پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

احادیثی ازمعصومین علیهم السلام(۱)

حدیث(1) حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند

تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید

(بحارالانوار،ج78،ص 347)

حدیث (2) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:

من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته
 کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت را به سویش فرو خواهد فرستاد.

(بحار الانوار ، ج 70، ص 249 )

حدیث (3) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:

 ان السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیا فی حیاته و بعد موته
همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.

(مجمع‌ الزوائد علامه‌ هیثمى‌ ، ج‌ 9 ، ص‌ 132)

حدیث (4) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:

نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه أنبیائه
ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامران الهی

(شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ لابن‌ ابی‌ الحدید ، ج‌ 16 ، ص‌ 211)

حدیث (5) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:

قاریءُ الحدید، و اذا وقعت، و الرحمن، یدعی فی السموات و الارض، ساکن الفردوس
تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند 

(کنزالعمال ، ج‌ 1 ، ص582)

حدیث (6) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:

خیارکم الینکم مناکبة و اکرمهم لنسائهم
بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.

(دلال الامامه و کنزالعمال ، ج‌ 7، ص225)

حدیث (7) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:حبب الی من دنیاکم ثلاث: تلاوة کتاب الله و انظر فی وجه رسول و الانفاق فی سبیل اللهاز دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1-تلاوت قرآن 2-نگاه به چهره رسول خدا 3-انفاق در راه خدا (وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295)

حدیث ( 8) حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:فجعل الله...اطاعتنا نظاما للملة و امامتنا أمانا للفرقة
خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و درامان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.

(بحار الانوار، ج 43، ص 158)

حدیث ( 9) امام رضا علیه السلام فرمودند:

لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا.
هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‏ شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت‏ها و بلاها.

(بحار الانوار، ج 78، ص 339، ح1 )

حدیث (10) امام رضا علیه السلام فرمودند:

مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبَحَ وَمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِر
آن کسى که نفسش را محاسبه کند، سود برده است و آن کسى که از محاسبه نفس غافل بماند، زیان دیده است.

(بحار الأنوار، ج 78، ص 352، باب 26، ح 9)

حدیث (11) امام رضا علیه السلام فرمودند:

مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود
.

(بحـارالانـوار،ج 78،ص 357)

حدیث (12) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد
.

(تحف العقول ، ص 251)

حدیث (13) امام رضا علیه السلام فرمودند:

مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد
.

(اصول کافى، ج 3، ص 268)

حدیث (14) امام حسین علیه السلام فرمودند:أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع  و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود. (محجه البیصاء ج 4،ص 228)

حدیث (15) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
رستگـار نمی
شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.

(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239)

حدیث (16) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ
بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است
.

(فرهنگ سخنان امام حسین ص/ 476)

حدیث (17) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا
کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت

(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69)

حدیث (18) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء
عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند
.

(بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)

حدیث (19) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ
گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است
.

(حیات امام حسین ج 1 /ص 183)

حدیث (20) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

اِنَّما یُداقُّ اللهُ العِبادَ فی الحِسابِ یَومَ القِیامَةِ علی قَدرِ ما اَتاهُم مِن العُقُولِ فِی الدُّنیا
خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند
.

(اصول کافی ج 1 /ص 12)

حدیث (21) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ، اَلا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ بُغاةَ العِلمِ
طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا جویندگان علم را دوست دارد.

(اصول کافی ج 1 /باب دوم/ص 35)

حدیث (22) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودندخَیرُ الأصحابِ مَن قَلَّ شِقاقُهُ و کَثُرَ وِفاقُهُ.
بهترین یاران کسی است که ناسازگاریش اندک باشد و سازگاریش بسیار(تنبیه الخواطر، ج2، ص123 )

حدیث (23) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ
صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند.

(کنزالعمال، ح161143 )

حدیث (24) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ.
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

(تحف العقول، ص448)

حدیث (25)  رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب
می شود.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (26) امام صادق علیه السلام فرمودند:

أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌ
نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (27) امام صادق علیه السلام فرمودند:

إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه.
براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (28) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.

(بحار الانوار ، ج 3 ، ص 397)

حدیث (29) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ وَحُزنُهُ فی قَلبِهِ
شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است. (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره325)

حدیث (30) امام علی علیه السلام فرمودند: اَلعِلمُ کَنزٌ عَظیمٌ لایَفنی
علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی
شود. (غرر الحکم و درر الکلم)

حدیث (31)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اَلعِبادَهُ سَبعونَ جُزء، اَفضَلُها جُزءً طَلَبُ الحَلالِ
عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)

حدیث (32) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ
بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.

(الدره الباهره ، ص24)

حدیث (33) امام باقر علیه السلام فرمودند:

اِصبِروا عَلی اداء الفَرائضِ، وَ صابِروعَدُوُّکُم ، وَ رابِطو امامَکُمُ المُنتَظَرِِ
صبر کنید برگزاردن احکام شرع و شکیبایی ورزید در برابر دشمنتان و آماده و حاضر یراق باشید برای امامتان که در انتظار او هستید.

(غیبه النعمانی، ینابیع الموده)

حدیث (34) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

من آنَس بِالله اِستوحَشَ مِنَ النّاس
کسی که با خدا مانوس باشد، از مردم گریزان گردد

(مسند الامام العسکری، ص287)

حدیث (35) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

(بحار الانوار، ج78، ص377)

حدیث (36) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَللِّّّسانُ سَبُعٌ، اِن خُلّیَ عَنهُ عَقَرَ
زبان، حیوان درنده است، اگر رها
شود می گزد.

(نهج البلاغه)

حدیث (37) امام حسن عسکری (ع):کَفاکَ ادبا تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی (مسند الامام العسکری، ص288)

حدیث (38) امام حسن عسکری (ع):اِنَّ الوُصُولَ اِلی اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ
وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد
. (مسند الامام العسکری، ص290)

حدیث (39) امام حسن عسکری (ع):

التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلیها
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند

(تحف العقول، ص489)

حدیث (40) امام حسن عسکری (ع):

لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ
اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است

(تحف العقول، ص489)

حدیث (41) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ  عَلی الکافر
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.

(تحف العقول، ص489)

حدیث (42) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ.
کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

(بحارالانوار، جلد 78، ص333)

حدیث (43) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ‌ إِنتِظارُ‌ الفَرَجِ
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.

(تحف العقول، ص403)

حدیث (44) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

خُذُوا الکلِمَةَ اطَّیبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم یعمَل بِها
سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید،‌ اگر چه او خود،‌ بدان عمل نکند.(تحف العقول، ص391)

حدیث (45) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

مَن أرادَ أن یکنَ‌ أقوَی النّاسِ‌ فَلیتَوکل عَلی اللهِ
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید. (بحار الانوار،7 ، ص143)

حدیث (46) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

أوشَک دَعوَةً‌ وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ‌ بِظَهرِ الغَیبِ.
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌ دعا برای برادر دینی است در پشت سر او. (اصول کافی،ج1 ،ص52)

حدیث (47) امام علی علیه السلام فرمودند:

اُحصُدِ الشَّرَّ مِن صَدرِ غَیرِک بِقَلعِهِ مِن صَدرِک.
قلب خود را از کینه دیگران پاک کن،‌ تا قلب آنها از کینه تو پاک
شود.

(الامالی، ج2، ص 174)

حدیث (48) امام علی علیه السلام فرمودند:

مَن ظَنَّ بِکَ‌ خَیرَاً فَصَدِّق ظَنَّه.
کسی که به تو گمان نیکی برد، گمانش را (عملاً) تصدیق کن.

(نهج البلاغه نامه 31)

حدیث (49) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَلعَفافُ زِینَهُ‌ الفَقرِ، وَ الشُّکرُ زِینَهُ الغِنَی. 
خویشتن داری، زینت فقر است و سپاس گزاری زینت غنا و توانگری.

(تحف العقول ص 75)

حدیث (50) امام علی علیه السلام فرمودند:

إِذَا اختَشَمَ المُومِن أَخَاهُ فَقَد فَارقَهُ
به خشم درآوردن و شرمنده ساختن دوست، مقدمه جدایی از اوست.

(محاضرات ج2 ص28)

حدیث (51) امام علی علیه السلام فرمودند:

قِیمَهُ کلَّ امرِی ءٍ مَا یحسِنُهُ
قیمت و ارزش هر کس به اندازه ی کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد.

(بیان و التبین ص 179)

حدیث (52) امام علی علیه السلام فرمودند:

بِکَثرَةِ الصَّمتِ تَکون الهَیبَهُ، وَ بِالنَّصَفَهِ یَکثُر المُوَاصِلونَ
کثرت سکوت موجب ابهت و بزرگی است و انصاف مایه فزونی دوستان است.

حدیث (53) امام علی علیه السلام فرمودند:لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً.
همیشه جاهل: یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است. (النهایه،جلد 3 ص 435)

حدیث (54) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَکثَرُ مَصَارعِ‌ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ.
قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمعها است.

(محاضرات ج 1 ص 251)

حدیث (55) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

قُولُوا لِلنّاسِ‌ أحسَنَ ما تُحِبُّونَ أن یقالَ لَکم.
به مردم بگویید بهتر از آن چیزی که می خواهید به شما بگویند.

(محاضرات ج 1 ص 251)

حدیث (56) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

اَفضَلُ العِبادَةِ عِفَّةُ البَطنِ وَ الفَرجِ
بالاترین عبادت، عفت شکم و شهوت است

(تحف العقول، ص 296)

حدیث (57) امام علی علیه السلام فرمودند:

ثمَرَهُ التَّفِریطِ النَّدامَهُ، وَ ثَمَرَهُ الحَزمِ السَّلامَهُ
ثمره تفریط و کوتاهی پشیمانی است و ثمره دور اندیشی سلامت.

(محاظرات ج2 ص 313)

حدیث (58) امام علی علیه السلام فرمودند:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.
سخت ترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد.

 (نهج البلاغه حکمت 348)

حدیث (59) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ.
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند

(تحف العقول ص294)

حدیث (60) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

لا یکونُ اَلعَبدُ عالِماً حَتّی لا یکونَ حاسِداً لِمَن فَوقَهُ و لا مُحَقِّراً لِمَن دُونَهُ.
هیچ بنده ای عالم نباشد تا اینکه به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.

(تحف العقول ص293)

حدیث (61) امام علی علیه السلام فرمودند:اَعجَزُ النَّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الاِخوَانِ، وَاَعجَزُ مِنهُ مَن ضَّیعَ مَن ظَفِرَ بِهِ مِنهُمعاجز ترین مردم کسی است که از بدست آوردن دوست عاجز بماند و از او عاجزتر کسی است که دوستان بدست آورده را از دست بدهد (الامالی ص 110)

حدیث (62) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:َلمُومِنُ مِثلُ کفَّتی المیزانِ کلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.
مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد ( تحف العقول ص 408)

حدیث (63) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

اَفضَلُ العِبادَةِ بَعدَ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ.
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.

(تحف العقول ص 403)

حدیث (64) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

لا تُمار فَیذهَبَ بَهاوُک وَ لا تمازح فَیجتَرَاُ عَلَیک
جدال مکن که ارزشت می رود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند

(تحف العقول ص 486)

حدیث (65) امام علی علیه السلام فرمودند:

یابنَ آدَمَ ما کسَبتَ فَوقَ قُوَّتِک ، فَاَنتَ فیهِ خازِنٌ لِغَیرِک.
ای فرزند آدم! هرچه بیشتر از مقدار خوراکت به دست آوری خزانه دار دیگران خواهی بود.

(مروج الذهب ج 2 ص 246)

حدیث (66) امام علی علیه السلام فرمودند:

لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ.
برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد

(الامالی ج 1 ص 76)

حدیث (67)پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

لِکُلِّ شَیئٍ زَکاةٌ وَ زَکاةُ الاَبدانِ الصِّیامُ
براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.

حدیث (68) امام علی علیه السلام فرمودند:

 (الکافى، ج 4، ص 62)

صَومُ النَّفسِ عَن لَذّاتِ الدُّنیا اَنفَعُ الصِّیامِ
روزه نفس از لذتهاى دنیوى سودمندترین روزه ‏هاست. (غرر الحکم، ج 1 ص 416)

حدیث (69) امام صادق علیه السلام فرمودند:اِذا صُمتَ فَلیَصُم سَمعَک وَ بَصرَک وَ شَعرَک وَ جِلدَک.
آنگاه که روزه مى ‏گیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه ‏دار باشند.(یعنى از گناهان پرهیز کند.) (الکافى ج 4 ص 87)

حدیث (70) امام رضا علیه السلام فرمودند:

مَن قَرَاَ فى شَهرِ رَمضانَ آیَة مِن کِتابِ اللهِ کانَ کَمَن خَتَمَ القُرآنَ فِى غَیرِه مِن الشُهُورِ.
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.

(بحار الانوار ج93، ص346)

حدیث (71) پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

هوَ شَهرٌ اَوَّلُه رَحمَة وَ اَوسَطُه مَغفِرَة و آخِرُه عِتقٌ مِنَ النّارِ.
رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

(بحار الانوار،ج93،ص342)

حدیث (72) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

لا فَضیلَةَ کالجِهادِ ، ولا جِهادَ کمُجاهَدَةِ اَلهَوی
فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست.

(تحف العقول ص 286)

حدیث (73) امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الغالِبِ وَ لا تَتَّکل عَلَى القَدَرِ إِتَّکالَ المُستَسلَمِ.
چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن [بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکل به خداوند، کار کن].

(تحف العقول ، ص 236 )

حدیث (74) امام صادق علیه السلام فرمودند:

اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود.

(کافى جلد2، ص 18)

حدیث (75) امام علی علیه السلام فرمودند:

لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.

(تحف العقول ص89)

حدیث (76) امام صادق علیه السلام فرمودنداِنَّ مِن تَمامِ الصَّومِ اِعطاءُ الزَّکاةِ یَعنى الفِطرَة کَما اَنَّ الصَّلوةَ عَلَى النَّبِى (ص) مِن تَمامِ الصَّلوةِ

تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221)

حدیث (77) امام علی علیه السلام فرمودند:

رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ.
چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد. (ارشاد ص144)

حدیث (78) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

اَشَدُّ النّاس اجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ.
کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد.

(تحف العقول ، ص 489)

حدیث (79) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

اِیاک وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِک
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.

(بحارالانوار،ج78،ص321)

حدیث (80) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اِثنانِ یعلهما اللهُ فِی الدُّنیا البَغیَ وعُقوقَ الوالدین.
دو چیز را خداوند در دنیا کیفر میدهد : تعدی و ناسپاسی پدر و مادر.

(کنز العمال، ج 16، ص 462، ح 45458)

حدیث (81) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اُدعُوا اللهَ وَ اََنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَةِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه.
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بیخبر نمی پذیرد

(کنز العمال، ج2، ص72)

حدیث (82) امام صادق علیه السلام فرمودند:

الـرَّغبَهُ فِـى الـدُّنیـا تـُورِثُ الغَمِّ وَ الحُزنِ وَ الزُّهـدِ فـِى الدُّنیا راحَهُ القَلبِ وَ البَـدَنِ.
رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است.

(تحف العقول، ص 358)

حدیث (83) امام صادق علیه السلام فرمودند:

مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا.
هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند.

(جهاد النفس، ص 83)

حدیث (84) امام کاظم علیه السلام فرمودند:

اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به ، الصَلوةُ
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.

(تحف العقول،ص455)

حدیث (85) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اِنَّ الدینارَ وَ الدِّرهَمَ اَهلَکا مَن کانَ قَبلکم و هُما مُهلِکاکم.
همانا دینار و درهم پیشینیان شما را به هلاکت رساند و همین دو نیز هلاک کننده شماست.

(جهاد النفس، ص 247)

حدیث (86) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یَأمَنُ یَومَ القِیامَةِ إِلا مَن خافَ اللهَ فی الدُّنیا.
هیچ کس روز قیامت در امان نیست، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.

(بحار الانوار،ج 4،ص 19)

حدیث (87) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا أفلَحَ قَومٌ إشتَرَوا مَرضاةَ المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِق.
کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

(مقتل خوارزمی،ج 1،ص239)

حدیث (88) امام حسن علیه السلام فرمودند:

المَسؤولُ حُرّ حَتی یَعِد ، وَ مُستَرِقُ المَسئولِ حَتی یَنجَز.
انسان تا وعده نداده ، آزاد است . اما وقتی وعده میدهد زیر بار مسؤولیت میرود، و تا به وعدهاش عمل نکند رها نخواهد شد .

(بحار الانوار،ج78،ص113)

حدیث (89) امام علی علیه السلام فرمودند:

خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا علیکم ، و ان عشتم حنوا الیکم
با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق ورزند.

(نهج البلاغه)

حدیث (90) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ.
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود .

(بحارالانوار،ج78،ص120)

حدیث (91) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن طَلَبَ رِضَی الناسِ بِسَخَطَ اللهِ وَکَّلَهُ اللهُ إلی الناسِ . 
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را به مردم وا می گذارد. (بحارالانوار،ج78،ص126)

حدیث (92) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ. 
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

(اصول کافی،ج1،ص30)

حدیث (93) امام علی علیه السلام فرمودند:

لِکُلِّ شَیءٍ وَجهٌ وَ وَجهُ دینِکم الصَّلاةُ.
هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است .

(بحار الانوار،ج82،ص227)

حدیث (94) امام صادق علیه السلام فرمودند:

 اَحبّ اخوانى الى من اهدى الى عیوبى
محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد.

(تحف العقول،ص366)

حدیث (95) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

لا یَنالُ شَفاعَتی مَن اَخَّرَ الصَّلوةَ بَعدَ وَقتِها
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهدرسید

(بحارالانوار،ج،83ص20)

حدیث (96) امام علی علیه السلام فرمودند:

العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف

(نهج البلاغه)

حدیث (97) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

مَن تَرَکَ الجَماعَةَ رَغبَةً عَنها وَ عَن جَماعَةِ المُسلِمینَ مِن غَیرِ عِلَّةٍِ فَلا صَلاةَ لَه
کسی که از روی بی میلی ،بدون عذر و علت نمازجماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند، نمازی برای او نیست.

(امالی شیخ صدوق،ص290)

حدیث (98) امام علی علیه السلام فرمودند:

مَن صَلّی رَکعَتَینِ یَعلَمُ مایَقولُ فِیهما اِنصَرَفَ وَ لَیسَ بَینَه وَ بَینَ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - ذَنبٌ
هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.

(اصول وافی،ج2،ص100)

حدیث (99) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن اَحَبَّکَ نَهاکَ وَ مَن اَبغَضَکَ اَغراکَ.
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند

(بحار الانوار،ج75،ص128)

حدیث (100) امام علی علیه السلام فرمودند:

اَکبَرُ العَیبِ اَن تَعیبَ ما فیک مِثلُهُ.
بزرکترین عیب آن است که آنچه را که مانند آن در خود توست عیب بشماری.

(جهاد النفس)

aviny.com

شناختی بر نواب صفوی و فدائیان اسلام


اوضاع ایران مقارن ظهور فداییان اسلام(1335-1320 )جمعیت فداییان اسلام در سال 1324 شمسی با انتشار بیانیه «دین و انتقام» اعلام موجودیت کرد. برای مقدمه توضیح ا ین لازم است که جنگ جهانی دوم در نهم شهریور 1318 شمسی آغاز گردید. اندک اندک زبانه‌های جنگ از اروپا به سوی شرق کشیده شد. متفقین به دلیل اهمیت راهبردی ایران از دولت وقت درخواست همکاری کردند. رضا شاه با این تحلیل که هیتلر و هم پیمانانش به زودی بر متفقین پیروز خواهند شد از همکاری با متفقین سر باز زد و بی‌طرفی دولت ایران را به طور رسمی اعلام کرد. با این حال متفقین بدون توجه به گفته‌های رضاشاه به بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران از جنوب و شمال به ایران هجوم آوردند و پس از اشغال تهران در 25 شهریور 1320 رضا شاه را به استعفا واداشتند. رضا شاه در پی این دگرگونی از کشور خارج شد و فرزندش محمدرضا شاه پهلوی به سلطنت رسید. آثار شوم جنگ از قحطی و بیماری، ایران را فراگرفته بود اما ابهت دیکتاتوری رضا شاهی شکسته شد و فضای بازی در کشور به وجود آمد مطبوعات فجایع و نابسامانی‌های دوران استبداد را بازگو می‌کردند دولت محمدعلی فروغی با حدود شش ماه زمامداری در اسفند 1320 سقوط کرد پس از او سهیلی بعد از پنج ماه در مرداد 1321 استعفا کرد. احمد قوام در کمتر از شش ماه در بهمن 1321 ساقط شد. آنگاه سهیلی دوباره نخست وزیر گردید و کابینه او تا اوایل 1323 یعنی اندکی بیش از یکسال ادامه داشت. پنجمین کابینه، کابینه ساعد بود که پس از هشت ماه در آذر 1323 استعفا کرد، سپس سهام السلطان بیات تا فروردین 1324 در سمت نخست‌وزیری بود که جای او را ابراهیم حکیمی تا خرداد 1324 گرفت. هشتمین دولت این دوران را محسن صدر به مدت چهارماه عهده‌دار بود و بالاخره در مهر 1324 دوباره ابراهیم حکیمی ریاست وزرا را عهده‌دار شد که او هم بیش از چهار ماه نتوانست دوام آورد.
تزلزل و ناپایداری دولت‌ها سبب شد فرصت‌طلبان با پشتیبانی دولت‌های بیگانه در گوشه وکنار کشور ندای استقلال‌طلبی بلند کنند، برای نمونه احزاب کوموله و دموکرات با پشتیبانی آشکار شوروی در کردستان و آذربایجان پرچم استقلال‌خواهی بلند کردند سرکوب شورش‌های یاد شده تا پایان سال 1325 شمسی به درازا کشید در این هنگام احمد قوام عهده‌دار پست نخست‌وزیری بود و توانست با رایزنی‌های سیاسی، دولت شوروی را از شمال کشور بیرون و غایله‌آفرینان را سرکوب کند. از آن پس شاه برای به دست آوردن اعتبار و اقتدار خویش تلاش گسترده‌ای را آغاز کرد که به دلیل وجود عناصر موازی در بدنه حاکمیت و مردم روند بازیابی قدرت وی به درازا کشید. دولت احمد قوام در هیجدهم آذر 1326 سقوط کرد و ابراهیم حکیمی جایگزین وی گردید. حکیمی نیز پس از پنج ماه کنار رفت و شاه ،عبدالحسین هژیر را به نخست‌وزیری برگزید این اقدام با مخالفت شدید مردم به رهبری آیت الله کاشانی و سید مجتبی نواب صفوی در شهرهای گوناگون روبه‌رو شد. هژیر بیش از چهارماه نتوانست دولت را بگرداند و در 15 آبان ماه 1327 مجبور به استعفا شد. محمدرضا شاه عناصر جریان‌ساز مذهبی مانند آیت الله کاشانی و اعضای فداییان اسلام و حزب توده را تهدیدی جدی برای تقریب دیکتاتوری خویش می‌دانست، از این رو متنظر بود با یافتن بهانه‌ای هجوم گسترده خود را بر ضد آنان آغاز کند. ناصر فخرایی در 15 بهمن ماه به ترور شاه دست یازید همین امر سبب شد شاه دستور پیگیری و بازداشت اعضای گروه‌های مذهبی و حزب توده را صادر کند. شاه با تهی یافتن عرصه از مخالفان برای قانونی جلوه دادن دیکتاتوری خود در 19 اسفند دستور تشکیل مجلس موسسان را برای اصلاح چند اصل از قانون اساسی صادر کرد با این حال، خیال یکه‌تازی بی‌دغدغه او، بسیار دوام نیاورد و سید حسین امامی با ترور عبدالحسین هژیر خواب او را آشفته ساخت. محمدرضا پهلوی از شدت ناراحتی و بدون برنامه‌ریزی قبلی مدت یک ماه به آمریکا سفر کرد در همین زمان، جریان دیگری در کشور شکل گرفت که در اتحاد با نیروهای مذهبی، سرچشمه دگرگونی‌های بزرگی در کشور شد. این جریان که بعدها جبهه ملی نام گرفت توانست در انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی نمایندگان خود را در حوزه تهران به رهبری مصدق وارد مجلس کند. از این زمان زمزمه ملی شدن صنعت نفت از محفل‌های گوناگون برخاست. در پنجم تیر 1329 علی منصور به دلیل ناتوانی در حل مشکل نفت استعفا کرد و علی رزم‌آرا به جای او نشست. رزم‌آرا با وجود به کار بستن حربه‌های سیاسی‌اش مقهور گلوله آتشین خلیل طهماسبی گشت با پیگیری اعضای جبهه ملی در کمیسیون تخصصی نفت و با تصویب مجلس شورا و سنا اتحاد عناصر ملی و مذهبی نتیجه داد و صنعت نفت ملی گردید.
دولت انگلستان پس از این حادثه شگرف ایران را زیر فشار شدید قرار داد. مصدق نیز که در هفتم اردیبهشت 1330 به نخست‌وزیری رسیده بود بر عقاید خویش پافشاری می‌کرد. دولت با بحران مالی و شورش مخالفان روبه رو شد. سرانجام اردشیر زاهدی با هماهنگی شاه و آمریکا در 28 مرداد 1332 کودتا کرد و مصدق و همفکرانش را از صحنه قدرت برکنار ساخت. پس از کودتا شاه بیش از پیش به آمریکا نزدیک شد و از قدرت گرفتن هر گروه و تشکیلاتی پیشگیری کرد. زاهدی در فروردین 1340 استعفا کرد و علم جانشین او گردید در این هنگام، شاه بر آن شد برای افزایش نفوذ و قدرت بین‌المللی خود و پیروی روزافزون از آمریکا به پیمان ضد کمونیستی سنتو بپیوندد. این امر با مخالفت فداییان اسلام روبه رو شد. شاه نیز دستور بازداشت و محاکمه و اعدام سران فداییان را صادر کرد سپس همه عناصر فعال در ملی شدن صنعت نفت را به پای میز محاکمه کشاند. با انحلال فداییان اسلام و ضعف روزافزون جبهه ملی و ناامیدی آیت الله کاشانی شاه توانست مدت‌ها بی‌هیچ مخالفتی دیکتاتوری خود را گسترش دهد.
آنچه بیان شد اختصاری از شرایط ایران مقارن چهره‌نمایی فداییان اسلام بود واینک شرح حال و اقدامات رهبر آن یعنی شهید نواب صفوی.

آشنایی با نواب صفوی

سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی در سال 1303 شمسی در محله خانی‌آباد تهران دیده به جهان گشود. پدرش سید جواد، روحانی بوده و به دلیل قانون متحدالشکل کردن البسه ناچار گردید لباس روحانیت را کنار بگذارد و در سال 1312 در کسوت وکیل دادگستری با داور وزیر وقت دادگستری درگیر شد وی به جرم سیلی زدن به داور، زندانی شد و پس از سه سال در زندان، از دنیا رفت؛ در این دوران، سرپرستی سیدمجتبی برعهده دایی‌اش سید محمود نواب صفوی قرار گرفت. دوران ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی گذراند. سپس با تشویق دایی خود تحصیل را در دبیرستان صنعتی آلمانی‌ها پی گرفت او در کنار آموزش علوم جدید در مساجدی در محله خانی‌آباد به خواندن دروس قدیم پرداخت و در سال 1321 از دبیرستان فارغ‌التحصیل می‌شود و به دلیل علاقه شخصی و تشویق دایی‌اش تصمیم می‌گیرد برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف برود. با این حال نبود امکانات مالی او را از این سفر باز می‌دارد؛ با توجه به رشته تحصیلی‌اش در خرداد 1322 در شرکت نفت استخدام می‌شود و به آبادان عزیمت می‌کند. وی در آبادان نصف روز در بخش سوهان‌کاری شرکت نفت کار می‌کرد و نصف روز در مدرسه آقای قائمی درس می‌خواند.
نواب در آبادان نیز از پا ننشست و در جلسه‌هایی که برای کارگزاران شرکت نفت برگزار می‌کرد کوشید آنان را با وظیفه دینی و اجتماعی‌شان آشنا سازد. شش ماه از ورود نواب به آبادان نگذشته بود که خبر رسید یکی از کارشناسان انگلیسی با یکی از کارگران ایرانی به شدت درگیر شده است. نواب در جمع کارگران پالایشگاه به سخنرانی می‌پردازد و چنین نتیجه می‌گیرد:« چون ما مسلمان هستیم و قصاص یکی از احکام ضروری ماست یا این متخصص باید این جا بیاید در جلو جمع از این برادر ما پوزش بخواهد یا اگر این کار را نکند عین کتکی که به آن زده و یا عین جراحتی که وارد کرده ما باید به او وارد کنیم.» در پی این سخن، کارگران برای دستگیری کارشناس یاد شده به بخش‌های گوناگون پالایشگاه یورش می‌برند و خرابی‌هایی نیز به بار می‌آید پلیس نیز وارد عمل می‌شود و چند تن را دستگیر می‌کند. در این میان، نواب از معرکه می‌گریزد و شب هنگام با همکاری آقای قائمی سوار بر یکی از لنج‌های آبادان به سوی نجف اشرف می‌رود. نواب صفوی در نجف اشرف، در مدرسه آخوند اقامت گزید و به تحصیل دروس حوزوی پرداخت در نجف اشرف دروس آیت الله شاهرودی سیدعبدالهادی شیرازی شرکت کرد و رابطه دوستانه‌ای با علامه امینی صاحب الغدیر برقرار ساخت او تا سطح کفایه را در مدت پانزده ماه در نجف خواند که این امر استعداد ویژه او را نشان می‌دهد.

کسروی و سرآغاز شکل‌گیری فداییان اسلام

سیداحمد کسروی تبریزی در سال 1269 شمسی در خانواده‌ای روحانی در تبریز دیده به جهان گشود. فارسی، قرآن، مقدمات عربی را در مکتب آموخت آنگاه به کسوت روحانیت درآمد ولی پس از مدتی به دلیل انحراف فکری و عقیدتی لباس روحانیت را به کنار نهاد و در شمار نخستین کسانی بود که اندیشه غرب‌گرایی و توجه به بنیادهای فرهنگی شرق را، در ایران مطرح کرد و ناسیونالیسم ضد شیعی را گسترش داد. کسروی درباره مذهب، نظری شبیه آرای وهابیت داشت به تفسیر و تأویل آیات قرآن حمله می‌کرد و احادیث را نامعتبر می‌خواند وی با برپایی تشکیلات پاک دینان به روحانیان می‌تاخت که چرا دولت‌ها را جائر می‌دانند و با بدآموزی مردم را به زیارت قبور می‌خواندند گسترش اندیشه‌های الحادی کسروی خروش خود جوش و غیرتمندانه روحانیان را در پی داشت در نجف حضرات آیات امینی و قمی و در ایران آیت الله خوانساری و امام خمینی درباره خاموش ساختن فتنه کسروی سخن گفتند و او را مهدور الدم دانستند برای نمونه امام خمینی با انتشار کتاب کشف الاسرار نوشت: هم کیشان دیندار ما، برادران پاک ما، دوستان پارسی زبان ما، جوانان غیرتمند ما، هم وطنان آبرومند ما، این اوراق ننگین، این مظاهر جنایت، این شالوده نفاق، این جرثومه‌های فساد، این دعوت‌های به زرتشتی‌گری، این برگرداندن به مجوسیت، این ناسزاها به مقدسات مذهبی را بخوانید و در صدد چاره‌جویی برآیید با یک جوشش ملی، با یک جنبش دینی، با یک غیرت ناموسی، با یک عصبیت وطنی، با یک اراده قوی، با یک مشت آهنی باید تخم این ناپاکان بی‌آبرو را از زمین برداریم. یکی از کتاب‌های کسروی که در آن به امام جعفرصادق علیه‌السلام اهانت شده بود به دست نواب صفوی رسید.
نواب کتاب را نزد علمای نجف می‌برد و حکم ارتداد کسروی را از حاج آقا حسین قمی می‌گیرد از این رو درس را نیمه تمام رها می‌کند و برای بازگشت به ایران بار سفر را می‌بندد. اندیشه‌های ضد شیعی کسروی فضای حوزه‌ها را آنچنان آشفته ساخته بود که حاج سیداسدالله مدنی حاضر شد سیزده دیناری را که برای مقدمات ازدواج خود فراهم کرده بود، برای خرج سفر به نواب بدهد نواب دو دینار هم از آیت الله خوئی و پنجاه تومان نیز از آیت الله امینی گرفت و راهی ایران شد. وقتی نواب به آبادان می‌رسد درمی‌یابد که کسروی شمار فراوانی از جوانان آنجا را اغفال کرده است، از این رو برای گفت‌وگو با مردم و رد مغالطه‌های کسروی چند روز در آ‌بادان درنگ می‌کند.
روزی در خیابان اصلی آبادان آن روز، بر بالای چهار پایه‌ای می‌رود و درباره سخنان کسروی و تمدن و انسانیت سخن می‌راند. وی می‌گفت که آزادی بایستی در چهارچوب قانون باشد و آزادی همراه با لجام گسیختگی و خارج از قانون نوعی فریب‌کاری است و یگانه قانونی که همه شئون اجتماعی و اخلاقی بشر را در نظر دارد قانونی سازنده و آفریننده جهان هستی یعنی خداست. شور و هیجانی که سخنان وی در مردم پدید آورده بود شهربانی آبادان را به وحشت می‌اندازد، از این رو پس از پایان سخنرانی او را به شهربانی می‌برند، ولی پس از چند ساعت توقیف در شهربانی با فشار مردم آزاد می‌شود، مردم که تشنه سخنان ایشان شده بودند درخواست می‌کنند در مسجد و حسینیه بزرگ و معروف آبادان منبر رفت. بعد از مدتی، نواب راهی تهران می‌شود.
در آنجا به مجله پرچم می‌رود تا ضمن برخورد با کسروی مدیرمسئول پرچم دریابد که آیا او واقعاً به سخنان نادرستش باور دارد یا این که سخنانش بر پایه هوا و هوس و شهوت علمی نهاده شده است. نواب در بخشی از گفت‌وگویش با اشاره به اعتقاد کسروی درباره مردگان با استدلالی ساده مسأله احترام به مردگان اعم از پیامبران و ائمه اطهار و دیگران را اثبات می‌کند کسروی برای فرار از مباحثه با وی می‌گوید: مگر شما قرآن نخوانده‌اید که فرموده است: لا تکرموا امواتکم؛ مردگانتان را احترام نکنید. در این جا نواب درمی‌یابد که سخنان و ادعاهای کسروی بساطی برای اغفال و انحراف اندیشه جوانان مملکت است. زیرا چنین جمله بی‌‌محتوایی در قرآن کریم وجود ندارد و به کسروی اعتراض می‌کند کسروی می‌گوید: ببخشید، جسارت شد؟ شوخی کردم. نواب با اینکه احتمال هدایت و ارشاد کسروی را کم می‌دانست به فکر می‌افتد که ریشه نهال فاسد را با مناظره و مباحثه عمومی از بیخ و بن برکند تا اطرافیانش متنبه شوند. به همین دلیل با چند تن از آقایان تماس می‌گیرد تا در یک گردهمایی عمومی با کسروی به مناظره بپردازد این پیشنهاد به دلیل سن کم او مورد استقبال قرار نمی‌گیرد با این حال از پای ننشست و با تشویق آیت الله محمد طالقانی به کلوپ کسروی در خیابان حشمت الدوله می‌رود تا در حضور اعضای کلوپ با او به مناظره بپردازد سید با اشاره به مسائل اجتماعی و اشغال مملکت از سوی نیروهای بیگانه گفت: ما امروز از هر وقت بیشتر احتیاج به وحدت داریم. کسروی نیز با مثال‌هایی درباره مذهب سنتی حاکم در جامعه و انحراف‌هایی که به نام دین وارد دین شده است گفت: باید اول اینها(انحراف‌ها) را حل کنیم و بعد آنها را درست بکنیم، اصلاً مذهب نمی‌تواند در پیشرفت کشور نقش داشته باشد کما اینکه قبل از مشروطه هم حکومت‌هایی که اینجا بود حکومت مذهبی بوده و نتوانسته نقشی داشته باشد.
در جلسه‌ای دیگر کسروی که از پایداری نواب به تنگ آمده و شماری از یاران خود را از دست داده بود با عصبانیت نواب را تهدید کرد که ما گروه رزمنده‌ داریم سید نیز هنگام بیرون آمدن از جلسه به کسروی می‌گوید: من به تو اعلام می‌کنم که از این ساعت من وظیفه‌ام نسبت به تو تغییر می‌کند و از طریق دیگری با تو برخورد می‌کنم و تو را به عنوان یک مانع، نسبت به مذهب حتی نسبت به مملکتم می‌دانم.

بنیان نهادن جمعیت مبارزه با بی‌دینی

در پی گفت‌وگوهای نواب صفوی با کسروی، با تلاش وی و آقایان آیت الله حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، شیخ مهدی شریعتمداری و گروهی دیگر از فضلا و نویسندگان تهران جمعیت مبارزه با بی‌دینی تشکیل می‌شود. آنان هدف از تشکیل این جمعیت را مبارزه با هرگونه بی‌دینی و فسادی اعلام می‌کنند که سراسر اجتماع را فراگرفته بود. در نخستین گام نیز پاسخگویی به گفته‌های کسروی را در صدر کار خود قرار دادند. در همین راستا، آیت الله حاج سراج انصاری کتاب‌های شیعه چه می‌گوید، دین چیست و برای چیست و نبرد با بی‌دینی را منتشر می‌سازد. پس از آن نواب برای تهیه پول خرد اسلحه نزد چند تن از روحانیان می‌رود تا این که آیت الله محمدحسن طالقانی به واسطه دو تن از بازاریان، چهار هزار ریال برای نواب فراهم می‌آورد. نواب به آبادان برمی‌گردد و اسلحه‌ای از نوع نوقاز می‌خرد نواب برای اجرای نقشه خود افرادی را در اطراف خانه کسروی گمارد تا زمان ورود و خروج او را خبر دهند نواب در 24 اردیبهشت 1324 همراه محمد خورشیدی یکی از دوستان دوران تحصیلش، کسروی را در راه خانه‌اش در چهار راه حشمت الدوله درون درشکه‌ای گیر می‌اندازد و با اسلحه به او حمله می‌کند. پس از شلیک دو تیر گلوله در اسلحه گیر می‌کند.
نواب که دید کسروی صدمه‌ای ندیده است با ته تپانچه به سر کسروی می‌زند کسروی نیز با سر نیزه‌ای که در عصای خود پنهان کرده بود به نواب حمله می‌کند در جریان این زدوخورد نیروی پلیس سرمی‌رسند و کسروی را از مهلکه می‌رهانند و به بیمارستان می‌برند. رژیم در پی این ماجرا نواب و خورشیدی را بازداشت می‌کند، کسروی نیز پس از سه ماه درمان از بیمارستان مرخص می‌شود. هیجانی که در پی عمل این طلبه جوان به نام دفاع از اسلام در بین مردم به ویژه قشر مذهبی جامعه ایجاد شده بود علما را بر آن داشت با فرستادن طومار و تلگراف خواستار آزادی نواب شوند مردم نیز گروه گروه با مراجعه به زندان از نواب دلجویی می‌کردند. ضعف هیأت حاکمه و فشار روزافزون قشرهای گوناگون مردم سبب شد پس از یک هفته قراری به مبلغ 12 هزارتومان صادر و نواب در میان استقبال مردم از زندان آزاد شود. ترور کسروی خیزشی اسلامی بر ضد پیشاهنگان کفر و نفاق و عامل همگرایی و وحدت قشرهای گوناگون مردم مذهبی بود و زمینه برای تشکیل جمعیت فداییان اسلام فراهم شد.
اعلام موجودیت فداییان اسلام و انتشار بیانیه دین و انتقامنواب پس از آزادی از زندان، افراد متدین و پرشوری را که پیشتر در جلسه‌های مذهبی شناسایی کرده بود گردهم می‌آورد و جمعیت فداییان اسلام را بنیان می‌نهد. درباره دلیل این نامگذاری آمده است: نواب چون یقین داشت که در راه مقصود بزرگی در پیش دارد همه گونه فداکاری لازم است و ممکن است که با فداشدن عده‌ای از افراد منجر شود، لذا جمعیت را فداییان اسلام نامید موجودیت جمعیت با انتشار بیانیه معروف «دین و انتقام» در روزنامه‌ها اعلام شد در این اعلامیه چنین آمده بود: ما زنده‌ایم و خدای منتقم، بیدار. خون‌های بیچارگان از سرانگشت خودخواهان شهوت ران که هریک به نام و رنگی پشت پرده‌های سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی و جنایت خزیده‌اند سالیان درازی است فرو می‌ریزد و گاه دست انتقام الهی هریک از اینان را به جای خویش می‌سپارد و دگر یارانش عبرت نمی‌گیرند. و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض، قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و اگر گفته شود به ایشان که دست از فساد و جنایت بردارید می‌گویند مصلحیم، آگاه باشید که هم ایشان مفسدین هستند، دزدان دین در لباس دین ... ای وای، ای خائنین حقیقت‌پوش و حق کش وای رنگ بازان منافق، ما آزاده‌ایم و بیزاریم و ایمان به خدا داریم و نمی‌ترسیم لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ گمان نکنید کسانی را که کشته می‌شوند در راه خدا مردگانند بلکه زنده‌اند و در رحمت خدای غوطه‌ورند. تیشه بر پیکر دین و معارف قرآن به نام دین زدند. دزدی‌ها پاک و حرام‌ها حلال گردید. به حال پریشان فقرا رحم نگردید به خون مقدس حسین علیه‌السلام خاک‌ها پاشیدند و هدف‌های مقدسش را پوشیدند که خاک عام سر و رویتان را بپوشاند.
دزد دین بودید و با گردنه‌های بزرگ دزدی تبانی کردید. فساد اخلاقی جوانان امروزه و تنفرشان از دین را هنگام کاشتن از این تخم می‌دانستند ذلت و بدبختی و نفاق محصول بذر خویش بر شما معلوم بود. فتربصوا حتی یأتی الله بامر، منتظر باشید تا امر الهی فرا رسد. ای جنایت‌کاران پلید، شما خویشتن را بهتر از دیگران در زیر پرده‌های مرموز می‌شناسید و بر دقایق جنایات خود مطلعید. ما هم آزادمردان از خود گذشته‌ایم که باک نداریم و به کمک احتیاجمان نیست. بترسید از نیروی ایمان، زمانی که مجال یابد منشأ خرابی‌ها و بی‌دینی‌ها و مظلوم‌کشی‌ها شمایید. به خدا خونمان می‌جوشد و خون فداکاران دین در جوشش است و خون تازه می‌طلبد. جانبازی بر ما شیرین است لیک تا نستانیم بتازیم جان به زنجیرهای رقیب و اسارت پانصد میلیون مسلمان عالم گسیختگی است. سال‌هاست که زنجیرها در داخله مسلمین به الوان گوناگون به قطع و فصل رشته اخوت و اتحاد و پاشیدن سم فساد و سوء اخلاق و جهل و بی‌ایمانی و اختلاف مشغول است. انما المومنین اخوه به مومنان برادرانند. این زنجیرها از ناحیه خودخواهانی است که سالها بعد از تمدن اسلام و ندای عالم‌گیر قرآن و دعوتش با آزادی، در جهل و بربریت غوطه‌ور بودند. برنامه حکومت اسلامی فداییان اسلام

نواب صفوی در دوران حکومت رزم‌آرا با مشاوره کارشناسان مراکز گوناگون دولتی و خصوصی، برنامه آرمانی فداییان اسلام را برای اداره جامعه تدوین کرد و در کتاب راهنمای حقایق یا برنامه حکومت اسلامی فداییان اسلام گردآورد نواب در نخستین فصل کتاب به ریشه‌های مفاسد خانمانسوز ایران و جهان اشاره می‌کند و چهارده مورد را در آن دخیل می‌داند
1- گسستن ریشه‌های نورانی ایمان به حقایق و انحراف بشر از مسیر دین فطری اسلام و تربیت سازمان آفرینش
2- اجرا نشدن احکام اسلام و قانون مجازات
3- مفاسد فرهنگ غربی، نبودن فرهنگ اسلامی
4- شعله کشیدن آتش شهرت از بدن‌های عریان زنان بی‌عفت
5- مشروبات مسموم‌کننده و جنون انگیز الکلی
6- استعمال دودهای خطرناک تریاک و شیره و سیگار
7- قماربازی
8- سینماها، نمایش‌خانه‌ها، رمان‌ها، تصانیف موهوم و شهوت‌انگیز و جنایت‌آموز
9- نغمه‌های ناهنجار، غیرمشروع و شهوت برانگیز
10- دروغ، چاپلوسی و مداحی‌های فضیلت‌کش
11- نبودن کار، فقر عمومی، کثرت بیچارگان و سرگردانان و بی‌خانمانان و بی‌سرپرستان
12- فحشا، سرگردانی زنان و در نتیجه شیوع امراض مراقبتی
13- رشوه‌خواری عمومی ادارات و وزارت‌خانه‌ها و رباخواری بانک‌ها
14- جدایی دولت از ملت و ملت از دولت و بی‌اعتمادی نسبت به هم.
این کتاب شیوه اصلاح طبقات و شؤون گوناگون جامعه را در چهارده بخش بررسی کرده است. در رأس نظام آرمانی فداییان اسلام از محمدرضا پهلوی، آنان با نفس مقام شاهنشاهی مخالفت نداشتند. از دیدگاه فداییان اسلام، شاه شخصی است معنوی که در قلوب مسلمانان جایگاه ویژه‌ای دارد. در این کتاب نه تنها از چگونگی عزل و نصب شاه سخنی به میان نیامده، بلکه درباره مقام نخست‌وزیری نیز هیچ پیشنهادی صورت نگرفته است. افزون بر آن، برنامه‌های آنان برای وزارت‌خانه‌های دوازده‌گانه ثابت می‌کند که فداییان اسلام قانون اساسی آن زمان را پذیرفته بودند آنان در پی انقلاب ساختاری در کشور نبودند بلکه تنها می‌خواستند نیروهای صالح و مسلمان جایگزین افراد فاسد و ظالم کردند به دیگر سخن آنان همان ساختار شاهنشاهی را با آرایه‌ای دیگر پذیرفتنی می‌دانستند. برنامه فداییان اسلام در وجهی دیگر از نظام پارلمانی اسلامی پشتیبانی می‌کند و ویژگی‌ها و وظایف آن را چنین می‌داند:
1- بایستی انتخابات آزاد بوده، نمایندگانی مسلمان، شیعه پاک و لایق انتخاب کردند...
2- بایستی نمایندگان ملت مسلمان ایران تمام قوانینی را که از مشروطیت تا کنون از مجلس گذشته و مخالفت با قانون اسلام و اساس اسلامی قانون اساسی بوده قانونیت ندارد، سراسر الغا نماید...
از این پس خود را به زحمت قانون‌گذاری دچار نسازد... زیرا که حق قانونگذاری تنها برای خداست... نمایندگان مجلس شورا باید بفهمد که مجلس، مجلس قانون‌گذاری نیست، بلکه مجلس شورای ملی اسلامی است و تنها حق دارد بر طبق قانون مقدس اسلام در راه عظمت ملت مسلمان ایران شورا نماید و راه‌های مشروعی برای ارتقای ملت مسلمان ایران و افزودن سرمایه مسلمانان و جلوگیری از فقر و گرسنگی با شور نمایند و راه‌های مشروعی برای ارتقای ملت مسلمان ایران و افزودن سرمایه مسلمانان و جلوگیری از فقر و گرسنگی با شورا همفکری پیدا نمایند و راه‌های مشروعی برای ارتقای ملت مسلمان ایران و افزودن سرمایه مسلمانان و جلوگیری از فقر و گرسنگی با شورا همفکری پیدا نمایند و در انجام این وظایف مقدسه تحت نظر روحانیت و علمای پاک طراز اولی قرار گیرد تا از دقیق‌ترین حدود مقدس شرع بیرون نرود. بنابراین از دید فداییان مجلس شورا تنها وظیفه مشورتی دارد و باید با نظارت نهاد روحانیت راه‌های اداره مملکت را بجوید. در کتاب فداییان اسلام، جایگاهی ویژه و مهم برای نهاد روحانیت تعریف شده است، آنان فعالیت روحانیت را به هفت بخش دسته‌بندی می‌کنند: مرجعیت تقلید، امور درسی، منابر، دسته‌ها و نوحه‌سرایی‌های عمومی، مساجد و مدارس و اوقاف، دایره امر به معروف و نهی از منکر و انتشارات،‌ حقوق شرعیه در زمینه وظیفه مرجعیت تقلید به پاسداری از وجاهت و لباس روحانیت، اشاره و برای گسترش آداب و آموزش‌های دینی، نظارت پیوسته بر شش بخش دیگر لازم شمرده شده است. در ادامه در کتاب فداییان اسلام به وزارتخانه‌ فرهنگ اشاره شده و از نظام دانشگاه به شدت انتقاد شده است و در بخشی از آن به صراحت آمده است: چه پیش آمده که ملل زنده، قدیمه و سرچشمه‌های معارف دنیا یک‌باره عقب‌نشینی کردند و وحشی‌های دیروزی ریشه‌های علوم را به دست آورده از لحاظ عام و صنعت به پایه اکنونی رسیدند، چه شده که محصلین ایران پس از دوران تحصیلات فرهنگی جز بت‌پرستی و بی‌ایمانی و خیانت و هرزگی علم و سرمایه‌ای در دست نداشته نمی‌توانند هیچ‌گونه نیازهای علمی و صنعتی ملت مسلمان خود را برآورند. در دانشگاه بایستی دوره نهایی و عالی دکتری و اجتهاد و استنباط علوم قرار گیرد ... یک دوره مختصر استادی در خود دانشگاه بایستی تشکیل بدهند و از منابع فکری ایران استفاده کنند... در تمام دوره‌های تحصیلات دروس اخلاقی اسلام و معارف نورانی آل محمد... را بیاموزند.
نظارت بر دارالایتام و نشریه‌ها و سینماها از دیگر وظایف وزارت فرهنگ عنوان شده است درباره رادیو و تبلیغات نیز بیان می‌دارد: رادیو ملت مسلمان در اختیار عموم طبقات گذاشته شود تا افراد به نمایندگی از صنف و طبقه خود حق داشته باشند طبق موازین اسلام سخنان خود را به مردم برسانند. بازیگرها و موسیقی‌های غیرمشروع از رادیو حذف گردد. در سر وقت، اذن و قرآن و تعلیمات عمومی اسلام را آموزش دهد، مردم را با حقوق خود آشنا کند و عظمت روح مسلمانان را به جهانیان نشان دهد. وظایف دیگر وزارت فرهنگ عبارتند از « ایجاد حس امانت و اعتماد عمومی ارتباطات صحیح فرهنگی با دنیا، جمع‌آوری کتب علمای اسلام و ایران از اطراف دنیا و تشکیل کتابخانه بزرگ، برپایی نماز جماعت در تمامی زیرمجموعه‌ها و نصب پرچم سبز اسلام در کنار پرچم ایران، تشکیل صندوق اعانه و قرض‌الحسنه برای کارکنان وزارتخانه» .

فداییان اسلام و انقلاب اسلامی ایراندر تاریخ، کمتر افرادی یافت می‌شوند که برای اجرای اهداف اسلامی خود ساختار هماهنگی همچون فداییان اسلام تشکیل دهند. نواب صفوی با قدرت فوق‌العاده ایمانی و اعتقادی خود در مدت ده سال، رهبری و هدایت سازمانی را به عهده داشت که در تحول‌های سیاسی – اجتماعی زمان خود روزنه مهمی به شمار می‌آمد.
در سازمان فداییان اسلام مانند احزاب، پست‌های گوناگون وجود داشت و دسته‌بندیهای تشکیلاتی به خوبی رعایت شده بود ارگان مطبوعاتی فداییان اسلام با نام « منشور برادری» دیدگاه‌های رسمی آنان را اعلام می‌کرد همچنین دو روزنامه « نبرد ملت » به مدیریت امیر عبدالله کرباسچیان و « اصناف » با مسؤولیت ابراهیم کریم‌آبادی به‌طور غیررسمی از سوی تشکیلات فداییان اسلام، خط‌ دهی می‌شدند.
از دیگر ویژگی‌های جمعیت فداییان اسلام، جنبه کشوری آنان و محدود نشدن در مرکز بود آنان توانسته بودند با یافتن هوادارانی در شهرهای دیگر از جمله اهواز و مشهد و ساری و تبریز و ... جنبشی سراسری پدید آورند همچنین به دلیل وجود حوزه علمیه در قم و حضور نیروهای مخلص و پاک و متدین در میان طلاب نیمی از فعالیت‌های فداییان در قم صورت می‌گرفت به طور کلی حرکت سازماندهی شده فداییان اسلام توانست در دوران معاصر نمونه‌ای موفق از سازمان‌های اسلامی را به نمایش بگذارد به‌گونه‌ای که پس از شهادت و دستگیری سران و فعالان فداییان اسلام، این حرکت در سال 1342 در قالبی جدید با نام هیأت‌های مؤتلفه اسلامی آغاز به کار کرد این مجموعه که بعدها به حزبی فراگیر به نام جمعیت مؤتلفه اسلامی تبدیل شد به دلیل حضور گروهی از یاران صدیق و متعهد نواب صفوی مانند شهید حاج مهدی عراقی، شهید اسدالله لاجوردی، حبیب‌الله عسگراولادی و هاشم امانی توانست در هماهنگ ساختن هیأت‌های دینی و پیوند دادن آنها به نهضت حضرت امام خمینی نقش مهمی بر عهده گیرد. مؤتلفه اسلامی در سال‌های نخستین با پیروی از جنبش نواب صفوی به فعالیت‌های زیرزمینی و تشکیل گروه‌های شبه نظامی دست زد و اعدام انقلابی حسنعلی منصور ره‌آورد این برنامه‌ریزی بود.
نواب صفوی توانست با پشتوانه ایمان پاک اسلامی و روحیه شجاعت و غیرتمندی خود نیروهایی را پرورش دهد که بعدها در قالب انقلاب اسلامی، هدایت جریان انقلاب را بدست گرفتند. رهبر انقلاب درباره نواب می فرماید : باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب در من بوجود آمد وهیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد .هاشمی رفسنجانی درباره تأثیر فداییان اسلام بر اندیشه و روحیه خود می‌گوید: موقعی که به قم آمدم، مسائل ملی شدن صنعت نفت مطرح بود. آن موقع من از سیاست چیزی نمی‌فهمیدم؛ نه روزنامه می‌خواندم نه رادیو داشتم. مرسوم هم نبود که طلبه‌ها روزنامه بخوانند. از نظر سیاسی چیزی نمی‌دانستم. در همان زمان فداییان اسلام هم مطرح بودند و به طور کلی آیت‌الله کاشانی و فداییان اسلام بیش از جریان‌های دیگر برای من جاذبه داشتند. اخبار آنها را تعقیب می‌کردم و به اصطلاح هوادار فداییان اسلام بودم... به هر حال مایه اصلی روحیه من مربوط به همان زمان است پایه سیاسی شدن من آن موقع ریخته شد. نواب صفوی با حضرات آیات مرحوم طالقانی، شهید مطهری و مرحوم علامه جعفری و شهید مدنی دوستی نزدیک و صمیمانه‌ای داشت و در سیره مبارزاتی خویش به ویژه از آیت‌الله طالقانی بسیار بهره گرفته است. از یاران نواب صفوی که در جریان به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی نقش موثری ایفا کرده‌اند می‌توان به افرادی چون شهید فضل‌الله محلاتی، شهید محمدعلی رجایی، محمدجواد حجتی کرمانی، آیت‌الله صادق خلخالی، حاج مهدی عراقی، شهید علی اندرزگو، شهید رضا صفارهرندی و شهید مرتضی نیک‌نژاد اشاره کرد.

منابع:
1- خسرو شاهی، سیدهادی. فداییان اسلام؛ تاریخ، اندیشه و عملکرد. انتشارات اطلاعات، تهران1375
2- خوش نیت، سیدحسین. سیدمجتبی نواب ‌صفوی، اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او. منشور برادری، تهران1361
3- روحانی مبارز، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، جلد اول و دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، وزارت اطلاعات، تهران1379
4- دوانی، علی. نهضت روحانیون ایران، جلد دوم، چاپ دوم، انشارات امام رضا(ع)، تهران1360
5- مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران1377
6- حسین مکی، کتاب سیا، جلد اول، انتشارات امیرکبیر، تهران1363
کتابهایی که درباره فداییان اسلام توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده : فداییان اسلام به روایت تصویر، رهبری به نام نواب، نواب اسطوره مهر، نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، یادواره شهید نواب صفوی
، خاطرات احتشام رضوی، خاطرات محمدمهدی عبدخدایی : مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام ،جمعیت فدائیان اسلام، روزنامه نبردملت جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران رسائل سیاسی- اسلامی دوره پهلوی – جلد اول، خاطرات شهید سید محمد واحدی ،بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، جمعیت فداییان اسلام به روایت اسناد، روزنامه صدای سمنان ،مقالات مرتبط :: کتابشناسی شهیدان فدائیان اسلام، شهید نواب صفوی و فداییان اسلام، گروهها در بایگانی سفید - گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین روح‌الله حسینیان گزیده ای از کتاب یادواره شهید نواب صفوی، اسنادی درباره احمد کسروی، نواب نوشت ... خاطراتی از نواب و فداییان اسلام
کاری از رضا دهقانی با تلخیص و اضافات

زندگینامه علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه



جدِّ علامه

جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی
(صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت.
مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود.
 روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید « و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین ». با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند  که اگر  حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد.
 دعا می کند و خداوند هم ـ پس از عمری دراز ـ فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.

ولادت

علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد، و 81 سال عمر پربرکت کرد، و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند.
در سن پنج سالگی مادرشان، و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.

تحصیلات و اساتید

سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت.
علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت.
چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید.

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.
علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.

ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند، و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد ایشان در فلسفه، حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود، که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.

استاد امجد نقل می کند که
« حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. »
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که:
« پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن، آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
«
شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت. »
و در همان جلسه فرمود:
« اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

فعالیت و کسب درآمد

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند بعلت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند.

فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:
« خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید، احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود. »

مهارتهای علامه

فرزند علامه می افزاید:
« پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،
اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و ...،

شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند... »

هجرت

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.
فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
« همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم.
چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند.
ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت. »

رحلت

مهندس عبدالباقی، نقل می کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد:
« لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر «تنازل» می کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی] این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند:
« کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! »

همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: « در چه مقامی هستید؟» فرموده بودند: « مقام تکلم ».
سائل ادامه داد: « با چه کسی؟ » فرموده بودند: « با حق. »

حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
« صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان! »
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
« من دیگر بر نمی گردم. »
آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت. »

ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.
تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزلشان بستری شدند، و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند، و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند، تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام، 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند، و برای اطلاع و شرکت بزرگان، از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود، و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند، و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.

« و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا
و درود [ی سترگ] بر او، روزی که زاده شده و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود. »
 

زندگینامه علامه حلی رضوان الله تعالی علیه

علامه حلی متوفای 726 ق . 

رایت روایت
محمد حسن امانی
طلیعه 
برگهای زرین حیات علامه حلی با تعهد و صداقت مزین و با تار و پودی از اخلاص و محبت شیرازه گردیده است . مرزبان بیداری که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در سایه سار ولایت پاسداری کرد و فقاهت را با درفش ولایت بر افراشت .
باشد که با دقت و مطالعه در زندگی این ستاره درخشان روح بلند، ایمان ، لوح دانش و فضیلتهای معنوی و تقوای او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم .
ولادت و خاندان 
چنانکه نقل است مولای متقیان علی علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه های بابل روی تل بزرگی ایستاد و اشاره به بیشه و نیزاری نمود و این سخن را فرمود:
اینجا شهری است و چه شهری !
اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:
یا امیرالمومنین ! می بینم از وجود شهری در اینجا سخن می گویی ، آیا در اینجا شهری بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟
فرمود: نه ! ولی در اینجا شهری به وجود می آید که آن را
((حله سیفیه ))(413) می گویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا می کند و از این شهر مردمی پاک سرشت و مطهر پدید می آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه می شوند.(414)
در شب 29 رمضان 648 ق . در این شهر فرزندی از خاندانی پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه باری تعالی قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آیه الله علامه حلی است . مادرش بانویی نیکوکار و عفیف ، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلی (415) خواهر محقق حلی است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر فقاهت حله است .
علامه حلی از طرف پدر به
((آل مطهر)) پیوند می خورد که خاندانی مقدس ‍ و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبیله بنی اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پویند می خوردند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آنها بود.(416)آغاز تحصیل 
منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکی را در خود جای داده که مایه افتخار آن است . حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالی بیش نگذشته ، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبی یاد گرفت .
فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد. از این رو نزد معلم خصوصی خد رفت و در محضر شخصی به نام
((محرم )) با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبی فرا گرفت .(417)
حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم کم آمادگی فراگیری دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکی به لقب
((جمال الدین )) (زینت و زیبایی دین ) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت .در برابر طوفان 
هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهای اسلام را در بر گرفت . ایران در آتش ‍ جنگ مغولان می سوخت و شعله آن دیگر نواحی را نیز تهدید می کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبی داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهای زوال خلافت عباسیان را مشاهده می کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشی شهرها خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.
شیعیان و مردم شهرهای مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتی ائمه معصومین روی آورده ، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علهیم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش می دادند.
مردم حله نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته ، بعضی به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفری هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهای : شیخ یوسف سدیدالدین ، سید مجدالدین بن طاووس و فیه ابن العز بودند. این دانشمندان در جایی جمع شدند و برای نجات شهرهای مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پی چاره اندیشی بر آمدند و پس از گفتگوهای زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه ای نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وی امنیت و آسایش برای شهرهای مقدس عراق در خواست نمایند.
سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاکو فتح گردید و
((معتصم )) آخرین خلیفه بنی عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعی در بغداد که از رونق بسزایی بر خوردار بود متلاشی شد و بر شهرهای عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولی به رغم وحشیگریهای مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهای شیعه در حله - بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال الدین حسن - لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حله و شهرهای مقدس عراق بازگشت و سرزمین حله پناهی برای فقها و دانشمندان شد.(418)
از این پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه یکی از حوزه های برزگ مذهب شیعی شناخته می شد که طلاب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه می شدند. بدین ونه وطن جال الدین حسن برای وی و دیگر دانش ‍ پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزی مهیای استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت .
در محضر عالمان 
جمال الدین در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافی برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگواری اشاره می کنیم :
شیخ یوسف سدیدالدین (پدر ارجمند او)، محقق حلی (602 - 676 ق )، خواجه نصیرالدین طوسی (597 - 672 ق .) سید رضی الدین علی بن طاووس (597 - 664 ق .)، سید احمد بن طاووس (متوفا به سال 673 ق .) یحیی بن سعید حلی (متوفا به سال 690 ق .) مفیدالدین محمد بن جهم حلی ، علی بن سلیان بحرانی ، ابن میثم بحرانی (626 - 679 ق .)، جمال الدین حسین بن ایاز نحوی (متوفای 681 ق .)، محمد بن محمد بن احمد کشی (615 - 695 ق )، نجم الدین علی بن عمر کاتبی (متوفا به سال 675 ق )، برهان الدین نسفی ، شیخ فاروقی واسطی و شیخ تقی الدین عبدالله بن جعفر کوفی . (419)
درخشش 
جمال الدین حسن ، ستاره پر فروغ ((آل مطهر)) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانی از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به تمام دانشهای بشری مانند فقه و حدیث ، کلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی نام مقدسش را به نیکی و احترام یاد می کردند و ((علامه ))اش می خواندند.
علامه حلی چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از دریای بی کرانش سیراب گشتند.
یکی از دانشمندان می گوید: علامه حلی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش نه بعد از آن . کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.(420)
از جمله فرزانگان و ستارگانی که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهی ، کلامی و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش ‍ به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:
فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلی معروف به
((فخر المحققین )) (628 - 771 ق )، سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیا الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی (خواهرزادگان علامه حلی ) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنی معروف به ((ابن معیه )) (متوفی 776 ق )، رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی (متوفی 757 ق )، قطب الدین رازی (متوفی 776 ق .)، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی ، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی و محمد بن علی جرجانی .مرجع تقلید 
بعد از رحلت محقق حلی در سال 676 ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. آنان تنها علامه حلی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلی بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می شناختند و این در زمانی بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکی از نبوغ و شخصیت والای اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقی و کرامتهای معنوی و انسانی ارا به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برتری جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نایل گشته بود.
آری پس از رحلت محقق حلی زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلی منتقل گردید و این بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف
((آیه الله )) مشهور گردید، که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می شد و هر کس آیه الله می گفت منظورش علامه حلی بود.عصر علامه 
عصر علامه را باید زمان توسعه فقه و شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلی تلاش و کوشش خستگی ناپذیری در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوی را ارائه کرد.
وی اولین فقیهی بود که ریاضیات را به عنوان دانشی در فقه وارد کرد و به فقه استدلالی تکامل بخشید. تاثیری که دیدگاه فقهی ، کلامی و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکلیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهی فقها و دانشمندان شیعی بود.(421)
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینی حکومت می کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سی سال فرمانروای مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهای مغولان ، هر چه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثاری از تمدن اسلام بر جای نمی ماند.(422)
در ایران نیز گر چه حاکمان مغول حکومت می کردند و مدت زیادی رعب و وحشت و جنایت و خونریزی حکمفرما بود، رفته رفته از بی فرهنگی و خوی ستمگری مغولان کاسته شد و این به سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیاری و سیاست وزرای لایق و شایسته ای نظیر خواجه نصیرالدین طوسی ، یاور وحی و عقل و استاد علامه حلی بود.
حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانه ها، نقش بسزایی ایفا کرد، دانشمندانی که در انجام این مهم از آبروی خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
علامه و اولجایتو 
علامه حلی شهرت جهانی داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وی سلطان محمد اولجایتو یکی از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716 ق . در ایران بر متصرفات مغول حکومت می کرد.
اولجایتو در سال 706 ق . در پنج فرسخی ابهر در سرزمینی سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه می گیرد، شهر
((سلطانیه )) را تاسیس کرد. بنای شهر ده سال طول کشید و در سال 713 ق . شهری بزرگ دارای ساختمان و بناهای بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصری برای خویش ساخت و مدرسه بزرگی شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذاری و از هر سو مدرسان و علمای اسلامی را دعوت کرد.
نوشته اند در یکی از روزها سلطان در پی ناراحتی شدید از روی خشم یکی از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتی پشیمان شد و از دانشمندان سنی مذهب درباری از حکم چنین طلاقی سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست !
یکی از وزرا گفت : در شهر حله فقیهی است که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. فقیهی را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلی بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیه الله حلی را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولی ممکن است پس از سالهای 705 ق . به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ایران ، در اولین جلسه ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمی و پاسخهای دقیق و محکمی که به سوالات می گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوی ، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیلهای روشن صحت نظرات خویش را ثابت می کرد خوشش آمد علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.(423)
بذر تشیع 

آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است

هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است .

حضور فقیه یگانه عصر علامه حلی در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایی که حاکم مغول برای وی به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام برخاست . از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علمای اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه ای که از علمای شافعی و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا علی علیه السلام بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهای بسیار محکم برتری مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جای هیچ گونه تردید و شبهه ای برای حاضران باقی نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب
((سلطان محمد خدابنده )) معروف گشت . پس از اعلان تشیع وی ، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین علیهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.(424)
یکی از دانشمندان می نویسد: اگر برای علامه حلی منقبت و فضیلتی غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین برای برتری و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبیهای وی شمارش یافتنی نیست و آثار ارزنده اش بی نهایت است .(425)
در ایران 
آیه الله علامه حلی ، عارف و فقیه بر جسته شیعه ، در ایران باقی ماند و حدود یک دهم از عمر شریفش در این خطه گذشت . او در این مدت خدمات بسیار ارزنده ای نمود و در نشر علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام کوشش فراوان نمود و شاگردان زیادی را تربیت کرد.
علامه چه در شهر سلطانیه و چه در مسافرتها به دیگر شهرهای ایران پیوسته ملازم با سلطان بود به پیشنهاد وی سلطان دستور داد مدرسه سیاری را از خیمه و چادر، دارای حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلی که کاروان رحل اقامت کرد خیمه مدرسه در بالاترین و بهترین نقطه منزل بر پا شود.(426)
او علاوه بر تدریس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربیت شاگردان ، به نوشتن کتابهای فقهی ، کلامی و اعتقادی مشغول بود، چنانکه در پایان بعضی از کتابهای خود نگاشته است : این نوشته در مدرسه سیار سلطانیه در کرمانشاهان به اتمام رسید. وی کتاب ارزشمند
((منهاج الکرامه )) را که در موضوع امامت است برای سلطان نوشت و در همان زمان پخش گردید.
علامه حلی پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگی و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت علهیم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ایران ، در سال 716 ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خویش سرزمین حله برگشت و در آنجا به تدریس و تالیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت .(427)
گنجینه ماندگار 
تدریس و تالیف هر یک فضیلت بسیار مهمی برای رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامه شخصیتی بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشی گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلی زمانی از نوشتن کتابهای حکمت و کلام فارغ شد و به تالیف کتابهای فقهی پرداخت که از عمر مبارکش بیش از 26 سال نگذشته بود.(428)
او در رشته های گوناگون علوم کتابهای زیادی دارد که اگر در مجموعه ای جمع آوری شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندی خواهد شد. یکی از دانشمندان می نویسد: اگر به نوشته های علامه دقت کنید پی خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تایید شده است ، بلکه نشانه ای از نشانه های خداست . چنانچه نوشته های وی بر ایام عمرش - از ولادت تا وفات - تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ می شود.(429)
الف - آثار فقهی  منتهی المطلب فی تحقیق المذهب ، تلخیص المرام فی معرفه الاحکام ، غایه الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام ، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه ، مختلف الشیعه فی احکام الشرعیه ، تبصره المتعلمین فی احکام الدین ، تذکره الفقها، ارشاد الاذهان فی احکام الایمان ، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام ، مدارک الاحکام ، نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام ، المنهاج فی مناسک الحاج ، تسبیل الاذهان الی احکام الایمان ، تسلیک الافهام فی معرفه الاحکام ، تنقیح قواعد الدین ، تذهیب النفس فی معرفه المذاهب الخمس ، المعتمد فی الفقه ، رساله فی واجبات الحج و ارکانه و رساله فی واجبات الوضو و الصلوه .ب - آثار اصولی 
النکه البدیعه فی تحریر الذریعه ، غایه الوصول و ایضاح السبل ، مبادی الوصول الی یعلم الاصول ، تهذیب الوصول الی علم الاصول ، نهایه الوصول الی علم الاصول ، نه الوصول الی علم الاصول ، منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول .ج - آثار کلامی و اعتقادی 
منهاج الیقین ، کشف المراد، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت ، نظم البراهین فی اصول الدین ، معارج الفهم ، الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده ، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلین ، تسلیک النفس الی حظیره القدس ، نهج المسترشدین ، مناهج الهدآیه و معارج الدرآیه ، منهاج الکرامه ، نهایه المرام ، نهج الحق و کشف الصدق ، الالفین ، باب حادی عشر، اربعون مساله ، رساله فی خلق الاعمال ، استقصا النظر، الخلاصه ، رساله السعدیه ، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه ، الایمان ، رساله فی جواب سئوالین ، کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین علیه السلام ، جواهر المطاب ، التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه ، مرثیه الحسین علیه السلام .د - آثار حدیثی 
استقصا الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار، مصابیح الانوار، الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحاسن ، نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح ، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه السلام ، مختصر شرح نهج البلاغه ، شرح حدیث قدسی .ه ‍- آثار رجالی 
خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال ، کشف المقال فی معرفه الرجال ، ایضاح الاشتباه .و - آثار تفسیری 
نهج الایمان فی تفسیر القرآن ، القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه .ز - آثار فلسفی و منطقی 
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه ، کاشف الاستار، الدر المکنون ، المقامات ، حل المشکلات ، ایضاح التلبیس ، الجوهر النضید، ایضاح المقاصد، نهج العرفان ، کشف الخفا من کتاب الشفا، مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق ، المحاکمات بین شراح الاشارت ، ایضاح المعضلات من شرح الاشارات ، نور المشرق فی علم المنطق ، الاشارات الی معانی الاشارات ، بسط الاشارت ، تحریر الابحاث فی معرفه العلوم الثلاثه ، تحصیل الملخص ، التعلیم التام ، شرح القانون ، شرح حکمه الاشراق ، القواعد الجلیه .ح - آثار ارزنده در زمینه دعا 
الادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فی اختصار المصباح .ط - آثار ادبی 
کشف المکنون من کتاب القانون ، بسط الکافیه ، المقاصد الوافیه بفوائد القانون و الکافیه ، المطالب العلیه ، لب الحمکه ، و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده ای بلند درباره دانش و مال .ی - دیگر آثار 
آداب البحث ، جوابات المسائل المهنائیه الاولی ، جوابات المسائل المهنائیه الثانیه ، جواب السوال عن حکمه النسخ ، اجازه نقل حدیث به بنی زهره حلبی ، لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازی در ورامین ، اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازی در سلطانیه ، دو جازه نقل حدیث به سید مهنا بن سنان مدنی در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها، وصیتنامه ، الغریه ، مسائل سید علاالدین .علامه و ابن تیمیه 
شیخ تقی الدین سبکی معروف به ((ابن تیمیه )) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلی است که بیشتر شخصیتهای علمی به فساد عقیده وی اعتراف دارند و بلکه می گویند کافر و مرتد است ، تا جایی که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافی به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنی کتابهای زیادی در زمان وی بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.
بعد از اینکه علامه حلی کتاب
((منهاج الکرامه )) را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتی که با علامه داشت کتابی به نام ((منهاج السنه )) (به خیال خام خویش به عنوان رد بر شیعه و بویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت .
وقتی کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بی ادبیها و توهینهای ابن تیمیه اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است :
- اگر آنچه را سایر مردم می دانستند تو هم می دانستی با دانشمندان دوست می گشتی .
- ولی جهل و نادانی را شیوه خود ساختی و گفتی :
- هر کس بر خلاف هوای نفس تو می رود دانشمند نیست .(430)
ابن حجر عقلانی - دانشمند سنی - چنین اعتراف می کند:
((علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقی نیک دارد. وقتی کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت : ((لو کان یفهم ما اقول اجبته )) یعنی :
اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم می دانست جوابش را می دادم . (431)
فضیلتهای درخشان 
انسانهای نمونه دارای یک بعد و ارزش خاص نیستند، بلکه ارزشهای گوناگون را در خود جمع کرده اند. علامهه حلی از شخصیتهایی است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و دارای ابعاد گوناگون و فضیلتهای درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوی سبقت را از دیگران ربود و ارزشهای ممتازی را که دیگران داشتند به تنهایی داشت . وی با اندیشه و فکر مواج خویش علاوه بر تحولی که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش ‍ مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانی فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمود در فنون و دانشهای دیگر چون حدیث تحول بنیادی به وجود آورد و دریچه ای به روی محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پر فروغی فرا راه آنان شد.
عارف فرزانه و اسوه ایمان و تقوا علامه حلی با آن همه تلاش فرهنگی و تدریس و نوشتن کتابهای ارزنده ، از یاد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سایه ارتباط معنوی و تقوای الهی می دانست . او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفی کرده اند که سه یا چهار بار نمازهای تمام عمر خویش را قضا نمود. نها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.(432)علامه حلی پرچم ولایت را بر افراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبری صحیح دفاع کرد. این عشق سرشار به خاندان طهارت علهیم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغد می گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین می نگاشت : بزرگترین سرچشمه دوستی و محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه ای که آنان ترسیم کردند... .
سفارش می کنم که به محبت و عشق ورزی به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام . چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزی که مال و فرزندان برای ما سودی نخواهند داشت ... از چیزهایی که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل علی علیه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستی و محبت آنان محشور کن و از کسانی قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده اند.(433)علامه به پیروی از مولا و مقتدایش امیرالمومنین علیه السلام نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفاده مردم وقف نمود و این یکی از فضیلتهای او بود که در زندگی کمتر دانشمند و فقیهی به چشم می خورد. یکی از دانشمندان می نویسد: برای وی آبادیهای زیادی بود که خود نهرهای آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسی تعلق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.(434)در خدمت امام زمان علیه السلام  
شب جمعه که فرا می رسید بوی تربت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش ، علامه را بی تاب می کرد و از حله به کربلا می کشاند. از این رو هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش ‍ می شتافت . در یکی از هفته ها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحر خاصی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت : دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم ! آن شخص گفت : شیخ طوسی در کتاب تهذیب ، در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این باره ذکر کرده است ! علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست ! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست می توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است ! علامه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد!
وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت : این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد. یکی از دانشمندان می نویسد:
من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث ، خط علامه حلی را نیز مشاهده کردم . (435)غروب ستاره حله 
پایان زندگی هر کس به مرگ اوست جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است محرم سال 726 ق . برای شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنی است . عزا و ماتم آنان افزون است . بویژه حله این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت علیهم السلام شور و ماتم بیشتری دارد.
عجب تقارن و اتفاقی ! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه ، علامه حلی ، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگی اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت 78 سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتی که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنی با ولایت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پیوست وبه روح مطهر سالار شهیدان امام حسین علیه السلام پیوند خورد.
آری ، در 21 محرم این سال مرجع تقلید شیعه ، فقیه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آیه الله علامه حلی دار فانی را وداع گفت و روح ملکوتی اش به سوی خدا پرواز کرد و به رضوان و لقای معبودش ‍ شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ریزش اشک داغ ، همچون آتش گذاخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشری بپا شد و در فضای آکنده از غم و آه ، پیکر پاک ستاره تابناک شیعی بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حله به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متقیان علی علیه السلام در حرم مطهر به خاک سپرده شد.
از ایوان طلای امیرالمومنین علیه السلام دری به رواق علوی گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره ای کوچک دارای پنجره فولادی ، مخصوص قبر شریف علامه حلی است . زائرین بارگاه علوی در مقابل این حجره توقفی کرده ، مرقد شریفش را زیارت می کنند و از روح بلندش مدد می جویند

آثار:

1.       ارشاد الاذهان الی احکام الایمان

2.       کتاب الالفین

3.       الباب الحادی عشر

4.       تبصرة المتعلمین فی احکام الدین

5.       تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه

6.       تذکرة الفقهاء

7.       تهذیب الوصول الی علم الاصول

8.       قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام

9.       الادعیة الفاخرة

10.   الاسرار الخفیة فی العلوم العقلیة

11.   الاشارات الی معنی الاشارات

12.   التعلیم التام فی الحکمة و الکلام

13.   جواهر المطالب فی فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب

14.   خلاصة الاقوال فی معرفة احوال الرجال

15.   القول الوجیز

16.   کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد

17.   مختصر شرح نهج البلاغة

18.   مختلف الشیعة فی احکام الشریعة

19.   المطالب العلمیة فی علم العربیة

20.   المنهاج فی مناسک الحاج

21.   نهایة المرام فی علم الکلام

22.   الدر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحسان

23.   جوابات المسائل المهنائیة

24.   تجرید الابحاث فی معرفة العلوم الثلاث

25.   اثبات رجعة

زندگینامه امام محمد باقر علیه السلام

 
زندگینامه امام محمد باقر علیه السلام

نام مبارک امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .

در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سیرت و صورتش ستوده بود .

پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .

از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ پاسخ میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .

امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت .

میخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید .

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت .

آنچه ازمحصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود .

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند .

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بیسابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایهگذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههاى درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد .

صداى کودکى را شنید , پرسید کیستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت .

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .

بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .

بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان امیرالمؤمنین على ( ع ) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند .

بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .

و بارها میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم .

ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند , و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت .

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت .

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود .

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .

یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهاى .

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد .

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال ( 120 یا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .

و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد .

اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .

روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران .

این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .

هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود .

حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .

هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند .

هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شدهام .

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم .

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد .

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند .

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى .

چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ...

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است .

پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه , این فن شایع است .

من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن میگوید .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد , سخن میگوید .

اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند .

بعضى نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .

و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .

و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با این وصف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد .

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند .

توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد .

به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت , نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , تعلیم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق , متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود .

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام

زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام 

اسم: موسی‌ بن جعفر. کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابواسماعیل. القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح. نکته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است. منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان. تاریخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجری. برخی نیز سال 129 را ذکر کردند. محل تولد: ابواء (منطقه‌ای در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی). نسب پدری: امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام. نام مادر: حمیده مصفّاة. نام‌های دیگری نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده است.
این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع می‌داد.

همچنین درباره‌اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکی؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانی نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتی که از خدای متعال برای من و حجت پس از من است.»
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجری تا رجب سال 183 هجری، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگی به امامت رسید. تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجری، در سن 55 سالگی، به‌ وسیله زهری که در زندان سندی بن شاهک به دستور هارون ‌الرشید به آن حضرت خورانیده شد. محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است. همسران: 1. فاطمه بنت علی 2. نجمه فرزندان:
درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکی از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف) پسران‌: 1. امام علی بن موسی الرضا(ع) 2. ابراهیم 3. عباس 4. قاسم 5. اسماعیل 6. جعفر 7. هارون 8. حسن 9. احمد 10. محمد 11. حمزه 12. عبداللّه 13. اسحاق 14. عبیداللّه 15. زید 16. حسین 17. فضل 18. سلیمان.

ب) دختران: 1. فاطمه کبری 2. فاطمه صغری 3. رقیّه 4. حکیمه 5. ام ابیها 6. رقیّه صغری 7. کلثوم 8. ام جعفر 9. لبابه 10. زینب 11. خدیجه 12. علیّه 13. آمنه 14. حسنه 15. بریهه 16. عائشه 17. ام سلمه 18. میمونه 19. ام کلثوم.

یکی از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام که برای دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیماری، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعی است.
اصحاب و یاران:
تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسی کاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادی از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر می‌گردد:
1. علی بن یقطین
2. ابوصلت بن صالح هروی
3. اسماعیل بن مهران
4. حمّاد بن عیسی
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلی
6. عبداللّه بن جندب بجلی
7. عبداللّه بن مغیره بجلی
8. عبداللّه بن یحیی کاهلی
9. مفضّل بن عمر کوفی
10. هشام بن حکم
11. یونس بن عبدالرحمن
12. یونس بن یعقوب
زمامداران معاصر:

1. مروان بن محمد اموی - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.)
2. ابوالعباس سفاح عباسی (132 - 136 ق.)
3. منصور عباسی (136 - 158 ق.)
4. مهدی عباسی (158 - 169 ق.)
5. هادی عباسی (169 - 170 ق.)
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.)

امام موسی کاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسی به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجری، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفای عباسی دستگیر و زندانی گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانی و در همان زندان به شهادت رسید.
رویدادهای مهم:

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسی کاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقی، در سال 148 هجری.

2. پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و معارضه آنان با امام موسی کاظم علیه السلام در مسئله امامت.

3. ادعای امامت و جانشینی امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسی کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‌ موسی کاظم علیه‌السلام.

5. مرگ منصور دوانیقی، در سال 158 هجری، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدی عباسی، فرزند منصور.

6. احضار امام موسی کاظم علیه السلام به بغداد و زندانی نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدی عباسی.

7. زندانی شدن امام موسی کاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حکومت هادی عباسی.

8. مبارزات منفیِ امام موسی کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتیِ هارون‌الرشید، در مناسبت‌های گوناگون.

9. بدگویی و سعایت علی بن اسماعیل، برادرزاده امام موسی کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‌چینی یحیی برمکی، وزیر اعظم هارون.

10. دستگیری امام کاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسی بن جعفر در بصره، به دستور هارون‌الرشید، در سال 179 هجری.

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی.

13. مراعات کردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیی و عکس‌العمل شدید هارون به این قضیه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیی، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک.

16. مسموم کردن امام علیه السلام با خرمای زهر آلود، توسط سندی بن شاهک در زندان.

17. شهادت امام کاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندی بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجری.

18. انتقال پیکر مطهر امام موسی کاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانیِ مردم برای دیدن آن توسط مأموران هارون‌الرشید.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقی از تحقیر پیکر امام موسی کاظم علیه السلام، توسط مأموران حکومتی، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپاری در مقابر قریش بغداد.
منبع خبر: کتاب خاندان عصمت علیهم السلام .میهن بلاگ.اورانوس