خدیجه این بانوى آگاه و پاکسرشت، و این دلباختهى فضیلت و معنویت، که اعتقاد به حق و حقیقت و تمایل به فضایل و کمالات، از خصایص ذاتى او بود، از همان دوران جوانى نیز یکى از مشهورترین زنان حجاز و عرب به شمار مىرفت. وى که نخستین زن تاجر عرب و یکى از بزرگترین شخصیتهاى تجارى حجاز بود، حتى پیش از ازدواج با پیامبر نیز، از شهرتى شایسته برخوردار بود. چنان که نام وى نه تنها در تاریخ اسلام، بلکه در تاریخ اعراب و قبائل عرب و در آثار و نوشتههاى مورخین غیراسلامى نیز، به عظمت و تجلیل، یاد شده است.
خدیجه در کار تجارت خود نیز، بر اساس همان خصوصیات و خصلتهاى برجستهى انسانیش، گام برمىداشت. هرگز تجارت را به عنوان وسیلهاى براى کسب درآمدهاى سرشار، به هر طریق و به هر شکل که باشد، نگاه نمىکرد. هرگز در پى سودجویى و منفعت طلبىهاى شخصى و بىرویه نبود. از این رو همواره سعى داشت که تجارت خود را به دور از آلودگىها، و عارى از درآمدهاى ناصحیح، انجام دهد، و از عوایدى که از راههایى چون احتکار و کمفروشى و گرانفروشى و رباخوارى و نظایر آن به دست مىآید، مصون دارد. بر این اساس خدیجه هرگز تجارت خود را، به این گناهان نابخشودنى آلوده نکرد، و داد و ستدهایش را جز از راههاى مشروع و اصولى انجام نداد.
همین خصوصیات انسانى، و روش و رفتار معقول و منطقى باعث شده بود که اطمینان و اعتماد گروهها و طبقات مختلف مردم، به او جلب شود و راه پیشرفت و ترقى از راههاى مشروع و افزایش درآمدهاى حلال، براى او هموار گردد. تا جایى که دربارهى موفقیتهاى تجارى او، و ثروت سرشارى که از این راه فرادست آورده بود، در تواریخ و متون مختلف نوشتهاند: «هزاران شتر در دست خدمه و کارکنان خدیجه بود که در اطراف کشورهایى چون مصر، شام و حبشه در راه تجارت، مشغول رفت و آمد و داد و ستد و نقل و انتقال کالاهاى تجارى بودند.» (1)
با این که حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، امسلمه، و ... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى که همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مىکرد، نام او را با احترام مىبرد و همواره خاطرهى او را گرامى و عزیز مىداشت چنان که دربارهاش مىفرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى که من نیاز به کمک داشتم، به یارىام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد که جهانیان نسبت به من کفر مىورزیدند، و روزى مرا تصدیق کرد که جهانیان تکذیبم مىکردند، خداوند از او به من اولاد عنایت کرد.»
در آن زمانى که خدیجه به عنوان زن نخست عرصهى تجارت، نام و شهرت یافته بود، پیامبر اسلام دوران جوانى خود را طى مىکرد. در آن سالها مردم پیامبر اسلام را به خاطر پاکى و راستى و درستى فوقالعاده و امانتدارى بىمانندى که از خود نشان داده بود، به لقب «محمدامین» ملقب ساخته بودند. و همه جا نام او را توام با این صفت گویا و رسا، که نشان دهندهى یکى از خصلتهاى ویژهى آن حضرت بود، بر زبان مىآورند.
این آوازهى درستى و امانت که در مکه توام با اداى احترام به امین، گستره شده بود، خدیجه را نیز به سوى این جوان درستکار و امانتدار، جلب و جذب کرد به طورى که در پى ملاقاتى که در حضور ابوطالب با محمدامین انجام داد، وى را به عنوان قافله سالار کاروان تجارتى، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاى خود برگزید بدین سان پیامبر عالیقدر اسلام در دوران جوانى، چندین بار با کاروان خدیجه به سفرهاى تجارتى رفت، و با هوش سرشار و اندیشهى منطقى و داد و ستدهاى معقول و درست، سود فراوان فرادست آورد. و به مکه بازگشت. همین توفیق غیر منتظره در امر تجارت که خدیجه پیش از آن هرگز نظیرش را ندیده بود، توجه و اعتماد و اطمینان خردمندترین زن حجاز را بیش از پیش به درستى و امانتدارى محمدامین، جلب کرد. آنچه بدین سان خدیجه در وجود این جوان پاک و پاک سرشت، یافته بود، چنان باعث دگرگونى فکر و اندیشه و دیدگاهش شد، که یکسره در مسیر زندگى و طرز تفکر خود، تجدیدنظر کرد. وى پیش از آن دو بار ازدواج کرده، و هر دو همسرش - «عتیق بن عائذ» و «هند بن بناس» - را بر اثر مرگ آنان از دست داده بود. در پى از کف دادن دومین شوهرش، نسبت به زندگى، دیدگاه خاصى پیدا کرده و بر آن شده بود که از آن پس همهى عمر را تنها و مستقل، زندگى کند و اختیار زندگى و ثروتش را به دست هیچ کس و با هیچ عنوانى نسپارد. شاید این تصمیم از آن جا ناشى شده بود که او با آن روحیه خاص و اندیشهى والا و درون پاک و صفات برجستهاش، هیچ فردى را شایستهى همسرى خود نمىدانست، و به چنان حدى از استقلال طلبى رسیده بود که ترجیح مىداد در بازماندهى سالهاى عمرش، به هیچ فردى وابسته و به هیچ کس متکى نباشد.
اما خصوصیات بىمانند محمدصلی الله علیه و آلهاین اندیشه را از ذهن او زدود. عظمت روح و تعالى فکر و والایى روش زندگى محمدصلی الله علیه و آلهبراى او چنان جاذبهاى داشت که یک باره از تصمیم پیشین خود درگذشت، و آن استقلال طلبى خاص خود را کنار گذاشت، و تصمیم گرفت از آن پس زندگى خود را با زندگى چنان مرد یگانهاى پیوند زند و در هم بیامیزد.
جاذبهى صداقت و راستى و پاکى محمدامین چنان بود که حتى بر غرور خدیجه نیز، فائق آمد. به طورى که خود داوطلبانه قدم پیش گذاشت، و به آن جوان والا و بىمانند پیشنهاد ازدواج داد. یک روز محمدصلی الله علیه و آله را به ملاقات خود طلبید و در این دیدار، پرده از راز دل برگرفت. و به صراحت از آنچه در اندیشه داشت، سخن گفت:
«اى محمد من تو را مردى شریف و امانتدار و انسانى در اوج اصالت و صداقت و پاکى و راستى یافتم، که خود را پاک و مطهر نگاه داشتى و کمترین غبارى از ناچیزترین آلودگیها نیز بر دامنت ننشسته است. تو خوش خلق و امین و راستگویى، از راست گفتن به هیچ قیمتى باک ندارى، و اصالتهاى انسانى خود را در برابر هیچ چیز از دست فرو نمىنهى. این خصوصیات انسانى و خصلتهاى برجسته و شایستهات، مرا چنان جلب و جذب کرده است که اکنون میل دارم پیشنهاد همسرى و هم آشیانى با تو را مطرح کنم. اگر با پیشنهاد من توافق دارى من آمادهام تا هر وقت که مناسب باشد، مراسم ازدواج را به جا آوریم.» (2)
آرى بدین سان خدیجه علىرغم رسوم و سنتهایى که در سرزمین حجاز آن روز رایج بود، شاید نخستین زنى بود که به جاى انتظار خواستگارى از سوى مرد، خود قدم به میدان مىگذاشت تا از شوهر آیندهاش خواستار ازدواج شود. البته خضوع و فروتنى یک زن در برابر فضائل و ملکات والاى انسانى، هیچ گونه شگفتى ندارد.
چه شده بود، چه پیش آمده بود، که یک باره یک زن برجسته و سرشناس عرب، زنى از اشراف که در میان رسوم و سنتهاى دست و پا گیر اشرافى زندگى کرده بود، ناگهان همهى آن قیدها و بندها را مىگسست، و همهى سنتها را زیر پا مىنهاد، و بدین سان سرفراز و بالنده پیش مىآمد تا در برابر چشمان حیرتزدهى این و آن دست به کارى زند که پیش از آن، شاید هیچ زنى از خانوادههاى معمولى نیز، بدان دست نیازیده بودند؟
راز و رمز این ماجرا تنها در یک نکته نهفته بود: در این که زنى با شخصیت برجسته و اعتبار بىمانندش، زنى که بسیارى از زنان و حتى بسیارى از مردان، در برابرش تواضع نشان مىدادند، اکنون در برابر فضایل برجسته و ملکات والاى انسانى که پرتو آن در وجود محمدامین نور مىافشاند، خود را خاضع و فروتن مىدید. و این هیچ جاى شگفتى ندارد.
آرى، این خدیجه بود که در برابر شخصیت متعالى و فضایل برجسته و خصوصیات و ارزشهاى والاى انسانى و خصلتهاى ملکوتى محمدصلی الله علیه و آله چنان خاضع و فروتن شده بود که دیگر براى هیچ کدام از آن آداب و رسوم و سنتهاى اشرافى ارزشى قائل نبود. این بانوى برجسته و با شخصیت، همان زنى بود که بر زنان و مردان بسیار، فرمان مىراند، همان زنى بود که چون کاروانهاى تجارى پربارش در جادههاى عربستان و سرزمینهاى دور و نزدیک آن به راه مىافتاد، چشمها را خیره مىکرد و آرزو و اشتیاق هم سخنى با او را، در دلها شعلهور مىساخت. همان زنى بود که پیش از آن بارها و بارها، دیده شده بود که اشراف و رجال عرب و سران و اقوام طوایف، با ثروتهاى هنگفت و شهرت و موقعیت فراوانى که داشتند، به خواستگاریش مىآمدند، ولى او تقاضاى آنان را نمىپذیرفت، و شاید اساساً آنها را شایسته و لایق خواستگارى خویش نمىدید.
اما اکنون همین زن برجسته و احترامانگیز، همین زنى که در تمامى سرزمین حجاز، زنى مانند او نبود، با شور و اشتیاق فراوان و با علاقه و عاطفهاى وصفناشدنى، خود قدم به میان نهاده بود، و در طرح پیشنهاد ازدواج، با محمدصلی الله علیه و آله پیشقدمى و پیشگامى مىکرد.
چنین بود که مقدمات ازدواج محمدصلی الله علیه و آله و خدیجه، صورت پذیرفت و گفتگو دربارهى این مزاوجت فرخنده، به مرحلهى تصمیم و تدارک رسید. خدیجه در این ازدواج، نه تنها آداب و رسوم خواستگارى را دیگرگونه ساخت، بلکه همهى سنتهاى دست و پاگیر ازدواج را که آن زمان در میان اعراب جاهلى رواج داشت، زیر پا نهاد. حتى در مورد مهریه نیز دست به کارى زد که پیش از آن، کسى نظیرش را ندیده بود. با آن که خواستگاران قبلى ثروتهاى کلان و نقدینههاى گران، در اختیار داشتند و مهریههاى سنگین و خیرهکننده عرضه مىداشتند، باز خدیجه در مورد محمدصلی الله علیه و آلهرفتارى دیگر در پیش گرفت. بدین معنى که مهریه را نیز به جاى آن که از سوى مرد باشد، او از مال و ثروت خود قرار داد و مبلغ چهار هزار دینارى را که به عنوان مهریه از آن سخن رفته بود، از دارائى سرشار خود به محمدصلی الله علیه و آله هدیه داد.
خدیجه با این برنامهى درخشان اخلاقى، و با این رفتار خیرهکننده که در عین عظمت و شخصیت و سرافرازى، حکایت از فروتنى و تواضعى با شکوه داشت، نشان داد که به راستى برجستگى و امتیاز اصلى و اساساش از جهت ثروت سرشار و اعتبار تجارى او نیست. بلکه آنچه بدو عمیقاً ارزش و شخصیت و برجستگى مىبخشید، شکوه اندیشه و طرز تفکر و والائى دیدگاههاى معنوى او است که نسبت به دیگر زنان ممتاز سرفرازش مىکند.
آرى، او شوهرى مىخواست که از لحاظ فضیلت و معنویت برجستهترین مردان زمان و زمانه باشد، و پیدا است که چنین کسى جز پیامبرصلی الله علیه و آله هیچ کس دیگر، نمىتوانست باشد.
«ابناسحاق» سیرهنویس قدیمى نیز اعتراف مىکند که: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بىمانند خدیجه به جایى رسید که مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان که روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یکتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینک جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مىکند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»
گفتگوهاى مقدماتى دربارهى این ازدواج فرخنده، انجام گرفت. قرارها گذاشته شد. روز موعود تعیین گردید. و در آن روز طى مراسمى ساده، با حضور نزدیکترین کسان و اقوام محمدصلی الله علیه و آله و خدیجه، مراسم ازدواج برگزار شد.
در آن روز مبارک خطبهى عقد ازدواج این دو شخصیت بزرگ برجسته توسط عموى محبوب پیامبر اکرم، یعنى ابوطالب که از محترمترین بزرگان و سران قریش بود، خوانده شد و بدین صورت خانهى خدیجه با قدوم مبارک پیامبر اسلام، نور و شکوه و زیبایى معنوى پیدا کرد. ولى هنوز کسى نمىدانست که این خانه به زودى خانهى شرافت، محل نزول وحى و نزولگاه جبرئیل و دیگر فرشتگان آسمانى خواهد شد.
پس از انجام مراسم و اجراى خطبهى عقد، محمدصلی الله علیه و آله از جاى برخاست و به سوى در به راه افتاد. طرز رفتار و شکل حرکتش نشان مىداد که تصمیم دارد مجلس را ترک گوید، و از آن خانه بیرون رود تا خانهى خود را براى ورود همسر ارجمندش آماده سازد. اما ناگهان صداى خدیجه در قفاى محمدصلی الله علیه و آله به این کلمات بلند شد: «اى محمد کجا مىروى، که اکنون خانهى من، خانهى تو است، و کلید همهى صندوقها در اختیار تو، و من از امروز کنیز و فرماندار تو هستم». و بدینسان خانهى خدیجه، کاشانهى آرامش و سعادت مشترک این دو شخصیت بزرگوار و برجسته شد و از آن پس محمدصلی الله علیه و آله به آن خانه نقل مکان کرد تا آرامش گم گشتهاى را که در سنین کودکى با مرگ پدر و مادر از دست داده بود، در این خانه بازیابد. و در آن محیط امن و آرامش، با آسودگى و فراغ بال در مسیر افکار و اندیشههاى والاى خود پیش رود.
اما نکتهى مهم و چشمگیر دیگرى هم در این ازدواج وجود داشت و آن این بود که چنین پیمان زناشویى ساده و ایثارگرانهاى، براى پیامبر اسلام ارزشى داشت که خداوند متعال، با حکمت بالغهاش، 15 سال بعد آن را به منصهى ظهور درآورد. بدینسان که بر اثر این پیوند زناشویى، تمامى ثروت خدیجه در اختیار حضرت محمدصلی الله علیه و آله قرار گرفت و آن حضرت نیز پس از مبعوث شدن به پیامبرى، تمام آن ثروت هنگفت را در راه پیشرفت اسلام و در راه خدا صرف کرد.
خدیجه براى پیامبر اسلام نمونهى یک همسر فداکار و ایثارگر بود. از همان آغاز زندگى مشترک تا آخرین لحظهى حیات پرثمر خویش، در تمام مدت بهترین یار و یاور و مهربانترین مونس پیامبر محسوب مىشد. در روزهاى آرامش نزدیکترین همدم پیامبر، در ایام دشوارى و در گیرودار شداید زندگى صبورترین و پر تحملترین مددکار، و در تمام حوادث سخت و مصیبتهاى پىدرپى قوىترین پشتیبان و همقدم و همراه رسول اکرم بود. در تمام شدائد و دشواریهایى که در سالهاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مىداد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلکه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمانها نیز مایهى امید و پشتگرمى و قوت قلب به شمار مىرفت، و با صبر و شکیبایى بىحساب و قدرت تحمل شگفتانگیز و پایدارى و مقاومت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مىگرفت. علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید.با آن قدرت مالى و شهرت و مقامى که داشت، و با آن که قادر بود بهترین زندگىها را داشته باشد و در کمال نعمت و رفاه و آسایش بسر برد، ولى تمام مظاهر زندگى دنیوى را به دور ریخت و در عوض با تمام ناملایماتى که به خاطر زندگى با پیامبر بر او روى آورده بود دست و پنجه نرم کرد. سالها، با زجر و شکنجه شوهر بزرگوارش، با تهدیدهایى که بر زندگى هر دو سایه انداخته بود، و با تن دادن به تبعید و محاصره و حتى تحمل روزهاى گرسنگى و شبهاى بیدارى، به آسانى کنار آمد، تا هر روز قدمى تازه در راه نیل به اهداف عالیهى اسلام و پیاده کردن برنامههاى قرآن و پیشرفت مکتب انسانساز اسلام بردارد.
در تمام شدائد و دشواریهایى که در سالهاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مىداد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلکه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمانها نیز مایهى امید و پشتگرمى و قوت قلب به شمار مىرفت، و با صبر و شکیبایى بىحساب و قدرت تحمل شگفتانگیز و پایدارى و مقاومت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مىگرفت. علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید.
این بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پیامبر اکرم از احترام و محبوبیت خاص برخوردار بود. رسول گرامى، آن خاتون محترم را بسیار دوست مىداشت، به مهر و درایت او آگاه بود. و از این رو در کارهاى خود با وى نه فقط مانند یک همسر، بلکه همچون یک دوست فهیم و دلسوز و یار صمیمى، مشورت مىکرد و به نظریاتى که خدیجه ابراز مىداشت، با دیدهى احترام مىنگریست.
از حضرت على علیه السلام روایت شده است که فرمود: «این جمله را از خود پیامبر اسلام شنیدم که فرمود: بهترین زنان بنىاسرائیل در عصر گذشته، مریم بنت عمران، و بهترین زنان امت، امروز خدیجه بنت خویلد است. (3)
البته مقام والا و احترام و شخصیت خدیجه علیهاالسلام را نباید با معیارهاى عادى سنجید، چه مقام و احترام آن بزرگوار چنان بالا گرفت که خداوند تبارک و تعالى به وسیله جبرئیل براى او سلام فرستاد و او را به پاداشى عظیم وعده داد که هیچ کس دیگرى، اعم از گذشتگان یا معاصرینش یا از اصحاب رسول خدا، بدان مقام نرسیده بودند.
بخارى یکى از محدثین بزرگ اهل سنت که یکى از شش «صحیح» عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مىکند: «عایشه مىگوید: دربارهى هیچ زنى به اندازهى خدیجه حسرت نکشیدم و حسادت نبردم وقتى شنیدم که پروردگارش او را به بهشت وعده داده است.» (4)
این سخن عایشه، دور از واقعیت نبوده است. چون مىدانیم که خدیجه نخستین همسرى است که پیامبر اکرم قبل از آغاز رسالت اختیار کرده و مدتى طولانى، نزدیک به 25 سال با وى زندگى کرده است. با این که حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، امسلمه، و ... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى که همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مىکرد، نام او را با احترام مىبرد و همواره خاطرهى او را گرامى و عزیز مىداشت چنان که دربارهاش مىفرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى که من نیاز به کمک داشتم، به یارىام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد که جهانیان نسبت به من کفر مىورزیدند، و روزى مرا تصدیق کرد که جهانیان تکذیبم مىکردند، خداوند از او به من اولاد عنایت کرد.»(5)
این سخنان صریح و بىشائبه از زبان مبارک پیامبر گرامى اسلام به خوبى مىرساند که خدیجه از چه موقعیت ممتازى در نزد پیامبر، و از چه شخصیتى برخوردار بوده است.
عایشه مىگوید: روزى نمىشد که پیامبر اسلام از خدیجه ذکر خیرى به میان نیاورد. به حدى که روزى غیرت و تعصب زنانه بر من غالب شد و با همان حال (حسادت) گفتم: آیا او زن سالخوردهاى نبود که خداوند متعال بهتر از او نصیب تو کرده است؟ (منظور عایشه از این سخن، ابراز وجود و بیان ارزش خودش بوده است، زیرا خود را که زنى بسیار جوان بود با حضرت خدیجه مقایسه کرده و خواسته است که امتیاز جوانى خود را مطرح کند. اما خودش ادامه مىدهد:) پیامبر اسلام به شدت غضبناک شد، به حدى که موهاى جلوى سر مبارکش از شدت غضب تکان خورد و آنگاه آن جملات تحسینآمیز را (که فوقا نقل کردیم) دربارهى خدیجه بیان فرمود.
و باز عایشه مىگوید: «هر وقت در منزل گوسفندى ذبح مىشد، پیامبر اسلام مىفرمودند: از گوشت آن براى دوستان خدیجه هم بفرستید. روزى به این وضع اعتراض کردم، ولى پیغمبر فرمودند: من دوستان خدیجه را نیز دوست مىدارم.» (6)
آنچه ذکر شد فقط مشتى از خروار بود. وگرنه احادیث بسیار زیادى در دست داریم که از طریق دانشمندان اهل سنت هم نقل شده است و همه از اوصاف درخشان و شخصیت ممتاز و احترام فوقالعادهى خدیجه سخن مىگویند: از جمله در احادیث فراوان از طریق علماى عامه و خاصه، آمده است که: کاملترین و بهترین زنان از نظر ایمان چهار تن بودهاند که عبارتند از آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، مریم دختر عمران (مادر حضرت عیسى مسیح) خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر پیامبر اسلام. (7)
لذا به خاطر همین اوصاف و فضایل، همین شخصیت و بزرگوارى، همین کاردانى و شایستگى و عطوفت و درایت و سایر امتیازات فوقالعادهى آن بانوى عزیز بود که پیامبر اسلام، مادامى که خدیجه کبرى زنده بود، با زن دیگرى ازدواج نکرد و با آن که در آن زمان، شرایط خاص زمانى و مکانى و سنتهاى قومى و منطقهاى تعدد زوجات را به صورت امرى کاملاً عادى مىنگریست و مردان بسیارى در یک زمان چند همسر در خانه داشتند، و با آن که قوانین اسلام نیز با تحقق شرائط لازم این اجازه را در اختیار هر فرد عادى هم مىگذاشت - چه رسد به پیامبر خدا - باز رسول اکرم هم هرگز در طول حیات خدیجه از این حق خود استفاده نکرد.
نکتهى مهم آن که خدیجه در حساسترین شرایط زندگى پیامبر اسلام - چه آن زمان که وجود مبارکش در آستانهى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان که وحى الهى بر قلب پاکش نازل مىشد و جهانى را به لرزه درمىآورد - همواره رسول اکرم را به خوبى درک مىکرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیتهاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همهى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى کرد. و به راستى که کمتر همسرى مىتواند این چنین حساس و فهمیده و با کمال و عمیق و عالم و واقعبین باشد.
در شرح اوصاف و فضایل خدیجه، سخن تمام نمىشود مگر آن که به مراتب فضل و دانش وى نیز اشاره کنیم و بگوییم که او زنى دانشمند، پرتجربه، بسیار فهیم، بسیار روشنبین و صاحبکمال بود. هر مسألهاى را به دقت بررسى مىکرد، هرگز بدون علم و اندیشه چیزى را نمىپذیرفت و بدون تفکر و تعمق حرفى نمىزد. در آغاز رسالت به محض آن که متوجه شد تغییرات غیر عادى در پیامبر ایجاد شده و حتى وضع جسمانى آن حضرت و اعمال و رفتار و حرکاتش دگرگون شده است، در آن شرایط حساس، با دقت و تدبر و تفکر ویژهاى که داشت، بهتر و دقیقتر از بزرگترین دانشمندان علم روانشناسى به اصل مسأله پى برد و با قاطعیت و صراحت اعلام کرد که تمام آن تغییرات و پیدایش آن وضع خاص جسمانى براى پیامبر، آثار یک دگرگونى و تحول عمیق روحى و معنوى است و هیچ عارضهى دیگرى وجود ندارد.
در زمانى بعضى از آشنایان و اطرافیان از گوشه و کنار و گاه به طور جسته گریخته و گاه آشکارا براى تغییر حال پیامبر ابراز نگرانى مىکردند، خدیجه با روشنبینى خاص و درک هوشمندانهاش خطاب به پیامبر گفت: «خداوند تو را هرگز عاجز و ناتوان مىسازد (و به بیماریهاى سخت جسمانى که باعث عدم تعدل و زمینگیرى شوند دچار نمىکند) چون تو در زندگى خود همیشه صلهى رحم داشته و دارى، مهمانى مىدهى و مهماندوستى و مهماننوازى مىکنى، از مستمندان و درماندگان دستگیرى مىکنى و فریادرس مظلومان هستى.» (8)
نکتهى مهم آن که خدیجه در حساسترین شرایط زندگى پیامبر اسلام - چه آن زمان که وجود مبارکش در آستانهى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان که وحى الهى بر قلب پاکش نازل مىشد و جهانى را به لرزه درمىآورد - همواره رسول اکرم را به خوبى درک مىکرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیتهاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همهى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى کرد. و به راستى که کمتر همسرى مىتواند این چنین حساس و فهمیده و با کمال و عمیق و عالم و واقعبین باشد.
چنین بانویى، با چنین اوصاف والایى، علاوه بر تمام امتیازاتش بهترین شریک غم و اندوه پیامبر نیز بود. و این صفتى است که هرگاه زنى منصف بدان باشد، یکى از مهمترین عوامل موفقیت در زندگى مرد، و در تحکیم اصول و مبانى خانوادگى او به شمار خواهد رفت، به طورى که هرگز زیبایى و جمال و سایر نشانهها و خصوصیات زنانگى نمىتواند جاى آن را پر سازند. توجه بدین امر، در زندگى خانوادگى خدیجه کاملاً مشهود و آشکار بود و اسناد معتبر حاکى از آن است.
«ابناسحاق» یکى از سیرهنویسان اولیه و معروف اسلام در این باره مىگوید: پیامبر اسلام هر چیز مکروهى را که مىدید و مىشنید و هر ناروایى را که بر او وارد مىگردید، محزون و متأثرش مىساخت، هنگام بازگشت به خانه با خدیجه در میان مىگذاشت. و خداوند به وسیلهى خدیجه، آن مکروه و ناروا را فرج و گشایش عنایت مىفرمود. خدیجه همواره او را به ثبات و مقاومت دعوت مىکرد و با درایت و عطوفت خود دردها و رنجها و آلام پیامبر را تسکین مىداد (و چنین شریک زندگى و غمگسار مهربانى همیشه یار و مددکار پیامبر بود) تا روزى که خدیجه از دنیا رفت و یک غمخوار فهیم و مصاحب و مشاور مهربان و صمیم از دست رفت...
این سیرهنویس قدیمى نیز اعتراف مىکند که: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بىمانند خدیجه به جایى رسید که مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان که روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یکتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینک جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مىکند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»
«ابنسعد» یکى دیگر از مورخین اسلامى، در کتاب «طبقات» مىنویسد: «حضرت آدم در بهشت نگاهى به زندگى محمد صلی الله علیه و آله مىافکند و مىگوید: یکى از برتریهاى محمد صلی الله علیه و آله بر من این است که همسر او در راه اجراى اوامر خداوند با شوهرش همکارى و مساعدت نمود، و حال آن که همسر من، مرا در نافرمانى نسبت به دستورهاى الهى راه نشان داد.» (9)
از حضرت خدیجه چهار فرزند متولد شدند. پسرى به نام قاسم به دنیا آمد که طاهر و طیب لقب داشت، و کنیهى «ابوالقاسم» براى پیامبر اسلام، از نام همین فرزند عزیز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادى و شیرخوارگى را مدتى طى کرد و حتى تا مرحلهى پاگشودن و به راه افتادن هم زنده بود. اما هنوز از شیر گرفته نشده بود که بنا بر تقدیر الهى از دنیا چشم پوشید و به سراى باقى شتافت.
غیر از این فرزند پسر، خدیجه داراى سه دختر نیز شد که اسامى آنان زینب و امکلثوم و فاطمه علیهماالسلام بود. آرى شخصیت والایى همچون خدیجه است که در دامان پاکش، پاکدامنترین و پاکیزه گوهرترین بانوى جهان هستى، یعنى حضرت فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها، پرورانده مىشود. آن خورشید تابانى که بنا بر اراده و مشیت الهى، از میان تمام فرزندان پیامبر، براى پدر بزرگوارش باقى مىماند، تا براى مادرى انوار الهى و سادات جهان، انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمهى معصومین علیهم السلام را پرورش دهد که خود، مشعلداران ارشاد و هدایت جهانیان باشند... آرى فاطمه سلام الله علیها این چنین مادرى داشت که «خدیجه» نامور گشته بود... (10)
امام صادق علیهالسلام نیز به آن اشاره فرمودهاند: «عن مفضل بن عمر، قال: قلت لابى عبداللَّه الصادق علیهالسلام کیف کان ولاده فاطمه علیهاالسلام؟ فقال: نعم؛ ان خدیجه علیهاالسلام لما تزوج بها رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هجرتها نسوه مکه فکن لا یدخلن علیها ولا یسلمن علیها و لا یترکن امراه تدخل علیه فاستوحشت لذلک و کان جزعها و غمها حذراً علیه.» (11)
آرى، چون خدیجه علیهاالسلام به ازدواج رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله درآمد زنان مکه رابطه خود را با خدیجه علیهاالسلام قطع کردند و دیگر به خانهى او نمىآمدند. و در هنگام ملاقات به او سلام نمىکردند. رفت و آمد دیگران به خانه خدیجه علیهاالسلام را مراقبت کرده، مانع رفتن آنان به خانه او مىشدند. زنان مکه، خدیجه علیهاالسلام را تنها گذاردند، دیگر با او دوستى نمىکردند. خدیجه علیهاالسلام از این موضوع غمگین و ناراحت بوده و وحشت او را فراگرفته بود.
این ترک رفت و آمد و محاصرهى روحى خدیجه علیهاالسلام با مبعوث شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به رسالت شدیدتر شد. در این زمان چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دشمن خود مىدانستند هرگونه ارتباطى را با خدیجه علیهاالسلام که حامى اصلى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود قطع کردند و خدیجه علیهاالسلام را در آن شرایط سخت تنهاى تنها گذاردند.
1- تذکرةالخواص، ج 2، ص 302 .
2- تذکرة الخواص، ج2، ص 302 .
3- عمدة ابن بطریق، ص 24 .
4 - صحیح بخارى، جزو پنجم، باب 30، ص 114
5- همسران رسول خدا، ص 18. به نقل از استیعاب ابن عبدالبر.
6- منبر الاسلام و توفیق الاعلم .
7- استیعاب و صحیح بخارى.
8- سیره ابنهشام، ج1، ص 114- 116.
9- طبقات ابنسعد، ج 1، ص 134.
10- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 174
11- امالى شیخ صدوق، ص 593
اعمال مشترک ماه مبارک رمضان
نخست: اعمالى است که در هر شب و روز این ماه به جا آورده مى شود:
*سید بن طاوس از حضرت امام جعفر صادق و امام موسى کاظم ـ علیهماالسلام ـ روایت کرده که فرمودند: پس از هر نماز در ماه رمضان دعای ذیل را بخوانید:
اَللّـهُمَّ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فِی عامی هذا وَفی کُلِّ عامٍ ما اَبْقَیْتَنی فی یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةٍ، وَسَعَةِ رِزْقٍ، وَلا تُخْلِنی مِنْ تِلْکَ الْمواقِفِ الْکَریمَةِ، وَالْمَشاهِدِ الشَّریفَةِ، وَزِیارَةِ قَبْرِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَفی جَمیعِ حَوائِجِ الدُّنْیا وَالاَْخِرَةِ فَکُنْ لی، اَللّـهُمَّ اِنّی اَساَلُکَ فیـما تَقْضی وَتُقَدِّرُ مِنَ الاََمْرِ الَْمحْتُومِ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، مِنَ الْقَضاءِ الَّذی لا یُرَدُّ وَلا یُبَدَّلُ، اَنْ تَکْتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیْتِکَ الْحَرامِ، الْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ، الْمَشْکُورِ سَعْیُهُمْ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ، الْمُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئاتُهُمْ، واجْعَلْ فیـما تَقْضی وَتُقَدِّرُ، اَنْ تُطیلَ عُمْری، وَتُوَسِّعَ عَلَیَّ رِزْقی، وَتُؤدِّی عَنّی اَمانَتی وَدَیْنی آمینَ رَبَّ الْعالَمین.
خدایا! در این سال و هر سال، تا زمانى که عمرم باقى است و در آسایش و گشایش روزى به سر مى برم، زیارت خانه ات ـ بیت الحرام ـ را نصیبم گردان. و مرا از درک موقف هاى گرامى و دیدن مکان هاى شریف و زیارت قبر پیغمبرت ـ که درودت بر او و آلش باد ـ محروم مکن.
و در برآوردن جمیع احتیاجات دنیا و آخرتم یارىام کن. اى خدا! از تو درخواست مى کنم هر آنچه از قضا و قَدَرت را که در شب قدر حتمى قرار دادى و دیگر برگشت و تغییرى نمى پذیرد، مرا از حجاج بیت الحرامت قرار دهى. حاجیانى که حجشان پسندیده، سعیشان پذیرفته، گناهانشان آمرزیده و اعمال بدشان بخشیده شده است. و عمر طولانى در راه بندگى ات و روزىام را فراوان قرار ده و امانت ها و قرضم را ادا فرما.
*هم چنین بعد از نمازها این دعا خوانده شود:
یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا غَفُورُ یا رَحیمُ، اَنْتَ الرَّبُّ الْعَظیمُ الَّذی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ، وَهذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَکَرَّمْتَهْ، وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ، وَهُوَ الشَّهْرُ الَّذی فَرَضْتَ صِیامَهُ عَلَیَّ، وَهُوَ شَهْرُ رَمَضانَ، الَّذی اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ، هُدىً لِلنّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانَ، وَجَعَلْتَ فیهِ لَیْلَةَ الْقَدْرِ، وَجَعَلْتَها خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ، فَیا ذَا الْمَنِّ وَلا یُمَنُّ عَلَیْکَ، مُنَّ عَلَیَّ بِفَکاکِ رَقَبَتی مِنَ النّارِ فیمَنْ تَمُنَّ عَلَیْهِ، وَاَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .
اى خداى بلند مقام, اى بزرگوار, اى آمرزنده,اى مهربان! تویى خداى بزرگ که هیچ مانندى ندارد و به گفتار و کردار خلق شنوا و بینا است. و این ماهى که مقامش را بلند گردانیدى و بر دیگر ماه ها کرامت و شرافت بخشیدى, و روزه اش را بر من واجب گردانیدى, ماه رمضان است.
ماهى که در آن قرآن را براى راهنمایى مردم و نشان دادن راه هدایت و جدا نمودن حق از باطل فرو فرستادى و شب قدر را در این ماه مقرر داشتى و نیز آن شب را بر هزار ماه برترى دادى; پس اى خداى صاحب منت که هیچ کس بر تو منت ندارد, در میان آن همه بندگانت که منت گزارده اى بر من منت گزار و از آتش دوزخ نجات بخش و به بهشت همیشگى داخل گردان! به حق رحمت بى پایانت اى مهربان ترین مهربانان.
* شیخ کفعمى در مصباح و بلدالامین و شیخ شهید در مجموعه از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: هر که این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبى بخواند، حق تعالى گناهان او را تا روز قیامت بیامرزد، و دعا این است:
اَللّـهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اَللّـهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ، اَللّـهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جائِعٍ، اَللّـهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ، اَللّـهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ، اَللّـهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ، اَللّـهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ، اَللّـهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ، اَللّـهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ، اَللّـهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ، اللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ، اَللّـهُمَّ غَیِّر سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ، اَللّـهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ .
اى خدا تو بر اهل قبرها نشاط و شادمانى عطا کن؛ فقیران را بى نیاز گردان؛ خدایا گرسنگان را سیر گردان؛ برهنگان را لباس بپوشان؛ خدا بدهى برهکاران را ادا فرما؛ سوگواران را دل شاد ساز؛ خدایا هر غریبى را به وطن باز رسان؛ هر اسیرى را آزادى بخش؛ خدایا فسادگران در کار مسلمانان را اصلاح فرما؛ بیماران را شفا عنایت کن؛ اى خدا به غناى خود جلو فقر ما را ببند؛ بدى هاى ما را به خوبى صفات خودت تغییر ده؛ خدایا دیَن ما را ادا فرما و نادارى ما را به دارایى و بى نیازى بدل گردان که تو بر هر چیز توانایى.
دوم: کارهایى که در شب هاى ماه رمضان باید به جا
آورد؛ و آن چند چیز است:
1- افطار که مستحب است بعد از نماز, صورت گیرد; مگر آن که ضعف براو غلبه کرده باشد یا جمعى منتظر باشند.
2- با چیز پاکیزه و حلال و به دور از شبهات افطار نماید. و بهتر آن است که با خرماى حلال افطار کند تا ثواب نمازش چهارصد برابر گردد. اگر با خرما، آب، رطب، شیر، حلوا، نبات و با آب گرم، و یا هر کدام از این ها افطار کند، نیز خوب است.
3- هنگام افطار دعاهاى وارده در این باره را بخواند؛ از جمله آن که بگوید:
اللهم لک صمت و على رزقک افطرت و علیک توکلت(خدایا براى تو روزه گرفتم و با روزى تو افطار مى کنم و بر تو توکل دارم. تا خدا ثواب هر کسى را که در این روز روزه داشته است، به او عطا کند، و اگر دعاى اللهم رب النور العظیم را که سید و کفعمى روایت کرده اند بخواند، فضیلت بسیار یابد.
و روایت شده که حضرت امیر المومنین على (علیه السلام) هر گاه مى خواست افطار کند مى گفت:
بسم الله; اللهم لک صمنا و على رزقک افطرنا, فتقبل منا انک السمیع العلیم.
به نام خدا. خدایا براى تو روزه گرفتیم و به روزى تو افطار کردیم؛ پس از ما قبول کن، زیرا که تو شنواى دانایى.
4- هنگام لقمه اول بگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم; یا واسع المغفرة اغفر لى
به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ اى که آمرزش باو گسترده است, بیامرز مرا. تا خدا او را بیامرزد.
و در روایت آمده است که در آخر هر روز از روزهاى ماه رمضان، خدا هزار هزار کس را از آتش جهنم آزاد مى کند؛ پس از حق تعالى بخواه که تو را یکى از آن ها قرار دهد.
5-در وقت افطار سوره قدر بخواند.
6- در وقت افطار صدقه بدهد و سپس روزه داران را افطار دهد؛ اگر چه به چند دانه خرما یا شربتى آب باشد. و از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) روایت شده کسى که روزه دارى را افطار دهد, مثل اجر آن روزه دار براى وى خواهد بود; بدون آن که چیزى از آن کم شود. و نیز از آنِ او خواهد بود ثواب کار نیکویى که به جا آورد آن افطار کرده که فرمود: مومنى که لقمه اى را در ماه رمضان به مومنى بدهد، حق تعالى براى او اجر کسى را مى نویسد که سى بندهء مومن آزاد کرده باشد و نیز از آن او است نزد حق تعالى یک دعاى پذیرفته شده.
7- در هر شب خواندن هزار مرتبه انا انزلناه آمده است.
8- اگر ممکن باشد در هر شب صد مرتبه حم دخان را بخواند.
9- در هر شب از ماه رمضان دعاى افتتاح بخواند.
10- در روایت آمده که هر کس در هر شب از ماه رمضان سوره انا فتحنا را در نماز مستحبى بخواند آن سال حفاظت مى گردد. و از اعمالى که مستحب است در شب هاى ماه رمضان به جا آورده شود، خواندن هزار رکعت نماز در سرتاسر این ماه است.
و این مطلب را عالمان بزرگ و فقیهان وارسته در کتاب هاى خود اشاره کرده و نوشته اند.
سوم: کارهاى مربوط به سحرهاى ماه مبارک رمضان است. و آن چند کار است:
1- سحرى خوردن, و سحرى را ترک نکند, اگر چه با یک دانه خرماى یا یک لیوان آب باشد. و بهترین سحرها سویق یعنى قاووت و خرما است. و در خبر آمده که حق تعالى و ملائکه صلوات مى فرستند بر کسانى که در سحرها استغفار مى کنند، و سحرى مى خورند.
2- سوره انا انزلناه در وقت سحرها بخواند، که هر کس این سوره را در وقت افطار کردن و سحر بخواند گویى ثواب کسى را دارد که در راه خدا در خون خود بغلتد.
3- بخواند دعاى شریفى را که از حضرت امام رضا(علیه السلام) نقل شده که فرموده اند: این دعایى است که حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) در سحرهاى ماه رمضان (دعاى سحر) مى خواندند.
گروه دین و اندیشه تبیان
مهری هدهدی
نگاهی به احکام روزهروزه آن است که انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چیزهایى که روزه را باطل مىکند و شرح آنها بعدا گفته مىشود، خوددارى نماید.
نیت1550 لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلا بگوید فردا را روزه مىگیرم بلکه همین قدر که براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کارى که روزه را باطل مىکند انجام ندهد، کافى است و براى آن که یقین کند تمام این مدت را روزه بوده، باید مقدارى پیش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام کارى که روزه را باطل مىکند خوددارى نماید. 1551 انسان مىتواند در هر شب از ماه رمضان برا روزه فرداى آن نیت کند بهتر است که شب اول ما هم نیت روزه همه ماه را بنماید. 1552 از اول شب ماه رمضان تا اذان صبح، هر وقت نیت روزه فردا را بکند اشکال ندارد. 1553 وقت نیت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى که به اندازه نیت کردن به مغرب وقت مانده باشد، که اگر تا این وقت کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبى کند، روزه او صحیح است. 1554 کسى که پیش از اذان صبح بدون نیت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند، روزه او صحیح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب، و اگر بعد از ظهر بیدار شود، نمىتواند نیت روزه واجب نماید. 1555 اگر بخواهد غیر روزه رمضان، روزه دیگرى بگیرد باید آن را معین نماید، مثلا نیت کند که روزه قضا یا روزه نذر مىگیرم، ولى در ماه رمضان لازم نیست نیت کند که روزه ماه رمضان مىگیرم، بلکه اگر نداند ماه رمضان است، یا فراموش نماید و روزه دیگرى را نیت کند، روزه ماه رمضان حساب مىشود. 1556 اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نیت روزه غیر رمضان کند، نه روزه رمضان حساب مىشود و نه روزهاى که قصد کرده است. 1557 سوم بوده،روزه او صحیح است. 1558 اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید، بنابر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید و اگر تمام نکرد،قضاى آن را بجا آورد. 1559 اگر پیش از اذان صبح نیت کند و مستشود و در بین روز بهوش آید، احتیاط واجب آن است که روزه آن روز را تمام کند و قضاى آن را هم بجا آورد. 1560 اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود،روزهاش صحیح است. 1561 اگر نداند یا فراموش کند که ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفتشود،چنانچه کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد، باید نیت کند و روزه او صحیح است و اگر کارى که روزه را باطل مىکند انجام داده باشد، یا بعداز ظهر ملتفتشود که ماه رمضان است، روزه او باطل مىباشد ولى باید تا مغرب کارى که روزه را باطل مىکند انجام ندهد و بعد از رمضان هم روزه آن روز را قضا نماید. 1562 اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد، واگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست. 1563 کسى که براى به جا آوردن روزه میتى اجیر شده اگر روزه مستحبى بگیرد اشکال ندارد، ولى کسى که روزه قضا یا روزه واجب دیگرى دارد، نمىتواند روزه مستحبى بگیرد. و چنانچه فراموش کند و روزه مستحب بگیرد، در صورتى که پیش از ظهر یادش بیاید، روزه مستحبى او به هم مىخورد و مىتواند نیتخود را به روزه واجب برگرداند. و اگر بعد از ظهر ملتفتشود، روزه او باطل است، و اگر بعداز مغرب یادش بیاید، روزهاش صحیح است، اگر چه بىاشکال نیست. 1564 اگر غیر از روزه ماه رمضان، روزه معین دیگرى بر انسان واجب باشد، مثلا نذر کرده باشد که روز معینى را روزه بگیرد، چنانچه عمدا تا اذان صبح نیت نکند،روزهاش باطل است، و اگر نداند که روزه آن روز بر او واجب است، یا فراموش کند و پیش از ظهر یادش بیاید، چنانچه کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد، روزه او صحیح و گرنه باطل مىباشد. 1565 اگر براى روزه واجب غیر معینى مثل روزه کفاره، عمدا تا نزدیک ظهر نیت نکند، اشکال ندارد. بلکه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد که روزه نگیرد، یا تردید داشته باشد که بگیرد یا نه، چنانچه کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد، و پیش از ظهر نیت کند، روزه او صحیح است. 1566 اگر در ماه رمضان پیش از ظهر کافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد، نمىتواند روزه بگیرد و قضا هم ندارد. 1567 اگر مریض پیش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده باشد، باید نیت روزه کند و آن روز را روزه بگیرد، و چنانچه بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روزه بر او واجب نیست. 1568 روزى را که انسان شک دارد آخر شعبان استیا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد، و اگر بخواهد روزه بگیرد مىتواند نیت روزه رمضان کند، ولى اگر نیت روزه قضا و مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مىشود. 1569 اگر روزى را که شک دارد آخر شعبان استیا اول رمضان، به نیت روزه قضا یا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگیرد، و در بین روز بفهمد که ماه رمضان استباید نیت روزه رمضان کند. 1570 اگر در روزه واجب معینى مثل روزه رمضان از نیت روزه گرفتن برگردد، روزهاش باطل است، ولى چنانچه نیت کند که چیزى را که روزه را باطل مىکند بجا آورد در صورتى که آن را انجام ندهد، روزهاش باطل نمىشود. 1571 در روزه مستحب و روزه واجبى که وقت آن معین نیست مثل روزه کفاره، اگر قصد کند کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، یا مردد شود که به جا آورد یا نه،چنانچه به جا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه کند، روزه او صحیح است. چیزهایى که روزه را باطل مىکند1572 نه چیز روزه را باطل مىکند: اول: خوردن و آشامیدن. دوم: جماع. سوم:استمنا، و استمنا آن است که انسان با خود کارى کند که منى از او بیرون آید. چهارم: دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر علیهم السلام. پنجم:رساندن غبار غلیظ به حلق. ششم: فرو بردن تمام سر در آب. هفتم: باقى ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح. هشتم: اماله کردن با چیزهاى روان. نهم: قى کردن. و احکام اینها در مسایل آینده گفته مىشود. 1- خوردن و آشامیدن1573 اگر روزهدار عمدا چیزى بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل مىشود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاک و شیره درخت، و چه کم باشد یا زیاد. حتى اگر مسواک را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل مىشود، مگر آنکه رطوبت مسواک در آب دهان به طورى از بین برود که رطوبتخارج به آن گفته نشود. 1574 اگر موقعى که مشغول غذا خوردن استبفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد. و چنانچه عمدا فرو برد، روزهاش باطل است و به دستورى که بعدا گفته خواهد شد، کفاره هم بر او واجب مىشود. 1575 اگر روزهدار سهوا چیزى بخورد یا بیاشامد، روزهاش باطل نمىشود. 1576 احتیاط واجب آن است که روزهدار از استعمال آمپولى که به جاى غذا به کار مى رود، خوددارى کند. ولى تزریق آمپولى که عضو را بى حس مىکند یا به جاى دوا استعمال مىشود، اشکال ندارد. 1577 اگر روزهدار چیزى را که لاى دندان مانده است، عمدا فرو ببرد، روزهاش باطل مىشود. 1578 کسى که مىخواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال کند، ولى اگر بداند غذایى که لاى دندان مانده در روز فرو مى رود، چنانچه خلال نکند و چیزى از آن فرو رود روزهاش باطل مىشود. بلکه اگر فرو هم نرود، بنابر احتیاط واجب باید قضاى آن روز را بگیرد. 1579 فرو بردن آب دهان، اگر چه بواسطه خیال کردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمىکند. 1580 فرو بردن اخلاط سر و سینه، تا به فضاى دهان نرسیده، اشکال ندارد. ولى اگر داخل فضاى دهان شود، احتیاط واجب آن است که آن را فرو نبرد. 1581 اگر روزه دار به قدرى تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد، مىتواند بهاندازهاى که از مردن نجات پیدا کند آب بیاشامد، ولى روزه او باطل مىشود. و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از بجا آوردن کارى که روزه را باطل مىکند، خوددارى نماید. 1582 جویدن غذا براى بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها که معمولا به حلق نمىرسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد، روزه را باطل نمىکند. ولى اگر انسان ازاول بداند که به حلق مى رسد، چنانچه فرو رود، روزهاش باطل مىشود، و باید قضاى آن را بگیرد و کفاره هم بر او واجب است. 1583 انسان نمىتواند براى ضعف روزه را بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى استکه معمولا نمىشود آن را تحمل کرد، خوردن روزه اشکال ندارد. 2- جماع1584 جماع روزه را باطل مىکند، اگر چه به مقدار ختنهگاه داخل شود و منى هم بیرون نیاید. 1585 اگر کمتر از مقدار ختنهگاه داخل شود و منى هم بیرون نیاید، روزه باطل نمىشود، ولى کسى که آلتش را بریدهاند اگر کمتر از ختنهگاه را هم داخل کند، روزهاش باطل مىشود. 1586 اگر شک کند که به اندازه ختنهگاه داخل شده یا نه، روزه او صحیح است. و کسى که آلتش را بریدهاند، اگر شک کند که دخول شده یا نه، روزه او صحیح است. 1587 اگر فراموش کند که روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، به طورى که از خود اختیارى نداشته باشد، روزه او باطل نمىشود. ولى چنانچه در بین جماع یادش بیاید یا دیگر مجبور نباشد، باید فورا از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود، روزه او باطل است. 3- استمناء1588 اگر روزهدار استمنا کند، یعنى با خود کارى کند که منى از او بیرونآید، روزهاش باطل مىشود. 1589 اگر بى اختیار منى از او بیرون آید، روزهاش باطل نیست. ولى اگر کارى کند که بى اختیار منى از او بیرون آید، روزهاش باطل مىشود. 1590 هرگاه روزهدار بداند که اگر در روز بخوابد، محتلم مىشود، یعنى در خواب منى از او بیرون مى آید، مىتواند در روز بخوابد. و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود، روزهاش صحیح است. 1591 اگر روزهدار در حال بیرون آمدن منى از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیرى کند. 1592 روزهدارى که محتلم شده، مىتواند بول کند و به دستورى که در مساله گفته شد، استبرا نماید. ولى اگر بداند به واسطه بول یا استبرا کردن باقى مانده منى از مجرى بیرون مىآید، در صورتى که غسل کرده باشد، نمىتواند استبرا کند. 1593 روزهدارى که محتلم شده، اگر بداند منى در مجرى مانده و در صورتى که پیش از غسل بول نکند بعد از غسل منى از او بیرون مىآید، بنابر احتیاط واجب بایدپیش از غسل بول کند. 1594 اگر به قصد بیرون آمدن منى کارى بکند، در صورتى که منى ازاو بیرون نیاید، روزهاش باطل نمىشود. 1595 اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منى با کسى بازى و شوخى کند، در صورتى که عادت نداشته باشد که بعد از بازى و شوخى منى از او خارج شود، اگرچه اتفاقا منى بیرون آید، روزه او صحیح است. ولى اگر شوخى را ادامه دهد تا آن جا که نزدیک است منى خارج شود، و خوددارى نکند تا خارج گردد، روزهاش باطل است. 4- دروغ بستن به خدا و پیغمبر1596 اگر روزهدار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها، به خدا و پیغمبر و جانشینان آن حضرت عمدا نسبت دروغ بدهد، اگر چه فورا بگوید دروغ گفتم، یا توبه کند، روزه او باطل است. و احتیاط واجب آن است که حضرت زهرا سلام الله علیها و سایر پیغمبران و جانشینان آنان هم در این حکم فرقى ندارند. 1597 اگر بخواهد خبرى را که نمىداند راست استیا دروغ نقل کند، بنابر احتیاط واجب باید از کسى که آن خبر را گفته یا از کتابى که آن خبر در آن نوشته شده، نقل نماید. لیکن اگر خودش هم خبر بدهد، روزهاش باطل نمىشود. 1598 اگر چیزى را به اعتقاد این که راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزهاش باطل نمىشود. 1599 اگر بداند دروغ بستن به خدا و پیغمبر روزه را باطل مىکند و چیزى را که مىداند دروغ استبه آنان نسبت دهد و بعدا بفهمد آن چه را که گفته، راستبوده، روزهاش صحیح است. 1600 اگر دروغى را که دیگرى ساخته عمدا به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر نسبت دهد، روزهاش باطل مىشود، ولى اگر از قول کسى که آن دروغ را ساخته نقل کند، اشکال ندارد. 1601 اگر از روزهدار بپرسند که آیا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم چنین مطلبى فرمودهاند و او جایى که در جواب باید بگوید نه، عمدا بگوید بلى، یا جایى که باید بگوید بلى، عمدا بگوید نه، روزهاش باطل مىشود. 1602 اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستى را بگوید، بعد بگوید دروغ گفتم، یا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد و فرداى آن روز که روزه مىباشد بگوید آنچه دیشب گفتم راست است، روزهاش باطل مىشود. 5- رساندن غبار غلیظ به حلق1603 رساندن غبار غلیظ به حلق روزه را باطل مىکند، چه غبار چیزى باشد که خوردن آن حلال است، مثل آرد، یا غبار چیزى باشد که خوردن آن حرام است. 1604 اگر به واسطه باد غبار غلیظى پیدا شود و انسان با این که متوجه است مواظبت نکند و به حلق برسد، روزهاش باطل مىشود. 1605 احتیاط واجب آن است که روزهدار دود سیگار و تنباکو و مانند اینها را هم به حلق نرساند. ولى بخار غلیظ روزه را باطل نمىکند، مگر این که در دهان به صورت آب در آید و فرو دهد. 1606 اگر مواظبت نکند و غبار یا بخار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود،چنانچه یقین داشته که به حلق نمى رسد روزهاش صحیح است. 1607 اگر فراموش کند که روزه است و مواظبت نکند، یا بىاختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزهاش باطل نمىشود، و چنانچه ممکن استباید آن را بیرون آورد. 6- فرو بردن سر در آب1608 اگر روزهدار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقى بدن او از آب بیرون باشد، بنا بر احتیاط واجب باید قضاى آن روزه را بگیرد. ولى اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقدارى از سر بیرون باشد روزه او باطل نمىشود. 1609 اگر نصف سر را یک دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد،روزهاش باطل نمىشود. 1610 اگر شک کند که تمام سر زیر آب رفته یا نه روزهاش صحیح است. 1611 اگر سر زیر آب برود ولى مقدارى از موها بیرون بماند، روزه باطل مىشود. 1612 احتیاط واجب آن است که سر را در گلاب فرو نبرد، ولى در آبهاى مضاف دیگر و در چیزهاى دیگر که روان است، اشکال ندارد. 1613 اگر روزهدار بىاختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا فراموش کند که روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمىشود. 1614 اگر عادتا با افتادن در آب سرش زیر آب مى رود، چنانچه با توجه بهاین مطلب خود را در آب بیندازد و سرش زیر آب برود روزهاش باطل مىشود. 1615 اگر فراموش کند که روزه است و سر را در آب فرو برد یا دیگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید که روزه استیا آن کس دستخود را بردارد، باید فورا سر را بیرون آورد، و چنانچه بیرون نیاورد، روزهاش باطل مىشود. 1616 اگر فراموش کند که روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحیح است. 1617 اگر بداند که روزه است و عمدا براى غسل سر را در آب فرو برد،چنانچه روزه او روزه واجبى باشد که مثل روزه کفاره وقت معینى ندارد، غسل صحیح و روزه باطل مىباشد. ولى اگر واجب معین باشد، اگر به فرو بردن سر در آب قصد غسل کند، روزه او باطل است و بنابر احتیاط واجب غسل او هم باطل است،مگر آن که در زیر آب یا در حال خارج شدن از آب نیت غسل کند، که در این صورت غسل او صحیح است. و اما اگر روزه ماه رمضان باشد، هم غسل و هم روزه باطل است، مگر آن که در همان زیر آب توبه نماید و در حال خارج شدن از آب نیت غسل کند،که در این صورت غسل او صحیح است. 1618 اگر براى آنکه کسى را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب باشد، روزهاش باطل است. 7- باقى ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح1619 اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نکند، یا اگر وظیفه او تیمم است عمدا تیمم ننماید، روزهاش باطل است. 1620 اگر در روزه واجبى که مثل روزه ماه رمضان وقت آن معین است، تا اذان صبح غسل نکند و تیمم هم ننماید، روزهاش صحیح است. 1621 کسى که جنب است و مىخواهد روزه واجبى بگیرد که مثل روزه رمضان وقت آن معین است، چنانچه عمدا غسل نکند تا وقت تنگ شود، مىتواند با تیمم روزه بگیرد و صحیح است. 1622 اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از یک روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضا نماید، و اگر بعد از چند روز یادش بیاید، باید روزه هر چند روزى را که یقین دارد جنب بوده قضا نماید. مثلا اگر نمىداند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزه سه روز را قضا کند. 1623 کسى که در شب ماه رمضان براى هیچ کدام از غسل و تیمم وقت ندارد،اگر خود را جنب کند روزهاش باطل است و قضا و کفاره بر او واجب مىشود، ولى اگر براى تیمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب کند، با تیمم روزه او صحیح است، ولى گناهکار است. 1624 اگر گمان کند که به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب کند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تیمم کند روزهاش صحیح است. 1625 کسى که در شب ماه رمضان جنب است و مىداند که اگر بخوابد تا صبح بیدار نمىشود، نباید بخوابد، و چنانچه بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزهاش باطل است و قضا و کفاره بر او واجب مىشود. 1626 هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود، اگر احتمال بدهد که اگر دوباره بخوابد بیدار مىشود براى غسل، مىتواند بخوابد. 1627 کسى که در شب ماه رمضان جنب است و مىداند یا احتمال مىدهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مىشود، چنانچه تصمیم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند، روزهاش صحیح است. 1628 کسى که در شب ماه رمضان جنب است و مىداند یا احتمال مىدهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مىشود، چنانچه غفلت داشته باشد که بعد از بیدار شدن باید غسل کند، در صورتى که بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، روزهاش صحیح است. 1629 کسى که در شب ماه رمضان جنب است و مىداند یا احتمال مىدهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مىشود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل کند، یا تردید داشته باشد که غسل کند یا نه، در صورتى که بخوابد و بیدار نشود، روزهاش باطل است. 1630 اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مىشود و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند، و همچنین است اگر از خواب دوم بیدار شود و براى مرتبه سوم بخوابد، و کفاره بر او واجب نمىشود. 1631 خوابى را که در آن محتلم شده نباید خواب اول حساب کرد، بلکه اگراز آن خواب بیدار شود و دوباره بخوابد، خواب اول حساب مىشود. 1632 اگر روزهدار در روز محتلم شود، واجب نیست فورا غسل کند. 1633 هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگرچهبداند پیش از اذان محتلم شده، روزه او صحیح است. 1634 کسى که مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگیرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روى عمد نباشد، روزه او باطل است. 1635 کسى که مىخواهد قضاى روزه رمضان را بگیرد، اگرچه بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت روزه تنگ است، مثلا پنچ روز روزه رمضان دارد، و پنج روز هم به رمضان مانده است، بعد از رمضان عوض آن را به جا آورد، و اگر وقت قضاى روزه تنگ نیست روزه بگیرد. 1636 اگر در روزه واجبى غیر روزه رمضان و قضاى آن، تا اذان صبح جنب بماند، روزهاش صحیح است، چه وقت آن معین باشد و چه نباشد. 1637 اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و عمدا غسل نکند، یا اگر وظیفه او تیمم است تیمم نکند، روزهاش باطل است. 1638 اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و براى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه ماه رمضان یا قضاى آن را بگیرد، باید تیمم نماید و روزهاش صحیح است، و اگر بخواهد روزه مستحب یا روزه واجب مثل روزه کفاره و روزه نذرى بگیرد، اگرچه بدون تیمم هم روزهاش صحیح است، ولى احتیاط مستحب آن است که تیمم کند. 1639 اگر زن نزدیک اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و براى هیچ کدام از غسل و تیمم وقت نداشته باشد، یا بعد از اذان بفهمد که پیش از اذان پاک شده، روزه او صحیح است، ولى اگر در وسعت وقت قضاى رمضان را گرفته باشد،صحیح بودن آن اشکال دارد. 1640 اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاک شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگر چه نزدیک مغرب باشد، روزه او باطل است. 1641 اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش کند و بعد از یک روز یا چند روز یادش بیاید، روزههایى که گرفته صحیح است. 1642 اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاک شود ودر غسل کردن کوتاهى کند و تا اذان غسل نکند و در تنگى وقت تیمم هم نکند، روزهاش باطل است. ولى چنانچه کوتاهى نکند، مثلا منتظر باشد که حمام زنانه شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نکند، در صورتى که تیمم کند روزه او صحیح است. 1643 اگر زنى که در حال استحاضه است، غسلهاى خود را به تفصیلى که در احکام استحاضه در مساله به بعد گفته شد به جا آورد، روزه او صحیح است. 1644 کسى که مس میت کرده، یعنى جایى از بدن خود را به بدن میت رسانده،مىتواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد. و اگر در حال روزه هم میت را مس نماید،روزه او باطل نمىشود. 8- اماله کردن1645 اماله کردن با چیز روان اگرچه از روى ناچارى و براى معالجه باشد، روزه را باطل مىکند، ولى استعمال شیافهایى که براى معالجه است اشکال ندارد، و احتیاط واجب آن است که از استعمال شیافهایى که براى کیف کردن است، مثل شیاف تریاک یا براى تغذیه از این مجرا است، خوددارى نمایند. 9- قى کردن1646 هرگاه روزهدار عمدا قى کند - اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد - روزهاش باطل مىشود، ولى اگر سهوا یا بىاختیار قى کند، اشکال ندارد. 1647 اگر در شب چیزى بخورد که مىداند به واسطه خوردن آن در روز بىاختیار قى مىکند، احتیاط واجب آن است که روزه آن روز را قضا نماید. 1648 اگر روزهدار بتواند از قى کردن خوددارى کند، چنانچه براى او ضرر و مشقت نداشته باشد، باید خوددارى نماید. 1649 اگر مگس در گلوى روزهدار برود، چنانچه به قدرى پایین رود که به فرو بردن آن خوردن نمىگویند، لازم نیست آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است، واگر به این مقدار پایین نرود، باید آن را بیرون آورد، اگرچه موجب شود که قى کند و روزهاش باطل شود، و چنانچه فرو برد روزهاش باطل مىشود، و بنابر احتیاط واجب باید کفاره جمع بدهد. 1650 اگر سهوا چیزى را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شکم یادش بیاید که روزه است، چنانچه به قدرى پایین رفته باشد که اگر آن را داخل شکم کند خوردن نمىگویند، لازم نیست آن را بیرون آورد و روزه او صحیح است. 1651 اگر یقین داشته باشد که به واسطه آروغ زدن چیزى از گلو بیرون مىآید، نباید عمدا آروغ بزند، ولى اگر یقین نداشته باشد اشکال ندارد. 1652 اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزى در گلو یا دهانش بیاید آن را بیرونبریزد، و اگر بى اختیار فرو رود، روزهاش صحیح است. احکام چیزهایى که روزه را باطل مىکند1653 اگر انسان عمدا و از روى اختیار کارى که روزه را باطل مىکند، انجام دهد،روزه او باطل مىشود و چنانچه از روى عمد نباشد اشکال ندارد، ولى جنب اگر بخوابد و به تفصیلى که در مساله گفته شد تا اذان صبح غسل نکند، روزه او باطل است. 1654 اگر روزهدار سهوا یکى از کارهایى که روزه را باطل مىکند انجام دهد و به خیال این که روزهاش باطل شده، عمدا دوباره یکى از آنها را بجا آورد، روزه او باطل مىشود. 1655 اگر چیزى به زور در گلوى روزهدار بریزند، یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمىشود، ولى اگر مجبورش کنند که روزه خود را باطل کند مثلا به او بگویند اگر غذا نخورى ضرر مالى یا جانى به تو مى زنیم و خودش براى جلوگیرى از ضرر، چیزى بخورد، روزه او باطل مىشود. 1656 روزهدار نباید جایى برود که مىداند چیزى در گلویش مى ریزند یا مجبورش مىکنند که خودش روزه خود را باطل کند، اما اگر قصد رفتن کند و نرود یا بعد از رفتن چیزى به خوردش ندهند، روزه او صحیح است، و چنانچه از روى ناچارى کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، روزه او باطل مىشود، ولى اگرچیزى در گلویش بریزند، باطل شدن روزه او محل اشکال است. آنچه براى روزهدار مکروه است1657 چند چیز براى روزهدار مکروه است و از آن جمله است: دوا ریختن به چشم و سرمه کشیدن در صورتى که مزه یا بوى آن به حلق برسد، انجام دادن هر کارى که مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مىشود، انفیه کشیدن اگر نداند که به حلق مىرسد و اگر بداند به حلق مى رسد جایز نیست، بو کردن گیاههاى معطر، نشستن زن در آب، استعمال شیاف، تر کردن لباسى که در بدن است، کشیدن دندان و هر کارى که به واسطه آن از دهان خون بیاید، مسواک کردن به چوب تر، و نیز مکروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منى زن خود را ببوسد یا کارى کند که شهوت خود را به حرکت آورد، و اگر به قصد بیرون آمدن منى باشد، در صورتى که منى بیرونآید، روزه او باطل است. جاهایى که قضا و کفاره واجب است1658 اگر در روزه ماه رمضان عمدا قى کند یا در شب جنب شود و به تفصیلى که در مساله گفته شد سه مرتبه بیدار شود و بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود،فقط باید قضاى آن روز را بگیرد، و چنانچه عمدا اماله کند یا سر زیر آب ببرد،بنابر احتیاط واجب باید کفاره هم بدهد، ولى اگر کار دیگرى که روزه را باطل مىکند عمدا انجام دهد، در صورتى که مىدانسته آن کار روزه را باطل مىکند، قضا و کفاره براو واجب مىشود. 1659 اگر به واسطه ندانستن مساله کارى انجام دهد که روزه را باطل مىکند، چنانچه مىتوانسته مساله را یاد بگیرد، بنابر احتیاط واجب کفاره بر او ثابت مىشود، و اگر نمىتوانسته مساله را یاد بگیرد یا اصلا ملتفت مساله نبوده یا یقین داشته که فلان چیز روزه را باطل نمىکند، کفاره بر او واجب نیست. کفاره روزه1660 کسى که کفاره روزه رمضان بر او واجب است، باید یک بنده آزاد کند یا به دستورى که در مساله بعد گفته مىشود، دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر کند یا به هر کدام، یک مد که تقریبا ده سیر است، طعام یعنى گندم یا جو و مانند اینها بدهد، و چنانچه اینها برایش ممکن نباشد، هر چند مد که مىتواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد باید استغفار کند، اگر چه مثلا بک مرتبه بگوید: "استغفرالله"، و احتیاط واجب در فرض اخیر آن است که هر وقتبتواند، کفاره را بدهد. 1661 کسى که مىخواهد دو ماه کفاره روزه رمضان را بگیرد، باید سى و یک روز آن را پى در پى بگیرد، و اگر بقیه آن پى در پى نباشد، اشکال ندارد. 1662 کسى که مىخواهد دو ماه کفاره روزه رمضان را بگیرد، نباید موقعى شروع کند که در بین سى و یک روز، روزى باشد که مانند عید قربان روزه آن حرام است. 1663 کسى که باید پى در پى روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یک روز روزه نگیرد، یا وقتى شروع کند که در بین آن به روزى برسد که روزه آن واجب است،مثلا به روزى برسد که نذر کرده آن روز را روزه بگیرد، باید روزهها را از سر بگیرد. 1664 اگر در بین روزهایى که باید پى در پى روزه بگیرد، عذرى مثل حیض یا نفاس یا سفرى که در رفتن آن مجبور است، براى او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر واجب نیست روزهها را از سر بگیرد، بلکه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر بجامىآورد. 1665 اگر به چیز حرامى روزه خود را باطل کند، چه آن چیز اصلا حرام باشد مثل شراب و زنا، یا به جهتى حرام شده باشد مثل نزدیکى کردن با عیال خود در حال حیض، بنا بر احتیاط کفاره جمع بر او واجب مىشود، یعنى باید یک بنده آزاد کند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند، یا به هر کدام آنها یک مد که تقریبا ده سیر است گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد، و چنانچه هر سه برایش ممکن نباشد، هر کدام آنها را که ممکن استباید انجام دهد. 1666 اگر روزهدار دروغى را به خدا و پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نسبت دهد، کفاره جمع که تفصیل آن در مساله پیش گفته شد بنابر احتیاط بر او واجب مىشود. 1667 اگر روزهدار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه جماع کند، یک کفاره براو واجب است، ولى اگر جماع او حرام باشد یک کفاره جمع واجب مىشود. 1668 اگر روزهدار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع کار دیگرى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، براى همه آنها یک کفاره کافى است. 1669 اگر روزهدار جماع حرام کند و بعد با حلال خود جماع نماید، یک کفاره جمع کافى است. 1670 اگر روزهدار کارى که حلال است و روزه را باطل مىکند، انجام دهد،مثلا آب بیاشامد، و بعد کار دیگرى که حرام است و روزه را باطل مىکند انجام دهد، مثلا غذاى حرامى بخورد، یک کفاره کافى است. 1671 اگر روزهدار آروغ بزند و چیزى در دهانش بیاید، چنانچه عمدا آن را فرو ببرد، روزهاش باطل است و باید قضاى آن را بگیرد و کفاره هم بر او واجب مىشود، و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن خون یا غذایى که از صورت غذا بودن خارج شده به دهان او بیاید و عمدا آن را فرو برد، باید قضاى آن روزه را بگیرد، و بنابر احتیاط کفاره جمع هم بر او واجب مىشود. 1672 اگر نذر کند که روز معینى را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمدا روزه خود را باطل کند، باید یک بنده آزاد نماید، یا دو ماه پى در پى روزه بگیرد،یا به شصت فقیر طعام دهد. 1673 اگر به گفته کسى که مىگوید مغرب شده افطار کند، و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و کفاره بر او واجب مىشود. ولى اگر خبر دهنده عادل بوده،فقط قضاى آن روزه واجب است. 1674 کسى که عمدا روزه خود را باطل کرده، اگر بعد از ظهر مسافرت کند، یا پیش از ظهر براى فرار از کفاره سفر نماید، کفاره از او ساقط نمىشود، بلکهاگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پیش آمد کند، بنابر احتیاط کفاره بر او واجب است. 1675 اگر عمدا روزه خود را باطل کند، و بعد عذرى مانند حیض یا نفاس یا مرض براى او پیدا شود، کفاره بر او واجب نیست. 1676 اگر یقین کند که روز اول ماه رمضان است، و عمدا روزه خود را باطل کند،بعد معلوم شود که آخر شعبان بوده، کفاره بر او واجب نیست. 1677 اگر انسان شک کند که آخر رمضان استیا اول شوال، و عمدا روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود اول شوال بوده، کفاره بر او واجب نیست. 1678 اگر روزهدار در ماه رمضان با زن خود که روزهدار است جماع کند، چنانچه زن را مجبور کرده باشد، کفاره روزه خودش و روزه زن را باید بدهد، و اگر زن به جماع راضى بوده، بر هر کدام یک کفاره واجب مىشود. 1679 اگر زنى شوهر خود را مجبور کند که جماع نماید، یا کار دیگرى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، واجب نیست که کفاره روزه شوهر را بدهد. 1680 اگر روزهدار در ماه رمضان با زن خود که روزهدار است جماع کند،چنانچه به طورى زن را مجبور کرده باشد که از خود اختیارى نداشته باشد، و در بین جماع زن راضى شود، باید مرد دو کفاره و زن یک کفاره بدهد، و اگر با اراده و اختیار عمل را انجام دهد، اگرچه مجبورش کرده باشد، مرد باید کفاره خودش و زن را بدهد. 1681 اگر روزهدار در ماه رمضان با زن روزهدار خود که خواب است جماع نماید،یک کفاره بر او واجب مىشود، و روزه زن صحیح است و کفاره هم بر او واجب نیست. 1682 اگر مرد زن خود را مجبور کند که غیر جماع کار دیگرى که روزه را باطل مىکند بجا آورد، کفاره زن را نباید بدهد، و بر خود زن هم کفاره واجب نیست. 1683 کسى که به واسطه مسافرت یا مرض روزه نمىگیرد، نمىتواند زن روزهدار خود را مجبور به جماع کند، ولى اگر او را مجبور نماید، بنابر احتیاط باید کفارهاش را بدهد. 1684 انسان نباید در بجا آوردن کفاره کوتاهى کند، ولى لازم نیست فورا آن را انجام دهد. 1685 اگر کفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد، چیزى بر آن اضافه نمىشود. 1686 کسى که باید براى کفاره یک روز شصت فقیر را طعام بدهد، اگر به شصت فقیر دسترسى دارد، نباید به هر کدام از آنها بیشتر از یک مد که تقریبا ده سیر است طعام بدهد، یا یک فقیر را بیشتر از یک مرتبه سیر نماید، ولى چنانچه انسان اطمینان داشته باشد که فقیر طعام را به عیالات خود مىدهد یا به آنها مىخوراند، مىتواند براى هر یک از عیالات فقیر اگرچه صغیر باشند یک مد به آن فقیر بدهد. 1687 کسى که قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمدا کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، باید به ده فقیر هر کدام یک مد که تقریبا ده سیر است طعام بدهد، و اگر نمىتواند بنابر احتیاط واجب باید سه روز پى در پى روزه بگیرد. جاهایى که فقط قضاى روزه واجب است1688 در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است، و کفاره واجب نیست: اول: آنکه روزهدار در روز ماه رمضان عمدا قى کند. دوم: آنکه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلى که در مساله گفته شد تا اذان صبح از خواب سوم بیدار نشود. . سوم: عملى که روزه را باطل مى کند بجا نیاورد، ولى نیت روزه نکند یار یا کند، یا قصد کند که روزه نباشد. چهارم: آنکه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش کند، و با حال جنابتیک روز یا چند روز روزه بگیرد. پنجم: آنکه در ماه رمضان بدون این که تحقیق کند صبح شده یا نه، کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده و نیز اگر بعد از تحقیق با این که گمان دارد صبح شده، کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضاى آن روزه بر او واجب است. ولى اگر بعد از تحقیق گمان یا یقین کند که صبح شده و چیزى بخورد، و بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نیست، بلکه اگر بعد از تحقیق شک کند که صبح شده یا نه و کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نیست. ششم: آنکه کسى بگوید صبح نشده و انسان به گفته او کارى که روزه را باطل مىکند انجام هد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم: آنکه کسى بگوید صبح شده و انسان به گفته او یقین نکند، یا خیال کند شوخى مىکند و کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هشتم: آنکه به گفته کس دیگر که عادل باشد افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. نهم: آنکه در هواى صاف به واسطه تاریکى یقین کند که مغرب شده و افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. ولى اگر در هواى ابر به گمان این که مغرب شده افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نیست. دهم: آنکه براى خنک شدن، یا بى جهت مضمضه کند، یعنى آب در دهان بگرداند و بىاختیار فرو رود، ولى اگر فراموش کند که روزه است و آب را فرو دهد، یا براى وضو مضمضه کند و بىاختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست. 1689 اگر غیر آب چیز دیگرى را در دهان ببرد و بىاختیار فرو رود، یا آب داخل بینى کند و بىاختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست. 1690 مضمضه زیاد براى روزهدار مکروه است، و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر استسه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد. 1691 اگر انسان بداند که به واسطه مضمضه، بىاختیار یا از روى فراموشى آب وارد گلویش مىشود، نباید مضمضه کند. 1692 اگر در ماه رمضان بعد از تحقیق یقین کند که صبح نشده و کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم نیست. 1693 اگر انسان شک کند که مغرب شده یا نه، نمىتواند افطار کند، ولى اگر شک کند که صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم مىتواند کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد. احکام روزه قضا1694 اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزههاى وقتى را که دیوانه بوده قضا نماید. 1695 اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزههاى وقتى را که کافر بوده قضا نماید، ولى اگر مسلمانى کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزههاى وقتى را که کافر بوده باید قضا نماید. 1696 روزهاى که از انسان به واسطه مستى فوت شده باید قضا نماید، اگرچه چیزى را که به واسطه آن مستشده براى معالجه خورده باشد، بلکه اگر نیت روزه کرده و مستشده و در حال مستى روزه را ادامه داده تا از مستى خارج شده باشد، بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام کند و بعدا قضا نماید. 1697 اگر براى عذرى چند روز روزه نگیرد و بعد شک کند که چه وقت عذر او برطرف شده، مىتواند مقدار کمتر را که احتمال مىدهد روزه نگرفته قضا نماید، مثلا کسى که پیش از ماه رمضان مسافرت کرده و نمىداند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم، مىتواند پنج روز روزه بگیرد. و نیز کسى هم که نمىداند چه وقت عذر برایش پیدا شده، مىتواند مقدار کمتر را قضا نماید، مثلا اگر در آخرهاى ماه رمضان مسافرت کند و بعد از رمضان برگردد و نداند که بیست و پنجم رمضان مسافرت کرده یا بیستو ششم، مىتواند مقدار کمتر یعنى پنج روز را قضا کند. 1698 اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، قضاى هر کدام را که اول بگیرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد، مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد، باید اول، قضاى رمضان آخر را بگیرد. 1699 اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد، و در نیت معین نکند روزهاى را که مىگیرد قضاى کدام رمضان است، قضاى سال اول حساب مىشود. 1700 کسى که قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضاى روزه او تنگ نباشد، مىتواند پیش از ظهر روزه خود را باطل نماید. 1701 اگر قضاى روزه ماه رمضان شخص دیگرى را گرفته باشد، 1702 اگر به واسطه مرض یا حیض یا نفاس، روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزههایى را که نگرفته، براى او قضا کنند، اگر چه مستحب است. 1703 اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگیرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بکشد، قضاى روزههایى را که نگرفته بر او واجب نیست، و باید براى هر روز یک مدکه تقریبا ده سیر است طعام، یعنى گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. ولى اگر به واسطه عذر دیگرى، مثلا براى مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند، روزههایى را که نگرفته، باید قضا کند، و احتیاط مستحب آن است که براى هر روز یک مد طعام هم به فقیر بدهد. 1704 اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگیرد و بعد از رمضان مرض او برطرف شود ولى عذر دیگرى پیدا کند که نتواند تا رمضان بعد قضاى روزه را بگیرد، باید روزههایى را که نگرفته، قضا نماید. و نیز اگر در ماه رمضان غیر مرض، عذر دیگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگیرد، روزههایى را که نگرفته، باید قضا کند. 1705 اگر در ماه رمضان به واسطه عذرى روزه نگیرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آینده عمدا قضاى روزه را نگیرد، باید روزه را قضا کند و براى هر روز یک مد گندم یا جو و مانند اینها هم به فقیر بدهد. 1706 اگر در قضاى روزه کوتاهى کند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذرى پیدا کند، باید قضا را بگیرد و براى هر روز یک مد گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد، بلکه اگر موقعى که عذر دارد، تصمیم داشته باشد که بعد از برطرف شدن عذر روزههاى خود را قضا کند، و پیش از آن که قضا نماید در تنگى وقت عذر پیدا کند، باید قضاى آن را بگیرد، و احتیاط واجب آن است که براى هر روز هم یک مد غذا به فقیر بدهد. 1707 اگر مرض انسان چند سال طول بکشد، بعد از آن که خوب شد اگر تا رمضان آینده به مقدار قضا وقت داشته باشد، باید قضاى رمضان آخر را بگیرد و براى هر روز از سالهاى پیش یک مد که تقریبا ده سیر است، طعام یعنى گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. 1708 کسى که باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد، مىتواند کفاره چند روز را به یک فقی بدهد. 1709 اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تاخیر بیندازد، باید قضا را بگیرد و براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد. 1710 اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد، باید قضاى آن را به جا آورد و براى هر روز دو ماه روزه بگیرد، یا به شصت فقیر طعام بدهد، یا یک بنده آزاد کند. و چنانچه تا رمضان آینده قضاى آن روزه را به جا نیاورد، براى هر روز نیز دادن یک مد طعام لازم است. 1711 اگر روزه رمضان را عمدا نگیرد و در روز کارى که روزه را باطل مىکند انجام دهد، مثلا چند مرتبه جماع کند، یک کفاره کافى است. 1712 بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر باید قضاى نماز و روزه او را به تفصیلى که در مساله گفته شد بجا آورد، ولى قضاى روزه مادر بر پسر واجب نیست. 1713 اگر پدر غیر از روزه رمضان، روزه واجب دیگرى را مانند روزه نذر نگرفته باشد، باید پسر بزرگتر قضا نماید. احکام روزه مسافر1714 مسافرى که باید نمازهاى چهار رکعتى را در سفر دو رکعتبخواند،نباید روزه بگیرد. و مسافرى که نمازش را تمام مىخواند، مثل کسى که شغلش مسافرت، یا سفر او سفر معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد. 1715 مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد، ولى اگر براى فرار از روزه باشد،مکروه است. 1716 اگر غیر روزه رمضان روزه معین دیگرى بر انسان واجب باشد، بنا براحتیاط واجب نباید در آن روز مسافرت کند، و اگر در سفر باشد، باید قصد کند که ده روز در جایى بماند و آن روز را روزه بگیرد، ولى اگر نذر کرده باشد روز معینى را روزه بگیرد، مىتواند در آن روز مسافرت نماید. 1717 اگر نذر کند روزه بگیرد و روز آن را معین نکند، نمىتواند آن را در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر کند که روز معینى را در سفر روزه بگیرد، بایدآن را در سفر بجا آورد. و نیز اگر نذر کند روز معینى را چه مسافر باشد یا نباشد،روزه بگیرد، باید آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگیرد. 1718 مسافر مىتواند براى خواستن حاجت، سه روز در مدینه طیبه روزه مستحبى بگیرد. 1719 کسى که نمىداند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مساله را بفهمد، روزهاش باطل مىشود، و اگر تا مغرب نفهمد، روزهاش صحیح است. 1720 اگر فراموش کند که مسافر است، یا فراموش کند که روزه مسافر باطل مىباشد و در سفر روزه بگیرد، روزه او باطل است. 1721 اگر روزهدار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمام کند، و اگر پیش از ظهر مسافرت کند، وقتى به حد ترخص برسد، یعنى به جایى برسد که دیوار شهر را نبیند و صداى اذان آن را نشنود، باید روزه خود را باطل کند، و اگر پیش از آن روزه را باطل کند، بنابر احتیاط کفاره نیز بر او واجب است. 1722 اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد، یا به جایى برسد که مىخواهد ده روز در آن جا بماند، چنانچه کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده، باید آن روز را روزه بگیرد، و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نیست. 1723 اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، یا به جایى برسد که مىخواهد ده روز در آن جا بماند، نباید آن روز را روزه بگیرد. 1724 مسافر و کسى که از روزه گرفتن عذر دارد، مکروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن کاملا خود را سیر کند. کسانى که روزه بر آنها واجب نیست1725 کسى که به واسطه پیرى نمىتواند روزه بگیرد، یا براى او مشقت دارد،روزه بر او واجب نیست، ولى در صورت دوم باید براى هر روز یک مد که تقریبا ده سیر است گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. 1726 کسى که به واسطه پیرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید قضاى روزهایى را که نگرفته بجا آورد. 1727 اگر انسان مرضى دارد که زیاد تشنه مىشود و نمىتواند تشنگى را تحمل کند،یا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست. ولى در صورت دوم باید براى هر روز یک مد گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. و احتیاط واجب آن است که بیشتر از مقدارى که ناچار است آب نیاشامد، و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب باید روزههایى را که نگرفته قضا نماید. 1728 زنى که زاییدن او نزدیک است و روزه براى حملش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست، و باید براى هر روز یک مد طعام، یعنى گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. و نیز اگر روزه براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست. و بنابر احتیاط واجب باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد، ودر هر دو صورت روزههایى را که نگرفته باید قضا نماید. 1729 زنى که بچه شیر مىدهد و شیر او کم است، چه مادر بچه یا دایه او باشد، یا بىاجرت شیر دهد، اگر روزه براى بچهاى که شیر مىدهد ضرر دارد، روزه براو واجب نیست و باید براى هر روز یک مد طعام، یعنى گندم یا جو و مانند اینها به فقیر بدهد. و نیز اگر براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست، و بنابر احتیاط واجب باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت روزههایى را که نگرفته باید قضا نماید. ولى اگر کسى پیدا شود که بى اجرت بچه را شیر دهد، یا براى شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از کس دیگر که اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، احتیاط واجب آن است که بچه را به او بدهد و روزه بگیرد. راه ثابت شدن اول ماه1730 اول ماه به پنج چیز ثابت مىشود: اول: آنکه خود انسان ماه را ببیند. دوم: عدهاى که از گفته آنان یقین پیدا مىشود بگویند ماه را دیدهایم. و همچنین است هر چیزى که به واسطه آن یقین پیدا شود. سوم: دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیدهایم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند، یا شهادتشان خلاف واقع باشد، مثل این که بگویند داخل دایره ماه طرف افق بود، اول ماه ثابت نمىشود. اما اگر در تشخیص بعضى خصوصیات اختلاف داشته باشند، مثل آن که یکى بگوید ماه بلند بود و دیگرى بگوید نبود، به گفته آنان اول ماه ثابت مىشود. چهارم: سى روز از اول ماه شعبان بگذرد که بواسطه آن اول ماه رمضان ثابت مىشود، و سى روز از اول رمضان بگذرد که بواسطه آن اول ماه شوال ثابت مىشود. پنجم: حاکم شرع حکم کند که اول ماه است. 1731 اگر حاکم شرع حکم کند که اول ماه است، کسى هم که تقلید او را نمىکند،باید به حکم او عمل نماید، ولى کسى که مىداند حاکم شرع اشتباه کرده، نمىتواند به حکم او عمل نماید. 1732 اول ماه با پیشگویى منجمین ثابت نمىشود، ولى اگر انسان از گفته آنان یقین پیدا کند، باید به آن عمل نماید. 1733 بلند بودن ماه یا دیر غروب کردن آن، دلیل نمىشود که شب پیش، شب اول ماه بوده است. 1734 اگر اول ماه رمضان براى کسى ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند که شب پیش ماه را دیدهایم، باید روزه آن روز را قضا نماید. 1735 اگر در شهرى اول ماه ثابتشود، براى مردم شهر دیگر فایده ندارد، مگر آن دو شهر با هم نزدیک باشند، یا انسان بداند که افق آنها یکى است. 1736 اول ماه به تلگراف ثابت نمىشود، مگر دو شهرى که از یکى به دیگرى تلگراف کردهاند نزدیک یا هم افق باشند و انسان بداند تلگراف از روى حکم حاکم شرع یا شهادت دو مرد عادل بوده است. 1737 روزى را که انسان نمىداند آخر رمضان استیا اول شوال، باید روزه بگیرد، ولى اگر پیش از مغرب بفهمد که اول شوال است، باید افطار کند. 1738 اگر زندانى نتواند به ماه رمضان یقین کند، باید به گمان عمل نماید، و اگر آن هم ممکن نباشد، هر ماهى را که روزه بگیرد صحیح است. و بنابر احتیاط واجب باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهى که روزه گرفته، دوباره یک ماه روزه بگیرد. ولى اگر بعد گمان پیدا کرد، باید به آن عمل نماید. روزه هاى حرام و مکروه1739 روزه عید فطر و قربان حرام است، و نیز روزى را که انسان نمىداند آخر شعبان استیا اول رمضان، اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد، حرام مىباشد. 1740 اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بین برود، و همچنین اگر شوهر او را از گرفتن روزه مستحبى جلوگیرى کند، بنابر احتیاط واجب باید خوددارى کند. 1741 روزه مستحبى اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جد شود، جایز نیست، بلکه اگر اسباب اذیت آنان نشود، ولى او را از گرفتن روزه مستحبى جلوگیرى کنند، احتیاط واجب آن است که روزه نگیرد. 1742 اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگیرد، و در بین روز پدر او را نهى کند، باید افطار کند. 1743 کسى که مىداند روزه براى او ضرر ندارد، اگرچه دکتر بگوید ضرر دارد،باید روزه بگیرد. و کسى که یقین یا گمان دارد که روزه برایش ضرر دارد، اگرچه دکتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد، و اگر روزه بگیرد، صحیح نیست، مگر آن که به قصد قربتبگیرد و بعد معلوم شود ضرر نداشته. 1744 اگر انسان احتمال بدهد که روزه برایش ضرر دارد و از آن احتمال ترس براى او پیدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نباید روزه بگیرد،و اگر روزه بگیرد صحیح نیست، مگر آن که به قصد قربت گرفته باشد و بعد معلوم شود ضرر نداشته. 1745 کسى که عقیدهاش این است که روزه براى او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، باید قضاى آن را بجا آورد. 1746 غیر از روزههایى که گفته شد، روزههاى حرام دیگرى هم هست که در کتابهاى مفصل گفته شده است. 1747 روزه روز عاشورا و روزى که انسان شک دارد روز عرفه استیا عید قربان،مکروه است. روزه هاى مستحب1748 روزه تمام روزهاى سال غیر از روزههاى حرام و مکروه که گفته شد مستحب است. و براى بعضى از روزها بیشتر سفارش شده است، که از آن جمله است: 1- پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه، و چهارشنبه اولى که بعد از روز دهم ماه است.و اگر کسى اینها را بجا نیاورد مستحب است قضا نماید، و چنانچه اصلا نتواند روزه بگیرد، مستحب استبراى هر روز یک مد طعام یا 6/12 نخود نقره به فقیر بدهد. 2- سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه. 3- تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از این دو ماه اگر چه یک روز باشد. 4- روز عید نوروز، روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذىقعده، روز اول تا روز نهم ذىحجه، روز عرفه ولى اگر بواسطه ضعف روزه، نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مکروه است، عید سعید غدیر 18 ذىحجه روز اول و سوم محرم،میلاد مسعود پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، 17 ربیع الاول روز مبعثحضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، 27 رجب و اگر کسى روزه مستحبى بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند، بلکه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت کند، مستحب است دعوت او را قبول کند، و در بین روز افطار نماید. مواردى که مستحب است انسان از کارهایى که روزه را باطل مىکند خوددارى نماید1749 براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نیستند از کارهاى که روزه را باطل مىکند خودارى نمایند: اول: مسافرى که در سفر، کارى که روزه را باطل مىکند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا به جایى که مىخواهد ده روز بماند، برسد. دوم: مسافرى که بعد از ظهر به وطنش یا به جایى که مىخواهد ده روز در آن جا بماند برسد. سوم: مریضى که پیش از ظهر خوب شود و کارى که روزه را باطل مىکند انجام داده باشد. چهارم: مریضى که بعد از ظهر خوب شود. پنجم: زنى که در بین روز از خون حیض یا نفاس پاک شود. ششم: کافرى که در روز ماه رمضان مسلمان شود. 1750 مستحب است روزهدار نماز مغرب و عشا را پیش از افطار کردن بخواند،ولى اگر کسى منتظر اوستیا میل زیادى به غذا دارد که نمىتواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار کند. ولى به قدرى که ممکن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد. |
قال الباقر علیه السلام:
بنى الاسلام على خمسة اشیاء، على الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه.
امام باقر علیه السلام فرمود:
اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبرى اسلامى).
فروع کافى، ج 4 ص 62، ح 1
قال الصادق علیه السلام:
انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و الفقیر.
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند.
من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 43، ح 1
قال امیرالمومنین علیه السلام:
فرض الله ... الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق
امام على علیه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.
نهج البلاغه، حکمت 252
قال الرضا علیه السلام:
انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و العطش فیستدلوا على فقر الاخر.
امام رضا علیه السلام فرمود:
مردم به انجام روزه امر شدهاند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگى آخرت را بیابند.
وسائل الشیعه، ج 4 ص 4 ح 5 علل الشرایع، ص 10
قال رسول الله صلى الله علیه و آله
لکل شیئى زکاة و زکاة الابدان الصیام.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.
الکافى، ج 4، ص 62، ح 3
قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
الصوم جنة من النار.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
روزه سپر آتش (جهنم) است. «یعنى بواسطه روزه گرفتن انسان از آتش جهنم در امان خواهد بود.»
الکافى، ج 4 ص 162
قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
الصوم فى الحر جهاد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
روزه گرفتن در گرما، جهاد است.
بحار الانوار، ج 96، ص 257
قال امیرالمومنین علیه السلام
صوم النفس عن لذات الدنیا انفع الصیام.
امیرالمومنان على علیه السلام فرمود:
روزه نفس از لذتهاى دنیوى سودمندترین روزههاست.
غرر الحکم، ج 1 ص 416 ح 64
قال امیرالمومنین علیه السلام
الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب.
امام على علیه السلام فرمود:
روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز مىکند.
بحار ج 93 ص 249
قال امیرالمومنین علیه السلام
صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن.
امام على علیه السلام فرمود:
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است.
غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80
قال الصادق علیه السلام
اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک.
امام صادق علیه السلام فرمود:
آنگاه که روزه مىگیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزهدار باشند.«یعنى از گناهان پرهیز کند.»
الکافى ج 4 ص 87، ح 1
عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها
ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
روزهدارى که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزهاش به چه کارش خواهد آمد.
بحار، ج 93 ص 295
قال الباقر علیه السلام
لا صیام لمن عصى الامام و لا صیام لعبد ابق حتى یرجع و لا صیام لامراة ناشزة حتى تتوب و لاصیام لولد عاق حتى یبر.
امام باقر علیه السلام فرمود:
روزه این افراد کامل نیست:
1 - کسى که امام (رهبر) را نافرمانى کند.
2 - بنده فرارى تا زمانى که برگردد.
3 - زنى که اطاعتشوهر نکرده تا اینکه توبه کند.
4 - فرزندى که نافرمان شده تا اینکه فرمانبردار شود.
بحار الانوار ج 93، ص 295.
قال امیرالمومنین علیه السلام
کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء.
امام على علیه السلام فرمود:
چه بسا روزهدارى که از روزهاش جز گرسنگى و تشنگى بهرهاى ندارد و چه بسا شب زندهدارى که از نمازش جز بیخوابى و سختى سودى نمىبرد.
نهج البلاغه، حکمت 145
عن الصادق علیه السلام فى قول الله عزوجل
«واستعینوا بالصبر و الصلوة»
قال: الصبر الصوم.
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند عزو جل که فرموده است: از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 298، ح 3
قال الصادق علیه السلام
صدقه درهم افضل من صیام یوم.
امام صادق علیه السلام فرمود
یک درهم صدقه دادن از یک روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 218، ح 6
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: قال الله تعالى
الصوم لى و انا اجزى به
رسول خدا فرمود خداى تعالى فرموده است:
روزه براى من است و من پاداش آن را مىدهم.
وسائل الشیعه ج 7 ص 294، ح 15 و 16 ; 27 و 30
قال رسول الله صلى الله علیه و آله
من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا على الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
کسى که روزه او را از غذاهاى مورد علاقهاش باز دارد برخداست که به او از غذاهاى بهشتى بخورانند و از شرابهاى بهشتى به او بنوشاند.
بحار الانوار ج 93 ص 331
قال رسول الله صلى الله علیه و آله
طوبى لمن ظما او جاع لله اولئک الذین یشبعون یوم القیامة
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
خوشا بحال کسانى که براى خدا گرسنه و تشنه شدهاند اینان در روز قیامتسیر مىشوند.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 299، ح2.
قال الصادق علیه السلام
من صام لله عزوجل یوما فى شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتى اذا افطر.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس که در روز بسیار گرم براى خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مىگمارد تا دستبه چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامى که افطار کند.
الکافى، ج 4 ص 64 ح 8; بحار الانوار ج 93 ص 247
قال الصادق علیه السلام
للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه
امام صادق علیه السلام فرمود:
براى روزه دار دو سرور و خوشحالى است:
1 - هنگام افطار 2 - هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت)
وسائل الشیعه، ج 7 ص 290 و 294 ح6 و 26.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله
ان للجنة بابا یدعى الریان لا یدخل منه الا الصائمون.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
براى بهشت درى استبنام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد مىشوند.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 295، ح31 _ معانى الاخبار ص 116
قال الکاظم (علیه السلام)
دعوة الصائم تستجاب عند افطاره
امام کاظم (علیه السلام) فرمود:
دعاى شخص روزهدار هنگام افطار مستجاب مىشود.
بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33.
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)
الشتاء ربیع المومن یطول فیه لیله فیستعین به على قیامه و یقصر فیه نهاره فیستعین به على صیامه.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
زمستان بهار مومن است از شبهاى طولانىاش براى شب زندهدارى واز روزهاى کوتاهش براى روزه دارى بهره مىگیرد.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 302، ح 3.
قال الصادق (علیه السلام)
من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من ذلک صیام ثلاثة ایام من کل شهر.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس کار نیکى انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است.
وسائل الشیعه، ج 7، ص 313، ح 33
قال الکاظم (علیه السلام)
رجب نهر فى الجنه اشد بیاضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام یوما من رجب سقاه الله من ذلک النهر.
امام کاظم (علیه السلام) فرمود:
رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد خداوند از آن نهر به او مىنوشاند.
من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 56 ح 2 _ وسائل الشیعه ج 7 ص 350 ح 3
قال الصادق (علیه السلام)
من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسوب مىکند.
وسائل الشیعه ج 7 ص 375،ح 22
قال الصادق (علیه السلام)
من فطر صائما فله مثل اجره
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هر کس روزه دارى را افطار دهد، براى او هم مثل اجر روزه دار است.
الکافى، ج 4 ص 68، ح 1
قال الکاظم (علیه السلام)
فطرک اخاک الصائم خیر من صیامک.
امام کاظم (علیه السلام) فرمود:
افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
الکافى، ج 4 ص 68، ح 2
قال الصادق (علیه السلام)
من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه
امام صادق (علیه السلام)فرمود:
هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا مىشود
وسائل الشیعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5 _ من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 73، ح 9
قال امیرالمومنین
شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى
امام على (علیه السلام) فرمود:
رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 266، ح 23.
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)
... و هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانهاش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.
بحار الانوار، ج 93، ص 342
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)
ان ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر لیلة منه
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مىشود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد.
بحار الانوار، ج 93، ص 344
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)
لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
اگر بنده «خدا» مىدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مىداشت که تمام سال، رمضان باشد.
بحار الانوار، ج 93، ص 346
قال الرضا (علیه السلام)
من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور.
امام رضا (علیه السلام) فرمود:
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.
بحار الانوار ج 93، ص 346
قال الصادق (علیه السلام)
راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الى السنة.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مىشود.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 258 ح 8
قیل لابى عبد الله (علیه السلام)
کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر.
از امام صادق (علیه السلام) سوال شد:
چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 256، ح 2
قال الصادق (علیه السلام)
التقدیر فى لیلة تسعة عشر و الابرام فى لیلة احدى و عشرین و الامضاء فى لیلة ثلاث و عشرین.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مىگیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیستسوم.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 259
عن فضیل بن یسار قال:
کان ابو جعفر (علیه السلام) اذا کان لیلة احدى و عشرین و لیلة ثلاث و عشرین اخذ فى الدعا حتى یزول اللیل فاذا زال اللیل صلى.
فضیل بن یسار گوید:
امام باقر (علیه السلام) در شب بیست و یکم و بیستسوم ماه رمضان مشغول دعا مىشد تا شب بسر آید و آنگاه که شب به پایان مىرسید نماز صبح را مىخواند.
وسائل الشیعه، ج 7، ص 260، ح 4
قال الصادق (علیه السلام)
ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلى الله علیه و آله) من تمام الصلوة.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) کمال نماز است.
وسائل الشیعه، ج 6 ص 221، ح 5
سید قدس سره در «اقبال» از کتاب «بشارة المصطفی لشیعة المرتضی» با استناد آن به «حسن بن علی بن فضال» از امام رضا از پدرانش، از امیرالمؤمنین – درود و سلام بر آنان – روایت نموده که که حضرت فرمودند: رسول خدا (ص) روزی برای ما سخنرانی نمود و فرمود:
«مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و بخشش گناهان نزدیک است؛ ماهی که نزد خدا برترین شبها و ساعتهای آن بهترین ساعتهاست؛ ماهی است که در آن به میهمانی خدا دعوت شده و شما را در این ماه از کسانی قرار داده اند که شایسته کرامت خدا هستند. نفس کشیدن شما در آن تسبیح و خوابیدنتان در ان عبادت و عمل شما در آن مقبول و دعای شما در آن مستحبات است. پس با نیتهایی راست، و دلهایی پاک از خدا بخواهید شما را موفق به روزه آن، و خواندن کتابش نماید. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه بزرگ محروم شود.
با تشنگی و گرسنگی خود در آن، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید. به فقیران خود صدقه بدهید؛ بزرگان خود را در آن احترام کنید؛ کوچکترها را مورد رحمت خود قرار دهید و صله رحم بجا آورید. زبانهای خود را حفظ کرده، دیدگان خود را از آنچه نگاه به آن حلال نیست، نگهدارید. با یتیمان مردم مهربانی کنید تا با یتیمان شما مهربانی شود. به درگاه خداوند از گناهان خود توبه کنید. هنگام نماز دستهایتان را با دعا بطرف او بلند کنید؛ زیرا این وقت بهترین اوقات است و خداوند در آن هنگام با نظر رحمت به بندگانش نگاه کرده و هنگامی که از او بخواهند و با او مناجات نمایند، جواب آنان را می دهد. و اگر او را صدا بزنند، به آنان لبیک می گوید. و اگر دعا کنند، دعایشان را مستجاب می کند.
مردم! شما زندانی اعمال خود می باشید، با استغفار خود را آزاد کنید. پشتهایتان را از گناه سنگین است با طولانی نمودن سجده های خود آن را سبک نمایید. بدانید خداوند به عزت خود سوگند خورده است که سجده کنندگان و نمازگزاران را عذاب نکند و در روزی که مردم برای پروردگار جهانیان بر می خیزند، آنان را با آتش نترساند.
مردم! کسی که به مؤمن روزه داری افطار بدهد، ثواب آزاد کردن یک بنده و آمرزش گناهان گذشته خود را دارد. عرض کردند: رسول خدا! همه ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم. حضرت فرمودند: از آتش بپرهیزید، گرچه با نیمدانه خرمایی. از آتش بپرهیزید، گرچه با جرعه آبی.
مردم! هر کدام از شما که اخلاق خود را در این ماه اصلاح کند، روزی که در صراط پاها می لغزد، جوازی بر صراط خواهد داشت. و هر کدام از شما که بر بنده و کنیز خود آسان بگیرد، خداوند در حساب بر او آسان خواهد گرفت؛ و کسی که شر خود را در آن باز دارد، خداوند در روزی که او را ببیند غضب خود را از او باز می دارد. کسی که یتیمی را بزرگ بدارد،خداوند در روزی که او را ببیند او را بزرگ خواهد داشت؛ و کسی که در این ماه صله رحم کند، خداوند روزی که او را ببیند او را به رحمت خود وصل می کند. کسی که در آن قطع رحم کند، خداوند روزی که او را می بیند رحمت خود را از او قطع خواهد نمود. و کسی که یک نماز مستحبی بخواند خداوند برای او خلاصیی از آتش می نویسد. و کسی که عمل واجبی انجام دهد ثواب کسی که هفتاد واحب را در ماهی غیر از این ماه انجام دهد، خواهد داشت. و کسی که در این ماه زیاد بر من صلوات بفرستد، روزی که ترازوها سبک است، خدواند ترازوی او را سنگین می نماید. و کسی که یک آیه از قرآن بخواند، مانند پاداش کسی که قرآن را در ماهی غیر از این ماه ختم کند، خواهد داشت.
مردم! درهای بهشت در این ماه باز است، از پروردگار خود بخواهید آن را به روی شما نبندد؛ درهای جهنم نیز بسته است از پروردگار خود بخواهید آنان را بر شما مسلط نکند.
امیر المؤمنین علیهم السلام فرمود: برخاستم و عرض کردم رسول خدا! برترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمودند: اباالحسن! برترین اعمال در این ماه دوری گزیدن از حرامهای خدای عزیز و بزرگ است. سپس گریه کرد. عرض کردم چرا گریه می کنی، رسول خدا! فرمود: علی! بخاطر حلال شمردن تو در این ماه است؛ گویا با تو هستم و تو برای پروردگارت نماز می خوانی و بدبخت ترین اولین و آخرین، همانند «پی کنند شتر ثمود» ضربه ای به جلو سرت می زند که موی صورتت با آنان رنگین می شود.
امیر المؤمین علیهم السلام فرمود: عرض کردم: رسول خدا! آیا در آن حال دینم سالم است؟ فرمود: آری، دینت سالم است. سپس فرمود: علی! کسی که تو را بکشد مرا کشته و کسی که با تو دشمنی کند با من دشمنی نموده و کسی که به تو ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته، زیرا تو مانند نفس من هستی روح تو از روح من و سرشت تو از سرشت من است؛ خدای عزیز و بزرگ مرا آفرید؛ تو را نیز آفرید و مرا برگزید! و تو را؛ خدای عزیز و بزرگ مرا آفرید؛ تو را نیز آفرید و مرا برگزید! و تو را؛ من را برای پیامبری انتخاب نمود و تو را برای امامت اختیار کرد.
بنابراین کسی که امامت تو را انکار کند پیامبری من را انکار کرده. علی! تو وصی من، پدر فرزندانم، همسر دخترم و جانشین من در میان امتم در زندگی من و بعد از مرگ من هستی. امر تو امر من و نهی تو نهی من است. به کسی که مرا به پیامبری برانگیخته و مرا بهترین مردم قرار داد، قسم می خورد که تو حجت خدا بر خلق او و امین او بر رازش، و جانشین او در میان بندگانش می باشی.»
از کتاب المراقبات اثر مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی(ره)
بخش مراقبات ماه مبارک رمضان (صفحه 211)
سید قدس سره در «اقبال» از کتاب «بشارة المصطفی لشیعة المرتضی» با استناد آن به «حسن بن علی بن فضال» از امام رضا از پدرانش، از امیرالمؤمنین – درود و سلام بر آنان – روایت نموده که که حضرت فرمودند: رسول خدا (ص) روزی برای ما سخنرانی نمود و فرمود:
«مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و بخشش گناهان نزدیک است؛ ماهی که نزد خدا برترین شبها و ساعتهای آن بهترین ساعتهاست؛ ماهی است که در آن به میهمانی خدا دعوت شده و شما را در این ماه از کسانی قرار داده اند که شایسته کرامت خدا هستند. نفس کشیدن شما در آن تسبیح و خوابیدنتان در ان عبادت و عمل شما در آن مقبول و دعای شما در آن مستحبات است. پس با نیتهایی راست، و دلهایی پاک از خدا بخواهید شما را موفق به روزه آن، و خواندن کتابش نماید. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه بزرگ محروم شود.
با تشنگی و گرسنگی خود در آن، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید. به فقیران خود صدقه بدهید؛ بزرگان خود را در آن احترام کنید؛ کوچکترها را مورد رحمت خود قرار دهید و صله رحم بجا آورید. زبانهای خود را حفظ کرده، دیدگان خود را از آنچه نگاه به آن حلال نیست، نگهدارید. با یتیمان مردم مهربانی کنید تا با یتیمان شما مهربانی شود. به درگاه خداوند از گناهان خود توبه کنید. هنگام نماز دستهایتان را با دعا بطرف او بلند کنید؛ زیرا این وقت بهترین اوقات است و خداوند در آن هنگام با نظر رحمت به بندگانش نگاه کرده و هنگامی که از او بخواهند و با او مناجات نمایند، جواب آنان را می دهد. و اگر او را صدا بزنند، به آنان لبیک می گوید. و اگر دعا کنند، دعایشان را مستجاب می کند.
مردم! شما زندانی اعمال خود می باشید، با استغفار خود را آزاد کنید. پشتهایتان را از گناه سنگین است با طولانی نمودن سجده های خود آن را سبک نمایید. بدانید خداوند به عزت خود سوگند خورده است که سجده کنندگان و نمازگزاران را عذاب نکند و در روزی که مردم برای پروردگار جهانیان بر می خیزند، آنان را با آتش نترساند.
مردم! کسی که به مؤمن روزه داری افطار بدهد، ثواب آزاد کردن یک بنده و آمرزش گناهان گذشته خود را دارد. عرض کردند: رسول خدا! همه ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم. حضرت فرمودند: از آتش بپرهیزید، گرچه با نیمدانه خرمایی. از آتش بپرهیزید، گرچه با جرعه آبی.
مردم! هر کدام از شما که اخلاق خود را در این ماه اصلاح کند، روزی که در صراط پاها می لغزد، جوازی بر صراط خواهد داشت. و هر کدام از شما که بر بنده و کنیز خود آسان بگیرد، خداوند در حساب بر او آسان خواهد گرفت؛ و کسی که شر خود را در آن باز دارد، خداوند در روزی که او را ببیند غضب خود را از او باز می دارد. کسی که یتیمی را بزرگ بدارد،خداوند در روزی که او را ببیند او را بزرگ خواهد داشت؛ و کسی که در این ماه صله رحم کند، خداوند روزی که او را ببیند او را به رحمت خود وصل می کند. کسی که در آن قطع رحم کند، خداوند روزی که او را می بیند رحمت خود را از او قطع خواهد نمود. و کسی که یک نماز مستحبی بخواند خداوند برای او خلاصیی از آتش می نویسد. و کسی که عمل واجبی انجام دهد ثواب کسی که هفتاد واحب را در ماهی غیر از این ماه انجام دهد، خواهد داشت. و کسی که در این ماه زیاد بر من صلوات بفرستد، روزی که ترازوها سبک است، خدواند ترازوی او را سنگین می نماید. و کسی که یک آیه از قرآن بخواند، مانند پاداش کسی که قرآن را در ماهی غیر از این ماه ختم کند، خواهد داشت.
مردم! درهای بهشت در این ماه باز است، از پروردگار خود بخواهید آن را به روی شما نبندد؛ درهای جهنم نیز بسته است از پروردگار خود بخواهید آنان را بر شما مسلط نکند.
امیر المؤمنین علیهم السلام فرمود: برخاستم و عرض کردم رسول خدا! برترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمودند: اباالحسن! برترین اعمال در این ماه دوری گزیدن از حرامهای خدای عزیز و بزرگ است. سپس گریه کرد. عرض کردم چرا گریه می کنی، رسول خدا! فرمود: علی! بخاطر حلال شمردن تو در این ماه است؛ گویا با تو هستم و تو برای پروردگارت نماز می خوانی و بدبخت ترین اولین و آخرین، همانند «پی کنند شتر ثمود» ضربه ای به جلو سرت می زند که موی صورتت با آنان رنگین می شود.
امیر المؤمین علیهم السلام فرمود: عرض کردم: رسول خدا! آیا در آن حال دینم سالم است؟ فرمود: آری، دینت سالم است. سپس فرمود: علی! کسی که تو را بکشد مرا کشته و کسی که با تو دشمنی کند با من دشمنی نموده و کسی که به تو ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته، زیرا تو مانند نفس من هستی روح تو از روح من و سرشت تو از سرشت من است؛ خدای عزیز و بزرگ مرا آفرید؛ تو را نیز آفرید و مرا برگزید! و تو را؛ خدای عزیز و بزرگ مرا آفرید؛ تو را نیز آفرید و مرا برگزید! و تو را؛ من را برای پیامبری انتخاب نمود و تو را برای امامت اختیار کرد.
بنابراین کسی که امامت تو را انکار کند پیامبری من را انکار کرده. علی! تو وصی من، پدر فرزندانم، همسر دخترم و جانشین من در میان امتم در زندگی من و بعد از مرگ من هستی. امر تو امر من و نهی تو نهی من است. به کسی که مرا به پیامبری برانگیخته و مرا بهترین مردم قرار داد، قسم می خورد که تو حجت خدا بر خلق او و امین او بر رازش، و جانشین او در میان بندگانش می باشی.»
از کتاب المراقبات اثر مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی(ره)
بخش مراقبات ماه مبارک رمضان (صفحه 211)
((و اذا سئلک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان1)).
نخست به مبادى تصوریه دعا پرداخته، سپـس، موانع، شرایط و مشکلات آن را بازگو مى کنیم. ((دعا)) در فرهنگ لغت به مفهوم خواندن، صدا زدن و عبادت و نیایش است؛ خواندن، گاهى تواءم با خواستن است و زمانى به شکل راز و نیاز و تضرع و ابتهال مى باشد.
اقبال لاهورى مى نویسد: ((نیایش خواه به شکل فردى و خواه به صورت اجتماعى، تجلى اشتیاق درونى انسان براى دریافت جوابى در سکوت است))2. کم نیستند کسانى که اعتقاد به مبداء متعال ندارند، لیکن براى تسکین دردها و آلام درونى، حوایج قلبى خویش را در قالب دعا مطرح مى سازند؛ در این صورت، اگرچه چنین خواندنى، دعاى اصطلاحى نیست (زیرا مدعوى در میان نیست)، ولى بیانگر ضرورت دعا براى بشر، است. بنابراین، اگر بخواهیم تعریف جامع ترى از دعا ارائه بدهیم، باید بگوئیم دعا تجلى عشق به خدا براى نیل به تکامل و رفع نیازمندیهاست؛ ((الدعاء الرغبه الى الله))؛3 نیایش، گرایش و کشش به سوى خدا است.
درخصوص دعا تعریف هاى زیادى شده است که نمونه هایى از آن ها را مىآوریم:
ـ دعا مطالبه آن چیزهایى است که انسان به لیاقت و کار و اندیشه باید به دست آورد.
ـ دعا منبع و کانون عظیم تغذیه روح انسانى است؛ همان گونه که جسم مرکز تغذیه نیازهاى مادى بشر مى باشد.
ـ دعا احیاى خواسته ه، آرمان ها و ایدهآل هاى راستین انسان است.
ـ بالاخره حقیقت دعا عشق به خالق زیبایى ه، عظمت ه، جهش به سوى کمال مطلق و علم مطلق و پرواز بسوى بى نهایت و معبود لایتناهى است. به عقیده دکتر ((کارل)) دعا و نیایش عبارت است از تضرع و ناله و طلب یارى و استعانت و گاهى یک حالت کشف و شهود روشن و آرامش درونى و مستمر دورتر از اقلیم همه محسوسات.
دع، گاهى براى جلب منفعت و سود مادى و زمانى به منظور دفع ضرر و زیان و گاهى در قالب نفرین است. زمانى هم به شکل پوزش و عذرخواهى از قصور و تقصیرها و گاهى براى جلب بهره هاى معنوى و کرامات اخروى است. صدا زدن را دعوت مى گوییم و دعوت شونده را مدعو؛ این قسم از دعا در میان مردم معروف و رایج است.
((علامه طباطبایى)) مى فرماید: ((دعا و دعوت عبارت است از اینکه دعا کننده نظر مدعو را به سوى خود متوجه کند و پـس از جلب توجه، فایده و نعمتى را از وى درخواست نماید. بنابراین، ((سوال)) به منزله غرض و نتیجه دعا مى باشد، و این مفهوم به تمام موارد سوال منطبق است، مانند پرسش در مورد مجهولات و سوال به معنى محاسبه و پرسش در زمینه تقاضاى کمک مادى و معنوى.
خداى تبارک و تعالى چیزى را که زبان در آن دخالت دارد سوال نامیده است.
((وآتاکم من کل ما ساءلتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها4))؛ و از انواع نعمت هایى که از او درخواست کردید به شما عطا فرمود که اگر نعمت هاى خدا را بخواهید به شماره در آورید هرگز حساب آن نتوانید کرد.
البته این درخواست به زبان ظاهرى نیست بلکه به زبان فقر و استحقاق وجودى و فطرى است.
((دعوت)) با ((نداء)) نیز فرق دارد؛ زیرا ندا اختصاص به لفظ و صوت دارد، ولى دعا مى تواند از مقوله لفظ باشد و یا از طریق اشاره و با توجه قلبى انجام بگیرد ((ادعوا ربکم تضرعا و خفیه))5.
((راغب اصفهانى)) مى گوید: دعا مثل نداست، جز آنکه ندا گاهى فقط خواندن است، بدون ذکر اسم، ولى دعا غالبا با ذکر اسم است و ندا به مجرد بلند کردن صدا گفته مى شود.6
نیاز بشر به دعا از جهات متعددى قابل بررسى است و آثار حیاتى مهمى دارد که بعضى از آن ها را مىآوریم:
یکم ـ فقر ذاتى انسان به اضافه ضعف و ناتوانى همه جانبه، او را به قدرت بى نیاز و لایزال مى کشاند و از خودخواهى باز مى دارد و انسان مى فهمد که بدون مشیت ذات اقدس متعال کارى سامان نمى گیرد، چرا که انسان به مجرد تاءمین صحت، ثروت و کسب قدرت مغرور مى شود و طغیان مى کند و به قول قرآن ((ان الانسان لیطغى اءن رآه استغنى))7، که نتیجه سرکشى جز خسران چیزى نیست.
دعا توحید افعالى را به انسان مىآموزد که عامل موثر و مسبب الاسباب را خدا مى داند و او را در همه جا حاضر و ناظر مى شمارد ((و هو معکم اءینما کنتم))؛8 و ((ان ربک لبالمرصاد))9 او باور دارد ((والله خلقکم و ما تعملون))10، پـس عمل و تلاش انسان از دایره مشیت بیرون نمى باشد. زیرا انسان ها را خلق کرده و آنچه انجام مى دهند نیز به یک معنى، فعل خداست. قرآن این واقعیت دینى را چنین مىآموزد. ((یا اءیها الناس اءنتم الفقراء الى الله والله هو الغنى الحمید11))؛ نیازمندى وجودى انسان در حدوث و بقا و به هنگام بلا و مصائب، جاى تردید نیست. انسان گاهى از دفع پشه و مگسى ناتوان شده و، در برابر بیمارىه، تصادفات، تصادمات، سکته ها و مرگ و میره، بیچاره و مضطر شده، خدا را مى خواند. قرآن مى گوید:
2 ـ ((قل اءراءیتکم ان اتیکم عذاب الله او اتتکم الساعه اغیر الله تدعون ان کنتم صادقین بل ایاه تدعون فیکشف ما تدعون الیه ان شاء و تنسون ما تشرکون12)). ((قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعا و خفیه لئن انجانا من هذه لنکونن من الشاکرین قل الله ینجیکم منها و من کل کرب ثم اءنتم تشرکون13))؛ این آیات انسان با وجدان و خردمند را به این حقیقت متوجه مى کند که پناهگاه واقعى بشر ذات خلاق عالم است، چرا که هرکسى از طریق دل، راهى به خدا دارد، حتى شقى ترین و معاندترین افراد، و شاهد زنده آن توجه و تضرع و زارى آن ها در بن بست هاست، وقتى از علل و اسباب مادى ناامید مى شوند بى اختیار به قدرت لایزال پناه مى برند، ولى در مواقع عادى به قدرت هاى مادى و عقاید خرافى پناهنده مى شوند: به جادوگران، ریاضت کشان، رمالان، فالگیران، ساحران و کاهنان و ... .
دوم ـ دعا از مصادیق روشن ((ذکر الله)) است
یاد خدا باعث آرامش روح و روان مى باشد. ((اءلا بذکر الله تطمئن القلوب))14، این آرامش با تکامل روح قرین است و آرامش کاذب و موقت نیست. این آرامش با خیالات شاعرانه و تصورات موهوم تاءمین نمى گردد. زندگى دریایى است پر از طوفان، دلهره و اضطراب. تنها امید و اتکاء دعا و نیایش با حق تعالى است که آرام بخش روح و روان است.
انسانى که با دعا سر و کار دارد هرگز یاءس و ناامیدى بر او غالب نمى شود و با دعا و نیایش مشکلات مادى و معنوى خود را از او مى خواهد و اجابت را باور دارد.
سوم ـ روح تضرع و زارى
دعا و تضرع در مقابل معبود واقعى در نهاد جان و فطرت انسان گذاشته شده است. انسان پیوسته مایل است از گناهان توبه کند و از قصور و تقصیرها عذرخواهى نماید. دعا در اسلام به منزله اقناع روح و تضرع و زارى است، چنین فردى هرگز ناامید نمى شود و تا آخرین نفـس با امید و نشاط با خدا سخن مى گوید؛ به عبارت دیگر دعا مبادله عشق و پیام است. اصولا بشر میل شدیدى دارد که در برابر معبودش به راز و نیاز و عذرخواهى از تقصیر بپردازد و حدیث درد فراق را با او در میان بگذارد شکایت و گلایه کند، از بى وفایى ه، مکرها و فریب ها سخن بگوید و آلام درونى خود را بدین سان تسکین دهد.
((دکتر کارل)) مى نویسد: ((حقیقتا چنین به نظر مى رسد که احساس عرفانى، جنبشى است که از اعماق سرشت ما سرچشمه گرفته و یک غریزه اصلى است. این احساس بخش بسیار مهمى از هستى ماست که ما اجازه داده ایم به ضعف گراید و غالب، به کلى نابود شود)). و همو مى گوید: ((دعا مانند غذا یکى از نیازهاى ضرورى انسان است که از عمق جان انسان سر مى کشد و روح را در یک حرکت تکاملى به طرف کانون معنوى جهان به پرواز در مىآورد)).
چهارم ـ حفظ دستاوردهاى مادى و معنوى
خداوند متعال به انسان موقعیت، نعمت، حکومت بر دل ه، آبرو و حیثیت، سلامت، ثروت و قدرت و معنویت مى بخشد. باید پیوسته دعا کند که از وى نعمت و ثروت و حال عبادت سلب نشود. اگر نسل مومنى دارد، پیوسته از خدا بخواهد بر ایمان و معنویت آنان بیفزاید. اگر از نعمت امنیت و سلامت برخوردار است، دعا کند که خدا باقى بدارد. انسان نباید فقط در حال اضطرار و مصیبت به یاد خدا بیفتد و دعا کند، بلکه در حال صحت و مرض، تنگدستى و تمکن، روز بى کسى و عزت و قدرت، همواره باید دست به دعا بردارد. قرآن کریم کسانى را که فقط در مواقع بدبختى دست به دعا برمى دارند توبیخ کرده است. ((و اذا مـس الانسان الضر دعانا لجنبه اءو قاعدااوقائما))15.
پنجم ـ دفع زیان هاى احتمالى و حوادث غیر مترقبه
انسان در دنیا پیوسته در معرض حوادث قرار دارد، سکته ه، تصادف ه، زلزله ه، حوادث و مصائب ناگهانى و غیر مترقبه و همچنین بلاهایى که به صورت قضا و قدر مى خواهد نازل شود. در حدیث دارد:
((ادفعوا امواج البلاء عنکم بالدعاء قبل ورود البلاء فوالذى فلق الحبه و براء النسمه، البلاء اءسرع الى المومن من انحدار السیل من اءعلى التلعه الى اءسفلها)). 16 ((ادفعوا اءبواب البلاء بالدعا)).17 در احادیث بسیارى آمده که دع، حتى قضاى مبرم و محکم را نیز دفع مى کند:
((عن زراره قال: قال لى ابوجعفر(ع) الا ادلک على شى لم یستثن فیه رسول الله(ص)؟ قلت بلى قال الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما و ضم اصابعه)).18
در روایت خود ((دعا و نیایش)) از قضا و قدر الهى به شمار رفته است. ((الدعا هو القضا))؛ بنابراین قضا مى تواند قضاى دیگرى را به اذن خدا خنثى کند.
ششم ـ دعا براى جلب عنایت و رحمت الهى
قرآن مجید مى فرماید: اگر دعا و تضرع و ابتهال شما نبود، خداوند هیچ عنایتى به شما نداشت؛ ((قل ما یعبوبکم لولا دعائکم)).19
((قل من ینجیکم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعا و خفیه لئن اءنجانا من هذه لنکونن من حلشاکرین قل الله ینجیکم منها و من کل کرب ثم اءنتم تشرکون))؛ بگو کیست که شما را در تاریکى هاى خشکى و دریا نجات مى دهد، در حالى که او را با تضرع و زارى در خلوت و جلوت مى خوانید و مى گویید اگر خدا از این مهلکه ها نجات دهد، از شاکران خواهیم بود. بگو خدا شما را از ظلمات خشکى و دریا و از هر غصه و اندوهى نجات مى دهد، ولى باز شما مشرک مى شوید.
دعا نیز مثل عبادت و تسبیح و تنزیه حق تعالى بر دو قسم است:
تشریعى و تکوینى.
((دعاى تکوینى)) یعنى همه موجودات به زبان طبیعت و هستى خویش ـ که جز فقر ذاتى چیزى نیست ـ از خداى هستى بخش یارى مى جویند؛ هر موجودى به میزان استعداد و ظرفیت فیض، از خدا طلب مى کند که آیه ((یسئله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شاءن))20.
اشاره بدین حقیقت است.
تمام موجودات به زبان حال، خدا را مى خوانند، به ویژه موجودات زنده در حال اضطرار به زبان خود دعا مى کنند.
((دعاى تشریعى (اختیارى)))، این دعا مخصوص موجودات مختار و با اراده است که طبق درجه معرفت، از قدرت مافوق مطالباتى دارند ولى غالبا بر اثر فاصله گرفتن از تعلیمات پیامبران، بشر به غیر خدا پناه مى برد اما هنگامى که بفهمد ملک و قدرت و عزت و ذلت دست خداست به قدرت فناناپذیر روى مىآورد این نوع دعا در تکامل انسان آزاد و مختار تاءثیر بسزایى دارد. علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى نویسد: ((دعا در مورد آفریدگار جهان گاهى تکوینى است یعنى ایجاد موجودى براى شیى دیگر، گویى خداوند متعال آن را بطرف آن شیى فرا مى خواند.
((یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده))؛21 روزى که شما را فرا مى خواند و با سپاس پاسخ مى دهید. که مقصود دعوت به زندگى اخروى است. هرکـس مى میرد و در واقع دعوت خدا را لبیک مى گوید. و گاهى تشریعى است که مى فرماید: ((قل ادعوا الله اءو ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنى))22. نیایشگران واقعى، دعا را به منظور پاسخ به نیاز ذاتى و فقر وجودى انجام مى دهند. از تضرع و ابتهال و ارتباط با حضرت حق لذتى وصف ناپذیر مى برند.
سخن گفتن با محبوب و راز دل گشودن براى آنان از همه دنیا عزیزتر است.
((دکتر کارل)) مى گوید: نیایش در مرحله عالى ترش از سطح درخواست و عرض حال بالاتر مى رود، انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مى دهد که او را دوست دارد، نعمت هاى او را سپاس مى گذارد و آماده است تا خواسته هاى او را ـ هرچه باشد ـ انجام دهد. در اینجا نیایش به صورت یک سیر روحانى و مکاشفه درونى در مىآید)). 23 خداوند متعال براى رسیدن به اهداف مقطعى و مادى، علل و اسبابى قرار داده است که بشر ناگزیر باید آن مقدمات را طى کند تا به نتیجه برسد؛ به عبارت دیگر دنیا دار علل و اسباب است.
در حدیث آمده: ((اءبى الله اءن یجرى الاشیاء الا بالاسباب))24 در قرآن مجید مى فرماید: ((فلیرتقوا فى الاسباب))؛25 بنابراین دعا چه نقشى مى تواند ایفا کند؟ در پاسخ باید گفت:
اولا ـ دعا و نیایش آموزش عالى ترین مسایل اخلاقى و عرفانى و اعتقادى است، دعا یک نوع جهان بینى عمیق و لطیف و مفید است.
ثانیاـ انگیزه دعا به حسب ظرفیت و شناخت متفاوت مى باشد، بعضى دعا را کلید موفقیت در امور اقتصادى مى دانند و بـس؛ این افراد مفهوم دعا را نفهمیده اند. این نوع برداشت ها در ذهن روشنفکران شیعه و سنى، تصویرهاى ناموزونى از دعا گذاشته است که دعا براى افرادى بى خبر از قانون علت و معلول و ارتباطات جهانى است و همراه دعا انسان هاى گوشه گیر و ساده لوح و خوش باور و خیال باف در ذهن آنان تداعى مى کند.
غافل از اینکه فاعل بر دو گونه است: یکى آنکه احتیاج به ابزار کار دارد وگرنه نمى تواند کارى بکند، مثل نجار و بنا که بدون ابزار نه ساختمان درست مى شود و نه میز و صندلى، ولى گاهى فاعل بدون ابزار اثر مى گذارد، مانند کسى که با اراده و با حرارت و انرژى خاص چیزى را مى اندازد و بیمارى را درمان مى کند (انرژى درمانى).
ملائکه و قواى غیبى این عالم به مشیت الهى بر سامان دادن امور جهان ماءمورند گاه با ابزار و گاهى بدون ابزار؛ ((والمدبرات اءمرا))26. دعا معارضه با طبیعت نیست تا بگوییم طبیعت مقهور موجودات غیبى هستند، بلکه طبیعت هم به تدبیر قواى عاقله این عالم است. اگر خدا بخواهد بیمارى که اجل محتوم دارد، گاهى به دارویى شفا مى دهد و گاهى به دعا و توسلى، چون علت شف، منحصر به یک چیز نیست.
((صاحب تفسیر المنار)) استجابت دعا را منحصر به جایى دانسته که اسباب طبیعى نیز در میان باشد و دعا آن است که از خداوند بخواهند اسباب طبیعى را فراهم سازد تا داعى به مقصود برسد، مثلا فقیر، وسائل کسب و کار از خدا بخواهد و مریض دارو. البته گاهى خداوند متعال، بدون اسباب و عوامل مادى دعا را مستجاب نمى کند، ولى این تخصیص و انحصار درست نیست؛ چون به غیر اسباب طبیعى نیز مى تواند حاجت ها را برآورد، علل و عوامل روحانى مى تواند شفا بخش باشد. ولى گروهى فراتر از این ها فکر مى کنند، آن ها دست به دعا برمى دارند، نه براى حوایج مادى، بلکه نفـس دعا کردن براى آنان موضوعیت دارد. ما قاعده و لزوم دعا را قبلا ذکر کردیم، این قسمت را که هدف اصلى و اساسى دعاست بیشتر باز مى کنیم.
در اینجا نیایش به صورت یک سیر روحانى و مکاشفه رحمانى در مىآید، در این برداشت، دعا به مفهوم پرواز روح به سوى عالم بالاست و ارتباط مجذوبانه قلب است با خد، شریف ترین و گران سنگ ترین حالات انسان است. اگر از دکتر کارل ها سخن مى گوییم بدین علت است که وى این مفاهیم معنوى بلند را از طریق چالش هاى تجربى و یا کاوش هاى عقلانى مبتنى بر تجربیات شخصى به دست آورده؛ او به معانى بلند دعا در اسلام و به مضامین عالى دعاهاى امامان معصوم(علیهم السلام) برخورد نداشته، او دعاى عرفه و مناجات شعبانیه را ندیده و صحیفه سجادیه را نخوانده است.
در این برداشت، دعا یک نوع عبادت است و تمرد از دعا و احساس استغن، یک نوع تکبر مى باشد، و سرانجام متکبران دخول در آتش است؛ ((و قال ربکم ادعونى اءستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین))27.
امام زین العابدین در صحیفه سجادیه مى فرماید: ((فسمیت دعائک عباده و ترکه استکبارا و توعدت على ترکه دخول جهنم داخرین))؛28 دعا و خواندن خود را عبادت نامیده اى و ترک آن را استکبار، و تهدید کرده اى کیفر ترک آن، با خوارى وارد جهنم شدن است.
امام صادق(ع)فرمود: ((علیکم بالدعاء فانکم لا تقربون بمثله))؛29 شما را به دعا سفارش مى کنم. زیرا با هیچ عمل دیگرى همچون دع، به خدا نزدیک نمى شوید. پـس دع، درمان عطش قلب و تسکین سوزش جان و عروج به عالم بالاست.
در دعاى شعبانیه که تمام ائمه(علیهم السلام) بر آن مواظبت مى کردند و حضرت امام خمینى(ره)، بخشى را پیوسته در قنوت مى خواندند. ((الهى هب لى کمال الانقطاع الیک)).
((لقائک قره عینى و وصلک منى نفسى و الیک شوقى و فى محبتک ولهى... و فى مناجاتک روحى و راحتى و عندک دواء علتى و شفاء غلتى و برد لوعتى)).30
لذا حال دعا براى اهل دل، پیش از آنکه طلب باشد مطلوب است و به جاى مقدمه، نتیجه و غایت و محصول است، دردها و رنج ها بهانه یى است براى کوبیدن در محبوب و راز دل گفتن با او ((یا منى قلوب المشتاقین و یا غایه آمال المحبین))31.
1اى اخى دست از دعا کردن مدار1با اجابت یا رد اویت چکار؟1 گر اجابت کرد او ر، بـس نکوست1ور کند موقوف، آن هم لطف اوست1 تمام شکوه و جلال نیایش از دعاى با توجه و حال برمى خیزد، نه صرف لقلقه زبان که نه عشقى وشورىدارد و نه سوز و گدازى و نه اهتزازى در جان مى افکند. چند نمونه روایات مىآوریم:
رسول خدا فرمود: ((واعلموا اءن الله سبحانه لا یستجیب دعاء من قلب غافل))؛32 بدانید که خداى سبحان خواندن بدون توجه قلبى را پاسخ نمى دهد.
امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه33 فاذا دعوت فاءقبل بقلبک))؛34 خد، خواندن بدون توجه قلب را باسخ نمى دهد. پـس هرگاه خداى را مى خوانى، قلبت را به سوى خدا متوجه کن.
از منظر عقل فلسفى واقعیت مخلوق جز فقر و نیاز به خالق نیست.
معلول عین ربط به علت است و انسان عین تعلق به وجود مطلق مى باشد، لذا نمى تواند در جوهر ذات خود از دعا و تضرع و ابتهال انفکاک پیدا کند، چون در اصل و اساس آفرینش در حال دعاست؛ بلکه هویت مخلوقات به دعا و تسبیح است: ((و لله یسجد ما فى السموات و ما فى الارض من دابه والملائکه و هم لا یستکبرون)). 36
تربیت هاى نادرست، حجاب هاى جهل و علم و قدرت، چهره شفاف فطرت را مستور مى سازد و او را از فقر و نیاز ذاتى غافل مى کند. تنها در تنگناها و مصایب روانى، فطرت بیدار مى شود و سپـس رو به افول مى گذارد؛ به فرموده قرآن:
((وجائهم الموج من کل مکان وظنوا اءنهم احیط بهم دعوا الله مخلصین له الدین))37.
این حالت، موقت و گذراست و براى همه پیش مىآید، ولى خاصان درگاه احدیت در نعمت و نقمت حال دارند.
عقل مى گوید ضرر احتمالى را چه یقینى باشد و چه مشکوک و محتمل، باید به وسیله اى رفع کرد و چون انسان به تنهایى قدرت بر رفع مصائب و ناملایمات ندارد، ناگزیر باید به دعا پناه ببرد و از خداى خالق قهار بخواهد.
دنیا دار بلا و مصیبت است و فرارى از آن نیست جز به سوى خدا:
((ففروا الى الله لاملجاء و لا منجى منه الا الیه))؛ به سوى خدا بگریزید زیرا هیچ پناه گاه و نجات بخشى جز او نیست.
حضرت على(ع) درباره نیازمندى بشر به دعا مى فرماید:
((ما المبتلى الذى قد اشتد به البلاء باحوج الى الدعاء من المعافى الذى لا یاءمن البلاء قال رسول الله افزعوا الى الله فى حوائجکم والجووا الیه فى ملماتکم و تضرعوا الیه و ادعوه فان الدعاء مخ العباده و ما من مومن یدعوالله الا استجاب فاما اءن یعجله له فى الدنیا اءو یوجل له فى الاخره واما اءن یکفر من ذنوبه بقدرما دعاه ما لم یدع بماءثم))؛38 آنان که در آسایش اند و در معرض بل، به دعا محتاج ترند از کسانى که دچار بلاهاى سخت هستند. رسول خدا(ص) فرمود:
در نیازهاى خود، نزد خدا فغان و فریاد کنید و در بلاهاى شدید به او پناه برید و تضرع کنید.
زیرا دع، مغز و اصل بندگى است و هیچ مومنى خدا را نمى خواند مگر اینکه مستجاب شود. و این قبولى دعا یا در دنیا و یا در آخرت است و یا اینکه موجب پوشش و محو گناهان است تا زمانى که گناه تازه اى از مومن سر نزده باشد. در تمام نیازها باید به خدا پناه برد.
قال الصادق: ((یا میسر ادع و لا تقل ان الا مر قد فرغ منه ان عند الله عزوجل منزله لا تنال الا بمساءله و لو اءن عبدا سد فاه و لم یساءل لم یعط شیئا فسل تعط یا میسر انه لیس من باب یقرع الا یوشک اءن یفتح لصاحبه))؛ پیوسته خدا را بخوان، چه به حاجت برسى یا نرسى، که در پیشگاه خدا براى انسان منزلت و مقامى است که جز از طریق دعا امکان پذیر نیست. اگر بنده دهانش را ببندد و چیزى سوال نکند، به وى اعطا نمى شود. پـس بخواه تا اعطا شود. اى میسر، انسان وقتى درى را بکوبد بالاخره به رویش باز مى شود.
1ـ بقره، 186
2ـ تفکرات اسلامى، 108
3ـ تاج العروس
4ـ ابراهیم، 34
5ـ اعراف، 55
6ـ المیزان، ج 2، ص 24
7ـ علق، 7 و 8
8ـ حدید،4
9ـ فجر،14
10ـ صافات، 96
11ـ فاطر، 15
12ـ انعام، 40 و 41
13ـ همان، 63 و 64
14ـ رعد، 28
15ـ یونس، 12
16ـ بحار الانوار، ج 10، 99
17ـ بحار الانوار، ج 93، ص 288
18ـ کافى، ج 2، ص 469
19ـ فرقان، 77
20ـ الرحمن، 29
21ـ اسراء، 52
22ـ همان، 110
23ـ نیایش، ص 20
24ـ بحار الانوار، ج 2، ص 90
25ـ ص، 10
26ـ نازعات، 5
27ـ غافر، 60
28ـ صحیفه، دعاى 45
29ـ المحجه البیض، ج 2، 283
30ـ مناجات المریدین، از دعاى خمسه عشر
31ـ بحارالانوار، 94، ص 149
32ـ المحجه البیضاء، ج 2، ص 294
33ـ قلب ساه: یعنى عارى از توجه
34ـ المحجه، ابیضا ج 2، ص 292. بحار الانوار ج 93، ص 305
35ـ مثنوى معنوى
36ـ نحل، 49
37ـ یونس، 22
38ـ بحار الانوار، ج 93، ص 303
39ـ مثنوى معنوى مولانا
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابى نیست چیزى دیگر است
چونکه در جان رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود(1)
قرآن پاک ترین کتاب، از مبدا پاکى و طهارت، بر پاک ترین قلب عالم هستى، تلاوت و از لبان پاک ترین مخلوق الهى، بر عالم وجود عرضه گردید. و به همین خاطر، تنها کسانى مى توانند به این مصحف مطهر نزدیک شده، و از نور پر فیض آن بهره مند گردند که ظاهر و باطنى پاک و طاهر داشته، و از هر گونه آلودگى جسم و روح منزه باشند. ((انه لقرآن کریم. فى کتاب مکنون. لا یمسه الا المطهرون))(2)
با توجه به حساسیت موضوع، خوبست که مصادیق طهارت را یک به یک برشمرده، و پیرامون آنه، اندکى درنگ نماییم:
اولین شرط براى تماس با قرآن، پاک بودن از جنابت و داشتن وضو است و بنابر فتواى حضرت امام خمینى(ره):
((مس نمودن خط قرآنى یعنى رساندن جایى از بدن به خط قرآن، براى کسى که وضو ندارد، حرام است.))(3)
و اما براى اینکه گرفتن وضو، ذهنمان را از تخیلات پراکنده خالى سازد، و ما را در هاله اى از معنویت و عرفان قرار دهد، لحظاتى قبل از شروع به آن، به یاد کلام شیرین حضرت امام صادق(ع) بیفتیم، و ضمن عرض ارادت به آن ستاره هدایت، این حالت روحانى را در خود بوجود آوریم
((چون قصد وضو کنى، به آب نزدیک شو، مانند کسى که مى خواهد خود را به رحمت پروردگار متعال نزدیک کند. زیرا خداوند آب را وسیله مناجات و قرب خود قرار داده است.))(4)
[ روى ناشسته نبیند روى حور
لا صلوه گفت الا بالطهور]
در چند حدیث شریف که از ائمه معصومین(علیهم السلام) نقل گردیده، از دهان بعنوان ((راه قرآن)) و ((یکى از راههاى پروردگار)) یاد شده است.
((امام صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) فرمودند:
ـ راه قرآن را پاکیزه سازید.
پرسیدند: اى رسول خدا! راه قرآن چیست؟
فرمود: دهانهاى شما.
پرسیدند: به چه پاکیزه کنیم؟
فرمود: ((به مسواک زدن))(5)
و در حدیثى دیگر چنین آمده است:
((امام رضا(ع) از پدرانش(علیهم السلام) از پیامبر(ص) فرمود:
ـ دهانهاى شما راههایى از راههاى پروردگارتان است، آن را پاکیزه سازید.))(6)
دهان بى حفاظى که غذاى مشکوک و حرام وارد آن مى شود،
دهانى که گناهان بزرگى چون دروغ و تهمت و غیبت را مرتکب مى شود،
دهانى که براى شکستن دل دردمندى بحرکت در مىآید،
دهانى که پیوسته مسلمانان از شر آن در واهمه و عذاب هستند، چگونه مى تواند محل تلفظ آیات قرآن باشد؟!
آرى! تلاوت قرآن باید از دهانى پاک بگذرد. و گر نه آب صاف در یک نهر آلوده، بالاخره آلوده خواهد شد. اگر قرآن از دهان ناپاک بیرون آید، ((رب تال للقران و القران یلعنه))(7)
((از رسول اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: ((اعط العین حقها)) حق چشم را ادا کنید.
عرض کردند: حق چشم چیست یا رسول الله؟
فرمود: ((النظر الى المصحف)) نگاه کردن به قرآن.
زیرا تلاوت قرآن از روى قرآن، طبق حدیث، عبادت است. اگر چشم پاک نباشد، توفیق نظر به قرآن را پیدا نمى کند.))(8)
چشم هرزه اى که بدنبال معصیت و خطا مى چرخد، و چشم افسار گسیخته اى که دیگر در کنترل صاحبش نیست، اگر هم بر روى خطوط قرآن قرار بگیرد، همچون کورى است که جمال نورانى حق را هرگز مشاهده نخواهد کرد. و به مصداق:
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را
جز خطوطى پى در پى، چیز دیگرى از قرآن نخواهد یافت.
[ این نظر از دور چون تیر است و سم
عشقت افزون مى شود صبر تو کم]
روح ناپاکى که اسیر اندیشه هاى شیطانى است، روح پژمرده اى که لطافت و ظرافت خود را از دست داده، و در برخورد با مظاهر معنویت، سرد و بى تفاوت است، روح تیره اى که زنگار گناه و معصیت، تمامى زوایاى آنرا پوشانده است، روح کوچک و حقیرى که فقط خود را مى بیند، و سرگرم بازیچه هاى خویش است، چگونه مى تواند معنویت قرآن را به هنگام تلاوت، درک و لمس نماید؟!
اما روح پاک و وارسته اى که از علائق مادى فاصله گرفته، و بر اثر خودسازىهاى پیوسته، نورانى و پرجلا شده است؛
روح بلندى که با عبادتهاى خالص و ناب و توجهات روحانى حرکات شرک آلود و اندیشه هاى شیطانى را از خود دور ساخته است؛
این روح با صفا و رحمانى، به هنگام تلاوت قرآن، نورانیت عظیم و فراگیر قرآن ر، به خوبى احساس مى کند، و هم در پرتو نور آن، حقایق دیگر را...
[ هست قرآن مر تو را همچون عصا
کفرها را درکشد چون اژدها]
بنابر تعبیر آیت الله جوادى آملى: ((گوش و چشم و دست و سایر اعضا نیز راههاى قرآن است)).(9)
گوشى که صوت ملکوتى قرآن را مى شنود و متإثر نمى شود، گوشى که در مسیر خطابهاى قرآن قرار مى گیرد، اما گویا هرگز کلامى و یا خطابى نشنیده است، گوشى که از شنیدن غیبت و دروغ و تهمت، لذت مى برد، این گوش طهارت ندارد. دستى که ناپاک است و طهارت ندارد، نباید بسوى قرآن دراز شود ((لا یمسه الا مطهرون))(10) جز دست پاکان بدان نرسد.
پس باید تمامى اعضإ بدن ر، که راه هاى قرآن هستند، پاک و مطهر نمائیم تا انوار الهى، وجودمان را نورانیت و روشنائى و صفا بخشد.
هرکه کاه وجو خورد قربان شود
هرکه نور حق خورد قرآن شود
طهارت کلى جسم، بسیار آسان است. با یک نیت و مقدارى آب، مى توان خود را از آلودگى هاى ظاهرى پاک کرد، و به آسانى قرآن را به لب گذاشت و بوسید و خطوط آنرا لمس نمود.
اما طهارت دیگر اعضإ از جمله: دهان و گوش و چشم و روح، به یکباره امکان پذیر نیست، و باید ضمن توکل بر خداوند بزرگ، با جدیت و تمرین و ممارست، رذائل اخلاقى را از جسم و روح زدوده، و آنچنان پاک و طاهر نمائیم که شایستگى انس و مجالست با کلام وحى ((قرآن)) را بیابیم. ان شإ الله.
خون پلید است و به آبى مى رود
لیک باطن را نجاست ها بود
شایسته است هنگام شنیدن آواى قرآن و آیات الهى با سکوت عمیق و توجه دقیق موارد زیر را رعایت کنیم:
ـ احترام قلبى خویش را نسبت به کلام الهى ابراز داریم.
ـ در مقابل این بارقه رحمت سر تعظیم و تواضع فرود آوریم.
ـ براى شنیدن این خبر بزرگ آسمانى اعلام آمادگى نمائیم.
ـ با توجه کامل به معانى آن زمینه تدبر و تفکر را در خودمان ایجاد کنیم.
ـ با سکوت و تمرکز فکر، جان خود را در معرض تابش این آفتاب حیات بخش قرار دهیم.
ـ قلب و روح خسته و پریشانمان را شاداب و پرتحرک نمائیم.(11)
امام پنجم باقر العلوم (ع) قاریان قرآن را به سه دسته تقسیم فرموده و انگیزه هر کدام را بیان فرموده اند:
1 ـ کسانى که قرائت قرآن را وسیله امرار معاش و تقرب به ملوک و فزون طلبى نسبت به مردم قرار داده اند.
2 ـ کسانى که قرآن را مى خوانند و فقط حروف آن را گرفته و حدود آن را ضایع کرده اند.
3 ـ کسانى که قرآن را تلاوت مى کنند و با دستورات شفابخش آن بیمارىهاى قلبى و فکرى خود را درمان مى کنند. شب ها با تلاوت قرآن مإنوس هستند و روزها در صحنه هاى زندگى از آنها الهام مى گیرند و بخاطر انس با قرآن پهلو از رخت خواب ناز تهى مى کنند.
پس خداوند بخاطر این گروه از حاملان معارف قرآن بلا را از اجتماعات دور مى کند و بخاطر آنان باران رحمت خود را فرو مىآورد. بخدا قسم این دسته در جامعه، از کبریت احمر کمیاب تر اند.(12)
امام صادق(ع) تلاوت کنندگان قرآن را به سه گروه تقسیم فرموده و نتیجه عمل آنان را بیان مى فرمایند:
1ـ عده اى براى نزدیک شدن به سلاطین و زورمندان و براى سلطه یافتن بر مردم (قرآن مى خوانند) این دسته اهل آتش اند.
2ـ قاریانى که الفاظ قرآن را از برکرده خوب مى خوانند ولیکن حدود آن را ضایع نموده اند اینان هم اهل آتش اند.
3 ـ و گروهى قرآن مى خوانند تا زیر پوشش آن قرار گیرند. اینان به محکم و متشابه آن اعتقاد دارند فرایض را بجاى مىآورند، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانسته و در مقام عمل تسلیم قوانین قرآننند. این دسته همان کسانى هستند که دست رحمت الهى آنان را از هر سقوطى نجات مى دهد و آنان اهل بهشت اند و درباره هر که بخواهند حق شفاعت دارند.(13)
1ـ حفظ قرآن را از کودکى به فرزندانمان بیاموزیم؛
2ـ هنگام حفظ، روخوانى قرآن را بدرستى آشنا باشیم؛
3ـ آیات را بالحن و لهجه عربى همراه با تإمل و دقت حفظ کنیم؛
4ـ روش ترتیل را بیاموزیم و با همین روش آیات را فراگیریم؛
5ـ از یک جلد قرآن خوش خط و معین استفاده کنیم؛
6ـ روزى نیم ساعت تمرین داشته باشیم و کم کم مدت آنرا زیاد کنیم؛
7ـ در اوقات منظم مثلا هر روز ساعت 7 صبح به حفظ بپردازیم؛
8ـ حفظ را با سوره هاى کوچک آغاز کنیم؛
9ـ یک بار به صورت کند، یک بار به صورت متوسط و بار دیگر به صورت تند تمرین کنیم؛
10ـ هنگام عصبانیت، گرسنگى، تشنگى و خواب آلودگى حفظ نکنیم؛
11ـ شماره آیات و صفحه قرآن را بخاطر داشته باشیم؛
12ـ حفظ قرآن نیاز به تکرار مداوم دارد.؛
13ـ در مسافرت ها مى توانیم بیشتر به تکرار بپردازیم؛
14ـ براى حفظ، از قرآن هاى ترجمه شده استفاده نکنیم؛
15ـ آیه هاى طولانى و سور طولانى را مى توانیم بخش بخش کنیم؛
16ـ در حفظ آیات شبیه به هم حفظ شماره آیات و دقت بیشتر لازم است؛
17ـ حفظ قرآن به صورت مباحثه دونفرى آسان تر و مفیدتر است.
1 ـ نورانیت قلب
عن رسول الله(ص): ((ان هذه القلوب تصدإ کما یصدإ الحدید. قیل: یا رسول الله فما جلاوها؟ قال: تلاوه القرآن)) این دلها نیز همانند آهن زنگار مى بندد. عرض شد: اى رسول خد، صیقل دهنده دلها چیست؟ فرمود: تلاوت قرآن.
عن امیر المومنین(ع): ((ان الله سبحانه لم یعظ إحدا بمثل هذا القرآن، فانه حبل الله المتین وسببه الامین وفیه ربیع القلب وینابیع العلم وما للقلب جلإ غیره)) خداوند سبحان، هیچ کس را به چیزى مانند این قرآن اندرز نداده است؛ زیرا قرآن ریسمان محکم خدا و دستاویز مطمئن اوست. در این قرآن بهار دل است و چشمه هاى دانش. و براى صیقل دادن دل، چیزى جز آن وجود ندارد.
2 ـ زیاد شدن حافظه
3 ـ ایجاد معنویت در میان اهل منزل
عن رسول الله(ص): ((ما اجتمع قوم فى بیت من بیوت الله یتلون کتاب الله ویتدارسونه بینهم الا نزلت علیهم السکینه وغشیتهم الرحمه وحفتهم الملائکه...)) هیچ گروهى در خانه اى از خانه هاى خدا براى تلاوت کتاب خدا و مباحثه آن جمع نشدند، مگر این که آرامش بر آنان فرود آمد و رحمت فرایشان گرفت و فرشتگان آنان را در میان گرفتند...
4ـ سعه صدر و توسعه روزى
قال النبى(ص): ((نوروا بیوتکم بتلاوه القرآن!.. فان البیت اذا کثر فیه تلاوه القرآن کثر خیره وإمتع إهله...)) خانه هاى خود را به خواندن قرآن روشن کنید... چون تلاوت قرآن در خانه زیاد شود، خیر آن افزایش پیدا مى کند و اهل آن از نعمت هاى الهى برخوردار مى شوند.
عن على(ع): ((إفضل الذکر القرآن به تشرح الصدور و تستنیر السرائر)) بهترین ذکر (وسخن) قرآن است،با قرآن است که سینه ها فراخ مى شود و درونها روشن مى گردد.
5 ـ قدرت و توکل در برابر ناملایمات(14)
1ـ دیوان اقبال.
2ـ واقعه، 79 ـ 77.
3ـ توضیح المسائل ـ مسئله 317.
4ـ مصباح الشریعه، باب دهم.
5ـ الحیات، ج 2، ص 161 ـ 162.
6ـ همان.
7ـ چه بسا تلاوت کننده قرآن که قرآن او را لعن مى کندـ مستدرک ج 1 ص 291..
8ـ آداب قرآن، مهدى مشایخى، ص 104.
9ـ همان، ص 105.
10ـ واقعه، 79.
11ـ آداب قرآن، مهدى مشایخى، ص 166.
12ـ امالى صدوق، ص 179 والحیات ج 2، ص 171.
13ـ الحیاه، ج 2، ص 172.
14ـ با استفاده از آموزش قرآن، عبدالرحیم موگهى.
شهید دکتر سید رضا پاک نژاد در مجموعه ای که " اولین دانشگاه و آخرین پیامبر" نام دارد و رساله دوره دکترای ایشان بوده، مطالب جالبی در مورد نکات بهداشتی و تربیتی اسلام متذکر شده اند. این شهید بزرگوار، بهره ای که از دانش پزشکی داشتند، دلایل بسیاری از سنن و فرائض اسلامی را توضیح دادند. کتاب روزه ایشان نیز حاوی نکات پزشکی و علمی ارزشمندی است. به مناسبت حلول مبارک ماه رمضان بخشی از مطالب این کتاب در شماره های مختلف در اختیار بازدیدکنندگان عزیز قرار می گیرد. توجه شما را به آن جلب می نماییم.
روزه ((Fast به معنای کم خوردن نیست ، بلکه به معنای خودداری از خوردن، آشامیدن ، داشتن روابط جنسی، سخن گفتن و بالاخره پرهیز از کار کردن در فرهنگهای مختلف به نام " روزه داری" شده است.
در میان بومیان استرالیا بر هر زنی واجب بوده که پس از فوت شوهرش به تناسب از چند روز تا یکسال روزه بگیرد و سخن نگوید. روزه در دیانت یهود قبل از مسیحیت بود چنانچه حضرت مریم نیز بر طبق آیات نذر می نماید روزه بگیرد و با احدی سخن نگوید.
صائبی ها و مانویان و مسیحیان از بعضی خوردنیها اجتناب می کنند و ما مسلمانان از خوردن و آشامیدن خودداری می کنیم. و دستورات دیگری نیز در این رابطه هست که البته با منع از خوردن همین مقدار ماده غذایی که امعاء و احشاء را به فعالیت وادار می نماید، هدف از روزه حاصل نمی شود.
قرآن کریم آغاز روزه داری مسلمانان را از زمان بازشناخته شدن رشته های سیاه و سفید آسمانی از یکدیگر تعریف می کند.
مسلمانان در آن زمان ساعت نداشتند و به همین علت بهترین شناسایی شروع وقت روزه داری نظر انداختن به آسمانها بوده .
در حقیقت تعیین زمان روزه یکی از هزاران معجزه ای است که توسط قرآن مطرح شده است.
طرز طلوع و غروب خورشید در مناطق استوایی چنان است که از وسط آسمان می گذرد و هر چه به دو قطب نزدیکتر می شویم. خوشید زاویه نشین تر می شود و از گوشه ها عبور می کند و در مکانهایی وجود دارند که با یک چشمک زدن خورشید و سوسو کردن نور و در حقیقت پیدایش نوارهای سفید و روشن متمایز از سیاه، می توان شب و روز را از یکدیگر باز شناخت و در حقیقت تعیین وقت قرآن را به عنوان اعجاز پذیرفت( تمیز خطوط نورانی خورشید از تاریکی های شب در تمام نقاط مسکونی کره زمین، امکان پذیر و بهترین وسیله شناسایی است) طول روزه مسلمانان از طلوع اولین اشعه خورشید تا غروب آخرین شعاع آن است و بدین ترتیب در کشورهایی که بین خط استوا تا مدارهای 67 درجه عرض جغرافیایی شمالی و جنوبی تقریباً واقعند، تشخیص زمان آغاز و هنگام پایان روزه داری آسان بوده و اگر کسانی باشند که در اراضی بین 69 درجه تا قطبین واقعند بر حسب آنچه فقها اظهار داشته اند می توانند تقسیمات متعادلی بمنظور فوق بنمایند بدین ترتیب:
وقت روزه داری مسلمانان از طلوع فجر صادق تا مغرب شرعی بوده و تشخیص ایندو زمان یعنی آغاز و پایان آن برای همه و حتی کسانیکه حس تشخیص شان ضعیف است آسان می باشد.
سالی چند روز روزه شدن و گاهی در یک ماه یک یا چند روز را انتخاب کردن مدت روزه داری است که امروز جهانیان هر کدام بنحوی آنرا پذیرفته اند.
در بین مسلمانان روزه واجب هر ساله در انحصار ماه رمضان است که تقریباً سی روز می شود.
بندیکت (Benedict) دانشمند فیزیولژی یک دوره روزه را سی و یکروز دانسته می گوید در این مدت در ترکیب خون هیچگونه اختلاطی بهم نرسیده و آن نوری که در بعضی از روزه داران دیده می شود یک حالت جوانی و نشاطی است که برای روزه داران رخ می دهد.
دکتر ژان فروموزان(Jean Fromosan) می گوید ذخایر کلیکوژن کبدی و پروتئین خون و ذخیره چربی که در مرد سی درصد و در زن بیست درصد است برای یک ماه بدن کافی است.
دکتر الکسیس کارل(222 انسان وجود ناشناخته) در باره روزه مطالبی دارد تا آنجا که می گوید با روزه داری قند خون در کبد میریزد و چربیهائی که در زیر پوست ذخیره شده اند و پروتئین های عضلات و غدد و سلولهای کبدی آزاد می شوند و بصرف تغذیه می رسند که چون با سخن ژان فروموزان که گفت بعضی عناصر ذخیره ای بدن برای سی روز کافیست در کنار یکدیگر قرار داده شود نتیجه می گیریم که در ظرف مدت یک ماه روزه داری آدمی دارنده یک بدن تازه تعمیر شده و آزاد گردیده از قید و بند سموم و کهنه هاست. بعلاوه نباید اثر فاصله هلال تا محاق و ماه را که قریب 30 روز می شود فراموش نمود یعنی گردش آسمانها نیز مدت روزه داری را سی روز اعلام داشته و می دارند.
کسانی دیگر نیز از متخصصین هستند که ذخائر بدنی را برای سی روزه روزه داری مناسب و کافی دانسته اند و می دانیم اولین روز پس از ماه روزه یعنی روز اول شوال را نمی توان روزه گرفت و آنرا حرام شمرده اند، این مسئله برای یکنواخت بودن مسلمانان و تشویق آنها است در اینکه باید هماهنگ و در یک صف بوده و برای حفظ حدود و ثغور دستورات اسلامی کوشا باشد.
تنفس عمیق برای شستشوی هوای داخل بدن و روزه برای شستشوی الکترولیت ها و عصاره های غذائی بین بافتی است.
آدمی هر دقیقه 16 نفس می کشد هر تنفس یک دم و یک بازدم معمولی دارد که شمارش، نوع و مقدارهوائی که وارد و خارج می گردد معین بوده و خود کار انجام می گیرد ولی تنفس عمیق یک دم و بازدم شدیدتری است که طبق دستورات بهداشتی بجای آورده می شود.
بهداشت اجازه نمی دهد برای تنفس عمیق جز از هوای لطیف و نظیف استفاده کرد به همین ترتیب با یک جمله" مسلمان در ماه رمضان مهمان خداست" آوردن غذای ناسازگار و مسموم کننده و غیر حلال را بر سر سفره چنین میزبانی ممنوع ساخته است.
نه آنکه در بقیه سال خوردن غذای حرام و ناسازگار اشکالی نداشته باشد بلکه مقصود اینست، چون یکی از خواص روزه دفع سموم است در این ماه مراقبت بیشتری باید نمود که از جذب مجدد سموم جلوگیری بعمل آید. و در واقع ماه رمضان ماه تمرین و آزمایش برای انتخاب سفره ای سازگار در سراسر سال است. سفره ای که میزبانش" خداست" و میهمانش نباید بر آن مسموم گردد.
تنفس عمیق از هوای لطیف وبازدم هوای آلوده است که تکرار آن سبب می شود به طور کلی همه ریه ها بلکه سراسر بدن تصفیه گردد به همین طریق روزه های متوالی نیز موجب خروج کلیه سموم از مجاری و فواصل بین سلولی وبافت ها می گردد.
اولین تنفس عمیق سبب می شود نزدیک به دو لیتر هوا که 5/1 لیتر بیش تر از هوای دم عادی است بنام هوای تکمیلی وارد ریتین گردد و در بازدم شدید و عمیق باز 5/3 لیتر هوا که مجموعه ای از بازدم عادی و هوای اندوخته است بنام ظرفیت حیاتی از دهان خارج می شود و چون در بازدم بسیار عمیق هم شش ها نمی توانند کاملاً روی هم جمع شوند لذا حدود یک لیتر هوا به نام هوای همیشگی در ریه ها باقی می ماند، اینک باز برای تصفیه باقیمانده یک تنفس عمیق دیگر دستور داده می شود که می توان حساب کرد پس از چند مرتبه ، هوای داخل ریه ها کاملاً نزدیک به هوای تازه خواهد بود. روزه نیز به همین نحو است که روز اول مقداری از تمام اندوخته های اضافی که بسیاری از آنها برای اعضا مسمومیت نسبی دارد از بدن خارج می شود و جای آنها را جذب شده های تازه می گیرد و به همین نحو چنانچه خواهیم گفت با تکرار روزه گویا منبع آبی را که راکد بوده هر روز مقداری از آن را برداریم و آب پاکیزه بجای آن بریزیم تا اینکه به طور قطع یک ماه بگذرد پس از این مدت بدن غوطه ور در آبها و الکترولیت ها و عناصر تازه ای خواهد بود.
ساختمان شیر( آب حیوان) نزدیکتر و سازگارتر ببدن است و در درجه دوم آب گیاه و آخر آب اشامیدنی.
آب قسمت اعظم هر سه را تشکیل می دهد و پس از خوردن باید آب زیادی بصورت ادرار و غیره دفع گردد اما:
آب سنگ ( آب آشامیدنی ) پس از چند روز( شاید 12 روز) خارج می شود آب گیاه بیشتر و باز آب حیوان زیادتر، بدین معنی که آب شکاف سنگها جذب و وارد خون و سرانجام بین انساج و بافت ها قرار گرفته آب موجود و ذخیره 12 روز قبل را خارج می سازد.
ذرات رادیو اکتیو بغذائی افزودند و بکیفیت هضم و جذب ودفع آن با دنبال کردن ذرات وقوف حاصل کردند.
برای روشن شدن مطلب و اینکه مقصود ما از بحث چیست تحت عنوان مطالعات متابولیسمی شرحی داده می شود!
(Metabolism – Studies) ( مطالعات متابولیسمی):
آنچه می خوریم تصور می شود صرف سوختن و تهیه انرژی برای بدن می شود و دفع می گردد ولی تصوری نادرست بوده، اینگونه است که بدن عنوان حوضی داشته که غذا از طرفی وارد و از طرف دگرش خارج می شود، مثلاً مواد قندی از جانبی وارد شده و از جانب دگر بمصرف سوختن رسیده دفع می گردد و آنرا حوض متابولیسمی (Metabolic – Pool) نامیده اند. آنچه وارد می شود تازه است و باید تازه هم باشد و آنچه خارج می شود از مانده ها و کهنه هاست و باید هم فاسدها و مانده ها خارج شوند( چنانچه تطهیر ظرف جهانی نیز چنین است که تازه ها و کودکان بیایند و مانده ها و فرتوتها بروند).
اکسیژنی که امروز وارد بدن می شود 6 ماه بعد خارج شده و کلسیم امروز 180 روز بعد مصرف می گردد.
اگر ازت رادیو اکتیو در غذا باشد چند هفته بعد آنرا در ادرار می بینیم.
برای تعیین خط سیرکربن معمولی، کربن دیگری که وزن اتمی 14 دارد بکار می برند.
کربن گلوکز معمولی 12 است و اگر 14 باشد گلوکز رادیواکتیو است که مدتها بصورت گاز کربنیک بعنوان یک کاتالیزر در بدن می ماند و سپس دفع می شود و همینطور برای اکسیژن با وزن اتمی 15 آنرا انتخاب می نمایند که نصف عمرش 124 ثانیه است.
اکسیژنی که در تانک و کپسول است 15 است و اگر با این اکسیژن گاز کربنیک در بدن درست شد بعلت آنکه با آهک جذب شده باید رادیو اکتیو باشد و به علت ماندن این عناصر در بدن است که بدن را حوض متابولیسم می نامند و وارد شدن نوها به بدن و خروج کهنه ها و توقف فیمابین را - Dynamic State .
هم اکنون فکر کنید با این همه سرو صدا که در خوردن یک ذره آب بوجود می آید آیا کافیست که با چند روز روزه داری توقع داشت که همه فاسدها و کهنه ها جای خود را به تازه ها بدهند یا باید با روزه های متوالی به چنین نتیجه و مقصودی رسید؟
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما عَجَّلُوا الفِطرَ (1) ؛
مردم، تا وقتى که زود افطار مىکنند، در نیکىاند.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: عَجِّلُوا الإِفطارَ و أخِّرُوا السَّحورَ .(2) ؛
افطارى را زود بخورید و سحرى را به تأخیر اندازید.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: مِن فِقهِ الرَّجُلِ فی دینِهِ تَعجیلُ فِطرِهِ و تَأخیرُ سَحورِهِ(3) ؛
از دین شناسى مرد(فرد)، زود افطارى خوردن و تأخیر در سحرى خوردن است.
تهذیب الأحکام عن زرارة و فضیل عن الإمام الباقر علیهالسلام: «فی رَمَضانَ تُصَلّی ثُمَّ تُفطِرُ ، إلاّ أن تَکونَ مَعَ قَومٍ یَنتَظِرونَ الإِفطارَ، فَإِن کُنتَ مَعَهُم فَلا تُخالِف عَلَیهِم و أفطِر ثُمَّ صَلِّ، و إلاّ فَابدَأ بِالصَّلاةِ.»
قُلتُ: ولِمَ ذلِکَ؟ قالَ: «لِأَنَّهُ قَد حَضَرَکَ فَرضانِ: الإِفطارُ وَالصَّلاةُ، فَابدَأ بِأَفضَلِهِما، و أفضَلُهُمَا الصَّلاةُ.»
ثُمَّ قالَ: «تُصَلّی و أنتَ صائِمٌ فَتُکتَبُ صَلاتُکَ تِلکَ فَتُختَمُ بِالصَّومِ، أحَبُّ إلَیَّ.»(4)
از امام باقر علیهالسلام روایت شده است: «در (ماه) رمضان نماز مىخوانى و سپس افطار مىکنى، مگر آن که با گروهى باشى که منتظر افطارند. اگر با آنان بودى، بر خلاف آنان عمل نکن؛ افطار کن و سپس نماز بخوان، وگرنه اوّل، نماز بخوان.» گفتم: براى چه؟
فرمود: «براى آن که دو واجب برایت پیش آمده است: افطار و نماز. اوّل به آن بپرداز که برتر است و نماز، برترینِ آن دو است.»
سپس فرمود: «نماز مىخوانى، در حالى که روزهاى. پس، آن نمازت با روزه به پایان برده مىشود. این نزد من، محبوبتر است.»
- قال الإمام الباقر علیهالسلام: تُقَدِّمُ الصَّلاةَ عَلَى الإِفطارِ، إلاّ أن تَکونَ مَعَ قَومٍ یَبتَدِئونَ بِالإِفطارِ فَلا تُخالِف عَلَیهِم و أفطِر مَعَهُم، و إلاّ فَابدَأ بِالصَّلاةِ؛ فَإِنَّها أفضَلُ مِنَ الإِفطارِ، و تُکتَبُ صَلاتُکَ و أنتَ صائِمٌ أحَبُّ إلَیَّ. (5) ؛ نماز را بر افطار مقدّم مىدارى، مگر آن که با گروهى باشى که اوّل، افطار مىکنند. پس با آنان مخالفت نکن و با ایشان افطار کن، وگرنه اوّل، نماز بخوان؛ چرا که بهتر از افطار است و نمازت با حالت روزه نوشته مىشود و این نزد من، محبوبتر است.
- قال الإمام الصادق علیهالسلام: یُستَحَبُّ لِلصّائِمِ ـ إن قَوِیَ عَلى ذلِکَ ـ أن یُصَلِّیَ قَبلَ أن یُفطِرَ(6)؛
براى روزهدار، مستحب است که اگر توان داشته باشد، پیش از افطار، نماز بخواند.
سپس فرمود: «نماز مىخوانى، در حالى که روزهاى. پس، آن نمازت با روزه به پایان برده مىشود. این نزد من، محبوبتر است.»
- عیون أخبار الرضا علیهالسلام عن رجاء بن أبی الضحّاک ـ فی وَصفِ صَومِ الإِمامِ الرِّضا علیهالسلام ـ کانَ ـ إذا أقامَ فی بَلدَةٍ عَشَرَةَ أیّامٍ ـ صائِما لا یُفطِرُ، فَإِذا جَنَّ اللَّیلُ بَدَأَ بِالصَّلاةِ قَبلَ الإِفطارِ(7)؛ عیون أخبار الرضا علیهالسلام به نقل از رجاء بن ابى ضحّاک، در توصیف روزه امام رضا علیهالسلام نقل میکند: هر گاه در شهرى دَه روز مىماند، روزه بود و افطار نمىکرد. پس چون شب فرا مىرسید، اوّل پیش از افطار، نماز مىخواند.
- و قَد رُوِیَ أیضا فی ذلِکَ أنَّکَ إذا کُنتَ تَتَمَکَّنُ مِنَ الصَّلاةِ و تَعقِلُها و تَأتی بِها عَلى حُدودِها قَبلَ أن تُفطِرَ، فَالأَفضَلُ أن تُصَلِّیَ قَبلَ الإِفطارِ، ...(8) ؛ روایت شده که: هر گاه مىتوانستى نماز را آگاهانه و با همه حدود و آدابش، پیش از آن که افطار کنى، بخوانى، بهتر آن است که قبل از افطار کردن، نماز بخوانى؛ و اگر از کسانى بودى که دلت پیش افطار کردن بود و میل تو، تو را از نماز مشغول مىکرد، اوّل، افطار کن تا وسوسه نفْسِ ملامتگر از تو برهد، جز این که شرط است که پرداختن به افطار پیش از نماز، سبب نشود که وقت نماز بگذرد.
- قال الإمام الرضا علیهالسلام: مَن تَصَدَّقَ وَقتَ إفطارِهِ عَلى مِسکینٍ بِرَغیفٍ، غَفَرَ اللهُ لَهُ ذَنبَهُ، و کَتَبَ لَهُ ثَوابَ عِتقِ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ إسماعیلَ(9) ؛ هر کس پیش از افطار کردن، گِردهاى نان به بینوایى صدقه دهد، خداوند، گناهش را مىآمرزد و براى او ثواب آزاد کردن بندهاى از فرزندان اسماعیل را مىنویسد.
- قال الإمام الصادق علیهالسلام: کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام إذا کانَ الیَومُ الَّذی یَصومُ فیهِ أمَرَ بِشاةٍ فَتُذبَحُ و تُقطَعُ أعضاءً و تُطبَخُ، فَإِذا کانَ عِندَ المَساءِ أکَبَّ عَلَى القُدورِ حَتّى یَجِدَ ریحَ المَرَقِ و هُوَ صائِمٌ، ثُمَّ یَقولُ: «هاتُوا القِصاعَ، اِغرِفوا لاِلِ فُلانٍ وَاغرِفوا لاِلِ فُلانٍ»، ثُمَّ یُؤتى بِخُبزٍ و تَمرٍ فَیَکونُ ذلِکَ عَشاءَهُ، صَلَّى اللهُ عَلَیهِ و عَلى آبائِهِ(10)؛ امام صادق علیهالسلام فرمود که امام سجّاد علیهالسلام هر روز که روزه مىگرفت، دستور مىداد که گوسفندى ذبح شود و قطعه قطعه و پخته گردد. عصر که مىشد، بر روى دیگها خم مىشد تا بوى آب گوشت را در حال روزه احساس کند. سپس مىفرمود: «ظرفها را بیاورید. براى فلان خانواده بریزید. براى فلان خانواده بریزید... .» سپس نان و خرماى خشک مىآوردند و غذایش همان بود. درود خدا بر او و پدرانش باد!
- قال الإمام زین العابدین علیهالسلام: «إِنَّـآ أَنزَلْنَـهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ» عِندَ فُطورِهِ و عِندَ سَحورِهِ، کانَ فیما بَینَهُما کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللهِ تَعالى(11) ؛ هر کس هنگام افطارى و سحرى خوردن، سوره «إنّا أنزلناه» بخواند، میان آن دو (وقت) همچون کسى خواهد بود که در راه خدا به خون خویش آغشته است.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: إنَّ لِلصّائِمِ عِندَ فِطرِهِ لَدَعوَةً ما تُرَدُّ(12) ؛ براى روزهدار، هنگام افطارش، یک دعاى مستجاب است.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: إنَّ لِکُلِّ صائِمٍ دَعوَةً، فَإِذا هُوَ أرادَ أن یُفطِرَ فَلیَقُل عِندَ أوَّلِ لُقمَةٍ:
یا واسِعَ المَغفِرَةِ اغفِر لی(13)؛ هر روزهدارى، یک دعا (ى مستجاب) دارد. پس هر گاه خواست افطار کند، هنگام اوّلین لقمه بگوید: «اى آن که آمرزشت گسترده است! مرا بیامرز!»
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: لِکُلِّ عَبدٍ صائِمٍ دَعوَةٌ مُستَجابَةٌ عِندَ إفطارِهِ، اُعطِیَها فِی الدُّنیا أو ذُخِرَ لَهُ فِی الآخِرَةِ (14) ؛ هر بنده روزهدارى، هنگام افطارش، یک دعاى مستجاب دارد، که آن، یا در دنیا به او داده مىشود و یا براى آخرتش ذخیره مىشود.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: ثَلاثَةٌ لا تُرَدُّ دَعوَتُهُم: الصّائِمُ حَتّى یُفطِرَ، وَالإِمامُ العادِلُ، و دَعوَةُ المَظلومِ(15) ؛ سه نفرند که دعایشان رد نمىشود: روزهدار، تا آن که افطار کند؛ پیشواى دادگر؛ و نفرین ستمدیده.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: أربَعَةٌ لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ حَتّى تُفتَحَ لَهُم أبوابُ السَّماءِ و تَصیرَ إلَى العَرشِ: ... وَالصّائِمُ حَتّى یُفطِرَ (16)؛ چهار نفرند که دعایى از آنان رد نمىشود، تا آن که درهاى آسمان براى آنان گشوده شود و دعایشان به عرش برسد: ... (یکی از آنان) روزهدار، تا آن که افطار کند.
- إنَّ النَّبِیَّ صلىاللهعلیهوآله کانَ إذا أفطَرَ قالَ:
بِسمِ اللهِ، اللّهُمَّ لَکَ صُمتُ و عَلى رِزقِکَ أفطَرتُ، تَقَبَّل مِنّی إنَّکَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ (17) ؛ پیامبر صلىاللهعلیهوآله، هر گاه افطار مىکرد، مىگفت:
«به نام خدا. خدایا! براى تو روزه گرفتم و بر روزىِ تو افطار کردم. از من بپذیر! همانا تو شنواى دانایى.»
- عمل الیوم واللیلة عن ابن عبّاس: کانَ رَسولُ اللهِ صلىاللهعلیهوآله إذا أفطَرَ یَقولُ:
اللّهُمَّ لَکَ صُمنا و عَلى رِزقِکَ أفطَرنا، فَتَقَبَّل مِنّا إنَّکَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ(18) ؛ به نقل از ابن عبّاس ـ پیامبر خدا، هر گاه افطار مىکرد، مىگفت:
«خدایا! براى تو روزه گرفتیم و بر روزىِ تو افطار کردیم. پس از ما بپذیر! همانا تو شنواى دانایى.»
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: إذا قُرِّبَ إلى أحَدِکُم طَعامٌ و هُوَ صائِمٌ فَلیَقُل:
بِاسمِ اللهِ وَالحَمدُللهِِ، اللّهُمَّ لَکَ صُمتُ و عَلى رِزقِکَ أفطَرتُ و عَلَیکَ تَوَکَّلتُ، سُبحانَکَ و بِحَمدِکَ، تَقَبَّل مِنّی إنَّکَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ(19) ؛ هر گاه نزدیک یکى از شما که روزه است، غذایى آوردند، بگوید:
«به نام خدا، و حمد از آنِ خداست. خداوندا! براى تو روزه گرفتم و بر روزىِ تو افطار کردم و بر تو توکّل نمودم. تو منزّهى و تو را مىستایم. از من بپذیر! همانا تو شنواى دانایى.»
- عمل الیوم واللیلة عن معاذ: کانَ رَسولُ اللهِ صلىاللهعلیهوآله إذا أفطَرَ قالَ:
الحَمدُللهِِ الَّذی أعانَنی فَصُمتُ، و رَزَقَنی فَأَفطَرتُ(20) ؛ پیامبر خدا، هر وقت افطار مىکرد، مىگفت: «سپاس، خدایى را که مرا یارى کرد تا روزه گرفتم و روزىام داد تا افطار کردم.»
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: إنَّ لِلصّائِمِ عِندَ فِطرِهِ دَعوَةً: اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ بِرَحمَتِکَ الَّتی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ أن تَغفِرَ لی ذُنوبی(21) ؛ روزهدار را هنگام افطارش، دعایى چنین است: «پروردگارا! تو را به آن رحمتت که هر چیز را فرا گرفته است، مىخوانم که گناهانم را بیامرزى.»
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: ما مِن عَبدٍ یَصومُ فَیَقولُ عِندَ إفطارِهِ: «یا عَظیمُ یا عَظیمُ؛ أنتَ إلهی لا إلهَ لی غَیرُکَ، اِغفِر لِیَ الذَّنبَ العَظیمَ؛ إنَّهُ لا یَغفِرُ الذَّنبَ العَظیمَ إلاَّ العَظیمُ» إلاّ خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ کَیَومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ(22)؛ هیچ بندهاى نیست که روزه بگیرد و هنگام افطارش بگوید: «اى بزرگ، اى بزرگ! تو معبود منى. هیچ معبودى جز تو نیست. گناه بزرگ مرا بیامرز! همانا گناه بزرگ را جز بزرگ نمىآمرزد» ، مگر آن که از گناهانش بیرون مىآید ، همچون روزى که مادرش او را زاده است.
- قال الإمام الباقر علیهالسلام: جاءَ قَنبَرٌ مَولى عَلِیٍّ علیهالسلام بِفِطرِهِ إلَیهِ ... فَلَمّا أرادَ أن یَشرَبَ قالَ:
بِاسمِ اللهِ، اللّهُمَّ لَکَ صُمنا و عَلى رِزقِکَ أفطَرنا، فَتَقَبَّل مِنّا إنَّکَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ(23) ؛ قنبر، غلام على علیهالسلام، افطارى را نزد وى آورد... . چون خواست بیاشامد، فرمود: «به نام خدا . خداوندا! براى تو روزه گرفتیم و با روزىِ تو افطار کردیم. پس، از ما بپذیر! همانا تو شنواى دانایى.»
- قال الإمام الکاظم عن آبائه علیهمالسلام: إذا أمسَیتَ صائِما فَقُل عِندَ إفطارِکَ: «اللّهُمَّ لَکَ صُمتُ و عَلى رِزقِکَ أفطَرتُ و عَلَیکَ تَوَکَّلتُ» یُکتَب لَکَ أجرُ مَن صامَ ذلِکَ الیَومَ(24) ؛ امام کاظم علیهالسلام به نقل از پدرانش علیهمالسلام فرمود: چون روزه بودى، هنگام افطار خویش بگو: «خداوندا! براى تو روزه گرفتم و بر روزىِ تو افطار کردم و بر تو توکّل نمودم» تا برایت پاداش کسى را بنویسند که آن روز را روزه داشته است.
- قال الإمام الرضا علیهالسلام: مَن قالَ عِندَ إفطارِهِ: «اللّهُمَّ لَکَ صُمنا بِتَوفیقِکَ و عَلى رِزقِکَ أفطَرنا بِأَمرِکَ، فَتَقَبَّلهُ مِنّا وَاغفِر لَنا إنَّکَ أنتَ الغَفورُ الرَّحیمُ» غَفَرَ اللهُ ما أدخَلَ عَلى صَومِهِ مِنَ النُّقصانِ بِذُنوبِهِ (25)؛ هر کس هنگام افطارش بگوید: «خداوندا! با توفیق تو، برایت روزه گرفتیم و به فرمان تو با روزىات افطار کردیم. پس، آن را از ما بپذیر و ما را بیامرز! همانا تو آمرزنده مهربانى»، خداوند، کاستىهایى را که او با گناهانش بر روزهاش وارد کرده، مىآمرزد.
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: أفضَلُ ما یَبدَأُ بِهِ الصّائِمُ بِزَبیبٍ أو شَیءٍ حُلوٍ(26) ؛ برترین چیزى که روزهدار، افطارش را با آن آغاز مىکند، کشمش یا چیزى شیرین است.
- قال الإمام الصادق علیهالسلام: کانَ رَسولُ الله صلىاللهعلیهوآله أوَّلُ ما یُفطِرُ عَلَیهِ فی زَمَنِ الرُّطَبِ الرُّطَبُ، و فی زَمَنِ التَّمرِ التَّمرُ(27) ؛ اوّلین چیزى که پیامبر خدا روزهاش را با آن افطار مىکرد، در زمانِ رُطَب، رطب بود و در زمانِ خرما، خرما. (رُطَب، خرماى رسیده است و تَمر، خرماى خشک.)
- قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: مَن أفطَرَ عَلى تَمرٍ حَلالٍ، زیدَ فی صَلاتِهِ أربَعُمِئَةِ صَلاةٍ(28) ؛ هر کس با خرماى حلال افطار کند، به پاداش نمازش به اندازه چهارصد نماز افزوده مىشود.
- قال الإمام الباقر علیهالسلام: کانَ رَسولُ الله صلىاللهعلیهوآله إذا صامَ فَلَم یَجِدِ الحَلواءَ أفطَرَ عَلَى الماءِ(29) ؛ پیامبر خدا، هر گاه روزه بود و حلوا (شیرینى) نمىیافت، با آب افطار مىکرد.
- قال الإمام الصادق علیهالسلام: کانَ رَسولُ الله صلىاللهعلیهوآله إذا أفطَرَ بَدَأَ بِحَلواءَ یُفطِرُ عَلَیها، فَإِن لَم یَجِد فَسُکَّرَةٍ أو تَمَراتٍ، فَإِذا أعوَزَ ذلِکَ کُلُّهُ فَماءٍ فاتِرٍ، و کانَ یَقولُ: یُنَقِّی المَعِدَةَ وَالکَبِدَ، ...(30) ؛ پیامبر خدا، هر گاه افطار مىکرد، با حلوا (شیرینى) آغاز مىکرد و اگر نمىیافت، با شِکر یا چند خرما و اگر اینها هم نبودند، با آب ولرم افطار مىکرد و مىفرمود: «معده و کبد را تمیز مىکند و بو و دهان را خوشبو مىسازد و دندانها را محکم مىکند و سیاهى چشم را تقویت مىکند و مردمک چشم را پر نور مىسازد و گناهان را کاملاً مىشوید و هیجان و رگها و صفراى غالب را مىنشاند و بلغم را قطع مىکند و حرارت معده را آرام مىکند و سردرد را مىبرد.»
- قال الإمام الباقر علیهالسلام: إنَّ عَلِیّا علیهالسلام کانَ یَستَحِبُّ أن یُفطِرَ عَلَى اللَّبَنِ(31) ؛ على علیهالسلام خوش مىداشت که با شیر، افطار کند.
- قال الامام الصادق علیهالسلام: الإِفطارُ عَلَى الماءِ یَغسِلُ الذُّنوبَ مِنَ القَلبِ (32) ؛ افطار با آب، آلودگىها را از دل مىشوید.
1- صحیح البخاری: 2/ 692/1856، صحیح مسلم: 2/771/48، سنن الترمذی: 3/82/699، مسند ابن حنبل: 8/426/22868، کنز العمّال: 8/511/23886 .
2- المعجم الکبیر: 25/163/ 395، اُسدالغابة: 7/310/7426، الفردوس: 2/10/2084، سلسلة الأحادیث الصحیحة: 4/375 /1773، کنز العمّال: 8/510/23879 .
3- تاریخ دمشق: 52/138/10956 عن أنس، کنز العمّال: 8/511/23890 .
4- تهذیب الأحکام: 4/198/570، مصباح المتهجّد: 626 .
5- المقنعة: 318 .
6- تهذیب الأحکام: 4/199/575، الإقبال: 1/237، بحارالأنوار: 98/8/2 .
7- عیون أخبارالرضا علیهالسلام: 2/182/5، بحار الأنوار: 96/314/12.
8- المقنعة : 318 .
9- فضائل الأشهر الثلاثة: 96/80 ، بحارالأنوار: 96/318/10 .
10- الکافی: 4/68/3، المحاسن: 2/158/1432، من لا یحضره الفقیه: 2/134/1955، مکارم الأخلاق:1/297/930، المناقب لابن شهر آشوب: 4/155، بحارالأنوار : 96/317/ 6.
11- الإقبال: 1/240 .
12- سنن ابن ماجه:1/557/1753، المستدرک على الصحیحین:1/583/1535، الدعاء للطبرانی: 286/919، کنز العمّال: 8/447/23585؛ بحارالأنوار: 96/255/33 .
13- مسند الشهاب: 2/128/1031، الدعوات: 26/44 .
14- نوادر الاُصول: 1/190، کنز العمّال: 8/451/23613 .
15- سنن الترمذی: 5/578/3598 ، سنن ابن ماجه:1/557/1752، مسند ابن حنبل: 3 /171/8049، صحیح ابن حبّان: 8/215/3428، السنن الکبرى: 3/481/6393 .
16- الکافی: 2/510/6، من لایحضره الفقیه: 2/226/2255، فضائل الأشهر الثلاثة: 86/64، الأمالی للصدوق: 337/394.
17- الدعاء للطبرانی: 286/918، المعجم الصغیر: 2/52، المعجم الأوسط : 7/298/7549، کنز العمّال: 7/81/18057 .
18- عمل الیوم واللیلة لابن السنی: 169/480، المعجم الکبیر: 12/114/12720.
19- کنز العمّال: 8/509/23873.
20- تاریخ بغداد: 12/75/6482، الأذکار: 172، کنز العمّال: 7/81/18058.
21- المستدرک على الصحیحین: 1/583/1535، سنن ابن ماجه: 1/557/1753، مستدرک الوسائل: 7/361/8417 .
22- الإقبال: 1/240، البلد الأمین: 231، المصباح للکفعمی: 832، بحار الأنوار: 98/11/2؛ تاریخ دمشق: 54/238/11479، کنز العمّال: 8/614/24400 .
23- تهذیب الأحکام: 4/200/578، مصباح المتهجّد: 626/704، بحار الأنوار: 40/339/24.
24- الإقبال: 1/246، بحارالأنوار: 98/15/2 .
25- فضائل الأشهر الثلاثة: 96/81، بحار الأنوار: 96/312/6 .
26- الفردوس: 1 /358/1445، بحارالأنوار: 62/296 .
27- الکافی:4/153/6، المحاسن:2/341/2173، دعائم الإسلام: 2/111/363، بحار الأنوار: 96/314/15 .
28- الإقبال: 1/242، بحارالأنوار: 98/12/2.
29- الکافی:4/152/1.
30- الکافی: 4/153/4، المقنعة: 317، مکارم الأخلاق: 1/69/86، روضة الواعظین:341، بحار الأنوار: 16/242.
31- تهذیب الأحکام: 4/199/574، الإقبال:1/242، المحاسن: 2/292/1957، بحار الأنوار: 98/12/2 .
32- الکافی: 4/152/3، تهذیب الأحکام: 4/199/572، ثواب الأعمال: 104/1، الإقبال:1/242، الدعوات: 79/195.
منبع:
کتاب ماه خدا، محمدی ری شهری، ج 1، ص 288.