غیبت ۱ | |||||
بدان که حقیقت غیبت آن است که چیزى نسبت به شخصی که شیعه باشد ذکر کنى که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد، خواه آن نقص، در بدن او باشد، مثل این که بگویى: فلانى کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد و امثال اینها است، یا در نسب او باشد مثل این که بگویى: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینها است. یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل این که بگویى: بد خلق، یا بخیل، یا متکبّر، یا ترسو، یا ریا کار، یا دروغگو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بىوقت به خانه مردم مىرود، و نحو اینها است، یا در چیزى باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب. چنان که بگویى: جامه فلان کس چرکین است. یا خانه او چون خانه یهودیان است. یا عمامه او مثل گنبدى است، یا بقدر گردویى است. یا کلاه او دراز است. یا مرکب او (جلف) است. و امثال اینها. و همچنین در سایر امورى که منسوب به او باشد و به بدى یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید. همچنان که حدیث نبوى به آن دلالت مىکند، فرمود: (آیا مىدانید که غیبت چه چیز است؟ عرض کردند: خدا و رسول او داناتر است. فرمود: آن است که یاد کنى برادر خود را به چیزى که او را ناخوش آید. شخصى عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است و الا بهتان است). (و نام مردى در خدمت آن حضرت برده شد، شخصى عرض کرد که چه عاجز است. حضرت فرمود: غیبت رفیق خود را کردى). و روزى اسم زنى مذکور شد عایشه گفت: کوتاه قد است. جناب رسول - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود: او را غیبت کردى). و زنى دیگر مذکور شد عایشه گفت: (آن دامن بلند است. حضرت فرمود: بیفکن از دهن خود، پس پاره گوشتى از دهن او افتاد). روزى یکى از اصحاب به دیگرى گفت: (فلان شخص بسیار خواب است. حضرت فرمود: گوشت برادر خود را خوردى). و آنچه در بعضى از احادیث وارد شده که پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - یا بعضى از ائمّه - علیهم السّلام - مذمّت بعضى از اشخاص معیّنه را فرمودهاند، یا از براى بیان احکام الهى بوده یا از طوایفى بودهاند که غیبت آنها مستثنى است، چنانچه ذکر آن خواهد آمد. غیبت به غیر زبان مخفى نماند که غیبت کردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعى که نقصى از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن. مروى است که (زنى بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عائشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. حضرت فرمود که غیبت او را کردى). و فرقى نیست در حرمت غیبت، میان کنایه و تصریح. بلکه بسا باشد که کنایه بدتر باشد. و غیبت به کنایه، مثل این که گویى: الحمد للّه که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینى ظلمه. یا به حب ریاست. یا سعى در تحصیل مال. یا بگویى: نعوذ بالله از بىشرمى. یا خدا ما را محافظت کند از بىشرمى. و غرض از اینها کنایه به شخصى باشد که مرتکب این اعمال باشد. و بسا که چون خواهد که غیبت کسى را کند از راه ریا و تشبّه به صلحا، ابتدا مدح او را مىکند و مذمت خود را نیز مىکند چنانچه مىگوید: فلان شخص چه بسیار خوب شخصى بود و روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصى نیافت. و بعضى از غیبت کنندگان هستند که چون مىخواهند غیبت مسلمانى را کنند از راه نفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار مىکنند و حال این که در دل خود، هیچ اندوهى ندارند، چنان که مىگویند: آه، چه قدر غصه خوردم دلم سوخت به جهت فلان شخص که بىآبرو شد. یا فلان عمل از او سرزد. یا به او اهانت رسید. خدا امر او را به اصلاح آورد. و این منافق اگر دوست او بود و غم و اندوه او را خورد پس اظهار نمی کرد و دعایى که به او مىکند در خلوت می کرد. پس اظهار حزن و دعا از خباثت باطن اوست. و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده، بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش او مىخندد. و حسنات او را به باد مىدهد. و او چنان پندارد که خوب مىکند. و نمىداند که تیز بینان عالم دانش و بینش، از احوال و اوضاع برون او، احوال درونش را درک مىنمایند. حمد گفتى کو، نشان حامدون نى برونت را اثر نى اندرون رو ملاف از مشک کان بوى پیاز از دم تو مىکند مکشوف راز و بسیارند که غیبت مسلمانى را مىکنند و بعضى از حضار نمىشنوند بلند مىگویند سبحان اللّه امّا عجب نیست چنین چیزى. تا او خوب متوجّه شود و این هر چه مىخواهد بگوید. شنونده غیبت نیز حکم غیبت کننده را دارد بدان که آن که غیبت را مىشنود نیز حکم غیبت کننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است. و همچنان که غیبت کنندگان، افساد دارند، غیبت شنوندگان نیز چنیناند، زیرا آن کسى که در حضور او غیبت مسلمانى مىشود یا به آن خوشحال نمىشود و بدش هم نمىآید و به این جهت منع نمىکند. یا خوشحال مىشود ولى از راه ریا و اظهار زهد تصدیق نمىکند، بلکه گاه است منع مىکند اما در قلب طالب آن است که منع او را نشنوند. و بسا باشد حیلهها برانگیزد که آن غیبت قطع نشود، مثل این که اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمىدانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم، که آن غیبت کننده بیشتر میل در غیبت کند. و به این سخنها او را به غیبت وا مىدارد. و اینها همه در گناه و حکم با غیبت کننده شریکاند. خلاصه آن که گناه شنونده غیبت، مثل غیبت کننده است، مگر این که در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند. یا از مجلس برخیزد. و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد. و اگر به زبان گوید: ساکت شو، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است. پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانى را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند و الا مستوجب نکال مىگردند. حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود که (هر که مؤمنى را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یارى او را بکند و نکند خدا در روز قیامت او را ذلیل مىسازد). و فرمود: (هر که ردّ کند از غیبت، برادر خود را و آبروى او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروى او را نگاهدارد). و فرمود که (هیچ مردى نیست که بدى برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب دارى و حمایت کند - اگر چه به یک کلمه باشد - و نکند مگر این که خداى - تعالى - او را در دنیا و آخرت ذلیل مىکند. و هر که بدى برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یارى او کند خدا یارى او کند در دنیا و آخرت). و فرمود: (هر که حمایت کند آبروى مسلمانى را، خدا در روز قیامت ملکى را مىفرستد که او را حمایت کند). و فرمود: (هر که منت گذارد بر برادر خود در خصوص غیبتى از او که در مجلسى بشود و آن را رد کند، خداى تعالى هزار در از شرّ را در دنیا و آخرت از او دور مىکند. و اگر بتواند و ردّ غیبت او را نکند گناه او هفتاد مقابل آن کسى است که غیبت کرده است). آیات و اخبار وارده در حرمت و مذمت غیبت چون حقیقت غیبت را شناختى بدان که آن، اعظم مهلکات، و اشدّ معاصى است. و به اجماع جمیع امت، و صریح کتاب ربّ العزه و احادیث پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - و ائمّه اطهار- علیهم السلام - حرمت آن ثابت است. خداوند عزّت مىفرماید: ( وَ لا یَغْتَب بَعْضُکُمْ بَعْضا أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ [1] یعنى: (باید غیبت نکند بعضى از شما بعضى دیگر را، آیا دوست مىدارد یکى از شما که بخورد گوشت برادر خود را در حالتى که مرده باشد؟ پس کراهت مىدارید شما آن امر را). و از رسول خدا - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که فرمود: (زنهار، احتراز کنید از غیبت، به درستى که غیبت، بدتر است از زنا، زیرا مردى که زنا مىکند و توبه مىکند خدا او را قبول مىفرماید ولى غیبت کننده را خدا نمىآمرزد تا آن که غیبت او را که کرده است از او بگذرد). و فرمود که (در شب معراج به قومى گذشتیم که روهاى خود را با ناخنهاى خود مىخراشیدند. از جبرئیل پرسیدم که ایشان چه کساناند؟ گفت: غیبت کنندگان). روزى آن سرور بر منبر برآمدند و خطبهاى در نهایت بلندى خواندند - به نوعى که زنان در خانهها آواز آن سرور را شنیدند - و فرمودند که اى گروهى که به زبان، ایمان آوردهاید و دل شما از ایمان خالى است غیبت مسلمین را مکنید. و عیبجویى ایشان منمائید، که هر که عیب جویى برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر مىسازد اگر چه در اندرون خانه خود باشد). و در روز دیگر آن سرور بر بالاى منبر خطبهاى أدا فرمودند و بیان گناه ربا و عقوبت آن را کردند پس فرمودند: (یک درهم از ربا بدتر است از سى و شش زنا، و آبروى برادر مسلم را ریختن از ربا بدتر است). و وقتى آن حضرت مردم را امر به روزه فرمود، گفت: احدى بدون اذن من افطار نکند. چون شام داخل شد، یک یک مىآمدند و اذن گرفته افطار مىکردند تا مردى آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه دو دختر من روزه گرفتهاند و حیا مانع ایشان است که به خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند. حضرت روى مبارک گردانید. آن مرد ثانیا عرض کرد. باز حضرت روى گردانید. و در مرتبه سوم فرمود که آنها روزه نگرفتهاند و چگونه روزه بودند و حال آن که در همه روز گوشت مردم را به غیبت مىخوردند، برو ایشان را بگو تاقى کنند. [1] . سوره حجرات ،آیه12.
|