تعصب و لجاجت ۱ |
اشاره بی تردید اساسیترین پایه عبودیت و بندگی خدا تسلیم و تواضع در برابر حق است و به عکس هرگونه تعصب و لجاجت مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. تعصب به معنی «وابستگی غیر منطقی به چیزی» تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجتبه معنی اصرار بر چیزی استبه گونهای که منطق و عقل را زیر پا بگذرار، ثمره این دو شجره خبیثه نیز «تقلید کورکورانه» است که سد راه پیشرفت و تکامل انسانهاست. هنگامی که به تاریخ انبیای بزرگ بازمیگردیم و علل انحراف و گمراهی اقوام پیشین را مورد بررسی قرار میدهیم به خوبی میتوان دریافت که این سه امر(تعصب و لجاجت و تقلید کورکورانه) نقش اصلی را در انحراف آنها داشته است و یک برنامه عام برای همه اقوام زشتکار پیشین بوده است، آنها به خاطر وابستگی شدید به افکار و برنامههای خرافی، و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروی نیاکانشان ادامه میدادند و به این طریق، خرافات بیاساس از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد، وصدای دلنشین مردان الهی که برای هدایت آنها آمده بودند، در میان نعرههای جاهلانه آنان گم میشد. نخست از داستان نوح- علیه السلام - شروع میکنیم میبینیم که بتپرستان عصر آن پیامبر اولوالعزم به قدری لجوج و متعصب بودند که حتی از شنیدن صدای این منادی توحید وحشت داشتند، همان گونه که در نخستین آیه مورد بحث از زبان نوح- علیه السلام - میخوانیم: «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند، و تو(ای خدا) آنها را بیامرزی انگشتان خود را در گوشها قرار داده و لباسهایشان را بر سر و صورت میپیچیدند و در مخالفتبا حق اصرار ورزیدند و شدیدا تکبر کردند»! (و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم واستغشوا ثیابهم و اصروا واستکبروا استکبارا) [1] آری تعصب و لجاج آنها به قدری شدید بود که اجازه نمیدادند ذرهای از امواج صوتی نوح- علیه السلام - که حامل پیام حقیقتبود به گوش آنها برسد، و یا چهره او را ببینند و این گونه گریز از حقیقتبه راستی عجیب و خطرناک است. در آیه بعد چهره دیگری از همین رذایل اخلاقی در قوم نوح- علیه السلام - به چشم میخورد، قرآن در باره آنها میگوید: «آنها گفتند: دست از خدایان و بتهای خود برندارید مخصوصا بتهای(بزرگ) «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را رها نکنید»، (و قالوا لاتذرن آلهتکم و لاتذرن ودا و لاسواعا و لایغوث و یعوق و نسرا) [2] اما چرا و به چه دلیل دست از این بتهای رنگارنگ که ساخته و پرداخته دستخودشان بود برندارند و آنها را بر مقدرات جهان هستی، و هم بر مقدرات سازندگانش حاکم بدانند؟! هیچ دلیلی بر آن جز تعصب و تقلید کورکورانه نداشتند. در سومین آیه که از قوم عاد و گفتگوی پیامبرشان هود- علیه السلام - با آنها سخن میگوید، میفرماید: «قوم عاد به قدری لجوج و متعصب و جاهل بودند که در برابر دعوت آن حضرت به توحید خالص و ناب گفتند: آیا به سراغ ما آمدهای که تنها خدای یکتا را بپرستیم و آنچه را پدران ما میپرستیدند رها کنیم؟(ما هرگز چنین کاری نخواهیم کرد، هر کاری از دست تو ساخته است انجام بده و) آنچه را(از بلا و عذاب الهی) به ما وعده میدهی بیاور اگر راست میگویی»! (قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما کان یعبد آبائنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) [3] به این ترتیب بر اثر تعصب و لجاج و تقلید کورکورانه، توحید خالص که روح جهان هستی است در نظر آنها امری وحشتناک، و پرستش بتهای بی عقل و شعور امری شایسته و با ارزش جلوه میکرد، و حتی برخلاف قانون دفع ضرر محتمل که عقل حاکم به آن است کمترین اعتنایی به احتمال عذاب الهی نمیکردند و مصرا از او میخواستند که به تهدیدهای خود جامه عمل بپوشاند، این خیرهسری چیزی جز محصول تعصب و لجاج نبود. آری آنها برای فرار از حق و ادامه تقلید کورکورانه به سوی عذاب الهی شتافتند و سرانجام خود را در آتش عذاب سوزاندند، و این است نتیجه لجاجت و تعصب خشک و تقلید غلط! در چهارمین آیه، سخن از پیامدهای شوم این رذایل اخلاقی درباره «نمرود» و نمرودیان است، میفرماید: «هنگامی که ابراهیم به پدرش(عمویش آزر) و قوم او گفت این مجسمههای بیروحی را که شما همواره پرستش میکنید چیست»؟ (اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون) [4] ولی آنها جوابی نداشتند جز اینکه «گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت میکنند»، (قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین) [5] و هنگامی که ابراهیم- علیه السلام - با صراحتبه آنها گفت که هم خودتان و هم نیاکانتان در گمراهی آشکاری بودهاید بیدار نشدند، ابراهیم- علیه السلام - بی اعتبار بودن این خدایان ساختگی و بی ارزش را از طریق بتشکنی به آنها نشان داد، باز هم بر سر عقل نیامدند، بلکه ابراهیم بیدارگر و پاره کننده پردههای جهل و تعصب و لجاجت را به سوزاندن در آتش تهدید کردند، و به تهدید خود جامه عمل پوشاندند و او را در میان دریایی از آتش پرتاب کردند، و هنگامی که آتش بر ابراهیم- علیه السلام - سرد و خاموش و گلستان شد، و بزرگترین معجزه الهی در برابر چشمانشان به وقوع پیوستباز هم این اسیران زنجیرهای جهل و تعصب و لجاج به بهانههای دیگری همچون سحر به راه خود ادامه دادند. اینها همه نشان میدهد که تا چه حد این رذایل اخلاقی خطرناک و مانع از آزاد اندیشی و رسیدن به حق است، و آنها که در چنگال آن گرفتار میشوند تن به هر ذلت و حقارتی میدهند و عظمت مقام انسان و روح بلند او را در هم میشکنند ولی تسلیم حق نمیشوند. در پنجمین آیه نیز اشاره به بتپرستی لجوجانه قوم «نمرود» میکند، هنگامی که ابراهیم- علیه السلام - با دلیل بسیار روشن و قاطع، بتپرستی را ابطال مینماید و به آنها میگوید: «آیا آنها را که میخوانید صدای شما را میشنوند؟ یا سود و زیانی به شما میرسانند»؟ (قال هل یسمعونکم اذ تدعون × او ینفعونکم او یضرون) [6] آنها هیچ پاسخ منطقی در برابر این گفتار روشن نداشتند، جز اینکه پناه به تقلید کورکورانه ببرند و بگویند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین میکردند»، (قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون) [7] در حالی که اگر انسان میخواهد تقلید کند حد اقل باید از عالم و دانشمندی تبعیت کند که او را به واقعیتها رهنمون گردد نه از جاهل و گمراهی بدتر از خود! ولی این حجاب تعصب و لجاج به قدری ضخیم است که اجازه نمیدهد کمترین نور آفتاب هدایت و منطق و دلیل عقل در آن نفوذ کند، و ماورای آن را روشن سازد. در ششمین آیه سخن از لجاجت فرعونیان در برابر معجزات روشن حضرت موسی- علیه السلام - است، آنها بر آیین بتپرستی نیاکانشان لجاجت و اصرار ورزیدند و گفتند: «(ای موسی) آیا آمدی که ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم منصرف سازی؟ و بزرگی(و ریاست) در روی زمین فقط از آن تو و برادرت باشد، ما هرگز به شما ایمان نمیآوریم»! (قالوا اجئتنا لتلفتنا [8] عما وجدنا علیه آبائنا و تکون لکما الکبریاء فی الارض و ما نحن لکما بمؤمنین) [9] آنها هرگز از خود سؤال نمیکردند که آیین موسی- علیه السلام - حق استیا باطل و در برابر آیین نیاکانشان چه امتیازی دارد؟ سخن آنها فقط این بود که ما باید آیین نیاکان خود را حفظ کنیم، خواه حق باشد یا باطل! ارزش واقعی برای ما همین است و بس، سپس آن را با سوء ظن نیز آمیختند و گفتند آنچه را موسی- علیه السلام - به عنوان آیین الهی ارائه میدهد در واقع مقدمهای استبرای رسیدن به مقاصد سیاسی و حکومتبر مردم، نه خدایی در کار است و نه وحی آسمانی! این بدبینی نیز از آثار همان تعصب و لجاج بود که جهت فرار از حق، عذر و بهانههای واهی برای خود میتراشیدند. و شاید آنها از این بیم داشتند که اگر نور هدایت از طریق آیین موسی- علیه السلام - بر افکار مصریان بیفتد، هم آیین خرافی نیاکانشان را از دست میدهند، و هم حکومتی را که بر اساس آن بنیان نهاده بودند. به همین دلیل با تمام قدرت در برابر آن به پا خاستند و مردم را به تعصب و لجاجت تشویق کردند و از آنجا که درباریان فرعون همه چیز را برای ادامه کومتخود میخواستند، تصورشان این بود که موسی و هارون نیز همه چیز را ابزار وصول به حکومت کردهاند. این رشته در طول تاریخ همچنان ادامه مییابد تا عصر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - میرسد. در هفتمین آیه نیز میبینیم که عامل اصلی انحراف مشرکان عرب تقلید کورکورانه و تعصب است که درهای معرفت و شناخت را از هر سو به روی صاحبان این صفات رذیله میبندد، میفرماید: «هنگامی که به آنها(مشرکان عرب) گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید میگویند: ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی مینماییم»، (و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا...) [10] و قرآن بلافاصله در پایان این آیه جواب دندان شکنی به آنها میدهد و میگوید: «مگر نه این است که پدران آنها چیزی نمیفهمیدند و هدایت نیافتند»؟ (...اولو کان آبائهم لایعقلون شیئا و لایهتدون) [11] تعبیرات آیه نشان میدهد که آنها انکار نمیکردند که آنچه را پیغمبر آورده «ما انزل الله» و فرمان الهی است، بلکه به قدری گرفتار جهل و تعصب بودند که آیین نیاکانشان را بر آن مقدم میشمردند، نیاکانی که واقف به جهل و گمراهیشان بودند. [1] . نوح،7. [2] . همان،23. [3] . اعراف، 70. [4] . انبیاء، 52. [5] . انبیاء،53. [6] . شعراء،73 ، 72. [7] . شعراء، 74. [8] . «لتلفتنا» از ماده «لفت»(بروزن نفت) به معنی منصرف ساختن است، و التفات نیز از همین ماده گرفته شده و به معنی توجه به چیزی بعد از انصراف از چیز دیگر است. [9] . یونس، 78. شده و به معنی توجه به چیزی بعد از انصراف از چیز دیگر است. [10] . بقره، 170. [11] . همان. |
تعصب و لجاجت ۲ | |||||
|