تحفه ای از بهشتچهل روز راز و نیاز با خدا، چهل روز دل بریدن از خانه و همسر و زندگی همیشگی و چهل روز میهمان خدا بودن، برای رسیدن تحفه ای از بهشت بود. نوری که خلقت را به نور خود روشن می کرد. محمّد(ص) در سال پنجم بعثت به میهمانی خدا خوانده شده بود. پس از آن چهل روز شیرین، اینک با وعده فرزندی از بهشت به سوی خانه باز می گردد. چشمان خدیجه پس از آن همه تنهایی و انتظار به دیدار محمد(ص) روشن می شود و دلش به شنیدن آن وعده شیرین از شادی و غرور سرشار می شود. در انتظار آمدن آن مولود بی همتا چشم به گذر زمان می دوزد و لب به شکر خدا می گشاید. طاهره مطهرهخدیجه، زن ثروتمند قریش، با انتخاب همسری فقیر و دور از تجملات دنیوی، امّا آسمانی و از جنس نور، از سوی زنان تاریک دل قریش طرد شده و تنها مانده است. ماه هاست که او تنهایی اش را با گفتگو با فرزندی که هنوز پا به دنیا ننهاده، پر کرده است؛ امّا اینک نیازمند یاری است؛ نیازمند دستی مهربان که به کمکش بشتابد. از زنان قریش یاری می خواهد؛ امّا جز طعنه ها و سرزنش ها چیز دیگری نمی یابد. به گرمای آرام بخش دعای پیامبر دل می سپارد و به مهر پروردگار دل می بندد تا آنکه خانه اش به نوری سپید روشن می شود. چهار زن بهشتی، چهار زن برگزیده، چهار یار مهربان به یاریش می آیند و فاطمه، طاهره مطهره، چشم به دنیا می گشاید و عالم را از حضور خود متحیّر می کند و از شادی آمدنش مست می سازد. نگین خلقتامروز خورشید وجود فاطمه(س) جهان را روشن ساخت. زمین خاکی لختی از ظلمت مادّی برون آمد و نور آسمانی را در خود دید. فاطمه(س) به دنیا آمد تا کهکشان خلقت برگرد وجودش بگردد. به دنیا آمد تا رحمت الهی تجلی دوباره یابد. به دنیا آمد تا خلقت بی معنا نماند. و انگشتر وجود بی نگین نماند. سلام و درود خدا بر تنها انگیزه خلقت، زیباترین آیه وحی، فاطمه زهرا(س). ریسمان رستگاریسال ها بود که با زنان مانند کنیزی تیره بخت رفتار می شد. اموال باعث افتخار بودند و دختران مایه ننگ. به مردگانی فخر می ورزیدند و دختران را منفور می داشتند. تا تو ای ریسمان محبّت الهی و ای لطیف ترین آیه خلقت، آمدی و رشته ننگ را از وجود رنجور زنان گسستی و افکار جاهلانه موهوم پرستان را دگرگون کردی. چه کرد بوسه پیامبر بر دستان تو در آن روز؟ چه کرد محبّت بی حدّ پیامبر به دخترش با نگاه خشمگین جاهلان و چشم پر امید دخترکان؟ و چه می کند یاد زندگی حیرت انگیز تو با منادیان آزادی زن در جامعه های جاهلی امروز؟! گرامی باد میلاد تو که مایه نجات و ریسمان رستگاری عالمیان شدی. معلّم عشقای روشن ترین تفسیر آیات خدا، ای سبزترین برگ خلقت، آمدی و مظلومیّت با همه گستردگی اش و با همه عمق دردناکش با تو زاده شد. آمدی و درد و رنج پا به پای تو قدم برداشت. امّا تو، با تمام مظلومیّت و درد و رنج، آمدی تا کلاس عشق خدا بی معلّم نماند، تا زنان شیفته رستگاری بی سرمشق نمانند، تا راه خداجویی و معنویّت بی چراغ نماند، تا وادی عفّت و حیا بی خورشید نماند. جان عالمی به فدای تو ای مظلوم ترین اسوه صبر و عفاف و تقوی. مدح مادر ای باغبان بوستان آل طاها، ای مادر یاس های سپید و خوشبو، ای دامن مهربان شاخه های نرگس، خوش آمدی. مبارک آمدی. آمدی تا یاس ها سپیدی بیاموزند و نرگس ها خوشبویی. ای مهربان ترین مادر خلقت، فرزندنت امام عصر(عج) به مادری چون تو می بالد. زیباست سخن او در مدح تو که فرمود: «دختر رسول خدا(ص)، برای من اسوه حسنه و سرمشقی نیکوست». مبارک باد این میلاد فرخنده بر مولایمان صاحب الزمان(ع). سرچشمه خوبی هاای زیباترین کلام خدا، ای لطیف ترین آیه خلقت، نکویی به نام تو نامور است و خوبی از تو سرچشمه می گیرد. زیبایی با تو معنا می شود و خیر با تو وجود می یابد. در مدح گوهری چون تو کلام پدرت رسول خدا(ص) گویاتر است که فرمود: اگر خوبی و نیکویی به صورت انسانی متجلی می شد، به حق که آن فاطمه بود، بلکه فاطمه از آن برتر و والاتر است. آری، فاطمه، دختر من، در طینت و شرافت و کرامت، بهترین کس روی زمین است. زیباترین روز خلقتامروز، روز میلاد گرامی ترین گوهر وجود فاطمه زهرا(س) و زیباترین روز خلقت است. فرشته ها همه جا را به نور تهنیت و تبریک آذین کرده اند. درهای رحمت خدا گشوده است و درخت وجود جز میوه های شیرین سرور هیچ ندارد. امروز امام عصر(عج) به دستان مبارکش بسته بسته هدیه می بخشد و از آسمان مهر خدا دسته دسته گل اجابت می بارد. حیف است اگر امروز با زمزمه مستانه زمین و زمان هم نوا نشویم و بر خود نبالیم که امروز بوستان وجود از غنچه های رستگاری و سعادت پر است. سلام و صلواتامروز در آسمان، هلهله سلام و صلوات پیچیده است. سلام بر فاطمه و پدرش، سلام بر فاطمه و همسرش، سلام بر فاطمه و فرزندانش، و این سلام ها باغ زندگی ها را از رشته های نورانی نجات و ریسمانهای سعادت لبریز ساخته است. به سلامی و صلواتی پر بگیریم و تا بر دوست پرواز کنیم. مولود مبارک این روز گرامی فاطمه زهراست. بانوی عفافامروز چشمه رستگاری جاری شد و بوستان زندگی از آب زلال و حیات بخش ایمان و تقوا پر شد. امروز ما از بانوی عفاف و حیا سرمشق گرفته ایم و به سرانگشت اشاره بانوی عالمیان، فاطمه زهرا(س)، جز به خدا نمی اندیشیم و جز به راه او پا نمی نهیم. در خجسته میلاد دردانه خلقت، با سلاح دشمن شکن ایمان و تقوا و سپر محکم عفاف و حیا ایستاده ایم. شفاف ترین معنی ایمانخوش آمدی ای دردانه آفرینش، ای مهربان ترین ابر رحمت، بیا، بیا تا عفاف را معنا کنی. بیا تا عبادت به نمازهای شبانه و خالصانه تو روح بگیرد و تسبیحت، ذکر همیشه بماند. بیا تا ایثار در بخشیدن نانی از سفره افطارت به مسکین و یتیم و اسیر، خلاصه شود. بیا ای سرچشمه همه خوبیها، ای پاک ترین نور، ای شفاف ترین معنی ایمان، ای کامل ترین تبلور انسان. بیا که چه مبارک آمدنیست آمدنت. سلام بر آمدنتامروز روز شادی و شعف است. آنجا که فاطمه باشد و ریسمان مهر او فرش زندگیمان را به عرش سعادت بپیوندد و زلال محبتش بوستان ایمان را آبیاری کند و پرتو کلامش علف های هرز باغ هستی را بسوزاند، جای غم نیست؛ جای سلام است و درود. سلام بر آمدنت. سلام بر چشم گشودنت و سلام بر ماندن دو روزه ات و سلام بر تو که باغبان خوبی هایی. بدترین افراد امتخوش آمدی ای چراغ فروزان، ای خورشید هدایت، ای آبشار لطف و احسان. خوش آمدی که کلامت به دیدگانمان توان داد تا هرزگان را از خوبان باز شناسیم. هر روز کلام تو را در آینه دلمان به تصویر می کشیم که فرمودی: «پدرم رسول خدا فرمود: بدترین افراد امّت من کسانی اند که در بهره از نعمت ها زیاده روی می کنند و غذاهای رنگارنگ می خورند و لباس های گوناگون می پوشند و در گفتن کلام بی مبالاتند». پرهیز از بخلدر فرخنده روز میلاد دردانه رسول خدا و گوهر بی همتای خلقت، زیباست اگر از زلال کلامش جرعه ای بنوشیم که به نقل از پدرش فرمود: «از بخل دوری کن که درختی است در جهنم و شاخه هایش در دنیا کشیده شده است، چون به شاخه اش آویزان شوی، تو را به جهنم می برد. به سوی بخشش و کرم بشتاب. درختی است از درختان بهشت که شاخه اش به سوی زمین کشیده شده. چون به شاخه اش بیاویزی به سوی بهشت رهنمونت می شود». عبادت خالصکلام فاطمه(س) چون چراغی است که از دریچه دل به درون می تابد و خداجویی و خداپرستی را بیدار می کند. این حبیبه الهی که در عبادت نشان «السابقون السابقون» را بر سینه زده بود و چنان مخلصانه به راز و نیاز با معبود می ایستاد که خدا به او می بالید، درباره عبادت می فرماید: «کسی که خالص ترین عبادت را به سوی خدا روانه کند، خدا بهترین مصلحت را به سوی او می فرستد». شگفتی خلقتخوش آمدی ای شگفتی خلقت، ای بلندترین کمالات انسانی، ای زیباترین گل بوستان آفرینش. عالم هستی همواره در حیرت وجود تو خواهد ماند. تویی که برای مستمندان سرچشمه مهربانی و صفا و بخشندگی بودی و در دفاع از آنها، اسوه خشم و اقتدار و عزّت. در برابر دردمندان، لطافت گل به پای لطافت قلبت نمی رسید و در حمایت از ولایت، قلب پولادینت یکسره صلابت و قدرت بود. در حجاب عفیف ترین بودی در سخنوری فصیح ترین، مهربان ترین مادر بودی و بهترین پشتیبان همسر. مبارک باد بر خدا آفرینشی چنین. عطر آینه هامروز همه آیینه ها به عطر گل یاس معطّر شدند و در عمق شفافیّتشان از مکارم اخلاق فاطمی لبریز شدند، برای ما که دم از عاشقی این گل خوشبو می زنیم، فرصتی مناسب است تا لختی در این آینه ها بنگریم و فاصله دنیاطلبی را تا اخلاق بهشتی دختر پیامبر دریابیم. دریابیم که خوشی، عطر گل یاس را به خود نمی گیرد. از بیهودگی ها دست بکشیم و خود را به آینه ها نزدیک تر کنیم. عشق گل یاسمبارک باد روز میلاد دختر گرامی پیامبر اکرم، فاطمه زهرا(س)، بر همه بانوان مسلمان و با ولایت و بر همه پیروان مکتب گرانقدرش؛ همه آنان که در صدف عفاف و حیا مروارید وجود را پروراندند و قدم به وادی عشق زهرا(س) نهادند. مبارک باد این میلاد فرخنده، بر همه آنان که فاطمه وار، پرورش اسلامی را در روح کودکانشان جاری ساختند و مُهر رستگاری بر قلبهایشان زدند. مبارک باد این میلاد خجسته، بر همه آنان که با عشق گل یاس زندگی کردند. سخنی از فرزند زهرا(س)«فاطمه زهرا(س) فجر درخشانی است که از گریبان آن، خورشید امامت و ولایت و نبوّت درخشیده است. آسمان بلند و رفیعی است که در آغوش آن ستاره های فروزان ولایت قرار گرفته است. همه ائمه(ع) برای مادر بزرگوار خود تکریم و تجلیلی قایل بودند که برای کمتر کسی این همه احترام و تجلیل را از آن بزرگواران می شود دید.» عشق پدریخجسته باد این عید مبارک و این روز فرخنده؛ روزی که لبخند، لبان پیامبر اکرم(ص) را پر کرد و شادی، قلبش را لبریز ساخت؛ پدری که به دخترش لقب مادر می دهد و پدری که دخترش را موجب شادی قلبش می داند. داستان این عشق از زبان گهربار آن حضرت شنیدنی تر است که فرمود: «فاطمه پاره تن من است، نور چشم من است، میوه دل من است. هرکس او را بیازارد، مرا می آزرد و هرکس او را شاد کند مرا شاد می کند». سلام و درود خدا بر رسول خدا و بر دختر گرامیش. دوری از دنیاروح بلند و ملکوتی فاطمه زهرا(س) چنان بود که غبار ظلمانی دنیای زبون هرگز نتوانست دامن آسمانی او را آلوده سازد. زیور دنیا در حسرت یک نگاه آن بانوی گرانقدر، همواره سوخت. امام سجاد(ع) می فرماید: «اسماء بنت عمیس به من گفت: خدمت فاطمه زهرا(س) بودم که رسول خدا(ص) وارد شد. در گردن آن بانو گردن بندی از طلا بود که علی بن ابیطالب(ع) از مال غنیمت برایش خریده بود. رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: ای فاطمه، نکند مردم بگویند که فاطمه دختر محمّد از پوشش زورگویان استفاده می کند. فاطمه(س) گردن بند را درآورد. آن را فروخت. با پول آن بنده ای خرید و آزاد کرد و قلب پدر را با این کار شاد نمود». ستایش پرورگاردرباره مقام والای دختر پیامبر، بانوی زنان بهشت، آنچه با قلم شکسته مان بنویسیم، چون غباری است در آسمان بیکران. باید از زلال دریای معرفت و پیامبر رحمت مدح او را شنید که فرمود: «دخترم فاطمه، سرور زنان سراسر عالم است. هرگاه در محراب خود در برابر پروردگارش، جلّ جلاله، بایستد، نورش برای فرشتگان آسمان درخشش دارد، چنان که نور ستارگان برای زمینیان درخشش دارد و خدا به فرشتگانش می فرماید: ای فرشتگان من، به بنده من فاطمه بنگرید. بانوی بندگان من در برابر من ایستاده است و بدنش از ترس من می لرزد. او با میل خویش به عبادت من روی آورده است. شما را گواه می گیرم که پیروان او را از آتش ایمن گردانیدم». ستایش خداروز میلاد فاطمه زهرا(س)، روز میلاد همه خوبیهاست. روز جاری شدن زلال ایمان در همه قلبهاست. روز شستشو در چشمه معنویت فاطمی است. روز هدیه اخلاق پسندیده و خوی نیکوست. روز سجده و سپاس خداست؛ سپاس بر آفریدنِ این نور پاک، این سرچشمه رحمت، این نسیم حیات معنوی، این حوریه بهشتی در میان انسان ها. خداوندا، تو را سپاس که عشق او را در قلب ما نهادی. تو را سپاس که دست ما را به ریسمان هدایتش رساندی. مهربانا، نور پرفروغش را همواره بر زندگیمان بتابان. آمین. در انتظار آمدنتسال ها بود که خلقت با همه وسعتش، آمدنت را انتظار می کشید. سال ها بود که آب در انتظار دیدن کسی بود که نَفَسش حیات در کالبد بی روح خلقت می دمد. سال ها بود که آسمان چشم به راه کسی بود که در برابر وسعت سینه اش، ذره باشد. سال ها بود که خورشید منتظر نوری بود که از آن گرما و روشنی بگیرد. تو آمدی، بعد از آن همه انتظار. آسمان و زمین لبریز از نور تو شد. تویی که محورِ آفرینشِ همه خلقتی. تویی که مظهر صفات برتری، تجسم کامل ترین صفات خداوندی. تو آمدی و جهان واله تو ماند و دعاگوی قدمت شد. سلام و درود خدا بر تو ای سرچشمه رحمت الهی! محور آفرینشآن روز که خدا خواست بیافریند، تو را محور همه خوبی ها قرار داد. تو مظهر رحمت خداوندی. اگر آب مایه حیات است، از دم حیات بخش تو جان می گیرد. اگر خورشید نورانی است، به گوشه چشم توست. اگر رحمت خدا جاری است از بی کران وجود تو سرازیر می شود. اگر پروردگار خشم آرد، از زخم دل توست. ای میزان ترازوی عفو و خشم خدا، بر ما باران رحمت و مهرت را ببار. نماز فاطمه(س)سحرگاه است. مدینه در خواب است؛ امّا خانه فاطمه(س) روشن است. فاطمه(س) غرق در عشق خدا و محو در راز و نیاز با او، به نماز ایستاده است. فاطمه ای که ترازوی خشم و رضای خداوندی است، فاطمه ای که خدایش به او می بالد، به نماز ایستاده و از ترس خدا می لرزد، نفس نفس می زند و با چشمان پر اشک او را می خواند. شگفتا از تو ای فاطمه! و شگفتا از آفریننده تو! مبارک باد این آفرینش. مبارک باد این حضور نورانی. مبارک باد این میلاد خجسته. آراستن درونامروز روز مبارکی است. عید خجسته ایست. روز میلاد نور، وزیدن نسیم حیات، باریدن باران رحمت. بیایید دل هامان را خانه تکانی کنیم. غبار دنیانگری و تاریک پسندی را از دریچه چشم ها برگیریم و پرده های سپید عفاف و حیا بر آن بیاویزیم. دل هامان را با رشته های نورانی عشق به اهل بیت آذین بندیم. سبد سبد گل ایمان و معرفت از گوشه کنار قلبمان بچینیم. سینه هامان را از گل ولای مادی طلبی پاک کنیم و بر آن رنگ روشن تقوا بپاشیم. بیایید در خانه دلمان جشن میلاد بگیریم و به کودکانمان عیدی بدهیم. مبارک باد این عید فرخنده، میلاد فاطمه زهرا(س). راز و نیاز با خدا از زبان دختر پیامبر که خلوص عبادتش مایه فخر خدا بود، حدیثی جان بخش است. دو متن کوتاه زیر ترجمه و برداشتی است از دعای بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا(س): زمزمه نیازپروردگارا، هرکه به طلب حاجتی به سوی مخلوقی رود و خود را برای آن آماده سازد، امید لطف و عطا و احسان دارد. مهربانا، اینک من به طلب حاجت از تو آماده شده ام و امید لطف و بخشش دارم. مهربان من، مرا از بخششت محروم مگردان که تو بر طالب حاجت دست رد نمی زنی و گنجینه عطایت از بخشش کاستی نمی گیرد. به امید نزدیک شدنالهی، به سوی تو آمده ام به امید نزدیک شدن به تو، نه به پشتوانه عملی صالح و نه به شفاعت مخلوقی جز پیامبرت و اهل بیتش. به سوی تو آمدم به امید عفو بی منتهای تو که ویژه خطاکارانش گرداندی، آنان که همه عمر بر گناه پافشاری کردند و این بسیاری زمان گناه، جلوی عفو و بخشش تو را نگرفت. مولای من، بخشش و احسان، کار همیشگی توست، چنان که گناه عادت من است. پس به حق محمّد و دودمان پاکش، از گناه من در گذر که گناه بزرگ را کسی جز تو ای خدای بزرگ نمی بخشد. |
ایمان مادرشیخ مفید، عالم بزرگ شیعی و فقیه گران قدر عالم اسلام، شبی در خواب دید که حضرت فاطمه زهرا(س) با دو فرزندش حسن و حسین(ع) به نزد او آمده است و به او می گوید: «ای شیخ، آن دو را فقه بیاموز». فردا، در جلسه درس، هنوز در فکر خواب دیشب بود. زنی همراه دو فرزندش نزد او آمد و گفت: «ای شیخ آن دو را فقه بیاموز.» لبخندی از تحسین بر لب شیخ نشست. آن زن، فاطمه مادر سید رضی و سید مرتضی بود؛ زنی بسیار پاکدامن و اهل عبادت. دو فرزندش سید رضی و سید مرتضی که بعدها از علمای بزرگ شیعه شدند، همواره از ایمان و خلوص مادرشان یاد می کردند تا جایی که سیدرضی، گردآورنده نهج البلاغه، می گوید: «اگر همه مادران به خوبی، پاکی و وظیفه شناسی او بودند، فرزندانشان به پدر نیازی نداشتند». این گفتار نشان دهنده نقش حساس مادر در پرورش مذهبی فرزندان است. شکر والدینزبان به سپاس که می گشایم؟ دریا دریا کوتاهی و کاستی وجودم را پر می کند. وجود من وابسته به توست و بودنم، سلامتم و رشدم تحفه های گران قدری است که از سوی تو دریافت کرده ام. کدام کلام است که بتواند شکر تو را گوید؟ وقتی خداوند عالم شکر تو را در کنار سپاس خودش جای می دهد و می فرماید: «مرا و پدر و مادرتان را شکر گویید»، پس همیشه زبانم از سپاس تو قاصر خواهد بود و دلم در شکر تو خواهد تپید. آینه خشم و رضای الهیمادر، ای مظهر رحمت خدا، ای سراسر مهربانی، ای از محبّت لبریز، تو را می ستایم و عزیز می دارم. تو را قدر می نهم و بزرگ می شمرم که تو راهی به سوی بهشتی. رضای خدا را از رضای تو می جویم و از خشم تو که خشم خداست دوری می کنم. مادر، ای خورشید مهربان زندگی ام، دستان مهربان و خسته ات را می بوسم و تو را شکر می گویم و در حسرت سپاس یک لحظه از سختی هایی که برایم تحمل کردی، همیشه می مانم. مادر فرهیختهعبدالرحمان فروّخ پس از 27 سال از مأموریتی به خانه برمی گشت. همسرش بعد از رفتن او پسری به نام ربیعه به دنیا آورده بود. مادر ربیعه در نبود همسرش، پولی که عبدالرحمان به عنوان پس انداز نزد او سپرده بود و بر نگهداری آن سفارش کرده بود، صرف تحصیل ربیعه نمود، چنان که ربیعه در ابتدای جوانی دانشمندی توانا شد. هنگام بازگشت، عبدالرحمن فرزندش را دید که در مسجد به تدریس نشسته است و جماعت بسیاری در گرد اویند. بسیار خرسند شد و وقتی فهمید که آن پول پس انداز برای چنین گوهری صرف شده است، بر ذکاوت چنین مادری آفرین گفت و بسیار از او تشکر کرد. قاعده احسانرابطه فرزند با پدر و مادر را نمی توان بر اساس عدل و در دایره تنگ حق و تکلیف ارزیابی کرد؛ زیرا اساس عدل بر این است که دو نفر روابط و حقوق و تکالیف متقابل داشته باشند؛ امّا تأثیری که پدر و بخصوص مادر در به وجود آمدن فرزند خود دارند به هیچ عنوان جبران پذیر نیست. پس خداوند مهربان، در قرآن، پیوسته به احسان پدر و مادر سفارش می کند. رفتار عادلانه و ادای حق و به جای آوردن سپاسشان ممکن نیست؛ بلکه ملاک ارزش در اینجا، فقط احسان و نیکوکاری به آنان است. شکری برترپروردگار مهربان، در قرآن انسان ها را به نیکوکاری به پدر و مادر سفارش می کند. در برخی آیات قرآن، احسان به والدین و سپاس از آنها بلافاصله پس از سفارش به عبادت و شکر الهی آمده است؛ مانند آیه 36 سوره نساء که می فرماید: «خدا را بپرستید و به او شرک نورزید و به پدر و مادر احسان کنید». و هم چنین آیه 23 سوره اسرا که می فرماید: «پروردگارت دستور داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید». و نیز آیه 14 سوره لقمان که می فرماید: «انسان را سفارش نمودم که مرا و پدر و مادرتان را سپاس گویید». این همه نشان از مقام بلند پدر و مادر و ضرورت احسان و سپاسگزاری از آنها را دارد. زحمتی طاقت فرساای باغبان بی همتای من، ای ابر سراسر رحمت، ای زلال مهر و عاطفه، خارهایی که گاهِ پروراندنم به دست های مهربان تو فرو رفت و رنجی که گاه مراقبت از من بر تنت نشست، هنوز در چشم های خسته امّا پر مهرت رخ می نماید. من چگونه تو را سپاس گویم؟ آیه های خدا دم به دم دلم را به سپاس تو می خواند و از رنجوری طاقت فرسای تو خبرم می دهد؛ آنجا که می فرماید: «انسان را به پدر و مادرش سفارش نمودیم؛ به ویژه که مادرش با ضعف و زحمت طاقت فرسا او را پروراند و دو سال او را شیر داد، پس مرا و پدر و مادرتان را سپاس گویید». و درجای دیگر می فرماید: «انسان را درباره پدر و مادرش به احسان سفارش نمودیم؛ چون مادرش او را با خود حمل کرد و با سختی و مشقّت بر زمین نهاد». و اینک ای مادر، زبانم همیشه به سپاس تو خواهد چرخید و در چشمم هماره محبّت تو موج خواهد زد. دوران کهولت مادرمادرم، مهربان من، از آن روزها که کودکانه و بی خیال بر دامن پر مهرت می نشستم و بی آنکه قدر بدانم جرعه جرعه از مهر تو لبریز می شدم، بسیار گذشته است. از آن روزها که در بهار نوجوانی بی آنکه قدر و مقام بلندت را بشناسم، راه خود می گرفتم و کلام خود می گفتم، بسیار گذشته است. اینک که پائیز در زندگی تو رخ می نمایاند و پیری از پنجره عمرت سرک می کشد، دلم به سپاس آن همه بردباری و مهربانی ات، دمادم بر دستت بوسه می کارد و آیه های کتاب خدا لحظه به لحظه در قلبم ندا می افکند که «پروردگار تو فرمان داد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید و چون به پیری رسیدند با ایشان به درشتی و دور از ادب سخن مگویید؛ بلکه سخنانتان با آنها آمیخته با احترام باشد و از روی لطف و رأفت در برابر آن دو تواضع کنید و دعاگویشان باشید.» دعا برای مادرمادر، دوست دارم چون کبوتری بر پنجره قلبت بنشینم و بال فروتنی بر زمین بیفکنم. دوست دارم که زلال کلامم را از مروارید ادب و مهر پر سازم و بر دل خسته ات ببارم. دوست دارم که دست به دعا بردارم و خدا را به آیات خودش بخوانم که «پروردگار من، پدر و مادرم را مورد لطف خود قرار ده، چنان که آنان در کودکی مرا پروراندند.» نسیم ایمانآن روز که کودکی بیش نبودم، بارها نام خدا را بر زبانم نهادی و به تشویقم لبخند زدی. بارها پس از غذا دادنم، دست هایم را به آسمان بلند کردی و خواستی که شکر خدا را بگویم. بارها به مهر به سوی خود خواندی ام و در کنار سجّاده با صفایت نمازم آموختی. هرجا که لذّت نگاه مهربانت را می چشیدم، صدای سلام و درودت بر پیامبر را می شنیدم و این صدا، چون آیه ای شیرین، در عمق جانم جای گرفت. شب هنگام طنین گرمابخش و آرام صدای تو از محمّد(ص)، رسول خدا، برایم قصه می گفت و دخترش فاطمه از حسن و حسین و پدرشان علی که سلام و درود خدا بر آنان باد. و اینک به هر قدمی برایت درود می فرستم و به هر نفس دعایت می گویم که تو مرا به رحمت خدا راه نمودی. درود خدا بر تو باد. عبادت فرزند، ثواب مادرمادر مهربان من، هربار که سپاس خدا را می گویم، هاله های نور را می بینم که بر وجود تو می بارد. هر قدم که به سوی خدا گام بر می دارم، تو را می بینم که به بهشت نزدیک تر می شوی. هربار که سر به سجده می گذارم، می بینم که فرشتگان برایت تسبیح می کنند. این سزاوار توست؛ زیرا که شکر خدا را تو بر زبان من نهادی. گام هایم را تو به سوی او گرداندی و سرم را با سجده گاه آشنا کردی. ای پیامبر رحمت و محبّت، ای مظهر مهر خدا. زینب(س) مادر دو شهیددر روز عاشورا، هر لحظه بر تعداد شهدا افزوده می شد و هر بار زینب(س) به تسلیت برادر از خیمه بیرون می آمد و با برادر همراهی می کرد و غم از سینه مهربان برادر می زدود. فرزندان زینب(س)، محمّد و عون اجازه خواستند و پا به میدان نهادند و سپس از مجاهدتی شجاعانه به شهادت رسیدند. اندکی بعد، حسین(ع) با دریائی از مهر و با چشمی گریان، این دو شهید در خون نشسته را بر دوش گرفته به سوی خیمه می آورد. چشم ها به خیمه دوخته شده بود تا کی مادر این دو لاله در خون شناور به سوگ آنان از خیمه بیرون آید. امّا زینب(س) به کوچکی این دو قربانی در آستان الهی و مقام ولایت می اندیشد. از شرم از روبرو شدن با برادر پرهیز می کند؛ مبادا با حضور او در سینه برادر ذره ای اندوه از شرم رخ بنمایاند. سلام خدا بر آن بانوی بزرگ و مادر نمونه. مادران بهشتیمادر، امروز را به یمن وجود تو جشن می گیرم و تمام دلم را که دریچه ای به سوی دل مهربان تو دارد، گل باران می کنم. مبارک باد بر تو جایگاه بلند مادری. مبارک باد بر تو بهشت رضایت دوست. مبارک باد بر تو گام نهادن در وادی محبّت الهی و تو را سپاس. سپاس برای آن همه سختی که کشیدی تا ریسمان رستگاری را در دستم نهادی. سپاس برای ملالت هایی که دیدی تا به کشتی نجات اسلام هدایتم کردی. سپاس برای آن رنج ها که کشیدی تا با محبّت اهل بیت آشنایم کردی. تو را سپاس که از ظلمت و تاریکی دنیاپسندی دورم داشتی و به نور هدایت آشنایم کردی. تو را سپاس مادر و بهشت خدا گوارای وجودت باد. دامان حیای چشم های خیره به دنیا، از نجابت من در شگفت نشوید که بوستان دلم از زلال حیای مادرانی سیراب است که برای حجابشان از جان گذشتند. ای فرو رفتگان در گرداب ظلمت، بر عفاف من حیرت زده نشوید که چشم های من از نگاه مهربان و عفیف مادران پاک پر شده است. نجابت و حیا، عفاف و وقار ریشه دارترین درخت حیات مادران ما بوده است و اینک ما نیز از آن ریشه روییده ایم. زنده باد یاد مادرانی که کودکانشان را در دامن حیا پروراندند. کلام نوردر ظلمت گمراهی بودیم و زیر بار ستم که نور هدایت امام بر وجودمان تابید و راه را به ما نشان داد. اینک کلام او چراغی همیشه روشن پیش پای ماست تا در بیراهه قدم نگذاریم. تربیت صحیح یکی از چیزهایی است که امام عزیز همواره بر آن تأکید داشت. ایشان خطاب به مادران می فرمود: «آن چیزی که بچه از بچگی از مادر می شنود، در قلبش نقش می بندد و تا آخر همراه او است. مادرها باید به این توجه کنند که بچه ها را خوب تربیت کنند، پاک تربیت کنند، دامنشان یک مدرسه علمی و ایمانی باشد و این مطلب بسیار بزرگی است که ازمادرها ساخته است و از کسی دیگر ساخته نیست». امید که مادران ما از آن چراغ فروزان نور برگیرند و به راهی که نموده قدم نهند. تشنه مهربانی مادرکاش مادر، همیشه در کنارم بودی. اینک که کودکی بیش نیستم، تشنه لحظه ای آرام گرفتن در دامن توام. از آن روز که نورسیده بودم، هر روز خود را در آغوش مربی مهد کودک دیده ام. تا امروز از دست او غذا خورده ام و با لالائی او به خواب رفته ام. او هرگز بوی مهربانی تو را نمی دهد مادر. کاش کاری بیرون از خانه نبود و من که در عطش مهر تو می سوزم، تو را آرام در کنار خود می یافتم. مادر خسته از کارهای سخت، با من تندی مکن که گناهی ندارم جز عطش مهربانی تو. چشم های خسته ات را بگشا و برایم قصه بگو که نیازمند مهربانی توام. مادر و بچه داریدر طول رژیم گذشته، چنان که در کشورهای غربی رایج شده بود، کوشش می شد که کودکان را از مادرانشان جدا کنند. به مادران این نکته القا می شد که بچه داری شأن والای او نیست؛ بلکه کارهای بسیار مهم تری از زنان ساخته است و نگهداری از کودکان امری ساده، بیهوده و مخصوص زنان بی سواد و عقب مانده است. امام راحل در این باره می فرمایند: «بچه ای که از مادرش جدا شد، پیش هرکه باشد عقده پیدا می کند و عقده که پیدا کرد، مبدا بسیاری از مفاسد است». و امروز بانوان فرهیخته ما خوب می دانند که بزرگترین رسالت خلقتشان پرورش فرزندانی صالح در دامان امن و پر محبّت مادری است. حضور جاری مادرانمادر مظهر رحمت حق، آیه لطف الهی و چشمه مهربانی و صفاست. در چنین دامنی است که غنچه لطیف کودک به نیکوترین گونه رشد می کند و بالنده می شود. به خصوص دامن پر مهر مادرانی که از ایمان لبریزند، می توانند شگفتی بیافریند. دریغ که گاه مادرانی حضورِ معنویِ جاری خود را به هیچ انگاشته محیط خانه را به قصد شرکت در اجتماع ترک می گویند و دامن محبّت از کودکان دریغ می دارند. حال آنکه هرگز کسی چو آنان کودک را از محبّت سرشار نمی سازد. وظیفه الهی مادرانتربیت انسان صالح، گرانقدرترین عمل انسان است که تنها به دست یک مادر مؤمن زمینه ظهور می یابد. در این باره امام مهر، عصاره کمال و هدایت، امام خمینی که رحمت خدا بر او باد، خطاب به مادران می فرماید: «دامان شما دامانی است که انسان می سازد. دامان مادر بزرگترین مدرسه ای است که کودک در آن تربیت می شود و تربیت کودک در دامان مادر یک وظیفه انسانی است. یک وظیفه الهی است. یک امر شریف است انسان درست کردن.» اینک این وظیفه الهی به امر رهبرمان بر دوش همه شما مادرانی که کودکی معصوم در دامن دارید، سنگینی می کند. خداوند یارتان و مهربانیتان سرشار. مادر در آینه کودکمادر، ای ژرف ترین بخش وجود من، فردای من آینه امروز توست. آنچه فردا در آینه زندگی ام به تصویر می آید، چیزی است که امروز در زندگیت عمل کرده ای. نگاه کودکانه امّا کاوشگر من همیشه نظاره گر توست تا یاد بگیرم چه کنم و چه بگویم. مادر، فردا از من آزرده خاطر مباش که آنچه در من می بینی، تصویر زندگی توست. ای مهربان بیا و خوبی ها را در وجودم به تصویر بکش. باغبان نیکی هامادر، ای باغبان مهربان من، بوستان زندگی من پر است از آنچه تو می کاری. من با معصومیّت کودکانه ام، زمینی آماده کِشتم. بیا و در من خوبی ها را بکار. نکویی ها را، گل های یاس ایمان را، نسترن های معرفت را از زلال حیا و عفاف آبیاری کن. از علف های هرز دنیاپسندی دورم کن با آب های آلوده بی عفتی ها آبیاری ام نکن. باغ فردایت را آلوده به تیرگی ها و زشتی ها مخواه. بگذار بوستانی سبز و شکوفا، دسترنجِ تو باشد. نیکی به مادرمرد به امید نسیم بهشت، پنجره دل به سوی نیکی ها گشوده بود. راه را می دانست. به سوی پیامبر به راه افتاد. خدمت رسول خدا رسید. عرض ادب کرد و پرسید: به چه کسی نیکی کنم؟ عطر کلام پیامبر در روحش پیچید: «به مادرت.» انگار که آب خنکی بر خشکی روحش جاری شد. کلام پیامبر را شنید و دوباره پرسید: و دیگر به چه کسی؟ و باز هم شنید: «به مادرت.» سیراب نمی شد. دوباره پرسید: و بعد به چه کسی؟ و باز هم شنید: «به مادرت.» بار دیگر پرسید: و بعد با چه کسی؟ پیامبر فرمود: «سپس به پدرت.» مرد باز می گشت. روحش از زلال محبّت پیامبر سیراب بود و کلام پیامبر در قلبش می پیچید: «به مادرت، به مادرت، به مادرت.» احسان به مادراز آنجا که جبران محبّت و مهر مادر، هرگز در ظرف توان فرزند نیست، همیشه و همه جا انسان به احسان و نیکوکاری با مادر سفارش شده است؛ تا جایی که پیامبر گرامی اسلام نگاه مهربان فرزند به مادر را عبادت شمرده اند. و نیز فرموده اند: «هرکس به والدینش احسان و نیکی کند، خداوند عمرش را زیاد می کند». و در موارد بسیاری نیز فرزندان از نافرمانی والدین و رفتار بد با آنها به شدت نهی شده است؛ چنان که خدا بهشت را بر فرزندی که «عاق والدین» باشد حرام کرده است. مظهر مهر و خشم الهیرعایت حقوق پدر و مادر و احسان به آنها، به خصوص احسان به مادر، در اسلام بسیار مهم و لازم شمرده شده است. هم چنین از بی احترامی کردن و نافرمانی، تا آنجا که نافرمانی از دستور خدا نباشد، به شدّت نهی شده است. اهمیّت این مطلب تا آنجاست که حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید: «تمام خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر و تمام خشم خدا در خشم آنهاست». و نیز می فرماید: «سرور نیکان روز قیامت، کسی است که پس از مرگ پدر و مادرش نیز به آنان احسان کند». پس بر ماست که در برابر پدر و مادر خویش بال تواضع بر زمین افکنیم و نگاهمان را سرشار از مهر کنیم. بر سخنمان لباس ادب بپوشانیم و آنگاه دل به رضایت پروردگارمان بسپاریم. پناهی از آتشدر این روز گرامی و پر قدر که به یمن میلاد با سعادت ام الائمه، فاطمه زهرا(س)، روز مادر نامیده شده است، بیایید چشم دل بگشاییم و فاصله مان را تا بهشت کم کنیم. دریای مهر و محبّت در پای مادران جاری سازیم و بار هرچه غم که بر دل آنان است، به لبخندی، تبریکی و هدیه ای برداریم. آسمان دلشان را پر از نور امید سازیم و به کلامی ساده، امّا صمیمی سپاسشان گوییم که پیامبرمان حضرت محمّد(ص) می فرماید: «بوسیدن پیشانی مادر، پناهی از آتش جهنم است». و نیز می فرماید: «بزرگترین حقی که بر گردن یک فرد است، حق مادر اوست.» |
/a>
حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، دختر گرامى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و خدیجه کبرى، چهارمین دختر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) است.
القاب حضرتش: زهرا، صدّیقه، طاهره، مبارکة، زکیّه، راضیه، مرضیّه، محدثَّه و بتول مىباشد.
بیشتر مورّخان شیعه و سنّى، ولادت با سعادت آن حضرت را در بیستم جمادىالثّانى سال پنجم بعثت در مکّه مکرّمه مىدانند.
برخى سال سوم و برخى سال دوم بعثت را ذکر کرده اند.
یک مورّخ و محدّث سنّى، ولادت آن بانو را در سال اوّل بعثت دانسته است.
بدیهى است روشن ساختن زاد روز یا سالروز درگذشت شخصیّت هاى بزرگ تاریخ هرچند که از نظر تاریخى و تحقیقى باارزش و قابل بحث است، امّا از نظر تحلیل شخصیّت چندان مهم به نظر نمىرسد.
آنچه مهّم و سرنوشت ساز است نقش آنان در سرنوشت انسان و تاریخ مىباشد.
پرورش زهرا(علیها السلام) در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوّت بود; خانه اى که محلّ نزول وحى و آیه هاى قرآن است.
آنجا که نخستین گروه از مسلمانان به یکتایى خدا ایمان آوردند و بر ایمان خویش استوار ماندند.
آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان، این تنها خانه اى بود که چنین بانگى از آن برمىخاست: اللّه اکبر.
و زهرا تنها دختر خردسال مکّه بود که چنین جنب و جوشى را در کنار خود مىدید.
او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهایى مىگذراند.
دو خواهرش رقیّه و کلثوم چند سال از او بزرگتر بودند.
شاید راز این تنهایى هم یکى این بوده است که باید از دوران کودکى همه توجّه وى به ریاضت هاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.
حضرت زهرا(علیها السلام) بعد از ازدواج با امیرالمؤمنین على(علیه السلام)، به عنوان بانویى نمونه بر تارک قرون و اعصار درخشید.
دختر پیامبر همچنان که در زندگى زناشویى نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود.
هنگامى که از کارهاى خانه فراغت مىیافت به عبادت مىپرداخت، به نماز، دعا، تضرّع به درگاه خدا و دعا براى دیگران.
امام صادق(علیه السلام) از اجداد خویش از حسن بن على(علیه السلام) روایت کرده است که : مادرم شبه هاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مىایستاد و چون دست به دعا برمىداشت مردان و زنان باایمان را دعا مىکرد، امّا درباره خود چیزى نمىگفت.
روزى بدو گفتم: مادر! چرا براى خود نیز مانند دیگران دعاى خیر نمىکنى؟ گفت: فرزندم! همسایه مقدّم است.
تسبیح هایى که به نام تسبیحات فاطمه(علیها السلام) شهرت یافته و در کتابهاى معتبر شیعه و سنّى و دیگر اسناد، روایت شده نزد همه معروف است.
فاطمه(علیها السلام) تا وقتى که رسول خدا از دنیا نرفته بود، سختى ها و تلخى ها زندگى را با دیدن سیماى تابناک پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر خود هموار مىنمود، ملاقات پدر تمام رنجها را از خاطرش مىزدود و به او آرامش و قدرت مىبخشید.
امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگونیهایى که پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ به فاصله اى اندک ـ در سنّت مسلمانى پدید آمد، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت.
چنان که تاریخ نشان مىدهد، او پیش از مرگ پدرش بیمارى جسمى نداشته است.
داستان آنان را که به در خانه او آمدند و مىخواستند خانه را با هر کس که درون آن است آتش زنند شنیده اید.
خود این پیشامد، به تنهایى براى آزردن او بس است، چه رسد که رویدادهاى دیگر هم بدان افزوده شود.دختر پیغمبر، نالان در بستر افتاد. زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.
آن بانوى دو جهان، خطبه اى بلیغ در جمع آن زنان بیان فرمود که با نقل بخشى کوتاه از آن، گوشه اى از دردِ دین و سوز و گداز مکتبى زهرا(علیها السلام) و شِکْوه او از مردم فرصت طلب و غاصبان ولایت را درمىیابید.
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بىدرد ندانى که چه دردى است!?به خدا سوگند، اگر پاى در میان مىنهادند، و على را بر کارى که پیغمبر به عهده او نهاد، مىگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست مىبُرد، و حقّ هر یک را بدو مىسپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکى پس از دیگرى برون مىآرد.
راستى مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذرى آوردند؟ دوست نمایانى غدّار، در حقّ دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکارى خویش گرفتار.
سر را گذاشته و به دُم چسبیدند! پى عامى رفتند و از عالم نپرسیدند! نفرین بر مردمى نادان که تبهکارند و تبهکارى خود را نیکوکارى مىپندارند!?سرانجام، دختر پیغمبر، دنیا را به دنیا طلبان گذاشت و به لقاى پروردگارش شتافت.
فاطمه را شبانه دفن کردند و على(علیه السلام) او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود، و او این گونه مظلوم و شهید از دنیا رفت.
در تاریخ شهادت آن بانوى بزرگ نیز محدّثان اقوال گوناگونى دارند که مشهورتر از همه، سیزده جمادى الاولى سال یازده هجرى و دیگرى سوم جمادى الثّانى همان سال است.
فاطمه(علیها السلام) از همان آغاز، دانش را از سرچشمه وحى فرا گرفت.
آنچه را از اسرار و دانش ها، پدر براى او باز مىگفت، على(علیه السلام) مىنوشت و فاطمه آنها را گرد مىآورد که کتابى به نام مصحف فاطمه شد.
فاطمه زهرا(علیها السلام) با بیان احکام و معارف اسلام، زنان را به وظایفشان آشنا مىساخت.
فضّه خدمتگزار فاطمه(علیها السلام)، که از شاگردان و پرورش یافتگان مکتب اوست در مدّت بیست سال جز با آیات قرآن سخنى نگفت و هر گاه قصد بیان مطلبى را داشت با آیه اى متناسب از قرآن، منظور خویش را بیان مىکرد.
فاطمه(علیها السلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمىشد، بلکه در یاد دادن مسائل دین به دیگران از حوصله و پشتکار فراوانى برخوردار بود.
روزى زنى نزد او آمد و گفت: مادرى پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهى کرده و مرا فرستاده تا از شما مسأله اى بپرسم.
زهرا(علیها السلام) سؤال او را پاسخ فرمود.
زن براى بار دوم و سوم آمد و مسأله پرسید و پاسخ شنید، این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوى بزرگوار، سؤال وى را پاسخ فرمود.
زن از رفت و آمدهاى پى در پى شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمىاندازم.
فاطمه(علیها السلام) فرمود: باز هم بیا و سؤالهایت را بپرس، تو هر قدر سؤال کنى من ناراحت نمىشوم، زیرا از پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)شنیدم که فرمود: روز قیامت علماى پیرو ما محشور مىشوند و به آنها به اندازه دانششان خلعت هاى گرانبها عطا مىگردد و اندازه پاداش به نسبت میزان تلاشى است که براى ارشاد و هدایت بندگان خدا نمودهاند.
حضرت زهرا(علیها السلام) بخشى از شب را به عبادت مشغول مىشد.
آن قدر نمازهاى شب او طولانى مىشد و بر روى پاهایش مىایستاد که پایش ورم مىکرد.
حسن بصرى متوفّاى 110 هجرى گوید: هیچ کس در میان امّت از نظر زهد و عبادت و پارسایى از فاطمه(علیها السلام)والاتر نبود.
روزى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند.
پیر مردى با لباسهاى ژولیده و حالتى رقّت بار از راه رسید، ضعف و پیرى توان را از او ربوده بود، پیامبر به سویش رفت و جویاى حالش شد.
آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، فقیرى پریشان حالم، گرسنه ام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بینوایم گرهى از کارم بگشا.
پیامبر فرمود: اکنون چیزى ندارم ولى ?راهنماى خیر چون انجام دهنده آن است.? سپس او را به منزل فاطمه(علیها السلام) راهنمایى کرد.
پیرمرد فاصله کوتاه مسجد و خانه فاطمه(علیها السلام) را طى کرد و دردش را براى او گفت.
زهرا(علیها السلام) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزى نداریم، سپس گردن بندى را که دختر حمزةبن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فرمود: این را بفروش ان شاءالله به خواسته ات برسى.مرد بینوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بود.
عرض کرد: اى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، فاطمه(علیها السلام) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندىام برسانم.
پیامبر گریست.
عمّار یاسر عرض کرد: یا رسول الله! آیا اجازه مىدهى من این گردن بند را بخرم؟ پیامبر فرمود: هر کس خریدارش باشد خدا او را عذاب ننماید.
عمّار یاسر از اعرابى پرسید: گردن بند را چند مىفروشى؟ مرد بینوا گفت: به غذایى از نان و گوشت که سیرم کند، لباسى که تنم را بپوشاند و یک دینار خرجى راه که مرا به خانه ام برساند.
عمّار پاسخ داد: من این گردن بند را به بیست دینار طلا و غذا و لباسى و مرکبى از تو خریدم.
عمّار مرد را به خانه برد و او را سیر کرد، لباسى را به او پوشاند، او را بر مرکبى سوار کرد و بیست دینار طلا هم به او داد، آن گاه گردن بند را با مُشک خوشبو ساخت و در پارچه اى پیچید و به غلام خود گفت: این را به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشید.
غلام نزد فاطمه آمد.
آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم.
غلام خندید.
فاطمه(علیها السلام) راز خنده اش را پرسید.
پاسخ داد: اى دختر پیامبر! برکت این گردن بند مرا به خنده آورد که گرسنه اى را سیر کرد، برهنه اى را پوشاند، فقیرى را غنى نمود، پیاده اى را سوار نمود، بنده اى را آزاد کرد و عاقبت هم به سوى صاحب خود برگشت.
در طول 10 سال حکومت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدینه 27 یا 28 غزوه و 35 تا 90 سریّه در تاریخ ذکر شده است.
غزوه که جمع آن غزوات است به جنگ هایى گفته مىشود که شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، فرماندهى مستقیم آن را به عهده داشت و پا به پاى سربازان اسلام در معرکه جنگ حاضر و ناظرِ نبردها و مانورهاى نظامى بود.
سریّه که جمع آن سرایا است به جنگ هایى گفته مىشود که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بى آن که خود در آن شرکت کند، گروهى را به فرماندهى شخصى به جبهه ها و مرزهاى کشور اسلامى، براى نبرد یا دفاع احتمالى، اعزام مىکرد.
گاهى برخى از این مأموریت هاى رزمى به خاطر فاصله زیاد جبهه ها از مدینه، حدود دو یا سه ماه به طول مىانجامید.
به تحقیق مىتوان گفت على(علیه السلام)در طول زندگى مشترکش با حضرت زهرا(علیها السلام) بیشتر اوقاتش را در میدانهاى جهاد یا مأموریّت هاى تبلیغى گذراند و در غیاب او همسر وفادارش فاطمه(علیها السلام)وظیفه اداره خانه و تربیت فرزندان را به عهده داشت و این کار را به نحوى شایسته انجام مىداد تا همسر رزمنده اش با خاطرى آسوده، وظیفه مقدّس جهاد را به انجام برساند.
در این مدّت، فاطمه(علیها السلام) به یارى خانواده هاى رزمندگان و شهیدان مىشتافت و با آنها اظهار همدردى مىکرد و گاهى هم، ضمن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظایف خطیرشان، به مداواى جراحت محارم خویش مىپرداخت.
در جنگ اُحد، فاطمه(علیها السلام) همراه زنان به اُحد (در شش کیلومترى مدینه) رفت.
در این نبرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به شدّت زخمى شد و على(علیه السلام) نیز جراحاتى برداشت.
فاطمه(علیها السلام)خون را از چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مىشست و على(صلى الله علیه وآله وسلم) با سپر خود آب مىریخت.
هنگامى که فاطمه(علیها السلام) مشاهده کرد که خون بند نمىآید، قطعه حصیرى را سوزانید و خاکستر آن را بر زخم پاشید تا خون بند آمد.
آن روز پیامبر و على، شمشیرهاى خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشوید.
در نبرد احد، حمزه سیّدالشهدا، عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به شهادت رسید.
پس از نبرد، ?صفیّه? خواهر حمزه به اتّفاق فاطمه(علیها السلام) کنار پیکر مثله شده قرار گرفت و شروع به گریستن کرد، فاطمه(علیها السلام) نیز مىگریست و پیامبر هم با او گریه مىکرد و خطاب به حمزه مىفرمود: هیچ مصیبتى مثل مصیبت تو به من نرسیده است.
آن گاه خطاب به صفیّه و فاطمه فرمود: مژده باد که هم اکنون جبرئیل به من خبر داد که در آسمانهاى هفتگانه، حمزه شیر خدا و شیر رسول خداست.
پس از نبرد اُحد، فاطمه زهرا(علیها السلام) تا زنده بود، هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مىرفت.
در نبرد خندق، فاطمه زهرا(علیها السلام) نانى را براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) برد، پیامبر پرسید: این چیست؟ فاطمه(علیها السلام) پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا این که برایتان آوردم.پیامبر فرمود: این اوّلین غذایى است که پس از سه روز در دهان مىگذارم.
در نبرد موته، جعفربن ابیطالب به شهادت رسید و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به خانه وى رفت و همسر و فرزندانش را دلدارى داد و از آنجا به خانه فاطمه(علیها السلام)رفت.فاطمه مىگریست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: بر مثل جعفر باید گریه کنندگان بگریند.
سپس رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: براى خانواده جعفر غذایى تهیّه کنید، زیرا امروز آنها خود را فراموش کرده اند.
فاطمه زهرا(علیها السلام) در فتح مکّه نیز حضور داشت.
?امّ هانى?، خواهر على(علیه السلام)گوید: در روز فتح مکّه دو نفر از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و هنوز آنها در خانه ام بودند که ناگهان برادرم على(علیه السلام)، در حالى که سواره و زرهپوش بود، پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید.
میان او و ایشان ایستادم و گفتم: اگر بخواهى آن دو را بکشى، باید مرا هم پیش از آنها بکشى! على(علیه السلام) بیرون رفت، در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد.
من خود را به خیمه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم، ولى فاطمه را دیدم و ماجرا را برایش گفتم.
دیدم فاطمه از همسر خود قاطعتر است.
او با تعجّب گفت: تو هم باید مشرکان را پناه دهى؟ در این هنگام رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید و از حضرتش براى آن دو امان طلبیدم.
پیامبر به آنان امان داد، سپس به فاطمه فرمود که براى او آب فراهم کند تا شستشو نماید.
هنگامى که هند، همسر ابوسفیان، و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رسیدند، فاطمه(علیها السلام)، همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و گروهى از زنان عبدالمطّلب حضور داشتند.
در ماه رمضان سال دهم هجرى، على(علیه السلام) از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) براى یک مأموریّت مهّم رزمى، تبلیغى و به فرماندهى سیصد سواره نظام به یمن، که در قلمرو حاکمیّت پیامبر بود، اعزام شد.مأموریّت با موفقیّت کامل انجام گرفت و عدّه زیادى نیز به اسلام گرویدند.
على(علیه السلام) طىّ نامه اى گزارش کار خود را از یمن براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرستاد.
پیامبر در پاسخ على(علیه السلام) امر فرمود که براى انجام مراسم حجّ، به موقع خود را به مکّه رسانَد، و پیک با این پیام به سوى على(علیه السلام) باز گشت.
پیامبر در ماه ذیقعده آن سال به مردم مدینه و قبایل مجاور اعلام کرد که قصد دارد حجّ را به جاى آورد و بدین ترتیب، عدّه زیادى براى سفر حجّ مهیّا شدند.
آن حضرت در روز 25 ذیقعده سال دهم هجرى قمرى از مدینه حرکت نمود و در ذوالحلیفه احرام بست.
همه همسران پیامبر نیز در این سفر همراه شدند، آنها به هودج ها سوار بودند، فاطمه(علیها السلام) نیز با آنان بود و در این سفر عبادى، مناسک حجّ را به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)انجام مىداد.
على(علیه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموریت، در ایّام حجّ به مکّه رسید و در آنجا همسرش فاطمه زهرا(علیها السلام) را دید.
پس از مراسم با شکوه حجّةالوداع، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، هنگام بازگشت به مدینه در غدیرخم، در یک اجتماع صدهزار نفرى، على(علیه السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشینى خود منصوب نمود.
با توجّه به حضور فاطمه زهرا(علیها السلام) در حجّةالوداع با اطمینان مىتوان گفت که آن حضرت در مراسم با شکوه غدیرخم حضور داشته است.
بیمارى رسول خدا در روزهاى آخر عمرش شدّت یافت.
فاطمه(علیها السلام) در کنار بستر پیامبر، چهره نورانى و ملکوتى پدر را مىنگریست که از شدّت تب عرق مىریخت.
فاطمه در حالى که به پدر نگاه مىکرد به گریه افتاد، پیامبر نتوانست ناآرامى دخترش را تحمّل کند، در گوش او سخنى گفت که فاطمه آرام شد و لبخند زد.
لبخند زهرا(علیها السلام) در آن حال شگفت آور بود.
از او سؤال کردند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)چه رازى را به او فرمود؟ پاسخ داد: تا پدرم زنده است رازش را فاش نمىکنم.
پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) راز آشکار شد.
فاطمه گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستین کس از اهل بیت من هستى که به من ملحق مىشوى، و از این رو شاد شدم.
در میان سخنان اندکى که از دختر گرامى رسول خدا در مجامع روایى فریقین نقل شده، چهل حدیث را، که هر یک درسى از فضیلت و فهم دین و حیا و دعوت به توحید است، برگزیدم، تا دل هاى حقجویان و جویندگان معارف خاندان نبوى و علوى بدان روشنى یابد و با الهام از این کلمات نورانى، چراغ حکمت و هدایت ولایت شبستان فاطمى را به هنگام تحیّر و ضلالت، در پیش پاى خود برافروخته و فروزان بینند.
قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراءُ(علیها السلام) :
1- موقعیت اهل بیت در نزد خدا
? وَاحْمَدُوا الَّذى لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ یَبْتَغى مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ، وَ نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أَنـْبِیائِهِ.?
خدایى را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش، هر که در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله مىجوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.
2- حرمت مست کننده ها
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ لى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): یا حَبیبَةَ أَبیها کُلُّ مُسْکِر حَرامٌ، و کُلُّ مُسْکِر خَمْرٌ.
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من فرمود:اى دوستِ پدر! هر مست کننده اى حرام است، و هر مست کننده اى خمر است.
3- بهترین زنان کیستند؟
قالَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَیْرٌ لِلنِّساءِ: خَیْرٌ لَهُنَّ أَنْ لایَرینَ الرِّجالَ، وَ لا یَرَوْ نَهُنَّ.
حضرت در وصف این که بهترین چیز براى زنان چیست، فرموده اند: این که زنان، مردان را نبینند، و مردان هم زنان را نبینند.
4- نتیجه عبادت خالص
عَنْ فاطِمَةَالزَّهْراءِ(علیها السلام) :? مَنْ أَصْعَدَ إِلَىاللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ أَهْبَطَ اللّهُ إِلَیْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.?
هر که عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد، خداوند متعال برترین بهره و سودش را به سوى او پایین فرستد.
5- فاطمه در مقام شکوه از دو خلیفه
?قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراءُ(علیها السلام) لِلاَْوَّلَیْنِ:أَرَأَیْتُکُما إِنْ حَدَّثْتُکُما عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): تَعْرِفانِهِ وَ تَفْعَلانِ بِهِ؟ قالا نَعَمْ. فَقالَتْ: نَشَدْتُکُمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ اللّهِ یَقُولُ:?رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضاىَ، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتى فَقَدْ أَحَبَّنى، وَ مَنْ أَرْضى فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانى، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنى?؟ قالا نَعَمْ، سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)، فَقالَتْ: فَإِنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ أَنَّکُما أَسْخَطْتُمانى وَ ما أَرْضَیْتُمانى وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِىَّ لاََشْکُوَنَّکُما إِلَیْهِ.?
حضرت زهرا(علیها السلام) خطاب به خلیفه اوّل و دوّم فرمود:آیا اگر حدیثى را از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کنم به آن عمل خواهید کرد؟ گفتند: آرى.
فرمودند: شما را به خدا آیا نشنیده اید که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده اند:?خشنودى فاطمه خشنودى من، و خشم فاطمه خشم من است، هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته، و هر که فاطمه را خشمگین نماید مرا خشمگین نمود هاست?؟ گفتند: آرى، چنین حدیثى را از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدهایم.
فرمود: من هم خدا و فرشتگان را گواه مىگیرم که شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید، و چون پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را ملاقات نمایم حتماً از شما به او شکایت خواهم نمود.
6- بدترین امّت
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)، شِرارُ أُمَّتى الَّذینَ غَذُّوا بِالنَّعِیم، الَّذینَ یَأکُلُونَ أَلْوانَ الطَّعامِ، وَ یَلْبَسُونَ أَلوانَ الثِّیابِ وَ یَتَشَدَّقُونَ فِى الْکَلامِ.
بدترین امّت من کسانى هستند که: از انواع نعمتها تغذیه مىکنند و خوراکى هاى رنگارنگ مىخورند، و لباسهاى گوناگون مىپوشند، و هر چه بخواهند مىگویند.
7- نزدیکترین اوقات زن به خدا
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: سَأَلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)أَصْحابَهُ عَنِ الْمَرْأَةِ ماهِىَ؟ قالُوا: عَوْرَةٌ، قالَ: فَمَتى تَکُونُ أَدْنى مِنْ رَبِّها؟ فَلَمْ یَدْرُوا.
فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) ذلِکَ قالَتْ: أَدْنى ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها.
فَقالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از اصحابش پرسید: زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
فرمود: زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
چون این سخن به گوش فاطمه(علیها السلام)رسید، فرمود: نزدیکترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است که در کُنج خانه خود باشد.
پس از این جواب، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: حقّا که فاطمه پاره تن من است.
8- نتیجه صلوات بر زهرا(علیها السلام)
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ لى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) یا فاطِمَةُ مَنْ صَلّى عَلَیْکِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بى حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من گفت: اى فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد، خداوند او را بیامرزد و به من، در هر جاى بهشت باشم، ملحق گرداند.
9- على(علیه السلام)، رهبر و پیشوا
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: إِنَّ النَّبِىَّ(علیها السلام) قالَ:?مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَعَلِىٌّ وَلِیُّهُ، وَ مَنْ کُنْتُ إِمامَهُ فَعَلِىٌّ إِمامُهُ?.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:هر که من سرپرست اویم، پس على سرپرست اوست و هر که را من رهبر اویم، پس على رهبر اوست.
10- حجاب فاطمه
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: یا رَسُولَ اللّهِ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرانى فَأَنَا أَراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الرّیحَ.
فَقالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله): أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّى.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) همراه با مرد نابینایى به خانه فاطمه(علیها السلام) آمد، بلافاصله فاطمه(علیها السلام)خود را کام پوشاند.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: چرا خود را پوشاندى با این که او تو را نمىبیند؟ فاطمه(علیها السلام) فرمود: اى پیامبر خدا! اگر او مرا نمىبیند، من که او را مىبینم و او بوى مرا حس مىکند! پیامبر اکرم فرمود: گواهى مىدهم که تو پاره دل منى.
11- دستور العملى جامع
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قَدْ إِفْتَرَشْتُ فِراشى لِلنَّوْمِ، فقالَ: یا فاطِمَةُ لا تَنامى إلاّ وَ قَدْ عَمِلْتِ أَرْبَعَةً:خَتَمْتِ القُرآنَ، وَ جَعَلْتِ الاَْنـْبِیاءَ شُفَعائَکِ، وَ أَرْضَیْتِ الْمُؤْمِنینَ عَنْ نَفْسِکِ، وَ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ، قالَ هذا وَ أَخَذَ فِى الصَّلوةِ، فَصَبَرْتُ حَتّى أَتَمَّ صَلاتَهُ، قُلتُ: یا رَسُولَاللّهِ أَمَرْتَ بِأَرْبَعَة لا أَقْدِرُ عَلَیْها فى هذَا الْحالِ! فَتَبَسَّمَ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قال:إِذا قَرَأْتِ قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ثَلاثَ مَرّات فَکَأنَّکِ خَتَمْتِ القُرْآنَ، وَ إِذا صَلَّیْتِ عَلَىَّ وَ عَلَى الاَْنـْبِیاءِ قَبْلى کُنّا شُفَعاءَکِ یَوْمَ الْقِیمَةِ، وَ إِذا اسْتَغْفَرْتِ لِلْمُؤْمِنینَ رَضُوا کُلُّهُمْ عَنْکِ، وَ إِذا قُلْتِ: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ، فَقَدْ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ.
در وقتى که بستر خواب را گسترده بودم، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من وارد شد، فرمود:اى فاطمه! نخواب مگر آن که چهار کار را انجام دهى: قرآن را ختم کنى، و پیامبران را شفیعت گردانى، و مؤمنین را از خود راضى کنى، و حجّ و عمره اى را به جا آورى.
این را فرمود و شروع به خواندن نماز کرد، صبر کردم تا نمازش تمام شد، گفتم: یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى که بر آنها قادر نیستم! آن حضرت تبسّمى کرد و فرمود:چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است که قرآن را ختم کردهاى، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود، و چون براى مؤمنین استغفار کنى، آنان همه از تو راضى خواهند شد، و چون بگویى: سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اکبرُ، حجّ و عمره اى را انجام دادهاى.
12- رضایت شوهر
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): وَیْلٌ لاِمْرَأَة أَغْضَبَتْ زَوْجَها وَ طُوبى لاِمْرَأَة رَضِىَ عَنْها زَوْجُها.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: واى به حال زنى که شوهرش را خشمگین سازد، و خوشا به حال زنى که شوهرش از او خشنود باشد.
13- ثواب انگشتر عقیق
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): مَنْ تَخَتَّمَ بِالْعَقیقِ لَمْ یَزَلْ یَرى خَیْرًا.
کسى که انگشتر عقیق به دست کند، همیشه خیر مىبیند.
14- على(علیه السلام)، بهترین داور
قالَتْ فاطِمَةُالزَّهراءُ(علیها السلام) عَنْ أَبیها(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ: إِنَّ نَفَرًا مِنَ الْمَلائِکَةِ تَشاجَرُوا فى شَىْء فَسَأَلُوا حَکَمًا مِنَ الاْدَمِیّینَ، فَأَوْحَى اللّهُ تَعالى إلَیْهِمْ أَنْ تَخَیَّرُوا، فَاخْتارُوا عَلِىَّ بْنَ أَبیطالب.
گروهى از فرشتگان درباره چیزى با یکدیگر مشاجره نمودند، حاکم و داورى را از بنىآدم تقاضا کردند، خداوند متعال به آنها وحى فرمود که خودتان انتخاب کنید و آنان على ابن ابیطالب(علیه السلام) را برگزیدند.
15- زنان دوزخى
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) ... یا بِنْتى أَمَّا الْمُعَلَّقَةُ بِشَعْرِها فَإِنَّها کانَتْ لا تُغَطّى شَعْرَها مِنَ الرِّجالِ، وَ أَمـَّا الْمُعَلَّقَةُ بِلِسانِها فَإِنَّها کانَتْ تُؤْذى زَوْجَها،... وَ أَمَّا الَّتى کانَ رَأْسُها رَأْسَ خِنْزیر، وَ بَدَنُها بَدَنَ الْحِمارِ فَإِنَّها کانَتْ نَمّامَةً کَذّابَةً.
وَ أَمَّا الَّتى کانَتْ عَلى صُورَةِ الکَلْبِ فَإِنَّها کانَتْ قینَةً نَوّاحَةً حاسِدَةً.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) (درباره مشاهدات خود از عذاب دوزخیان در شب معراج) فرمود: دخترم! امّا زنى که به مویش آویخته شده بود ، کسى بود که مویش را از مردان نمىپوشانید، و آن که به زبانش آویزان بود، زنى بود که شوهرش را آزار مىداد... و آن که سرش سرِ خوک و بدنش بدنِ الاغ بود، زنى بود که سخنچین و دروغگو بود، و آن که صورتش به شکل سگ بود، زنى بود که آواز مىخواند و نوحه سرایى مىکرد و حسد مىورزید.
16- شرایط روزه دار
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: ما یَصْنَعُ الصّائِمُ بِصِیام إِذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.
روزه دار چون زبانش و گوشش و چشمش و اعضایش را [از حرام ]نگه ندارد، روزه دار نیست.
17- داناترین و نخستین مسلمان
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ لى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): زَوْجُکِ أَعْلَمُ النّاسِ عِلْمًا، وَ أَوَّلُهُمْ سِلْمًا، وَ أَفْضَلُهُمْ حِلْمًا.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من فرمودند: شوهر تو در دانش، داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردبارى، برترین مردم است.
18- کمک به ذرارى پیامبر
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم): أَیُّما رَجُل صَنَعَ إِلى رَجُل مِنْ وُلْدى صَنیعَةً فَلَمْ یُکافِئْهُ عَلَیْها، فَأَنَا الْمُکافِئُ لَهُ عَلَیْها.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کسى براى فردى از فرزندان من کارى انجام دهد و بر آن کار پاداشى نگیرد، من پاداش دهنده او خواهم بود.
19- على و شیعیان
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: إِنَّ أَبى(صلى الله علیه وآله وسلم) نَظَرَ إِلى عَلِىٍّ(علیه السلام) وَ قالَ: هذا وَ شیعَتُهُ فِى الْجَنَّةِ.
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) نگریست و فرمود: این شخص و پیروانش در بهشت اند.
20- شیعه على در قیامت
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: إِنَّ رَسُولَاللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ لِعَلِىٍّ(علیه السلام) : یا أَبَاالْحَسَنِ أَما إِنَّکَ وَ شیعَتُکَ فِى الْجَنَّةِ.
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمود: اى اباالحسن! آگاه باش که تو و پیروانت در بهشت هستید.
21- قرآن و عترت در آخرین سخن پیامبر
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: سَمِعْتُ أَبى رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) فى مَرَضِهِ الَّتى قُبِضَ فیهِ یَقُولُ ـ و قَدِ امْتَلاََتِ الْحُجْرَةُ مِنْ أَصْحابِهِ ـ أَیُّهَا النّاسُ یُوشِکُ أَنْ أُقْبَضَ قَبْضًا یَسیرًا، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمُ الْقَوْلَ مَعْذِرَةً إِلَیْکُمْ، أَلا إِنّى مُخَلِّفٌ فیکُم کِتابَ رَبّى عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى أَهْلَ بَیْتى.
ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِىٍّ فقالَ: هذا عَلِىٌّ مَع الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِىٍّ لا یَفْتَرِقانِ حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَأَسْئَلُکُمْ مَا تَخْلُفُونى فیهِما.
از پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در هنگام مرضى که به سبب آن از دنیا رفت ـ و در حالى که خانه، مملوّ از اصحاب بود ـ شنیدم که فرمود:اى مردم! نزدیک است که به آسانى از میان شما رخت بربندم، و به تحقیق سخنى که عذر را بر شما تمام کند پیش فرستادم.
بدانید که من در میان شما، کتاب پروردگارم و عترتم، اهل بیتم را بر جاى مىگذارم.
آن گاه دست على را گرفت و فرمود : این على با قرآن است و قرآن با على است، از هم جدا نمىشوند تا هر دو در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
من در قیامت از شما از آنچه درباره این دو پس از من انجام دهید، خواهم پرسید.
22- شستن دستها
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)، لا یَلُومَنَّ إِلاّ نَفْسَهُ مَنْ باتَ وَ فى یَدِهِ غَمَرٌ.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: سرزنش نکند جز خود را، کسى که شب کند، در حالى که دستش چرب و بدبو باشد.
23- نتیجه گشاده رویى
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: أَلْبِشْرُ فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبِهِ الْجَنَّةَ.
گشاده رویى در چهره مؤمن براى صاحبش، بهشت را سبب مىشود.
24- رنج خانه دارى
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: یا رَسُولَ اللّهِ لَقَدْ مَجَلَتْ یَداىَ مِنَ الرَّحى، أَطْحَنُ مَرَّةً، وَ أَعْجَنُ مَرَّةً.
اى رسول خدا! دو دستم از سنگ آسیا پینه بسته، یک بار آرد مىکنم و یک بار خمیر مىسازم.
25- زیان بخل
? عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): إِیّاکِ وَ الْبُخْلَ، فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا تَکُونُ فى کَریم. إِیّاکِ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّهُ شَجَرَةٌ فِى النّارِ، وَ أَغْصانُها فِى الدُّنْیا، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْ أَغْصانِها أَدْخَلَهُ النّارَ.?
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: از بخل ورزیدن بپرهیز، زیرا که بخل آفتى است که در شخص بزرگوار نیست.
از بخل بپرهیز، زیرا که آن درختىاست در آتش دوزخ که شاخه هایش در دنیاست، هر که به شاخه اى از شاخه هایش درآویزد، داخل جهنّمش گردانَد.
26- نتیجه سخاوت
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ لى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): وَ عَلَیْکِ بِالسَّخاءِ، فَإِنَّ السَّخاءَ شَجَرَةٌ مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ، أَغْصانُها مُتَدَلِیَّةٌ إِلَى الاَْرْضِ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْها غُصْنًا قادَهُ ذلِکَ الْغُصْنُ إِلَى الْجَنَّةِ.?
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به من گفت: بر تو باد سخاوت ورزیدن، زیرا که سخاوت درختى از درختان بهشت است که شاخه هایش به زمین آویخته است، هر که شاخه اى از آن را بگیرد، او را به سوى بهشت مىکشاند.
27- نتیجه سلام و تحیّت بر رسول خدا و دخترش زهرا
? عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ لی أَبى وَ هُوَ ذاحَىٍّ: مَنْ سَلَّمَ عَلَىَّ وَ عَلَیْکِ ثَلاثَةَ أَیّام فَلَهُ الْجَنَّةُ.?
پدرم در زمان حیاتش به من فرمود:هر که بر من و تو تا سه روز تحیّت و سلام بفرستد، بهشت بر او واجب گردد.
28- خنده اسرار آمیز
?لَمّا مَرِضَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) دَعَا ابْنَتَهُ فاطِمَةَ فَسارَّها، فَبَکَتْ، ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَتْ، فَسَأَلْتُها عَنْ ذلِکَ، فَقالَتْ: أَمّا حَینَ بَکَیْتُ فَإِنَّهُ أَخْبَرَنى أَنَّهُ مَیِّتٌ، فَبَکَیْتُ، ثُمَّ أَخْبَرَنى أَنّى أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقًا بِهِ فَضَحِکْتُ.?
هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مریض شد، دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت.
فاطمه(علیها السلام) گریه کرد، مجدّداً رسول خدا با او نجوا کرد، فاطمه(علیها السلام) خندید.
عایشه گوید: در این باره از حضرت زهرا(علیها السلام) پرسیدم، فرمود: چون پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مرگش را به من خبر داد، گریستم، پس از گریه ام به من خبر داد که نخستین کسى که او را ملاقات کند من هستم، در نتیجه خندیدم.
29- پیامبر، پدر فرزندان زهرا
?عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ ذُرِّیَّةَ کُلِّ بَنى أُمٍّ عَصَبَةً یَنْتَمُونَ إِلَیْها إِلاّ وُلْدَ فاطِمَةَ(علیها السلام)فَأَنـَا وَلیُّهُمْ وَ أَنـَا عَصَبَتُهُمْ.?
فاطمه(علیها السلام) از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کرده که فرمود:همانا خداوند عَزَّ وَ جَلَّ ذرّیّه هر یک از فرزندان مادرى را سبب ارتباط و خویشاوندى قرار داده که به وسیله آن ذرّیّه به او منسوب مىشوند، مگر فرزندان فاطمه(علیها السلام)که من سرپرست و خویشاوند آنها هستم [و به من منسوب مىشوند].
30- خوشبخت واقعى
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): هذا جَبْرَئیلُ(علیه السلام)یُخْبِرُنى: إِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ، مَنْ أَحَبَّ عَلِیًّا فى حَیاتى وَ بَعْدَ وَفاتى.?
فاطمه(علیها السلام) از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کرده که فرمود: این جبرئیل(علیه السلام)است که مرا خبر مىدهد: همانا خوشبخت، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعى، کسى است که على را، در زندگىام و پس از مرگم، دوست داشته باشد.
31- پیامبر در جمع اهل بیت
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: دَخَلْتُ عَلى رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) فَبَسَطَ ثَوْبًا وَ قالَ لی: إِجْلِسی عَلَیْهِ، ثُمَّ دَخَلَ الْحَسَنُ فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَها، ثُمَّ دَخَلَ الحُسَیْنُ فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَهُما، ثُمَّ دَخَلَ عَلِىٌّ(علیه السلام) فَقالَ لَهُ: إِجْلِسْ مَعَهُمْ، ثُمَّ أَخَذَ بِمَجامِعِ الثَّوْبِ فَضَمَّهُ عَلَیْنا ثُمَّ قالَ: أَلّلهُمَّ هُمْ مِنّى وَ أَنَا مِنْهُمْ أَلّلهُمَّ ارْضِ عَنْهُمْ کَما أَنّى عَنْهُمْ راض.?
بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شدم، جامه اى را گستراند و فرمود: بنشین، در این وقت حسن(علیه السلام) آمد، فرمود: نزد مادرت بنشین، بعداً حسین(علیه السلام)آمد. فرمود: با اینها بنشین. پس على(علیه السلام)آمد. فرمود: تو نیز با اینان بنشین، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت. فرمود: خدایا! اینها از من اند و من از اینهایم، خدایا! از اینان راضى باش، همان طور که من از اینها راضىام.
32- دعاى پیامبر در وقت ورود و خروج از مسجد
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: کانَ النَّبِىُّ إِذا دَخَلَ الْمَسْجِدَ یَقُول: ?بِسْمِ اللّهِ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اغْفِرْ ذُنُوبى وَ افْتَحْ لى أَبْوابَ رَحْمَتِکَ?.
وَ إِذا خـَرَجَ یَقـُولُ: ?بِسْـم اللّـهِ، أَللّهُمَّ صَـلِّ عَلى مُحَمَّد وَاغْفِرْ ذُنُوبى وَ افْتَحْ لى أَبْوابَ فَضْلِکَ?.
فاطمه(علیها السلام) فرموده است: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چون داخل مسجد مىشد مىفرمود: ?به نام خدا، خدایا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بیامرز و درهاى رحمتت را برایم باز کن!? و چون خارج مىشد مىفرمود: ?به نام خدا، خدایا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بیامرز و درهاى بخششت را برایم باز کن!?
33- سحر خیزى
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: مَرَّ بى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ أَنـَا مُضْطَجَعَةٌ مُتَصَبَّحَةٌ فَحَرَّکَنى بِرِجْلِهِ وَ قالَ یا بُنَیَّةُ قُومى فَاشْهَدى رِزْقَ رَبِّکِ وَ لا تَکُونى مِنَ الْغافِلینَ، فَإِنَّ اللّهَ یُقَسِّمُ أَرْزاقَ النّاسِ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ.?
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من گذشت، در حالى که در خواب صبحگاهى بودم، مرا با پایش تکان داد و فرمود: دخترم! برخیز شاهد رزق و روزى پروردگارت باش و از غافلان مباش، زیرا که خداوند روزى هاى مردم را بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسیم مىکند.
34- مریض در پناه خدا
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): إِذا مَرِضَ الْعَبْدُ أَوْحَى اللّهُ إِلى مَلائِکَتِهِ أَنِ ارْفَعُوا عَنْ عَبْدِىَ الْقَلَمَ مادامَ فى وَثاقى، فَإِنّى أَنـَا حَبَسْتُهُ حَتّى أَقْبَضَهُ أَوْ أُخَلِّىَ سَبیلَهُ. کانَ أَبى یَقُولُ: أَوْحَى اللّهُ إِلى مَلائِکَتِهِ أُکْتُبُوا لِعَبْدى أَجْرَ ما کانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ.?
فاطمه(علیها السلام) فرموده است: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: چون بنده خدا بیمار گردد، خداوند به فرشتگانش وحى مىکند: قلم تکلیف را از بنده ام ـ تا وقتى که در عهد و پیمان من است ـ بردارید، زیرا خودم او را بازداشت نموده تا جانش را بگیرم یا آزادش گذارم. پدرم مىفرمود: خداوند به فرشتگانش وحى فرستاد که براى بنده بیمارم پاداش کارهایى را که در وقت سلامتش انجام مىداد، بنویسید.
35- نرمخویى در مقابل دیگران و احترام به زنان
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم): خِیارُکُمْ أَلْیَنُکُمْ مَناکِبَهُ وَ أَکْرَمُهُمْ لِنِسائِهِمْ.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: بهترین شما نرمخوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است.
36- پاداش آزادى بردگان
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً مُؤْمِنَةً کانَ لَهُ بِکُلِّ عُضْو مِنْها فَکاکُ عُضْو مِنَ النّارِ.?
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :هر که بنده مؤمنى را آزاد کند، به اِزاى هر عضوى از آن بنده، عضوى از او از آتش جهنّم آزاد گردد.
37- زمان استجابت دعا
?عَنْ أَبیها رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَتْ: قالَ: إِنَّ فِى الْجُمُعَةِ لَساعَةً لا یُوافِقُها عَبْدٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللّهَ تَعالى فیها خَیْرًا إِلاّ أَعْطاهُ إِیّاهُ، إِذا تَدَلّى نِصْفُ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ.?
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : در روز جمعه ساعتى است که بنده مسلمان در آن وقت چیزى از خدا نخواهد مگر آن که خداوند به او عطا گرداند، و آن وقتى است که نیمه خورشید به سوى مغرب نزدیک گردد.
38- سستى در نماز
?عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: سَأَلْتُ أَبى رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) لِمَنْ تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ.
قال(صلى الله علیه وآله وسلم): مَنْ تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ إِبْتَلاهُ اللّهُ بِخَمْسَ عَشَرَةَ خَصْلَةً:یَرْفَعُ اللّهُ الْبَرَکَةَ مِنْ عُمْرِهِ، وَ یَرْفَعُ اللّهُ الْبَرَکَةَ مِنْ رِزْقِهِ، وَ یَمْحُوا اللّهُ عَزَّوَجَلَّ سیماءَ الصّالِحینَ مِنْ وَجْهِهِ، وَکُلُّ عَمَل یَعْمَلُهُ لا یُوجَرُ عَلَیْهِ، وَ لا یَرْتَفِعُ دُعاؤُهُ إِلىَ السَّماءِ، وَ لَیْسَ لَهُ حَظٌّ فى دُعاءِ الصّالِحینَ، وَ أَنّهُ یَمُوتُ ذَلیلاً، وَ یَمُوتُ جائِعًا، وَ یَمُوتُ عَطْشانًا، فَلَوْ سُقِىَ مِنْ أَنْهارِ الدُّنْیا لَمْ یُرْوَ عَطَشُهُ، وَ یُوَکِّلُ اللّهُ مَلَکًا یَزْعَجُهُ فى قَبْرِهِ، وَ یَضیقُ عَلَیْهِ قَبْرُهُ وَ تَکُونُ الظُّلْمَةُ فى قَبْرِهِ، وَ یُوَکِّلُ اللّهُ بِهِ مَلَکًا یَسْحَبُهُ عَلى وَجْهِهِ، وَ الْخَلائِقُ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ، وَ یُحاسَبُ حِسابًا شَدیدًا، وَ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ لا یُزَکّیهِ وَ لَهُ عَذابٌ أَلیمٌ.?
از پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)درباره مردان و زنانى که در نمازشان سستى و سهل انگارى مىکنند، پرسیدم.
آن حضرت فرمودند: هر زن و مردى که در امر نماز، سستى و سهل انگارى داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مىگرداند:1ـ خداوند، برکت را از عمرش مىگیرد،2ـ خداوند، برکت را از رزق و روزىاش مىگیرد،3ـ خداوند، سیماى صالحین را از چهره اش محو مىکند،4ـ هر کارى که بکند بدون پاداش خواهد ماند،5ـ دعایش مستجاب نخواهد شد،6ـ برایش بهره اى از دعاى صالحین نخواهد بود،7ـ ذلیل خواهد مُرد،8ـ گرسنه جان خواهد داد،9ـ تشنه کام خواهد مرد، به طورى که اگر با همه نهرهاى دنیا آبش دهند، تشنگىاش برطرف نخواهد شد،10ـ خداوند، فرشته اى را برمىگزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد،11ـ قبرش را تنگ گرداند،12ـ قبرش تاریک باشد،13ـ خداوند فرشته اى را برمىگزیند تا او را به صورتش به زمین کشد، در حالى که خلایق به او بنگرند،14ـ به سختى مورد محاسبه قرار گیرد،15ـ و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابى دردناک باشد.
39- شکست ظالم
? عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم): مَا الْتَقى جُنْدانِ ظالِمانِ إِلاّ تَخَلَّى اللّهُ مِنْهُما، فَلَمْ یُبالِ أَیُّهُما غَلَبَ، وَ مَا الْتَقى جُنْدانِ ظالِمانِ إِلاّ کانَتِ الدّائِرَةُ عَلى أَعْتاهُما.?
فاطمه(علیها السلام) فرمود: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: دو سپاه ستمگر به هم نرسند، مگر آن که خداوند آن دو را به حال خود واگذارد، و باکى نداشته باشد که کدام یک پیروز گردد.
و دو سپاه ستمگر به هم نرسند، مگر آن که هزیمت و شکست از آنِ سپاه ظالمتر باشد.
40- بخشى از خطبه زهرا(علیها السلام)
قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهراءُ(علیها السلام) فى خُطْبَتِهَا المَعْرُوفَةُ:حضرت زهرا(علیها السلام) در آن سخنرانى معروفش در مسجد فرمود:
ـ جَعَلَ اللّهُ الاِْیمانَ تَطْهیرًا لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ : خداوند ایمان را براى تطهیر شما از شرک قرار داد،
ـ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهًا لَکُمْ مِنَ الْکِبْرِ: و نماز را براى پاک شدن شما از تکبّر،
ـ وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِى الرِّزْقِ: و زکات را براى پاک کردن جان و افزونى رزقتان،
ـ وَ الصِّیامَ تَثْبیتًا لِلاِْخْلاصِ : و روزه را براى تثبیت اخلاص،
ـ وَ الْحَجَّ تَشْییدًا لِلدّینِ : و حجّ را براى قوّت بخشیدن دین،
ـ وَ الْعَدْلَ تَنْسیفاً لِلْقُلُوبِ : و عدل را براى پیراستن دلها،
ـ وَ إِطاعَتَنا نِظامًا لِلْمِلَّةِ : و اطاعت ما را براى نظم یافتن ملّت،
ـ وَ إِمامَتَنا أَمانًا لِلْفُرْقَةِ :و امامت ما را براى در امان ماندن از تفرقه،
ـ وَ الْجِهادَ عِزًّا لِلاِْسْلامِ :و جهاد را براى عزّت اسلام،
ـ وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلىَ اسْتیجابِ الاَْجْرِ :و صبر را براى کمک در استحقاق مزد،
ـ وَ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ :و امر به معروف را براى مصلحت و منافع همگانى،
ـ وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السُّخْطِ :و نیکى کردن به پدر و مادر را سپر نگهدارى از خشم،
ـ وَ صِلَةَ الاَْرْحامِ مَنْماةً لِلْعَدَدِ : و صلهارحام را وسیله ازدیاد نفرات،
ـ وَ الْقِصاصَ حَقْنًا لِلدِّماءِ : و قصاص را وسیله حفظ خونها،
ـ وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضًا لِلْمَغْفِرَةِ : و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت قرار گرفتن،
ـ وَ تَوْفِیَةَ الْمَکاییلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییرًا لِلْبَخْسِ : و به اندازه دادن ترازو و پیمانه را براى تغییر خوى کمفروشى،
ـ وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهًا عَنِ الرِّجْسِ : و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از پلیدى،
ـ وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابًا عَنِ اللَّعْنَةِ : و دورى از تهمت را براى محفوظ ماندن از لعنت،
ـ وَ تَرْکُ السَّرِقَةِ إِیجابًا لِلْعِفَّةِ : و ترک سرقت را براى الزام به پاکدامنى،
ـ وَ حَرَّمَ الشِّرْکَ إِخْلاصًا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ : و شرک را حرام کرد براى اخلاص به پروردگارى او،
ـ فَاتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون بنابراین، از خدا آن گونه که شایسته است بترسید و نمیرید، مگر آن که مسلمان باشید،
ـ وَ أَطیعُوا اللّهَ فیما أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت کنید،
ـ فَإِنَّهُ إِنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ زیرا که ?از بندگانش، فقط آگاهان، از خدا مىترسند.? (سوره فاطر آیه 28) آوینی
- در بیستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پیامبر اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- و از رحم پاک و مطهر خدیجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى که همتاى على (ع)، سرمنشأ و ریشه سلسله امامت و ولایت، و الگوى تمامى مؤمنین و موحدین است .
در یکى از ملاقاتها که بین پیامبر و جبرئیل صورت گرفت، امین وحى الهى عرض کرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مىرساند و امر مىنماید که چهل روز از خدیجه دورى کنى! آن حضرت 40 روز به خانه خدیجه نرفت .
روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در این مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مىبرد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مىفرمودند در خانه را باز کنند تا هر که مىخواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول کند .
پس از گذشتن مدت مقرر، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند على اعلى سلام مىرساند و مىفرماید: براى تحفه و کرامت من آماده باش! آنگاه میکائیل طبقى از میوههاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پیامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زیرا خوردن این غذا بر غیر نبى خاتم (ص) روا نبود .
آنگاه پیامبر از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترین زنان جهان منعقد شد .
چون زمان ولادت فرا رسید و خدیجه درد زاییدن را احساس کرد، از زنان قریش و بنى هاشم، کسانى را طلبید تا به کمک او بیایند .
اما آنان که مىدیدند ثروتمندترین زن مکه، بلکه حجاز، به ازدواج فقیرترین مرد، آن هم مردى که سنتها را در هم مىشکند درآمده است، از او دورى کردند و پیغام دادند: تو به سخنان ما توجهى نکردى و همسر یتیم ابوطالب شدى که هیچ ثروتى ندارد؛ ما را با تو کارى نیست! خدیجه غمگین و افسرده شد! اما طولى نکشید که چهار زن داخل خانه شدند .
خدیجه ترسید، ولى یکى از آن زنان او را به آرامش دعوت کرد و گفت: نترس که ما فرستادگان خداوند هستیم و براى کمک به تو آمدهایم .
من، ساره همسر ابراهیم هستم .
این، آسیه دختر مزاحم و رفیق تو در بهشت است .
این یکى مریم، دختر عمران و آن دیگرى کلثوم، دختر موسى بن عمران است .
آنگاه یکى سمت راست، دیگرى سمت چپ، سومى مقابل خدیجه و چهارمى بالاى سر ایشان نشست و با کمک آنان، نوزاد متولد شد .
یکى از آنان نوزاد را با آب بهشتى شست و در جامهاى پیچید و او را به سخن درآورد .
نوزاد به اذن خداوند به سخن درآمد و گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و أن أبى رسول الله سیّد الأنبیاء و أن بعلى سیّد الأوصیاء و ولدى سادة الأسباط: گواهى مىدهم که هیچ معبودى غیر از خداوند نیست و پدرم، رسول خدا و سرور پیامبران است و شوهرم سرور اوصیا و جانشینان پیامبران و فرزندانم سرور فرزندان هستند .
از امام صادق- علیه السلام- روایت شده است که فاطمه زهرا (س) نزد حق تعالى نه نام دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، و زهرا .
آن حضرت در خانه نبوت و رسالت رشد و نمو کرد، از شیر طهارت نوشید و دست و بازوى پدر بزرگوار خود گردید تا جایى که به واسطه شدت غمخوارى او براى پدر، به ایشان لقب ام ابیها دادند، یعنى مادر پدرش .
پیامبر اکرم- صلى الله علیه وآله- هم با گفتار و هم با عمل مراتب فضل و کمال دختر خود را به مردم نشان مىدادند .
هرگاه از سفرى برمىگشتند، ابتدا به منزل فاطمه زهرا- علیهما السلام- وارد مىشدند و مدتى مىنشستند، سپس به منزل خود مراجعت مىنمودند .
روایاتى که در فضل آن حضرت نقل شده است، (چه در کتب اهل سنت و چه کتب امامیه) بسیار زیاد است، از جمله اینکه فرمودند: فاطمة بضعة منى؛ یؤذینى ما آذاها و یریبنى ما أرابها: فاطمه پاره تن من است؛ هر که سبب آزار او شود، مرا آزرده و هر که به او بدى رساند، به من بدى رسانده است .
و فرمودند: یا فاطمة! إن الله یغضب لغضبک و یرضى لرضاک: فاطمه جان! خداوند به خاطر خشم تو، خشمگین مىشود و به خاطر خشنودى تو، خشنود مىگردد .
همچنین در فضیلت آن حضرت، آیاتى نیز نازل شده است که مرحوم سید عبدالحسین شرفالدین آن آیات را در کتاب خود، موسوم به الکلمة الغرّاء فى تفصیل الزهراء (ع) آورده است .
حضرت فاطمه زهرا (س) بنا به روایتى در اول ذى حجه سال دوم هجرى با امیر مؤمنان، على (ع) ازدواج کردند .
گرچه افراد دیگرى نیز خواستار این ازدواج بودند، ولى پیامبر (ص) در این باره منتظر وحى الهى بودند و سرانجام به اذن پروردگار، دختر خود را به نکاح على (ع) درآوردند .
حاصل این وصلت فرخنده، دو فرزند پسر یعنى امام حسن مجتبى و امام حسین- علیهما السلام- و دو دختر به نامهاى زینب- سلام الله علیها- و ام کلثوم است .
نسل ائمه نیز از امام حسین- علیه السلام- به وجود آمدند .
زندگانى خانوادگى حضرت، با کمال توافق و مهربانى توأم بود .
کار بیرون از منزل به عهده على (ع) و کار داخل منزل به عهده حضرت زهرا (س) بود .
پس از مدتى فضه را نیز به عنوان خدمتکار به جمع خود پذیرفتند و کارهاى خانه بین آن دو نفر تقسیم شد .
بنا به سفارش پیامبر (ص)، حضرت زهرا (س) هیچگاه در خانه، از شوهر خود تقاضایى نکردند و همواره در سختیها و ناملایمات صبر و بردبارى پیشه مىکردند و هرگز از سختیهاى زندگى گله و شکایتى ابراز نداشتند .
بهیقین مىتوان گفت یکى از برجستهترین صحنههاى زندگى سیاسى - اجتماعى آن حضرت، دفاع از حریم امامت و ولایت بود .
پس از رحلت پیامبر (ص) عدهاى در محلى بنام سقیفه اجتماع کردند و ادعا کردند پیامبر رحلت کرد و براى پس از خود جانشینى باقى نگذاشت؛ لذا با ابوبکر بیعت کردند .
مهمترین مانع بر سر راه تحکیم امر بیعت، این بود که این مسأله مورد موافقت اهل بیت- علیهم السلام- نبود؛ لذا به پیشنهاد عمر بن خطاب، قنفذ را (که مردى خشن بود) به خانه على (ع) فرستادند تا از ایشان بیعت بگیرد؛ ولى آن حضرت خواسته آنان را اجابت نکرده، از منزل خارج نشدند .
عمر دستور داد تا قنفذ بدون اجازه داخل منزل شود؛ ولى این بار فاطمه زهرا (س) مانع شدند .
سپس عمر خود به منزل آمد .
بین او و فاطمه زهرا (س) سخنانى رد و بدل شد .
به دستور وى، پشت در خانه هیزم جمع کردند و تهدید کرد که اگر على (ع) خارج نشود، خانه را آتش خواهد زد .
پس از گفت و گوهایى که صورت گرفت، در خانه را آتش زده، به زور وارد شدند و حضرت على (ع) را به مسجد بردند .
بنا به نقل مورخین، در این واقعه چون در خانه را به زور باز کردند، حضرت زهرا- سلام الله علیهما- بین در و دیوار قرار گرفته، بسختى مجروح شدند و فرزندى که در شکم داشتند سقط شد و قنفذ نیز ضربهاى سخت به بازوى حضرت وارد آورد .
-- از دیگر صحنههاى مربوط به زندگى آن حضرت، مسأله غصب فدک بود .
در اوایل سال هفتم هجرى، سپاه اسلام به طرف قلعههاى خیبر که در تصرف یهودیان بود حرکت کردند و قلعهها را فتح نمودند .
اهالى یکى از قلعهها از در مصالحه برآمده و قریه فدک را که شامل زمینهایى حاصلخیز بود به پیامبر بخشیدند و جنگ پس از 25 روز پایان یافت .
پس از آن، جبرئیل این آیه را نازل کرد: و آت ذا القربى حقّه و المسکین و ابن السّبیل .
.
: به خویشاوندان او حقشان را بده همچنین به مسکین و در راه ماندگان (سوره اسراء، آیه 26( پیامبر از جبرئیل پرسیدند: ذا القربى کیست؟ پاسخ داد: ذا القربى فاطمه است و حق او فدک است .
لذا رسول اکرم (ص) فدک را به فاطمه (س) بخشید .
از سال هفتم تا یازدهم هجرى این اراضى تحت تسلط ایشان بود و درآمد سرشار آن، بین فقرا تقسیم مىشد .
پس از روى کار آمدن ابوبکر، حکومت با کمبود بودجه مواجه شد، زیرا عدهاى از پرداخت زکات خوددارى مىکردند و از طرفى درآمد فراوان فدک که به فقرا مىرسید، مىتوانست قلوب عامه را به سمت دیگرى سوق دهد .
لذا حکومت، فدک را به تصرف درآورد و به دستور ابوبکر، کارمندان منصوب از طرف حضرت زهرا (س) از آنجا اخراج شدند .
حضرت به این عمل اعتراض کردند .
ابوبکر پاسخ داد: من از پیامبر شنیدم که فرمود: نحن معاشر الأنبیاء لا نورث: ما پیامبران براى کسى میراث باقى نمىگذاریم .
این، در حالى بود که همگان مىدانستند که فدک از طریق ارث به حضرت زهرا نرسیده بود؛ بلکه پیامبر (ص) آن را در زمان حیات خود به دختر خود بخشیده بودند .
پس از این پاسخ، حضرت با دلى پرسوز و در میان گروهى از زنان بنى هاشم به مسجد آمده، پشت پرده نشستند و بشدت گریستند .
پس از لختى درنگ خطبهاى مفصل ایراد کردند که در کتب روایى آمده است .
در آن خطبه پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر (ص) و بیان ثمرات و حکمتهایى که بر جعل احکام اسلام مترتب شده است، به بیان وقایع پس از رحلت پیامبر (ص) پرداخته، خطاب به ابوبکر فرمودند: اى پسر قحافه! آیا در کتاب خدا نوشته است که تو از پدرت ارث ببرى، ولى من ارث نبرم؟ چه افتراى بزرگى! آیا عمدا عمل به کتاب خدا را ترک کردید و آن را پشت سر انداختید؟ مگر قرآن نمىگوید: و ورث سلیمان داود: سلیمان از داود ارث برد و آنجا که داستان زکریا را نقل مىکند، مگر سخن زکریا را نقل نمىکند که عرض کرد: هب لى من لدنک ولیّا یرثنى و یرث من آل یعقوب: پروردگارا به من ولیى از جانب خودت عطا کن که از من و از آل یعقوب ارث ببرد؟ و مگر نمىفرماید: بعضى از خویشاوندان (در ارث بردن) نسبت به بعضى دیگر در کتاب خدا اولویت دارند؟ و مگر نمىفرماید: خداوند شما را در مورد فرزندان سفارش مىکند که هر پسرى، دو برابر دختر ارث مىبرد؟ و مگر نمىفرماید: اگر کسى مالى از خود به جاى گذاشت، لازم است که براى پدر و مادر و خویشاوندانش به نیکى وصیت کند؛ این حق لازمى است که بر عهده پرهیزکاران است؟ شما خیال مىکنید که من از پدرم ارث نمىبرم؟ آیا پدرم از این آیات استثنا شده است و این آیات تنها مخصوص شماست؟ یا اینکه مىگویید اهل دو ملت (و دو آیین) از یکدیگر ارث نمىبرند .
مگر من و پدرم از یک ملت نیستیم؟ آیا شما خیال مىکنید به عموم و خصوص قرآن از پدر و پسر عمویم داناترید؟ اکنون شتر فدک را با افسار و جهازش بگیر که روز قیامت خود را خواهى دید و خداوند حاکم خوبى است .
.
.
آنگاه ابوبکر برخاست و گفت: .
.
.
تو اى بهترین زنان و اى دختر بهترین پیامبران، در گفتارت صادق و در عقل و خردت بر همه برترى دارى؛ کسى حق تو را از تو نمىگیرد و تو را به دروغ نسبت نمىدهد .
به خدا قسم، من از رأى رسول خدا عدول نکردم و جز به فرمان او عمل نمىکنم؛ پیشواى یک ملت هرگز به مردمش دروغ نمىگوید .
من خدا را به گواهى مىگیرم - و گواهى او کافى است - که از رسول خدا- صلى الله علیه و آله و سلم- شنیدم که مىفرمود: ما پیامبران طلا و نقره و خانه و زمین به ارث نمىگذاریم، میراث ما کتاب و حکمت و دانش و نبوت است و رزق و دارایى ما متعلق به ولى امر و حاکم پس از ماست، تا هر حکمى که خواست در مورد آن بکند .
ما آنچه را که تو مطالبه مىکنى، براى خرید اسب و سلاح مصرف کردیم تا مسلمین با آن بجنگند و با کفار جهاد کنند و با بدکاران و گردنکشان مبارزه کنند و این، به اجماع مسلمین است و همه این کار را قبول دارند .
حضرت مجددا به آیه یرثنى و یرث من آل یعقوب استناد کردند تا بفهمانند که روایت نقل شده از جانب ابوبکر، مخالف نص صریح قرآن است و مردود مىباشد .
آنگاه مردم را بخاطر سکوتشان نکوهش کرده، با ناراحتى مجلس را ترک کردند .
پس از مراجعت به منزل، على (ع) ایشان را به صبر، آرامش دعوت نمودند .
در کتب روایى آمده است که فاطمه زهرا (س) تا آخر عمر با ابوبکر تکلم نکرد و از او خشمگین بود .
در مورد وفات فاطمه زهرا (س)، در تاریخ آمده است که حضرت به اسماء بنت عمیس دستور دادند تا آب حاضر کنند؛ سپس وضو ساخته، خود را خوشبو نمودند و جامههاى نو پوشیدند و مقدارى از کافور بهشتى را که جبرئیل در زمان حیات پدرشان، آورده بود بالاى سر خود گذاشتند؛ آنگاه پاهاى خود را به طرف قبله دراز کردند و به هیئت محتزر خوابیدند، پارچهاى روى خود کشیدند و در همان حال به رحمت ایزدى پیوستند .
بنا به وصیت آن حضرت، هیچ یک از کسانى که در غصب حق ایشان شرکت داشتند و یا به آن راضى بودند، در مراسم نماز و دفن ایشان حاضر نشدند و پیکر مطهرشان شبانه و بطور مخفى دفن شد و براى آنکه نتوانند قبر ایشان را بیابند، چند قبر ساختند تا امر مشتبه بماند؛ لذا هنوز نیز قبر آن حضرت مخفى است .
این احتمال وجود دارد که آن حضرت در قبرستان بقیع، یا در مسجد پیامبر، (بین قبر آن حضرت و منبر ایشان) و یا در خانه خودشان مدفون شده باشند .
وقتى امیر مؤمنان، على- علیه السلام- همسر خود را دفن کردند، فرمودند: السّلام علیک یا رسول الله عنّى و عن ابنتک النّازلة فى جوارک و السّریعة اللّحاق بک! (الخ): سلام بر تو اى رسول خدا .
از جانب خود و از جانب دخترت که در جوار تو آرمیده .
و چه زود به تو ملحق شد! یا رسول الله! در غم از دست دادن دختر برگزیدهات صبرم کم و طاقتم تمام شد، ولى پس از مصیبت از دست دادن تو، هر مصیبتى قابل تحمل مىشود! من سرت را در لحد قبرت قرار دادم و بین گردن و سینهام بودى که جان از بدنت خارج شد؛ إنّا لله و إنّا إلیه راجعون! دخترت امانتى بود که باز پس گرفته شد و گروگانى بود که به صاحبش برگردانده شد؛ اما اندوهم را پایانى نخواهد بود و شبهاى من به بیدارى خواهد گذشت تا زمان مرگم فرا رسد و خدا مرا در سرایى که تو در آنجا هستى مقیم گرداند .
بزودى دخترت به تو خبر خواهد داد که چگونه امتت دست به دست هم دادند و بر او ستم کردند؛ پس ماجرا را بطور کامل از او بپرس و جریان را از او جویا شو! .
(نهج البلاغه فیضالاسلام، کلام 193( در تاریخ وفات آن بانو اختلاف است .
مشهورترین اقوال آن است که ایشان پس از 75 روز، یا 95 روز از رحلت پیامبر- صلوات الله علیه و آله وسلم- دار فانى را وداع گفتند .
/a>آوینی
فاطمه زهراعلیهاالسلام دختر پیامبر اکرم، سیماى پرفروغ ایمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمامعیار زن مسلمان است. در فضیلت آن بانوى بزرگوار نویسندگان مذاهب اسلامى روایتها آوردهاند که هر یک بیانگر گوشهاى از عظمت روحى آن نور مبین و گوهر ثمین است. مسلمانان نیکنهاد عموما و شیعیان شیفتهجان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پیوسته در سویداى دل نهفته داشتهاند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزیده و جلوههاى این مهرورزى را با خامه اخلاص رقم زدهاند.
از جمله عالم نامور شیعه حسین بن على بن محمد بن احمد الخزاعى در تفسیر روضالجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوى، فقهى، کلامى، ادبى در فضیلتخاتون دو جهان حضرت صدیقه کبرى روایتها آورده است، همچنین ذکر و نقل روایت از امامان «امام على، امام حسن، امام حسین، علىبن الحسین، ابوجعفر محمدبن على، جعفربن محمد الصادق، علىبن موسى الرضاعلیهمالسلام» (1) در تفسیر گرانقدر کشف الاسرار و عدة الابرار بیانگر علاقه و گرایش ابوالفضل رشیدالدین میبدى به آن انوار پاک است. در این جا براى نشان دادن همآوایى مفسران شیعى و سنى در ذکر مناقب و فضایل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدى از دو تفسیر فوق ارائه مىگردد.
حضرت فاطمهعلیهاالسلام و توبه حضرت آدمعلیهالسلام
مىدانیم که اندیشه جاودانگى به قدمتحیات بشر است. نخستین وسوسه شیطان نیز از همین روزنه و بدینشکل صورت مىپذیرد که ابتدا شیطان با سوگند خود را خیرخواه آدم و حوا مىنمایاند (2) و سپس سبب نهى پروردگار را از نزدیک شدن به شجره خلد، فرشته شدن یا جاودانگى آن دو القا مىکند (3) چون آن دو مبتلا به ترک مندوب شدند توبه کردند و نداى «ربنا ظلمنا» از جان برآوردند تا رحمتحق در کسوت «کلمات» (4) و تماثیل نور متجلى شد.
در این باب صاحب تفسیر عظیم روضالجنان چنین آورده است: «چون خداى تعالى آدم را بیافرید و حیات در او آفرید... بر ساق عرش اشباحى و تماثیلى از نور دید که بر بالاى سر هر یک نوشته بود: محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسین.
آدم گفت: بار خدایا پیش از من بر صورت من خلقى آفریدى؟
گفت: نه.
گفت: اینان کهاند؟
گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتک و اگر نه ایشانندى تو را خود نیافریدى.
گفت: بار خدایا گرامى بندگانند بر تو. گفت: اى آدم این نامها یاد گیر تا در وقت درماندگى مرا به این نامها بخوانى تا فریادت رسم. آدم این نامها یاد گرفت. چون این ترک مندوب کرد و خواست تا از آن توبه کند، گفت: بار خدایا به حق محمدصلى الله علیه وآله و علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام والحسنعلیهالسلام والحسینعلیهالسلام به حق این بزرگان که توبه من قبول کنى. خداى تعالى توبه آدم قبول کرد فهذه هى الکلمات». (5)
علماى اهل سنت همانند علماى شیعه به دوستى اهلبیت مباهات کرده و در این خصوص به روایات متعدد استناد کردهاند. زمخشرى در تفسیر کشاف ذیل آیهاى که مودت ذوىالقربى را اجر رسالتشمرده، (شورى /23) حدیث مفصلى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىکند که مطلع آن چنین است: «من مات على حب آل محمد مات شهیدا». (6) از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز سؤال شد محبت چه کسانى به موجب آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى» (شورى /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بیان فرمودند: «علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام و ابناهما». (7)
حدیث کساء و حضرت فاطمهعلیهاالسلام
مراد از اهلبیت در آیه تطهیر (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در این خصوص قول پیامبر که از منابع اهل سنت نیز نقل شده است کافى است که فرمود: «این آیه درباره من و على و حسن و حسین و فاطمه نازل شده است» (8) میبدى نقل مىکند که: «ربالعالمین منت مىنهد بر مصطفى عربى که خواست ما و حکم ما آن است که اهلبیت تو پاک باشند از هر چه آلایش خلقیت است و اوساخ بشریت تا «از خانه به کدخداى ماند همه چیز». الطیبات للطیبین والطیبون للطیبات و در همان تفسیر از قول امسلمه آورده است: چون آیه تطهیر نازل شد «فارسل رسول الله الى فاطمة و على والحسن والحسین فقال هؤلاء اهل بیتى» (9) در تفسیر روضالجنان هم مىخوانیم: «رسول -علیهالسلام- حسنعلیهالسلام را بر دست راستخود نشاند و حسین را بر دست چپ و على را و فاطمه را در پیش روى، آن گه گلیمى خیبرى بر ایشان افکند و گفت: اللهم لکل نبى اهل و هؤلاء اهلى، در حال خداى تعالى این آیت فرستاد (.. انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» (10)
با وجود قدر و شان عظیم امسلمه و تایید نیکنهادى او توسط پیامبر از همراهى با پنج تن منع مىشود ولى جبرئیل با حسن قبول «انت منا» (11) با نورانیتى مضاعف به ملکوت پرواز مىنماید و در آسمانها مىنازد و فخر مىکرد و مىگفت: «من مثلى وانا فى السماء طاووس الملائکة و فى الارضمن اهل بیت محمد» یعنى چون من کیست که در آسمان رئیس فرشتگانم و در زمین از اهلبیت محمد خاتم پیغامبرانم؟» (12)
مباهله و حضرت فاطمهعلیهاالسلام
چون سران مسیحى شهر نجران از قبول حقیقتسرباز زدند و بر این پندار که عیسىعلیهالسلام فرزند خداست پاى فشردند به پیامبر اکرم وحى شد تا با آنان مباهله کند، ماجراى مباهله با حضور باشکوه پیامبر و چهار نور پاک به شرح زیر صورت پذیرفت:
«حضرت پیامبر و على و حسنین از پیش مىرفتند و فاطمه -علیهاالسلام- بر اثر ایشان مىرفت تا به صحرا شدند. ترسایان بیامدند و اسقف ایشان از پیش ایستاد. اسقف گفت: اینان کهاند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوستبر دخترش و آن زن دختر اوست و آن کودکان دخترزادگان اویند. اسقف به ترسایان نگرید و گفت: بنگرید که محمد چگونه واثق است که به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر کنید که اگر نه مکان قیصر بودى من اسلام آوردمى، رویها دیدم که اگر از خدا بخواستندى تا کوهها را از جاى برکند اجابت کردى». (13)
رشیدالدین فضلالله میبدى در ذیل آیه مبارکه: «فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءکم ونسائنا ونسائکم وانفسنا وانفسکم» (آلعمران /61) ماجراى مباهله را چنین یاد مىکند:
«آن روز که حضرت رسول اکرمصلى الله علیه وآله براى مباهله به صحرا رفتند دستحسن و حسینعلیهماالسلام را گرفته و فاطمهعلیهاالسلام و علىعلیهالسلام از پس ایشان به راه افتادند «رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلى، جبرئیل آمد و گفت: یا محمد و انا من اهلکم چه باشد یا محمد اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیتخویش آرى؟ رسولصلى الله علیه وآله گفت: یا جبرئیل و انت منا.» (14)
پیوند ملکوتى
ازدواج سیده عالم یعنى پیوند نور با نور و انتقال زهره زهراعلیهاالسلام از بیت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاک یازده گوهر تابناک برج امامتبود که باشکوهى الهى در زمین و شورى ملکوتى در آسمان برگزار گردید. در فضیلتحضرت علىعلیهالسلام بر دیگر خواستگاران فاطمهعلیهاالسلام پیامبر اکرم فرمود: «لولا على لم یکن لفاطمة کفو». (15)
پیام ملکوتى همسرى حضرت على و فاطمه را فرشتهاى شگرف به نام محمود به رسول اکرم رسانید. پیامبر پرسید: «یا محمود چه کار را آمدهاى؟ گفت: جئتک لتزویج النور من النور. آمدهام تا نور را به نور دهى. گفتم: آن نور کدام است که او را به نور دهم. گفت: تزویج فاطمة من على فاطمهعلیهاالسلام را به علىعلیهالسلام دهى که خداى تعالى این عقد را در آسمان ببست.» (16)
آن گاه فرمان آمد، اى مقربان درگاه اى خاصگیان پادشاه سوره «هل اتى على الانسان» برخوانید. ایشان همه به آوازى دلرباى و الحان طربفزاى سوره «هل اتى» خواندن گرفتند و درخت طوبى بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حلهها باریدن گرفت.» (17)
روز بعد از ازدواج وقتى زنان قریش براى تهنیت آمدند حضرت فاطمه جامهاى فاخر بر تن داشت که آنان متحیر بماندند گفتند: «یا فاطمه این حله از کجا آوردى که همانا در دنیا نباشد و ما ندیدیم و نشنیده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست.» (18)
رشیدالدین فضلالله میبدى در پیوند همسرى حضرت علىعلیهالسلام با حضرت فاطمهعلیهاالسلام سخنان زیر را نیز مىافزاید: فرشتهاى فصیح به نام راحیل بر منبرى سپید برآمد و خداى را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بىواسطه ندا کرد که: اى جبرئیل و اى میکائیل شما دو گواه باشید که من فاطمه زهراعلیهاالسلام را به زنى به على مرتضى دادم.» (19) چون فرشته این بشارت را به حبیب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روى به علىعلیهالسلام کردند و فرمودند: «یا على چنین حکمى در آسمان رفت اکنون من فاطمهعلیهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم کاوین به زنى به تو دادم.» (21)
حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام سیدة النساء العالمین
حضرت زهراى مرضیه در خانه نبوت و مرکز وحى تربیتشد پدرى چون پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، همسرى چون على مرتضى، و فرزندانى چون حسنین داشت. روزى زنان قریش با همسران رسولصلى الله علیه وآله از حسب و نسب خویش و مفاخرت قوم خود سخن مىگفتند. چون فاطمهعلیهاالسلام وارد جمع شد همه ساکتشدند یکى از ایشان گفت: «چرا حدیث رها کردى؟ گفتند: براى آن که در پیش او حدیثحسب و نسب کردن محال باشد، دیگرى گفت: ما بالکم یا بنىهاشم... چیست اى بنىهاشم که همه سیادت جمع کردى خود را و گوى سیادت از همه عالم بربودى، اما پدرت سید ولد آدم است. و اما تو سیده زنان جهانى. اما شوهرت سید عرب است و اما فرزندانتسیدان جوانان بهشتند و اما متحمزه سید شهیدان است.» (22) بدینجهت پارهاى از مفسران آیه «نسبا و صهرا» را در شان حضرت علىعلیهالسلام دانستهاند که امیرالمؤمنین جامع سبب و نسب بود «و هیچ کس را از صحابه این هر دو بیک جاى نبود.» (23)
حضرت محمدصلى الله علیه وآله و فاطمهعلیهاالسلام
از سخنان و شیوه رفتار پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله با فاطمه زهراى مرضیهعلیهاالسلام پى مىبریم که علاوه بر محبت فطرى پدر و فرزندى، ملکات انسانى و فضایل معنوى، دیندارى و پارسایى امالائمه حضرت فاطمهعلیهاالسلام موجب اصلى جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت کفو ولایت و مصداق روشن: «انا اعطیناک الکوثر». روایات متعددى نقل کردهاند که در این جا به ذکر چند نمونه از تفسیر روضالجنان (ابوالفتوح رازى) و تفسیر کشفالاسرار میبدى اکتفا مىشود.
1 - حضرت فاطمه مادر امامان
در خبر است که رسول شبى به نزدیک خدیجهعلیهاالسلام بود و او سخن مىگفت: رسول گفت: یا خدیجه من تکلمین؟ با کى سخن مىگویى؟ گفت: اى رسولالله با این جنین که در شکم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را که جبرئیل مرا بشارت داد که مادینه است و مادر امامان است.»
2 - خانه فاطمهعلیهاالسلام
اتاقى گلین و کوچک با معنویتى بىکرانه است که تجلیگاه نور الهى و مصداق بارز آیت قرآنى «فى بیوت اذن الله» است. «یک روز رسول -علیهالسلام- این آیت مىخواند مردى برخاست و گفت: این خانهها کدام است؟ گفت: بیوت الانبیاء، خانههاى پیغامبران است. ابوبکر برخاست و گفت: یا رسولالله خانه فاطمه و على از این جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ایشان فاضلترین خانههاى ایشان است.» (25)
3 - محبتحضرت محمدصلى الله علیه وآله و اطاعت فاطمهعلیهاالسلام
علاقه و احترامى که رسولالله نسبتبه فاطمهعلیهاالسلام اظهار مىداشتند در تاریخ رابطه پدر و فرزندى بىنظیر است. از جمله عادتهاى پیامبر اکرم چنان بود که در ابتدا و بازگشت از سفر به دیدار فاطمهعلیهاالسلام مىرفتند، روزى پیامبر اکرم به دیدار فاطمهعلیهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراى گلیمى خیبرى آویخته بود، چون آن را دیدند، بازگشتند، فاطمهعلیهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسید؟ حضرت فرمودند: «یا فاطمه من بر عادت آنجا آمدم و لکن در سراى تو بر رسم جباران دیدم پرده فروگذاشته بازگشتم [فاطمهعلیهاالسلام] برفت پرده از در سراى دور کرد.» (26)
4 - فاطمهعلیهاالسلام و سجود پیامبرصلى الله علیه وآله
در ابتداى دعوت پیامبر اکرم به اسلام کفار دندان مبارک حضرت را شکستند و خاک و پلیدى بر او مىریختند و حضرتش را ساحر و کاهن و مجنون مىخواندند. در تفسیر آیه مبارکه «ان الذین یؤذون الله ورسوله». (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است که گفت: «دیدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده که کافرى شکنبه شتر میان دو کتف وى فروگذاشت رسول سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمه زهراعلیهاالسلام بیامد و آن از کتف وى بینداخت.» (27)
5 - فاطمه زهراعلیهاالسلام و اندوه پیامبر اکرم (ص)
آن روز که جبرئیل آیه «ان جهنم لموعدهم اجمعین» (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناک شدند و بسیار گریستند و هیچ کس از صحابه زهره نداشت که از سر آن تاثر شدید جویا شود. عبدالرحمن عوف مىدانست که رسول خدا به دیدار فاطمه آسایش مىیابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پیامبر اکرم سبب این اندوه بزرگ را بپرسد. پیامبر در جواب به فاطمهعلیهاالسلام فرمودند: چه پرسى از آنچه وهم و فهم هیچ کس بدان نرسد؟ چون حضرت اشارهاى به ابواب جهنم و چگونگى درکات دوزخ کردند «فاطمهعلیهاالسلام بیفتاد و بیهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: «الویل الویل لمن دخل النار». (28)
6 - دوستى فاطمهعلیهاالسلام
چون قریش پیمان حدیبیه را شکستند ابوسفیان را براى عذرخواهى نزد پیامبر فرستادند. او خواست از علاقه پیامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جوید این بود که به در خانه فاطمهعلیهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: «این کار بزرگتر از آن است که حدیث زنان در آن گنجد.» (29)
7 - فاطمهعلیهاالسلام و نوازش یتیم
مفسران قرآن کریم آیه «ویسئلونک عن الیتامى» (سوره بقره /55) را تاکیدى به «اصلاح کار و مال» (30) و نیکى به یتیمان دانستهاند. «روزى مهتر عالم یتیمى را دیدند که کودکان او را سرزنش مىکنند و او مىگرید و در خاک مىغلتد، چون حضرت سبب درماندگى او را پرسیدند. گفت: پدرم روز احد کشته شد، خواهرم فرمان یافت و مادرم شوهر کرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اى غلام اندوه مدار من که محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو... آن گاه مصطفى دست وى گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: یا فاطمهعلیهاالسلام این فرزند ماست و برادر تو، فاطمهعلیهاالسلام برخاست و او را بنواختخرما پیش وى بنهاد...» (31)
8 - حجاب حضرت زهراعلیهاالسلام
پوشیدگى زن از دید نامحرم یک فرمان قرآنى است. در گذشته براى بیان این مفهوم خصوصا در فقه واژه «ستر» (32) را به کار مىبردند. سعدى شاعر خوشسخن هم در معرفى زن پارسا چنین گفته است:
«چو مستور باشد زن و خوبروى به دیدار او در بهشت استشوى» (33)
و در تفسیر همچنین مىخوانیم:
«در خبر است که روزى رسول در حجره فاطمه -علیهاالسلام- بود. مردى نابیناى مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآى، او درآمد فاطمهعلیهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بیرون نیامد. رسول بر سبیل امتحان گفت: یا فاطمه چرا از او پنهان شدى و او چیزى نبیند؟ گفت: یا رسولالله اگر مرا نبیند، من او را بینم. الیس الله تعالى قال: «وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن». رسول -علیهالسلام- گفت: الحمدلله ارانی فی اهل بیتی ما سرنی; سپاس آن خداى را که با من نمود در اهلالبیت من آنچه مرا خرم بکرد.» (34)
حضرت علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام
بزرگان علم و عالمان دین در شناختشانى از شؤون حضرت علىعلیهالسلام و فاطمه زهراعلیهاالسلام درماندهاند. ما از طریق روایاتى چون: «احب النساء الى رسول الله فاطمة و من الرجال علیعلیهالسلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر و انما سمیت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (35) گوشهاى از عظمت این دو عزیز را باز مىنماییم و از میان انبوه روایات تنها به ذکر چند روایت از تفسیر روضالجنان و کشفالاسرار اکتفا مىنماییم.
1 - یارى و پرستارى فاطمهعلیهاالسلام
در جنگ احد که رسول اکرم و حضرت علىعلیهالسلام جراحاتى برداشتند حضرت فاطمهعلیهاالسلام چهره مبارک پدر و روى نازنین همسر را شست. در همین غزوه شجاعت و فداکارى علىعلیهالسلام تا آنجا جلوه نمود که جبرئیل از آسمان آواز داد: «لاسیف الا ذوالفقار ولافتى الا على» پس از جنگ آن تیغ را به فاطمهعلیهاالسلام داد و گفت: «بستان این شمشیر را که امروز با من وفا کرد.» (36)
2 - دعاى حضرت محمدصلى الله علیه وآله
پیامبر اکرم در پاسخ به طعنه زنان قریش که به حضرت زهراعلیهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردى درویش داده است چنین فرمودند: «بدان که این زنان که این گفتند نه بر طریق شفقت گفتند. من تو را به مردى دادم که «اقدمهم سلما و اکثرهم علما واعظمهم حلما» به اسلام از همه پیشتر است و به علم از همه بیشتر و به حلم از همه عظیمتر. آنگه دعا کرد ایشان را و گفت: بار خدایا جمع ایشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ایشان را وارثان بهشت نعیم کن.» (37)
3 - شمهاى از فضایل حضرت علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام
در وجود مبارک حضرت فاطمه فضایل بیشمارى جمع است و زندگانى آن بانوى دوسراى در همه ابعاد نمونه است، از جمله پایدارى آن اسوه کامل در تنگدستى و هجوم فقر مادى است; آوردهاند:
«یک روز امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در حجره فاطمه شد او را یافت که حسن و حسین را مىخوابانید و ایشان نمىخفتند از گرسنگى، فاطمه گفت: یابن عم رسولالله! بنگر تا چیزکى به دست آرى براى این کودکان که از گرسنگى بنمىخسبند و سه روز است تا طعام نخوردهاند؟
امیرالمؤمنین از خانه به در آمد و بنزدیک عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: دینارى زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در کیسه کرد و دینارى از آن برداشت و به امیرالمؤمنین داد او بستد. امیرالمؤمنین به بازار آمد تا چیزى بخرد مقداد را بر سر راه دید از حالش جویا شد، دینارى که به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اولیترى که تو چهار روز است که چیز نیافتهاى و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، امیرالمؤمنین به مسجد رسول آمد. در شان او و این قصه، آیت آمده بود که: «ویؤثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصة و...» (حشر /9) (38)
4 - پیوستن دو دریا
بعضى از اهل اشارت در تفسیر: مرج البحرین یلتقیان (سورة الرحمن /19) نوشتهاند مقصود از بحرین، فاطمهعلیهاالسلام و علىعلیهالسلام است. و بینهما برزخ (محمدصلى الله علیه وآله) «یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان،» الحسن والحسینعلیهماالسلام است.
و نیز گفتهاند: از تخصیصات و تشریفات آدمى یکى آن است که در نهاد وى دو بحر آفریدهاند یکى بحر سر، دیگر بحر دل، این اشاره استبه آیه مرجالبحرین و بحرین این جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هیبت و انس انبیاء و صدیقان را.» (39)
5 - حضرت فاطمهعلیهاالسلام خاتون قیامت
میبدى در تفسیر آیه شریفه: «انما ولیکم الله و رسوله» (سوره مائده /55) با استناد به حدیث: «من کنت مولاه فعلى مولاه» ولایت دین را اجل ولایات مىداند و در فضیلت علىعلیهالسلام چنین مىنویسد: «على مرتضى ابن عم مصطفى شوهر خاتون قیامت فاطمه زهراعلیهاالسلام که خلافت را حارس بود و اولیاء را صدر و بدر بود...» (40)
در تفسیر کشفالاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و یاد حضرت فاطمهعلیهاالسلام مکرر (41) آمده است، براى کوتاهى سخن به ذکر پارهاى بسنده شده است.
تاکید احادیث و همآوازى علماى اهل سنتبا شیعیان در دوستى اهلبیت موجب پیدایش اشعارى در مدح حبیبه خدا حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام شده است که گزیده اى از آن اشعار را مىتوان در کتاب مناقب فاطمى (42) مشاهده نمود، البته انعکاس انوار ولایت از مشکوة وجود حضرت زهراعلیهاالسلام در لابهلاى دیوان شاعران نیکنهاد ما به چشم مىخورد. از آن شمار استشعر عطار نیشابورى که در آن ماجراى بیان احوال فاطمهعلیهاالسلام به رسول اکرم و تعلیم تسبیح نماز به صدیقه کبرى آمده است پارهاى از آن ابیات چنین است:
«فاطمه خاتون جنت ناگهى پیش سید رفت در خلوتگهى گفت کرد از آس دستم آبله یک کنیزک از تو مىخواهم صله تا مرا از آس رنجى کم رسد تا کىام از آس چندین غم رسد؟ آس گردونم چو یک ارزن بود آس کردن خود چه کار من بود وى عجب در پیش صدر روزگار بود آن ساعت غنیمتبىشمار دستبگشاد و ببخشید آن همه هیچ نگذاشت از براى فاطمه یک دعاش آموخت زیبا و عزیز گفت این بهتر تو را زآن جمله چیز انس حضرت جانفزایتبس بود تا که تو هستى خدایتبس بود» (43)
در تعلیم تسبیح حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نوشتهاند: پس از مراسم باشکوه شب ازدواج آن حضرت که همسران پیامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانههاى خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندین روزه اسماء شرمگین بود تقاضاى خادمهاى کرد، پیامبر فرمود: خادمهاى خواهى یا چیزى که از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چیستیا رسولالله؟ گفت: آن که به عقب هر نماز سىوچهار بار تکبیر کنى و سىوسه بار تسبیح و سىوسه بار تحمید این بر زبان صد است و در ترازو هزار یا فاطمه هیچ کس نباشد که هر بامداد و شبنگاه این تسبیح بکند و الا خداى تعالى او را مهمات دنیایى و آخرتى کفایت کند.» (44)
آنچه براى ما پس از سپرى شدن قرنها شایان توجه مىباشد این است که رسول اکرمصلى الله علیه وآله بجاى بخشش خادمه تسبیحى تعلیم فرزندش نمود که فیض آن جاودانه است چنان که هم اکنون، امت اسلام تسبیح حضرت زهراعلیهاالسلام را بعد از هر نماز مىخوانند و نام آن دخت پارسا و انسیه حورا تا آفتاب مىدرخشد و مسلمانى نماز گزارد برجاست و از برکات آن تسبیح و تحمید روح مقدسش بهرهمند مىگردد. زندگانى کوتاه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نمودار نورانى صفات حسنه است انعکاس احادیث نبوى و سخنان ائمه هدى در تفسیر روضالجنان و کشفالاسرار نمایانگر گوشهاى از فضایل زهراى مرضیه است و این سخن درست است که بزرگان علم و ادب و عرفان و کلام... از بیان شانى از شؤون این گوهر تابناک و اسوه راستین اسلام ناتوانند و در این مقام ابیات زیر بیان حال همگان است که گفت:
«وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد این عقل از بیان عاجزانه جنبشى باید در آن» (45)
والسلام
1- رکنى، محمد مهدى، جلوههاى تشیع در تفسیر کشفالاسرار; یادنامه علامه امینى به اهتمام سید جعفر شهیدى، محمدرضا حکیمى، تهران، مؤسسه انجام کتاب، 1361، ص 165-230.
2- سوره اعراف/21.
3- سوره اعراف /20.
4- سوره بقره /37.
5- الخزاعى النیشابورى، حسین بن على بن محمد بن احمد، روضالجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن به تصحیح محمد جعفر یاحقى، محمد مهدى ناصح، بیست جلد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1371، ج1، ص228.
6- جارالله محمود بن عمر الزمخشرى، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربى، ربیعالاول،1366، ج6، ص220.
7- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، کشفالاسرار و عدةالابرار، به اهتمام علىاصغر حکمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج9، ص23.
8- سید عبدالحسین شرفالدین، الکلمة الغرا فى تفضیل الزهرا، ترجمه محمد بیدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص50.
9- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج8، ص45.
10- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج15، ص419.
11- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، یکصدوده جلد، داراحیاء التراث العربى،1403، ج17، ص262.
12- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج2، ص151.
13- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج4، ص363.
14- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج2، ص147 و 151.
15- محمدباقر مجلسى، همان کتاب، ج43، ص145.
16- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص243.
17- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج7، ص50.
18- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص275.
19- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج7، ص50.
20- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم، المکتبة الاسلامیه، 1362، ج43، ص105. در این حدیث مهر حضرت فاطمهعلیهاالسلام پانصد درهم آمده است: «.. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جیاد».
21- رشیدالدین فضلالله، همان کتاب، ج7، ص51.
22- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج5، ص400.
23- همان، ج14، ص243.
24- همان، ج17، ص122.
25- همان، ج14، ص152.
26- همان، ج17، ص265.
27- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج8، ص87.
28- همان، ج5، ص330.
29- همان، ج10، ص647.
30- ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانى، تفسیر گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحیح میرجلالالدین حسینى ارموى، تهران، ناشر: مهرآیین، 1378، ج1، ص277.
31- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج1، ص595.
32- شهید مرتضى مطهرى، مساله حجاب، نشریه انجمن اسلامى پزشکان، تهران، 1348، ص73.
33- مصلحالدین سعدى شیرازى، کلیات سعدى، به اهتمام محمدعلى فروغى، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1320، ص355.
34- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص124.
35- محمد باقر مجلسى، همان کتاب، ج43، ص38 و 65.
36- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج5، ص43.
37- همان، ج14، ص273.
38- همان، ج4، ص45 و46.
39- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج9، ص412، 421.
40- همان، ج3، ص150.
41- محمد جواد شریعت، فهرست کشفالاسرار، ناشر: امیرکبیر، تهران،1363، ص955.
42- احمد احمدى بیرجندى، مناقب فاطمى در شعر فارسى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،1369.
43- فریدالدین عطار نیشابورى، مصیبتنامه، به اهتمام نورانى وصال، ناشر کتابفروشى زوار، تهران، 1364، ص41.
44- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص274.
45- جلالالدین محمد مولوى، مثنوى به تصحیح رینولد نیکلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادى، انتشارات امیرکبیر، تهران،1363، ج3، ص3.
فصلنامه مشکوة شماره 60
سید محمود خسروانى شریعتى
1. در یکى از روزها ، صبحگاهان امام على (ع) فرمود : فاطمه جان آیا غذایى دارى تا از گرسنگى بیرون آیم ؟ پاسخ دادند : نه ، به خدایى که پدرم را به نبوت و شما را
به امامت برگزید سوگند ، دو روز است که در منزل غذاى کافى نداریم و در این مدت شما را بر خود و فرزندانم در طعام ترجیح دادم .
امام (ع) با تأسف فرمودند : فاطمه جان چرا به من اطلاع ندادى تا به دنبال تهیه غذا بروم ؟ حضرت زهرا (ع) فرمودند : اى اباالحسن ، من از پروردگار خود حیا مىکنم
که چیزى را که تو بر آن توان و قدرت ندارى ، درخواست نمایم .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 59)
2. کسى که عبادتهاى خالصانه خود را به سوى خدا فرستد ، پروردگار بزرگ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد .
(بحار الانوار ، ج 70 ، ص 249)
3. پاداش خوشرویى در برابر مؤمن بهشت است ، و خوشرویى با دشمن ستیزه جو ، انسان را از عذاب آتش باز مىدارد .
(بحار الانوار ، ج 75 ، ص 401)
4. حضرت فاطمه سلام الله علیها به پدر گرامىشان عرض کردند : اى رسول خدا زنان قریش به منزل من وارد شدند و گفتند : پیامبر تو را همسر کسى قرار داد که
سرمایهاى ندارد . رسول اکرم صلى الله علیه و آله در جواب فرمودند : قسم به خدا دخترم ، در خیرخواهى تو کوتاهى نکردهام که تو را به اولین مسلمان و عالمترین و
بردبارترین اشخاص تزویج نمودهام .
دخترم ، همانا خداى عزوجل نگاهى به زمین افکند و از اهل آن دو نفر را برگزید ، که یکى از آن دو را پدرت و دیگرى را شوهرت قرار داد .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 133)
5. ما اهل بیت رسول خدا ، وسیله ارتباط خدا با مخلوقات و برگزیدگان خداییم ، ما جایگاه پاک خدا و دلیلهاى روشن او و وارثان پیامبران الهى مىباشیم .
(شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 211)
6. خداوند اطاعت و پیروى از ما اهل بیت (ع) را سبب برقرارى نظم اجتماعى در امت اسلامى ، و امامت و رهبرى ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقهها
قرار داده است .
(احتجاج طبرسى ، ایران : انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
7 پیامبر (ص) و على (ع) دو پدر امت اسلام مىباشند ، که اگر مردم از آنان پیروى کنند ، کجىها و انحرافاتشان را اصلاح نموده و آنها را از عذاب جاویدان نجات
مىدهند ، و اگر همراه و یاورشان باشند نعمتهاى همیشگى خداوندى را ارزانیشان مىدارند .
(بحار الانوار ، ج 23 ، ص 259)
8. از حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) روایت شده که رسول خدا فرمودند : امام همچون کعبه است که باید به سویش روند ، نه آنکه ( منتظر باشند تا ) او به
سوى آنها بیاید .
(بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353)
9. همانا خوشبت حقیقى کسى است که على ( علیه السلام ) را دوست بدارد .
(مجمع الزوائد علامه هیثمى ، ج 9 ، ص 132)
10. کسى که پس از خوردن غذا ، با دستى آلوده و چرب بخوابد ، هیچ کس جز خودش را سرزنش ننماید .
(کنز العمال ، ج 15 ، ص 242 ، ح 40759)
11. اما حقانیت من در مالکیت فدک ، همانا خداوند بزرگ آیه " آت ذاالقربى حقه " را وقتى در قرآن کریم بر رسول خدا نازل فرمود ، من و فرزندانم نزدیکترین مردم به پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) بودیم ، پس رسول خدا فدک را به من و فرزندانم هدیه فرمود .
(مستدرک الوسایل ، ج 7 ، ص 291)
12. براى مؤمن ، خرما هدیه خوبى است .
(کنز العمال ، ج 12 ، ص 339 ، ح 35305)
13. حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) فرمود : وقتى آیه 63 سوره نور نازل شد که :
" اى مسلمانان ، رسول خدا را آن گونه که همدیگر را مىخوانید ، صدا نکنید "
ترسیدم که رسول خدا را با لفظ " اى پدر " بخوانم ، من هم مانند دیگران پدر را با نام " یا رسول الله " صدا زدم . دو سه بار که پدر را با این نام خواندم ، رو به من کرده فرمودند : اى فاطمه ! این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است ، فاطمه جان ، تو از منى و من از تو ، همانا این آیه براى ادب کردن آدمهاى خشن و درشت خوهاى قریش ، انسانهاى خودخواه و متکبر ، نازل شده است . دخترم تو با جمله " پدر جان " خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خوشنود مىکند .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 33)
14. مردى نابینا از حضرت فاطمه ( علیها السلام ) اذن خواست که داخل خانه شود .
فاطمه ( علیها السلام ) خود را از او مستور کرد . پیغمبر خدا ( صلى الله علیه و آله ) به فاطمه فرمود : به چه سبب خود را مستور کردى و حال این که این مرد نابینا تو را نمىبیند . حضرت زهرا ( علیها السلام ) پاسخ داد ، " اگر او مرا نمىبیند ، من او را مىنگرم ، و اگر چه او نمىبیند اما بوى زن را استشمام مىکند " . رسول خدا پس از شنیدن سخنان دخترش فرمود : " شهادت مىدهم که تو پاره تن منى " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 91)
15.خداى تعالى ایمان را براى پاکیزگى از شرک قرار داد ، و نماز را براى دورى از تکبر و خودخواهى .
(احتجاج طبرسى ، ایران : انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
16. خداى تعالى زکات را مایه پاکى جان و فزونى روزى ، و روزه را براى پابرجایى اخلاص قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
17. خداى تعالى حج را موجب استحکام دیانت ، و عدالت را مایه وحدت و هماهنگى دلها قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
18. خداوند جهاد را موجب عزت و هیبت اسلام ، و صبر را وسیله استحقاق و شایستگى پاداش حق تعالى قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
19. خداوند امر به معروف را جهت اصلاح جامعه واجب فرمود .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
20. خداى تعالى نیکى به پدر و مادر را واجب فرمود تا از خشم او در امان بمانند ، و دستگیرى از خویشان را موجب افزایش عمر و سبب فزونى جمعیت و قدرت قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
21. خداى تعالى قصاص را وسیله حفظ جانها و وفاى به نذر را براى رسیدن به مغفرت و آمرزش قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
22. خداى تعالى مراعات کامل وزن و پیمانه را براى جلوگیرى از کم فروشى ، و نهى از شرابخوارى را براى پرهیز از پلیدى تشریع نموده است .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
23. خداى تعالى پرهیز از افترا و دشنام را براى دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدى را منع کرد تا راه عفت پویند .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
24. خداوند شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق بندگى و یکتاپرستى جویند ، " پس چنانکه باید ، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان نمیرید " و آنچه فرموده است به جا آرید و خود را از آنچه نهى کرده باز دارید که " تنها دانایان از خدا مىترسند .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259 - آلعمران ، 101)
25. حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) در جواب سلمان که براى فقیرى تقاضاى کمک داشت فرمود :
" اى سلمان ! سوگند به خداوندى که حضرت محمد ( صلى الله علیه و آله ) را به پیامبرى برگزید ، سه روز است که غذا نخوردهایم و فرزندانم حسن و حسین ( علیهما السلام ) از شدت گرسنگى بىقرارى مىکردند و خسته و مانده به خواب رفتهاند . اما من نیکى و نیکوکارى را که درب منزل مرا کوبیده است ، رد نمىکنم " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 72)
26. پروردگارا ! بزرگا ! به حق پیامبرانى که آنها را برگزیدى و به گریههاى حسن و حسین در فراق من ، از تو مىخواهم گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایى .
(ذخائر العقبى ، ص 53 - کوکب الدرى ، ج 1 ، ص 196)
27. امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) فرمود : مادرم فاطمه ( علیها السلام ) را دیدم که شب جمعه تا صبح مشغول عبادت و رکوع و سجود بود ، و شنیدم که براى مؤمنین دعا مىکرد و اسامى آنان را ذکر مىنمود و براى آنان بسیار دعا مىکرد ولى براى خودش دعا نکرد ، پس به او عرض کردم : مادر ، چرا همان طور که براى دیگران دعا کردى براى خودت دعا نکردى ، فرمودند : " پسرم ، اول همسایه و سپس خود و اهل خانه " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 81)
28. روزى حضرت فاطمه ( علیها السلام ) خطاب به حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) فرمود :" على جان ! نزدیک بیا تا اطلاع دهم شما را از آنچه در گذشته اتفاق افتاد و آنچه در حال به وقوع پیوستن است و آنچه در آینده رخ خواهد داد تا روز قیامت هنگامه برپایى رستاخیز عمومى " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 8)
29. حضرت زهرا ( علیها السلام ) در رابطه با دعاى روز جمعه از رسول گرامى اسلام نقل فرمودند که : در روز جمعه ساعتى است که هر خواسته خیر و نیکویى در آن ساعت به اجابت مىرسد . پرسیدم : یا رسول الله کدام ساعت است ؟ فرمودند : آنگاه که نصف خورشید در افق پنهان شود .
(کنز العمال ، ج 7 ، ص 766)
30. بهترین شما کسانى هستند که در برخورد با مردم نرمتر و مهربانترند و با همسرانشان مهربان و بخشندهاند .
(دلایل الامامه طبرى ، ص 7)
31. اگر روزه ، زبان و گوش و چشم و دست و پاى روزهدار را از ارتکاب اعمال ناپسند حفظ نکند ، روزه را مىخواهد چه کند ( و به چه دردش مىخورد ) .
(مستدرک الوسایل ، ج 7 ، ص 366)
32. وقتى امام حسن و امام حسین ( علیها السلام ) مریض شدند ، به حضرت على ( علیها السلام ) گفتند : چرابراى سلامتى دو فرزندت نذر نمىکنى ؟ ... پس حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : " اگر فرزندانم شفا یابند ، سه روز براى خدا جهت شکرگزارى روزه خواهم گرفت " .
(بحار الانوار ، ج 35 ، ص 245)
33. آنچه براى زنان نیکوست این است که ( بدون ضرورت ) مردان نامحرم را نبینند ، و نامحرمان نیز آنها را ننگرند .
(بحار الانوار ، ج 37 ، ص 69)
34. اى رسول خدا ، سلمان از سادگى لباس من تعجب نمود ، سوگند به خدایى که تو را مبعوث فرمود ، مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است که روزها بر روى آن شترمان علف مىخورد و شبها بر روى آن مىخوابیم ، و بالش ما چرمى است که از لیف خرما پر شده است .
(بحار الانوار ، ج 8 ، ص 303)
35. آن لحظهاى که زن در خانه خود مىماند ، ( و به امور زندگى و تربیت فرزند مىپردازد ) به خدا نزدیکتر است .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 92)
36. به او گفته شد : اى دختر رسول خدا ، دستهایت زخم شده است ، خود را به زحمت مینداز ، در کنار شما خدمتکار منزلتان فضه ایستاده است ، کار منزل را به او واگذار ! حضرت زهرا ( علیها السلام ) پاسخ داد : " رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) به من سفارش فرمود که کارهاى خانه را با فضه تقسیم کنم ، یک روز او کار کند و روز دیگر من ، دیروز نوبت او بود و امروز نوبت من است " .
(الخرائج و الجرائح لقطبالدین راوندى ، ص 530)
37. حضرت على و فاطمه ( علیهما السلام ) در تقسیم وظایف زندگى زناشویى از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) راهنمایى خواستند . فرمودند : کارهاى داخل منزل را فاطمه ( علیها السلام ) و کارهاى بیرون منزل را على ( علیه السلام ) انجام دهد . پس حضرت زهرا ( علیها السلام ) با خوشحالى فرمود : " جز خدا کسى نمىداند که از
این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم ، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایى که مربوط به مردان است بازداشت " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 81)
38. حضرت زهرا ( علیها السلام ) در لحظههاى واپسین زندگى ، پس از وضو گرفتن به اسماء بنت عمیس فرمود : " اى اسماء ! عطر مرا همان عطرى که همیشه مىزنم ، و پیراهنى را که همیشه در آن نماز مىگزارم بیاور و بر بالینم بنشین ، هرگاه وقت نماز شد مرا از خواب بیدار کن ، اگر بیدار شدم که نماز مىگزارم ، و اگر بیدار نشدم کسى را به دنبال على ( علیه السلام ) بفرست " .
(کشف الغمه ، بیروت : دار الاضواء ، ج 2 ، ص 122)
39. حضرت فاطمه ( علیه السلام ) به زن مؤمنهاى که در یک بحث دینى و عقیدتى بر زنى فاسد و از دشمنان اهل بیت ، غلبه کرده و بسیار خوشحال شده بود ، فرمود :
" همانا شادى فرشتگان در غلبه تو بر آن زن معاند ، بیش از شادى توست ، و اندوه و نگرانى شیطان و دوستان شیطان در این شکست ، بیشتر و شدیدتر از آن زن شکست خورده است " .
(بحار الانوار ، ج 2 ، ص 8)
40. آنگاه که در روز قیامت برانگیخته شوم ، از گناهکاران امت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) شفاعت خواهم کرد .
(احقاق الحق ، ج 10 ، ص 367)
41. اگر به آنچه به شما امر مىکنیم عمل مىکنى و از آنچه شما را برحذر مىداریم دورى مىکنى ، از شیعیان ما مىباشى ، والا هرگز .
(بحار الانوار ، ج 68 ، ص ص 155)
42. شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند ، و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما و کسى که با قلب و زبان تسلیم ما اهل بیت شده ، در صورتى که از اوامر ما سرپیچى کنند و نواهى و موارد پرهیز را محترم نشمرند ، از شیعیان واقعى ما نخواهند بود ، با این حال جایگاهشان در بهشت خواهد بود ، ولى بعد از پاک شدن از گناهان به وسیله بلاها و مصیبتها در دنیا ، یا تحمل مشکلات و شدائد روز قیامت و یا قرار گرفتن اندک زمانى در طبقات بالاى جهنم و چشیدن عذاب ، تا اینکه ما به خاطر دوستىشان با ما نجاتشان داده و آنان را به پیشگاه خودمان انتقال خواهیم داد .
(بحار الانوار ، ج 68 ، ص 155)
43.پیامبر گرامى اسلام ( صلى الله علیه و آله ) حوادث تلخ آینده را براى حضرت زهرا ( علیها السلام ) توضیح داد و به شهادت حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیها السلام )
اشاره کرد . حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : " اى پدر ! چه کسى فرزندم و نور چشم و میوه دلم ، حسین ( علیه السلام ) را شهید مىکند " ؟ فرمود : " بدترین افراد امت من ". حضرت زهرا ( علیها السلام ) پرسید : " اى پدر سلام مرا به حضرت جبرئیل برسان و از او بپرس که در کجا حسین مرا شهید مىکنند " ؟
رسول خدا ( صلى الله علیه و اله ) فرمود : " در سرزمینى که به آن کربلا مىگویند ".
پس حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : ! اى پدر در برابر خواستههاى خدا تسلیم و راضىام و به خدا توکل کردهام " .
(نهج الحیاة ، ص 208)
44. یکى از زنان مدینه خدمت زهرا ( علیها السلام ) رسید و گفت : مادر پیرى دارم که در مسایل نماز سؤالاتى دارد و مرا فرستاده است تا مسایل شرعى نماز را از شما
بپرسم . حضرت زهرا فرمود : بپرس . و آنگاه مسایل فراوانى مطرح کرد و پاسخ شنید. در ادامه پرسشها آن زن خجالت کشید و گفت : اى دختر رسول خدا بیش از این نباید
شما را به زحمت اندازم .
حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمودند : " باز هم بیا و آنچه سؤال دارى بپرس ، آیا اگر کسى را روزى اجیر نمایند که بار سنگینى را به بام بالا ببرد و در مقابل صد هزار دینار طلا مزد بگیرد ، چنین کارى براى او دشوار است " ؟ گفت : خیر . حضرت ادامه دادند : " من هر مسألهاى را که پاسخ مىدهم ، بیش از فاصله بین زمین و عرش گوهر و لؤلؤ پاداش مىگیرم ، پس سزاوارتر است که بر من سنگین نیاید . "
(بحار الانوار ، ج 2 ، ص 3)
45. اى ابا الحسن ، در همین ساعت به خواب رفتم ، پس محبوبم رسول خدا را در قصرى از مروارید سفید دیدم . چون مرا دید ، فرمود : دخترم ! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق توام . بىصبرانه پاسخ دادم : سوگند به خدا پدر جان ، اشتیاق من براى زیارت شما شدیدتر است . در این هنگام پدرم فرمود : تو امشب در پیش ما خواهى بود . على جان ! رسول خدا آنچه وعده دهد راست است و به آنچه عهد و پیمان بندد وفا مىکند .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 179)
46. فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند ، فرزند کوچک من " حسین " در میدان جنگ کشته مىشود . در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید مىکنند ، واى و نکبت و عذاب بر قاتلانش باد .
(بحار الانوار ، ج 35 ، ص 239)
47 از دنیاى شما سه چیز محبوب من است : 1 - تلاوت قرآن 2 - نگاه به چهره رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) 3 - انفاق در راه خدا
(نهج الحیاة ، ص 271)
48. اى ابا الحسن ( على علیه السلام ) ! همانا رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) با من پیمان بسته و خبر داده است که من اول کسى خواهم بود که به آن حضرت مىپیوندم و گریزى از آن نیست . پس على جان ، در برابر اوامر و فرمان و خواست خداوند بزرگ ، بردبار و به حکم او راضى باش .
(نهج الحیاة ، ص 233)
49. تلاوت کننده سورههاى حدید و واقعه و الرحمن ، در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده مىشود .
(کنز العمال ، ج 1 ، ص 582)
50. در سر سفره غذا ، دوازده دستور العمل ارزشمند وجود دارد که سزاوار است هر مسلمانى آنها را بشناسد . چهارتاى آن واجب و چهارتاى آن مستحب و چهارتاى آن
نشانه ادب است .
چهار دستور العمل واجب عبارتند از 1- شناخت و معرفت پروردگار ( که نعمتها از اوست ) 2- راضى به نعمتهاى خدا بودن 3- گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم " در آغاز غذا 4- شکر و سپاسگذارى خدا . و چهار دستور العمل مستحب عبارتند از : 1- وضو گرفتن قبل از غذا 2- نشستن به جانب چپ 3- در حال نشسته غذا خوردن 4- غذا خوردن با سه انگشت . و اما چهار دستورالعملى که نشانه ادب است : 1- از آنچه در پیش روى شماست بخورید 2- لقمهها را کوچک بردارید 3- غذا را خوب بجوید و با شدت نرم کنید 4- کمتر در صورت دیگران هنگام غذا خوردن بنگرید .
(عوالم العلوم للعلامة البحرانی ، ج 11 ، ص 629)
51. روزى پدرم رسول خدا " که درود خدا بر او و خاندان او باد " به على ( علیه السلام ) نگاه کرد و سپس با اشاره به او فرمود : این مرد و پیروان او در بهشتند .
(ینابیع المودة ، ص 257)
52. رسول گرامى اسلام " که درود خدا بر او و خاندان او باد " به على ( علیه السلام ) فرمود : اى ابا السحن همانا تو و پیروان تو در بهشت موعود خواهید بود .
(نهج الحیاة ، ص 326)
53. حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) فرمود : پیامبر گرامى اسلام (ص) فرمودند : فاطمه پاره تن من است ، پس هر که او را بیازارد مرا آزرده است .
(بحار الانوار ، ج 28 ، ص 303)
54. در خدمت مادر باش ، زیرا بهشت زیر پاى مادران است .
(نهج الحیاة ، ص 312)
55.حسن جان ! مانند پدرت على (ع) باش و ریسمان را از گردن حق بردار خداى احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینهتوز دوستى مکن
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 286)آوینی
باشکوه ترین نعمت خداوندعباس محمدینمی دانم تا کی می توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟ نمی دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟ نفس های تو، بوی بهشت می دهند. تو از جنس بهشتی؛ بهشت زیر پای توست. تو مهربان ترین ستاره ای هستی که من داشته ام. تو از تمام درخت ها پرنده تری. نمی دانم تا کجای دنیا می توانم از مهربانی تو بنویسم! من سال های دلواپسی ام را سر بر شانه تو گریسته ام. من دلهره هایم را در فشار آغوشت فراموش کرده ام و تمام کودکی ام را با آوازهای عاشقانه تو خوابیده ام. لالایی هایت، طولانی ترین خواب هایی است که به یاد دارم. هنوز دوست دارم ساعت ها در آغوش مهربانی های تو بگریم. هنوز دست های خسته ات،بوی لالایی های آرام می دهند. تو تنها پرنده ای هستی که من توانسته ام سال های سال، پیشانی اش را ببوسم. هر روز آینه، تصویر لبخندهای تو را برایم قاب می گیرد تا تنها دلخوشی ام در این روزهای سراسر دلتنگی باشد. صدای تو، آشناترین کلامی است که می شناسم. تو روح تمام شعرهای عاشقانه ای که باید بسرایم؛ حتی واژه ها برای از تو گفتن کم می آورند. می خواهم برای یک بار هم که شده، تو را زیباتر از تمامی کلمات بنویسم. باید برای نوشتن تو، واژه ها را عوض کنم. کاش می شد واژه ای تازه به دنیا بیاید؛ واژه ای که بتوان تو را با آن سرود، واژه ای که در هیچ کجای جهان، به گوش هیچ شاعری نخورده باشد. تو تنها فرشته دنیایی هستی که من می شناسم. همه مهربانی ها به لبخند تو می رسند. دست هایت، زیباترین مکانی است که برای خواب بوسه هایم سراغ دارم. خداوند تو را از جنس زیباترین سلام هایش آفریده است. خدا کند بتوانم تمام روزهایم را از تو بسرایم؛ تویی که ادامه بهشتی، تویی که تازه ترین سلام ها هستی، تو اولین و باشکوه ترین نعمت خداوندی که من دیده ام. بگذار تا بوسه هایم بر دست های رنجورت گریه کنند. زلال تر از آینه هاعباس محمدیپیدایی؛ پیداتر از روشنایی، پیداتر از آفتاب، پیداتر از نهایت امید. عشق و حماسه، ادامه مهربانی تواند. از دامان توست که مرد به معراج می رود. سرچشمه تمام پاکی ها، دامان توست. جان های پاک را در دستانت به تماشای آفتاب دعوت می کنی. روحت از تمام آینه ها زلال تر است. فرشته های خداوند، به کرامت انسانی تو سر به سجده می سایند. عفت، بلندترین قله ای است که پرچم زنانگی ات را بر آن افراشته ای. گرمی آغوشت، امن ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه سراغ دارم. دورترین رودها، زلالی تو را به دریاها سوغات می برند. بوی عصمتت، دل نوازترین نسیمی است که زمستان ها را به بهار نزدیک تر می کند، تو وارث پاکدامنی مریمی؛ میراث دار شجاعت آسیه در تالارهای کافر مصر؛ تکه ای از بزرگواری خدیجه علیهاالسلام در روزهای فقیر بعثت هستی؛ جان آزاده سمیه شهیدی؛ هم پای روزهای صبور زینب علیهاالسلام هستی. تو آمیزه ای از عشق و صبر و شجاعت و مهربانی و معصومیتی. تو از تمام غنچه هایی که می شناسم پاک تری. کرامتت را در عصمت گلبرگ های بهشتی پیچیده اند. تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک تر شده است. غرورت، کوه هیبتی است که هفت پشت چشم های هوس آلوده را می لرزاند و کلام محکمت، خیال های خام را می شوید و می شوراند. درود بر تو که معصوم ترین فرشته خداوندی. تو قلب خانه ای مادر!میثم امانیصدای پای تو را به تمام دنیا نمی توان فروخت. سلام تو، عین خداحافظی از دردهای فرو ریخته بر دیوار دل است. آفتاب چشم های تو، زودتر از آفتاب پشت بام سر می زند، سرازیر می شود از پنجره ها به اتاق. صدای آب، با صدای نفس های تو جاری است در خانه. خروس خوان صبح را که بیدار می شوی، صدای پای تو، بلای جان تاریکی است. حضورت خاطره هر چه سختی را خط می زند؛ خاطره هر چه اندوه را نیز. تو قلب خانه ای. تو ریشه دوانده ای در شاهرگ باغچه و حیاط، در گلوی ناودان ها و گوشه گوشه قاب های روی دیوار. عشق، لانه اش را روی شانه تو بنا می کند. شانه های تو، یادمان مهر الهی است در زمین. چه صبورند شانه های تو! چه پرغرور ایستاده اند تا تندیس مهر، نشکند در برابر توفان های روزگار! ساحل دریای متلاطم روزهای زندگی تویی و ما ساحل نشین محبت های توایم. نبض امید، با دست های تو می زند. قدر تو را نشناختن، ظلم است به خاطره های خود، به روزهای شیرینی که می توان ورق زد. خنده هایت را دریغ مکن؛ انرژی می دهد به کالبدهای خسته. تو قلب خانه ای مادر! چشم های اهالی، گرداگرد تو پرسه می زند. تو به قدم هایمان راه رفتن آموخته ای. تو به لب هایمان سخن گفتن آموخته ای. ما در دامن تو بزرگ شده ایم. دست های تو بوسیدن دارد. پاهای تو بوسیدن دارد؛ چرا که بهشت زیر پای مادران است. صدای پای تو را به تمام دنیا نمی توان فروخت. تو قلب خانه ای مادر! بهار من صدای توست مادر رضای حق رضای توست مادر مرا بوسیدن پای تو کافی است بهشت، زیر پای توست مادر نامت بلندسید علی اصغر موسویبا خاک گفتم از مقام مادر؛ اقیانوس ها را نشانم داد. با آب گفتم از مقام مادر؛ کهکشان ها را نشانم داد. با باد گفتم از عطر آغوشش؛ مشام بهشت را مست شمیم خویش کرد. با آتش گفتم از حرارت عشقش؛ عرق شرم بر جبین خورشید نشانید. کیست مادر؟ آنکه دستت را گرفت. کیست مادر؟ آنکه پروردت به جان کیست مادر؟ آنکه مهرت یاد داد کیست مادر؟ آنکه نامش، نامی از نور خداست. کیست مادر؟! ... مادر، واژه ای لاهوتی است که حتی در فضای ناسوت هم عطر آسمانی خویش را از دست نخواهد داد! مادر تفسیر آیه آیه ایثار در قاموس عشق و وفاداری است. تأویل سوره سوره اخلاص، در فرقان مهر و محبت است. مادر تحلیل صفحه به صفحه کتاب زندگی، از تولد تا مرگ است. مادر یعنی، شمع، یعنی تبسمی گران بها در آیینه عشق الهی! شعله ای در وجودستان محبت که از گرمایش، خورشید جان می گیرد! شراری در دل عشق که اشک ها را بر گونه ها می رویاند. مادر یعنی؛ خاطره ای کوتاه در سکوتِ غبارگرفته عکس ها! تو نام خداوند را به من آموختی تا قدردان نعمت هایش باشم؛ تو چگونه بودن را به من آموختی تا چگونه زیستن را خود، یاد بگیرم! به نام دست هایت قنوت می گیرم و با یاد اشک هایت به اجابت آسمان، دل می بندم. چگونه می توانم به پاس هزاران روز، تنها «یک روز» را به نام تو جشن بگیرم؟! نامت بلند باد در قاموس تمام خوبی ها! روزت مبارک و نام و یادت گرامی! محبت، کنار خواب گهواره هامحمد کاظم بدرالدینروز شکوفایی زمزمه های عاطفه است. روز پیوند با دستان آبشارگونه مهربانی. زیباترین گل ها آمده اند و به چشمه ای خیره شده اند که پاکی ها را در خود پرورش می دهد. فرصتی است تا رؤیایی از کودکی را همراه با جوانه های لالایی، به تماشا بنشینیم و با حس حضور این روز، گرم ترین خورشید را بسراییم که: «تا هستم و هست دارمش دوست». ... و امروز، هر طرف که می نگری، عطر شیفتگی پیچیده است. سرمست ترین تصنیف ها از متن دقایق، امروز می چکد. نام مادر، چشم انداز روشنی است که چون کوهی استوار، در مقابل بهار عمر ماست. از همان نخست، در خواب گهواره ها، نوازش های محبت آمیزی نهفته بود که بوی مادر می داد. خنده های او به روزهای ما طعم ایمان می بخشید و چراغ نیایش او بود که شب های ما را روشن نگاه می داشت. از هیچ آموزشگاهی جز دامنِ پاک او، عشق را نیاموختیم. تمام مکتب ها به گوهرهایی که از نگاه پرمهرش می ریخت، غبطه می خوردند. هنوز هم شاگرد مکتب خانه اوییم و به تمنای گوشه ای از آن نگاه، دنیای خود را محتاج می دانیم. هنوز با بدرقه ای از دعای او، راه ما هموار است و سرنوشت ما به نیکویی رقم می خورد. بهشت، زیر پای توستنزهت بادیبهشت را زیر پای تو باید جست! از اینجا که تو ایستاده ای تا آنجا که خداوند، بهشت موعودش را برقرار ساخته، به اندازه یک قدم فاصله است. قصور از ماست که به زیر پای تو، سر خضوع و احترام خم نمی کنیم؛ وگرنه بهشت نزدیک است. فقط کافی است مادری قدم بر رواق چشمان فرزندش بگذارد تا سرای جاویدان بهشت شود. این مقامی که به مادر عطا کردند، همه از لطف آن «ام ابیهایی» است که برای عالم هستی، مادری می کند. یادت نرود، هر جا بوته عشقی از دل مادری سر زد و درخت محبتی به بار نشست، ریشه اش به باغ مینوی وجود زهرا علیهاالسلام باز می گردد که اگر نبود، رشته پیوند میان آسمانیان و زمینیان از هم می گسست و نقطه اتصال عقل و عشق کور می شد. پس وقتی به چشمه کوثر زیر پای فاطمه علیهاالسلام راهی نیست، برای طهارت وجود خویش باید بر خاک پای مادر تیمم کرد. دعایم کن، مادر!خدیجه پنجیمادر، ای طراوت نامت توالی نوبهاران تازه در راه! در امتداد نگاه تو زندگی جان می گیرد. عطوفت محض را از سرانگشتان مهربانی ات عشق جوانه می زند. با تو، راه آسمان برایم کوتاه است؛ وقتی طراوت نگاهت با من است. مادر! نامت، بند بند وجودم را به آتش می کشد. فرشته ها سر به دامن مهر تو دارند. بگذار پرنده ای شوم رها و مرز لاهوتی نگاهت را بال بزنم تا بی کرانگی عشق! تمام عاشقانه ها، شرح یک لحظه مهربانی توست. از بلندای پیشانی ات، آفتاب طلوع می کند. مادر! زندگی سر بر شانه های عاطفه و احساس تو دارد! شقیقه های حیات، با ضرب آهنگ نفس های تو می زند. تو که باشی، همه چیز جان می گیرد. آرامشی غریب دارد با تو بودن و در کنار تو بودن. تا همیشه عمرم سر از دامن مهر تو برنخواهم داشت! چقدر پیراهن عاطفه، قامتت را برازنده است! درست از اولین لالایی شبانه ات، زندگی جان می گیرد و نبض حیات می تپد. در قاموس تو عشق حرف اول را می زند! رایحه بهشتی ات، فضای خانه را پر می کند و هوای اطراف را، معطر می سازد. خواب های آشفته ام را به آرامش یک تبسم میهمان کردی و لحظه های دلتنگی ام را خیس نوازش های مادرانه ات. قدم برمی داری و بهشت، زیر گام هایت شکوفه می کند. تو شاهکار بی بدیل خداوندی در عرصه آفرینش! همه چیز در تو معنا می شود؛ درخت که استواری قامتت را به امانت گرفته است، گل که رنگ و بو از رخسارت ربود، اقیانوس که زلالی اش را وام دار روح پاک و بزرگ توست. مادر! در کوچه های دلتنگی ام قدم بزن و مرا مثل همان زمان کودکی ام در آغوشت بگیر؛ می ترسم از هیاهوی دنیا، می ترسم در شلوغی و بی خیالی جهان پیرامون گم شوم. مادر! به لهجه خدا برایم لالایی بخوان؛ تو لهجه خدا را بلدی؛ من این را از گفت وگوی محرمانه و نیمه شب هایت فهمیدم. مرا با خود به کوچه های آسمان ببر! مادر! هر بار که سر می گذاری بر شانه مهربانی خدا، در خلسه های عاشقانه ات مرا هم یاد کن؛ بگذار دعایت بدرقه راهم شود! دعای تو کلید دروازه خوش بختی است. بگذار کوله باری داشته باشم برای جاده های پرپیچ و خم زندگی! دامان محبتامیر اکبرزادهواژه ها دست زیر چانه درماندگی زده اند توصیف نامت را. شکوه مهربانی ات آن چنان است که هیچ جمله ای را توان شرح آن نیست. در ذهن کوچک مدادم، هیچ واژه ای نیست تا در خور مقام آسمانی ات باشد. دستانت پیوند خورده اند با رودهای در جریان؛ رودهایی جریان گرفته از سرچشمه های زلال مهر و عشق. عشق، واژه ای است کوچک؛ آن قدر کوچک که قادر نیست بی تو حتی بر پای بایستد. «عشق» کودکی است که سر عجز به دامانت نهاده و انگشت حیرت به دندان گزیده. بهار، در دستانت به بار می نشیند سرخ ترین گل ها را. شاخه های هر درخت سیب، با نام متبرک تو میوه می دهند. شکوفه های سپید، طرحی مبهم از لبخند تواَند. خنده با توست که به اوج زیبایی می رسد. گل در دستانت همیشه بهاری می ماند؛ به دور از خیال سرد خزان. با توست اگر زندگی ام در جریان است؛ در جریانی شاد و نیز سایه ات بر سر زندگی من است که این چنین آفتابی ام. من با توام که در حرکت سیّال عمر، تا منتهی الیه دلدادگی پیش می روم. من با تو هستم؛ بودن من با توست. بودن من، سایه ای از بودن توست، مادر! سر بر زانوانت که می گذارم، پا بر فرق جهان گذاشته ام. دستانت را که می بوسم، پیشانی ملیح آسمان را بوسیده ام در آفتابی ترین روزش. این تو هستی که در رگ هایم جریان پیدا کرده ای؛ آن چنان که جان در رگ تن... . واژه هایم را صدا زده ام تا تو را به توصیف بنشینم. غزل هایم را جمع کرده ام تا تاجی بسازم از آنها و بر سرت بگذارم؛ هر چند تو خود، مادر بهاری! معنای آفتابی و اوج زندگی! خوش بختی من در دستان توست. دستان نوازشت را چونان سایه بانی گسترده بر سر خویش احساس می کنم، مادر! در حریم حیامهناز السادات حکیمیانجاودانه باد روزی به نام زن، به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست. به نام فاطمه علیهاالسلام ، بالانشینِ تاریخ عفاف؛ هم او که هجوم پیمان شکنان، اندامش را فرو ریخت؛ بی آنکه توانسته باشند پرده از بلندای قامت حجب او براندازند؛ مادرِ دست های تنها و شانه های خسته بابا.
به نام زینب علیهاالسلام ، بانوی اول کربلا که در مقام خواهری، ولایت مولایش را در سینه جای داد و جاده سفر، زیر اقتدار گام هایش هموار شد و استقامت نینوا را در خیمه صبوری های خویش معنا داد. به نام خدیجه علیهاالسلام ، اولین بانوی اسلام، اولین ذهن و زبان و دلی که به اسلام زنده شد و شخصیت زنده به گور زنان را احیا کرد. بانوی سخاوت که از دامنه ثروت خود، دامانی محض حیات بالنده اسلام پدید آورد. به نام مریم، بانوی درک و معنویت که تقدس جانش، او را در نوع مادری یگانه ساخت و در توفانی از خاک و خاشاک تهمت ها، چشم شفاف نجابت را روشن کرد و خداوند، شایستگی جان او را عظمت داد تا مأمن نورانی پیغمبر دوستی و محبت شود. به نام معصومه علیهاالسلام بانوی کرامت که در غریبانه ترین روزهای بارانی، غربت دل ها را در شبستان آشنایی پناه می دهد. آفتاب بزرگواری اش، گرمای برکتی آسمانی را در دل ذرات خاک می کارد و روشنای حضور و ضریح و آستانش، عشق زائران را تا «اشفعی لنا فی الجنّه» پرواز می دهد. ... و به نام زن که نشانی «معراج» را باید از دامان پاکش سراغ گرفت. جاودانه باد روزی به نام زن؛ به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست. زیباترین رنگ هستیطیبه تقی زادهسپیدی روز را در تو می بینم. پاکی حقیقت را بر اندام تو تماشا می کنم. روح مهربان جاری، مادر! تو را سپاس می گویم در شب زنده داری های بی وقفه ات؛ آن هنگام که از وجودت گذشتی، آن هنگام که هر گام کودکی ام دست در دستانم گذاشتی و قدم به قدم یاری ام کردی، آن هنگام که در اولین ایستادنم، فریاد شادی برآوردی. تو را دوست دارم به اندازه همه مهربانی هایت. تو را عاشقم به اندازه تمام مهر مادری ات. تو سپیدترین اتفاق دنیایی. پیچیده در هاله ای از رنج ها، آمدی بسان فرشته. خلق شدی در چشمه سار زلال مهربانی ها، چون کوثر پاک. رنج ها را به خود خریدی و انبوه دردهای طاقت فرسا را تاب آوردی. در هر تپش قلبت، دردها را به جان خریدی، تا ساقه های ضعیف جانم تنومند شود. تو نسیمی هستی در خیال دل انگیز صبح، پرستویی سبک بال در آسمان خوش بختی. دست های مهربان تو را آن هنگام که بر سرم می کشیدی به یاد خواهم داشت در تمام پیروزی هایم. صدای جاری تو را و زمزمه دل نشینت را با تمام وجودم می شنوم. تو صبح سپیدی هستی در زندگی ام و آرامش شبانگاهی ام هستی در خستگی هایم! همیشه به یاد خواهم داشت، «کسی که ناز مرا می خرید مادر بود». کسی که هیچ گاه بهانه های من خسته اش نکرد، مادر بود. مادر، نیلوفری پیچیده بر اندام حیات و زیبایی زیبنده به دامان زندگی است. مادر! تویی که چون پروانه می سوزی تا پیله های پرواز را برای پروانه کوچکت بشکافی. امروز که ایستاده ام، فراموش نخواهم کرد تکیه گاه روزهایی را که به زمین می افتادم. امروز که ایستاده ام، تو را می بینم با تمام فداکاری هایت. رنگی از نوازش هایت را در تمام زندگی می بینم که چه زیبا نقش بسته است. دستان لطیف تو را می بینم که معنای بلند مهر را به تصویر می کشند در هر محبت و نوازش مادرانه. مادر! تو زیباترین رنگ هستی ام هستی! از چه بگویم مادر؟حسین امیریاز چه بگویم؟ از اینکه تو آغاز ایثاری؟ از اینکه دست های مهربانت، ادامه دستان خداست و زاده محبتی و از بهشت آمده ای؟ تو نجوای نگاه بلند عشقی که از سرانگشتان محبت می باری و لبریزی از یک حس آشنای نزدیک، از یک آغوش پر از بخشش، کاش همیشه در آغوشت جای آرمیدن بود و یک دم از آن فارغ نمی شدم! در آغوش تو، بهار تا تشعشع پرتو عشق، تن زمستان زده آرزوها را بیدار می کند و امید، در اولین تکبیر مؤذن لالایی نماز، مهربانی را یادم می دهد و محبت را. کاش گم نمی کردم صدای ملکوت آهت را در خستگی روزگار سرد و غربت ازلی انسان! تو را قرابتی بود با عهد ازلی، با فطرت پاک بشر. راست می گویم مادرم! از آغوشت، بوی خدا را می شنیدم؛ بوی آفریننده بی منت را. از چه بگویم، وقتی گفتن، کوچک شمردن راز مگوی عشق توست که دستان ترک خورده زمستانت را کرسی گرمی ساختی تا قلب کوچکم، تا ابد عاشقانه بتپد و اشک هایت معلمی دلسوز بود که خنده را برایم هجی کرد و من هجا به هجای لالایی ات را هنوز به یاد دارم. از چه بگویم، وقتی مهربانی ات برهان قاطع توحید است؟ تو به دنیایم آوردی تا دوستم بداری، همچون او که آفرید تا عاشقم باشد و عاشقش باشم. لختی بخند!فاطمه عبدالعظیمیاشتیاق درونم را با کدام جمله می توانم ابراز کنم؟ کوچکی ام را با دست های خالی ام فریاد می زنم. چشم هایم سوسو می زند به سمت آسمان رضایت نگاهت. لختی بخند تا جان بگیرد در من شور زندگی! کمی نوازش کن گیسوان رها شده در بادم را که من نیازمند محبت خدایی ات هستم. امروز روز توست؛ دست کم امروز برای خودت باش! هیچ وقت میان دوراهیِ من و خودت گیر نکردی و همیشه من را به جای خودت برگزیدی. تو هنرمندترین زن روزگاری که خودت را وقف هنر پرورش من کردی. آرزوهای دوردستت و حرف های نگفته ات، در سکوتت موج می زند. در برابر کوتاهی هایم هیچ شکایتی نکردی و با عفو متواضعانه ات مرا شرمنده کردی. مادر! دست های حقیرانه ام را که سبد سبد شکوفه سپاس برایت هدیه آورده است، بپذیر! «مادر» روزت مبارک! |
/a>
بررسى چهرههاى جوان در قرآن
از مسائل مورد ابتلا، چگونگى برخورد با جوان براى تأثیرپذیرى بیشتر مىباشد. هر کسى راه و روشى پیشنهاد مىکند و به گونهاى مىخواهد با جوان تعامل و برخورد داشته باشد، اما کدام راه صحیح است و ملاک راه صحیح چیست. این گونه پرسشها معمولاً مورد غفلت واقع مىشود و اگر کسانى بخواهند راه صحیح یا بهتر را بیابند، به تجربه، آزمایش و آمارگیرى متوسل مىشوند.
اما بىنقص بودن این گونه راهها مورد تردید مىباشد و حتى گاهى مىتوان در درستى آنها مناقشه کرد؛ زیرا جوان مانند یک شىء بىجان آزمایشگاهى نیست و صحنه اجتماع آزمایشگاه نیست. در آزمایشگاه تمامى عناصر، ابزار و اشیاى مورد آزمایش در اختیار آزمایشگر است اما اشیا اختیارى ندارند، بنابراین آزمایشگر با ثابت قرار دادن آنها به جز یکى، میزان تأثیر و تغییرات آن را اندازهگیرى مىکند یا سپس امر دیگرى را متغیّر و بقیه را ثابت نگه مىدارد و ... اما در اجتماع اوّلاً شرایط و اوضاع به اختیار آزمایشگر نمىباشد؛ ثانیاً جوان از امور گوناگون اطراف خود، آن گونه که مىخواهد اثر مىپذیرد یا بر اطراف اثر مىگذارد. نیز اراده، تصمیم، عاطفه، احساس، گذشته خانوادگى و تاریخى، خوراک، پوشاک وى و ... در تشخیص و تعیین مسیر او و چگونگى تصمیمش نقش دارد. این همه، قابل اندازهگیرى، کنترل و نسبتسنجى نمىباشد. بنابراین پیدا کردن روش و قانون مناسب براى برخورد با جوان، از این راه، ناقص و حتى ناصحیح مىنماید.
راه دیگرى که مىتوان پیمود و راحتتر از راه قبلى است و نتایج آن کمنقصتر مىنماید، همچنین براى ما مسلمانان جاذبهدارتر است، بررسى میزان تربیت «جوان»هاى مطرحشده در قرآن و شاخصهاى تربیتى و تعیین مقدار تأثیر هر یک از آنها بر جوان مىباشد.
این راه براى ما راحت است زیرا قرآن آن را مطرح ساخته، با مطالعه آیات در باره «جوان» مىتوان به آن رسید. مردم نیز با توجه به اعتقاداتشان، براى پذیرش این راه و روش، آمادگى بیشترى دارند. چنان که نتیجه پیمودن این راه مورد قبول مسلمانان مىباشد زیرا همه اتفاق نظر دارند قرآن، کتاب هدایت و تربیت است. از سوى دیگر امکانات پیمودن این راه فراهم است زیرا تفاسیر گوناگون وجود دارد و بالاخره پیمودن این راه لازم و حیاتى است چون از یک طرف، با جوانان برخورد داریم و هر فردى دوست دارد ثمره وجودى و امید و آینده خود را، به بهترین نحو تربیت کند. از سوى دیگر چون مسلمان و دیندار هستیم موظفیم قرآن را بشناسیم و با آن برخورد مثبت داشته باشیم. نیز چون قرآن را معجزه جاوید مىدانیم و کتابى که «از پیش رو و پشت سرش باطل نمىآید»(1) و فرستنده آن خالق انسانهاست، اطمینان داریم که آن کتاب به ما بهترین راه هدایت را مىنمایاند و ما را به سرمنزل مطلوب سوق مىدهد. بنابراین، راه و روش قرآن ما را از راههاى دیگران بىنیاز مىکند و حتى قابل ارائه به دیگران براى تربیت جوانان مىباشد.
قرآن سرگذشت جوانهاى متعددى را مطرح ساخته و به ابعاد گوناگون تربیتى هر یک پرداخته است.
از جوانى که گوش به فرمان پدر و مربى خویش بود و هر خواسته پدر را قبول مىکرد و بر خواسته خود مقدّم مىداشت تا جوانى که به هیچ نحو گوش به سخنان پدر نمىداد و حتى در سختترین وضع و هنگامى که آثار عذاب الهى ظاهر شده بود، باز بر راه و روش باطل خود اصرار مىکرد و بالاخره به هلاکت رسید. نیز از جوانى که در بهترین محیط رشد و نمو کرد تا جوانى که در بدترین محیط از نظر اعتقادى به سر برد. از جوانى که بیشترین امکانات را در اختیار داشت و سرانجام همه آنها را از دست داد تا جوانى که هیچ امکاناتى نداشت و کم کم آنها را به دست آورد. از جوانى که ... .
فرزند نوح از بهترین امکانات هدایتى برخوردار بود ولى به سخنان پدر گوش نداد و نصیحتها و راهنمایىهاى او را به هیچ انگاشت و در نافرمانى، از همگان گوى سبقت را ربود حتى تبلیغ نهصد و پنجاه ساله پدرش سودى نبخشید. داستان او چنین است: نفرین نوح به قومش، دستور یافتن براى ساختن کشتى، سوار کردن مؤمنان بر آن، آوردن دو جفت از هر حیوانى، بارش بارانهاى سیلآسا از آسمان، جوشیدن آب فراوان از زمین، به گونهاى که آب همه جا را فرا گرفت و موجب شد کشتى که در محلى دور از دریا قرار داشت، روى آب قرار گرفت، به گونهاى که براى هر کسى آثار غضب خداوند محسوس بود. حضرت نوح با التماس از فرزندش که متحیرانه کنارى ایستاده بود، خواست که به کشتى آید و نجات یابد ولى لجبازى، تعصب و جاهلیت پسر، حتى در آن هنگام به او اجازه نداد بر کشتى سوار شود بلکه با بیان «به کوهى پناه مىبرم تا از آب پناهم دهد»(2)، اوج لجبازى و حقناپذیرى خود را به نمایش گذاشت.
پدر دلسوخته سالها رنج تبلیغ و نصیحت را به جان خریده بود و علاوه بر انجام وظیفه الهى، عاطفه پدرى ایجاب مىکرد فرزند را نصیحت کند. آن زمان نیز احساس کرد که در آخرین لحظه به او گوشزد کند امروز، روز دیگرى است و هیچ چیز نمىتواند مانع عذاب الهى شود. به همین جهت به فرزندش گفت: «در برابر فرمان خدا، امروز نگهدارندهاى نیست مگر اینکه خداوند به کسى رحم کند»(3) ولى او به آخرین نصیحت پدر اعتنایى نکرد و موجى بین پدر و پسر فاصله شد و او را از پدر جدا ساخت و بالاخره غرق گردید.
1- حضرت نوح از پیامبران اولوالعزم است و همچون بقیه پیامبران در انجام وظایف تبلیغى کوشش کرده و راه کاستى یا خطا را نپیموده است، چنان که طولانىترین مدت را در راه تبلیغ صرف کرده، خداوند در هیچ جا از شیوه تبلیغ یا کمکارى یا کمصبرىاش انتقاد نکرده، اگر چه از عجولبودن حضرت یونس یاد کرده است.(4) این نشان مىدهد که میزان و شیوه تبلیغ حضرت نوح کاملاً مورد تأیید خداوند بود.
2- پس از اطمینان یافتن حضرت نوح از اینکه قوم، خویشان و حتى زن و فرزندش به او ایمان نمىآورند و آن مردمان و حتى نسلهاى بعد جز پلیدکار و ناسپاس(5) نخواهند بود، تقاضاى عذاب کرد ولى خداوند به سرعت آنان را عذاب نکرد و براى هدایتشدن، فرصتهاى زیادى در اختیارشان گذاشت. ساختن کشتى که با توجه به عده کم مؤمنان زمان زیادى طول کشید، سوار کردن هر نوع حیوان، که وقت زیادى مىطلبید، بارش تدریجى باران و جوشش آب از زمین که تا جمع شدن آنها و پر شدن نهرها و جویبارها و جارى شدن در سطح زمین و بالا آمدن زیر کشتى نیز مدت زمانى طول مىکشید، همه براى این بود که اگر کمترین امکانى براى هدایتشدن کسى وجود دارد شکوفا شود و به راه راست روى آورد ولى پسر نوح و دوستان و هممسلکانش ایمان نیاوردند بلکه به لجبازى ادامه دادند.
3- حضرت نوح به مقتضاى اینکه پیامبر اولوالعزم و دلسوز فرزندش بود، حتماً او را ارشاد و نصیحت کرده و از همه شگردها براى هدایت او بهره برده بود. از سخنان آخر او مىتوان فهمید که در طول عمر از زبان محبتآمیز استفاده نموده و خواستار هدایت وى بوده است.
چرا این همه زحمت طاقتفرسا و نصایح پدرانه و محبتآمیز، حتى دیدن نشانههاى عذاب الهى، تأثیرى در پسر نگذاشت و او به راه و روش پدر که روشى عقلپسند و مطابق فطرت بود متمایل نگشت؟
چند پاسخ مطرح است:
1- فرزند حضرت نوح(ع) ذاتاً فاسد بود و چون از ریشه، و از نظر ژنتیکى یا وراثتى مشکل داشت، نمىتوانست راه حق را برگزیند و مسیر هدایت را بپیماید.
به اصطلاحِ روایات، او طینت سجّینى (جهنمى) داشته و واقع شدن او در خانه پیامبر خدا از این طینت نکاسته بود.
2- فرزند حضرت نوح داراى طینتى پاک و خوب بود ولى چون محیط زندگى او پر از فساد بود و مادر و خویشاوندان و همسایگان، همه کافر و مخالف حضرت نوح بودند، محیط زندگى بر او اثر کرد و طینت خوب او را از بین برد و وى را به عنصرى نامطلوب بلکه لجوج و کافر تبدیل کرد.
3- عوامل ژنتیکى و محیطى هر دو دست به دست هم داده، عزمِ پسر بر پیمودن مسیر ضلالت، بر آنها افزون گشته، موجودى بسیار لجوج و عنود به بار آورد.
به نظر ما تنها احتمال سوم، با واقع و آیات تطبیق دارد و احتمالهاى دیگر ناقص یا باطل است.
احتمال اوّل کامل نیست زیرا حضرت نوح پیامبر الهى و داراى جسم و روحى سالم بود و هیچ یک از آبا و نیاکان پیامبران به کفر و شرک و پلیدى آلوده نبودند. چون فرزند، از صلب حضرت نوح بود نمىتوانست ذاتاً پلید و منحرف باشد، چنان که بعداً معلوم خواهد شد ژن و وراثت زمینهساز است نه مجبورساز.
مىتوان گفت: چون فرزندان، حامل برآیند تعامل ژنهاى زن و مرد هستند و زن حضرت نوح از نظر اعتقادى و روحى داراى مشکل بود، آن ویژگىهاى روحى مادر در فرزند، بروز بیشترى داشت.
احتمال دوم، کامل نیست زیرا محیط، هر چند فاسد باشد ولى نقش و علیّت تام و کامل در انحراف انسان ندارد. انسان با هر موجود طبیعى دیگر این تفاوت را دارد که مقهور کامل شرایط، جوّ و وراثت نیست. وى مىتواند در مقابل مشکلات، تصمیم مخالف بگیرد و بر خلاف مسیر حرکت کند، هر چند به سختى در هم بشکند. حضرت موسى(ع) در کاخ فرعون رشد و نمو کرد(6) ولى فطرت حقخواهى، حقجویى و یاور مظلومبودنش، از بین نرفت.(7) حضرت یوسف در خانه عزیز مصر بزرگ شد ولى خوى و روش آنان را نپذیرفت و بر راه حق اصرار ورزید.
پسر نوح از مادرى خوب و مؤمن بهرهمند نبود. حال نقش این تفاوت در عزم و اراده و تصمیمهاى غلط او چقدر مؤثر بود، در ادامه روشن خواهد شد.
دانشمندان، در مورد نیروهاى تأثیرگذار بر انسان نظرهاى گوناگون و متفاوتى مىدهند. گروهى مىگویند ژنتیک، مهمترین عامل بلکه تنها عامل سعادت یا شقاوت فرد است. همان گونه که ویژگىهاى جسمى والدین به فرزند منتقل مىشود و به طور طبیعى فرزند راهى براى فرار از تأثیر ژنها ندارد، خصوصیات روحى نظیر شجاعت، سخاوت، حقطلبى و تجاوزگرى وراثتى است و از آن، راه فرارى وجود ندارد.(8)
این گروه به احادیثى نظیر «السعیدُ سعیدٌ فى بطن اُمّه و الشقىُّ مَن شقى فى بطن اُمه»، تمسک مىکنند و همه چیز را تابع و مقهور وراثت مىدانند.
از این گروه پرسیده مىشود: پس اولین انسانها چگونه با هم متفاوت شدند؟!
گروه دیگرى در مقابل گروه اوّل قرار دارند و نقش ژنتیک را تقریباً صفر مىدانند و تمامى تأثیرات را از تربیت و محیط مىدانند. اینان اعلام مىکنند که چند بچه را به ما بسپارید و هر چه خواستید، به شما تحویل مىدهیم: دانشمند، دزد، جنایتکار و ... .
به نظر مىرسد هر دو گروه، انسان را آن گونه که بایسته است، نشناختهاند و هر یک با یک چشم به انسان نگریسته و تنها یکى از ابعاد وى را دیدهاند. اگر به دقت به انسان مىنگریستند، معلوم مىگشت که هر دو عامل در سرنوشت انسان دخالت دارد ولى دخالت هیچ یک کامل نیست.
خیال نشود اگر با دو چشم (وراثت و محیط) به انسان نظر شود کار تمام است؛ یعنى نباید تصور شود برآیند ژنتیک و تربیت، علت تامه براى سرنوشت انسان مىباشد و آدمى چون جسمى آزمایشگاهى است که دو نیرو بر آن وارد مىشود و برآیند آن تغییر ایجاد مىکند. باید دانست چشم قوىتر و دقیقترى نیاز است تا نقش عزم و اراده را تعیین کند زیرا عزم و اراده، در عرض و همردیف محیط و وراثت نیست تا مثلاً تأثیر هر یک را حدود سى و سه درصد بدانیم یا نقش اراده کمى برتر از آن دو نیست تا تأثیر آن دو را شصت درصد و نقش اراده را چهل درصد بدانیم.
اراده، عزم و نیّت، در طول عوامل وراثتى و محیطى است و آنها تنها نقش زمینهساز و مددکار را بازى مىکنند و انسان است که تصمیم مىگیرد و راه و روشى را برمىگزیند و از آنها استفاده لازم را مىبرد.
در امور روحانى، تربیتى، رفتارى و ... تنها نیّت و عزم انسان است که تمام موضوع مىباشد و به امور دیگر خط و جهت مىدهد. اگر گاهى دیده مىشود که اراده تحت تأثیر محیط یا وراثت قرار مىگیرد، در اثر بىتوجهى به نیّت و کم انگاشتن تأثیر آن است، نه اینکه نیروى اراده و عزم کم باشد و مغلوب وراثت یا محیط شود. در قسمت جسمى و مادى چون عالَم ماده داراى تنگنا و مزاحمها مىباشد، وراثت مستقیماً تأثیر مىکند و اراده نمىتواند از تأثیر آن بکاهد. بنابراین پدر و مادرِ داراى بیمارىهاى جسمى، فرزند بیمار به وجود مىآورند و عزم و اراده پدر و مادر یا فرزند نمىتواند از انتقال بیمارى جلوگیرى کند.
باز به جهت تنگناها و مزاحمها، عوامل محیطى بر جسم اثر مىگذارد و بچهاى که از سوء تغذیه رنج مىبرد داراى بدنى ضعیف و بیمار مىباشد و نمىتواند داراى هیکلى مناسب و موزون گردد.
در معنویات، عواطف و راههاى سعادت و شقاوت، از آنرو که جسم و جسمیّت نقش چندانى ندارد و تنگناهاى مادى موجود نیست، اراده و عزم، نقش خود را کاملاً مىتواند ایفا کند. قرآن کریم مثالهایى مىآورد که نشان مىدهد افرادى توانستهاند بُعد شقاوت و بدبختى را تا آخرین حد بپیمایند. در بُعد سعادت نیز همین طور است. فرزند نوح زمینههاى محیطى و ژنتیکى مناسب را داشت، با این حال منحرف شد، به گونهاى که قرآن به جاى اینکه او را بدکار بداند، وى را مجسمه بدکارى یا اساساً کارِ بد مىداند: «اِنَّه عمل غیر صالح؛(9) او عمل غیر صالح است.»
پسر نوح آنقدر «بدکاره» بود که جرثومه فساد و بدکارى شد و آنقدر بدکارى را ادامه داد تا از جرثومه گذشته، خودِ «کار بد» شد، و این حکایتگر نهایت شقاوت و بدبختى انسان است.
مثال دیگر از قرآن در مورد فرزندى که کاملاً راه هدایت یافته، مطیع پدر و مادر بود و نسبت به آنان حرفشنوى داشت، حضرت اسماعیل است. خداوند وى را در پیرى نصیب حضرت ابراهیم نمود.(10) وقتى پدرى تا اواخر عمر فرزندى نداشته باشد و معجزهآسا بچهدار شود، طبعاً باید بچه لوس، بىتربیت و نازپرورده باشد و در همه جا حرف و خواسته او مهمترین چیز جلوه کند و ارادهاش بر اراده همه غلبه داشته باشد ولى چنین نبود و اسماعیل نخواست راه ناصواب یا باطل را طى کند.
در دوران شیرخوارگى، پدر، مأمور شد او و مادرش را در بیابانى بدون آب و آبادانى رها سازد.(11) در دورانى که کودک بیشترین نیاز را به یارى پدر داشت، از چنین الطافى محروم شد. اما به طور معجزهآسا، در آن محیط خشک و سوزان، با جوشیدن آب زمزم، از تشنگى نجات یافت. قبیلههایى که در بیابان دنبال آب مىگشتند و از نشست و برخاست پرندگان، جاى آب را تشخیص مىدادند، آنجا را یافتند و با دادن نان و غذا به بچه و مادرش، از آب بهرهمند شدند. بدین گونه اسماعیل از گرفتارى و گرسنگى نجات یافت تا کم کم رشد کرد، اما همچون هر بچه دیگر کمبود پدر را در زندگى حس مىکرد. در این هنگام پدرش حضرت ابراهیم(ع) آمد و از او خواست در ساختن خانه خدا به او کمک کند. او نیز چنین کرد.(12) وقتى بزرگتر شد و مردى گردید که مىتوانست همتاى پدر به کار بپردازد، پدر گفت: در خواب دیده که وى را سر مىبُرد! پسر به راحتى با انجام این خواب موافقت کرد و خود را براى ذبح شدن آماده ساخت و صبور و موفقبودن در این امتحان را از خداوند درخواست نمود. علاوه بر این از رؤیاى پدر به «امر» تعبیر کرد و پدر را مأمورى که نیرویى از غیب به وى دستور مىدهد، تلقى نمود.(13)
1- به حضرت ابراهیم و امتحانات سختى که خداوند از او گرفت و وى در همه موفق شد، نمىپردازیم. تنها به همین مطلب بسنده مىکنیم که تصمیم به گذاشتن زن و فرزند در بیابان یا ذبحِ فرزند، از امتحاناتى بود که حضرتش به آنها دستور یافت. حضرت اسماعیل در مقابل این تصمیمها تسلیم بود. او در کودکى که زبان اعتراض نداشت و در بزرگى که مىتوانست اعتراض کند، هیچ گاه به پدر اعتراض نکرد که چرا مرا در بیابانِ بدون آب و آبادانى رها ساختى! نیز به پدر اعتراض نکرد که چه خدمتى به من کردهاى که اکنون انتظار دارى در ساخت خانه خدا به تو کمک کنم؛ چنان که از پدر نخواست نزد وى در مکه بماند یا نخواست همراه پدر به فلسطین، محل سکونت پدر برود. هر از چندگاهى که پدر به دیدن او و مادرش مىرفت، ابراز رضایت مىکردند و اعتراض نمىنمودند یا درخواستى نمىکردند.(14) این نشان از روحیه عالى، احترام به پدر و تسلیم محضبودن مىنماید.
2- حضرت ابراهیم از روحیه عالى فرزند خبر داشت. به همین جهت خواب خود را با او در میان گذاشت و گرنه، باید با نقشهاى او را غافلگیر مىکرد تا خواب خود را اجرا نماید.
3- حضرت اسماعیل مىتوانست با تشکیک در حجیّت خواب، خود را از خطر برهاند یا به پدر بگوید که تو در رشد و هدایت من نقشى نداشتهاى. پس مرا به حال خود رها ساز و قصد گرفتن جانم را نکن. ولى هرگز چنین نکرد بلکه در صدد ترغیب و تشویق پدر براى انجام رسالت الهى برآمد و از رؤیاى او به «امر»، تعبیر کرد و از پدر خواست مأموریتش را انجام دهد: «یا ابتِ افْعلْ ما تؤمر؛ اى پدر، آنچه را مأمورى انجام ده.»(15) در عین حال، ادب سخن را رعایت کرد و در حالى که از درد ذبحشدن آگاه بود، عزم و ارادهاش را بر تسلیم در مقابل خواستِ پدر و تحمل چنین شداید و رنجهایى در راه انجام مأموریت اعلام نمود.
این همه ادب، تسلیم فرمان پدر بودن و اخلاص و پاکى را، اسماعیل(ع) کِى و چگونه و از چه کسانى فرا گرفت؟
اسماعیل مدت زیادى نزد پدر نبود تا از او درس دین، اخلاص، فداکارى و ... بیاموزد. قبایلى که گِرد زمزم جمع شدند نیز از داشتن پیامبر یا مربى ورزیدهاى برخوردار نبودند، بنابراین باید براى این امور توجیهى یافت. آرى او تنها نزد مادر خویش، «هاجر» بود، که وى در خانه حضرت ابراهیم پرورش یافته بود.
در مقایسه بین این فرزند و فرزند حضرت نوح که هر دو فرزند پیامبر بوده و پدران از پیامبران اولوالعزماند و از هر گونه خطایى در تبلیغ مبرّا مىباشند، مىتوان دریافت که از نظر ژنتیکى (تا آنجا که مرتبط به پدر بوده) بهترین موقعیت را داشتهاند. اما مادران متفاوت بودهاند؛ هاجر زنى فرمانبردار و خوب، و زن نوح الگوى کافران(16) و متمردان بودند.
ممکن است پرسیده شود: مادر اسماعیل، او را در بیابان و به دور از چشم مردم مشرک پرورش داد. این، یک موقعیت مناسب و خوب براى حضرت اسماعیل بود زیرا هنگامى که شهر را شرک و کفر فرا گرفته و تبلیغات پیامبر نتواند مردم را به دین حق دعوت کند، پرورش یافتن کودک در بیابان، بهتر از پرورش یافتن در چنین جامعهاى است و این عامل (محیط) در خوب شدن اسماعیل نقش داشته است.
پاسخ: عوامل وراثتى و محیطى در سرنوشت فرد دخالت دارد اما نمىتوان هیچ یک را ثابت دانست. در داستان پسران پیامبران، چند امر ثابت وجود دارد، از جمله اینکه انبیا از نظر جسمى و روحى سالمترین افراد بودهاند، ثانیاً از نظر فرهنگى و تربیتى، بهترین شرایط را به وجود آورده و رعایت تمامى امورى را که در رشد فرزند نقش داشته، لحاظ مىنمودند. اما وقتى دو فرزند متفاوت شدند باید به سراغ نقاط تمایز و اختلاف رفت.
در مورد فرزند نوح(ع) و فرزند ابراهیم(ع)، تنها یک تفاوت اساسى وجود دارد و آن مؤمن نبودن همسرِ حضرت نوح(ع) مىباشد. دور بودن حضرت اسماعیل از محیط شرک و کفر، نمىتواند نقش چندانى داشته باشد، چنان که برادرش اسحاق در محیط خانوادگى ماند و به فساد نگرایید. افراد دیگرى نظیر موسى(ع) و یوسف(ع) نیز در محیط فاسد ماندند ولى فاسد نشدند.
افزون بر این محیط اطراف حضرت اسماعیل خوب نبود زیرا قبیله جُرُهم اولین گروهى بودند که کنار آب زمزم سکونت گزیدند و با دادن اجارهبهایى مختصر از آب بهره مىبردند و مشرک بودند. اگر حضرت اسماعیل به دنبال جوانان منحرف و محیط آلودهاى مىگشت، بین آنان پیدا مىشد.
خلاصه اینکه غیر از عزم و اراده که هر فرد داراست و بین افراد، اراده متفاوت مىباشد، مهمترین تفاوتى که بین فرزند نوح با فرزندان سایر انبیا وجود دارد، نقش مادر مىباشد.
1) سوره فصلت، آیه 42.
2) سوره هود، آیه 43.
3) همان.
4) سوره انبیاء، آیه 87.
5) حضرت نوح فرمود: «و لا یلدوا اِلّا فاجراً کفّاراً؛ (سوره نوح، آیه 27) اینان جز پلیدکار ناسپاس نزایند» که نشان مىدهد از نسل آنان فرد خوبى به وجود نمىآمد.
6) سوره قصص، آیه 7 تا 9.
7) همان، آیههاى 15 تا 18.
8) کافى، ج8، ص81؛ وسائلالشیعه، ج27، ص84، چاپ آلالبیت.
9) سوره هود، آیه 46.
10) قرآن در این باره شکر و سپاس حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «الحمد للَّه الذى وهب لى على الکبر اسماعیل و اسحاق»، (سوره ابراهیم، آیه 39).
11) قرآن در این باره دعاى حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «ربنا اِنّى اسکنتُ مِن ذریتى بوادٍ غیر ذى زرع»، (سوره ابراهیم، آیه 37).
12) قرآن در این باره مىفرماید: «و اِذْ یرفع ابراهیمُ القواعد مِن البیت و اسماعیل، ربّنا تقبلْ منا ...»، (سوره بقره، آیه 127).
13) قرآن در این باره فرمود: «فلمّا بلغ معه السعى قال یا بُنىّ اِنّى اَرى فى المنام انّى اَذبحک فانْظر ماذا ترى قال: یا ابتِ افْعل ما تُؤمر ستجدنى اِنْ شاءاللَّه من الصابرین»، (سوره صافات، آیه 102).
14) از قرآن به دست مىآید که حضرت ابراهیم(ع) تا زمان بزرگ شدن اسماعیل و دستور یافتن به ذبح او چندین بار به مکه سفر کرده است. در یک مرتبه آن سرزمین هنوز بیابان بوده و آثار شهر یا شهرنشینى وجود نداشته است، به همین جهت حضرت ابراهیم دعا مىکند: «رب اجْعلْ هذا بلداً آمناً؛ (سوره بقره، آیه 126)، پروردگارا، اینجا را شهر امنى قرار بده». ولى در زمان دیگرى آثار شهرنشینى و وجود جمعیت را مىبیند و دعا مىکند: «رب اجْعلْ هذا البلد آمناً؛ (سوره ابراهیم، آیه 35)، پروردگارا، این شهر را ایمن گردان». ذکر «بلد» به صورت نکره در مرحله اول و با «الف» و «لام» در مرحله دوم نشان مىدهد که این دعاها در دو زمان صورت گرفته و بین دعاها فاصله زیادى بوده تا بیابان به شهر تبدیل شده است. دعاى حضرت ابراهیم در هر دو بار براى امنیت آن سرزمین، اهمیت امنیت را نشان مىدهد. نیز مىفهماند ماندن یک زن و کودک در بیابان وحشتناک بوده، غذا و آب و مهمتر از آن امنیت آنان مورد توجه بوده است.
15) سوره صافات، آیه 102.
16) سوره تحریم، آیه 10، «و ضرب اللَّه مثلاً للذین کفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ».
|
|
|