پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پاسخ به شبهاتی پیرامون شهادت حضرت زهرا (علیهاالسلام)

پاسخ به شبهاتی پیرامون شهادت حضرت زهرا (س)
تصویر بزرگ
علامه سیدجعفر مرتضی عاملی به شبهاتی که پیرامون شهادت حضرت زهرا (س) مطرح شده است، پاسخ می‌گوید. یکی از این شبهات، بازکردن در خانه توسط حضرت فاطمه (س) در حالی است که علی (ع) در منزل حضور دارد.

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از فارس، علامه «سید جعفر مرتضی عاملی» یکی از چهره‌های درخشان تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ و فرهنگ و فقه اسلامی در دوران معاصر است. وی سال 1364 قمری در جبل عامل به دنیا آمد و پس از فراگیری مقدمات علوم اسلامی در سن هجده سالگی عازم نجف اشرف شده و به تحصیل در علوم دینی پرداخت. سپس به ایران عزیمت کرد و در شهر مقدس قم، به تحصیل و تحقیق ادامه داد.

در بهمن ماه 1388 از مقام علمی علامه سیدجعفر مرتضی عاملی در همایش کتاب سال حوزه تجلیل به عمل آمد.

دو کتاب «الحیاة السیاسیة للامام رضا (ع)» و «حدیث الافک» نخستین آثار علامه است که در بیروت منتشر شد.

وی پس از آن به تألیف کتاب سترگ «الصحیح من سیرة النبی الاعظم» در 35 جلد پرداخت که یکی از بهترین آثاری است که درباره سیره نبوی (ص) نگاشته شده است.

یکی دیگر از آثار مهم علامع عاملی، «مأساة الزهرا» بوده که از جمله آثار برگزیده و محققانه‌ای است که درباره حضرت زهرا (ع) نگاشته شده است. انگیزه نگارش این اثر از سوی مؤلف، بررسی و پاسخگویی به اظهارنظرها و شبهاتی است که از سوی برخی نویسندگان غیر مورخ مطرح شده است. علامه عاملی با تتبع و تحقیق فراوان گفتنی‌های لازم را در بررسی این مسئله عنوان کرده و بیشتر آنچه که در این زمینه، در متون تاریخی و ادبی و حدیثی بوده، همراه با بررسی‌های عالمانه خود، فرا روی علاقه‌مندان قرار داده است.

از همین رو و به مناسبت فرا رسیدن ایام شهادت زهرای مرضیه سلام‌الله علیها به بیان برخی از مطالب کتاب «مأساة الزهرا» (رنج‌های زهرا) با ترجمه فارسی محمد سپهری می‌پردازیم.

در فصل هفتم این کتاب به این شبهه پاسخ داده می‌شود که «چرا فاطمه (س) در را باز کرد؟»، در این فصل مناقشاتی در موضوعات زیر خواهیم خواند:

1- غیرت و مردانگی علی (ع) اجازه نمی‌دهد که زهرا (س) در را برای مهاجمان باز کند.

2- شجاعت علی (ع) اجازه نمی‌دهد که زهرا (س) به واسطه باز کردن در برای مهاجمان با خطر مواجه شود.

3- زهرا (س) یک زن پرده‌نشین (مخدره) است. پس چگونه با مردان رو به رو می‌شود؟

4- چرا در را حسنین، یا فضّه یا علی (ع) یا زبیر یا یکی از بنی‌هاشمی که در خانه بودند، باز نکردند؟

5- متحصنان در خانه فاطمه (ع) مسلح بودند پس چرا از رویارویی می‌ترسیدند؟

6- زهرا (ع) امانت رسول خدا بود چگونه علی (ع) او را در معرض خطر قرار داد؟

7- زدن زهرا (ع) یک مسئله شخصی است و ربطی به خلافت ندارد. پیغمبر (ع) نیز علی (ع) را سفارش نکرد که از خود و از همسرش در مسائل شخصی دفاع نکند بلکه او را وصیت کرد که به خاطر خلافت که یک قضیه عمومی متعلق به ؟ مسلمانان است، معرکه‌ای به وجود نیاورد.

8- چگونه حاضران آنچه را بر زهرا (ع) می‌گذشت، را می‌شنیدند اما او را نجات ندادند؟

این موضوعاتی است که در این فصل مطرح خواهیم کرد. به خدا توکل می‌کنیم و از او یاری و راستی مسئلت داریم.

* غیرت و مردانگی علی کجاست؟

بعضی معتقدند که جلوس علی (ع) در خانه و اجازه به زهرا (ع) برای بازکردن در با غیرت و مردانگی او منافات دارد؟ آیا ممکن است چنین علمی از علی (ع) سر زند؟!

در پاسخ می‌گوییم:
1ـ بدون تردید علی (ع) پیشوای غیرتمندان عالم، و صاحب دلاوری و غیرتمندی است. حسین (ع) نیز مانند پدرش پیشوای غیور مردان جهان است... حسین (ع) زنانش و از جمله خواهرش عقیله بنی‌هاشمی، زینب را همراه خود برد تا با مصائب و بلایا و سختی‌ها و مشکلات روبرو شوند. زیرا خداوند سبحان اراده فرمود که آنان را در اسارت ببیند. دشمنانی که از ارتکاب زشت‌ترین جنایات حتی اوصیا،‌ پیغمبران و سر بریدن کودکان و اسارت دختران پیغمبر پروایی نداشتند، آنان را از شهری به شهر دیگر بردند و افراد دور و نزدیک، خویش و بیگانه به چهره‌هایشان نگریستند. اگر زینب حوراء به عبیدالله‌بن زیاد گفت: خشنودی خداوند، خشنودی ما اهل بیت است، علی (ع) از دخترش زینب سزاوارتر است که آنچه خداوند را خشنود می‌سازد، او را خشنود سازد.

بدیهی است که امیرالمومنین علی می‌خواهد این دین قوی و راسخ به حیات خود ادامه دهد اگرچه روحش بهای حیات دین باشد و آمادگی دارد که هر گونه آزار و اذیتی را در این راه تحمل کند.

همچنان که بردن زینب و زنان دیگر به کربلا با علم به اسارت آنان هیچ منافاتی با غیرت حسین (ع) منافاتی ندارد، پاسخ زهرا (ع) به مهاجمان نیز با مردانگی و غیرت علی (ع) منافاتی ندارد.

2ـ هر گاه لازم می‌شد رسول اکرم به زنان خود و امّ‌ایمن می‌فرمود که به کسی که در می‌زد، پاسخ دهند. [1] آیا از رسول اکرم (ص) غیورتری هست؟!

3ـ این مهاجمان بودند که تجاوز کردند و مرتکب کارهای خلاف شرع و دیانت و غیرت و مردانگی و حتی عرف جاهلی شدند. اما علی (ع) هیچ یک از کارهای خلاف از او سر نزد بلکه آن حضرت به تکلیف خود عمل کرد. زهرا (ع) هم به تکلیف خود عمل کرد. خلاف و تعدی از جانب مهاجمان بود.

* شجاعت علی (ع) کجاست؟

فضل‌بن روزبهان درباره حدیث آتش زدن خانه فاطمه (ع) می‌گوید: اگر این حدیث صحیح باشد، بر عجز و ناتوانی علی دلالت دارد. حاشا و کلا! نهایت عجز مرد این است که خود و خانواده‌اش و همسرش در خانه‌اش بسوزند ولی او قادر به دفع آن نباشد... [2]

برخی این معنی را گرفته و فرموده‌اند:
جایز به نظر نمی‌رسد که با بودن علی در خانه زهرا در را باز کند و به مهاجمان پاسخ دهد. وی تلاش دارد عواطف و احساسات مردم را تحریک کند. چه می افزاید: آیا احدی از شما می‌پذیرد که همسر یا مادر یا خواهرش مورد تهاجم قرار و او در خانه نشسته باشد و بگوید: لا حول و لا قوة الا بالله! مردم در این باره به او چه خواهند گفت؟ آیا او را قهرمان خواهند نامید یا ترسوی بزدل؟! پس چگونه به علی (ع) چیزی نسبت می‌دهید که به خود نمی‌پسندید؟!

او با تاکید بر این دیدگاه می‌گوید: در دبی مجلس سوگواری زهرا (ع) منعقد بود. مداح این قضیه را خواند. یکی از اهل سنت که در مجلس حاضر بود به مرد شیعی گفت: شما می‌گویید: علی قهرمان شجاعی است. او که پشت قهرمانان را به خاک مالید،‌ چگونه از همسرش، امانت رسول خدا (ع) دفاع نکرد؟!
می‌گوییم:

1- این سخن جدیدی نیست. علمای شیعه و زیدیه بدان پاسخ داده‌اند. ابن حمزه زیدی می‌گوید: او (علی) با همه شجاعتش از مراعات امر امت، و استقامت دین و ترک آنچه موجب پراکندگی است، کوتاهی نکرد. [3]

2- ابن حمزه در رد کسی می‌گوید: «او را از مغلوب شدن ملامتی نباشد. زیرا غلبه نه دلیل حق است و نه باطل و نه جبن. او به نصّ صریح امام معصوم است بر اساس عصبیت کار نمی‌کند بلکه بر پایه فرمان، انجام وظیفه می‌کند و به صبر فرمان داده شده است. بنابراین در امتثال امر خداوند سبحان و فرمان رسولش، صبر پیشه کرد. نه به واسطه خشم پیش رفت و نه به خاطر ترس عقب نشست.» [4]

3- در تاریخ علی (ع) با این قوم تنها زدن زهرا (ع) نیست،‌ بلکه در روایات آمده که شخص علی (ع) را نیز زده‌اند. اما نه ابوبکر و عمر، بلکه کسی که به لحاظ شأن و اثر از این دو کمتر است، عثمان بن عفان. زبیربن بکا در کتابش روایت کرده: علی بن ابی‌طالب (ع) گفت: «عثمان کسی به دنبال من فرستاد.صورتم را با لباسم پوشاندم و به نزدش آمدم. بر او وارد شدم. روی تختش نشسته بود و باچوبی در دست، در مقابلش مالی فراوان: دو پشته از طلا و نقره. گفت: مال تو، آنقدر بردار که شکمت را پر کنی. تو مرا کشتی.

گفتم: صله رحم کردی. اگر این مال را به ارث بردی یا کسی به تو بخشیده یا از تجارتی بدست آورده‌ای. من یکی از دو مرد هستم. یا برمی‌دارم. و تشکر می‌کنم. و یا افزون‌تر می‌خواهم و برای بدست آوردن آن تلاش می‌کنم. و اگر ازمال خداوند است وحق مسلمین و یتیم و در راه مانده،‌در آن نه تو حق داری که به من ببخشی و نه من حق دارم که بردارم.

گفت: سرپیچی کردی. به خدا سوگند که سرپیچی کردی. سپس برخاست و به طرفم آمد و مرا با چوب زد. به خدا قسم که دستش را برنگرداندم تا اینکه کارش را کرد. پس صورتم را با لباسم پوشاندم و به خانه‌ام برگشتم و گفتم: خداوند بین من و تو شاهد است که تو را به معروف امر نمودم و از منکر نهی کردم.» [5]

از این بالاتر آن حضرت به قتل نیز تهدید شد. از این مسئله پیش از این در موضوع «احترام زهرا (ع) نزد صحابه» سخن گفتم.

در کافی به سند صحیح از امام صادق (ع) روایت شد: «هنگامی که عمر ام کلثوم را از علی خواستگاری کرد وعلی گفت: کوچک است. عمر به عباس گفت: از برادرزاده‌ات، دخترش را خواستگاری کردم. او مرا رد کرد. به خدا قسم، زمزم را ببندم. و برای شما مکرمتی نگذارم مگر اینکه نابود سازم و دو شاهد بر او اقامه کنم که شهادت بدهند علی سرقت کرده و آنگاه دستش را قطع کنم.

عباس نزد علی آمد و به او خبر داد و درخواست کرد که موافقت کند. علی (ع) موافقت کرد.» [6]

این روایت دلالت می‌کند تا چه اندازه به علی (ع) جسارت می‌کردند.

4- بدون تردید احدی از ما نمی‌پذیرد که همسر، یا مادر و یا خواهرش مورد تهاجم قرار گیرد و او در خانه نشسته باشد و بگوید: لاحول ولا قوة الا بالله. اگر چنین کند قطعا مردم خواهند گفت. او ترسو است ما هم همین را خواهیم گفت.

اما هر گاه مهاجمان بخواهند ما را به معرکه‌ای بکشند یا احساسات ما را تحریک کنند تا متشنج شوی و واکنش نشان دهیم. بدون اینکه به نتایج کارهایمان توجه کنیم. اگر به خواسته مهاجمان پاسخ مثبت دهیم و اهدافشان را محقق سازیم، همه ما را سرزنش خواهند کرد.

این گروه مهاجم همین را از علی (ع) می‌خواستند و اگر علی به آنان پاسخ مثبت می‌داد فرصت شناخت از بین می‌رفت و به آنان فرصت می‌داد که همه برگ‌های برنده و همه امکانات تحریف و تغییر حقیقت را بدست گیرند. این مطلب را به زودی توضیح خواهیم کرد.

شجاعت علی (ع) در اینجا صبر بر اذیت و بی‌توجهی به تحرکاتی است که بر ضد او به راه انداخته‌اند. علی (ع) کسی است که همه چیز را در راه حفظ دین قربانی می‌کند و این را مسئولیت و تکلیف خود می‌داند. او کسی نبود که در راه رسیدن به هیچ چیز از دینش کوتاه بیاید.

5- فرض می‌کنیم که آنچه این شخص در خصوص احترام و ارزش زهرا (ع) نزد اینان گفته، درست است پس چرا فرض نکنیم که هدف از اینکه زهرا جواب داد و در را به روی آنان باز کرد. استفاده از همین موقعیت و منزلت او برای دفاع آنان از ساده‌ترین و آسان‌ترین راه‌ها بود؟ آیا به نظر شما موقعیت ومنزلت زهرا (ع) نزد آنان جلوی تهاجم و اذیت و آزارشان را گرفت؟!

* زن پرده‌نشین در را باز نمی‌کند

وی می‌گوید: زهرا (ع) یک مخدّره (پرده‌نشین) بود. پس چگونه برای باز کردن در رفت. زنی که نه مردان را می‌بیند و نه با احدی از آنان رو به رو می‌شود چگونه چنین کاری انجام می‌دهد؟!

پاسخ:
1- آیا اگر مخدّره مورد تهاجم قرار گیرد نباید از خود یا از فرزندان و همسرش یا از شرف و دین، و رسالتش دفاع کند؟

2- مگر زینب مخدره نبود؟ پس چرا امام حسین (ع) او را با خود به کربلا برد تا با اسارت و مصائب و با مردان روبرو شود و در کوفه و شام در مقابل طاغوت‌ها و جباران عصر خود خطبه بخواند؟

3- آیا پرده‌نشینی زن مانع از پاسخگویی از پشت در است؟ یا اینگونه پاسخ دادن او را به مردم نمایان خواهد کرد تا آنچه که رؤیت آن برای بیگانگان جائز نیست، ببینند؟

4- اگر زهرا (ع) از پشت در جواب داده این بدان معنی نیست که با آنان روبرو شده است. پس آنگاه که در را شکستند و فاطمه برای حفظ حجاب در پشت آن پنهان شد و او را بین در ودیوار فشردند، آیا او مسئول این کار است؟

مؤید این مطلب اینکه در برخی از متون آمده: فاطمه دستانش را از پشت در دراز کرد.آنان با تازیانه به دستان او زدند. [7]

5- مگر همین مخدره، به اقرار شخص سؤال کننده در مسجد پیغمبر برای مردم خطبه نخواند و صدایش را همگان نشنیدند.

آیا پرده نشینی زن مانع از آن می‌شود که هر گاه دفاع از عدالت و حقیقت منحصر به او باشد، به پا خیزد و در صورت لزوم فریاد مظلومیت سر دهد؟

اگر شنیدن صدای زن توسط مردان بیگانه راتحریک کرده باشند مگر نه این است که فقها صورت دفاع از حق را استثنا کرد‌ه‌اند.

چگونه جایز است که در مسجد برای مردم خطبه بخواند اما جایز نیست که از پشت در جواب دهد؟ آیا مخدره بودن زهرا مانع می‌شود که هر گاه دفاع از امامت و بیان حقیقت برای نسل‌ها منحصر به او باشد. بدین امر خطیر قیام کند؟ ایا مخدره بودن زهرا مانع می‌شود که در مقابل ظالمان و غاصبان بایستد تا حقیقت آنان را برای مردم روشن و نیات واقعی و جسارت‌شان را به ساحت خداوند و رسول اشکار سازد. و به همگان در طول نسل‌ها نمایان سازد که اینان آمادگی دارند که زنان و بلکه مقدس‌ترین زن: سرور زنان جهانیان ویگانه دختر رسول عظیم‌الشان اسلام را بلافاصله پس رحلت او، مورد تعرض قرار دهند؟

آیا بیانی رساتر از این هست؟ آیا بدون این می‌توان مظلوم را از ظالم و مهاجم را از مدافع تشخیص داد؟ چه کسی تضمین می‌کند کسی که به زهرا و پیغمبر خدا اهانت می‌کند تا آنجا که گفت:‌ پیغمبر هذیان می‌گوید،‌ به تحریف و تزویر حقایق نپردازد؟

6- همین شخص معترض، منکر صحت حدیث است که می‌گوید برای زن بهتر است که نه مردان او را ببینند و نه او مردان را. و در صحن انکار خود به خطبه زهرا (ع) در مسجد بیرون رفتن با زنان در جنگ‌ها و غزوات و سخنان او با ابوبکر و عمر، هنگامی که برای رضایت طلبیدن بر او وارد شدند استناد می‌کند. این به چه معناست که در اینجا بدان استدلال می‌کند و آنجا آن را انکار؟

* چرا «زبیر» یا «فضّه» در را باز نکرد؟

از سخنان عجیب و غریب او است که می‌گوید: همه راویان می‌گویند که وقتی پس از رحلت رسول خدا مهاجمان آمدند تا علی (ع) را برای بیعت با ابوبکر بیرون برند به تنهایی در خانه نبود بلکه همه بنی‌هاشم و فضه و زبیر با او بودند. پس چرا کسی غیر از زهرا در را باز نکرد؟
پاسخ:
ادعای «بودن همه بنی‌هاشم در داخل خانه زهرا (ع) به هنگام حادثه» معلوم نیست. زیرا:

1- نظّام ـ‌آنگونه که از وی نقل می‌شود‌ـ تصریح کرده که عمر «فریاد می‌زد: خانه زهرا (ع) را با ساکنانش به آتش کشید» و در خانه غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) کسی نبود. [8]

اینکه می‌گوید: در خانه کسی نبود. خواه سخن نظام باشد یا از گفتار مؤلف در آنچه ما در صدد بیان آن هستیم. یعنی نفی وجود فضه و زبیر در خانه کافی است.

2- اگر بپذیریم که گاهی اوقات افراد دیگری هم در خانه زهرا (ع) بوده‌اند، باید دانست که یورش به خانه زهرا (ع) چند بار صورت گرفته است. این به صراحت از سیاق حدیث منقول در الامامه و السیاسه ابن قتیبه بدست می‌آید.

شماری از روایات دیگر نیز خصوصاً با جمع و مقایسه، و ملاحظه خصوصیات حوادث بر این مطلب دلالت دارد. اگر در هجوم اول افرادی در خانه زهرا (س) حضور دارند، لازم نیست که در هجوم دوم یا یورشهای بعدی هم در خانه باشند. چه دلیلی داریم که در همه تهاجمات در خانه زهرا (س) بوده‌اند؟

3- روایتی در دست نیست که بگوید: همه بنی هاشم در خانه زهرا (س) بودند. بلی آنان می‌گویند: بنی هاشم از بیعت امتناع ورزیدند. شاید امر بر گوینده اشتباه شده و گمان برده که آنان در خانه علی (ع) نشستند و حاضر به بیعت نشدند و به معنای قعدوا توجه نکرده است. چه قعدوا در اینجا به معنی امتناع ورزیدن است نه جلوس در خانه علی (ع) یا دیگران.

4- برخی روایات تصریح دارد که علاوه بر علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) زبیر [9] هم در خانه بود. اما از دیگران نام نبرده است. برخی از روایات به وجود شمار یا جمعی از بنی‌هاشم و نه همه آنان، اشاره دارد. [10]

5- خانه زهرا (س) کوچک بود و گنجاییش همه و بلکه نیمی از بنی‌هاشم را نداشت. خصوصاً که پیغمبر (ص) در آن خانه دفن شد و می‌بایست حرمت او را مراعات کرد.

6- چنانکه از پاسخ به پرسش بعدی به دست خواهد آمد، کسی که علی، و فضّه، و حسن، و حسین (ع) را از باز کردن در منع کرد، زبیر و سایر بنی‌هاشم را از این کار بازداشت.

* اگر علی (ع) پاسخ می‌داد

وی گمان می‌برد که می‌بایست علی (ع) یا فضه یا دیگری در را باز می‌کرد. اقدام زهرا (س) برای باز کردن در قابل توجیه نیست.

پاسخ: دو مسئله است که باید از آن صحبت کنیم:
1- آیا علی (ع) یا هر کس دیگر می‌توانست در را باز کند؟!
2- چرا می‌بایست فقط زهرا (س) این کار را انجام دهد؟!
پاسخ به این دو پرسش با هم تداخل دارد. به همین لحاظ به گونه زیر بدان پرداختیم.
1- پیغمبر (ص) برخی از زنانش را می‌فرمود که در را برای مراجعان بازکنند، چنانکه پیش از این آوردیم. بنابراین اقدام زهرا (س) برای باز کردن در، اشکال مبنایی ندارد.

2- واضح است که باز کردن در توسط علی (ع) یا حداقل پاسخ وی به آنان از پشت در از دو حال خارج نیست:

یا به دستور آنان با ابوبکر بیعت می‌کند که در این صورت کاری شبیه به پذیرش مشروعیت کارهای آنان انجام داده است در حالی که هرگونه دلالتی بر حقانیت آنان را از اساس مردود می‌داند.

یا فقط به مهاجمان پاسخ می‌دهد و از پذیرش خواسته آنان امتناع می‌ورزد. این کار مهاجمان را به مجادله، و تلاش برای تأثیرگذاری بر او با بیان کلمات درشت و خشن، یا نرم و ملایم، و حتی بیرون بردن علی (ع) برای بیعت، وا می‌داشت.

این اقدام علی (ع) به آنان فرصت قلب حقایق و تشویه امور، وادعای آنچه خوشایندشان بود، می‌داد، به گونه‌ای که علی (ع) را بشکنند و حقیقت را برای مردم وارونه جلوه دهند. خصوصاً که حاکم و مسلط‌اند و دنیا خواهان به سویشان گردن فراز می‌کنند و چاپلوسان خود را به آنان نزدیک.

آنان به مردم خواهند گفت که ما برای تعزیت و احوال‌پرسی آمدیم اما علی (ع) بر ما حسادت ورزید و روی خود حساب کرد و با اعتماد به مواضع و قدرت خویش و زندیکی به رسول خدا (ص) و شجاعت خود، و همسری دختر رسول خدا (ص) و پدری حسن و حسین، با کلمات گزنده و نیش‌دار، با ما به عنف مقابله کرد. پس او متجاوز است و ما قربانی؛ او حسود و کینه‌توز، و مهاجم و مغرور است و در امری که انصرافش را از آن اعلام کرده، طمع دارد. چه هنگامی که علی (ع) مشغول تجهیز رسول خدا (ص) بود، در میان مردم شایعه کردند که او خلافت را نمی‌خواهد.

فته منذربن ارقم در سقیفه به هنگامی که کفه ابوبکر از سعدبن عباده سنگین‌تر شد و انصار با هم اختلاف کردند، بر این مطلب دلالت دارد. منذر گفت: «در میان ایشان مردی است که اگر این امر را خواستار می‌شد، هیچ‌کس با او به نزاع بر نمی‌خاست. مقصود او، علی بن ابی‌طالب بود.» [11]

در نامه‌ای که گفته می‌شود عمربن خطاب به معاویه نوشته، درباره ابوبکر می‌گوید: «ومردم را برای بیعت و همراهی او آوردم تا او و هر که حاضر به بیعت نمی‌شد را بترسانم، هر که گفت: علی‌بن ابی‌طالب چه کرد؟ می‌گفتم: آن را از عهده‌اش برداشت و به عهده مسلمانان گذاشت تا مبادا بین آنان اختلاف افتد و خود خانه‌نشین شد». [12]

آری، آنان به مردم خواهند گفت: «حال که علی (ع) از خلافت انصراف داده و از سوی دیگر می‌بایست کارها را در دست گرفت و سامان داد، تا فتنه و آشوب بوجود نیاید، ما به منظور حفظ اسلام، و وحدت امت، و کرامت مردم و انتظار امور زندگی انان، به این کار اقدام کردیم. ما خیرخواه مردم، و در پی قرب خداوند هستیم و چیزی جز این نمی‌خواهیم. هنگامی که علی با ما به عنف رفتار کرد، راهی در برابرمان نماند جز اینکه به منظور سرکوبی فتنه و حفظ دین و امت، او را بازداشت کنیم.

چه کسی می‌تواند ادعایشان را تکذیب کند، در حالی که حاکم و بر امور مسلط هستند و معمولاً حاکمان تازیانه و شمشیر دارند و در کنارش اموال و مناصب. آنان می‌تواند مطامح و خواسته‌ها را برآورده سازند. و صدای تبلیغات آنها بلندتر بوده است. زیرا با شمشیرهای مال و مقام، و جبروت، و طمع‌ورزی‌ها، و خواسته‌های نفسانی، شمشیر می‌زنند. علی‌الخصوص که بسیاری از مردم با علی (ع) و پناهندگان، و منسوبان او بغض و کینه‌ها دارند. بر حاکمان جدید لازم است که از این کینه‌ها نیز در جهت تبیت خلافت، و تقویت سلطنت خویش استفاده کنند.

هنگامی که فاطمه (س) پاسخ داد، پاسخ او، اقدام غیر منتظره‌ای بود که فرصتی را که فراهم دیده بودند. از آنان گرفت. لذا با عنف و قدرت، و انفعال و شتابزدگی با او برخورد کردند. آنگاه که به هجوم خشونت‌آمیز برخاسته از خشم و کینه مبادرت کردند، و هجومی که هیچ دلیلی ندارد جز اصرار و پافشاری در گرفتن قدرتمندانه خلافت حتی اگر به قیمت قتل «محسن» و هتک حرمت خانه زهرا (س) و تعدّی به او با ضربات مرگبار تمام شود. در حالی که فاطمه (س) نه زن طمّاع و حسودی است و نه به خود مغرور و نه کینه‌توز و نه تفنه‌انگیز. او آمده تا ببیند چه کسی در می‌زند. او در صدد بیان کلمات زشت و حساب شده نبود. بلکه دلیلی ندارد که بدون مقدمه چنین موضعی اتخاذ کند.

او در فراق پدرش، بزرگترین پیغمبر خدا (ص) که آنان را از ظلمات به نور آورده، عزادار و یگانه‌ دختر او، و انسان ممتاز، و سرور زنان عالم از اولین و آخرین، و کسی است که خداوند از خشنودی او، خشنود می‌شود و به خشم او، خشم می‌گیرد.

اگر آنان از ابتدا، با کلمات ملایم و پیراسته سخن می‌گفتند و او را اینگونه تسلیت می‌دادند: دختر رسول‌ خدا! حال شما چطور است؟ خدمت رسیدیم که از حال شما جویا شویم و از سلامت شما مطمئن، و در فراق رسول خدا (ص) به شما تسلیت عرض کنیم؛ آیا اجازه می‌فرمایید که شما را زیارت کنیم و از علی (ع) احوالپرسی نماییم و با او همدلی و همدمی کنیم؛ به نظر شما زهرا (س) جز با اخلاق پسندیده و کلمات پاکیزه، و خوشامدگویی و خیرمقدم با آنان مواجه می‌شد؟!

سپس او یا علی (ع) با حکمت و درایت و به دور از فضای عنف و قهر، و به کارگیری شمشیر و تازیانه، در خصوص تلاش آنان در غصب خلافت از آنان بازخواست و احتجاج می‌کرد.

لیکن حقیقت این است که آنان در بیعت گرفتن از علی (ع) خیلی عجله داشتند. چه می‌دانستند که به زودی دروغ آنچه به مردم گفته‌اند، معلوم خواهد شد و همه خواهند دانست که علی (ع) از خلافت انصراف نداده است. حال به مردم چه پاسخ خواهند داد که‌: شما دیروز در غدیر خم با علی (ع) بیعت کردید، و سپس به ما گفتید: علی (ع) از خلافت استعفا داده است ولی اینک خلاف ادعای شما ظاهر شده است. لذا به سرعت سراغ علی (ع) رفتند تا به زور خشونت و وحشت از او بیعت گیرند و بدین وسیله از طرح هرگونه سؤال احتجاج مشکل و رسواکننده خود، پیشگیری کنند. همچنان که با این فضای سرشار از خشونت و وحشت می‌توانند علی (ع) را متمرد و شورشی، و قانون‌شکنی معرفی نمایند.

موضع زهرا (س) برایشان غیر منتظره و ناگهانی بود و توان اتخاذ یک تصمیم درست و اقدام مناسب را از آنان سلب کرد و برنامه‌هایشان را برهم زد و موجب رسوایی، و نیز برملا شدن نیات و رؤیاهای آنان شد. لذا با خشونت، شتابزدگی، و حقد و کینه با او برخورد کردند.

پس کجا رفت آن تقوای ادعایی؟ و چه شد آن خیرخواهی خیالی؟!‌ مردم حقیقت را فهمیدند و دانستند که چرا این همه از سرکوبی فتنه، و اقامه شریعت و احکام دین سخن می‌گویند؟!

برخورد آنان با زهرا (س) قدرت صحنه‌سازی را از آنان گرفت. باز کردن در توسط زهرا (س) ضربه کوبنده‌ای بود که همه توطئه‌ها و نقشه‌های شیطانی آنان را نقش بر آب کرد و توان هرگونه تحریف و تزویر حقایق و وقایع را از آنان گرفت.
چگونه می‌توان نسل‌ها را از تزویر تبلیغاتی حاکمانی که با همه نیروها و امکانات مادی و حکومتی خود انجام می‌دهند، ایمن ساخت؟!

مأمون برادرش امین را کشت. سپس با تبلیغات وانمود کرد که امین، انسانی حقیر و پست و جاهل و احمق و بلکه عقب‌مانده ذهنی بود و هنوز پژوهشگران درباره امین، همین عقیده را دارند که مأمون در میان مردم شایعه کرد. در حالی که حقیقت کاملاً برعکس است لیکن گناه او این بود که شکست خورد و کشته شد.

اگر ما معیارهایی داریم که به ما امکان می‌دهد که بسیاری از حقایق را در آنچه به پیغمبر (ص) و ائمه (ع) و دیگران نسبت داده می‌شود، کشف کنیم زیرا قرآن و رسول اکرم (ص) را معیار و میزان می‌دانیم؛ اما دیگران که به اسلام و قرآن معتقد نیستند در کشف حقیقت از طرق مطالعه شواهد تاریخی موجود، مشکلات فراوانی دارند.

زیرا هنگامی که پژوهشگر غیر مسلمان می‌خواند: انسانی هست که پیغمبر (ص) با صدای بلند نام او را می‌برد و می‌گوید: او پس از من ولی شماست، و مردم مخصوصاً انصار [13] با صدای بلند از او نام می‌برند و در سقیفه می‌گویند: جز با علی [14] بیعت نمی‌کنیم و او عالم شجاع و مجاهد قوی و صاحب مواضع بزرگ و فداکاری‌های عظیم و داماد و بزرگ شده پیغمبر (ص) و پسر عمو، و حبیب او است.

و در مقابل می‌خواند: رقیبان علی (ع) غیبت او را از صحنه مغتنم شمردند و خلافت را به خود اختصاص دادند، و آنگاه به خانه‌اش آمدند تا به خلافت غاصبانه آنان اعتراف کند و تسلیم شود و آن را به رسمیت بشناسند، و تابع خواسته‌های آنان باشد....

سپس بار سوم، مطالبی دالّ بر شایعاتی در خصوص کناره‌گیری صاحب بر حق خلافت و عدم مراجعه او برای مطالعه آن به دلایل خاص و عام، می‌خواند.

قاضی نوالله شوشتری می‌گوید:

«برخی از منحرفان از علی (ع) در دل مردم انداخته‌اند که علی (ع) به سبب شدت مصیبت پیغمبر (ص) از تصدی منصب خلافت خودداری کرده و در خانه‌اش به اندوه و ماتم نشسته است. خزیمة بن ثابت انصاری نزد قومش آمد و آنچه درباره علی (ع) شنیده بود، برایشان گفت‌ و بیان کرد که باید کسی عهده‌دار این امر (خلافت) شود ولی جز او قرشی شایسته خلافت وجود ندارد.

انصار ترسیدند که مبادا مصیبت بر آنان شدید شود، و یک قرشی درشتخوی و بداخلاق خلافت را به دست گیرد و انتقام خونهای جاهلی، و کینه‌های بدر را از آنان بگیرد. لذا متوجه سعد بن عباده، بزرگ انصار شدند و در سقیفه حضور یافتند و به او التماس کردند تا خلافت را قبول کند. سعد به خاطر جایگاه علی (ع) و اینکه او از جانب خداوند و رسول منصوص به خلافت است، از پذیرش آن خودداری کرد. پس چون قریش ـ که در انتظار فرصت بودند ـ این را شنیدند، واقعیت را به گونه دیگری جلوه دادند و در بیعت ابوبکر شتاب ورزیدند». [15]

این پژوهشگر برای بار چهارم می‌خواند: این مرد از کرده خود در کناره‌گیری از خلافت، پشیمان شد، و از نو حس طمع‌ورزی در او بیدار شد. لذا هنگامی که به نزدش آمدند، درخواستشان را رد کرد و به تکذیب آنان پرداخت و آن را اعلام کرد؛ و بلکه با دشنام و ناسزا، و سخنان زشت و ناپسند، و گزنده و نیش‌دار، با آنان برخورد کرد، و بلکه آنان را بواسطه این خیانت بزرگ و جنایت عظیم به شدت توبیخ و سرزنش کرد.

سپس می‌خواند: آنان نیز در مقابل، زشتی را با زشتی، و عنف و خشونت را با خشونت و عنف پاسخ دادند و در نتیجه کارها سخت شد و به درگیری، خشونت و جدایی انجامید.

وی این را خواهد پذیرفت و تصدیق خواهد کرد و در برابرش تصویری کامل و هماهنگ خواهد دید و با خود خواهد گفت: پادشاهی عقیم است. چون جاه و مقام، و مال و مناصب، و کرامت و قداست دارد و همه دوست دارند به حکومتی برسند که همه این امتیازات را داشته باشد. آنگاه در اثبات این مطلب به احتجاجات و براهین متوسل خواهد شد و به جمع شواهد و دلائل خواهد پرداخت و چه بسا در این راه به ظلم تعدّی و تزویر حقایق دچار خواهد شد.

بنابراین، هرگاه پادشاهی یا سلطنتی بر او عرضه شود که دو گروه با هم بر سر آن نزاع داشته باشند و هر کدام در چنین شرایطی می‌گوید: من مظلوم هستم و مورد تهاجم واقع شده‌ام و دیگری ظالم و مهاجم؛ نخواهد توانست به حقیقت برسد. زیرا همچنان که گفتیم وی معیارهای کافی برای روشن شدن حق، و تشخیص آن از باطل در اختیار ندارد.

یکی از خاورشناسان در بیان این حقیقت مهم می‌گوید: مظلومیت امام حسین (ع) را درک نکرده مگر از کشته شدن طفل شیرخوارش. این سخن درستی است. زیرا نه کلیدی دارد که به کمک آن بتواند وارد شخصیت امام حسین (ع) شود و نه معیاری که در قضیه امام حسین (ع) حق را از باطل به او بشناساند مگر معیار عاطفی و انسانی ولی ما قرآن، و گفتار رسول خدا (ص)، و الگوها، و ارزش‌ها و حقایقی داریم که همه چیز را بر اساس آن می‌سنجیم و حق را از طریق آن می‌شناسیم.

بدین ترتیب روشن می‌شود که اگر علی (ع) پاسخ می‌داد، حق نزد بسیاری از مردم تباه می‌شد و این همان چیزی است که علی (ع) حاضر نیست در هیچ شرایطی از آن کوتاه بیاید. از سوی دیگر مهاجمان هرچه می‌خواستند از قبیل اشغال خانه و... انجام می‌دادند و با بدخواهی هرچه بیشتر و کینه‌توزی هرچه خشن‌تر، و با عنف و پرده‌دری هرچه افزون‌تر، خانواده علی (ع) را مورد تهاجم قرار می‌دادند، و مردم به بزرگترین بلا گرفتار می‌شدند. چه یگانه روزنه شناخت حق از آنان خصوصاً آنها که از فضای مدینه دور بودند، تا چه رسد به نسل‌های بعدی تا امروز، گرفته می‌شد. آیا با توجه به رواج شایعات و اباطیل در آن روزگار، شناخت محق از مبطل، و طمّاع متغلب غاصب مهاجم از ستمدیده و مقهور که حقش را ربوده‌اند و به او دروغ بسته‌اند، امکان‌پذیر می‌شد؟!

بلی؛ اگر علی (ع) به مهاجمان پاسخ می‌داد قطعاً حق و حقیقت تباه و نابود می‌شد. و شاید امروز هیچ‌یک و یا بگو: بسیاری از ما نه شیعه علی (ع) بودیم و نه حق و صداقت او را می‌شناختیم و با اسلام عزیز حدیث دیگری داشتیم. علی (ع) امام همگان است و مسئول ایمن‌سازی نسلها در قبال تزویر و گمراهی خصوصاً در مورد عقاید، بنابراین باید به آنان فرصت دهد تا این تزویر را در هر زمان و از سوی هر کس که باشد، کشف کنند.

* اگر قضّه پاسخ می‌داد

حتی اگر فضّه پاسخ می‌داد، وضع با آنچه گفتیم فرق نمی‌کرد. زیرا پاسخ وی مردم را از حرص و ولع اینان در رسیدن به خلافت، و اصرار و ابرام آنان در بودن حق از صاحب حقیقی آن، آگاه نمی‌کرد. از سوی دیگر به راحتی می‌توانستند او را چنان از سر راه خود بردارند که هیچ نقشی در روشن شدن صورت مسئله، و شناخت حقیقت نداشته باشد. چه ممکن بود او را متهم کنند که با آنان برخورد غیر اخلاقی و بی‌ادبانه داشته است.

فضّه نه از مقام رفیع زهرا (س) بهره‌مند بود و نه پیغمبر (ص) درباره‌اش گفته بود: خداوند از خشم او، خشم می‌گیرد. اما زهرا (س) آن زن معصوم و مطهره به نص قرآن است که خداوند به خشم او خشم می‌گیرد و از خشنودی او خشنود می‌شود.

بنابراین اگر زهرا (س) نبود، نشانه‌های دین محو می‌شد و کینه‌توزان و منافقانی که در کمین اسلام عزیز نشسته‌اند، گرانبهاترین و شیرین‌ترین منویات و آرزوهای خود را عملی می‌کردند. پس زهرا (س) با آن گام‌های اندک خود به سوی در، حق علی (ع)، و امامت ـ و نه فقط خلافت ـ را از تزویر و نابودی حفظ کرد. او به مردم و حتی غیر مسلمانان، چه آنان که در آن روزگار زندگی می‌کردند و چه آنان که پس از آن آمدند و می‌آیند، امکان داد که خود، حقیقت را کشف کنند.

توجه دقیق در تاریخ به ما نشان می‌دهد که هر یک از امامان در حفظ اسلام نقش اساسی داشته‌اند. به گونه‌ای که اگر هر کدام نبودند، دین به کلی تباه می‌شد.

بنابراین اگر نبود تبلیغ امامت در روز غدیر، و صلح امام حسن (ع) و شهادت امام حسین(ع)، و بدون شگفتی: این موضعگیری زهرا (ع) که به موجب ان مورد اذیت و آزار، و کتک و سقط جنین، قرار گرفت؛ از اسلام جز مظاهر و اسامی، و اشکال و آداب و مراسم تو خالی، چیزی باقی نبود.

* شاهد و مثال

در اینجا دو شاهد در زمینه مسئولیت پیغمبر و امام در ایمن‌سازی امت از اینکه طعمه تزویر قرار گیرد، بیان می‌کنیم:
1- پیغمبر (ع) به رغم آنکه در مناسبتها و مواضع فراوان خصوصا در غدیر خم که از مردم برای علی (ع) بیعت گرفت. بر امامت تأکید کرده بود در بستر مرگ از آنان کاغذ و دوات خواست تا چیزی بر ایشان بنویسد که هرگز پس از او گمراه نشوند. اراده پیغمبر (ص) این بود که امت را از دچار شدن به تزویر تبلیغاتی دشمنان ایمن سازد تا کسی نگوید که پیغمبر (ص) از نظر برگشت و شرایط جدیدی بوجود آمده که باید علی‌(ع) از این امر دور شود. این اقدام پیغمبر (ع) گفته شد: پیغمبر هذیان می‌گوید، یا چیز دیگری شبیه این. دیگر مجالی برای این تعلیل باقی نماند که صحابه پیغمبر (ع) پرهیزگاران مخلصی هستند که ضمن رعایت احترام او در جهت تنفیذ و اجرای فرامین و جلب رضایت او تلاش می‌کنند. چه گفته آنان که پیغمبر هذیان می‌گوید، میزان جسارت آنان بر ساحت مقدس رسو اکرم (ص) را بر ملا ساخت. حال که مطامع و مصالح دنیوی، آنان را به این جسارت وامیدارد تا با بزرگترین پیغمبر خدا با این شیوه گستاخانه برخورد کنند، آیا در راه تحقق اهداف خود از زدن زنان، و نابود ساختن حقیقت، پروا خواهند کرد؟!

2- حسین (ع)‌زنان و کودکان را با خود به کربلا برد تا حاکمان جنایتکار مدعی نشوند که دزدان، حسین را کشتند یا در صحرا گم شد و از تشنگی مرد چنان که برای راهنمایان مسلم بن عقیل پیش آمد؛ یا درندگان او را دریده‌اند و مانند این ...

سپس همین مزوران دروغگو جنازه‌اش را با احترام و شکوه هر چه تمام، و با اظهار حزن و اندوه فراوان تشییع کنند و مردم را فریب دهند و بر راه منحرف جنایت پیشه خود تأکید ورزند.

به همین دلیل امام حسین (ع) در روز ترویه (نهم ذی‌حجه) از مکه بیرون آمد. در حالی که می‌بایست در این روز به عرفات برود. می‌دانیم که حسین (ع) یگانه بازمانده ذریه رسول خدا (ص) و اسوه دین بود و مردم او را مسئول حفظ و پاسداری دین، و تعلم احکام آن می‌دانستند. پس چگونه در روزی که اعمال مناسک حج یعنی: بزرگترین شعار اسلام، شروع می‌شود، از مکه خارج می‌شود و آنان را رها می‌کند؟ و به جای عرفات، به سوی دیگر می‌رود؟! این حرکت، توجه همگان را به خود جلب خواهد کرد، و سؤالات فراوانی مطرح خواهد نمود.

حسین (ع) از مکه به جای دیگری، و از قلب تپنده عالم اسلام که بزرگترین مکان مقدس مسلمانان را در دامن خود دارد، به سرزمینی می‌رود که هیچ مکان مقدسی در آن نیست.آن هم در ایام حج نه در ایام عادی سال و دقیقا در روز اول مناسک حج، در حالی که باید امیر مردم و رهبر، و مرجع آنان باشد و مناسک و احکام حج را به آنان تعلیم دهد.

حسین (ع) همان کسی است که دل و دیده مردم تمنای دیدن او ولو برای یک بار در عمر دارد، تا چه رسد به این سعادت که با او سخن گوید و در نزدیکی‌اش جلوس نماید.

حسین (ع) به همه مردم اعلام می‌کند که خداوند اراده فرموده که او را کشته ببیند، و درباره زنان می‌گوید: خداوند اراده فرموده که آنان را اسیر ببیند. بنابراین جنایتی غیر عادی در کار است، جنایت قتل انسانی بزرگ و در رایط غیر عادی. جنایتی که بزرگترین انسان روی کره زمین را هدف خود قرار داده تا در یک جنگ کوبنده کشته شود، جنگی که همه مردان از ذریه رسول خدا، و همراهانشان کشته می‌شوند، و دختران وحی و اهل بیت نبوت به اسارت می‌روند.
بنابراین، باید مردم از خود بپرسند که این جنایت کار کیست و مسئولیت و موضع آنان در قبال این واقعه تلخ و خطیر چیست؟ آنان بی‌صبرانه منتظر خبر این جنایت هولناک خواهند بود.

خروج حسین (ع) نه برای رسیدن به دنیا و سلطنت بود، و نه فرار از خطر، و نه برای آسایش و گردش بلکه برای رویایی با بزرگترین خطر و رویارویی با سلطه‌جویان.

کسانی که این سخن را از حسین (ع) شنیدند و با این حادثه رو به رو شدند، از همه سرزمینهای اسلام آمده بودند و شاید از همه شهرها و دهات، و از همه محلات و خیابانها؛ آنان خاطراتی را به یاد خواهند آورد در ارتباط با احساسات و عواطف عقایدشان که ضمیرشان را به جنبش آورد و وجدانشان را بیدار کند. آنان از این خارات که هنوز نبض زندگانی به دست آن است، چه از آغاز جنبش، آنان را در حالت انتظار و دلهره قرار دارد؛ برای دیدارکنندگان خود سخن خواهند گفت.

این، قدرت حاکمیت قهر و ستم را به رغم همه تلاشها در تزویر حقیقت ضعیف خواهد کرد و شک و تردیدها و علامت‌های سؤال بزرگ همواره با قدرت در برابر این تزویر، هر چند پنهان و زیرکانه صورت گیرد، خواهد ماند. درود خداوند بر حسین و فرزندان حسین، و یارانه حسین.

* ترس مسلحان

این استدلال‌کننده تلاش دیگری کرده تا مگر بتواند به کمک آن ، دیدگاه خود را تقویت کند. به نظر وی اقدام زهرا (س) برای باز کردن در با توجه به اینکه عده‌ای در خانه بودند، قابل توجیه نیست. او می‌گوید: «هرگاه کسانی بیایند تا تو را بازداشت نمایند، ‌آیا به همسرت می‌گویی:‌در را باز کن یا خودت در را باز می‌کنی»؟

این جماعت آمدند تا علی را بازداشت کنند. پس چرا فاطمه در را باز می‌کند؟ خصوصا که ساکنان خانه مسلح بودند. پس نباید از رویارویی با مهاجمان بترسند. زبیر شمشر کشیده از خانه بیرون آمد، مهاجمان شمشیرش را شکستند.
به نظر می رسد این اشکال را از فضل‌ بن روزبهان گرفته که می‌گوید:

«بزرگان بنی هاشم، اشراف بنی عبد مناف، ‌و دلیران قریش با علی بودند. آنان در خانه بودند با شمشیرهای یمانی در دست. اگر کار به آتش زدن ساکنان خانه می‌رسید، آیا به نظر شما مردانگی و غیرت را کنار می‌گذاشتند و با شمشیرهای کشیده بیرون نمی‌آمدند تا کسانی را که قصد آتش زدن آنان را داشتند،‌بکشند.» [17]

پاسخ:
1ـ من معتقدم که آنچه در پاسخ به پرسش قبل بیان شد برای بیان ضرورت باز کردن در توسط زهرا (ع) کافی است. چه مسئله فقط منابع مهاجمان از دستگیری و بازداشت علی نبود بلکه مقابله علی (ع) ‌با آنان باعث تضییع حق، و فراهم آمدن فرصت برای تحقق اهداف مهاجمان در تزویر حقیقت و تحریف تاریخ می‌شد.

آشکار شدن ماهیت این قوم و معرفی آنان به عنوان متجاوز و ظالم به مردم فقط و فقط با اقدام زهرا (س) برای باز کردن در و پاسخ به مهاجمان امکان‌پذیر بود و بس.

قابل ملاحظه اینکه به رغم وضوح این مسئله،‌برخی واژه‌هایی به کار می‌برند که با حقیقت سازگاری نیست. مثل: بازداشت علی، به تسلیم واداشتن معارضه، و مقابله با تمرد و ...

گویی به نظر اینان نشستن علی (ع) در خانه و پاسخ دادن زهرا (س) از ترس بازداشت علی (ع) بوده نه بر اساس برنامه‌ای که هدف آن نقش بر آب کردن توطئه مهاجمان بود و به رغم همه مصائبی که علی و فاطمه (ع) در این راه تحمل کردند، به خوبی، موفق شدند.

2- واضح بود که مقابله با مهاجمان با عنف و شمشیر، خواسته مهاجمان بود تا حدود زیادی در خدمات و به نفع مصالح آنان؛ چیزی که علی (ع) از آن اجتناب می‌کرد و پیغمبر (ص) او را از آن نهی فرموده بود.

استدلال کننده، به این امر اقرار کرده می‌گوید: وصعیت برادرش ( رسول خدا) و را به عدم به کارگیری زور و شمشیر در امر خلافت، مقید کرده بود. پس چه توقعی از آن حضرت (ع) در این کار دارد؟ آیا از او می‌خواهد که با فرمان پیغمبر (ع) مخالفت کند و تسلیم دامی شود که برایش کار گذاشته‌اند و در نتیجه فرصت شناخت حق را از امت بگیرد؟!

3- عدم پاسخ به دعوت به عنف بدان معنی نیست که احتیاطات لازم در دفاع از خود را در صورت بروز هرگونه اذیت و آزار از سوی مهاجمان، به کار نگیرند.

نخواستن خلافت به زور شمشیر چیزی است و دفاع از خویش آنجا که اقداماتی برای ریختن خون در کار است، چیزی دیگر.

آنچه زبیر انجام داد، هنگامی بود که علی (ع) را گرفتند. زیبر نمی‌توانست تحمل کند که علی را دستگیر کنند. لذا کوشید تا با حمله به مهاجمان، علی (ع) را خلاص سازد. خالد سنگ بزرگی به سوی او پرت کرد که به پشت زیبر اصابت کرد و شمشیر را از دستش انداخت. عمر شمشیر را برداشت و آن را به تخته سنگی زد تا شکست. [18]

متن دیگری درباره آمدن عمر با جماعتی، می‌گوید: زبیر با شمشیر کشیده به سوی عمر بیرون آمد، پایش گیر کرد و به زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد. به او هجوم بردند و او را گرفتند. [19]

* چرا علی (ع) از امانت رسول خدا (ع) دفاع نکرد؟!

برخی می‌گویند: اگر زهرا (س)‌ امانت رسول خدا (ص) نزد علی (ع) بود، پس چرا علی (ع) از او دفاع نکرد؟ مگر حفظ امانت واجب نیست؟!

پاسخ:
1- پاسخ قبل در اینجا نیز کافی است. دین خداوند بزرگترین امانت از جانب خدا و رسول نزد علی (ع) بود و می‌بایست این امانت را حفظ کند. به علاوه امانت رسول ـ زهرا (ع) ـ نیز لحظه‌ای در دفاع از این امانت الهی، با جان و آنچه در توان داشت، کوتاهی نکرد.

2- علی (ع) اقدامی که با حفظ امانت منافات داشته باشد، انجام نداد.

زهرا (س) به وظیفه و تکلیف خود عمل کرد. این مهاجمان بودند که با حکم خدا مخالفت کردند و امانت رسول خدا (ص) را مورد تعدی و تجاوز قرار دادند. بنابراین تکلیف حفظ امانت قبل از همه متوجه آنان است. اما این گفته که اجازه علی (ع) به فاطمه (س) برای مقابله با تهاجم به تنهایی، تفریط علی (ع) در حفظ امانت است؛ نه تنها درست نیست بلکه سخنی سخیف به شمار می‌آید. زیرا تکلیف فاطمه (س) این بود که از امامت دفاع کند که به همین تکلیف عمل کرد.

تکلیف علی (ع) این بود که نه به آنان مشروعیت بخشد و نه دستاویزی که بتوانند با کمک آن برنامه و نقشه خود را پیاده کنند و فرصت تشخیص حق از باطل را برای مردم حفظ کند. سپس نه به مهاجمان فرصت دهد که به زهرا (س) تعدی نمایند و نه این امکان را فراهم سازد که صحنه‌سازی کنند و از زشتی جنایتی که مرتکب شده‌اند بکاهند و آن را با سیاست‌ و زیرکی به مردم تحمیل کنند.

تکلیف مهاجمان این بود که حق را جایگاهش برگردانند و خویشتن را در معرض خشم زهرا (ع) و از آنجا در معرض خشم خدا و رسول قرار ندهند.

علی (ع) و زهرا (س) به بهترین وجه به تکلیف خود عمل کردند و امکان اقدام بهتر از آن وجود نداشت.

نمی‌توان کسی را که به تکلیف شرعی خود عمل می‌کند، به کوتاهی در حفظ امانت و مخالفت با حکم شرعی متهم کرد بلکه تفریط از سوی دیگران صورت گرفته است.

* زدن زهرا (س) یک مسئله شخصی؟!

این گوینده در ادامه اعتراضات خود، می‌گوید:

اگر شما بگویید: علی (ع) به واسطه وصیت پیغمبر (ص) از زهرا (س) دفاع نکرد. چه «وصیتی از برادرش او را مقید کرده بود.»

ما می‌گوییم: پیغمبر (ص) به او سفارش کرده بود که برای رسیدن به خلافت معرکه‌ای به وجود نیاورد ولی به او نگفته بود که از همسرت دفاع نکن. از سوی دیگر زدن زهرا (س) ارتباطی به خلافت ندارد. چه یک مسئله شخصی است. همچنان که شخص زهرا (س) نیز ارتباطی به خلافت ندارد. مسئله خلافت به همه جامعه اسلامی تعلق دارد.

پاسخ: پیش از پاسخ به این گفته: به بیان یک ملاحظه می‌پردازیم: مسئله زهرا (س) با این مردم، مسئله امامت و سپس خلافت است. زیرا اینان خود را به مقام امامت مردم منصوب می‌نمایند و امامت یک مقام الهی است که آن را برای کسانی غیر از اینان قرار داده است. خلافت یکی از شئون امامت، است. دلیل ما تلاش آنان برای اختصاص دادن حق تشریع به خویشتن است. از این بالاتر، هنگامی که یکی از آنان به واسطه یکی از تشریعات خود مورد بازخواست قرار گرفت، گفت: من همکار محمد هستم [20] ما درباره این مسئله مطالبی در کتاب «تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن (ع)» بیان کرده‌ایم. به آنجا مراجعه نمایید.

اینکه در پاسخ وی می‌گوییم:

1- این مردم به منظور اجبار امیر‌المومنین (ع) برای بیعت با آنان به خانه فاطمه (س) آمدند تا بدین وسیله خلافت آنان تثبیت شود و بهره‌مندی آنان از خلافت بدون حضور علی (ع) مورد تأکید قرار گیرد. اما زهرا (س) و همینگونه علی (ع) می‌خواهند آنان را از وقوع همین امر بازدارند. لذا می‌خواستند زهرا (ع) را از سر راه خود دور کنند تا بتوانند علی (ع) را به بیعت وادار سازند.

این معکره‌ایست که دشمنان علی (ع) بر ضد او و به منظور غصب خلافت در آن فرو رفته‌اند و به اعتراضات همین شخص معترض، پیغمبر (ص) او را سفارش کرده بود که برای خلافت، وارد معرکه‌ای نشود. [21]

پس این گفته‌اش یعنی چه، که می‌گوید: زهرا (ع) و زدن او ربطی به خلافت ندارد؟ بلکه حقیقت این است که قضیه زهرا (س) و آنچه بر او گذشت به همه جامعه اسلامی مربوط است.

آیا این گوینده گمان می‌برد که مطالبه فدک توسط زهرا (س) برای تأمین معاش خود او بود؟ در حالی که واضح است که زندگانی زهرا (س) پیش از آن، در همان اوان ، و پس از آن کمترین تفاوتی نداشت.

او با اموال فدک نه کاخی برای خود ساخت و نه خود را با طلا و نقره آراست، نه فرش خانه‌اش نو شد، و نه اشیای فاخر و قیمتی جمع کرد، و نه پولی برای آینده پس‌انداز کرد، و نه باغ و مستغلات خرید، و نه مرکب‌های زیبا چنان که دیگران کرده‌اند و می‌کنند. زهرا (ع) غله فدک را در راه خدا ‌و بین فقرا و مساکین به مصرف می‌رساند.


پی‌نوشت‌ها:
1ـ ر. ک: الاحتجاج، صص 471ـ470، کشف‌الیقین، صص 260، 305؛ بحارالانوار، ج 32، ص 347؛ ج 39 ص 267؛ ج 90 ص 272 ج 37 ص 313، صص 349 ـ 350، 121، 122 ، 126، 152؟ 305، 356- 357؛ الطرائف ص72 مناقب ابن‌مغازلی، دعوات راوندی، ص 47 مشارق انوارالیقین، کشف الغمه ج1 ص91،‌مناقب خوارزمی صص 86- 87 ترجمه الامام علی ج 3 ص 164 فرائد المسطین ج 1 ص 331 کفایة الطالب ص 312
2ـ ابطال نهج الباطل ( در ضمن دلائل الصدق) ج 3 ق 1 ص 47
3ـ الشافی، ج 4 ص188
4ـ همان، صص 20-201
5ـ شرح نهج‌البلاغه ج 9 ص 10
6ـ کافی، ج 5، ص 346
7ـ بحارالانوار ج 30 صص 293- 295
8ـ الملل والنحل ج 1ص 84؛ بحارالانوار ج 28 ص 271؛ ر. ک : نهج‌البلاغه ج 5 ص 15؛ بیت‌الاحزان ص 124.
9ـ امام مفید، صص 49 - 50
10ـ الجمل، صص 117 - 118
11ـ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 123، (ترجمه آیتی، ج1، 522-523)
13ـ شرح نهج‌‌البلاغه، ج16؛ ص215؛ احقاق الحق، ج2، صص 354-355، به نقل از تحفة‌الاحباب دشتکی
14ـ تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص202
15ـ احقاق الحق، ج 2، صص 347-348
16ـ احقاق الحق، ج 2، صص 347-348
17ـ ابطال نهج‌الباطل، (در ضمن دلائل الصدق)، ج 3، ص 46
18ـ الاختصاص، صص 186 -187؛ بحارالانوار ، ج 28، ص 229
19ـ تاریخ الامم و الملوک ، ج3، ص 202
20ـ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 291؛‌الفائق، ج2، ص 11
21ـ شیخ مفید بیان کرده، که علی از پیغمبر نقل کرد که فرمود: اگر بیست نفر شدید، با آنان جهاد کن الاختصاص، ص 187؛ ر.ک؛ ج28، صص 229،270،317 . در این روایت آمده: اگر چهل مرد با اراده پیدا می‌کردم، با آنان می‌جنگیدیم. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 68؛ تفسیر برهان، ج 2، ص 93؛ ر.ک:الصراط المستقیم، ج3، ص 12؛ الاحتجاج، ج1، صص 188، 213؛ المسترشد، ص 63؛ کتاب سلیم، ج 2، ص 586، شرح نهج‌البلاغه ابن میثم، ج2، ص 27

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا 

منابع مقاله:

زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام ص 37، مظاهری، حسین؛


اسم آن خانم، فاطمه است و برای آن بزرگوار هشت لقب ذکر کرده اند: صدیقه، راضیه، مرضیه، زهرا، بتول، عذرا، مبارکه و طاهره (1). از بعضی روایات استفاده می شود که زکیه و محدثه از القاب آن خانم است و کنیه او ام ابیها است. (2)

عمر آن بزرگوار تقریبا هجده سال است. در روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال دوم بعثت به دنیا آمد (3) و سال یازدهم از هجرت، سوم جمادی الثانی (4) به دست گردانندگان سقیفه بنی ساعده شهید شد.

شخصیت حضرت زهرا را با این بحث کوتاه نمی توان معرفی کرد و آنچه در اینجا آورده می شود، قطره ای از دریای فضیلت آن صدیقه شهیده است.

شخصیت اسلامی از دو راه یافت می شود: از راه نسب و از راه حسب و فضایل نفسانی. شخصیت نسبی که اسلام آن را پذیرفته است، تحت تاثیر عوامل مختلفی است: قانون وراثت، تغذیه از راه مشروع، تاثیر محیط، تاثیر همسر و رفیق، اولاد صالح و غیره در تشکیل چنین شخصیتی نقش دارند. زهرا سلام الله علیها از نظر قانون وراثت، پدری چون رسول گرامی دارد که به گفته سعدی همه مراتب انسانیت را به کمالاتش پیموده است. همه تاریکی ها به جمالش روشن شده است و همه صفات او در انتهای خوبی است:

بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله

مادری چون خدیجه دارد که باید گفت اسلام مرهون زحمات آن بزرگوار است. مادری که سه سال، مسلمانان محصور در شعب ابی طالب را اداره کرد و همه اموال خود را در این راه خرج کرد. مادری که چندین سال در مکه با آن مصیبتهای کمر شکن ساخت، و دوش بدوش رسول اکرم، اسلام را یاری فرمود و در این راه سنگها به بدن مبارکش فرود آمد، بی حرمتیها به او وارد شد، شماتتها در این راه دید و هرچه این اتفاقات بیشتر می شد، صبر و استقامت او زیادتر می گشت.

و اما از نظر قانون تاثیر غذا: مورخین نوشته اند که وقتی اراده حق تعالی به خلقت زهرا سلام الله علیها تعلق گرفت، پیامبر گرامی مامور شد که چهل شبانه روز در کوه حرا به ریاضت دینی پردازد. (5)

حضرت خدیجه در خانه خود، از مردم گوشه گرفته و به عبادت مشغول بود و پیامبر گرامی در کوه حرا، پس از آن مدت فرمان آمد که پیامبر به خانه بازگردد. از عالم ملکوت برای آنان غذا آوردند. سپس نور زهرا به حضرت خدیجه منتقل شد.

از نظر تاثیر محیط، زهرا علاوه بر آنکه در دامن مادری فداکار، با گذشت و با استقامت، و در دامن پدری چون پیامبر گرامی پرورش یافت، محیط زندگی او محیط پر تلاطمی بود. مکه با آن مصیبتها و حوادث ناگوار، محیط پرورش او بود. در شعب ابی طالب با آن حوادثی زندگی کرد که امیرالمومنین در نهج البلاغه آنجا را برای معاویه چنین توصیف می کند: «شما ما را سه سال در میان آفتاب زندانی کردید، به طوری که بچه های ما از گرسنگی و تشنگی مردند، بزرگان ما پوست گذاردند، صدای آه و ناله زنها و بچه ها بلند بود...» روشن است بچه ای که در این چنین محیطی پرورش یابد; مخصوصا اگر مربی ای چون پیامبر گرامی داشته باشد، استقامت او، صبر او و سعه صدر او زیاد خواهد بود:

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

زهرا سلام الله علیها از نظر همسر و مصاحب، و از نظر اولاد صالح نیز، فوق العاده است. شوهری چون امیرالمومنین دارد که بیش از سیصد آیه از قرآن شریف درباره او نازل شده. (6)

شوهری که از نظر تاریخ، قطعی است که اسلام مرهون او است. شوهری که به اقرار خود اهل تسنن، عمر بیش از هفتاد مرتبه در مواقع مختلفه گفته: لولا علی لهلک عمر. (7)

فرزندانی چون حسن، حسین، زینب و کلثوم دارد که اگر نبودند، قطعا اسلام نبود و به گفته امام حسین و علی الاسلام السلام (8) زهرا از نظر فرزند، ام الائمه است، سر مستودع است، مادر عصاره عالم خلقت، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

و اما از نظر فضایل انسانیت، چه می توان گفت در حق کسی که پیامبر گرامی (ص) کرارا درباره اش فرموده است: ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین. (9)

همانا خداوند تو را برگزیده و پاکیزه و معصوم گردانیده و تو را بر همه زنها رجحان داده است.

اگر برای فضیلت زهرا چیزی جز سوره کوثر نبود، زهرا را بس بود که بگوید نزد خداوند افضل و برتر از عالمیانم.

انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر. (10)

همانا کوثر را بر تو ارزانی داشتیم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن، به درستی که بدخواه تو دنباله بریده است.

زهرا از نظر ایمان، راضیه و مرضیه است:

«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ». (11)

«ای نفس مطمئنه! - که به مقام شهود رسیده ای - بیا به سوی پروردگارت خشنود شده، و داخل در زمره بندگان من شو و داخل شو در بهشت من.» ما باید بدانیم که القاب چهارده معصوم، کنیه های آنان و اسماء آنان بی سبب نیست. همه آنها سر دارد. معنی ندارد زهرا، صدیقه; زکیه; طاهره; محدثه و ... نباشد و به این گونه لقبها متصف شود. اگر جبرئیل نیاید و با او محادثه نکند و به او محدثه بگویند، دروغ است: تعالی الله عما یقول غیر العارفین فی حقهم، و معنی ندارد کسی محدثه باشد و ایمانش به مرتبه شهود نرسیده باشد.

زهرا از نظر علم دارای مصحف است.

از نظر روایات، کتابهایی نزد ائمه طاهرین است که از جمله آن کتابها مصحف فاطمه سلام الله علیها است.

این کتاب را ائمه به آن افتخار می کرده اند و می گفتند: علم ما کان و یکون و ما هو کائن در آن است; و به خط امیرالمؤمنین و املای حضرت زهرا سلام الله علیهما می باشد. (12)

زهرا از نظر زهد

شبی که زهرا به خانه امیرالمومنین می رفت، امیرالمومنین فرش خانه اش را از شن تهیه کرد و رسول اکرم جهازیه ای برای زهرا سلام الله علیها تهیه فرمود که همه آن جهازیه شصت و سه درهم می شد.

جهازیه عبارت بود از:

1- عبا 2- مقنعه 3- پیراهن 4- حصیر 5- پرده 6- لحاف 7- دستک 8- بالش 9- آفتابه 10- آب خوری 11- کوزه 12- کاسه 13- آسیای دستی 14- مشک آب 15- حوله 16- پوست گوسفند.

پیامبر گرامی چون جهازیه را دید از چشمهای مبارکش اشک جاری شد و فرمود: «خدایا این جهازیه را که غالب آن از گل است مبارک کن!» (13) زهرا به خانه شوهر می رود و در وسط راه پیراهنی را که از جمله جهازیه او است، به فقیر می دهد و با همان پیراهن کهنه ای که داشت به خانه امیرالمؤمنین رهسپار می شود. (14)

شب عروسی پایان گرفت و صبح، پیامبر گرامی به دیدن زهرا آمد و هدیه آورد. هدیه پیامبر گرامی این بود: علی فاطمة خدمت ما دون الباب و علی علی خدمت ما خلفه.

کارهای داخل خانه برای فاطمه است و کارهای خارج از خانه برای علی.

زهرا از این هدیه، ازاین تقسیم کار به قدری خشنود شد که فرمود:

ما یعلم الا الله ما داخلنی من السرور (15)

جز خداوند کسی نمی داند که از این تقسیم کار چقدر خشنودم.

عبادت زهرا

در روایات آمده است که زهرا به قدری روی پا ایستاد و عبادت کرد که پاهای او متورم شد (16) امام حسن علیه السلام می گوید، مادرم از اول شب تا صبح عبادت می کرد و هرگاه از نماز فارغ می شد، به دیگران دعا می کرد. از او پرسیدم که چرا به ما دعا نکردید؟ فرمود: عزیز من اول دیگران، سپس ما - الجار ثم الدار. - (17)

تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار با فضیلت است. امام صادق علیه السلام فرموده:

«تسبیح جده ام زهرا سلام الله علیها نزد من از هزار رکعت نماز بهتر است » . (18)

می گویند: زهرا برای کمک، خادمه ای لازم داشت و گرفتن خادم و خادمه در آن زمان رایج و بلکه لازم بود. چون زهرا سلام الله علیها بر رسول الله وارد شد قبل از آنکه در این مورد چیزی بگوید، پیامبر فرمود: زهرا جان می خواهی چیزی به تو یاد دهم که بهتر از دنیا و آنچه در آن است باشد؟ و تسبیح مشهور را به او یاد داد.

زهرا سلام الله علیها با خوشحالی تمام به خانه بازگشت و به امیرالمومنین عرض کرد با دعایی که از پدرم صلوات الله علیه گرفته ام، خیر دنیا نصیب من شده است.

سخاوت و ایثار زهرا

مفسرین شیعه و سنی اتفاق دارند که روزی زهرا سلام الله علیها با اطرافیانش روزه بودند. در هنگام افطار فقیری رسید و از آنها چیزی خواست. زهرا، شوهرش، بچه هایش و خادمه اش افطار خود را به آن گدا دادند. زهرا برای افطار روز بعد نانی تهیه کرد. یتیمی آمد، زهرا نان را به یتیم داد در مرتبه سوم نانی تهیه نمود اسیری آمد و افطار خود را به او داد و بالاخره هر سه شب را بدون افطار صبح کرد و آیه شریفه نازل شد «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا. انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءا و لا شکورا!» (19) «و اطعام کردند طعامی را که دوست داشتند به مسکین و یتیم و اسیر جز این نیست که این کار را فقط برای خدا می کنیم و از شما جز او سپاسی نمی خواهیم » . (20)

در خاتمه به تفسیر کنیه و اسم ایشان می پردازیم.

برای القاب زهرا، تفسیرها، تاویلها و گفتگوها چندان است که در این نوشته مجال بازگو کردن همه آن نیست فقط به طور فشرده به تفسیر کنیه و اسم ایشان می پردازیم.

زهرا را ام ابیها گفته اند و این کنیه را که افتخاری بر آن حضرت است، پیامبر گرامی به ایشان داده است. (21)

ام ابیها به معنای «مادر پدرش » ; یعنی زهرا مادر پدر خویش است. این کنیه معانی مختلفی دارد اما بهترین معنی همان است که پیامبر (ص) به این کنیه داد یعنی: «زهرا علت غایی جهان هستی است.» و اگر کسی ادعا کند که واسطه فیض عالم هستی نیز هست، ادعای او بدون دلیل به گزاف نیست.

واما فاطمه، فاطمه را فاطمه گفته اند و این تسمیه اسراری دارد و همه آن اسرار از روایات بهره مند است:

1- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت من الشر (22)

فاطمه، فاطمه نامیده شده است; چرا که از شر بریده و جدا است.

این جمله اشاره به عصمت زهرا سلام الله علیها است; زیرا مسلما معصومه است و آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (23) درباره او است. (24)

2- سمیت فاطمة لانها فطمت عن الطمث. (25)

فاطمه را فاطمه گوید زیرا بریده است از خونی که زنها می بینند. این تفسیر اشاره به طهارت ظاهری زهرا سلام الله علیها است; زیرا از نظر روایات، چنانچه زهرا مطهره بود از نظر معنی، طاهره بود از خون حیض، نفاس و استحاضه.

3- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت عن الخلق فاطمه را فاطمه گفتند، برای اینکه بریده شده بود از خلق.

این تفسیر اشاره به مقام فنا و لقای زهرای مرضیه است. کسی که در دل او هیچ کس جز خدا نبود دل او فقط مشغول به خدا است.

4- سمیت فاطمة فاطمة لان الخلق فطموا عن کنه معرفتها.

فاطمه، فاطمه نام گرفت; زیرا مردم از معرفت او بریده شده اند و قدرت بر شناخت حقیقت او ندارند و این تفسیر اشاره به همان مقامی دارد که به واسطه آن مقام ام ابیها نامیده شده است.

5- سمیت فاطمة فاطمة لانها فطمت هی و شیعتها عن النار. (26)

فاطمه را فاطمه گفتند; چون شیعیان خود را از آتش می رهاند و نجات می دهد. این تفسیر اشاره به شفاعت اوست.

6- سمیت فاطمة فاطمة لان اعدائها فطموا عن حبها

فاطمه را فاطمه گفتند، چون دشمنان او بریده می شوند ازمحبت او، و روشن است که کسی که محبت اهل بیت را ندارد به رو در آتش انداخته می شود.

در حق فاطمه چه توان گفت که پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله و سلم چون بر زهرا سلام الله علیها وارد می شد یا زهرا سلام الله علیها بر او وارد می شد، چهره زهرا سلام الله علیها و دست زهرا سلام الله علیها را می بوسید و او را استقبال می کرد و به جای خود می نشانید. (27)

و می فرمود: من بوی بهشت را از سینه زهرا استشمام می کنم، ولی همین زهرا سلام الله علیها به قدری برای دیگران متواضع است که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از او اجاره می خواهد که کسانی بر خانه زهرا سلام الله علیها وارد شوند، زهرا با آنکه ازاین ملاقات سخت بیزار است; (28) اما چون علی علیه السلام می خواهد آن بانوی متواضع درمقابل شوهر می گوید: خانه، خانه تو و من هم کنیز تو هستم. (29)

زنی می آید و از زهرا سلام الله علیها مساله ای سوال می کند اما چون بیماری فراموشی دارد، ده بار برمی گردد و مساله را سوال می کند در بار دهم از زهرا سلام الله علیها عذر خواهی می کند و زهرا در جواب می فرماید: «در هر بار، پروردگار عالم به من پاداشهای زیادی عنایت می کند پس تکرار سوال تو عذر ندارد» . (30)

زهرا سلام الله علیها وقتی پدر بزرگوارش فضه خادمه را به او داد به دستور پدر کارهای خانه را قسمت کرد: یک روز زهرا سلام الله علیها کارها را انجام می داد و روز دیگر نوبت فضه بود. (31)

نباید فراموش شود و بانوان باید بدانند که زهرا سلام الله علیها و همه اهل بیت علیهم السلام سرمشق زندگی ما هستند، همه باید از پیامبر گرامی و خاندان او سرمشق بگیرند.

قرآن چنین دستور می دهد:

لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر... (32)

به تحقیق که رسول خدا سرمشق است برای کسانی که امید به خدا و روز جزا دارند.

ما اگر سعادت دو جهان را بخواهیم باید پیرو رسول اکرم و اهل بیت گرامی او باشیم. بانوان اسلامی وقتی به سعادت می رسند که در عفت، ایثار، فداکاری، مردم داری، شوهر داری، خانه داری وتربیت اولاد، پیرو زهرا سلام الله علیها باشند.

صاحب وسایل الشیعه در جلد دوم وسایل قضیه ای از زهرا سلام الله علیها نقل می کند که همه مخصوصا بانوان اسلامی باید به آن توجه داشته باشند.

مضمون همه روایات چنین است: «فضه خادمه در روزهای آخر عمر زهرا، سلام الله علیها او را مهموم و مغموم یافت. علت را پرسید زهرا گفت: «چون جنازه مرا بلند می کنند حجم بدن من نمایان است و نامحرم حجم بدن مرا می بیند.» فضه می گوید شکل عماری را برای زهرا رسم کردم و گفتم: در عجم رسم است افراد باشخصیت را در عماری می گذارند. زهرا شاد شد، تبسم نمود و وصیت کرد که جنازه او را در عماری بگذارند.

همه می دانیم که وصیت مؤکد کرد که امیرالمؤمنین علیه السلام او را شب غسل دهد و کفن و دفن کند و کسی را هم خبر نکند. (33)

پی نوشت ها:

1- مناقب ج 3، ص 133 و 133- بحار الانوار ج 43 ص 16

2- مناقب ج 3، ص 133 و 133- بحار الانوار ج 43 ص 16

3- شیخ مفید (ره) در حدائق الریاض، مصباح کفعمی (ره) 4- دلائل الامة طبری شیعی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

5- بحار الانوار ج 6- بیت الاحزان محدث قمی (ره)، ص 5

6- خطیب بغدادی در تاریخ خود ج 6 ص 221 و ابن حجر در صواعق ص 76، شبلنجی در نورالابصار ص 73 از ابن عسکر از ابن عباس: در کتاب خدای تعالی برای هیچ فردی، آنقدر که در فضیلت علی علیه السلام نازل شده، آیه نازل نشده است.

7- سنن بیهقی ج 7 ص 442، ریاض النضره ج 2 ص 196

8- مقتل خوارزمی ج 1 ص 184- لهوف ص 20

9- مناقب ابن شهر آشوب ج 3- امالی صدوق سوره کوثر.

10- سوره کوثر.

11- فجر آیات 27 تا 30.

12- اصول کافی ج 1 بصائر الدرجات.

13- امالی شیخ طوسی / 5 ج 1، ص 39

14- صفوری شافعی در نزهة المجالس ج 2 ص 226.

15- قرب الاسناد - منتهی الامال ج 1.

16- بحار ج 43 ص 84- منتهی الامال ص 161.

17- کشف الغمه ج 2 س 25 و 26- بحار ج 43 ص 81 و 82.

18- وسائل الشیعه ج 4 باب 9 ص 1024.

19- سوره دهر/ (انسان) آیه 7 و 8.

20- امالی صدوق ص 212- 216- تفسیر کشاف تالیف جار الله زمخشری.

21- مقاتل الطالبین، کشف الغمه

22- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 230.

23- احزاب/43.

24- سیوطی در المنثور ج 5 ص 198 زمخشری در کشاف ج 1 س 193 و . . .

25- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 330.

26- بحار الانوار ج 10.

27- الامامة و السیاسة ج 1 ص 14 علل الشرایع صدوق /5.

28- ترمذی و ابن عبد ربه در عقد الفرید ج 2 ص 3 مناقب ابن شهر آشوب ج 3.

29- علل الشرایع.

30- بحار الانوار کتاب العلم.

31- بحار ج 43 ص 28- بیت الاحزان ص 20.

32- احزاب آیه 21.

33- روضه الواعظین.

پاسخ نامه مسابقه دعای مکارم الاخلاق

پاسخ نامه مسابقه دعای مکارم الاخلاق

مدیریت آموزش وپرورش شهرستان قدس

گرره پرورشی شهر قدس

            نام ونام خانوادگی :                       شماره تماس :                               آموزشگاه:

شماره

1

2

3

شماره

1

2

3

1

11

2

12

3

13

4

14

5

15

6

16

7

17

8

18

9

19

10

20

سوالات مسابقه دعای مکارم الاخلاق

       سوالات مسابقه دعای مکارم الاخلاق 

        ترجمه و مفهوم صحیح را انتخاب نمایید

      1) وَ نَبّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ

  1- و مرا در اوقات غفلت براى یادکردن خود، متنبه کن

  2- و مرا در اوقات غفلت متنبه کن

  3- و مرا در اوقات غفلت براى یادکردن خودم متنبه کن

        2) وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ

 1- مشغولاتم را که باعث دل مشغولى من است، کفایت کن

 2- مهماتم را که باعث دل مشغولى من است،اهمیت بده

 3- مهماتم را که باعث دل مشغولى من است، کفایت کن

         3)  لَا تَرْفَعْنِی فِی النّاسِ دَرَجَةً إِلّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا،

 1- و مرا در میان مردم به درجه‏اى ترفیع بده مگر آنکه به همان اندازه پیش نفس خویشم پست گردانى

 2- و مرا در میان مردم به درجه‏اى ترفیع مده مگر آنکه به همان اندازه پیش نفس خویشم پست گردانى

 3- و مرا در میان مردم به درجه‏اى ترفیع مده مگر آنکه به همان اندازه پیش دیگران پست گردانى

       4)  فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیّ

1- مرا تا آنگاه که عمرم جامه خدمت در راه طاعت تو باشد زنده بدار پس هر زمان که بیم آن رود که مزرع عمرم چراگاه شیطان گردد پیش از آنکه شدت غضبت بسوى من بشتابد یا خشمت بر من مستحکم گرددمرا بمیران

2- مرا تا آنگاه که عمرم جامه خدمت در راه طاعت تو باشد بمیران پس هر زمان که بیم آن رود که مزرع عمرم چراگاه شیطان گردد پیش از آنکه شدت غضبت بسوى من بشتابد یا خشمت بر من مستحکم گرددمرا زنده بدار

3- مرا تا آنگاه که عمرم جامه خدمت در راه طاعت تو باشد زنده بدار پس هر زمان که بیم آن رود که مزرع عمرم چراگاه شیطان نگردد پیش از آنکه شدت غضبت بسوى من بشتابد یا خشمت بر من مستحکم گرددمرا بمیران

       5) ومِنْ رَدّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ

1- و کرم هم نشینانم را به حسن عشرت تبدیل نما

2- و اهانت دشمنانم را به حسن عشرت تبدیل نما

3- و اهانت هم نشینانم را به حسن عشرت تبدیل نما

      6) وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی،

1- و توانایی بده دربرابرکسی که به من ستم کرده

2- و ستم کن دربرابرکسی که به من ستم کرده

3- و توان ستم را بگیر دربرابرکسی که به من ستم کرده

َ 7) إِطْفَاءِ النّائِرَةِ،

 1- فتنه گران را نابودکن

 2- فتنه گران راباآتش بسوزان

3- و درخاموش کردن آتش فتنه و خصومت یاریم کن

8) وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیّ إِذَا کَبِرْتُ،

1- و وسیع‏ترین روزى‏هایت را بر من در هنگام کبروغرورم قراربده

2- و وسیع‏ترین روزى‏هایت را بر من در هنگام تواناییم قراربده

3- و وسیع‏ترین روزى‏هایت را بر من در هنگام پیر شدنم قراربده

9) وَ لَا أَضِلّنّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی،

1- و گمراه بشوم در صورتى که هدایت من براى تو ممکن نیست

2- و گمراه نشوم در صورتى که هدایت من براى تو ممکن است

3- و گمراه بشوم در صورتى که هدایت من براى تو ممکن است

10)وَ مَتّعْنِی بِالِاقْتِصَادِ

1- و مرا در مجارى اعمال و مجالى احوال از نعمت اعتدال برخوردار نساز

2- و مرا در مجارى اعمال و مجالى احوال از نعمت اقتناع برخوردار ساز

3- و مرا در مجارى اعمال و مجالى احوال از نعمت اعتدال برخوردار ساز

11) وَ وَفّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا،

1- و چون کارها بر من دشوار و درهم شود، به صواب ترین آنها موفق ساز

2- و چون کارها بر من آسان شود، به صواب ترین آنها موفق ساز

3- و چون کارها بر من دشوار و درهم شود، به مشکل ترین آنها موفق ساز

12) وَ لَا تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً

1- و مشقاتم را به مشقات دائم و رنج روزافزون مبدل منماى

2- و زندگانیم را به مشقت دائم و رنج روزافزون مبدل منماى

3- و زندگانیم را به مشقت کوتاه و رنج کم افزون مبدل منماى

13) اللّهُمّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یُصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَکُنْ بِحَوَائِجِی حَفِیّاً.

1- خدایا تو موجبات صلاح کار دنیا ی مرا مى‏دانى پس در قضاء حوائجم عنایت فرماى

2- خدایا تو موجبات صلاح کار آخرت مرا مى‏دانى پس در قضاء حوائجم عنایت فرماى

3- خدایا تو موجبات صلاح کار دنیا و آخرت مرا مى‏دانى پس در قضاء حوائجم عنایت فرماى

14) وَ اکْفِنِی مَئُونَةَ الِاکْتِسَابِ

1- و مرا از رنج بسیاردر کسب و تحصیل روزى بى‏نیاز مساز،

2- و مرا از رنج بسیار درکسب و تحصیل روزى بى‏نیاز ساز،

3- و مرا به رنج بسیاردر کسب و تحصیل روزى وادارنما،

15) وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ

1- و منزلتم را به تنگدستى پست مکن که از روزى طلبانت روزی خواری کنم

 2- و منزلتم را به تنگدستى پست مکن که از روزى خوارانت روزى طلبم

 3- و منزلتم را باجاه ومقام پست مکن که از روزى خوارانت روزى طلبم

16) وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَةٍ

1- و آسایشى در پارسائى روزیم گردان

2- و پارسائى را درآسایشی روزیم گردان

 3- آسایش و پارسایی را روزیم گردان

17) وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبّتِکَ سَبِیلًا سَهْلَةً

1- و راهى هموار بسوى محبت خود برایم آشکار ساز

2- و راهى طولانی بسوى محبت خود برایم آشکار ساز

3- و راه رسیدن به محبت تو بسیار آسان است

18) وَ بَلّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَان

1- و ایمان مرا به کاملترین مراتب ایمان برسان،

2- و ایمان مرا کاملتر کن ،وبه پایان برسان

3- و ایمان مرا به کاملترین انسان برسان،

19) وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنّی

1- به قدرت خود آنچه را که از من تباه شده اصلاح فرماى

2- اصلاح فرماى آنچه را ازقدرت من تباه شده

3- به قدرت خود آنچه را که از من اصلاح شده تباه نکن

20) وَ عَمّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ

1- و مرا تا آنگاه زنده بدار که عمرم جامه خدمت باشد

2- و مرا تا آنگاه که عمرم جامه خدمت در راه طاعت تو باشد زنده بدار

3- و مرا زنده بدار که تمام طول عمرم درخدمت جامعه باشم

فضایل و ویژگی های حضرت زینب سلام الله علیها

فضایل و ویژگی های حضرت زینب سلام الله علیها

زینب علیهاالسلام دختر على و زهرا علیهماالسلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج ‏سالگى مادر خود را از دست داد و ازهمان دوران طفولیت ‏با مصیبت آشنا گردید. در دوران عمر با برکت ‏خویش، مشکلات و رنج‏هاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و... را تحمل کرد. این سختى‏ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود. (1)

او را ام کلثوم کبرى، و صدیقه صغرى مى‏نامیدند. از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود. او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود. نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى که او را «عقیله بنى هاشم‏» مى‏گفتند. با پسرعموى خود«عبدالله بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود که دو تن از آن‏ها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام شربت ‏شهادت نوشیدند. (2)

آن بانوى بزرگوار سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با کوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت. در این مقاله برآنیم که گوشه هایى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بیان نماییم.

 زینت پدر

معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏کنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام والدین او این کار را به پیامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند.

پیامبر صلى الله علیه وآله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را که به معناى «زینت پدر» است‏ براى این دختر انتخاب نمود. (3)

علم الهى

مهمترین امتیاز انسان نسبت ‏به سایر موجودات - حتى ملائکه - دانش و بینش اوست. « وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین. قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم‏.»(4) ؛« سپس علم اسماء[علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آن‏ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید، اسامى این‏ها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهى. ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم؛ تو دانا و حکیمى.»

و برترین علم‏ها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، یعنى داراى علم «لدنى‏» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضرعلیه السلام مى‏فرماید:« وعلمناه من لدنا علما.» (5) ؛«علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.»

زینب علیهاالسلام به شهادت امام سجاد علیه السلام داراى چنین علمى است، آن جا که به عمه‏اش خطاب کرد و فرمود:« انت عالمه غیر معلمه وفهمه غیر مفهمه (6)؛ تو بی آنکه آموزگاری داشته باشی؛ عالم و دانشمند هستی.»

 عبادت و بندگى

زینب علیهاالسلام به خوبى از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله کمال بندگى است. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (7) ؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»

او عبادت‏ها و نماز شب‏هاى پدر و مادر را از نزدیک دیده بود. او در کربلا شاهد بود که برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود:«ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیه الى غد لقد نصلى لربنا اللیله وندعوه و نستغفره فهو یعلم انى احب الصلوه له وتلاوه کتابه وکثره الدعاء والاستغفار (8) ؛ به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت‏ بگیر تا بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم. خدا خود مى‏داند که من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تکلیف نیست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است.

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند

گرد در بـــام دوســـت پــرواز کنند

 

هر جـــا که درى بـود به شــب در بندند

الا در دوست را که شب باز کنند

حضرت زینب علیهاالسلام نیز ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد علیه السلام فرمود:«ان عمتى زینب کانت تؤدى صلواتها، من قیام الفرائض والنوافل عند مسیرنا من الکوفه الى الشام وفى بعض منازل کانت تصلى من جلوس لشده الجوع والضعف (9)؛ عمه‏ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏نمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز می گزارد.»

امام حسین علیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش مى‏فرماید:« یا اختاه لا تنسینى فى نافله اللیل (10)؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» این نشان از آن دارد که این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دست ‏یازیده است.

 عفت و پاکدامنى

عفت و پاکدامنى، برازنده‏ ترین زینت زنان، و گران قیمت‏ ترین گوهر براى آنان است. زینب علیهاالسلام درس عفت را به خوبى در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود:«ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف یکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه(11)؛ مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسى نیست که قدرت دارد اما عفت مى‏ورزد،- یعنی قدرت انجام گناه را دارد ولی از آن دوری می کند- نزدیک است که انسان عفیف فرشته‏اى از فرشتگان باشد.»

یحیى مازنى روایت کرده است :

(( مدتها در مدینه در خدمت حضرت على (ع ) به سر بردم و خانه ام نزدیک خانه زینب (س ) دختر امیرالمؤ منین (ع ) بود. به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید.

به هنگامى که مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص ) برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى که حسن (ع ) در سمت راست او و حسین (ع ) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع ) پیش رویش راه مى رفتند.

هنگامى که به قبر شریف رسول خدا (ص ) نزدیک مى شد، حضرت على (ع ) جلو مى رفت و نور چراغ را کم مى کرد. یک بار امام حسن (ع ) از پدر بزرگوارش درباره این کار سؤ ال کرد، حضرت فرمود: مى ترسم کسى به خواهرت زینب نگاه کند. ))

 

زینب کبرى عفت ‏خویش را حتى در سخت‏ ترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت ‏بر عفت ‏خویش پاى مى‏فشرد. مورخین نوشته‏اند: « وهى تستر وجهها بکفها، لان قناعها قد اخذ منها (12)؛ او صورت خود را با دستش مى‏پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.»

شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و مى‏گوید:

ورثت زینب من امها

کل الذى جرى علیها وصار

زادت ابنه على امها

تهدى من دارها الى شر دار

تستر بالیمنى وجهها فان

اعوزها الستر تمد الیسار

«زینب تمامى آن چه را بر مادر گذشت به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافه‏اى برداشت که از خانه‏اش به بد ترین خانه حرکت کرد (به اسارت رفت).

صورت را[در اسارت] با دست راست مى‏پوشاند و اگر نیاز می شد،از دست چپ هم بهره مى‏برد. »

و آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مى‏آورد که « ا من العدل یا ابن الطلقاء تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ‏ستورهن و ابدیت وجوههن (13)؛ اى پسر آزاد شده‏هاى[جدمان پیامبراسلام] آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورت‏هاى آنان را آشکار ساختى.»

 ولایت مدارى

قرآن بدون هیچ قید و شرطى در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهارعلیهم السلام مى‏دهد.« اطیعواالله واطیعواالرسول واولى الامرمنکم‏» (14)؛ «از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت کنید.»

زینب علیهاالسلام که حضور هفت معصوم (15) را درک کرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و) ... سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحک الفداء ونفسى لنفسک الوقاء (16)؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید. زینب علیهاالسلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در کربلا به عرصه ظهور رساند.

از یک سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یادآورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد. از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود:« وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسید شباب اهل الجنه (17)؛ لکه ننگ کشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»

و همچنین در مجلس ابن زیاد (18)، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود.

از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت ‏بود؛ چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظه‏اى که خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى یادگار گذشتگان ... خیمه‏ها را آتش زدند ما چه کنیم؟ فرمود:«علیکن بالفرار؛ فرار کنید.» (19)

از این مهمتر در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیه السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود.

الف- در روز عاشورا؛ هنگامى که امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست ‏یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد. زینب با سرعت ‏حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مى‏گردد. (20)

ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمه‏ها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیهاالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمى‏گذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر مى‏خواهید او را بکشید، اول مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر کرد. (21)

ج- زمانى که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است. دست از کشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد؛ اگر مى‏خواهى او را بکشى مرا نیز با او بکش.»

ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسین بکشم. او را واگذارید.

البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آن‏ها را به میدان جنگ اعزام نمى‏کرد.

آنکـــه قلبـــش از بلا سـرشار بود

دخت زهرا زینب غمخوار بود

 

او ولایت را به دوشش مى‏کشیـد

چـون امـام عصر او بیمار بود

 

بــا طنیــن خطبــه‏هاى حیــدرى

ســخــت او رسواگر کفار بود

 روحیه بخشى

در مسافرت‏ها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام کارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شکست نیز مواجه شود. یکى از بارزترین اوصاف زینب علیهاالسلام روحیه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا کرد. پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوى زینب بیشتر ظهور کرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا کوچه‏هاى تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.

نه تنها زینب از دین یاورى کرد

به همت کاروان را رهبرى کرد

 

بــه دوران اســارت با یتیــمــان

نوازشـ‏ها به مهــر مــادرى کرد

او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا که مى‏گفت:«لا یجزعنک ما ترى، فوالله ان ذلک لعهد من رسول الله الى جدک وابیک وعمک (22)؛ [اى پسر برادر!] آن چه مى‏بینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا با جد، پدر و عمویت است.»

صبر

یکى از بارزترین اوصاف انسان‏هاى کامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیب‏هاى روزگار و تلخى‏هاى دوران است. قرآن کریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده (23) و پاداش‏هاى فراوان آن‏ها را یادآورى نموده است. زینب علیهاالسلام از این جهت در اوج کمال قرار دارد. در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم:« لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجراى کربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل است.

خــدا در مکتـب صبـر على پرداخت زینب را

بــــــراى کربـــــــلا با شیــــــر زهرا ســــاخت زینب را

 

بســان لیله القدرى که مخفى ماند قدر او

کسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را ...

 

سلام بر تو اى کسى که صبر شد حقیر تو

نــــدیـــده بـــعـــد فاطــمــه جـــهـــان زنــى نـظیر تو

در مجلس ابن زیاد؛ آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید:«کیف رایت صنع الله باخیک واهل بیتک(24)؛ کار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید که دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمى‏کند، با آرامشى که از صبر و رضاى قلبى او حکایت داشت فرمود:« ما رایت الا جمیلا(25) جز زیبایى ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت مى‏ماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبت‏ها متعجب مى‏شود و قدرت محاجه را از دست مى‏دهد.

    اى زینبى که محنت عالم کشیـده‏اى

غیر از بلا و درد به عالم چه دیده‏اى؟

 

    یارب زنى و این همه استوارى و علو

چــون زینــب صبــور مگــر آفریـده‏اى؟

 ایثار

یکى دیگر از صفات حسنه انسان‏هاى برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است. امام على علیه السلام فرمود:«الایثار اعلى الایمان(26)؛ ایثار، بالاترین درجه ایمان است.» و فرمود:«الایثار اعلى الاحسان(27)؛ ایثار برترین احسان است.»

زینب مجلله دراین صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد.

او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏کرد و آن را نیز به کودکان مى‏داد. در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید:«انها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفاً من الخبز فى الیوم واللیله (28)؛ عمه‏ام زینب[در مدت اسارت]، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏کرد، چون در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان مى‏دادند.»

او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏ بر بازوى کودکان اصابت کند.

براى حفظ جان کودکانت در بر دشمن

به پیش تازیانه بازوى خود را سپر کردم

شجاعت و شهامت

از صفات بارز پروا پیشگان این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک، حقیر و فاقد اثر مى‏باشد. امام على علیه السلام مى‏فرماید:«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (29)؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان کوچک مى‏باشد.»

سّر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است. زینب که خود چنین دیدى دارد، و در خانواده شجاع تربیت ‏شده است، از شجاعت ‏حیدرى بهره ‏مند است. او به« لبوه الهاشمیه (30)؛ شیر زن هاشمى‏» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مى‏زند، توبیخشان مى‏کند، تحقیرشان مى‏کند، و از کسى هراسى به دل ندارد. او از برق شمشیر خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه کشته فریاد مى‏زند که آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه‏اى مى‏نشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مى‏کند، او را «فاسق‏» و«فاجر» معرفى مى‏کند و مى‏گوید:

«الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه وآله وطهرنا من الرجس تطهیراً وانما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا (31)؛ سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت، و از پلیدى‏ها پاک نمود. همانا فقط فاسق رسوا مى‏شود، و بدکار دروغ مى‏گوید، و او غیر ما مى‏باشد.»

و همچنین در مقابل یزید و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، شجاعت ‏حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مى‏گوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک (32)؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان که] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ مى‏دانم.»

صداى زنده على به صوت دلپذیر تو

اسیر شام بودى و یزید شد اسیر تو

فصاحت و بلاغت

هر خطیبى بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتى، باید بارها تمرین عملى انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى کاملا آماده باشد تا بتواند خطبه‏اى فصیح و بلیغ ادا کند. و مستمعین باید با او هماهنگ باشند والا یاراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به این که فصیح و بلیغ بگوید.

زینب بدون آن که دوره دیده و یا تمرین خطابه کرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقیر شده با کسانى سخن مى‏گوید که نه تنها با او هماهنگ نیستند بلکه حتى سنگ و خاکروبه بر سر او ریخته‏اند، با این حال صداى زینب بلند مى‏شود که:«اى مردم کوفه! اى نیرنگ بازان و بى وفایان . . .» سخنان زینب علیهاالسلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بیدار کرد و صداى گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد.

خزیم اسدى مى‏گوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنى را که سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنران ‏تر از او ندیدم، گویى زینب از زبان على علیه السلام سخن مى‏گفت.

و همو مى‏گوید: پیر مردى را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق اشک شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پیرمردان شما بهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوان‏ها و زنان شما نیکوترین زنان هستند. نسل شما بهترین نسلى است که نه خوار مى‏گردد و نه شکست مى‏پذیرد. (33)

 شیخ جعفر نقدى (ره ) مى نویسد:

(( مى گویم : و این حذلم بن کثیر (راوى این خبر) از فصحاء و سخنوران و نیکو گفتاران عرب است که که از فصاحت و زبان آورى و نیکو گفتارى و از بلاغت و رسایى سخن و مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال مخاطب سخن گفتن زینب تعجب نموده و به شگفت آمده ، و از براعت و برترى فضل و کمال و علم و دانش و شجاعت ادبیه و دلاورى پسندیده آن مخدره ، حیرت و سرگردانى او را فرا گرفته ، به طورى که نتواسته او را (به کسى ) تشبیه و مانند نماید، مگر به پدرش سید و مهتر هر بلیغ و فصیحى .

پس (از این رو) گفته : (( کانها تفرع عن لسان امیرالمؤ منین )) ؛ یعنى گویا علیا حضرت زینب (س ) (سخنانش را در کوفه ) از زبان امیرالمؤ منین (ع ) قصد و آهنگ مى نمود، و هر که درباره کربلا و در احوال و سرگذشت هاى حسین (ع ) کتابى نوشته ، این خطبه و سخنرانى را نقل نموده است .

و جاحظ در کتاب خود (( البیان و التبیین )) آن را از خزیمه الاسدى روایت نموده که خزیمه گفته : (( زنان کوفه را در آن روز دیدم به پا ایستاده (برکشته شدگان در کربلا) ندبه و زارى و شیون مى نمودند، در حالى که گریبان ها (شان را) مى دریدند.

جود و سخاوت زینب (س )

 روزى میهمانى براى امیرالمؤ منین (ع ) رسید. آن حضرت به خانه آمده و فرمود: اى فاطمه ، آیا طعامى براى میهمان خدمت شما مى باشد؟ عرض کرد: فقط قرض نانى موجود است که آن هم سهم دخترم زینب مى باشد.

زینب (س ) بیدار بود، عرض کرد: اى مادر، نان مرا براى میهمان ببرید، من صبر مى کنم . طفلى که در آن وقت ، که چهار یا پنج سال بیشتر نداشته این جود و کرم او باشد، دیگر چگونه کسى مى تواند به عظمت آن بانوى عظمى پى ببرد؟

زنى که هستى خود را در راه خدا بذل بنماید، و فرزندان از جان عزیزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنماید و از آنها بگذرد بایستى در نهایت جود بوده باشد.

نبوغ و استعداد حضرت زینب (س )

 در تاریخ آمده که روزى امیرمؤ منان (ع ) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود که رو به عباس نموده فرمود: (( قل واحد )) بگو یک .

عباس آن را گفت .

سپس فرمود: (( قل اثنان )) بگو دو.

عباس در پاسخ گفت : (( استحیى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان )) ؛ شرم دارم با زبانى که یکى گفته ام ، دو بگویم .

آن گاه امیرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا که کلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خداى تعالى و توحید او مى کرد.

سپس رو به زینب (س ) کرد، ولى زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الى مطرح کرد و گفت : پدر! ما را دوست دارى ؟

امیرمؤ منان (ع ) فرمود: آرى دخترم ، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.

زینب (س ) با این مقدمه ، وارد سؤ ال اصلى شد و پرسید: پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمى گیرد. پس اگر باید دوست داشته باشى ، شفقت و مهربانى را نثار ما کن و محبت خالص را تقدیم خداوند.

على (ع ) که این درک ، و شناخت و استعداد را در این دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد. )) زینب (س ) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر کمالاتى که در وجودش بود، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد.

صدیقه صغرى

 مرحوم علامه مامقانى (ره ) در مجلد سوم کتاب شریف (( تنقیح المقال )) درباره سیدتنا زینب الکبرى (س ) مى نویسد:

(( درباره سیدتنا زینب الکبرى مى گویم : زینب و چیست زینب و چه چیز تو را دانا گردانید (و از کجا درک نموده و دریافتى ) که (شرافت و بزرگى و فضیلت و برترى ) زینب چیست ؟ (پس به طور اختصاص آن هم یک از هزار هزار آن است که ) زینب عقیله یعنى خاتون بزرگوار و گرامى فرزندان هاشم (ابن عبد مناف پدر جد رسول خدا) است ، و محققا صفات حمیده و خوى هاى پسندیده را دارا بود که پس از مادرش ، صدیقه کبرى (س ) کسى دارا نبوده است ، تا این که حق و سزاوار است گفته شود:

او است صدیقه صغرى ، زینب را در حجاب و پوشش و عفت و پاکدامنى (از دیگران ) زیادت و افزونى است (و آن این است ) که تن او را در زمان پدرش (امیرالمؤ منین ) و دو برادرش (امام حسن و امام حسین ) کسى از مردان ندید تا روز (( طف )) (کربلا، و این که زمین کربلا را طف مى نامند، براى آن است که طف زمینى بلند و جانب و کنار را گویند، و زمین کربلا کنار فرات است ) و زینب (س ) در صبر و شیکبایى (از مصایب و اندوه هاى بزرگ ) و ثبات و پایدارى و قیام و ایستادگى (در آشکار ساختن حق و درستى ) و قوت و نیروى ایمان و گرویدن (به عقاید و احکام دین مقدس ‍ اسلام ) و تقوا و پرهیزکارى و اطاعت و فرمانبرى (از آنچه خداى تعالى فرموده ) وحیده و یگانه بود (که پس از مادرش علیا حضرت فاطمه (س ) در دنیا چنین خاتونى که داراى این صفات حمیده و خوى هاى پسندیده بى مانند باشد، سراغ ندارم.)

 زینب (س ) در فصاحت و آشکارا سخن گفتن و زبان آورى و در بلاغت و رسایى سخن و سخن گفتن مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال ، گویى از زبان (پدر بزرگوارش ) امیرالمؤ منین (ع ) قصد و آهنگ مى نمود، چنان که پوشیده نیست بر کسى که در خطبه و سخنرانى او (در مجلس ابن زیاد در کوفه ، و مجلس یزید در شام ) از روى تحقیق و درستى فکر نموده و بیندیشد، و اگر ما (علما و بیان کننده اصول و فروع دین مقدس اسلام ) بگوییم : زینب (س ) مانند امام (ع ) داراى مقام عصمت بوده (از گناه بازداشته شده و هیچ گونه گناهى نکرده با این که قدرت و توانایى بر آن داشته و معنى عصمت نزد ما امامیه همین است ) کسى را نمى رسد که (گفتار ما را) انکار کند و نپذیرد.

اگر به احوال و سرگذشت هاى او در طف و کربلا و پس از کربلا (در کوفه و شام ) آشنا باشد، چگونه چنین نباشد؟ و اگر چنین نبود هر آینه امام حسین (ع ) مقدار و پاره اى از بار سنگین امامت و پیشوایى را روزگارى که امام سجاد(ع ) بیمار بود بر او حمل و واگذار نمى نمود، و پاره اى از وصایا و سفارشهاى خود را به او وصیت نمى کرد و امام سجاد (ع ) او را در بیان احکام و آنچه که از آثار و نشانه هاى ولایت و امامت است . نایبه به نیابت خاصه و جانشین خود نمى گرداند.

مفسر قرآن

 فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در کتاب خود (( خصایص ‍ الزینبیه )) چنین نقل مى کند:

(( روزگارى که امیرالمؤ منین (ع ) در کوفه بود، زینب (س ) در خانه اش مجلسى داشت که براى زنها قرآن تفسیر و معنى آن را آشکار مى کرد. روزى (( کهیعص )) را تفسیر مى نمود که ناگاه امیرالمؤ منین (ع ) به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم ! شنیدم براى زن ها (( کهیعص )) را تفسیر مى نمایى ؟

زینب (س ) گفت : آرى . امیرالمؤ منین (ع ) فرمود: این رمز و نشانه اى است براى مصیبت و اندوهى که به شما عترت و فرزندان رسول خدا(ص ) روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشکار ساخت . پس آن گاه زینب گریه کرد، گریه با صدا - صلوات الله علیها.

گفتن مسائل شرعى

 شیخ صدوق ، محمد بن بابویه (ره ) مى گوید: حضرت زینب (س ) نیابت خاصى از طرف امام حسین (ع ) داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه کرده از او مى پرسیدند، تا اینکه حضرت سجاد (ع ) بهبود یافت .

شیخ طبرسى (ره ) گوید: حضرت زینب (س ) روایات بسیارى را از قول مادرش حضرت زهرا (س ) روایت کرده است .

از عماد المحدثین روایت شده است که : حضرت زینب (س ) از مادر و پدر و برادرانش و از ام سلمه و ام هانى و دیگر زنان روایت مى کرد و از جمله کسانى که از او روایت کرده اند، ابن عباس و على بن الحسین (ع ) و عبدالله بن جعفر و فاطمه صغرى دختر امام حسین (ع ) و دیگرانند.

همچنین ابوالفرج گوید: زینب بانویى عقیله که ابن عباس سخنان حضرت زهرا(س ) را در مورد فدک از قول او نقل کرده و مى گوید: عقیله ما، زینب دختر على (ع ) به من گفت .

از ظاهر فرمایش فاضل دربندى و دیگر عالمان چنین به دست مى آید که حضرت زینب کبرى (س ) علم منایا و بلایا (خوابها و حوادث آینده ) را همچون بسیارى از یاران حضرت على (ع )، مانند میثم تمار و رشید هجرى و برخى دیگر مى دانسته و بلکه در ضمن اسرارى که بیان کرده ، به طور قطع و مسلم آن حضرت را از مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم و دیگر زنان با فضیلت برتر دانسته است .

وى در ضمن فرمایش حضرت سجاد (ع ) که به آن حضرت فرموده بود: (( اى عمه تو بحمدالله دانشمند بدون آموزگار و فهمیده بدون آموزنده هستى . )) ، گوید: این فرمایش خود دلیل و حجت بر آن است که زینب دختر حضرت امیرالمؤ منین (ع ) محدثه بوده یعنى به او الهام مى شده است و عمل او از علم لدنى و آثار باطنى مى باشد.

آینه تمام نماى مقام رسالت و امامت

 محمد غالب شافعى ، یکى از نویسندگان مصرى گفته است :

(( یکى از بزرگترین زنان اهل بیت از نظر حسب و نسب و از بهترین بانوان طاهر، که داراى روحى بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام نماى مقام رسالت و ولایت بوده ، حضرت سیده زینب ، دختر على بن ابى طالب - کرم الله وجهه - است که به نحو کامل او را تربیت کرده بودند و از پستان علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود، به حدى که در فصاحت و بلاغت یکى از آیات بزرگ الهى گردید و در حلم و کرم و بینایى و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنى هاشم و بلکه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت جمع کرده بود.

آنچه خوبان همگى داشتند، او به تنهایى دارا بود. شبها در حال عبادت بود و روزها را روزه داشت و به تقوا و پرهیزکارى معروف بود... )) 

ایراد خطبه در کودکى

 از عجایب اینکه زینب (س ) در حدود شش سالگى ، خطبه غرا و طولانى مادرش حضرت زهرا (س ) را که در مسجد النبى ، پیرامون فدک و رهبرى امام على (ع ) ایراد کرد، حفظ نموده بود، براى آیندگان روایت مى کرد، با اینکه آن خطبه هم مشروح و طولانى است و هم واژه ها و جمله هاى دشوار و پر معنى و بسیار در سطح بالا دارد و این از عجایب روزگار است و دیگران آن خطبه را از زینب (س ) نقل نموده اند.

تلاوت قرآن

 روایت شده : که روزى زینب (س ) آیات قرآن را تلاوت مى کرد، حضرت على (ع ) نزد او آمد، ضمن پرسشهایى ، با اشاره و کنایه ، گوشه هایى از مصایب زینب (س ) را که در آینده رخ مى داده ، به آگاهى او رسانید.

زینب (س ) عرض کرد: (( من قبلا این حوادث را که برایم رخ مى دهد، از مادرم شنیده بودم )) .

شباهت زینب (س ) به خدیجه

 جالب اینکه شباهت حضرت زینب (س ) به حضرت خدیجه (س ) از امیرمؤ منان على (ع ) نیز نقل شده است ، چنان که در روایت آمده است :

وقتى که اشعث بن قیس از حضرت زینب (س ) خواستگارى کرد، حضرت على (ع ) بسیار دگرگون و خشمگین شد، و با تندى به اشعث فرمود:

(( این جراءت را از کجا پیدا کرده اى که زینب (س ) را از من خواستگارى مى کنى ؟! زینب (س ) شبیه خدیجه (س )، پروریده دامان عصمت است ، شیر از دامان عصمت خورده ، تو لیاقت همتایى از او را ندارى ، سوگند به خداوندى که جان على در دست او است ، اگر بار دیگر این موضوع را تکرار کنى ، با شمشیر جوابت را مى دهم ، تو کجا که با یادگار حضرت زهرا (س ) همسر و همسخن شوى ؟! ))

همچنین از پاره اى روایت فهمیده مى شود که به خاطر شباهتى که حضرت زینب (س ) به خاله پیامبر (ص ) به نام ام کلثوم داشت ، پیامبر(ص ) کنیه او را (( ام کلثوم )) گذاشت .

شباهت زینب (س ) به پدر بزرگوار خود

 مرحوم سید نورالدین جزایرى (ره ) در مورد شباهت حضرت زینب (س ) به پدر بزرگوار خود چنین نوشته است :

غالبا کلیه پسر شباهت به پدر، و دختر شباهت به مادر پیدا مى کند، به جز حضرت فاطمه زهرا(س ):

(( کانت مشیتها مشیه ابیها رسول الله و منطقها کمنطقه )) . و نیز حضرت زینب (س ) که (( منطقها کمنطق ابیها امیرالمؤ منین علیه السلام )) بود.

نسبت مردانگى به حضرت زینب (س )

 روایت شیخ بزرگوار صدوق را در کتاب (( اکمال الدین )) و شیخ طوسى را در کتاب (( غیبت )) مورد مطالعه قرار دهید! این دو تن به صورت مسند از احمد بن ابراهیم روایت مى کنند که گفت :

(( در سال 282 بر حکیمه دختر حضرت جواد الائمه امام محمد تقى (ع ) وارد شدم و از پس پرده با او صحبت کرده از دین و آیین او پرسیدم و او نام امام خود را برده گفت : فلانى پسر حسن . به او عرض کردم : فدایت شوم ، آیا آن حضرت را به چشم خود دیده اید یا اینکه از روى اخبار و آثار مى گویید؟ گفت :

از روى روایتى که از حضرت عسکرى (ع ) به مادرش نوشته شده است . گفتم : آن مولود کجاست ؟ گفت : پنهان است . گفتم : پس شیعه چه کنند و نزد چه کسى مشکلات خویش را بازگو نمایند؟

گفت : به جده ، مادر حضرت عسکرى . گفتم : آیا به کسى اقتدا کنم که زنى وصایت او را بر عهده دارد؟ گفت : به حسین بن على (ع ) اقتدا کن که در ظاهر به خواهرش زینب (س ) وصیت کرد و هر گونه دانشى که از حضرت سجاد (ع ) بروز مى کرد، به حضرت زینب (س ) نسبت داده مى شد تا بدین گونه جان حضرت سجاد (ع ) محفوظ بماند...

زینب ، چشمه علم لدنى

 در مقام علم و یقین ، چنان که علم امام لدنى است ، نه کتابى و تحصیلى رشته علمى که خداى عالم به قلب خاتم الانبیاء و دودمانش انداخت که در قرآن مى فرماید: (( از نزد خود به او علم دادیم )) به على (ع ) و حسن و حسین داد به زینب هم عنایت فرمود.

مجلله زینب (س ) از همان ابتدایى که خداوند او را آفرید، روح لطیفش را چشمه علمى از همان علم لدنى قرار داد. اینها کوچک و بزرگ ندارند.

پى‏نوشت‏ها

1- شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، (تهران، دارالکتب الاسلامیه) ج‏3، ص‏46.

2- همان، ج‏3، ص‏210.

3- همان، ج‏3، ص‏39.

4- بقره/31- 32.

5- کهف/65.

6- شیخ عباس قمى، منتهى الآمال،(تهران، علمیه اسلامیه، چاپ قدیم،1331 ه . ش) ج‏1، ص‏298.

7- ذاریات/56.

8- محمد بن جریرطبرى، تاریخ طبرى، ج‏6، ص‏238.

9- ریاحین الشریعه، ج‏3، ص‏62.

10- همان، ص 61- 62.

11- نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 466.

12- جزائرى، الخصائص الزینبیه، ص‏345.

13- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بیروت، داراحیاء التراث العربى)، ج‏45، ص‏134.

14- نساء/59.

15- پیامبراکرم صلى الله علیه و آله، على علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام .

16- الکوکب الدرى، ج‏1، ص‏196.

17- بحارالانوار، ج‏45، صص‏110- 111.

18- همان، ج‏45، ص‏133.

19- همان، ج‏45، ص‏58، ومعالى السبطین، ج‏2، ص‏88 .

20- بحارالانوار، ج‏45، ص‏46.

21- همان، ج‏45، ص‏61 .

22- همان، ج‏45، ص‏179.

23- مثل بقره/155 و . . .

24- بحارالانوار، ج‏45، صص‏115- 116.

25- همان، ص‏116.

26- میزان الحکمه، ج‏1، ص‏4.

27- همان.

28- ریاحین الشریعه، ج‏3، ص‏62.

29- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182.

30- زیارت نامه حضرت زینب علیهاالسلام .

31- بحارالانوار، ج‏45، صص‏154- ‏115.

32- همان، ص‏134.

33- همان، ج‏45، صص‏ 108 و110 .

زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها

زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها

 

ولادت

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.

نام، لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...

پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.

همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.

فرزندان حضرت زینب (س )

 سبط بن جوزى درتذکرة الخواصگوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س ) بوده است .

پرستارى مادر

 روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س ) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.

 

القاب حضرت زینب (س )

 عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها.

نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س ) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع ) ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى

عقیلة النساء: خردمند بانوان .

عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.

شریکة الشهید: انباز شهید.

کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .

سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر ابیها: راز پدرش على (ع )

سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .

شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع ).

عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .

رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .

بلیغة : سخنور رسا.

فصیحة : سخنور گویا.

صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).

الموثقة : بانوى مورد اطمینان .

عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).

الفاضلة : بانوى با فضیلت .

الکاملة : بانوى تام و کامل .

عابدة آل على : پارساى خاندان على

عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .

نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .

المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .

قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص ).

قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع ).

صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.

عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .

ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .

قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .

رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .

باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .

حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع ) و فاطمه (س ).

ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .

بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.

عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.

عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .

الباکیة : بانوى گریان .

سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س ).

امنیة الله : امانت دار الهى .

آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس .

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .

فصاحت و بلاغت

کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

زینب عالمه بود

 امام سجاد (ع ) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س ) مى فرمایند:

(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) .

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.

زینب محدثه بود

 از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س ) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع ) به او:

(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .

دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س ) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .

عقیله بنى هاشم

 در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.

ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع ) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))

ازدواج با عبدالله بن جعفر

وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت‏خانوادگى‏شایستگى همسرى او را داشت ‏برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قریش براى زینب مى‏آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنى‏هاشم، عبدالله‏بن جعفر از همه شایسته ‏تر بود.

پدر عبدالله، جعفربن ابى‏طالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مى‏گوید:

پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى‏طالب کسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه‏هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده‏اى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:

«نمى‏دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و یا از فتح خیبر».

و نیز از رسول خدا شنیده شد که مى‏فرمود:

«مردم از ریشه‏هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم‏».

جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مى‏رفت، عازم جهاد بارومیان شد.

رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (2) .

سپاهیان اسلام رفتند، تا به‏حدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى‏کرد، رومیان او را بانیزه‏هاى خودشان قطعه قطعه کردند.

جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم را به‏دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.

مادر عبدالله‏بن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه ام‏المؤمنین‏و سلمى همسر حمزة‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .

جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، على‏بن ابى‏طالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.

واقدى در تاریخش مى‏گوید که عون و یحیى را بیاورد.

شوهر زینب، عبدالله‏بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است ‏از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.

ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‏کند که رسول خدا فرمود:

«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان‏».

این جمله را سه بار مکرر مى‏کند. و سپس مى‏فرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم‏».

عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک‏دامن، و مرکز جود و سخا نامیده‏شد; احسان فروشى نمى‏کرد و نیکى را نمى‏فروخت و هیچ مستمندى را از درخانه‏اش ناامید بر نمى‏گردانید. محمدبن‏سیرین مى‏گوید:

بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیش‏کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.

یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست‏ عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.

این شعر عبدالله‏بن قیس رقیات است که مى‏گوید:

من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مى‏دانست که مال باقى‏نخواهد ماند، به مستمندان و بى‏چارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.

و این سخن عبدالله‏بن ضرار است که در ستایش عبدالله‏مى گوید:

اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانه‏ات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.

میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى‏هایى از تو بدیدند.

ابن قتیبه در عیون‏الاخبار نقل مى‏کند (5) که هنگامى‏که معاویه از مکه باز مى‏گشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏دیگر قریش فرستاد.

به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مى‏کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:

اگر بخواهید، به‏شما مى‏گویم که هر کس با هدیه‏اش چه خواهد کرد.

اما حسن، مقدارى از عطریات هدیه‏اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس‏که نزد او بود، مى‏بخشد.

اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده‏اند، شروع‏مى‏کند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى‏کند و شیر تهیه کرده‏به مردم مى‏دهد.

اما عبدالله‏بن جعفر، به غلام خود مى‏گوید: بدیح، قرض‏هاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعده‏هایى که به مردم داده‏ام انجام بده.

و اما فلان...تا آخر.

فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان‏طور بود که‏معاویه گفته بود.

عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏کرد، و از آن که مالش از میان برود و یابه‏دشمنانش برسد ابایى نداشت.

اگر در کفش به‏جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى‏بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.

زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوام‏کلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مى‏خواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنى‏هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به‏دست‏خالوى‏او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ابى‏طالب تزویج کرد.

ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش به اندازه‏اى بود که آن دو را هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمام‏دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‏به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى‏زیستند.

در جنگ‏هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى‏کردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.

مردم که مى‏دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیله‏اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى‏دادند; چون که‏خواهش او رد نمى‏شد و امیدش ناامید نمى‏گردید.

در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى‏کند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین‏گفت: مانیکوکارى را نمى‏فروشیم. (7) .

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مى‏کند:

وقتى که حسن‏بن على‏از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسن‏نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به‏خاک سپارند،بنى‏امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مى‏گفت:

چه جنگ‏هایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن‏کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.

حسین نپذیرفت و گفت: چاره‏اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدش‏به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه‏اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان‏نمى‏گذاشت.

او به پسر عمویش حسین عرض کرد:

تو را به حق من که کلمه‏اى برزبان نیاورى.

عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش‏زهرا به‏خاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.

زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مى‏کنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مى‏کرده و ما نمى‏توانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.

ولى پس از گذشتن ده‏ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مى‏آید و مصیبت‏جانگداز کربلا او را به ما نشان مى‏دهد و کسى‏که او را به چشم دیده براى ما وصفش‏مى‏کند و چنین مى‏گوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مى‏بینم زنى را که مانندخورشید مى‏درخشید و با شتاب از خیمه‏گاه بیرون مى‏آمد. (11) .

پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على‏است.

هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مى‏رود، عبدالله بن ایوب‏انصارى در وصفش مى‏گوید:

...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پاره‏اى از ماه بود.

در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت‏زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام‏داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!

اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادث‏از دلیرى و پاى‏دارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.

به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبن‏معاویه آشکار مى‏شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏کند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (12) .

و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان‏دار کوفه و مجلس‏یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مى‏شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب‏مى‏کند، به همان اندازه‏اى که امروز ما را به تعجب مى‏اندازد و همگى به فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى‏دهند.

جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مى‏کند:

پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطق‏تر و گوینده‏تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.

این شمایل زینب است‏به طورى که او را در کربلا دیده‏ایم، و چنان که در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى‏شنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.

و چنان که بعضى از روایات مى‏گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏که زنانى که مى‏خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مى‏شده و کسب‏دانش مى‏کرده‏اند.

صفات برجسته‏اى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده‏اند،لذاست که «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گردید. ابن‏عباس که از او روایت مى‏کند،مى‏گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت‏».

زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند،زینب فهیمده مى‏شد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مى‏کردند و به «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.

شهادت آن حضرت

حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.

پی نوشتها:

1) از تحقیق در تواریخ به‏دست مى‏آید که فرمانده‏اول جعفر بوده و سپس زید.(مترجم).

2) بعضى از مورخان معتبر نقل کرده‏اند که نخستین فرماندهى‏که از طرف پیغمبر تعیین شده‏بود، جعفر بودو زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام، نقل‏مى‏کند نیز، چنین مستفاد مى‏شود. (مترجم).

3) الاستیعاب، ج 4، ص 230-231.

4) ج 3، ص 49.

5) ج 3، ص 40.

6) زمین‏هاى سبز و خرم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى ارباب ملک. (مترجم).

7) الاصابة ، ج 2، ص 281.

8) ص 74.

9) قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بقیع کاملا موردتردید است.(مترجم).

10) بردن جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کامل‏ابن‏اثیر، ج‏3،ص 228. (مترجم).

11) تاریخ طبرى، ج 4، ص 340-341.

12) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510

ترجمه وشرح دعای مکارم الاخلاق

این دعا، همان دعاى (مکارم الاخلاق) معروف است ‌که‌ امام علیه السلام اصول اخلاق اسلامى ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌در‌ فرازهاى مختلفى ‌با‌ شروع صلوات ‌بر‌ پیغمبر ‌و‌ آلش آورده ‌و‌ چنین ‌به‌ ذهن ‌مى‌ رسد ‌که‌ تفسیرى ‌از‌ ‌آن‌ کلمه ‌ى‌ معروف رسول خدا صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ سلم است ‌که‌ فرمود: بعثت ‌لا‌ تمم مکارم الاخلاق (من مبعوث شدم ‌تا‌ اصول اخلاق ‌را‌ تکمیل کنم) آرى ‌در‌ جاى دیگرى اصول اخلاق این چنین جمع آورى نشده.

―    فراز اول این دعا ‌را‌ امام علیه السلام بدین گونه شروع ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ ایمان مرا ‌به‌ کاملترین مرتبه ‌ى‌ ایمان برسان) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ بلغ بایمانى اکمل الایمان).

―    (یقینم ‌را‌ برترین یقینها قرار ده) (و اجعل یقینى افضل الیقین).
―    (نیتم ‌را‌ ‌به‌ بهترین نیتها، ‌و‌ عملم ‌را‌ ‌به‌ بهترین اعمال منتهى ساز) (و انته بنیتى الى احسن النیات، ‌و‌ بعملى الى احسن الاعمال).

―    پس ‌از‌ درخواست این چهار چیز ‌که‌ اساس همه ‌ى‌ حرکتهاى انسان است، ‌از‌ خداوند، بار دیگر چنین ‌مى‌ خواهد: (بار خداوندا ‌به‌ لطفت نیتم ‌را‌ کامل ‌و‌ خالص ساز) (اللهم وفر بلطفک نیتى).
―    (و یقینم ‌را‌ ‌با‌ آنچه ‌در‌ پیشگاه ‌تو‌ است تصحیح ‌و‌ پابرجا فرما) (و صحح بما عندک یقینى).
―    (و ‌با‌ قدرت خود آنچه ‌را‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌من‌ تباه ‌و‌ فاسد شده اصلاح کن) (و استصلح بقدرتک ‌ما‌ فسد منى).

―    در دومین فراز ‌به‌ بخش دیگرى ‌از‌ اصول اخلاقى اشاره کرده ‌مى‌ گوید: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ آنچه ‌را‌ ‌که‌ اهتمام ‌به‌ ‌آن‌ مرا ‌به‌ خود مشغول ‌مى‌ دارد، ‌تو‌ خود کفایت کن) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ اکفنى ‌ما‌ یشغلنى الاهتمام به).
―    (مرا ‌به‌ کارى بگمار ‌که‌ فردا ‌از‌ ‌آن‌ بازپرسى خواهى کرد) (و استعملنى بما تسالنى غدا عنه).
―    (و ایام زندگانیم ‌را‌ ‌در‌ آنچه مرا براى ‌آن‌ خلق کرده ‌اى‌ مصروف دار) (و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له).
―    (مرا ‌بى‌ نیاز ساز، ‌و‌ روزیت ‌را‌ ‌بر‌ ‌من‌ توسعه ده) (و اغننى ‌و‌ اوسع على ‌فى‌ رزقک).
―    (و مرا ‌با‌ نظر (و چشم دوختن ‌به‌ اموال ثروتمندان) آزمایش مفرما) (و ‌لا‌ تفتنى بالنظر).
―    ‌به‌ دنبال این قسمت ‌از‌ خداوند قدرت ‌و‌ عزت ‌مى‌ خواهد ولى چون ‌هر‌ قدرت ‌و‌ عزتى ‌با‌ تکبر همراه است عرض ‌مى‌ کند: (مرا عزیز ‌و‌ قدرتمنددار ولى ‌به‌ تکبر مبتلا مکن) (و اعزنى ‌و‌ ‌لا‌ تبتلینى بالکبر).
―    آنگاه ‌از‌ خداوند تقاضاى بندگى ‌را‌ ‌مى‌ نماید ولى چون عبادت امکان ‌به‌ همراه آوردن عجب ‌را‌ دارد ‌مى‌ گوید: (مرا بنده ‌و‌ فرمانبردار خود قرار ده، ولى عبادتم ‌را‌ ‌با‌ عجب ‌و‌ خودپسندى فاسد منما) (و عبدنى لک ‌و‌ ‌لا‌ تفسد عبادتى بالعجب).
―    ‌از‌ این نظر ‌که‌ رشد انسان ‌در‌ جامعه، بدان است ‌که‌ امور خیر ‌به‌ دست ‌او‌ جریان یابد ولى چنین امورى ‌از‌ منت ‌به‌ دور نمى ماند عرض ‌مى‌ کند: (خیر ‌و‌ نیکى ‌را‌ براى مردم ‌به‌ دست ‌من‌ جارى ساز ولى ‌آن‌ ‌را‌ ‌با‌ منت گذاردن تباه مساز) (و اجر للناس على یدى الخیر، ‌و‌ ‌لا‌ تمحقه بالمن).
―    بدون تردید ‌هر‌ انسانى علاقه مند است ‌از‌ اخلاق بلند انسانى بهره ‌ى‌ وافر داشته باشد ولى چون ‌با‌ تفاخر همراه است ‌مى‌ گوید: (درجات بلند اخلاق ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ مرحمت فرما ولى ‌از‌ تفاخر ‌و‌ مباهات نگاهم دار) (و هب لى معالى الاخلاق، ‌و‌ اعصمنى ‌من‌ الفخر).

―    در سومین فراز ‌به‌ ‌دو‌ اصل ‌از‌ اصول خودسازى اشاره کرده عرضه ‌مى‌ دارد: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، مرا ‌به‌ درجه ‌اى‌ ‌از‌ درجات بزرگوارى ‌در‌ بین مردم ترفیع مده، مگر آنکه ‌به‌ همان اندازه مرا ‌در‌ پیش خویشتن پائین آورى) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ ‌لا‌ ترفعنى ‌فى‌ الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها).
―    (و هیچ عزت ظاهرى براى ‌من‌ ایجاد مفرما، مگر آنکه ‌به‌ همان نسبت ذلت پنهانى ‌و‌ درونى برایم ایجاد فرمائى) (و ‌لا‌ تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها).

―    در چهارمین فراز ‌به‌ اصول دیگرى ‌از‌ اخلاق پرداخته ‌و‌ چنین ادامه ‌مى‌ دهد: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، ‌و‌ مرا ‌از‌ هدایت شایسته ‌اى‌ بهره مند فرما ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌با‌ هیچ چیز دیگر عوض نکنم) (اللهم صل على محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد، ‌و‌ متعنى بهدى صالح ‌لا‌ استبدل به).

―    (راه ‌و‌ روش حقى ‌را‌ ‌بر‌ ‌من‌ بنما ‌که‌ هرگز ‌از‌ ‌آن‌ منحرف نگردم) (و طریقه ‌حق‌ ‌لا‌ ازیغ عنها).
―    (و نیت رشدآورى عنایت ‌کن‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ هیچگونه شکى ننمایم) (و نیه رشد ‌لا‌ اشک فیها).
―    (عمرم ‌را‌ مادام ‌که‌ ‌در‌ راه اطاعت ‌تو‌ صرف گردد طولانى ساز، اما آنگاه ‌که‌ چراگاه شیطان ‌شد‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌من‌ بگیر پیش ‌از‌ آنکه خشمت ‌به‌ سوى ‌من‌ شتاب گیرد ‌و‌ ‌یا‌ غضبت ‌بر‌ ‌من‌ مستحکم گردد) (و عمرنى ‌ما‌ کان عمرى بذله ‌فى‌ طاعتک، فاذا کان عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک قبل ‌ان‌ یسبق مقتک الى، ‌او‌ یستحکم غضبک على).

―    (بار خداوندا ‌در‌ ‌من‌ هیچ خصلت ناپسندى ‌را‌ ‌که‌ مایه ‌ى‌ عیبجویى ‌من‌ است وامگذار مگر آنکه اصلاحش فرمائى) (اللهم ‌لا‌ تدع خصله تعاب منى الا اصلحتها).
―    (و هیچ زشتى ‌و‌ عیبى ‌را‌ ‌که‌ ممکن است مایه ‌ى‌ ملامت نسبت ‌به‌ ‌من‌ شود وامگذار مگر آنکه ‌به‌ زیبائى ‌و‌ نیکى مبدلش سازى) (و ‌لا‌ عائبه اونب بها الا حسنتها).
―    (و هیچ کرامت خلق ‌و‌ خوى پسندیده ‌اى‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ طور ناقص ‌در‌ ‌من‌ وجود دارد ‌را‌ فرومگذار ‌جز‌ آنکه تتمیم ‌و‌ تکمیلش فرمائى) (و ‌لا‌ اکرومه ‌فى‌ ناقصه الا اتممتها).

―    در پنجمین فراز بعضى ‌از‌ اصول مکارم اخلاق ‌را‌ چنین بازگو ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد درود فرست ‌و‌ بغض ‌و‌ کینه ‌ى‌ کینه توزان ‌را‌ براى ‌من‌ ‌به‌ محبت) (اللهم صل على محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد، ‌و‌ ابدلنى ‌من‌ بغضه اهل الشنان المحبه).
―    (و حسادت اهل تجاوز ‌را‌ ‌به‌ مودت ‌و‌ دوستى) (و ‌من‌ حسد اهل البغى الموده).
―    (به گمانى صالحان ‌را‌ ‌به‌ اعتماد) (و ‌من‌ ظنه اهل الصلاح الثقه).
―    (دشمنى نزدیکان ‌را‌ ‌به‌ صداقت ‌و‌ دوستى عصیان دورکشى خویشاوندان ‌را‌ ‌به‌ نیکى، ‌بى‌ اعتنائى ‌و‌ خذلان اقربا ‌را‌ ‌به‌ نصرت تبدیل فرما) (و ‌من‌ عداوه الادنین الولایه، ‌و‌ ‌من‌ عقوق ذوى الارحام المبره، ‌و‌ ‌من‌ خذلان الاقربین النصره).
―    (حب ‌و‌ دوستى مجامله کاران ‌را‌ ‌به‌ محبت واقعى اهانت مصاحبان ‌و‌ همراهان ‌را‌ ‌به‌ حسن معاشرت، ‌و‌ تلخى ترس ‌از‌ ستمگران ‌را‌ ‌به‌ حلاوت ‌و‌ شیرینى امنیت مبدل ساز) (و ‌من‌ حب المدارین تصحیح المقه، ‌و‌ ‌من‌ ‌رد‌ الملابسین کرم العشره، ‌و‌ ‌من‌ مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه).

―    در ششمین فراز ‌در‌ رابطه ‌با‌ برخورد ‌با‌ ظالمان ‌و‌ ستمگران مطالبى ذیل ‌را‌ خواستار ‌مى‌ گردد: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ براى ‌من‌ دستى ‌و‌ قدرتى بالاتر ‌از‌ کسى ‌که‌ ‌به‌ ‌من‌ ستم کرده، زبانى گویاتر ‌بر‌ آنکه ‌با‌ ‌من‌ ‌به‌ مخاصمه برخاسته، ‌و‌ پیروزى ‌بر‌ کسى ‌که‌ ‌با‌ ‌من‌ ‌از‌ ‌در‌ دشمنى بیرون آمده، قرار ده) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ اجعل لى یدا على ‌من‌ ظلمنى ‌و‌ لسانا على ‌من‌ خاصمنى، ‌و‌ ظفرا بمن عاندنى).
―    ‌و‌ ‌مى‌ افزاید: (و ‌به‌ ‌من‌ راه چاره ‌اى‌ ‌در‌ برابر کسى ‌که‌ ‌با‌ ‌من‌ ‌از‌ ‌در‌ کید ‌و‌ مکر بیرون آمده، ‌و‌ قدرتى ‌در‌ مقابل آنکه مرا مقهور ساخته، ‌و‌ وسیله ‌و‌ ابزار تکذیبى ‌در‌ برابر آنکه ‌از‌ ‌در‌ عیبجویى ‌و‌ دشنام گوئى ‌با‌ ‌من‌ درآمده، ‌و‌ سلامت ‌و‌ تندرستى ‌از‌ کسى ‌که‌ مرا تهدید کرده محبت فرما) (وهب لى مکرا على ‌من‌ کایدنى، ‌و‌ قدره على ‌من‌ اضطهدنى، ‌و‌ تکذیبا لمن قصبنى، ‌و‌ سلامه ممن توعدنى).
―    (همچنین ‌به‌ اطاعت کسى ‌که‌ مرا ‌به‌ راه راست وامى دارد، ‌و‌ متابعت ‌از‌ کسى ‌که‌ ارشادم ‌مى‌ کند، موفق دار) (و وفقنى لطاعه ‌من‌ سددنى، ‌و‌ متابعه ‌من‌ ارشدنى).

―    در هفتمین فراز بخش دیگرى ‌از‌ اصول اخلاق ‌را‌ ‌از‌ زاویه ‌ى‌ دیگرى مورد توجه قرار داده عرض ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست، ‌و‌ مرا ‌آن‌ چنان ‌به‌ راه ثواب دار ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌با‌ ‌من‌ ‌غش‌ ‌و‌ خیانت ‌مى‌ کند ‌با‌ ‌او‌ ‌به‌ نصح ‌و‌ خیرخواهى معارضه کنم) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ سددنى لان اعارض ‌من‌ غشنى بالنصح).
―    (هر ‌کس‌ ‌از‌ ‌من‌ دورى نماید ‌به‌ نیکى پاداش دهم) (و اجزى ‌من‌ هجرنى بالبر).
―    (آن کسى ‌که‌ مرا محروم نماید ‌با‌ بذل ‌و‌ بخشش اجر ‌و‌ مزد دهم) (و اثیب ‌من‌ حرمنى بالبذل).
―    (هر ‌کس‌ ‌از‌ ‌من‌ قطع رابطه کند ‌با‌ برقرارى پیوند مکافات نمایم) (و اکافى ‌من‌ قطعنى بالصله).
―    (کسى ‌که‌ پشت ‌سر‌ ‌من‌ غیبت کند (و عیوب مرا برشمارد) ‌من‌ ‌با‌ برشمردن نیکیهایش ‌با‌ ‌او‌ ‌به‌ مخالفت برخیزم) (و اخالف ‌من‌ اغتابنى الى حسن الذکر).
―    (از نیکى تشکر کنم، ‌و‌ ‌از‌ بدى چشم پوشى نمایم) (و ‌ان‌ اشکر الحسنه، ‌و‌ اغضى عن السیئه).

―    و ‌در‌ هشتمین فراز ‌یک‌ سلسله دیگر ‌از‌ اصول اخلاقى ‌را‌ ‌که‌ متعلق ‌به‌ نفس انسان است چنین برمى شمارد: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، ‌و‌ مرا ‌با‌ حلیه ‌و‌ زیور صالحان بیاراى) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ حلنى بحلیه الصالحین).
―    (و زیور ‌و‌ زینت متقین ‌را‌ ‌بر‌ ‌من‌ بپوشان) (و البسنى زینه المتقین).
―    امام ‌در‌ جملات بعد زینت ‌و‌ زیور متقین ‌را‌ بدین گونه برمى شمارد: (بسط ‌و‌ گسترش عدل، فروخوردن خشم) (فى بسط العدل، ‌و‌ کظم الغیظ).
―    (فرونشاندن آتش فتنه ‌و‌ دشمنى، جمع آورى انسانهاى پراکنده، اصلاح ذات البین) (و اطفاء النائره، ‌و‌ ضم اهل الفرقه، ‌و‌ اصلاح ذات البین).
―    همچنین: (افشاء نیکیها، پوشاندن عیوب ‌و‌ بدیها، نرمخویى خفض جناح ‌و‌ خوشرفتارى) (و افشاء العارفه، ‌و‌ ستر العائبه، ‌و‌ لین العریکه، ‌و‌ خفض الجناح، ‌و‌ حسن السیره).
―    (سنگینى ‌و‌ وقار، حسن معاشرت، سبقت ‌و‌ پیشى گرفتن ‌به‌ فضائل ‌و‌ خوبیها، ‌و‌ برگزیدن ایثار ‌و‌ نعمت بخشیدن) (و سکون الریح، ‌و‌ طیب المخالقه، ‌و‌ السبق الى الفضیله، ‌و‌ ایثار التفضل).
―    ‌و‌ نیز (ترک عیبجویى ‌و‌ بخشش، ‌بر‌ کسانى ‌که‌ استحقاق ‌آن‌ ‌را‌ ندارند) (و ترک التعییر، ‌و‌ الافضال على غیر المستحق).
―    (سخن ‌حق‌ ‌را‌ گفتن ‌هر‌ چند دشوار آید خیر ‌و‌ نیکى ‌را‌ اندک شمردن گرچه ‌از‌ نظر گفتار ‌و‌ کردار بسیار باشد، ‌و‌ زیاد شمردن ‌شر‌ ‌و‌ بدى گرچه ‌از‌ نظر گفتار ‌و‌ کردار بسیار کم) (و القول بالحق ‌و‌ ‌ان‌ عز، ‌و‌ استقلال الخیر ‌و‌ ‌ان‌ کثر ‌من‌ قولى ‌و‌ فعلى، ‌و‌ استکثار الشر ‌و‌ ‌ان‌ ‌قل‌ ‌من‌ قولى ‌و‌ فعلى).
―    ‌و‌ سرانجام خواسته هاى این بخش ‌را‌ چنین تکمیل ‌مى‌ کند: (همه آنچه ‌را‌ ‌که‌ خواسته ‌ام‌ ‌با‌ استدامه ‌ى‌ اطاعت، همراه بودن ‌با‌ جماعت (مسلمین)، کنار زدن بدعت کاران ‌و‌ دورى ‌از‌ ‌به‌ کار گرفتن نظریات- بدون دلیل- برایم کامل فرما) (و اکمل ذلک لى بدوام الطاعه، ‌و‌ لزوم الجماعه، ‌و‌ رفض اهل البدع، ‌و‌ مستعملى الراى المخترع).

―    در نهمین فراز امام علیه السلام خواسته هاى خود ‌را‌ بدین گونه مطرح ‌مى‌ کند: بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ گسترده ترین ‌و‌ وسیع ترین روزیهایت ‌را‌ ‌بر‌ ‌من‌ زمانى قرار ‌ده‌ ‌که‌ ‌به‌ کهنسالى رسیده ام) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ اجعل اوسع رزقک على اذا کبرت).
―    (و نیرومندترین نیروهایت ‌را‌ هنگامى ‌در‌ اختیارم قرار ‌ده‌ ‌که‌ خسته ‌و‌ ‌از‌ ‌پا‌ افتاده ام) (و اقوى قوتک ‌فى‌ اذا نصبت).

―    (مرا ‌به‌ کاهلى ‌و‌ سستى ‌در‌ عبادتت، کورى ‌از‌ راهت، متعرض خلاف محبتت، هماهنگى ‌از‌ آنکه ‌از‌ ‌تو‌ جدا شده، ‌و‌ جدائى ‌از‌ آنکه ‌به‌ ‌تو‌ پیوسته مبتلا مساز) (و ‌لا‌ تبتلینى بالکسل عن عبادتک ‌و‌ ‌لا‌ العمى عن سبیلک، ‌و‌ ‌لا‌ بالتعرض لخلاف محبتک، ‌و‌ ‌لا‌ مجامعه ‌من‌ تفرق عنک، ‌و‌ ‌لا‌ مفارقه ‌من‌ اجتمع الیک).

―    پس ‌از‌ ‌آن‌ ‌مى‌ افزاید: (بار خداوندا مرا آنچنان قرار ‌ده‌ ‌که‌ ‌به‌ هنگام ضرورت، ‌با‌ یارى ‌تو‌ حمله ‌ور‌ شوم (و نیازهایم ‌را‌ برآورم) (اللهم اجعلنى اصول بک عند الضروره).
―    (به هنگام نیاز حاجتم ‌را‌ فقط ‌از‌ ‌تو‌ بخواهم) (و اسالک عند الحاجه).
―    (در زمان سختى ‌و‌ مسکنت تضرع ‌و‌ زارى نزد ‌تو‌ آورم) (و اتضرع الیک عند المسکنه).
―    (مرا ‌به‌ کمک خواستن ‌از‌ غیر خودت ‌به‌ هنگامى ‌که‌ ناچار شوم میازماى) (و ‌لا‌ تفتنى بالاستعانه بغیرک اذا اضطررت).
―    (و ‌با‌ خضوع ‌و‌ فروتنى ‌به‌ هنگام سوال کردن ‌از‌ دیگرى، ‌در‌ زمان فقر ‌و‌ احتیاجم، ‌و‌ ‌به‌ هنگام ترس، بردن تضرع ‌و‌ زارى ‌در‌ نزد غیر خویش، مرا آزمایش مکن) (و ‌لا‌ بالخضوع لسوال غیرک اذا افتقرت، ‌و‌ ‌لا‌ بالتضرع الى ‌من‌ دونک اذا رهبت).
―    (که اگر چنین کنم مستحق خذلان ‌و‌ منع نعمت ‌و‌ ‌بى‌ اعتنایى ‌تو‌ خواهم بود، ‌اى‌ مهربانترین مهربانان) (فاستحق بذلک خذلانک ‌و‌ منعک ‌و‌ اعراضک، ‌یا‌ ارحم الراحمین).

―    سپس امام علیه السلام دعا ‌را‌ چنین ادامه ‌مى‌ دهد: (بار خداوندا آنچه ‌که‌ شیطان ‌به‌ قلب ‌و‌ روح ‌من‌ القا ‌مى‌ کند، یعنى آرزوهاى طولانى گمان ‌بد‌ ‌و‌ حسادت را، ذکر عظمت خود، تفکر ‌در‌ قدرتت ‌و‌ تدبیر ‌بر‌ ‌ضد‌ دشمنت قرار ده) (اللهم اجعل ‌ما‌ یلقى الشیطان ‌فى‌ روعى ‌من‌ التمنى ‌و‌ التظنى ‌و‌ الحسد ذکرا لعظمتک، ‌و‌ تفکرا ‌فى‌ قدرتک، ‌و‌ تدبیرا على عدوک).
―    (و آنچه ‌بر‌ زبانم جارى ‌مى‌ گردد ‌از‌ الفاظ زشت، سخن ناستوده، ‌یا‌ دشمنام عرضى ‌و‌ آبرویى، ‌یا‌ شهادت باطل، ‌یا‌ غیبت مومنى ‌که‌ ‌در‌ جلسه حضور ندارد، ‌یا‌ بدگوئى شخص حاضر ‌و‌ امثال اینها، همه ‌را‌ نطق ‌و‌ سخن ‌به‌ حمد خود، مبالغه ‌در‌ مدح ‌و‌ ثناى خویش، سعى ‌در‌ تمجیدت شکر نعمتت، اعتراف ‌به‌ احسانت ‌و‌ برشمردن نعمتهایت قرار ده) (و ‌ما‌ اجرى على لسانى ‌من‌ لفظه فحش ‌او‌ هجر ‌او‌ شتم عرض ‌او‌ شهاده باطل ‌او‌ اغتیاب مومن غائب ‌او‌ سب حاضر ‌و‌ ‌ما‌ اشبه ذلک نطقا بالحمد لک، ‌و‌ اغراقا ‌فى‌ الثناء علیک، ‌و‌ ذهابا ‌فى‌ تمجیدک ‌و‌ شکرا لنعمتک، ‌و‌ اعترافا باحسانک ‌و‌ احصاء لمننک).

―    در دهمین فراز ‌با‌ درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ خواسته هاى دیگرى ‌را‌ مطرح ‌مى‌ سازد: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست چنان نشود ‌که‌ ‌من‌ تحت ستم قرار گیرم ‌در‌ حالى ‌که‌ ‌تو‌ توان دفاع ‌از‌ مرا دارى) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ ‌لا‌ اظلمن ‌و‌ انت مطیق للدفع عنى).
―    ‌و‌ چنین نیز (نشود ‌که‌ ‌من‌ ‌به‌ ستمگرى پردازم ‌در‌ حالى ‌که‌ ‌تو‌ قادرى مرا ‌از‌ ‌آن‌ بازدارى) (و ‌لا‌ اظلمن ‌و‌ انت القادر على القبض منى).
―    (نکند ‌من‌ گمراه گردم ‌در‌ حالى ‌که‌ ‌تو‌ ‌مى‌ توانى مرا هدایت کنى) (و ‌لا‌ اضلن ‌و‌ قد امکنتک هدایتى).
―    (و نکند ‌من‌ فقیر ‌و‌ نیازمند گردم ‌در‌ حالى ‌که‌ وسعت ‌و‌ گشایش زندگى ‌من‌ ‌از‌ ناحیه ‌ى‌ ‌تو‌ است) (و ‌لا‌ افتقرن ‌و‌ ‌من‌ عندک وسعى).
―    ‌و‌ چنین (نشود ‌که‌ ‌من‌ ‌سر‌ ‌به‌ طغیان سرکشى نهم ‌در‌ حالى ‌که‌ همه ‌ى‌ توانگرى ‌و‌ امکاناتم ‌از‌ جانب ‌تو‌ است) (و ‌لا‌ اطغین ‌و‌ ‌من‌ عندک وجدى).

―    از اینجا ‌به‌ بعد جهت سخن ‌را‌ عوض کرده عرضه ‌مى‌ دارد: (بار خداوندا ‌من‌ ‌به‌ سوى آمرزش ‌و‌ مغفرت ‌تو‌ کوچ کرده ام، ‌به‌ سوى عفو ‌و‌ بخشش ‌تو‌ آهنگ نموده ام، ‌به‌ جانب گذشته ‌تو‌ اشتیاق یافته ‌ام‌ ‌و‌ ‌به‌ فضل ‌تو‌ امید ‌و‌ اعتماد نموده ام) (اللهم الى مغفرتک وفدت، ‌و‌ الى عفوک قصدت، ‌و‌ الى تجاوزک اشتقت، ‌و‌ بفضلک وثقت).

―    (و این ‌در‌ حالى است ‌که‌ ‌در‌ نزد ‌من‌ هیچ چیز ‌که‌ موجب مغفرت ‌تو‌ گردد، ‌و‌ ‌در‌ عملم چیزى ‌که‌ ‌با‌ ‌آن‌ مستحق عفوت گردم پیدا نمى شود) (و لیس عندى ‌ما‌ یوجب لى مغفرتک، ‌و‌ ‌لا‌ ‌فى‌ عملى ‌ما‌ استحق ‌به‌ عفوک).
―    ‌و‌ ‌در‌ ‌یک‌ کلام ‌مى‌ گوید: (من بعد ‌از‌ آنکه خودم درباره ‌ى‌ خویش قضاوت کردم ‌جز‌ فضل ‌تو‌ هیچ ‌در‌ اختیار ندارم) (و ‌ما‌ لى بعد ‌ان‌ حکمت على نفسى الا فضلک).
―    (بنابراین ‌به‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، ‌و‌ ‌بر‌ ‌من‌ تفضل فرما) (فصل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ تفضل على).

―    آنگاه ادامه داده ‌و‌ ‌مى‌ گوید: (بار خداوندا زبانم ‌را‌ ‌به‌ هدایت گویا ساز ‌و‌ راه ‌و‌ رسم تقوا ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ الهام فرما) (اللهم ‌و‌ انطقنى بالهدى، ‌و‌ الهمنى التقوى).
―    (و مرا ‌به‌ خصلت ‌و‌ راه ‌و‌ روشى ‌که‌ پاکیزه ‌تر‌ است موفق بدار) (و وفقنى للتى هى ازکى).
―    (و ‌به‌ کارى ‌که‌ پسندیده ‌تر‌ است بگمار) (و استعملنى بما ‌هو‌ ارضى).

―    (بار خداوندا مرا ‌به‌ راهى ‌که‌ بهترین راه است روانه ساز، ‌و‌ ‌بر‌ آئین خود ‌که‌ بهترین آئین است مرا چنان دار ‌که‌ ‌بر‌ ‌آن‌ بمیرم ‌و‌ ‌بر‌ ‌آن‌ زندگى کنم) (اللهم اسلک ‌بى‌ الطریقه المثلى، ‌و‌ اجعلنى على ملتک اموت ‌و‌ احیى).

―    در یازدهمین فراز ‌از‌ این دعا امام علیه السلام بخش دیگرى ‌از‌ خواسته ‌ها‌ ‌را‌ ‌در‌ پیشگاه خداوند عرضه ‌مى‌ داشته ‌مى‌ گوید: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ مرا ‌از‌ نعمت اعتدال ‌و‌ میانه روى بهره مند فرما) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ متعنى بالاقتصاد).
―    (مرا ‌در‌ زمره ‌ى‌ خیرخواهان، کسانى ‌که‌ دلیل رشد ‌و‌ هدایت دیگرانند ‌و‌ ‌از‌ بندگان صالح قرار ده) (و اجعلنى ‌من‌ اهل السداد، ‌و‌ ‌من‌ ادله الرشاد، ‌و‌ ‌من‌ صالحى العباد).
―    (رستگارى روز واپسین ‌و‌ سلامت ‌در‌ کمینگاه عذاب ‌را‌ روزیم فرما) (و ارزقنى فوز المعاد ‌و‌ سلامه المرصاد).

―    (بار خداوندا ‌از‌ نیروهاى نفس ‌من‌ براى خودت ‌آن‌ مقدار نگهدار ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ خالص سازد، ‌و‌ ‌از‌ خودم براى خودم ‌آن‌ مقدار بگذار ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ اصلاح نماید، چرا ‌که‌ نفس ‌من‌ ‌در‌ معرض هلاکت است مگر اینکه ‌تو‌ نگاهش دارى) (اللهم خذ لنفسک ‌من‌ نفسى ‌ما‌ یخلصها، ‌و‌ ابق لنفسى ‌من‌ نفسى ‌ما‌ یصلحها، فان نفسى هالکه ‌او‌ تعصمها).

―    (بار خداوندا اگر ‌غم‌ ‌و‌ اندوه ‌به‌ ‌من‌ روى آورد، نیرو ‌و‌ ساز ‌و‌ برگ مبارزه ‌ام‌ توئى) (اللهم انت عدتى ‌ان‌ حزنت).
―    (و اگر محروم گردم پایگاه امیدم ‌تو‌ هستى ‌و‌ بس) (و انت منتجعى ان حرمت).
―    (و چنانچه گرفتار شدائد ‌و‌ مشکلات گردم استغاثه ‌ام‌ ‌به‌ درگاه ‌تو‌ است) (و بک استغاثتى ‌ان‌ کرثت).
―    چرا ‌که‌ ‌به‌ خوبى ‌مى‌ دانم (آنچه ‌از‌ دست برود جانشین ‌و‌ عوضش ‌از‌ نزد توست، ‌هر‌ ‌چه‌ فاسد ‌و‌ تباه گردد اصلاح ‌از‌ ناحیه ‌ى‌ ‌تو‌ ‌و‌ آنچه ‌را‌ ‌تو‌ انکار کنى ‌در‌ معرض دگرگونى است) (و عندک مما فات خلف، ‌و‌ لما فسد صلاح، ‌و‌ فیما انکرت تغییر).
―    حال ‌که‌ چنین است (بر ‌من‌ منت بگذار پیش ‌از‌ بلا عافیت، قبل ‌از‌ درخواست توانگرى، ‌و‌ پیش ‌از‌ گمراهى رشد ‌و‌ هدایت عنایت فرما (فامنن على قبل البلاء بالعافیه، ‌و‌ قبل الطلب بالجده، ‌و‌ قبل الضلال بالرشاد).
―    همچنین (مرا ‌از‌ رنج زحمت عیبجویى بندگان کفایت فرما، امنیت روز رستاخیز ‌را‌ ارزانى دار ‌و‌ ‌از‌ حسن ارشاد (و هدایت نیک) برخوردارم ساز) (و اکفنى موونه معره العباد وهب لى امن یوم المعاد ‌و‌ امنحنى حسن الارشاد).

―    در دوازدهمین فراز ‌پس‌ ‌از‌ درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ آل، هشت خواسته ‌را‌ بیان ‌مى‌ کند: خواسته ‌ى‌ اولش رفع همه ‌ى‌ عیبها ‌و‌ بدیها است ‌که‌ ‌با‌ استفاده ‌از‌ صفت لطف خداوند درخواست ‌آن‌ ‌را‌ دارد ‌و‌ ‌مى‌ گوید: (با لطف خود هرگونه بدى ‌را‌ ‌از‌ ‌من‌ دور فرما) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ ادرا عنى بلطفک).
―    ‌و‌ دومین خواسته ‌اش‌ ‌آن‌ است ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ نعمت خاص خود تغذیه نماید، ‌مى‌ گوید: (مرا ‌با‌ نعمت خود تغذیه نموده ‌و‌ پرورش ده) (و اغذنى بنعمتک).
―    ‌در‌ اینکه منظور ‌از‌ این نعمت چیست؟ ممکن است ‌هم‌ نعمتهاى مادى باشد ‌هم‌ نعمتهاى معنوى ولى ‌در‌ روایات آمده ‌که‌ ائمه ‌ى‌ اطهار گفته اند: (غذانا رسول الله بالعلم) (رسول خدا (ص) ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ علم تغذیه فرمود).
―    ‌و‌ ‌از‌ آنجا ‌که‌ انسان همواره باید مواظب خود باشد ‌و‌ نقائص خویش ‌را‌ ‌از‌ بین ببرد ‌با‌ استفاده ‌از‌ صفت کرم ‌مى‌ خواهد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ اصلاح نماید ‌و‌ ‌مى‌ گوید: (با کرمت مرا اصلاح فرما) (و اصلحنى بکرمک).
―    ‌و‌ ‌از‌ این نظر ‌که‌ انسان ‌از‌ جسم ‌و‌ روح تشکیل شده ‌و‌ ‌هر‌ کدام ‌از‌ این گرفتار بیماریهاى مختلفى ‌مى‌ شوند ‌و‌ استفاده ‌از‌ داروها ‌و‌ نسخه هائى ‌که‌ انسانها ‌با‌ تکیه ‌به‌ علوم بشرى تجویز ‌مى‌ کنند بیماریهاى جدیدى ‌را‌ ایجاد ‌مى‌ کند عرض ‌مى‌ کند: (با احسان (اتقان عملت) بیماریهایم ‌را‌ مداوا فرما) (و داونى بصنعک).
―    یعنى مرا ‌از‌ هرگونه بلا ‌و‌ بیمارى دوردار ‌و‌ صحت ‌و‌ تندرستى کامل ‌را‌ ارزانى فرما، ‌از‌ این جهت ‌که‌ انسان ‌مى‌ خواهد همواره قدرتمند ‌و‌ سربلند باشد، ‌از‌ تحقیر ‌و‌ ذلت گریزان است ‌و‌ ‌از‌ طرفى نیرویش محدود است ‌و‌ ‌مى‌ بایست ‌به‌ قدرتى وابسته باشد عرض ‌مى‌ کند: (مرا ‌در‌ سایه ‌ى‌ رحمت ‌و‌ عزت ‌و‌ قدرت خود جاى ده) (و اظلنى ‌فى‌ ذراک).
―    ‌و‌ چون قدرتمند شدن ‌و‌ وابسته ‌به‌ قدرت انسان ‌را‌ ممکن است ‌از‌ راه صحیح منحرف کند ‌و‌ رضایت ‌و‌ خشنودى مولا ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ دور دارد ‌مى‌ گوید: (خلعت خشنودیت ‌را‌ ‌بر‌ ‌من‌ بپوشان) (و جللنى رضاک).
―    یعنى چنانم هوادار باش ‌که‌ ‌از‌ ‌خط‌ رضاى ‌تو‌ منحرف نگردم ‌و‌ خشنودیت چون لباسى سراسر قامتم ‌را‌ پوشیده باشد.
―    ‌و‌ ‌از‌ آنجا ‌که‌ انسان ‌در‌ این زندگى ‌با‌ مسائل ‌و‌ مکاتب ‌و‌ خطوط مختلف رویارو است ‌و‌ جاذبه ‌ى‌ ‌هر‌ کدام ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سمت خود ‌مى‌ کشد ‌و‌ نیز مشکلات فکرى ‌و‌ جسمى، اقتصادى ‌و‌ سیاسى ‌او‌ ‌را‌ محاصره ‌مى‌ کند ‌و‌ تصمیم گیرى ‌در‌ این مورد بس دشوار است عرضه ‌مى‌ دارد: (آنگاه ‌که‌ امور دشوار ‌و‌ مشکل ‌بر‌ ‌من‌ روى آور شوند مرا ‌به‌ هدایت یافته ترین آنها موفق دار) (و وفقنى اذا اشتکلت على الامور لاهداها).
―    ولى مطلب ‌به‌ همین ‌جا‌ ختم نمى گردد کارهائى پیش ‌مى‌ آید ‌که‌ ‌هر‌ کدام ‌در‌ جاى خود سود دنیا ‌و‌ آخرت ‌را‌ ‌به‌ همراه دارد ‌و‌ اما ‌در‌ اینکه کدام ‌را‌ باید انجام داد، ‌بر‌ انسان مشتبه ‌مى‌ شود ‌و‌ بهترین ‌را‌ نمى تواند انتخاب کند. ‌به‌ همین جهت عرض ‌مى‌ کند: (آن ‌دم‌ ‌که‌ اعمال ‌به‌ یکدیگر مشتبه گشتند مرا ‌به‌ انجام پاکیزه ترین آنها توفیق ده) (و اذا تشابهت الاعمال لازکاها).
―    ‌و‌ ‌در‌ امور فکرى ‌و‌ سیاسى ‌که‌ گروهها، مکاتب ‌و‌ سیاست مداران ‌با‌ یکدیگر درگیر ‌مى‌ شوند ‌و‌ ‌هر‌ ‌کس‌ مجبور است براى خود موضعى ‌را‌ انتخاب کند ‌از‌ خداوند پسندیده ترین آنها ‌را‌ ‌مى‌ خواهد. ‌مى‌ گوید: (آن زمان ‌که‌ مذاهب گوناگون ‌با‌ یکدیگر متناقض گردند مرا ‌به‌ پسندیده ترین آنها موفق گردان) (و اذا تناقضت الملل لارضاها).

―    در سیزدهمین فراز ‌که‌ ‌با‌ درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش آغاز شده بازهشت خواسته ‌ى‌ دیگر ‌از‌ پیشگاه خداوند درخواست دارد: نخستین خواسته ‌ى‌ ‌او‌ ‌آن‌ است ‌که‌ امور ‌او‌ ‌را‌ کفایت کند ‌و‌ تاج کفایت ‌و‌ ‌بى‌ نیازى ‌را‌ ‌بر‌ سرش بگذارد عرض ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ تاج کفایت ‌و‌ ‌بى‌ نیازى ‌را‌ ‌بر‌ سرم بگذار) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ توجنى بالکفایه).
―    ‌مى‌ دانیم انسان گاه غنى ‌و‌ ثروتمند است گاه فقیر ‌و‌ تهیدست ‌و‌ گاه ‌به‌ اندازه ‌ى‌ کفایت ‌از‌ امکانات این عالم بهره مند است، صورت اول ‌و‌ دوم ‌هر‌ کدام مشکلاتى ‌به‌ همراه دارد ولى صورت سوم بهترین مرحله ‌ى‌ زندگى است.
―    ‌و‌ ‌از‌ آنجا ‌که‌ امور انسان ‌در‌ تمام میدانهاى زندگى ‌با‌ تدبیر صحیح ‌مى‌ تواند ‌به‌ خوبى اداره گردد ‌و‌ معروف شدن ‌به‌ مدیر ‌و‌ مدبر بودن آبرو ‌و‌ گشایشهاى خاص اجتماعى ‌را‌ ‌به‌ همراه دارد عرض ‌مى‌ کند: (مرا ‌به‌ حسن تدبیر (و دوستى خود) معرفى فرما) (و سمنى حسن الولایه).
―    تدبیر امور زندگى همبستگان ‌و‌ خویشاوندان ‌را‌ ‌به‌ انسان نزدیک ‌مى‌ سازد ‌و‌ ‌هم‌ یار ‌و‌ یاوران خوبى براى انسان ‌به‌ بار ‌مى‌ آورد.
―    ‌و‌ ‌از‌ آنجا ‌که‌ پیمودن راههاى زندگى بدون هدایت ‌و‌ راهنمائى ممکن نیست ‌و‌ هدایتها ‌و‌ راهنمائیها خود ‌هر‌ کدام درجه ‌ى‌ خاصى ‌از‌ رشد ‌و‌ ثبات ‌به‌ همراه دارند عرض ‌مى‌ کند: (هدایت راستین ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار) (وهب لى صدق الهدایه).
―    آنچنان ‌که‌ ‌تا‌ روز ملاقات ‌تو‌ هیچگونه انحرافى نیابم.
―    بدون تردید ‌در‌ اختیار داشتن امکانات ‌و‌ توسعه ‌در‌ امور زندگى ‌مى‌ تواند انسان ‌را‌ ‌به‌ جایگاههاى بلندى ‌در‌ دنیا ‌و‌ آخرت برساند ولى هیچگاه ‌از‌ خطر غرور ‌و‌ طغیان خالى نیست ‌و‌ این خود امتحانى است ‌که‌ قبول شدن ‌در‌ ‌آن‌ بسیار سخت است لذا ‌مى‌ گوید: (مرا ‌با‌ توسعه ‌و‌ توانگرى آزمایش ‌و‌ مفتون مفرما (و ‌لا‌ تفتنى بالسعه).
―    (بلکه زندگى ساده ‌و‌ آرامش بخشى ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار) (و امنحنى حسن الدعه).
―    مطالعه ‌ى‌ زندگى انسانها این واقعیت ‌را‌ نتیجه ‌مى‌ دهد ‌که‌ ‌هر‌ گروهى زندگى خاص خویش ‌را‌ دارد، بعضى ثروتمند ‌و‌ مست غرور، بعضى تهیدست ‌و‌ ذلیل ‌و‌ خوار ‌و‌ بعضى آنچنان مشکلات سراسر زندگیشان ‌را‌ گرفته ‌که‌ راه خروج ‌از‌ آنها ‌را‌ نمى یابد، لذا امام عرضه ‌مى‌ دارد: (زندگیم ‌را‌ همراه مشکلات ‌و‌ رنج فراوان قرار مده) (و ‌لا‌ تجعل عیشى کدا کدا).
―    ‌در‌ این گیر ‌و‌ دار ‌که‌ مشکلات انسان ‌را‌ احاطه ‌مى‌ کند ‌و‌ تلاشهاى ظاهرى ‌به‌ وسیله ‌ى‌ امکانات مادى ثمر نمى دهد راهى ‌جز‌ دعا نمى ماند ولى مساله همینجا است ‌که‌ دعا مقبول ‌مى‌ افتد ‌یا‌ خیر، امام علیه السلام ‌مى‌ گوید: (دعا ‌و‌ خواسته ‌ام‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ بازمگردان ‌و‌ دست ‌رد‌ ‌به‌ سینه ‌ام‌ مگذار) (و ‌لا‌ ترد دعائى على ردا).
―    ولى باید ‌در‌ قبال این خواسته قول دهد ‌که‌ ‌بر‌ خلاف مولا ‌و‌ آنکه دعایش ‌را‌ ‌مى‌ پذیرد عمل نکند ‌به‌ همین دلیل اعلام ‌مى‌ دارد: (من ‌به‌ طور مسلم براى ‌تو‌ هیچگونه ‌ضد‌ ‌و‌ معارضى قرار نمى دهم ‌و‌ همراه ‌تو‌ هیچ مثل ‌و‌ مانندى ‌را‌ فرا نمى خوانم) (فانى ‌لا‌ اجعل لک ضدا، ‌و‌ ‌لا‌ ادعو معک ندا).

―    در چهاردهمین فراز چهار خواسته ‌ى‌ اساسى ‌را‌ مطرح کرده: خواسته ‌ى‌ اولش ‌که‌ همه ‌ى‌ انسانها معمولا گرفتار آنند خواسته ‌ى‌ دورى ‌از‌ اسراف ‌و‌ زیاده روى است عرض ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ مرا ‌از‌ اسراف بازدار) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ امنعنى ‌من‌ السرف).
―    همانطور ‌که‌ ‌در‌ نکته هاى این نوشتار یادآور شده ایم اگر اسراف ‌و‌ زیاده ‌از‌ جامعه ‌ى‌ اسلامى برمى خاست ‌و‌ همه ‌ى‌ آنچه این انسانها نابخرد ‌به‌ هدر ‌مى‌ دهند صرف تهیدستان ‌مى‌ کردند بینوائى ‌در‌ جامعه ‌ى‌ بشرى یافت نمى شد. دومین خواسته ‌اى‌ ‌را‌ ‌که‌ عنوان ‌مى‌ کند ‌آن‌ است ‌که‌ رزق ‌و‌ روزیش آنچنان ‌که‌ مقدر گردیده ‌در‌ اختیارش قرار گیرد ‌و‌ دستخوش تلف قرار نگیرد عرض ‌مى‌ کند: (روزیم ‌را‌ ‌از‌ تباه ‌و‌ تلف شدن نگهدار) (و حصن رزقى ‌من‌ التلف).
―    این سخن اشاره ‌به‌ ‌آن‌ دارد ‌که‌ روزى انسان ‌چه‌ ‌آن‌ قسمت ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ بدون تلاش ‌مى‌ رسد ‌و‌ ‌چه‌ ‌آن‌ قسمت ‌که‌ ‌با‌ تلاش ‌و‌ کوشش همواره ‌در‌ خطر تباهى است یعنى ‌یا‌ قدرت اختیار انسانهاى متجاوز ‌به‌ کار ‌مى‌ افتد ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ غصب ‌مى‌ کند، ‌و‌ ‌یا‌ انسان خود عملى انجام ‌مى‌ دهد ‌که‌ مستوجب سلب روزى ‌مى‌ گردد، ‌هر‌ کدام ‌که‌ باشد امام سجاد علیه السلام ‌مى‌ خواهد ‌که‌ خداوند ‌با‌ لطفش ‌از‌ ‌آن‌ ممانعت ‌به‌ عمل آورد.

―    این ‌را‌ ‌مى‌ دانیم ‌و‌ براى بسیارى محسوس ‌و‌ ملموس است ‌که‌ امکانات ‌و‌ درآمدهاى اشخاص ‌و‌ گاه نسبت ‌به‌ شخص واحد ‌در‌ زمانهاى مختلف متفاوت است، گاه درآمد کمى ‌آن‌ چنان بقا ‌و‌ برکت دارد ‌که‌ معادل درآمدهاى بسیار ‌و‌ گاه درآمدهاى فراوان آنچنان ‌به‌ سرعت هزینه ‌مى‌ شود ‌که‌ حیرت انگیز است، امام عرضه ‌مى‌ دارد: (ثروت ‌و‌ مکنتم ‌را‌ ‌با‌ برکت ‌در‌ ‌آن‌ کامل ‌و‌ فراوان ساز) (و وفر ملکتى بالبرکه فیه).
―    انسانهاى پاک ‌و‌ کسانى ‌که‌ درد جامعه ‌را‌ احساس ‌مى‌ کنند همواره خود ‌را‌ موظف ‌مى‌ دانند ‌که‌ ‌از‌ ثروت ‌و‌ دارائى ‌و‌ امکانات خود ‌به‌ دیگران نیز ببخشند ‌و‌ آنان ‌را‌ بهره مند سازند اما اینکه ‌به‌ ‌چه‌ کسى باید داد ‌که‌ نیازمند باشد ‌و‌ ‌در‌ راه اطاعت خداوند مصرف کند خود مساله ‌اى‌ است براى چنین اشخاصى انسان وارسته ‌از‌ خداوند کمک ‌مى‌ جوید عرضه ‌مى‌ دارد (مرا ‌در‌ آنچه ‌از‌ این ثروتم ‌در‌ راه خیر انفاق ‌مى‌ کنم ‌به‌ راه هدایت ‌و‌ صواب راهنمائى فرما) (و اصب ‌بى‌ سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه). یعنى ‌هم‌ ‌در‌ راه شایسته ‌و‌ سبیل الهى مصرف کنم ‌و‌ ‌هم‌ ‌به‌ کسى ‌که‌ ‌مى‌ بخشم ‌در‌ راه اطاعت خدا ‌به‌ کار گیرد.

―    در پانزدهمین فراز نیز چهار خواسته ‌ى‌ اساسى دارد ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش عنوان ‌مى‌ کند.
―    ‌از‌ آنجا ‌که‌ کسب روزى ‌و‌ تهیه ‌ى‌ موونه ‌ى‌ زندگى نیاز ‌به‌ تلاش ‌و‌ کوشش فراوان دارد ‌و‌ ‌در‌ رابطه ‌با‌ ‌آن‌ انسان ‌با‌ اشخاص مختلفى ‌از‌ نظر فکرى ‌و‌ روحى ناچار است بسیارى ‌از‌ ناملایمات ‌را‌ تحمل کند لذا ‌مى‌ گوید: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ رنج ‌و‌ زحمت ‌و‌ ناملایمات کسب ‌و‌ کار ‌را‌ ‌تو‌ خود ‌از‌ ‌من‌ کفایت فرما) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ اکفنى موونه الاکتساب).
―    ‌و‌ ‌از‌ این جهت ‌که‌ انسان ‌با‌ درک ‌و‌ فهم محدود خود کسب ‌و‌ کارى ‌را‌ انتخاب ‌مى‌ کند ‌که‌ بتواند هزینه ‌ى‌ زندگى ‌را‌ تامین نماید اما ‌در‌ حقیقت ‌با‌ علم محدودش چنین محاسبه ‌و‌ دقت نظرى ممکن نیست زیرا ‌او‌ ‌از‌ عوامل ‌و‌ اسباب ‌و‌ تغیرات زمان آگاهى درستى نمى تواند داشته باشد ‌به‌ همین جهت عرض ‌مى‌ کند: (رزق ‌و‌ روزیم ‌را‌ ‌از‌ آنجا ‌که‌ گمان ندارم عنایت فرما) (و ارزقنى ‌من‌ غیر احتساب).
―    یعنى محاسبات مرا لحاظ مفرما ‌و‌ روزیم ‌را‌ ‌در‌ مقایسه ‌با‌ تلاشم قرار مده بلکه لطف ‌و‌ عنایت ‌و‌ فضلت ‌را‌ شامل حالم کن. ‌و‌ ‌از‌ آنجا ‌که‌ امید ‌و‌ گمان ‌آن‌ ‌را‌ ندارم ‌به‌ ‌من‌ مرحمت فرما ‌و‌ ‌از‌ ناحیه ‌ى‌ دیگر چون کسب ‌و‌ کار انسان ‌را‌ ‌از‌ بسیارى ‌از‌ عبادتها بازمى دارد ‌مى‌ افزاید: (تا چنین نباشد ‌که‌ ‌من‌ ‌به‌ جاى پرداختن ‌به‌ عبادتم همواره مشغول امور زندگى باشم) (فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب).
―    ‌و‌ نیز (موجب ‌آن‌ نگردد ‌که‌ بخواهم سختیها ‌و‌ معاصى کسب ‌و‌ کار ‌را‌ ‌بر‌ دوش کشم) (و ‌لا‌ احتمل اصر تبعات المکسب).

―    و چون قدرت انسان ‌در‌ کسب معاش محدود است عرض ‌مى‌ کند: (بار خداوندا آنچه ‌را‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌با‌ قدرت خود ‌در‌ طلب ‌آن‌ هستم ‌تو‌ ‌با‌ قدرت خویش براى ‌من‌ مطالبه فرما) (اللهم فاطلبنى بقدرتک ‌ما‌ اطلب).
―    ‌و‌ ‌از‌ ‌آن‌ جهت ‌که‌ انسان ‌در‌ این راه بیم ‌آن‌ ‌را‌ دارد ‌که‌ ‌به‌ مقصد نرسد ‌و‌ ‌یا‌ گرفتار معاصى ‌و‌ گناهان کسب ‌و‌ روزى شود درخواست ‌مى‌ کند: (با عزت ‌و‌ قوتت مرا ‌از‌ آنچه ‌که‌ ‌مى‌ ترسم پناه ده) (و اجرنى بعزتک مما ارهب).

―    در شانزدهمین فراز باز ‌هم‌ سخن درباره ‌ى‌ داشتن امکانات است ولى ‌از‌ این زاویه ‌که‌ نداشتن زیان ‌به‌ آبروى ‌و‌ موقعیت ‌و‌ کرامت انسان وارد ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌از‌ این طریق انسان ‌را‌ گرفتار ‌یک‌ سلسله صفات مذموم ‌مى‌ نماید لذا عرض ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ آبرویم ‌را‌ ‌با‌ دارائى ‌و‌ توانگرى حفظ فرما) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، وصن وجهى بالیسار).

―    و (مقام ‌و‌ منزلتم ‌را‌ ‌با‌ تنگدستى خوار ‌و‌ مبتذل مفرما) (و ‌لا‌ تبتذل جاهى بالاقتار).
―    یعنى آبرویم ‌را‌ حفظ ‌کن‌ فقر ‌و‌ تنگدستى ‌به‌ سراغم مفرست چرا ‌که‌ تهیدستى آنقدر شوم است ‌که‌ رسول ‌تو‌ ‌مى‌ گوید: ‌من‌ ‌از‌ فقر ‌به‌ خدا پناه ‌مى‌ برم (اعوذ بالله ‌من‌ الفقر) ‌و‌ نیز ‌مى‌ فرماید: فقر انسان ‌را‌ ‌به‌ کفر ‌مى‌ کشاند (کاد الفقر ‌ان‌ یکون کفرا).
―    ‌و‌ امیرمومنان فرموده: فقر مرگ بزرگ ‌و‌ سرخ است. اگر فقر ‌به‌ صورت انسانى مجسم ‌مى‌ ‌شد‌ ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ قتل ‌مى‌ رساندم.
―    ‌به‌ دنبال این قسمت اشاره ‌به‌ خصلتهاى مذمومى ‌که‌ ‌در‌ اثر تنگدستى ‌به‌ وجود ‌مى‌ آید کرده ‌مى‌ گوید: تنگدست نگردم (که ناچار شوم دست نیاز ‌را‌ ‌در‌ پیش کسانى دراز کنم ‌که‌ روزى خوار تواند) (فاسترزق اهل رزقک).
―    (و ‌از‌ اشرار خلقت درخواست عطا ‌و‌ بخشش نمایم) (و استعطى شرار خلقک).
―    سپس ‌به‌ ‌دو‌ صفت مذموم دیگرى ‌از‌ ‌آن‌ اشاره نموده ‌مى‌ گوید ‌که‌ اگر چنین شود (من مفتون حمد ‌و‌ ثناى کسانى خواهم ‌شد‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌من‌ عطا ‌مى‌ کنند ‌و‌ مبتلا ‌به‌ بدگویى افرادى خواهم گردید ‌که‌ ‌از‌ ‌من‌ دریغ ‌مى‌ دارند) (فافتتن بحمد ‌من‌ اعطانى، ‌و‌ ابتلى بذم ‌من‌ منعنى).
―    نباید ‌من‌ گرفتار چنین خصلتهاى زشتى شوم (در حالى ‌که‌ متصدى عطا کردن ‌و‌ دریغ داشتن ‌در‌ حقیقت توئى، ‌نه‌ آنها) (و انت ‌من‌ دونهم ولى الاعطاء ‌و‌ المنع).

―    در هفدهمین فراز هشت خواسته ‌را‌ بیان ‌مى‌ دارد ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى بیان ‌مى‌ کند. نخستین خواسته ‌اش‌ ‌آن‌ است ‌که‌ صحت ‌و‌ تندرستى ‌به‌ ‌او‌ عنایت شود ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌در‌ راه عبادت ‌به‌ کار گیرد ‌نه‌ ‌در‌ راه معصیت ‌و‌ بیهودگى عرض ‌مى‌ کند: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست ‌و‌ سلامت ‌و‌ تندرستى ‌در‌ راه عبادت ‌را‌ روزیم فرما) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ ارزقنى صحه ‌فى‌ عباده).
―    ‌و‌ دومین خواسته ‌اش‌ ‌آن‌ است ‌که‌ فراغتى نصیبش شود ‌و‌ ‌از‌ مشغولیات دنیا ساعتى بیاساید اما ‌از‌ آنجا ‌که‌ ساعتهاى فراغت تمایلات ‌به‌ گناه ‌و‌ لهو ‌و‌ لعب ‌را‌ ‌به‌ همراه ‌مى‌ آورد عرض ‌مى‌ کند: (و فراغتى ‌در‌ زهد ‌و‌ پارسائى) (و فراغا ‌فى‌ زهاده).
―    سومین خواسته ‌اش‌ ‌آن‌ است ‌که‌ آنچه ‌از‌ تحصیلات علمى ‌و‌ آگاهیهاى ثمربخش فراگرفته توفیق ‌به‌ کارگیرى آنها ‌را‌ بیابد عرض ‌مى‌ کند: (علم ‌و‌ دانشى براى ‌به‌ کار بستن) روزیم فرما (و علما ‌فى‌ استعمال).
―    چهارمین خواسته ‌اش‌ ورع ‌و‌ دورى ‌از‌ گناه است اما ‌از‌ آنجا ‌که‌ ‌در‌ بسیارى ‌از‌ افراد این حالت ‌به‌ نحوى ‌از‌ تحجر گرائى، وسوسه ‌و‌ احیانا شبیه نوعى سفاهت ‌و‌ حماقت است عرض ‌مى‌ کند: (ورعى ‌در‌ ‌حد‌ اعتدال) روزیم نما (و ورعا ‌فى‌ اجمال).

―    پنجمین خواسته ‌اش‌ این است ‌که‌ سرانجام این تلاشها براى عبادت استعمال علم ‌و‌ دانش، زهد ‌و‌ پارسائى ‌با‌ عفو پایان گیرد ‌و‌ اگر ‌کم‌ ‌و‌ کاستى ‌و‌ ‌یا‌ نقائصى داشته ‌بر‌ ‌او‌ گرفته نشود ‌مى‌ گوید: (بار خداوندا ایام زندگانیم ‌را‌ ‌با‌ عفو ‌و‌ بخششت پایان بخش) (اللهم اختم بعفوک اجلى).
―    ‌و‌ پشتوانه ‌ى‌ این خواسته هاى بالا ‌را‌ ‌با‌ این عبارت تاکید ‌مى‌ کند: ‌و‌ آرزو ‌و‌ امیدم ‌به‌ رحمتت ‌را‌ محقق فرما) (و حقق ‌فى‌ رجاء رحمتک املى).
―    ‌و‌ ‌از‌ این نظر ‌که‌ قرار گرفتن ‌در‌ موضع عفو خداوند نیاز ‌به‌ تلاشهائى دارد ‌که‌ رضایت ‌او‌ ‌را‌ جلب کند ‌در‌ هفتمین خواسته ‌اش‌ ‌مى‌ گوید: (راههایم ‌را‌ براى رسیدن ‌به‌ خشنودیت سهل ‌و‌ هموار ساز) (و سهل الى بلوغ رضاک سبلى).
―    این نیز مسلم است ‌که‌ براى جلب رضایت ‌او‌ عمل نیک لازم است زیرا عمل صالح ‌در‌ پیشگاه خداوند موجب رضایت ‌او‌ است ‌به‌ همین دلیل عرض ‌مى‌ کند: (عمل ‌و‌ کردارم ‌را‌ ‌در‌ همه ‌ى‌ حالات نیکو گردان) (و حسن ‌فى‌ جمیع احوالى عملى).

―    در هجدهمین فراز باز چهار خواسته ‌را‌ بیان ‌مى‌ کند ‌و‌ نخستین خواسته ‌اش‌ بیدارى ‌از‌ مواقع غفلت است عرضه ‌مى‌ دارد: (بار خداوندا مرا ‌در‌ اوقات غفلت براى یاد خود متنبه ساز) (اللهم صل على محمد ‌و‌ آله، ‌و‌ نبهنى لذکرک ‌فى‌ اوقات الغفله).
―    ‌و‌ این بدان جهت است ‌که‌ بسیارى ‌از‌ خطاها هنگام غفلت ‌و‌ ‌به‌ یاد خدا نبودن ‌از‌ انسان ‌سر‌ ‌مى‌ زند ‌و‌ ‌به‌ عکس یاد خدا انسان ‌را‌ ‌از‌ خلافها بازمى دارد.
―    ‌در‌ دومین خواسته ‌اش‌ اطاعت خداوند ‌را‌ خواستار است زیرا ‌در‌ این دنیا ‌که‌ دار مهلت نام دارد اگر کسى ‌در‌ غیر راه طاعت ‌او‌ ‌که‌ ‌در‌ حقیقت ساختن زندگى اخروى خود است، تلاش نماید باخته است.
―    ‌مى‌ گوید: (در روزگار مهلت (زمان کار ‌و‌ تلاش ‌در‌ این دنیا) مرا ‌در‌ راه اطاعت خود ‌به‌ کار گیر) (و استعملنى بطاعتک ‌فى‌ ایام المهله).
―    ‌و‌ ‌از‌ این نظر ‌که‌ طاعات ‌و‌ عبادات ‌و‌ انجام کارهاى نیک براى جلب محبت پروردگار است ‌که‌ ‌به‌ دنبال ‌آن‌ نعمتها ‌را‌ جلب ‌مى‌ کند عرضه ‌مى‌ دارد: (راهى هموار ‌و‌ آشکار ‌به‌ سوى محبت ‌و‌ دوستى خود پیش پایم بنه) (و انهج لى الى محبتک سبیلا سهله).
―    ‌که‌ اگر چنین کنى یعنى ‌در‌ اوقات غفلت مرا بیدار سازى ‌در‌ دوران زندگى مرا ‌به‌ اطاعتت وادارى ‌و‌ راهى ‌به‌ سوى محبتت ‌به‌ رویم بگشائى خیر دنیا ‌و‌ آخرت ‌را‌ برایم فراهم آورده اى، لذا عرض ‌مى‌ کند: (و بدین وسیله خیر دنیا ‌و‌ آخرت ‌را‌ برایم کامل فرما) (اکمل لى بها خیر الدنیا ‌و‌ الاخره).

―    در نوزدهمین ‌و‌ آخرین فراز ‌سه‌ چیز ‌از‌ خداوند ‌مى‌ خواهد ‌که‌ ‌در‌ حقیقت عصاره ‌و‌ فشرده ‌ى‌ همه ‌ى‌ این دعا است، خواسته ‌ى‌ اول درود فراوان ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ است عرضه ‌مى‌ دارد: (بار خداوندا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست مانند برترین درودى ‌که‌ پیش ‌از‌ ‌او‌ ‌بر‌ آفریدگانت فرستاده ‌اى‌ (و همچون درود) ‌به‌ کسانى ‌که‌ بعد ‌از‌ ‌او‌ ‌بر‌ اشخاصى ‌که‌ ‌مى‌ آیند خواهى فرستاد) (اللهم ‌و‌ صل على محمد ‌و‌ آله، کافضل ‌ما‌ صلیت على احد ‌من‌ خلقک قبله ‌و‌ انت مصل على احد بعده).
―    دومین خواسته جامع خوبیهاى دنیوى ‌و‌ اخروى است ‌که‌ ‌با‌ اقتباس ‌از‌ قرآن انجام شده عرض ‌مى‌ کند: (و ‌در‌ دنیا ‌به‌ ‌ما‌ حسنه ‌و‌ نیکى ‌و‌ نیز ‌در‌ آخرت نیکى ‌و‌ خوبى مرحمت فرما) (و آتنا ‌فى‌ الدنیا حسنه ‌و‌ ‌فى‌ الاخره حسنه).
―    ‌و‌ آخرین خواسته نجات ‌از‌ عذاب دوزخ است ‌که‌ چنین درخواست ‌مى‌ کند: (با رحمت خود، ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ عذاب دوزخ حفظ فرما) (و قنا (برحمتک) عذاب النار).

 

(ترجمه دعاى مکارم الاخلاق)

 از دعاهاى اوست در طلب کرامتهاى اخلاقى و کردارهاى پسندیده(دعاى مکارم الاخلاق)


1-خدایا، بر محمد و دودمانش درود فرست، و ایمانم را به کامل‏ترین مرتبه‏ى آن برسان، و یقینم را برترین یقین‏ها قرار ده، و نیتم را به نیکوترین نیتها منتهى کن، و کارهایم را تا عالى‏ترین درجه‏ى آن بالا ببر.


2-خدایا! در پرتو لطف خویش، نیت مرا از هر عیب و نقصى خالص گردان، و یقین مرا به آنچه که در نزد توست، ثبات و پایدارى بخش، و به قدرت خود، آنچه را که از من تباه گردیده، اصلاح فرما. 


3- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست و مرا از دل‏مشغولى به خویشتن و بازماندن از وظیفه‏ى بندگى، کفایت کن، و مرا به کارى که در آخرت از آن بازخواست مى‏کنى، برگمار، و روزگارم را به انجام دادن کارى که مرا براى آن آفریده‏اى (عبودیت)، مصروف دار، و بى‏نیازم کن، و در روزى‏ام فراخى بخش، و مرا به فتنه‏ى ناسپاسى و سرکشى (سنت امهال) میازماى، و عزیز و گرامى‏ام دار، و به غرور و خودخواهى و خودبزرگ بینى گرفتارم مکن، و به بندگى درگاهت رام و تسلیم گردان، و عبادتم را با خودپسندى‏ام تباه مگردان، و به دست من، خیر و نیکى را بر مردمان جارى کن، و به مباهات و فخر و به رخ کشیدن و منت نهادن، عبادتها و کارهاى نیکویم را ضایع مساز، و خلق و خوى عالى و برتر عطایم کن، و از مباهات و به خود نازیدن، آزادى‏ام ده. 


4- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و در پیشگاه مردم، بر مقام و منزلت من میفزا، مگر این که از منزلت و مقام من نزد خودم بکاهى، و عزت و سربلندى آشکار برایم ایجاد مکن، مگر به همان اندازه مرا پیش نفسم خوار و پست گردانى.  


5- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و مرا از هدایتى در خور، که جز آن را نجویم، و از آیین و راه درستى، که جز آن را نپویم، و از نیتى رشدیابنده و استوار، که در آن تردید نورزم، برخوردار فرما؛ و روزگارم را تا آنگاه که در طاعت و بندگى‏ات مى‏گذرد، باقى دار. پس هر گاه که مزرعه‏ى عمرم عرصه‏ى جولان و چراگاه شیطان شود، پیش از آن که خشم تو به سویم شتاب گیرد، یا این که قهرت بر من چیره گردد، جانم را بستان (و مرا از خطر شقاوت و شوربختى، وارهان).


6- خدایا! خصلت و منشى را که مردمان، عیب بشمارند و مرا بدان سرزنش کنند، در وجودم باقى مدار، جز آن که سامانش دهى، و نیز وصف نکوهیده‏اى را که بدان ملامت مى‏شوم، مگذار، جز آن که نکویش سازى، و کرامت عیبناک و ناقصى را که دارم، باقى مگذار، جز آن که کاملش گردانى. 


7- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و کینه و بغض دشمنانم را به دوستى، و حسدورزى حاسدان ستم‏پیشه را به عشق و صمیمیت، و بدگمانى و بددلى اهل صلاح و خیرخواهان را به وثوق و اطمینان، و دشمنى نزدیکانم را به محبت، و بدرفتارى و نافرمانى خویشانم را به نیکى و خوشرفتارى، و خوار گردانیدن و بى‏اعتنایى خاندانم را به نصرت و یارى، و محبت و مداراى دوستان دروغین را به دوستى حقیقى و خالص، و اهانت هم‏نشینان و همراهانم را به برخوردى کریمانه، و تلخى و ناگوارى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت تبدیل ساز! 


8- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و دست مرا در مبارزه با کسى که به من ستم کرده، توانا گردان، و در برابر کسى که با من مى‏ستیزد، زبانى گویا ده، و بر کسى که با من دشمنى مى‏ورزد و بدخواهى مى‏کند، پیروزم فرما، و در برخورد با کسى که با من تزویر مى‏کند، راه چاره، و در برابر کسى که مرا مورد ستم قرار داده و حقوقم را پایمال کرده است. توانایى، و در برابر کسى که مرا ناسزا مى‏گوید، راه انکار او را به رویم بگشا، و در برابر کسى که تهدیدم مى‏کند، وسیله‏ى رهایى عطا کن، و به پیروى از کسى که زندگى‏ام را سامان مى‏دهد، و به رفتن به راه کسى که ارشادم مى‏کند، موفق بدار!


9- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و مرا بر خیرخواهى کسى که با من بد کرده، و پاداش نیکو دادن به کسى که مرا وانهاده، و بخشش به آن کس که مرا محروم ساخته، و پیوستن به کسى که از من بریده، و یاد نیکو از کسى که غیبت مرا کرده، و سپاسگزارى از نیکى‏ها و چشمپوشى و گذشت از بدى‏ها توفیق ده! 


10- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و مرا به زیور نیکوکاران بیاراى، و جامه‏ى پرواپیشگان را بر اندام من بپوشان، و در گستردن عدالت، و فرو خوردن خشم، و فرو نشاندن آتش فتنه و پیوند دادن پراکندگان، و آشتى بخشیدن به دلها و پرده برافکندن از چهره‏ى نیکى‏ها، و پرده بر نهادن بر زشتى‏ها، و نرمى و تساهل، و فروتنى، و سیرت نیکو و رفتارى خوش، و وقار، و سنگینى، و خوشرویى، و پیشتازى در فضیلت، و فداکارى در احسان، و فروهشتن سرزنش و ملامت دیگران، و نیز احسان بر غیر مستحقان، و گفتن حقیقت- اگرچه سخت و ناگوار آید-، و اندک شمردن نیکى در گفتار و کردار- هر چند که بسیار نماید-، و بسیار دیدن بدى در گفتار و کردار- هر چند که اندک باشد-، یارى‏ام فرما، و برایم همه‏ى این وصفها را که برشمردم، به دوام و پایدارى در طاعت و بودن با جماعت و راندن بدعتگزاران و باطل‏گرایان راى‏پرداز، کامل گردان! 


11- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و به هنگام پیرى، فراخ‏ترین روزى‏ات را نصیبم گردان، و به هنگام خستگى و واماندگى، قوى‏ترین نیرویت را عطایم کن، و مرا به کسالت و خستگى در عبادت میازماى، و به نادیدن راه خود، و نیز اقدام به کارهاى خلاف محبت و دوستى‏ات، و همراهى با آنان که از تو بریده‏اند، و جدایى از کسانى که به تو پیوسته‏اند، مبتلایم مکن! 


12- بارخدایا! چنان کن که به وقت درماندگى، به پشتیبانى و حمایت تو یارى شوم، و به هنگام نیازمندى، از تو یارى جویم، و در وقت بیچارگى، به تضرع و زارى به درگاه تو آیم؛ و مرا هرگاه که درمانده شوم به کمک خواستن از غیر خودت، و هرگاه که فقیر و بى‏چیز گردم، به خوارى و ذلت خواستن از غیر خود، و چون بترسم، به مویه و زارى پیش دیگران، گرفتار مکن تا سزاوار خوارى و منع تو گردم و مرا به حال خود واگذارى و از من روى بگردانى، اى مهربان‏ترین مهربانان! 


13- خدایا! چنان کن که آرزوهاى بیهوده و گمانهاى بد و حسدورزى‏هایى را که شیطان در دلم مى‏افکند، با یاد آوردن بزرگوارى و عظمت، و اندیشیدن در قدرت بیکرانت، و چاره‏اندیشى در برابر دشمنت دفع کنم، و نیز آنچه را که او بر زبانم مى‏راند، از بدزبانى یا بیهوده‏گویى یا دشنام به عرض، یا شهادت ناروا، یا غیبت از مؤمنى که حاضر نیست، یا ناسزاگویى به کسى که حاضر است و مانند اینها، به ثناگویى و ستایش تو و وصف بسیارت، و کوشش در بزرگ شمردن تو، و سپاسگزارى نعمتهایت، و اقرار به نیکى‏ها، و بر زبان راندن نعمتهایت تبدیل کن! 


14- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و چنانم کن که بر من ستم نرود، حال آن که تو بر دفاع از من توانایى؛ و بر کسى ستم نکنم، در حالى که به بازداشتنم از ستم، قادرى، و گمراه نشوم، چرا که هدایتم بر تو آسان است؛ و بى‏چیز و درمانده نگردم، در حالى که گشایش زندگى‏ام از سوى توست؛ و سرکشى نکنم، در حالى که هرچه دارم از توست. 


15- خدایا! به سوى آمرزشت کوچیده‏ام، و آهنگ بخشایش تو را دارم، و به گذشت و چشمپوشى‏ات مشتاقم، و به احسان و بنده‏نوازى‏ات اعتماد مى‏ورزم، حال آن که زمینه‏ى آمرزش تو و آنچه را که مرا سزاوار بخشش تو کند، در من نیست. پس از این داورى که درباره‏ى خویش نمودم، امیدى جز فضل تو ندارم، پس بر محمد و دودمانش درود فرست، و مرا با فضل بى‏رشوت خود، بنواز!


16- خدایا! زبانم را به هدایت گویا کن، و پرواى خویش را در دلم بیفکن، و به پاک‏ترین خصلتها توفیقم ده، و به پسندیده‏ترین کارها مرا بگمار. 


17- بارخدایا! به راه نمونه (آیین حق) روانم ساز، و چنانم کن که به آیین تو بمیرم، و هم بر آن، زندگى را از سر گیرم. 


18 پروردگارا! بر محمد و دودمانش درود فرست و مرا در گذر زندگى، از میانه‏روى و اعتدال برخوردار ساز، و در گفتار و کردار، از اهل سداد و راستى، از راهنمایان به خیر و رشد، و از بندگان شایسته‏ات قرار ده، و رستگارى و رهایى در قیامت، و امنیت و سلامت از کمینگاه عذاب (جهنم) را نصیبم فرما! 


19- خدایا! براى خود از نفس من، آنچه را که او را بپیراید، بستان، و آنچه را که او را به صلاح آورد، باقى بدار؛ چرا که نفسم در معرض تباهى است، مگر آن که تو نگاهش دارى. 


20- خدایا! اگر غم لشکر انگیزد که کارم را به هم ریزد، دل خوشى‏ام تنها تویى، و اگر محروم و ناامید شوم، چشم امیدم به توست، و اگر با مصیبت‏ها رو به رو گردم، فریادرسم تویى، و هر آنچه که از دستم رفته است، جایگزین آن در پیش توست، و هر آنچه تباه گردد تنها تویى که سامانش دهى و آنچه را که نمى‏پسندى، دگرگون سازى. پس بر من منت نه و پیش از بلا و گرفتارى، عافیت عطا کن، و پیش از طلب، توانگرى؛ و پیش از گمراهى، مرا هدایت فرما، و از عیبجویى و شماتت این و آن، مرا کفایت فرما، و امنیت روز رستاخیز را ارزانى‏ام دار، و از هدایت نیکو برخوردارم فرما! 


21- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و به لطف و مهر خود، هرگونه زشتى را از من دور بدار، و مرا به نعمت خویش بنواز، و به بخششت اصلاح کن، و به احسانت مدارا کن، و در سایه‏ى مهرت پناهم ده، و به جامه‏ى خشنودى‏ات (تقوا) بیاراى، و هرگاه که کارها برایم دشوار آید، بهترین راه انجام دادن آنها را نشانم ده، و چون کردارها در نظرم شبهه‏ناک گردد، پاکیزه‏ترین و پرسودترینشان را به من بنمایان، و چون آیین‏ها به جنگ یکدیگر برخیزند، مرا به پسندیده‏ترین آنها رهنمون ساز!


22- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و سرم را به تاج بى‏نیازى بیاراى، و مرا به سرپرستى نیکو و شایسته در کارهایم بگمار، و هدایت پایدار ارزانى‏ام دار، و مرا به فراخى روزى میازماى، و زندگى با آرامش، عطایم فرما، و زندگى‏ام را به مشقت و رنج دایم، گرفتار مکن، و دعایم را به سویم برمگردان؛ چرا که رقیب و همانندى براى تو نمى‏شناسم. 


23- پروردگارا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و مرا از اسراف و زیاده‏روى بازدار، و روزى‏ام را از تباه شدن، نگاه دار، و در پرتو برکت خود، بر دارایى‏ام بیفزاى، و مرا در انفاق آن به کارهاى خیر، به راه راست، رهنمون باش! 


24- پروردگارا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و مرا از رنج بسیار براى رسیدن به روزى، بى‏نیازم گردان، و از جایى که گمان نمى‏برم، روزى مرا برسان تا در طلب آن، از بندگى تو باز نمانم و بار سنگین وزر و وبال آن را بر دوش خود نکشم. 


25- خدایا! آنچه را که در طلب آنم، به قدرت خویش فراهم آور، و از آنچه که در هراسم، به عزت خود، پناهم ده. 


26-خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و آبرویم را به توانگرى و مکنت، حفظ فرما، و به تنگ‏دستى، پست و خوارم مساز تا آن که از روزیخواران تو روزى طلبم، و دست نیاز به سوى بدترین خلق تو دراز کنم و به ستایش کسى که بر من مى‏بخشد، ناگزیر باشم، و به نکوهش آنان که از من بازمى‏دارند، دچار گردم؛ و حال آنکه که به حقیقت بخشش و بازداشتن، هر دو به دست توست.


27- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و سلامت در عبادت، و آسایش در پارسایى، و آگاهى در کار، و پاکى در عین میانه‏روى را روزى‏ام گردان! 


28- خداوندا! زندگى‏ام را با بخشایش خود، پایان بخش، و آرزویم را با امید به حرمتت برپا دار، و راه‏هاى رسیدن به خشنودى‏ات را برایم هموار کن، و هموار کارهایم را نیکو گردان! 


29- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، و هنگام غفلتم را به یاد خود، هشیارى ده، و در روزگار فراغتم مرا به اطاعت خود، وادار، و براى وصول به دوستى خود، راهى هموار پیش رویم نه، تا بدان، نیکى دنیا و آخرتم را کامل گردانى! 


30- خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست، همانند برترین درودى که در پیش از این، بر هر یک از آفریده‏هایت فرستاده‏اى و در آینده نیز بر هر کسى خواهى فرستاد، و ما را در دنیا و آخرت، بهره‏ى نیکو عطا فرما، و در پرتو لطف و مهرت، ما را از عذاب آتش جهنم، نگاه دار! 


((ترجمه:محمد تقی خلجی))

متن دعای بیستم صحیفه سجادیه)مکارم الاخلاق)

متن دعای بیستم صحیفه سجادیه)مکارم الاخلاق)

                                                                   

«1»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْاَعْمَالِ .


 «2»اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی ، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی ، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی .


 «3»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الاِهْتَِمامُ بِهِ ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیما خَلَقْتَنِی لَهُ ، وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ ، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ ، وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ ، وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ .


«4»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا ، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا .


 «5»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ ، وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا ، وَ نِیَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُکُّ فِیهَا ، وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمْرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ ، فَإِذَا کَانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ .


 «6»اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا ، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا ، وَ لَا أُکْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا .


 «7»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمحَبَّةَ ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّةَ ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلَایَةَ ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ ،   وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَةَ، ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْاَمَنَةِ الْاَمَنَةِ


«8»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی ، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی ، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی ، وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَى مَنْ کَایَدَنِی ، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی ، وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی ، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی ، وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی ، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی .


«9»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ ، وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ ، وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ ، وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکْرِ ، وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَةَ ، وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَةِ .


 «10»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ حَلِّنِی، بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ ، و إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ ، وَ لِینِ الْعَرِیکَةِ ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ ، وَ حُسْنِ السِّیرَةِ ، وَ سُکُونِ الرِّیحِ ، وَ طِیبِ الْمخَالَقَةِ ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِیلَةِ ، وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ ، وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی ، وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی ، وَ أَکْمِلْ ذلک لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّاْیِ الْمُخْتَرَعِ .


«11»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ ، وَ أَقْوَى قُوَّتِکَ فِیَّ إِذَا نَصِبْتُ ، وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ ، وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِیلِکَ ، وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِکَ ، وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ ، وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ .


«12»اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ ، وَ أَسْأَلُکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَةِ ، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالِاسْتِعَانَةِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ ، وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ إِذَا افْتَقَرْتُ ، وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَکَ إِذَا رَهِبْتُ ، فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ خِذْلَانَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .


 «13»اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ الَّتمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ ، وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ ، وَ تَدْبِیراً عَلَى عَدُوِّکَ ، وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ ، وَ إِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْکَ ، وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ ، وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ ، وَ اعْتِرَافاً بِاِحْسَانِکَ ، و اِحْصَاءً لِمِنَنِکَ .


«14»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی ، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّی ، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی ، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی ، وَ لَا أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی .


«15»اللَّهُمَّ إِلَى مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ ، وَ إِلَى عَفْوِکَ قَصَدْتُ ، وَ إِلَى تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ ، وَ بِفَضْلِکَ   وَثِقْتُ ، وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ ، وَ لَا فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ ، وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَى نَفْسِی إِلَّا فَضْلُکَ ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ .


«16»اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى ، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى ، وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَى ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَى .


«17»اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَةَ الْمُثْلَى ، وَ اجْعَلْنِی عَلَى مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَا . «18»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ مَتِّعْنِی بِالِاقْتِصَادِ ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ .


 «19»اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا ، وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا ، فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا .


«20»اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ ، وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ ، وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ ، وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ ، وَ فِیما أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ ، فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلَاءِ بِالْعَافِیَةِ ، وَ قَبْلَ الطَّلَبِ بِالْجِدَةِ ، وَ قَبْلَ الضَّلَالِ بِالرَّشَادِ ، وَ اکْفِنِی مَؤُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبَادِ ، وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ ، وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْاِرْشَادِ .


«21»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ادْرَأْ عَنِّی بِلُطْفِکَ ، وَ اغْذُنِی بِنِعْمَتِکَ ، وَ أَصْلِحْنِی بِکَرَمِکَ ، وَ دَاوِنِی بِصُنْعِکَ ، وَ أَظِلَّنِی فِی ذَرَاکَ ، وَ جَلِّلْنِی رِضَاکَ ، وَ وَفِّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا ، وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْکَاهَا ، وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا .


 «22»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ ، وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایَةِ ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ ، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالسَّعَةِ ، وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الدَّعَةِ ، وَ لَا تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً ، وَ لَا تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً ، فَإِنِّی لَا أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً ، وَ لَا أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً .


«23»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ ، وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَفِ ، وَ وَفِّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَةِ فِیهِ ، وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَةِ لِلْبِرِّ فِیما أُنْفِقُ مِنْهُ .


«24»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اکْفِنِی مَؤُونَةَ الِاکْتِسَابِ ، وَ ارْزُقْنِی مِنْ غَیْرِ احْتِسَابٍ ، فَلَا أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِکَ بِالطَّلَبِ ، وَ لَا أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَکْسَبِ .


«25»اللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِی بِقُدْرَتِکَ مَا أَطْلُبُ ، وَ أَجِرْنِی بِعِزَّتِکَ مِمَّا أَرْهَبُ .


 «26»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ ، وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی ، وَ اُبْتَلَی بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی ، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیُّ الْاَعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ .


«27»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْزُقْنِی صِحَّةً فِی عِبَادَةٍ ، وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَةٍ ، وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ ، وَ وَرَعاً فِی اِجْمَالٍ .


«28»اللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی ، وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی ، وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی ، وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی .

 

«29»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَةِ ، وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبَّتِکَ سَبِیلًا سَهْلَةً ، أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ .  


«30»اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ ، وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَهُ ، وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً ، وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ