«تِلکَ الدّارُ الْاخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدوُنَ عُلُواً فیِ الْاَرْضِ وَلا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ»[1] دنیا گول میزند. دنیا انسان را مشغول میکند؛ و اگر انسان، خدای نکرده، غرق در دنیا شد نظیر کسی که در لجن زاری فرو رود. آن به آن بیشتر فرو میرود تا بالأخره مرگ او فرا رسد. نظیر کرم ابریشم، دور خود میتند تا خفه شود. اگر دنیا انسان را گرفت، اگر غفلت از این دشمنِ بزرگ شد، مسلم است که انسان را تباه میکند. این تکرار قرآن، به ما میفهماند که این دشمن بزرگی است. لذا اول چیزی که غفلت به سر ما میآورد این است که: ما غافل از دشمنهای خود میشویم؛ دشمنی مثل دنیا، مثل نفس امّاره، مثل شیطان. توجه میخواهد تا مواظب این سه دشمن باشیم؛ و بالأخره این سه دشمن با ما هست تا بمیریم، یا اینکه به واسطهی توجه، به واسطهی رابطهی با خدا، به واسطهی توسل به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ غلبه بر آنها پیدا کنیم. یا به واسطهی غفلت، او غلبه بر ما پیدا کند و ما را جهنمی کند. 2. غفلت از عمر غفلت دوم که موجب بدبختی ماست، غفلت از «عمر» است. عمر، نعمت فوق العاده بالایی است. هیچ نعمتی بعد از ولایت، از نعمت عمر بالاتر نیست. در میان عوام مردم مشهور است که عمر طلاست. اما این غلط است؛ این تشبیه، تشبیه اشتباهی است، عمر طلا نیست؛ بسیار با ارزشتر از آن است. انسان اگر توجه به عمر و جوانی داشته باشد، میتواند در همان جوانی، سعادت دنیا و آخرت را برای خود تأمین کند. چه بسیار افرادی را سراغ داریم که بیش از چهل یا پنجاه سال از عمرشان نگذشته بود، اما به خاطر توجه به عمرشان، افتخارها آفریدند. بیش از دویست جلد کتاب دربارهی ترویج اسلام و تشیّع، فقه تشیّع، نوشتند. عکس آن هم چه بسیار سراغ داریم؛ صد سال عمر کرد اما فقط و فقط مانند یک حیوان آمد؛ مثل یک حیوان خورد؛ و مثل یک حیوان از دنیا رفت. یا به قول روایت، سنگی آمد و کم کم جای خود را در جهنم باز کرد. یک آدمی که هفتاد سال عمر کرد وقتی مرد، صاف رفت ته جهنم! «اِنَّ الْمُنافِقینَ فیِ الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النّارِ؛[2] البته منافقان را در جهنم، پستترین جایگاه است.» بدبختی اینجاست که افرادی که غفلت از عمر دارند خوابند. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ میفرمود: «النّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛ مردم خوابند؛ یک وقت بیدار میشوند که عزرائیل بیاید.» قرآن میفرماید: وقتی عزرائیل آمد انسان میبیند عمرش به غفلت گذشته، از عمر استفاده نکرده، و کار هم از کار گذشته است. آنجا میگوید: خدایا! مرا برگردان برای اینکه کاری برای قبر و قیامتم بکنم؛ برای اینکه آدم بشوم. «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاّ؛[3] (گوید) پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردان تا شاید به تدارک گذشته عمل صالحی بجای آورم. (به او خطاب میشود که) هرگز نخواهد شد.» دم مرگ میبیند کاری نکرده است؛ عمرش به غفلت گذشته است؛ میگوید: خدا! مرا برگردان. خطاب میشود: برگشت محال است. قرآن میفرماید: نه فقط دم مرگ، بلکه وقتی که در جهنم رفت، آنجا با آه و ناله میگوید: خدایا! مرا برگردان تا برای عالم آخرت کاری بکنم، اما جواب نفی میشنود، قرآن میفرماید: «و هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا اَخرِجْنا نَعّمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ»[4] «کفار در جهنم فریاد میکشند (و میگویند) پروردگارا! ما را (از جهنم) بیرون ببر تا اعمال صالح انجام دهیم ـ غیر آنچه که تاکنون میکردیم.» یعنی جهنمیها در جهنم آه و ناله میکنند. یکی از حرفهایشان این است که خدایا! ما را به دنیا برگردان تا اعمال صالحی انجام بدهیم. به آنها خطاب میشود: مگر هفتاد سال عُمر به تو ندادم، چه کردی؟ مگر جوانی و پیری نداشتی؟ جوانیات را صرف چه کاری کردی؟ پیریات در چه مصرف شد؟ «اَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجآءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمٍینَ مِنْ نَصیرٍ»[5] «(در جواب، خداوند به آنها میگویند:) آیا ما به اندازهای که آنکه اهل پند گرفتن بود پند گرفته بود به شما عمر ندادیم (مثلاً 60 سال یا بیشتر یا کمتر) و برای شما پیامبری آمد (که شما را از چنین روزی بیم داد. حال که از فرصتها و نیز عمر خود بهره نگرفتید) پس بچشید (عذاب جهنم را) که ظالمین (در اینجا دیگر) یاوری ندارند.» آیا به اندازهای که متذکر بشوی عمر به تو ندادیم؟ خطاب قهر خدا میگوید: «فُذُوقُوا» بچشید این عذاب را در جهنّم، برای اینکه ظالم یاور ندارد. این ظالم به چه کسی ظلم کرده است؟ ظلم به خود برای چه ظلم به خود؟ برای این که میتوانسته با پنجاه سال عمر، با شصت یا هفتاد سال عمر، سعادت دنیا و آخرت را بخرد، میتوانسته برای دیگران سعادت درست کند، با عمر میتوانسته است افتخارها بیافریند، اما غفلت از عمر و غفلت از جوانی، موجب شد جوانی به هدر رود؛ و این عمر و جوانی به قدری نعمت بالایی است که در روایت دارد وقتی اهل محشر وارد صف محشر میشوند، هنوز به حساب و کتاب نرسیده، یک بازرسی از آنها میشودو در آن بازرسی، از این دو چیز سؤال میشود: اول از عمرش و دوم از جوانیش. همه و همه مخصوصاً جوانهای عزیز از دختر و پسر باید مواظب جوانی و عمر باشند! عبادت در جوانی، عصای پیری است. تا جوانید میتوانید سعادت آفرین باشید. اگر از چهل سال بالاتر رفتید دیگر نشست است. اگر اندوختهای برای سعادت خود تأمین نکرده باشید دیگر نمیتوانید کار کنید. مواظب باشید جوانی به هدر نرود! مواظب باشید جوانی به بطالت، به شهوت، به کارهای بیجا، از بین نرود! همه و همه، پیر مردها، پیر زنها، مواظب عمر باشید. انسان ممکن است به یک روز بتواند سعادت دنیا و آخرت را برای خود تأمین کند. غفلت از عمر و از این نعمت بزرگ، انسان را به سقوط میکشاند؛ و به قول قرآن شریف، به سرحدّ حیوانیت میرسد. بلکه پستتر از حیوان. 3. غفلت از استعدادها غفلت سوم، که قرآن روی آن پافشاری دارد، غفلت از استعداهایی است که انسان دارد. این انسان، موجود عجیبی است. از نظر قرآن این انسان «امین الله» هست؛ و این امین خدا، این استعدادها را میتواند مصرف کند و با این استعدادها به مقام والایی برسد، اما متأسفانه از استعداهای خود استفاده نمیکند. در آیهی امانت میفرماید: «اِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الأِنْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛[6] به درستی که ما (بارِ) امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عَرضه کردیم و آنها از حمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند (که مبادا نتوانند این بار را به منزل برسانند) و انسان (از آنجا که توانایی حمل آن را در خود میدید) آن را پذیرفت. تحقیقاً او (در اثر کوتاهی در ادای این امانت الهی) بسیار (به خود) ظلم کرده و جهالت و نادانی (خود را اثبات) نموده است.» ما امانت خود را به عالَم وجود عرضه داشتیم استعداد پذیرفتن را نداشت، ولی انسان استعدادش را داشت. امانت ما را قبول کرد. اما قرآن میفرماید: «اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» این انسان خیلی ظالم و جاهل به خودش است. جاهل است از اینکه غفلت نمیگذارد متوجه استعدادهای خود باشد. غفلت نمیگذارد از استعدادهای خود استفاده کند؛ و ظالم به خودش است، زیرا این استعدادهای نهفته در خود را به هدر میدهد. نظیر آب فراوانی که به هدر برود و از این آب کسی استفاده نکند. این هم ظالم است هم جاهل. یک کسی آب فراوانی داشته باشد، زمین فراوان داشته باشد، اما گرسنه باشد. امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ میفرماید: «مَنْ وَجَدَ ماءً وَ تُراباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَاَبْعَدَهُ اللهُ»[7] کسانی که زمین و آب دارند، اما هنوز فقیرند، این ها از رحمت خدا دور هستند. فرد باشد یا ملت باشد. ما استعداهای نهفتهای داریم و باید از این استعدادها استفاده کنیم. اگر استفاده نکنیم باید بدانیم که لعنت خدا و پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمّهی طاهرین ـ علیهم السلام ـ شامل ما میشود. 4. غفلت از مرگ غفلت چهارم که برای انسان است «غفلت از مرگ» است. همهی ما میدانیم که میمیریم اما غفلت از این مردن، غفلت از قبر، غفلت از قیامت، غفلت از جهنم، غفلت از نعمتهای بهشت داریم. این غفلت ما را بیچاره کرده. انسان باید شبانه روز یک مرتبه، دو مرتبه، سه مرتبه، در خود فرو رود. به فکر مرگ بیفتد. من و شما آیا از اینجا بیرون میرویم یا نه؟ معلوم نیست. آیا من از منبر پائین میآیم یا نه؟ معلوم نیست. آیا امشب شب اول قبر ماست یا نه؟ معلوم نیست. همه و همه غفلت از مرگ داریم. اگر مرگ آمد، شب اول قبر ما، شب راحتی ماست یا نه؟ قبر مشکل است، در روایات میخوانیم کسی را دفن کردند. وقتی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ رسیدند که خاک روی قبر ریخته بود. آن حضرت دست روی قبر گذاشتند. حمدی خواندند، و به اندازهای گریه کردند که از اشک چشم مبارکشان قبر تر شد. [1] . سوره قصص، آیه 83. [2] . سوره نساء، آیه 145. [3] . سوره مؤمنون، آیات 99 و 100. [4] . سوره فاطر، آیه 37. [5] . دنبالهی آیه 37 از سوره فاطر. [6] . سوره احزاب، آیه 72. [7] . بحارالانوار، ج103، ص65. |