|
حدیث(701)حضرت علی(ع) فرمودند:
اِحذَر کُلَّ عَمَلٍ یرضاهُ عامِلُهُ لِنَفسِهِ وَ یکرَهُهُ لِعامَّةِ المُسلِمینَ
بپرهیز از هر کارى که انجامدهندهاش آن را براى خود می پسندد، امّا براى عموم مسلمانان نمی پسنددغررالحکم و دررالکلم، ح 2596
حدیث(702)حضرت علی(ع) فرمودند:
کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللهُ فیهِ فَهُوَ یَومُ عیدٍ
هر روزی که در آن گناه نشود همان روز ، روز عید استنهج البلاغه ج4 ص100
حدیث(703) پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
مَن یشتَهِ کَرامَةَ الآخِرَةِ یدَع زینَةَ الدُّنیا
هر که کرامت آخرت را می خواهد ، زینت دنیا را وا می نهدمسند الشهاب ، ج 1 ، ص 251
حدیث(704) امام علی(ع) فرمودند:
ایاکُمْ وَ الْحَلْفَ فَاِنَّهُ ینْفِقُ السِّلْعَةَ وَ یمْحَقُ الْبَرَکَةَ
از قسم خوردن بپرهیزید، چرا که کالا را تلف مى کند و برکت را از بین مى برد.کافى، ج 5، ص 162، ح 4
حدیث(705) پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
نِعمَتانِ مَغبونٌ فیهِما کَثیرٌ مِنَ النّاسِ : اَلصِّحَّةُ وَ الفَراغُ
دو نعمت است که بیشتر مردم در آنها زیانکارند : سلامت و فراغتالأمالى ، طوسى ، ص 526
حدیث(706) امام صادق(ع) فرمودند:
ثَلاثَةٌ تُورِثُ المَحَبَّةَ : الدّینُ وَالتَّواضُعُ وَالبَذل
سه چیز است که محبّت می آورد : دین ، فروتنى و بخششتحف العقول، ص 316
حدیث(707) امام علی(ع) فرمودند:
اِقبَل عُذرَ أخیکَ و إنْ لَم یکُن لَهُ عُذرٌ ، فَالْتَمِس لَهُ عُذراً
عذر برادرت را بپذیر و اگر عذرى نداشت ، عذرى برایش بتراشبحار الأنوار ، ج 74 ، ص 165
حدیث(708) امام علی(ع) می فرمایند:
إنَّ أهنَأ النّاسِ عَیشاًَ مَن کانَ بِما قَسَمَ اللهُ لَهُ راضیاًگواراترین زندگی برای کسی است که به آنچه خداوند قسمت او کرده، خرسند و راضی باشد
غررالحکم و دررالکلم، ح 3397
حدیث(709) امام علی(ع) می فرمایند:
اِبنُ آدمَ أشبَهُ شَىءٍ بِالمِعیارِ ، إمّا ناقِصٌ بِجَهلٍ أو راجِحٌ بِعِلمٍ
آدمیزاده ، شبیهترین چیز به ترازوست : یا با نادانى سبُک شود و یا بهدانش ، سنگین گرددتحف العقول، ص 212
حدیث(710) امام صادق(ع) می فرمایند:
لَو أدرَکتُهُ لَخَدَمتُهُ أیامَ حَیاتی
اگر او [امام زمان علیه السلام] را در یابم ، تمام عمر به او خدمت می کنمالغیبه ، نعمانى ، ص 245
حدیث(711) پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
العِبَادَةُ مَعَ أکلِ الحَرََامِ کَالبِنَاءِ عَلیَ الرَّمل
عبادت همراه با لقمۀ حرام همچون ساختمانی است که بر ماسه بنا شده باشدبحار الأنوار، ج 84، ص 258
حدیث(712)امام سجاد(ع) می فرمایند:
کانَ [رسولُ الله] إذا أوَى إلىَ مَنزِلِهِ، جَزَّءَ دُخُولَهُ ثَلاثَةَ أجزَاءٍ: جُزءاً لِلَّهِ، وَجُزءاً لِأهلِهِ، وَجُزءاً لِنَفسِهِ
پىامبر (صلی الله علیه و آله) وقت خود را در منزل به سه قسمت میکرد: بخشی برای (عبادت) خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خوىش
مکارم الأخلاق، ج 1، ص 44
حدیث(713)پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
أولَى النّاسِ بِالتُّهمَةِ مَن جالَسَ أهلَ التُّهمَةِ
سزاوارترىن مردم به تهمت کسى است که با اهل تهمت همنشىنى کندالأمالى ، صدوق ، ص 73
حدیث(714) امام على (ع) می فرمایند:
اِذا ظَهَرَتِ الجِناىاتُ ارتَفَعَتِ البَرَکاتُ
هرگاه گناهان آشکار شوند، برکتها از مىان مىرودغررالحکم، ح 4030
حدیث(715) رسول اکرم (ص) می فرمایند:
اِنَّ اَخوَفَ ما اَخافُ عَلى اُمَّتى مِن بَعدى هذِهِ المَکاسِبُ المُحَرَّمَةُ وَ الشَّهوَةُ الخَفىةُ وَ الرِّبا
آنچه بىش از هر چىز بر امتم بعد از خود مىترسم، درآمدهاى حرام، هواپرستى پنهان و رباستبحارالانوار، ج 103، ص 54، ح 26
حدیث(716) رسول اکرم (ص) می فرمایند:
اِستَعىنُوا عَلى اُمُورِکُم بِالکِتمانِ فَإنَّ کُلَّ ذى نِعمَةٍ مَحسُورٌ
در کارهاى خود از نهاندارى مدد گىرىد چون هر صاحبِ نعمتى مورد حسد استتحف العقول ، ص 48
حدیث(717) امام جواد (ع) می فرمایند:
اَلأیّامُ تَهتِکُ لَکَ الأمرَ عَنِ الأسرارِ الکامِنَةِ
روزگار رازهاى نهان را بر تو آشکار می کندبحارالأنوار ، ج 78 ، ص 364
حدیث(718) پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
نِعمَتانِ مَکفُورَتانِ الأَمنُ وَالعافِیَةُ
دو نعمت است که شکر آنها گزارده نمی شود : امنیت و سلامتىالخصال، ص 34
حدیث(719) امام صادق(ع) می فرمایند:
بادِرُوا أولادََکُم بِالحَدیثِ قَبلَ أن یَسبِقَکُم إلَیهِمُ المُرجِئَةُ
در آموزش حدیث به فرزندانتان شتاب کنید پیش از آنکه مرجئه (منحرفان) زودتر از شما به سراغ آنها بروندکافی، ج 6، ص 47
حدیث(720) پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
اَلعِبادَةُ مَعَ أکلِ الحَرامِ کَالبِناءِ عَلَى الرَّملِ
عبادت کردن با وجود حرام خوارى مانند ساختن بنایى است بر روى شنعدّة الداعى ، ص 141
حدیث(721) امام عسکری(ع) می فرمایند:
إیّاک وَالإذاعَةَ وطَلَبَ الرِّئاسَةِ فَإنَّهُما یَدعوانِ إلَى الهَلَکَةِ
از افشاى اسرار و ریاست طلبى بپرهیز که این دو آدمى را به هلاکت می کشاندتحف العقول ، ص 487
حدیث(722) پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:
أحزَمُ النّاسِ أکظَمُهُم لِلغَیظِ
دوراندیشترین مردم کسى است که بیش از هر کس بر خشم خویش چیره آیدالأمالى ، صدوق ، ص 28
حدیث(723) پیامبر اعظم(ص) می فرمایند:
یا أباذَر! إنَّ اللَّهَ لایَنظُرُ إلى صُوَرِکُم و لا إلى أموالِکُم و لکِن یَنظُرُ إلى قُلوبِکُم و أعمالِکُم
اى اباذر! خداوند به ظاهر و دارایى شما نمىنگرد ، بلکه به دلها و کردارتان مىنگردالأمالى، طوسى، ص 536
حدیث(724) پیامبر اعظم(ص) می فرمایند:
یاِقنَع بِما اُوتیتَهُ یَخِفَّ عَلَیکَ الحِسابُ
به آنچه به تو داده شده ، قناعت کن ، تا کار حسابرسى بر تو آسان شوداأعلام الدین ، ص 344
حدیث(725) پیامبر اعظم(ص) می فرمایند:
ییّاکُم وَ الدَّینَ فَإِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیلِ و مَذَّلَةٌ بِالنَّهارِ
باز قرض گرفتن بپرهیزید ، که اندوه شب است و خوارى روزاعلل الشرائع ، ج 2 ، ص 527
حدیث(726) امام جواد (ع) می فرمایند:
مَن زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّةُ
هر کس او را با شناخت زیارت کند بهشت پاداش او خواهد بودبحارالأنوار ، ج 102، ص 266
حدیث(727) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلحَقُّ طَریقُ الجَنَّةِ وَ الباطِلُ طَریقُ النّارِ وَ عَلى کُلِّ طَریقٍ داع
حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کنندهاى است
نهج السعادة، ج 3، ص 291
حدیث(728) امام حسین (ع) می فرمایند:
یَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَیَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ
خداوند قائم ما را از پس پرده غیبت بیرون مىآورد و آنگاه او از ستمگران انتقام مىگیردإثباة الهداة ، ج 7 ، ص 138
حدیث(729) امام حسن (ع) می فرمایند:
اَلإخاءُ الوَفاءُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخاءِ
نشانه برادرى ، وفادارى در سختى و آسایش استبحارالأنوار ، ج 75 ، ص 114
حدیث(730) امام علی(ع) می فرمایند:
صُن دینَکَ بِدُنیاکَ تَربَحهُما وَ لا تَصُن دُنیاکَ بِدِینِکَ فَتَخسَرَهُما
دین خود را با دنیایت حفظ کن تا هر دو را ببرى ، و دینت را وسیله حفظ دنیایت قرار مده ، که هر دو را مىبازىغررالحکم و دررالکلم ، ح 5861
حدیث(731) امام هادی (ع) می فرمایند:
العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ ، داعٍ إلَى الغَمطِ والجَهلِ
خودپسندى، آدمى را از دانشجویى باز مىدارد و بهناسپاسى وانکار حق مىخواندبحار الأنوار، ج 69، ص 199
حدیث(732) امام علی(ع) می فرمایند:
مَن تَطَبَّبَ فَلیَتَّقِ اللَّهَ وَ لیَنصَح وَلیَجتَهِدِ
هر که طبابت مىکند باید از خدا بترسد و خیرخواه باشد و سعى خود را به کاربرددعائم الاسلام ، ج 2 ، ص 144
حدیث(733) امام صادق(ع) می فرمایند:
أنفَعُ الأشیاءِ لِلمَرءِ سَبقُهُ النّاسَ إلى عَیبِ نَفسِهِ
سودمندترینِ چیز براى مرد ، آن است که در جستن عیب خویشبر دیگر مردم ، پیشى گیردالکافى، ج 8، ص 243
حدیث(734) امام رضا(ع) می فرمایند:
لیـس لبخیل راحه, و لا لحسـود لذه و لا لملـوک وفـاء ولا لکذوب مــروه
بخیل را آسایشى نیست و حسود راخوشى و لذتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروت و مردانگى نیستتحف العقول,ص 450
حدیث(735) امام رضا(ع) می فرمایند:
عَونُکَ لِلضَّعیفِ مِن أفضَلِ الصَّدَقَةِ
یارىِ تو به ناتوان ، از بهترینِ صدقه هاستتحف العقول ، ص 446
حدیث(736) امام هادی (ع) می فرمایند:
مَن جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ ورَأیَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَکَ
هر که تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورد ، تو نیز تمامت طاعت خود را برایش فرآهم آورتحف العقول ، ص 483
حدیث(737) امام رضا (ع) می فرمایند:
صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله
دوست هرکس عقل او, و دشمنش جهل اوستهمان, ص 443
حدیث(738) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
تَمامُ التَّقوى اَن تَتَعَلَّمَ ما جَهِلتَ وَ تَعمَلَ بِما عَلِمتَ
تمام تقوا این است که آنچه را نمى دانى بیاموزى و بدانچه مى دانى عمل کنى.تنبیه الخواطر، ج 2، ص 120
حدیث(739) امام باقر (ع) می فرمایند:
بنی الاِسلام علی الخَمس الصَلوة و الزَکوة و الصَوم و الحَج و الوِلایَةو لَم یناد بشىء ما نُودى بِالوِلایة یوم الغَدیر
اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.کافى 2، 21، ح 8
حدیث(740)امام علی(ع) می فرمایند:
قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّتِهِ ، وَ عَمَلُهُ عَلى قَدرِ نِیَّتِهِ
ارزش آدمى به اندازه همّت او ، و عملش به اندازه نیّت اوستغررالحکم و دررالکلم ، ح 6743
حدیث(741)پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
اَلجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ
وحدت مایه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب استکنزالعمّال ، ح 20242
حدیث(742)امام علی(ع) می فرمایند:
عَجِبتُ لِمَن یَرى أنَّهُ یَنقُصُ کُلَّ یَومٍ فِی نَفسِهِ وَ عُمُرِهِ وَ هُوَ لا یَتَأَهَّبُ لِلمَوتِ
در شگفتم از کسى که مىبیند هر روز از جان و عمر او کاسته مىشود ، امّا براى مرگ آماده نمىشودغررالحکم و دررالکلم ، ح 6253
حدیث(743)امام علی(ع) می فرمایند:
اِکتَسِبُوا العِلمَ یَکسِبکُمُ الحَیاةَ
دانش کسب کنید تا به شما زندگى (و بالندگى) بخشدغررالحکم و دررالکلم، ح 2486
حدیث(744) امام جواد (ع) می فرمایند:
الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى کُلِّ عالٍ
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گران بها است ، و نردبانى به سوى هر بلندایىبحار الأنوار ، ج 75 ، ص 364
حدیث(745) امام صادق (ع) می فرمایند:
ثَلاثَةُ أشیاءَ یَحتَاجُ النّاسُ إلَیها : الأمنُ وَ العَدلُ و الخِصبُ
سه چیز است که مردم به آنها نیازدارند : امنیّت ، عدالت و رفاهتحف العقول ، ص 320
حدیث(746) امام رضا (ع) می فرمایند:
اَلسَّخِیُّ یَأکُلُ مِن طَعامِ النّاسِ لِیَأکُلوا مِن طَعامِهِ وَالبَخیلُ لایَأکُلُ مِن طَعامِالنّاسِ لِئَّلّا یَأکُلُوا مِن طَعامِهِ
سخاوتمند از خوراک مردم بخورد تا مردم از خوراکش بخورند ، و بخیل از خوراک مردم نخورَد تا از خوراکش نخورند.الکافى، ج 4، ص 41
حدیث(747) امام کاظم (ع) می فرمایند:
إنَّ الحَرامَ لا یُنمى وإن نُمِىَ لا یُبارَکُ فیهِ؛
مال حرام افزون نمىگردد و اگر هم افزون گردد برکت نمىیابد.الکافى ، ج 5، 125
حدیث(748) امام علی(ع) می فرمایند:
الفِکرُ فِی الخَیرِ یَدعُو إلَى العَمَلِ بِهِ
اندیشیدن به خوبىها آدمى را به انجام دادن آنها بر مىانگیزدمیزان الحکمه ، ح 16179
حدیث(749) امام رضا(ع) می فرمایند:
اَلنّاسُ ضَربانِ: بالِغٌ لا یَکتَفِی و طالِبٌ لا یَجِدُِ
مردم دو گونهاند: یابندهاى که [به یافتهاش] بسنده نمىکند و جویندهاى که نمىیابد.بحارالأنوار، ج 75، ص 349
حدیث(750) امام رضا(ع) می فرمایند:
الحَجُّ تَسکینُ القلُوبِ
حجّ آرام بخش دلها استالأمالى ، طوسى ، ص 296
حدیث(751) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
علم الایمان الصلوة
علامت و نشانه ایمان نمازاست .شهاب الاخبار، ص 59
حدیث(752) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلتَّقَرُّبُ إلَى اللَّهِ تَعالى بِمَسأَلَتِهِ وَ اِلَى النّاسِ بِتَرکِها
تقرّب به خداوند، به خواهش از اوست و تقرّب به مردم، به ترک خواهش .غررالحکم و دررالکلم، ح 1801
حدیث(753) امام علی (ع) می فرمایند:
مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ لا یُغفَرُ إلّا بِعَرفاتٍ
برخى از گناهان جز در عرفات بخشوده نمىشوددعائم الإسلام ، ج 1 ، ص 294
حدیث(754) امام هادی (ع) می فرمایند:
اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأخذ تَقدیمِ الحَزمِ
حسرت کوتاهى کردن را با پیشه کردن دور اندیشى ، یاد کنبحار الأنوار ، ج 75 ، ص 370
حدیث(755) امام علی (ع) می فرمایند:
مَن وافَقَ هَواهُ خالَفَ رُشدَهُ ؛
هر کس با هوس خود موافقت کند ، با بالندگى خود مخالفت کرده است .
غررالحکم و دررالکلم، ح 7957
حدیث(756) حضرت عیسی (ع) می فرمایند:
یا عَبیدَ السُّوءِ! تَلومونَ النّاسَ عَلَى الظَّنِّ ولاتَلومونَ أنفُسَکُم عَلَى الیَقینِ
اى بندگانِ بد! مردم را با بدگمانى سرزنش مىکنید و خویشتن را با یقین [به عیبِ خود ]سرزنش نمىکنید؟!تحفالعقول ، ص 501
حدیث(757) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
إنَّ أخی عِیسىعلیه السلام کان یقولُ : یَأتِی کُلُّ یَومٍ بِرِزقِهِ
برادرم عیسى مىگفت : هر روزى ، روزى خود را مىآوردمنتخب میزان الحکمة ، ح 6017
حدیث(758) امام هادی (ع) می فرمایند:
مَن یَزرَع خَیراً یَحصُد غِبطَةً و مَن یَزرَع شَرّاً یَحصُد نَدامَةً ؛
هر که بذر خوبى بکارد ، شادمانى بدرود و هر که تخم بدى بیفشاند ، پشیمانى مىدرود .بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 373
حدیث(759) امام جواد (ع) می فرمایند:
الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى کُلِّ عالٍ
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گران بها است ، و نردبانى به سوى هر بلندایىبحار الأنوار ، ج 75 ، ص 364
حدیث(760) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
یَومُ غَدیرِ خُمٍّ أفضَلُ أعیادِ اُمَّتی
روز غدیرخم برترین عید امّت من استالأمالى، صدوق، ص 188
حدیث(761) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلمُعینُ عَلَى الطّاعَةِ خَیرُ الأصحابِ ؛
بهترینِ یاران، کسى است که در راه طاعت خدا یارى کند .غررالحکم و دررالکلم، ح 1142
حدیث(762) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
اَقرَبُکُم غَدا مِنّى فِى المَوقِفِ اَصدَقُکُم لِلحَدیثِ وَ اَدّاکُم لِلاَمانَةِ وَ اَوفاکُم باعَهدِ وَ اَحسَنُکُم خُلقا وَ اَقرَبُکُم مِنَ النّاس
نزدیکترین شما به من در قیامت: راستگوترین، امانتدارترین، وفادارترین به عهد و پیمان، خوش اخلاقترین و نزدیکترین شما به مردم است.
امالى طوسى، ص 229
حدیث(763) امام علی (ع) می فرمایند:
خَیرُ مَن شاوَرتَ ذَوُوالنُّهى وَالعِلمِ و اُولُو التَّجارِبِ و الحَزمِ
بهترین کسان براى مشورت ، صاحبان خرد و دانش و افراد با تجربه و دوراندیشاند
غررالحکم و دررالکلم ، ح 4990
حدیث(764) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
أکرِموا أولادَکُم و أحسِنوا آدابَهُم
فرزندانتان را گرامى بدارید و نکو تربیتشان کنید
عوالى اللآلى ، ج 1 ، ص 254
حدیث(765) امام حسن (ع) می فرمایند:
مَن عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ کُلَّ شَىءٍ
هر کس خدا را بندگى کند، خداوند همه چیز را بنده او گرداندتنبیه الخواهر و نزهة النواظر ، ج 2 ، ص 108
حدیث(766) امام عسگری(ع) می فرمایند:
إیّاکَ وَالإذاعَةَ وطَلَبَ الرِّئاسَةِ فَإنَّهُما یَدعُوانِ إلَى الهَلَکَةِ
از افشاى اسرار و ریاستجویى بپرهیز ؛ زیرا این دو به هلاکت کشانندالخرائج و الجرائح ، ج 1، ص 450
حدیث(767) امام عسگری(ع) می فرمایند:
ما تَرَکَ الحَقَّ عَزیزٌ إلّا ذَلَّ ولا أخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إلّا عَزَّ
هیچ عزّتمندى حق را ترک نکند ، مگر آن که خوار شود ، و هیچ خوارى بهحق نگراید ، مگر آنکه عزّت یابد.تحف العقول، ص 484
حدیث(768) امام علی (ع) می فرمایند:
إیّاکُم والأخلاقَ الدَّنِیَّةَ فَإنَّها تَضَعُ الشَّریفَ وتَهدِمُ المَجدَ
از اخلاق پست بپرهیزید ، که والا را پست مىسازد و بزرگوارى را نابود مىکندتحف العقول ، ص 215
حدیث(769) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
اَلتَّحَدُّثُ بِالنِّعَمِ شُکرٌ
بازگویى نعمتها ، سپاسگزارى [از آنها] استمسند الشهاب ، ج 1 ، ص 61
حدیث(770) امام رضا (ع) می فرمایند:
زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ
زیارت قبر پدرم ، موسى بن جعفرعلیه السلام ، مانند زیارت قبر حسینعلیه السلام است .کامل الزیارات ، ص 499
حدیث(771) امام علی (ع) می فرمایند:
قِوامُ الشَّریعَةِ الأمرُ بِالمَعرُوفِ والنَّهیُ عَنِ المُنکَرِ و إقامَةُ الحُدودِ
استوارى شریعت ، به امر به معروف و نهى از منکر و برپاداشتن حدود استمیزان الحکمه ، ح 12688
حدیث(772) حضرت فاطمه (س) می فرمایند:
فَرَضَ اللَّهُ . . . الأمرَ بِالمَعُروفِ مَصلَحَةً لِلعامَّةِ
خداوند امر به معروف را براى اصلاح مردم قرار دادبحار الأنوار ، ج 6 ، ص 107
حدیث(773) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلحَیاءُ مِنَ اللَّهِ یَمحوُ کَثیراً مِنَ الخَطایا
شرم از خداوند ، بسیارى از گناهان را پاک مىکندغررالحکم و دررالکلم ، ح 1548
حدیث(774) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
ألارُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ أورَثَت حُزناً طَویلاً
بسا لحظهاى هوس که اندوهى دراز در پى داردالأمالى ، طوسى ، ص 533
حدیث(775) امام هادی (ع) می فرمایند:
العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ ، داعٍ إلَى الغَمطِ والجَهلِ
خودپسندى، آدمى را از دانشجویى باز مىدارد و بهناسپاسى وانکار حق مىخواند
بحار الأنوار، ج 69، ص 199
حدیث(776) امام رضا (ع) می فرمایند:
مَن رَضِیَ بِالقَلیلِ مِنَ الرِّزقِ قُبِلَ مِنهُ الیَسیرُ مِنَ العَمَلِ
هر کس به اندکْ روزى خرسند است ، اندک کردارى از او پذیرفته شودالکافى ، ج 2، ص 138
حدیث(777) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
ألارُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ أورَثَت حُزناً طَویلاً
بسا لحظهاى هوس که اندوهى دراز در پى داردالأمالى ، طوسى ، ص 533
حدیث(778) امام صادق (ع) می فرمایند:
اَلاُنسُ فی ثَلاثٍ : فِی الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ وَالوَلَدِ البارِّ وَالصِّدیقِ المُصافی
انس (وآرامش) در سه چیز است : در زن سازگار ، فرزند خوشرفتار و دوست باصفاى وفادارتحف العقول، ص 318
حدیث(779) امام سجاد (ع) می فرمایند:
حُجُّوا وَاعتَمِرُوا تَصِحَّ أبدانُکُم و تَتَّسِع أرزاقُکُم
حجّ و عمره به جاى آرید تا بدنتان سالم و روزیتان فراخ شودالکافى ، ج 4 ، ص 252
حدیث(780) امام صادق (ع) می فرمایند:
مَن یَثِقَ بِاللَّهِ یَکفِهِ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنیاهُ و آخِرَتِهِ
هر که به خدا اعتماد کند ، خداوند کارهاى دنیا و آخرتش را ، که او را بى قرار کردهاند، کفایت مىکندتحف العقول، ص 304
حدیث(781) امام صادق (ع) می فرمایند:
قِف عِندَ کُلِّ أمرٍ حَتّى تَعرِفَ مَدخَلَهُ مِن مَخرَجِهِ قَبلَ أن تَقَعَ فیهِ فَتَندَمَ
در برابر هر کارى درنگ کن تا [راهِ] درون شدن و برون آمدن از آن را ، پیش از آن که در آن وا مانى و پشیمان شوى ، نیک بشناسىتحف العقول، ص 304
حدیث(782) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلطُّمَأنینَةُ قَبلَ الخُبرَةِ خِلافُ الحَزمِ
اعتماد کردن پیش از آزمودن ، خلاف دوراندیشى استغررالحکم و دررالکلم ، ح 1514
حدیث(783) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلمَطَلُ وَ المَنُّ مُنَکِّدَا الإحسانِ
تعلّل ورزیدن و منّت نهادن ، از [ارزش] احسان مىکاهدغررالحکم و دررالکلم، ح 1595
حدیث(784) امام حسین (ع) می فرمایند:
أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ
من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شودکامل الزیارات ، ص 215
حدیث(785) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
یَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَیُوَطِّئونَ لِلمَهدِیِّ سُلطانَهُ
مردمى از مشرق قیام مىکنند و زمینه حکومت مهدى را فراهم مىآورندکنزالعمّال ، ح 38657
حدیث(786) امام علی (ع) می فرمایند:
اَلحَیاءُ مِنَ اللَّهِ یَمحوُ کَثیراً مِنَ الخَطایا
شرم از خداوند ، بسیارى از گناهان را پاک مىکندغررالحکم و دررالکلم ، ح 1548
حدیث(787) امام کاظم (ع) می فرمایند:
رَجُلٌ مِن أهلِ قُم یَدعُو النّاسَ إلَى الحَقِّ یَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ کَزُبَرِ الحَدیِدِ
مردى از قم مردم را به حق فرا مىخواند و گروهى استوار ، چون پارههاى آهن ، پیرامون او گرد مىآیندبحار الأنوار ، ج 57 ، ص 216
حدیث(788) امام على (ع) می فرمایند:
مَن لَم یَتَدارَک نَفسَهُ بِاِصلاحِها اَعضَلَ داؤُهُ وَ اَعیى شِفائُهُ وَ عَدِمَ الطَّبیبَ
هر کس به اصلاح خود نپردازد، بیمارى اش سخت مى شود و در درمانش به رنج مى افتد و طبیبى نخواهد یافتغررالحکم، ح 9025
حدیث(789) امام مهدی (عج) می فرمایند:
أکثِروا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ فَإنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم
براى تعجیل در فرج بسیار دعا کنید ، که فرج من فرج شما نیز هستکمال الدّین و تمام النعمه ، ص 485
حدیث(790) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
الصلوة نور المؤمن
نماز نور مؤمن است( شهاب الاخبار، ص .50 نهج الفصاحه ، ص 396 )
حدیث(791) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
اَلبِطالَةُ تُقِسی القَلبَ
بیکارى ، دل را سخت مىکندمسند الشهاب ، ج 1 ، ص 188
حدیث(792) پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:
أحَبَّ اللَّهُ مَن أحَبَّ حُسَیناً
هر که حسین را دوست بدارد ، خداوند دوستدار او استبحار الأنوار ، ج 43 ، ص 261
حدیث(793) امام على (ع) می فرمایند:
اَلکَمالُ فِی ثَلاثٍ : اَلصَبرُ عَلَى النَّوائِبِ وَ التَوَرُّعُ فِى المَطالِبِ وَ إسعافُ الطّالِبِ
کمال آدمى در سه چیز است : شکیبایى بر ناگوارىها ، پارسایى در خواستهها و برآوردنِ خواهشِ درخواست کنندهغررالحکم و دررالکلم، ح 1777
حدیث(794) امام کاظم (ع) می فرمایند:
مَنِ اقتَصَدَ وَقَنَعَ بَقِیَت عَلَیهِ النِّعمَةُ ومَن بَذَّرَ وأسرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ
هرکه میانهروى کند و قناعت ورزد ، نعمت بر او بپاید و هر که بىجا مصرف نماید و زیادهروى کند ، نعمتش زوال یابدتحفالعقول، ص 403
حدیث (795) امام على (ع) فرمودند:
مَن حَسُنَت خَلیقَتُهُ طابَت عِشرَتُهُ
هر کس خوش اخلاق باشد، زندگىاش پاکیزه و گوارا مىگردد.
(غررالحکم، ح8153)
حدیث (796) امام على (ع) فرمودند:
اَلعالِمُ مَن لا یَشبَعُ مِنَ العِلمِ وَ لا یَتَشَبَّعُ بِهِ
دانشمند، کسى است که از دانش، سیرى نپذیرد و به سیرى از آن نیز وانمود نکندغررالحکم و دررالکلم، ح 1740
حدیث (797) امام مهدی (ع) فرمودند:
لِیَعمَل کُلُّ امْرِءٍ علَى ما یُقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا
هر یک از شما باید کارى کند که با آن به محبّت ما نزدیک شودتهذیب الأحکام ، ج 1، ص 38
حدیث (798) امام باقر(ع) فرمودند:
تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ حَسَنَةٌ
لبخند آدمى به روى برادر دینی اش حسنه استمشکاة الأنوار ، ص 316
حدیث (799) امام مهدى(عج) فرمودند:
ما اُرغِمَ أنفُ الشَّیطانِ بِشَىءٍ مِثلِ الصَّلاةِ
هیچ چیز مانند نماز ، بینى شیطان را به خاک نمىمالدبحار الأنوار ، ج 53 ، ، ص 182
حدیث (800) امام على (ع) فرمودند:
اَلإخوانُ فِى اللَّهِ تَعالى تَدُومُ مَوَدَّتُهُم لِدَوامِ سَبَبِها
کسانى که براى خدا برادرى مىورزند ، دوستىشان مىپاید؛ زیرا عامل آن دوستىْ پایدار استغررالحکم و دررالکلم، ح 1795
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُعَلِّمینَ و أطِل أعمارَهُم و بارِک لَهُم فی کسبِهِم
خدایا ! آموزگاران را بیامرز ؛ عمرشان را دراز و کسبشان را با برکت کن
(تاریخ بغداد، ج 3، ص 64)
اَحَبُّ الاَعمالِ اِلَى اللَّهِ الصَّلاةُ لِوَقتِها، ثُمَّ بِرُّ الوالِدَین، ثُمَّ الجَهادُ فى سَبیلِ اللَّهِ
دوست داشتنى ترین کارها نزد خداوند: نماز اول وقت، سپس نیکى به پدر و مادر و سپس جهاد در راه خداست.
(نهج الفصاحه، ح 70)
مَن لَم یصلِح نَفسَهُ لَم یصلِح غَیرَهُ؛(4)
هر کس خودش را اصلاح نکند، نمىتواند دیگران را اصلاح نماید.
(غرر الحکم،ح 8990)
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُبغِضُ الغَنیَّ الظَّلومَ.
به راستی که خداوند عزوجل ثروتمند ستمگر را دشمن می دارد.
(جهاد با نفس ، ح 738 )
اِنَّ الحَرامَ لا ینمى وَ اِن نَمى لا یبارَک لَهُ فیهِ وَ ما اَنفَقَهُ لَم یؤجَر عَلَیهِ وَ ما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّارِ
به راستى که حرام، افزایش نمىیابد و اگر افزایش یابد، برکتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشهاى به سوى آتش خواهد بود.
(کافى، ج 5، ص 125، ح 7 )
الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنجِحٌ وَ أَعمَالُ العِبَادِ فِى عَاجِلِهِم نُصبُ أَعینِهِم فِى آجَالِهِم.
صدقه دادن دارویى ثمر بخش است ، و کردار بندگان در دنیا ، فردا در پیش روى آنان جلوه گر است.
(کافى، ج 5، ص 125، ح 7 )
مَن کشَفَ عَورَةَ اَخیهِ المُسلِمِ کشَفَ اللّهُ عَورَتَهُ حَتّى یفضَحَهُ بِها فى بَیتِهِ
هر کس عیب و زشتى برادر مسلمان خود را فاش کند، خداوند زشتى او را آشکار سازد، تاجایى که او را در درون خانه اش رسوا سازد.
(الترغیب والترهیب، ج 2، ص 239، ح 9.)
اللِّسَانُ سَبُعٌ إِن خُلِّی عَنهُ عَقَرَ .
زبان تربیت نشده ، درنده اى است که اگر رهایش کنى مى گزد.
(نهج البلاغه، حکمت60)
اَلعِبادَةُ عَشرَةُ اَجزاءٍ تِسعَةُ اَجزاءٍ فى طَلَبِ الحَلالِ
عبادت ده جزء دارد، که نُه جزء آن، طلب روزى حلال است.
(بحارالأنوار، ج 103، ص 9، ح 37)
لا یدخُلُ الجَنَّةَ عَبدٌ لا یأمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ
بنده اى که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد، وارد بهشت نمی شود
(مستدرک الوسائل، ج 8، ص 425)
اِنَّ فِى الرِّفقِ الزّیادَةَ وَ البَرَکةَ وَ مَن یحرَمِ الرِّفقُ یحرَمِ الخَیرَ
در مدارا، فزونى و برکت است، و هر کس از مدارا محروم باشد، از خیر، محروم شده است.
(کافى، ج 2، ص 119، ح 7 )
مَن رَضىَ بِما رَزَقَهُ اللَّهُ قَرَّت عَینُهُ
هر که به آنچه خداوند روزیش کرده راضى باشد، خوش و خرّم بماند.
( امالى طوسى، ص 225، ح 393 )
لا تَجعَل عِرضَک غَرَضاً لِقَولِ کلِّ قائِلِ
آبروى خود را هدف تیر گفتار هر گویندهاى نساز
(غررالحکم و دررالکلم، ح 10304)
لا تَصفُو الخِلَّةُ مَعَ غَیر اَدیب
دوستى با شخص بى ادب، صمیمانه نخواهد شد.
(بحار الأنوار، ج 67، ص 400، ح 73)
لَیسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِما اَو ضَرَّهُ اَو ماکرَهُ
از ما نیست کسى که با مسلمانى تقلّب کند، یا به او ضرر رساند و یا با وى حیله نماید.
(نهج الفصاحه، ح 2414)
مِن کمالِ السَّعادَةِ السَّعىُ فى صَلاحِ الجُمهور
کوشش در راه اصلاح توده مردم، از کمال خوشبختى است.
(غررالحکم، ح 9361)
لا تَسُبُّوا الناسَ فَـتَکتَسِبُوا العَداوَةَ بَینَهُم
به مردم ناسزا نگویید، که با این کار در میان آنها دشمن پیدا مى کنید.
(کافى ، ج 2، ص 360 ح 3)
مَن حَسُنَ بِرُّه بِأهلِهِ زِیدَ فی عُمرِهِ
هرکه با خانواده خود خوش رفتار است، عمرش بسیار خواهد بود
(الکافى، ج 8، ص 219)
اَوسِعوا لِلشَّبابِ فِى المَجلِسِ وَ اَفهِموهُمُ الحَدیثَ فَاِنَّهُمُ الخُلوفُ وَ اَهلُ الحَدیثِ ؛
براى جوانان در مجالس جاى باز کنید، و امور نو و جدید را به آنان تفهیم کنید، چرا که این گروه جایگزین شما و درگیر مسائل جدید خواهند شد.
(الفردوس ، ج 1، ص 98، ح 320 )
مِن کفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ: اِغاثَةُ المَلهوفِ وَ التَّنفیسُ عَنِ المَکروبِ
یارى رساندن به ستمدیده فریاد خواه و شاد کردن غمناک، از کفّارههاى گناهان بزرگ است.
(نهج الیلاغه حکمت 24)
مَن حُرِمَ الرِّفقَ فَقَد حُرِمَ الخَیرَ کلَّهُ
هر کس از مدارا بى بهره باشد، از همه خوبى ها بى بهره مانده است.
(نهج الفصاحه، ح 3057)
کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یداعِبُ وَ لا یقولُ اِلاّ حَقّـا
رسول اکرم صلى الله علیه و آله شوخى مى کردند ولى جز حقّ چیزى نمى گفتند.
(مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص 408)
اَطیبُ العَیشِ القَناعَةُ
خوشترین زندگى، زندگى با قناعت است.
(غررالحکم، ح 2918)
اِنَّ المُسلِمَ اِذا غَلَبَهُ ضَعفُ الکبَرِ اَمَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ المَلِک اَن یکتُبَ لَهُ فى حالِهِ تِلک مِثلَ ما کانَ یعمَلُ وَ هُوَ شابٌّ نَشیطٌ صَحیحٌ
مسلمان هنگامى که ضعف پیرى بر او غلبه کند خداوند به فرشتهاى دستور مىدهد که در این حال اعمال (نیکى) را که او در جوانى و شادابى و سلامت انجام مىداد، برایش بنویسد.
(کافى، ج 3، ص 113)
امَنِ اغتابَ مُسلِماً اَو مُسلِمَةً لَم یقبَلِ اللَّهُ تَعالى صَلاتَهُ وَ لا صیامَهُ اَربَعینَ یوماً وَ لَیلَةً اِلّا اَن یغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ
خداوند متعال تا چهل شبانه روز نماز و روزه غیبت کننده مرد و زن مسلمان را نمىپذیرد، مگر این که غیبت شونده او را ببخشد.
(جامع الأخبار، ص 412، ح 1141)
لا یؤنِسَنَّک اِلاَّ الحَقُّ وَ لا یوحِشَنَّک اِلاَّ الباطِلُ
مبادا جز حق، با تو اُنس بگیرد و جز باطل، از تو بهراسد.
(نهج البلاغه، از خطبه 130 )
اِن اَحبَبتَ اَن یزیدَ اللّهُ فى عُمُرِک فَسُرَّ اَبَـوَیک
اگر دوست دارى که خداوند عمرت را زیاد کند، پدر و مادرت را شاد کن.
(بحارالأنوار ، ج 74 ، ص 81 ، ح 84 )
اَلبرُّ وَ حُسنُ الخُلق یعمُرانِ الدّیارَ وَ یزیدانِ فِى الاَعمار
نیکوکارى و خوش اخلاقى، خانه ها را آباد و عمرها را طولانى مى کنند.
( کافى ، ج 2، ص 100، ح 8 )
أمّا وَجهُ الاِنتفاعِ بِی فی غَیبَتی فَکالاِنتِفاعِ بِالشَّمسِ إذا غَیبَها عَنِ الأبصارِ السَّحابُ ؛
چگونگى بهره مندى از وجود من در دوران غیبتم ، همچون بهرهاى است که از خورشید مىبرند ، آنگاه که ابر آن را از دیدگان نهان مىکند .
(الغیبه ، طوسى، ص 292)
کلُّکم راع وَکلُّکم مَسؤولٌ عَن رَعیتِهِ
همه شما سرپرست و مسئول هستید و درباره زیردستانتان باز خواست مى شوید.
(جامع الاخبار، ص 119)
إِنَّ بِشرَ المُؤمِنِ فِی وَجهِهِ ، وَ قُوَّتَهُ فِی دینِهِ وَ حُزنَهُ فِی قَلبِهِ
شادى مؤمن در چهره اوست ، قدرت وى در دینش، و اندوه او در دلش
(میزان الحکمه، ح 1721)
مَن حَسُنَت خَلیقَـتُهُ طابَت عِشرَتُهُ
هر کس خوش اخلاق باشد، زندگى اش پاکیزه و گوارا مى شود.
(غررالحکم، ح 8153)
سُوسُوا إِیمَانَکم بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَموَالَکم بِالزَّکاةِ وَ ادفَعُوا أَموَاجَ البَلَاءِ بِالدُّعَاءِ .
ایمان خود را با صدقه دادن و اموالتان را با زکات دادن نگاهدارید، و امواج بلا را با دعا از خود برانید.
(نهج البلاغه – حکمت 146 )
اِنَّمَا العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ
خردمند ، کسى است که تجربهها پندش دهد .
کنزالفوائد، ص 87
اَلاِنصافُ راحَةٌ
انصاف، مایه آسایش است.
(غررالحکم، ح 16)
اُذکر حَسَرَاتِ التَّفرِیطِ بِأَخذِ تَقدِیمِ الحَزمِ.
با مقدم داشتن دوراندیشی، حسرت کوتاهیها را به یاد آور.
(بحارالأنوار، ج 78، ص 370)
اَلجَهلُ مُمیتُ الاَحیاءِ وَ مُخَلِّدُ الشَّقاءِ
نـادانى، مایـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
(غررالحکم، ح 1464)
بادِروا اَحداثَکم بِالحَدیثِ قَبلَ اَن تَسبِقَکم اِلَیهِمُ المُرجِئَةُ
به آموختن حدیث (معارف دینى) به جوانانتان ، پیش از آنکه منحرفین آنان را گمراه سازند، اقدام نمیید.
تهذیب الأحکام ، ج 8 ، ص 111، ح 381
لاتُودِعَنَّ سِرَّکَ مَن لا أمانَةَ لَهُ.
راز خود را به کسی که امانتدار نیست، مسپار.
غررالحکم و دررالکلم، ح 1066
إنَّما یُحِبُّکَ مَن لا یَتَمَلََّقُکَ، وَیُثنی عَلَیکَ مَن لا یُسمِعُکَ.
دوستدار حقیقی تو کسی است که از تو چاپلوسی نمیکند و ستایشگر واقعی تو آنکه تو را از [ستایشهایش دربارۀ تو] باخبر نمیکند.
غررالحکم و دررالکلم، ح 7119
اَلزُّهدُ فِى الدُّنیا الراحَةُ العُظمى
بی رغبتى به دنیا، بزرگترین آسیش است.
غررالحکم و دررالکلم، ح 1316
إظهارُ الشَّیءِ قَبلَ أن یُستَحکمَ مَفسَدَةٌ لَهُ.
آشکار کردن چیزی پیش از استوار شدن، مایۀ تباهی آن است.
تحف العقول، ص 457
الأَیَّامُ تَهتِک لَک الأمرَ عَنِ الأسرارِ الکامِنَةِ.
روزگار رازهای نهان را بر تو آشکار میکند.
بحار الأنوار، ج 78، ص 365
اِعلَم أنَّک لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللهِ، فَانظُر کیفَ تَکونُ.
بدان که از دید خداوند پنهان نیستی، پس بنگر چگونهای.
تحف العقول، ص 455
إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ.
حق با شخصیتها شناخته نمیشود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.
روضة الواعظین، ص 31
اَلحَسَدُ یضنِى الجَسَدَ
حسد، بدن را فرسوده و علیل مى کند.
غررالحکم، ح 943
مَنِ اشتاقَ إلَی الجَنَّةِ سارَعَ إلَی الَخَیراتِ.
هرکه مشتاق بهشت است به سوی نیکیها میشتابد.
مکارم الأخلاق، ص 447
اِعلَمى اَنَّ الشّابَّ الحَسَنَ الخُلُقِ مِفتاحٌ لِلخَیرِ ، مِغلاقٌ لِلشَّرِّ وَ اِنَّ الشّابَّ الشَّحیحَ الخُلُقِ مِغلاقٌ لِلخَیرِ مِفتاحٌ لِلشَّرِّ
بدان که جوانِ خوش اخلاق ، کلید خوبى ها و قفل بدى هاست و جوانِ بداخلاق ، قفل خوبى ها و کلید بدى هاست.
امالى طوسى ، ص 302، ح 598
خَیرُ اِخوانِک مَن دَعاک اِلى صِدقِ المَقالِ بِصِدقِ مَقالِهِ وَ نَدَبَک اِلى اَفضَلِ الاَعمالِ بِحُسنِ اَعمالِهِ
بهترین دوستانت، کسى است که با راستگویی اش تو را به راستگویى دعوت کند و با اعمال نیک خود، تو را به انجام اعمال خوب برانگیزد.
غررالحکم، ح 5022
فِی تَقَلُّبِ الأحوَالِ عُلِمَ جَوَاهِرُ الرِّجَالِ.
در فراز و نشیبهای روزگار، گوهر مردان شناخته میشود.
نهج البلاغه، حکمت 208
فی قَولِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «وَ لاَ تَنسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنیا» : لا تَنسَ صِحَّتَک وَ قُوَّتَک وَ فَراغَک وَ شَبابَک وَ نَشاطَک اَن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ
درباره آیه سهم خود را از دنیا فراموش مکن : [یعنى] سلامتى ، توانایى ، فرصت ، جوانى و شادابى ات را فراموش مکن ، تا با آنها ، آخرت را به دست آورى
قصص ، آیه 77 ؛ امالى صدوق ، ص 299، ح 336
أفضَلُ الهِجرَةِ أن تَهجُرَ ما کرِهَ اللَّهُ
برترین هجرت ، هجرت از چیزى است که خدا آن را خوش ندارد
میزان الحکمة ، ح 21060
إنّ الجاهِلَ مَن عَصَی اللهَ وَإن کانَ جَمیلَ المَنظَرِ عَظیمَ الخَطَرِ.
نادان کسی است که خدا را نافرمانی کند هرچند خوشسیما و بلندپایه باشد
بحارالأنوار، ج 1، ص 160
شَعبانُ شَهری و رَمَضانُ شَهرُ اللَّهِ فَمَن صامَ شَهری کنتُ لَهُ شَفیعاً یومَ القِیامَةِ
شعبان ، ماه من و رمضان ماه خداوند است . هر که ماه مرا روزه بدارد ، در روز قیامت شفیع او خواهم بود .
بحار الأنوار ، ج 97 ، ص 83
مَن صَامَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِن شَعبَانَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) شَفِیعَهُ یومَ القِیامَةِ
هر کسی که سه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد؛ بهشت بر او واجب می شود و در قیامت نیز پیامبر(ص) شفیع او خواهد بود
وسائل الشیعة ج 10 ، ص 490
خَیرُ مَفَاتیحِ الأموُرِ الصِّدقُ وَخَیرُ خَوَاتیمِهَا الوَفَاءُ
بهترین گشایندۀ کارها راستی و بهترین پایان برندۀ آن وفاداری است
بحارالأنوار، ج 75، ص 161
خَلَیک بِالآخِرَةِ تَأتِک الدُّنیا صاغِرَةً
در کار آخرت باش تا دنیا ذلیلانه به تو رو آورد
غررالحکم و دررالکلم، ح 6080
اِمتَحِنُوا شِیعَتَنا عِندَ ثَلاثٍ: عِندَ مَواقیتِ الصلَواتِ کیفَ مُحافَظَتُهُم علَیها، وعِندَ أسرارِهِم کیفَ حِفظُهُم لَها عَن عَدُوِّنا، و إلى أموالِهِم کیفَ مُواساتُهُم لإِخوانِهم فیها
شیعیان ما را در سه چیز بیازمایید : در مواظبت بر اوقات نمازها ، در نگهدارى اسرارشان از دشمنان ما و در همدردى و کمک مالى به برادرانشان
میزان الحکمه، باب صفات الشّیعه
إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ
نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید
بحار الأنوار، ج 74، ص 205
افَلیعمَل کلُّ امرِی مِنکم مَا یقرُبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنَا
هر یک از شما باید کاری کند که به سبب آن به محبت ما نزدیک شود
بحارالأنوار، ج 53، ص 176
فاکثَروا الدُّعاء بِتَعجیلِ الفَرَج فَإنَّ ذَلِکَ فَرَجَکُم
برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که گشایش و فرج شما نیز در آن است
بحارالأنوار، ج 52، ص 92
ثُباتُ الدُّوَلِ بِإقامَةِ سُنَنِ العَدلِ
پایداری دولتها به برپا داشتن راه و رسم دادگری است
غررالحکم و دررالکلم، ح 4715
ما اُرغِمَ أنفُ الشَّیطانِ بِشَیءٍ مِثلِ الصَّلاةِ
هیچ چیز مانند نماز ، بینى شیطان را به خاک نمى مالد
بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 182
أفضَلُ الهِجرَةِ أن تَهجُرَ ما کرِهَ اللَّهُ
برترین هجرت ، هجرت از چیزى است که خدا آن را خوش ندارد
میزان الحکمة ، ح 21060
المُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ قُوّادُ أهلِ الجَنَّةِ
رزمندگان در راه خدا ، راهبران اهل بهشتاند
بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 199
مَن قَنَعَ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِن أغنَى النّاسِ
هر که به قسمتى که خدایش داده قانع باشد ، همو ، بى نیازترینِ مردم است
الأمالى، مفید، ص 184
مَا أرغَمَ أنفَ الشَّیطانِ بِشَیءٍ مِثلَ الصَّلاةِ فَصَلِّها وَ أرغِم أنفَ الشَّیطان
هیچ چیز مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد و او را خوار نمی کند، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال
( بحار الانوار، ج ,53 ص 182 )
اِذا فَسَدَتِ النِّیةُ وَقَعَتِ البَلیةُ
هرگاه نیت فاسد شود، بلا و گرفتارى پیش مى آید.
( غررالحکم، ح 4021 )
طُوبى لِمَن تَرَک شَهوَةً حاضِرَةً لِمَوعودٍ لَم یرَهُ
خوشا آن که شهوتِ آمادهاى را به خاطر پاداش وعده داده شدهاى که آن را ندیده است ، رها کند
(الخصال، ص 3)
عَلَیک بِالاحداثِ فَإنَّهُم اسرَعُ إلى کلِّ خَیرٍ
نوجوانان را در یاب، که این گروه در پذیرش هر خوبى ، بیشتر شتاب می کنند
(الکافى ، ج 8 ، ص 93)
إیاک واللَّجاجَةَ ؛ فَإنَّ أَوَّلَها جَهلٌ وآخِرَها نَدامَةٌ
از لجبازى بپرهیز ، که آغازش نادانى و انجامش پشیمانی است
تحف العقول، ص 14
أنَا الَّذی أملأَُها عَدلاً منم که زمین را از عدالت لبریز مى کنم ، چنان که از ستم آکنده است
الخرائج والجرائح ، ج 2 ، ص 785
لِکلِّ شَیءٍ رَبِیعٌ، وَرَبِیعُ القُرآنِ شَهرُ رَمَضَانَ
هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است
کافی، ج2 ، ص 630
جالِس العُلَماءَ یزدَد عِلمُک وَ یحسُن اَدَبُک وتَزک نَفسُک
با علما معاشرت کن تا علمت زیاد، ادبت نیکو و جانت پاک شود.
مطالب السؤول، ص 49
إن شِئتَ أن تُکرَمَ فَلِن وإن شِئتَ أن تُهانَ فَاخشُن
اگر مى خواهى گرامى ات دارند ، نرمخو باش ، و اگر مى خواهى خوارت شمارند ، درشتى کن
تحف العقول، ص 55
اِعمَل بِفَرائِضِ اللَّهِ تَکن اَتقَى النَّاس
به واجبات خدا عمل کن، تا با تقواترین مردم باشى.
معانى الأخبار، ص 240
اِکتَسِبُوا العِلمَ یکسِبکمُ الحَیاةَ
دانش کسب کنید تا به شما زندگى (و بالندگى) بخشد
غررالحکم و دررالکلم، ح 2486
اِتَّهِمُوا عُقُولَکُم فَإنَّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها یکُونُ الخَطاءُ
خِردهاى خود را خطاپذیر بدانید، که بسا اعتماد کردن به آن ، خطا باشد
میزان الحکمة، ح 6842
لِکُلِّ شَیءٍ أساسٌ وأساسُ الإسلامِ حُبُّنا أهلَ البَیتِ
هر چیزى را شالودهاى است و شالوده اسلام ، دوستدارى ما اهل بیت است
المحاسن، ج 1، ص 150
قالَ اللّهُ عز و جل: الصَّومُ لی، و أنَا أجزی بِهِ
خداوند فرموده است: روزه، براى من است و خودم پاداش آن را می دهم
تهذیب الأحکام: 4 / 152 / 420
صِیامُ القَلبِ عَنِ الفِکرِ فِی الآثامِ أفضَلُ مِن صِیامِ البَطنِ عَنِ الطَّعامِ
روزه دل ، اندیشیدن به گناهان ، برتر است از روزه شکم ؛ یعنى غذا خوردن
میزان الحکمه ، ح 10948
إنَّ اللَّهَ جَعَلَ شَهرَ رَمضانَ مِضماراً لِخَلقِهِ فَیستَبِقونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إلى مَرضاتِهِ
خداوند ماه رمضان را میدان مسابقهاى براى آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش براى خشنودى او از یکدیگر پیشى گیرند
بحارالأنوار ، ج 75، ص 110
إنَّ أبوابَ السَّماءِ تُفتَحُ فی أوَّلِ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ولا تُغلَقُ إلى آخِرِ لَیلَةٍ مِنهُ
درهاى آسمان در شب اوّل ماه رمضان گشوده مى شود و تا آخرین شب این ماه بسته نمى شود
النوادر، ص 246
إنَّ الشَّقِی حَقَّ الشَّقِی مَن خَرَجَ مِنهُ هذَا الشَّهرُ و لَم یغفَر ذُنوبُهُ
بدبخت واقعى کسى است که این ماه را پشت سر گذارد و گناهانش آمرزیده نشود
میزان الحکمه ، ح 7458
فَانزِل نَفسَکَ مِنَ الدُّنیا کَمَثَلِ مَنزِلٍ نَزَلتَهُ ساعَةً ثُمَّ ارتَحَلتَ عَنهُ
خود را در دنیا چنان منزل ده که گویى ساعتى در آن منزل دارى وسپس از آن کوچ می کنی
بحارالأنوار، ج 75، ص 165
اَلتَّقوى بابُ کُلِّ تَوبَةٍ ورَأسُ کُلِّ حِکمَةٍ وشَرَفُ کُلِّ عَمَل
تقوا ، باب هر توبه و سرآمد هر حکمت ، و [مایه] شرافت هر کارى است
بحارالأنوار، ج 75، ص 110
صَومُ القَلبِ خَیرٌ مِن صِیامِ اللِّسانِ وَ صَومُ اللِّسانِ خَیرٌ مِن صِیامِ البَطنِ
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است
غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80
مَن یشتَهِ کَرامَةَ الآخِرَةِ یدَع زینَةَ الدُّنیا
هر که کرامت آخرت را می خواهد ، زینت دنیا را وا می نهد
مسند الشهاب ، ج 1 ، ص 251
مَن أحیى لَیلَةَ القَدرِ حُوِّلَ عَنهُ العَذابُ إلَى السَّنَةِ القابِلَةِ
هر کس شب قدر را احیا بدارد ، تا سال آینده عذاب از او بر داشته می شود
اقبال الأعمال ، ج 1، ص 345
قَلبُ شَهرِ رَمَضانَ لَیلَةُ القَدرِ
قلب ماه رمضان ، شب قدر است
بحار الأنوار ، ج 55 ، ص 376
مَن قامَ لَیلَةَ القَدرِ إیماناً وَ احتِساباً ، غُفِرلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ
هر که از روى ایمان و براى رسیدن به ثواب الهى ، شب قدر را به عبادت بگذراند ، گناهان گذشتهاش آمرزیده می شود
فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 136
الرَّکعَتانِ فى جَوفِ اللَّیل اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنَ الدُّنیا وَ ما فیها
دو رکعت نماز در دل شب، نزد خدا از دنیا و آنچه در آن است، محبوبتر است.
بحارالأنوار، ج 87 ، ح 23
التَّقدیرُ فی لَیلَةِ تِسعَ عَشرَةَ، والإبرامُ فی لَیلَةِ إحدى وعِشرینَ، وَالإِمضاءُ فی لَیلَةِ ثَلاثٍ وعِشرینَ
سرنوشت (مُقَدَّر شدن)، در شب نوزدهم است و محکم ساختن، در شب بیست و یکم و امضا (حتمی سازى)، در شب بیست و سوم
الکافی: 4 / 159 / 9
لا تَزالُ عِصابَةٌ مِن اُمَّتی یقاتِلونَ عَلى أبوابِ دِمَشقَ و ما حَولَهُ و عَلى أبوابِ بَیتِ المَقدِسِ و ما حَولَهُ لایضُرُّهُم خِذلانُ مَن خَذَلَهُم ظاهِرینَ عَلَى الحَقِّ إلى أن تَقُومَ السَّاعَةُ
پیوسته گروهى از امّت من بر دروازههاى دمشق و پیرامونش و بیت المقدّس و پیرامون آن مبارزه مىکنند و یارى نکردن آنان ، زیانى به آنها نمىرساند . آنان تا روز قیامت پشتیبان حقّاند .
کنز العمّال ، ح 35051
نِعمَ العَونُ عَلى أسرِ النَّفسِ وَ کَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ
گرسنگى، چه خوب یاورى براى اسیر کردن نفس(تربیت نفس) و شکستن عادت آن است!
غرر الحکم: 9944
اِغتَنِم مَنِ استَقرَضَکَ فی حالِ غِناکَ لِیجعَلَ قَضاءَهُ فی یومِ عُسرَتِکَ ؛
کسى را که در حال بی نیازىات از تو قرض مى خواهد، غنیمت شمار تا در وقت نیازت جبرانش کند .
غررالحکم و دررالکلم، ح 2370
فازَ مَن أصلَحَ عَمَلَ یومِهِ وَ استَدرَکَ فَوارِطَ أمسِهِ
رستگار شد آنکه کار امروزش را سامان داد و کوتاهى هاى دیروزش را جبران کرد
مستدرک الوسائل ، ج 12، ص 151
أدِّبُوا أوْلادَکُمْ عَلَیَ ثَلاثٍ: حُبِّ نَبِیکُمْ، وَحُبِّ أهلِ بَیتِهِ، وَعَلیَ قِرَاءَةِ الْقُرآنِ
فرزندانتان را با سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبر اکرم (ص)، دوستی اهل بیت ایشان و تلاوت قرآن
لجامع الصغیر، ج 1، ص 14
فازَ مَن أصلَحَ عَمَلَ یومِهِ وَ استَدرَکَ فَوارِطَ أمسِهِ
رستگار شد آنکه کار امروزش را سامان داد و کوتاهىهاى دیروزش را جبران کرد
مستدرک الوسائل ، ج 12، ص 151
تَعَلَّمُوا العِلمَ فَإنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، وَطَلَبَهُ عِبَادَةٌ.
دانش بیاموزید که آموختن آن پاداش دارد و جستوجوی آن عبادت است.
بحار الأنوار، ج 78، ص 189
فَفَرَضَ اللّهُ الایمانَ تَطهیرا مِنَ الشِّرک... وَ العَدلَ تَسکینا لِلقُلوبِ
خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دلها واجب نمود.
(من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 568)
اَلنّاسُ فِى الدُّنیا بِالاَموالِ وَ فِى الآخِرَةِ بِالاَعمالِ
اعتبار مردم در دنیا به مال است و در آخرت به عمل.
(بحارالأنوار، ج 78، ص 368، ح3)
کلوا جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا فَاِنَّ البَرَکةَ مَعَ الجَماعَةِ
با هم غذا بخورید و پراکنده نباشید، که برکت با جماعت است.
(بحارالأنوار، ج 66، ص 349)
اَلا اُحَدِّثُک بِمَکارِمِ الاَخلاقِ؟ الصَّفحُ عَنِ النّاسِ وَ مُواساةُ الرَّجُلِ اَخاهُ فى مالِهِ وَ ذِکرُ اللّهِ کثیراِ
آیا به شما بگویم که مکارم اخلاق چیست؟ گذشت کردن از مردم، کمک مالى به برادر (دینى) خود و بسیار به یاد خدا بودن.
(معانى الأخبار، ص 191، ح 2)
مَن ساءَ خُلقُهُ، مَلَّهُ اَهلُهُ
هر کس بد اخلاق باشد، خانواده اش از او دلتنگ و خسته مى شوند.
(تحف العقول، ص 214)
اِختَبِرُوا النّاسَ بِاَخدانِهِم فَاِنَّ الرَّجُلَ یخادِنُ مَن یعجِبُهُ
مردم را از دوستانشان بشناسید، زیرا انسان با کسى رفاقت مى کند که او را مى پسندد.
(تحف العقول، ص 214)
اَحِبُّو المَعروفَ وَ اَهلَهُ فَوَالَّذى نَفسى بِیدِهِ اِنَّ البَرَکةَ وَ العافیةَ مَعَهُما
نیکى و نیکوکاران را دوست بدارید. سوگند به آن که جانم به دست اوست، برکت و تندرستى، با نیکى و نیکوکاران است.
(کنز العمّال، ح 15974)
رَأسُ العِلمِ التَّمییزُ بَینَ الاخلاقِ وَ اِظهارُ مَحمودِها وَ قَمعُ مَذمومِها
بالاترین درجه دانایى، تشخیص اخلاق از یکدیگر و آشکار کردن اخلاق پسندیده و سرکوب اخلاق ناپسند است.
(غررالحکم، ح 5267)
لا یستَیقِنُ القَلبُ اَنَّ الحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یستَیقِنُ اَنَّ الباطِلَ حَقٌّ اَبَدا
هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمی کند
(تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53، ح 39)
کفاک اَدَبا تَجَـنُّـبُک ما تَکرَهُ مِن غَیرِک
براى ادب تو همین بس که آنچه را از دیگران نمى پسندى، از آن دورى کنى.
(بحارالأنوار، ج 78، ص 377)
اَلنّاسُ کلُّهُم اَحرارٌ وَلکنَّ اللّهَ خَوَّلَ بَعضَکم بَعضا
مردم همگى آزادند، ولى خداوند بعضى را سرپرست بعضى دیگر قرار داده است
(امالى شیخ صدوق، ص 531، ح 718)
مَن رُزِقَ الدِّینَ فَقَد رُزِقَ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ
هر کس دین روزى او شود، براستى خیر دنیا و آخرت روزى او شده است
(غررالحکم، ح 8523)
حُسنُ الظَّنِّ باللهِ أن لَا تَرجُوَ إلاَّ اللهَ وَ لَا تَخَافَ إلَّا ذَنبَکَ.
گمان نیکو به خدا داشتن این است که امید به هیچکس جز او نداشته باشی و از هیچ چیز جز گناهت نترسی.
(جهاد با نفس، ح 143)
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَربَعَةٌ: اَلنَّصیحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرک الباطِلِ وَ لُزومُ الحَقِّ وَ الحِرصُ عَلَى الخَیرِ
نشانه توبه کننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها کردن باطل، پایبندى به حق و حریص بودن بر کار خیر.
(تحف العقول، ص 20. )
شَرُّ النّاسِ مَن لا یعفو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لا یستُرُ العَورَةَ
بدترین مردم کسى است که خطا را نمی بخشد و عیب (دیگران) را نمی پوشاند
(غررالحکم، ج4، ص175، ح 5734)
فى سَعَةِ الاَخلاقِ کنوزُ الاَرزاقِ
گنجهاى روزى در وسعت اخلاق نهفته است.
(کافى، ج 8 ، ص 23)
مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزقُهُ
هر کس بد اخلاق باشد، روزى اش تنگ مى شود.
(غررالحکم، ح 8023)
اَلمُؤمِنُ یحتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفیقٍ مِنَ اللّهِ وَواعِظٍ مِن نَفسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّن ینصَحُهُ
مؤمن نیازمند سه چیز است: توفیقى از پروردگار، پند دهندهاى از درون خویش و پذیرش از نصیحت کنندگان
(بحارالأنوار، ج 78، ص 358، ح 1)
مَن اَحسَنَ خُلقَهُ اَحَبَّهُ الاخیارُ وَ جانَبَهُ الفُجّارُ
انسان خوش اخلاق، از دوستى مردمان خوب برخوردار است و از تعرّض آدمهاى نابکار در امان است .
(مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص 449)
معلَم اَنَّ الصِّدقَ مُبارَک وَ الکذبَ مَشؤومٌ
بدان که راستگویى، پر برکت است و دروغگویى، شوم.
(تحف العقول، ص 14. )
الکِبرُ مَطَایَا النَّارِ
کبر و بزرگی نمودن(به منزله ی) مرکبی است که سوار خود را به سوی آتش می برد.
(جهاد با نفس، ح 578 )
لَیسَ العِبادَةُ کَثرَةَ الصَّلاةِ وَ الصَّوم إنَّما العِبادَةُ التَّفَکُرُ فِی أمر اللهِ عَزَّوَجَلَّ
عبادت به زیاد بودن نماز و روزه نیست، بلکه تفکر نمودن در کار خدای عزوجل است
(جهاد با نفس، ح 54 )
أمّا إنّک لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِ العَظیمِ عِندَکم لَکنتَ کمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیِّ (ع)
(خطاب به یکی از اهالی ری)بدان که اگر قبر عبد العظیم در شهر خودتان را زیارت کنى، همچون کسى باشى که حسین بن على (ع) را زیارت کرده باشد.
(میزان الحکمه، ح 7984 )
مَن لَم یملِک غَضَبَهُ لَم یملِک عَقلَهُ.
هر آنکه بر غضب خود چیره نشود، بر عقل خود اختیاری ندارد.
( کافی، ج 2، ص 303 )
انَّ شِیعَةَ عَلِیِّ(ع) کانُو خُمُصَ البُطُونِ، ذُبُلَ الشَّفَاهِ، اَهلَ الرَافَةٍ وَ عِلمٍ وَ حِلمٍ، یُعرَفُونَ بِالرَّهبَانِیَّةِ
همانا شیعیان علی(ع) شکمهاشان تهی و لبهاشان خشکیده بود، اهل مهربانی و علم و بردباری بودند و به پارسایی شناخته می شدند
( جهاد با نفس، ح 35 )
کلوا جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا فَاِنَّ البَرَکةَ مَعَ الجَماعَةِ
با هم غذا بخورید و پراکنده نباشید، که برکت با جماعت است.
(بحارالأنوار، ج 66، ص 349. )
اَفضَلُ النّاسِ عَقلاً اَحسَنُهُم تَقدیرا لِمَعاشِهِ وَ اَشَدُّهُمُ اهتِماما بِاِصلاحِ مَعادِهِ
عاقل ترین مردم کسى است که بهتر بتواند امور زندگى اش را برنامه ریزى کند و براى اصلاح آخرتش بیشتر همت نماید.
( غررالحکم، ح 3340. )
اِنَّ اللّهَ یحِبُّ المُلِحّینَ فِى الدُّعاءِ.
خداوند اصرار کنندگان در دعا را دوست دارد.
( بحارالأنوار، ج 93، ص 378 )
اِنَّ لاَِهلِ الجَنَّةِ اَربَعَ عَلاماتٍ: وَجهٌ مُنبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلبٌ رَحیمٌ وَ یدٌ مُعطیةٌ
بهشتى ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده
( مجموعه ورام، ج 2، ص 91 )
جَمعُ خَیرِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ فى کتمانِ السِّرِّ وَ مُصادَقَةِ الاَخیارِ، وَ جَمعُ الشَّرِّ فِى الاِذاعَةِ وَ مُؤاخاةِ الاَشرار
همه خیر دنیا و آخرت در رازدارى و همنشینى با نیکان است و همه شر در افشاى اسرار و دوستى با اشرار است.
( بحارالأنوار، ج 74 ، ص 178، ح 17 )
رَاسُ العَقل بَعدَ الایمانِ باللّهِ مُداراةُ النّاس فى غَیر تَرک حَقٍّ.
کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است به شرط آن که حق، ترک نشود.
( تحف العقول، ص 42)
اَلمُؤمِنُ یبدَأُ بِالسَّلامِ وَ المُنافِقُ یقُولُ:حَتّى یبدَا بی
مؤمن ابتدا به سلام می کند و منافق منتظر سلام دیگران است
(کنزالعمّال، ح 778)
اذا رَأَیتَ مِن أَخیک ثَلاثَ خِصالٍ فَارجُهُ: اَلحَیاءُ وَالأَمانَةُ وَالصِّدقُ
هر گاه در برادر (دینى) خود سه صفت دیدى به او امیدوار باش: حیا، امانتدارى و راستگویى
(نهج الفصاحه، ح 205)
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس
خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.
(مشکاة الأنوار، ص 422)
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس
خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.
(مشکاة الأنوار، ص 422)
ما عَمِلَ ابنُ آدَمَ شَیئاً اَفضَلَ مِنَ الصَّلاةِ وَ صَلاحِ ذاتِ البَینِ وَ خُلق حَسَن
انسان هیچ کارى بهتر از نماز، اصلاح میان مردم و خوش اخلاقى نکرده است.
(نهج الفصاحه، ح 2651 )
لَو یعلَمُ المُصَلّى ما یغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ
اگر نماز گزار می دانست تا چه حد مشمول رحمت الهى است، هرگز سر خود را از سجده بر نمی داشت
(غررالحکم، ح 7592 )
ثَلاثٌ مَن کنَّ فیهِ جَمَعَ اللّهُ لَهُ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ: اَلرِّضا بِالقَضاءِ وَ الصَّبرُ عِندَ البَلاءِ وَ الدُّعاءُ عِندَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخاءِ
کسى که سه خصلت در او باشد، خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او فراهم می کند: خشنودى به مقدرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى
(بحارالأنوار، ج 71، ص 156، ح 71)
اِنّا اُمِرنا مَعاشِرَ الاَنبیاءِ بِمُداراةِ النّاسِ، کما اُمِرنا بِاقامَةِ الفَرائِضِ
ما پیامبران، همانگونه که به برپا داشتن واجبات مأمور شدهایم، به مدارا کردن با مردم نیز مأمور شده ایم.
(ارشاد القلوب، ج 1، ص 115)
جِماعُ التَّقوى فى قولِهِ تَعالى: «اِنَّ اللَّهَ یامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ»
عصاره تقوا در این گفته خداوند آمده است: خداوند به عدالت و نیکى فرمان مىدهد.
(کافى، ج 2، ص 82 ، ح 4)
اَلکیسُ صَدیقُهُ الحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الباطِلُ
انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل
(غررالحکم، ح 1524)
خَیرُ هذِهِ الاُُمَّةِ النَّمَطُ الاَوسَطُ
بهترین این امت، میانه روها هستند
(بحارالأنوار، ج 4، ص 41، ح 18)
اِنَّ البَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلمُؤمِنِ اِمتحانٌ وَ لِلانبیاءِ دَرَجَة وَ لِلاولیاءِ کرامَة
بلا براى ظالم مایه ادب، براى مؤمن آزمایش و براى پیامبران مایه ترفیع درجه و براى اولیا بزرگوارى است.
(بحار الأنوار، ج 75، ص 127، ح 9 )
اِنَّ النّاسَ اِلى صالِحِ الادَبِ اَحوَجُ مِنهُم اِلَى الفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ
مردم، به ادب (فرهنگ و تربیتِ) درست ، نیازمندترند، تا به طلا و نقره.
(مکارم الأخلاق، ص 17)
بُکاءُ المُؤمِنِ مِن قَلبِهِ وَ بُکاءُ المُنافِقِ مِن هامَّتِهِ
گریه مؤمن از (درون) دل اوست و گریه منافق از (ظاهر و) سرش
(الجامع الصغیر، ح 3156)
لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ
شادى کردن در حضور غمگین، از ادب به دور است
(غرر الحکم، ح 10875)
مَنِ اتَّقَى اللَّهَ اَحَبَّهُ النَّاسُ
هر کس تقواى الهى پیشه کند، مردم او را دوست خواهند داشت
(کشف الغمه، ج 3، ص 139)
إنَّ حَدِیثَنا یُحیِی القُلُوبَ
به راستی که حدیث ما (اهل بیت) دلها را زنده میکند
(بحارالأنوار، ج 2، ص 144)
لا تَصفُو الخِلَّةُ مَعَ غَیرِ اَدیبٍ
دوستى با شخص بى ادب ، صمیمانه نخواهد شد.
(بحار الأنوار، ج 75، ص 8 ، ح 63 .)
إنَّ اللهَ یُحِبُّ الحَییَّ الحَلیمَ.
همانا خداوند انسان با حیا و بردبار را دوست دارد.
(جهاد با نفس، ح259 )
إیاک وَالهَذَرَ فَمَن کثُرَ کلامُهُ کثُرَت آثامُهُ
زنهار از پُرگویى ؛ زیرا هر که پُرگو باشد ، گناهانش بسیار شود
(غررالحکم و دررالکلم، ح 2637 )
اَلبِطالَةُ تُقِسی القَلبَ
بیکارى ، دل را سخت می کند
(مسند الشهاب، ج 1، ص 188 )
کثرَةُ الدَّین تُصَیرُ الصّادِقَ کاذِبا وَ المُنجِزَ مُخلِفا
بدهى بسیار، راستگو را دروغگو و خوشقول را بدقول مى گرداند.
(غررالحکم، ج 4، ص 592، ح 7105 )
غَضُّ الطَّرفِ مِن أفضَلِ الوَرَعِ
پرهیز از نگاه ناروا ، برترین پرهیزگارى است
(عیون الحکم والمواعظ ،ح 5882 )
رَاسُ الحِکمَةِ مَخَافَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.
ترس از خدای عزوجل سر حکمت و دانایی است.
(جهاد با نفس ،ح 119 )
مَن عَیرَ اَخاهُ بِذَنبٍ لَم یمُت حَتّى یعمَلَهُ
هر کس برادر [دینى] خود را به گناهى سرزنش کند، نمیرد، مگر آنکه مرتکب آن شود.
(نهج الفصاحه، ح 2920 )
مَن لَم یصلِح نَفسَهُ لَم یصلِح غَیرَهُ
هر کس خودش را اصلاح نکند، نمى تواند دیگران را اصلاح نماید.
(غررالحکم، ح 8990 )
تَزَین للَّهِِ بِالصِّدقِ فِی الاعمالِ
با راست کردارى، خود را براى خدا بیاراى
(تحف العقول، ص 285 )
اَ لعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ
کسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى شود.
(تحف العقول، ص 356 )
اَلصَّدَقَةُ عَلَى القَرابَةِ صَدَقَةٌ وصِلَةٌ
صدقه دادن به خویشاوندان، هم صدقه است و هم صله رحم
(مسند احمد، ج 4 ،ص 17)
إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَا
ثروتمندی و عزت سیر و گردش می کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همانجا اقامت می گزینند.
(جهاد با نفس ،ح 99)
اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّهِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُ
مؤمن دوست خداست، یاریش مى رساند و براى او کار مى کند و درباره او جز حق نمى گوید و از غیر او نمى ترسد.
(کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
بُکاءُ العَبدِ مِن خَشیةِ اللَّهِ یمَحِّصُ ذُنُوبَهُ
گریستن بنده از خوف خدا، گناهانش را از میان می برد
(غررالحکم و دررالکلم، ح 4432)
اِنَّ الحَرامَ لا ینمى وَ اِن نَمى لا یبارَک لَهُ فیهِ وَ ما اَنـفَقَهُ لَم یؤجَر عَلَیهِ وَ ما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّار
به راستى که حرام، افزایش نمىیابد و اگر افزایش یابد، برکتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشهاى به سوى آتش خواهد بود.
(کافى، ج 5، ص 125، ح 7)
من اراد الرئاسه هلک
کسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.
(جهاد با نفس ،ح 503)
اِستَشِر فی أمرِک الَّذینَ یخشَونَ اللَّهَ
در کار خود، [فقط] با کسانى مشورت کن که از خدا می ترسند
(تحف العقول، ص 293)
اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّبا
هنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مىیابد.
(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123، ح 17)
الله فی عَون المُومِن، مادامَ المُومِن فی عَون اَخیهِ
خداوند در پی یاری مومن است، تا وقتی که مومن در پی یاری برادر خویش است.
(بحار الانوار، ج74 ،ص322)
اِنَّ الِختِلافَ وَ التَّنازُعَ وَ التَّثَـبُّطَ مِن أمرِ العَجز وَ الضَّعفِ وَ هُوَ مِمّا لا یحِبُّهُ اللّهُ وَ لا یعطى عَلَیهِ النَّصرَ وَ الظَّـفَرَ
اختلاف و کشمکش و پشت هم اندازى، از ناتوانى و سستى است و خداوند نه آن را دوست دارد و نه با آن یارى و پیروزى مى دهد.
(بحارالأنوار، ج 20، ص 126، ح 50)
فازَ مَن أصلَحَ عَمَلَ یومِهِ وَ استَدرَک فَوارِطَ أمسِهِ
رستگار شد آنکه کار امروزش را سامان داد و کوتاهىهاى دیروزش را جبران کرد.
(مستدرک الوسائل ، ج 12، ص 151)
اَتـَرعوونَ عَن ذِکرِ افاجِرِ حَتّى یعرِفَهُ النّاسُ؟! فَاذکرُوا الفاجِرَ بِما فیهِ یحذَرهُ النّاسُ
آیا از بردن نام بدکار، براى اینکه مردم او را بشناسند، خوددارى مى کنید؟ بدکار را با اعمال و کردارش معرفى کنید، تا مردم از او برحذر باشند.
(کنزالعمال ، ح 8070)
لاتَختَلِفوا، فَإِنَّ مَن کانَ قَبلَکمُ اختَلَفوا فَهَلَکوا
باهم اختلاف نکنید، که پیشینیان شما دچار اختلاف شدند و نابود گشتند.
(کنزالعمال ، ح 894)
قَلیلُ الحَقِّ یدفَعُ کثیرَ الباطِلِ کما اَنَّ القَلیلَ مِنَ النّارِ یحرِقُ کثیرَ الحَطَب
اندکى حقّ، بسیارى باطل را نابود می کند، همچنان که اندکى آتش، هیزمهاى فراوانى را مى سوزاند.
(غررالحکم، ح 6735 )
إذا رَأَیتُمُ المُوءمِنَ صَموتا وَقورا فَادنُوا مِنهُ فَإنَّهُ یلقِی الحِکمَةَ
هنگامى که مؤمن را خاموش و بزرگ منش دیدید، به او نزدیک شوید که حکمت مى آموزد.
(تحف العقول، ص 397)
اَلبَرَکةُ فى مالِ مَن آتَى الزَّکاةَ وَ واسَى المُؤمِنینَ وَ وَصَلَ الاَقرَبینَ
برکت در مال کسى است که زکات بپردازد، به مؤمنان مدد و یارى رساند و به خویشاوندان کمک نماید.
(تحف العقول، ص 172)
مَن جُرِحَ فی سَبیلِ اللَّهِ جاءَ یومَ القِیامَةِ ریحُهُ کرِیحِ المِسک. . . عَلَیهِ طابَعُ الشُّهَداءِ
هر کس در راه خداوند مجروح شود ، در حالى وارد قیامت می شود که بویش چون بوى مشک است . . . و نشان شهیدان را دارد
(میزان الحکمه ، ح 9814)
ما مِن رَجُلٍ تَکبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدَها فی نفسِهِ
هیچ مردى تکبّر یا گردنفرازى نکرد ،مگر به سبب احساس خوارى و حقارتى که در خود یافت.
(میزان الحکمه ، ح 9814)
إنَّ شیعَتَنا مَن سَلِمَت قُلوبُهُم مِن کلِّ غِشٍّ وَغِلٍّ وَدَغَلٍ
بی گمان شیعیان ما، دلهایشان از هر خیانت، کینه، و فریبکارى پاک است.
(بحارالأنوار، ج 68، ص 156 )
کثرَةُ المِزاحِ تُذهِبُ البَهاءَ وَ توجِبُ الشَّحناءَ
شوخى زیاد، ارج و احترام را مى برد و موجب دشمنى مى شود.
(غرر الحکم، ح 7126 )
اَلمُؤمِنُ یأکلُ فی مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ المُنافِقُ یأکلُ فی سَبعَةِ أمعاءٍ
مؤمن کم خوراک است و منافق پرخور
(وسائل الشیعه، ج 24 ، ص 240)
لا لِباسَ أجمَلُ مِنَ السَّلامَةِ
هیچ لباسى زیباتر از سلامتى نیست
(عیون الحکم والمواعظ، ح 9891)
صِلَةُ الرَّحِمِ تُدِرُّ النِّعَمَ وَ تَدفَعُ النِّقَمَ
صله رحم، نعمتها را فراوان مى کند و سختى ها را از بین مى برد.
(غررالحکم، ح 5836)
إنَّ الرَّجُلَ لَیحرَمُ الرِّزقَ بِالذَّنبِ یصیبُهُ
آدمى، با گناهى که می کند، از روزى محروم می شود
(الأمالى، طوسى، ص 528)
الصَّبرُ صَبرانِ: صَبرٌ عَلی البَلاءِ حَسَنٌ جَمیلٌ وَ أفضَلُ الصَّبرَین الوَرَعُ عَن المَحارم.
صبر بر دو گونه است: صبر بر بلا که نیکو و زیباست و برترین این دو قسم پرهیز نمودن از حرامهای الهی است.
(جهاد با نفس ،ح 163)
إذا أضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَریضَةِ فَارفَضوها
هرگاه مستحبّات به واجبات زیان رساند [و مانع انجام دادن فرایض شود]، آنها را ترک کنید
(تحف العقول، ص 236)
ثَلاثٌ مَن کنَّ فیهِ فَهِىَ راجِعَةٌ عَلى صاحِبِها: اَلبَغىُ وَ المَکرُ وَ النَّکتُ
سه چیز است که در هر کس باشد [آثارش] به خود او بر مى گردد: ستم کردن، فریب دادن و پیمان شکنى.
(نهج الفصاحه، ح 1281)
لَیسَتِ العِفَّةُ بِدافِعَةٍ رِزقاً وَ لَا الحِرصُ بِجالِبٍ فَضلاً فَاِنَّ الرِّزقَ مَقسومٌ وَ استِعمالُ الحِرصِ استِعمالُ المَآثِمِ؛
نه پاکدامنى، روزى را از انسان دور مى کند و نه حرص، روزى زیاد مى آورد؛ چون روزى قسمت شده است و حرص زدن باعث مبتلا شدن به گناهان مى شود.
(تحف العقول، ص 234)
مَن عَیرَ مُؤمِناً بِذَنبٍ لَم یمُت حَتّى یرتَکبَهُ
هر کس مؤمنى را بر انجام دادن گناهى سرزنش کند، نمی میرد تا آنکه خود آن گناه را مرتکب شود
(الکافى، ج 2، ص 356)
خَیرُ الکلامِ مَا دَلَّ وَ جَلَّ وَ قَلَّ وَ لَم یمِلَّ
بهترین سخن، آن است که قابل فهم و روشن و کوتاه باشد و خستگى نیاورد.
(انوار العلویه، ص 489)
لا تَختَلِفوا، فَإِنَّ مَن کانَ قَبلَکمُ اختَلَفوا فَهَلَکوا
باهم اختلاف نکنید، که پیشینیان شما دچار اختلاف شدند و نابود گشتند.
(کنزالعمال، ح 894)
اَلنَّظیفُ مِنَ الثِّیابِ یذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ وَهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ
لباس پاکیزه غم و اندوه را برطرف مى کند و باعث پاکیزگى نماز است.
(کافى، ج 6 ، ص 444، ح 14)
اَلبَرَکةُ فى مالِ مَن آتَى الزَّکاةَ وَ واسَى المُؤمِنینَ وَ وَصَلَ الاَقرَبینَ
برکت در مال کسى است که زکات بپردازد، به مؤمنان مدد و یارى رساند و به خویشاوندان کمک نماید.
(تحف العقول، ص 172)
لا یدرَکُ العِلمُ بِراحَةِ الجِسمِ
دانش با تن آسایى به دست نمی آید
(غررالحکم و دررالکلم، ح 10684)
مَن غَرَسَ فى نَفسِهِ مَحَبَّةَ اَنواعِ الطَّعامِ، اِجتَنى ثِمارَ فُنونِ الاَسقامِ
هر کس در دل خود، نهال علاقه به غذاهاى گوناگون را بکارد، محصول بیمارى هاى گوناگون از آن مى چیند.
(غررالحکم، ح 9219 )
نَحنُ قَومٌ لا نَأکلُ حَتّى نَجوعَ وَ اِذا اَکلنا لا نَشبَعُ
ما قومى هستیم که تا گرسنه نشویم غذا نمى خوریم و تا سیر نشده ایم دست از غذا مى کشیم.
(سنن النبى، ص 226 )
ابِئسَ القَرینُ الغَضَبُ: یبدِى المَعائِبَ وَ یدنِى الشَّرَّ وَ یباعِدُ الخَیرَ
خشم، بدترین همراه است: عیبها را آشکار، بدیها را نزدیک و خوبیها را دور می کند.
(غرر الحکم، ح 4417 )
اَلنّاسُ اِخوانٌ فَمَن کانَت اُخُوَّتُهُ فى غَیرِ ذاتِ اللّهِ فَهِىَ عَداوَةٌ
مردم برادرند، اما آن که برادرى اش براى خدا نباشد، برادرى وى، دشمنى است.
(بحارالأنوار، ج 74، ص 165، ح 29 )
مَا مِن عِبَادَة أفضَلَ عِندَ اللهِ مِن عِفَّةِ بَطن وَ فَرج.
هیچ عبادتی در نزد خدا برتر از ترک شهوات شکم و فرج نیست.
(جهاد با نفس ، ح205 )
جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.
(بحار الانوار، ج78، ص377)
خَمسٌ مِن سُنَن المُرسَلینَ: اَلحَیاءُ وَ الحِلمُ وَ الحِجامَةُ وَ السِّواک وَ التَّعَطُّرُ
پنج چیز از سنت پیغمبران است: حیا، بردبارى، حجامت کردن، و مسواک و عطر زدن.
(نهج الفصاحه، ح 1463)
اِتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا زَیناً وَ لا تَکونُوا شَیناً
تقواى الهى پیشه کنید و مایه افتخار و آبرو باشید نه مایه ننگ و شرمندگى
(تحف العقول، ص 488)
|
مَن قُسِمَ لَهُ الرَّفقُ قَسِمَ لَهُ الإیمانُی
کسی که برایش مدارا تقسیم شده ایمان برای وی تقسیم گردیدهی
(جهاد با نفس، ح 272)
کانَ اَبی یَقولُ : اَنّه لَیسَ مَن عَبدَ مُومِن اِلّا وَ فِی قَلبِه نورانی نُورُ خیفَة و نُورُ رَجاءی لَو وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلی هذا وَ لَو وُزِنَ هذا لَو یَزِد عَلی هذای
پدرم می فرمود: هیچ بنده ی مومنی نیست جز اینکه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بیم و نور امیدی به گونه ای که اگر این با ان و آن با این سنجیده شود هیچیک بر دیگری زیادتی نداردی
(جهاد با نفس، ح 106)
اِنَّ هَذِهِ القُلُوب تَصدأ کما یصدَأ ُالحَدید اِذا أصابَهُ المَاءِی قیلَ: وَما جَلَاؤُها؟ قالَ رسولُ الله (ص): کثرَة ذِکرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآنِی
دل ها مانند آهن هنگام رسیدن آب به آن زنگ می زند، گفتند: صیقل آن چیست؟ آن حضرت فرمود: زیادی یاد مرگ و خواندن قرآنی
(کنز العمال، ج 15، ص 549، ح 42130)
قالَ اَمیرَالمُومِنینَ : اَلایمانُ اَربَعَةُ اَرکان اَلرِّضا بِقَضاءِ الله وِ التَّوَکُل عَلَی الله وَ تَفویضِ الاَمرِ اِلَی الله وَ التَّسلیم لِاَمرِاللهی
امیرالمومنین فرمود: ایمان چهار رکن دارد: خشنودی به قضای الهی و توکل بر خدا و سپردن امر زندگی به خداوند و تسلیم در برابر امر خدای
(جهاد با نفس، ح 63)
صِحَّه الجَسَدِ مِن قِلّه الحَسَدی
سلامت بدن نشانه کمی حسد استی
(جهاد با نفس، ح 553)
خَیرُ مالِ المَرءِ ذَخائِرُ الصَّدَقَةِی
بهترین مال انسان، اندوختههای صدقه استی
(تنبیه الخواطر، ج2، ص182)
إنَّ أعجَلَ الشَّـرَّ عُقوبَهً البَغیُی
راستی که عقوبت و کیفر ستم از عقوبت هر بدیِ دیگر زودتر و با شتاب تر فرا می رسدی
(جهاد با نفس، ح 669)
اِتَّقِ الله بَعضَ التُّقی و اِن قَلَّ وَ اجعَل بَینَکَ وَ بَینَ الله سِتراً وَ اِن رَقَّی
تقوای خدا را پیشه کن تقوایی اگر چه کم و بین خود و خدایت پرده ای قرار ده اگر چه نازکی
(جهاد با نفس، ح 183)
اِنَّک لَن تُدِع شَیئاً اَتقَاء اللهُ عَزَّوَجَلّ اِلاّ أعطاک اللهُ خَیراً مِنهی
اگر از ترس خدا از چیزی درگذری، خداوند بهتر از آن را به تو خواهد دادی
(مسند احمد، مسند البصریین، ح 19813)
مَن قَرَا القُرآن و هو شابٌّ مُؤمِنٌ ، اختَلَطَ القُرآنُ بلَحمِهِ و دَمِهِی
هر جوانی مؤمنی که قرآن بخواهد، قرآن با گوشت و خون او را در می آمیزدی
الامام صادق (ع)- الوسائل 14/2
رأسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ حُبُّ الدُنیا
سر هر گناهی دوستی دنیاستی
(جهاد با نفس، ح 605)
کثرةُ النُّصحِ یدعو إلی التُّهمَةِی
نصیحت زیاد، موجب بدبینی میشودی
بحار الأنوار، ج72، ص66
مَا أقبَحَ بالمُؤمِن أن تَکونَ لَهُ رَغبَةٌ تُذِلُّهُی
برای مؤمن چقدر زشت است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلّت و خواری بکشاندی
(جهاد با نفس، ح 648)
ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله تعالی : کثرة الاستغفار ، و لین الجانب ، و کثرة الصدقة
سه چیز است که بنده را به رضوان خدا می رساند : 1 - زیادی استغفار ، 2 - نرمخویی ، 3 - صدقه بسیار دادن ی
(مستند الامام الجواد، ص 247)
مَن ظَلَمَ مَظلِمَة ً اُخِذَ بهَا فِی نَفسِهِ أو فِی مَالِهِ أو فِی وُلدِهِی
کسی که ستمی کند به سبب آن ستم، در جانش یا مالش یا فرزندانش به گرفتاری می افتدی
(جهاد با نفس، ح 727)
عَن اِسماعیلِ بنِ سَهلِ قالَ : کَتَبتُ الی اَبی جَعفر الثّانی (ع) عَلَّمَنی شَیئا اِذا قُلتُه کُنتُ مَعَکُم فی الدُّنیا وَ الآخِرَة فقا: فَکَتَبَ بِخَطِّه اَعرَفُهُ: اَکثِر مِن تِلاوَةِ "اِنّا اَنزَلناهُ" و رَطِّب شَفَتَیکَ بِالاستِغفاری
اسماعیل بن سهل گوید: به خدمت امام جواد نوشتم : "به من چیزی بیاموز که هر گاه آنرا بگویم در دنیا و آخرت با شما باشمی" حضرت با خط شریف خود که آنرا میشناختم نوشت: سوره مبارکه "انا انزلناه" را زیاد تلاوت کن و دو لب خود را با گفتن استغفار تر کن (نیروی تازه بخش)ی
(جهاد با نفس، ح 786)
الخَیرُ الَذی لَا شَرَّ فیه ، الشُّکرُ مَع النِعمَة و الصَبرُ عَلی النازلة
خیری که هیچ شری در آن نیست ، شکر بر نعمت و صبر بر مصیبت و ناگواری است ی
(تحف العقول ، ص 237)
أفضَلُ المَالِ مَا وُقِیَ بِهِ العِرضُی
بهترین مال آن است که آبرو با آن محفوظ ماندی
(بحار الأنوار، ج78، ص352)
اَسَدُّ الاَعمال ثَلاثَة ذِکرُ الله عَلی کلِّ حال وَ الاِنصاف من نَفسَک و مُواساةّ الاَخ فی المال ی
استوارترین کارها سه چیز است: یاد خداوند در همه حال، و رعایت انصاف به ضرر خویش و تقسیم مال با برادر دینی
(نهج الفصاحه ، ص 57 ، ح 290)
رَحِمَ اللهُ عَبداً اِحیاءَ العِلمَ
خدا رحمت کند بنده ای را که علم را زنده می کندی
(کافی ، ج 1 ، ص 41)
اَلتّاجِرُ الاَمینُ الصَدوقُ المُسلِم مَعَ الشُّهَداءِ یومَ القیامَةی
تاجر درستکار راستگوی مسلمان، روز رستاخیز با شهیدان استی
(کنز العمال ، ج 4 ، ص 7 ، ح 9216)
المؤمن یحتاج الی توفیق من الله ، و واعظ من نفسه ، و قبول ممن ینصحه
مؤمن نیاز دارد به توفیقی از طرف خدا ، و به پندگویی از طرف خودش ، و به پذیرش از کسی که او را نصیحت کند ی
(تحف العقول ، ص 480)
اُصُولُ الکُفر ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُی
ریشه های کفر سه چیز است: حرص و خود بزرگ بینی و حسد ورزیدنی
(جهاد با نفس، ح 474)
مَن أخلَصَ النِیةَ تَنَزَّهَ عَنِ الدَّنِیةِی
هر که نیت خود را خالص گرداند، از پستی دور ماندی
(غرر الحکم و درر الکلم، ح2678)
مَن طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَکَی
کسی که طالب ریاست باشد هلاک می شودی
(جهاد با نفس، ح 498)
إنَّهُ لا یُدرکُ ما عِندَ الله إلّا بطاعَتِهِی
حقیقتاً آنچه (از نعمتها و رضوان) که در نزد خداوند است جز با طاعت و فرمانبرداری از او بدست نمی آید
(جهاد با نفس، ح 153)
لا تَنالُ وَلایَتُنا إلاّ بالعَمَل وَ الوَرَعی
کسی به ولایت ما نمی رسد مگر با عمل (شایسته) و دوری از گناهی
(جهاد با نفس، ح 199)
ِانَّ الفُحشَ وَ البَذاءَ وَ السَّلاطَةَ مِنَ النِّفاق
همانا دشنام دادن و هرزه گویی و زبان درازی ناشی از نفاق و دورویی استی
(جهاد با نفس، ح 678)
إنَّ اللهَ یُبغِضُ الفَاحِشَ المُتَفَحِّشَ
راستی که خداوند شخص بد زبان بیهوده گوی را دشمن می داردی
(جهاد با نفس، ح 677)
اَلعَدلُ اَحلَی مِنَ الشَّهدِ وِ اَلیَنُ مِنَ الزُّبدِ وِ اِطیِبُ ریحاً مِنَ المِسکِ
عدل شیرین تر از عسل و نرم تر از کف و خوشبوتر از مشک استی
(جهاد با نفس، ح 342)
مَن أذنَبَ ذَنباً وَ هُوَ ضَاحِکٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ باک
هر کس مرتکب گناهی شود در حالی که خندان است (در روز قیامت) با چشم گریان به آتش دوزخ در افتدی
(جهاد با نفس، ح 376)
کَفی بِالاَجَلِ حارِساً
اجل به عنوان نگهبان برای آدمی کافی استی
(جهاد با نفس، ح 78)
مُجالَسَةِ أهلِ الدِنَاءَة شَر، وَ مُجَالَسَةِ أَهلِ الفُسُوقِ ریبَة
همنشینی با سفلگان و افراد پست ناپسند است و همدمی گناهکاران موجب بدبینی مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار استی
(بحارالانوار، ج78، ص 122)
الحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناة
حسد نیکوییها را نابود سازدی
(مسند الامام الهادی، ص302)
مَا عُبدَ اللهُ بشَیءٍ أفضَلَ مِن عِفَّةِ بَطن ٍ وَ فَرج ٍ
خداوند به هیچ عبادتی برتر از رعایت پاکی شکم و پاکی دامن عبادت نشده استی
(جهاد با نفس، ح 207)
فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماًی
به درستی که من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز محنت نمی دانم ی
(تحف العقول ، ص 245)
إنَّ الدینارَ و الدِّرهَمَ أهلَکَا مَن کان قَبلَکُم و هُما مُهلِکاکُمی
همانا دینار و درهم پیشینیان شما را به هلاکت رساند و همین دو نیز هلاک کننده شماستی
(جهاد با نفس، ح 643)
مَا زُویَ الرّفقُ عَن أهل بَیت إلّا زُویَ عَنهُمُ الخَیرُی
سازگاری و مدارا از اهل هیچ خانه ای باز داشته نشده جز اینکه آنان از خیر و خوبی محروم و بی بهره گشته استی
(جهاد با نفس، ح 279)
من أحَبِّ عِبادِ اللهِ إلَی اللهِ المُحسِنُ التَّوَّابُی
یکی از محبوبترین بندگان خدا در نزد خداوند کسی است که نیکوکار و بسیار توبه کننده باشدی
(جهاد با نفس، ح 836)
قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مَن تَرَکَ مَعصِیَة ً للهِ مَخَافَةَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أرضَاهُ یَومَ القِیَامَةِی
رسول خدا فرمود: کسی که معصیت الهی را از خوف خدای تبارک و تعالی ترک کند خداوند او را در روز قیامت خوشنود می سازدی
(جهاد با نفس، ح 222)
مَا مِن قَبض ٍ وَلا بَسط ٍ إلّا وَلِلّهِ فِیهِ مَشِیئَةٌ وَقَضَاءٌ وَابتِلَاءٌی
هیچ تنگنا و گشایشی نیست، مگر آنکه مشیت و قضا و امتحان الهی در آن نهفته استی
(اصول کافی، ج1، ص152، ح2)
اِنَّ لقَتل الحُسینِ حَرارَةً فی قُلوبِ المومِنین لاَتبُردُ اَبَداًی
کشته شدن حسین آتشی در دل مومنان در انداخته است که هرگز سرد نخواهد شدی
(مستدرک مسائل ج10)
مَن اَرادَ الله بهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبَهِ حُبَّ الحُسَین وَ حُبَّ زیارتِهِی
کسی که خدا خیر خواه او باشد، محبّت حسین و شوق زیارتش را در دل او می اندازدی
(بحارالانوار ج 98،ص 76)
قَلبُ الأحمَق ِ فی لِسَانِهِ وَ لِسَانُ العَاقِل ِ فی قَلبهِی
قلب شخص نادان در زبان اوست و زبان شخص خردمند در قلب اوستی
(جهاد با نفس، ح 310)
یَقولُ اللهُ عزَّوجل إذا عَصَانِی مَن یَعرفُنی سَلَّطتُ عَلَیهِ مَن لَا یَعرفُنیی
خداوند عزوجل فرمود هرگاه کسی که مرا می شناسد نافرمانی ام کند کسی را که مرا نمی شناسد بر او مسلّط می گردانمی
(جهاد با نفس، ح 382)
اَشَّدُ الذّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ
سخت ترین گناهان، گناهی است که انجام دهنده ی آن، آن را ناچیز بشماردی
(جهاد با نفس، ح 398)
مَن لَم یَملِک غَضَبَهُ لَم یَملِک عَقلَهُی
کسی که مالک خشم خود نباشد مالک عقل خود نیستی
(جهاد با نفس، ح 530)
انّ جَارَ الله آمَنَ مَحفُوظ وَ عَدُوه خائِف مَخذُولی
پناهنده به خدا آسوده و محفوظ است ، و دشمنش ترسان و بی یاوری
(تحف العقول ، ص 229)
العُمُرُ الَّذی أعذَرَ الله فِیهِ إلَی ابن ادَمَ سِتُّونَ سَنَهی
آن مدّت عمری که خداوند برای فرزند آدم جای عذر و بهانه باقی گذارده شست سال استی
(جهاد با نفس، ح 873)
مَن اَحزَنَ والدَیهِ فَقَد عَقهُما
هر که پدر و مادر را اندوهگین کند آنان را ناسپاسی کرده ی
(تحف العقول ، ص 425)
مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَکَی
اهل بیت من چون کشتی نوحاند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گرددی
(عیون الاخبار، ج 1، ص211)
إنَّ النَّدمَ عَلَی الشَّرِّ یَدعو إلَی تَرکِهی
همانا پشیمانی از بدی آدمی را به سوی ترکِ بدی فرا می خواندی
(جهاد با نفس، ح 767)
ما أقبَحَ بِالمؤمِن أَن تَکوُن لَه رَغبَة تَذِلَهی
چه زشت است برای مؤمن دلبستگی به چیزی که او را خوار می کند ی
(تحف العقول ، ص 520)
أرکانُ الکُفر أربَعَةٌ الرَّغبَةُ وَ الرَّهبَةُ وَ السَّخَطُ وَ الغَضَبُی
پایه های کفر چهار چیز است : میل و خواهش، ترس و بیم ، ناخشنودی و خشمی
(جهاد با نفس، ح 475)
عَن یَزیدَ الصّائِغِ قالَ: قُلتُ لِاَبی عَبدِاللهِ (ع) : رَجُلٌ عَلَی هذا الاَمرِ اِن حَدَثَ کَذَبَ وَ اِن وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِن اَوتُمِنَ خانَ؛ ما مَنزِلَتُهُ؟ قال: هیَ اَدنی المنازِل مِن الکُفرِ وَ لَیسَ بِکافِر
یزید بن صائغ گوید: به امام جعفر صادق عرض کردم که : مردی هست که شیعه است ولی اگر سخن گوید دروغ می گوید و اگر وعده دهد به وعده اش وفا نمی کند و اگر امینش شمرند خیانت می کند؛ چنین کسی چه مقام و منزلتی دارد؟ حضرت فرمود: منزلت او نزدیکترین منزلها به کفر است ولی کافر نیستی
(جهاد با نفس، ح 479)
کَفَی بِالنَّدَم تَوبَة
پشیمانی از گناهان برای توبه کفایت می کندی
(جهاد با نفس، ح 770)
الصَّبرُ مِفتاحُ الدَّرک وَ النُّجحُ عُقبَی مَن صَبَرَی
صبر کلید رسیدن است و کامیابی سرانجام کسی که صبر میکندی
(بحارالأنوار، ج75، ص45)
اتَّقوا اللهَ وَ لا یَحسُد بَعضُکُم بَعضای
از خدا بترسید و کسی از شما بر دیگری حسد نوَرزدی
(جهاد با نفس، ح 543)
کَفی بالحِلم ناصِراً و قالَ: إذا لَم تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّمی
بردباری به عنوان یاری کننده کافی است و فرمودند: اگر بردبار نیستی خود را به برداباری واداری
(جهاد با نفس، ح 261)
جاهِد هَوَاکَ کَمَا تُجاهِدُ عَدُوَّکَی
با هوای نفسانی خود مبارزه کن همانگونه که با دشمنت مبارزه می کنیی
(جهاد با نفس، ح 304)
أنا بَقیةَ اللهِ فی أرضِهِ وَ المُنتَقِم مِن أَعدائِهِ
من ذخیره خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او هستمی
(تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 392)
مَثَلُ الإمام مَثل الکعبة إذ تُؤتی وَ لا تَأتی
از حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) روایت شده که رسول خدا فرمودند: امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیایدی
(بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353)
الکریمُ مَن صانَ عِرضَهُ بِمالِهِ وَ اللَّئیمُ مَن صانَ مالَهُ بِعِرضِهِی
بزرگوار کسی است که آبرویش را با مالش حفظ کند و فرومایه کسی است که مالش را با آبرویش حفظ کندی
(غرر الحکم و درر الکلم: ح 2159)
فَزَکاةُ العَینِ انَّظَرُ بِالعِبَرِ وَالغَضُّ عَنِ الشَّهَواتِ وَ ما یضاهیها
زکات چشم به دیده عبرت نگریستن و چشم پوشی از شهوات و مانند آن استی
(مصباح الشریعه، باب 21)
مُجالَسَةُ الصّالِحینَ داعیةٌ إلَی الصَّلاحِی
همنشینی با صالحان، (انسان را) به سوی صلاح رهنمون میشودی
(بحارالأنوار، ج78،ص 304)
أولَی الأشیاءِأن یتَعَلَّمَها الأحداثُ الأشیاءُالَّتِی إذا صاروُارِجالاً إحتاجوا إلَیهای
بهترین چیزی که نوجوانان باید فراگیرند، چیزهایی است که در بزرگسالی خود به آنها نیاز خواهند داشتی
(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص333)
فَجَعَلَ اللهُ إطاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ و إمامَتَنا أماناً لِلفُرقَةِی
خدا اطاعت از ما را رشتۀ سامان ملت، و امامت ما را مایۀ ایمنی از تفرقه قرار داده است
(احتجاج، ج1، ص134)
إِذا کانَ یومُ النَّیرُوزِ فاغتَسِل وَ البَس أَنظَفَ ثِیابِک وَ تَطَیب بِأَطیبِ طِیبِک وَ تَکونُ ذلِک الیومَ صَائِماًی
چون روز عید نوروز فرا رسید، غسل کن، پاکیزهترین جامهی خود را بپوش، با بهترین عطر، خود را خوشبو کن و آن روز را روزه بداری
(وسائل الشیعة: ج 8، ص 172، ح 10338)
بَکَتِ السَّماءُ عَلَی الحُسَینِ أربَعینَ یَوماً بِالدَّمِی
آسمان چهل روز بر حسین (ع)، خون گریه کردی
(مناقب آل أبی طالب، ج3، ص212)
حُسنُ البِشرِ یذهَبُ بِالسَّخِیمَةِی
خوشرویی کینه را از بین میبردی
(کافی، ج2 ، ص 103)
طوُبیَ لِمَن أنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ و أمسَک الفَضلَ مِن قَولِهِی
خوشا آنکه زیادی داراییاش را انفاق کند و زبانش را از زیادهگویی نگهدارد
(کافی، ج2، ص 144)
الصَّبرُ یُنَاضِلُ الحِدثَانَ وَ الجَزَعُ مِن أعوَانِ الزَّمَانِی
صبر به سوی سختی های زمانه تیر می افکند و بی تابی از یاری کنندگان ِ زمانه است.
(جهاد با نفس، ح 253)
مَا حَسَنَةُ الدُّنیا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِی
خوبی دنیا جز در پیوند با برادران و آشنایان نیستی
(بحار الأنوار، ج46، ص 291)
قَالَ رَسُول اللهِ (ص): إنَّ اللهَ یُحِبُّ الحَییَّ الحَلِیمَ العَفِیفَ المُتَعَفِّفَی
رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند دوست می دارد کسی را که با حیا، بردبار، پاکدامن، و باز ایستنده ی از حرام باشدی
(جهاد با نفس، ح 257)
قیلَ لَهُ - عَلَیهِ السَّلام - مَا الزُّهد ؟ قالَ : اَلرَّغبَةَ فِی التَّقوی وَالزّهادَةَ فِی الدُّنیا ی
از آن حضرت سؤال شد : زهد چیست ؟ فرمود : رغبت به تقوی و بی رغبتی به دنیا ی
(تحف العقول،ص 227)
ما أعَزَّّّّ اللهُ بجَهل قَطُّ وَ لا أذَلَّ بحِلم قَطُّی
هرگز خداوند کسی را به خاطر نادانی اش عزیز نگردانده و کسی را خاطر بردباری اش ذلیل و خوار نکرده استی
(جهاد با نفس، ح 260)
کفاک أدباً لِنفسِک اجتِنابُ ما تَکرَهُهُ مِن غَیرِکی
برای تربیت کردن خود همین بس که از آنچه در دیگران نمیپسندی، دوری کنیی
(بحار الأنوار، ج 70، ص 73)
إنَّ مِن حَقِیقَةِ الإیمانِ أن تُؤثِرَ الحَقَّ وَ إن ضَرَّک عَلَی الباطِلِ و إن نَفَعَک
از نشانههای ایمان حقیقی آن است که حق را بر باطل ترجیح دهى، هر چند حق به زیان تو و باطل به سود تو باشدی
(بحار الأنوار، ج 70، ص 106)
لا تَخُن مَن ِ ائتَمَنَک وَ إن خانَک، وَ لا تُذِع سِرَّهُ وَ إن أذاعَ سِرَّکی
به کسی که تو را امین شمرده خیانت مکن، هر چند او به تو خیانت کرده باشد و راز او را فاش مساز، اگر چه او راز تو را فاش ساخته باشدی
(بحار الأنوار، ج 77، ص 208)
مَن أحَبَّ دُنیاهُ أضَرَّ باِخِرَتهی
هر کس دنیایش را دوست داشته باشد به آخرت خود زیان می رساندی
(جهاد با نفس، ح 609)
أفضَلُ الإیمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللهَ مَعَک حَیثُ ما کنتَی
برترین ایمان آن است که بدانی خداوند همه جا با توستی
(کنزل العمال، 66)
مِلاک العَمَلِ خَواتیمُهُی
ملاک [ارزیابى] کارها، پایان آنهاستی
(اختصاص، ص 343)
تَمامُ البِرِّ أن تَعمَلَ فِی السِّرِّ عَمَلَ العَلانِیةِی
کمال نیکوکارى آن است که در نهان همانگونه رفتار کنی، که در آشکارا
(کنزل العمال، 5265)
مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِی
هر که خدا را، آنگونه که سزاوار اوست، بندگی کند، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کندی
(بحار الأنوار، ج 71، ص 183)
لَیسَ مِنَّا مَن یحَقِّرُ الأمانَةَ حتّی یستَهلِکها إذَا استَودَعَهای
از ما نیست کسى که امانت را بدان اندازه بیاهمیت شمرد که هرگاه امانتی به او بسپرند، آن را ضایع گرداندی
(بحار الأنوار، ج 71، ص 172)
العَقلُ دَلیلُ المُؤمِن
عقل راهنمای مؤمن است
(جهاد با نفس، ح 86)
لِکُل دَاءٍ دَواءُ وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الاِستِغفَارُی
هر دردی دوایی دارد و دوای گناهان استغفار کردن استی
(جهاد با نفس، ح 784)
ابن آدم اذا اصبحت معافی فی بدنک آمنا فی سربک عندک قوت یومک فعلی الدنیاالعفاء
فرزند آدم وقتی تن تو سالم است و خاطرت آسوده است و قوت یک روز خویش راداری ، جهانگر مباش ی
(کنز العمال ، ج 3 ، ص 782)
إنَّ اللهَ تَعَالَی جَمِیلٌ یحِبُّ الجَمَالَ
خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست داردی
(کنز العمال، ح17166)
الایمانُ مَعرفَهٌ بالقَلبِ وَ قَولٌ باللِّسانِ وَ عَمَلٌ بالاَرکانِی
ایمان عبارت است از شناخت قلبی، گفتار زبانی و کردار با اعضا و جوارحی
(میزان الحکمه، ج 1، ص 301)
مَن کَثُرَ اشتِباکُهُ فِی الدُّنیا کانَ أشَدُّ لِحَسرَتِهِ عِندَ فِراقِهای
کسی که زیاد با دنیا گره خورده باشد حسرت و اندوهش هنگام جدایی از آن زیادتر خواهد بود
(جهاد با نفس، ح 639)
اَلحِلمُ یطفى نارَ الغَضَبِ وَالحِدَّةُ تُؤَجِّجُ إِحراقَهُ
بردبارى آتش خشم را فرو می نشاند و تندى، آن را شعله ور می کند
( غررالحکم ، ح 2063)
اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ اَربَعینَ سَنَةً وَ لَم یغلِب خَیرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیطانُ بَینَ عَینَیهِ وَ قالَ: هذا وَجهٌ لا یفلِحُ
هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبیش بیشتر از بدیش نشود، شیطان بر پیشانى او بوسه می زند و می گوید: این چهره اى است که روى رستگارى را نمی بیندی
( مشکاة الأنوار، ص 295)
اِنَّ اللّهَ یحِبُّ مِن عِبادِهِ الغَیورَ
خداوند بندگان غیرتمند خود را دوست داردی
(نهج الفصاحه، ح 752)
لَستُ اُحِبُّ أن أریَ الشّابَّ مِنکُم إلّا غادِیاً فی حالَینِ: إمّا عالِماً أو مُتَعَلِّماًی
دوست ندارم جوانی از شما را جز بر دو گونه ببینم: دانشمند یا دانشجوی
(أمالی طوسی، ص 304)
لو سلک الناس وادیا شعبا لسلکت وادی رجل عبد الله وحده خالصا
اگر همه مردم مسیری را انتخاب کنند و در آن گام نهند ، من به راه کسی که تنها خدا را خالصانه می پرستد خواهم رفت ی
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 245)
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ یجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ
خداوند به وسیله تقوا بنده را حفظ می کند از آنچه که عقلش به آن نمى رسد و کور دلى و نادانى او را بر طرف مى سازدی
(کافى، ج 8 ، ص 52، ح 16)
مَن ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفسَهی
هر کس اخلاقش بد شد، خود را در عذاب قرار داده است
(جهاد با نفس، ح 662)
مؤثّرترین وسیله جلب رحمت خدا این است که خیرخواه همه مردم باشىی
(غررالحکم، ح 3353)
(نهج البلاغه، ص469)
مَنِ استَوى یوماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ
هر کسى که دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.
(بحار الأنوار،ج 78،ص326،ح5)
عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.
عزّت مؤمن در بىنیازى او از مردم است.
(بحارالأنوار،ج75،ص 109،ح12)
کُونُو دُعاةً للنّاسِ بِغَیر اَلسِنَتِکُم لِیَرُوا منکُم الوَرَع و الاِجتهادَ و الصَّلاة و الخیر فَانَّ ذلکَ داعیةٌ
مردم را با غیر زبانتان بخوانید تا از شما پارسایی و کوشش و نماز و خوبی را ببینند زیرا این امور آنان را به سوی حق فرا می خواند
(جهادالنفس،ح195)
لا یکون الصدیق صدیقا حتى یحفظ اخاه فى ثلاث:فى نکبته و غیبته و وفاته.
دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست:در شدت و گرفتارى او ، در غیبت وى و پس از مرگش
(نهج البلاغه)
عَلیکم بِالدِرایات لا بالرّوایات
برشما باد به فهمیدن، نه نقل کردن
(میزان الحکمه،ح ۳۳۵۵)
اِذا رَاَیتُم الرَّجُل لایُبالی ما قال و لا ما قِیلَ لَهُ فَهُوَ شِرکُ الشَّیطان
هرگاه دیدید که مردی باکی ندارد که چه می گوید و چه درباره اش گفته می شود،چنین کسی شریک شیطان است
(جهادالنفس،ح687)
أحسن الناس إیماناً أحسنهم خلقاً و ألطفهم باَهله، و اَنا اَلطفکم باَهلى
نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلقترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است
(عیون اخبار الرضا2، 38)
الغنى الاکبر الیأس عما فى ایدى الناس
بى اعتنائى و امید نداشتن بدانچه در دست مردم است بزرگترین توانگرى است.
(نهج البلاغه)
عبدٍ مُومن الّا وَ فی قَلبهِ نُورانِ نورُ خیفَةٍ و نُورُ رَجاء
هیچ بنده مومنی نیست جز اینکه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بیم و نور امید
(جهادالنفس،ح104)
من لم یتّق وجوه الناس لم یتّق الله
آن که از مردم پروا نکند، از خدا نیز پروا نمى کند
(بحارالانوار،ج۷۱،ص۳۳۶)
ان الایمان افضل من الاسلام بدرجة, والتقـوى افضـل مـن الایمان بدرجة و لم یعط بنوآدم افضل من الیقین.
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.
(تحف العقول، ص445)
الثقة بالله ثمن لکل غال و ُسلّم الى کل عال
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى
(بحارالانوار،ج۵ص۱۴)
لایغش العاقل من استنصحه
خردمند به کسى که از او نصیحت مى خواهد، خیانت نمى کند.
(تحف العقول ص ۱۶۶)
مَن اَصلَحَ فیما بَینَهُ وَ بَینَ اللهِ اَصلَحَ اللهُ ما بَینَهُ و بَینَ النَّاسِ
کسی که بین خود و خدایش را اصلاح کند خداوند بین او و مردم را اصلاح می کند
(جهاد النفس ح 355)
اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ
ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن
(جهاد النفس ح 550)
لَایَنفَعُ اجتِهادٌ لَا وَرَعَ فیه
کوششی که پارسایی در آن رعایت نشود سودی نخواهد داشت
(جهاد النفس ح 187)
من کان علی بینة من ربه هانت علیه مصائب الدنیا و لو قرض و نشر
هر که بر طریق خداپرستی محکم و استوار باشد ، مصائب دنیا بر وی سبک آید ، گر چه تکه تکه شود .
(تحف العقول ، ص 511)
خذوا الکلمه الطیبه ممن قالها و ان لم یعمل بها
سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج 75 ، ص 170)
ثلاث من کن فیه لم یندم : ترک العجلة ، و المشورة ، و التوکل علی الله عند العزم
سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .
(مسند الامام الجواد ، ص 247)
آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ
آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.
(جهاد النفس ح 545)
مَن عَمِلَ بما افتَرَضَ اللهُ عَلَیهِ فَهُوَ مِن خَیر النَّاس
کسی که به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل کند از بهترین مردمان است.
(جهاد النفس ح 237)
الإصرار علی الذنب أمن لمکر الله " و لا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون "
اصرار بر گناه آسودگی از مکر خداست ، " و از مکر خدا آسوده نباشد جز مردمی زیانکار " .
(تحف العقول ، ص 480 )
أکمل الناس عقلا أحسنهم خلقا .
عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست .
(اصول کافی ، ج 1 ، ص 27 )
لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر
کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.
(جهاد النفس ح 569)
القصد الی الله تعالی بالقلوب أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال
با دلها به سوی خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.
(مسند الامام الجواد ، ص 244)
إنَ اللهَ رَفیقٌ یُحِبُّ الرّفقَ و یُعینُ عَلَیهِ
با خداوند اهل مدارا است و مدارا را دوست دارد و (آدمی را) بر مدارا یاری می کند.
(جهاد النفس ح 281)
قله المنطق حکم عظیم ، فعلیکم بالصمت فانه دعه حسنه و قله وزر و خفه من الذنوب
کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .
(بحاالانوار ، ج 78 ، ص 321 )
احب الاعمال الی الله الصلاة لوقتها ثم بر الوالدین ثم الجهاد فی سبیل الله .
بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نیکی به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا .
(کنز العمال ، ج 7 ، ص 285 ، ح 18897 )
لا یأمن یوم القیامة إلا من خاف الله فی الدنیا.
هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.
(بحار الانوار، ج 44، ص 192 )
مَن کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللهُ عَورَتَهُ .
کسی که جلوی خشمش را بگیرد خداوند نقصها و کاستی های او را می پوشاند
(جهاد النفس ح 528)
إنَّ المُومِنَ یَغبطُ وَ لا یَحسُدُ وَ المُنافِقُ یَحسُدُ وَ لا یَغبطُ.
همانا مومن غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد و منافق حسد می ورزد ولی غبطه نمی خورد .
(جهاد النفس ح 547)
قالَ رَجُلٌ لِلنَّبی (ص):یا رَسُولَ اللهِ عَلِّمنی. فَقالَ : إذهَب فَلا تَغضَب .
مردی به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد:ای رسول خدا چیزی به من بیاموز، حضرت فرمود: برو و خشمگین مشو..
(جهاد النفس ح 524)
کَفَی بالنَّدَم تَوبَهً.
پشیمانی از گناه برای توبه کافی است
(جهاد النفس ح 770)
لا یکمل العقل إلا باتباع الحق .
عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق .
(بحار الانوار، ج 78، ص 127 )
من حسنت نیته ، زید فی رزقه
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد .
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج 75 ، ص 175)
التواضع أن تعطی الناس ما تحب أن تعطاه
فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند .
(المحجة البیضاء ، ج 5 ، ص 225 )
العقوق یعقب القلة و یؤدی الی الذلة
نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند .
(مسند الامام الهادی ، ص 303 )
سِتَّهٌ لَا تَکوُنُ فِی المُؤمِن العُشرُ وَ النَّکَدُ وَ اللَّجَاجَه وَ الکَذِبُ وَ الحَسَدُ وَ البَغیُ.
شش چیز در مورد مومن وجود ندارد : دشواری(بدخویی) و کم خیری و لجاجت و سرسختی و دروغگویی و حسد ورزیدن و ستم کردن.
(جهاد النفس ح 496)
أکبَرُ العَیب أن تَعیبَ مَا فِیکَ مِثلُهُ
بزرگترین عیب آن است که آنچه را که مانند آن در خودِ توست عیب بشمری.
(جهاد النفس ح 336)
مَن تَعَصَّبَ أو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ ربقَهَ الإیمانَ مِن عُنُقِهِ.
کسی که از چیزی ترفداری مصرّانه و نابجا کند یا اینکه از جانب دیگران به نفع او طرفداری نابجا شود ( و او خشنود باشد ) محققاً که ریسمان ایمان را از گردن خویش باز کرده است
(جهاد النفس ح 558)
مَا قَلَّ وَ کَفَی خَیرٌ مِمّا کَثُرَ وَ ألهَی
آنچه اندک باشد و کفایت کند، از آنچه که فراوان باشد و [آدمی را به خود] مشغول سازد بهتر است
(جهاد النفس ح 631)
ثَلاثَ مَن کن فیهِ لَم یندَم: تَرک العَجلَة وَ المَشوِرَة وَ التَوَکلِ عَلی اللهِ عِندَ العِزَم
سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشمیان نگردد: 1. اجتناب از عجله 2. مشورت کردن 3. توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری
(مسندالامام الجواد ص 247)
اتقوا فراسة المؤمن فَإنه ینظر بنور الله
از فراست مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد.
(سنن ترمذی، کتاب تفسیر القرآن، ح 3052)
بسم الله الرحمن الرحیم أقرب الی اسم الله الأعظم من سواد العین الی بیاضها
نسبت بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خدا ، از سیاهی چشم به سفیدیش نزدیکتر است .
(تحف العقول - ص 517)
آفَهُ الحَسَب الاِفتِخَارُ وَ العُجبُ.
آفت شرافت و بزرگی ، به خود نازیدن و خود بزرگ بینی است
(جهاد النفس ح 709)
اعرف الموده فی قلب اخیک بما له فی قلبک
دوستی قلبی برادرت را از اندازه دوستی قلبی خودت نسبت به او بفهم.
(تحف العقول ، ص 304)
کُلَ مُقتَصَر عَلَیهِ کاف.
هر مقداری که بتوان بر آن اکتفا نمود کافی است
(جهاد النفس ح 635)
أقبل علی شأنک، فإن کثرة الملق یهجم علی الظنة، و اذا حللت من أخیک فی محل الثقة فاعدل عن الملق الی حسن النیة.
از این کار خودداری کن که تملق بسیار، بدگمانی به بار آورد و اگر برادر مؤمنت مورد اعتماد تو واقع شد، از تملق او دست بردار و حسن نیت نشان ده.
(مسند الامام الهادی، ص 302)
اذا أرادَ الله بِعَبد خَیراً فقهه فی الدین وَ زَهده فی الدُنیا وبَصره عُیوبه
وقتی خداوند برای بنده ای نیکی خواهد ، وی را در کار دین دانا و به دنیا بی اعتنا سازد و عیوب وی را بدو بنمایاند .
(کنز الاعمال، جلد 10، صفحه 137)
التودد الی الناس نصف العقل
مهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.
(تحف العقول، ص 425)
ان احب عباد الله الی الله أنصحهم لعباده.
ی بندگان خدا بنزد وی کسی است که با بندگان او دلسوزتر و مهربانتر باشد.
(نهج الفصاحه ، ص 115)
فطرک اخاک الصائم خیر من صیامک.
افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه بهتر است.
(الکافى، ج 4 ص 68، ح 2)
ان اعجل الطاعة ثوابا صلة الرحم.
ثواب نیکی با خویشاوندان را از همه کارهای نیک زودتر میدهند.
(الکافى، ج 4 ص 68، ح 2)
ما شیب شی ء بشی ء احسن من حلم بعلم
چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج 75 ، ص 172 )
من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله عزوجل إلیه أفضل مصلحته.
پاداش خوشرویی در برابر مؤمن بهشت است و خوشرویی با دشمن ستیزه جو، انسان را از عذاب آتش باز می دارد.
(بحار الانوار ، ج 75 ، ص 401)
ان الله عزوجل یحب المداعب فی الجماعه بلا رفث
خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند ، دوست دارد .
(کافی ، ج 2 ، ص 663)
ان الله تعالی یحب السهل الطلیق .
خداوند شخص آسانگیر نرمخو را دوست دارد .
(کنز العمال ، ج 3 ، ص 3)
انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و العطش فیستد لوا على فقر الاخر.
مردم به انجام روزه امر شدهاند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگى آخرت را بیابند.
ان لکل صائم عند فطوره دعوة مستجابة فاذا کان اول لقمة فقل : بسم الله اللهم یاواسع المغفرة اغفر لی
هر روزه داری هنگام افطار یک دعای اجابت شده دارد . پس در اولین لقمه افطار بگو: به نام خدا ، ای خدایی که آمرزش تو فراگیر و وسیع است ، مرا ببخش
(اقبال الاعمال ، ص 116)
طوبی لمن ذکر المعاد ، و عمل للحساب ، وقنع بالکفاف ، و رضی عن الله
خوشا به حال کسیکه بیاد معاد باشد . و برای روز حساب عمل کند و بمقدار کفایت قناعت نماید . و از خدا راضی باشد.
(نهج البلاغه)
جعل الله ... الزکاة تزکیة للنفس و نماء فی الرزق ، و الصیام تثبیتا للاخلاص
خدای تعالی زکات را مایه پاکی جان و فزونی روزی ، و روزه را برای پابرجایی اخلاص قرار داد
(احتجاج طبرسی ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1)
الحَذَر الحَذَر فَوالله لَقَد سَتَر ، حَتّی کَاّنَه قَد غَفَر
بترس [از خدا] بترس، به خدا سوگند آنقدر پرده پوشی کرده که گوئی آمرزیده است.
(نهج البلاغه)
احب الاعمال الی الله أدومها وان قل.
ی کارها در پیش خدا کاریست که دوام آن بیشتر است ، اگر چه اندک باشد .
(صحیح مسلم ، کتاب صلاة المسافرین و قصرها ، ح 1305)
یاک و ما تعتذر منه ، فإن المؤمن لا یسیء و لا یعتذر، و المنافق کل یوم یسیء و یعتذر
حذر کن از مواردی که باید عذرخواهی کنی ، زیرا مؤمن نه کار زشتی انجام می دهد و نه به عذرخواهی می پردازد، اما منافق همه روزه بدی می کند، و به عذرخواهی می پردازد.
( بحار الانوار، ج 78، ص120 )
ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
روزه دارى که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده، روزه اش به چه کارش خواهد آمد.
(بحار الانوار، ج 93 ص 295)
جعل الله ... اجتناب القذف حجابا عن اللعنة ، و ترک السرقة إیجابا للعفة
خدای تعالی پرهیز از افترا و دشنام را برای دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند .
(احتجاج طبرسی ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1)
من حسنت نیته ، زید فی رزقه
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد .
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج 75 ، ص 175)
ان استرشدت أرشدت ، و ان طلبت وجدت
اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت می شوی ، و اگر طلب کنی می یابی .
(بحارالأنوار ، ج 51 ، ص 339)
ما ارغم انف الشیطان بشی ء مثل الصلاة فصلها و ارغم انف الشیطان
هیچ چیز مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد و او را خوار نمی کند، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال.
( بحار الانوار، ج ,53 ص 182 )
لیس من العدل القضاء علی الثقه بالظن
داوری در حق افراد مورد اطمینان با تکیه بر گمان از عدالت دور است.
( نهج البلاغه )
لَا شَفیعَ اَنجَحُ مِنَ التَّوبَه
هیچ شفاعت کننده ای پیروزمندتر از توبه نیست.
( جهاد النفس، ح 460 )
بئس العبد عبد یکون ذا وجهین و ذا لسانین، یطری أخاه شاهدا، و یأکله غائبا، إن أعطی حسده، و إن ابتلی خانه
چه بد است آن بنده خدا که دورو و دو زبان است. در حضور برادرش او را می ستاید و در غیاب او بدگوئیش می کند. اگر عطایی به برادرش رسد حسد برد، و اگر گرفتار گردد او را وانهد.
(تحف العقول ، ص 518)
اِذا أرادَت أَمراً فَعَلَیک بــِالتَؤُدَة حَتّی یریک اللهُ مِنهُ المَخرج.
وقتی خواستی کاری را انجام دهی، تأمل کن تا خدا راه آن را به تو نشان دهد.
(کنز العمال ، ج 3 ، ص 99 ، ح 5677)
اَوشَک دَعوَهُ و اَسرَعُ اِجابَه دُعاءَ المَرءِ لِاَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ
دعای انسان پشت سر برادر دینی اش ، نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است .
(کافی ، ج 2 ، ص 507)
مَن عَمِلَ بما افتَرَضَ اللهُ عَلَیهِ فَهُوَ مِن اَعبَدِ النَّاس
کسی که به آنچه که خداوند بر او واجب ساخته عمل کند، از عابد ترین مردمان است
(جهاد النفس، ح 243)
لا ینبَغی لِلمُؤمِنِ أن یجلِسَ مَجلِساً یعصَی اللهُ فیهِ وَ لا یقدِرُ عَلیَ تَغییرِهِ.
سزاوار نیست مؤمن در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خدا میشود و او نمیتواند آن وضع را تغییر دهد.
(بحارالأنوار، ج71، ص199)
الرَّفقُ یُمنٌ وَ الخُرقُ شُؤمٌ.
مدارا نمودن مایه ی برکت و درشتی کردن مایه ی شومی است.
(جهاد النفس، ح 269)
اَجرأکم عَلی قَسَمُ الجِّدَ اَجرأکم عَلی النّار.
هر کس از شما در خوردن قسم جدی تر است به جهنم نزدیکتر است.
(کنز العمال ، ج 11 ، ص 7 ، ح 30390)
الظَفَرَ بالحَزمِ ، وَ الحَزمِ بِاجالَه الرَایَ، وَ الرَای بتَحصینِ الاَسرارِ
پیروزی در پرتو تدبیر و احتیاط است و تدبیر و احتیاط به تفکر است و تفکر صحیح به نگهداری اسرار است.
(نهج البلاغه)
اِنَّ أحَبَّ الأعمالُ اِلَی الله (عَزَّوَجَلَّ) اَلصلاةُ وَ البـِرُ وَ الجَهاد.
همانا، ی اعمال در نزد خداوند عزوجل، نماز، نیکی کردن و جهاد در راه خداست.
(وسائل الشیعه، ج 3، ص 27)
مَا حَسَنَةُ الدُّنیا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِ.
خوبی دنیا جز در پیوند با برادران و آشنایان نیست.
(بحار الأنوار، ج 46، ص291)
إنَّ سُوءَ الخُلُق لِیُفسِدَ الایمانَ کَما یُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ.
به راستی که بد اخلاقی ایمان را تباه می کند همچنانکه سرکه عسل را فاسد می کند .
(جهاد النفس، ح 661)
اَفضَل العِبادَة العَفَافُ
برترین عبادت پاکدامنی است
(جهاد النفس، ح 211)
ِانّ فِی السَّماءِ مَلَکَینِ مُوکَلَینِ باِلعِبادِ فَمَن تَواضَعَ للهِ رَفَعاه وَ مَن تَکّبَرَ وَضَعاهُ.
همانا در آشمان دو فرشته اند که بر بندگان گمارده شده اند پس هر که برای خدا فرتنی کند بالایش می برند و هر که تکبر ورزد فرودش آورند.
(جهاد النفس، ح 285)
ِالبذاء من الجفاء و الجفاء فی النار
زشت گفتاری ناشی از ستمکاری و ستمکاری در آتش است
(جهاد النفس، ح 689)
إنَّ هذِِهِ القُلوبَ تَمَلُُّّ کما تَمَلُّ الأبدانُ فَابتَغوا لَها طَرائِفَ الحِکمِ.
دلها مانند بدنها خسته میشوند پس (برای رفع خستگی آنها) حکمتهای تازه بجویید.
(نهج البلاغة، حکمت91)
إنَّ المِسکین رَسولُ اللهِ، فَمَن مَنِعَهُ فَقَد مَنَع اللهُ ، و مَن أعطاءُ فَقَد اَعطی الله.
مستمند فرستاده خدا است . کسیکه از او دریغ دارد از خدا دریغ داشته و کسیکه به او عطا و بخشش کند بخدا عطا کرده.
(نهج البلاغة)
عَن فَاطِمَةُ بِنتَ مذوسَى بن ر جَعفَر (ع)... عَن فَاطِمَةَ بِنت ِرَسُول ِاللّهِ صَلَّى اللّه عَلَیه ِوَ آلِهِ وِ سَلَّمَ ، قَالَت: قَالَ رَسُولُ اللّه ِصَلَّى اللّه ِعَلَیه ِوَ آلِه ِوَ سَلَّمَ : «ألا مَن ماتَ عَلى حُبِّ آل ِمُحَمَّد ماتَ شَهِیداً.
فاطمه معصومه(س)، از دختر امام صادق (ع) روایتى نقل مى کند که سلسله سندش به حضرت فاطمه زهرا(س)مى رسد که آن حضرت مى فرماید: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «آگاه باشید! هرکس با محبّت آل محمّد بمیرد شهید از دنیا رفته است.»
(عوالم العلوم، ج ٢١، ص ٣٥٣)
اَلا لا یمنَعنَ اَحَدُکم مَخَافَة النَّاس اَن یقُولُ الحَقَّ اِذا رَآه.
کسی که سخن حقی می داند نباید از بیم مردم از گفتن آن خودداری کند.
(مسند احمد، باقی مسند المکثرین، ح 11404)
اَحسِنِ الظَّنَّ بِالله فاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَل یَقولُ : اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدی بِی فَلا یَظُنَّ بی الّا خَیراً.
گمان نیکو به خداوند داشته باش زیرا خداوند عز و جل می فرماید: من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باش.
(جهاد با نفس، ح 147)
اِنَّ أوسَطَ عَرَی الاَیمانُ أن تُحِبُّ فِی اللهِ وَ تَبغُضُ فِی اللهِ.
بالاترین دستاویزهای ایمان این است که کسی را برای خدا دوست داری و کسی را برای خدا دشمن داری.
(مسند احمد، مسند الکوفیین، ح 17793)
رَأیتُ الخَیرَ کلَّهُ قَد اجتَمَعَ فی قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیدی النّاسِ.
همۀ خوبیها را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است دیدم.
(بحارالأنوار، ج52، ص2)
إنَّ سُوءَ الخُلُق لَیُفسِدُ العَمَلَ کَما یُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ
راستی که بداخلاقی عمل را تباه می کند همچنانکه سرکه عسل را فاسد می سازد.
(جهاد با نفس، ح 659 )
قِیلَ لِاَمِیرالمُومِنینَ مَا الزُّهدُ فِی الدُّنیا؟ قَالَ : تَنَکّب حَرَامهَا.
از امیر المومنین پرسیده شد که : زهد در دنیا چیست؟ فرمود: اعراض و دوری کردن از حرام خدا.
(جهاد با نفس، ح 621 )
یهرمُ اِبنَ آدَمُ وَ یشِبُ مَعَهُ اثنَتَانِ: الحِرصُ عَلَی المَالِ وَ الحِرصُ عَلَی العُمر.
آدمیزاد پیر می شود و دو چیز از او جوان می شود: حرص مال و حرص عمر.
(کنز العمال، ج 3، ص 490، ح 7557)
عَن اَبَائه عَن اَمیرالمومنینَ اَنه قالَ : تَعَطَّروا بِالاِستِغفارِ لَاتَفضَحَنَّکُم رَوائِحُ الذُّنوبِ.
از پدر بزرگوارش روایت فرمود که: امیرالمومنین فرموده اند : بوسیله ی استغفار خود را خوشبو کنید ، مبادا بوی بد گناهان شما را رسوا کند.
(جهاد با نفس، ح 790)
التَّواضُعُ أن تُعطِیَ النّاسَ مَا تُحِبُّ أََََن تُعطاهُ.
تواضع آن است که آنچه را که دوست می داری مردم به تو عطا کنند، تو به مردم عطا کنی.
(جهاد با نفس، ح 289)
إیاک وَ اللَّجاجَةَ فَإنَّ أوَّلَها جَهلٌ وَ آخِرَها نَدامَةٌ.
از لجاجت بپرهیز که آغاز آن نادانی و فرجامش پشیمانی است.
(تحف العقول، ص14)
ثقة الاسلام کلینى در کافى و شیخ مفید در ارشاد نقل مىکند: از حسین بن محمد اشعرى و محمد بن یحیى و دیگران که گویند: احمد بن عبیدالله بن خاقان (وزیر معتمد عباسى) و کیل املاک و مستغلات خلیفه در قم و عامل اخذ مالیات از آنها بود، او در عداوت اهل بیت علیهم السلام بسیار شدید بود.
روزى در مجلس او سخن از علویان و اهل بیت و مذهب آنها به میان آمد، احمد گفت: من کسى از علویان را در سیرت و وقار و عفت و نجابت و عزت و شرف مانند حسن بن على بن محمد بن رضا ندیدم، رجال خانوادهاش و بنىهاشم او را برهمه مقدم مىداشتند، و میان فرماندهان خلیفه و وزراء و همه مردم مورد احترام و عظمت بود.
روزى بالاى سر پدرم (عبیدالله بن خاقان وزیر اعظم خلیفه) ایستاده بودم که دربانها گفتند: ابن الرضا مىخواهد وارد شود، پدرم با صداى بلند گفت: اجازه بدهید تشریف بیاورند، من تعجب کردم که دربانها چطور توانستند پیش پدرم کسى را با کنیه یاد کنند. فقط خلیفه یا ولیعهد خلیفه یا کسى را که خلیفه کنیه مىداد، پیش پدرم با کنیه یاد مىکردند.
در آن موقع دیدم مردى گندمگون، زیبا قامت، زیبا صورت، با تناسب اندام، جوان، با جلالت و با هیبت وارد شد، پدرم چون او را دید برخاست و به طرف او رفت، من ندیده بودم که پدرم به استقبال کسى از بنى هاشم و فرماندهان برود، چون به او رسید دست به گردن او انداخت، صورت و سینه او را بوسید و دستش را گرفت و او را در مصلاى خود نشانید و خود در کنار او نشست و به او رو کرد و با او سخن مىگفت و گاهى مىگفت: فدایت شوم، من غرق تعجب بودم.
در این بین دربان آمد و گفت: موفّق (برادر خلیفه) آمد، قرار بر این بود چون موفق نزد پدرم مىآمد، دربانان و فرماندهان از اول درب ورودى تا تخت پدرم دو طرف صف مىایستادند، موفق از میان آنها مىآمد و مىرفت، پدرم همانطور با او صحبت مىکرد تا غلامان خاص موفق دیده شدند، در آن وقت پدرم به او گفت: خدا مرا فداى تو کند، اگر مىخواهید تشریف ببرید مانعى ندارد. او به پا خاست، پدرم گفت: او را از پشت صفها ببرید تا امیر (موفق) او رإ؛ کک نبیند، بعد پدرم با او معانقه کرد و چهره او را بوسید و او رفت.
من به دربانان گفتم: واى بر شما! این کیست که پدرم با او با چنین احترامى برخورد کرد؟ گفتند: این مردى از علویان است که حسن بن على معروف به ابن الرضا مىباشد. تعجب من زیادتر شد، آن روز همهاش در فکر او و کار پدرم نسبت به او بودم پدرم شبها پس از نماز عشاء مىنشست و درباره جلسات و کارها و مطالبى که باید به محضر خلیفه برسد بررسى مىکرد.
چون از کارش فارغ شد، من رفتم و پیش رویش نشستم، گفت: احمد! کارى دارى؟ گفتم: آرى، پدرجان! اگر اجازه دهى، گفت: اجازه دادم هر چه مىخواهى بگو، گفتم: پدرجان! آن مرد کى بود که دیروز آن هم اجلال و اکرام و تبجیل از ایشان نموده و خودت و پدر و مادرت را فداى او مىکردى؟
گفت: پسرم! او ابن الرضا و امام رافضه است، بعد از کمى سکوت اضافه کرد: اگر خلافت از بنى عباس برود، کسى از بنى هاشم جز او شایسته نخواهد بود، چون او در فضل، عفاف، وقار، صیانت نفس، زهد، عبادت، اخلاق نیکو و صلاح بر دیگران مقدم است، و اگر پدر او را مىدیدى، مىدیدى که مردى جلیل، بزرگوار، نیکو کار و فاضل است .
این سخنان بر اضطراب و تفکر و غضب من بر پدرم افزود، بعد از آن، من پیوسته از حالات او مىپرسیدم و از کارش جستجو مىکردم ولى از هر که از بنى هاشم، فرماندهان، نویسندگان، قضات، فقهاء و دیگر مردم سؤال مىکردم، مىدیدم که در نزد همه در نهایت تجلیل و تعظیم و مقام بلند و تعریف نیکو و مقدّم بر خانواده و دیگران است و همهى گفتند: او امام رافضه است، لذا مقام وى در نزد من بزرگ شد، زیرا دوست و دشمن درباره او نیکو گفته و ثنا مىکردند.
بعضى از حاضران از اشعریها به او گفتند: اى ابابکر! حال برادرش جعفر چگونه بود؟ گفت: جعفر کیست که از او سؤال شود ویا با او یک جا گفته شود؟ جعفر آشکارا گناه مىکرد، بى حیاء و شرابخوار بود، کمتر کسى را مانند او دیدهام که پرده خویش را بدرد، احمق و خمار و کم ارزش بود، به خدا قسم او در وقت وفات حسن بن على پیش سلطان آمد که تعجب کردم و فکر نمىکردم که چنین کند.
چون ابن الرضا مریض شد، فوراً به پدرم خبر فرستاد که او مریض است، بعد بلافاصله به خانه خلیفه آمد و با پنج نفر از خادمان و خواص خلیفه از جمله نحریر (مسؤول باغ وحش) برگشت و آنها را گفت که در خانه حسن بن على باشند و حالات او را زیر نظر بگیرند و به چند نفر پزشک گفت که شب و روز از او دیدار کنند... جریان این طور بود که او چند روز از ربیع الاول گذشته در سال دویست و شصت از دنیا رفت، سامراء یکپارچه ضجه شد، همه مىگفتند: «ابن الرضا از دنیا رفت»... پس از آن جعفر نزد پدر من آمد و گفت: مقام پدر و برادرم را به من واگذار کن، در عوض هر سال بیست هزار دینار به تو مىدهم، پدرم او را طرد کرد و گفت: احمق! خلیفه شمشیر و تازیانهاش را به دست گرفت تا مردم را از امامت پدرت و برادرت برگرداند، مقدور نشد و نتوانست و تلاش کرد که آن دو را از امامت براندازد، موفق نشد، اگر در نزدغ شیعه پدر و برادرت امام بودى، لازم نبود که سلطان و غیر سلطان تو را در جاى آنها قرار بدهد.
و اگر آنها به امامت تو قائل نباشند با نصب خلیفه به امامت نخواهى رسید، پدرم او را تحقیر کرد و گفت اجازه ندهند که نزد او بیاید... رجوع شود به کافى: ج 1 ص 503 باب مولد ابى محمد الحسن بن على، ارشاد مفید: ص 318 حالات امام عسکرى (ع) ،کمال الدین صدوق: ج 1ص 40 - 43 ما روى فى وفات العسکرى (ع)، شیخ طوسى در فهرست در ترجمه احمد بن عبیدالله بن خاقان و نیز نجاشى در ترجمه وى به این مجلس اشاره فرمودهاند.
ثقه جلیل القدر احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى نقل مىکند: خدمت امام حسن (ع) رسیدم، مىخواستم از امام بعد از او بپرسم، امام پیش از سؤال من فرمود:
«یا احمد بن اسحاق ان الله تبارک و تعالى لم یخل الارض منذ خلق آدم علیه السلام و لا یخلیها الى ان تقوم الساعة من حجت الله على خلقه به یدفع البلاء عن اهل الارض و به ینزل الغیث و به یخرج برکات الارض».
گفتم: یابن رسول الله! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟ آن حضرت بسرعت برخاست و داخل اندرون شد، بعد به اتاق آمد و در شانهاش پسرى بود، گویى جمال مبارکش مانند ماه چهارده شبه بود، حدود سه سال داشت، بعد فرمود: یا احمد بن اسحاق! اگر پیش خدا و امامان محترم نبودى این پسرم را به تو نشان نمىدادم، او همنام و هم کینه رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد مىکند چنان که از ظلم و جور پر شده باشد.
یا احمد بن اصحاق! مَثل او در این امت مَثل خضر (ع) و مثل ذوالقرنین است، به خدا قسم او را غیبتى خواهد بود که فقط کسى از هلاکت نجات مىیابد که خدا او را در امامت وى ثابت نگاه دارد و به دعا در تعجیل فرجش موفق فرماید.
گفتم: مولاى من! آیا علامتى هست که قلب من مطمئن باشد؟ در این وقت آن کودک با زبان عربى فصیح فرمود: «انا بقیّةُ اللّه فى اَرضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثر بعد عین یا احمد بن اسحاق».
احمد بن اسحاق گوید: شاد و خرامان از خانه امام (ع) بیرون آمدم، فرداى آن به محضر امام بازگشتم و عرض کردم یابن رسول الله (ص)! شادیم بیش از حد گردید در مقابل منتى که بر من نهادید، این که فرمودید: مَثل او مَثل خضر و ذوالقرنین است یعنى چه؟ فرمود: طول غیبت.
گفتم: غیبتش طولانى خواهد بود؟ فرمود: آرى، به خدایم قسم تا جایى که اکثرى از این امر برگردند و در امامت او نماند مگر کسى که خدا براى ولایت ما از او عهد گرفته باشد و ایمان را در قلب او ثابت فرموده و با روح مخصوصى او را تأیید کرده باشد.
«یا احمد بن اسحاق هذا امرٌ من امر الله و سرّ من سرّاللّه و غیبٌ من غیب اِللّه فخذما آتیتک و اکتمه و کن من الشاکرین تکن معنا غدا فى علیین» 1.
ثقه جلیل القدر، داوود بن قاسم ابو هاشم جعفرى که زمان پنج امام را درک کرده است مىگوید: به خاطرم خطور کرد که آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟ امام عسکرى (ع) فرمود: «یا ابا هاشم الله خالق کل شى و ما سواه مخلوق» 2.
خدا خالق هر چیز است، غیر خدا مخلوق خداست، و در نقل دیگرى آمده که گوید: در پیش خودم گفتم: اى کاش مىدانستم ابو محمد عسکرى درباره قرآن چه مىگوید: آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟
امام رو کرد به من و فرمود: آیا به تو نرسیده آنچه از ابى عبدالله (ع) نقل شده که فرمود: چون قل هو الله احد نازل شد، خداوند براى آن چهار هزار بال آفرید، به هر گروهى از ملائکه که مىگذشت به او خشوع مىکردند، نسبت پروردگار تبارک و تعالى این است .
ناگفته نماند: مسأله خلق قرآن یکى از پر جنجالترین مسائل در میان اهل سنت بود که در زمان عباسیان دست سیاست نیز درباره آن بازى کرد و فریادها به آسمان رفت، عدهاى مىگفتند: قرآن کلام خداست، متکلم بودن خدا،مانند خود خدا قدیم است و قرآن نیز قدیم است و مخلوق نیست و سخن شاعر:
ان الکلام لفى الفواد و انما
جعل اللسان على الفواد دلیلاً
در همین زمینه است. ولى عدهاى به حادث و مخلوق بودن قرآن قائل بودند، که رأى اهل بیت علیهم السلام نیز همان است .
باز همان ثقه جلیل القدر فرموده: شنیدم امام عسکرى صلوت الله علیه مىفرمود: «ان فى الجنة باباً یقال له المعروف لا یدخله الا اهل المعروف» در بهشت درى هست که نامش معروف است از آن در داخل بهشت نمىشود مگر اهل نیکى در دنیا. من در نفس خودم خدا را شکر کردم و شاد شدم که براى رفع حاجتهاى مردم خودم را به زحمت مىانداختم.
امام به من نگاه کرد و فرمود: آرى، یا ابا هاشم! به کار خودت ادامه بده، اهل احسان در دنیا اهل احسان در آخرتند، خدا تو را از آنها قرار دهد و رحمتت کند.4
از ابو هاشم روایت شده که گوید: از حضرت عسکرى صلوات الله علیه از آیه «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بادن الله» سؤال کردم.5
فرمود: هر سه گروه از آل محمداند(ص)، ظالم به نفس از آنها کسى است که بامام معتقد نیست، مقتصد کسى است که عارف به امام باشد، سابق به خیرات خود امام است. من پیش خود درباره مکرمتى که به آل محمد (ص) داده شده فکر مىکردم: گریهام گرفت .
امام به من نگاه کرد و فرمود: عظمت شأن آل محمد بزرگتر از آن است که به نظرت آمده، خدا را حمد کن که تو را به ولایت آنها معتقد و متمسک کرده است. روز قیامت با آنها خوانده خواهى شد وفتى که هر جمعیت با امامش خوانده مىشود، تو بر خیرى.6
ثقة الاسلام کلینى و شیخ مفید نقل مىکنند از اسماعیل بن محمد که گوید: در راه ابو محمد عسکرى نشستم، چون از آنجا گذر کرد به او از فقر شکایت کرده و قسم خوردم که نه درهمى دارم و نه زیادتر از آن. نه طعام صبح دارم و نه شب. امام (ع) فرمود: به خدا دروغ قسم مىخورى. با آن که دویست دینار دفن کردهاى!! ولى این حرف من بدان معنى نیست که به تو چیزى ندهم، اى غلام! هر چه دارى به او بده، غلامش صد دینار به من داد.
بعد فرمود: تو از پولى که دفن کرداى در وقت حاجت محروم خواهى شد. امام (ع) راست فرمود، من آنچه امام داده بود خرج کردم، به مخارج احتیاج شدیدى پیدا کردم، درهاى روزى براى من بسته شد. دفینه را بیرون آوردم، چیزى نیافتم، بعد معلوم شد که پسرم جاى آنها را دانسته و آنها را برداشته و فرار کرده است. دیگر چیزى از آنها به دست من نرسید.
على بن محمد بن زیاد گوید: به محضر أبى احمد بن عبدالله وارد شدم، نامه امام حسن عسکرى (ع) را پیش رویش دیدم که نوشته بود: من از خدا انتقام این طاغى (مستعین عباسى) را خواستم، خدا او را بعد از سه روز خواهد گرفت: «انى نازلتالله فى هذا الطاغى یعنى المستعین و هو اخذه بعد ثلاث».
چون روز سوم رسید، مستعین از خلافت خلع شد و آخر کارش به آن جا رسید که کشته شد.7نگارنده گوید: به واسطه شورش که بر علیه آن خبیث به وجود آمد، خودش از خلافت خلع و با خانوادهاش به «واسط» رفت، معتز عباسى سعید بن صالح را فرستاد تا سر مستعین را بریده پیش معتز آورد.
ابوهاشم جعفرى گوید: شنیدم امام عسکرى صلوات الله علیه مىفرمود: از گناهانى که بخشوده نمىشود، سخن شخص است که بگوید: اى کاش جز به این گناه مؤاخذه نشوم: «من الذّبوب التى لا تغفر قول الرجل لَیتنى لا اواخذ الاّ بهذا» من به خودم گفتم: این بسیار دقیق است سزاوار است که انسان از خودش و از کارش همه چیز را بررسى کند.
امام (ع) فرمود: راست گفتى یا ابا هاشم! ملازم باش به آنچه ضمیرت به نظر آورد چون شرک آوردن خفىتر است از حرکت مورچه ریز در روى سنگ صاف در شب ظلمانى و از حرکت مورچه ریز بر روى پلاس سیاه: «فقال یا ابا هاشم صدقت فالزما حدثت به نفسک فان الا شراک فى الناس اخفى من دبیب الذر على الصفا، فى اللیلة الظلماء و من دبیب الذر على المسح الاسود» 8.
ابو هاشم جعفرى گوید: فهفکى از امام عسکرى صلوات الله علیه پرسید: چرا زن مسکین و ضعیف از ارث یک سهم مىبرد و مرد دو سهم؟ فرمود: چون براى زن جهاد و نفقه (مخارج خانه) و دیه بر عاقله نیست، اینها بر عهده مردان است .
من در پیش خود گفتم: نقل شده که ابن أبى العوجاء این سؤال را از امام صادق (ع) کرده بود و امام همین جواب را داده بودند... امام رو کرد به من و فرمود: آرى این سؤال ابن أبى العوجاء است، و جواب از ما یکى است وقتى که مسأله یکى باشد، پاسخ جارى شده براى آخر ما آنچه است که جارى شده براى اول ما، اول و آخرما در علم و کار یکى است، رسول خدا و امیرالمؤمنین بر ما فضیلت دارند«فاقبل على فقال: نعم هذه مسالة ابن ابى العوجاء والجواب منا واحد اذا کان المسالة واحدا، جرى لا خرنا ما جرى لا ولنا و اولنا و آخرنا فى العلم و الامر سواء ولرسول الله و امیرالمؤمنین فضلهما» 9.
یکى از نوادگان حضرت کاظم (ع) به نام محمد بن اسماعیل گوید: گروهى از بنى عباس و چند نفر دیگر از منحرفین به نزد صالح بن وصیف، رئیس شرطه سامراء آمده و گفتند: ابو محمد عسکرى را که زندان کردهاى بر او سختگیر و نگذار که در استراحت باشد.
صالح گفت: مىخواهید چه بکنم، دو نفر که در نظرم از همه شریرتر بودند، بر او مأمور کرده بودم، چنان اهل عبادت و نماز شدهاند که خارج از حد است. آنگاه گفت: آن دو را آوردند، گفت: واى بر شما! جریان شما درباره این مرد چیست؟! گفتند: چه بگوییم در خصوص مردى که در روز، روزه است و همه شب را مشغول به عبادت حق!! با کسى سخن نمىگوید، به غیر عبادت مشغول نمىشود.
چون به او نگاه مىکنیم بندبند شانههایمان به لزوه مىافتد و چنان مجذوب مىشویم که قدرت از دست ما مىرود، چون بنى عباس این را شنیدند ذلیلانه بر گشتند. 10
شیخ کشى در رجال خود از محمد بن ابراهیم وراق سمرقندى نقل کرده گوید: بقصد حج از وطن خویش بیرون شدم، خواستم قبل از حج به زیارت مردى از اصحاب برسم، او معروف به صدق و صلاح و ورع و خیر بود، نامش بورق و در «بوشنجان» از روستاهاى هرات سکونت داشت.
چون به زیارت او رسیدم، صحبت از فضل بن شاذان نیشابورى به میان آمد، بورق گفت: او مبتلا به «بطن» شدید11 بود بطورى که در یک شب صد تا صد و پنجاه دفعه به قضاى حاجت مىرفت، من سالى به حج رفته به خدمت محمد بن عیساى عبیدى رسیدم، او را شیخ فاضلى یافتم... عدهاى نیز با او بودند ولى همه را محزون و غمگین دیدم.
گفتم: جریان چیست؟ گفتند: ابو محمد عسکرى (ع) را زندان کردهاند من به حج رفتم، پس از اتمام مراسم حج باز به خدمت محمد بن عیسى رسیدم، دیدم شادمان است، گفتم: خبر چیست؟ گفت: امام (ع) از زندان آزاد شدهاند.
بعد من به سامرآء آمدم و کتاب «یوم و لیلة» را با خود داشتم، به خدمت امام (ع) رسیدم و کتاب را به ایشان نشان داده و گفتم: فدایت شوم اگر صلاح بدانى، به آن نگاهى کرده و اظهار نظر فرمایى، امام (ع) همه آن را ورق زد و فرمود: این صحیح است، شایسته است عمل شود، گفتم: فضل بن شاذان بشدت مریض است، مىگویند: شما نسبت به ایشان خشم گرفتهاید، چون گفته: وصى ابراهیم از وصى محمد (ص) بهتر است، ولى او چنین چیزى نگفته، بلکه به او دروغ بستهاند.
امام صلوات الله علیه فرمود: آرى به او دروغ بستهاند، خدا به فضل رحمت کند، خدا به فضل رحمت کند«رحم الله الفضل، رحم الله الفضل». بورق گوید: چون از سامرآء برگشتم دیدم فضل بن شاذان در همان ایام که امام به او رحمت فرستاد از دنیا رفته بود. 12
ناگفته نماند کتاب «یوم ولیله» تألیف یونس بن عبدالرحمان مولى آل یقطین است، کشى در رجال خود از احمد بن ابى خلف نقل مىکند گوید: مریض بودم، ابوجعفر جواد (ع) به عیادت من آمد، کتاب یوم و لیله را در بالاى سر من دید، آن را تا آخر ورق زد و مىفرمود: «رحم الله یونس، رحم الله یونس، رحم الله یونس» 13
و نیز از ابو هاشم جعفرى نقل کرده گوید: کتاب یوم و لیله یونس را محضر امام عسکرى (ع) بردم، به آن نگاه کرد و ورق زد، بعد فرمود «هذا دینى و دین آبائى حقا» 14 نجاشى در رجال خویش نقل کرده که آن حضرت از ابوهاشم پرسید: این کتاب تصنیف کیست؟ جواب داد: تصنیف یونس آل یقطین، فرمود: «اعطاه الله بکل حرف نورا فى الجنة».
حبابه والبیه زنى بود که در کوفه به خدمت امیرالمؤمنین (ع) رسید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خدا تو را رحمت کند، دلیل امامت چیست؟ امام سنگى را نشان داد و فرمود: آن سنگ 15 را پیش من آور، زن سنگ را پیش امام آورد، حضرت مهر خودش را به سنگ زد (اثر مهر در سنگ آشکار شد). بعد فرمود: یا حبابه! وقتى که یک نفر ادعاى امامت کرد و توانست ماند من این سنگ را مهر کند بدان او امام مفترض الطاعة است.
این زن تا زمان امام رضا (ع) زنده ماند، با معجزه امام سجاد (ع) جوانى به او بازگشت و سنگ را تا مهر امام ثامن (ع) رسانید، 16 آنگاه فرزندان وى در زمان امامان دیگر این کار ادامه دادند.
ثقه جلیلالقدر داود بن قاسم جعفرى گوید: نزد امام حسن عسکرى (ع) بودم که به امام گفتند: مردى از اهل یمن اجازه ورود مىخواهد، امام اجازه فرمود، دیدم مردى بلند قامت و قوى بازو داخل شد، به امام سلام ولایت داد، حضرت جواب داده و امر به نشستن کرد.
او در نزد من و چسبیده به من نشست، من به خود گفتم: اى کاش مىدانستم این شخص کیست؟ امام (ع) فرمود: این از فرزندان آن زنى است که پدران من سنگى که او داشت مهر کردهاند، و اثر مهرشان در آن نقش شده است، آن را آورده است تا من نیز مهر کنم. بعد فرمود: سنگ را بیاور، او سنگ را بیرون آورد، دیدم جایى از آن صاف است و مهر نخورده .
ابو محمد عسکرى (ع) آن را گرفت، مهر خویش بیرون آورد و آن را مهر کرد، گویى الان نقش مهر را مىبینم که «الحسن بن على» بود، من به مرد یمانى گفتم: تا به حال امام را دیده بودى؟ گفت: نه واللّه ولى مدتى بود که به دیدارش شایق بودم، گویى الساعه جوانى که او را ندیده بودم نزد من آمد و گفت: برخیز به محضر امام برو، من وارد خدمتش شدم.
سپس مرد یمانى برخاست و مىگفت: «رحمة الله و برکاته علیکم اهل البیت ذریة بعضها من بعض اشهد بالله ان حقک الواجب کوجوب حق امیرالمؤمنین والائمة من بعده صلوات الله علیهم اجمعین»آنگاه رفت و دیگر او را ندیدم.
ابو هشام گوید: از او پرسیدم اسمت چیست؟ گفت: نام من مهجع پسر صلت پسر عقبه، پسر سمعان، پسر غانم، پسر ام غانم و آن زن اعرابیه یمنى صاحب سنگى است که امیرالمؤمنین (ع) بر آن مهر زد و فرزندانش مهر زدند تا زمان امام أبى الحسن رضا (ع). 17 مجلسى رحمة الله آن را در بحار: ج 50 ص 302 از ابوهاشم از اعلام الورى نقل کرده و اشعار ابوهاشم را نیز درباره آن آورده است .
ثقه جلیل القدر احمد بن اسحاق اشعرى گوید: به امام حسن عسکرى صلوات الله علیه گفتم: چیزى بنویسید تا من خط شما را بشناسم، وقتى که نامهاى آمد بدانم که شما مرقوم فرمودهاید. امام فرمود: آرى، بعد فرمود: یا احمد! خط با درشتى و کوچکى قلم فرق مىکند، در خط من بودن شک نکن.
آنگاه دواتى خواست و شروع به نوشتن کرد، به فکرم آمد که قلم امام را به عنوان تبرک از او بخواهم، چون از نوشتن فارغ شد با من صحبت مىکرد و قلم را با دستمال دوات پاک مىفرمود، بعد قلم را به طرف من آورد و فرمود: بگیر یا احمد! گفتم: فدایت شوم عارضهاى پیش آمده که مرا غمگین کرده است، خواستم از پدر بزرگوارتان بپرسم میسر نشد و رحلت فرمود. گفت: یا احمد! آن چیست؟ گفتم: مولاى من! از پدرانت نقل شده: انبیاء بر پشت مىخوابند، مؤمنان بر طرف راست، منافقان بر طرف چپ و شیاطین بر رویشان: «نوم الانبیاء على اقفیتهم و نوم المومنین على ایمانهم و نوم المنافقین على شمائلهم و نوم الشیاطین على وجوههم».
فرمود: چنین است گفتم: مولاى من! من هر قدر تلاش مىکنم که بر پهلوى راستم بخوابم خوابم نمىبرد، امام (ع) مقدارى ساکت شد، بعد فرمود: یا احمد! جلو بیا، من جلو آمدم، فرمود: دستت را به زیر لباست داخل کن، داخل کردم، آن حضرت دست خویش را از زیر لباس بیرون آورد و زیر لباس من برد، آنگاه دست راستش را به پهلوى چپ من و دست چپش را به پهلوى راست من سه دفعه کشید.
احمد بن اسحاق مىگوید: از روزى که امام این کار را کرد، دیگر نمىتوانم بر پهلوى چپ بخوابم، خوابم
نمىبرد. 18
نگارنده گوید: این نظیر جریان حضرت عیسى (ع) که با دست کشیدن، کور مادرزادى را شفا مىداد و آدم مبروص را صحت مىبخشید و مردگان را زنده مىکرد. خداوند از زبان عیسى مىفرماید: «و أبرى الاکمه و الابرص و أحى الموتى باذن الله» آل عمران: 49، پیامبران و امامان (ع) در ولایت تکوینى همه از یک افاضه مدد گرفتهاند.
ابوالقاسم کوفى در کتاب تبدیل مىنویسد: اسحاق کندى در زمان خود فیلسوف عراق بود، او شروع به نوشتن کتابى در«تناقض قرآن» (نعوذ بالله) کرد، شغلش را به آن منحصر نمود و در خانه خود نشست تا بتواند آن را زود بنویسد. روزى یکى از شاگردان او محضر امام حسن عسکرى (ع) آمد.
امام فرمود:آیا در میان شما مرد رشید و کاملى نیست تا استادتان را از نوشتن چنین کتاب باز دارد؟!! او جواب داد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه مىتوانیم به او در چنین کار یا غیر آن اعتراضى بکنیم.
امام (ع) فرمود: آیا مىتوانى آنچه را که من مىگویم به او بگویى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: پیش او برو و با او انس برقرار کن، چون با او خصوصیت پیدا کردى، بگو: براى من مسألهاى پیش آمده که مىخواهم از تو بپرسم، او خواهد گفت: بپرس.
بگو: اگر گوینده این قرآن بیاید و بگوید: غرض من آن نیست که تو فکر کردهاى، آیا جایز است که چنین باشد؟ او در جواب به تو خواهد گفت: جایز است، زیرا او آدمى است چون بشنود مىفهمد. و چون چنین جواب داد، بگو: از کجا مىدانى شاید غرض گوینده قرآن غیر از آن است که تو گمان مىکنى. در این صورت معانى را در جایى مىنهى که گوینده، آن را اراده نکرده است .
آن شخص پیش اسحاق کندى رفت و مطابق دستور امام با او انس پیدا کرد. و آن سؤال را از وى کرد، اسحاق پیش خود فکر کرد، دید چنین چیزى جایز است، گفت: تو را به خدا قسم مىدهم این سؤال را از کجا دانستهاى؟ گفت: سؤالى است که به ذهنم رسید و به تو گفتم.
گفت: نه هرگز، شخصى مانند تو چنین فکرى نتواند، بگو ببینم از کى یاد گرفتهاى؟ گفتم: ابومحمد حسن عسکرى مرا به این کار امر کرد. گفت: الان راست گفتى وگرنه این سؤال جز از بیت او خارج نمىشود، آنگاه آتشى آماده کرد وآنچه نوشته بود مبدّل به خاکستر نمود.19
جعفر بن شریف گرگانى گوید: سالى که به حج مىرفتم در «سر من رأى» (= سامرّا) به خدمت امام عسکرى (ع) رسیدم، مردم آنجا مقدارى مال توسط من ارسال کرده بودند خواستم از امام بپرسم که آن را به کجا تحویل دهم، حضرت پیش از سؤال من، فرمودند: آنچه آوردهاى به خادم من، مبارک تحویل بده، این کار را کردم.
بعد گفتم: شیعیان شما در گرگان به محضرتان سلام مىرسانند، فرمود: مگر بعد از حج به گرگان نخواهى رفت؟ گفتم: چرا، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز به گرگان باز مىگردى، روز جمعه سوم ربیع الاخر در اول روز وارد آن جا خواهى شد، چون وارد شدى به آنها بگو که در آخر همان روز من به آنجا خواهم آمد.
برو در هدایت و رشاد، بدان که خدا تو را و یاران تو را در این مسافرت سلامت خواهد داد، بسلامت به خانوادهات باز خواهى گشت. براى پسرت شریف پسرى به دنیا خواهد آمد، نام آن را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذارد، خداوند او را بزرگ خواهد کرد و از شیعیان ما خواهد بود.
گفتم: یابن رسول الله! ابراهیم بن اسماعیل جرجانى مردى است از شیعیان شما، به دوستان شما بسیار کمک مىکند، در هر سال بیشتر از صد هزار درهم در این باره خرج مىنماید و او یکى از ثروتمندان گرگان است. فرمود: خداوند به ابى اسحاق در مقابل احسانش جزاى خیر بدهد، گناهانش را بیامرزد و به او پسر کامل الخلقهاى عطا فرماید، به او بگو: حسن بن على مىگوید: نام پسرت را احمد بگذار.
من از خدمت امام مرخص شدم، خداوند مرا در سفر سلامت داد تا روز جمعه سوم ربیع الاخر در اول روز آنطور که امام فرموده بود وارد گرگان شدم، دوستان به دیدار من آمدند، به من تهنیت مىگفتند. به آنها گفتم که: امام صلوات الله علیه وعده کرده در آخر امروز به گرگان تشریف بیاورد، آنچه لازم دارید بخواهید و مسائل و حوائجتان را در نظربگیرید.
آنان چون نماز ظهر و عصر را خواندند همه در خانه من جمع شدند، به خدا قسم که در یک حالت بى خبرى بودیم ناگاه دیدیم که امام تشریف آوردند و به جمع ما داخل شدند و پیش از ما به ما سلام کردند، ما از آن حضرت استقبال کرده، دست مبارکش را بوسیدیم.
امام صلوات الله علیه فرمودند: من به جعفر بن شریف وعده کردم که در آخر این روز به این جا آیم، نماز ظهر و عصر را در سامراء خوانده با اینجا آمدم تا با شما تجدید عهد نمایم و الان به وعده خود عمل کردهام، مسائل و حوائج خویش را بگویید.
در آن وقت، اول نضربن جابر عرض کرد: یابن رسول الله! پسرم، جابر یک ماه است که چشمش بینایى خود را از دست داده است، دعا کنید که خداوند بینیاى او را باز گرداند. امام (ع) فرمود: او را پیش من آورید، حضرت دست مبارکش را بر چشم او کشید، در دم بینایى خویش را باز یافت، بعد یکى پس از دیگرى آمده از حوائج خویش سؤال مىکردند، امام حاجاتشان را برآورد و براى آنها دعاى خیر کرد و همان روز برگشت.20
نگارنده گوید: آمدن امام (ع) به گرگان نظیر جریان على بن خالد و جریان آمدن تخت ملکه سباء به محضر سلیمان است که در حالات امام جواد (ع) گذشت، و شفا دادن آن حضرت نظیر کار عیسى بن مریم (ع) است که خدا درباره او فرموده: «و أبُرى الاکمه والابرص و أُحى الموتى بإذنِ اللّه» (آل عمران: 49)، و خبر دادن از غیب از علوم خدایى است که در اختیار آنان علیهم السلام بود.
یکى از پزشگان نصارى به نام بطریق که بیشتر از صد سال عمر داشت و در شهر «رى» مشغول طبابت بود مىگوید: من شاگرد دکتر «بختیشوع» پزشک مخصوص متوکّل بودم، او براى کارهاى مخصوص مرا مأموریت مىداد، روزى حسن بن على بن محمد عسکرى به او سفارش کرد که بهترین شاگردانش را پیش او بفرستد تا با فصد (رگ زدن) از او خون بگیرد، او مرا براى این کار برگزید و گفت: ابن الرضا از من خواسته که کسى را براى فصد (رگ زدن) پیش او بفرستم.
تو برو و بدان که او در این روز داناترین کس زیر آسمان است، حذر کن از این که بر خلاف دستور او کارى کنى. من خدمت او رسیدم، فرمود: برو در فلان اتاق باش تا تو را بخواهم، من در وقتى که وارد خدمت او شدم براى فصد و خون گرفتن مناسب بود. ولى او مرا در وقتى خواست که براى «فصد» مناسب نبود.
طشت بزرگى حاضر کردند من رگ اکحل امام را فصد کردم، 21مرتب خون مىآمد تا طشت پر از خون گردید، فرمود: خون را قطع کن، من رگ را بستم، خون قطع گردید، امام دستش را شست و بست، فرمود به همان حجره برگشتم، براى من طعام زیادى گرم و سر آوردند و تا عصر در آنجا ماندم.
آنگاه مرا خواست و فرمود: رگ را باز کن، رگ را باز کردم، خون شروع به آمدن کرد تا طشت مزبور باز پر از خون گردید، فرمود: خون را قطع کن، من خون را بستم، امام دستش را بست و مرا به همان حجره باز گردانید، من شب را در آنجا ماندم.
چون صبح شد و آفتاب بالا آمد مرا خواست، باز طشت را حاضر کردند فرمود: خون را باز کن، من رگ را باز کردم، این دفعه خونى مانند شیر سفید آمد، تا طشت پر گردید، فرمود: خون را قطع کن، رگ را بستم، امام دست خویش را بست، مرا مقدارى لباس و پنجاه دینار داد و فرمود: این را بگیر و از کمى آن معذرت خواست، من آن را گرفته و برگشتم، به وقت برگشتن گفتم: آیا سفارشى ندارید؟ فرمود: آرى، آنان که از «دیر عاقول» با تو رفاقت خواهند کرد، با آنها خوب رفیق باش.
من پیش «بختیشوع» برگشته، جریان را باز گفتم، گفت :حکماء اتفاق دارند که در بدن انسان بیشتر از هفت امناء خون نمىشود، 22 این که تو مىگویى اگر از چشمه آبى هم خارج شود عجیب است، عجیبتر از آن، جریان شیر است، استادم به فکر رفت .
آنگاه سه روز مرتب کتابها را مطالعه مىکردیم تا براى این واقعه نظیرى پیدا نماییم، ولى چیزى پیدا نشد، بعد گفت:
در عالَم نصرانیت داناتر به طب کسى نماند مگر راهبى در «دیر عاقول»، آنگاه براى او نامهاى نوشت و جریان را گزارش کرد.
من نامه را به دیر عاقول بردم و آن راهب را صدا کردم، از بالاى دیر سر بلند کرد و گفت: تو کیستى؟ گفتم: شاگرد بختیشوع. گفت: نامهاى آوردهاى؟ گفتم: آرى. زنبیلى از پشت بام با طنابى پایین فرستاد، نامه را در آن گذاشتم و بالا کشید چون نامه را خواند، فى الفور پایین آمد و گفت: آیا تو این فصد را انجام دادهاى؟ گفتم: آرى. گفت: طوبا به حال مادرت. آنگاه قاطرى سوار شده و با من به طرف سامرآء آمد، چون به سامرآء رسیدیم، ثلثى از شب مانده بود، گفتم: دوست دارى کجا بروى، آیا به خانه استادم یا به خانه آن کس؟ بعد به خانه ابن الرضا رفتیم، پیش از اذان به آن جا رسیدیم.
غلام سیاه پوستى در را باز کرد و گفت: کدام یک ازشما راهب دیر عاقول هستید؟ راهب جواب داد: من هستم فدایت شوم، گفت: پیاده شو. بعد آن خادم به من گفت: این قاطرها را نگاه دار. آن دست او را گرفت و به داخل خانه برد.
من در آن جا ماندم تا صبح شد و آفتاب بلند گردید، ناگاه دیدم که راهب خارج شد و لباس رهبانیت را انداخته و لباس سفیدى پوشیده و اسلام آورده است، بعد به من گفت: اکنون مرا پیش استاد خودت ببر. من از را به خانه بختیشوع بردم، استادم با دیدن او یه سویش دوید، و گفت: چه عاملى تو را از دین خودت بیرون کرد؟
گفت: مسیح را پیدا کرده و در دستش اسلام آوردم. گفت: مسیح را پیدا کردى؟! گفت: نه، بلکه نظیر او را پیدا کردم، این کار را در جهان جز مسیح کسى انجام نداده است!!! این مانند آیات و براهین مسیح است.
نگارنده گوید: این واقعه را علامه مجلسى رضوان الله علیه در بحار: ج 50 ص 261 از مختار خرائج: ص 213 نقل کرده است، مرحوم ثقة الاسلام کلینى آن را بطور اختصار در کافى: ج 1 ص 512 باب مولد ابى محمد الحسن بن على نقل مىکند و در آخر آن فرموده: «فقال لى ان هذا الذى تحکیه عن هذا الرجل فعله المسیح فى دهره مرة.»
مجلسى رحمة الله علیه در مرآت العقول در شرح حدیث کافى، حدیث خرائج را که در بالا نقل شد، نقل فرموده و در آخر گوید:» و الظاهر اتحاد الواقعة و یحتمل التعدد». ناگفته نماند این واقعه از مصادیق ولایت تکوینى است که خداوند در اختیار اهل بیت علیهم السلام قرار داده بود، امام صلوات الله علیه مأموریت داشت با این واقعه آن راهب را مسلمان نماید.
محمد بن على بن ابراهیم گوید: کار معاش بر ما تنگ شد، پدرم گفت: برویم محضر ابو محمد حسن عسکرى، گویند: آدم باسخاوتى است، گفتم: با او آشنایى دارى؟ گفت: نه، او را نمىشناسم و تا به حال او را ندیدهام.
در راه که براى دیدن او مىرفتیم پدرم گفت: اى کاش پانصد درهم به من مىداد، دویست درهم براى لباس، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى مخارج. من هم در دلم گفتم: اى کاش مىفرمود به من سیصد درهم مىدادند، با صد درهم الاغى مىخریدم، صد درهم براى مخارج و صد درهم براى لباس، در این صورت به طرف قزوین و همدان براى کار مىرفتم.
چون به در خانه آن حضرت رسیدیم غلامى بیرون آمد و ما را با نام صدا کرد و گفت: على بن ابراهیم و پسرش محمد داخل شوند، چون به خدمتش رسیده و سلام عرض کردیم، فرمود: یا على! چه چپز سبب شده که تا این وقت از ملاقات ما تأخیر کردهاى؟! گفتم: یا سیدى! مقید بودم که در این حال تنگدستى محضر شما آیم.
و چون از خدمت ایشان بیرون آمدیم غلامش آمد و به پدرم کیسهاى داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم براى لباس، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى نفقه، بعد کیسه دیگرى به من داد و گفت: این سیصد درهم است، با صد درهم الاغ بخر، صد درهم براى لباس و صد درهم براى نفقه، به سوى جبل (همدان و قزوین...) و به طرف «سورا» 23سفر کن.
ابن کردى، راوى حدیث مىگوید: او به «سورا» رفت و در آن جا زنى تزویج کرد و در یک روز چهار هزار دینار به خانهاش وارد شد، با وجود آن، قائل به وقف و از واقفیّه بود، به او گفتم: آیا دلیلى روشنتر از این به امامت او مىخواهى؟! گفت: راست مىگویى ولى ما در کارى و در گروهى هستیم که به آن عادت کردهایم.24
و نگارنده گوید: واى به حال او! خدا هدایتش کرده ولى هدایت خدایى را نپذیرفته است «و ما یغنى الایات و النذر عن قوم لا یومنون».
ابوالادیان گوید: من از خدمتگزاران امام حسن عسکرى (ع) بودم و نامههاى آن حضرت را به شهرها مىبردم، در بیمارى که امام با آن از دنیا رفت به خدمتش رسیدم، حضرت نامههایى نوشت و فرمود: اینها را به مدائن مىبرى، پانزده روز در سامراء نخواهى بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدى خواهى دید که ناله از خانه من بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند.
گفتم: مولاى من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر که جواب نامههاى مرا از تو بخواهد، گفتم: شاهد دیگرى بفرمایید، فرمود: هر که بر جنازه من نماز گزارد قائم بعد از من است. گفتم: باز شاهد دیگرى بفرمایید، فرمود: هر که خبر دهد به آنچه در همیان (کمربند) است، او امام بعد از من است .
هیبت و عظمت امام مانع شد که بگویم: آنچه در همیان است یعنى چه؟ من نامههاى آن حضرت را به مدائن بردم، و جواب آنها را گرفته، روز پانزدهم داخل سامرآء شدم، دیدم همان طور که فرموده بود از خانه امام ناله بلند است و دیدم برادرش جعفر (جعفر کذاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و شیعه در اطراف او، به وى تسلیت و به امامتش تبریک مىگویند!!!
من از این جریان یکه خورده و در پیش خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس جریان امامت عوض شده است، چون من خودم با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب مىخورد و قمار بازى مىکرد و اهل تار و طنبور است، من هم جلو آمده، رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم. ولى از من چیزى نپرسید.
در این هنگام عقید خادم بیرون آمد و به جعفر گفت: مولاى من! برادرت را کفن کردند براى نماز بیایید، 25 جعفر داخل خانه شد، شیعه در اطراف او بودند، سمان و حسن بن على معروف به سلمه پیشاپیش آنها بودند.
چون به صحن خانه آمدیم حسن بن على صلوات الله علیه را کفن کرده و در نعش گذاشته بودند، جعفر برادر آنحضرت پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد، چون خواست تکبیر نماز را بگویید، ناگاه طفیل گندمگون و سیاه موى که دندانهاى پیشینش تا حدى از همه فاصله داشت بیرون آمد و لباس جعفر را گرفته و کنار کشید.
و گفت: عمو! کنار شو، من سزاروارترم که بر پدرم نماز بخوانم، جعفر در حالى که قیافهاش متغیر شده بود کنار رفت، آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در کنار قبر پدرش امام هادى دفن کردند.
بعد همان کودک رو کرد به من که: اى مرد بصرى! جواب نامههاى را که با تواست بده، من جواب نامههاى را داده و پیش خود گفتم: این دو شاهد (نماز بر جناره و خواستن جواب نامهها)، فقط همیان ماند. آنگاه پیش جعفر آمدم که صدایش بلند بود، حاجز وشّاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک کى بود؟!! مىخواست با این سؤال جعفر را مجاب کند، جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیده و نشناختهام.
در آن جا نشسته بودیم که گروهى از اهل قم آمدند و از امام حسن عسکرى (ع) پرسیدند، چون دانستند که امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشینش کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند، آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند، و گفتند: نامهها و پول آوردهایم، بفرمایید: نامهها را کدام کسان نوشتهاند و پول چقدر است، جعفر از این سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى که گرد جامههاى خود را پاک مىکرد، گفت: اینها از ما مىخواهند که علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار هست که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. آنها نامهها و همیان را داده و به خادم گفتند:
هر که تو را براى گرفتن همیان فرستاده ،او امام است جعفر بن على به نزد معتمد خلیفه عباسى آمد و این جریان را به وى گفت، معتمد مأموران خویش را فرستاد، خادمه صیقل نامى را از خانه امام گرفته و به او گفتند: آن کودک کجاست؟ او گفت: من اطلاعى ندارم ولى خودم حامله هستم، خواست با این کار امر آن کودک (صاحب الامر) را پنهان دارد.
صیقل را به قاضى ابوالشوارب سپردند تا وضع حمل در نزد او باشد، در آن بین عبیدالله بن یحیى بن خاقان ناگهان از دنیا رفت و صاحب زنج در بصره قیام کرد، این جریان اوضاع را آشفته نمود، صیقل از موقعیت استفاده کرده از خانه قاضى بیرون آمد وو الحمد لله رب العالمین لا شریک له .26
1- کمال الدین: ج 2 ص 384 باب 38، آنگاه در ص 409 .407 هشت روایت دیگر از آن حضرت درباره مهدى موعود (ع) آورده است .
2- رعد: 39.
3- بحار: ج 50 ص 257.
4- کافى: ج 2 ص 469 کتاب الدعاء.
5- مناقب: ج 4 ص 436.
6- بحار: ج 50 ص 254.
7- مناقب آل ابى طالب: ج 4 ص 431.
8- فاطر: 32.
9- بحار: ج 50 ص 259.
10- کافى: ج 1 ص 509 ارشاد: ص 323.
11- مناقب: ج 4 ص 439.
12- مناقب: ج 4 ص 437.
13- کافى: ج 1 ص 512 باب مولد ابو محمد الحسن بن على، ارشاد مفید ص 324.
14- بطن مرضى است که انسان از آمدن غائط جلوگیرى نتواند و ذره ذره بیرون مىآید.
15- رجال کشى: ص 451 فضل بن شاذان
16- رجال کشى: یونس بن عبدالرحمن.
17- رجال کشى: یونس بن عبدالرحمن.
18- عبارت عربى «حصاة» است ظاهراً منظور سنگ کوچکى است .
19- اصول کافى: ج 1 ص 346 باب ما یفصل به بین دعوى المحق و المبطل، کمال الدین: ص 536 باب 49.
20- کافى: ج 1 ص 347 باب مایفصل به بین دعوى المحق و المبطل، غیبت شیخ: ص 122.
21- اصول کافى: ج 1 ص 513 باب مولدالعسکرى (ع).
22- مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 424.
23- بحار الانوار: ج 50 ص 263 از مختار الخرائج.
24- اکحل رگ معروف است در بازوى انسان که بیشتر آنرا فصد مىکنند.
25- امناء جمع مناء پیمانهاى است که با آن روغن را پیمانه مىکنند.
26- سورى بر وزن طوبى محلى است در عراق.
27- ارشاد مفید: ص 320 و کافى: ج 1 ص 506 باب مولد ابى محمد العسکرى (ع).
28- در حالات مهدى موعود (ع) خواهد آمد که تجهیز و غسل حضرت عسکرى (ع) توسط عثمان بن سعید رضوان الله علیه بوده است .
29- کمال الدین صدوق: ج 2 ص 475، باب ذکر من شاهد القائم (ع).
چهل حدیث گهربار منتخب1 قالَ الا مامُ بُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْکَرى صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ:
إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى بَیَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ یُعْطِیهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَةَ الاْ نْسابِ وَالاَّْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ.(68)
ترجمه :
فرمود: همانا خداوند متعال ، حجّت و خلیفه خود را براى بندگانش الگو و دلیلى روشن قرار داد، همچنین خداوند حجّت خود را ممتاز گرداند و به تمام لغت ها و اصطلاحات قبائل و اقوام آشنا ساخت و نساب همه را مى شناسد و از نهایت عمر انسان ها و موجودات و نیز جریات و حادثه ها آگاهى کامل دارد و چنانچه این امتیاز وجود نمى داشت ، بین حجّت خدا و بین دیگران فرقى نبود.
2 قالَ علیه السلام : عَلامَةُ الاْ یمانِ خَمْسٌ: التَّخَتُّمُ بِالْیَمینِ، وَ صَلاةُ الا حْدى وَ خَمْسینَ، وَالْجَهْرُ بِبِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ، وَ تَعْفیرُ الْجَبین ، وَ زِیارَةُ الاْ رْبَعینَ.(69)
ترجمه :
فرمود: علامت و نشانه ایمان پنج چیز است : انگشتر به دست راست داشتن ، خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (واجب و مستحبّ)، خواندن ((بسم اللّه الرّحمن الرّحیم )) را (در نماز ظهر و عصر) با صداى بلند، پیشانى را در حال سجده روى خاک نهادن ، زیارت اربعین امام حسین علیه السلام انجام دادن .
3 قالَ علیه السلام : لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةُ الصّیامِ وَالصَّلاةِ، وَ إنَّمَا الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فی مْرِ اللّهِ.(70)
ترجمه :
فرمود: عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست ، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بى منتهاى خداوند در امور مختلف مى باشد.
4 قالَ علیه السلام : خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَىٍّْءٌ: الاْ یمانُ بِاللّهِ، وَنَفْعُ الاْ خْوانِ.(71)
ترجمه :
فرمود: دو خصلت و حالتى که والاتر از آن دو چیز نمى باشد عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنایان .
5 قالَ علیه السلام : قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، مُؤْمِنُهُمْ وَ مُخالِفُهُمْ، مَّا الْمُؤْمِنُونَ فَیَبْسِطُ لَهُمْ وَجْهَهُ، وَ مَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراةِ لاِجْتِذابِهِمْ إلَى الاْ یِمانِ.(72)
ترجمه :
فرمود: با دوست و دشمن خوش گفتار و خوش برخورد باشید، امّا با دوستان مؤمن به عنوان یک وظیفه که باید همیشه نسبت به یکدیگر با چهره اى شاداب برخورد نمایند، امّا نسبت به مخالفین به جهت مدارا و جذب به اسلام و احکام آن .
6 قالَ علیه السلام : اللِّحاقُ بِمَنْ تَرْجُو خَیْرٌ مِنَ المُقامِ مَعَ مَنْ لا تَأْمَّنُ شَرَّهُ.(73)
ترجمه :
فرمود: تداوم دوستى و معاشرت با کسى که احتمال دارد سودى برایت داشته باشد، بهتر است از کسى که محتمل است شرّ جانى ، مالى ، دینى و... برایت داشته باشد.
7 قالَ علیه السلام : إیّاکَ وَ الاْ ذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئاسَةِ، فَإنَّهُما یَدْعُوانِ إلَى الْهَلَکَةِ.(74)
ترجمه :
فرمود: مواظب باش از این که بخواهى شایعه و سخن پراکنى نمائى و یا این که بخواهى دنبال مقام و ریاست باشى و تشنه آن گردى ، چون هر دوى آن ها انسان را هلاک خواهد نمود.
8 قالَ علیه السلام : إنَّ مُداراةَ أَعْداءِاللّهِ مِنْ فْضَلِ صَدَقَةِالْمَرْءِ عَلى نَفْسِهِ و إخْوانِهِ .(75)
ترجمه :
فرمود: مدارا و سازش با دشمنان خدا و دشمنان اهل بیت علیهم السلام در حال تقیّه بهتر است از هر نوع صدقه اى که انسان براى خود بپردازد.
9 قالَ علیه السلام : حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالٌ باطِنٌ.(76)
ترجمه :
فرمود: نیکوئى شکل و قیافه ، یک نوع زیبائى و جمال در ظاهر انسان پدیدار است و نیکو بودن عقل و درایت ، یک نوع زیبائى و جمال درونى انسان مى باشد.
10 قالَ علیه السلام : مَنْ وَعَظَ خاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ، وَمَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ.(77)
ترجمه :
فرمود: هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده ؛ و چنانچه علنى باشد سبب ننگ و تضعیف او گشته است .
11 قالَ علیه السلام : مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللّهَ.(78)
ترجمه :
فرمود: کسى که در مقابل مردم بى باک باشد و رعایت مسائل اخلاقى و حقوق مردم را نکند، تقواى الهى را نیز رعایت نمى کند.
12 قالَ علیه السلام : ما قْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ نْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.(79)
ترجمه :
فرمود: قبیح ترین و زشت ترین حالت و خصلت براى مؤمن آن حالتى است که داراى آرزوئى باشد که سبب ذلّت و خوارى او گردد.
13 قالَ علیه السلام : خَیْرُ إخْوانِکَ مَنْ نَسَبَ ذَنْبَکَ إلَیْهِ.(80)
ترجمه :
فرمود: بهترین دوست و برادر، آن فردى است که خطاهاى تو را به عهده گیرد و خود را مقصّر بداند.
14 قالَ علیه السلام : ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إلاّ ذَلَّ، وَلا خَذَ بِهِ ذَلیلٌ إ لاّعَزَّ.(81)
ترجمه :
فرمود: حقّ و حقیقت را هیچ صاحب مقام و عزیزى ترک و رها نکرد مگر آن که ذلیل و خوار گردید، همچنین هیچ شخصى حقّ را به اجراء در نیاورد مگر آن که عزیز و سربلند شده است .
15 قالَ علیه السلام : مِنَ الْفَواقِرِ الّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إنْ رى حَسَنَةً طْفَأ ها وَ إنْ رَى سَیِّئَةً فْشاها.(82)
ترجمه :
فرمود: یکى از مصائب و ناراحتى هاى کمرشکن ، همسایه اى است که اگر به او احسان و خدمتى شود آن را پنهان و مخفى دارد و اگر ناراحتى و اذیّتى متوجّه اش گردد آن را علنى و آشکار سازد.
16 قالَ علیه السلام لِشیعَتِهِ: وُصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَالْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاْ جْتِهادِ لِلّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ، وَداءِ الاْ مانَةِ إلى مَنِ ائْتَمَنَکِمْ مِنْ بِرٍّ وْ فاجِرٍ، وِطُولِ السُّجُودِ، وَحُسْنِ الْجَوارِ.(83)
ترجمه :
به شیعیان و دوستان خود فرمود: تقواى الهى را پیشه کنید و در امور دین ورع داشته باشید، در تقرّب به خداوند کوشا باشید و در صحبت ها صداقت نشان دهید، هرکس امانتى را نزد شما نهاد آن را سالم تحویلش دهید، سجده هاى خود را در مقابل خداوند طولانى کنید و به همسایگان خوش رفتارى و نیکى نمائید.
17 قالَ علیه السلام : مَنْ تَواضَعَ فِى الدُّنْیا لاِ خْوانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنْ الصِدّیقینَ، وَمِنْ شیعَةِ علىّ بْنِ بى طالِبٍ عَلَیْهِ السّلامُ حَقّاً.(84)
ترجمه :
فرمود: هرکس در دنیا در مقابل دوستان و هم نوعان خود متواضع و فروتنى نماید، در پیشگاه خداوند در زُمره صِدّیقین و از شیعیان امام علىّ علیه السلام خواهد بود.
18 قالَ علیه السلام : إنَّهُ یُکْتَبُ لِحُمَّى الرُّبْعِ عَلى وَرَقَةٍ، وَ یُعَلِّقُها عَلَى الْمَحْمُومِ: ((یا نارُکُونى بَرْداً))، فَإنَّهُ یَبْرَءُ بِإذْنِ اللّهِ.(85)
ترجمه :
فرمود: کسى که ناراحتى تب و لرز دارد، این آیه شریفه قرآن در ((سوره نبیاء، آیه 69)) را روى کاغذى بنویسید و بر گردن او آویزان نمائید تا با إذن خداوند متعال بهبود یابد.
19 قالَ علیه السلام : کْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ، وَ تَلاوَةَ الْقُرْآنِ، وَالصَّلاةَ عَلى النَّبىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَإنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَناتٍ.(86)
ترجمه :
فرمود: ذکر و یاد خداوند متعال ، مرگ و حالات آن ، تلاوت و تدبّر قرآن ؛ و نیز صلوات و درود فرستاد بر حضرت رسول و اهل بیتش علیهم السلام را زیاد و به طور مکرّر انجام دهید، همانا پاداش صلوات بر آن ها، ده حسنه و ثواب مى باشد.
20 قالَ علیه السلام : إنَّکُمْ فى آجالِ مَنْقُوصَةٍ وَیّامٍ مَعْدُودَةٍ، وَالْمَوْتُ یَتی بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعُ شَرّاً یَحْصَدُ نِدامَةً.(87)
ترجمه :
فرمود: همانا شما انسان ها در یک مدّت و مهلت کوتاهى به سر مى برید که مدّت زمان آن حساب شده و معیّن مى باشد و مرگ ، ناگهان و بدون اطلاع قبلى وارد مى شود و شخص را مى رباید، پس متوجّه باشید که هرکس هر مقدار در عبادت و بندگى و انجام کارهاى نیک تلاش کند فرداى قیامت غبطه مى خورد که چرا بیشتر انجام نداده است و کسى که کار خلاف و گناه انجام دهد پشیمان و سرافکنده خواهد بود.
21 قالَ علیه السلام : إنّ الْوُصُولَ إلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لایُدْرَکُ إلاّبِامْتِطا ءِ اللَّیْلِ.(88)
ترجمه :
فرمود: همانا رسیدن به خداوند متعال و مقامات عالیه یک نوع سفرى است که حاصل نمى شود مگر با شب زنده دارى و تلاش در عبادت و جلب رضایت او در امور مختلف .
22 قالَ علیه السلام : الْمَقادیرُ الْغالِبَةِ لاتُدْفَعُ بِالْمُغالَبَةِ، وَالاْ رْزاقُ الْمَکْتُوبَةِ لاتُنالُ بِالشَّرَهِ، وَلاتُدْفَعُ بِالاْ مْساکِ عَنْها.(89)
ترجمه :
فرمود: مقدّراتى که در انتظار ظهور مى باشد با زرنگى و تلاش از بین نمى رود و آنچه مقدّر باشد خواهد رسید، همچنین رزق و روزى هرکس ، ثبت و تعیین شده است و با زیاده روى در مصرف به جائى نخواهد رسید؛ و نیز با نگهدارى هم نمى توان آن را دفع کرد.
23 قالَ علیه السلام : قَلْبُ الاْ حْمَقِ فى فَمِهِ، وَفَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.(90)
ترجمه :
فرمود: اندیشه حمق در دهان اوست ، ولیکن دهان و سخن عاقل در درون او مى باشد. (یعنى ؛ افراد حمق اوّل حرف مى زنند و سپس در جهت سود و زیان آن فکر مى کنند، بر خلاف عاقل که بدون فکر سخن نمى گوید).
24 قالَ علیه السلام : الْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَى الْمؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْکافِرِ.(91)
ترجمه :
فرمود: وجود شخص مؤمن براى دیگر مؤمنین برکت و سبب رحمت مى باشد و نسبت به کفّار و مخالفین حجّت و دلیل است .
25 قالَ علیه السلام : لا یَشْغَلُکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ.(92)
ترجمه :
فرمود: مواظب باش که طلب روزى که از طرف خداوند متعال تضمین شده تو را از کار و اعمالِ واجب باز ندارد (یعنى ؛ مواظب باش که به جهت تلاش و کار بیش از حدّ نسبت به واجبات سُست و سهل انگار نباشى ).
26 قالَ علیه السلام : جُرْةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فی صِغَرِهِ تَدْعُو إلَى الْعُقُوقِ فى کِبَرِهِ.(93)
ترجمه :
فرمود: رو پیدا کردن و جرئ شدن فرزند هنگام طفولیّت در مقابل پدر، سبب مى شود که در بزرگى مورد نفرین و غضب پدر قرار گیرد.
27 قالَ علیه السلام : جْمِعْ بَیْنَ الصَّلاتَیْنِ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، تَرى ما تُحِبُّ.(94)
ترجمه :
فرمود: نماز ظهر و عصر را دنباله هم در اوّل وقت انجام بده ، که در نتیجه آن فقر و تنگ دستى از بین مى رود و به مقصود خود خواهى رسید.
28 قالَ علیه السلام : وْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهةِ، عْبَدُ النّاسِ مَنْ قامَ الْفَرائِضَ، زْهَدُ النّاس مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، شَدُّ النّاسِ اجْتِهاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.(95)
ترجمه :
فرمود: پارساترین مردم آن کسى است که از موارد گوناگون شبهه و مشکوک اجتناب و دورى نماید؛ عابدترین مردم آن شخصى است که قبل از هر چیز، واجبات الهى را انجام دهد؛ زاهدترین انسان ها آن فردى است که موارد حرام و خلاف را مرتکب نشود؛ قوى ترین اشخاص آن شخصى است که هر گناه و خطائى را در هر حالتى ترک نماید.
29 قالَ علیه السلام : لا یَعْرِفُ النِّعْمَةَ إلاَّ الشّاکِرُ، وَلا یَشْکُرُ النِّعْمَةَ إلاَّ الْعارِفُ.(96)
ترجمه :
فرمود: کسى قدر نعمتى را نمى داند مگر آن که شکرگزار باشد و کسى نمى تواند شکر نعمتى را انجام دهد مگر آن که اهل معرفت باشد.
30 قالَ علیه السلام : مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا یُغْفَرُ قَوْلُ الرَّجُلِ: لَیْتَنى لاأُؤ اخِذُ إلاّ بِهذا.(97)
ترجمه :
فرمود: بعضى از گناهانى که آمرزیده نمى شود: خلافى است که شخصى انجام دهد و بگوید: اى کاش فقط به همین خلاف عِقاب مى شدم ، یعنى ؛ گناه در نظرش ناچیز و ضعیف باشد.
31 قالَ علیه السلام : بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذا وَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ، یَطْرى خاهُ شاهِداً وَ یَکُلُهُ غائِباً، إنْ أُعْطِىَ حَسَدَهُ، وَ إنْ ابْتُلِىَ خَذَلَهُ.(98)
ترجمه :
فرمود: بد آدمى است آن که داراى دو چهره و دو زبان مى باشد؛ دوست و برادرش را در حضور، تعریف و تمجید مى کند ولى در غیاب و پشت سر، بدگوئى و مذمّت مى نماید که همانند خوردن گوشت هاى بدن او محسوب مى شود، چنین شخص دو چهره اگر دوستش در آسایش و رفاه باشد حسادت مى ورزد و اگر در ناراحتى و سختى باشد زخم زبان مى زند.
32 قالَ علیه السلام : مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَالْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ.(99)
ترجمه :
فرمود: یکى از نشانه هاى تواضع و فروتنى آن است که به هرکس برخورد نمائى سلام کنى و در هنگام ورود به مجلس هر کجا، جا بود بنشینى نه آن که به زور و زحمت براى دیگران جائى را براى خود باز کنى -.
33 قالَ علیه السلام : مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ، مِنَال تَّواضُعِ السَّلامُ عَلى کُلِّمَنْ تَمُّرُ بِهِ.(100)
ترجمه :
فرمود: کسى که متکبّر نباشد و موقع ورود به مجلس هر کجا جائى بود بنشیند تا زمانى که حرکت نکرده باشد خدا و ملائکه هایش بر او درود و رحمت مى فرستند؛ از علائم و نشانه هاى تواضع و فروتنى آن است که به هر شخصى برخورد نمودى سلام کنى .
34 قالَ علیه السلام : لاتُمارِ فَیَذْهَبُ بَهاؤُکَ، وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأُ عَلَیْکَ.(101)
ترجمه :
فرمود: با کسى جدال و نزاع نکن که بهاء و ارزش خود را از دست مى دهى ، با کسى شوخى و مزاح ناشایسته و بى مورد نکن وگرنه افراد بر تو جرى ء و چیره خواهند شد.
35 قالَ علیه السلام : مَنْ آثَرَ طاعَةَ بَوَىْ دینِهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی عَلَیْهِمَاالسَّلام عَلى طاعَةِ بَوَىْ نَسَبِهِ، قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِهُ: لاَُؤَ ثِرَنَّکَ کَما آثَرْتَنى ، وَلاَُشَرِّفَنَّکَ بِحَضْرَةِ أ بَوَىْ دینِکَ کَما شَرَّفْتَ نَفسَکَ بِإیثارِ حُبِّهِما عَلى حُبِّ بَوَیْ نَسَبِکَ.(102)
ترجمه :
فرمود: کسى که مقدّم دارد طاعت و پیروى پیغمبر اسلام حضرت محمّد و امیرالمؤمنین امام علىّ صلوات اللّه علیهما را بر پیروى از پدر و مادر جسمانى خود، خداوند متعال به او خطاب مى نماید: همان طورى که دستورات مرا بر هر چیزى مقدّم داشتى ، تو را در خیرات و برکات مقدّم مى دارم و تو را همنشین پدر و مادر دینى یعنى حضرت رسول و امام علىّ علیهما السلام مى گردانم ، همان طورى که علاقه و محبّت عملى و اعتقادى خود را نسبت به آن ها بر هر چیزى مقدّم داشتى .
36 قالَ علیه السلام : لَیْسَ مِنَ الاْ دَبِ إظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الْمَحْزُونِ.(103)
ترجمه :
فرمود: از ادب و اخلاق انسانى و اسلامى نیست که در حضور شخص مصیبت دیده و غمگین ، اظهار شادى و سرور کند.
37 قالَ علیه السلام : مَنْ کانَ الْوَرَعُ سَجّیَتَهُ، وَالْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَالْحِلْمُ خُلَّتَهُ، کَثُرَ صدیقُهُ وَالثَّناءُ عَلَیْهِ.(104)
ترجمه :
فرمود: هرکس ورع و احتیاط در روش زندگیش ، بزرگوارى و سخاوت عادت برنامه اش و صبر و بردبارى برنامه اش باشد؛ دوستانش زیاد و تعریف کنندگانش بسیار خواهند بود.
38 قالَ علیه السلام : عْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، عْظَمُهُمْ عِنْدَاللّهِ شَناً.(105)
ترجمه :
فرمود: هرکس حقوق هم نوعان خود را بشناسد و رعایت کند و مشکلات و نیازمندى هاى آن ها را برطرف نماید، در پیشگاه خداوند داراى عظمت و موقعیّتى خاصّى خواهد بود.
39 قالَ علیه السلام : اِتَّقُوا اللّهُ وَکُونُوا زَیْناً وَلاتَکُونُوا شَیْناً، جُرُّوا إلَیْنا کُلَّ مَوَّدَةٍ، وَاَدْفَعُوا عَنّا کُلُّ قَبیحٍ، فَإنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حُسْنٍ فَنَحْنُ هْلُهُ، وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوءٍ فَما نَحْنُ کَذلِکَ.(106)
ترجمه :
فرمود: تقواى الهى را در همه امور رعایت کنید، و زینت بخش ما باشید و مایه ننگ ما قرار نگیرید، سعى کنید افراد را به محبّت و علاقه ما جذب کنید و زشتى ها را از ما دور نمائید؛ درباره ما آنچه از خوبى ها بگویند صحیح است و ما از هر گونه عیب و نقصى مبّرا خواهیم بود.
40 قالَ علیه السلام : یَتی عُلَماءُ شیعَتِنَا الْقَوّامُونَ لِضُعَفاءِ مُحِبّینا وَ هْلِ وِلایَتِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَالاْ نْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تیجانِهِمْ عَلى رَسِ کُلِّ واحِدٍ مِنْهُمْ تاجُ بَهاءٍ، قَدِ انْبَثَّتْ تِلْکَ الاْ نْوارُ فى عَرَصاتِ الْقِیامَةِ وَ دُورِها مَسیرَةَ ثَلاثِمِائَةِ لْفِ سَنَةٍ.(107)
ترجمه :
فرمود: آن دسته از علماء و دانشمندان شیعیان ما که در هدایت و رفع مشکلات دوستان و علاقه مندان ما، تلاش کرده اند، روز قیامت در حالتى وارد صحراى محشر مى شوند که تاج کرامت بر سر نهاده و نور وى ، همه جا را روشنائى مى بخشد و تمام اءهل محشر از آن نور بهره مند خواهند شد.