پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

شهوت رانی

شهوت رانی
شهوت رانی عبارت است از: متابعت کردن آدمى قوه شهویه خود را در هر چیزى که میل به آن مى‏کند و آدمى را به آن مى‏خواند، از: شهوت شکم و فرج و حرص مال و جاه و زینت و امثال اینها.
و بسیارى از علماى اخلاق تخصیص داده‏اند آن را به متابعت شهوت شکم و فرج و حرص بر اکل و جماع.
و تفسیر اول اگر چه به منشأیّت این صفت از براى جمیع رذایل، که در طرف افراط قوه شهویه است انسب است و لیکن چون اکثر در مقام بیان آن اکتفا به معنى دوم کرده‏اند ما نیز به این طریق بیان مى‏کنیم و مى‏گوییم: که شکى نیست که این صفت، اعظم مهلکات بنى آدم است.
و از این جهت سید کائنات فرمود که: (هر که از شرّ شکم و زبان و فرج خود محفوظ ماند از همه بدیها محفوظ است). و فرمود که: (واى بر امت من از حلقوم و فرجشان). و نیز فرمودند که: (بیشتر چیزى که امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شکم و فرج است).
مفاسد پیروى از شهوت فرج
و اما دوم: که پیروى شهوت فرج، و حرص بر مجامعت باشد، پس شکى نیست که خود فی نفسه امرى است قبیح و منکر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنکر.
عقل که کارفرماى مملکت بدن است به واسطه آن مقهور و (منکوب)، و قوه عاقله که مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب مى‏گردد. تا کار به جائى مى‏رسد که همت انسان بر تمتّع، از (جوارى) و نسوان (مقصور)، و از سلوک آخرت مهجور مى‏شود.
بلکه بسا باشد که قوه شهویه چنان غلبه نماید که قوه دین را مضمحل و خوف خدا را از دل زایل نموده، آدمى را به ارتکاب فواحش بدارد. و اگر کسى را قوه واهمه غالب باشد این شهوت او را به عشق بهیمى منجر مى‏سازد. و آن ناخوشى‏اى است که:
عارض دلهاى بیکار، که از محبت خداوندگار خالى، و از همت عالى برى باشند مى‏شود.
و بر کسى که دشمن خود نباشد لازم است که: خود را از مبادى شهوت که فکر و نظر کردن باشد محافظت نماید و احتراز کند، زیرا که: بعد از هیجان قوه شهویه نگاه داشتن آن صعوبتى دارد. و این اختصاص به شهوت ندارد، بلکه محبت هر امر باطلى از جاه و مال و اهل و عیال و غیر اینها چنین است.
پس اگر آدمى ابتدا در آنها فکر نکند و ملتفت مبادى آنها نشود، دفع آنها در نهایت سهولت و آسانى مى‏شود. و اگر پیش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد دیگر نگاهداشتن خود امرى است بسیار مشکل.
و مثال آن، مانند کسى است که: عنان مرکبى را در دست داشته باشد و آن مرکب بخواهد داخل مکانى شود، ابتدا در نهایت سهولت مى‏تواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما کسى که ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند کسى است که: مرکب را رها کند تا داخل جائى شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بیرون کشد. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا در اول، به اندک التفاتى ممانعت میسّر گردد، در آخر به صد جان کندن دست ندهد.
پس کسى که طالب نجات خود باشد باید در ابتداى کار، احتیاط کند، که به آخرش مبتلا نشود. و احمق طایفه‏اى هستند که: با وجود اینکه شهوت ایشان قوى است باز در صدد تناول غذاها و معاجین مقوّیه باه هستند تا جماع بیشتر کنند. و ایشان مانند کسانى هستند که مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضى اوقات که آن سباع از او غافل شوند حیله‏هایى کنند که آنها را به هیجان و حمله آورد. و چگونه کسى که از عقلا محسوب باشد چنین امرى مى‏کند و حال اینکه علاوه بر مفاسد دینیّه که بر افراط در وقاع مترتب مى‏شود به تجربه رسیده که هر که منقاد این شهوت گردد و به تهییج زنان و تجدید ایشان و خوردن غذاهاى مقویه و معاجین (مبهیه) سعى در قوّت و هیجان شهوت نماید البته لاغر و نحیف، و در اکثر اوقات مریض و ضعیف، و عمر او کوتاه است.
و بسا باشد که: دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد. و این شهوت را تشبیه کرده‏اند:
به عامل ظالمى که پادشاه او را (مطلق العنان) کند، و او را از ظلم کردن منع نکند. و او به تدریج اموال رعایا را بگیرد تا ایشان را مستأصل کند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد. و به یکباره همه ایشان هلاک شوند، یا از مملکت پادشاه متفرق شده مملکت را ویران گذارند.
پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهویه را بر مملکت بدن مسلط سازد و آن را بر حد اعتدال ندارد جمیع مواد صالحه، که از غذا هم مى‏رسد و باید به جمیع اعضا منقسم گردد، و بدل ما یتحلّل شود، به مصرف خود مى‏رساند و همه را منى مى‏کند، و سایر اعضا بى‏غذا مى‏ماند، و به تدریج ضعیف مى‏گردند، و به زودى اجزاى ملک بدن از هم مى‏پاشد.
و چون آفات این شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاکت دین و دنیا است، اخبار بسیار در مذمت آن وارد شده. حتى آنکه در بعضى از روایات رسیده که: (چون ذکر مرد برخاست دو ثلث عقل او مى‏رود). و در تفسیر قول خداى - تعالى -: (وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ اذا وَقَبَ ،113: 3) وارد شده که یعنى: از شر ذکر، هرگاه برخیزد یا داخل شود. و حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود که: (خدا هیچ پیغمبرى از گذشتگان را برنینگیخت مگر آنکه شیطان امید داشت که او را به مهلکه زنان افکند و هلاک سازد. و من از هیچ چیز نمى‏ترسم این قدر که از زن). و فرمود که: (بپرهیزید از فتنه زنان. و اول فتنه بنى اسرائیل به واسطه زنان بود). مروى است که: (شیطان گفت: زن، نصف لشکر من است، و آن از براى من تیرى است که به هر جا مى‏افکنم خطا نمى‏شود. و زن محرم اسرار من، و رسول من است). زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک ازین هر دو ناپاک به عزیزان را کند کید زنان خوار به کید زن مبادا کس گرفتار و شک نیست که اگر شهوت فرج نبودى زنان بر مردان تسلط نیافتندى. پس افراط در این شهوت هلاک کننده فرزند آدم است. هان، هان تا مغرور نگردى به اینکه پیغمبر خدا زنان بسیار خواست.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر شیر آشنایان ره عشق درین بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده اگر تمام دنیا از آن او بودى لحظه‏اى دل او را مشغول نساختى، و ساعتى به فکر آن نپرداختى. چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که: اگر گاه گاهى آبى بر آن نریختى، دل او آتش گرفتى، و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردى، و اجزاى وجود مسعودش را از هم پاشیدى. و جنبه تجردش چندان غالب بود که اگر گاهى خار و خس مادیات به دامن او نیاویختى یکباره از عالم مادیات گریختى، و طایر روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودى.
به این جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتى به دنیا از براى او همیشه باشد و از کثرت استغراق در (لجه بحر) شوق الهى منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد. و به این جهت بود که: هرگاه کثرت استغراق، او را فرو گرفتى و از باده انس سرشار گشتى، دست مبارک بر ران عایشه مى‏زد و مى‏فرمود:
(کلّمینى یا حمیرا اشغلینى یا حمیرا) یعنى: (اى عایشه با من سخن گوى، و مرا مشغول دنیا کن). و به این سبب بود که بعضى از زوجات آن جناب، که به تقدیر رب الارباب به تزویج آن حضرت آمده بودند در نهایت شقاوت بودند تا به جهت کثرت شقاوت دنیویه آنها غالب باشد و توانند فی الجمله مقاومت با جنبه قدسیه آن حضرت نمایند، و روح پاکش را به جانب دنیا جذب نمایند. و چون ایشان آن سیّد انس و جان را مشغول ساختندى فى الجمله آن حضرت به این عالم التفات مى‏کرد، ولیکن چون جبلّت آن حضرت، انس با پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضى بود که از براى بقاى حیات، خود را به آن مى‏داشتند هر وقت که مجالست او با اهل دنیا به طول مى‏انجامید دلتنگ مى‏شد و شکیبائى در او نمى‏ماند و مى‏فرمود: (ارحنا یا بلال) یعنى: اذان بگوى، و ما را از اشتغال به دنیا راحت انداز. و مخفى نماند که معالجه افراط در این شهوت بعد از تذکر مفاسد و یادآورى معایب آن، این است که: قوه شهویه را به گرسنگى ضعیف کنى. و آنچه باعث هیجان شهوت مى‏شود، از: خیال زنان و تصوّر ایشان و نگاه کردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنها احتراز کنى. و اقواى اسباب هیجان این شهوت، این چهارتا است. و از این چهارتا، تأثیر نظر کردن و خلوت نمودن بیشتر است. و از این جهت خداى - تعالى - فرمود:
(قُلْ لِلْمُوْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ ابْصارِهِمْ ،24: 30) یعنى: (به مؤمنین امر کن که دیده‏هاى خود را بپوشند). و حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود که: (نظر کردن، تیر زهر آلودى است از تیرهاى شیطان، هر که خود را از آن نگاهدارد به جهت خوف خدا، خدا او را عطا فرماید ایمانى که حلاوت آن را در دل خود بیابد). و از یحیى بن زکریا پرسیدند که ابتداى زنا و منشأ آن چیست؟ گفت: (نگاه کردن و آرزو نمودن). یعنى خیال و تصوّر کردن.
و حضرت داود - علیه السّلام - به پسر خود فرمود که: (اى فرزند من در عقب شیر راه برو ولى در عقب زن راه مرو). و ابلیس لعین گفته است که: (نگاه کردن کمان قدیم من است. و تیرى است که هرگز آن را خطا نمى‏کنم). و چون نظر کردن باعث هیجان شهوت مى‏شود، شریعت مقدّسه، حرام کرد نظر کردن هر یک از مرد و زن را به دیگرى. و حرام نمود شنیدن مردان و زنان سخنان یکدیگر را مگر در حال ضرورت. و همچنین حرام شد نظر کردن مردان به پسران (امرد)، اگر از شهوت باشد. و از این جهت، بزرگان دین و اخیار در اعصار احتراز مى‏نمودند از نظر کردن به روى پسران امرد. و به این سبب بود که سلاطین اسلام، که پناه مذهب و دین، و (حصن حصین) شرع و آئین‏اند، و حکام دیندار و علمائى که حکم ایشان نافذ بود، در اعصار و (امصار) از تردّد زنان در کوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت، و از اجتماع ایشان در عیدگاهها و مساجدى که موجب نظر کردن به مردان و مظنه فتنه و فساد مى‏بود منع مى‏نمودند.
پس کسى که در صدد محافظت دین و دنیاى خود باشد باید از نظر کردن به نامحرم و تصور ایشان و تکلم و خلوت با زنان اجتناب تمام نماید.
ملا احمد نراقی - برگرفته از معراج السعادة ، ص218و278 و اخلاق شبر- سید عبدالله شبر، ص219

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد