پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

فضایل اخلاقی-تفکر

تفکر

«تفکّر» که در لغت به معنای اندیشیدن است،[1] با تأمّل و تدّبر، هم معناست.[2] و در اصطلاح عبارت است از تشکیل دو مقدّمه (صغری و کبری) برای دستیابی به یک نتیجه. مثال: 1ـ آنچه پایدار است بر ناپایدار رجحان دارد.
2ـ آخرت پایدار و دنیا ناپایدار است.
پس: آخرت بر دنیا رجحان دارد.
[3]
رابطه عبادت و تفکّر
طرح بحث «تفکّر» در «اخلاق عبادی» به دو جهت است:
نخست اینکه تفکّر، خود، عبادتی بزرگ، بلکه از بهترین عبادتهاست، تا آنجا که حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«تفکر ساعه خیر من عباده سنه انما یتذکر اولوالألباب»
[4]
ساعتی اندیشه از سالی عبادت بهتر است. همانا تنها خردمندان درک می کنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«التفکر فی ملکوت السموات و الأرض عباده المخلصین»
[5]
اندیشیدن در حقیقت آسمانها و زمین، پرستش مخلصان است.
دوّم آن که عبادت واقعی و ارزشمند، با تأمّل و اندیشیدن توأم است و زیباترین پرستش را انسانهای اندیشمند و خردمند انجام می دهند، چنانکه قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآیاتٍ لِاولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»
[6]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی است. آنان که خدا را (در حالتهای) ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و گویند:) ای پروردگار ما! اینها را بیهوده نیافریده ـ ای، تو منزّهی، ما را از عذاب آتش نگهدار.
شب زنده داران عاشق در قیام و قعود با «تفکّر» به «ذکر» و «تسبیح» خدا پرداخته، این حقیقت را در پهنه هستی به اثبات رساندند که اندیشمندان خردمند، عابد و ذاکر خدایند و پرستشگران، متفکّرند و خردمند.
شبی، رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ آن قدر گریسته بود که محاسن و جای سجده اش خیس شده بود، بامداد که برای برپا نمودن نماز از منزل خارج شد، بلال پرسید: ای رسول خدا! چرا این قدر گریسته ای؟ فرمود:
«امشب آیه «إِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ...» بر من نازل شد، وای بر کسی که آن را قرائت کند و پیرامونش نیندیشد.»
[7]
ارزش تفکّر
با توجّه به آنچه گذشت، بروشنی در می یابیم که چرا اسلام این گونه برای تفکّر ارزش قائل شده و رهبر آن فرموده است:
«اول ما خلق الله العقل»
[8]
نخستین آفریده خدا عقل است.
شهید مطهری در این باره می نویسد:
«دین اسلام رکن اساسی و پایه اصلی خود را توحید قرار داده است، توحید بالاترین و عظیم ترین اندیشه ای است که به دماغ بشر رسیده، بسیار دقت و نازک کاری می خواهد، و از طرفی در اصول این دین و بالاخص در اصل اصول آن یعنی و توحید، تقلید محکوم شده و تحقیق لازم شمرده شده، ناچار باید این دین، «تفکّر» و «تدّبر» و «تحقیق و جستجو» را فرض بشمارد، و قسمت مهمی از آیات (کتاب) خود را به این موضوع اختصاص بدهد و همین کار را کرده است.»
[9]
منابع تفکّر
دین مقدّس اسلام علاوه بر ارج نهادن به فکر و اندیشه، راه تفکّر صحیح را نیز به بشر نشان داده است، تا پیروان خویش را از آلودگی به افکار پلید و بیهوده باز دارد. متفکّر بزرگ اسلام خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می نویسد:
«تفکّر، سیر درونی از مبادی به مقاصد است و هیچ کس از کاستی به کمال نمی رسد، مگر به این سیر درونی. مبادی تفکّر «آفاق» و «انفس» است به این بیان که در اجزا و ذرّات عالم از قبیل کرات آسمانی، ستارگان، حالات و حرکات و تأثیر و هدف آنها اندیشه کند. همچنین در موجودات زمینی بویژه در اجزا و اعضای انسان و غیر آن که قابل شمارش نیست، بیندیشد آن گاه با تفکّر درباره منافع و مصالح اینها بر کمال، عظمت، علم و قدرت آفریننده و ناپایداری غیر خدا استدلال کند ... و از همین قبیل است، تأمّل در تاریخ گذشتگان و کوتاه شدن دست آنها از دنیا و رهسپار شدن به دیار آخرت. چنین تفکّری سبب قطع محبّت از غیر خدا، وابستگی کامل به ‌آفریننده، تقویت تقوی و اطاعت پذیری می گردد. همچنین می توان دامنه تفکّر را گسترده تر کرد تا شامل تفکّر در آیات، روایات، احکام و مسایل دینی نیز بشود.»
[10]
قرآن ما را به تفکّر در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز
[11] و آفرینش روح و جسم انسان[12] و بسیاری دیگر از مظاهری قدرت و حکمت خدا تشویق می کند تا به عظمت خدا و هدف از آفرینش اشیاء توجه کنیم و از این راه پرده غفلت را از جلو چشم خود کنار زنیم.
در تاریخ آمده است که روزی رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ بر عده ای گذشت که در حال اندیشه بودند، فرمود: چرا ساکتید و سخن نمی گویید؟ پاسخ دادند: درباره مخلوقات خدا اندیشه می کنیم. فرمود:
«چنین کنید و پیرامون مخلوقات بیندیشید نه پیرامون خالق».
[13]
روشن است که تفکر در مخلوقات باعث می شود که انسان به عظمت و قدرت الهی بیشتر پی ببرد در حالی که تفکر در ذات خداوند به دلیل اینکه کمال بی انتهاست قابل حصول برای انسان با ظرفیت محدود نیست.
آثار تفکّر
تفکّر و اندیشیدن، آثار پرباری برای اندیشمند دارد و همان گونه که منابع تفکّر، فراوان و بی شمار است، آثار و فواید آن را نیز نمی توان شماره کرد. در اینجا به چند نمونه آن بگونه ای گذرا اشاره می کنیم:
الف ـ رأی صائب
اوّلین اثر نیکوی تفکّر، به دست آوردن رأی پخته و درست پیرامون کار موردنظر است؛ زیرا متفکّر عجولانه عمل نمی کند و به قول معروف «بی گدار به آب نمی زند» بلکه با اندیشیدن پیرامون موضوع، راه حل صحیحی برای آن می یابد. به تعبیر امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ
«من طال فکره حسن نظره»
[14]
هر کس زیاد اندیشه کند رأیش نیکو گردد.
ب ـ مصونیّت از لغزشها
شخص خردمند پیش از انجام هر کاری به فرجام آن می اندیشد، آرای دیگران را جویا می شود، تجربیات پیشینیان را به کار می بندد و پس از یک جمعبندی اندیشمندانه به کار اقدام می کند، از این رو، احتمال خطا و خسران در چنین کاری بشدّت کاهش می یابد و در برابر، بازدهی آن زیاد می شود. به فرموده ـ علیه السلام ـ
«من فکر قبل العمل کثر صوابه»
[15]
هر کس پیش از اقدام به کار بیندیشد درستی کارش فزونی می یابد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
مردی نزد رسول خدا ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ آمد و اندرز خواست رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ سه بار فرمود: اگر اندرزی گویم به کار می بندی؟‌آن مرد، در هر بار جواب مثبت داد، آن گاه فرمود:
«إذا انت هممت بامر فتدبر عاقبته فإن یک رشد فامضه و إن یک غیا فانته عنه»
[16]
هر گاه قصد کاری کردی در فرجامش بیندیش، اگر صحیح بود انجامش بده وگرنه از آن صرف نظر کن.
ج ـ دعوت به نیکیها
فکر و اندیشه صحیح، انسان را به بسیاری از نیکیها سوق می دهد و بسان محرّکی قوی، چرخ نیکوکاری را به گردش می اندازد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«إن التفکر یدعو إلی البر و العمل به»
[17]
اندیشیدن (انسان را) به نیکی و انجام آن فراهم می خواند.
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نیز ضمن تجلیل و ارج نهادن به تفکّر و اندیشه، هشت اثر ارزنده برای آن بیان کرده، می فرماید:
«الفکره مراه الحسنات و کفاره السیئات و ضیاء القلوب و فسحه الخلق و إصابه فی صلاح المعاد، و اطلاع علی العواقب و استزاده فی العلم و هی خصله لا یعبد الله بمثلها»
[18]
تفکّر و اندیشه:
1. آیینه نیکیهاست. 2. کفّاره گناهان است.
3. فروغ دلهاست. 4. گشاده رویی است.
5. موفقیت در آبادی آخرت است. 6. آگاهی به فرجام کارهاست.
7. افزایش دانش است. 8. خصلتی است که خداوند به (چیزی) مانند آن پرستیده نمی شود.
د ـ سلامت و نیک فرجامی
اثر مهمّ دیگر اندیشه، سلامت و خوش عاقبتی در کارهاست، چرا که شخص خردمند با تدّبر و تأمّل پیرامون کارها و برنامه های خویش تلاش می کند تا آفتها و پیامدهای ناهنجار را شناسایی و دفع نماید، از این رو، کمتر دچار زیانهای مادی و معنوی می گردد و به ندرت گرفتار لغزش و اشتباه می شود. حضرت علی ـ علیه السلام ـ این راستا فرمود:
«أصل السلامه من الزلل، الفکر قبل الفعل...»
[19]
اساس سالم ماندن از اشتباهات، اندیشیدن پیش از انجام کار است.
پرهیز از اندیشه های هوس آلود
نکته دیگری که اسلام در زمینه تفکّر با دید منفی به آن نگریسته و پیروان خویش را از آن باز داشته است، اندیشه های هوس آلود است که علاوه بر بی ثمر بودن، انسان را به وادیهای خطرناک نیز سوق می دهند.
امیرمؤمنان صلوات الله علیه، اندیشه غیر منطقی و دور از حکمت را هوا و هوس و بی معنی دانسته، فرمود:
«الفکر فی غیر الحکمه هوس»
[20]
اندیشه در (چیزی) جز حکمت، هوس است.
نسبت به چنین اندیشه هایی هشدار داده می فرماید:
«فکرک فی المعصیه یحدوک علی الوقوع فیها»
[21]
اندیشه ات پیرامون گناه تو را به انجام آن می کشاند.
بنابراین، مؤمن خردمند باید از نظر تجزیه و تحلیل ورزیده شود و عقل و اندیشه خود را کنترل کرده، تنها در مسائل جدّی و سودآور به کار اندازد، تا به سعادت مادّی و معنوی دست یابد. از سوی دیگر باید فکر خویش را از هرگونه اندیشه ناشایست باز دارد و به تعبیر امام علی علیه السلام، همان گونه که روزه بدنی می گیرد، روزه فکری هم بگیرد:
«صیام القلب عن الفکر فی الاثام أفضل من صیام البطن عن الطعام»
[22]
روزه دل از فکر گناه آلود، برتر از روزه شکم از خوردنیهاست.

[1] . المنجد، واژه «فکر». [2] . محجهالبیضا، ج 8، صفحه 197. [3] . همان، صفحه 196. [4] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 327، بیروت. [5] . شرح غررالحکم، ج 2، صفحه 49. [6] . آل عمران (3)، آیات 190، 191. [7] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 194. [8] . بحارالانوار، ج 1، صفحه 97. [9] . بیست گفتار، صفحه 207، انتشارات اسلامی. [10] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 319. [11] . إِنَّ فِی خَلْقِ السَماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لاَیاتِ لِأُولِی الْأَلْبابِ (آل عمران (3)، آیه 190). [12] . وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (ذاریات (51)، آیه 21). [13] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 193. [14] . شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 155. [15] . همان، صفحه 276. [16] . وسائل الشیعه، ج 11، صفحه 223. [17] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 328. [18] . همان، صفحه 326. [19] . شرح غررالحکم، ج 2، صفحه 418. [20] . شرح غررالحکم، ج 1، صفحه 337. [21] . همان، ج 4، صفحه 424. [22] . همان، صفحه 214.
علی اصغر الهامی نیا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادی، ص135

فضایل اخلاقی-ترک گناه ومحرمات

ترک گناه ومحرمات

از مهمترین مراحل در تهذیب نفس و سیر و سلوک، ترک محرمّات است. یعنی همان گونه که در تربیت و سالم سازی بدن از انجام بعضی امور و خوردن پاره ای از خوردنیها باید پرهیز کرد، در تربیت و تهذیب نفس نیز از انجام برخی کارها و استفاده از بعضی غذاها باید اجتناب ورزید. قطب راوندی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل می کند که فرمود:
شگفتا که مردم از ترس بیماری در خوردن غذا احتیاط و امساک می کنند ولی از بیم آتش دوزخ از گناه خودداری نمی کنند.
[1]
البته این خویشتن داری و پرهیز برخلاف تمایلات نفس انسان است و در آغاز قدری دشوار به نظر می رسد لکن با ریاضت و مجاهدت، سرانجام، کارها آسان و راهها هموار خواهد شد، چنانکه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«غالِبوا أنْفُسکم علی ترک المَعاصی یَسْهل علیْکم مَفادتُها إلی الطّاعات.»
[2]
در ترک گناه با نفس خویش دست و پنجه نرم کنید تا کشاندن آن به سوی طاعات و عبادات بر شما آسان شود.
این جنگ و گریز در خودسازی و تهذیب نفس نقش اساسی را ایفا می کند که در فرهنگ اسلامی از آن به «تقوا» تعبیر می شود و اساس تمام ارزش‎های اسلامی و انسانی است و هیچ عمل و کوششی بدون آن ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست، چنانکه می فرماید:
«... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»
[3]
... خداوند تنها از کسانی که دارای تقوا باشند می پذیرد.
بی تردید، هر عملی که نزد خدا مقبول نشود در اعتلای روح و صلاح و صفای آن هیچ گونه تأثیری نخواهد داشت، زیرا تنها کلام طیّب و عمل صالح به سوی او بالا می رود و تنها انسانهای پاک و صالح به خدا نزدیک می شوند، که فرمود:
«... إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...»
[4]
... به سوی او (: خداوند تعالی) سخنان پاکیزه صعود می کند و او عمل صالح را بالا می برد... .
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
لا ینفَعُ اجْتهادٌ لا وَرَعَ فیهِ.
[5]
هیچ کوششی بدون ورع و پرهیزکاری سودمند نیست.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
«إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ.»
[6]
سخت ترین عبادت‎ها پرهیزکاری است.
و امام صادق ـ علیه السّلام ـ در نامه ای خطاب به یکی از شیعیان می نویسد:
«إنْ أرَدتَ إنْ یُختَمَ بِخیْرٍ عَملُکَ حتّی تُقْبَض و أنْت فی أفْضل الْأعمالِ فَعَظّمْ لله حقَّهُ أنْ تَبْذُل نَْمائَهُ فی معاصیِه و أنْ تَغْترَّ بِحلمه عنک ...»
[7]
چنانچه بخواهی کارت به خوبی پایان یابد و از این دنیا در حالی رخت بربندی که به بهترین عمل مشغول باشی، حق خدای را بزرگ بدار. مبادا نعمتهای او را در نافرمانی صرف کنی و به حلم و بردباری او مغرور شوی... .
مفضّل بن عمرو می گوید: در خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ سخن از اعمال به میان آمد، عرض کردم من در مقام عمل بسیار ضعیف و سستم. حضرت فرمود: آرام باش و از خدا آمرزش بخواه. یعنی این اندازه ناامید مباش. سپس فرمود:
«... إنَّ قَلیل الْعملِ مَعَ التّقوی خیرٌ منْ کَثیر الْعمل بلا تقْوی... .»
[8]
... بی گمان عمل اندکی که همراه با تقوا باشد بهتر است از عمل فراوانی که خالی از تقوا باشد... .
مفضّل می گوید عرض کردم: چگونه ممکن است کسی دارای این همه عمل خوب باشد ولی تقوا نداشته باشد؟ فرمود: آری می شود، همانند افرادی که اطعام می کنند و با همسایگان مهربانند و درِ خانه آنها به روی مردم باز است، اما در اولین برخورد با گناه عنان از دست می دهند و به نافرمانی و عصیان می پردازند. ولی کسانی هم هستند که توفیق انجام این گونه خدمات و نیکوکاری را ندارند، اما در برخورد با گناه خویشتن دارند و خود را از آلودگی حفظ می کنند.
[9]
نگهداشتن شکم و دامن از حرام
خداوند متعال می فرماید:
«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ»
[10]
آدمی باید به قوت و غذای خود (به چشم خرد و احتیاط) بنگرد.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ به عثمان بن حنیف نوشت:
«... فما اشْتَبه علیْکَ عِلْمه فَالْفِظهُ... .»
[11]
... آنچه را که حلال بودنش برای تو روشن نبود از دهان بیرون بینداز... .
بنابراین، مهمترین چیزی که مؤمن سالک باید از آغاز راه به آن توجه داشته باشد نگهداشتن شکم و حفظ دامن از آلودگی به حرام (از قبیل زنا و...) است، به ویژه در عنفوان جوانی که در اثر طغیان غریزه شهوت زمینه آلودگی فراهم‎تر است. پس باید مراقبت کرد تا چشم و دل هر دو پاک باقی بماند تا انسان با روحی سبکبال به آسمانها پرواز کند و سرانجام در خلوتگه راز با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان همنشین گردد.
[12]
اهل تقوا علاوه بر آنکه از حرام‎های بیّن پرهیز دارند از خوردن غذاهای شبهه ناک و نظرهای فتنه انگیز خودداری می‎کنند که به قول شاعر:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
کسانی که می خواهند در این وادی توفیق داشته باشند باید از مشاغل نامشروع و معاشرت با اشخاص ناباب و نادرست خودداری ورزند و در مشاغل مشروع نیز تمام حدود و دستورهای لازم الاجراء را رعایت کنند و در اموال عمومی و بیت المال حداکثر احتیاط را ملحوظ دارند و اگر کارمند دولت و خدمتگزار ملت اند، در انجام وظایف محوّله کوتاهی نورزند و حداکثر توان خود را در خدمت به مردم ـ بخصوص محرومان و مستضعفان ـ به کار گیرند و برای احتیاط قدری بیشتر از ساعات مقرر کار کنند که جبران مافات شود و به ویژه صاحب منصبان و (آنان که در پست‏های کلیدی به کار اشتغال دارند) به تناسب مسئولیت باید بیشتر احتیاط کنند. ولی جای بسی تأسف است که به این مطلب بهای لازم داده نمی شود و چه بسیارند کسانی که در شعار دادن داغ و پرخروش ولی در مقام عمل بی تعهّدند و حریم تقوا را رعایت نمی کنند و مخصوصاً در مورد شکم و دامن خود کنترلی ندارند. همین‎ها هستند که بیشتر از دیگران در معرض خطر و سقوط اند و به آرمانهای اسلام و انقلاب بیشتر ضربه می زنند. آلوده شدن شکم و دامن مقدمه آلودگی به گناهان دیگر است و بدین جهت در احادیث معصومان ـ علیهم السّلام ـ نسبت به کنترل آن دو تأکید فراوان وارد شده و آن را برترین عبادت و بالاترین ریاضت به شمار آورده اند.
ابو بصیر می گوید: شخصی حضور امام باقر ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: من در مقام عمل ضعیف و ناتوانم و کمتر توفیق دارم که روزه (مستحبی) بگیرم لکن امیدوارم که بجز حلال چیزی نخورم. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«أیُّ الْإجتهاد أفْضلُ من عفَّه بَطْنٍ و فرْجٍ؟»
[13]
کدام کوشش و ریاضت بالاتر از حفظ شکم و دامن از حرام است؟
و در حدیث دیگر نیز از آن حضرت آمده است:
«ما عُبِدَ اللهُ بشیْءٍ أفْضل من عفَّه بطنٍ و فرْجٍ.»
[14]
هیچ عبادتی نزد خدا به اندازه نگهداری شکم و دامن از حرام ارزش ندارد.
گناهان صغیره و گناهان کبیره
گرچه تمام گناهان از آن جهت که تمرّد از دستور خداوند تعالی است بزرگ است
[15] اما با توجه به خصوصیات ذاتی و تبعات مختلف و آثار گوناگونی که در آنها وجود دارد می توان حدس زد که تمام گناهان با هم برابر نیستند: بعضی بسیار بزرگ، پاره ای بسیار کوچک و برخی متوسط است. بدیهی است گناه قتل نفس به مراتب بزرگتر از گناه ضرب و شتم یک انسان، و گناه زنا بزرگتر از گناه نگاه کردن به نامحرم است. با پذیرش این نکته در اینجا دو سؤال مطرح می‎شود:
الف. با اینکه همه گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر، شدت و ضعف دارند، آیا تقسیم گناه به کبیره و صغیره، مطلق است یا نسبی؟
ب. بر فرض که این تقسیم بندی (تقسیم مطلق) درست باشد، معیار کبیره و صغیره چیست و با چه ملاکی می توان گناهان بزرگ را از گناهان کوچک تشخیص داد؟
در پاسخ سؤال نخست باید گفت هر چند گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر شدت و ضعف دارند و تقسیم به کبیره و صغیره از این لحاظ نسبی است ـ یعنی ممکن است یک گناه نسبت به گناه بالاتر صغیره و نسبت به گناه کوچکتر کبیره محسوب شود ـ اما همان گونه که قبلاً گفتیم آیات قرآن و روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ در یک جمع بندی کلی، گناهان را به دو دسته تقسیم نموده و برای تقسیم بندی معیاری کلی ذکر کرده اند؛ یعنی در یک تقسیم بندی کلی گناهان به دو گروه کوچک و بزرگ تقسیم شده و هر گروه در جایگاه خاصی قرار گرفته است و از این نظر هیچ یک از گناهان کوچک در ردیف گناهان بزرگ و هیچ یک از گناهان بزرگ در ردیف گناهان کوچک قرار نمی گیرد. ولی باید دانست که گناهان از دو دیدگاه دیگر نیز قابل توصیف اند:
نخست آنکه گناهان از آن جهت که مخالفت و تمرّد از دستورهای پروردگار محسوب می شود بسیار زشت و ناپسند است و هیچ گناهی از این لحاظ کوچک نیست و چنانچه کسی نافرمانی خدا را کوچک بشمارد مرتکب گناهی بس عظیم شده است، که فرمود:
«أشدُّ الذُنوبِ مَا اسْتَخفَّ به صاحبُهُ.»
[16]
شدیدترین گناه آن است که صاحبش آن را کوچک بشمارد.
و نیز فرمود:
همه گناهان شدید و سخت است و سخت تر از همه آن گناهی است که بر آن گوشت و خون روییده شود، زیرا گناهکار یا عذاب می شود یا مورد رحمت واقع می گردد و تنها پاکان وارد بهشت می شوند (یعنی با گوشت و خون روییده شده از گناه نمی توان وارد بهشت شد).
[17]
[1] . جامع احادیث الشیعه، ج 3 / صفحه 327. [2] . همان، صفحه 326؛ فهرست موضوعی غرر، صفحه 129، حدیث 6410. [3] . مائده / 27. [4] . فاطر / 10. [5] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 77، باب الورع. [6] . همان. [7] . بحارالانوار، ج 70 / صفحه 351. [8] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 76، باب الطاعه و التقوی، حدیث 7. [9] . همان. [10] . عبس / 24. [11] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 45. [12] . اشاره است به آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِین...» : و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند )در روز رستاخیز( همنشین کسانی خواهد بود که خدا بر آنها انعام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان... (نساء / 69). [13] . مرحوم طبرسی می گوید: تمام گناهان از آن جهت که مشتمل بر تمرّد از دستورهای الهی هستند کبیره اند و کبیره و صغیره بودن گناه امری نسبی است. سپس می گوید: این از اعتقادات اصحاب ما امامیه است (مجمع البیان، ج 3 / صفحه 38). [14] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 79، باب الفقه، حدیث 4. [15] . همان، حدیث 1. در این باره احادیث متعددی در کتاب کافی آمده است. [16] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 477. [17] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 270.

(جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334)

 

ترک گناه ومحرمات

و در حدیث دیگر آمده است:
از گناهان کوچک (یا از گناهانی که به نظر شما کوچک شمرده می شود) بپرهیزید، زیرا برای آنها خواهانی است که آن را پیگیری می کند. ممکن است کسی پیش خود بگوید: اکنون این گناه را انجام می دهم و سپس توبه می کنم ـ گویا گناه را نادیده گرفته و به حساب اعمال خویش نمی آورد ـ. لکن خداوند عزّوجلّ می فرماید: «ما هر عملی که از پیش انجام داده اند و آنچه بعدها انجام می دهند همه را بدون کم و کاست در دیوان امامت به حساب می آوریم». و باز می فرماید: «اگر به اندازه دانه خشخاش عملی یا حقّی در میان صخره ای یا در آسمانها و یا در زمین پنهان باشد، خداوند همه آنها را می آورد (و به حسابتان می گذارد) که خدا لطیف و خبیر است».
[1]
دوم آنکه هر چند در یک جمع بندی کلی، گناهان به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم شده است اما باید دانست که گناهان کبیره همه در یک درجه نیستند چنانکه گناهان صغیره نیز با هم برابر نیستند. ممکن است یک گناه صغیره نسبت به صغیره دیگر، کبیره و یک گناه کبیره نسبت به کبیره دیگر صغیره باشد و برعکس؛ زیرا علاوه بر آن معیار کلی و مشترک، که گناهان را به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم می کند، جهات دیگری نیز وجود دارد که در بزرگی و کوچکی گناه مؤثر است.
قبح فعلی و قبح فاعلی
شدّت و ضعف گناه در هر دو قسم (صغیره و کبیره) منوط به دو چیز است: قبح فعلی و قبح فاعلی. قبح فعلی مربوط است به مفاسد و زشتی های موجود در خود عمل قطع نظر از خصوصیات روحی و شرایط شخص بزهکار. قبح فاعلی مربوط است به شرایط ذهنی و روحی بزهکار قطع نظر از خصوصیات خود عمل. شرایط ذهنی بزهکار عبارت است از داشتن روح تمرّد و طغیان و قانون شکنی و عدم اهتمام به حقوق خدا و خلق. البته تمام گناهان از این حیث (قبح فاعلی) بزرگ و عظیم اند، زیرا سرپیچی از دستورهای خداوند بزرگ و مهربان با علم و اختیار، بسیار زشت و ناپسند است. قطب راوندی نقل می کند:
خداوند به عزیر وحی کرد: ای عزیر! گاهی که در معصیت افتادی به کوچکی آن نگاه مکن بلکه نگاه کن به کسی که نافرمانی اش کرده ای )یعنی خداوند متعال)... .
[2]
ولی با تمام اینها، این حالت (قبح فاعلی) نیز در تمام بزهکاران یکسان نیست، زیرا ممکن است شخصی در اثر طغیان غریزه شهوت مرتکب گناهی بشود که دیگری همان گناه را با انگیزه فساد و افساد و الحاد انجام دهد، و شک نیست که گناه دومی بزرگتر از اولی است زیرا انگیزه گناه در فرد دوم افساد و تباهی مردم است. این گونه گناه بحدّی بزرگ و قبیح است که در صورت اصرار و تکرار، عامل آن به عنوان «مفسد فی الارض» شناخته شده و احیاناً به کیفر اعدام باید محکوم شود، برعکس فرد اول که تا این حد سزاوار تقبیح و تنبیه نیست.
بنابراین، هم در قبح فعلی و هم در قبح فاعلی شدت و ضعف وجود دارد و همین شدت و ضعف موجب می شود که یک گناه گاهی از هر دو جهت کبیره و گاهی از هر دو جهت صغیره محسوب شود، چنانکه ممکن است از لحاظ قبح فعلی کبیره و از لحاظ قبح فاعلی صغیره، و برعکس، از نظر فعلی صغیره و از لحاظ فاعلی کبیره به حساب آید.
با توجه به این مقدمات، در مقام جمع بندی به دو نتیجه مهم می رسیم:
نخست آنکه گناهان قُرُقگاه الهی (منطقه ممنوعه) است. کسانی که می خواهند از ورود به این منطقه احتراز کنند باید از نزدیک شدن به آن نیز اجتناب ورزند، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«... تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها»
[3]
... اینها حدود و مرزهای خداوند است، پس به آن نزدیک نشوید.
و در جای دیگر می گوید:
«تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها»
[4]
اینها حدود الهی است، از آنها تجاوز نکنید.
البته تعبیر «فلا تقربوها» در تفهیم منظور رساتر است زیرا در این تعبیر از نزدیک شدن به مرز (گناه) منع شده و در تعبیر دیگر تجاوز از مرز مورد نهی قرار گرفته است. و در آیه دیگر می فرماید:
«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنا إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلاً»
[5]
به زنا نزدیک نشوید )یعنی در اطراف زنا از قبیل نگاه و ملامسه و عوامل شهوت انگیز وارد نشوید( که آن ): زنا( عملی زشت و راهی نادرست است.
خداوند متعال در تمام این آیات هشدار می دهد که به مرز گناه نزدیک نشوید که هر کس در اطراف قرقگاه (منطقه ممنوعه) عبور کند چه بسا قهراً وارد آن شده و به هلاکت برسد.
و به همین مضمون احادیثی از رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ رسیده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: کارها بر سه گونه است: حلال آشکار و حرام آشکار و شبهاتی میان ایندو که کاملاً حکمش معلوم نیست. پس، هر کس موارد شبهه را ترک کند مسلّماً از محرّمات نجات یابد و هر کس شبهات را بگیرد قهراً به حرام می افتند و از آنجا که نمی داند به هلاکت می رسد.
[6]
از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که فرمود:
امور عالم بر سه گونه است: حلال آشکار و حرام آشکار و شبهاتی میان ایندو. هر کس از موارد شبه ناک پرهیز کند مسلّماً نسبت به موارد قطعی پرهیزکارتر است، چون گناهان قرقگاه خداوند است و هر کس گلّه خود را در اطراف قرقگاه بچراند ممکن است وارد آن شود.
[7]
ناگفته نماند که مقصود ما از ذکر این بحث و استشهاد به آیات و اخبار، تأیید نظریه اخباریین مبنی بر لزوم احتیاط در موارد شبهه حکمیه نیست بلکه مقصود آن است که اگر کسی بخواهد مصون از گناه باشد و در مصادیق قطعی مرتکب گناه نشود لازم است در شبهات مصداقیه احتیاط کند و در اطراف شبهه وارد نشود تا مبادا وساوس شیطانی و نفسانی او را وارد گناه کند. و این نوعی ریاضت و تمرین است که سالکان راه باید به آن توجه خاص مبذول دارند و اگر کسی در این وادی قدم نگذارد بعید است که در ترک معاصی کاملاً موفقیت داشته باشد.
دوم عدم اصرار بر گناه است؛ یعنی گناه هر چند کوچک باشد مؤمن سالک باید از آن دوری کند و اگر در اثر طغیان غرایز یا در اثر کوچک شمردن گناه مرتکب گناهی شود باید بی درنگ خدا را یاد کند و با اشک ندامت و آب توبه خود را شستشو دهد، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»
[8]
صاحبان تقوا آنهایی هستند که اگر کار بسیار زشتی انجام دهند ): گناه کبیره( یا به خود ستم روا دارند ): گناه صغیره( بی درنگ خدا را یاد کنند و از او آمرزش بخواهند ـ و آیا کسی جز او آمرزنده هست؟ ـ و اینان با علم و آگاهی بر گناه اصرار نمی ورزند.
بنابراین، انسان نباید هیچگاه گناه را کوچک بشمرد و در مقام تدارک و جبران بر نیاید. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
«لا تستصْغروا قلیل الاثام فانَّ الصَّغیر یحْصی و یرجعُ إلی الْکبیر.»
[9]
گناه کم را کوچک نشمارید زیرا گناهان کوچک به حساب شما نوشته می شود، که در اثر تکرار و اصرار، به گناه بزرگ برمی گردد.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در جای دیگر می فرماید:
خدای تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است. یکی از آنها خشم اوست که در میان نافرمانی از دستورهایش پنهان کرده است. پس هیچ گناهی را کوچک مپندار که ممکن است خشم خدا در آن نهفته باشد و تو ندانی.
[10]
سرانجام شوم اصرار بر گناه
اصرار بر گناه ممکن است انسان را به مرز کفر و الحاد بکشاند، چنانکه خدای تعالی می فرماید:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوآی أَنْ کَذَّبُوا بِآیات اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنْ.»
[11]
سرانجام آنها که به گناه اصرار می ورزند به تکذیب آیات خدا و مسخره کردن آن می رسد.
ـ چرا اصرار بر گناه چنین سرانجامی را در پی دارد؟
زیرا اصرار بر گناه قلب آدمی را فاسد می کند. گناه مانند سمّی مهلک است که اگر ساعتی تأخیر در علاج آن کند تمام امعاء و احشاءِ انسان را متلاشی و او را نابود می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
پدرم )امام باقر( ـ علیه السّلام ـ می فرمود: هیچ چیز برای قلب زیانبارتر از گناه نیست؛ چه آنکه قلب با گناه می‎آمیزد و با آن گلاویز می شود تا بالاخره گناه بر قلب چیره شده و آن را وارونه می سازد.
[12]
یعنی قلب به حساب طبع اولی، ملکوتی و رو به خدا است ولی در اثر گناه چهره اش وارونه گشته، ناسوتی و شیطانی می شود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
«إنَّ الرَّجُل یُذُنِبُ الذَّنبَ فیُحْرم صلوه الَّلیل و إنَّ الْعمل السَّیِیّءَ اسْرعُ فی صاحبهِ من السّکّینِ فی اللَّحْم.»
[13]
گناه انسان را از عبادت و تهجّد محروم می سازد و لذّت مناجات با خدا را از او سلب می کند و تأثیر گناه از کارد برنده سریع تر است.
مرحوم نراقی می فرماید: مبادا کسی فکر کند که وزر و وبال گناه گریبان او را نمی گیرد؛ چنین چیزی نشدنی است، زیرا پیامبران از آثار ترک اولی مصون نماندند چه برسد به دیگران. البته چون خداوند پیامبران و اولیای خود را دوست می دارد آنها را در همین دنیا زود گوشمالی می دهد تا در آخرت آسوده باشند اما کفّار و فجّار از این نعمت محرومند و آنقدر به آنها مهلت داده می شود که بر گناه بیفزایند تا مستوجب عذاب بیشتر شوند.
[14]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است:
هرگاه خداوند عزّوجلّ برای بنده ای خوبی بخواهد کیفر او را در دنیا جلو می اندازد، و چنانچه بدی او را بخواهد به او مهلت می دهد تا در روز قیامت به طور کامل کیفر شود.
[15]
این کلام، مضمون آیه شریفه 178 سوره آل عمران است که می فرماید:
«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ »
آنها که کافر شدند )و راه طغیان پیش گرفتند( تصور نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم به سود آنها است. ما به آنها مهلت می دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوارکننده ای برای آنها است.
محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص103
[1] . همان؛ بحارالانوار، ج 70 / صفحه 321. [2] . جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334. از اینجا می توان حدس زد که چرا اصرار بر گناهان صغیره کبیره شمرده می شود، زیرا اصرار بر گناه دلیل بر روح تمرّد و طغیان است و آن موجب افزایش قبح فاعلی و در نتیجه باعث عظمت گناه می شود هر چند خود عمل خیلی زشت نباشد. در حدیث آمده است: «اعظم الذُّنوب ذنبا ما أصَرَّ علیه صاحبهُ»: بزرگترین گناه آن است که صاحبش بر آن اصرار ورزد [3] . بقره / 187. [4] . بقره / 229. [5] . اسراء / 32. [6] . اصول کافی، ج 1 / صفحه 68، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث؛ وسائل الشیعه، ج 18 / صفحه 114، حدیث 9. [7] . نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج 1 / صفحه 225. [8] . آل عمران / 135. [9] . بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 70 / صفحه 351، حدیث 47. [10] . خصال صدوق، ج 1 / صفحه 198، حدیث 26. [11] . روم / 10. [12] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 268، باب الذنوب، حدیث 1. [13] . همان، صفحه 272، حدیث 16؛ جامع السعادات، ج 3 / صفحه 48. [14] . جامع السعادات، ج 3 / صفحه 48. [15] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 445.

(جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334).

فضایل اخلاقی-تحصیل و کسب علم

تحصیل و کسب علم

اهمیت علم و دانش  


یکی از گرایشهای فطری انسان حقیقت جویی است و یکی از تواناییهای انسان قدرت شناخت واقعیات است. شناخت خود و جهان پیرامون یا به عبارت دیگر خودآگاهی و دیگرآگاهی از ویژگی های انسان است. انسان با آگاهی از خویشتن، قادر می شود چیزهای دیگر را بشناسد و حتی خداشناس گردد. پیش از این، اهمیت خودشناسی را یادآور شدیم؛ اکنون تأکید می کنیم که خودشناسی مبدأ همه شناختهای ماست و کسی که خود را بشناسد: اولاً ضرورت شناختهای دیگر بر او آشکار می شود، زیرا به غایت وجودی خود پی می برد و به ضعف و کاستی بالفعل خویش آگاه می گردد و ضرورت شناخت مسیر و شیوه حرکت به سوی مقصد را در می یابد و ثانیاً شناخت های دیگر برای او ممکن می گردد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرموده اند:
کیف یعرف غیره من یجهل نفسه؛
[1]
کسی که به خویشتن جاهل است چگونه غیر خود را می شناسد.
بنابراین اهمیت و امکان تحصیل علم و شناخت، از طریق خودشناسی بر ما آشکار می گردد و وقتی علم برای رسیدن به کمال و غایت وجودی انسان ضرورت و اهمیت داشته باشد، پرورش قوه درک حقایق نیز اهمیت خواهد داشت. قوه عاقله انسان هر چه در درک حقایق تواناتر باشد، مقصد و مسیر و موانع حرکت به سوی مقصد را بهتر می شناسد و امکان رسیدن به کمال را بیشتر فراهم می کند. و بالعکس، اگر قوه شناخت انسان کارآیی خود را از دست دهد، حرکت در مسیر کمال ناممکن می شود و گمراهی و هلاکت را در پی می آورد.
این مطالب هم از طریق خودشناسی فهمیده می شود و هم کتاب و سنت آن را تأیید می کند. در قرآن کریم و روایات معصومین ـ علیهم السلام ـ در فضیلت علم و علم آموزی سخنان زیبایی وجود دارد که در اینجا برخی از آنها را ذکر می کنیم:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ؛
[2]
خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز (شهادت می دهند).
رسیدن به مرتبه درک توحید پروردگار و شهادت به آن، برای صاحبان علم امکان پذیر است و این در فضیلت و ضرورت علم به تنهایی کافی است. چون علم چنین ثمره دلپذیری دارد خداوند فرموده است:
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛
[3]
خداوند کسانی را که ایمان آوردند و آنان را که علم داده شدند بسیار بلندمرتبه می فرماید.
خداوند در مواضع فراوانی برتری عالم را نمایان ساخته است و در آیاتی به این برتری تصریح نموده است:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ؛
[4]
بگو آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند؟
قرآن به علم آموزی تشویق و بلکه امر می کند:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛
[5]
پس اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید.
از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده است که:
خداوند چون برای کسی نیکی بخواهد او را عالمی ژرف نگر در دین می سازد؛
[6]
همچنین از ایشان نقل شده است:
عالم هفتاد درجه از عابد برتر است.
[7]
اهمیت دانش آموزی
علم چنان نقش ارزنده ای در حیات الهی انسان دارد که علم آموزی به فرموده پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فریضه است:
طلب العلم فریضه علی کل مسلم؛
[8]
علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.
و نیز فرموده اند:
کسی که دوست دارد به آزادشدگان از آتش نگاه کند، باید به دانش آموزان نظر نماید. قسم به کسی که جانم به دست اوست هیچ دانشجویی که در مسیر علم رفت و آمد می کند نیست مگر آنکه خداوند برای هر قدمش عبادت یکسال را می نویسد و برایش با هر قدمی که بر می دارد شهری در بهشت می سازد و در حالی که بر زمین گام می زند زمین برایش آمرزش می طلبد و او در حالی که بخشوده است صبح و شام می کند و فرشتگان گواهی می دهند که دانش طلبان، آزادشدگان خدا از آتشند.
[9]
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در روایت دیگری فرموده اند:
کسی که راه علم آموزی را می پوید خداوند او را در راهی به سوی بهشت پیش می برد
[10].
اهمیت علم و علم آموزی چنان که گفته شد از آن روست که معارف لازم برای سعادت از طریق علم آموزی و بکارگیری قوه تفکر و اندیشه به دست می آید. معارف سعادت بخش اعم از معرفت خداوند و شناخت راه رسیدن به اوست. هر حرکتی که انسان انجام می دهد و هر گامی که بر می دارد فقط در پرتو نور علم می تواند در راه صحیح و به سوی خداوند باشد. امام علی ـ علیه السّلام ـ خطاب به کمیل فرمودند:
ای کمیل! هیچ حرکتی نیست جز آنکه تو در آن نیازمند دانشی هستی.
[11]
دانش عمل را سودمند می سازد. زیرا عمل بدون آگاهی انسان را به هدف نمی رساند، حتی اگر صورت ظاهری عمل درست باشد. آگاهی، روح عمل است؛ چرا که عمل با نیت جان می گیرد و عمل بدون آگاهی کاری بدون نیت و یا با نیت نادرست است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
چون شناخت آنچه از خیرخواهی انجام ده ـ خواه اندک یا بسیار ـ زیرا عملِ (همراه با شناخت) پذیرفته می شود.
[12]
عقل و اندیشه
علم ارزش والایی دارد و رستگاری انسان به آن وابسته است؛ ولی علم خود متکی به عقل است. علم محصول تعقل و اندیشه است. کسی که از قوه عاقله خود که هدیه الهی است بهره نمی برد و شناخت او همراه بصیرت و سنجش نیست، عالم نیست؛ زیرا علم یعنی شناخت آنچه هست آن گونه که هست. بنابراین چون انسان خیر و کمال بودن خیرات و کمالات حقیقی را فقط به کمک عقل در می یابد، کسی که تعقل نمی کند فاقد علم است و آثار و برکات علم به او نمی رسد. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند:
انّما یدرک الخیر کله بالعقل؛
[13]
همه نیکی ها به وسیله عقل درک می شوند.
بنابراین علم باید با تعقل همراه باشد. امام علی ـ علیه السّلام ـ از همین رو مردم را به درایت و اندیشیدن دعوت می کنند: «علیکم بالدرایات لا بالروایات»
[14]، و نیز می فرمایند: «فقد البصر اهون من فقد البصیره»[15].
علم ثمره عقل است. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «العقل مرکب العلم»
[16] زیرا علم بدون عقل پیشرفت و حرکتی ندارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز روایت شده است:
پشتوانه انسان عقل است، و هوشمندی و دانایی و حافظه و دانش از عقل است. و چون عقل انسان او را پشتیبانی کند عالم، حافظ، زیرک، هوشمند و دانا می شود. و انسان به وسیله عقل کمال می یابد و عقل راهنمای او و بیناکننده او و کلیدکار اوست.
[17]
عقل و اندیشه چنان اهمیت دارند که بدون آن نمی توان از آیات خداوند بهره ای برد:
وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ؛
[18]
شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید، و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند. مسلماً در این امور برای مردمی که تعقل می کنند نشانه هاست.
کسی که از قوه عقل خویش استفاده می کند و به وسیله آن به تفکر می پردازد، از تلاش خود بهره بسیار می برد و کار او از عابدی که بدون اندیشیدن عبادت می کند بسیار پر ثمرتر است:
یک ساعت اندیشیدن از عبادت یکسال بهتر است.
[19]
زیرا تفکر باعث بینایی است «من تفکر ابصر»
[20]، و کسی که حقایق عالم را می بیند، راه و مقصد خویش را می یابد و به سوی مقصد هدایت می شود.
آثار تعقل و تفکر
درباره آثار تعقل و تفکر آیات و روایات بسیاری وجود دارد. چنان که قبلاً اشاره کردیم، تعقل منشأ بهره گیری از آیات الهی است. کسی که درباره پدیده های پیرامون خود می اندیشد به سرچشمه هستی پی می برد:
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ؛
[21]
و آنچه در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کردیم، همه از اوست قطعاً در این (امر) برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است.
کسی که تعقل نمی کند، از مبدأ هستی غافل می شود و به عبادت غیر خدا مبتلا می شود:
أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛
[22]
اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا می پرستید. مگر نمی اندیشید؟
غفلت از آخرت و حیات جاوید و محدود شدن در دنیا و جلوه های آن، از ترک تعقل ناشی می شود:
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ ؛
[23]
و هر آنچه به شما داده شده است، کالای زندگی دنیا و زیور آن است و آنچه پیش خداست بهتر و ماندگارتر است، مگر نمی اندیشید؟
ترک اندیشه علاوه بر بی بهره گی از آیات الهی، باعث غفلت از پروردگار و فراموشی آخرت جاوید و موجب لغزشهای عملی و جدا شدن از صراط مستقیم هدایت و رستگاری است:
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ؛
[24]
و شیطان گروهی انبوه از شما را گمراه کرد آیا اندیشه نمی کردید؟
عقل مایه حیات انسانی است. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرمایند: «فقد العقل فقد الحیاه و لایقاس الا بالاموات»
[25]، و نیز فرموده اند:
انسان ترکیبی از عقل و صورت است، پس کسی که عقل از او روی گرداند و صورت با او بماند کامل نیست و همچون جسمی بدون روح است.
[26] [1] . شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج 4، ص 565. [2] . آل عمران، 18. [3] . مجادله، 11. [4] . زمر، 9. [5] . نحل، 43. [6] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 17. [7] . همان، ص 18. [8] . همان. [9] . همان. [10] . اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب ثواب العالم و المتعلم. [11] . الحیاه، ج 8، ص 35. [12] . همان، ص 38. [13] . همان، ص 43. [14] . همان، ص 35. [15] . همان. [16] . الحیاه، ج 1، ص 43. [17] . همان، ص 46. [18] . نحل، 12. [19] . الحیاه، ج 1، ص 48. [20] . همان. [21] . جاثیه، 13. [22] . انبیاء، 67. [23] . قصص، 60. [24] . یس، 62. [25] . الحیاه، ج 1، ص 44. [26] . همان.


محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45

 

تحصیل و کسب علم

عقل مایه حیات و موجب کمال است و بدون آن غایت انسان تحقق نمی یابد.
عقل و اندیشه راهبر انسان به سوی کمال هستند و ثمره عقل، حرکت اندامها در جهت صحیح و مسیر هدایت است. امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
عقلها راهبران اندیشه ها، و اندیشه ها راهبران قلبها، و قلبها راهبران حواس و حواس راهبران اندام هستند.
[1]
کسی که از عقل بهره کافی برد همواره همراه حق است
[2] و در راه حق پایداری می کند[3] و در پایداری خویش نیتی صادق دارد. عقل سرچشمه همه خیرات است، چرا که ریشه علم را عقل سیراب می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «و من العقل الفطنه و الفهم و الحفظ و العلم»[4] و امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «العلم اصل کل خیر»[5].
اگر عقل اندیشه را راهبری کند، اندیشه میوه های گوارا می دهد. در روایات برای تفکر چنین نتایجی شمرده شده است: بصیرت، پندآموزی، شناخت اعمال نیک و بدِ خود، هدایت، آبادی آخرت، شناخت خوبیها و عمل به آن، جلوگیری از فساد امور، درستکاری، کامیابی و نورانیت دل.
[6]
از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است:
به یقین انسان به سبب خلق نیکو به درجه صائم قائم می رسد و خلق نیکوی انسان کامل نمی شود تا آنکه عقل او کامل گردد، سپس ایمان او کامل می شود و پروردگارش را پیروی می کند و از دشمنش ابلیس سرپیچی می کند
[7].
آثار علم
از آنجا که علم ریشه در تعقل و تفکر دارد و علم حقیقی از عقل و اندیشه بر می آید، بسیاری از آثاری که برای علم در قرآن و روایات بیان شده است، در حقیقت نتایج مشترک عقل و علم است. در این بخش برخی از آثار علم را یادآور می شویم. درباره آثار علم تاکنون مطالبی را آورده ایم که برای اثبات ارزش مثبت اخلاقی علم آموزی به عنوان عملی اختیاری، کافی است. همین که علم مقصد و مسیر حرکت کمالی انسان را نشان می دهد، کافی است تا تعلم برای انسان فریضه ای قلمداد گردد که بدون آن نمی توان به قرب الهی دست یافت. در عین حال، آثار علم بسیار متنوع است و استفاده از آیات و روایات در شناخت این آثار سودمند است.
چنان که با استفاده از آیه یازدهم سوره مجادله یادآور شدیم، علم موجب بلندی مرتبه انسان است و ارزش وجودی او را افزایش می دهد. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودند:
اکثر الناس قیمهً اکثرهم علماً.
[8]
علم موجب نزدیکی به خداست. از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
چون روزی آید که در آن علمی که مرا به خداوند نزدیک کند بر من افزوده نشود مرا در طلوع خورشید آن روز مبارکی نیست.
[9]
انسان از طریق اطاعت و عبادت خداوند به او نزدیک می شود و علم، موجب اطاعت و عبادت بنده است. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: «أما علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم».
[10] اطاعت و عبادت، وقتی به نیت صادق و به شکل صحیح انجام می گیرد که دل بنده در برابر خداوند نرم شده باشد و قلب او آماده عمل و عبادت خالصانه باشد:
إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ؛
[11]
از بندگان خدا تنها دانایان از او می ترسند.
علم، دنیا و آخرت انسان را نیکو می کندوجهل دنیا وآخرت را خراب می کند
[12]علم دنیا را نیکو می سازد، زیرا نقش دنیا را در حیات حقیقی انسان و زندگی جاوید او معلوم می سازد و قدرت انسان را در عملی ساختن نیات افزایش می دهد. امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
علم آموزید... زیرا علم... توانایی بدن است.
[13]
علم، آخرت را آباد می کند، زیرا دین را کامل می سازد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
ای مردم بدانید کمال دین آموختن دانش و عمل به آن است.
[14]
و چون کسی دینش کامل و عملش مطابق دین کامل باشد، آنگاه آخرتی آسان، آسوده از عذاب و همراه با کامیابی در بهشت خواهد داشت: امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
العلم یقوی الرجل علی المرور علی الصراط؛
[15]
علم انسان را بر گذر از صراط توانا می سازد.
آیات و روایات، آثار بی شمار و مبارکی برای علم بیان داشته اند که ارزش و سودمندی هر کدام کافی است تا تأثیر آن در تحقق سعادت انسان آشکار شود، و ارزش اخلاقی آموختن علم معلوم گردد.
قبلاً گفتیم که عقل و اندیشه، ریشه علم است. اکنون تأثیر علم بر عقل را یادآور می شویم. عقل قوه ای در انسان و بصیرتی در جان او است که ارزش هر چیز را در رابطه با هدف غایی انسان محاسبه می کند و انسان را در راه راست و به سوی مقصد حقیقی به حرکت می آورد. هرگاه کسی در رتبه ای از مراتب عقل باشد و به ندای عقل خویش پاسخ مثبت دهد و به تفکر و تعلم بپردازد، علم او در ترفیع رتبه عقل و توانایی خرد او مؤثر خواهد بود؛ زیرا با وجود علم، عقل فضای بازتری برای اندیشه خواهد داشت و بر افزایش علم خود تواناتر خواهد گشت. این تأثیر علم، چیزی است که بالندگی و زایندگی عقل و دانش انسان را موجب می شود. خداوند در سوره «عنکبوت» کسانی را که غیر خدا را دوست خود می گیرند به عنکبوت تشبیه فرموده است که «خانه اش سست ترین خانه هاست»، آنگاه می فرماید:
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ؛
[16]
و این مثلها را برای مردم می زنیم ولی جز دانشوران آنها را در نیابند.
آثار جهل و بی خردی
همانگونه که عقل، اندیشه و دانش، آثاری مبارک برای انسان دارند و تعلم، عملی با ارزش مثبت اخلاقی است، جهل و بی خردی خساراتی جبران ناپذیر دارد و پرهیز از بی خردی و نادانی به لحاظ اخلاقی واجب است. قرآن کریم از زبان کافران نقل می کند که آنان چون عذاب جهنم را می بینند و جوش و خروش آتش جهنم را می نگرند با خود می گویند:
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ ؛
[17]
گویند: اگر شنیده بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.
جهل و بی خردی، انسان را به نافرمانی خدا می کشاند و از همین جاست که راه را به سوی عذاب اخروی و محرومیت از قرب خداوند باز می کند. کسانی که تعقل نمی کنند به جنگ خدا می روند و به خداوند افتراء می زنند: «وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
[18].
بی خردان عبادت خدا را به سخره می گیرند و از حرکت به سوی پروردگار باز می مانند: «وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ»
[19].
در روایات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ، برای جهل آثار زیانباری بیان شده است: جهل دشمن انسان و مایه همه بدیهاست، دردناک ترین دردهاست و از خوره بدتر است، باعث لغزش، کفر و گمراهی است، و جاهل، به افراط و تفریط مبتلاست.
[20] جاهل با خدا گستاخی می کند:
لا یجترئ علی الله الّا جاهل شقی؛
[21]
کسی جز نادان بدبخت بر خدا دلیری نمی کند.
عوامل رکود عقل و اندیشه
در موانع معرفت، عواملی هستند که بر شناخت انسان نسبت به خداوند تأثیر منفی دارند همچون: پیروی از هوای نفس، محبت دنیا، سطحی نگری، عادات ذهنی، تقلید از پدران و رذایل نفسانی. این عوامل همگی در عین حال باعث رکود اندیشه و تعقل انسان هستند.
اگر به معنای عقل در آیات و روایات توجه کنیم، در می یابیم که عقل قوه ای است که قدرت جامع نگری نسبت به دنیا و آخرت را به انسان می دهد و او را قادر می سازد مصالح خویش را در مقیاس حیات مستمر دنیا و آخرت ارزیابی نماید، و مطابق مصالح واقعی خود عمل کند. از همین روست که روایت شده است: از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسیده شد: عقل چیست؟ ایشان فرمودند:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجَنان؛
[22]
عقل چیزی است به وسیله آن خداوند رحمان پرستش می شود و بهشت به سبب آن به دست می آید.
تاکنون آنچه درباره اهمیت عقل و آثار آن گفته شد، همه درباره عقل به معنای مذکور در روایت فوق بود، ولی باید توجه کرد که عقل معانی متعددی دارد. درباره این معانی متعدد، دانشمندان مسلمان بسیار سخن گفته اند؛ اینک به اختصار معانی عقل را اینگونه بیان می کنیم:
1. عقل هیولانی. مقصود از عقل هیولانی، قوه ای طبیعی در نفس انسان است که قادر به تعقل علوم بدیهی و نظری است، ولی هیچیک از علوم را تعقل نکرده است.
2. عقل بالملکه. عقلی را می گویند که علوم بدیهی اعم از تصور و تصدیق را در خود پذیرفته است.
3. عقل بالفعل. عقل در این مرتبه، علوم نظری را به وسیله حواس و با کمک علوم بدیهی استنتاج کرده است.
4. عقل مستفاد. عقل در این رتبه همه علوم بدیهی و نظری را تعقل نموده و قادر به احضار همه آنهاست، و چون عالَم علمی ای شده است که شبیه عالم عینی است.
عقلی که می تواند به محاسبه سود و زیان دنیا بپردازد و مصلحت و مفسده مادی امور را بسنجد، از حدّ عقل بالفعل تجاوز نکرده است و عقلی که جامع نگر است همان عقل مستفاد است. همه کسانی که به رتبه عقل مستفاد رسیده اند و همه آنهایی که از سرچشمه عقل مستفاد بهره می گیرند، عاقل هستند؛ زیرا عمل آنان به مصلحت حیات مستمر دنیا و آخرتشان صورت می پذیرد. دین که از سرچشمه علم مطلق بر جان انسان جاری می شود، در بردارنده مصالح و مفاسد انسان در مقیاس دنیا و آخرت است.
[1] . همان. [2] . همان، ص 45. [3] . همان. [4] . همان، ص 46. [5] . همان، ص 36. [6] . ر.ک: الحیاه، ج 1، ص 49ـ48. [7] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 171. [8] . الحیاه، ج 1، ص 37. [9] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 16. [10] . الحیاه، ج 1، ص 35. [11] . فاطر، 28. [12] . الحیاه. ج 1، ص 35. [13] . الحیاه، ج 1، ص 41ـ40. [14] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 25. [15] . همان، ص 26. [16] . عنکبوت، 43. [17] . ملک، 10. [18] . مائده 103. [19] . مائده، 58. [20] . ر.ک: الحیاه، ج 1، ص 53ـ52. [21] . نهج البلاغه، الکتاب 53. [22] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 180.

محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45

 

تحصیل و کسب علم
هر کس از عقل غریزی خود با چنان بصیرتی بهره گیرد که به معرفت خدا و التزام به دین الهی نایل شود، واجد عقلی است که به وسیله آن خداوند پرستش می شود و بهشت به دست می آید.
درباره عوامل شکوفایی و رکود عقل به معنای عقل حسابگر ـ یعنی عقلی که در مرتبه عقل بالفعل است ـ روانشناسان تحقیقات بسیاری کرده اند. حاصل تحقیقات آنان در قلمرو تعلیم و تربیت، قابل بررسی و بهره برداری است. آنچه در محدوده اخلاق باید مورد توجه قرار گیرد همان عواملی است که عالمان اخلاق الهی مطرح کرده اند.
نور علم
علمی که صلاح آخرت در هر عصری وابسته به آن است، علم آخرت است. حقایق این علم ازلی و تغییر ناپذیرند. زمانی می توان گفت کسی این علم را آموخته است که آثار علمی آن مشاهده شود. بسیار دیده می شود که کسانی با اصطلاحات علوم معنوی و آخرتی آشنایند، ولی آثار آن علوم در آنها دیده نمی شود. بهترین دلیل بر اینکه چنین افرادی وجود دارند، روایاتی است که عالمان سوء را معرفی می کنند و آنان را وعده عذاب و آتش می دهد. از این روایات می توان فهمید که اطلاق عنوان عالم به این افراد، مجازی است؛ زیرا در روایات دیگری آثار علم نجات و رستگاری معرفی شده است. اگر اثر علم رستگاری و حسن آخرت باشد، کسی که عالم است نمی تواند جهنمی و بدعاقبت باشد. پس اگر به کسی که آخرت سوء دارد، عالم گفته می شود، از سر مجاز است.
همین مقدار کافی است تا بپذیریم علم، همین اصطلاحات و مفاهیم نیست، بلکه حقیقتی است که با مذاکرات علمی به دست نمی آید. مذاکرات علمی و تعلّم، فقط زمینه را برای دریافت آن حقیقت آماده می سازد، ولی علم نوری است که خداوند به قلوب مؤمنان خالص هدیه می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
لیس العلم بالتعلم و انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی ان یهدیه؛
[1]
علم به زیادی دانش آموختن نیست، بلکه نوری است که خداوند در قلب آنکه هدایتش را اراده فرموده وارد می کند.
این دیدگاه که علم به افاضه پروردگار تحقق می یابد، نقشی کلیدی در اخلاق آموزشی دارد.
وظایف طالب علم
دانشجویی که در پی این علم است، به هر سخنی گوش و دل نمی سپارد و از هر منبعی علم نمی آموزد و چون جان خود را آماده پذیرایی از غذایی پاک می کند به تصفیه باطن می پردازد، برای آنکه نور علم در قلبی بتابد، باید آن قلب صیقل داده شود؛ پس مجاهده با نفس، مقدمه ضروری کار دانشجوی علم آخرت است.
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است که درباره این آیه قرآن: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» فرمودند:
یعنی علمه الذی یأخذ ممن یأخذه؛
[2]
مقصود از طعام علم است که باید انسان ببیند از کجا دریافت می کند.
اهمیت منبع و منشأ علم بسیار زیاد است، زیرا هدف از علم آموزی، کمال نفس است و کمال نفس فقط با علم حقیقی مطابق با واقع محقق می شود. پس اتکا به منابع نامطمئن، علم نافع را به بار نمی آورد:
کسی که به گوینده ای گوش می سپارد او را بندگی کرده است؛ پس اگر گوینده از خدا بگوید، شنونده خدا را بندگی کرده و اگر از زبان شیطان سخن بگوید، شنونده شیطان را بندگی نموده است.
[3]
متعلم راه رستگاری، علم را از خداوند می خواهد: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»
[4] و علم را برای رشد و تعالی می جوید نه برای اغراض نفسانی و دنیایی: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»[5] با توجه به دو نکته فوق، روش صحیح دانشجویی این است که در انتخاب مدرسه و استاد نهایت دقت صورت گیرد و پس از آن، از خداوند درخواست علم حقیقی شود و از او نجات از گمراهی طلب شود:
... خداوندا به تو پناه می برم از اینکه گمراه شوم یا گمراه کنم، ستم کنم و یا ستم دیده شوم...
[6].
این استعاذه ها ضروری است، زیرا راهزنان مسیر دانش آموزی بسیارند.
جایگاه علم و عالمان در جامعه به صورت طبیعی برای عالم موقعیتی فراهم می کند. توجه مردم به عالم و منافع مادی قابل تحصیل برای عالم، خلوص نیت او را تهدید می کند و نیز خلوص نیت کسی را که آرزوی عالم شدن دارد.
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
کسی که دانش طلبد تا با آن در برابر عالمان فخر کند و یا با کم خردان درآویزد و یا مردم را به خود متوجه سازد، پس جایگاه او آتش است.
[7]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:کسی که خواهان حدیث باشد برای سود دنیا در آخرت بهره ای ندارد و کسی که از حدیث خیر آخرت را بجوید، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او عطا می کند.
[8]
سخنانی از این قبیل، هشدار به طالبان علم است تا مبادا نیات خود را به اغراض دنیایی آلوده سازند؛ زیرا کاربرد علم آخرت در اصلاح آخرت است و صلاح آخرت جز به خلوص نیت محقق نمی شود.
احادیثی که نیات دنیایی را نکوهش می کنند همه درباره علم آخرت هستند، ولی درباره علوم و صنایع دنیایی نیز اگر کسی بخواهد تحصیل آنها برای سلوک معنوی او سودمند باشد، باید نیّت خود را خالص سازد و علم را برای بکارگیری آن در مصلحت مسلمین و نیکی به آنان بیاموزد، و شناخت بیشتر طبیعت و قوانین آن را به عنوان شناخت آیات الهی و رهبری شدن به سوی او اراده کند.
روایاتی که به اخلاص دعوت می کند، در عین حال راهنمایی برای انتخاب استاد است. طالب علم اگر استادی را خواهان دنیا یافت، نباید او را برگزیند، زیرا تأثیر استاد بر دانشجو بسیار است؛ چنان که گویی دانشجویانی که گوش به استادی می سپارند او را بندگی کرده اند. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره عالم دوستدار دنیا به احتیاط سفارش شده است. ایشان فرموده اند:
اذا رأیتم العالم محباً للدنیا فاتهموه علی دینکم، فان کل محب لشئ یحوط ما احب؛
[9]
چون عالم را دوستار دنیا یافتید او را بر دین خود متهم سازید زیرا دوستار هر چیز آن را نگاه می دارد.
طالب علم پس از آنکه درون خود را از نیات دنیایی تصفیه کرد، از خداوند درخواست علم نمود، استاد مناسب اختیار کرد و از خطر گمراهی استعاذه نمود، در روابط خود با استاد باید به نکات زیر توجه کند:
1. در بهره گیری از دانش استاد دو اصل را به طور همزمان رعایت کند:
الف. همیشه درستی رأی استاد را محتمل تر از درستی رأی خود بداند، زیرا استاد از علم و تجربه بیشتری بهره دارد. پس به استاد خود اعتماد کند.
ب. درباره درستی سخن استاد اندیشه کند و در ارزیابی آن عقل خود را میزان قرار دهد. به عبارت دیگر تحصیل را به شیوه ای محققانه انجام دهد و صرف گفتار استاد را بدون سنجش عقلی، دلیل بر درستی سخن نپندارد. برای محصل ابتدایی، سلوک راه تحقیق دشوار است، پس باید از شتاب در اظهار رأی بپرهیزد و پرسشها و نقدهای خود را برای رسیدن به حق، با استاد در میان گذارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
برعلم قفلی است که کلید آن پرسش است.
[10]
2. در برابر استاد فروتنی کند. استادی که انسان را به معارف سودمند برای کمال آشنا می کند، مقدمات نجات او را فراهم می کند و حقی بزرگ بر او دارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
تواضعوا لمن طلبتم من العلم؛
[11]
در برابر کسی که از او علم می آموزید فروتنی کنید.
3. در جلب رضایت او کوشا باشد. معلم از شاگردان خود دو چیز می خواهد: نخست آنکه رعایت ادب کنند و دیگر آنکه در یادگیری آنچه استاد می گوید کوشا باشند. دانش پژوهی که خواستار رضایت استاد است باید از این دو فروگذار نکند.

[1] . بحار الانوار، ج 1، ص 225. [2] . همان، ج 2، ص 96. [3] . اصول کافی، ج 6، باب الغناء، حدیث 24. [4] . طه، 19. [5] . کهف، 66. [6] . من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 337، حدیث 928. [7] . اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب المستأکل بعلمه و المباهی به. [8] . همان. [9] . همان. [10] . همان، باب سؤال العالم و تذکاره، حدیث 3. [11] . همان، باب صفه العلماء، حدیث 1.

محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45

زیبایی هاى رفتارى و شخصى امام جواد(علیه السلام)

زیبایی هاى رفتارى و شخصى امام جواد(علیه السلام) 

 

امام جواد

 

لباس امام جواد علیه السلام 

 

مطابق آن چه از روایات استفاده مى شود، امام جواد علیه السلام نیز مانند سایر مردم ، از گونه هاى مختلف لباس و پوشاک به مناسبت هاى گوناگون استفاده مى کرده است ، به طور نمونه در حالت عادى پیراهن کتانى و روپوش کتانى و کفش سفید مى پوشید، و عمامه اى به سر مى گذاشت1؛ ولى این لباسها گاهى به مناسبت هاى مختلف تغییر مى کرد و یا رنگ آنها عوض مى شد، مثلا امام در روز شهادت پدر بزرگوارش امام رضا علیه السلام روپوش سفید بر تن و عمامه اى سیاه بر سر داشت2، و گاهى اصحاب آن حضرت ، او را مى دیدند که دو پیراهن بر تن و یک لنگ همانند لنگ احرام بر کمر بسته و عمامه اى که داراى دو تحت الحنک ، یکى از جلو و یکى از پشت مى باشد، بر سر گذارده است. 3

 

انگشتر موروثى 

یکى از خدمتگذاران امام رضا و امام جواد علیها السلام که به طور دائم در خدمت آنها بوده و حتى امام جواد علیه السلام را در سنین کودکى ، در محضر پدرش ، روى گردن خویش سوار نموده و به دور خانه خدا طوافش ‍ مى داد، شخصى به نام موفق است .

او مى گوید: روزى در محضر امام جواد علیه السلام بودم ، انگشترى را که در انگشت مبارک داشت به من نشان داده و فرمود: این انگشتر را مى شناسى ؟

گفتم : آرى ، نقش آن را مى شناسم ، اما شکل و صورتش برایم آشنا نیست !

با دقت بیشتر متوجه شدم ، همه ى اجزا ی انگشتر از جنس نقره است و نگین گردى که روى آن جمله ((حسبى الله )) حکّاکى شده ، در قسمت فوقانى آن خودنمایى مى کند.

گفتم : انگشتر کیست ؟ امام جواد علیه السلام فرمودند: انگشتر پدرم امام رضا علیه السلام است !

گفتم : چگونه به دست شما رسیده است ؟ فرمود: چنان که زمان وفات پدرم فرا رسید آن را به من داده و فرمود: فرزندم ! هیچ گاه این انگشتر را از دست خود بیرون نیاور، تا آن را به دست فرزندت و امام پس از خودت ((على )) (امام هادى علیه السلام ) برسانى. 4

 

انگشتر سلیمان 

حسین فرزند امام کاظم علیه السلام و عموى امام جواد علیه السلام مى گوید: انگشترى نقره اى در انگشت و دست امام جواد علیه السلام دیدم ، گفتم : شخصیتى مانند شما انگشترى این چنین به دست مى کند؟

فرمود: تعجب نکن ، این انگشتر حضرت سلیمان است. 5

در برخى از روایات ، گونه هاى دیگرى از نقش انگشتر براى امام علیه السلام نقل شده است :

حسین بن خالد روایت مى کند که نقش انگشتر امام علیه السلام ((حسبى الله حافظى )) بوده است 6 برخى نقش انگشتر امام علیه السلام را مانند نقش انگشتر پدرش ((العزّة لله ))،7 و برخى ((نعم القادر الله ))8 ذکر کرده اند.

یکى از زیباییهاى اخلاق اجتماعى ، پذیرش دعوت دیگران است ، امام جواد علیه السلام نیز چنان چه با دعوت دیگران مواجه مى شد و براى وى محذورى ایجاد نمى کرد، مى پذیرفت ؛ روایت شده که روزى معتصم عباسى از امام جواد دعوت نمود تا به مجلس وى برود، ولى ابتدا با ممانعت امام مواجه شد. گفت : من شما را به صرف غذا دعوت نمودم و دوست دارم به منزل من وارد شوید، پاى بر فرش خانه من بگذارید تا بدین وسیله ، زندگى من متبرک شود

مسواک ، حجامت ، خضاب

از جمله خصوصیات همه  معصومان و الگوهاى رفتارى بزرگان دین ، توجه به مسایل بهداشتى مى باشد، امام جواد علیه السلام به مساله مسواک کردن دندان ها بسیار اهمیت مى داد.

راوى مى گوید: به محضر امام وارد شدم، و آن را دیدم که در حال نشسته مشغول مسواک کردن دندان هایش مى باشد.9

در روایت آمده است که امام علیه السلام در زمان مامون ، به دنبال شخصى حجامتگر فرستاد و از او خواست تا بدن وى را آنگونه که او مى گوید حجامت کند، حجامتگر نیز به فرموده ى امام عمل کرد)10 احمد بن عبدوس بن ابراهیم مى گوید: امام جواد علیه السلام را در حال خروج از حمام دیدم که از فرق سر تا پاى وى ، مانند گل به رنگ حنا در آمده که از خضاب کردن وى حکایت مى کرد. 11

 

غذاها و آداب غذا خوردن
 
امام محمد تقی علیہ السلام کا روضہ منور

امام جواد علیه السلام نیز مانند سایر انسان ها از نعمت هایى که خداوند براى انسان آفریده است ، استفاده مى نمودند، البته باید توجه داشته باشیم که خوب است آدمى مراقب غذاهاى خود و فرزندانش باشد، مطابق آن که روایت شده امام رضا علیه السلام بسیار مراقب غذا خوردن فرزندش امام جواد بود، و در کودکى موز را از پوستش جدا مى کرد، و مغزش را به او مى خوراند12 و زمانى که به خراسان مسافرت نمود و فرزندش در مدینه بود، براى اصحاب و یارانش نامه مى نوشت و به آنان نسبت به کیفیت تغذیه فرزند خویش ، توصیه هاى لازم را بیان مى فرمود. 13

از جمله آدابى که در زندگى بسیارى از امامان معصوم به چشم مى آید، همراهى و هم نشینى آنان با اصحاب و یارانش مى باشد، على بن مهزیار مى گوید: روزى به همراه امام جواد علیه السلام غذا مى خوردیم ، که پرنده بریانى را براى ما آوردند و ما هم خوردیم ، و امام فرمودند: غذاى مبارکى بود. 14

در نقلى دیگر نیز آمده که امام جواد علیه السلام در میان میوه ها به انگور رازقى بسیار علاقه مند بود. 15

روایت شده است : روزى که امام جواد علیه السلام به مدینه آمد، با گروهى از اصحاب و یارانش هم سفره شده و با آنان غذا مى خورد، پس از غذا دستان مبارکش را که چرب شده بود شست ، سپس پیش از آنکه دستانش را با حوله خشک کند، سر و صورت خود را مسح نمود و این دعا را خواند: ((اللهم اجعلنى ممّن لا یرهق وجهه قتر ولا ذلّة )) 16

یکى از زیباییهاى اخلاق اجتماعى ، پذیرش دعوت دیگران است ، امام جواد علیه السلام نیز چنان چه با دعوت دیگران مواجه مى شد و براى وى محذورى ایجاد نمى کرد، مى پذیرفت ؛ روایت شده که روزى معتصم عباسى از امام جواد دعوت نمود تا به مجلس وى برود، ولى ابتدا با ممانعت امام مواجه شد.

گفت : من شما را به صرف غذا دعوت نمودم و دوست دارم به منزل من وارد شوید، پاى بر فرش خانه من بگذارید تا بدین وسیله ، زندگى من متبرک شود.

اگر چه پر واضح است که این گونه سخن پراکنى خلیفه  عباسى حاکى از نقشه هاى شوم وى دارد، نه از قصد قربت وى ، ولى امام علیه السلام چون با اصرار وى مواجه شد پذیرفت و دعوت او را اجابت نمود. 17

 

اعجوبه اهل البیت

سید ابوالفضل طباطبایى اشکذرى ، مهدى اسماعیلى

تهیه و تنظیم :گروه دین و اندیشه تبیان


1 .اختصاص مفید: 102.

2 .اثبات الوصیّة : 215.

3 .الصاقب فى المناقب : 514، ح 441.

4 .مکارم الاخلاق : 86.

5 .سعد السعود: 236، س 13. بحارالانوار: 26/222، ح 48. مستدرک الوسائل : 3/284، ح 3596.

6.مکارم الاخلاق : 85.

7.دلایل الامامه : 397.

8 .فصول المهمّه : 266.

9 .مهج الدعوات : 52.

10 .مناقب ابن شهر آشوب : 4/389.

11 .کافى : 6/509، ح 4. وسایل الشیعه : 2/73، ح 1522، تهذیب : 1/376، ضمن ح 1161. بحارالانوار: 50/95، ح 8. حلیة الابرار: 4/619، ح 7.

12 .کافى : 6/360، ح 3.

13 .کافى : 6/307، ح 13.

14 .کافى : 6/312، ح 5.

15 .اثبات الوصیة : 227.

16 .محاسن (برقى ): 2/426، ح 234. بحارالانوار: 63/358، ح 27. وسایل الشیعه : 24/345، ح 30737.

17 .تفسیر عباسى : 1/319، ح 109.

 

فضایل اخلاقی-ایمان

ایمان 

در ساختار اخلاق اسلامی، ایمان به عنوان عالی ترین صفت نفسانی هدایت گر مورد تأکید فراوان واقع شده و به همین دلیل تحصیل مبادی و مقدمات آن همانند علم و یقین نیز به شدت مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است و ابزارها و راه هایی که می تواند آدمی را به این صفات نفسانی ارزشمند برساند، همانند تفّکر و خواطر و الهامات پسندیده، جایگاه ویژه ای در نظام اخلاقی اسلام دارند. در مقابل صفات نفسانی معارض و مانع پیدایش ایمان در آدمی، از قبیل «جهل» اعم از بسیط و مرکب، «شک و حیرت»، «جُربزه» و «خاطرات نفسانی نکوهیده» و «وسوسه های شیطانی» همواره مورد مذمّت و نهی واقع شده اند.
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیرباز گفت وگوهای دامنه داری در میان پیروان مکاتب الهی ـ به ویژه متکلمان مسلمان ـ صورت گرفته است.
[1] در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلی اخلاق اسلامی اند، در بیان اهمیت و جایگاه ایمان گفته های فراوانی وجود دارد که خلاصه ای از آن در زیر می آید.
1 . ارزش ایمان
در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در نصایح خویش به ابوذر می فرماید:
ای ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند، محبوب تر از ایمان به او و خودداری از آنچه نهی می کند، نیست.
[2]
روشن است که خودداری از نواهی خداوند فقط در سایه ایمان به او مقدور است و در واقع از برکات ایمان به خداوند است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز در این باره می فرماید:
خداوند دنیا را هم به کسانی که دوستشان دارد و هم به کسانی که بر آنها غضبناک است، می دهد ولی ایمان را نمی دهد مگر به آنان که دوستشان می دارد.
[3]
و هم ایشان در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن می فرمایند:
هر گاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر کنند، آنگاه گردن های آنها در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان برای آنان آسان و اطاعت از مؤمنان برایشان نرم و لطیف، خواهد شد.
[4]
این همه منزلت و جایگاه بلندی که در روایات برای ایمان بیان شده است، به دلیل نقشی است که ایمان در سعادت و کمال آدمی دارد. ایمان از یک سو آخرین حلقه وصل به مقام خلیفه الهی و جوار قرب معنوی است و از سوی دیگر بر اساس آنچه در قرآن و روایات آمده است، مبدأ و مفتاح همه‌صفات پسندیده نفسانی و نیکی های رفتاری، ایمان است.
2 . ماهیت ایمان
اگرچه در باب حقیقت و ماهیت ایمان، اختلاف نظرهایی در میان متکلمان مسلمان وجود دارد، ولی ویژگی های مهم آن بدین قرار است: اولاًَ، ایمان عبارت است از تصدیق و اذعان قلبی که نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یک امر است. بنابراین با صِرفِ شناخت و معرفت، متفاوت است.
[5]ثانیاً، جایگاه تحقق ایمان نفس و قلب است و اگرچه آثاری قولی و فعلی دارد، تحقق حقیقت آن متوقّف بر قول یا عمل نیست. ثالثاً، نسبت میان اسلام و ایمان عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی ممکن است برخی از مسلمانان فقط در ظواهر تسلیم حق باشند.
3 . اصناف و درجات ایمان
اوّلاً، در یک تقسیم ایمان به دو نوع «مستقرّ» و «مستودع و عاریه ای» تقسیم می شود. قرآن کریم می فرماید:
«وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»
و او همان کسی است که شما را از یک تن پدید آورد. پس (برای شما) قرارگاه و محل امانتی (مقرّر کرد). بی تردید، ما آیات خود را برای مردمی که می فهمند به روشنی بیان کرده ایم.
[6]
امام کاظم ـ علیه السّلام ـ در تفسیر این آیه می فرماید:
ایمان «مستقر» ایمانی است که تا روز قیامت ثابت و ماندگار است و ایمان «مستودع» ایمانی است که قبل از مرگ، خداوند آن را از انسان باز می ستاند.
[7]
امام علی ـ علیه السّلام ـ نسبت به انواع ایمان می فرماید:
برخی از ایمان ها در دل ها برقرار است، و برخی دیگر میان دل ها و سینه ها عاریت و ناپایدار؛ تا روزگار سرآید ـ و مرگ درآید‌ ـ پس اگر از کسی بیزارید، او را واگذارید تا مرگ بر سر او آید، آنگاه از او بیزار بودن یا نبودن شاید.
[8]
ثانیاً، حقیت ایمان، دارای مراتب و درجات و قابل نقصان و کاهش است. قرآن کریم و روایات علاوه بر تأکید بر این حقیقت، سرشارند از عباراتی که اسباب زیادی یا نقصان ایمان را بیان می دارند. از جمله در قرآن کریم آمده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»
مؤمنان، همان کسانی اند که چون خدا یاد شود، دل هاشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل می کنند.
[9]
و امام صادق ـ علیه السّلام ـ به یکی از پیروان خود فرمود:
ای عبدالعزیز، به راستی که ایمان ده درجه است، به مانند نردبان که می بایست پله پله از آن بالا رفت، پس کسی که دارای دو درجه از ایمان است به آنکه دارای یک درجه است، نباید بگوید تو را ایمانی نیست و همین طور (دومی به سومی) تا به دهمی برسد و آن را که در درجه پایین تر از تو است نباید ساقط از ایمانش پنداری (که اگر چنین باشد) آنکه در درجه بالاتر از تو است می بایست تو را ساقط پندارد. بلکه پایین تر از خود را که دیدی با مهربانی به درجه خودت برسان و آنچه را که تواناییش را ندارد بر او بار مکن که کمرش خواهد شکست و به حق، کسی که دل مؤمنی را بشکند بر او لازم است که جبرانش کند و بهبودش بخشد.
[10]
شیخ صدوق درکتاب خصال در پایان این روایت می افزایند که مقداد در درجه هشتم، و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم از ایمان بودند. البته باید توجه داشت که تعیین ده درجه برای ایمان در این روایت به مفهوم انحصار در ده مرتبه نیست، بلکه مراد صرفاً بیان بسیاریِ درجات ایمان است. از همین رو، در روایات دیگر درجات کمتر یا بیشتری نیز برای ایمان شمرده اند.
[11]
4 . متعلّقات ایمان
در نظام اخلاقی اسلام، ایمان به چیزی موجبات هدایت و زمینه آراستگی به فضایل اخلاقی و سیر معنوی را فراهم می سازد؟ اصلی ترین متعلقات ایمان بر پایه آنچه در قرآن و سنّت معصومان ـ علیهم السّلام ـ آمده به قرار زیر است.
یک. ایمان به عالم غیب: قرآن کریم یکی از شروط بهره مندی و هدایت یابی از کتاب الهی را ایمان به غیب و قوای غیبی یعنی ملائکه می داند و در این باره می فرماید:
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ...
این کتابی است که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست، (و) هدایت تقوا پیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان دارند، و ... .
[12]
مراد از عالم غیب، حقایقی است که با حواس ظاهری قابل ادراک نیستند، بلکه با سیر عقلانی و یا شهود باطنی می توان به آنها دست یافت. اصولاً شرط ورود به سراپرده دیانت و گذار از منجلاب الحاد و مادیت، باور به غیب و حقایق و قوا و امدادهای غیبی است
[13] «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ...» نیکی ,(تنها) این نیست که (به هنگام نماز,)روی خودرابه سوی مشرق یا مغرب کنید؛(وتمام گفتگوی شما؛درباره قبله وتغییرآن باشد؛وهمه وقت خودرامصروف آن سازید)بلکه نیکی (ونیکوکار)کسی است که به خدا و روز رستاخیز و ... ایمان دارد. و تنها با چنین پیش فرضی می توان الفبای کتاب هدایت را خواند و در پرتو نور آن به سرمنزل رستگاری رسید.
دو. ایمان به خداوند و یگانگی او: قرآن کریم در طی آیات متعددی ضرورت ایمان به خداوند را یادآور می شود؛ از جمله می فرماید:
« فَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »
پس به خدا و پیامبر او و آن نوری که ما فرو فرستادیم ایمان آورید، و خدا به آنچه می کنید آگاه است.
[14]
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ کسی که از علامت های ایمان پرسید، فرمود:
نشانه های ایمان چهار چیز است: اقرار به یگانگی خداوند، و ایمان به او، و ایمان به کتاب او، و ایمان به رسولان الهی.
[15]
سه. ایمان به معاد و چگونگی آن: ایمان به معاد و چگونگی آن نقش ضمانت اجرا برای میزان کارآمدی اخلاق اسلامی را ایفا می کند. قرآن کریم نیز پس از ایمان به خداوند و یگانگی او بیشترین تأکید را بر معاد و چگونگی آن از قبیل ایمان به سؤال در قبر، عذاب در قبر، روز رستاخیز، حسابرسی در قیامت، وجود میزان برای سنجش اعمال، عبور از صراط و باور به بهشت و دوزخ، دارد. در زیر به بعضی آیات و روایات اشاره می شود؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا و الصّائبون و النّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
کسانی که ایمان آورده و کسانی که یهودی و صائبی و مسیحی اند، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین خواهند شد.
[16]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
ایمان آن است که آدمی دین حق را به دل بشناسد و به زبان اقرار کند و به اعضای تن وظایف آن را انجام دهد و به عذاب قبر و منکر و نکیر و زنده شدن پس از مرگ و حساب و صراط و میزان اقرار داشته باشد و اگر بیزاری از دشمنان خدای ـ عزّوجلّ ـ نباشد، ایمانی وجود ندارد.
[17]
[1] . ر.ک: جوادی، محسن: نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، ص 19 ـ 180. [2] . شیخ طوسی، امالی، ص 531، ح 1162. [3] . کافی، ج 2، ص 215، ح 4، و نیز ر.ک: همان،‌ح 3. [4] . همان، ج 8، ص 365، ح 556. [5] . ر.ک: سید مرتضی: الذّخیره، ص 536؛ شیرازی: صدرالدین: تفسیر القرآن، ج 1، ص 249؛ شیخ مفید: اوائل المقالات، ص 48، همچنین جهت اطلاع کامل تر از دیدگاه ها در این باره ر.ک: جوادی، محسن: نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، ص 119 ـ‌158. [6] . سوره انعام، آیه 98. [7] . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 371، ح 72؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 212، ح 1. [8] . نهج‌البلاغه، خ 189. [9] . سوره انفال، آیه 2 و ر.ک: توبه، 124؛ مدّثر، 31، آل عمرآن، آیه 171 ـ 173 و احزاب، 22. [10] . کلینی: کافی، ج 2 ص 45، ح 2؛ صدوق: خصال، ص 447، ح 48. [11] . ر.ک: صدوق؛ خصال، ص 352، ح 31؛ کلینی: کافی، ج 2، ص 42، ح 1، که برای ایمان هفت درجه بیان می کنند. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 205، ح 150، درجات را به فاصله میان زمین و آسمان ذکر می کند. [12] . سوره بقره، آیه 2. [13] . ر.ک: سوره بقره، آیه 177 و 285. [14] . سوره تغابن، آیه 8. همچنین ر.ک: سوره اخلاص، آیه 1، سوره بقره، آیات 285 و 136، سوره آل عمران، آیه 84، سوره مائده، آیات 69 و 111، سوره نساء، آیه 136و 162، سوره انعام، آیه 92 و سوره شوری، آیه 15. [15] . ابن شعبه حرانی: پیشین، ص 19. [16] . سوره مائده، آیه 69. همچنین ر.ک: سوره بقره، آیه 4. [17] . صدوق: خصال، ص 609،‌ح 9.

ایمان

در سخن دیگری از پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایمان به بهشت و جهنم نیز دو رکن مهم معاد ضروری دانسته شده است.[1] بنابراین ایمان به معاد و ارکان اساسی آن از مهم ترین پایه های هدایتگر در اخلاق اسلامی است.
چهار. ایمان به رسالت انبیا و کتب آسمانی: یکی از مبانی بهره مندی از تعالیم دینی و رویکرد به دین، به ویژه اخلاق اسلامی، باور به عجز و قصور آدمی در شناسایی درست کمال و سعادت خویش و گزینش ابزار و روش های صحیح برای راهیابی به آن است. به حتم کسی که در این حقیقت تردید دارد، نمی تواند به رسالت انبیاء و محتوای دعوت آنان ایمان و اطمینان داشته باشد و بدون اعتماد و اطمینان، از خیراندیشی هیچ خیرخواهی نمی توان بهره چست.
بر همین مبنا در اخلاق اسلامی تکیه فراوانی بر ایمان به رسالت رسولان و کتب ایشان شده است. از طرفی چون همه آنان رسالت و هدف واحدی را جست وجو می کرده اند، ایمان به مجموعه آنان توصیه شده است. در قرآن کریم آمده است؛
« آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ... »
پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش ایمان آورده اند (و گفتند:) «میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم» و گفتند: «شنیدیم و گردن نهادیم. پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوی تو است.»
[2]
پنج. ایمان به امامت و امامان ـ علیهم السّلام ـ : براساس مبانی کلامی شیعه ایمان به جریان امامت، شرط رستگاری و از پایه های اخلاق اسلامی است. روایات فراوانی در منابع حدیثی شیعه در این باره وجود دارد. علاوه بر این روایات، این امر را با استفاده از قرآن و بهره گیری از حوادث مسلّم تاریخی در تفسیر آن می توان اثبات کرد. در قرآن کریم آمده است:
« ... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً... »
امروز کسانی که کافر شده اند، از (کارشکنی در) در دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما (به عنوان) آیینی برگزیدم.
[3]
دو پرسش اساسی درباره این آیه مطرح است: اولاًَ: روز مورد نظر چه روزی است؟ ثانیاً حادثه ای که در آن روز اتفاق افتاد و موجب کمال دین و تتمیم نعمت خداوند بر بندگانش شد، چه بوده است؟ براساس شواهد تاریخی غیرقابل انکار ومورد قبول همه فرق اسلامی، آن روز، روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری است و حادثه ای که در آن روز در غدیر خم اتفاق افتاد، انتخاب امام علی ـ علیه السّلام ـ از سوی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به جانشینی خویش و شروع جریان امامت بود.
[4] اکنون باتوجه به آنچه درباره ضرورت ایمان به رسالت انبیا و محتوای کتاب آنها که در اصطلاح از آن به «دین» یاد می کنیم، و با عنایت به مفاد آیه پیش گفته مبنی بر این که جریان امامت جزء کامل کننده دین است و دین بدون آن ناقص خواهد بود، از منظر قرآن کریم ایمان به امامت نیز امری لازم بوده و از پایه های مستحکم اخلاق اسلامی محسوب می گردد.
5 . شرط ایمان
براساس آنچه در قرآن و روایات وارد شده است، انجام عمل نیک عمده ترین شرط ایمان است. در بسیاری از آیات قرآن، ایمان در کنار عمل نیکو مطرح شده است و در اکثر آنها بلافاصله پس از ایمان، علم صالح و پسندیده مطرح شده است. اگرچه عمل نیک از عناصر گوهرین ایمان نیست، ولی ایمان بدون عمل نیکو، سود و بهره مطلوب را در پی نخواهد داشت. بنابراین انجام عمل شایسته را می توان شرط بهره وری ایمان دانست. در قرآن کریم آمده است:
« وَ أَمَّا مَنْ أمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْرا. »
و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداشی (هرچه) نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود،‌او را به کاری آسان وا خواهیم داشت.
[5]
قرآن ادعای مؤمن بودن را بدون عمل نیک، ادعایی دروغین می داند:
« وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ. »
و می گویند: «به خدا و پیامبر (او) گرویدیم و اطاعت کردیم.» آنگاه دسته ای از ایشان پس از این (اقرار) روی بر می گردانند، و آنان مؤمن نیستند.
[6]
امام علی ـ علیه السّلام ـ نیز با همین بیان می فرماید: «کسی که به دستورات الهی عمل کند، فقط او است که مؤمن است.»
[7]
بنابراین از نظرگاه اخلاق اسلامی ادّعای ایمان بدون پایبندی به دستورات الهی، گزاف و دورغین است؛ مگر آنکه فرد مؤمن قدرت و فرصت عمل را نداشته باشد.
6 . اسباب ایمان
در متون دینی از عوامل مختلفی به عنوان موجبات پیدایش، ثبات و کمال ایمان نام برده شده است. بخشی از آنها ماهیت معرفتی دارند؛ مانند علم، عقل و فقاهت در دین که مقدمات نظری ایمان را فراهم می سازند و در علم کلام فراهم می آیند. دسته ای دیگر نوعی صفت و ملکه نفسانی هستند؛ مانند تقوا، دوستی و دشمنی در راه خدا، صبر،‌حلم، توکّل، رضا و ... .
پاره ای نیز مربوط به حوزه رفتار آدمی اند؛ مانند انفاق، اهتمام به نماز، احسان به دیگران، خودداری از گناهان و ... .
این که معارف نظری خاص ـ مانند فقاهت در دین، صفات مختلف نفسانی و اعمال و رفتارهای شخصی انسان ـ می تواند در ایمان آفرینی و تثبیت و تکمیل آن مؤثر باشد، منافاتی با این حقیقت ندارد که ایمان به نوبه خود زمینه انجام عمل صالح را فراهم می‌آورد و موجبات پیدایش بسیاری از صفات و ملکات نیکوی نفسانی است، و حتی باعث پیدایش برخی معارف نظری در انسان می گردد؛ زیرا میان حوزه های سه گانه وجود آدمی، تأثیر و تأثر متقابل برقرار است. بنابراین ایمان به عنوان یک حالت نفسانی روشنگر، هم بر روی حوزه های دیگر تأثیر می گذارد و هم از آنها تأثیر می پذیرد.
7 . آثار و فواید ایمان
این آثار و فواید همانند اسباب و موجبات ایمان، هم ماهیت علمی دارند،‌ هم حالات نفسانی اند و هم برخی از مقوله اعمال و رفتارند. در این جا به پاره ای از مهم ترین آنها اشاره می شود.
یک. آرامش روحی: یکی از بالاترین لذت ها برای انسان سکینه و آرامش روانی است. اضطراب و نگرانی از بزرگ ترین دردهای بنی آدم و منشأ بسیاری از انحرافات و ناکامی ها است. تلاش های بشری برای خلاصی از این درد جانکاه گویای تجربه های تلخی در این باره است. خداوند رسیدن به ساحل آرامش و سکون را در سایه ایمان میسّر می داند؛ در آن جا که می فرماید:
« هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ... »
او است آن کسی که در دل های مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند.
[8]
« أَلا إِنَّ أَوْلِیآءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ... »
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند؛ همانان که ایمان آورده و پرهیزگاری ورزیده اند.
[9]
در بیانی رساتر آرامش و اطمینان خاطر را در پرتو زندگی با ذکر و یاد خود قابل تحصیل می داند و اعلام می دارد:
« الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ »
همان کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.
[10]
دو. روشن بینی: از نظر قرآن ایمان موجب روشن بینی و بصیرت انسان در مقام تشخیص حق از باطل می گردد. آن جا که می گوید:
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً... »
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما (نیروی) تشخیص (حق از باطل) قرار می دهد.
[11]
از سوی دیگر افراد فاقد ایمان را کور و نابینا می داند:
« إِنَّ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ »
کسانی که به آخرت ایمان ندارند، کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم (تا هم چنان) سرگشته بمانند.
[12]
از مقایسه دو آیه بالا می توان فهمید که ایمان و تقوا از یک سو موجب زدودن خودپسندی ها و خودخواهی ها است و از سوی دیگر با اتصالی که به نور الهام و هدایت الهی دارد، به روشن بینی می انجامد.
[13]
سه. توکل به خداوند: یکی از ملکات نفسانی نادر و ارزشمند که از ارکان زندگی سعادتمند و لذت بخش است، توکّل و اعتماد به پروردگار است. در سایه این حالت، بسیاری از دغدغه ها از وجود آدمی رخت بر می بندد و طوفان های سهمگین حوادث سر فرود می آورند.
امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
ایمان بنده راست نباشد، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست خدا است بیش از اعتماد وی بدانچه در دست خود او است، باشد.
[14]
چهار. برکات دنیوی: در قرآن کریم آمده است: «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم.»
[15]
[1] . ر.ک: بیهقی، شعب الایمان،‌ج 1، ص 257، ح 278. [2] . سوره بقره، آیه 285. همچنین ر.ک: سوره بقره، آیه 136 و سوره آل عمران، آیه 84. [3] . سوره مائده، آیه 3. [4] . جهت اطلاع جامع در این باره ر.ک: علامه امینی:‌ الغدیر. [5] . سوره کهف،آیه 88. همچنین ر.ک: سوره طه، آیه 82، سوره فرقان، آیه 70،‌سوره قصص آیه 67، سوره انفال،‌آیات 3 و 4، سوره نساء آیه 65 و سوره نور، آیه 51. [6] . سوره نور، آیه 47. [7] . کلینی، کافی، ج 2، ص 38، ح 4. [8] . سوره فتح، آیه 4. [9] . سوره یونس، آیه 62 و 63. همچنین ر.ک: سوره مائده، آیه 69. [10] . سوره رعد، آیه 28. [11] . سوره انفال، آیه 29. [12] . سوره نمل، آیه 4. [13] . ر.ک: علامه طباطبایی: المیزان، ج 15،ص 34؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسر نمونه، ج 7، ص 140. [14] . نهج‌البلاغه، حکمت 310. [15] . ولو أنّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الأرض. (سوره اعراف، آیه 96.)
ایمان

یعنی ایمان نه تنها آثار و فواید مثبت آخروی در پی دارد، بلکه موجبات نعمت ها و برکات دنیایی را نیز فراهم می سازد. اگر کسی در پی بهره مندی از نعمت های دنیوی از طریق صحیح است، باید در مقام جست وجوی ایمان برآید.
پنج. انجام اعمال نیک: علاوه بر این که انجام عمل صالح شرط اساسی ایمان است، از آثار و فواید ایمان نیز می باشد؛ چرا که ایمان آبشخور عمل و عملِ نیکو ثمره و نمود ایمان درونی است. به گفته‌ علامه طباطبایی(ره):
ایمان زمینه ساز عمل و شرط لازم آن است و سهولت یا دشواری عمل صالح، به شدّت و ضعف ایمان انسان بستگی دارد و متقابلاً عمل صالح و تکرار آن به تعمیق ایمان و افزایش آن مدد می رساند و این هر دو به نوبه خود به وجود آمدن ملکات اخلاقی که باعث صدور اعمال صالحه از فرد بدون تردید و تأمل می شود، کمک می کنند.
[1]
شش. محبوبیت در بین مردم: یکی دیگراز فواید دنیوی ایمان،‌محبوب دل های مردم شدن است. همه دوست دارند که محبوب قلوب دیگران باشند و دیگران آنها را به دیده محبت بنگرند و شاهد بروز آثار محبت دیگران نسبت به خود باشند. لذتی که انسان ها از اظهار محبت دیگران نسبت به خود می برند آن قدر شیرین است که هرگز حاضر نیستند آن را با هیچ چیز سودا کنند. بدون تردید محبت ارزشمندترین مواهب دنیایی است که هر مشکلی را آسان و هر تلخی را شیرین و هر خاری را به گُل مبدّل می کند. خداوند می فرماید که اگر جویای محبت بی شائبه هستید، در کوی مؤمنان در‌آیید.
« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا »
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی (خدای) رحمان برای آنان محبّتی (در دل ها) قرار می دهد.
[2]
هفت. فلاح و رستگاری اخروی: غایت و نهایت همه‌آن آثار و برکات و فواید ایمان،‌فلاح و رستگاری مؤمنان است و چه پایانی از این خوش تر. خداوند در پرسشی معنادار از مؤمنان، می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ... »
ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این (گذشت و فداکاری) اگر بدانید، برای شما بهتر است.
[3]
لقمان حکیم در نصیحتی خیرخواهانه به فرزند خویش می گوید:
ای فرزندم، به درستی که دنیا دریای ژرفی است که عالمان فراوانی در آن هلاک شده اند، پس کشتی نجات خویش را در آن، ایمانِ به خداوند قرار ده.
[4]
8 . آفات و موانع ایمان
با توجه به آنچه در باب اسباب وموجبات ایمان بیان شد، عوامل تأثیرگذار بر روی ایمان فراوانند که فقدان هر یک از آنها می تواند آفت و مانع ایمان باشد؛ ولی مراد ما از آفات و موانع ایمان در این جا تنها عواملی است که با جوهره هدایتگری ایمان در تعارض اند و در منابع متعارف اخلاق اسلامی در گروه صفات مربوط به قوه عاقله جای گرفته اند. شاخص ترین این قبیل آفات به شرح زیر است:
یک) جهل: جهل اعم از بسیط و مرکب از موانع بزرگ ایمان است. مراد از جهل بسیط آن است که انسان فاقد علم باشد و بر عالم نبودن خویش نیز اذعان داشته باشد. این نوع جهالت در ابتدا مذموم و نکوهیده نیست؛ زیرا مقدمه تحصیل علم است و تا آدمی خود را جاهل نبیند به جست وجوی علم بر نمی خیزد. اما ثبات و استمرار بر این جهالت از زشتی های اخلاقی و بسیار نکوهیده است.
[5] ولی جهل مرکب عبارت از آن است که آدمی عالم نبوده و بهره ای از واقعیت در ذهن ندارد؛ ولی معتقد است که او واقعاً به حقیقت دست یافته است. او در واقع نمی داند که نمی داند و به دو امر جاهل است و به همین دلیل به آن جهل مرکب گفته اند. این نوع جهالت از شدیدترین رذیلت های اخلاقی است؛ زیرا فرد اصولاً به بیماری خویش آگاه نیست، بلکه خود را سالم می پندارد. حال آنکه اولین قدم در راه اصلاح، باور به فساد است.[6] به همین دلیل عیسی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
به درستی که من از معالجه کور مادرزاد و بیماری پیسی عاجز نیستم، ولی از درمان بیماری فرد احمق عاجز می مانم.
[7]
دو) شک و حیرت: شکِ ابتدایی می تواند شروع مبارکی برای رسیدن به علم و یقین باشد. آدمی تا چیزی را مسلّم می پندارد و هیچ زاویه پنهان و مجهولی نمی یابد، در پی کنکاش بیشتر بر نمی آید. بسا حقایق گرانسنگی که تنها پس از یک شک و تردید اولیه به دست آمده اند. بنابراین، شکْ گذرگاهی ارزشمند و گاه بی دلیل به سوی علم و یقین و در نهایت ایمان است و در این شکل خود نامطلوب و رذیلت اخلاقی نیست. ولی شک و تردید هیچ گاه نمی تواند منزلگاه شایسته ای باشد. شک به عنوان مقصد و منزل قطعاً یک رذیلت اخلاقی و از آفات بزرگ یقین و ایمان است و مفهوم آن این است که نفس آدمی ناتوان از تمییز حق از باطل و در میان حق و باطل سرگردان است. بر همین اساس است که امام علی ـ علیه السّلام ـ به شدت از شک و حیرت نهی می کند و از آن را نافی ایمان و موجب کفر می داند: لاترتابوا فتشکّوا، و لاتشکّوا فتکفروا.
[8] «تردید و دودلی به خود راه ندهید تا به شک افتید و شک نکنید تا کافر شوید.»
سه) خاطرات نفسانی و وسوسه های شیطانی: مراد از خاطره آن چیزی است که بر قلب انسان عارض می شود و اگر انسان را به سوی شرّ دعوت کند، وسوسه و هر گاه او را به سوی خیر رهنمون شود الهام نامیده می شود. وسوسه های شیطانی که از آفت های ایمان است، انواع و اسباب گوناگونی دارد که مبارزه با هر یک از آنها نیز شیوه های خاص خود را طلب می کند و باید در اخلاق علمی یا تربیت اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد.
[9] قرآن کریم درباره وسوسه های شیطانی از زبان خود شیطان می گوید:
« ... لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ... »
من نیز بندگانت را از راه راست گمراه گردانم؛ آنگاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می آیم.
[10]
چهار) وسواس علمی: نوعی افراط گری در دقت، کنکاش و عقلانیت است که از آفات ویرانگر ایمان محسوب می گردد. این امر گاهی تحت عنوان دقت عقلی باعث می گردد که در اوّلی ترین بدیهیات نیز خدشه وارد شود و حتی انسان را تا وادی سفسطه و انکار واقعیت نیز سوق دهد. بدیهی است که چنین وسوسه هایی هلاک و نابودی را در پی خواهد داشت و با هر گونه ایمان و اطمینان در ستیز است.
[11]
پنج) کفر وشرک: این دو که در مقابل ایمان و توحید قرار دارند، از موانع و آفات ایمان اند. درباره ماهیت و ابعاد دیگر کفر و شرک، مباحثی وجود دارد که برخی در متون کلامی مورد گفت و گو قرار می گیرد، و پرداختن به همه آنها از حوصله این مختصر خارج است.

[1] . علامه طباطبایی(ره): فرازهایی از اسلام، ص 238. [2] . سوره مریم، آیه 96. [3] . سوره صف، آیه 10 و 11. [4] . شیخ صدوق، فقیه، ج 2، ص 282، ح 2457. [5] . نراقی، محمد مهدی: پیشین، ج 1، ص 100. [6] . همان، ص 116. [7] . مفید: اختصاص، ص 221. [8] . کلینی، کافی، ج 1، ص 48، ح 6. [9] . ر.ک:نراقی، محمد مهدی، پیشین، ج 1، ص 142 ـ 158. [10] . سوره اعراف، آیه 17 و 16. [11] . ر.ک: نراقی، محمد مهدی، پیشین، ج 1، ص 100.

احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی ـ اخلاق اسلامی، ص 65

فضایل اخلاقی-انجام مستحبات و ترک مکروهات

انجام مستحبات و ترک مکروهات 

یکی از نقطه های آغاز در رسیدن به کمال ، التزام به نوافل و مستحبات است. نوافل و سنن صالحه چندان مهم است که بعضی از فقها ترک جمیع سنن را از آن جهت که دلیل بر بی اعتنایی به آداب شرع مقدس است حرام دانسته اند.[1]
ـ چند نکته مفید:
الف. التزام و استمرار بر نوافل و مستحبات سه اثر مهم دارد:
1. گناهان انسان را محو می سازد، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«وَ أَقِمِ الصََّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»
[2]
نماز بگذار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب. زیرا نیکیها بدیها را از میان می برد... .
و در حدیث آمده است که نماز مؤمن در شب گناهان روز او را از بین می برد.
[3] و در بعضی نقلها آمده است که نماز وِتْر گناهان را از بین می برد.[4]
2. نواقص و کمبودهایی را که بر اثر غفلت یا قصور در فرایض و واجبات رخ داده است، جبران می‎کند. مثلاً نوافل یومیه ـ خصوصاً نوافل شب ـ نواقص نمازهای یومیه را مرتفع می سازد، روزه های مستحبّی نواقص روزه های ماه رمضان را برطرف می کند، صدقات مستحبّه کمبودهای واجبات مالی از قبیل زکات و خمس را رفع می نماید و ... احتمال دارد که اعمال مستحبه مطلقاً در رفع نواقص کلیه فرایض و واجبات مؤثر باشد. در این مورد به چند حدیث اشاره می شود.
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که فرمود:
« إنَّما جُعِلْتَ النّافلهُ لِیَتُمَّ بها ما یَفْسُد منَ الْفریضهِ.»
[5]
نماز نافله برای آن قرار داده شده است که فساد و نقص فرایض را جبران کند.
و در حدیث دیگر آمده است:
«إنَّ تبارکَ و تعالی أتمَّ صلوهَ الْفریضهَ بصلوهِ النّافِلهِ.»
[6]
خداوند تبارک و تعالی نماز واجب را با نماز نافله کامل کرده است.
ابوحمزه ثمالی می گوید که امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: هیچ نمازی بدون حضور قلب قبول نیست. من عرض کردم: فدایت شوم، همه ما هلاک شدیم؟ فرمود: نه، زیرا خداوند متعال این گونه عبادات را به وسیله نافله ها کامل می‎گرداند.
[7]
3. موجب تقرّب به خداوند سبحان می شود، چنانکه می فرماید:
«تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»
[8]
مؤمنان حقیقی شبها پهلو از بستر برمی دارند و خدای را با بیم وامید می خوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند. پس هیچ کس نمی داند به پاداش اعمالشان چه نعمتها به عنوان چشم روشنی برای آنها در عالم غیب آماده شده است.
و نیز می فرماید:
«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»
[9]
پاسی از شب را برای ادای نافله بیدار باش، باشد که خدایت تو را به جایگاه پسندیده ای برگزیند.
و در حدیث قدسی آمده است:
«... و ما تقرَّب إلیَّ عبدٌ بشیْ ءٍ احبُّ إلیَّ ممّا افْترضْتُ علیهِ و انَّهُ لیتقرَّبُ إلیَّ بِالنّافلهِ حتی اُحبَّهُ فَإذا احْبیْتُهُ کُنْت سَمْعَهُ الّذی یسْمع بِهِ، و بصرهُ الَّذی یُبْصرُ بِهِ و لِسانَهُ الّذی ینْطقُ بِهِ وَیَدَهُ التَّی یَبْطِشُ بها، إنْ دعانی أجبتُهُ، و إنْ سَئلنی أعْطَیْتُهُ...»
[10]
هیچ بنده ای به عبادتی بهتر از فرایض و واجبات به من تقرّب نجسته است و او به وسیله نوافل به من تقرب می‎جوید تا جایی که من او را دوست بدارم؛ آنگاه که دوستش داشتم من گوش شنوای او و دیده بینای او و زبان گویا و دست توانای او خواهم بود، اگر مرا بخواند پاسخش می دهم و چنانچه چیزی از من بخواهد ارزانی اش می دارم.
در حدیث دیگر آمده است:
«صلوهُ النَّوافِلِ قُربانُ کلِّ مؤمنِ... .»
[11]
نماز نافله وسیله نزدیک شدن مؤمنان به خداوند است... .
از رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
«أشرف اُمَّتی حملهُ الْقرانِ و اصْحاب اللَّیلِ.»
[12]
بزرگان و اشراف امّت من دو گروه اند: حاملان (: حافظان) قرآن، و شب زنده داران.
ب. نکته دوم آنکه اعمال مستحبه و نوافل در صورتی مفید و مؤثر است که استمرار و تداوم داشته باشد، چنانکه دراحادیث آمده است: هر عمل نیکی را که شروع می‎کنید حداقل آن را تا یک سال ادامه دهید
[13] که تأثیر عمل در تداوم آن است.
و در حدیث دیگر آمده است: مداومت بر کار خیر آثار خوبی از آن ناشی می شود از جمله: ترک کارهای زشت، پرهیز از لغزش و گناه، حصول یقین، حبّ نجات، طاعت خدای رحمان، تعظیم منطق و برهان، دوری از وسوسه شیطان و پذیرفتن عدل و گفتار حق. اینها چیزهایی است که شخص خردمند از تداوم بر کار خوب به دست می آورد.
[14]
و در حدیث دیگر در اهمیت مداومت بر کار خیر از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که آن حضرت همواره می فرمود: هنگامی که بر کار خوبی خود را عادت می دهم دوست دارم که بر آن مداومت داشته باشم. چنانچه نتوانم آن را در شب انجام دهم قضای آن را در روز بجا می آورم و اگر در روز از من فوت شود در شب آن را قضا می کنم. به راستی محبوب ترین عمل نزد خدا عملی است که دوام داشته باشد.
[15]
ج. مقصود از التزام به نوافل و مستحبات آن نیست که انسان تمام مستحبات را بجا آورد که چنین چیزی نه ممکن است و نه جایز، زیرا نه امکانات اجازه می دهد و نه سایر تکالیف و مسئولیتها برای انسان این همه وقت باقی می گذارد بلکه مقصود آن است که انسان در حدود شرایط و امکانات فردی و اجتماعی اعمالی را انتخاب کند و ملتزم به انجام آن باشد.
د. در شرع انور نسبت به پاره ای از عبادات و مستحبات و خدمات و صدقات و سنن صالحه بیشتر تأکید شده و سیره و روش اولیای دین و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ بر التزام به این گونه سنن بوده است مانند: قرائت قرآن، تهجّد و شب زنده داری و مناجات و راز و نیاز در دل شب (آنگاه که چشمها همه در خواب اند)، التزام به اوّل وقت در نمازهای واجب، بجا آوردن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز که هفده رکعت آن واجب و بقیه مستحب است به ویژه نماز شب و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نافله عشاء (و تیره)
[16] و همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنن و حضور قلب در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت مداوم در نماز جمعه و جماعات، طولانی کردن قنوت و سجده های نماز، و سه روز روزه در هر ماه، زیارت قبور اولیاء و شهدا خصوصاً پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ گریه و بکاء در عزای سیّد الشّهداء ـ علیه السّلام ـ و توسّل به آن حضرت و سایر معصومین ـ علیهم السّلام ـ صله رحم و دستگیری از ارحام و مستمندان، اطعام طعام و افشای سلام به ویژه در مورد دوستداران اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ تداوم نسبت به برخی از اوراد و اذکار مأثوره مانند ذکر «لا اله الّا الله» و «استغفرالله ربی واتوب الیه» و صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و تسبیحات حضرت فاطمه سلام الله علیها[17] بعد از هر نماز و در هنگام خواب. بعضی از بزرگان فرموده اند صد بار ذکر «لا اله الّا الله» و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح به شرط توجه و حضور قلب بسیار مجرب است، حتی المقدور آن را ترک نکنید. و همچنین ده بار گفتن «لا اله الّا الله الملک الحقّ المبین» و هفت بار «لا حول و لا قوَّه الّا بالله العلی العظیم» پس از نماز صبح و نماز مغرب.
در احادیث آمده است که قرائت چهار آیه از آخر سوره حشر که از آیه شریفه «لَوْ أنزلنا هذَا الْقُران» شروع شده و تا آخر سوره به پایان می رسد هر روز صبح بسیار خوب است و بهتر آن است که در سجده شکر خوانده شود. این بود قسمتی از مستحبّات که تداوم بر آن بسیار مجرّب و مفید است.

[1] . مرحوم صاحب جواهر در کتاب فضا و شهادات (ج 41 / صفحه 30) در عدالت شاهد می فرماید: بعضی از فقها معتقدند که ترک جمیع سنن و مستحبات در صورتی که دلیل بر بی اعتنایی به سنن اسلامی باشد منافی و قادح عدالت است. [2] . هود / 114. [3] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحه 107. [4] . همان، صفحات 107، 108. نماز وتر یک رکعت است که با آداب مخصوصه در پایان نوافل شب خوانده می شود. نوافل شب یازده رکعت است که هشت رکعت آن به نیت نماز شب و دو رکعت به نیت نماز شفع و یک رکعت به نیت نماز وتر خوانده می شود و ثواب و آثار فراوانی دارد. [5] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحات 116، 118. [6] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحات 116، 118. [7] . همان، صفحه 135. [8] . سجده / 16 ، 17. [9] . اسراء / 79. [10] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحه 99. [11] . همان، ـ صفحه 100. [12] . همان، صفحه 102. [13] . اصول کافی، ج 2 / صفحات 82، 83. [14] . تحف العقول، صفحه 14. [15] . مستدرک، ج 1 / صفحه 15. [16] . مفسّران قرآن گفته اند: آیه شریفه «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسراء / 78) مربوط به نافله صبح می باشد که در نزد خدا مشهود و مقبول است. [17] . تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها عبارت است از 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدالله و 33 بار سبحان الله.

محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص337

فضایل اخلاقی-امربه معروف و نهی ازمنکر

امربه معروف و نهی ازمنکر 

نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می کند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفکر سیاسی یک مسلمان به شمار می رود؛ چنان که از مهم ترین فرایضی است که وجوب کفایی آن ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.[1]
قرآن کریم در بیان صفات ممتاز مؤمنان می فرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
[2]
مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یکدیگرند، امربه معروف و نهی ازمنکر می کنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند.
به موجب این آیه، افراد مؤمن به سرنوشت یکدیگر علاقمند بوده و به منزله یک پیکر می باشند. پیوند سرنوشت ها موجب می شود که تخلف و انحراف یک فرد، در کل جامعه تأثیر بگذارد؛ چنان که یک بیماری واگیر در صورتی که معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرایت نموده و سلامت آن را به خطر می اندازد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این زمینه می فرماید:
یک انسان گنهکار در میان مردم، همانند فرد ناآگاهی است که با گروهی سوار کشتی شده و آن گاه که کشتی در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ نمودن جایگاه خود می پردازد، هر کسی به او اعتراض می کند او در پاسخ می گوید: من در سهم خودم تصرف می کنم؛ به یقین این یک حرف احمقانه است. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که همگی غرق می شوند.
[3]
معروف و منکر که دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته شده و ناشناخته می باشند؛
[4] و در اصطلاح کارهایی که نیکی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منکر نامیده می شوند.[5]
به کارگیری لفظ معروف و منکر در امور مربوط به بایدها و نبایدهای دین، بدین لحاظ است که فطرت پاک انسانی با کارهای معروف آشنا و مأنوس و با زشتی ها و امور ناپسند، بیگانه و نامأنوس است.
بنابراین معروف ومنکر قلمرو وسیعی دارد و در محدوده عبادات یا یک سری از گناهان کبیره نمی گنجند. معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، ‌نظامی (همانند مرزداری و پیکار در راه خدا) سیاسی (مثل حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن) و امور فرهنگی می شود و منکر نیز شامل منکرات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اقتصادی (مانند کم فروشی و احتکار)، سیاسی (همانند جاسوسی و کمک به ضدانقلاب)، نظامی (نظیر فرار از جبهه و جنگ، عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی) و... می شود در مجموع می توان از معروف و منکر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبیر نمود.
شرایط وجوب امربه معروف و نهی ازمنکر
1 . باید امر به معروف و نهی از منکر کننده بداند آنچه مکلف ترک نموده، واجب و یا آنچه مرتکب گردیده از منکرات است و بر کسی که چنین علم و آگاهی از کار دیگری ندارد، واجب نیست.
2 . باید آمر یا ناهی احتمال تأثیر دهد پس اگر مطمئن باشد که امر و نهیش مؤثر واقع نمی شود، امر و نهی بر وی واجب نیست.
3 . لازم است امر و نهی کننده بداند که شخص بر گناهش باقی است پس اگر دانست که وی گناهش را ترک نموده و آن را تکرار نخواهد کرد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست.
4 . برخورد با گنهکار ضرر و مفسده ای برای امرونهی کننده یا خویشان و برادران دینی اش نداشته باشد؛ مگر معروف و منکر از اموری باشند که شارع مقدس اهتمام ویژه ای نسبت به آن ها دارد؛ مانند حفظ اسلام و شعائر آن و امنیت جان و ناموس مسلمانان، بنابراین اگر شعائر اسلامی یا جان عده ای از مسلمانان در معرض خطر و نابودی شد، باید اصل اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد و صرف ضرردیدن موجب سقوط وظیفه نمی شود.
[6]
اقسام امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر به دو قسم واجب و مستحب تقسیم می شود که عبارتند از:
1 . آنچه انجام آن از نظر عقل یا شرع لازم و واجب و یا ارتکابش از نظر آن دو، زشت و قبیح باشد، امر و نهی در موردشان واجب می گردد.
2 . هر کاری که انجامش از نظر عقل یا شرع خوب و مستحب یا ارتکابش از دیدگاه آن دو، پسندیده نیست، امر و نهیش مستحب است.
گفتنی است امر به معروف و نهی از منکر از واجبات توصلی است یعنی قصد قربت در آن شرط نیست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهی نیز برخوردار خواهد شد.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
نخستین و مؤثرترین روش برای دعوت دیگران به نیکی ها و بازداشتن از منکرات، آراستگی خود انسان به تقوی و اخلاق حسنه است. صاحب جواهر از فقهای شیعه در این باره می نویسد:
آری، از بزرگ ترین افراد امربه معروف و نهی ازمنکر و والاترین و مؤثرترین آن ها، خصوصاً نسبت به زعیمان دینی این است که جامه کار نیک بپوشند و در کارهای خیر از واجب و مستحب پیشقدم باشند و جامه زشت کاری را از اندام خود دور کنند و نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل و از اخلاق زشت پاک سازند که این خود سبب مؤثر و کاملی است تا مردم، به معروف گرایش پیدا کرده و از منکر دوری گزینند... .
[7]
در فقه اسلامی سه مرحله برای این وظیفه مهم در نظر گرفته شده است. هر مرحله نیز خود دارای مراتب و درجاتی است و در صورت مؤثر بودن یک مرحله یا یک مرتبه، اقدام به مرحله یا مرتبه بعدی جایز نیست. آن سه مرحله عبارتند از:
الف) اظهار تنفر قلبی: امرونهی کننده ناراحتی قلبی خود را از منکر واقع شده آشکار کند و به طرف بفهماند که منظورش از این کار، این است که وی معروف را انجام داده و یا منکر را ترک نماید. برای این کار چند درجه است از قبیل روی هم فشردن پلک های چشم و روی ترش کردن، روگرداندن، پشت کردن، ترک رفت و آمد و امثال این ها.
گفتنی است تنفر قلبی از گناه لازمه ایمان بوده و بر همگان واجب عینی است، گرچه توان هیچ گونه امر به معروف و نهی از منکر نداشته باشند و آنچه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر باید انجام گیرد، اظهار تنفر قلبی از گناه است.
[8]
ب) امر و نهی گفتاری: امام خمینی (قدس سره الشریف) در این زمینه می نویسد:
اگر بداند که از مرتبه اول امربه معروف و نهی ازمنکر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده کند، در صورتی که احتمال تأثیر بدهد و اگر احتمال دهد که با موعظه و زبان نرم، نتیجه حاصل می شود، نباید به مراحل بعدی تجاوز نماید. اگر بداند که مرحله قلبی اثر ندارد و بایستی با لحن آمرانه امر و نهی کند، باید همین کار را بکند در عین حال باید درجات تندی در گفتار را رعایت نماید.
[9]
ج) استفاده از زور و قدرت: اگر دو مرحله قبلی کارآیی نداشته باشند؛ باید از زور و قدرت استفاده گردد، بدین معنا که با اِعمال فشار جلوی انجام گناهان گرفته شود و بین شخص و گناه مورد نظرش فاصله ایجاد گردد. در این مرحله نیز باید از مراتب سبک تر شروع کرد؛ اما در فرضی که بازداری از گناه متوقف بر کتک کاری و ایجاد جراحت و امثال آن باشد، باید با اذن فقیه جامع الشرایط انجام گیرد
[10] و در شرایط فعلی که نهادهای قانونی جمهوری اسلامی شکل گرفته، چنین کاری باید با اجازه نهادهای مربوط باشد.
گفتنی است آنجا که از فرد کاری ساخته نیست، باید امربه معروف و نهی ازمنکر به شکل جمعی و گروهی انجام گیرد. همچنین از تدابیر عملی نباید غفلت کرد یعنی باید دید چه طرح و رفتاری، مردم را نسبت به کار نیک تشویق می کند و یا از کار زشت باز می دارد و این به معنای دخالت دادن عقل و منطق، در اجرای قانون امربه معروف و نهی ازمنکر است؛ چرا که اسلام در شیوه های اجرایی این اصل مهم، آن را به عقل و تدبیر انسان وانهاده است تا از هر راه ممکن و مفید، ریشه منکرات را از جامعه برکند. برخلاف واجبات عبادی همانند نماز که شکل انجام آن نیز باید با تعبد به دستور شرع صورت پذیرد.
[11]
نتیجه این که امر به معروف و نهی از منکر همچون خون در پیکره دین جریان دارد و ضامن حیات اسلام است. خیزش و قیام مصلحان در جامعه‌ اسلامی نیز، بازتابی از عمل به این فریضه می باشد و اگر مصلحان بزرگی همچون امام حسین ـ علیه السلام ـ نمی بودند، ارزش های انسانی و الهی از بین رفته و اسلام قرن ها پیش توسط تبهکاران دفن شده بود، انقلاب اسلامی ایران، خود یکی از ثمرات و نتایج با ارزش این اصل در جنبه های سیاسی و حکومتی است که توسط مصلح بزرگ، امام خمینی(رحمه الله علیه) رهبری شده و به پیروزی رسید و هم اکنون به زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامی به راه خود ادامه می دهد.
تولی و تبرّی
قرآن کریم برای تنظیم روابط اجتماعی وسیاسی پیروان خود، ‌اصلی را به عنوان «تولّی و تبرّی» مشخص کرده و از آنان خواسته تا آن را پایه و محور تلاش ها و روابط خود با دیگران قرار دهند. به موجب این اصل هر فرد مسلمان باید در برابر صالحان و تبهکاران و در مقابل جریان های سیاسی، موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید.
[1] . ر.ک: وسائل الشیعه، ج 11، ص 395. [2] . توبه (7)، آیه 71. [3] . ر.ک: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4 ـ 3، ص 142. [4] . ر.ک: مفردات راغب، ماده عرف. [5] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 397. [6] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 400 ـ 406. [7] . جواهر المکارم، محمد حسن نجفی، ج 21، ص 382. [8] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 409 ـ 411، مسأله 7 ـ 8. [9] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 411. [10] . ر.ک: همان، ص 412 ـ 413، مسأله 1 و 11. [11] . برای آگاهی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر و دیگر احکام مربوط به آن ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، کتاب امربه معروف و نهی ازمنکر.

امربه معروف و نهی ازمنکر
همچنین موضع گیری حکومت اسلامی در برابر جریانات داخلی و ملت های دیگر، می بایست بر اصل تولی و تبری استوار باشد. پس اصل یاد شده جهت حرکت مسلمانان را مشخص می سازد و چراغ راه آنان در کوران های سیاسی و اخلاقی است.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«... اَوْثَقُ عُرَی الایمانِ الْحُبُّ فی اللهِ وَ البُغْضُ فِی اللهِ وَ‌ تَوالی اَوْلیاءِ اللهِ وَ التَّبَرّی مِنْ اَعْداءِ اللهِ»
[1]
محکم ترین دستاویز ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا و پیوستن به اولیای خداوند و دوری گزیدن از دشمنان خداوند است.
در زیر، به اختصار درباره دو اصل مهم سخن خواهیم گفت:
1. تبرّی: قرآن کریم مسلمانان را از دوستی و پذیرش سرپرستی غیرمسلمان سخت برحذر می دارد و از آنان می خواهد که به کافران به عنوان اجنبی و بیگانه بنگرند و آنان را از خود ندانند. در این زمینه می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ»
[2]
ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید، در حالی که آن ها به آنچه از حق برای شما آفریده کافر شده اند.
و در آیه بعد از آن می فرماید:
اگر آن ها بر شما مسلط شوند، دشمانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند و دوست دارند شما به کفر بازگردید.
[3]
این آیه لزوم پرهیز از بیگانگان را به این دلیل می داند که آنان دوست دارند مسلمانان به کیش و آیین آنان درآیند، و برای این هدف، تلاش و جدیت هم می کنند.
گفتنی است قرآن کریم، طرفدار دشمنی مسلمانان با همه کافران نیست؛ چرا که در آیه ای دیگر می فرماید:
خداوند باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکرده اند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند که نسبت به آنان نیکی و دادگری کنید. همانا خداوند دادگران را دوست دارد.
[4]
بنابراین قرآن کریم یک اصل کلی و اساسی در چگونگی رابطه مسلمانان با غیر مسلمین ارائه می دهد که در همه اعصار کاربرد دارد و آن این که مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیّت و هر کشوری که موضع خصمانه با آن ها داشته باشند و بر ضد اسلام قیام کنند و یا دشمنان اسلام را یاری دهند، سرسختانه بایستند و هر گونه پیوند محبت و دوستی را با آن ها قطع کنند. اما اگر آن ها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بی طرف بمانند یا تمایل نشان دهند، مسلمین می توانند با آن ها رابطه دوستانه برقرار سازند، البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند و نه به آن حدّ که موجب نفوذ آن ها در میان مسلمین گردد.
[5]
2 . تولّی؛ اسلام از مسلمانان می خواهد همدیگر را دوست بدارند و به ولایت و سرپرستی خدا و پیامبرش و جانشینان وی گردن نهاده و رشته محبتشان را در دل داشته باشند. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
داستان اهل ایمان در پیوند مهربانی و در عواطف میان خودشان، داستان پیکری است که اگر عضوی به درد آید، سایر اعضا با تب و بی خوابی با او همراهی می کنند.
[6]
قرآن کریم نیز خطاب به مسلمانان می فرماید:
سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند؛ همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.
[7]
در این آیه از مسلمانان خواسته شده ولای رهبری و سرپرستی خدا و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیتش ـ علیهم السّلام ـ
[8]را بپذیرند و در عصرغیبت به مقتضای ضرورت تشکیل حکومت بر پایه قوانین الهی، وظیفه همگان بر تولی و پذیرش سرپرستی حاکمیت فقیه عادل بر جامعه و طرد رهبران تبهکار است.
ابعاد تولّی و تبرّی
از آنچه گفته شد روشن گردید که تولی و تبری ابعاد گسترده ای دارد که عبارتند از:
الف) بُعد عقیدتی؛ به این معنا که یک مؤمن باید از نظر عقیده خود را به خدای یکتا وابسته بداند و خود را تحت ولایت و تدبیر او قرار دهد و از همه‌ مظاهر دورغین و سست چون شیطان و طاغوت تبرّی جوید.
ب) بُعد سیاسی؛ انسان با ایمان از نظر شؤون اجتماعی ـ سیاسی نیز باید زیر نظر بندگان صالح و شایسته خدا باشد و از حاکمان فاسد و تبهکار پرهیز نماید.
ج) بُعد اخلاقی؛ در روابط اجتماعی نمی توان با دوست و دشمن، با کافر و مسلمان و پرهیزکار و گنهکار یکسان برخورد کرد، بلکه باید علاوه بر اجتناب از بیگانگان، با نوعی برخورد منفی، گنهکاران مسلمان را نیز نهی از منکر نموده و با دوستی افراد شایسته، به آنان نزدیک شد.
مواردی از تبری
در فقه اسلامی احکامی وجود دارد که می توان آن ها را مواردی از تبرّی برشمرد. برخی از آن ها عبارتند از:
1 . ممنوعیت فروش اسلحه به کافران، بلکه ممنوعیت هر معامله ای که بازتاب منفی برای جامعه اسلامی داشته باشد یا موجب تقویت بنیه دشمن گردد.
[9]
2 . محدودیت فرهنگی؛ ممنوع و محدود بودن چاپ، نشر و خرید و فروش نشریات گمراه کننده دشمنان اسلام، برای عدم نفوذ فرهنگ بیگانه به درون جامعه
[10] اسلامی.
گفتنی است تبادل علوم و فنونی که در تقویت پایه های علمی جوامع اسلامی نقش داشته و بازتاب منفی ندارند، از این مسأله مستثنا است.
3 . لزوم پرهیز از یاری ستمگران؛ در اسلام کمک نمودن به ستمگر در ستمگری و یا کمک به انجام دهنده هرکار حرام دیگر ـ گرچه مرتکب شونده مسلمان باشد ـ به شدت ممنوع گردیده و از مؤمنان خواسته شده با پرهیز از هرگونه اعتماد به ستمگران، از آنان فاصله بگیرند.
[11]

[1] . اصول کافی، ج 2، ص 126. [2] . ممتحنه، (60)، آیه 2. [3] . همان،‌آیه 3. [4] .ر.ک: همان، آیه 8. [5] . تفسیر نمونه، ج 24، ص 3. [6] . بحارالانوار، ج 61، ص 150. [7] . مائده (5)، آیه 55 ؛‌شوری، 23. [8] . در جای خود به اثبات رسیده که این آیه در مورد علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است. [9] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 428. [10] . . همان، ص 429، مسأله 15. [11] . همان، ص 428 ـ 429، مسأله 15 ـ هود ـ 143.

علی رضا علی نوری ـ کلیات فقه اسلامی ، ص 123

فضایل اخلاقی-امانتداری

امانتداری

از خصلت های بسیار زیبا و پسندیده، امانتداری و بازگرداندن بموقع و همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان های امین نیازمند می شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را نزد آنها به امانت بسپارد. امانت گذاری ناشی از اعتماد به امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاک انسانی است.
امانتداری در اسلام
همه ادیان مقدس الهی، خصوصاً اسلام در تقویت این صفت نیک توصیه های فراوان کرده اند. قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»
[1]
همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهل آن بدهید.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ان الله عزوجل لم یبعث نبیاً الا بصدق الحدیث و اداء الامانه الی البر و الفاجر»
[2]
خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخته، جز به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار.
حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ثلاث لم یجعل الله عزوجل لاحد فیهن رخصه: اداء الامانه الی البر و الفاجر...»
[3]
خداوند اجازه ترک سه چیز را به هیچ کس نداده: یکی رد امانت (به صاحبش) می باشد چه نیکوکار باشد چه بدکار... .
پیامبر اسلام، قبل و بعد از بعثت به «محمّد امین» معروف بود و مردم اشیای گرانبهای خود را نزد آن حضرت به امانت می سپردند. حتی در شب هجرت (لیله المبیت) که رسول خدا مخفیانه از مکه خارج شد، امانتهای مردم را که اغلب از کفار بودند، نزد «امّ ایمن» نهاد و به امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود که در موقع مناسب به صاحبانش برگرداند.
[4]
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: سوگند می خورم که لحظه ای قبل از وفات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سه بار از او شنیدم که فرمود:
«یا اباالحسن اد الامانه الی البر و الفاجر فیما قل و جل حتی فی الخیط و المخیط»
[5]
ای علی! امانت را به نیکوکار و بد کار پس بده، کم باشد یا زیاد، حتّی نخ و سوزن.
همچنین آن حضرت در یکی از وصیتهایش فرمود:
«ادّوا الامانات ولو الی قتله الانبیاء»
[6]
امانتها را رد کنید، گرچه به قاتلان پیامبران باشد.
مطالبی که بیان شد، اهمیت بسیار زیاد امانتداری را می رساند که ضامن قوام و بقای روابط اجتماعی بر پایه اعتماد عمومی است.
ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام سجاد ـ علیه السلام ـ شنیدم که به شیعیان می فرمود: بر شما باید به ادای امانت، به خدا سوگند اگر قاتل پدرم حسین بن علی ـ علیه السلام ـ شمشیری را که با آن پدرم را به قتل رسانده، نزد من امانت گذارد به او بر می گردانم.
[7]
امانتداری، نشانه مسلمانی
خداوند سبحان در قرآن رعایت امانت را یکی از صفات مؤمنان دانسته و می فرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»
[8]
مؤمنان کسانی هستند که امانتها و پیمان خویش را رعایت می کنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«راس الاسلام الامانه»
[9]
سر اسلام، امانتداری است.
و نیز فرمود:
«اذا احب عبدا حبب الیه الامانه»
[10]
وقتی خدا بنده ای را دوست بدارد، امانتداری را محبوب او می گرداند.
امانتداری، رحمت اجتماعی
امانتداری اگر در جامعه گسترش یابد، سایه رحمت «دیگر دوستی را» بر سر مردم می گستراند و پیوند میان افراد اجتماع را محکمتر می کند.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«لا تزال امتی بخیر مالم یتخاونوا و ادوا الامانه»
[11]
امت من همیشه در خیر و سلامت است تا زمانی که به یکدیگر خیانت نورزند و ادای امانت کنند.
امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«انّ اهل الارض لمرحومون ما تحابّوا ادّوا الامانات و عملوا بالحقّ»
[12]
تا وقتی که زمینیان به یکدیگر محبت کنند و امانت دار باشند و به حق عمل نمایند مورد رحمتند.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«استعمال الامانه یزید فی الرّزق»
[13]
به کارگیری امانت، روزی را زیاد می کند.
خیانت در امانت
در اسلام به همان اندازه که امانتداری، شریف و ارجمند است، خیانت در امانت، نکوهیده و زشت است و در ردیف گناهان کبیره جا گرفته است.
[14]
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است:
«لیس منا من خان مسلماً فی اهله و ماله»
[15]
آنکه به ناموس و مال مسلمانی خیانت کند، از ما نیست.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«شر الناس من لا یعتقد الامانه و لا یجتنب الخیانه»
[16]
بدترین مردم کسی است که به امانت معتقد نباشد و از خیانت پرهیز نکند.
اقسام خیانت
اینک زشتی و حرمت خیانت بیان شد، به اقسام آن اشاره می کنیم:
الف و ب. خیانت به خدا و پیامبر: قرآن مجید می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
[17]
ای مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نورزید و به امانتهای خود نیز.
امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:
«واجبات الهی نزد هر انسانی به امانت سپرده شده است و عمل نکردن بدان، خیانت محسوب می شود.»
[18]
بنابراین، بی اعتنایی به قوانین و دستورات شرعی که مجموعه ای از دستورات الهی و سیره و روش پیامبر و ائمه معصومین است، به منزله خیانت به آنان محسوب می شود که مؤمن باید از آن اجتناب ورزد.
همچنین کلیه اموال مؤسسات دولتی، جزء داراییهای عمومی یا بیت المال است که در دست کارمندان به امانت سپرده شده است و هر فردی به تنهایی موظف به حفظ و نگهداری و استفاده صحیح و قانونی از آنها است. حیف و میل بیت المال و استفاده شخصی و ناصحیح از آن، خیانت به اموال مسلمانان بوده و گناهی نابخشودنی است و در واقع، خیانت به خود نیز محسوب می شود.
کم کاری، گران فروشی، کم فروشی، حقوق گرفتن و کار نکردن و... همه از موارد خیانت به مردم است.
ج. خیانت به اسرار نظامی، سیاسی: آنان که در مشاغل نظامی و سیاسی اشتغال دارند، در حقیقت امانتدار مردمند و اسرار تشکیلاتی بطور امانت، در اختیارشان قرار گرفته است.
آنان باید دقت کافی به خرج دهند و آگاه باشند که حیات و نابودی یک ملت بسته به حفظ و افشای اسرار سیاسی، نظامی و اقتصادی آن کشور است، گاهی ممکن است افشای یک مسأله سیاسی یا نظامی، بخصوص اسرار جنگ، چنان ضربه ای به کشور وارد کند که هرگز جبران نشود.
د. خیانت به ناموس، اموال و اسرار شخصی: ناموس و اسرار مردم همچون اموالشان محترم است و اگر به شکلی در اختیار دیگران قرار گیرد، به منزله امانت است که باید به بهترین صورت از آن نگهداری شود. نگاه های هوس آلود به ناموس مردم و دست درازی به آنها خیانت است. همچنین افشای راز مردم، نوعی خیانت به آنهاست.
نیز افشای محتوای پرونده ها و نامه های مردم، خبر دادن از وضع داخلی افراد. اطلاع و آگاهی از عیوب و نقاط ضعف آنان و بر ملا کردن آن، خیانت محسوب می شود.

[1] . نساء، آیه 58. [2] . اصول کافی، ج 2، ص 85. [3] . بحارالانوار، ج 74، ص 56. [4] . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 504. [5] . بحارالانوار، ج 77، ص 275. [6] . تحف العقول، ص 74. [7] . بحارالانوار، ج 75، ص 114. [8] . مؤمنون، آیه 8. [9] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 47. [10] . همان، ج 3، ص 140. [11] . بحارالانوار، ج 75، ص 172. [12] . همان، ص 117. [13] . همان، ص 172. [14] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 261. [15] . بحارالانوار، ج 75، ص 172. [16] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 175. [17] . انفال، آیه 27. [18] . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 144.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی ص، 169

فضایل اخلاقی-اعتدال و میانه روی

اعتدال و میانه روی

اعتدال از ریشه عدل، به معنی میانه گیری ما بین دو حالتِ یک چیز از نظر کمّی و کیفی و تناسب برقرار کردن میان آن دو است، چنانکه به روزها و شب های بهاری و پاییزی که اندازه یکدیگرند، «اعتدال بهاری و پاییزی» گفته می شود.[1]
برگردان فارسی اعتدال «میانه روی»‌ است که بر پرهیز از افراط و تفریط در هر کاری اطلاق می شود و واژه معادل عربی آن «اقتصاد» است که در فرهنگ اسلامی کاربرد بیشتری دارد.
ضرورت اعتدال
نظام عالم بر اساس هندسه ای دقیق پی ریزی گشته است.
جهان چون چشم و گوش و خدو ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
همه پدیده های عالم از بزرگترین کهکشان گرفته تا کوچکترین ذرات اتم، از قانون عادلانه خلقت که «حقیقت» نامیده می شود ـ پیروی می کنند، به تعبیر امام علی ـ علیه السلام ـ :
«...بِالحَق قاَمَتِ السَّمواتُ وَ‌ الارْضُ فیما بَیْنَ العِبادِ»
[2]
آسمانها و زمین در میان بندگان، به حق برپا شده است.
آفریننده حکیم «عالم تکوین» فرمانده توانای «عالم تشریع» نیز هست؛
«وَ هُوَ‌ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرضِ اِلهٌ وَ‌ هُوَ الْحَکیمُ الْعَظیمُ»
[3]
و او کسی است که در آسمان خداست و در زمین نیز خداست و او بسیار با حکمت و دانش است.
آفرینش انسان نیز از چنین قانونی پیروی می کند و هرگز نارسایی و نوسان در اصل خلقت او وجود ندارد از او نیز خواسته شده که هماهنگ با عالم آفرینش در صراط مستقیم «عدال ش:9658 2622 م ت و اعتدال» گام نهد و هیچ گاه به افراط و تفریط نگراید. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ‌ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»
[4]
بر تو باد به میانه روی در کارها؛ هر کس از میانه روی روی گرداند، ستم می کند و هر کس به آن چنگ زند، ‌عدالت ورزد.
نمونه های کاربردی
اصل اعتدال، باید به شکل کلّی و فراگیر بر سراسر زندگی فردی و اجتماعی انسان حاکم باشد و همیشه و همه جا افکار، کردار و گفتار او را در برگیرد. در این جا در حدّ گنجایش این مقاله، سه محور یاد شده را توضیح می دهیم.
الف ـ افکار
منشأ همه تصمیمات آدمی، فکر و اندیشه اوست؛ اگر فکر معتدل و مستقیم باشد، رفتار فرد راه اعتدال می پوید و اگر اندیشه به بیماری عدم اعتدال گرفتار شود، اعمال انسان نیز به آفت افراط وتفریط دچار می شود. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نقش کلّی و حیاتی اندیشه را چنین بیان می کند:
«مَنْ فَکَّرَ قَبْلَ الْعَمَلِ کَثُرَ صَوابُهُ»
[5]
هر کس پیش از اقدام اندیشه کند، درستی عملش افزون می گردد.
و در سخنی نغز و حکیمانه، به سنجش راستگرایی و چپگرایی با اعتدال اندیشه پرداخته، می فرماید:
«الْیَمینُ وَ الشّمالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّریقُ الْوُسطی هِیَ الجادَّهُ»
[6]
راست روی و چپ روی، گمراهی است و راه میانه، جاده زندگی است.
این راهِ‌ میانه، همان تفکّرناب توحیدی است که در میان کلافهای سردرگم، اندیشه های خرافی کفر، شرک، دوگانه پرستی، تثلیث رهبانیّت، جبروتفویض، تناسخ، تجسم، مادّیگری، گزافه پرستی و ... با عنوان «صراط مستقیم» خودنمایی می کند و همه موحّدان حقجو را در خویش جای می دهد و به سر منزل مقصود ـ یعنی قرب الهی ـ می رساند.
تندروهای افراطی، به کلی منکر آفریدگار جهان و نظم و حکمت حاکم بر آن می شوند، حتی واقعیت های محسوس را منکر می شوند و به تعبیر قرآن:
«وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُُوا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ»
[7]
و هنگامی که از آنان پرسش شود: پروردگارتان، چه فرو فرستاده؟ پاسخ دهند: )اینها( افسانه گذشتگان است!
ولی همین پرسش اگر از صاحبان اندیشه معتدل و مستقیم پرسیده شود، چنین پاسخ می دهند:
«وَ قَیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوا ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُم قالُوا خَیْراً لِلَّذینَ‌ أًحْسَنوا فِی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَهٌ وَلَدارُ الاخِرَهِ خَیرٌ...»
[8]
از متقیان می پرسند: پروردگار شما چه چیز نازل کرده؟ پاسخ دهند: خیروخوبی؛ برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است.
تفریط گرایان کندرو نیز هر موجود ناتوان و ناقصی را به خدایی می گیرند و از کهکشان گرفته تا سنگ و چوب را می پرستند و افراد بی سروپا را برابر خدا فرمان می برند و تا آنجا پیش می روند که مانند یهودیان نابکار معتقد می شوند که خدا در صحنه آفرینش بیکاره و دست بسته در گوشه ای نشسته ناظر کارکرد دیگران در ملک خویش است؛
«وَ قالَتْ الْیَهودُ یَدُ اللهِ مَغْلوُلَهٌ غُلَّتْ اَیدیهِمْ وَ لُعِنوُا بِما قالوُا بَلْ یَداهُ مَبْسوُطَتانِ...»
[9]
یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، دستهای خودشان بسته باد و به سبب آنچه گفتند لعنت شدند! بلکه دستهای خدا باز است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه فرمود:
یهود گفتند: خداوند (با آفرینش نخستین) دست از آفرینش کشید و فزونی و کاستی ایجاد نمی کند ولی خداوند با این آیه اظهارات آنان را تکذیب کرد.»
[10]
جمله نغز و گرانمایه
«لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَیْنِِ»
[11]
نیز نشان دهنده تفکر اصولی و مستقیم اعتدال در فرهنگ اسلام اصیل و ناب است.
ب ـ کردار
رفتار عادلانه، نتیجه اندیشه معتدل است و مؤمنان با تصحیح افکار و عقاید خویش، به تعدیل کردار خود می پردازند و در هیچ کاری به افراط و تفریط نمی گرایند. رهنمود کلی قرآن مجید در این مورد چنین است:
«وَ لا تُطیعُوا اَمْرَ الْمُسرِفینَ (151) اَلَّذینَ یُفْسِدونَ فِی الاَرضِ وَ لا یُصلِحوُنَ»
[12]
فرمان مسرفان را اجرا نکنید، همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز در این باره می فرماید:
«وَ لْیَکَنْ اَحَبُّ الْاُموُرِ اِلَیکَ اَوْسَطَها فِی الْحَقِّ وَ اَعْمَّها فِی الْعَدْلِ»
[13]
باید دوست داشتنی ترین کارها نزد تو، میانه ترین آنها در حق و گسترده ترین آنها در عدالت باشد.
آیات و روایات و احکام و مقررات اسلامی نیز به طور گسترده و پیگیر درصدد تنظیم همه امور فردی و اجتماعی مسلمانان بر محور حق و اعتدال و پیشگیری از نامیزانی و افراط و تفریط اند گاه نیز به خاطر اهمیت موضوع با شاخص بودن آن به تعیین مصداق می پردازد که چند نمونه را در زیر عنوان می کنیم:
1 . خواب و خوراک: خرد آدمی حکم می کند که هر موجود زنده ای باید به اندازه نیاز خویش از منابع غذایی بهره ببرد و در عین حال هر گونه افراط و تفریط در خورد و خوراک، زیان آور و نامعقول است.
قرآن مجید در این زمینه می فرماید:
«... کُلُوا وَاشْرَبوُا وَ لاتُسْرِفُوا إنه لایُحِبُّ الْمُسرِفینَ»
[14]
بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکیند که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.
خوردن و آشامیدن بیش از حد و گنجایش، سبب ویرانی جسم و روح آدمی می شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره پرخوری می فرماید:
«لَیسَ شَیْءٌ اَضَرَّ عَلی قَلْبِ المُؤمِنِ مِنْ کَثْرَهِ الاکْلِ وَ هِیَ مُورِثَهٌ لِشَیْئَیْنِ قَسْوَهِ القَلْبِ وَ هَیْجانِ الشَّهوَهِ»
[15]
برای قلب مؤمن، چیزی زیانبارتر از پرخوری نیست، چنین کاری سبب سنگدلی و تحریک شهوت می شود.
این دو پدیده شوم سنگدلی و شهوترانی منشأ بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی می شود که به طور یقین قابل مهار و کنترل نیستند. همین طور خواب بیش از اندازه و یا کم خوابی مذموم و زیان آور است.
2 . کار و عبادت: انسان، موجودی دو بعدی است و بایستی نیازمندیهای جسمی و روحی خود را از راههای مشروع و معقول تأمین کند؛ هم به جسم و نیازهای مادی آن توجه کند و هم در پرورش روح و تهذیب آن بکوشد هم آخرت خود را مدّنظر داشته باشد و هم دنیای خویش را ضایع نسازد.
برای تأمین نیازمندیهای زندگی و مشارکت در رفع نیازهای اجتماعی باید به کار و تلاش بپردازد و برای خودسازی و تأمین سعادت اخروی به دریافت معارف دینی و پرستش و نیایش با پروردگار همت گمارد. قرآن مجید، در این باره می فرماید:
«وَ ابْتَغِ فیما اتیکَ اللهُ الدّارَ الاخِرَهَ وَ‌لاتَنْسَ‌ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا...»
[16]
در آنچه که خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره دنیای ات را فراموش نکن.
مؤمنان واقعی، عمر خود را میان دنیا و آخرت تقسیم می کنند و برای هر یک به اندازه لازم وقت می گذارند، هم زندگی دنیایی خود را به شکلی ساده و آبرومند اداره می کنند و هم با عشق و علاقه، به عبادت و آمادگی برای سرای آخرت می پردازند و هیچ یک را فدای دیگری نمی کنند، چنان که امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنیاهُ لِدینِهِ وَ‌دینَهُ لِدنیاهُ»
[17]
کسی که دنیایش را برای دینش و دینش را برای دنیایش ترک کند، از ما نیست.
3 . مصرف و هزینه: مؤمن موظف است در حد توان و نیروی خویش به گردش چرخ اقتصادی جامعه مدد رساند و علاوه بر تأمین هزینه های زندگی در رونق و سازندگی میهن اسلامی سهیم شود. در اسلام، راههای درآمد حلال و مجاز، از راههای حرام و ممنوع مشخص شده و هر کس درآمد مشروعی به دست آورد، مالک آن می شود و مجاز است طبق نظر عقل و شرع آن را به مصرف برساند در این میان افراط و تفریط در مصرف و هزینه، امری نامعقول است، قرآن مجید در این ‌باره چنین رهنمود می دهد:
«وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولهٌ اِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطها کُلُّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلوُماً مَحْسوراً»
[18]
دستت را به گردنت زنجیر کن (انفاق و بخشش را ترک منما) و به طور کامل آن را مگشا تا سرزنش شده و حسرت زده، در گوشه ای بنشینی!
سیاست اقتصادی فردی واجتماعی مسلمانان باید براساس این آیه تنظیم گردد و در هر برنامه ای از خسّت و تنگ نظری از یک سو و تبذیر و زیاده روی از سوی دیگر، باید اجتناب کنند و با برنامه ریزی دقیق و حساب شده، حد اعتدال و میانه را برگزینند که به طور قطع موفقتر خواهد بود.
[1] . اقرب الموارد، ج 2، ص 753. [2] . بحارالانوار، ج 33، ص 493. [3] . زخرف (43)، آیه 83. [4] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 291. [5] . همان، ج 5، ص 276. [6] . نهج‌البلاغه، خطبه 16، ص 69. [7] . نحل (16)، آیه 24. [8] . همان،‌آیه 30. [9] . مائده (5)، آیه 64. [10] . البرهان، ج 1، ص 286. [11] . بحارالانوار، ج 4، ص 197. [12] . شعرا (16)، آیات 151 ـ 152. [13] . نهج‌البلاغه، نامه 53، ص 996. [14] . اعراف (7)، آیه 31. [15] . مصباح الشریعه، باب 34. [16] . قصص (28)، آیه 77. [17] . تحف العقول، ص 433، اسلامیّه. [18] . اسراء/29

اعتدال و میانه روی

رهنمود حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره چنین است:
«اِنَّ الْقَصْدَ اَمْرٌ یُحِبُّهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ‌ اِنَّ السَّرَفَ یُبْغِضُهُ حَتّی طَرْحِکَ النَّواهَ فَاِنَّها تَصْلَحُ لِشَیءٍ وَ حَتّی صَبِّکَ فَضْلَ شَرابِکَ»
[1]
میانه روی امری است که خدای بزرگ آن را دوست دارد ولی از اسراف بدش می آید. حتی دور انداختن هسته خرما را، زیرا آن هم به کاری می آید همچنین باقیمانده آب آشامیدنی ات را.
این روایت حکیمانه تکلیف را روشن کرده، بسیاری از ریخت و پاش ها و تجمّل پرستی ها را نهی می کند و راهکار استفاده بهینه از هزینه ها و کالاهای اضافی را نشان می دهد و اگر مردم به این گونه رهنمودها عمل کنند و برنامه های مصرفی خویش را اصلاح نمایند، روزی جمعیت بسیاری از گرسنگی نمی میرند و بیشتر جمعیت شش میلیاردی جهان به سوء تغذیه و عوارض ناشی از آن گرفتار نمی شوند. به دقّت نظر حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ در این زمینه توجه کنید:
آن حضرت بردگانی را دید که مشغول میوه خوردن هستند ولی آن را نیم خور کرده بقیه را به دور می ریزند. امام به آنان فرمود:
«سبحان الله! اگر شما بی نیاز هستید، عده ای هستند که به این میوه ها نیاز دارند، (اضافه را) به کسانی که احتیاج دارند، بدهید!
[2]
ج ـ گفتار
زبان یکی از فعّال‌ترین اعضای بدن آدمی است و به نمایندگی از همه اعضا با دیگران ارتباط برقرار می کند، پیمان می بندد، خرید و فروش می کند، می بخشد، جنگ و صلح راه می اندازد. ایمان و کفر او را برملا می سازد و ... به همین دلیل باید به دقت کنترل شده، تربیت گردد تا به میانه روی و اعتدال عادت کند به این معنی که جز در مواقع ضروری سخن نگوید و سخن حق را صواب بگوید، ذکر بگوید، نصیحت کند، تعلیم دهد و تعلیم ببیند، از سوی دیگر، یاوه نبافد، دروغ نگوید، تهمت نزند، فتنه گری نکند، فحش و ناسزا نگوید، سخنان کفرآمیز و شرک‌ آلود بر لب نیاورد و ... به تعبیر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ :
«العاقِلُ مَنْ عَقَلَ لِسانَهُ»
[3]
خردمند آن است که زبانش را دربند کشد.
زیرا:
«اللِّسانُ سَبُعٌ اِنْ اَطلقْتَهُ عَقَرَ»
[4]
زبان، درنده ای است که اگر رهایش سازی، بگزد.
مهمترین امر در سخن گفتن نیز رعایت اعتدال و نیز به جا سخن گفتن است به این معنا که باید حکیمانه توأم با فصاحت و بلاغت سخن گفت تا مؤثر و کارآمد واقع شود. به قول سعدی:
سخن کم گوی تا در کار گیرند که در بسیار، بد بسیار گیرند
امام متقیان علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«اَلْاِکْثارُ یُزِلُّ الْحَکیمَ وَ یُمِلُّ الْحَلیمَ فَلا تُکْثِرْ فَتُضْجِرْ وَ لا تُفَرَّطْ فُتُهَنْ»
[5]
زیاده گویی، حکیم را می لغزاند و حلیم را ملول می سازد، پس بسیار مگو که (دیگران را) دلگیر کنی و تفریط نکن که خوار شوی.
همچنین نباید موقع سخن گفتن بر سر دیگران فریاد کشید یا آن‌قدر آهسته سخن گفت که شنونده به زحمت بیفتند. در قرآن مجید می خوانیم که لقمان حکیم به فرزندش چنین نصیحت کرد:
«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ اِنَّ اَنْکَرَ الْاَصواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِِِ»
[6]
از صدایت بکاه چرا که زشت ترین آهنگها صدای الاغ است.
صدای گوشخراش و نعره های دیوانه وار و فریادهای بیجا بیش از آنچه به صدای انسان شبیه باشد، شبیه صدای الاغ است که بی هدف، بی موقع و آزاردهنده است.
[1] . سفینه البحار (دو جلدی)، ج 1، ص 615. [2] . محاس، برقی، ص 441. [3] . شرح غررالحکم، ج 1، ص 135. [4] .همان، ص 320. [5] . شرح غررالحکم ، ج 2، ص 109. [6] . لقمان (31)، آیه 19.


علی اصغر الهامی نیا- اخلاق اسلامی، ص 80