و زندگی مان با سلامت طی می شود.

دانشمندان، یکى از عوامل موفّقیت را برخوردارى از توان «انتظار کشیدن» دانسته‏اند و بر این باورند که بدون این عامل، نمى‏توان یک زندگى کامیاب را رقم زد. افرادى که توان انتظار کشیدن ندارند و نمى‏توانند صبر کنند، کسانى هستند که هم لذّت‏هاى آنى و فورى را طلب مى‏کنند و به آینده نمى‏اندیشند، و هم خواسته‏هایشان باید فوراً ارضا شود. در حالى که زندگى موفّق، نیازمند صبر و گذشت از لذّت‏هاى آنى، براى رسیدن به لذّت پایدار آتى است. افراد فاقد این توانایى، هر چند لذّت‏هاى آنى را به دست مى‏آورند ، امّا آینده و لذّت‏هاى پایدار آن را از دست مى‏دهند. به همین دلیل، دانشمندان، توان انتظار کشیدن را عامل اساسى موفّقیت مى‏دانند و در همین زمینه، از امورى همانند توان منع و بازدارى1 به تأخیر انداختن ارضاى خواسته2 و مقاومت در برابر وسوسه3 یاد مى‏کنند.

این نظریه‏پردازان، با آزمایشى که انجام دادند، نشان دادند کسانى که در کودکى، توان انتظار کشیدن و به تأخیر انداختن خواسته را آموخته‏اند، در بزرگ‏سالى، زندگى موفّقى داشته‏اند و بر عکس، کسانى که فاقد چنین نیرویى بوده‏اند، در آینده، خلافکار و بزهکار شده‏اند.

نکته جالبى که در این آزمایش به دست آمد، وجود روش‏هایى بود که کودکان، براى به تأخیر انداختن خواسته‏هاى خود و بالا بردن توان انتظار کشیدن، به کار برده بودند. همه آنها به نوعى (نقاشى کردن، بازى کردن، صحبت کردن با دوست خود و خوابیدن و...)، حواس خود را از موضوعى که باید نسبت به آن انتظار مى‏کشیدند (مثل غذاى خوش‏مزه، پس از یک گرسنگى طولانى)، پرت مى‏کردند.

توان انتظار کشیدن و قدرت بازدارى از خواسته‏ها، همان چیزى است که در ادبیات دین، تحت عنوان «تقوا» شناخته مى‏شود ؛ البته در سطحى بالاتر و متعالى‏تر.

 آنچه دانشمندان طرح کرده‏اند، قاعده‏اى فراگیر بوده و تمام جنبه‏هاى زندگى را در بر مى‏گیرد، که یکى از آنها «غریزه جنسى» است. آنچه در این بحثْ مهم است، روش‏هاى مؤثّر در بالا بردن توانِ انتظار کشیدن و تحقّق خویشتندارى جنسى است. خویشتندارى، در هر امرى و از جمله در قلمرو غریزه جنسى، نیاز به کسب «مهارت» دارد. بدون برخوردارى از مهارت، نمى‏توان به خویشتندارى دست یافت. یکى از علل مهم ناکامى در خویشتندارى، برخوردار نبودن از مهارت‏هاى خویشتندارى است. بنا بر این، یکى از مسائل مهم در بحث عفاف، «مهارت‏هاى خویشتندارى جنسى» است که در متون دینى، فراوان به آن پرداخته شده و در ادامه، به بیان آنها مى‏پردازیم.

مهارت‏هاى خویشتندارى جنسى را در دو بخش ارائه مى‏کنیم: «مهارت‏هاى شناختى ـ معنوى» و «مهارت‏هاى رفتارى».

الف. مهارت‏هاى شناختى ـ معنوى

شناخت، منشأ رفتارها و احساسات انسان است. خویشتندارى و بازدارى، در هر قلمرویى از جمله در قلمرو جنسى، نیازمند برخوردارى از شناخت‏ها و باورهاى لازم است. این جاست که مفاهیمى همانند معرفت، ایمان و باور به خدا معنا مى‏یابند. ایمان و باور به خدا، یکى از مهم‏ترین عوامل در تقویت این خویشتندارى است که کمتر مورد توجّه قرار گرفته  است. نقش ایمان در خویشتندارى جنسى، بحث دامنه‏دارى است که نمى‏توان در این نوشتار، به آن پرداخت. امورى همچون محبّت به خدا، شکر، حیا، امید به بهشت، ترس از دوزخ و... از زیرمجموعه‏هاى این بحث‏اند. فقط به عنوان نمونه، بحثى کوتاه درباره حیا خواهیم داشت.

عامل خویشتندارى حضرت یوسف، چه بود؟

حضرت یوسف‏(ع) ضرب‏المثل پاک‏دامنى و خویشتندارى در این زمینه است. آنچه حضرت یوسف را نجات داد، این بود که ابتدا به یاد خدا افتاد و سپس شرم کرد. قرآن مجید، هنگام طرح داستان خلوت کردن زلیخا با حضرت یوسف، در بیان علّت امتناع حضرت یوسف‏(ع) مى‏فرماید: «و در حقیقت ]آن زن[ آهنگ وى کرد، و ]یوسف نیز[ اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‏کرد».4

در این آیه شریف، از «برهان پروردگار»، به عنوان عامل بازدارندگى از گناه، اشاره شده است. امام زین العابدین‏(ع) در تفسیر «برهان پروردگار» مى‏فرماید: همسر عزیز مصر، به سوى بُت رفت و پارچه‏اى روى آن انداخت. یوسف از او پرسید: «براى چه این کار را کردى؟». پاسخ داد: «شرم دارم از این که این بت، ما را ببیند!». در این هنگام، یوسف به وى گفت: «آیا تو شرم مى‏کنى از چیزى که نه مى‏شنود و نه مى‏بیند و نه مى‏فهمد و نه مى‏خورد و نه مى‏نوشد، ولى من، شرم نکنم از کسى که بشر را آفریده و او را دانش آموخته است؟!». این است معناى سخن خداوند که مى‏فرماید: « ]یوسف نیز[ اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‏کرد».5

تماس زیاد و بدون دلیل با نامحرم، زن و مرد را در معرض تهدید قرار مى‏دهد و امکان شکسته شدن حریم امنیتى آنان را افزایش مى‏دهد.

ب. مهارت‏هاى رفتارى

هدف از آموختن مهارت‏هاى رفتارى، کاهش زمینه‏هاى خطر جنسى است. براى تحقّق خویشتندارى، باید زمینه‏هاى خطر را کاهش داد. این راهبرد ، خود ، دو بخش دارد: « کاهش تماس » و « کاهش تحریک » که در ادامه، به بررسى آنها مى‏پردازیم:

اصل اول: کاهش تماس

مراد از کاهش تماس، به حداقل رساندن تماس‏هاى بى‌دلیل و غیر موجّه است که ممکن است زمینه فساد جنسى را فراهم سازد. تماس زیاد و بدون دلیل با نامحرم، زن و مرد را در معرض تهدید قرار مى‏دهد و امکان شکسته شدن حریم امنیتى آنان را افزایش مى‏دهد. براى تحقّق این امر، چند راه‏کار وجود دارد:

در فرهنگ دین، از خانه، به عنوان دژ مستحکم و قلعه نفوذناپذیر زنْ یاد شده است.6 بدیهى است که خروج «بى‏دلیل» و «زیاد» از این قلعه امنیتى زن را بیشتر در معرض خطر قرار مى‏دهد و در معرض قرار گرفتن، هم توان بازدارى مردان را کاهش مى‏دهد و آنان را تحریک مى‏کند و هم توان بازدارى خودِ زن را کاهش مى‏دهد و امکان تمایل او را به رابطه نادرست، افزایش مى‏دهد. البته خروج زنان با رعایت موازین برای فعالیت های سازنده بلا مانع است.به همین جهت، خداوند متعال به زنان پیامبر(ص) خطاب مى‏کند:

«و در خانه‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم، زینت‏هاى خود را آشکار نکنید».7

مهارت دیگر، جدا کردن محلّ زنان و مردان از یکدیگرالبته در بعضی از مکان ها، به جهت جلوگیرى از اختلاط است. گاهى اختلاط زن و مرد، خواسته یا ناخواسته، صحنه‏هاى ناخوشایندى را به وجود مى‏آورد. براى جلوگیرى از این امر مى‏توان مکان‏هاى ویژه‏اى را به بانوان اختصاص داد. امروز در برخى کشورهاى توسعه‏یافته، در مکان‏هایى مثل اتوبوس و مترو، محل خانم‏ها و آقایان را جدا کرده‏اند و جالب این که این کار، به خواست زنان و فشار اجتماعى از سوى آنان انجام شده است.

رسول خدا، هنگامى که مسجد مدینه را بنا مى‏کرد، درى مخصوص زنان قرار داد و استفاده مردان را از آن ممنوع ساخت. این الگو مى‏تواند در همه جا رعایت شود.8

داشتن رفتاری متین و رفتاری در چهار چوب دین بهترین راه حل برای زمانی است که زن و مرد بخاطر شرایط کار یا تحصیل باید در یک مکان باشند .در مقاله ی بعد پیرامون خویشتن داری در غریزه ی جنسی به بحث کاهش تحریک و چگونگی آن خواهیم پرداخت.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. Suppression _ inhibition.

2. Delay Gratification.

3. Temptation.

4. سوره یوسف، آیه 24.

5. بحار الأنوار، ج 12، ص 266.

6. الکافى، ج 5، ص 337.

7. سوره احزاب، آیه 33.

8. ر. ک: حلیة الأولیاء، ج 1، ص 313.

 

منبع :حدیث زندگی با تغییر و تلخیص

تنظیم برای تبیان :داوودی

علل رابطه ناسالم با نامحرم

 علل رابطه ناسالم با نامحرم



رابطه


روابط ناپسند دختر و پسر  ناشى از چیست و چرا گسترش یافته است؟ برای پاسخ به این سوالات با ما همراه باشید:

 

1. عدم ارضاى صحیح غریزه جنسى

بى‏تردید ایام جوانى، ایام بیدارى غریزه جنسى و گرایش به جنس مخالف است. در این ایام شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سایه مى‏افکند؛ ناخودآگاه رفتار، سخن و نگاه جوان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و سبب تحریک پذیرى وى در برخورد با جنس مخالف مى‏شود. طبیعى است این نیاز درونى باید به طور صحیح و مطلوب ارضا و تأمین شود. راه قابل قبول آن نیز ازدواج است؛ ولى متأسفانه به دلایل مختلف فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى - نظیر بالا رفتن سطح انتظارت و توقعات خانواده‏ها و توجه به برخى تشریفات غیر لازم، معضل اشتغال و آینده شغلى جوانان، ادامه تحصیل آن‏ها و عدم وجود امکانات و شرایط مالى مناسب برخى خانواده‏ها - سن ازدواج دختران و پسران افزایش یافته و در نتیجه ارضا و تأمین عاقلانه و صحیح این غریزه سرکش، به خصوص در دوران جوانى، به انحراف کشیده شده است. بنابراین، رفتارهاى نابهنجار در جامعه دینى و سنتى ما روبه فزونى است و اگر نگوییم به یک بحران اجتماعى تبدیل شده دست کم مى‏توان آن را یک معضل اجتماعى نامید. متأسفانه نظام اجتماعى ما تا کنون نتوانسته با فراهم کردن زمینه ازدواج جوانان از گسترش این رفتارهاى نادرست پیشگیرى کند.

دختر و پسرى که عواطف و احساساتشان در درون خانواده ارضا نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهایى کنند، در فضاى باز و آزاد جامعه طعمه افراد فرصت طلب و سودجو مى‏شوند.

2. احساس نیاز به محبت

در این سنین جوانان خواهان روابط دوستانه و هم سخن شدن با یکدیگرند. اریکسون، یکى از روان‏شناسان غرب، مى‏گوید: جوان در این مرحله مى‏خواهد روابط دوستانه نزدیکى با دیگران پیدا کند؛ ارزشمندترین و مهم‏ترین هستى و دارایى‏اش را به فردى دیگر هدیه دهد؛ در پى یافتن هویتى جدید است و گمان مى‏کند خانواده و والدینش نمى‏توانند از وى حمایت کنند. بنابراین، اگر این نیاز در محیط خانوادگى به خوبى تأمین نشود یا لطمه بیند و مخدوش شود، نیاز به محبت و ابراز محبت و برقرارى ارتباط دوستانه‏اش دچار اختلال خواهد شد؛ به عبارت دیگر، دختر و پسرى که عواطف و احساساتشان در درون خانواده ارضا نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهایى کنند، در فضاى باز و آزاد جامعه طعمه افراد فرصت طلب و سودجو مى‏شوند؛ به راحتى در دام افراد شیاد مى‏افتند یا حداقل میل متقابل آن‏ها و جنس مخالف سبب مى‏شود آن‏ها به بهانه‏هاى مختلف از قبیل آشنایى براى ازدواج و تبادل نظر درباره مسائل علمى و درسى آگاهانه یا ناخودآگاه در جهت تأمین و ارضاى این نیازشان گام بردارند؛ البته با روشى غلط و غیر قابل قبول .

 

3. الگو گرفتن از منابع غیر خودى‏

متأسفانه بخش قابل توجهى از جوانان ما ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى خود را از محیط هاى غیر خودى و غیر اصیل جوامع دیگر مى‏گیرند. بى‏تردید گسترش ارتباطات اجتماعى و توسعه آن و نیز گسترش و توسعه تکنولوژى و وسائل ارتباط جمعى و «پدیده جهانى شدن در همه عرصه‏هاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و...» در این خودباختگى و روى آوردن به فرهنگ بیگانه نقش اساسى دارد. این امور سبب مى‏شود جوانان فرهنگ‏ها و ارزش‏هاى دیگر جوامع را الگو قرار دهند و به گمان این که این گونه روابط عامل رشد و نشانه کمال و جرأت و وسیله ابراز شخصیت است، به آن روى آورند. در این میان، مسأله رقابت جوانان و به رخ کشیدن خود براى همسالان نقشى عمده ایفا مى‏کند. برخى براى این که در جمع دوستان مورد تحسین قرار گیرند و یا دست کم بى‏عرضه و بى‏جرأت خوانده نشوند ، به دنبال دوست پسر یا دوست دختر مى‏گردند و با آن که به خوبى از عواقب سوء این کارها آگاهند، از آن دست نمى‏کشند.

 

اما در برابر چنین معضل اجتماعى چه باید کرد؟ به نظر مى‏رسد باید متناسب باعلل به وجود آورنده و عوامل گسترش دهنده این مشکل اقداماتى درخور انجام داد. بخشى از اقدامات سودمند در این مسأله عبارت است از:

مخرب عشق

الف) ارضاى صحیح و مشروع این غریزه ، معقول‏ترین راه براى نجات یافتن از این گونه رفتارهاى نابهنجار یا کج‏روانه است.

ویل دورانت، دانشمند معروف مغرب زمین، درباره ازدواج مى‏نویسد: اگر راهى پیدا شود که ازدواج در سال‏هاى طبیعى انجام گیرد، بیمارى‏هاى روانى و انحرافات جنسى که زندگى را لکه دار کرده است تا نصف تقلیل خواهد یافت. شاید به همین جهت است که در آموزه‏هاى دینى‏مان تسریع در ازدواج فرزندان و جوانان مورد تأکید قرار گرفته است. این دستورها و تشویق‏ها گویاى آن است که مى‏توان با ازدواج از بسیارى انحرافات اخلاقى و جنسى و روابط ناسالم و غیر مشروع دو جنس پیشگیرى کرد.

البته این موضوع به تلاش همگانى خانواده‏ها و مسؤولان و اصلاح نگرش‏ها و آداب و رسوم نادرست و فراهم کردن تسهیلات و امکانات ازدواج بستگى دارد و همه افراد، خانواده‏ها و حکومت وظیفه دارند در مسیر تحقق مقدمات ازدواج جوانان بکوشند.

وقتى جوانان در خانه با محبت و توجه کافى روبه‏رو نشوند، این محبت و رابطه عاطفى را در بیرون خانه جست و جو مى‏کنند و متناسب با دوران بلوغ و اوجگیرى احساسات غریزى، رابطه خود را با جنس مخالف توسعه مى‏دهند.

ب) تحکیم روابط خانوادگى و ایجاد فضاى عاطفى مثبت بین والدین و فرزندان و افزایش رابطه صمیمانه و نزدیک بین اعضاى خانواده عامل پیشگیرانه دیگرى است که مى‏تواند در ایجاد احساس امنیت و آرامش و تأمین نیاز عاطفى نقش مؤثرى داشته باشد. زیرا وقتى جوانان در خانه با محبت و توجه کافى روبه‏رو نشوند، این محبت و رابطه عاطفى را در بیرون خانه جست و جو مى‏کنند و متناسب با دوران بلوغ و اوجگیرى احساسات غریزى، رابطه خود را با جنس مخالف توسعه مى‏دهند. بنابراین، نیاز به محبت در دوره جوانى را باید با گسترش روابط عاطفى خانوادگى و نیز گسترش رابطه صمیمانه و دوستانه بین همسالان هم جنس تأمین کرد و با یافتن دوستان مناسب و ایجاد ارتباطات گرم و عاطفى و انجام برخى فعالیت‏هاى دسته جمعى به این نیاز درونى پاسخ مثبت داد.

 

ج) خود کنترلى‏

خود کنترلى مى‏تواند جوانان جویاى رشد و کمال و عفت و پاکى  را در این فضاى آلوده حفظ کند. با کنترل چشم، گوش و دیگر حواس و نیز کنترل افکارى که در این زمینه شکل مى‏گیرد ، مى‏توان از تأثیر گذارى روابط ناسالم  تا حدود زیادى جلوگیرى کرد.

 

منبع : پرسمان - با تغییر

تنظیم برای تبیان : داوودی

خودارضایی: هم گناه هم بیماری؟

خودارضایی: هم گناه هم بیماری؟

آسیب شناسی و درمان خود ارضایی

خودارضایی: گناه یا بیماری

در میان بسیاری از پدیده های معطوف به رشد که مشخصه بلوغ و شروع نوجوانی است هیچکدام به اندازه تغییرات روانی و فیزیکی با رشد جنسی ارتباط ندارد. این تغییرات مستلزم سازگاری های بسیاری از سوی نوجوان است و بر اثر این تغییرات تصور نوجوان از خودش نیز تغییر می کند. هر چند که تمایلات جنسی به مفهوم گسترده تر در تمام طول زندگی فرد وجود دارد و بخشی از وجود انسان را تشکیل می دهد، تغییرات هورمونی همراه با بلوغ  در افراد مختلف به اشکال مختلفی ظاهر می شود و در هر شخص معینی در زمانهای مختلف بروز می کند، اما برخی از نوجوانان به مسایل جنسی زیاد فکر می کنند و به سادگی تحریک می شوند و بعضی دیگر چندان به این مسایل فکر نمی کنند و علایق دیگری آنان را به خود جلب می کند.

 در غالب پسران همراه با بلوغ، غریزه جنسی به سرعت زیاد می شود و جنبه بدنی پیدا می کند. آگاهی جنسی در پسرها در دوران نوجوانی به اوج خود می رسد ولی هر چند که علایق و رفتار  در هر دو جنس طی دوره نوجوانی افزایش می یابد اما در این میان به نظر می رسد که این مساله در پسران به نسبت دختران بیشتر است هر چند که در سالهای اخیر این فاصله کمتر شده است.

برخی از نوجوانان به مسایل جنسی زیاد فکر می کنند و به سادگی تحریک می شوند و بعضی دیگر چندان به این مسایل فکر نمی کنند و علایق دیگری آنان را به خود جلب می کند.

بیدار شدن تمایلات جنسی در این دوران باعث می گردد که برای برخی از نوجوانان مشکلات خاصی ایجاد شود. یکی از این مشکلات اقدام به خودارضایی است. هر چند این عمل بین کودکان نیز رایج است اما در نوجوانان نظم پیدا می کند. البته غیر از نوجوانان و جوانان، میان برخی از بزرگسالان نیز چنین عملی مشاهده می شود. به هر حال مبتلای به این عمل و رفتار از صدمات آن مصون نخواهد ماند چون عوارضی را بر روی بنیه بدنی و حتی وضعیت روانی فرد می گذارد.


عوارض خودارضایی



- فقدان انرژی و سستی عمومی بدن

- تضعیف سیستم عصبی بدن

- کاهش رشد عمومی بدن

- ضععیف شدن یا ضعف سیستم مجاری ادراری

- زردی و رنگ پریدگی چهره(که اغلب با ظهور حلقه های سیاه در اطراف چشم همراه است)

- بروز جوش و کورک روی چهره

- ضعف حافظه و دشواری در مطالعات خصوصا در درس خواندن

البته این علایم در افرادی مشاهده می گردد که به شدت مبتلا به این عمل هستند. هر چند که انجام اندک این عمل نیز عوارض خاص خود را دارد.

خودارضایی:گناه یا بیماری

با توجه به تحقیقات صورت گرفته، بسیاری از پسران در دوره های متوالی تصمیم به ترک این عادت می گیرند و به شدت دچار پشیمانی و ندامت خواهند شد اما مجددا این نوع اعمال را تکرار می کنند و این دوره تسلسل همچنان باعث ایجاد مشکل می شود. اما با توجه به فرهنگ جامعه خودمان احساس گناه ، نقش مهمی را بعد از انجام این عمل ایفا می کند تا جایی که بسیار مشاهده شده است که نوجوان به علت این اقدام نمی تواند خود را ببخشد و حتی از خویشتن متنفر می شود. مبتلایان قبل از ارتکاب عمل خود احساس تشویش  و نگرانی می کنند و آنگاه برای تسکین به طور موقت دست به دامان خودارضایی می شوند . پس از انجام این عمل، رخوتی در آنان ایجاد می شود که ممکن است به خواب نسبتا عمیقی فرو روند و و آرامشی نسبی برایشان حاصل شود، پس از آن به فکر عواقب و یا گناه می افتند و از نو دچار تشویش می شوند.


علل خودارضایی



1- تغذیه فکری نوجوان: این تغذیه شامل جوی است که نوجوان درآن قرار دارد و شامل دوستان، محیط زندگی فرد، فیلمها،کتابها و عکسهایی است که فرد با آنها سرو کار دارد. مسلما یک نوجوان و یا جوانی که تازه در حال ادامه تحصیل و تعیین شغلی مناسب برای آینده است شرایط مناسب برای ازدواج را ندارد بنابراین قرار گرفتن این دسته از افراد در معرض تحریک کننده های جنسی از علل اصلی بروز و شدت یافتن این عادت است.

2- دیدن و شنیدن: دیدن عکسها، پوسترها، فیلمهای نامناسب، استفاده نا مناسب از ماهواره، استماع فحشهای رکیک،لطیفه ها، طنزها و شوخی های زننده در خانه، اجتماع و مدرسه سبب تحریک نوجوانان در این زمینه می شود.

3- عوامل روانی: برخی عوامل روانی مانند ترس و هیجان، اضطراب و تشویش، خشم و غضب، طرد و تحقیق، زیادی محبت و..... در بعضی از موارد باعث بروزاین عادت می گردد.

4- عدم مدیریت ذهن: مسلما افکار جنسی بخش جدایی ناپذیر افکار افراد به خصوص نوجوانان را تشکیل می دهد. ناتوانی افراد در کنترل ذهن و عدم مهارت در فیلتر کردن افکار نامناسب ، در بروز و شدت یافتن خود ارضایی نقش به سزایی دارد.

به محض بیدار شدن از خواب از رختخواب جدا شده و یک دوش آب گرم گرفته و به تمرینات ورزشی و نرمش های بدنی و.. استمرار داشته باشید.


پیشگیری و درمان



 در دین ما اسلام خودارضایی امری حرام و ناپسند به شمار آمده است ، اما توجه داشته باشید که داشتن احساس گناه صرف در این مورد، کمک چندانی به شما نخواهد کرد بلکه علاوه برآن شما باید سعی کنید با یک برنامه ریزی منظم و البته داشتن آگاهی کافی در زمینه درمان، برای بهبود و ترک این عادت رفتاری ناپسند اقدام داشته باشید.

برای درمان کسانی که مبتلا به مشکل خودارضایی هستند در دو قسمت باید کار شود. یکی در قسمت جسمانی و دیگر در بخش عقلانی و طرز تفکر که عبارتند از:

خودارضایی:گناه یا بیماری

1- ورزش: داشتن برنامه منظم ورزش جهت غلبه کردن بر انرژی جنسی در این دوران، لازم و ضروری است.

2- تغذیه: تغذیه صحیح نوجوان و خودداری از مصرف برخی غذاهای تحریک کننده مانند زیاد مصرف کردن گوشت قرمز و تخم مرغ، چای، قهوه زیاد، فلفل، سسهای تند و هر نوع ادویه. در مقابل مصرف ماهی و مرغ، میوه جات ، آجیل، دوغ و... بسیار مفید است.

3- خودداری از پوشیدن لباسهای بسیار تنگ  و چسبان.

4- توجه به بستر خواب: توجه به بستر خواب و ایجاد شرایط مناسب برای خوابیدن. مثلا حتما قبل از خوابیدن مطالعه داشته باشید و با خستگی به رختخواب بروید در ضمن توجه داشته باشید که حتما تشکتان سفت باشد و در صورت امکان تنها در اتاقتان نخوابید.

5- پر کردن اوقات فراغت: از طریق مطالعه کردن مطالب متفرقه اما مناسب، انجام کارهای فوق برنامه و هنری یا فنی و داشتن یک برنامه منظم برای گذراندن ساعات روز بسیار مهم است.

6- برخاستن از رختخواب: همواره به نوجوانان دارای این مشکل توصیه می شود که به محض بیدار شدن از خواب از رختخواب جدا شده و یک دوش آب گرم گرفته و به تمرینات ورزشی و نرمش های بدنی و.. استمرار داشته باشید.

7-  به نوجوانانی که مبتلا به خود ارضایی هستند توصیه اکید می شود که علاوه بر در نظر گرفتن موارد ذکر شده برای درمان مشکل خود حتما از خدمات مشاوره و روانشناسی بهره مند گردند و مطمئن باشند که با پشتکار و اعتماد به نفس می توانند این عادت ناپسند را ترک کنند.

کاربران عزیز تبیانی  در مورد موضوع فوق می توانید سوالات و توضیحات بیشتر خود  را از بخش مشاوره - خانم عطاریان بپرسید .

منابع تکمیلی:

اکبری، ابوالقاسم. مشکلات نوجوانی و جوانی. انتشارات نشر و توسعه. 1387.

فرجاد، محمد علی. روانشناسی رشد (2) نوجوانی. انتشارات سرو. 1376.

گنجی، حمزه و همکاران. بهداشت روانی. انتشارات ارسباران.1376.

ماسن، پاول هنری و همکاران.یاسایی، مهشید(مترجم). رشد و شخصیت کودک. انتشارات ماد.1380.

نجاریان، محمد و همکاران. روانشناسی مرضی(2). انتشارات رشد. 1380.

چرا عید غدیر؟!

چرا عید غدیر؟! 

غدیر

عید غدیر، حقیقتاً یکى از عظیمترین اعیاد اسلامى است و بنا بر بعضى از روایات، بزرگتر از اعیاد دیگر است و در این باب که فضیلت عید غدیر نسبت به دیگر اعیاد، چقدر افزون‏تر است، روایات معتبرى هم داریم. شاید بتوان گفت که هدف از همه‏ى زحماتى که پیغمبر اکرم (صل الله علیه واله) و بزرگان دین و انبیاء الهى (علیهم الصّلاة و السّلام)، متحمّل شده‏اند، استقرار ولایت الهى بوده است.

علت اهمیت عید غدیر، مسأله‏ى ولایت است. وقتى براى یک ملت، قضیه‏ى ولایت و حکومت حل شود، آن هم به شکلى که در غدیر خم حل شد، حقیقتاً آن روز براى آن ملت، عید است. چون اگر ما بگوییم که مهم‏ترین و حساس‏ترین مسأله‏ى هر ملتى، همین مسأله‏ى حکومت و ولایت و مدیریت و حاکمیتِ والاى بر آن جامعه است، این تعیین‏کننده ‏ترین مسئله براى آن ملت است. ملتها هرکدام به نحوى، این قضیه را حل کرده‏اند؛ ولى غالباً نارسا و ناتمام و حتّى زیان‏ بخش.

پس، اگر ملتى توانسته باشد این مسأله‏ى اساسى را به نحوى حل کند که در آن، همه چیز آن ملت کرامت او، معنویت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنیایى او و بقیه‏ى چیزهایى که براى یک ملت مهم است رعایت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، براى آن ملت عید است.

در اسلام، این قضیه اتفاق افتاد. روز عید غدیر، ولایت اسلامى یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا کرد و این‏چنین بود که دین کامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مى‏ماند و به همین خاطر بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد.

اگر اسلام که دین خداست و مى‏خواهد زندگى مردم را بر اساس ارزش‏هاى الهى اداره بکند در امر حکومت، دچار یک وضعیت دنیایى شد؛ دچار همان چیزى شد که جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامى، بکلى از آن سلب خواهد شد. در دستگاه اداره‏کننده و مدیریت و حاکمیت، باید یک نظام معنوى و الهى باشد

ولایت، یعنى حاکمیت و سرپرستى در جامعه‏ى اسلامى، طبیعتاً چیزى جدا از ولایت و سرپرستى و حکومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره‏ى امور انسانهاى دیگر را به‏عهده بگیرد. این حق، مخصوص خداى متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه‏ى ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه‏ى اسلامى، چیز کم ‏نظیرى است. هیچ قدرتى، هیچ شمشیر بُرایى، هیچ ثروتى، حتّى هیچ قدرت علم و تدبیرى، به کسى این حق را نمى‏دهد که مالک و تصمیم‏گیرنده در باره‏ى سرنوشت انسانهاى دیگر باشد. این‏ها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به کسى اعطا نمى‏کند. این حق، متعلق به خداست.

غدیر

خداى متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجارى خاصى اعمال مى‏کند. یعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولىّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص آن‏چنان‏که طبق عقیده‏ى ما، در مورد امیر المۆمنین و ائمه (علیهم‏السّلام) تحقق پیدا کرد و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مى‏شود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهى است که بر مردم اعمال مى‏شود

اهمیتى که به این روز داده‏اند، چه خود نبیّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) که بنا به وحى الهى، یک موقعیت استثنایى و روز گرم و جایگاه سختى را انتخاب کرد، تا اهمیت قضیه را نشان بدهد، و چه روایات ما و ائمه‏ى اطهار (علیهم‏السّلام) که به این روز، این‏قدر اهمیت دادند، به خاطر این است که مسأله‏ى ولایت و حکومت در اسلام، مسأله‏ى اساسى و مهم است.

اگر اسلام که دین خداست و مى‏خواهد زندگى مردم را بر اساس ارزش‏هاى الهى اداره بکند در امر حکومت، دچار یک وضعیت دنیایى شد؛ دچار همان چیزى شد که جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامى، بکلى از آن سلب خواهد شد. در دستگاه اداره‏کننده و مدیریت و حاکمیت، باید یک نظام معنوى و الهى باشد.

روز عید غدیر، ولایت اسلامى یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا کرد و این‏چنین بود که دین کامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مى‏ماند و به همین خاطر بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد  

فضلیت مولا 

شیخ صدوق در «علل الشرایع» از مفضل بن عمر، روایت مفصلى را نقل کرده که در آن آمده است:

«خداوند پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) را براى تمام پیامبران و رسولان فرستاده و امیر المۆمنین (علیه السّلام) جانشین او در میان آنان مى‏باشد. و همانگونه که فرمانبردارى از پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) بر آنان واجب مى‏باشد، فرمانبردارى از امیر المۆمنین (علیه السّلام) نیز بر آنان واجب بوده، مأمورین بهشت و دوزخ از او دستور گرفته، و فرشتگان مأمور به آمرزش خواستن براى شیعیانش مى‏باشند، همانگونه که مأمور به پذیرش توحید، نبوت و ولایت هستند.

 از این مطالب روشن مى‏شود که تمام هدایتها و سعادتها منسوب به این دو نفر و جانشینان آنها مى‏باشد. و بهمین جهت از طریق عامه و خاصه از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) روایت شده است که فرمودند: اگر گلزارها قلم، دریاها مرکب، جنیان حسابدار شده و انسان‏ها بنویسند، نمى‏توانند فضایل امیر المۆمنین (علیه السلام) را بشمارند.

روایات قطعى داریم که پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) و امیر المۆمنین (علیه السّلام) و همچنین جانشینان آنها سرچشمه و منشأ همه خیرات هستند. پیش از این، از پیشوایان اهل سنت، مانند «احمد بن حنبل» در مسند خود و «ابى یعلى» در کتاب «فردوس» و از «ابن خالویه» در کتاب «منهج التحقیق» روایت صریحى نقل کردیم که شیعه، تسبیح، تقدیس، ثنا کردن،لا اله الا اللّه‏گفتن و یکتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نیز از شیعیان آنان آموختند.

                                                                                                                                         

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

. آن انسان هرکه و هرچه باشد منهاى‏ ولایت الهى و قدرت پروردگار، هیچ‏گونه حقى نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. خود این، یک نکته‏ى بسیار مهم و تعیین‏کننده در سرنوشت جامعه‏ى اسلامى است.