نیکوکاری چیستـ الاِحْسانُ مَحَبّةٌ: احسان و نیکی محبت است. ـ الاِحْسانُ رَأسُ الْفَضْلِ: احسان اساس فضیلت و خوبی هاست ـ البرُّ عَمَلٌ صالِحٌ:نیکی عملی پسندیده است. ـ البِرُّ غَنیمةُ الحازِم احسان و نیکی غنمیت دوراندیش است. ـ الاِحْسانُ ذُخرٌ وَ الکریمُ مَنْ حازَهُ نیکی کردن سرمایه انسان است و بزرگوار کسی است که آن را به دست آورد. ـ البِرُّ عَمَلٌ مُصْلِحٌ عمل نیک اصلاح کننده است. ـ الاِحْسانُ غَنَمٌ نیکی کردن غنیمت است. ـ کُلُّ مَعروفٍ اِحْسانٌ هر کار خوبی احسان و نیکی است. ـ البَشاشةُ احسانٌ گشاده رویی احسان است. ـ البِرُّ ما سَکَنَتْ اِلَیْهِ نَفْسُکَ وَ اَطْمَأَنَ اِلَیْهِ قَلْبُکَ نیکوکاری آن است که نفست با انجام آن آرام گیرد و قلبت بدان اطمینان یابد. اهمیّت و فضیلت احسانـ اِکْتِسابُ الحَسَناتِ مِنْ اَفْضَلِ المکاسِبِ. تحصیل نیکی ها از برترین کسب هاست. ـ رِأسُ الدِّینِ اِکْتِسابُ الحَسَناتِ اساس دین به دست آوردن نیکی هاست. ـ قَدْرُ کُلُّ اِمْرِیٍ ما یُحْسِنُهُ منزلت هر شخصی به اندازه کارهای خیری است که انجام می دهد. ـ الاِحسانُ یَسْتَرِقُ الاِنْسانَ احسان انسان را مدیون و بنده می کند. ـ اَفْضَلُ الاِیمانِ الاِحْسانُ برترین ایمان نیکی کردن است. ـ رأسُ الاِیمان الاحْسانُ الی الناس اساس ایمان نیکی کردن به مردم است. ـ زِیْنَةُ الاِسْلامِ اِعْمالُ الاِحْسانِ احسان کردن زینت اسلام است. ـ سَبَبُ المُحَبَّةِ الاِحْسانُ احسان سبب ایجاد محبت و دوستی است. ـ جِماعُ الْخَیْرِ فی اَعمالِ البِرِّ تمام خوبی ها در انجام دادن کارهای نیک است. ـ لِکُلِّ حَسَنَةٍ ثَوابٌ برای هر کار نیکی پاداش هست. ـ الاِنسانُ عَبْدُالاِحْسانِ انسان بنده احسان و نیکی است. ـ مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ بَذْلُ الاِحْسانِ بذل احسان نشانه بلندی همّت است. ترغیب و تشویق به احسانـ اَحْسِنْ یُحْسَنْ اِلَیْکَ. نیکی کن تا در حق تو احسان و نیکی شود. ـ اِغْتَنِمْ صَنایِعَ الاِحْسانِ وَارْعَ ذِمَمَ الاِخْوانِ. کارهای نیک و احسان کردن را غنیمت بشمار و تعهدهای داده شده به برادران دینی رارعایت کن. ـ طُوبی لِمَنْ اَحْسَنَ اِلی العِبادِ وَ تَزَوَّدَ لِلْمَعادِ. خوشا به حال کسی که به بندگان خدا نیکی کند و برای روز قیامت توشه بردارد. ـ عاتِبْ اَخاکَ بِالاِحسانِ اِلَیه وارْدُدْ شَرَّهُ بالاِنْعامِ عَلَیِهِ. برادر دینی خطاکارت را با احسان و نیکوکاری سرزنش کن و شرّ او را با خوبی کردن از خودت دور ساز. ـ عَلَیکَ بالاِحْسانِ فَاِنَّهُ اَفْضَلُ زِراعَةٍ وَ أَرْبَحُ بَضاعَةٍ. بر تو باد نیکوکاری که آن برترین زراعت و سودآورترین سرمایه است. ـ عَلَیْکُمْ بِالاِحسانِ اِلی الْعِبادِ وَ الْعَدْلِ فِی البِلادِ. بر شما باد احسان کردن به بندگان و دادگستری در شهرها. ـ عَلَیْکُمْ بَصَنایعِ الاِحْسان و حُسْنِ البرِّ بِذَویِ الرَّحِمِ و الجیران... بر شما باد انجام دادن کارهای نیک و احسان به خویشاوندان و همسایگان. آثار و نتایج احسان و نیکیـ بِالاِحْسانِ یُسْتَعْبَدُ الاِنْسانُ. احسان و نیکی انسان را بنده می کند. ـ بِالاِحْسانِ تُمْلِکُ الْقُلُوبُ قلب ها با احسان تسخیر می شوند. ـ بِالاِحْسانِ یُمْلِکُ الاَحْرارُ. به وسیله احسان آزاد بنده می شود. ـ بِالاِحْسانِ وَ تَغَمُّدِ الذُّنُوبِ بِالْغُفْرانِ یَعْظُمُ الْمَجْدُ. با احسان و بخشودن گناهان مجد و عظمت انسان بیشتر می شود. ـ مَنْ کَثُرَتْ اِحْسانُهُ اَحَبَّهُ اِخْوانُهُ. هر کس که احسانش بیشتر شود، برادرانش او را بیشتر دوست خواهند داشت. ـ مَنْ کَثُرَ اِحْسانُهُ کَثُرَ خَدَمُهُ وَ اَعْوانُهُ. هر کس که احسان و نیکوکاری اش بسیار باشد، خدمت کنندگان و یارانش بیشتر می شوند. ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی النّاسِ اِسْتَدامَ مِنْهُمْ المَحَبَّةَ. هر کس که به مردم نیکی کند دوستی آن ها با او ادامه پیدا می کند. ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی رَعیّتِهِ نَشَرَ اللّه ُ عَلَیْهِ جَناحَ رَحْمَتِهِ... کسی که به زیردست خود احسان کند، خداوند رحمت خود را شامل حال او می سازد. ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی النّاس حَسُنَتْ عَواقِبُهُ وَ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ. هر کس که به مردم احسان کند، عاقبت کارهای او نیکو و راه او آسان می شود. ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْهِ فَقَدْ اَخَذَ بِجَوامِعِ الْفَضْلِ. هر کس احسان کند به فردی که بدو بدی کرده است در حقیقت همه فضائل اخلاقی و مراتب کمال را در خود جمع کرده است. ـ مَعَ الاِحْسانِ تَکوُنُ الرَفْعَةُ. با نیکوکاری بزرگی و والامقامی به دست می آید. ـ مَنْ کَثُرَ بِرُّهُ حُمِدَ. هر کس که احسانش بسیار باشد، مورد ستایش قرار می گیرد. ـ مَعَ البِرِّ تَدُرُّ الرَّحْمَةُ. با احسان و نیکی رحمت فراوان می شود. ـ مَنْ بَذَلَ بِرَّهُ اِنْتَشَرَ ذِکْرُهُ. هر که بسیار احسان کند در بین مردم مشهور می شود. ـ الاِساءَةُ یَمَحاها الاِحْسانُ. بدی را احسان و نیکی محو و نابود می سازد. ـ الاِحْسانُ اِلی المُسئِ یَسْتَصْلِحُ الَعُدوَّ. احسان کردن به بدکار دشمن را به آشتی و صلح می کشاند. ـ اَحْسِنْ اِلی مَنْ شِئْتَ وَ کُنْ اَمیرُهُ. اگر می خواهی بر کسی فرمانروا باشی به او احسان کن. ـ مَنْ اَحْسَنَ اِکْتَسَبَ حُسْنَ الثَّناءِ. هر که احسان کند، مورد ستایش قرار می گیرد. ـ بِرُّوا آباءَکُمْ یَبَرَّکُمْ اَبْناءَکُمْ. به پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند. ـ بِالْبِرِّ یُمْلِکُ الْحُرُّ. با احسان انسان های آزاد مطیع می شوند. ـ مَنْ اِتَّبَعَ الاِحْسانَ بِالاِحْسانِ وَ أحْتَمَلَ جِنْایاتِ الاِخوانِ وَ الْجِیْرانِ فَقَدْ اَکْمَلَ البِرَّ. کسی که پی در پی نیکی کند و آزار برادران و همسایه ها را تحمل کند، احسان و نیکی را به کمال رسانده است. ـ بِالاِحْسانِ تُسْتَرَقُ الرِّقابُ. آدمی با نیکی کردن مردم را مطیع خود می کند. ـ سَبَبُ الْمُحَبَّةِ الاِحْسانُ. احسان موجب محبت و دوستی است. ـ عَلَیْکُمْ بِصَنایِعِ الاِحْسانِ وَ حُسْنِ البِرِّ بِذَوِی الرَحِمِ و الجِیرانِ فَاِنَّهُما تَزِیدانِ فِی الاَعْمارِ وَ یَعْمُرانِ الدِّیارَ. بر شما باد به انجام دادن کارهای نیک و شایسته و نیکی کردن به خویشاوندان و همسایگان؛ زیرا این دو کار عمر را طولانی و شهرها را آباد می سازند. ـ عَلَیْکُمْ بِالاِحْسانِ اِلی العِبادِ... تأمَنُوا عِنْدَ قیامِ الاَشْهادِ. بر شما باد نیکی کردن به بندگان خدا...؛ چون از این طریق در قیامت از خطرها ایمن می شوید. ـ مَنْ اَحْسَنَ اِکْتَسَبَ حُسْنَ الثَناءِ. هر کس که نیکی کند،ستوده می شود. ـ لاْیُحْمَدُ اِلاّ مَنْ بَذَلَ اِحْسانَهُ. ستوده نمی شود، مگر کسی احسان خویش را بذل کند. ـ لاْیَکُنْ المُحْسِنُ وَ المُسَئُ عِنْدَکَ سَواءً فَاِنَّ ذَلِکَ یُزهِّدُ الْمُحْسِنَ فی الاِحسان و یُتابِعُ المُسِئَ اِلی الاِسائَةِ. نباید نیکوکار و بدکار درنزد تو مساوی باشند؛ زیرا این کار سبب می شود که نیکوکار در نیکی کردن بی رغبت شود و بدکار در بدی کردن پافشاری کند. ـ الاِحْسانُ یَقْطَعُ اللِسانَ. احسان و نیکی زبان بدگویان را کوتاه می کند. نیکوکار و نشانه های اوـ المُحْسِنُ مَنْ عَمَّ الْناسَ بِالاِحْسانِ. نیکوکار کسی است که احسان او مردم را فرا گیرد. ـ المُحْسِنُ مُعانٌ، المُسِیُّ مُهانٌ. نیکوکار یاری می شود و بدکار خوار و بی مقدار می گردد. ـ المُحْسِنُ مَنْ صَدَّقَ اَقْوالَهُ اَفْعالَهُ. نیکوکار کسی است که رفتارش گفتار او را تصدیق می کند. ـ المُحْسِنُ حَیٌّ وَ اِنْ نُقِلَ اِلی مَنازِلِ الامْواتِ. نیکوکار هر چند به منزل مردگان حمل شود، همواره زنده است. ـ شَرُّ الْمُحْسِنینَ الْمُمْتَنٌّ بِاِحْسانِهِ. بدترین نیکوکاران کسی است که در مقابل احسانی که کرده است منت گذارد. ـ اِذا رَأیْتُمُ الْخَیْرَ فَسارَعْتُمْ اِلَیْهِ و رَأیُتُم الشَّرَّ فَتَباعَدْتُمْ عَنْهُ وَ کُنْتُمْ بالطّاعاتِ عامِلیِنَ وَ فِی المَکارِمِ مُتَنافِسیِنَ کُنْتُمْ مُحْسِنینَ فائِزینَ. وقتی کار خیری را دیدید و به سوی آن شتافتید و کار بدی را مشاهده کردید از آن دوری کردید و عبادات و اطاعت خداوند را به جای آوردید و در مکارم الاخلاق و صفات نیک بر یکدیگر سبقت گرفتید، از نیکوکاران پیروز خواهید بود. ـ نُفُوسُ الاَبْرارِ اَبَدا تأبی اَفْعالَ الفُجّارِ جان های نیکوکاران همیشه از کارهای بدکاران بیزار است. اصول و احکام احسان و نیکوکاریـ الاِسرافُ مَذْموُمٌ فی کلِّ شَئٍ اِلاّ فی اَفْعالِ الخَیْرِ اسراف در هر چیز بجز در کارهای نیک ناپسند است. ـ اَفْضَلُ البَرِّ ما اُصِیبَ بِهِ الاَبْرارَ. بهترین نیکی آن است که خیرش به نیکوکاران برسد. ـ اَفْضَلُ البَرِّ ما اُصِیْبَ بِهِ اَهْلَهُ. بهترین احسان آن است که خیرش به اهل آن برسد. ـ اَحَقُّ مَنْ بَرَرْتَ مَنْ لایَغْفَلْ بِرَّکَ. سزاوارترین کس به نیکی کسی است که از نیکی کردن به تو غافل نمی شود. ـ اِنَّکُمْ مُجازُونَ بِاَفْعالِکُمْ فَلا تَفْعَلُوا الاّ بِرا. همانا شما با کارهایتان پاداش داده می شوید. پس جز نیکی کاری نکنید. ـ خِیْرُ البِرَّ ما وَصَلَ اِلی الْمُحْتاجِ. بهترین احسان آن است که به نیازمند برسد. ـ الجزاءُ عَلی الاِحْسانِ بِالاِساءَةِ کفرانٌ. نیکی را با بدی پاسخ دادن ناسپاسی است. ـ اِتِبّاعُ الاَحْسانِ بالاِحْسانِ مِنْ کمالِ الجُودِ. پی در پی احسان کردن نشانه کمال بخشندگی است. ـ جُحُودُ الاِحسانِ یُوجِبُ الْحِرْمانِ انکار احسان سبب محرومیّت از نیکی می شود. ـ رَأسُ الاَحْسانِ الاِحسانُ اِلی المؤُمنیِنَ برترین احسان احسان به مومنان است. ـ ضادّوا الاِساءَةَ بِالاِحْسانِ بانیکوکاری به مقابله بدی ها بروید. ـ بِرُّ الوالدَینِ اَکْبَرُ فَریضةٍ. نیکی به پدر و مادر بزرگ ترین واجب است. ـ فِی کُلِّ بِرٍّ شُکْرٌ. برای هر چیز و نیکی شکری لازم است. ـ مِنْ اَفْضَلِ البِرِّ بِرُّ آلاَیْتامِبهترین نیکی، نیکی کردن در حق یتیمان است. ـ کُلُّ حَسَنَةٍ لایُرادُ بِها وَجْهُ اللهِ تَعالی فَعَلَیْها قُبْحُ الرِّیا وَ ثَمَرَتُها قُبْحُ الْجَزَاءِ.هر احسان که با آن خشنودی خداوند متعال قصد نشده باشد آلوده به ریا و نتیجه آن پاداش نامناسب است. ـ أوْفَرُ البِرَّ صلةُ الرَّحِمِ. صله رحم بیشترین و کاملترین نیکی است. ـ اَحْسَنَ الاِحْسانِ مُواساةُ الاِخوانِ. بهترین احسان مواسات با برادران دینی است. ـ اَفْضَلُ العَطاءِ تَرْکُ المَنِّ. برترین احسان ترک منت است. ـ اَفْضَلُ النَّوالِ ما وَصَلَ قَبْلَ السؤال. با فضیلت ترین احسان آنست که پیش از درخواست نیازمند به او برسد. ـ اِنّکَ إِنْ اَحْسَنْتَ فَنَفْسَکَ تُکْرِمُ وَ اِلَیْها تُحْسِنُ.اگر نیکی کنی خویش را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای. ـ آفَةُ الْعَطا المَطَلُ. آفت بخشش به تأخیر انداختن آن است. ـ مَنْ مَنَّ باِحْسانِهِ کدَّرَهُ. هر کس که به همراه احسانش منّت بگذارد، آن را تیره ساخته است. ـ اَحْسِنُ الصَّنایِعِ ما وافَقَ الشَّرایِعَ. بهترین احسان آنست که موافق احکام شریعت باشد. ـ اَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْکَ وَ اَعْفُ عَمَّنْ جَنی عَلَیْکَ. به آن که به تو بدی کرده خوبی کن و از آن کس که بر تو ستم روا داشته است درگذر. ـ المَنُّ یُفْسِدُ الاِحْسانَ. منت گذاشتن احسان و نیکی را تباه میکند. ـ جَمالُ الاِحْسانِ تَرَکُ الاِمْتِنانِ.زیبایی احسان در ترک منت است. ـ خِیْرُ العِبادِ مَنْ اِذا اَحْسَنَ اِسْتَبشَرَ. بهترین بندگان خدا کسی است که اگر نیکی کند شادمان شود. ـ لایَزالُ المُسْلِمُ یَکْتَبُ مُحْسِنا مادامَ ساکِنا فَاِذا تَکَلَّمَ کُتِبَ مُحْسِنَا او مُسِیئا. مسلمان تا وقتی که ساکت است از جمله نیکوکاران به حساب می آید، اما همین که زبان به سخن گشود از نیکوکاران به حساب می آید. |
20- نیایش، در طلب اخلاق ستوده و افعال پسندیده(20) وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِیّ الْأَفْعَالِ: |
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیّتِی إِلَى أَحْسَنِ النّیّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ. |
ترجمه : |
|
مهم ترین راه کار پیش گیرى از روابط ناسالم دختر و پسر، تقویت باورهاى مذهبى در جوانان، و فرهنگ سازى ازدواج ساده در جامعه است. مقدمه: دوستى و روابط در دوره ى نوجوانى و جوانى از اهمیت ویژه اى برخوردار بوده، امکان آسیب پذیرى آن نیز در این دوره بیش از هر زمان دیگرى است; زیرا با بیدار شدن غریزه ى جنسى در دوره ى نوجوانى و جوانى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف بیش تر مى شود. این گرایش در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد و گاه چنان فرد را تحت تأثیر قرار مى دهد که تمامى ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى را زیر پا گذاشته، در دوستى ها و روابط با جنس مخالف هیچ حدّ و مرزى قایل نمى شود.در حال حاضر مسئله ى ارتباط دختر و پسر یکى از معضلات اصلى جامعه ى ماست و اگر بینش و گرایش جوانان در این زمینه اصلاح نشود، پیامدهاى منفى بسیارى را به دنبال خواهد داشت. مهم ترین راه کار پیش گیرى از روابط ناسالم دختر و پسر، تقویت باورهاى مذهبى در جوانان، و فرهنگ سازى ازدواج ساده در جامعه است. در این بخش به پاره اى از مهم ترین پرسش ها در این زمینه پاسخ مى دهیم. مجله ى صباح طى گفت وگویى با حجة الاسلام والمسلمین حسینى سؤالاتى را در زمینه ى مسائل تربیتى مطرح کرده و از رهنمودها و بیانات ایشان بهره برده است; توجه شما را به این پرسش و پاسخ ها معطوف مى داریم. ارزش چیست و آیا ارزش دینى چیزى خارج از معناى مطلق ارزش است؟ انسان براى حفظ حیات خویش به چیزهاى مختلفى نیازمند است و هرچیزى که بهتر بتواند او را در طریق حفظ حیات و سلامت یارى دهد براى او ارزش است; به طور مثال، نان یک شىء ارزشمند براى انسان است; چون انسان در طریق زندگى به نان نیاز دارد. البتّه آب ارزشمندتر است; زیرا براى حفظ حیات به آب بیش از نان نیازمندیم. انسان قادر است بدون غذا، روزها زندگى کند، امّا بدون آب امکان ادامه ى حیات براى او نخواهد بود. خلاصه، آنچه به انسان کمک مى کند که بتواند زندگى و سلامت و شادابى خود را حفظ کند براى او ارزشمند است. اگر انسان صرفاً یک موجود مادّى بود، تنها کالاهاى مادى، مانند، نان، آب، غذا، لباس، مسکن، مناظر زیبا و سایر خوردنى ها و پوشیدنى ها که براى انسان لذّت بخش است، براى او ارزش داشت; امّا از آن جا که انسان یک موجود جاودانه است و تا خدا خدایى مى کند عمر بلند او هم پایدار است، آن چیزهایى هم که به انسان کمک مى کند تا در طریق حیات جاودانه سعادتمند باشد، براى او ارزش است و حتى ارزش آن ها بیش تر و پایدارتر از ارزش هاى مادى است; چرا که نان و آب و ارزش هاى مادى به انسان در طریق حیات دنیا که حیات محدودى است یارى مى رساند، ولى آن ارزش ها، انسان را براى ابد و سعادت ابدى کمک کنند; مثلاً انس و عبادت با پروردگار متعال یک ارزش است و روح انسان را براى برخوردارى از نعمت هاى برترى که خداى متعال به انسان وعده داده است آماده مى کند. خدمت به خلق خدا نیز یک ارزش است و انسان را پاکیزه و قدرتمند مى کند که بتواند از نعمت هاى جاودان برخوردار شود. کسب معرفت نیز یک ارزش است; زیرا انسان براى طىّ طریق و پیدا کردن آن هدف والاى جاودانه به چراغ احتیاج دارد. همان طورى که چراغ در شب براى انسان یک ارزش است، معرفت هم در شب دنیا براى وصول به صبح سعادت یک ارزش است.بنابراین، مى توان ارزش ها را دو دسته کرد: ارزش هاى دنیایى که انسان را در طریق زندگى دنیا کمک مى کنند و ارزش هاى برتر که انسان را در طریق زندگى دنیا و آخرت کمک کنند. پس، ارزش بر اساس دیدگاه هاى انسان شناختىِ مختلف، تعاریف متعددى دارد و از دیدگاه ما، که انسان را موجود جاودانه مى دانیم، تعریف ارزش همین است که گفته شد. عناصر ارزش هاى دینى کدام اند، چگونه مى توان به آن شناخت پیدا کرد و چه امورى این ارزش ها را در دید ما تبدیل به ضد ارزش مى کند و یا به عکس، و در این زمینه چه خطراتى ما را تهدید مى کند؟ ارزش هاى دینى همان مسائلى است که در دین خدا به صورت امر و نهى و ارشاد آمده است. آنچه براى ما طیّب و پاکیزه و در راه رشد و تعالى ما مؤثّر بوده، خداى متعال به وسیله ى رسالت رسول گرامى اش بر ما حلال و آنچه را پلید و آلوده و در تعالى انسان زیان بار بوده حرام کرده است; بنابراین حلال خدا ارزش هایى است که ما را به آن فراخوانده اند و حرام خدا ضدّ ارزش هایى است که ما را از آن در رفتار و اخلاق و اعتقاداتمان نهى کرده اند.اگر گوهر بسیار گران بهایى، مثلاً یک انگشتر الماس را به دست کودک سه چهار ساله ى خود بدهیم، چندان قدرشناسى نمى کند و در حفظ آن نمى کوشد; زیرا ارزش این انگشتر را نمى داند; امّا اگر این انگشتر را به کسى بدهیم که قیمت و کاربرى اش را در تبدیل به ارزش هاى دیگر مى داند و مى شناسد، قدردانى مى کند و در حفظ آن کوشا خواهد بود; بنابراین، معرفت به قدر و ارزش، اوّلین چیزى است که موجب حفظ ارزش ها مى شود و غفلت از قدر و ارزش، اولین چیزى است که انسان را نسبت به آن ها بى توجه مى کند; پس اولین قدم در حفظ ارزش ها معرفت به آن ارزش هاست که اگر این معرفت ایجاد شد و گرد وغبار غفلت کنار رفت، گوهر شناخته مى شود و هر کس گوهرشناس باشد از گوهر به خوبى حفاظت مى کند. اگر انسان بداند که در دستورهاى دینى، گنج سعادت او نهفته است، آن ها را به خوبى حفظ و رعایت مى کند; امّا اگر غفلت کند و سرسرى بگذرد، به بهاى اندک این گنج را مى فروشد و بعد هم به حسرت ابدى مبتلا مى شود. نکته ى دیگر این که، انسان وقتى که به دنیا مى آید هیچ علمى ندارد. قرآن کریم مى فرماید: (و الله أخرجکم مِنْ بُطون اُمَّهاتِکم لا تعلمون شیئاً)همان طور که نمى تواند راه برود. آرام آرام خزیدن را آغاز مى کند، به اصطلاح «سینه خیز »مى رود، بعد به تدریج چهار دست و پا راه مى رود، بعد مى ایستد، امّا افتان و خیزان راه مى رود، تا هنگامى که بتواند با استقامت بایستد و با استوارى راه برود. ملاحظه مى کنید که شیوه ى راه رفتن را از حیوانى آغاز مى کند و به شیوه ى خاصّ انسانى مى رسد. در معرفت و قبول ارزش و تعهّد به ارزش ها هم انسان چنین سیرى دارد; ابتدا به طریقه ى حیوانى زندگى مى کند و مدّتى این حیوانى زندگى کردن هم تغییر مى کند. بعد از این، گاه مى ایستد و سر به آسمان برمى دارد و در دنیا و خودش فکر مى کند. ممکن است این تفکّر او را به استقامت برساند و ممکن است تا آخر عمر هم حیوانى زندگى کند و عقلش در خدمت حیوانیّتش باشد; مثل اسب سوارى که افسار اسب را برگردن او انداخته و اسب هر جا بخواهد او را مى برد، نه این که سوارکار اسب را ببرد. انسانیّت و عقلانیّت انسان هم مى تواند در خدمت حیوانیّت او قرار بگیرد; و به عکس هم مى شود; یعنى حیوانیّت، شهوات و تمایلات نفسانى اش در خدمت عقلانیّتش قرار بگیرد و مرکب آن باشد، و فقط زمام امور در دست سوارکار باشد; بنابراین جوان ها نیاز به معرفت دارند. این که جوان ها را از بزرگ سالان و از اهل معرفت جدا مى کنند در حقیقت چراغ هدایت را از آن ها مى گیرند. جوان یک وجود پرشور نیرومندى است که نیاز به چراغ زندگى دارد و این چراغ در اختیار بزرگ سالان صاحب تجربه و معرفت است. متأسفانه برخى تبلیغات به جوان ها این گونه القا مى کنند که تو به بزرگ سالان نیاز ندارى. این سخن مثل این است که ما به بشریّت که نیاز به انرژى و نور و هدایت دارد بگوییم که تو به چراغ و خورشید وتابش ستارگان نیاز ندارى; بنابراین، بزرگ سالان باید با رأفت و رحمت و رفق و مدارا با جوانان رفتار کنند و معرفت و اندیشه هاى ناب خود را با صمیمیّت در اختیار آن ها قرار دهند، و گرنه آن ها نمى توانند راه را بیابند، مگر با مدد علم و دانش و معرفت و تقوا. دانش به تنهایى سعادت انسان را تضمین نمى کند، مگر این که جهت گیرى دانش مشخص باشد. اگر جهت گیرى دانش، خدمت به بشریّت و هدایت بشر شد این دانش، ارزشمند است، امّا اگر به زیان بشریّت به کار رفت، در مرگ و بیمارى مصرف شد، مثلاً دانشى که بمب شیمیایى مى سازد، دانشى که اسلحه ى کشتار جمعى مى سازد، این یک دانش زیانبار است و ارزش ندارد; هر چند سازندگان این ها دانشمندند، امّا دانشمندى که به زیان بشریّت کار مى کند. چگونه مى توانیم از عناصر رسانه اى نظیر: کتب، مجلّات، مجموعه ى مطبوعات، صدا و سیما، ویدئو و ماهواره و اینترنت، خوب استفاده کنیم و اگر خطرسازند چه طور جوانان و فرزندانمان را از خطر آن ها نجات دهیم؟ این وسایل مثل یک لیوان است. مى شود داخل لیوان آب گوارا باشد و مى شود سم باشد. کتاب و مجلّه و مانند این ها چیزى جز ظرف نیستند. ظرفى هستند که محتوایى دارند. محتواى این ها ممکن است ارشاد باشد، یا اضلال. آدرس و نشانى که در کتاب نوشته شده است، اگر درست باشد، شما را به مقصود مى رساند و، اگر درست نباشد، نه تنها شما را به مقصود نمى رساند، بلکه از مقصود دور مى کند.بنابراین، در این ظرف اگر ارزش هاى مفید، و ره گشاى روشن گر باشد موجب هدایت انسان است. همان طورى که انسان عاقل و دقیق، دل به سخن هر کسى نمى سپارد و هر نشانى اى را قبول نمى کند مگر این که اطمینان کند که درست، حق و ره گشاست; در مورد این وسایل هم همین طور است. باید با دقت از این وسایل استفاده کرد. قرآن کریم مى فرماید: (یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا). از این عبارت مى توان فهمید که انسان همیشه در معرض سقوط و لغزش است، اگر خودش و اهل بیت و خانه و خانواده و فرزندان خود را نگه ندارد، ساقط مى شود; مثل کسى که در یک راه باریکى که هر دو طرفش پرتگاه است حرکت مى کند; اگر یک لحظه چشمش را ببندد ماشینش یا به سوى راست مى رود یا به سوى چپ. الیمین و الشّمال مضلّة والطریق الوسطى هى الجادّة باید سعى کنیم که خودمان را نگه داریم و فریب ظاهرهاى زیبا و باطن هاى زهرآگین را نخوریم و از این ظرف ها به شرطى که مظروفش هم خوب باشد استفاده کنیم. درباره ى صدا و سیما هم اگر فرض کنیم که تمام این برنامه ها خوب و مفید و ارزشمند و ره گشاست; امّا ظرفیّت و حجم ذهنى انسان محدود است و اگر بیش از ظرفیّت در ظرف ذهن و مغز بریزد موجب آشفتگى، خستگى و پژمردگى مغز مى شود. فرض کنید، مقدار زیادى میوه و خوراکى هست که همه ى آن ها هم حلال است; امّا اگر کسى بیش از ظرفیّت معده اش بخورد، دل درد مى گیرد. اگر انسان شنیدارها و دیدارها را به حساب و منظم دریافت نکند، همان دل درد ذهنى برایش رخ مى دهد. در این انبار، مرتّب کالا وارد شده و بر روى هم ریخته شده و منظم چیده نشده است و این یک انبار آشفته اى است که صاحب انبار هیچ وقت نمى داند چه دارد، ولى همه چیز هم دارد. به خاطر همین هم درست نمى تواند فکر کند. نباید ذهن را از مطالبى که انسان روى آن نیندیشیده و دسته بندى و انتخاب نکرده پر کرد. البتّه این بر فرضى است که همه ى برنامه ها خوب و مفید باشد، که باز هم باید برنامه ها به اندازه ى ظرفیت انسان گزینش شود تا انسان فرصت کارهاى دیگر را هم داشته باشد، بتواند با اهل خانه و خانواده اش انس بگیرد، با آن ها گفت وگو و شوخى و رفع خستگى کند. امّا این فرض که همه ى برنامه هاى صدا و سیما خوب و مفید است فرض غلطى است. بسیارى از برنامه ها ممکن است براى بسیارى از افراد مفید نباشد و وقت گیر باشد. پس باید بهترین را انتخاب و استفاده کرد. انسان به هر چه دل سپرد، آرام آرام این دل سپردگى موجب هم رنگى با آن خواهد شد. فرض کنیم انسان به فردى که سخنان ناروا مى گوید، آرام آرام گوش کرد، او هم بى اختیار همان سخنان ناروا را مى گوید. بچه ى سه چهار ساله اى که فیلمى را مى بیند، اولین کلماتى که از آن فیلم یاد مى گیرد سخنان زشتى است که بازیگران فیلم با هم ردّ و بدل مى کنند; بنابراین باید خود را حفظ کرد، فکر نکنیم که اگر خود را دربست در اختیار این رسانه ها گذاشتیم از عمرمان خوب استفاده کرده ایم. عمر انسان کابین سعادت اوست. انسان باید بداند آن را کجا و چگونه مصرف مى کند; بنابراین باید با احتیاط از این رسانه ها استفاده کرد و افرادى هم که تولید کنندگان برنامه هستند باید بازتاب برنامه هاى خود را در اخلاق اجتماعى بنگرند. وظیفه ى مسئولان در قبال ارزش هاى جامعه ى اسلامى چیست؟ اوّل این که، جامعه را به غناى لازم برسانند. جامعه ى فقیر، یک جامعه ى دینى نیست. جامعه ى اسلامى باید یک جامعه ى غنى توانمند باشد که هر کس بتواند نتیجه ى تلاش خود را در سفره ى برخوردارى خودش ببیند. دوّم این که، براى سلامت جسم جامعه نهایت کوشش را داشته باشند. طورى نباشد که در تولید غذاى سالم و نظارت بر سلامت غذا و امنیت محیط ناتوان باشند. باید همه ى کارها دراین جهت باشد. این کار فقط وظیفه ى وزارت بهداشت نیست، بلکه وزارت صنایع هم اولین مسئولیتش، قبل از پرداختن به صنعت، توجه به سلامت مردم است و جهت گیرى رشد صنعت را باید در این جهت ببیند. سوّم که مهم تر از اولى و دومى است، سلامت روح و ایمان مردم است. بنابراین، نگاه نخستین همه ى ارکان حکومت اسلامى باید به این سه امر باشد و کارهاى دیگر را در جهت این سه وظیفه سامان دهى کنند; البته برخى نسبت به این امور مسئولیت بیش ترى دارند، امّا بالاخره همه مسئول اند. همه ى مسئولین باید تلاش کنند که جامعه ى اسلامى به این سه مطلوب بلند، به خصوص مطلوب سوّم برسد; جامعه اى توانمند، ثروتمند، سالم، پرنشاط، پرایمان و باغیرت بسازند که بتواند از شرف و ایمان و ارزش هاى والاى الهى، که خدا به آن ارزش ها دعوت کرده است، دفاع کند. در پایان از این که، فرصت ارزشمندتان را در اختیار ما قرار دادید کمال تشکر را داریم و امیدواریم که خوانندگان محترم بهره ى کامل را از فرمایش هاى حضرت عالى ببرند. نظر اسلام درباره ى روابط دختر و پسر (صحبت کردن، دوستى هاى خیابانى، رابطه ى تلفنى) چیست؟ مسئله ى ارتباط دختر و پسر نیز، به گونه اى که در جامعه ى ما مطرح است، بى ارتباط با مطالب یاد شده نیست; البته این مسئله از زوایاى مختلفى قابل ارزیابى است که در آغاز این بحث، به دو نکته ى مهم آن اشاره مى کنیم : نکته ى اول: ایام جوانى دوره ى شور احساسات، شوق جنسى و نشاط جسمى است. با بیدار شدن قواى مختلف جسمى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف زیادتر مى شود. این بلوغ طبیعى، در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد. نکته ى دوم: همه ى ما معتقدیم که انسان موفّق کسى است که اهداف مشخصى در زندگى داشته باشد و براى رسیدن به آن برنامه ریزى نماید و راه مناسب را انتخاب کند. یک جوان نیز، باید سعى کند راهى را انتخاب نماید که او را به یک زندگى مطلوب ایده آل و سرشار از آرامش، کمال و شادى برساند. انسان داراى نیازمندى هاى روحى و جسمى بسیارى است و براى رسیدن به تکامل و آرامش باید به هر دو بعد مادى و معنوى خود بپردازد; از طرفى دین اسلام داراى مجموعه قوانین کامل و جامعى است که به همه ى نیازمندى هاى انسان توجه نموده و در تعالیم خود، مصالح عمومى و سعادت دنیا و آخرت را مدّ نظر قرار داده است. بر این اساس، اسلام براى پاس دارى از حریم پاکى و جلوگیرى از انحرافات، رعایت ضوابطى را در روابط دختر و پسر ضرورى دانسته و آزادى مطلق و بدون حساب و دوستى ها و عشق بازى هاى مصطلح امروزى را ناپسند و مردود شمرده است. اسلام صحبت کردن زن و مرد را در موارد ضرورى و در جریان رسیدگى به کارهاى روزمره ى زندگى حرام ندانسته است; اما براى پیش گیرى از پیامدهاى سوء احتمالى، آنان را از این گونه روابط برحذر داشته است. خداوند در قرآن کریم مى فرماید: (قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَـرِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَ لِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُم بِمَا یَصْنَعُونَ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا); به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند! این براى آنان پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است; و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را، جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند.در این آیه به صراحت دستور داده شده است که زن و مرد نامحرم به یکدیگر نگاه نکنند واز نگاه هاى هوس آلود پرهیز نمایند. به راستى، اگر به این آیه ى مبارکه عمل شود و دختر و پسر نامحرم از ابتدا به یکدیگر توجه ننمایند و به هم نگاه نکنند، آیا دوستى ها و عشق هاى خیابانى به وجود مى آید؟ حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: نِعمَ صارف الشهوات غضّ الابصار; چشم پوشى از نگاه، بهترین عامل بازدارى از شهوت است.هم چنین، خداوند در قرآن خطاب به زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً); به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید تا بیماردلى در شما طمع نکند، و به گونه اى شایسته و معمولى سخن بگویید. به راستى، آیا روابط میان دختران و پسران جوان، با آن میل و کشش جنسى که طبیعت سنّ جوانى است، از نگاه هاى آلوده و صحبت هاى هوس انگیز خالى و مبرّاست؟ آیا با درنظرگرفتن این کلام صریح الهى مى توان حکم جواز این گونه روابط را صادر نمود؟ شاید عدّه اى مدّعى باشند که ارتباطى مورد نظر ماست که از این مسائل به دور باشد! در پاسخ اینان باید گفت: اصرار و تأکید فراوانى که امروزه بر این روابط مى شود، شاهدى است بر این که انگیزه ى دیگرى ، هر چند غیر مستقیم و مخفى، در این کار موجود است; لذا ممکن است روابطى ایجاد شود که در ابتدا ظاهراً عارى از این گونه مسائل باشد، اما از آن جا که سن جوانى اوج کشش جنسى و عاطفى است، به تدریج و برطبق طبیعت بشرى، این روابط، آلوده به نگاه ها، صحبت ها و رفتارهاى هوس آلود مى شود. علامه مجلسى در ضمن حدیثى نقل مى کند: کسى که به حرام دستش را به دست زنى برساند، چون به صحراى محشر در آید، دستش بسته باشد; و کسى که با زنان نامحرم، خوش طبعى، شوخى و مزاح کند، خداوندگار در عوض هر کلمه، هزار سال او را در محشر حبس مى کند; و اگر زنى راضى شود که مردى به حرام او را در آغوش بگیرد، ببوسد یا به حرام با او ملاقات نماید و یا با او خوش طبعى و شوخى کند، بر آن نیز گناهى همانند آن مرد است. حال، قضاوت به عهده ى خواننده ى محترم است که تشخیص دهد « آیا دوستى هاى تلفنى، رفت وآمدها و روابط میان دختر و پسر مشمول این آیات و روایات مى شود یا خیر؟» آیا باز هم مى توان ادعا نمود که این روابط بدون اشکال است؟ نکته ى دیگرى که وجود دارد این است که بعضى افراد این روابط را بدین صورت توجیه مى کنند که «براى ازدواج، شناخت کامل لازم است و شناخت، بدون ارتباط ممکن نیست!» در پاسخ باید گفت: بدون تردید، دختر و پسر باید با دیدى باز و با شناختى کامل از استعدادها و خصوصیّات اخلاقى و فرهنگ یکدیگر، زندگى مشترک را شروع نمایند، تا در فراز و نشیب هاى زندگى هم راز و هم دل یکدیگر باشند; امّا شناختى کامل و دقیق است که با عقل و خرد و ارزیابى صحیح طرفین به دست آمده باشد; لذا باید سعى کنیم از پیش داورى و قضاوت درباره ى دیگران جداً بپرهیزیم; زیرا وقتى به کسى علاقه ى وافرى داشته باشیم ضعف هاى او را نمى بینیم و اگر از ابتدا نگرش منفى درباره ى فردى داشته باشیم، خوبى هایش را در نظر نمى گیریم! بسیار روشن است که با دوستى ها و روابط خیابانى و تلفنى دختر و پسر که زیبایى ها و جذّابیت هاى ظاهرى در آنها نقش زیادى دارد و در دنیاى احساسات و عواطف غوطه مى خورند، شناخت کامل از خصوصیات اخلاقى و سلیقه هاى فردى حاصل نمى شود. البته، بعد از مطالعه و دقت هاى لازم، اگر شرایط مثبت بود و دختر و پسر واقعاً قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند، مى توانند براى اطمینان بیش تر و ایجاد هماهنگى و آمادگى براى آغاز زندگى، با نامزدى رسمى و شرعى (به صورت عقد موقت) به خواست خویش برسند. در پایان، باید به این نکته توجه کنیم که روابط آزاد دختر و پسر، نه تنها طرفین را به شناخت مورد نیاز نمى رساند، بلکه چه بسا سبب بدنامى و محرومیت از ازدواج مناسب و درخور شأن آنان مى شود; هم چنین، غوطه ور شدن در این نوع روابط، جوانانى را که باید در بهترین مقطع از سن خود، به دنبال آموختن علم و کسب تجربه براى آینده ى خویش باشند، در اضطراب و هیجانات بى اساس نگه مى دارد و با ایجاد فشارهاى روحى و تشویش هاى درونى، آرامش را از آنان سلب مى کند; هیچ گاه این جوانان طعم شیرین آرامش، شادى و رضایت را در زندگى خانوادگى نخواهند چشید و همیشه چشم طمع به دیگران خواهند داشت; و این دردى است خانمان سوز که درمانى ندارد! اگر نگاهى به کشورهاى غربى و غرب زده که در این زمینه آزادى کامل دارند، بیندازیم، چیزى جز مفاسد گوناگون و معضلات مختلف اجتماعى نمى یابیم! علاوه بر این ها، دوستى ها و ازدواج هایى که بر این پایه چیده شده اند، بسیار متزلزل اند; هفته نامه ها و مجلات خانوادگى مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها درباره ى دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود مى نویسند! بسیارى از آنان وقتى شور و اشتیاق اولیه شان براى زندگى فرو مى نشیند و با واقعیت هاى زندگى بیش تر و بهتر روبه رو مى شوند، با یکدیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت مى نمایند و با عدم تفاهم در زندگى مشترک مواجه مى شوند! کم نیستند زوج هایى که به خاطر این نوع ازدواج ها از هم جدا مى شوند. واضح است که خود طلاق هم معضلى بزرگ است، هم براى اجتماع و هم براى آن خانواده ى از هم پاشیده! تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده، و براى پیش گیرى از روابط نامشروع دختر و پسر اصول و ضوابط اخلاقى و در دوره ى جوانى، ازدواج را توصیه نموده است. بنابراین، براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى، باید هم در اصل انتخاب دوست و هم در حدود آن نهایت دقت را داشته باشیم. اگر در انتخاب دوست ملاک هایى را که در آیات و روایات بیان شده رعایت کنیم، تا حد زیادى از دوستى هاى افراطى جلوگیرى مى شود. سعى کنیم با افرادى دوست شویم که مصداق حدیث شریف «مؤمن آیینه ى مؤمن است» باشد و از دوستى بدون حساب و کتاب جدّاً خوددارى کنیم. دوستى هایى که به راحتى و بدون دقت و شناخت کافى پدید مى آیند، پایدار و ثمربخش نیستند و به همان راحتى پس از اندک زمانى به هم مى خورند. دوستى با تعدادى اندک، از روى شناخت و آگاهى و امتحان آنان در موقعیت هاى مختلف، به مراتب بهتر از دوستى با تعدادى زیاد و بدون شناخت کافى است. البته باید توجه داشت که مفهوم «دوست شدن» به مراتب عمیق تر از «روابط اجتماعى داشتن» و «برخورد با دیگران» است. روابط اجتماعى و تعامل با دیگران، با رعایت اصول و معیارهاى انسانى و اخلاقى، لازمه ى زندگى اجتماعى است و داشتن روابط سالم با دیگران، نشانه ى رشد اجتماعى است; امّا دوست شدن مفهومى است که از یک رابطه ى قلبى و عاطفى بین دو یا چند نفر حکایت دارد و در واقع نوعى دل بستگى است. این نوع رابطه در صورتى مفید و ثمربخش است که معیارهاى انتخاب دوست در آن رعایت شده باشد. نکته ى دیگرى که توجه به آن مى تواند از پیامدهاى منفى دوستى هاى افراطى پیش گیرى کند، این است که دوستى مفرط، حتى با افرادى که واجد همه یا اکثر صفات پسندیده اند، همیشه مطلوب نیست; همان گونه که دوست شدن با دیگران بدون رعایت معیارها و اصول اسلامى (مانند دوستى با جنس مخالف و یا دوست شدن با افرادى که از نظر اخلاقى مشکل دارند) جایز نیست و پیامدهاى منفى به همراه دارد، افراط در دوستى نیز چه بسا ممکن است براى انسان دست و پا گیر شود و استقلال و هویت فردى را از او سلب کند. توجه به این پیامدها یکى از کارآمدترین شیوه هاى کنترل و پیش گیرى از دوستى هاى افراطى است و در نقش راهکارهاى شناختى مى تواند مؤثر واقع شود. برخى از جنبه هاى منفى دوستى هاى افراطى بین جوانان عبارت اند از: 1. هیچ ضمانتى وجود ندارد که این دوستى ها پایدار بماند; چه بسا ممکن است فردى که مورد اعتماد و اطمینان ماست، پس از مدتى به راه هاى خلاف کشیده شود. اگر دوستى بیش از حد عمیق و صمیمى باشد، این احتمال وجود دارد که نتوانیم از وى فاصله بگیریم و به اعتبار این که دوست ماست اعمال وى را توجیه کنیم. 2. ممکن است در زندگى تغییر و تحولاتى رخ دهد و موجب دورى و جدایى دوستان شود. دانش جویان پس از پایان دوره ى تحصیلى هر کدام به شهر و دیار خود بازمى گردند و یا ممکن است با ازدواج از یکدیگر دور شوند، اگر دوستى بیش از اندازه باشد، تحمل دورى و جدایى از دوستان بسیار سخت و ناگوار خواهد بود و در پاره اى موارد، ضربه ى عاطفى شدیدى در پى خواهد داشت. 3. مسائلى در زندگى انسان وجود دارد که نباید هیچ فردى از آن مطلع شود، این گونه مسائل را حتى با نزدیک ترین و صمیمى ترین دوستان خود نباید بازگو کرد، این خود عاملى است که دایره ى دوستى انسان را محدود و مشخص مى کند. 4. دوستى هاى افراطى به نحوى مانع رشد فکرى افراد، به خصوص جوانان و نوجوانان است; زیرا به سبب وابستگى شدید دوست دارند همیشه با هم و در کنار یکدیگر باشند، روابط عاطفى آنان با خانواده کمرنگ مى شود، هم نوایى و تقلید از دوستان منبع اصلى هنجارهاى رفتارى آنان قرار مى گیرد و گاه ممکن است همین دوستى هاى افراطى باعث شود از مسائل عبادى، معنوى و یاد خدا غافل شوند. با توجه به این پیامدهاى منفى اخلاقى و روانى دوستى هاى افراطى، شایسته است جوانان و نوجوانان در انتخاب دوست دقت کنند و پس از آن که افرادى را شایسته ى دوستى دانستند، حدود دوستى را در روابط خود رعایت نمایند. روابط نامشروع چه تأثیرى در روحیه و ایمان و اعتقادات جوانان دارد؟ اما آنچه انسان را از حیوان ممتاز مى سازد، حکومت عقل بر اعمال انسانى است و از آن جا که در انسان، غرایز مختلفى وجود دارد و هر یک از آنها بر اساس حکمت و هدفى در نهاد او قرار گرفته است، سعادت و خوش بختى و دست یابى به آرامش واقعى او در گرو پاسخ گویى متوازن و متعادل به این غرایز است. تمرکز بیش از حد روى یک غریزه و ترجیح دادن آن بر دیگر خواسته هاى عقلایى و فطرى، همانند رشد نامتعادل یکى از اندام ها ـ مثلاً یک دست ـ و متوقف شدن رشد سایر اعضاست. بى شک چنین هیکلى ناقص و بدمنظر خواهد بود. پیامدهاى منفى روابط نامشروع در بین جوانان عامل اصلى انحرافات اخلاقى و تضعیف باورهاى اعتقادى در غرب، همین طرز تفکر، یعنى نگرش استقلالى به غرایز است. این مسئله باعث شده که تمامى ارزش هاى انسانى زیرپا گذاشته شود و افراد در مسیر انحطاط و تباهى سیر کنند. در واقع مشکلات و معضلات اخلاقى و اجتماعى، چون: قتل، جنایت، خودفروشى، اختلالات روانى، تزلزل پیوند خانوادگى و... همه معلول اصل لذت جویى و حکومت غرایز و روابط آزاد و مختلط و از میان رفتن اهداف بلند انسانى است. 2. سلب آرامش روانى و ایجاد اضطراب و افسردگى: روابط آزاد و نامشروع، باعث مى شود سلامت روانى افراد به شدت آسیب ببیند و فطرت پاک انسانى وى به گناه آلوده شود. عده اى هم چون فروید و راسل آزادى هاى جنسى را براى دست یابى به آرامش روانى و برطرف شدن عقده هاى درونى پیشنهاد نمودند، امّا نتیجه اى که به دست آمد دقیقاً خلاف آن بود.این فقط مشکل غرب نیست، بلکه در سایر جوامع که به پیروى از غرب رو آورده اند نیز روز به روز آمار اختلالات و بیمارى هاى روانى و جنایات ناشى از ناکامى ها افزایش مى یابد. استاد شهید مطهرى (ره) گسترش محرّکات جنسى را عامل اصلى انحرافات اخلاقى و غرق شدن در شهوات مى داند: (این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد. در رویکرد دینى، غریزه ى جنسى هم چون آتشى است که هرچه بیش تر به آن خوراک بدهند شعلهورتر مى شود و هیچ گاه فرد به ارضاى کامل دست نمى یابد. در نتیجه، اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى جنسى، گستره ى خاصى دارد و از آن پس آرام مى گیرد. (در این میدان)، هیچ فردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان، و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر نمى شود. از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه و ناخواه، دست نیافتنى و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیت است و منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد. 3. کاهش میل به ازدواج و تشکیل زندگى شرافتمندانه: جوانانى که قبل از ازدواج، روابط نامشروع را تجربه کرده و طهارت روح و صفاى باطن خود را لکه دار ساخته اند، انگیزه ى چندانى براى ازدواج ندارند و انتخاب همسر برایشان مشکل مى شود; زیرا از طرفى به همه شک دارند و از طرف دیگر بعد از ازدواج نیز دل کندن از لذت هاى گذشته برایشان مشکل است و تنوع طلبى روانشان را بیمار ساخته و چه بسا بعد از ازدواج، دوباره به منجلاب فساد کشیده شوند. ویل دورانت مى گوید:فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است. 4. تضعیف باورهاى اعتقادى و ایمان: آیات و روایات بسیارى به آثار سوء پیروى از هوى و هوس و شهوات اشاره نموده و انسان را از آن برحذر داشته اند.اولین گام در روابط نامشروع، نگاه هاى هوس آلود و چشم چرانى است. خدواند در قرآن، افراد با ایمان را از نگاه هوس آلود و شهوانى نهى فرموده و به این نکته اشاره نموده است که تخلف از دستور الهى موجب خسران انسان در دنیا و آخرت و عامل اصلى انحطاط انسان است. چنان که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: حکمت و شهوت در یک قلب جمع نمى شود. و در روایت دیگرى نیز مى فرماید: هیچ چیز به اندازه ى غلبه ى شهوات، تقوا را از بین نمى برد. هم چنین مى فرماید: کسى که با شهوت همراه شود جان و عقلش مریض و بیمار مى شود. با توجه به آیات و روایات، روشن مى شود که انسان، تنها در سایه ى عمل به تعالیم نورانى اسلام مى تواند به سعادت و سلامت روانى دست یابد و به خدا نزدیک تر شود; اما با تخلّف از دستورات الهى و رعایت نکردن حدود اسلامى در روابط با دیگران، از رحمت الهى دور مى شود و به سوى فساد و تباهى گام برمى دارد. براى جلوگیرى از روابط نامشروع چه راه حلّى پیشنهاد مى شود؟ بدون تردید براى ارضاى این غریزه ى طبیعى و نیرومند، باید چاره اى اندیشید و راه درستى انتخاب نمود. جامعه ى غرب که نظریه ى فروید، راسل و... را در آزادى بى قید و شرط شهوت رانى پذیرفته است، شاهد پیامدهاى منفى آن بوده و آمار فاجعه هاى شهوانى در رسانه ها و نوع روابط ناهنجار دختران و پسران، مرد و زن و ... شواهد گویاى این مطلب است. اگر بر فرض از وجود فرزندان نامشروع بى سرپرست، نوزادان پیدا شده در زباله دان ها و توالت ها، کورتاژها و قتل ها و ضایعه هاى دیگر اخلاقى و انسانىِ ناشى از آزادىِ جنسى چشم پوشى کنیم، با این فاجعه ى بزرگ که نابودى شخصیّت انسانى زن و تبدیل شدن او به توپى شهوانى که هر لحظه مورد حمله ى چشم ها، لمس ها و قوّه ى شهوانى مردانِ شهوت ران است چه کنیم؟ با بازیچه شدن زندگى پر از آمال و اهداف انسان که باید به سوى کمال و تعالى رشد نماید، چه مى توان کرد؟ در چنین جامعه ى پرالتهابى از در و دیوار، کوچه، خیابان، مدارس و اداره ى آن، جز شهوت و خودنمایى و ناز و نیاز دیده نمى شود و همه ى امور، در عین رنگارنگ بودنشان تنها یک رنگ داشته و آن هم رنگ لذّت جویى است. حال اگر لذّت بیش تر در ظلم و تعّدى بر حقوق دیگران باشد، فرقى نمى کند; چون هدف، حفظ منافع شخصى و لذت فردى است. براى افراد چنین جامعه اى، سرنوشت اخلاقى جامعه، حقوق دیگران و آینده ى نسل بشر اهمیّتى ندارد. دنیاى غرب، انسان آزاد و شرافتمند را اسیر و ذلیل لذّت جویى هاى زودگذر نموده است. اگر مى توانستند ادعا کنند که حدّاقل در کام یابى هاى جنسى و ارضاى کامل شهوات انسانى و به قول فروید براى حل عقده هاى روانى و ایجاد عشق و محبّت موفّق بوده اند باز خوب بود، امّا در همین نیز با مشکل روبه رو هستند. شهید مطهرى در این باره مى گوید: در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند، در این مورد هرچه عرضه بیش تر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مى یابد.این که راسل مى گوید: «اگر پخش عکس هاى منافى عفّت مجاز شود پس از مدّتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد» شاید در باره ى یک عکس به خصوص و یک نوع بى عفّتى به خصوص صادق باشد، ولى مطلقاً در مورد همه ى بى عفّتى ها صادق نیست; یعنى از یک نوعِ خاصِّ بى عفّتى خستگى پیدا مى شود، نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن شود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مى کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست. .. حمید رضا ترکمندی ، زیباوب www.zibaweb.com |
روش تربیت دینی جوانان قسمت اول | ||
اشاره در این نوشتار شیوه های آموزشی و تربیتی حضرت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) مورد بحث قرار گرفته است. آن چه در این مقاله مورد نظر است نشان دادن شیوه های متنوع آموزشی و تربیتی حضرت در امر تعلیم و تربیت است شیوه هایی که هر کدام در جایگاه مناسب خود می تواند در امر تعلیم و تربیت، مهم تلقی گردد. شیوه های مورد بحث عبارتند از: آموزش به روش غیر مستقیم، آموزش به شیوه تکرار، آموزش به شیوه عکس العمل مناسب، آموزش به شیوه رفتاری نه تنها رهنمود گفتاری، آموزشی به شیوه خطابه، آموزش به شیوه استفاده از وسایل آموزشی، آموزش به شیوه عینی و تجربی، آموزش به روش نمایش خود عمل.مقدمه: همه قراین حاکی از آن است که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به امر آموزش به صورت عام و آموزش و تربیت دینی به صورت ویژه اهمیت زیادی می داد. اما آن چه در آموزش و تربیت دینی با توجه به ویژگی خاص آموزه های دینی و مسایل تربیتی اهمیت دارد، استفاده از روش -هایی است که بتوان به اهداف تعیین شده نایل آمد. امروزه بسیاری از معلمین و استادات امور دینی و تربیتی نسبت به آموزش و تربیت مخاطبان، توفیق چندانی ندارند. آن چه در مرحله ی اول بر اساس یک تجربه عام از علت این ناکامی می توان سخن به میان آورد، استفاده نکردن از روش های متنوع آموزشی و تربیتی در بعد دینی است. آن چه امروزه بیشتر در امر آموزش و تربیت دینی استفاده می شود، روش خطابه و یک طرفه است؛ گویی یک نفر می خواهد به دیگران بگوید؛ چه چیزی خوب است و چه چیزی بدو تو باید به خوب عمل کنی و از بد اجتناب نمایی، در حالی که برای رسیدن به اهداف الهی شیوه های آموزشی و تربیتی متنوعی متصور است. آن چه در این مقاله به آن پرداخته شده است بررسی شیوه های آموزش و تربیت دینی در سیره عملی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است. در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از شیوه های بسیار جذاب و موفق برای آموزش و تربیت دینی استفاده می کرد و قطعاً این امر یکی از عوامل موفقیت حضرت در امر مذکور بوده است. استفاده از شیوه ها در این زمان می تواند در موفقیت اهداف آموزش و تربیت دینی تأثیر زیادی داشته باشد.1. آموزش به شیوه ی غیرمستقیم گاه در مواردی آموزش غیر مستقیم اثر بیشتری در متعلم می گذارد یعنی اگر به متعلم مستقیماً گفته شود که فلان امر خوب یا بد است یا ان کار باید انجام بشود یا نه، ممکن است او موضع گیری نماید و خیلی توجه نکند و این امر در مسایل اخلاقی و ارزشی و مذهبی بسیار مهم است که همیشه به صورت مستقیم آموزش داده نشود. گرچه تأثیر آموزش مستقیم در جای خود بسیار زیاد است. ولی در مواردی آموزش غیرمستقیم مؤثرتر است. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در مواردی به صورت غیرمستقیم، حقایق عام الهی را تفهیم می کرد. ابومسعود انصاری می -گوید: غلامی داشتم که او را کتک می زدم، از پشت سر خود صدایی شنیدم که می فرمود: بدان ابا مسعود! خداوند تو را بر او توانایی داده است. (او را بنده تو ساخته) ، برگشتم، دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: من او را در راه خدا آزاد کردم !! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر این کار را انجام نمی دادی، آتش تو را فرا می گرفت. (1)در این داستان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به صورت مستقیم از ابتدا نفرمود که تو به این بنده ظلم می کنی و جایگاه تو آتش است بلکه مطلب را به صورت غیرمستقیم و کتابی به او فرمود و این آموزش چنان در ابومسعود اثر گذاشت که آن بنده را در راه خدا آزاد کرد. نوع بیان در آموزش های ارزشی و دستورالعمل های رفتاری بسیار مهم است. باید بیان به گونه ای باشد که در قلب مخاطب فرو نشیند. از امام علی (علیه السلام) روایت است که فرمود: هر گاه فردی در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) دروغ می گفت ایشان تبسم می نمود و می- فرمود: حرفی است که او می گوید. (2)طبق این روایت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به صورت غیر مستقیم می فهماند که دروغ بد است و نزد حضرت (صلی الله علیه و آله) جایگاهی ندارد یعنی تعبیر این که حرفی است که او می گوید کنایه است که مورد قبول من نیست و نباید دروغ گفت. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) می خواست بفهماند که مردگان پس از مردن نابود نمی شوند بلکه ارواح آن ها دارای ادراک می باشند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می توانست این امر را مستقیماً بیان کند اما با شیوه ای غیر مستقیم، پس از این که مطلب خود را در ذهن مخاطب وارد می کند و سؤالی برای او مطرح می شود نهایتاً حرف آخر را به صورت مستقیم بیان می- کند. در حدیث معروفی آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر دستور داد اجساد کفار را بعد از پایان جنگ در چاهی بیفکنند سپس آن ها را صدا زد و فرمود: «آیا شما آن چه را که خدا و رسولش وعده داده بود به حق یافتید من که آن چه را خداوند به من وعده داده بود به حق یافتنم». در اینجا عمر اعتراض کرد و گفت ای رسول خدا چگونه با اجسادی سخن می گویی که روح در آن نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: شما سخنان مرا از آن - ها بهتر نمی شنوید چیزی که هست آن ها توانایی پاسخگویی ندارند. (3) یعنی این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با مردگان سخن می گوید به صورت غیر مستقیم دارد بیان می کند که آن ها درک دارند. 2. آموزش به شیوه تکرار تکرار یکی از روش های آموزشی و پرورشی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بود که حضرت در شرایط مناسب از آن برای نشان دادن اهمیت موضوع و نهایتاً هضم آن در ذهن مخاطب استفاده می نمود . در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مردی بود که شغل مناسبی نداشت و از بیکاری در تنگنا زندگی می کرد، روزی همسرش او را راضی کرد که برای گرفتن کمک نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) برود، او نیز راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشست لب به سخن نگشود پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشست لب به سخن نگشود پیامبر (صلی الله علیه و آله) به وی گفت: هر کس از ما یاری بخواهد او را یاری می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد خدا او را کمک می کند. مرد مأیوس برگشت روز بعد برای بار دوم به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت باز پیامبر (صلی الله علیه و آله) همان جمله را به وی گفت بار سوم وقتی مرد همان جمله را شنید تازه فهمید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او چه می خواهد و چه درسی به او داده است. بلافاصله یک تبر برداشت و به صحرا رفت و با هیزم هایی که به دست آورده بود درآمد خوبی پیدا کرد آن گاه خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گزارش داد که چگونه برای سؤال آمد و چه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من که به تو گفتم: هر که از ما سؤال کند به او عطا کنیم و هر که بی نیازی جوید خدایش بی نیاز کند . (3)در این داستان، اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بار اول اکتفا می کرد مرد متوجه نمی شد اما با تکرار مطلب، شخص متوجه پیام تربیتی و آموزشی حضرت (صلی الله علیه و آله) گردید. در روایتی از ابی الدرداء آمده است: روزی درباره ی مسأله ای دینی در حال جدال و مرای بودیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر ما وارد شد و با دیدن این حالت (مراء و جدال) به قدری خشمگین گشت که سابقه نداشت، سپس فرمود: همانا پیش از شما، مردم به خاطر مراء و جدال هلاک شدند، مرای و جدال را کنار بگذارید، چرا که مؤمن ، مراء نمی کند ، مراء را رها کنید ، چرا که اهل مراء زیان کارند، مراء را رها کنید، چرا که من روز قیامت مراء کننده را شفاعت نمی کنم، مراء را کنار بگذارید، همانا من سه خانه در ابتدا، وسط و بالای بهشت برای کسی که صادقانه مراء را رها کند، ضامن هستم، مراء را رها کنید، زیرا پس از پرستش بتها، اولین چیزی که پروردگارم مرا از آن نهی کرده، مراء است. (5) روزی یکی از اصحاب از پیامبر خواست که به وی اندرز بدهد. پیامبر از او سه بار قول گرفت و او را متوجه اهمیت مطلبی که می خواهد بگوید کرد، به او فرمود: قبل از انجام هر کاری در عاقبت آن بیندیش. اگر دیدی نتیجه و عاقبتش صحیح است آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است از تصمیم خود صرف نظر نما. (6) ابن عباس گفت: هر گاه پیامبر سخنی را می فرمود یا در مورد چیزی از ایشان سؤال می شد، سه مرتبه تکرار می کرد تا هم سخن آن شخص کاملاَ روشن شود و هم دیگران بفهمند . (7) نکته قابل توجه این است که تکرار مضامین الهی در گفتار پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خلاصه نمی گردد بلکه گاه به علت اهمیت موضوع پیامبر (صلی الله علیه و آله) به تأکید و تکرار عملی بر یک فعل می پرداخت. مانند آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از نزول آیه تطهیر چندین ماه در خانه علی و فاطمه (علیهما السلام) می آمد و همراه با سلام کردن به اهل خانه، آیه تطهیر را تلاوت می نمود. (8) 3. آموزش به شیوه عکس العمل مناسب گاه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مطلب خود را با یک عکس العمل و رفتار مناسب به مخاطب می فهماند، یعنی به جای سخن گفتن، با یک موضع گیری مشخص و مناسب پیام خود را می رساند که این شیوه آموزشی و تربیتی در جایگاه مناسب خود بسیار مؤثر است.حضرت روزی وارد خانه ی حضرت فاطمه (علیهما السلام ) شد و دید فاطمه (علیه السلام) دستبندی از نقره، به دست دارد و یک پرده الوان هم آویخته است. پیغمبر با آن علاقه ی مفرطی که به حضرت زهرا (علیهما السلام) داشت، بدون آن که حرفی بزند برگشت. حضرت زهرا (علیهما السلام) احساس کرد که پدرش این مقدار را هم برای ایشان نمی پسندد چون دوره - ی اهل صفه است . فوراً آن دستبند نقره را از دستش بیرون آورد و پرده ی الوان را هم پایین کشید و به همراه کسی خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرستاد. آن شخص آمد عرضه کرد: یا رسول الله ! این ها را دخترتان فرستاده و عرض می کند : به هر مصرفی که صلاح می -دانید برسانید، آن وقت چهره ی پیامبر شکوفا شد و فرمود پدرش بقربانش باد.(9) آن حضرت مالی را میان اصحاب خود تقسیم کرد، یکی از اعراب گفت: در این قسمت خدا را ملاحظه نکرد. چون این خبر به رسول الله (صلی الله علیه و آله) رسید رخسارش سرخ شد – حضرت با این عکس العمل به دیگران فهماند که آن عرب چه گفتار ناشایستی گفته است – سپس فرمود خدا رحمت کند برادرم موسی را بیش از این اذیت دید و صبر کرد. (10) 4. آموزش به شیوه ی پرسش و پاسخ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در روند آموزش و تعلیم خود موارد زیادی سؤال می کرد تا جواب سؤال یا به واسطه خود فراگیران به دست آید یا به جواب سؤال نزدیک شود یا حداقل زمینه بهتر، جهت پاسخ صحیح توسط خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) فراهم آید. در این روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) ضمن بیرون کشیدن اطلاعات مخاطبین و ارزیابی وسعت دایره ی اطلاعات آن ها متناسب با آن، جواب می داد. نکته جالب آن است که پرسش های پیامبر (صلی الله علیه و آله) کاملاً به صورت دقیق و متناسب با موقعیت و در فاصله های زمانی مشخصی بود تا مخاطب خود شخصاً درگیر موضوع شود و فرصت تفکر را بیاب. البته گاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابتدا خود پرسش می کرد و گاه زمینه را طوری فراهم می نمود که مخاطب در ذهنش سؤال ایجاد شود. و با توجه به این که آن سؤال محصول ذهن مخاطب بود جواب پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان برای او قابل تفهیم بود که بهتر از آن امکان نداشت. روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که به اصحاب خود فرمود: برادر خود را یاری کنید، چه مظلوم باشد چه ظالم. بلافاصله یکی از صحابه سؤال کرد: یا رسول الله ، اگر او مظلوم باشد، یاری اش می کنم اما بفرمایید چگونه می توانم یک ظالم را یاری دهم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) جواب داد: در آن صورت او را از بی عدالتی بازدار! چرا که کمک واقعی، بازداشتن او از ظلم است. (11)این روایت به خوبی روشن می نماید که یک جمله دقیق چگونه ذهن مخاطب را تحریک می- کند و چه سؤال زیبایی برای او مطرح می شود و چه زیباتر حضرتش (صلی الله علیه و آله) پاسخ می دهد. خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مردی ستایش کردند تا آنجایی که همه ی خصال خوب را برایش شمردند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: عقل او چگونه است؟ عرض کردند: رسول خدا! ما به شما از کوشش وی در عبادت و کارهای خیر گزارش می دهیم، شما از عقلش پرسش می نمایید؟! حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستی احمق به خاطر کم خردیش به مراتب بیشتر از بدکردار، گرفتار فسق و فجور شود. فردای قیامت مردم تنها به عقلی که دارند به درجات بالا و به قرب پروردگار خود می رسند. (12). در این روایت زیبا حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) برای مشخص کردن جایگاه عقل در اسلام چگونه با سؤال و سپس جواب اصحاب، آموزه خویش را بیان می کند. این شیوه علاوه بر آن که موجب نشاط مخاطب می گردید زیرا او را درگیر مطلب می نماید، باعث می شد که مطلب در ذهن و قلب مخاطب بهتر فرو نشیند. 5. آموزش به شیوه تمثیل در امر آموزش، استفاده از مثال های زیبا، در فرایند یادگیری و تنوع و نشاط آن سهم زیادی دارد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همانند قرآن مجید از مثال های زیادی در مناسبت های گوناگون برای رساندن پیام الهی و یاد دادن حقایق معنوی استفاده نموده است. استفاده از تمثیل موجب می شود که مخاطب مطلب را ساده تر بیاموزد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای آن که بفهماند که دین اسلام، دین منطقی و معتدلی است و نباید انسان ها با فشار آوردن و سختگیری بیش از حد، فکر کنند که زودتر به مقصد می رسند بلکه این امر چه بسا موجب شود که اصلاً به مقصد نرسند خطاب به جابر فرمود: ای جابر! دین اسلام، دین با متانتی است. با خودت با مدارا رفتار کن . ای جابر! انسان هایی که خیال می کنند با فشار آوردن و سخت گیری بر خود زودتر به مقصد می رسند، اشتباه می کنند آن ها اصلاً به مقصد نمی رسند . مثل آن ها، مثل آدمی است که مرکبی به او داده اند که از شهری به شهر دیگ برود. او خیال می -کند که هر چه بیشتر بر مرکب فشار بیاورد، زودتر می رسد، منزل اول و دوم و سوم را ممکن است در ظرف یک روز برود. اما ناگاه متوجه می شود که حیوان بیچاره را زخمی کرده است و حیوان هم از راه مانده است در اینجا به مقصد که نرسیده است هیچ، مرکب خویش را هم ناقص کرده است . (13)در حدیث گویا و بیدار کننده ای از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم رسول خدا وارد زمین بی آب و علفی شد به یارانش فرمود هیزم بیاورید عرض کردند ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اینجا سرزمین خشکی است که هیچ هیزم در آن نیست فرمود: بروید هر کدام هر مقدار می - توانید جمع کنید، هر یک از آن ها مختصر هیزم یا چوب خشکیده ای با خود آورد همه را پیش روی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) روی هم ریختند سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: « این گونه گناهان کوچک روی هم متراکم می شوند( و شما به تک تک آن ها اهمیتی قایل نیستید) » سپس فرمود: « بترسید از گناهان کوچک که هر چیزی طالبی دارد و طالب آن ها آن -چه را از پیش فرستادند و آن چه را از آثار باقی گذاشته اند می نویسد و همه چیز را در کتاب مبین ثبت کرده.»(14) این حدیث تکان دهنده ترسیمی است گویا از تراکم گناهان کم اهمیت و آتش عظیمی است که از مجموع آن ها زبانه می کشد. (15) در این سیره ی، پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای عینی کردن این حقیقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولی در اثر تکرار، زیاد و بزرگ می شود، اصحاب را برای جمع آوری هیزم در بیابان خشک و بی آب و علف مأمور ساخت تا این حقیقت را به صورت را به صورت عینی و محسوس به آنان نشان دهد. 6. آموزش به شیوه رفتاری نه تنها رهنمود گفتاری حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در آموزش و تربیت دین به گفتار تنها بسنده نمی کرد بلکه او قبل از هر سخن تربیت خود اسوه عملی آن بود. آن چه به آموزش های دینی ویژگی خاص می دهد، اهمیت عمل و رفتار است که شخص معلم باید پایبند باشد تا در هدف خود موفق شود. از نمونه های سیره عملی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در راستای شرکت در ساخت اولین مسجد امت اسلام است که دوش به دوش اصحاب حضرت (صلی الله علیه و آله) کار می کرد و وقتی اصحاب گفتند اجازه دهید ما خودمان کار کنیم و شما استراحت نمایید پیامبر نپذیرفت.این رفتار، مهمترین اثر آموزشی و تربیتی را به همراه داشت که تمام افراد باید در امور جمعی سهیم باشند و هریک در اهداف جمعی تبیین شده سهمی مثبت داشته باشد تا در هدف خود موفق شود. از نمونه های سیره عملی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در راستای شرکت در ساخت اولین مسجد امت اسلام است که دوش به دوش اصحاب حضرت (صلی الله علیه و آله) کار می کرد و وقتی اصحاب گفتند اجازه دهید ما خودمان کار کنیم و شما استراحت نمایید پیامبر نپذیرفت.(16) این رفتار، مهمترین اثر آموزشی و تربیتی را به همراه داشت که تمام افراد باید در امور جمعی سهیم باشند و هریک در اهداف جمعی تبیین شده سهمی مثبت داشته باشند. 7. آموزش به شیوه خطابه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در مناسبت ها و شرایط گوناگون خطابه هایی جذاب و دلنشین آرایه می کرد. در بعضی از شرایط با زبان ملاطفت و نرمش نمی توان، پیام حق را رساند بلکه آنجا جایگاه زبانی برنده و گویا است تا پیام حق رسانده شود . آنجا باید احساسات افراد را در جهت حق شکوفا کرد، گرچه فن خطابه می تواند در جهت منفی یعنی القای اهداف غیرالهی هم استفاده شود اما آن چه مهم است تأثیرگذاری این فن و این شیوه آموزشی و تربیتی در بین انسان هاست. و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از این شیوه در مناسبت های گوناگون استفاده می کرد.خطابه های نخستین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ، پیرامون اصول و پایه های تربیت بدنی بود چنان که می توان گفت اولین خطابه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) پس از بعثت زمانی بود که بر فراز کوه صفا مردم را به خداپرستی دعوت کرد و بعد از این خطابه ها متناسب با رشد مردم، در راستای نیازمندی های فردی و اجتماعی مردم، صورت می گرفت. مرد انصاری خانه جدیدی در یکی از محلات مدینه خرید و به آنجا منتقل شد، تازه متوجه شد که همسایه ناهمواری نصیب وی شده، به حضور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: «در فلان محله، میان فلان قبیله، خانه ای خریده ام و به آنجا منتقل شده ام متأسفانه نزدیک ترین همسایگان من شخصی است که نه تنها وجودش برای من خیر و برکت و سعادت نیست، از شرش نیز در امان نیستم، اطمینان ندارم که موجبات زیان و آزار مرا فراهم نسازد . رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) چهارنفر؛ علی، سلمان، ابوذر، و شخص دیگر را – که گفته - اند مقداد بوده است – مأمور کرد با صدای بلند در مسجد بر عموم مردم از زن و مرد ابلاغ کنند که : «هر کس همسایگانش از آزار او در امان نباشند ایمان ندارد». این اعلان در سه نوبت تکرار شد. بعد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در حالی که با دست خود به چهار طرف اشاره می کرد فرمود: «از هر طرف تا چهل خانه، همسایه محسوب می- شوند». (17) در این روایت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جهت اهمیت و درک موضوع چند نفر را امر فرمود تا همگی به صورت خطابی جمله ای که در بردارنده ی پیام مهم حق همسایه است را از مکانی عمومی اعلام کنند تا مردم به اهمیت آن پی ببرند. روزی سه نفر از زن ها، به حضور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) آمدند و از شوهران خود شکاست کردند. یکی گفت: شهور من گوشت نمی خورد. دیگری گفت: شوهر من از بوی خوش اجتناب می کند. سومی گفت: شوهر من از زنان دوری می کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بی درنگ در حالی که به علامت خشم ردایش را به زمین می کشید، از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فریاد کرد: چه می شود گروهی از یاران مرا، که ترک گوشت و بوی خوش وزن کرده اند؟! همانا من خودم، هم گوشت می خورم و هم بوی خوش استعمال می کنم و هم از زنان بهره می -گیرم، هر کس از روش من اعراض کند از من نیست. (18) 8. استفاده از وسایل کمک آموزشی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) متناسب با امکانات موجود از وسایل کمک آموزشی برای رساندن پیام های الهی و تربیتی خود استفاده می نمود و این امر علاوه بر کمک به بهتر فهمیدن، از یک نواختی در امر آموزش جلوگیری می کرد و با ایجاد تنوع و جذابیت، امر آموزش و تربیت را سهل می نمود جابر بن عبدالله می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر روی زمین جلوی خود خطی مستقیم کشید و فرمود: این راه خداست سپس خطوطی مورب به آن خط وصل کرد و فرمود: این ها همه راه هایی است که بر سر هر یک شیطانی قرار دارد که به آن دعوت می کند، سپس دست خود را روی خط مستقیم گذاشت و این آیه را تلاوت کرد: «این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده پیروی نکنید که شما را از راه حق دور می سازد این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزکاری پیشه کنید.» (19) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با استفاده از ابزار در اختیار به یاران خود فهماند که راه حق همیشه واحد است اما راه های باطل زیاد که برای هر یک آن ها شیطانی است که گمراهان را به آن سو می کشاند.(20)پیامبر (صلی الله علیه و آله) سه چوب را در فواصل مختلف یکی را جلوی خود دومی را کنار آن و سومی را دورتر قرار داد و فرمود: آیا می دانید این چوب ها چیستند؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این چوب (اولی) انسان است و آن (دومی) اجل و مرگ او و آن دیگری آرزوی اوست که فرزند آدم را گرفتار خود سازد و پیش از رسیدن به آرزو مرگ، او را فرا گیرد. (21) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با استفاده از این ابزار آموزشی ساده به زیبایی این حقیقت را که انسان باید بفهمد که به مرگ چقدر نزدیک است و نباید در تخیل نیل به آرزوهای نامحدود که با مانعی هم چون مرگ روبروست فرو رود. 9. استفاده از شیوه عینی و تجربی در امر آموزش یکی از شیوه های جذاب آموزشی و تربیتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) توجه به امور عینی در امر آموزش بود یعنی: حضرت تنها به گفتارهای صرفاً نظری و عقلانی در حوزه های مختلف بسنده نمی کرد. بلکه در آموزش از امور ملموس و محسوس که قابل احساس برای مخاطبان است استفاده می کرد. زیرا برای انسان درک امور محسوس به مراتب از درک امور معقول و نظری آسانتر است و پیامبر (صلی الله علیه و آله) از امور محسوس و قابل تجربه و طبیعی انسان ها را به امور غیرمحسوس و ماوراء طبیعی هدایت می نمود.حضرت (صلی الله علیه و آله) برای نشان دادن علاقه ی بسیار خویش به نماز از تشبیه معقول به محسوس استفاده فرمود و خطاب به ابوذر فرمود: «ای اباذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داد و میل به آن را در من به مانند میل گرسنه به غذا و میل تشنه به آب قرار داد. با این تفاوت که گرسنه هر گاه غذا میل کند سیر می شود و تشنه هرگاه آب بیاشامد سیراب می شود ، ولی من از نماز – هرگز – سیر نمی شوم.» (22) در این روایت زیبا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در امر آموزش و تربیت ذهن ها را به سمتی سوق می دهد که مردم هر روز با آن ارتباط دارند و آن توجه به امور عینی است که بستر بهتر فهمیدن مخاطب را فراهم می نماید. 10. آموزش به شیوه نمایش خودعمل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تنها به آموزش نظری اکتفا نمی کرد بلکه از آموزش های عملی به صورت انجام دادن خود عمل(هدف) نیز استفاده می نمود. این شیوه که از بهترین شیوه - های آموزشی و تربیتی است بسیار در تحقق اهداف آموزشی و تربیتی مؤثر است یعنی : یک بار گفته می شود که چگونه باید وضو گرفت و یکبار وضو گرفته می شود تا دیگران یاد بگیرند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) گاهی در بین مردم وضو می گرفت و می پرسید « چه کسانی مثل من وضو می گیرند؟»از ابن مسعود روایت است که حضرت (علیه السلام) در هنگام نماز دست خود را بر روی شانه -های ما قرار می داد و می فرمود: صاف و منظم بایستید، کج نایستید که بین دلهای تان اختلاف می افتد. (23) و در کتاب نهایه علامه آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگاه در روز عید فطر و قربان خارج می شد با صدای بلند تکبیر می گفت. و این آموزش های عملی در سیره حضرت (صلی الله علیه و آله) بسیار است به گونه ای که سیره عملی خود حضرت (صلی الله علیه و آله) جزء سنت مسلمانان قرار گرفته است. پی نوشتها : 1. مجلسی بحارالانوار، ج 74، ص 142، ح12. منبع: ماهنامه، آموزشی اطلاع رسانی معارف قسمت دوم قال الله تعالی: 1- سیره ی آن حضرت سراسر رحمت و مهربانی است: الف) رحمت ایشان نسبت به دشمنان ایشان: ب) رحمت ایشان نسبت به مؤمنین: ج) رحمت ایشان نسبت به حیوانات: قال رسول الله (صل الله علیه و آله): 2- تواضع و فروتنی آن حضرن (صل الله علیه و آله) 3- جامعیت در کلام آن حضرت (صل الله علیه و آله): 4- خوشرفتاری و احترام به همه قال الله تبارک و تعالی: 5- عیب جو نبودند: قال رسول اکرم (صل الله علیه و آله): 6- دلسوزی نسبت به خلق خدا: منابع: |
قسمت اول |
بی گمان جامعه ای که از رفتارهای اخلاقی تهی است، گر چه به ظاهر انسانی ومتمدن، اما در باطن شایسته نام حیوانیت ودرنده خویی است؛ چه آن که رذایل اخلاقی همانند غده های بدخیم سرطانی درعمق جان آن جامعه نفوذ نموده است. جامعه فاقد صفات انسانی، سزاوارتر به پاره ای از خطاب های قهر آمیز و طرد کننده قرآن همانند دو آیه زیر است: (ذرهم یاکلوا ویتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون)؛(1) «آنان را رها ساز تا بخورند و لذت ببرند و آرزوهای بلند سرگرم شان نماید، پس به زودی خواهند فهمید». (...ذرهم فی خوضهم یلعبون)؛ (2) «آنان را رها کن تا در یاوه هاشان بازی کنند.» اهل بیت (ع) همواره می کوشیدند تا سطح اخلاق را در جامعه ارتقا بخشیده وبا آموزش چگونگی ارتباط باخداوند در قالب عبادات پررمز وراز اسلام، روح «تعهد وتقوا و تعاون» را در آن بدمند. در این مقاله با گوشه هایی از این مجاهدت پی گیر و کیفیت آن آشنا می شویم. مدارا ونرم خویی در تبیین آموزه های دینی اهل بیت پیامبر (ص) در تببین آموزه های دینی برای سطوح گوناگون جامعه، همواره به میزان فهم و درک آنان نظر داشته اند. این رویه در ساختار یک سیره دائمی وبه هم پیوسته، از رسول گرامی اسلام تا آخرین معصوم قابل ره گیری است. پیامبر اکرم (ص) درحدیثی می فرماید:«به ما پیامبران الهی فرمان داده شده است که با مردم به اندازه فهم وعقل آنان سخن بگوییم.»(3) چنانچه درحدیثی دیگر بعد از فراز فوق می فرماید: «...خداوند، ما را به مدارا مردم امر کرده است.»(4) روشن است که در مسئله «آموزش» که از دیدگاه اسلام در بالاترین رتبه از اولویت برخوردار است، کسی که متصدی این بخش ظریف در جامعه است، چه در سطح عالی چه متوسطه و پایین تر، همواره باید میزان فهم و حوصله مخاطب را به عنوان اصلی ترین راهبرد تأثیرگذار بر آنان در نظر بگیرد. اگر استاد، در سطح بالاتر یا پایین تر از فهم مخاطب، به یاد دهی مطالب مورد نظر خود اقدام ورزد، میزان تأثیرگذاری او به حداقل ممکن کاهش پیدا کرده ونمی تواند اولین کانال ارتباط صحیح علمی را با دانش پژوه برقرار کند. اهل بیت (ع) با عنایت ویژه به مسئله ی فوق، به منظور تفهیم مسائل دینی به مردم، پیوسته به سطح مخاطب خود توجه داشته وبا مدارا با وی، مطالب مورد نظر را آموزش می دادند. جابر بن حیان، از خواص اصحاب امام باقر وصادق (ع) می گوید: «امام باقر(ع) نود هزار حدیث برای من بیان کرد که من هرگز هیچ یک از آن ها را برای شخص دیگری نقل ننموده وهرگز نیز به این کاراقدام نخواهم کرد. روزی به امام عرض کردم: فدایتان شوم! بر دوشم باربزرگ وسنگینی را گذارده اید؛ چون اسراری را برایم تبیین کرده اید که نمی توانم برای احدی بازگو نمایم، از این رو گاهی در سینه ام اضطراب و تشویشی پیدا می شود که شبیه حالت دیوانگی است! امام فرمود: ای جابر! هر وقت این حالت برایت پیدا شد، به کوهستان های اطراف برو، گودالی حفرکن، سر خود را بر دهانه ی آن گذارده، بگو: محمد بن علی برای من چنین وچنان گفته است!..»(5) انتخاب صحیح راهنما واستاد با مراجعه به روایات در می یابیم که اهل بیت (ع) سطوح مختلف فراگیران دانش در مرحله علم و عمل را از مراجعه به دانشمندان وراهنمایان غیر مهذب وغیر متخلق به شدت برحذر می داشته اند در حدیثی امام علی (ع) می فرماید:«برشما باد به دوری گزیدن از دو گروه: یکی عبادت کنندگان نادان و دیگری اندیشمندان نااهل؛ زیرا آنان به منزله فتنه برای هر انسان شیفته [آنان] به شمار می آیند.»(6) دربرخی احادیث، ارتباط با آن دسته از راهنمایان واساتیدی که در دام دنیا پرستی گرفتار آمده اند، به عنوان نقطه سقوط معرفی گردیده است. درحدیثی قدسی، خداوند خطاب به حضرت داود (ع) می فرماید: «هرگز بین من وخود، دانشمندی فریفته ی دنیا را واسطه قرار مده که او، تو را از دستیابی به محبت من باز می دارد. واین را بدان که آنان در واقع دزدان مسیر بندگان دوستدار من بوده وکوچک ترین مجازاتی که من در دنیا برایشان در نظر خواهم داشت، آن است که شیرینی مناجات وانس با خودم را از آنان خواهم گرفت.»(7) دربخشی از یک روایت، امام صادق (ع) می فرماید: «برخی از دانشمندان، دوستدار نگه داشتن اندوخته های علمی خویش و آموزش ندادن آن به دیگران اند؛ اینان کسانی هستند که در طبقه اول جهنم جای خواهند داشت. برخی دیگر زمانی که اندرز داده می شوند، روی گردان شده وبا تکبر از قبول آن سر باز می زنند، اما هنگامی که خود دیگران راموعظه می کنند، فخر فروشی و بزرگ پنداری می نمایند؛ اینان در طبقه دوم دوزخ جای خواهند گرفت. برخی دیگر مایل اند دانش خود را در اختیار سرمایه داران و اشراف جامعه قرار داده و برای انسان های ناتوان، سودی نداشته باشند؛ این دسته در طبقه سوم دوزخ جای خواهند داشت..»(8) برانگیختن حساسیت جامعه در رویارویی با ناهنجاری های اخلاقی از موضوعات درخور توجه در روش های راهبردی اهل بیت (ع) درحوزه اخلاق، ایجاد حس مسئولیت پذیری وحساسیت دربرابر شکستن هنجارهای دینی واخلاقی است. اهتمام شدید اهل بیت (ع) به این مقوله، از مضمون بسیاری از احادیث اسلامی قابل پی گیری است. بی گمان جامعه ای که در برابر شکستن هنجارهای اخلاقی، به مرور زمان شکل بی تفاوتی ومسئولیت ناپذیری به خود بگیرد، جامعه ای غفلت زده و آسیب پذیر خواهد بود. به راستی اگر کسی در برهه ای از زندگی در برابر هنجارشکنی عده ای از حریم شکنان، مهر سکوت بر لبان خویش زده وبه صورت این که این هنجار شکنی ها ربطی به حریم خصوصی زندگی وی ندارد، از خود حساسیتی نشان ندهد، آیا می تواند در درازمدت از این موج بر انداز در امان بوده وخود وخانواده اش را از تجاوز هنجار شکنان مصون دارد؟ مگر نه آن که شکستن حریم های دینی، در یک سطح متوقف نمی ماند وبه مرور زمان به شکل ویروس به تمام اقشار جامعه سرایت خواهد نمود، پس چگونه است که ما این روش راهبردی و تأمین کننده ی سعادت جامعه را به بوته فراموشی سپرده ودر لاک خویش سر فرود برده ایم؟! پر واضح است که هر یک از مصادیق قطعی حریم شکنی(دین، ناموس، مال وشخصیت فردی واجتماعی) درجامعه کنونی می تواند همانند غده ی سرطانی رشد کرده وسلامت اجتماع را با تهدید جدی رو به رو سازد. شکستن حریم عفت، حجاب، روابط سالم زن و مرد وترویج اختلاط وده ها نمونه ی دیگر، در صورت عدم حساسیت به آن ها، تمام بدنه ی اجتماع را با سرعت تمام فرا خواهد گرفت وزمینه را برای تجاوز دشمنان و چپاول ثروت های کشور فراهم خواهد ساخت. درسخنان اهل بیت (ع) پیش گیری از ناهنجاری های اخلاقی، به عنوان روش پیامبران اهلی وانسان های صالح معرفی گردیده است؛ چنان که با توجه به این تکلیف اصلی می توان درجامعه اسلامی بستر توجه به تکالیف دیگر را در سطحی فراگیر فراهم ساخت، تمام مذاهب و فرق را به ایمنی وآرامش رسانید، زمینه ی تجارت ومبادلات مالی صحیح را مهیا نمود، ظلم و ستم به دیگران را سرکوب کرد، جامعه را آباد ساخت و دشمنان حریم دین را به جای خویش نشانید وامور را سامان بخشید.(9) امام باقر(ع) دراین زمینه چنین می فرماید: «در آخرالزمان گروهی منافق، ریا کار وزهد پیشه ی [ظاهری] ظهور خواهند کرد. آنان کم خردانی هستند که تازه به دوران رسیده اند، پیش گیری از هنجار شکنی را لازم نمی دانند مگر آن که برای آن ها ضررو زیان داشته باشد! آنان به دنبال بهانه جویی و پیدا کردن راه فرار بوده و درصدد عیب جویی از دانشمندان جامعه اند. از نماز وروزه ودیگر تکالیفی که برای جان ومالشان زیانی در بر نداشته باشد، استقبال کرده و حتی اگر نماز هم برای مال وجسم آنان ضرری داشته باشد، انجام نخواهند داد؛ چنان که برترین تکالیف را نیز بر زمین گذارده اند....»(10) به راستی، چند درصد از جوامع اسلامی، مشمول این سخن امام باقر(ع) نیستند؟! فاعتبروا یا اولی الابصار! ضرورت آموزش فراگیر قرآن در روش تربیتی اهل بیت(ع) یاددهی قرآن به دیگران، دارای جایگاه بلندی است. این اهتمام ویژه ی اهل بیت(ع)، نمایان گر اهمیت فوق العاده تلاوت قرآن و آشنایی با مفاهیم سازنده ی آن در زندگی انسان هاست.با کمال تأسف امروزه در غالب جوامع اسلامی، «قرآن» از متن زندگی مردم کنار رفته، تا بدان جا که بسیاری از افراد در هیچ یک از ادوار زندگی با قرآن انس والفت ندارند؛ برخی دیگر تنها درایام خاصی همانند ماه رمضان با قرآن ارتباط داشته وپس از عید فطر، قرآن را تا سال بعد بوسیده و کنار می نهند. این واقعیت تلخ دربین افراد دارای تحصیلات عالی نیز قابل مشاهده است! درحدیثی از امام صادق (ع) آمده است: «رسول خدا(ص) فرمود: قرآن را فرا گیرید که در روز قیامت به شکل جوانی خوش سیما نزد انسان تلاوت گر می آید وبه او می گوید: من همانم که شبت را با بیداری به صبح رساندم، روزهای گرم تو را با تشنگی به سر آوردم، آب دهان تو را خشک کردم و اشک چشمانت را جاری ساختم، اکنون هر جا بروی، همراهت هستم . هر تاجری امروز به دنبال تجارت خویش است ومن امروز به نفع تو وبرای تو هستم...»(11) امام صادق (ع) دراهمیت یادگیری قرآن وانس با آن درجوانی چنین تأکید کرده است: «جوان مؤمنی که با قرآن انس داشته وآن را تلاوت نماید، قرآن با گوشت وخون او آمیخته گردیده، خداوند او را با انسان های کریم وشایسته محشور می گرداند؛ درقیامت قرآن مانع او از عذاب خواهد گردید. در آن روز [که انسان شدیداً نیازمند به لطف خداوند است] قرآن می گوید: ای پروردگار! هر عمل کننده ای به پاداش عمل خویش نایل می گردد...، خدایا! برترین هدایای خودت را به این شخص عنایت فرما.... پس از آن که خداوند درجات عالی وهدایای چشمگیری به او عنایت کرد، قرآن می گوید: خدایا! من بیش از این از توانتظار داشتم. مجدداً خداوند مقامات دیگری به تلاوت کننده ی قرآن اعطا می کند و وارد بهشت می گردد درحالی که به او گفته می شود: دربرابر هر آیه ای، یک درجه بالا برو...»(12) ازسیره های تربیتی پیامبر واهل بیت(ع) ایجاد انس وآشنایی کودکان با قرآن بود تا جایی که از ابزارهای تشویقی نیز بهره جسته وکودکان را به این کتاب آسمانی نزدیک می کردند. درحدیثی از پیامبر اکرم(ص) می خوانیم: «کسی که به فرزند خود قرآن را یاد دهد، همانند کسی است که ده هزار حج وده هزار عمره انجام داده باشد...»(13) امام صادق (ع) دراین زمینه می فرماید: «پدرم ما را جمع می کرد ومی فرمود: هر کس می تواند قرآن تلاوت کند، قرآن بخواند وهر کس که نمی تواند، ذکر بگوید.»(14) پی نوشت ها : 1-حجر/3. نویسنده:محمدرضا ایزدپور |
استفاده از روش های تربیتی صحیح، از اصول و مبانی مهمی است که همه دست اندرکاران مسائل تربیتی باید به آن توجهی وافر کنند، زیرا: «دنیای امروز، دنیای به کارگیری روش ها و بهره گیری از راه کارهاست .» امام رضا علیه السلام در این باره چه زیبا فرموده اند: «هر کس در پی کاری از راه و روش آن رود، نلغزد، گر بلغزد; راه کار رهایی اش نیز بیابد .» (1) توجه به دو نکته قبل از شروع بحث ضرورت دارد: 1- در این نگاشته، ما روش های تربیتی را از آموزه های دینی و اندیشه های ولایی برگرفته ایم . 2- به جهت رعایت اختصار، بیشتر به جنبه های تئوریکی موضوع پرداخته ایم، اگر چه به جنبه های کاربردی آن نیز توجه داشته ایم . از این رو، حتی از آوردن متن آیات، روایات و غالبا از ذکر مثال، تجربه ها و نمونه های عملی پرهیخته ایم و به مجمل گویی اکتفا کرده ایم . ولی همان گونه که جامی در هفت اورنگ گفته است: با تو گفتم مجمل این اسرار را مختصر آوردم این گفتار را گر مفصل بایدت فکری بکن تا به تفصیل آید اسرار کهن هم بر این اجمال کاری، این خطاب ختم شد، والله اعلم بالصواب باری، برخی از روش های تربیت دینی عبارتند از: 1- تقلیدی 2- تلقینی 3- تدریجی 4- غیر مستقیم 5- الگویی 6- عملی 1- روش تربیت تقلیدیتقلید بر چهار نوع است: الف) تقلید آگاهانه و سودمند (مانند تقلید در کارهای مثبت) ب) تقلید آگاهانه و زیان مند (مانند تقلید در کارهای منفی) ج) تقلید ناآگاهانه و سودمند (مانند تقلید کودک در یادگیری سخن گفتن) د) تقلید ناآگاهانه و زیان مند (مانند تقلید کودک در به کارگیری سخنان زشت) نوع اول و دوم از تقلید، همان الگو برداری مثبت یا منفی از دیگران است که در «روش تربیتی الگویی » به آن خواهیم پرداخت . به نوع چهارم از تقلید، در قرآن مجید در مورد کافران اشاره شده است: چون به آنان گفته می شود: «از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید» ; گویند: «بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم » . آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به صواب نمی رفته اند .(شایسته تقلیدند) ؟ (2) پس تقلیدهای کورکورانه و بدون دلیل خردمندانه کاملا نکوهیده است و باید درباره این نوع تقلیدها - و نه هر نوع تقلیدی - گفت: خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد با توجه به تقلید ورزی شدید افراد به ویژه در سنین پایین باید کاملا مواظب گفتار و رفتار خود باشیم . برای نمونه، یکی از مربیان ورزش به علت زانو درد و هنگام ورزش کردن، زانو بندی را به پای چب خود می بندد . پس از سپری شدن چند جلسه آموزشی متوجه می شود که برخی از شاگردان وی بدون داشتن هیچگونه زانودردی زانوبندی را به پای چپ خویش می بندند . این نشان می دهد که رفتار مربیان، حتی به طور ناخواسته تا چه میزانی می تواند مورد تقلید افراد قرار بگیرد و بر آنان تاثیر بگذارد . 2- روش تربیت تلقینییکی از روش های دیگری که در تربیت می توان به کار گرفت، تلقین مثبت به خود و دیگران است . امروزه نیز یکی از روش های درمان برخی از بیماری ها مانند افسردگی، منفی نگری، ناامیدی و وسواس، روش تلقین درمانی است . حضرت امیر مومنان علی علیه السلام نیز این روش را مورد توجه قرار داده و فرموده اند: اگر بردبار نیستی، خود را همانند بردباران نما، زیرا بسیار اندکند کسانی که خود را به گروهی همانند می کنندو یکی از آنان نمی شوند . (3) همچنین امام خمینی رحمه الله می فرمایند: یکی از چیزهایی که برای انسان مفید است تلقین است . . . یک مطلبی که تاثیر در نفس انسان باید بکند، با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا می کند . (4) به همین جهت، اگر استفاده از روش تلقینی در تعلیم و تربیت به صورت «منفی » و «تحمیل » نباشد، بلکه به صورت «مثبت » و «آگاهانه » و «آزادانه » انجام پذیرد، بسیار مطلوب و مؤثر خواهد بود . آیا تا کنون کم شدن نمره یا مردودی دانش آموزی را که بارها به او تلقین کرده اند که «تو شاگرد درس خوانی نمی شوی » نشنیده یا ندیده ایم؟ آیا تا کنون زیاد شدن نمره یا قبولی دانش آموزی را که بارها و بارها به او تلقین کرده اند که: «تو می توانی شاگرد درس خوانی بشوی » نشنیده یا ندیده ایم؟ 3- روش تربیت تدریجیپزشک روان شناسی می گفت: «در تعلیم و تربیت، جذب کردن پیش از ساختن است .» جذب کردن دیگران غالبا زمینه سازی می خواهد . به کارگیری «روش تدریجی » در تعلیم و تربیت و ساختن انسان ها از لوازم مهم زمینه سازی پرورشی و آموزشی است . نازل شدن آیات قرآن و ابلاغ آن ها به مردم از سوی پیامبر محبوب خدا صلی الله علیه و آله - که مهم ترین و بهترین آموزش ها و روش های تربیتی را در بردارند - در مدت 23 سال و به صورت تدریجی (سوره اسراء آیه 106)، بیان برخی از قوانین عملی اسلام برای مردم همچون روزه، زکات و جهاد پس از 15 سال، تحریم تدریجی ربا در آیات 39 سوره روم و 161 سوره نساء و 130 سوره آل عمران و 275 تا 279 سوره بقره، و تحریم تدریجی مشروبات الکلی در آیات 219 سوره بقره و 43 سوره نساء و 90 و 91 سوره مائده، ارزش و اهمیت استفاده از روش تدریجی در مسائل تربیتی و آموزشی را نشان می دهد و بر آن تاکید می ورزد . به گفته مولانا: حق نه قادر بود بر خلق فلک؟ در یکی لحظه به «کن » بی هیچ شک پس چرا شش روز آن را بر کشید؟ کل یوم الف عام ای مستفید خلقت آدم چرا چل صبح بود؟ اندر آن گل اندک اندک می فزود خلقت طفل از چه اندر نه مه است؟ زانکه تدریج از شعار آن شه است شایان ذکر است: الف - توجه به روش تدریجی در تعلیم و تربیت، بدین معنی نیست که در مراحل آغازین می توان از آموزش ها و استدلال های غلط و یا مسائل تربیتی بی پایه و سست پایه استفاده کرد . ب - به کارگیری روش تدریجی در تعلیم و تربیت تنها در قلمرو استدلال ها و برهان ها نیست، بلکه در نوع مطالب و اعمال نیز صادق است . مثلا آیا آموزش مطالب عرفانی دقیق و فلسفی عمیق و واداشتن به انجام کارهای اخلاقی پسندیده و برخی از مستحبات مهم مانند خواندن نماز شب، برای نوجوانانی که به این حد از درک و عمل نرسیده اند، رواست؟ ج - در تعلیم و تربیت حتما باید سطح فکر، قدرت فهم و شرایط سنی، علمی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی فراگیران و فرزندان را در نظر داشت، زیرا هماره نمی توان برای بیماران مختلفی که درد مشترکی نیز دارند، فقط یک نسخه درمانی ارائه کرد . شاید به همین دلیل نیز بوده است که معصومان ما علیهم السلام به یک سؤال مشترک مانند افضل الاعمال (برترین کارها) از سوی افراد گوناگون، پاسخ های گوناگونی داده اند . 4- روش تربیت غیر مستقیماز یک جهت، روش های مطلوب تربیتی به دو گونه «مستقیم » و «غیر مستقیم » است . با توجه به ویژگی های متربیان، شرایط زمان، مکان، گاه روش مستقیم و گاه روش غیر مستقیم کارآیی دارد . و این چنین نیست که هماره روش غیر مستقیم کارسازتر باشد . از همین رو، خدای بزرگ در قرآن کریم در مواردی، از روش ها و خطاب های مستقیم و صریح مانند «یا ایها الکافرون » ، «یا ایها الناس » و «یا ایها الذین آمنوا» استفاده کرده است و در مواردی از روش ها و خطاب های غیر مستقیم . به حضرت عیسی علیه السلام فرموده است: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟» (5) همان گونه که در این آیه قرآن به روشنی می بینیم، خداوند متعال مستقیما به حضرت عیسی علیه السلام خطاب می کند اما به طور غیرمستقیم می خواهد به پیروان حضرت عیسی علیه السلام بگوید که اعتقاد آنان به خدا بودن حضرت عیسی و حضرت مریم علیها السلام شرک و باطل است . باری، آموزش غیر مستقیم وضو به آن پیرمرد از سوی امام حسن و امام حسین علیه السلام و تاکید فراوان روان شناسان بر این روش، و گفته هایی همچون «الکنایة ابلغ من التصریح: کنایه و غیر مستقیم گویی از صراحت و مستقیم گویی رساتر است .» و «به در بگو تا دیوار بشنود .» ، بر به کارگیری روش غیر مستقیم در تعلیم و تربیت تاکید می ورزد . تذکارالف - استفاده از شعر، قصه، خاطره، شرح حال دیگران، معما، فیلم، نمایش و مانند آن می توانند از مصادیق روش های غیر مستقیم تربیتی به شمار آیند . ب - نتیجه گیری از مطالب مطرح شده در روش های غیر مستقیم، به عهده خود مخاطبان و فراگیران قرار داده شود . ج - گاه مربیان و پدران و مادران می توانند مسائل تربیتی را به صورت غیر مستقیم و به وسلیه اشخاص دیگری و نه به وسیله خودشان، به فراگیران انتقال و آموزش دهند . 5- روش تربیت الگویییکی از ویژگی های انسان فضیلت خواهی و کمال گرایی اوست . از این رو، هر گاه فضیلت و کمالی را در الگوهایی مانند شخصیت های دینی، سیاسی، اجتماعی، هنری و ورزشی می بیند، در پی الگوبرداری از آنان در زندگی فردی و اجتماعی خویش برمی آید . به گفته مولانا: هر هنر که استاد بدان معروف شد جان شاگردش بدان موصوف شد پیش استادی که آن نحوی بود جان شاگردش از آن نحوی شود بنابراین یکی از روش های موثر در تعلیم و تربیت فراگیران روش الگویی است . و نکته مهم تر برای مربیان، معلمان، پدران و مادران این است که به متربیان و فراگیران، در تشخیص فضیلت ها و کمال ها و مصادیق آن، جهت دهند و یاری رسانند تا در دام بت ها و مدها و الگوهای نامناسب گرفتار نشوند، بلکه به سوی الگوهای مناسب و شایسته رو آورند . و اقبال لاهوری چه خوش گفته است: عاشقی آموز و محبوبی طلب چشم نوحی قلب ایوبی طلب کیمیا پیدا کن از مشت گلی بوسه زن بر آستان کاملی باری، خداوند بزرگ در قرآن کریم روش الگویی را مورد توجه قرار داده، هم الگوهای پسندیده مانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله (سوره احزاب، آیه 21) و حضرت ابراهیم علیه السلام و یاوران او (سوره ممتحنه، آیه 4) و زن فرعون (سوره تحریم، آیه 11) را معرفی می کند و هم الگوهای ناپسند مانند زن حضرت نوح و زن حضرت لوط (سوره تحریم، آیه 10) را به همین منظور نشان می دهد . امام زمان علیه السلام نیز در حدیثی جالب می فرمایند: «دختر پیامبر خدا (فاطمه زهرا علیها السلام) برای من الگویی شایسته است .» (6) تذکارالف - همه مربیان به معنای عام، با اعمال و رفتار پسندیده خویش می توانند الگوهای شایسته ای برای متربیان خود باشند . ب - با توجه به نیازها واستعدادهای گونه گون متربیان، مربیان باید الگوهای مناسب در ابعاد و رشته های مختلف را به آنان نشان دهند و از یک بعدی نگری بپرهیزند . ج - مربیان باید از معرفی الگوهای متضاد و متعارض بشدت خودداری ورزند، زیرا این امر ممکن است به انکار اصل الگوبرداری و انکار خود الگوها از سوی متربیان منجر شود و این زیانی است بس بزرگ . 6- روش تربیت عملیهمان گونه که در روش الگویی گفته شد، یکی از مهم ترین روش های مطلوب تربیتی «روش عملی » است و متاسفانه ما کمتر به آن عمل می کنیم . خدای بزرگ در قرآن کریم می فرماید: «آیا مردم را به کار نیک فرمان می دهید و حال آنکه خویشتن را فراموش می کنید .» (7) همچنین امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مردم را با اعمالتان، نه (فقط) با زبان هایتان (به سوی خدا) فرا بخوانید .» (8) طبق آماری که برخی از روان شناسان ارائه کرده اند حدود 80% یادگیری از راه چشم و 13% از راه گوش انجام می شود . یا در ضرب المثلی آورده اند: «یک تصویر گویاتر از هزار کلمه است » . و مولانا نیز چه در سفته که گفته است: آن که یک دیدن کند ادراک آن سال ها نتوان نمودن از زبان پس، عمل و رفتار مربی که زیر ذره بین چشم و دستگاه تصویربرداری متربی است، می تواند تاثیر ژرف و شگرفی در تعلیم و تربیت او داشته باشد . زیرا متربی گفته های مربی را پیش از آنکه بخواهد از وی بشنود، می خواهد در اعمال و رفتار او ببیند و این درس بزرگی است که از مربی خود فرا می گیرد: بزرگی سراسر به گفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست از سوی دیگر، اگر متربیان بین گفتار و رفتار مربیان تناقض و تعارض را مشاهده کنند، همین امر باعث می شود تا نسبت به همه گفته ها و نظام فکری - عملی مربیان بی اعتماد گردند و در نتیجه، در نظام فکری - عملی خود نیز دچار اختلال و سردرگمی شوند و در دل یا بر زبان بگویند: سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست اصولا باید توجه داشته باشیم که پیروزی یا شکست یک دین و یا یک مکتب غالبا در گرو اعمال و رفتار گروندگان به آن است تا آموزش های نظری آنان . به همین دلیل، معمولا کسانی که با خود دین مخالفت دارند بسیار نیستند، بلکه اعمال و کردار دین گرایان است که موجب بی رغبتی آنان نسبت به آن دین می شود: اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست در مسلمانی ماست بنابراین: الف - همه ما از خداوند بزرگ بخواهیم که به آنچه می گوییم عمل کنیم تا مورد سرزنش او در آیات 2 و 3 سوره صف قرار نگیریم . ب - اگر به آنچه خودمان می گوییم خودمان عمل نکنیم، چگونه می توانیم عمل به گفته هایمان را از دیگران بخواهیم؟ «رطب خورده، منع رطب چون کند؟» آری، به گفته خواجه شیراز: ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی ج - خطر بسیار بزرگی که اکنون ما و انقلاب ما و دین ما را بشدت تهدید می کند و متاسفانه کمتر به آن توجه می نماییم، این است که شماری از ما و بزرگتر از ما به آموزه های دینی و آرمان های انقلابی خویش عمل نمی کنیم، و چه بسا همین امر در دراز مدت آثار نامطلوبی نسبت به دین و انقلابمان را در درون جامعه و کشورمان و در بیرون از آن بر جای نهد که امیدواریم به خواست خدا این چنین نشود . پی نوشت ها: 1) بحارالانوار، ج 71، ص 340 . 2) بقره/170 . 3) نهج البلاغه، ترجمه علینفی فیض الاسلام، کلمه قصار 198 . 4) قرآن از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 44 . 5) سوره مائده، آیه 116 . 6) بحارالانوار، ج 53، ص 180 . 7) بقره/آیه 44 . 8) بحارالانوار، ج 5، ص 198 . |
قال علی علیه السلام:سلام هفتاد حسنه دارد، که شصت و نه حسنه آن مخصوص سلام کننده و یک حسنه آن برای پاسخ دهنده است[1].
2 – دو خصلت رو به جوانی
پیامبراکرم صلی الله علیه واله:دو خصلت از فرزندان آدم روز به روز و هر چه از سال و عمر او می گذرد جوان تر می شود؛ 1) حرص؛ 2 ) آرزوی دراز[2]
3 – دو چشم ویژه
پیامبراکرم صلی الله علیه واله:دو چشم در روز قیامت از آتش جهنّم در امان هستند:
1 ) چشمی که از ترس خداوند بگرید.
2 ) چشمی که شب ها در راه خدا نگهبانی دهد.[3]
4 – دو روز بودن دنیا
قال علی علیه السلام:روزگار، گاهی به سود انسان است در چنین وقت نباید زیاد شاد شود آنگونه که خود را فراموش کند و گاهی به ضرر انسان است، باید صبر کند ولی نباید در هر دو حال از یاد خدا غافل شد،
بلکه باید بر بردباری و شکیبایی هر دو روز را به سود خود با موفقیت سپری کرد[4].
5 – دو چیز امت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را بی آبرو می کند:
پیامبر گرامی صلی الله علیه واله به دو چیزی که امت به آن آسیب پذیرند، نگران بود و لذا همواره متذکرمی شد: 1 ) شکم؛ 2)شهوت جنسی ( زیر شکم )[5]
6 – دو چیز کم یاب
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: کمترین چیزی که در دوره آخرالزمان یافت می شود، دو چیز است:
1 ) برادر مورد اطمینان؛ 2) پول حلال[6].
7 – دو چیز روزی را زیاد می کند
از امام صلی الله علیه واله نقل شده که فرمود: دو چیز مال و سرمایه را زیاد می کند:
1 ) صله رحم؛ 2 ) خوش رفتاری با همسایگان[7].
8 – سه گروه شفاعت کننده
در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده است: « در روز قیامت، شفاعت سه دسته به اذن پروردگار
متعال پذیرفته می شود: پیامبران، عالمان و شهیدان »[8]
9 – سه سخنِ نوشته بر درِ دوزخ
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: بر چهارمین در دوزخ سه سخن نوشته شده است:
1 ) خوار گرداند خدا کسی را که اسلام را خوار کند؛
2 ) خوار گرداند خدا کسی را که به اهل بیت علیهماالسلام اهانت کند؛
3 ) خوار گرداند خداوند کسی را که ستم گران را بر ضدّ مردم یاری رساند[9].
10 – سه دسته شکایت کننده در قیامت
قال الصادق علیه السلام:سه چیز نزد خدا شکایت می کنند:
1 ) مسجد ویرانه ای که مردم در آن نماز نمی گذارند؛
2 ) دانشمندی که در میان مردم نادان قرار دارد؛
3 ) قرآنی که برای زیبایی – در منزل – گذاشته شده که گرد و خاک روی آن نشسته است و کسی آن را نمی خواند[10].
11 – سه خصلت جهانی
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: سه ویژگی است که در مورد آنها باید با همه حتی غیر مسلمان یکسان برخورد کرد و تفاوتی قائل نشد:
1 ) ادای امانت؛ 2) وفای به عهد؛ 3 ) نیکی به والدین[11].
12 – سه نشانۀ حقیقت ایمان
از سفارش های پیامبر اعظم صلی الله علیه واله به علی(ع) این است: حقیقت ایمان از سه چیز سرچشمه می گیرد: 1 ) هنگام تندرستی انفاق کردن؛ 2) با مردم از روی انصاف رفتار نمودن؛ 3 ) و به طالبان علم دانش آموختن[12].
13 – از سه گروه حاجت خواستن
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: حاجت خود را جز با سه نفر در میان نگذار:
1 ) دیندار؛ 2) جوانمرد؛ 3)ریشه دار.
دین دار: دینش را حفظ می کند و در حفظ شخصیت دیگران نیز می کوشد ( در صورت توان بر طبق وظیفۀ دینی عمل می کند.
جوانمرد: ( اگر چه دین نداشته باشد ) از مردانگی خود شرم می کند. از این رو، در برآوردن نیاز دیگران دریغ نمی ورزد.
ریشه دار: کسی است که دارای اصالت و شخصیت است همانگونه که تو برای احتیاجت به او روی آوردی، او هم آبروی تو را با برآوردن نیاز توم حفظ می کند[13].
14 – سه چیز نجات بخش
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در سفارش به علی (ع) فرمود: سه چیز مایه نجات انسان است:
1 ) ترس از خدا در نهان و آشکار؛ 2 ) میانه روی در حال فقر و بی نیازی؛ 3 ) منصفانه سخن گفتن در حال خشنودی و خشم[14].
15 – سه چیز تباهی آور
قال الکاظم علیه السلام 1)پیمان شکنی؛ 2)رها کردن سنّت؛ 3 ) جدا شدن از جماعت[15].
16 – سه عذاب زود رس
قال علی علیه السلام: سه گناه است که در کیفر آنها شتاب می شود و برای آخرت تأخیر نمی افتد. آنها عبارتند از:
1 ) عاق والدین ( نا فرمانی پدر و مادر )؛ 2 ) ستم بر مردم؛ 3 ) ناسپاسی در برابر احسان[16].
17 – سه چیز مورد نیاز مردم
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: مردم به سه چیز بسیار نیازمندند:
1 ) امنیت؛ 2 ) عدالت؛ 3 ) رفاه[17].
18 – سه نشانۀ منافق
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: سه خصلت در هر کس باشد، منافق است، هر چند نماز بخواند و روزه بگیرد و خود را مسلمان بداند. آن سه خصلت عبارتند از:
1 ) در امانت خیانت کند؛ 2 ) در سخن گفتن دروغ بگوید؛ 3 ) هرگاه وعده ای می دهد تخلف کند[18].
19 ) سه کار بسیار دوست داشتنی
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: سه کار نزد خداوند از همۀ کارها محبوب تر است:
1 ) نماز سرِ وقت؛ 2 ) نیکی به پدر و مادر؛ 3) جهاد در راه خدا[19].
19 ) سه صفت زن بدترین صفت مرد
از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است: بهترین صفات زنان بدترین صفات مردان است:
1 ) تکبر؛ 2 ) ترس؛ 3 ) بخل.
پس هرگاه زن غرور و تکبر داشته باشد خود را تسلیم هر کسی ( غیر همسر خود ) نمی کند. معنی ندارد زن در مقابل نامحرم متواضع باشد.
و هرگاه ترس داشته باشد خود را از بدنامی دور نگه می دارد و به دام شیادان نخواهد افتاد. البته، روحیه داشتن در مقابل مصائب و ناملایمات با ترس تفاوت دارد و ترس پسندیده در مورد نگاهداری عفت و ناموسش است. و هر گاه بخیل باشد مال خود و شوهرش را حفظ و نگهداری می کند و اسراف نمی کند[20].
سه دسته از زنان عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا(س) محشور خواهند شد:
1 ) زنی که سخت گیری های همسرش را تحمل کند و صابر باشد؛
2 ) زنی که در برابر بد خُلقی شوهرش صبور باشد؛
3 ) زنی که مهریه خود را به همسرش ببخشد.
خداوند در برابر انجام هر یک ثواب هزار شهید و یک سال عبادت به او خواهد داد[21].
20 – سه گروه بدبخت می شوند
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: سه گروه از انسان ها هستند که شقی و بدبخت خواهند شد:
1 ) هر کسی نام مرا بشنود و صلوات نفرستد؛
2 ) کسی که ماه رمضان را درک کند ولی مشمول رحمت الهی نشود؛
3 ) کسی که والدین خود را درک کند ولی در حق آنها کوتاهی کند[22].
21 – سه نصیحت به شیعیان
امام صادق علیه السلام خطاب به شیعیان فرمود:
1 ) همواره زینت و افتخار ما باشید نه مایۀ سرافکندگی ما؛
2 ) با کلام نیکو با مردم صحبت کنید؛
3 ) زبانتان را از حرف زیادی و کلام زشت حفظ کنید[23].
22 – سه وقت شیعه امتحان می شود
امام صادق علیه السلام فرمود: شیعیان ما را در سه موقع امتحان کنید:
1 ) در موقع نماز چگونه مراقب و اهمیت می دهند؛
2 ) در هنگام حفظ اسرارشان چگونه آن را نزد دشمنان ما حفظ می کنند؛
ج ) اموال خود را در هنگام ضرورت تقسیم می کنند[24].
23 – سه نوع صبر و علامت صابران
حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: شکیبایی در سه موقع لازم است:
1 ) هنگام بلا و ناگواری ها 2 ) بردباری در راه فرمان خداوند و اطاعت او؛ 3 ) در برابر معصیت و سرکشی های نفسانی[25].
24 – سه چیز از عنایات الهی
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به علی (ع) فرمود : سه چیز در دنیا برای مؤمن فرح بخش است:
1 ) دیدار کردن با برادر مسلمان؛ 2 ) افطاری دادن به روزه دار؛ 3 ) عبادت شبانه ( نماز شب )[26].
25 ) سه چیز سبب کمال
حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: مسلمانان به وسیله سه چیز کامل می شود:
1 ) دین فهم باشد به مسائل دینی نظیر حرام و حلال، حق و باطل آگاهی داشته باشد؛
2 ) در زندگی تدبیر لازم را داشته، مواظب خرج و دخل و اهل قناعت باشد؛
3 ) در مصیبت ها و مشکلات روز و رویدادهای سخت زندگی اهل صبر؛ مقاوم باشد، مانند سدّی سترک در مقابل طوفان و امواج سهمگین مقاوم استوار باشد[27].
26 – چهار عامل برای سقوط دولت ها
حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: عوامل سقوط دولت ها چهار چیز است:
1 ) رها کردن اصول ( فراموش کردن مسائل اساسی )؛
2 ) پرداختن به فروع ( امور غیر مهم )؛
3 ) به کار گیری اراذل ( فرومایگان ) در امور اداری و مردمی؛
4 ) کنار گذاشتن افاضل ( پر مایگان و آگاهان ).غررالحکم ص342
27 – چهار عامل شادمانی
پیامبر اعظم صلی الله علیه واله می فرماید: بر درِ دوم بهشت نوشته شده است: هر چیز راهی دارد و راه رسیدن به شادمانی در آخرت چهار چیز است:
1 ) دست محبّت بر سر یتیمان کشیدن؛ 2 ) مهربانی با بیوه زنان؛ 3 ) کوشیدن در رفع نیازهای مسلمانان؛ 4 ) دلجویی از تهیدستان و مسکینان[28].
۲۸-چهار گروه سبب پایداری دین
حضرت علی علیه السلام فرمود: قوام دین با چهار دسته است:
1 ) عالم سخنوری که علمش را به کار گیرد؛
2 ) توانمندی که با فزونی مال، بر اهل دین، بخل نورزد؛
3 ) بینوایی که آخرتش را، به دنیا نفروشد؛
4 ) جاهلی که از کسب علم، تکبّر نکند[29].
29 – چهار دسته دعایشان مستجاب
حضرت امام صادق علیه السلام به نقل از رسول الله (ص) فرمود:
چهار دسته دعایشان مستجاب می شود و درهای آسمان به رویشان باز می گردد و به عرش می رسد:
1 ) پدر برای فرزند؛ 2 ) مظلوم بر ضد ستمکار؛
3 ) عمره گزار ( در حال عمره گزاردن ) تا زمانی که باز می گردد؛
4 ) روزه دار ( در حال روزه ) تا وقتی که افطار می کند[30].
30 – چهار سوال
پیامبر اعظم صلی الله علیه واله می فرماید: روز قیامت، چهار چیز از انسان سوال می شود:
1 ) سرمایه عمر را در دنیا در چه راهی صرف کرده است؛
2 ) از جوانی چگونه بهره برده است؛
3 ) مال و سرمایه اش را که کسب کرده، چگونه به دست آورده و در چه راهی خرج کرده است؛
4 ) از محبّت اهل بیت (ع)[31].
31 ) چهار کلمه آموزنده از لقمان
حضرت لقمان به پسرش چنین فرمود: پسرم من چهار صد پیغمبر را خدمت نمودم و از سخنان آنان چهار کلمه آموختم:
1 ) وقتی در نماز هستی، قلبت را نگهدار و متوجه خدا باش؛
2 ) وقتی بر سر سفره قرار گرفتی، گلویت را حفظ کن و مواظب حلال و حرام و دیگران باش؛
3 ) اگر در خانه کسی بودی مواظب چشمانت باش به چیزی که بر تو روا نیست چشم مدوز؛
4 ) وقتی در میان مردم بودی زبانت را نگهدار مبادا غیبت و سخنانی که بر تو روا نیست بازگو نمایی[32].
32 ) چهار نفر زودتر کیفر می شوند
از سفارشات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به علی علیه السلام این است: ای علی چهار کس زودتر کیفر می شوند، آنها عبارتند از:
1 ) مردی که به او خوبی کنی و او به تو بدی کند؛
2 ) مردی که به او ستم نکرده ای ولی وی به تو ستم می کند؛
3 ) مردی که با او در انجام کاری پیمان بسته ای و وفادار به آن هستی امّا او درصدد خیانت به توست و
4 ) مردی که با او صله رحم کنی ولی او با تو قطع رابطه کند[33].
33 ) چهار وقت سبب نزول رحمت
رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: درِ رحمت الهی در چهار وقت باز می شود:
1 ) هنگام نزول باران؛ 2 ) وقتی فرزندی از راه محبّت به سیمای پدرش بنگرد؛ 3 ) زمانی که درب کعبه گشوده شود؛ 4 ) هنگام ازدواج و نکاح.[34]
34 ) چهار عامل سبب تبدیل سیّئات به حسنات
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: چهار خصلت در هر کس باشد گر چه سر تا پا غرق در گناه باشد،
خداوند تمام آنها را به حسنات تبدیل می کند.
1 ) راستگویی؛ 2 ) حیاء؛ 3 ) اخلاق نیکو؛ 4 ) سپاسگزار نعمت ها[35].
35 ) چهار نعمت به سبب چهار چیز
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: خداوند به سبب چهار چیز چهار نعمت مهم نصیب انسان می کند:
1 ) رشد علم، در احترام استاد؛ 2 ) بقاء ایمان؛ در بزرگ داشتن خداوند؛ 3 ) لذّت زندگی؛ در نیکی به پدر و مادر؛ 4 ) نجات از آتش جهنّم، در ترک اذیّت مردم[36].
36 ) چهار چیز سبب خیر دنیا و آخرت
پیامبر اسلام صلی الله علیه واله فرمود: چهار چیز سبب خیر دنیا و آخرت می باشد:
1 ) بدن سالم؛ 2 ) زبان ذاکر؛ 3 ) قلب شاکر؛ 4 ) همسر شایسته، زن صالح[37].
37 ) چهار چیز کم آن هم زیاد است
حضرت امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: چهار چیز کم آن هم زیاد می باشد:
1 ) آتش ( چه آتش دنیا، چه آتش آخرت ) کمش هم زیاد است؛ 2 ) خواب کمش هم زیاد
است؛ 3 ) بیماری ( مرض ) هم کمش زیاد است، 4 ) دشمن کمش هم زیاد می باشد[38].
38 ) چهار حرم اهمیت ویژه دارد
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
1 ) خدا را حرمی می باشد و آن مکه است؛
2 ) رسول خدا صلی الله علیه واله حرمش مدینه است؛
3 ) امیر مؤمنان علیه السلام حرمش کوفه است؛
4 ) برای ما اهل بیت حرمی است و آن قم می باشد[39].
39 ) چهار وقت در شبانه روز
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: اوقات شبانه روز خود را به چهار بخش تقسیم و از آن به خوبی استفاده کنید.
1 ) ساعتی از آن را برای مناجات با پروردگار؛
2 ) ساعتی دیگر از آن را برای امرار معاش و کسب حلال؛
3 ) ساعتی از آن را دیدار با برادران دینی؛
4 ) ساعتی از آن را برای استفاده از لذّات مشروع[40].
40 ) چهار چیز سبب ناکامی
روایتی از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمود: بر ناکامی ها و برگشت روزگار، به چهار چیز استدلال می شود ( چهار نشانه دارد):
1 ) بی تدبیری و سوء مدیریت؛
2 ) ریخت و پاش های نابجا
3 ) کم عبرت گرفتن از حوادث؛
4 ) بی اندازه فریب خوردن[41].
41 ) پنج صفت سبب نجات
قال الباقرعلیه السلام:پنج صفت سبب نجات و دوستی خدا و رسولش می شود:
1 ) غیرت بر خانواده و همسر و محارم؛ 2 ) گشاده دستی؛ 3 ) خوش خلق؛ 4 ) راستگویی؛ 5) شجاعت[42].
42 ) پنج صفت بد سبب جمع مال
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: سرمایه جمع نمی شود، مگر کسی که دارای پنج خصلت مذموم باشد:
1 ) بخل زیاد؛ 2 ) آرزوی دراز؛ 3 ) حرص ( آزمندی )؛ 4 ) بریدن از خویشان ( قطع رحم )؛ 5 ) برتری دادن دنیا بر آخرت[43].
43 ) پنج خصلت لازم زندگی
قال الصادق علیه السلام:پنج خصلت هست که هر کدام از آنها نباشد زندگی انسان ناقص، عقلش زائل و قلب او مشغول خواهد بود:
1 ) سلامتی بدن؛ 2 ) امنیت؛ 3 ) وسعت رزق؛4 ) مونس موافق ( همسر؛ فرزند و هم نشین صالح و نیک )؛ 5 ) پنجمین خصلت که جامع همه این صفات است، سهل گیری ( بی تکلیف بودن و ساده زیستی و ترک تشریفات و چشم هم چشمی ) می باشد[44].
44 ) با پنج دسته رفاقت ممنوع
دوست می تواند بسیار تأثیر گذار باشد، چه جنبه مثبت و چه منفی، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: «المَرءُ عَلی دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه »آدمی بر آیین دوست و همنشینان و نزدیکان خود است؛ و لذا با کسانی که این پنج صفت را دارند، نباید دوست؛ هم سفره و همنشین شد جدّاً باید از آنها اجتناب کرد، چنان که در روایت دیگر آمده است: « صاحِبُ السُوءِ قِطعَهُ مِنَ النّار» دوست بد پاره ای از آتش است. که آن صفات عبارتند از:
1 ) کذّاب؛ 2 ) گناهکار و لاابالی؛ 3 ) بخیل؛ 4 ) احمق؛ 5 ) قاطع رحم[45].
امام سجاد علیه السلام فرمود: فرزندم با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن:
1 ) از همنشینی با دروغگو پرهیز کن؛ زیرا او همه چیز را بر خلاف واقع نشان می دهد، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.
2 ) از همنشینی با گناهکار و لاابالی بپرهیز، زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد.
3 ) از همنشینی با بخیل برحذر باش، که او از کمک مالی به تو آنگاه که بسیار به آن نیازمندی، مضایقه می کند.
4 ) از همنشینی با احمق ( کم عقل ) اجنتاب کن، زیرا او می خواهد به تو سودی رساند؛ ولی به زیان تو می انجامد.
5 ) از همنشینی با « قاطع رحم » ( کسی که با خویشاوندان قطع رابطه نموده است ) بپرهیز، که او در سه جای قران لعن و نفرین شده است. حتّی کسانی که دارای اراده قوی هم باشند به نصّ روایت ناخودآگاه از رفیق بد تأثیر می پذیرند، چه رسد به کودکان و نوجوانان که به طریق اولی باید آنان را از مصاحبت با افراد منحرف و فاسد منع کرد[46].
45 ) شرایط دوست واقعی
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: کسی که تمام شرایط را داشته باشد رفیق کامل است و الا به همان اندازه درجه دوستی او کم می شود، و اگر هیچ یک از آنها را نداشته باشد اساساً نام دوست نمی توان بر او گذاشت.
1 ) ظاهر و باطنش یکسان باشد ( آنچه نسبت به تو ابراز می دارد در دل نیز همان باشد )؛
2 ) خوبی تو را خوبی خودش بداند و بدی تو را بدی خود، ( آبروی تو را آبروی خود بداند )؛
3 ) اگر در وضع مالی او بهبودی حاصل شد و به ثروتی دست یافت یا به مقامی رسید، با تو تغییر روش ندهد؛
4 ) به اندازه توانایی و قدرتش از مساعدت و همراهی با تو مضایقه نکند؛
5 ) تو را در روز گرفتاری و بدبختی به دست فراموشی نسپارد و تنهایت نگذارد[47].
46 ) پنج چیز را غنمیت شمردن
از وصایای پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به ابوذر این است که پنج چیز را پیش از آمدن پنج چیز غنیمت
شمار: 1 ) جوانی پیش از پیری؛ 2 ) سلامتی قبل از مریضی؛ 3 ) دارایی پیش از فقر؛ 4 ) فراغت قبل از اشتغال؛ 5 ) زندگی پیش از مرگ[48].
47 ) پنج علامت دیوانه
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از جایی عبور می کرد، چشمش به جمعیتی افتاد که دور شخصی را گرفتند، حضرت نزد آنها رفت و پرسید: برای چه در اینجا جمع شده اید؟!
عرض کردند: دیوانه ای در اینجا هست ( حرکات او ما را به اینجا کشانده است ).
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: دیوانه حقیقی این شخص نیست؛ بلکه این شخص بینوا گرفتار و ( بیمار ) است. آیا می خواهید شما را به ویژگی های دیوانه حقیقی، آگاه کنم؟!
عرض کردند: آری ای رسول خدا. فرمود: دیوانه حقیقی دارای این نشانه ها است:
1 ) با کِبر و نَخوَت راه می رود. ( خود بزرگ بین و متکبر است )؛
2 ) به دو طرف خود ( مکرر ) نگاه می کند. ( خود بین و معجب است )؛
3 ) شانه های خود را بالا و پایین می آورد. ( خود نماست و عقده حقارت دارد )؛
5 ) از درگاه خدا آرزوی بهشت می کند با اینکه به گناه خود ادامه می دهد؛
6 ) جامعه، نه از شر او در امانند و نه به خیر او امیدوارند[49].
48 ) پنج صفت از زشت ترین صفات
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله رو به اصحاب کرد فرمود: آیا می خواهید شما را به تنبل ترین و دزدترین و
بخیل ترین و جفاکارترین و عاجزترین انسان ها آگاه سازم؟!
عرض کردند: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود:
1 ) تنبل ترین انسان، بنده سالم و بیکاری است که در عین حال با زبان و لب، ذکر خدانمی گوید؛
2 ) دزدترین انسان، کسی است که از نمازش بدزدد، نمازش مثل کهنۀ کثیف به صورتش زده می شود؛
3 ) بخیل ترین انسان، کسی است که از نزد مسلمانی عبور کند و به او سلام نکند؛
4 ) جفاکارترین و بی مهرترین انسان کسی است که در نزد او یادی از من بشود ولی صلوات نفرستد؛
5 ) و عاجزترین انسان کسی است که از ( دعا کردن ) عاجز باشد[50].
49 )پنج علامت مؤمن
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: مومن دارای پنج علامت است:
1 ) ورع در خلوت؛ 2 ) صدقه با کمی درآمد؛ 3 ) صبر در مصیبت؛ 4 ) بردباری در هنگام غضب؛ 5 ) راستگویی هنگام خوف[51].
50 ) پنج صفت برای بهترین بندگان
حضرت امام رضا علیه السلام در پاسخ سائلی که گفت: بهترین بندگان چه کسانی هستند؟ فرمود: بهترین بندگان خدا دارای پنج صفت می باشند.
1 ) وقتی کار خیری را انجام داد، خوشحال شود؛
2 ) زمانی که کار بدی انجام داد، استغفار کند؛
3 ) موقعی که نعمتی به دست آورد، شاکر باشد؛
4 ) هنگامی که مبتلا ( به مصیبت ) شد، صبر کند؛
5 ) اگر از کسی بدی ببیند ببخشد[52].
51 ) پنج نفر از حیله شیطان در امانند
از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: شیطان گفت: به جز پنج نفر سایر مردم از حیله و نیرنگم مصون و محفوظ نمی باشند، آنان عبارتند از:
1 ) کسی که به خدا متوسل شود و در جمیع امور بر او توکل نماید؛
2 ) کسی که بسیار ذکر و تسبیح خداوند در هر شب و روز کند؛
3 ) کسی که آنچه برای خود می پسندد برای برادر مؤمن خود نیز بخواهد؛
4 ) کسی که هرگاه مصیبتی به او می رسد جزع نکند؛
5 ) کسی که به تقسیم رزق خداوند راضی باشد و از برای روزی غم نخورد[53].
52 ) پنج چیز فراموش شده
از پیامبر اعظم صلی الله علیه واله نقل شده است، که فرمود: زمانی بر امت من فرا رسد که به پنج چیز علاقمند شوند و پنج چیز را فراموش نمایند اینها از من بیزارند و من هم از آنها بیزارم، آنها عبارتند از:
1 ) به دنیا دل ببندند و آخرت را فراموش کنند؛
2 ) به مال علاقه مند شوند و حساب را از یاد ببرند؛
3 ) به زنان محبّت پیدا کنند و حورالعین را فراموش کنند؛
4 ) قصرها را دوست بدارند و قبرها را از یاد ببرند؛
5 ) خود را دوست دارند ولی خدا را فراموش کنند[54].
53 ) پنج موعظه جبرئیل به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله
در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله به جبرئیل فرمود: مرا موعظه کن. گفت:
1 ) ای محمد صلی الله علیه واله زندگی کن هر چه خواهی سرانجام تو می میری؛
2 ) دوست داشته باش هر چه را که خواهی ( بعد از مدتی ) از آن جدا خواهی شد؛
3 ) عمل کن آنچه خواهی ( روزی ) آن را ملاقات خواهی کرد؛
4 ) شرف مؤمن بپا خواستن نماز اوست در شب؛
5 ) عزّت مؤمن نگهداری خویش از آبروی مردم است[55].
54 ) از پنج نوع مستی بپرهیزید
از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: برای انسان عاقل و خردمند سزاوار است که از پنج چیز دوری نماید:
1 ) از مستی ثروت؛ 2 ) از مستی قدرت؛ 3 ) از مستی علم و دانش؛ 4 ) از مستی ستایش دیگران؛ 5 ) از مستی جوانی، که از هر کدام آنها باد خبیثی می وزد که عقل را می گیرد و وقار شخص را کم مقدار می کند چنان که انسان مست شراب از هیچ قبایح و زشتی باک ندارد و نمی داند چه می کند، مگر وقتی که به هوش آید[56].
55 ) پنج مشکل و گرفتاری همیشگی مؤمن
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: مؤمن همواره دچار پنج مشکل است و با آن دست و پنجه نرم می کند، آنها عبارتند از:
1 ) مؤمنی که به او رشک و حسد می ورزد؛
2 ) منافقی که کینه او را در دل دارد؛
3 ) کافری که با او در ستیز و جنگ است؛
4 ) نفس سرکشی که با او در نزاع و مجادله است ( مبارزه با او جهاد اکبر است )؛
5 ) دیو و شیطانی که در صدد گمراهی اوست و لذا همواره در کمین او می باشد[57].
56 ) پنج پایه اسلام
قال الباقر علیه السلام: اساس اسلام بر پنج پایه استوار است:
1 ) بر پا داشتن نماز؛ 2 ) زکات دادن؛ 3 ) به جا آوردن اعمال حج؛ 4 ) روزه گرفتن؛ 5 ) ولایت و دوستی اهل بیت: در همه حال[58].
57 ) شش چیز به شش چیز است
در حدیث قدسی آمده است که خدواند فرمود: ای بندگانم! شش چیز از شما و در برابر آن شش چیز از من می باشد؛ اگر به وظایف خود عمل کردید، خیر دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد:
1 ) آمرزش و عفو از من و تو به از شما؛
2 ) بهشت برین از من و طاعت و عبادت از شما؛
3 ) روزی زیاد از من و شکر و سپاس از شما؛
4 ) قضا از من و رضا از شما؛
5 ) بلا از من و صبر از شما؛
6 ) اجابت از من و دعا از شما[59].
58 ) شش خصلت ویژه اهل بیت (ع)
امام سجاد علیه السلام فرمود: خداوند شش خصلت و امتیاز به اهل بیت (ع) عطا فرمود: علم؛ بردباری؛ سخاوت و جوانمردی؛ فصاحت؛ شجاعت؛ محبّت در قلوب مؤمنان.
59 ) شش حق نسبت به همدیگر
از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده که فرمود: مسلمانان نسبت به همدیگر دارای شش حقند:
1 ) سلام کردن؛ 2 ) پذیرفت دعوت؛ 3 ) گفتن « یَرحَمُکُم الله » به دیگران هنگام عطسه کردن آنها؛ 4 ) عیادت مریض؛ 5 ) همان را برایش بخواهد که برای خود می خواهد؛ 6 ) شرکت در تشییع جنازه[60].
60 ) شش صفت جوانمردان
پیامبر اسلام صلی الله علیه واله فرمود: شش صفت از نشانه جوانمردی است ( چه خوب است انسان دارای این
گونه صفات باشد ). سه صفت از آنها در وطن ( حضر ) لازم است:
1 ) قرآن خواندن؛ 2 ) آباد کردن مساجد ( با عبادت )؛ 3 ) برای خدا رفاقت کردن؛
سه صفتی دیگر، در سفر لازم است:
4 ) توشه خود را در اختیار دیگران قرار دادن؛ 5 ) خوی خوش ( اخلاق نیکو)؛ 6 ) مزاح حلال»[61].
61 ) از شش چیز به خدا پناه بردن
حضرت امام صادق (ع) فرمود: پیامبر اکرم (ص) هر روز از شش چیز به خدا پناه می برد:
1 ) شک؛ 2 ) شرک؛ 3) حمیّت ( تعصّب )؛ 4 ) غضب ( خشم )؛ 5 ) ظلم؛ 6 ) حسد[62].
62 ) شش مرحله برای توبه عالی
برای رسیدن به توبه عالی ( بازگشت از گناه ) حضرت امیر مؤمنان علیه السلام شش راه کار نشان داده است، باید تمام آنها یکی پس از دیگری انجام گیرد و گر نه توبه گناه کار نزد خداوند قبول نخواهد بود، آنها عبارتند از:
1 ) پشیمانی از گناهان گذشته؛ 2 ) تصمیم بر ترک گناه در آینده؛ 3 ) پرداخت حقوق مردم به شکل کامل؛ 4 ) جبران واجباتی که فوت شده و انجام نگرفته است و قضاء نمودن آنها؛ 5 ) اندوه زیاد به حدّی که گوشتی که در حال معصیت روییده شده است، آب شود یا پوست به استخوان بچسبد و گوشت دوباره بروید؛ 6 ) رنج عبادت را بچشد، چنان که شیرینی گناهان را چشیده بود[63].
63 ) در شش چیز نیکی نهفته است
خداوند به حضرت موسی کلیم علیه السلام وحی فرستاد و فرمود: شش چیز در شش جا قرار داده؛ امّا مردم جای دیگر آن را طلب می کنند و هرگز موفّق نمی شوند و به آن دست نخواهند یافت:
1 ) آسایش را در بهشت قرار داده است، نه در دنیا؛ ولی مردم در دنیا طلب می کنند و باهزینه زیاد به دنبالش هستند؛
2 ) علم در گرسنگی به دست می آید؛ ولی مردم با شکم سیر می خواهند کسب علم کنند؛
3 ) عزّت در بیداری شب به دست می آید؛ ولی مردم در دربار سلاطین و حاکمان در جست و جوی آنند؛
4 ) مقام و رفعت در فروتنی و تواضع به دست می آید؛ ولی مردم با تکبّر می خواهند آن را کسب کنند؛
5 ) مستجاب شدن دعا در خوردن غذای حلال است؛ اما مردم آن را در سر و صدای بسیار جستجو می کنند، به جایی نمی رسد؛
6 ) بی نیازی در قناعت کردن به دست می آید؛ امّا مردم به دنبال کسب مال فراوان هستند و هیچگاه از این راه به دست نمی آید[64].
64 ) شش علامت شیعه
عدّه ای نزد حضرت علی علیه السلام ادعای شیعه بودن کردند.
حضرت فرمود: پس چرا سیمای شیعه در چهره شما پیدا نیست.
پرسیدند: سیمای شیعه چگونه است؟ فرمود:
1 ) بر اثر عبادت شب و بی خوابی، زرد شده باشد؛
2 ) چشمانشان بر اثر گریه از خوف خدا کم سو شده باشد؛
3 ) کمرشان بر اثر قیام به عبادت خم گردد؛
4 ) شکمشان بر اثر روزه گرفتن فرو رفته باشد؛
5 ) لب هایشان بر اثر دعا خشک شده شود؛
6 ) و گرد فروتنان بر آنها نشسته است. ( آثار خشوع و تواضع در چهره آنها آشکار است )[65].
67 ) شش مرگ سبب استحقاق بهشت
از امیر مومنان علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: من بهشت را برای شش گروه ضمانت می کنم،
آنها عبارتند از:
1 ) کسی که در راه صدقه دادن مرگش فرا رسد؛
2 ) کسی که در راه عیادت مریض جان دهد؛
3 ) آن که در حال جهاد در راه خدا مرگش برسد؛
4 ) مردی که در راه حج از دنیا برود؛
5 ) کسی که در راه نماز جمعه اجلش برسد؛
6 ) مردی که برای تشییع جنازه مرد مسلمان برود و بمیرد[66].
68 ) در شش مورد عقل مردم را می شود محک زد
حضرت امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: در شش مورد عقل مردم را می شود محک زد و سبک و سنگین کرد تا کم و زیادش رافهمید:
1 ) بردباری؛ هنگام غضب و خشم؛
2 ) میانه روی؛ هنگام رغبت و زیاد خواهی؛
3 ) صبر و مقاومت و شکیبایی؛ هنگام ترس؛
4 ) در هر زمان و مکان و شرایط تقوی الهی را رعایت نمودن؛
5 ) با مردم مدارا و خوش رفتاری کردن؛
6 ) مجادله و ستیز را کم نمودن[67].
69 ) با شش گروه نمی شود ستیز کرد
حضرت علی علیه السلام فرمود: با شش نفر نمی شود جدال و بگو مگو نمود:
1 ) فقیه و دانشمند دینی؛ 2 ) رئیس ( سرپرست و کارفرمایان )؛ 3 ) انسان های پست و فرومایه؛ 4) انسان شرور و بی شرم ( فحّاش )؛ 5 ) زنان؛ 6 ) بچه ها و خردسالان[68].
70 ) شش خصلت سبب بهره مندی
حضرت امام رضا علیه السلام از پدرانش، آنان از امیر مؤمنان علی (ع) نقل کرده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: امّت من همیشه در خیر هستند، اگر از این خصال بهره مند باشند:
1 ) هرگاه همدیگر را دوست داشته باشند؛
2 ) امانت را ادا کنند ( به صاحبش بپردازند )؛
3 ) از حرام پرهیز و دوری نمایند؛ 4 ) مهمان نوازی کنند؛
5 ) نمار را اقامه نمایند؛ ( و آن را در جامعه به پرشکوه ترین صورت گسترش دهند. )
6 ) زکات، حقوق و دارایی هایشان را به اهلش پرداخت نمایند؛
در غیر این صورت با قحطی ها و مشکلات روبرو خواهند شد[69].
پیامبر اکرم (ص) فرمود: شش امر را از من بپذیرید ( و به آن عمل کنید ) به شما بهشت اعطا می شود، آنها عبارتند از:
1 ) هنگام سخن گفتن دروغ نگویید؛ 2 ) چون وعده دادید تخلّف نکنید؛ 3 ) اگر به شما اعتماد کردند و امانتی دادند؛ خیانت نکنید؛ 4 ) چشمانتان را پاک نگهدارید؛ 5 ) پاکدامن باشید؛
6 ) دست و زبان خود را حفظ کنید ( تا کسی را با آن آزار نرسانید )[70].
71 ) هفت فضیلت برای شهید
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: خدا هفت ویژگی به شهید داده است:
1 ) با ریختن اوّلین قطره خون آمرزیده می شود؛
2 ) سر شهید در دامان دو همسر از حوریان بهشت قرار می گیرد، و آنان غبار راه از چهره اش می زدایند و به او خوشامد می گویند، و او نیز به آنها همین را می گوید؛
3 ) از لباس های بهشت پوشانده می شود؛
4 ) نگهبانان بهشت با بوهای خوش و معطّر به استقبال او می آیند؛
5 ) جایگاه خود را می بیند؛
6 ) به روح او گفته می شود هر جای بهشت را که خواستی آزادانه انتخاب کن و به آنجا برو؛
7 ) به وجه خدا می نگرد و از هر رنجی می رهد؛ این ( آسایشی ) برای پیامبران و شهدا است[71].
72 ) هفت فایده دوستی اهل بیت پیامبر اکرم (ص)
حضرت علی بن الحسین (ع) فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: دوستی من و خاندانم در هفت مکان سخت سودمند خواهد بود:
1 ) هنگام مرگ؛ 2 ) در قبر؛ 3 ) هنگام برانگیختن؛ 4 ) هنگام دادن نامه اعمال؛ 5 ) هنگام حسابرسی؛ 6 ) هنگام سنجش اعمال؛ 7 ) هنگام عبور از صراط[72].
73 ) هفت حق مؤمن بر مؤمن
قال الصادق علیه السلام:مؤمن دارای هفت حق واجب است که خداوند از آن حقوق بازخواست می کند:
1 ) او را بزرگ دارد، به طوری که بر چشمانش جای دهد. یعنی هنگام دیدن او جایگاهی در نزند خود برای او قائل شود، یا در چشم خود برادر مؤمنش را بزرگ شمارد؛
2 ) او را از صمیم قلب دوست بدارد؛
3 ) در ثروتش برابر او انصاف به خرج دهد؛
4 ) هر چیز را برای خود دوست می دارد، برای او نیز دوست داشته باشد؛
5 ) در نبودش حرمتش را نگه دارد ( غیبت او را حرام بدارد )؛
6 ) در هنگام بیماری به عیادتش برود؛
7 ) در تشییع جنازه اش شرکت و پس از مرگش جز به نیکی از او یاد نکند[73].
74 ) هفت چیز ایمان را کامل می کند
در روایتی از پیامبر اعظم صلی الله علیه واله نقل شده که فرمود: « ای علی هفت چیز در هر کس باشد ایمانش
کامل گردد و دربهای بهشت به رویش گشوده شود:
1 ) وضو را کامل بگیرد؛ 2 ) نماز را کامل بخواند؛ 3 ) زکات دادن؛ 4 ) خشم و غضب را فرو بردن 5 ) زبان را از ناگفتنی ها باز دارد؛ 6 ) از گناه استغفار نماید؛ 7 ) خیرخواه اهل بیت پیامبر (ص) باشد »[74].
75 ) هفت خصلتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به آن مأمور شد
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: پروردگارم مرا به انجام دادن هفت خصلت امر نموده است آنها عبارتند از:
1 ) دوست داشتن تهی دستان، و نزدیک شدن به آنها
2 ) ذکر ( لا حول و لا قوّه الّا بالله ) را بسیار گفتن؛
3 ) صله رحم نمودن با خویشان، هر چند که آنها قطع رابطه کنند؛
4 ) به پایین تر از خود نگاه کنم و نه بالاتر از خود ( در مسائل دنیوی )؛
5 ) در راه خدا از سرزنش دیگران دلسرد نشوم؛
6 ) حرف حق را بزنم اگر چه تلخ باشد؛
7 ) از کسی چیزی را درخواست نکنم[75].
76 ) هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
1 ) دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
2 ) رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
3 ) چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
4 ) درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
5 ) مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
6 ) قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
7 ) فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید[76].
77 ) هفت قاعده اسلام
جناب کمیل بن زیاد می گوید: از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیدم: قاعده دین اسلام چیست؟ حضرت
فرمود: « پایه های اسلام هفت چیز است:
1 ) عقل که بنیاد شکیبایی است؛ 2 ) آبروداری و راستگویی؛ 3) تلاوت قرآن در جای خود؛ 4 ) حسن هم جواری با مردم؛ 5 ) رعایت حق آل محمد صلی الله علیه واله و شناختن ولایت آنان؛ 6 ) رعایت حقّ برادران و حمایت از آنان؛ 7 ) دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا[77].
78 ) بخیل به هفت بلا دچار می شود
جناب سلمان فارسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در فضیلتش فرمود: « السَّلمان مِنّا أهلَ البَیتِ » می فرماید: بخیل به یکی از هفت بلیه دچار می شود
1 ) یا می میرد و مال را برای وراث می نهد و او در غیر طاعت خدا صرف می کند؛
2 ) یا ظالمی به خفّت و خواری از او می گیرد؛
3 ) یا هوسی به سرش می زند که همه مال را در راه رسیدن به آن می دهد؛
4 ) یا به فکر تجدید بنای خانه و تعمیر ویرانه می افتد و دارایی را آنجا به باد می دهد؛
5 ) یا به نکبتی و خواری دچار می شود از قبیل غرق شدن، آتش سوزی، دزدی و غیره؛
6 ) یا به دردی بی درمان مبتلا می شود و ثروت را در معالجه آن خرج می نماید؛
7 ) و یا در محلی به خاک می سپارد و بعد فراموش می کند[78].
79 ) هفت خصلت شیعیان
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به علی (ع) فرمود: ای ابا الحسن! آیا می خواهی به تو بشارتی دهم؟ گفت: بلی ای رسول خدا! حضرت فرمود: جبرئیل از جانب خدا به من خبر می دهد که به شیعیان و دوستداران تو هفت خصلت داد:
1 ) راحتی، هنگام مرگ؛ 2 ) انس، زمان وحشت؛ 3 ) نور؛ هنگام تاریکی؛ 4 ) در امان بودن، وقت ترس؛ 5 ) عدالت، به هنگام سنجش اعمال؛ 6 ) جواز عبور؛ بر صراط؛ 7 ) داخل شدن به بهشت، قبل از همه مردم، طوری که نور ایمان بین ایدیهم ( پیشاپیش ) جلو و طرف راست ایشان حرکت می کند[79].
80 ) هفت امتیاز علم بر مال
علم هفت امتیاز و برتری بر مال دارد:
1 ) علم: میراث پیغمبران است؛ ولی مال میراث فرعونیان؛
2 ) علم: نگهبان عالم است؛ ولی مال را باید نگهداشت، تا از دست دزد، سرما و گرما و باد مَصُون و ایمن بماند؛
3 ) علم: با بخشش و انفاق کم نمی شود؛ اما مال با انفاق کم می شود؛
4 ) علم: با عالم در همه جا هست؛ حتّی در قبر از او جدا نمی شود؛ اما مال می ماند ( و یا با مرگ به دست ورّاث می افتد و جز ثلث مال، آن هم اگر وصیت کرده باشد، برایش خرج نمی کنند )؛
5 ) علم ( علوم معارف دینی ): مخصوص مؤمنان است و به دست آنها می رسد؛ اما مال هم به دست کافر می رسد و هم به مؤمن؛
6 ) علمِ عالم: در امر دین، عالم مورد نیاز و حاجت همه مردم است؛ ولی صاحب ثروت مورد نیاز نیست؛
7 ) علم: صاحبش را در عبور از پل صراط نیرو می دهد و کمک می کند؛ ولی مال ناتوان است، ( مگر کسی که آن را برای خدا و با اخلاص و در راه خدا صرف نماید. وانگهی، بر فرض قبولی این عمل، مگر چند درصد مردم می توانند از این نعمت سرمایه برخوردار شوند، تا بتوانند انفاق و خیرات کنند، ولی علم را همه اقشار ملّت می توانند داشته باشند. )[80]
81 ) هشت خصلت حضرت علی علیه السلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به حضرت فاطمه (س) فرمود: برای علی! هشت خصلت می باشد که دیگران از آن برخوردار نیستند:
1 ) ایمان به خدا و رسولش؛ 2 ) دانش؛ 3 ) حکمت؛ 4 ) همسری چون حضرت فاطمه زهرا (س) 5 ) داشتن دو فرزند چون حسن و حسین (ع)؛ 6 ) امر به معروف؛ 7 ) نهی از منکر؛ 8 ) داوری از روی کتاب خدا[81].
82 ) هشت گروه طلبکار
از حضرت امام سجاد علیه السلام سؤال کردند: چگونه صبح کردی؟ حضرت در پاسخ فرمود: صبح کردم در حالی که، هشت صنف و گروه از ما طلبکارند:
1 ) خداوند، طلب عبادت می کند؛
2 ) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می خواهد به سنّتش عمل کنیم؛
3 ) خانواده، نفقه و خرجی می خواهند؛
4 ) نفس، خواهش هایی از ما دارد؛
5 ) شیطان، می خواهد از او پیروی کنیم؛
6 ) دو فرشته موکل ( رقیب و عتید )، می خواهند درستکار باشیم؛
7 ) عزرائیل در پی گرفتن جانمان است؛
8 ) قبر، در انتظار جسد بی جان ما است[82].
83 ) هشت خصلت سزاوار مؤمن
سزاوار است مؤمن دارای هشت خصلت باشد:
1 ) وقار در برابر تندباد حوادث؛ 2 ) شکیبایی به هنگام هجوم گرفتاری؛ 3 ) شکر در زمان وفور نعمت؛ 4 ) قناعت به روزی خدا؛ 5 ) عدم ستم بر دشمنان؛ 6 ) قرار ندادن زحمت های خود بر دوش دوستان؛ 7 ) از احساس مسؤولیتی که می کند جسمش در رنج باشد؛ 8 ) آسایش مردم به برکت ایمان و کوشش او باشد[83].
84 ) هشت نفر سزاوار سرزنش
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هشت کس اگر مورد اهانت قرار گرفتند، جز خویشتن کسی را سرزنش نکنند:
1 ) کسی که به سر سفره ای دعوت نشده بنشیند؛
2 ) کسی که صاحب خانه را فرمان دهد؛
3 ) کسی که از دشمنش انتظار خوبی داشته باشد؛
4 ) کسی که از فرومایگان توقع داشته باشد؛
5 ) کسی که در گفت و گوی سرّی دو نفر شرکت کند؛
6 ) کسی که سلطان را سبک شمارد؛
7 ) کسی که در جایگاهی بنشیند که شایسته او نیست؛
8 ) کسی که با فردی سخن بگوید که به سخن او گوش نمی دهد[84].
85 ) هشت فایده مسجد رفتن
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود که از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله چنین شنیدم: هر کس که همیشه به مساجد رفت و آمد داشته باشد، به یکی از این هشت چیز دست می یابد:
1 ) برادر دینی خدا پسند به دستش آید؛
2 ) از علم و دانشی خوب و سودمند بهره گیرد؛
3 ) سخنی که به راه هدایتش کشاند؛
4 ) سخنی که او را از گناه منصرف نماید و ترک کند؛
5 ) از رحمتی که به او چشم امید دارد برخوردار گردد؛
6 ) گناهان را ترک کند. ( خود این ترک باز دو قسم است )؛
7 ) از روی حیاء و شرم، دست از گناه بر می دارد؛
8 ) ترس از خدا « رسوایی در آخرت » سبب ترک گناهش می شود.
86 ) هشت گروه از همه منفورترند
1 ) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هشت گروه در روز قیامت از همه خلق خدا منفورترند:
1 ) دروغ گویان؛ 2 ) مستکبران؛
3 ) آنانی که دشمنی برادران خود را در دل دارند؛ امّا در ملاقات با آنها خوشرو و گشاده رویند؛
4 ) آنانی که وقتی به سوی خدا و پیغمبر دعوت شوند کُند باشند، وقتی که به سوی شیطان خوانده شوند سرعت گیرند؛
5 ) هنگامی که به چیزی از مطامع دنیا مایل گردند، آن را به قسم خوردن جلب کنند و به دست آورند اگر چه حقی نسبت به آن نداشته باشند؛
6 ) سخن چینان؛ 7 ) آنانی که بین دوستا جدائی اندازند؛
8 ) کسانی که بر بی گناهان و درماندگان ستم کنند.
87 ) نه سفارش خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: پروردگارم مرا به نه ام سفارش کرده است. آنها عبارتند از:
1 ) اخلاص در عمل در آشکار و نهان؛ 2 ) برخورد عادلانه در حالت غضب و خشنودی؛
3 ) میانه روی در خرج کردن در هنگام تنگدستی و دارایی؛
4 ) چشم پوشی و گذشت از کسی که بر من ظلم کند؛
5 ) بخشش کردن به آنکه نسبت به من بخل می ورزد؛
6 ) با کسی که رابطه اش را با من قطع کرده ارتباط پیدا کنم؛
7 ) سکوتم فکر باشد؛
8 ) سخن گفتنم یاد خدا باشد؛
9 ) نگاه کردنم همراه با عبرت گرفتن باشد[85].
88 ) نه نصیحت حضرت امام صادق علیه السلام
سفیان ثوری می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: یا بن رسول الله مرا نصیحت کن، حضرت ابتدا چهار نصیحت سپس به تقاضای بیشتر وی حضرت تعداد پنج نصیحت دیگر فرمود: روی هم نه نصیحت شد، آنها عبارتند از:
1 ) درغگو؛ جوانمردی ندارد؛
2 ) پادشاه؛ رفیق ندارد ( ریاست رفاقت نمی شناسد )؛
3 ) حسود؛ آسایش نبیند؛
4 ) بد اخلاق؛ مجد و بزرگی نیابد؛
5 ) به خدا اعتماد کن؛ که ایمان همین است؛
6 ) به آنچه که خدا داد راضی باش؛ که بی نیازی همین است؛
7 ) با همسایگان خوش رفتاری کن؛ تا مسلمان باشی؛
8 ) با بی دین رفقات نکن؛ که فسق و فجورش را به تو می آموزد؛
9 ) با مردم خدا ترس مشورت کن[86].
89 ) ده ویژگی همسر خوب
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: بهترین زنان، زنی که دارای این ویژگی های ده گانه باشد:
1 ) آمادگی ( ذاتی و ارادی ) برای بارداری بسیار داشته باشد؛
2 ) با محبت باشد؛ 3 ) با عفت و پاکدامن باشد؛
4 ) در میان بستگانش سربلند و در نزد شوهرش فروتن باشد؛
5 ) خود را در نزد شوهر بیاراید؛
6 ) در نزد دیگران، حجاب و وقار و شرم خود را حفظ کند؛
7 ) سخن شوهر را بشنود و از او اطاعت کند؛
8 ) وقتی با شوهر خلوت کرد، آنچه او خواست دریغ نکند؛
9 ) همانند مرد شوخ و بذله گو نباشد[87].
90 ) ده صفت سبب ده کیفر
پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هرگاه ده صفت در امت من پدید آید به ده کیفر دچار خواهد شد. گفتند یا رسول الله این صفات چیست؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله در پاسخ فرمود:
1 ) چون کم دعا کنند، بلا نازل شود؛ 2 ) چون صدقه ندهند، مرض فراوان شود؛
3 ) هنگامی که از پرداخت زکات خودداری کنند، حیوانات تلف شوند؛
4 ) هرگاه پادشاه ستم کند، باران نبارد؛
5 ) وقتی که زنا شیوع یابد مرگ نابه هنگام ( سکته ) بسیار شود؛
6 ) موقعی که ریا و تظاهر ( خود نمایی ) زیاد شود، زلزله فراوان گردد؛
7 ) چون پیمان ( عهد ) بشکنند ( وفا نکنند )، آدم کشی رواج پیدا کند؛
8 ) چون کم فروشی ( احتکار ) کنند، به قحطی دچار شوند[88].
91 ) ده نشانه صالحان
پیامبر اعظم صلی الله علیه واله فرمود: نیکان و ابرار دارای ده نشانه هستند. آنها عبارتند از:
1 ) و 2 ) دوستی و دشمنی برای خدا؛ 3 ) و 4 ) رفاقت و ترک آن برای خدا؛
5 ) و 6 ) غضب و رضایت برای خدا؛ 7 ) عمل برای خدا؛
8 ) دعوت به سوی خدا؛ 9 ) ترس برای خدا؛
10 ) احسان برای خدا[89].
92 ) ده علامت نادان
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: نادان دارای ده صفت می باشد که از عقل بی نصیب است، آنها عبارتند از:
1 ) با هر کس معاشرت نماید، به او ستم می کند؛
2 ) بر کسی که زیر دست اوست، تعدّی می نماید؛
3 ) به آن کسی که بالاتر از اوست، گستاخی می کند؛
4 ) گفتارش از روی فکر و اندیشه نیست؛
5 ) چون سخن می گوید، گناه می کند، و چون خاموش و ساکت باشد، غافل می گردد؛
6 ) اگر با فتنه ای مواجه شود به سویش می شتابد و در دست آن هلاک می گردد؛
7 ) چون فضیلتی ببیند از آن روی گردان شود؛
8 ) از گناهان گذشته خود باکی ندارد و در باقی عمرش دست از گناه ندارد؛
9 ) از کار نیک سستی نماید و در انجام آن کند باشد؛
10 ) نسبت به آنچه از دست داده یا ضایع ساخته بی اعتناست[90].
93 ) ده فایده صدقه
رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: بر شما باد صدقه دادن که در آن ده خصلت وجود دارد که پنج چیز مربوط به دنیاست و پنج چیز مربوط به عالم آخرت می باشد. آنچه مربوط به دنیاست عبارتند از:
1 ) پاک شدن اموالتان؛ 2 ) پاک شدن بدن هایتان؛ 3 ) دوای مریض های شماست؛
4 ) باعث وارد شدن شادی و مسرّت در دل های شماست؛
5 ) سبب افزونی مال و فراخی روزی آن؛
و آنچه مربوط به آخرت مربوط است:
6 ) در قیامت سایه ای برای شما در مقابل آفتاب محشر است؛
7 ) سبب آسانی حساب می شود؛
8 ) سبب سنگینی کفّه ترازو که مزد و اجر آن افزون گردد؛
9 ) سبب عبور از صراط؛ 10 ) سبب رسیدن به بالاترین درجات بهشت است. )[91]
94 ) ده چیز مصیبت است
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: مصیبت های دنیا و قیامت هر کدام شامل پنج چیز می شوند. اما مصیبت های آخرت عبارتند از:
1 ) از دست رفتن نماز؛ 2 ) مرگ عالم؛ 3 ) ناامید کردن سائل؛ ( فقیر و . . . )؛ 4 ) نافرمانی پدر و مادر؛ 5 ) ندادن زکات.
اما مصیبت های دنیا عبارتند از:
6 ) مرگ دوست؛ 7) از دست رفتن مال؛ 8 ) ملامت و سرزنش دشمنان؛ 9 ) ترک و انجام ندادن عمل؛ 10 ) همسر نامهربان[92].
95 ) ده خصلت در نماز
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: نماز ستون دین است در آن ده خصلت است:
1 ) زینت صورت و آبروی نمازگزار است؛
2 ) نور و روشنی دل است؛
3 ) باعث و سبب راحتی بدن است؛
4 ) سبب نزول رحمت است؛
5 ) چراغ آسمان است. جایی که نماز خوانده می شود برای آسمان ها مانند ستاره ای می درخشد.
6 ) سبب سنگینی عمل در ترازوی اعمال است؛
7 ) سبب خشنودی پروردگار است؛
8 ) بهای بهشت است؛
9 ) اُنس در قبر است؛
10 ) حجاب و پرده ای از آتش جهنم است.
و کسی که نماز را به پا داشت دین را بپا داشت. و کسی که نماز را ترک کند دین را نابود کرد[93].
[1] - تحف العقول، ص 248
[2] - تحف العقول، ص 56
[3] - سنن الترمذی، ج 3 ، ص 96
[4] - بحار الانوار، ج 70، ص 81
[5] - اصول کافی، ج 2، ص 79
[6] - تحف العقول، ص 53
[7] - بحارالانوار، ج 71، ص 97
[8] - مستدرک الوسائل، ج11، ص 20
[9] - بحارالانوار، ج 8، ص 144
[10] - خصال، ج 1 ، ص 142
[11] - اصول کافی، ج 2
[12] - بحارالانوار، ج 72، ص 27
[13] - تحف العقول، ص 430
[14] - وسائل الشیعه، ج 12، ص 195
[15] - بحارالانوار، ج 2، ص 266
[16] - مستدرک الوسائل، ج 12، ص 360
[17] - تحف العقول، ص 320
[18] - اصول کافی، ج 2، ص 290
[19] - بحارالانوار، ج 71، ص 85
[20] - خصال، ج 1، ص 317
[21] - وسائل الشیعه، ج 21، ص 285
[22] - جامع الاخبار، ص 159
[23] - وسائل الشیعه، ج 12، ص 193
[24] - اصول کافی، ج 1، ص 117
[25] - شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 319
[26] - من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 358
[27] - خصال، ج 1، ص 124
[28] - مستدرک الوسائل، ج 7
[29] - خصال، ج 1، ص 197
[30] - اصول کافی، ج 2، ص 510
[31] - بحارالانوار، ج27، ص 311
[32] - مواعظ العددیّه، ص 238
[33] - تحف العقول، ص 9
[34] - مستدرک الوسائل، ج 14، ص 152
[35] - اصول کافی، ج 2، ص 107
[36] - مواعظ العددیّه، فصل 2، ص 208
[37] - مستدرک الوسائل، ج 14، ص 168
[38] - خصال، ج 1، ص 238
[39] - سفینه البحار، ج 2
[40] - مستدرک الوسائل، ج 13
[41] - غرر الحکم، ص 354
[42] - خصال، ج 1، ص 282
[43] - وسائل الشیعه، ج 17، ص 34
[44] - بحارالانوار، ج 71، ص 186
[45] - اصول کافی، ج 2، ص 376
[46] - مجموعه ورام، ج 2، ص 15
[47] - وسائل الشیعه، ج 12، ص 146
[48] - مستدرک الوسائل، ج 12، ص 140
[49] - الخصال، ج 1، ص 332
[50] - مجموعه ورام، ج2، ص 237
[51] - خصال، ج 1، ص 269
[52] - بحاالانوار، ج 75، ص 206
[53] - خصال، ج 1، ص 285
[54] - مواعظ العددیّه، ص256
[55] - من لا یحضر الفقیه، ج 1، ص 471
[56] - غرر الحکم، ص 66
[57] - مجموعه ورام، ج1، ص 96
[58] - اصول کافی، ج2، ص 18
[59] - مواعظ العددیّه، ص292
[60] - اصول کافی، ج2، ص 653
[61] - خصال، ج2، ص 603
[62] - خصال، ج1، ص 329
[63] - وسائل الشیعه، ج 16، ص 77
[64] - مواعظ العددیّه، ص 309
[65] - ارشاد مفید، ج1، ص 237
[66] - من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 140
[67] - غرر الحکم، ص55
[68] - غرر الحکم، ص 480
[69] - وسائل الشیعه، ج 9، ص 25
[70] - بحار الانوار، ج 72، ص 94
[71] - وسائل الشیعه، ج 15، ص 16
[72] - خصال، ج2، ص 360
[73] - خصال، ج 2، ص 351
[74] - من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 358
[75] - مستدرک الوسائل، ج7 ، ص 225
[76] - نهج الفصاحه، ش 1730، ص 366
[77] - تحف العقول، ص 196
[78] - المواعظ العددیّه، ص 329
[79] - خصال، ج 2، ص 413
[80] - بحارالانوار، ج 1، ص 185، باب1
[81] - خصال، ج 2، ص 412
[82] - بحار الانوار، ج 46، ص 69
[83] - اصول کافی، ج 2، ص 47
[84] - من لا یحضره القیه، ج 4
[85] - تحف العقول، ص 36
[86] - خصال، ج 1، ص 169
[87] - اصول کافی، ج 5، ص 324
[88] - نصایح، ص 301
[89] - تحف العقول، ص 36
[90] - تحف العقول، ص 28
[91] - مواعظ العددیّه، ص 220
[92] - مواعظ العددیّه، ص 263
[93] - مواعظ العددیّه، باب العاشر، ص 224
14 داستان آموزنده ازامام صادق علیه السلام
ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:
روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست ؟
عرض کردم : مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى نفوذ کلام است .
حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مى کند؟
عرض کردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .
بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مى شد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد
تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله ((لا إ له إ لاّ اللّه )) است ، که اوّل آن ((لا اله )) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه )) است ، یعنى ؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.(1)
روزى یک نفر نصرانى به محضر مبارک امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و پیرامون تشکیلات و خصوصیّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح کرد؟
امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه ترکیب کرده و آفریده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.
رگ ها جسم انسان را سیراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پایدار و ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مى باشند.
سپس امام علیه السلام افزود:
خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفریده است ، که در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و در کف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو یک قطعه ؛ و شانه نیز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.
و همچنین هر یک از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، که 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و یک قطعه در ران .
و نشیمن گاه نیز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.
و در کمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.
و در هر یک از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، که دو طرف 18 عدد مى باشد.
و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .
و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.
و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غیر از فکّ پائین و بالا، موجود است .
و معمولا انسان ها تا سنین بیست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنین 20 سالگى به بعد تعداد چهار دندان دیگر که به نام دندان هاى عقل معروف است ، روئیده مى شود.(2)
یکى از اصحاب نزدیک امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید شحّام حکایت کند:
روزى به همراه عدّه اى در محضر پربرکت آن حضرت بودیم ، یکى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و کنار خود نشانید و فرمود: اى جعفر! شنیده ام که درباره جدّم ، حسین علیه السلام شعر گفته اى ؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدایت گردم .
حضرت فرمود: چند بیتى از آن اشعار را برایم بخوان .
همین که جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسین علیه السلام شد، امام صادق علیه السلام به قدرى گریست که تمام محاسن شریفش خیس گردید؛ و تمام اهل منزل نیز گریه اى بسیار کردند.
سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ، ملائکه مقرّب الهى در این مجلس حضور دارند و همانند ما مرثیّه جدّم حسین علیه السلام را مى شنوند؛ و بر مصیبت آن بزگوار مى گریند.
آن گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن که بر مصائب حسین سلام اللّه علیه ، مرثیّه سرائى مى کنى اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نیز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن ، امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستى بیش از این درباره فضیلت مرثیّه خوانى و گریه براى جدّم ، حسین علیه السلام ، برایت بگویم ؟
جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .
حضرت فرمود: هرکس درباره حسین علیه السلام شعرى بگوید و بگرید و دیگران را نیز بگریاند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش مى دهد.(3)
ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حکایت کند:
روزى وارد شهر مدینه شدم و منزل امام جعفر صادق علیه السلام رفتم به حضرتش سلام کرده و با حالت گریه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گریان هستى ؟
عرض کردم : اى پسر رسول خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گویند: شما شیعه ها هیچ برترى بر ما ندارید و با دیگران یکسان مى باشید.
حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.
سپس امام علیه السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارک خود را بر زمین سائید و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارک و تعالى ایجاد شو، پس ناگهان یک کشتى قرمز رنگ نمایان گردید؛ و در وسط آن درّى سفید رنگ و بر بالاى کشتى پرچمى سبز وجود داشت که روى آن نوشته بود:
((لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ، یقتل القائم الا عداء، و یبعث المؤ منون ، ینصره اللّه )) یعنى ؛ نیست خدائى جز خداى یکتا، محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست ، قائم آل محمّد علیهم السلام دشمنان را هلاک و نابود مى گرداند و خداوند او را به وسیله ملائکه یارى مى نماید.
در همین بین متوجه شدم که چهار صندلى درون کشتى وجود دارد، که از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس امام صادق علیه السلام روى یکى از صندلى ها نشست و دو فرزندش حضرت موسى کاظم و اسماعیل را کنار خود نشانید؛ و به من فرمود: تو هم بنشین . چون همگى روى صندلى ها نشستیم ؛ به کشتى خطاب کرد و فرمود: به امر خداوند متعال حرکت کن .
پس کشتى در میان آب دریائى که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر بود، حرکت کرد تا رسیدیم به سلسله کوه هائى که از دُرّ و یاقوت بود؛ و سپس به جزیره اى برخوردیم که وسط آن چندین قبّه و گنبد سفید وجود داشت و ملائکه الهى در آن جا تجمّع کرده بودند.
هنگامى که نزدیک آن ها رسیدیم با صداى بلند گفتند: یاابن رسول الّله ! خوش آمدى .
بعد از آن ، حضرت فرمود: این گنبدها و قبّه ها مربوط به آل محمّد، از ذریّه حضرت رسول صلوات الّله علیهم است ، که هر زمان یکى از آن ها رحلت نماید، وارد یکى از این ساختمان ها خواهد شد تا مدّت زمانى را که خداوند متعال تعیین و در قرآن بیان نموده است :
ثمّرددنالکم الکرّة علیهم واءمددناکم با موال وبنین وجعلناکم اءکثرنفیرا(4) یعنى ؛ شما اهل بیت رسالت را مرتبه اى دیگر به عالم دنیا باز مى گردانیم ... .
و بعد از آن ، دست مبارک خود را درون آب دریا کرد و مقدارى درّ و یاقوت بیرون آورد و به من فرمود: اى داود! چنانچه طالب دنیا هستى این جواهرات را بگیر.
عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! من به دنیا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس آن ها را به دریا ریخت و سپس مقدارى از شن هاى کف دریا را بیرون آورد که از مُشک و عَنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگى ، آن را استشمام کردیم به دریا ریخت ؛ و بعد از آن فرمود: برخیزید تا به امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن على ، ابو عبدالله حسین بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسین و ابو جعفر محمّد ابن علىّ سلام کنیم .
پس به امر حضرت برخاستیم و حرکت کردیم تا به گنبدى در میان گنبدها رسیدیم و حضرت پرده اى را که آویزان بود بلند نمود پس امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام را مشاهده کردیم که در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام کردیم .
سپس وارد قبّه اى دیگر شدیم و امام حسن مجتبى علیه السلام را دیدیم و سلام کردیم ، تا پنج گنبد و قبّه رفتیم و در هر یک امامى حضور داشت تا آخر، که امام محمّد باقر علیه السلام بود و بر یکایک ایشان سلام کردیم .
بعد از آن ، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: به سمت راست جزیره نگاه کنید، همین که نظر کردیم چند قبّه دیگر را دیدیم که بدون پرده بود، پس عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! چطور این قبّه ها بدون پرده است ؟!
در پاسخ اظهار نمود: این ها براى من و دیگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به میان جزیره توجّه نمائید؛ و چون دقّت کردیم گنبدى رفیع و بلندتر از دیگر قبّه ها را دیدیم که وسط آن تختى قرار داشت .
بعد از آن امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: این قبّه مخصوص قائم آل محمّد علیهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشید تا بازگردیم ، و کشتى را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حرکت کن ، پس ناگهان بعد از لحظاتى در همان محلّ قرار گرفتیم .(5)
ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:
در منزل آن حضرت بودم ، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن .
همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین .
سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.
حضرت امام صادق سلام اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین .
هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست .
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .
پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است .
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟
سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم .(6)
مرحوم راوندى در کتاب خرایج و جرائح خود آورده است :
امام محمّد باقر به همراه فرزندش امام جعفر صادق علیهما السلام جهت انجام مراسم حجّ وارد مکّه مکّرمه شدند.
در مسجدالحرام نزدیک کعبه الهى نشسته بودند، که شخصى وارد شد و اظهار داشت : سؤ الى دارم ؟
امام باقر علیه السلام فرمود: از فرزندم ، جعفر سؤ ال کن .
آن مرد خطاب به حضرت صادق علیه السلام کرد و گفت : سؤ الى دارم ؟
حضرت فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .
آن مرد گفت : تکلیف کسى که گناهى بزرگ مرتکب شده است ، چیست ؟
حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان از روى عمد و بدون عذر روزه خوارى نموده است ؟
گفت : گناهى بزرگ تر انجام داده است .
حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان زنا کرده است ؟
آن مرد اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! گناهى بزرگ تر از آن را مرتکب شده است .
حضرت فرمود: آیا شخص بى گناهى را کشته است ؟
گفت : از آن هم بزرگ تر.
پس از آن صادق آل محمّد علیهم السلام فرمود: چنانچه آن از شیعیان و دوستداران امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام باشد، باید به زیارت کعبه الهى برود و توبه نماید؛ و سپس قسم یاد کند که دیگر مرتکب چنان گناهى نشود؛ ولى اگر از مخالفین و معاندین باشد راه پذیرش توبه براى او نیست .
آن مرد گفت : خداوند، شما فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام را مورد رحمت خویش قرار دهد، من این چنین جوابى را از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز شنیده ام .
بعد از آن ، از محضر مقدّس آن بزرگواران خداحافظى کرد و رفت .
امام محمّد باقر علیه السلام به فرزندش فرمود: همانا این شخص ، حضرت خضر علیه السلام بود، که خواست تو را به مردم معرّفى نماید.(7)
روزى ابن ابى العوجاء از هشام بن حکم - که هر دو از شاگردان امام جعفر صادق علیه السلام هستند، پرسید: آیا خداوند متعال حکیم و به همه امور و مسائل دانا است ؟
پاسخ داد: آرى ، او حکیم ترین و داناترین حکیمان و عالمان است .
پرسید: آیه قرآن فانکحوا ماطاب لکم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فإ ن خفتم ...(8) که مى فرماید: آنچه از زنان مورد علاقه شما قرار گیرد مى توانید تا چهار زن ازدواج نمائید و اگر نتوانستید بین آن ها عدالت نمائید، به یک نفر اکتفا کنید، آیا ضرورى و حتمى است ؟
هشام گفت : بلى ، سپس پرسید: پس این آیه قرآن ولن تستطیعوا اءن تعدلوا بین النّساء...(9) که مى فرماید: هرگز نخواهید توانست بین زنان به عدالت رفتار نمائید، آیا با آیه قبل منافات ندارد؟
اگر خداوند، حکیم است ؛ پس چرا دو سخن مخالف و ضدّ یکدیگر در یک موضوع ایراد مى نماید؟
هشام از دادن پاسخ صحیح ساکت ماند؛ و سریع به سمت منزل امام صادق علیه السلام حرکت نمود و چون به مدینه رسید و بر آن حضرت وارد گردید، امام علیه السلام فرمود: چه عجب ، الا ن که موقع حجّ نیست ، چطور این جا آمده اى ؟!
هشام گفت : به جهت یک مشکل علمى که ابن ابى العوجاء از من سؤ ال نمود و نتوانستم جواب آن را بگویم ، به حضور شما آمدم ؛ و سپس داستان را به طور مشروح براى حضرت تعریف کرد.
حضرت فرمود: در رابطه با آیه اوّل ، مقصود مصارف و مخارج زن مى باشد یعنى اگر امکانات مالى برایتان فراهم بود و مایل بودید، مى توانید تا چهار زن را ازدواج نمائید؛ وگرنه بیش از یکى حقّ ندارید.
و امّا نسبت به دوّمین آیه قرآن ، مقصود علاقه و محبّت است ، که امکان ندارد مردى نسبت به تمام همسران خود یک نوع ابراز علاقه و محبّت داشته باشد.
بنابراین در این جهت ، رعایت عدالت امکان ندارد، برخلاف آیه اوّل که امکان عدالت هست و مى توان براى هر کدام یک نوع لباس ، منزل ، خوراک و... تهیّه و در اختیار آن ها قرار داد.
بعد از آن هشام از حضرت صادق علیه السلام خداحافظى کرد و چون نزد ابن ابى العوجاء آمد و جواب حضرت را بازگو نمود، ابن ابى العوجاء گفت : به خدا قسم ! این جواب از خودت نمى باشد.(10)
مرحوم شیخ طوسى در کتاب خود حکایت نموده است :
روزى منصور دوانیقى امام صادق علیه السلام را به دربار خود احضار کرد، هنگامى که حضرت وارد شد، کنار منصور - که برایش محلّى در نظر گرفته شده بود - نشست .
پس از آن ، منصور دستور داد تا فرزندش مهدى را بیاورند؛ و چون آمدن مهدى مقدارى به تاءخیر افتاد، منصور با تهدید گفت : چرا مهدى نیامد؟
اطرافیان در پاسخ گفتند: همین الا ن خواهد آمد.
هنگامى که مهدى وارد مجلس شد، خود را آراسته و خوشبو کرده بود؛ منصور خطاب به امام صادق علیه السلام کرد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! حدیثى را پیرامون دیدار و رسیدگى به خویشان برایم گفته اى ، دوست دارم آن حدیث را تکرار فرمائى تا فرزندم ، مهدى نیز بشنود.
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه مردى با یکى از خویشان خود صله رحم نماید و از عمرش سه سال بیشتر باقى نباشد، خداوند متعال آن را به مدّت سى سال طولانى مى نماید؛ و اگر قطع صله رحم نمود و سى سال از عمرش باقى بود، خداوند آن را سه سال مى گرداند.
منصور گفت : این حدیث خوب بود؛ ولى قصد من آن نبود، حضرت فرمود: بلى ، پدرم از امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت نمود: صله رحم سبب عمران و آبادى خانه و زندگى است ؛ و نیز موجب افزایش عمر خواهد بود، گرچه از خوبان نباشد.
منصور گفت : این خوب بود، ولى منظورم حدیث دیگرى است .
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: پدرم باقرالعلوم از پدرش زین العابدین و او از پدرش سیّدالشّهداء، از امیرالمؤ منین علىّ علیهم السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله حدیثى را نقل کرده است ، که فرمود:
صله رحم بازخواست شب اوّل قبر و محاسبات قیامت را آسان مى گرداند؛ و دل مرده را با از بین بردن کینه ها و حسادت ها و ناراحتى ها زنده و شاداب مى نماید.
در این هنگام منصور گفت : آرى ، منظورم همین حدیث بود.(11)
محمّد بن قیس حکایت کند:
روزى در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام نام گروهى از مسلمانان به میان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن که دو یا سه نفر از این افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى کنم و مى آیند در منزل ما غذا مى خورند.
امام صادق علیه السلام به من خطاب کرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از فضیلتى است ، که تو بر آن ها دارى .
اظهار داشتم : فدایت شوم ، چنین چیزى چطور ممکن است ؟!
در حالى که من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذیرائى و انفاق مى نمایم !!
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون هنگامى که آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان میهمان تو مى گردند و زمانى که خواستند بیرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .(12)
قتبه اعشى - که یکى از دوستان امام صادق جعفر علیه السلام - است ، گوید:
روزى از روزها یکى از کودکان آن حضرت مریض شده بود، و من به قصد عیادتش حرکت کردم ، حضرت را جلوى منزلش اندوهگین و غمناک دیدم .
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت شوم ، حال فرزندت چگونه است ؟
حضرت فرمود: با همان حالتى که بوده است ، هنوز مریضى و ناراحتى او بر همان حالت ادامه دارد.
بعد از آن ، حضرت سریع به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتى گذشت از منزل بیرون آمد در حالتى که چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمى شد.
فکر کردم که بحمداللّه حال کودک بهبود یافته است ، لذا سؤ ال کردم : اى مولایم ! بفرمائید حال کودک چگونه است ؟
فرمود: راهى را که مى بایست برود، رفت .
عرض کردم : قربانت گردم ، در آن هنگامى که کودک زنده و مریض حال بود، شما را غمگین و محزون مشاهده کردم ؛ ولى اکنون که او وفات یافت ، شما را در حالتى دیگر مشاهده مى کنم ؟!
حضرت فرمود: اى قتبه ! ما خانواده اى هستیم که قبل از ورود بلا و مصیبت چاره اندیشى مى نمائیم ؛ ولى زمانى که مصیبت اتفاق افتاد و واقع گردید تسلیم قضا و قدر الهى مى باشیم و راضى به رضاى او هستیم ، بنابر این دیگر ناراحتى و اندوه معنائى ندارد.(13)
و به دنباله همین روایت آمده است ، که حضرت فرمود: ما اهل بیت رسالت ، همچون دیگران دوست داریم که خود و خانواده و اموالمان سالم باشد؛ امّا هنگامى که اراده خداوند و قضا و قدر او فرا رسد، تسلیم امر حقّ گشته و راضى به مشیّت الهى او هستیم .
طبق روایتى که در کتاب هاى معتبر وارد شده است :
در یکى از سال ها امام صادق علیه السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوى مکّه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش مى کنید؟
یکى از افراد - که از اهالى خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت : یاابن رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بریم از این که خواسته باشیم به شما بى اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم .
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى .
آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بین راه که مى آمدى در نزدیکى جُحفه ، تو با آن شخصى که مى گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى ؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شاءن دانستى ؛ و حتّى سر خود را بالا نکردى ؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى .
و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است .(14)
مُعلّى بن خُنیس - که یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام و از راویان حدیث است - حکایت کند:
در شبى تاریک و بارانى امام صادق علیه السلام از منزل خارج شد و به سوى محلّه بنى ساعده روانه گشت ، من نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردم .
در بین راه ، چیزى از دست آن حضرت روى زمین افتاد، فرمود: خداوندا! آن را به ما باز گردان .
من جلو رفتم و سلام کردم ، حضرت پس از جواب سلام ، اظهار داشت : مُعلّى هستى ؟
عرض کردم : بلى ، فدایت شوم .
فرمود: در همین دور و بر دقّت کن و دستى روى زمین بکش ، اگر چیزى پیدا کردى ، آن را بردار و به من بده .
مُعلّى گوید: مقدارى تفحّص کردم و روى زمین را جستجو نمودم تا آن که زنبیلى را یافتم که داخل آن نان بود، آن را برداشتم و تحویل امام صادق علیه السلام دادم و عرض کردم : اى مولاى من ! اجازه بفرمائید من آن را حمل کنم و همراه شما بیاورم ؟
حضرت فرمود: خیر، من خودم براى این امر سزاوارترم ؛ ولیکن اگر مایل باشى مى توانى با من همراهى کنى .
مُعلّى گفت : من نیز همراه امام صادق علیه السلام حرکت کردم تا آن که به محلّه بنى ساعده رسیدیم ، افرادى را در آن جا دیدم که خوابیده بودند.
حضرت به هر یک از آن افراد که مى رسید، یک قرص نان از درون زنبیل برداشته و کنار او مى گذاشت ؛ و به همین منوال تا آخرین نفر به هر کدام یک قرص نان داد؛ و سپس با هم برگشتیم .
در بین راه ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! آن ها که متوجّه نشدند و شما را نشناختند؟!
فرمود: خیر، اگر مى خواستم متوجّه شوند، باید نمک هم برایشان مى آوردم ؛ و سپس افزود: خداوند امور همه چیزها را از جهت محاسبه ، در اختیار ملائکه قرار داده است مگر صدقه را، که مستقیما خودش آن را تحویل مى گیرد و مورد محاسبه و پاداش قرار مى دهد.
پس از آن فرمود: پدرم امام محمّد باقر علیه السلام هرگاه صدقه اى به فقیر مى داد، آن را در دست فقیر مى گذاشت و دست خود را مى بوسید؛ چون صدقه قبل از آن که به دست سائل و فقیر برسد، مورد توجّه خداوند قرار خواهد گرفت .(15)
ابوجعفر خثعمى - که یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت کند:
روزى حضرت صادق علیه السلام کیسه اى که مقدار پنجاه دینار پول در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سیّد بنى هاشم بده ؛ و به او نگو توسّط چه کسى ارسال شده است .
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم ، پرسید: این پول از طرف چه کسى براى من فرستاده شده است ؟!
و سپس گفت : خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه ، هر چند وقت یک بار، مقدار پولى را براى ما مى فرستد و ما زندگى خود را با آن تاءمین و سپرى مى کنیم ؛ ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست .(16)
(معناى داشتن اخلاص و ریاکار نبودن همین است ، که انسان نزد خداوند شناخته شود، نه این که براى خدا شریک قرار دهد).
همچنین آورده اند:
شخصى خدمت امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت : یاابن رسول اللّه ! پسرعمویت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئى مى کند.
پس از آن که آن شخص سخن چین حرفش تمام شد، حضرت به کنیز خود فرمود تا اندکى آب ، براى وضو بیاورد؛ و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان کرد که حتما حضرت صادق علیه السلام براى پسرعمویش نفرین خواهد کرد؛ ولى برخلاف تصوّر او، هنگامى که امام علیه السلام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و براى پسرعموى خود چنین دعا نمود:
اى پروردگار من ! این حقّ من است و من او را بخشیدم ؛ و تو جود و کرمت از من بیشتر مى باشد، او را ببخش و به واسطه این عملش مجازاتش مگردان ، با شنیدن این دعا تعجّب آن مرد سخن چین برانگیخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت .(17)
زرارة بن اعین حکایت کند:
روزى به منزل امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم ، فرزندش حضرت موسى کاظم علیه السلام را در کنارش دیدم و جلوى ایشان جنازه اى - که روى آن پوشیده بود - قرار داشت .
امام صادق علیه السلام فرمود: داود رقّى ، حمران و ابو بصیر را بگو که نزد من آیند.
در همین بین مفضّل بن عمر - دربان حضرت - وارد شد و من براى انجام ماءموریّت بیرون رفتم ؛ و پس از ساعتى به همراه آن افراد حضور امام علیه السلام بازگشتم و مردم مرتّب به منزل حضرت رفت و آمد مى کردند.
امام صادق علیه السلام جلو آمد و در حضور جمعیّت - که حدود سى نفر بودند - خطاب به داود رقّى کرد و فرمود: پارچه را از روى صورت فرزندم ، اسماعیل برطرف نما.
سپس اظهار داشت : اى داود! اسماعیل زنده است ، یا مرده ؟
داود پاسخ داد: او مرده است .
بعد از آن ، افراد یکى پس از دیگرى مى آمدند و صورت اسماعیل را مى دیدند و حضرت همان سؤ ال را از آنان مى پرسید؛ و آنان مى گفتند: او مرده و از دنیا رفته است .
آن گاه حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد بر اقرار این افراد باش ؛ و سپس دستور داد تا جنازه اسماعیل را غسل داده و کفن نمایند.
و چون فارغ شدند، فرمود: اى مفضّل ! صورتش را باز کن و پس از آن سؤ ال نمود: آیا او مرده است ، یا زنده ؟
و مفضّل گفت : او مرده است ، حضرت اظهار داشت : خداوندا! تو شاهد باش .
و سپس جنازه را جهت دفن حمل کردند؛ و هنگامى که جنازه را در قبر نهادند، امام علیه السلام جلو آمد و به مفضّل فرمود: صورتش را باز کن تا تمام افراد ببینند که او زنده است ، یا مرده ؟
و همگى شهادت دادند بر این که او مرده است .
آن گاه حضرت همچنین فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آن ها باش ، اى افراد حاضر! شاهد و گواه باشید که به زودى گروهى به وسیله اسماعیل راه باطل را برگزینند و گویند که او زنده است ؛ و امام و پیشوا خواهد بود.
آنان بدین وسیله مى خواهند نور خدا را خاموش کنند و در مقابل خلیفه و حجّت خدا یعنى ؛ فرزندم ، موسى کاظم موضع بگیرند، ولیکن خداوند متعال نور خویش را به اتمام مى رساند، گرچه مشرکان و بدخواهان نخواسته باشند.
و همین که خاک ها را داخل قبر ریختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت : چه کسى درون این قبر زیر خاک پنهان گشت ؟
همگى گفتند: یاابن رسول اللّه ! فرزند شما اسماعیل بود، که پس از غسل و کفن در این قبر دفن گردید.
و در پایان مراسم تدفین ، براى آخرین بار حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد و گواه باش ؛ و سپس دست حضرت موسى کاظم علیه السلام را گرفت و اظهار داشت : این فرزندم خلیفه بر حقّ است ، بدانید که حقّ با او و نیز او با حقّ است ؛ و حقّ از نسل او خواهد بود تا هنگامى که وارث زمین - یعنى ولىّ عصر، امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف )، آشکار گردد.(18)
1- بحارالا نوار: ج 2، ص 295، ح 14، به نقل از علل الشّرایع .
2- بحارالا نوار: ج 47، ص 218، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب : ج 3، ص 379.
3- اختیار معرفة الرّجال : ص 289، ح 508.
4- سوره اسراء: 6
5- نوادرالمعجزات طبرى : ص 146، ح 15، مدینة المعاجز: ج 5، ص 302، ح 1633، دلائل الا مامة : ص 294، ح 249.
6- بحارالا نوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب .
7- بحارالا نوار: ج 47، ص 21، ح 20.
8- سوره نساء: آیه 3.
9- سوره نساء: آیه 129.
10- اعیان الشّیعة : ج 1، ص 662.
11- امالى شیخ طوسى : ص 316، بحارالا نوار: ج 47، ص 163، ح 3.
12- محجّة البیضاء: ج 3، ص 33.
13- اعیان الشّیعة : ج 1، ص 664، بحارالا نوار: ج 47، ص 268، ح 39، و ص 18، ح 7 با مختصر تفاوت .
14- کافى : ج 8، ص 88، ح 73، وسائل الشّیعة : ج 12، ص 272، ح 1.
15- بحارالا نوار: ج 93، ص 6 125 و ص 8 127 و ج 47، ص 20، ح 17.
16- أ مالى شیخ طوسى : ج 2، ص 290.
17- جامع الا حادیث الشّیعة : ج 7، ص 457، ح 36.
18- بحارالا نوار: ج 48، ص 21، ح 32، غیبة نعمانى : ص 179.