اخلاق نیکو | ||||
حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1] حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید. حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود: «تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَ تُطَیِّبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»[2] حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی. در کتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است. جایگاه حسن خلق در اسلام دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می کند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3] بدرستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای. حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می کردند. مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»[4] در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراکنده می شدند. بسیار اتفاق می افتاد که افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد که نه تنها اهانت نکرده اند بلکه با کمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوبترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت. ارزشی که اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است: علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیکار کند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض کرد: خدای متعال می فرماید، یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر کرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود: او از کسانی است که خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید.[5] حدود حسن خلق از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. که حسن خلق از نظر آیین مقدّس اسلام «ارزش ذاتی» دارد، چه در برخورد با مؤمن باشد و چه در برخورد با کافر، اکنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می کنیم: الف ـ حسن خلق مؤمنان با یکدیگر بدیهی است که خوشرفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن کریم، یاران رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...»[6] محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند. براساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به کمکشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند. ب ـ با مجرمان و منحرفان جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر کس که سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری کنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، کاری نابخردانه است. بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلکه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منکر است که رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافکار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نکشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد که البته در این مقام باید مستدّل، محکم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافکار را نصیحت و موعظه کنیم چنان که قرآن مجید می فرماید: «اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ و جادِلْهُم بالَّتی هیَ اَحْسَنُ...»[7] با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با نیکوترین وجه، مناظره نما. در چنین مواردی باید به ذکر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملکت، همین طور بازگو کردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافکار را به اشتباهی که مرتکب شده واقف کرد تا آن را ترک گوید و باید دانست که حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود. ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی متأسفانه بعضی به دلیل عدم شناخت و آگاهی لازم، حسن خلق و رفتار نیکو را با تملّق و چاپلوسی اشتباه می گیرند و به نا حقّ به مدح و ستایش صاحبان زور و زر می پردازند و در برابر آنان کرنش و کوچکی می کنند و شخصیت و ارزش والای انسانی خود را لگدکوب می سازند و با کمال وقاحت نام این رفتار ناشایست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم می گذارند، نشانه چنین کسانی آن است که وقتی به افراد عادی و تهیدست می رسند، گشاده رویی و نرمخویی را فراموش می کنند و حتّی چهره ای عبوس و خشن به خود می گیرند. این صفت ناپسند نه تنها یک ارزش نیست، بلکه گناهی بزرگ است که موجب خشم خداوند می شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره می فرماید: «اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ»[8] هرگاه شخص فاجری ستایش شود، عرش الهی می لرزد و خداوند خشمگین می شود. پس ضروری است که در برخوردهای اجتماعی خود، رفتار پسندیده را با چاپلوسی اشتباه نگیریم و افراد متخلّفی را که گاه درصددند با چرب زبانی و چاپلوسی، حق و باطل را بر ما مشتبه کنند، طرد کرده و خود را از نیرنگ آنان ایمن سازیم. د ـ خوش خلقی و مزاح یکی دیگر از موضوعات مرتبط با حسن خلق، بحث مزاح است. باید دانست که مزاح و شوخی در حدّی که موجب زدودن غم و اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب کشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقوُلُ اِلّا حَقّاً»[9] من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق نمی گویم. شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراکه مزاح کردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان کنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می کرد و منظورش شادکردن آنان بود.»[10] هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه! از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست که اگر با منکری رو به رو شدیم، در برابر آن سکوت کرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است که پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد وگرنه رنجیدن نزدیک ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، بلکه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است. [1] . جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343. [2] . بحارالانوار، ج 71، ص 389. [3] . قلم (68)، آیه 4. [4] . آل عمران (3)، آیه 159. [5] . بحارالانوار، ج 71، ص 390. [6] . فتح (48)، آیه 29. [7] . نحل (16)، آیه 125. [8] . بحارالانوار، ج 77، ص 152. [9] . بحارالانوار، ج 16، ص 298. [10] . اصول کافی، ج 2، ص 663. | ||||
|
اخلاص |
اخلاص به معنی «خالص کردن، ویژه کردن، ارادت صادق داشتن ...» است.[1] بر اساس این معنی، مخلص کسی است، که طاعات عبادات و تمامی اعمال صالح خود را از هرگونه آلودگی و آمیختگی به غیر خدا خالص کرده ، انگیزه ای جز تقرّب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل می بندد و تعریف و تکذیب دیگران، در نظرش یکسان است و هدف از عبادت، جلب رضایت خالق است نه کس دیگر. حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود: «العباده الخالصه أن لا یرجو الرّّجل إلاّ ربَّهُ، و لا یخاف إلا ذنبه»[2] عبادت خالص آن است که مرد جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «لا یصیر العبد عبداً خالصاً لله عزََّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء ً...»[3] انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمی شود تا اینکه تعریف و تکذیب (دیگران) در نظرش یکسان باشد. ارزش و اهمّیّت اخلاص اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده، می فرماید: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»[4] خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید. در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس که شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود. از این رو، علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل»[5] عمل هر کس که با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود. مراتب اخلاص خالص کردن و پاکیزه نمودن عمل از غیر خدا مراتبی دارد. هر چه درجه اخلاص بیشتر باشد، عمل ارزش بیشتری نزد خدا پیدا می کند، به هدف و مقصد نزدیکتر شده و شخص را زودتر به کمال مطلوب خود می رساند و هر چه درجه اخلاص کمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل کاسته شده و شخص از کمال مطلوب باز می ماند و از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود: «بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین»[6] درجات مؤمنان به وسیله اخلاص برتری می یابد. اینک برای رعایت اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذکر می کنیم:[7] الف ـ خالص کردن عمل، به دلیل ترس از عذاب روز قیامت، که گرچه عمل مخلصانه است، اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است. ب ـ اخلاص در عمل، برای رسیدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعین، قصرهای بهشتی و مانند آن؛ که این گونه مخلصانه عمل کردن نیز روشن اجیران است. ج ـ تصفیه عمل از هر نوع شایبه ای، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوی و مانند آن، که فقط منظور رضایت خداست. این مرتبه که بالاترین مراتب اخلاص می باشد، از آن کسانی است که غرق در محبت، عظمت و جمال الهی هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته، عبادتش می کنند و این، عبادت آزادگان است.[8] راه های کسب اخلاص همان گونه که ذکر شد، اخلاص، پاکیزه کردن عمل از هرگونه آلودگی به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرّکی غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرّب به خداست که او را به کار وا می دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است و کسی می تواند، به آن برسد که غرق در محبّت خدا باشد، به حدّی که در دلش برای محبت های دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراک، پوشاک، مسکن و امور مادی استفاده می کند، به خاطر لذّت بردن از آنها نباشد، بلکه به خاطر آن باشد که نیروی بیشتری برای عبادت خدا، به دست آورد. حال چه کنیم که به این درجه از اخلاص برسیم؟ در سخنان پیشوایان معصوم، راه هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده که به اختصار ذکر می کنیم؛ الف ـ قطع طمع از غیر خدا امام باقر ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید: «بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی شود، مگر آنکه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند می فرماید: این عمل خالص برای من است و به کرمش آن را می پذیرد.»[9] ب ـ افزودن بر علم و یقین علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود: «ثمره العلم إخلاص العمل»[10] اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است. یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا کند، اخلاص او بیشتر می شود. و نیز فرمود: «اخلاص العمل من قوّه الیقین...»[11] اخلاص عمل از قوت یقین است. ج ـ کم کردن آرزوها امیر مؤمنان در این زمینه فرمود: «قلِّل الامال تخلص لک الأعمال»[12] آرزوها را کم کن، با اعمالت خالص گردد. د ـ پرهیز از گناه و هوای نفس پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود: «تمام الاخلاص اجتناب المحارم»[13] دوری کردن از کارهای حرام کمال اخلاص است. آثار اخلاص اخلاص، آثار ارزنده ای در سعادت انسان دارد که برخی از آنها به شرح زیر است؛ الف ـ تقرّب به خدا حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود: «تقرّب العبد إلی الله سبحانه بإخلاص نیَّته»[14] نزدیک شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص کردن نیت اوست. ب ـ امدادهای الهی اثر دیگر رعایت اخلاص، یاری، پشتیبانی و امدادهای الهی در زندگی فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله إلیه أفضل مصلحته»[15] کسی که عبادت خالصانه اش را به سوی خدا بالا بفرستد، خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فرو خواهد فرستاد. ج ـ بصیرت و حکمت از دیگر آثار رعایت اخلاص، اعطای روشن بینی، بصیرت، حکمت و معیار شناسایی حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است، بگونه ای که این اثر در تمام برخوردهای او به روشنی دیده می شود. چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود: «ما أخلص عبد لله عزَّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»[16] هیچ بنده ای برای خدا چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او، بر زبانش جاری گردید. همچنین حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «عند تحقیق الإخلاص تستنیر البصائر»[17] همگام محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانی می شوند. د ـ پیروزی و موفّقیّت موفقیت در کارها، یکی دیگر از آثار اخلاص است. علی ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود: «فی إخلاص النّیّات نجاح الأمور»[18] موفقیت در کارها، به خالص کردن نیتهاست. ه ـ هیبت و شوکت انسان مخلص بر اثر رعایت اخلاص، چنان هیبتی به دست می آورد که حتی همه جنبندگان، حیوانات وحشی و پرندگان نیز از هیبت و شوکت او می هراسند، چنانچه امام صادق ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود: «إنّ المؤمن لیخشع له کلّ شیءٍ و یهابه کلّ شیءٍ ثمّ قال: إذا کان مخلصاً لله أخاف الله منه کلّ شیءٍ حتّی هوامّ الأرض و سباعها و طیر السّماء»[19] همانا همه چیز برای مومن خشوع می کند و او را بزرگ و باشکوه می دارد. سپس فرمود: هرگاه مومن، مخلص خدا شد خداوند همه چیز را از او می ترساند حتی جنبندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را. عابدان مخلص پس از بیان آثار اخلاص، اکنون به معرفی نمونه هایی از انسانهای پاکباخته که درون و برون خود را از هر آلودگی، پاک و مبرّا کرده اند، می پردازیم، باشد تا این راه یافتگان به عالم بقا را سرمشق و الگو قرار داده، از آنان شیوه اخلاص بیاموزیم. خدای تعالی در حدیث قدسی فرمود: «الإخلاص سرُّ من أسراری إستودعته قلب من أحببت من عبادی»[20] اخلاص، سرّی از اسرار من است که در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام. اگر کسی به باین مرتبه دست یافت، بزرگترین نعمت الهی نصیبش شده است گویند: «روزی سید بحرالعلوم (ره) را شاگردانش خندان و متبسّم دیدند. سبب پرسیدند در پاسخ گفت: پس از بیست و پنج سال مجاهدت، اکنون که در خود نگریستم، دیدم دیگر اعمالم ریایی نیست و توانستهام به رفع آن موفّق گردم.»[21] در مورد امام خمینی قرس سرّه گفته اند: «از روز جوانی که به مقام اجتهاد رسید، تا روزی که بر کرسی قیادت و امامت نشست در راه شناساندن خود و به دست آوردن مقام و مسند، کوچکترین گامی برنداشت.»[22] هر که با خدا باشد، خدا همراه اوست. این عظمت و قدرت و شوکتی که امام خمینی (ره) در دنیا کسب کرده، نه به خاطر تلاش برای خودش بود، بلکه این نتیجه اخلاص، سعی و تلاش برای انجام فرمان خدا بود که او را به آن مرتبه و مقام رساند. «درباره میرزای بزرگ شیرازی نقل شده هنگامی که شاگردان شیخ انصاری پس از درگذشت شیخ با اصرار فراوان میرزا را وادار به قبول این مسؤولیت کردند. قطرات اشک بر گونه و ریش مبارکش جاری شد و سوگند یاد کرد که هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی این مسؤولیت عظیم بر دوشم می آید.»[23] درباره فرزند وحید بهبهانی که نامش عبدالحسین بود نوشته اند: «در کربلا متولد شده خدمت پدرش علوم دینی و شرعی را تحصیل کرد و در عصر آن مرحوم مرجع مردم در مسائل شرعی شد. وحید بهبهانی اجازه مبسوط به ایشان داد و مردم را به رجوع و استفتا از خدمتش حکم فرمود. پس از رحلت پدر، مردم، علما و مؤمنین از او خواهش کردند که به جای آقا نماز بخواند. پس از اصرار، چند روزی مشغول امامت شد و مأمومین فراوانی حاضر می شدند پس از دو ماه، دیگر نیامد و گفت: امامت مقامی است عظیم و تحمّل آن بر من مشکل است و با آن زهد و تقوا، کناره گرفت.»[24] [1] . لغت نامه دهخدا، ذیل لغت اخلاص. [2] . شرح غرر الحکم، ج 2، صفحه 144. [3] . بحارالانوار، ج 73، صفحه 294. [4] . غافر (40)، آیه 14. [5] . شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 418. [6] . همان، ج 3، صفحه 217. [7] . ر. ک: جامع السعادات، ج 2، صفحه 402، داوری؛ پرواز در ملکوت، ج 2، صفحه 80 ـ 81. [8] . ر. ک، بحارالانوار، ج 70، صفحه 255. [9] . مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101، آل البیت. [10] . شرح غررالحکم، ج 3، صفحه 332. [11] . همان، ج 1، صفحه 343. [12] . شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 511. [13] . میزان الحکمه، ج 3، صفحه 63. [14] . همان، صفحه 279. [15] . بحارالانوار، ج 71، صفحه 184. [16] . همان، ج 70، صفحه 243. [17] . شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 315. [18] . همان، صفحه 407. [19] . بحارالانوار، ج 70، صفحه 248. [20] . مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101. [21] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 122. [22] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 133. [23] . همان، صفحه 135. [24] . ر.ک: همان، صفحه 146. |
علی اصغر الهامی نیا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادی، ص43 |
| |||
|
ادب | ||||
از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است، حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست). در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟» ادب چیست؟ این صفت که سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟ وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود. ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث... قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»[1] آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینکه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینکه دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب کردن» است و کسی به این موهبت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام): «کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»؛[2] در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی. هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود: «افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛[3] برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند. ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند. ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست. مدالی است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد. آراستگی هر چیزی به چیزی است. آن گونه که علم، با حلم آراسته می گردد، وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد، و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می کند، حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهرهای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است که: «لاشرفمعسوءالادب»؛ با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست. کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. کلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است: «حسنالادبیسترقبیح النّسب»[4] نشانه ها و جلوه ها هر یک از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد. اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است. اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنکه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.» [5] کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آنکه ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است. ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است. جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است. ادب از که آموزیم؟ رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند. هم نیکان الگوی نیکی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر کسی است که از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»[6] و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان که باید کم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم که به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است که فرمود: «اذا رأیت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله»؛[7] هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد! عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟فرمود: کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم. [8] نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید. از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله) رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛[9] پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد! «سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم: رسول خدا با هر کس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.[10] هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.[11] وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.[12] هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد. به هیچ[13] کس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت. [1] . بحارالانوار، ج 75، ص261. [2] . میزان الحکمه، ج 1، ص 72. [3] . غررالحکم. [4] . همان. [5] . همان. [6] . گلستان سعدی، باب 2، حکایت 20. [7] . میزان الحکمه، ج 1، ص 70، حدیث 374. [8] . ما ادبنی احد رأیت قبح الجهل فجانبته(بحار الانوار، ج 14، ص 326). [9] . میزان الحکمه، ج 1، ص 78. [10] . سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 41، 43و75. [11] . همان، ص 45، 46، 47، 73 و61. [12] . همان، ص 41 و47. [13] . همان. | ||||
|
|
هویت دینی |
نیاز به هویت دینی از نیازهای فطری آدمی، گرایش به عشق و پرستش است، به این معنا که فرد، مستقل از هرگونه یادگیری، در درونش تمایل به عبادت و بندگی خدا را احساس می کند، تجلی چنین احساس و تمایلی، در اعمال و رفتار دینی، آشکار می شود. ابن طفیل اندلسی، حکیم و فیلسوف نامدار مسلمان در اثر ارزنده و کلاسیک فلسفی اش به نام «زنده بیدار» این گرایش فطری را به زیبایی هر چه تمامتر، به تصویر می کشد. رابطه آدمی و دین و نسبتی که با آن پیدا می کند، در مقوله «هویت دینی» قابل تبیین و توضیح است. به گفته یکی از روانشاسان، هدف ایدئولوژی، ایجاد تصویری در ذهن شخص است که احساس فردی و جمعی هویت را در او تقویت نماید. بدیهی است از پیامدهای تکوین هویت دینی، احساس تعهد و مسئولیت در قبال ارزشها و باورهای آن مکتب می باشد. برخی از صاحبنظران، تعهد را به عنوان سنگ بنای «هویت دینی» تلقی می نمایند. یکی از کارشناسان یونسکو معتقد است: «اولین هدف آموزش و پرورش، القای ارزشهای نیرومند انسانی به جوانانمان است به نحوی که با انسانیتی بهترو والاتر رشد نمایند. آنها باید مفهوم انسانیت را بیاموزند و تا زمانی که زنده اند به مضامین آن مقید باشند، علی رغم اهداف ما و علی رغم سیاستها و تصمیمهای مکتوب ما، من فکر می کنم، این همان چیزی است که کمبود آن در نظام آموزشی امروز کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه، شدیداً احساس می شود، ظاهراً در تلاش برای تعالی علمی، انسانیت از آخرین جایگاه ارزشی برخوردار است. در حقیقت تحت پوشش تعالی علمی، ارزشهای انسانی، احساس همدردی، عاطفه و محبت پایمال شده اند و رقابت برای تعالی علمی برای یکایک افراد یا یک گروه از دانش آموزان یک مدرسه، یک کالج یا یک دانشگاه، باری سنگین بر دوش انسانیت نهاده است. دانش آموزان برای تلاش بیشتر در راه کسب تعالی علمی و ورزشی علناً به بی اعتنایی و بی عاطفگی تشویق می شوند. این رقابت به قیمت انهدام کلیه ارزشهایی تمام می شود که باید به وسیله آموزش و پرورش به بشریت تفهیم و القاء گردد.» آنچه «هویت دینی» به نسل جوان می دهد 1- پاسخ به پرسشهای بنیادین اوّلین و مهمترین دستاورد «هویت دینی» پاسخ به پرسشهای بنیادین و عمیق آدمی است. ساموئل هانتینگتون معتقد است: «دین برای کسانی که با پرسشهایی از این دست روبه رو هستند که: ـ «من کیستم؟» ـ و «به کجا تعلق دارم؟» پاسخهای قانع کننده ای دارد.» زمانی «نیچه»[1] فیلسوف برجسته آلمانی اظهار کرد: «اگر آدمی بداند که چرا باید زندگی کند، قادر است با هر چگونه ای بسازد.» و منظور او دقیقاً روشن است به این معنا که اگر «کلیت زندگی» برای آدمی قابل تفسیر و تحلیل باشد؛ در سایر موارد نیز می تواند با آگاهی، گام بردارد. دین غایت حرکت آدمی را به سوی خدا و تکامل معنوی می داند و او را نیز جانشین خداوند در زمین تلقی می کند. ژان فوراستیه[2]، صاحب نظر، اقتصاددان و جامعه شناس فرانسوی نیز معتقد است: «بشر امروز پاسخ به پرسشهای مربوط به انسان را نیافته است و از آن مهمتر نتوانسته است هیچ گونه پاسخ مشترکی با دیگر همنوعانش بیابد که قانع کننده نیز باشد، به همین دلیل، انسانهای امروزی به تمام پرسشهای عملی که در زندگی سیاسی، اجتماعی، خانوادگی و فردی مطرح می شود، پاسخهایی کاملاً متفاوت با یکدیگر و اغلب متناقض می دهند. افزوده بر این پاسخها، تصمیمها و اقدامات آنها کاملاً بی ثبات و فاقد اعتبار است، زیرا یک فرد معین، حسب سلیقه روز، برخوردها یا آخرین اطلاعات دریافتی، همواره نظریاتش را تغییر می دهد.» وی در ادامه نظریاتش، ضمن انتقاد از اطلاعات پراکنده و غیر منسجمی که آدمی دریافت می کند ولی نمی تواند جایگزین واقعیتهای پایدار شود، می افزاید: «به این ترتیب، به علت فقدان نظریات بنیادی مذهبی و اخلاقی و فلسفی درباره هستی و انسان، مفهوم زندگی، شرایط زندگی بشر، خوشبختی، امکاناتی که بشر به مدد آنها می تواند به سعادت برسد، و استفاده صحیح و سالم از زندگی، و به دلیل فقدان پاسخهایی مطمئن و موثق درباره رازهای هستی و سرانجام آن، بشر امروزی خود را در برابر این مسائل ناتوانتر از گذشته و تنها می یابد.» هویت دینی، توانایی آن را دارد که فلسفه ارضا کننده حیاتی برای بشر تنظیم، تدوین و ارائه کند. 2- جهت بخشیدن به زندگی پیامد دیگری که از تکوین هویت دینی، برای نسل جوان، عاید می شود، جهت مند شدن زندگی است. ساموئل هانتیگتون می نویسد: «این به زندگی نخبگان نوپای جوامعی که در حال مدرن شدن هستند، جهت و معنا می دهد.» رونالد دور می گوید: « ارزش نهادن به یک دین سنّتی، خواسته ای است که در برابر احترام گذاشتن به فرهنگ ملتهای مسلّط قرار می گیرد، و غالباً به طور همزمان، طبقه حاکم که ارزشها و شیوه های زندگی خود را با فرهنگ آن ملت مسلط تطبیق داده اند، در تضاد قرار می گیرد.» امام راحل نیز در تبیین رابطه اسلام و زندگی بر جامعیت و شمول همه جانبه دین تأکید نموده و می گویند: «مذهب اسلام، همزمان با اینکه به انسان می گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او می گوید، چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی و حتی جامعه اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی را برقرار نماید، هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است... چون اسلام، هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد به عهده گرفته است.» 3- رویکرد مثبت به آینده احراز هویت دینی برای نسل جوان، به منزله تقویت روحیه امیدواری و نشاط برای آینده ای بهتر است، زیرا از جلوه های دین مبین اسلام، انتظار حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) است، نسلی که منتظر است، در حقیقت به فردایی امیدوار می باشد که به مراتب بهتر از امروز است. علاوه بر این امر، قومی که انتظار مصلحی را می کشند، خود باید صالح باشند. امام (ره) در معرفی یکی از ترفندهای جهان استکبار می فرمایند: «از توطئه های مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه های معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب، آشکارا به چشم می خورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها، بخصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است، گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند.» انقلاب اسلامی در عصر عسرت «دیانت» و مهجوریت آن بر فرهنگ و تمدن غالب پیروز شد و بار دیگر اسلام را به عنوان دینی زنده و نجات دهنده به صحنه بازگرداند. 4- وحدت اعتقادی برنارد لیویس، معتقد است که در جهان اسلام «در موارد اضطرار، مسلمانان، بارها این تمایل را نشان داده اند که در قالب یک وحدت دینی، هویت بنیادین و ایمان خود را بازیابند، یعنی هویتی که نه با معیارهای قومی یا سرزمینی، بلکه به وسیله اسلام، تعریف شده باشد.» ژیل کپل[3] هم بر اهمیت موضوع هویت تأکید می کند و می گوید: «اسلامی شدن دوباره، از سطوح پائین اجتماع، اولین و مهم ترین راه بازسازی هویت در جهانی است که معنای خود را از دست داده و بی شکل و بیگانه شده است.» 5- هویت دینی، زمینه ساز هویت تمدنی رابطه ادیان و تمدنها یکی از مباحث مهم و تعیین کننده در میان تاریخ نگاران و تمدن شناسان است. نویسنده «برخورد تمدنها» معتقد است: «دین، ویژگی هر تمدنی است و به قول کریستفر داوسن[4]، ادیان بزرگ، شالوده هایی است که تمدنهای بزرگ بر آن بنا شده اند. از پنج دین جهانی که وبر برشمرده است، چهار دین- مسیحیت، اسلام، هندوییسم، و آئین کنفوسیوس- تداعی کننده تمدنهای بزرگ هستند، اما دین پنجم یعنی بودیسم چنین نیست، زیرا به سرعت به فرقه های مذهب مختلف، تبدیل شد. وایتهد نیز بر این باور است که «مسلمانان، خود تمدن گشتند و دانش و ادب و فرهنگ را از سقوط قطعی نجات دادند.» برای درک بهتر و روشنتر عبارت مذکور کافی است به این واقعیت توجه شودکه طبیعت جاهلی عرب با ظهور اسلام، به طبیعت تمدن خواه، مبدل شد. امام راحل نیز با توجه به رابطه دین و تمدن می گویند: «اسلامی که بیشترین تأکید خود را بر اندیشه و فکر قرار داده است و انسان را به بازداری از همه خرافات و اسارت قدرتهای ارتجاعی و ضد انسانی دعوت می کند، چگونه ممکن است با تمدن و پیشرفت و نوآوریهای مفید بشر که حاصل تجربه های اوست، سازگار نباشد؟» و در جای دیگر بر این معنا تأکید دارند که: «همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده، نه مطلق و رها، شهوات، جلویش را نگرفتند، جلوی اطلاقش را گرفتند.» لذا می توان بر این مبنا، استنتاج نمود که در صورت تکوین هویت دینی برای نسل جوان، زمینه های شکل گیری هویت تمدنی نیز مهیا خواهد شد. 6- مقبولیت اجتماعی دینداری، نه تنها پاسخ به یک نیاز فطری است بلکه بر پذیرش اجتماعی نیز اثر گذار است، زیرا فطرت های پاک، زلال و خدایی، آنهایی را که موّحد و خدا جویند، بیش از دیگران، مورد اعتماد می دانند، هر چند خود به دلایل آن گاه نباشند. در روایتی از امام معصوم ـ علیه السلام ـ نقل شده است که فرمودند: «آن کس که رابطه خود را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه اش را با دیگران اصلاح خواهد نمود.» 7- شأن و منزلت جوانی هویت دینی، جوان را در جایگاهی ارزشمند و رفیع قرار می دهد و تعابیر والایی را در شأن او عرضه می دارد. دین، از یک سوی جوان را به ملکوت نزدیکتر از دیگران می داند و از دیگر سوی معتقد به تکریم و بزرگداشت وی می باشد. و بر مبنای مکلّف شدن به تکلیف الهی، او را هم تراز و هم شأن بزرگسالان می داند. در حدیثی از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمده است که فرمودند: «هیچ جوانی به خاطر خدا از دنیا و سرگرمی آن دست برندارد و جوانی خود را در اطاعت خدا به پیری نرساند، مگر آنکه خداوند به او اجر هفتاد و دو صدیق را عنایت خواهد فرمود.» و در روایت دیگر از آن حضرت آمده است: «خداوند جوانی را که عمر خود را در عبادت خدا به سر می برد، دوست می دارد.» و نیز این کلام از آن بزرگوار که فرمودند: «فضیلت جوان عابد که از آغاز جوانی عبادت کند بر پیری که وقتی سنّ بسیار یافت، عبادت کند، چون فضیلت پیغمبران بر سایر مردم است.» از این روایات این گونه بر می آید که علت محبت پروردگار به جوان و پاداش عنایت کردن خداوند به او و نیز فضیلت بخشیدن به وی، مرهون ابعاد دینی و معنوی اوست و به او اختصاص دارد و از نوع عنایت عام نمی باشد، بلکه نوعی عنایت خاص محسوب می شود. 8- معنا بخشیدن به جهان ویلیام جیمز[5] در تحلیل زیبایی که از نقش دین ارائه می دهد، می نویسد: «وقتی که خدا را در همه چیز می بینیم، در پست ترین چیزها، عالیترین حقایق را درخواهیم یافت، حقیقتاً که دنیا، دنیای دیگری جلوه خواهد کرد.» او، همچنین معتقد است که: «قیافه دنیا در نظر مردم با ایمان، فرق می کند، مردم مذهبی به طور کلی قبول دارند که هر واقعه و امری که به زندگی آنها ارتباط دارد، به نظرشان انعکاسی از مشیت الهی است و این مشیت الهی که از نظرها پنهان است، در نمازها و دعاها به شدت مشهود می گردد. اگر نیرویی برای تحمل پیشامدها لازم باشد، در اثر دعا و نماز به دست می آید.» برخی از صاحبنظران تمدن شناس نیز، بر این باورند که، هویت دینی، معنای جدیدی به جهان می بخشد. در حقیقت باید اذعان کرد که پیوند نسل جوان و دین، در عالیترین تجلی آن، موجب احساس همدلی و یگانگی با جهان هستی می شود. چنین فردی با طبیعت زیبا، ستارگان درخشان، کوهها و دره های مرموز و با ابهت، احساس خویشاوندی می کند. و زبان حال وی در این بیت متجلّی است: به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بـر همه عالم که همه عالم از اوست [1] . friedrich nietzsche. [2] . JEAN FOURASTIE. [3] . Copel. [4] . dawson. [5] . WILLIAM JAMES. |
محمدرضا شریفی - جوان و بحران هویت، ص 95 |
|
|
درمان خود ارضایی (استمنا) |
هر نوع بیماری نیاز به درمان دارد و به حسب اهمیت و درجه شدت و ضعف آن، باید نوع درمان و کم وکیف آن نیز مشخص شود. بنابر این اگر گفته شود «خود ارضایی» امری است که پس از مدتی خود به خود، درمان می گردد و یا پس از ازدواج مشکل حل خواهد شد، تصور کاملاً باطلی است، زیرا علم و تجربه خلاف آن را ثابت کرده است. نخستین گام برای درمان این عادت شوم، «اعتقاد و ایمان به قابل درمان بودن» آن و دوری از یأس و ناامیدی است، اما رسیدن به نتیجه و ایجاد هرگونه تغییر و دگرگونی نیازمند گذشت زمان، انتخاب راه صحیح و به کارگیری دقیق دستورهای درمانگر و مربی است. از این رو ترک عادت نامطلوب، در زمان کوتاه بدون راهنمایی کار آزموده و دلسوز، امکان ندارد. از همه این ها مهم تر، «اراده و خواست فرد»، نقش کلیدی و محوری را ایفا می کند. درمان و چاره جویی باید منطبق بر خواست فرد باشد، زیرا تا وقتی که او نخواهد می توان با قاطعیت گفت که درمان نخواهد شد، بنابر این، بیمار اگر بخواهد می تواند بر بیماری اش غلبه کند و جمله معروف «خواستن توانستن است» عین حقیقت است. اراده همچون نهالی است که باید آن را پرورش داد تا به مرحله خودشکوفایی و ثمردهی برسد؛ به عبارت دیگر، اراده تقویت شدنی و پرورش یافتنی است و راه پرورش و تقویت آن این است که بر خلاف میل خود، اندک اندک به مقابله با این عادت شوم برخیزد تا پس از مدتی لذت توانستن را بچشد. نکته حائز اهمیت آنکه علاوه بر قدرت اراده و کمک مربی و درمانگر، نیروی درونی فطرت نیز کمک کار انسان است. انحراف با فطرت سازگار نیست؛ به دیگر سخن، فطرت همچون سدی جلوی انحراف و طغیان را می گیرد. از این روست که جوان مبتلا در عمق وجودش نادم است و راهی به سوی پاکی و رهایی می جوید. این همان نیروی درونی فطرت است. ما در بخش اول (آسیب شناسی خود ارضایی) به اندازه لازم اراده خفته را بیدار کردیم، زنگ بیدار باش را به صدا در آوردیم، انگیزه را دو چندان کردیم. چون بیان آثار سوء و آسیب های این عمل به طور قطع وجدانهای خفته را بیدار و دل های مشتاق به رهایی از چنگال دیو زشتی ها و پلیدی ها را به لرزه در می آورد. پس اکنون ای نوجوان عزیز و ای جوان برومند، نوبت توست که گام اول را در راه نجات خود برداری و نگذاری که این اراده بیدار شده ات به مرحله نهفتگی خویش باز گردد. اکنون زمان بیدار باش است، غفلت و سستی را از خود دور کن و بر شیطان نهیب بزن، و بدان که می توانی، حتماً می توانی! توجه: در دوران جوانی، انسان در هیچ زمینه ای تا این اندازه آسیب پذیر نیست، از این رو باید به اصل «پیشگیری» بسیار بیشتر از «درمان» توجه داشت. راه های درمان 1ـ سعی کنید در مکان های خلوت و تنها نمانید، چون تنهایی خود، عامل مهمی برای تحریک به عمل خود ارضایی و زمینه ساز ارتکاب این عمل است. باز تکرار می کنیم، تنها نمانید. با فرا رسیدن دوره نوجوانی من، مصیبت هایم نیز شروع شد، مادرم به محض اطلاع از نشانه های بلوغم، بنای خشونت و بدرفتاری را با من گذاشت و من روز به روز از او دورتر و متنفرتر شدم و به تنهایی پناه بردم تا این که در اثر تنهایی زیاد مبتلا به خود ارضایی شدم و هم اکنون چند سال است که به این بلیه گرفتارم. چه کنم؟ «نامه ای از دختر 18 ساله تهرانی» 2ـ همگام با تلاش برای رهایی از تنهایی به فکر برنامه ریزی برای گسترش ارتباطات سالم باشید. ارتباط سالم خود دو بعد دارد. در قدم اول باید از همراهی و رفت و آمد با کسانی که به این عمل زشت عادت کرده اند، اجتناب کنید، چون اکثر افراد مبتلا به این عادت زشت، از طریق رفاقت با افراد فاسد و مبتلا گرفتار شده اند. در قدم دوم افراد سالم و ناشایست را جایگزین افراد ناصالح نمایید. برای کسب موفقیت در امر ارتباط سالم - اگر کار یا مسئولیتی که توان انجام آن را دارید به شما پیشنهاد شد حتماً بپذیرید. - در فعالیت های فوق برنامه انجمن های اسلامی و پایگاه های بسیج و امثال آن شرکت کنید. اگر دعوت به اردو شدید حتماً قبول کنید و یا خود رأساً اقدام نمایید. - اگر پدر و مادر پیشنهاد مهمانی رفتن را به شما دادند حتماً پذیرا باشید؛ مگر این که یقین به وقوع امر نامطلوبی در میهمانی داشته باشید. - استعدادهای هنری و غیره را که قبلاً داشته اید و اکنون رها نموده اید، مجدداً به کار گیرید؛ به خصوص فعالیت هایی که شبکه ارتباطی شما را گسترش می دهد، مثل آموزش یا تعلیم خطاطی، نقاشی، طراحی، گل دوزی، خیاطی و.... ورزش های دسته جمعی (ورزش های مورد علاقه تان)، کوه پیمایی و... را در برنامه روزانه یا هفتگی خود قرار دهید. - در مجالس مذهبی و اجتماعات شرکت نمایید. 3ـ تلاش برای تقویت اراده از گام های مهم در امر بهبود است. نگویید اراده از ما سلب شده است. ممکن است اراده انسان ضعیف شود ولی هیچ گاه از بین نمی رود. نشانه این که هنوز اراده دارید این است که این عمل را در حضور دیگران و در هر شرایطی انجام نمی دهید. برای تقویت اراده راه های زیادی پیشنهاد شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: الف) تلقین به خود: مرتب به خود بگویید من می توانم این عمل را ترک کنم. هر چه اراده ضعیف تر باشد، نیازش به تلقین بیشتر است. دکتر «ویکتور پوشه» روان شناس فرانسوی می گوید: «افراد مبتلا به عادت شوم هر روز به دفعات مختلف با تمرکز فکر به خود بگویند: من به خوبی قادرم این عادت بد را از خود دور کنم، من قادرم. تکرار این عبارت ساده اثر عجیبی در تقویت اراده و روحیه دارد». پل ژاگو پیشنهاد می کند که: «تلقین، قبل از خواب نیز مؤثر است». ب) تلقین به دیگران یا شنیدن تلقین دیگران هم به همین اندازه در ترک این عمل مفید است. ج) به پایان رساندن کارهای نیمه تمام هم، در تقویت اراده مؤثر است. سعی کنید هیچ کار نیمه تمامی را از خود به جای نگذارید. د) تمرکز بخشیدن به فعالیت های گوناگون و پراکنده: تلاش کنید از کارهای متعدد و متنوع پرهیز نمایید چون موجب پراکندگی و به هم ریختگی انسجام فکر می شوند. به علاوه توان و نیروی انسان نیز هرز و تحلیل می رود. این ها خود عامل تضعیف اراده است. هـ) نماز، سحر خیزی، کم خوری، دوری از هر نوع گناه و کلاً ترک خواسته های نفسانی نیز از عوامل بسیار مهم در تقویت اراده است. 4ـ افکار جنسی را که به ذهنتان خطور می کند بلافاصله با ذکر خدا و یاد آسیب های معنوی، جسمی، روانی و اجتماعی این عمل، از ذهن خود دوری نمایید. 5ـ تنبیه بدنی: یکی از راه های خنثی کردن این تحریکات آن است که خود را تنبیه نمایید؛ مثلاً کش نازکی را به مچ دست خود ببندید و هنگام تحریک آن را خوب بکشید و سپس رها کنید. این کار برای از بین بردن تحریک و ترک عمل حتماً مؤثر است. 6ـ راه دیگر خنثی نمودن تحریکات، گرفتن دوش آب سرد ـ البته اگر از سلامت جسمی برخوردارید ـ یا شستن اعضا با آب سرد است. می توانید هر صبح و شامگاه نیز اعضای تناسلی خود را با آب سرد بشویید. 7ـ اوقاع فراغت خود را با مطالعه، ورزش، زیارت، عبادت و سایر فعالیت های مثبت مثل گُل کاری، کمک به اهل خانه و کارهای دستی و پیاده روی در هوای آزاد مخصوصاً صبح گاه و... پر کنید. برای تخلیه انرژی زاید به طور منظم و زیاد ورزش کنید. 8ـ هیچ گاه در حمام کاملاً عریان نشوید و به اندام جنسی خود در آینه نگاه نکنید. برای نظافت موهای زائد بدن هرگز از تیغ و صابون استفاده نکنید بلکه از داروهای نظافت بهداشتی استفاده کنید. حتی الامکان با فاصله بیشتر موهای زائد بدن را ازاله کنید. 9ـ از نگاه کردن به مواضع جنسی و برجستگی های بدن دیگران (حتی از روی لباس) پرهیز نمایید. 10ـ به هنگام خواب سعی کنید شکم شما بیش از حد معمول پر نباشد و مثانه خود را حتماً تخلیه نمایید. از نوشیدن افراطی آب و سایر مایعات (به خصوص شب ها قبل از خواب) پرهیز کنید. 11ـ هرگز به رو نخوابید، سعی کنید به پشت یا روی دست راست بخوابید. 12ـ ایمان مذهبی خود را روز به روز تقویت نمایید و با توسل به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ و خواندن دعاهای این بزرگواران از آن ها مدد طلبید. قرآن بخوانید؛ به خصوص سوره های معوذتین (قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق) را فراموش نکنید. در حد توان روزه های مستحبی بگیرید و روزه های قضا را جبران کنید. 13ـ از پوشیدن لباس های تنگ و چسبیده به بدن، اجتناب کنید. 14ـ از نگاه کردن به تصاویر و فیلم های تحریک کننده و لباس جنس مخالف، جداً پرهیز کنید. 15ـ از فکر کردن و تصور و تخیل جنس مخالف و مسائل جنسی خودداری کنید. همچنین از شنیدن و خواندن شوخی های جنسی پرهیز نمایید. از نشستن در جایی که زن نامحرم روی آن نشسته و هنوز گرم است، بر حذر باشید. 16ـ اگر دوست متأهلی دارید شب در منزل ایشان نخوابید. 17ـ از مشاهده اعمال، رفتار و گفتار زوج ها به خصوص زوج های جوان جداً دوری کنید. 18ـ از معاشرت و سخن گفتن و نگاه به جنس مخالف ـ حتی کودکان جذاب و خوش سیما ـ خود داری ورزید. هیچ گاه با نامحرم در یک اتاق یا یک محیط خلوت و لو به عنوان تعلیم و تعلم و خواندن دعا تنها نمانید. 19ـ از دوستی و معاشرت زیاد با افراد کم سن تر از خود پرهیز کنید. 20ـ خوردن غذاهای محرک و دارای کالری زیاد، مانند خرما، پیاز، فلفل و.... را به حداقل برسانید. 21ـ به بدی گناه و عواقب آن توجه کنید. به توصیه های دین اسلام برای ترک گناه عمل کنید. 22ـ اگر در اعضای جنسی خود، ناراحتی و بیماری ای مشاهده کردید فوراً به پزشک مراجعه کنید. 23ـ اگر صاحب شغل و حرفه ای نیستید، حتماً برای یافتن آن، اقدام سریع صورت دهید. چون کار سالم و مطابق ذوق، روح را پاکیزه و تصفیه می کند. بیکاری مایه همه فسادها و تباهی هاست. علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: شخص بیکار ملعون است. 24ـ از کردارهای قبلی خود توبه کنید و تصمیم جدی بر اصلاح بگیرید، که خداوند گناهان را می بخشد. توبه و اطمینان از قبول توبه بزرگ ترین عامل تقویت و دلگرمی برای آغاز حرکتی نو می باشد. گناه هر چه که باشد نباید احساس بی ارزشی و نومیدی به فرد دست دهد. بله! ناراحتی و عذاب وجدان دارد لکن به مفهوم پایان فرصت ها و انتهای راه و نابودی نیست. کسی که از صمیم دل رجوع کند، و تصمیم قاطع بر جبران لغزش بگیرد، محبوب درگاه خداست: «ان الله یحب التوابین». چه عاملی از این کارسازتر که شخص گنهکار احساس کند خداوند او را دوست می دارد و در نظر خداوند مثل گذشته است، انگار گناهی را مرتکب نشده است: شخص توبه کننده همانند شخصی است که اصلاً گناه نکرده است. توبه یعنی شروع زندگی پاک و سازنده و حرکت در نور و روشنایی. اگر شخص از گناه خویش می ترسد باید از بالاترین گناه که یأس و نومیدی است بترسد. در خواب به جوانانی که احساس یأس و ناامیدی به سراغشان می آید ذکر دو روایت کافی به نظر می رسد: رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید: «هیچ چیز نزد خداوند محبوب تر از جوانی که از گناه توبه کرده و از او طلب آمرزش می کند نیست. توبه از گناه همیشه پسندیده است ولی در جوانی بهتر و پسندیده تر.» امام علی ـ علیه السلام ـ هم فرموده است: «به خداوند آن چنان امیدوار باش که اگر با گناهان تمام اهل زمین در پیشگاه او حاضر شوی، احساس کنی تو را می بخشد.» ذکر این نکته مهم ضروری است که احساس گناه به طور مطلق مذموم نیست بلکه تا حدی که منجر به ترک عمل و جبران نارسایی شود لازم است. اما اگر این احساس، انسان را زمین گیر نماید و حرکت و تلاش و نشاط را از او سلب کند و جرأت بازگشت به خدا و زندگی سالم و متعادل را از وی بگیرد، چنین احساسی مذموم است و دین و عقل آن را محکوم می کند. جمع بین این دو حالت همان دستوری است که اسلام داده است: توبه و بازگشت. چند توصیه دیگر در پایان چند توصیه مهم را متذکر می شویم: 1ـ ارتباط با یک مربی و درمانگر کار آزموده را قطع نکنید. جهت درمان، از پیش خود، عملی را مرتکب یا عملی را ترک ننمایید. بسیاری از نوجوانان با وجود انحرافات گوناگون، هنگامی که به مربی و درمانگر شایسته ای دست یافته اند به راحتی نجات پیدا کرده، زندگی پاک و سالمی را آغاز کرده اند. 2ـ به پیشرفت درمان خود توجه جدی داشته باشید و هر تعداد که از دفعاتِ خودارضایی شما کم می شود آن را در دفتر به صورت رمزی (که کسی متوجه نشود) یادداشت نمایید و مرتباً به این پیشرفت ها و یادداشت ها مراجعه و آن ها را مرور و بازخوانی کنید. در صورتی که از این بیماری به شدت رنج می برید و ترکش برای شما سخت است، نسبت به درمانِ کُند و تدریجی آن نگرانی نداشته باشید و باعث رها کردن برنامه درمان نگردد. 3ـ اگر وقت ازدواج شما رسیده است و امکانات آن فراهم است اقدام کنید. 4ـ بار دیگر متذکر می شویم که هر از چندی، آسیب ها را مطالعه و مرور کنید؛ به خصوص آسیب های معنوی. اینک به پایان سخن رسیدیم. اما آغازی است برای تو ای خواننده این سطور، ای جوان ای پسر ای دختر! تو که در نگاه معصومانه ات برق امید می درخشد و قلب مالامال از نشاط و امیدت نوید فردایی روشن می دهد. به هوش باش که رندان و کینه توزان در کمین تو نشسته اند! به خود آی و با دلی چون دریا و قامتی همچون قله های سر به فلک کشیده از پیچ و خم حوادث و فراز و نشیب های روزگار بگذر. به خدای خود تکیه کن، به توانایی هایت بیندیش، تو همتا و همانندی نداری، تو یگانه ای. سخن آخر..... سخن توست ای جوان..... حرف آخر را از تو باید شنید.... وه! چه شنیدنی است! پروردگارا! تنها یاد توست که در اوج گرفتاری ها و سختی ها، مونس و تکیه گاه من است. تنها یاد توست که روح آشفته و پریشان مرا به ساحل امیدواری می رساند و آنگاه که با تو درد دل می کنم، آرام می شوم و احساس سبکی، بندبند وجودم را پر می کند. ای خدای مهربان! من اکنون در کنج خلوت احساس نشسته ام و پنجره های امیدم را به سوی آفتاب رحمتت گشوده ام و دستانم را تا ارتفاع چیدن انوار مهر و لطفت بالا برده ام. می خواهم بار دیگر مرا به درگاهت بپذیری. روی نیاز بر خاک بندگی می نهم و تو را می خوانم. چه زیباست بازگشت از بیراهه و گام نهادن در راه خوبی ها و روشنایی ها. خدای من! اکنون با کوله باری از خطاها به درگاهت پناه آورده ام. آمده ام تا نماز عشق بخوانم و بار سنگین خطاهایم را بر زمین نهم و سبک بال به سویت پرواز کنم. بپذیر مرا! بپذیر! یا رب العالمین. منابع کمکی: 1- خود ارضایی یا ارضای انحراف جنسی، مؤسسه فرهنگی اشراق، بابل: مبعث 1379. 2- بلوغ، دکتر احمد صبور اردوبادی. 3- تفسیر المیزان، مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی ـ قدس سره ـ. 4- تفسیر نمونه، حضرت آیت الله مکارم شیرازی. 5- جلوه های حکمت، سید اصغر ناظم زاده قمی. 6- خانواده و مسائل جنسی کودکان، دکتر علی قائمی. 7- دختران، دوستی ها و عبرتها، محمد علی کریمی نیا. 8- دنیای نوجوان، دکتر شرفی، انتشارات تربیت. 9- راهنمای پدران و مادران، محمد علی سادات. 10- مشکلات جنسی نسل جوان، آیت الله مکارم شیرازی. |