پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

معجزات امام علی - علیه السلام

معجزات امام علی - علیه السلام
حضرت علی - علیه السلام - نیز مانند سایر پیشوایان دارای کرامات بود که در این نوشتار به برخی از کرامات آن حضرت اشاره می شود:
1.شیخ صدوق: محمد بن علی بن الحسین بن بابویه؛ در کتاب عیون اخبار الرضا - علیه السلام - از صالح بن عقبه؛ از حضرت صادق - علیه السلام - در حدیثی طولانی روایت کرده که: مردی از علمای یهود از امیر المؤمنین - علیه السلام - پرسید: پیغمبر شما در کجای بهشت ساکن است؟ تا آنجا که گفت: وصی او چقدر پس از او زندگی می کند؟ فرمود: سی سال؛ سپس پرسید: می میرد یا کشته می شود؟ فرمود: بوسیله ضربتی که بر فرقش می زنند و محاسنش از آن رنگین می شود کشته خواهد شد، عرض کرد: راست گفتی، بخدا قسم این موضوع بخط هارون و املای موسی - علیهما السلام - نوشته شده است.
2. حسین بن احمد بن محمد رازی عادل، از علی بن محمد بن مهرویه قزوینی از داود بن سلیمان فراء از حضرت رضا - علیه السلام - و بچند سند دیگر از آن بزرگوار؛ از پدرانش، از حسین بن علی - علیهما السلام - برای ما روایت کرده که فرمود: امیر المؤمنین - علیه السلام - برای ما خطبه خواند و فرمود: عن قریب؛ زمان بسیار سختی بر مردم می آید که مؤمن آن چه در دست دارد محکم نگه دارد (و انفاق نکند) در صورتی که باین عمل مأمور نشده خداوند فرموده: « احسان و نیکی را در میان خودتان فراموش نکنید سوره بقره آیه 237، و عنقریب زمانی می آید که مردمان بد در آن مقدم می شوند، و نیکان فراموش می شوند؛ و مردم از روی اضطرار و نا چاری (با خلفا) بیعت می کنند «تا آخر حدیث.»
3. یزید بن قعنب روایت کرده که گفت: با عباس بن عبد المطلب و جمعی از قبیله (عبد العزی) در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد: مادر امیر المؤمنین - علیه السلام - وارد شد؛ در حالی که نه ماهه بعلی - علیه السلام - آبستن بود؛و درد زائیدن او را گرفته بود؛ پس عرض کرد: پروردگارا! من بتو ایمان دارم؛ تا آنجا که گفت: پس بحق آن پیغمبری که این خانه را بنا کرد و بحق این بچه ای که در شکم من است قسمت می دهم که زائیدن را بر من آسان فرمائی؛ یزید بن قعنب گفت: آنگاه خانه را دیدیم که از پشت شکافته شده و فاطمه در آن داخل شد و از چشمهای ما پنهان شد؛ و دیوار بهم چسبید، و ما خواستیم قفل در بر ما باز شود؛ و باز نشد، پس دانستیم که : این امری است از جانب خدا؛ آن گاه بعد از روز چهارم بیرون آمد در حالی که امیر المؤمنین دردستش بود و گفت: همانا من فضیلت داده شده ام بر زنانی که پیش ازمن بوده اند، تا آن جا که گفت: و همانا من داخل خانه خدا شدم، و از میوه ها و برگهای بهشت خوردم. و چون می خواستم بیرون بیایم هاتفی ندا کرد ای فاطمه نامش را علی بگذار «تا آخر حدیث». و (صدوق) آن را در امالی و علل بهمین سند همین طور نقل کرده؛ و شیخ هم در کتاب (مجالس و اخبار) آن را روایت کرده چنان که خواهد آمد.
4. ابراهیم بن یحیی مدنی از حضرت صادق - علیه السلام - در حدیثی روایت کرده که: مردی از علمای یهود مسائلی از علی - علیه السلام - برسید؛ تا آن جا که گفت: مرا خبرده که وصی محمد چقدر بعد از او زندگی می کند ؟ و آیا بنحوی می میرد یا بنحوی کشته می شود؟ به او فرمود : وای بر تو ای یهودی! منم وصی محمد صلّی الله علیه و آله سی سال پس از او زندگی می کنم؛ نه یک روز از عمرم کم می شود نه زیاد؛ سپس شقی ترین این امت هم طراز پی کننده ناقه (قوم) ثمود بر انگیخته می شود و ضربتی در اینجا: در فرقم می زند، و محاسنم از آن رنگین می شود آن گاه (راوی) گفت: که آنم یهودی اسلام آورد؛ و آن را بچند سند دیگر هم روایت کرده چنانکه در بابنص بر ائمه - علیهم السلام - گذشت.
5. ابن عباس روایت کرده که گفت: هنگام رفتن علی - علیه السلام - بجانب صفین با او بودم چون در نینوی که شط الفرات است پیاده شد با بلند ترین صدایش فرمود ای ابن عباس آیا این جا را می شناسی؟ عرض کردم: یا امیر المؤمنین نمی شناسم، فرمود: اگر چنان که من می شناسم تو هم می شناختی از آن نمی گذشتی تا تو هم مثل من بگریی؛ (ابن عباس) گفت: پس علی - علیه السلام - مدتی دراز گریست تا محاسنش از اشگ تر شد و ما هم با او می گریستیم و او می فرمود: آه، آه مرا چه کار با ابوسفیان؟ مرا چه کار با آل حرب (حرب نام پدر ابوسفیان است) حزب شیطان و سران کفر؟ صبر کن ای اباعبدالله که پدرت مثل آنچه تو از آنها می بینی دید؛ تا آنجا که فرمود: این زمین اندوه و بلا است، حسین با نوزده مرد که همه از فرزندان من و فاطمه هستند؛ در آن مدفون می شوند؛ و حدیث را (تا آخر) ذکر کرده؛ و در همین حدیث است که: آن جناب، بجستجوی پشک آهوان رفت و پیدا کرد و آن ها را گرفت و در ردای خود کرده بست و بمن هم دستور داد که همان طور بگیرم و ببندم و فرمود: ای ابن عباس هر وقت دیدی از این پشکها خون تازه می جوشد بدان که ابا عبدالله کشته شده و در این زمین دفن شده « تا آخر حدیث » و نیز در این حدیث است که وقتی که حسین - علیه السلام - کشته شد در همان روز خون از آن پشک ها جاری شد و ابن عباس گفت: علی هرگز در حدیثی که برای من بیان کرده دروغ نگفته؛ و هرگز مرا بوقوع چیزی خبر نداده مگر آن که همانطور که فرموده واقع شده.
محمد بن الحسن الحرالعاملی - اثبات الهداة، ترجمه احمد جنتی، ج4، ص 449

فضائل امام علی(ع)در کلام خلفا

فضائل امام علی(ع)در کلام خلفا
از منابع مهمی که در شناخت وجود ملکوتی حضرت علی - علیه السلام - موجود است، کلمات و مرویات خلفای سه گانه می باشد. دانستن این مطالب از چند جهت مورد توجه و اهمیت است:
اولا، مقام رفیع امیر المؤمنین علی - علیه السلام - را از زبان کسانی که به عنوان بعضی از صحابه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - مطرح بودند، و سخنان آن حضرت را شنیدند، می شناسیم. ثانیا: به طور قطع، میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه این مطالب، نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد. و تحولی نو در آنان پدید خواهد آمد.
[1] ثالثا: از این طریق، ماهیت کسانی که بعد از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم -، سفارشها و وصایای آن حضرت را در مورد خلافت و ولایت علی - علیه السلام - نادیده گرفته و با ایجاد شورای انحصاری، اقدام به تعیین خلیفه برای مسلمین کردند، کاملا روشن می شود. در ادامه همین مباحث، سخنان و روایاتی که عایشه در زمینه عظمت علی - علیه السلام - بیان کرده است نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
اکنون به ترتیب و به صورت جداگانه، سخنان و مرویات آنان را مورد دقت و توجه قرار می دهیم:
1 - سخنان و مرویات ابوبکر بن ابی قحافه
الف:. . . فقال ابو بکر: صدق الله و رسوله، قال لی رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - لیله الهجره، و نحن خارجان من الغار نرید المدینه: کفی و کف علی فی العدل سواء.
[2] . . . ابو بکر گفت: خدا و رسولش راست گفتند، رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در شب هجرت در حالی که بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود: دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.
ب: عن عائشه قالت، رأیت أبا بکر الصدیق یکثر النظر الی وجه علی بن ابی طالب، فقلت: یا أبه انک لتکثر النظر الی علی بن ابی طالب؟فقال لی: یا بنیه سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: النظر الی وجه علی عباده.
[3]
عایشه گوید ابو بکر را دیدم که بسیار به چهره علی بن ابی طالب - علیه السلام - نگاه می کند پس گفتم: ای پدر، همانا تو زیاد به چهره علی نگاه می کنی. (علت چیست؟) گفت: دخترم از رسول خدا شنیدم که می فرمود: نظر کردن بر چهره علی عبادت است. ج: عن ابن عمر قال: قال ابو بکر الصدیق: ارقبوا محمدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فی أهل بیته، ای احفظوه فیهم فلا تؤذوهم.
[4]
از ابن عمر روایت شد که ابو بکر گفته است: رعایت کنید محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - را در (مورد) اهل بیت او. یعنی حفظ کنید (حرمت) او را در میان اهل بیتش، پس اهل بیت آن حضرت را اذیت نکنید.
د: از حارث ابن اعور روایت شد که روزی پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - در میان جمعی از یاران خود حاضر بود، پس فرمود: به شما نشان می دهم آدم - علیه السلام - را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهیم را از جنبه حکمتش، پس چیزی نگذشت که علی - علیه السلام - آمد. ابو بکر عرضه داشت:
یا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - اقتست رجلا بثلاثه من الرسل، بخ بخ لهذا الرجل، من هو یا رسول الله؟قال النبی - صلی الله علیه و آله و سلم -: أولا تعرفه یا ابا بکر؟قال: الله و رسوله اعلم. قال - صلی الله علیه و آله و سلم -: هو ابو الحسن علی بن ابی طالب - علیه السلام - فقال ابو بکر: بخ بخ لک یا ابا الحسن و این مثلک یا ابا الحسن.
[5]
(ابو بکر عرضه داشت:) یا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - مردی را با سه نفر از پیامبران برابر کردی، به به به این مرد، او کیست، ای رسول خدا؟پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: آیا او را نمی شناسی ای ابا بکر؟ابو بکر عرض کرد: خدا و رسولش داناترند. حضرت فرمود: او ابو الحسن علی بن ابی طالب - علیه السلام - است. پس ابو بکر گفت: به به به تو ای ابو الحسن، مثل تو کجا خواهد بود ای ابو الحسن.
ه: قال الشعبی: بینا ابو بکر جالس اذ طلع علی بن ابی طالب من بعید فلما رآه ابو بکر قال: من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزله و اقربهم قرابه و افضلهم داله و اعظمهم غناء عن رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم، فلینظر الی هذا الطالع.
[6]
شعبی گفت: وقتی ابو بکر در جایی نشسته بود، علی بن ابی طالب - علیه السلام - از دور نمایان شد، چون ابو بکر او را دید گفت: هر کس خودش دارد که بنگرد به کسی که بزرگترین مردم است در مقام و منزلت، و نزدیکترین مردم است به پیامبر، و برترین مردم است در نام و نشان، و بزرگترین مردم است در بی نیازی از مردم، که از جهت رسول الله به دست آورده، بنگرد به این کسی که از دور نمایان شد. و: عن زید بن علی بن الحسین قال: سمعت ابی علی بن الحسین یقول: سمعت أبی الحسین بن علی یقول: قلت لأبی بکر، یا ابابکر، من خیر الناس بعد رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -؟فقال لی: ابوک
[7]،.
از زید بن علی بن الحسین - علیه السلام - روایت شد که گفت: از پدرم علی بن الحسین - علیه السلام -، شنیدم که می فرمود: از پدرم حسین بن علی - علیه السلام - شنیدم که می فرمود: به ابو بکر گفتم، ای ابو بکر، بهترین مردم بعد از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چه کسی است؟به من گفت: پدر تو،...
ز: عن معقل بن یسار المزنی قال: سمعت أبا بکر الصدیق یقول: علی بن ابی طالب عتره رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -
[8]
از معقل بن یسار مزنی روایت شد که گفت: از ابوبکر شنیدم که می گفت: علی بن ابی طالب از اهل بیت و خاندان رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است.
ح: (الریاض النضره ج 2، ص 163) قال: جاء ابو بکر و علی - علیه السلام - یزوران قبر النبی«صلی الله علیه (و آله) و سلم»بعد وفاته بسته ایام، قال علی - علیه السلام - لأبی بکر: تقدم فقال ابو بکر: ما کنت لأتقدم رجلا سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: علی منی بمنزلتی من ربی.
[9]
(در کتاب ریاض النضره ج 2، ص 163) گوید: ابو بکر و علی - علیه السلام - برای زیارت قبر مطهر رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند، علی - علیه السلام - به ابو بکر فرمود: پیش برو (و جلو حرکت کن) ابو بکر گفت: من هرگز بر مردی تقدم نمی جویم که خود شنیدم رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - (در باره او) می فرمود: علی نزد من منزلتی را دارد که من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم.
ط:. . . (عن) معقل بن یسار المزنی یقول:
سمعت ابابکر الصدیق یقول لعلی بن ابی طالب، عقده
[10] رسول الله، - صلی الله علیه و آله و سلم -. [11]
از معقل ابن یسار مزنی روایت شد که می گفت:
شنیدم که ابو بکر به علی بن ابی طالب - علیه السلام - می گفت: «عقده رسول الله» (یعنی کسی که عقد بیعتش را با مسلمین پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - منعقد کرد)
ی: عن قیس بن حازم قال:
التقی ابو بکر الصدیق و علی بن ابی طالب، فتبسم ابو بکرفی وجه علی فقال له ما لک تبسمت؟قال: سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: لا یجوز احد الصراط الا من کتب له علی الجواز.
[12]
از قیس بن حازم روایت شد که: ابو بکر با علی بن ابی طالب ملاقات کرد، پس ابو بکر به چهره علی - علیه السلام - نگاه کرده و تبسم می نمود، علی - علیه السلام - به او فرمود: چرا تبسم می کنی؟گفت: شنیدم پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - می فرمود: هیچ کس بر صراط نمی گذرد، مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد.
ک: ابو بکر در موارد متعدد، بالای منبر و در حضور تعداد زیادی از مسلمانان گفت:
اقیلونی، اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم
[13]. «مرا رها کنید، مرا رها کنید، که من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست».
2 - سخنان و مرویات عمر بن خطاب
الف: عن عمر بن الخطاب قال: کنت أنا و أبو بکر و ابو عبیده و جماعه اذ ضرب النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - منکب علی فقال: یا علی انت اول المؤمنین ایمانا و أولهم اسلاما و انت منی بمنزله هارون من موسی
[14].
از عمر بن خطاب روایت شد که گفت: من و ابو بکر و ابو عبیده و عده ای دیگر بودیم وقتی که پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - بر کتف علی زد، پس فرمود: ای علی تو اولین مؤمنین از نظر ایمان و اولین آنها از جهت اسلام آوردن می باشی. و تو برای من به منزله هارونی نسبت به موسی - علیه السلام -.
ب: عن عمار الدهنی، عن سالم بن ابی الجعد، قال: قیل لعمر: انک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه بأحد من اصحاب النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - قال: انه مولای
[15].
عمار دهنی، از سالم بن ابی جعد روایت کرد که گفت: به عمر (بن خطاب) گفته شد که همانا تو به گونه ای با علی رفتار (نیکو و شایسته) داری که با کسی از اصحاب پیامبر چنین رفتاری را نداری؟عمر گفت: به درستی که علی مولای من است.
ج: عن عمر بن الخطاب قال: نصب رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - علیا علما فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهیدی علیهم.
قال عمر: و کان فی جنبی شاب حسن الوجه، طیب الریح، فقال: یا عمر، لقد عقد رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - عقدا لا یحله الا منافق فاحذر ان تحله.
قال عمر: فقلت یا رسول الله انک حیث قلت فی علی (ما قلت) کان فی جنبی شاب حسن الوجه، طیب الریح قال کذا و کذا.
قال - صلی الله علیه و آله و سلم -: نعم یا عمر، انه لیس من ولد آدم، لکنه جبرئیل اراد ان یؤکد علیکم ما قلته فی علی.
[16]
از عمر بن خطاب روایت شد که گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، علی را مهتر و بزرگ (مسلمین) قرار داد، پس فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست، پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، و ذلیل نما کسی را که او را ذلیل می کند و یاری فرما کسی را که یاور اوست. خدایا تو گواه من بر آنان می باشی.
عمر گفت: در کنار من جوان خوش سیما و خوش بویی بود، پس گفت: ای عمر به درستی که رسول خدا پیمان و بیعتی انجام داد که جز منافق آن را نقض نمی کند پس بر حذر باش که مبادا آن را نقض کنی. عمر گفت: پس عرض کردم یا رسول الله، وقتی که شما در مورد علی سخن می گفتی در کنارم جوان خوش چهره و خوش بویی بود که به من چنین و چنان گفت. حضرت فرمود: بله ای عمر، او از فرزندان آدم نبود، بلکه جبرئیل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه که من در مورد علی گفتم تأکید کند.
د: عن عمار الدهنی عن ابی فاخته، قال: اقبل علی و عمر جالس فی مجلسه فلما رآه عمر تضعضع و تواضع وتوسع له فی المجلس، فلما قام علی، قال بعض القوم: یا امیر المؤمنین انک تصنع بعلی صنیعا ما تصنعه باحد من أصحاب محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - قال عمر: و ما رأیتنی اصنع به؟قال: رأیتک کلما رأیته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتی یجلس. قال: و ما یمنعنی، و الله انه مولای و مولی کل مؤمن.
[17]
عمار دهنی از ابی فاخته روایت کند که گفت: علی - علیه السلام - آمد در حالی که عمر در جایگاه خود نشسته بود چون عمر آن حضرت را دید لرزید و تواضع کرد و برای نشستن علی - علیه السلام - جائی باز کرد، وقتی که علی - علیه السلام - برخاست: شخصی به عمر گفت: ای امیر، تو با علی - علیه السلام - روشی به کار بردی که با هیچ یک از اصحاب رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - آن رفتار را انجام نداده ای عمر گفت: من چه رفتاری با او داشتم که تو دیدی؟گفت: دیدم که چون به او نظر افکندی، لرزیدی و تواضع کردی و جای نشستن برای او گشودی تا بنشیند، عمر گفت: چه چیزی مرا از این رفتار باز می دارد قسم به خدا که او مولای من و مولای همه مؤمنین است.
ه: قال عمر بن الخطاب: لقد أعطی علی ثلاث خصال لأن تکون لی خصله منها احب الی من أن أعطی حمر النعم، فسئل و ما هی؟قال: تزویج النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - ابنته و سکناه المسجد لا یحل لأحد فیه ما یحل لعلی و الرایه یوم خیبر.
[18]
عمر بن خطاب گفت، به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یک خصلت از آن به من داده می شد برای من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (که دارای قیمت بسیار هستند) بود، پرسیده شد آن خصائل کدام است؟گفت: به ازدواج در آوردن پیامبر دخترش را (برای علی - علیه السلام -) و جای گرفتن او در مسجد که حلال نبود بر هیچ کس در مسجد آنچه که برای علی حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خیبر.
و: عن ابن عباس: مشیت و عمر بن الخطاب فی بعض ازقه المدینه فقال لی:. . . یا ابن عباس. . . و الله لسمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول لعلی بن ابی طالب: من احبک احبنی و من احبنی احب الله، و من احب الله ادخله الجنه مدلا.
[19]
از ابن عباس روایت شد که (گفت): من و عمر بن خطاب دریکی از کوچه های مدینه می رفتیم پس عمر به من گفت:. . . ای فرزند عباس. . . به خدا سوگند همانا شنیدم از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - که به علی بن ابی طالب می فرمود: کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت می کند.
ز: عن عبد الله بن ضبیعه العبدی، عن ابیه، عن جده قال: أتی عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمه، فقام معهما فمشی حتی أتی حلقه فی المسجد، فیها رجل اصلع، فقال: ایها الأصلع ما تری فی طلاق الأمه؟فرفع رأسه الیه ثم أومأ الیه بالسبابه و الوسطی، فقال له عمر: تطلیقتان. فقال احدهما: سبحان الله، جئناک و أنت امیر المؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسألته، فرضیت منه أن أوما الیک؟!فقال لهما(عمر)ما تدریان من هذا؟قالا: لا. قال: هذا علی بن ابی طالب. أشهد علی رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع و الأرضین السبع لو وضعتا فی کفه(میزان)ثم وضع ایمان علی فی کفه میزان لرجح ایمان علی.
[20] عبد الله بن ضبیعه عبدی از پدرش، از جدش روایت کرد که گفت:
«دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق کنیز سؤال کردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد، جمعی در مسجد بودند که در میان آنان مردی اصلع
[21] حضور داشت. پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق کنیز چیست؟پس او سرش را بلند کرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه کرد و) گفت: دو طلاق است. پس یکی از آن دو مرد گفت: سبحان الله، ما نزد تو آمدیم و تو امیر المؤمنین (و خلیفه ما) هستی. پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او می پرسی؟!و از پاسخ او که با اشاره انجام داد راضی شدی؟!پس عمر در خطاب به آنان گفت: نمی دانید که او کیست؟گفتند: نه، عمر گفت: او علی بن ابی طالب - علیه السلام - است و من شهادت می دهم که از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم که می فرمود: اگر آسمانها و زمینها در کفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در کفه دیگر، ایمان علی برتر خواهد بود.»ح:. . . فقال عمر(بن الخطاب): عجزت النساء ان یلدن مثل علی. [22]
«عمر بن خطاب گفت: زنان عاجزند فرزندی مثل علی بن ابی طالب به دنیا آورند»ط: عن عبد الله بن عباس قال: سمعت عمر بن الخطاب یقول: کفوا عن ذکر علی بن ابی طالب - علیه السلام - فلقد رأیت من رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - فیه خصالا لان تکون لی واحده منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس.
[23]
عبد الله بن عباس گوید: از عمر بن خطاب شنیدم می گفت: از بدگویی علی بن ابی طالب - علیه السلام - خودداری کنید که من از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - درباره فضیلت او خصلت هایی دیدم که اگر یکی از آن خصلتها در خاندان خطاب می بود در نزد من از هر جا و هر چه که آفتاب بر آن می تابد محبوبتر می بود.
ی: عن عمر بن الخطاب، قال: قال رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - : ما اکتسب مکتسب مثل فضل علی، یهدی صاحبه الی الهدی و یرد عن الردی.
[24] عمر بن خطاب گفت: رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: هیچ کس مانند علی - علیه السلام - فضیلتی به دست نیاورد که صاحب و همنشین خود را به هدایت، ارشاد می کند و از گمراهی باز می دارد.
ک: عن. . . و عمر بن الخطاب و. . . ، ان رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - قال: النظر الی وجه علی عباده.
[25]
جمعی از راویان که از جمله آنها عمر بن خطاب است از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت می کنند که فرمود: نگاه کردن به چهره علی - علیه السلام - عبادت است.
ل: عن سوید بن غفله، قال: رأی عمر رجلا یخاصم علیا، فقال له عمر: انی لأظنک من المنافقین !سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: علی منی بمنزله هارون من موسی إلا انه لا نبی بعدی.
[26]
از سوید بن غفله روایت شد که گفت، عمر مردی را دید که با علی - علیه السلام - خصومت می کند عمر به وی گفت: گمان دارم که تو از منافقان باشی!زیرا من از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم که می فرمود: علی در نزد من منزلت و جایگاه هارون در نزد موسی - علیه السلام - را دارد جز آنکه پیغمبری پس از من نباشد.
م: عن ابی هریره، عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - : من کنت مولاه فعلی مولاه.
[27]
از ابو هریره روایت شد که عمر بن خطاب گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: هر کس را که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست.
ن: قال عمر بن الخطاب: علی أقضانا.
[28]
عمر بن خطاب گفت: بیناترین ما در داوری و قضاوت، علی بن ابی طالب - علیه السلام - است.
س: عن عمر بن الخطاب، عن النبی - صلی الله علیه و آله و سلم -: کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامه الا سببی و نسبی و کل ولد آدم فان عصبتهم لأبیهم ما خلا ولد فاطمه، فإنی أنا أبوهم و عصبتهم.
[29]
عمر بن خطاب از نبی گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت کرد (که فرمود): هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع می شود مگرسبب و نسب من. و همه فرزندان آدم پس همانا نسبت آنها به پدرشان است بجز فرزندی فاطمه علیها السلام پس به درستی که من پدر و عصبه آنان هستم.
ع: قال عمر بن الخطاب: لا یفتین احد فی المسجد و علی حاضر.
[30]
عمر بن خطاب گفت: تا وقتی که علی - علیه السلام - در مسجد حضور دارد کسی نباید فتوی دهد.
ف: قال عمر بن الخطاب: یابن ابیطالب، فما زلت کاشف کل شبهه، و موضع کل علم.
[31]
عمر بن ابن خطاب (در سخن خود به علی - علیه السلام -) گفت: ای پسر ابو طالب همیشه تو موارد شبهه را بر طرف ساخته ای و موضع و جایگاه علم بوده ای.
ص: قال عمر: لا أبقانی الله بعد ابن ابیطالب.
[32]
عمر (بن خطاب) گفت: خداوند پس از علی بن ابی طالب - علیه السلام - مرا باقی نگذارد.
ق: قال عمر بن الخطاب فی عده مواطن: لو لا علی لهلک عمر.
[33] عمر بن خطاب در مواضع متعدد) گفت: اگر وجود علی - علیه السلام - نمی بود عمر هلاک می شد.
ر: عن سعید بن المسیب قال: قال عمر ابن الخطاب: اعوذ بالله من معضله لیس لها أبو الحسن، علی بن ابی طالب.
[34]
سعید ابن مسیب گوید، از عمر شنیدم که گفت: به خدا پناه می برم از مشکلی که برای حل آن ابو الحسن (علی - علیه السلام -) نباشد.
ش: قال عمر ابن الخطاب: اللهم لا تنزل بی شدیده الا و ابو الحسن الی جنبی.
[35]
عمر ابن خطاب گفت: بار خدایا کار سختی بر من نازل مفرما مگر آنکه ابو الحسن (علی - علیه السلام -) در کنار من باشد.
ت: عن ابن عباس قال: کنت أسیر مع عمر بن الخطاب فی لیله، و عمر علی بغل و انا علی فرس، فقرأ آیه فیها ذکر علی بن ابی طالب فقال: أما و الله یا بنی عبد المطلب لقد کان علی فیکم أولی بهذا الأمر منی و من أبی بکر،. . . (الی ان قال)و الله ما نقطع امرا دونه، و لا نعمل شیئا حتی نستأذنه.
[36]
از ابن عباس روایت شد که گفت: در یکی از شبها من و عمر بن خطاب سیر می کردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر و من بر اسب بودم، پس آیه ای قرائت شد که در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری می شد. پس (عمر بن خطاب) گفت: آگاه باشید به خدا سوگند ای فرزندان عبد المطلب، به تحقیق که علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابو بکر. . . (تا آنکه گفت): به خدا سوگند هیچ کاری را بدون او تمام نمی کنم. و عملی بدون اجازه او انجام نمی دهم.
ث: عن الحافظ الدار القطنی عن عمر، و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلی: اقض بینهما.
فقال احدهما: هذا یقضی بیننا؟!فوثب الیه عمر و اخذ بتلبیبه، و قال: ویحک ما تدری من هذا؟هذا مولای و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن.
[37]
حافظ دار قطنی از عمر (بن خطاب) روایت می کند که دو تن اعرابی جهت مخاصمه و دعوا نزد او (یعنی نزد عمر بن خطاب) آمدند. پس عمر به علی - علیه السلام - عرض کرد: بین آنها قضاوت کن. یکی از آن دو اعرابی گفت: آیا این مرد میان ما قضاوت کند؟پس عمر به طرف آن مرد پرید و یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو، چه می دانی که این کیست؟!او مولای من است، و هر کس که او مولایش نباشد پس مؤمن نیست.
خ: عن عمیر بن بشر الخثعمی قال: قال عمر: علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد.
[38]
عمیر بن بشر گفت، عمر (بن خطاب) گفت: علی - علیه السلام - داناترین مردم است به آنچه که خداوند بر محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - نازل کرده است.
ذ:. . . قال عمر بن الخطاب (یوم غدیر خم):
هنیئا لک یابن ابی طالب اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه.
[39] عمر ابن خطاب (در روز غدیر خم، بعد از آنکه پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - علی را به ولایت منصوب فرمود، خطاب به علی - علیه السلام -) گفت: گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب که مولا و صاحب اختیار همه مردان و زنان مؤمن شدی.
ض: عن عمر بن الخطاب انه قال: اشهد علی رسول الله صلی الله علیه«و آله»و سلم لسمعته و هو یقول: لو ان السماوات السبع وضعت فی کفه و وضع ایمان علی فی کفه لرجح ایمان علی.
[40]
عمر بن خطاب گفت: شهادت می دهم که از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم می فرمود: اگر هفت آسمان را در یک کفه (ترازو) بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر، ایمان علی رجحان و برتری خواهد داشت.
ظ: عن ابن عباس قال: سمعت عمر بن الخطاب یقول: قال رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -: یا علی انت اول المسلمین اسلاما و اول المؤمنین ایمانا.
[41]
ابن عباس رحمه الله گفت: از عمر بن الخطاب شنیدم می گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: یا علی، تو نخستین مسلمان و اولین مؤمن می باشی. غ: عمر بن الخطاب رفعه: لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار.
[42]
عمر بن خطاب به حدیث مرفوع روایت کرد از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - که: اگر مردم بر دوستی علی بن ابی طالب اتفاق و اجتماع می کردند خدا آتش را خلق نمی کرد.
ایضا: عن عمرو بن میمون قال: لما ولی عمر السته فقاموا أتبعهم بصره ثم قال: لئن ولوها الأجیلح لیرکبن بهم الطریق.
[43]
از عمرو بن میمون روایت شد که گفت: وقتی که عمر آن شش نفر را برای خلافت معرفی کرد، آنان برخاستند (که بروند) عمر چشم به آنها دوخت، سپس گفت: هر آئینه اگر ولایت را به اجیلح واگذار کنید مسلمین را رهبری می کند. («توضیح آنکه اجیلح به معنای اصلع است یعنی کسی که موی جلوی سرش ریخته که از مشخصات ظاهری علی - علیه السلام - بوده است.»)
ایضا: ابن ابی الحدید جریان مفصلی از یک ملاقات و گفتگویی که میان ابن عباس و عمر (بن خطاب) واقع گردیده است نقل می کند که در ضمن آن گفتگو و مصاحبه، خود عمر بدین حقیقت اعتراف کرده و می گوید: «آری رسول خدا خواست که در حال بیماری، به نام علی تصریح کند (و بنویسد) ولی من از این کار مانع گردیدم».
«و لقد اراد ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک»
ابن ابی الحدید سپس می گوید: این جریان را احمد بن ابی طاهر، مؤلف تاریخ بغداد در کتاب خود با اسنادش نقل نموده است.
[44]
ایضا: (عمر بن خطاب گفت): الحمد لله که خداوند در این امت کسی - یعنی علی - علیه السلام - - را قرار داد که هر گاه ما راه کج برویم ما را به راه راست هدایت می کند.
[45]
ایضا: عمر بن خطاب در زمان خلافت خود برای حج به مکه مشرف شده در اثنای طواف نظرش به جوانی افتاد که یک طرف صورتش سیاه و چشمش قرمز و خون آلود است. عمر او را صدا زد و گفت: یا فتی من فعل بک هذا؟ای جوان چه کسی با تو چنین کرده و چه کسی تو را زده است؟جوان گفت: ضربنی ابو الحسن علی بن ابی طالب. علی - علیه السلام - مرا زده است. عمر گفت: تأمل کن تا علی بیاید. در همین حال علی بن ابی طالب رسید. عمر گفت: یا علی ءانت ضربت هذا الشباب؟یا علی آیا تو این جوان را زدی؟علی - علیه السلام - فرمود: آری من او را زدم. عمر گفت: چه چیز سبب شد که او را بزنی؟علی - علیه السلام - فرمود: رأیته ینظر حرم المسلمین. دیدم او را که نظر به زنان مسلمان و ناموس مردم می کرد (به دنبال ناموس مردم بود). عمر گفت: ای جوان، لعنت بر تو، بر خیز و برو. فقد رآک عین الله و ضربک ید الله. به درستی که تو را چشم خدا دیده و دست خدا زده است.
[46]
3 - سخنان و مرویات عثمان بن عفان
الف:. . . رجع عثمان الی علی فسأله المصیر الیه، فصار الیه فجعل یحد النظر الیه، فقال له علی: مالک یا عثمان؟مالک تحد النظر الی؟قال: سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: النظر الی علی عباده.
[47]
. . . عثمان به سوی علی بازگشت و از آن حضرت درخواست کرد که به سوی او برگردد. حضرت به طرف او آمد. پس (در این وقت) عثمان شروع کرد به نگاه کردن (و تماشای) آن حضرت. علی - علیه السلام - فرمود: تو را چه شده است ای عثمان؟چه شده تو را که اینگونه به من خیره شده و نگاهم می کنی؟عثمان گفت: از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم که می فرمود: نگاه کردن به علی عبادت است.
ب: «. . . خلیفه سوم عثمان، سه مرتبه از علی - علیه السلام - دعوت کرد که با وی همکاری نماید، مرتبه اول در سال 22 هجرت، یعنی در همان سالی که خلیفه شد آن دعوت به عمل آمد، و مرتبه دیگر در سال 27 هجری، و سومین مرتبه در سال 32 بعد از هجرت پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم -، (اما) علی - علیه السلام - هیچ یک از آن دعوتها را برای همکاری سیاسی نپذیرفت. ولی هر بار که خلیفه سوم (عثمان) از علی بن ابی طالب - علیه السلام - دعوت به همکاری می کرد، علی می گفت: یکی از کارهای واجب که باید صورت بگیرد جمع آوری آیات قرآن و تدوین آن به شکل یک کتاب است و من حاضرم که برای این کار واجب با تو همکاری کنم. . .»
[48]
ج: (در ایامی که عثمان به کشته شدن نزدیک می شد) این بیت را به تمثیل به علی - علیه السلام - نوشت:
فان کنت مأکولا فکن انت آکل*و الا فادرکنی و لما امزق.
حاصل بیت آنکه: اگر مرا همی باید کشت، پس تو بکش که علی بن ابی طالبی، و اگر نمی باید کشت، مگذار که طلحه مرا بکشد و پاره پاره کند.
[49] گفتنی است که این شعر را زمانی عثمان بیان کرد که طلحه بن عبید الله با جماعتی از بنی تمیم از بام سرای عثمان به قصد کشتن او بالا رفت).
د: سخن عثمان در خطابش به علی - علیه السلام - :
«. . . به خدا اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم، زیرا جانشینی پس از تو نمی بینم. و اگر باقی بمانی هیچ سرکشی را نمی بینم که تو را به عنوان نردبان و وسیله یاوری انتخاب کرده باشد و تو را پناهگاه و ملجأ شمرده باشد. . نسبت من به تو مانند فرزندی است که از طرف پدرش عاق شده...».
[50]

[1] . به عنوان نمونه، یکی از نویسندگان اهل سنت به نام فؤاد فاروقی، که در مورد عظمت و مقام رفیع علی علیه السلام کتب متعددی تألیف کرده، در صفحه 260 از کتاب«بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام»در مورد آغاز شناخت وسیعتر خود نسبت به شخصیت برجسته اسلام یعنی علی علیه السلام چنین می نویسد: «به یاد آوردن این که چه زمانی با نام مبارک علی علیه السلام آشنا شده ام برایم ممکن نیست، اما خوب به خاطر می آورم که چه زمانی شیفته اش شدم: زمانی که اقدام به جمع آوری سخنان«عمر بن خطاب»درباره این شخصیت ممتاز عالم اسلام، کردم. جملات سپاسمندانه و ستایشگرانه عمر، سردار بزرگ سده نخستین برقراری اسلام، مرا مجذوب علی علیه السلام کرد. . .» [2] . ابن مغازلی در مناقب، حدیث 170، ص. 129 - و ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 438، اواخر حدیث. 953 (شرح محمودی). - شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص 277، حدیث 17 و ص. 300 - متقی هندی در کنز العمال، ج 11، ص 604 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم)، و دیگران. [3] . ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 358 - سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص. 172 - ابن مغازلی در مناقب، ص 210، حدیث 252، ط. 1 - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 391، حدیث 895 (به شرح محمودی)، و دیگران. [4] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 54، ص 194 و. 356 - و متقی هندی در کنز العمال، ج 13 - ص 638 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم). [5] . «بوستان معرفت»تألیف سید هاشم حسینی تهرانی، ص 447 به نقل از: مناقب خوارزمی، فصل 7، ص. 45 [6] . «بوستان معرفت»ص 650 به نقل از: ابن عساکر در تاریخ امیر المؤمنین علیه السلام، ج 3، ص 70، حدیث 1100 و از مناقب خوارزمی فصل 14، ص. 98 [7] . «کنز العمال»، ج 12، ص 489 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم). [8] . همان مأخذ، ج 13، ص. 115 [9] . آثار الصادقین، ج 14، ص 277، به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، ص. 297 [10] . العقده: کحرمه، و الجمع عقد کحرم، الولایه. البیعه المعقوده. [11] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 3، حدیث 1092، ص. 54 [12] . نقل از سید جواد مهری در مقدمه کتاب«آنگاه هدایت شدم»تألیف دکتر سید محمد تیجانی سماوی ص 2 به نقل از: ابان السمان در الموافقه، ص 137، و ابن حجر در الصواعق المحرقه، ص 126 و ابن مغازلی شافعی در مناقب علی علیه السلام ص. 119 [13] . «چرا شیعه شدم»تألیف جناب محمد رازی، ص 332 به نقلش از: فخر رازی در نهایه العقول، طبری در تاریخ خود، بلاذری در انساب الاشراف، سمعانی در فضائل، غزالی در سر العالمین، سبط ابن جوزی در تذکره، قاضی فضل بن روزبهان و ابن ابی الحدید و دیگران. - قابل ذکر است که صحت این گفتار ابو بکر در کلمات علی علیه السلام در نهج البلاغه کاملا روشن است، آنجا که فرمود: «فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد مماته»یعنی«پس چقدر جای تعجب و شگفت است که ابو بکر استقاله می کرد (و امتناع می نمود) از خلافت در حال حیات خود در حالی که گره می زد خلافت را برای دیگری (یعنی عمر) بعد از مرگش». [14] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، ص 239«چاپ قم، س 3711». - و متقی هندی در کنز العمال ج 13، ص 122 و ص 123 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم). [15] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 82، حدیث. 584 (شرح محمودی). [16] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (باب موده الخامسه) ص. 297 - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2، ص 80 (شرح محمودی) بنقل از بخاری در تاریخ کبیر، ج 1، ص 375 و دیگران. [17] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 82 حدیث. 585 (شرح محمودی) [18] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، فصل سوم، ص. 343 - و حاکم در المستدرک ج 3، ص 125 - هیثمی در مجمع الزوائد، ج 9، ص. 120 - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 1، ص 219، حدیث 282 (شرح محمودی)، و دیگران. [19] . پاورقی کتاب در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 388 (شرح محمودی). [20] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 365، حدیث. 872 (شرح محمودی). - ابن مغازلی در مناقب ص 289، شماره 330، ط 1 و خوارزمی در فضل 13 از مناقب، ص 78، ط تبریز. - گنجی شافعی در کفایه الطالب اواخر باب 62، ص 258 و دیگران. [21] . اصلع: به کسی گویند که موی جلوی سرش ریخته باشد که یکی از مشخصات ظاهری علی علیه السلام است. [22] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 65، ص. 448 [23] . آثار الصادقین، ج 14، ص 211 به نقل از فضائل الخمسه، ج 2، ص 239. عن کنز العمال، ج 6، ص. 393 [24] . آثار الصادقین، ج 14، ص 212 به نقل از الغدیر، ج 5، ص 363 و فضائل الخمسه، ج 1، ص 167 عن مستدرک الصحیحین. [25] . ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 358 [26] . آثار الصادقین، ج 14، ص 286 به نقل از شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 1، ص. 360 [27] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2، ص 79، حدیث. 581 (شرح محمودی). - و نیز ابن مغازلی در مناقب، ص 22، شماره 31، ط. 1 [28] . حافظ ابی نعیم در حلیه الاولیاء، ج 1، ص 65، و سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص. 170 - ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 360 - بلاذری در انساب الأشراف، ج 2، ص 97، حدیث 21، ط 1، و دیگران. [29] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 57، ص. 320 [30] . آثار الصادقین، ج 14، ص 492 به نقل از«الامام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 825». [31] . آثار الصادقین، ج 14، ص 493، به نقل از«الامام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 825». [32] . آثار الصادقین، ج 14، ص 493. به نقل از الغدیر ج 6، ص. 126 [33] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 14، ص 80 و نیز ص. 249 - و نیز گنجی شافعی در کفایه الطالب، باب 59 ص. 227 [34] . بلاذری در انساب الاشراف، ج 2، ص 99، حدیث 29 از شرح حال علی علیه السلام - و گنجی شافعی در کفایه الطالب باب 57، ص 217 - و سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص 171 - و حاکم در المستدرک (کتاب المناسک)، ج 1، ص 457 - و ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص 36 و دیگران. [35] . آثار الصادقین، ج 14، ص 492، به نقل از«امام الصادق»ج 2، ص 825». [36] . راغب در محاضرات، ج 7، ص. 213 [37] . مأخوذ از پاورقی کتاب شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ابن عساکر ج 2، ص 82 (شرح محمودی) [38] . «بوستان معرفت»، ص 677، به نقل از حسکانی در شواهد التنزیل، جزء اول، ص 30، حدیث. 29 [39] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 48 تا. 51 (شرح محمودی). - ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 350 - گنجی شافعی در کفایه الطالب، باب اول، ص 62 (تبریک ابو بکر و عمر به علی علیه السلام). - شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص 283، حدیث 56 و باب 4، ص 33 و 34. و دیگران. [40] . مدارک این روایت در روایت«ز»گذشت. [41] . «آثار الصادقین، ج 14، ص 43»به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص. 6 - و نیز متقی هندی در کنز العمال، در قسمت آخر یک روایت، ج 6، ص. 395 [42] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب الموده السادسه، ص. 299 [43] . بلاذری در انساب الاشراف، ج 2، ص 103، حدیث 35 (چاپ بیروت، ط 1). [44] . «سیری در صحیحین»تألیف محمد صادق نجمی، ج 2، ص 273، (به نقل از شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 21 و مشابه آن در ص 78. ) البته حدیث منع عمر، از این وصیت از مسلمات بین شیعه و سنی است که بخاری در صحیح خود و احمد در مسند و ابن حجر در صواعق و دیگران آن را نقل کرده اند. [45] . «بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام»تألیف فؤاد فاروقی، ص. 114 [46] . «چرا شیعه شدم»تألیف محمد رازی، ص 218، به نقل از شهرستانی در«ملل و نحل»و طبری در«ریاض النضره»و ابن ابی الحدید در«شرح نهج البلاغه». [47] . ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص 358، باب فضائل علی علیه السلام. - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 393، شرح محمودی. - سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص. 172 [48] . «بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام»تألیف فؤاد فاروقی، به نقل از رودلف ژایگر در کتاب«خداوند علم و شمشیر». [49] . «الفتوح»نوشته ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی کندی، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی. ص. 328 [50] . «امام علی بن ابی طالب علیه السلام» (روزگار عثمان) تألیف: عبد الفتاح عبد المقصود، ص. 202
محمد ابراهیم سراج - امام علی (ع) خورشید بی غروب، ص 227

فضائل امام علی ـ علیه السلام

فضائل امام علی ـ علیه السلام 

 

جابربن عبدالله انصاری می‌گوید: لَقَد سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ یَقُولُ:
1ـ « اِنَّ فِی عَلِیٍّ خِصالاً لَوْ کانَتْ واحِدَهٌ مِنْها فِی رَجُلٍ اِکْتَفی بِها فَضْلاً وَ شَرَفاً.»
از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ درباره‌ی علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ مناقب و فضائلی شنیدم که هر یک از آنها اگر در کسی یافت می‌شد، برای فضیلت و شرافت او کافی بود.
2ـ « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعِلیٌّ مَوْلاهُ.»
من مولای هر کس هستم علی مولای اوست.
3ـ « عِلیٌّ مِنّیِ کَهاروُون مِنْ مُوسی.»
نسبت علی با من مانند نسبت هارون پیغمبر با برادرش حضرت موسی است.
4ـ « عَلِیٌّ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ.»
علی از من است و من از علی هستم.
5ـ « عَلِیٌّ مِنّی کَنَفْسی، طاعَتُهُ طاعَتی وَ مَعْصِیَتُهُ مَعْصِیَتی.»
مقام و منزلت علی نسبت به من مانند جان و نفس من است نسبت به من، پیروی از او پیروی از من، مخالفت با او مخالفت با من است.
6ـ « حَرْبُ عَلِیٍّ حَرْبُ اللهِ، وَ سِلْمُ عَلِیٍّ سِلْمُ الله.»
جنگ با علی جنگ با خدا و مسالمت با او مسالمت با خداست.
7ـ « عَلِیٌّ حُجَّهُ اللهِ عَلی عِبادِهِ.»
علی حجت خدا بر بندگان است.
8ـ « حُبُّ عَلیٍّ إیمانٌ وَ بُعْضُهُ کُفْرٌ.»
مودّت و دوستی با علی ایمان، بغض با او کفر است.
9ـ « حِزْبُ عَلِیٍّ حِزْبُ اللهِ وَ حِزْبُ أعْدائِهِ حِزْبُ الشَّیْطانِ.»
جمعیت و طرفداران علی حزب الله هستند، جمعیت و طرفداران دشمنان علی حزب شیطانند.
10ـ « عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ لایَفْتَرِقان.»
علی با حق است و حق با علی است، هیچگاه از هم جدا نمی‌شوند.
11ـ « عَلِیٌّ قَسیم الجّنَّهِ وَ النّار.»
علی قسمت کننده‌ی بهشت و دوزخ است.
12ـ « مَنْ فارَقَ عَلِیّاً فَقَدُ فارَقَنی وَ مَنْ فارَقَنی فَقَدْ فارَقَ الله.»
کسی که از علی دوری جوید از من دوری جسته و کسی که از من دوری جوید از خدا دوری جسته است.
13ـ « شِیعَهُ عَلیٍّ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْم القِیامَهِ.»
پیروان و شیعیان علی ـ علیه السلام ـ آنانند که رستگار خواهند بود.
[1]
دیگر باره فرمود:
لِکُلِّ نَبِیٍّ صاحِبُ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرِِّیَ عَلِیُّ بْنُ أبِیطالِبٍ.
[2]»
برای هر پیامبری صاحب سرّی است و صاحب سرّ من علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ است.
خُلِقْتُ اَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ واحِدٍ.
[3]»
من و علی از نور واحد آفریده شده‌ایم.
«والَّذی نَفْسی بَیدِهِ لَولا اَنْ تَقُولَ فِیکَ طوائِفٌ مِنْ أمَّتی ما قالَتِ النَّصاری فِی عیسیَ بْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فیکَ مَقالاً لا تَمّرُّ بِملَاءٍ مِنَ المُسلِمین إلاّ أخَذُ و التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قدَمَیْکَ لِلْبَرَکَهِ.»
[4]
به آن خدایی که جانم در دست اوست اگر عده‌ای از امت من نمی‌گفتند آنچه را که مسیحیان درباره‌ی حضرت عیسی بن مریم گفتند. می‌گفتم درباره‌ی تو مطالبی را تا تو از هر زمینی گذر کنی خاک پایت را به عنوان تبرّک بردارند.
«یا عَلِیّ إنَّکَ قَسیمُ الجنَّهِ وَ النّارِ، اَنْتَ تَقْرَعُ باب الجنَّهِ وَ تَدْخُلُها أحِبّائکَ بِغَیْرِ حِسابٍ.»
[5]
ای علی تو قسمت کننده‌ی بهشت و آتشی، تو در بهشت را می‌کوبی و دوستانت را بدون حساب داخل آن می‌کنی.
«لا یجوز اَحَدٌ الصِّراطَ اِلاّ مَنْ کَتَبَ لَهُ عَلِیٌّ الْجَوازَ»
[6]
هیچ کس نمی‌تواند از صراط عبور کند مگر کسی که علی برای او اجازه‌ی عبور نوشته باشد.
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ فرمود: از جدّم رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ شنیدم که فرمود: در شب معراج در عرش الهی فرشته‌ای را دیدم که در دستش شمشیری از نور همانند ذوالفقار علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ بود. فرشتگان آسمانی هر وقت مشتاق دیدار علی ـ علیه السلام ـ می‌شدند به آن فرشته می‌نگریستند. به پیشگاه پروردگار عرض کردم، پروردگارا این برادرم علی بن ابی طالب و پسر عم من است؟
خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ این فرشته را شبیه علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ خلق کردم تا مرا عبادت کند و آنچه تا روز قیامت حسنه و تسبیح و تقدیس من می‌نماید ثوابش متعلق به علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ باشد.
[7]

[1] . ینابیع المودّه، ص55 ـ 83. [2] . ینابیع المودّه، ص85. [3] . ینابیع المودّه، ص85. [4] . ینابیع المودّه، ص85. [5] . مناقب خوارزمی، ص222. [6] . مناقب خوارزمی، ص222. [7] . بحارالانوار، ج39، ص109.
سید کاظم ارفع، سیره عملی اهل بیت (ع) ، ص 35 - 3

جلوگیری از گسترش فضایل امام علی(ع)

جلوگیری از گسترش فضایل امام علی(ع)
تاریخ بشریت کمتر شخصیتی را چون حضرت علی - علیه السلام - سراغ دارد که دوست و دشمن دست به دست هم دهند تا فضایل برجسته و صفات عالی او را مخفی و مکتوم سازند و مع الوصف، نقل مکارم و ذکر مناقب او عالم را پر کند.
دشمن کینه و عداوت او را به دل گرفت و از روی بدخواهی در اخفای مقامات و مراتب بلند او کوشیده، و دوست که از صمیم دل به او مهر می ورزید، از ترس آزار و اعدام، چاره ای نداشت جز آنکه لب فرو بندد، و به مودّت و محبت او تظاهر نکند و سخنی درباره وی بر زبان نیاورد.
تلاشهای ناجوانمردانه خاندان اموی در محو آثار و فضایل خاندان علوی فراموش ناشدنی است. کافی بود کسی به دوستی حضرت علی - علیه السلام - متهم شود و دو نفر از همان قماش که پیرامون دستگاه حکومت ننگین وقت گرد آمده بودندبه این دوستی گواهی دهند؛ آن گاه، فوراً نام او از فهرست کارمندان دولت حذف می شد و حقوق او را از بیت المال قطع می کردند. معاویه در یکی از بخشنامه های خود به استانداران و فرمانداران چنین خطاب کرد و گفت:
اگر ثابت شد که فردی دوستدار علی و خاندان اوست نام او را از فهرست کارمندان دولت محو کنید و حقوق او را قطع و از همه مزایا محرومش سازید.
[1]
در بخشنامه دیگری گام فراتر نهاد و به طور مؤکد دستور داد که گوش و بینی افرادی را که به دوستی خاندان علی تظاهر می کنند ببرند و خانه های آنان را ویران کنند.
[2]
در نتیجه این فرمان، بر ملت عراق و به ویژه کوفیان آنچنان فشاری آمد که احدی از شیعیان از ترس مأموران مخفی معاویه نمی توانست راز خود را، حتی به دوستانش، ابراز کند مگر اینکه قبلاً سوگندش می داد که راز او را فاش نسازد.
[3]
اسکافی در کتاب «نقض عثمانیه» می نویسد:
دولتهای اموی و عباسی نسبت به فضایل علی حساسیت خاصی داشتند و برای جلوگیری از انتشار مناقب وی فقیهان و محدثان و قضاوت را احضار می کردند و فرمان می دادند که هرگز نباید درباره مناقب علی سخنی نقل کنند. از این جهت، گروهی از محدثان ناچار بودند که مناقب امام را به کنایه نقل کنند و بگویند: مردی از قریش چنین کرد!
[4]
معاویه برای سومین بار به نمایندگان سیاسی خود در استانهای سرزمین اسلامی نوشت که شهادت شیعیان علی رادر هیچ مورد نپذیرند!
اما این سختگیریهای بیش از حد نتوانست جلو انتشار فضایل خاندان علی را بگیرد. از این جهت، معاویه برای بارچهارم به استانداران وقت نوشت:
به کسانی که مناقب و فضایل عثمان را نقل می کنند احترام کنید و نام و نشان آنان را برای من بنویسید تا خدمات آنان را با پاداشهای کلان جبران کنم.
یک چنین نویدی سبب شد که در تمام شهرها بازار جعل اکاذیب، به صورت نقل فضایل عثمان، داغ و پررونق شودو روایان فضایل از طریق جعل حدیث درباره خلیفه سوم ثروت کلانی به چنک آرند. کار به جایی رسید که معاویه،خود نیز از انتشار فضایل بی اساس و رسوا ناراحت شد و این بار دستور داد که از نقل فضایل عثمان نیز خودداری کنند و به نقل فضایل دو خلیفه اول و دوم و صحابه دیگر همت گمارند و اگر محدثی درباره ابوتراب فضیلتی نقل کند فوراًشبیه آن را درباره یاران دیگر پیامبر جعل کنند و منتشر سازند، زیرا این کار برای کوبیدن براهین شیعیان علی مؤثرتراست.
[5]
مروان بن حکم از کسانی بود که می گفت دفاعی که علی از عثمان کرد هیچ کس نکرد. مع الوصف، لعن امام - علیه السلام - ورد زبان او بود. وقتی به او اعتراض کردند که با چنین اعتقادی درباره علی، چرا به او ناسزا می گویی، در پاسخ گفت: پایه های حکومت ما جز با کوبیدن علی وسب و لعن او محکم و استوار نمی گردد. برخی از آنان با آنکه به پاکی و عظمت و سوابق درخشان حضرت علی - علیه السلام - معتقد بودند، ولی برای حفظ مقام و موقعیت خود، به حضرت علی وفرزندان او ناسزا می گفتند.
عمر بن عبدالعزیز می گوید:
پدرم فرماندار مدینه و از گویندگان توانا و سخن سرایان نیرومند بود و خطبه نماز را با کمال فصاحت و بلاغت ایرادمی کرد. ولی از آنجا که، طبق بخشنامه حکومت شام، ناچار بود در میان خطبه نماز علی و خاندان او را لعن کند، هنگامی که سخن به این مرحله می رسید ناگهان در بیان خود دچار لکنت می شد و چهره او دگرگون می گشت، وسلاست سخن را از دست می داد. من از پدرم علت را پرسیدم. گفت: اگر آنچه را که من از علی می دانم، دیگران نیزمی دانستند کسی از ما پیروی نمی کرد؛ و من با توجه به مقام منیع علی به او ناسزا می گویم، زیرا برای حفظ موقعیت آل مروان ناچارم چنین کنم.
[6]
قلوب فرزندان امیه مالامال از عداوت حضرت علی - علیه السلام - بود. وقتی گروهی از خیراندیشان به معاویه توصیه کردندکه دست از این کار بردارد، گفت: این کار را آنقدر ادامه خواهیم داد که کودکان ما با این فکر بزرگ شوند و بزرگانمان بااین حالت پیر شوند!
لعن و سب حضرت علی - علیه السلام - ، شصت سال تمام بر فراز منابر و در مجالس و وعظ و خطابه و درس و حدیث، درمیان خطبا و محدثان وابسته به دستگاه معاویه ادامه داشت و به حدی مؤثر افتاد که می گویند روزی حجاج به مردی تندی کرد و با او به خشونت سخن گفت و او که فردی از قبیله بنی أزد بود رو به حجاج کرد و گفت: ای امیر! با ما این طور سخن مگو؛ ما دارای فضیلتهایی هستیم. حجاج از فضایل او پرسید و او در پاسخ گفت: یکی از فضایل ما این است که اگر کسی بخواهد با ما وصلت کند نخست از او می پرسیم که آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه ! اگر کوچکترین علاقه ای به او داشته باشد هرگز با او وصلت نمی کنیم. عدوات ما با خاندان علی به حدی است که در قبیله ما مردی پیدا نمی شود که نام او حسن یا حسین باشد، و دختری نیست که نام او فاطمه باشد. اگر به یکی از افراد قبیله ما گفته شود که از علی بیزاری بجوید فوراً از فرزندان او نیز بیزاری می جوید.
[7]
بر اثر پافشاری خاندان امیه در اخفای فضایل حضرت علی - علیه السلام - و انکار مناقب او درست انگاشتن بدگویی درباره آن حضرت چنان در قلوب پیر و جوان رسوخ کرده بود که آن را یک عمل مستحب و بعضاً فریضه ای اخلاقی می شمردند.روزی که عمربن عبدالعزیز بر آن شد که این لکه ننگین را از دامن جامعه اسلامی پاک سازد ناله گروهی از تربیت یافتگان مکتب اموی بلند شد که: خلیفه می خواهد سنت اسلامی را از بین ببرد!
با این همه، صفحات تاریخ اسلام گواهی می دهد که نقشه های ناجوانمردانه فرزندان امیه نقش بر آب شد وکوششهای مستمر آنان نتیجه معکوس داد و آفتاب وجود سراپا فضیلت امام - علیه السلام - از ورای اوهام و القائات خطیبان دستگاه اموی به روشنی درخشیدن گرفت. اصرار و انکار دشمن نه تنها از موقعیت و محبت حضرت علی - علیه السلام - دردلهای بیدار نکاست بلکه سبب شد درباره آن حضرت بررسی بیشتری کنند و شخصیت امام - علیه السلام - را به دور ازجنجالهای سیاسی مورد قضاوت قرار دهند، تا آنجا که عامر نوه عبدالله بن زبیر دشمن خاندان علوی به فرزند خودتوصیه کرد که از بدگویی درباره علی دست بردارد زیرا بنی امیه او را شصت سال در بالای منابر سب کردند ولی نتیجه ای جز بالا رفتن مقام و موقعیت علی و جذب دلهای بیدار به سوی وی نگرفتند.
[8]

[1] . انظرو الی من قامت علیه البینه انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا عطائه و رزقه . [2] . من اتهمتموه بموالاه هولاء فنکلو به و اهدموا داره . [3] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11 ص 4445 [4] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11 ص 4445 [5] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3ص 15 [6] . همان، ج 13 ص 221 [7] . فرحه الغری، نگارش مرحوم سید ابن طاووس، چاپ نجف، ص 13ـ 14 [8] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13 221
آیت الله جعفر سبحانی - فروغ ولایت

چرا عید غدیر؟!

چرا عید غدیر؟! 

غدیر

عید غدیر، حقیقتاً یکى از عظیمترین اعیاد اسلامى است و بنا بر بعضى از روایات، بزرگتر از اعیاد دیگر است و در این باب که فضیلت عید غدیر نسبت به دیگر اعیاد، چقدر افزون‏تر است، روایات معتبرى هم داریم. شاید بتوان گفت که هدف از همه‏ى زحماتى که پیغمبر اکرم (صل الله علیه واله) و بزرگان دین و انبیاء الهى (علیهم الصّلاة و السّلام)، متحمّل شده‏اند، استقرار ولایت الهى بوده است.

علت اهمیت عید غدیر، مسأله‏ى ولایت است. وقتى براى یک ملت، قضیه‏ى ولایت و حکومت حل شود، آن هم به شکلى که در غدیر خم حل شد، حقیقتاً آن روز براى آن ملت، عید است. چون اگر ما بگوییم که مهم‏ترین و حساس‏ترین مسأله‏ى هر ملتى، همین مسأله‏ى حکومت و ولایت و مدیریت و حاکمیتِ والاى بر آن جامعه است، این تعیین‏کننده ‏ترین مسئله براى آن ملت است. ملتها هرکدام به نحوى، این قضیه را حل کرده‏اند؛ ولى غالباً نارسا و ناتمام و حتّى زیان‏ بخش.

پس، اگر ملتى توانسته باشد این مسأله‏ى اساسى را به نحوى حل کند که در آن، همه چیز آن ملت کرامت او، معنویت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنیایى او و بقیه‏ى چیزهایى که براى یک ملت مهم است رعایت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، براى آن ملت عید است.

در اسلام، این قضیه اتفاق افتاد. روز عید غدیر، ولایت اسلامى یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا کرد و این‏چنین بود که دین کامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مى‏ماند و به همین خاطر بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد.

اگر اسلام که دین خداست و مى‏خواهد زندگى مردم را بر اساس ارزش‏هاى الهى اداره بکند در امر حکومت، دچار یک وضعیت دنیایى شد؛ دچار همان چیزى شد که جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامى، بکلى از آن سلب خواهد شد. در دستگاه اداره‏کننده و مدیریت و حاکمیت، باید یک نظام معنوى و الهى باشد

ولایت، یعنى حاکمیت و سرپرستى در جامعه‏ى اسلامى، طبیعتاً چیزى جدا از ولایت و سرپرستى و حکومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره‏ى امور انسانهاى دیگر را به‏عهده بگیرد. این حق، مخصوص خداى متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه‏ى ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه‏ى اسلامى، چیز کم ‏نظیرى است. هیچ قدرتى، هیچ شمشیر بُرایى، هیچ ثروتى، حتّى هیچ قدرت علم و تدبیرى، به کسى این حق را نمى‏دهد که مالک و تصمیم‏گیرنده در باره‏ى سرنوشت انسانهاى دیگر باشد. این‏ها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به کسى اعطا نمى‏کند. این حق، متعلق به خداست.

غدیر

خداى متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجارى خاصى اعمال مى‏کند. یعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولىّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص آن‏چنان‏که طبق عقیده‏ى ما، در مورد امیر المۆمنین و ائمه (علیهم‏السّلام) تحقق پیدا کرد و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مى‏شود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهى است که بر مردم اعمال مى‏شود

اهمیتى که به این روز داده‏اند، چه خود نبیّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) که بنا به وحى الهى، یک موقعیت استثنایى و روز گرم و جایگاه سختى را انتخاب کرد، تا اهمیت قضیه را نشان بدهد، و چه روایات ما و ائمه‏ى اطهار (علیهم‏السّلام) که به این روز، این‏قدر اهمیت دادند، به خاطر این است که مسأله‏ى ولایت و حکومت در اسلام، مسأله‏ى اساسى و مهم است.

اگر اسلام که دین خداست و مى‏خواهد زندگى مردم را بر اساس ارزش‏هاى الهى اداره بکند در امر حکومت، دچار یک وضعیت دنیایى شد؛ دچار همان چیزى شد که جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامى، بکلى از آن سلب خواهد شد. در دستگاه اداره‏کننده و مدیریت و حاکمیت، باید یک نظام معنوى و الهى باشد.

روز عید غدیر، ولایت اسلامى یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا کرد و این‏چنین بود که دین کامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مى‏ماند و به همین خاطر بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد  

فضلیت مولا 

شیخ صدوق در «علل الشرایع» از مفضل بن عمر، روایت مفصلى را نقل کرده که در آن آمده است:

«خداوند پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) را براى تمام پیامبران و رسولان فرستاده و امیر المۆمنین (علیه السّلام) جانشین او در میان آنان مى‏باشد. و همانگونه که فرمانبردارى از پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) بر آنان واجب مى‏باشد، فرمانبردارى از امیر المۆمنین (علیه السّلام) نیز بر آنان واجب بوده، مأمورین بهشت و دوزخ از او دستور گرفته، و فرشتگان مأمور به آمرزش خواستن براى شیعیانش مى‏باشند، همانگونه که مأمور به پذیرش توحید، نبوت و ولایت هستند.

 از این مطالب روشن مى‏شود که تمام هدایتها و سعادتها منسوب به این دو نفر و جانشینان آنها مى‏باشد. و بهمین جهت از طریق عامه و خاصه از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) روایت شده است که فرمودند: اگر گلزارها قلم، دریاها مرکب، جنیان حسابدار شده و انسان‏ها بنویسند، نمى‏توانند فضایل امیر المۆمنین (علیه السلام) را بشمارند.

روایات قطعى داریم که پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) و امیر المۆمنین (علیه السّلام) و همچنین جانشینان آنها سرچشمه و منشأ همه خیرات هستند. پیش از این، از پیشوایان اهل سنت، مانند «احمد بن حنبل» در مسند خود و «ابى یعلى» در کتاب «فردوس» و از «ابن خالویه» در کتاب «منهج التحقیق» روایت صریحى نقل کردیم که شیعه، تسبیح، تقدیس، ثنا کردن،لا اله الا اللّه‏گفتن و یکتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نیز از شیعیان آنان آموختند.

                                                                                                                                         

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

. آن انسان هرکه و هرچه باشد منهاى‏ ولایت الهى و قدرت پروردگار، هیچ‏گونه حقى نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. خود این، یک نکته‏ى بسیار مهم و تعیین‏کننده در سرنوشت جامعه‏ى اسلامى است.

حق با غدیر است یا سقیفه؟

حق با غدیر است یا سقیفه؟ 

 

حضرت علی

شیعه که باورهای خود را از عقل و نقل؛ یعنی قرآن و روایتهای معتبر می گیرد، معتقد است که مقامِ قانون‏گذاری تنها از آنِ خداوند متعال است و بس ؛ دلیل این باور، آیاتی از قرآن کریم است که با صراحت تمام می گوید:

إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ [1]؛ حکم کردن، فقط ویژه خدای متعال است.

زیرا حکم در هر امری جز از سوی کسى که مالک و متصرف به تمام حقیقت آن باشد صحیح و عملی نیست. در تدبیر امور عالم و تربیت بندگان هم، مالکى حقیقى و مدبرى واقعى جز خداى سبحان وجود ندارد؛ بنابراین حکم هم به معنای حقیقی کلمه، تنها از ناحیه خداوند متعال روا خواهد بود.[2]

و نیز معتقد است حقِّ تعیین پیامبر فقط مخصوص خدای سبحان است و نقش مردم نسبت به پیامبر و پیام الهی، ایمان آوردن و عمل نمودن و حفظ آن است و در محدوده انتخاب و نصب جانشین و رابط بین خدا و مردم،  هیچکاره اند ؛ زیرا تنها خدا می داند که چه کسی صلاحیت، قابلیت و توانایی انجام این ماموریت را دارد:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ؛تنها خداست که می داند که وظیفه رسالتش را بر عهده چه کسی قرار دهد.[3]

بنابراین حق انتخاب نماینده خدا بر روی زمین فقط با خداست و وظیفه مردم تنها ایمان به او و پیروی از اوست. آیه « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ »[4] و « أَطیعُوا الرَّسُول»[5] هایی که در قرآن آمده همه بیانگر همین وظیفه اند.

این قانون، منحصر در رسول خدا صلی الله علیه وآله نمی شود و درباره هر کس که در جایگاه خلیفة اللهی قرار می گیرد جاری می شود. برای همین است که ما معتقدیم جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله نیز باید از جانب خداوند تعیین شود؛ زیرا پی بردن به صفات جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله، از جمله علم و عصمت او، برای انسان‏های عادی امکان پذیر نیست و تنها خداست که می‏داند این نعمت‏ بزرگ را به چه کسانی عطا کند و چه کسی قابلیت انجام این وظیفه سنگین الهی را داراست.

همان گونه که بشر حق دخالت در فروع دین را ندارد به مراتب، حق دخالت در اصول دین را هم ندارد؛ مگر آنکه بگویید بحث امامت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله نه ربطی به اصول دین دارد و نه ارتباطی با فروع

آنچه در روز هجدهم ذی الحجه سال 10 هجری در منطقه غدیر خم رخ داد اجرای همین قانون الهی بود که خداوند توسط پیامبرش، جانشین او را تعیین و به مردم معرفی کرد.

بر خلاف این مبنای قرآنی، کسانی معتقدند که در تعیین جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله خدا کاره ای نیست و این مردمند که باید دور هم نشسته و با شور و مشورت، جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله را به کسی واگذار کنند. مستند این کارشان را هم عمل به آیه 38 سوره شوری می دانند که می فرماید: « وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم» ؛ و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى‏گیرد.

غافل از اینکه در آیه، سخن از «أَمْرُهُمْ» است؛ نه « أَمْرُ الله»؛ یعنی موضوعی که توصیه شده مومنین با مشورت و همفکری آن را به انجام برسانند، امور مربوط به مردم است؛ نه امور مربوط به خدا. امور مربوط به مردم؛ مانند همان اموری است که شورای شهر و روستا، روزانه با آن درگیرند و کاری هم که می کنند عمل به همین توصیه قرآنی است که با شور و مشورت، درباره آن مسائل، تصمیم گیری می کنند. اما امور مربوط به خدا، غیر از این امور زمینی است.

«امرُ الله» اموری هستند که از دسترس و توان علمی و عملی نخبه ترین افراد هم خارج است؛ مانند تصمیم گیری درباره اینکه چگونه واجبات را بجا آوریم؟ یا چه کسی را پیامبر خدا قرار دهیم؟ و یا چه کسی از نظر کمالات انسانی در آن مقام هست که بتواند مسئولیت جانشینی پیامبر خدا را بر عهده گرفته و بی هیچ کم کاستی این وظیفه را به انجام رساند؟

سقیفه

اینها اموری است که ما با تکیه بر قرآن و برهان عقلی معتقدیم امر الله اند و مربوط به خدا. و همان گونه که بشر حق دخالت در فروع دین را ندارد به مراتب، حق دخالت در اصول دین را هم ندارد؛ مگر آنکه بگویید بحث امامت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله نه ربطی به اصول دین دارد و نه ارتباطی با فروع که بطلان این سخن با دقت در آیه 38/ شوری روشن شد.

آنان که بحث از امامت امت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله را بی ارتباط با خدا دانسته و آن را مانند تصمیم گیری برای احداث یک جاده و یا انتخاب یک کدخدا برای دِه می دانند؛ جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله را از اوج امامت به حضیض امارت تنزل داده و آن را در حدّ سلطنت پایین آورده اند. آنها معتقدند که می‏توان زیر سایه سقیفه‏ گرد هم آمد و برای پیامبر صلی الله علیه وآله جانشین تعیین کرد.

این اعتقاد، پیامدهایی دارد  که پیروان سقیفه را سخت به چالش می کشد. آنها باید به سوالات و تناقضاتی که قدم به قدم سربرمی آورند و به پای ذهن می پیچند پاسخ دهند و از توجیهاتی که نه عقل آن را می پذیرد و نه نقل معتبر از آن پشتیبانی می کند به جد پرهیز کنند که این وادی وادی برهان است و ما تابع دلیل.

سوال اول اینکه: آیا رسول خدایی که در حوزه هدایت و دین، فقط سخن خدا را می گوید (وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى‏)[6] کسی را برای جانشینی بعد از خود معرفی کرد یا نه؟

اگر بگویید تعیین کرد می گوییم: پس اصل اجتماع در سقیفه برای تعیین خلیفه از اساس غلط بود (برای همین بود که امام علی علیه السلام در آن شرکت نکرد) در نتیجه هر تصمیمی هم که در آن گرفتند باطل بود.

و اگر بگویید تعیین نکرد باید بپذیرید که این سخن شما اهانت به رسول خدا صلی الله علیه وآله است زیرا لازمه اش این است که خدا و رسولش ـ معاذالله ـ به اهمیت «تعیین» جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله پی نبردند و «تعیین» هم نکردند؛ اما ابوبکر فهمید و عمر را به عنوان جانشین خود «تعیین» کرد.

«امرُ الله» اموری هستند که از دسترس و توان علمی و عملی نخبه ترین افراد هم خارج است؛ مانند تصمیم گیری درباره اینکه چگونه واجبات را بجا آوریم؟ یا چه کسی را پیامبر خدا قرار دهیم؟ و یا چه کسی از نظر کمالات انسانی در آن مقام هست که بتواند مسئولیت جانشینی پیامبر خدا را بر عهده گرفته و بی هیچ کم کاستی این وظیفه را به انجام رساند؟

دوم اینکه اگر حق تعیین جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله با خدا نیست و این حق مردم است؛ خدا در کدام آیه و یا رسول خدا صلی الله علیه وآله در کدام روایت معتبر این حق را به مردم واگذار کرده است؟ ( در بالا تمسک به آیه 38/ شوری نقد شد)

سوم اینکه اگر این حق واگذار شده، شکل عملی آن چگونه است؟ مردم جمع شوند و با رأی گیری جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله را تعیین کنند؟!! اگر اینگونه است پس چرا خلیفه دوم اینگونه انتخاب نشد؟ و با انتصاب شخص ابوبکر شد خلیفه رسول خدا. خدا و رسولش اینگونه گفته اند یا آنگونه؟ بگذریم از انتخاب خلیفه سوم که نه این بود و نه آن!

چهارم اینکه چگونه می توان کسی را که با انتخاب چند نفر انتخاب شده و در انتخاب او خدا و رسولش هیچ نقشی نداشته اند را خلیفه خدا و رسولش خواند و همه مسلمانان جهان را ملزم به پیروی از دستور او کرد؟

ما معتقدیم که خداوند خود برای جانشینی پیامبر و رهبری امت اسلام کسانی را تعیین کرد و پیامبرش را مامور کرد تا در غدیر خم اولین آنها را به مردم معرفی کند و همانگونه که مردم نسبت به رسول خدا فقط وظیفه ایمان و پیروی دارند و نه انتخاب، درباره این برگزیدگان الهی هم فقط وظیفه ایمان و پیروی دارند و نه حق انتخاب. برای همین، خدا برگزید و رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر معرفی کرد؛ مردم هم به دستور قرآن کریم موظف به اطاعت و پیروی هستند:

« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»[7] ؛ اى اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان اطاعت کنید.

صاحبان امر، بنا بر آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمود امامان دوازده گانه ای هستند که سر سلسله آنها امام علی علیه السلام است.[8]

 

پی نوشت:

1.       40/ یوسف

2.       المیزان 11/177

3.       124/ انعام

4.       28/ حدید

5.       مانند 59/ نساء

6.       3-4/ نجم

7.       59/نساء

8.       رسول خدا صلی الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمود: یَا أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ وَلِیُّکُمْ وَ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی‏ مَوْلَاه‏. کافی 1/295

                                                                                                                                              

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

جایگاه اسرار آمیز آیه ولایت در قرآن

جایگاه اسرار آمیز آیه ولایت در قرآن

قرآن

یکی از مطالب بحث برانگیز راجع به آیه غدیر این است که چرا در ظاهر بین این آیه و ما قبل و ما بعد آن ربطی احساس نمی شود؟!

«الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیم»(1)؛ امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خودبر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم پس هر که در گرسنگی بی چاره ماند بی آنکه قصد گناه داشته باشد ، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است .

چه آیه را راجع به قضیه غدیر بدانیم مثل تمامی شیعیان و بسیاری از برادران اهل تسنن (2) یا آن را به قضیه غدیر بی ربط بدانیم در هر صورت این سۆال پا بر جاست که  چرا آیه به ماقبل و مابعد خود بی ربط است !؟

اساسا آیا لازم است آیات قرآن به قبل و بعد خود ، مانند کتابهای متعارف بشری ، مرتبط باشند ؟!

اگر لازم است آیا این ربط بین آیات برای افراد عادی قابل درک است؟!

مفسیرین تا چه اندازه به ارتباط آیات با یکدیگر توجه نموده اند؟!

آیا ممکن نیست هدف خداوند از گنجاندن این جملات در آیه 3 مائده جلب توجه به آنها باشد همانطور که ما انسانها اگر بخواهیم به جمله ای از جملاتمان توجه شود به آن جمله برجستگی خاصی می دهیم به عنوان مثال آن را با صدایی بلند تر از سایر جملات ادا می نماییم یا در نوشتار آن را پر رنگ تر یا با رنگ دیگری می نویسیم که با سایر متن تفاوتی ویژه داشته باشد ؟!

اگر احتمال دهیم ولو بطور ضعیف که این جملات برای جای دیگری از قرآنند ، برای کدام سوره اند ؟ آیا جای مناسب تری وجود دارد ؟!

آیا می توان ادعا نمود که ترتیب قرآن موجود ، هم ترتیب سور و هم ترتیب آیاتش از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است ؟!

کفار امید به این بسته بودند که با از دنیا رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله دین او را از بین ببرند ولی خداوند با تعیین جانشین برای پیامبر صلی الله علیه و آله، امید آنها را نا امید نمود و این چنین دین خود را کامل نمود

چرا آیه دیگر که راجع به غدیر می باشد یعنی آیه 67 مائده در جای دیگری از سوره واقع شده و در کنار آیه اکمال نیامده ؟!

سه جمله « أکملت و أتممت و رضیت » تفسیر یکدیگرند یا هر کدام معنای مستقلی از یکدیگر دارند ؟!

الف و لام در کلمه « الیوم » از چه نوعی است ؟!

علت تقدم کلمه « الیوم » بر سایر کلمات جمله چیست ؟!

مگر ولایت و جانشینی امیر المۆمنین علیه السلام قبل از غدیر بیان نشده بود که بیان آن در روز غدیر موجب عظمت این روز شد؟!

آیا ویژگی یافتن این روز به این دلیل نبود که این بیان ولایت در حضور جمعیت عظیمی واقع شد که تا به آن روز وبعد از آن نظیر نداشت ؟! (یعنی اتمام حجت شد وبرای کسی عذر باقی نماند ) .

آیا ویژگی این روز اعطای ولایت باطنی به امیر المۆمنین بود وغدیر روز آغاز این نوع از ولایت هم می باشد ؟!

عید غدیر

تمامی این سۆالات وسۆلات دیگری از این دست ، محور های ارزشمندی را می تواند به روی محققین علوم قرآنی واهالی تفسیر وغدیر پژوهان بگشاید!

اما آنچه در این مختصر می گنجد و در حد توان نویسنده می باشد این است که :

این جملات از آیه ربط کاملی به جملات قبلی دارند یعنی جملات : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم واخشون » (3) .

چرا که کفار امید به این بسته بودند که با از دنیا رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله دین او را از بین ببرند ولی خداوند با تعیین جانشین برای پیامبر صلی الله علیه و آله، امید آنها را نا امید نمود و این چنین دین خود را کامل نمود .

اما با بقیه آیه که نسبتا طولانی می باشد و با سایر آیاتی که این آیه را در بر گرفته اند ظاهرا بی ارتباط است و علت این بی ربطی همان است که در برخی سۆالات بیان شد یعنی برجسته نمودن آیه مثل این که شخصی مشغول سخنی است ولی ناگهان صحبت خود را قطع نموده و به شکل جمله معترضه مطلب مهم دیگری را ولو بی ربط ، بیان می دارد و صبر نمی کند تا مطلبی که به آن مشغول بوده تمام شود ، مبادا فرصت بگذرد و موفق به بیان آن مطلب مهم نشود !

نظیر این مسأله ، آیه تطهیر می باشد که به تواتر و از طریق شیعه و سنی (4) به اثبات رسیده است که مربوط به خصوص پنج تن علیهم السلام می باشد اما با این حال لابلای آیاتی واقع شده که مضمون آن ، نصیحت به همسران پیامبر می باشد !

ولایت یک نعمت تام و تمام تلقی شده و دین اسلام با آن کامل شده و به وسیله ولایت است که این دین مورد پسند خداوند واقع شده است چرا که هر یک از سه جمله « أکملت وأتممت ورضیت » به معنی جدا گانه ای اشاره دارد و مضمون آن منحصرا در غدیر واقع شده است !

مسئله دیگر که قابل توجه است این است که در این آیه ، ولایت یک نعمت تام و تمام تلقی شده و دین اسلام با آن کامل شده و به وسیله ولایت است که این دین مورد پسند خداوند واقع شده است چرا که هر یک از سه جمله « أکملت وأتممت ورضیت » به معنی جدا گانه ای اشاره دارد و مضمون آن منحصرا در غدیر واقع شده است !

از همین جا معلوم می شود که علت تقدم کلمه « الیوم » فهماندن حصر است یعنی همان قاعده معروف که : ( مقدم کردن کلمه ای که قاعده اقتضای تأخیر آن را دارد مفید حصر و اختصاص است ).

به عبارت واضح تر از این تقدم فهمیده می شود که اکمال دین و اتمام نعمت و مورد پسند واقع شدن دین اسلام از طرف خداوند ، منحصر به روز غدیر است .

حال می توان فهمید علت این که عید غدیر بزرگترین عید اسلام یا عید الله الأکبر (5) است، چیست؟!

نکته دیگر این که الف و لام کلمه مذکور به اصطلاح عهد می باشد یعنی به روز خاصی اشاره دارد که همه مسلمانان آن را می شناسند اگر چه برخی اظهار بی اطلاعی کنند !

و به این نکته آخر هم باید توجه داشت که به اعتراف برادران اهل تسنن سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر نازل شده ودر آن هیچ منسوخی وجود ندارد!‌(6)

جواب برخی از سۆالات دیگر با تأمل در مطالب بالا روشن می شود و جواب برخی دیگر با پیگیری کاربر محترم !

 

پی نوشت ها :

1-مائده / 3 : « فقط در امروز دینتان را برایتان کامل کردم ونعمت خود را بر شما تمام نمودم واسلام را به عنوان دینی برایتان پسندیدم » .

2- شواهد التنزیل ،ج1 ص201 وتاریخ مدینة دمشق ، ج42 ص233 وتاریخ بغداد ج8ص284 .

3- « فقط امروز بود که کافران از [ نابودی ] دین شما نا امید شدند پس از آنان نهراسید واز من بهراسید ».

4- صحیح مسلم  ، ج7ص130ومسند احمد ، ج1ص331وووسنن ترمذی ، ج5ص328.

5- وسائل الشیعة ، طبع اسلامیه ج5ص224 .

6- یعنی حتی آیه وضوء که آیه 6 سوره مائده است وبر شیوه وضوء شیعیان صحه می گذارد ودستور به مسح پا می دهد نه شستن آن نیز این چنین است ونسخ نشده برای تحقیق بیشتر مراجعه شود به : الدر المنثور ، ج2ص252و252والجامع لأحکام القرآن ، ج6ص3130والمسح فی وضوء الرسول ، ص60و61 .

                                                                                                                                              

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

«مولا» مفهومی فراتر از امام

«مولا» مفهومی فراتر از امام  

مقدمه پیامبر گرامی هم در سخن معروف خود در غدیر از کلمه مولا استفاده کرده اند و نه امام. اینجا می خواهیم به دو کلمه امام و مولا دقیقتر نگاه کنیم و ببینیم که معنای هر کدام چیست و کدامیک پرمعناتر و عظیم تر است. لقب مشترکی که ما برای جانشینان پیامبر به کار می بریم، امام است. مثلا می گوییم امام حسن، امام سجاد، امام هادی، امام عصر و ... و کمتر ممکن است که از القاب دیگر این معصومان مانند مولا، ولی الله، حجة خدا در زمین، وصی پیامبر، خلیفه پیامبر، صاحب مقام ولایت، فرزند پیامبر استفاده کنیم. از طرف دیگر شنیده ایم که پیامبر خدا در روز غدیر به خود و به علی علیه السلام لقب مولا داده است و نفرموده است که «من کنت امامه فعلی امامه» بنابراین جا دارد که درباره معنای امام بیندیشیم و آن را با مولا مقایسه کنیم. معنای کلمه امام امام به معنای پیشوایی است که مقدم می شود و مردم به دنبال او حرکت می کنند. قرآن در ده جا کلمه امام و ائمه را به کار برده است. مثلا ابراهیم علیه السلام بعد از گذراندن امتحانات سخت الهی و اثبات کردن صداقت خود در بندگی خدا، توسط خدا به مقام امامت برای مردم رسید. قرآن از انبیاء دیگر هم که ائمه الهی بودند صحبت می کند و دعای بعضی بندگان را می آورد که از خدا می خواهند که آنها را امام متقیان گرداند. حتی کتاب موسی هم امام است. به جز آن، قرآن می آموزد که کافران هم امامانی دارند که آنها را به سوی آتش هدایت می کنند. در یک نتیجه گیری کلی امام آن چیزی است که از وى پیروى و به وى اقتدا شود، خواه انسان باشد یا کتاب یا غیر آن و نیز خواه حق باشد یا باطل. جمع آن ائمه است‏. سخن پیامبر در غدیر خم به حدی وسیع است که هرگز محدود به خلافت ظاهری نیست و نشان دهنده خلافت حقیقی علی علیه السلام برای رسول خداست. آن حضرت دارای همه مقامات و اختیارات پیامبر است و مومنان هم او را بخاطر اجرای فرمان خدا و بخاطر علم و عصمت و عدالتش که به تأیید خدا و رسول رسیده است، اکرام می کنند و بر خودشان مقدم می دارند معنای کلمه مولی مولی نیز با کلمه ولایت هم ریشه است و دارای معنای پیروی است اما معنای دوستی هم می دهد. قرآن می گوید خدا مولای مۆمنان است و خدا بهترین مولاست که هر دو معنی را می دهد یعنی مومنان خدا را دوست دارند و از او پیروی می کنند . اما مولا معنای منفی هم دارد و قرآن از مولاهای بد هم نام برده است: وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ بنابراین هر دو کلمه امام و مولا معنای کلی دارند و برای اینکه معنای دقیق آن را بفهمیم به نحوه استفاده شدن آنها در جمله و نحوه بیان آن داریم. انتخاب مناسب کلمه توسط پیامبر پیامبر گرامی در غدیر خم کلمه مولا را به کار برده اند و نه امام. برای اینکه معنای دقیق مولا را بفهمیم از چند راه می توانیم کمک بگیریم؛ یکی اجتماع بزرگ مردم که به دستور پیامبر در یک نقطه گرد آمدند و دوم از رفتار مردم و اعترافهای مردم بعد از حادثه غدیر. در اینجا می خواهیم به کمک کلمات خود آن حضرت معنای مولا را درک کنیم. ایشان قبل از جمله « مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ »، اینگونه فرمودند: آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ : «أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُم»؛ مردم یکصدا گفتند بله ای رسول خدا، تو بر ما از خودمان سزاوارتری. در اینجا در حقیقت پیامبر با یادآوری قسمتی از آیه ششم سوره احزاب از آنها این اقرار را گرفت: «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُۆْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ » بنابراین مومنان در همه مسائل مالی و جانی و ارتباط با دیگران، همیشه مواظب هستند که اگر خواسته پیامبر مخالف خواسته شان باشد، فورا نظر پیامبر را بر نظر خود اولویت و ترجیح دهند. از اینجا می فهمیم که کلمه «مولا» در این جمله پیامبر صلی الله علیه وآله مفهومی وسیعتر از امام دارد. آن حضرت قبل از آنکه سخن از مولی به میان بیاورند، اولویت خود را بر مومنان یادآوری کردند. بنابراین منظور آن حضرت از کلمه مولا، تنها به معنای آن نیست که علی دوست و یا سرپرست شماست؛ بلکه معنای مولا از سرپرست و امام ظاهری هم فراتر است زیرا در دورانی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در مکه حضور داشتند هم مولای مومنان بودند و بر مومنان اولویت داشتند، هرچند که حاکم نبودند و امامت ظاهری نداشتند. بنابراین مولا، کلمه ای پرمعناتر از امام است و عبارت «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ » پرمعناتر از«مَنْ کنت امامه فعلی امامه» است، زیرا اگر امام را به معنای پیشوای ظاهری و حاکم زمانه معنا کنیم، مولا کسی است که حتی اگر امکان و اجازه حاکم شدن را به او ندهند، باز هم بر دیگران اولویت دارد و تا آن حد در علم و عصمت پیشروی کرده است که هر کس حقیقتا مۆمن باشد خواسته او را بر خواسته خودش ترجیح می دهد. مناسب است که وقتی سخن از امیرالمومنین و سایر جانشینان پیامبر می آوریم، تنها به امامت آنها تکیه نکنیم، بلکه ولی الله و خلیفة الله و باب الله و قرآن ناطق بودنشان را هم یادآور شویم و اولویتی که بر مومنان از خود آنها دارند و اینکه صاحب مقام علم و عصمت و عدالت هستند و بهترین بندگان خدا و سرآمد مردم در اخلاق حسنه بوده اند را هم درباره ایشان به زبان آوریم آری، پیامبر مولا بود و علی علیه السلام هم مولاست و پیامبر در غدیر به مردم این حقیقت را یادآوری کرد و اعلان عمومی فرمود که همه بدانند که درست است که علی علیه السلام دارای مقام نبوت نیست اما دقیقا مانند پیامبر بر مردم ولایت و اولویت دارد. بسیاری از شیعیان از حدیث غدیر تنها برای اثبات حقانیت خلیفه بودن علی علیه السلام و جانشینی آن جناب در حکومت استفاده می کنند؛ اما سخن پیامبر در غدیر خم به حدی وسیع است که هرگز محدود به خلافت ظاهری نیست و نشان دهنده خلافت حقیقی علی علیه السلام برای رسول خداست. آن حضرت دارای همه مقامات و اختیارات پیامبر است و مومنان هم او را بخاطر اجرای فرمان خدا و بخاطر علم و عصمت و عدالتش که به تأیید خدا و رسول رسیده است، اکرام می کنند و بر خودشان مقدم می دارند. همه حجتهای خدا بعد از علی علیه السلام – از سبط اکبر حسن مجتبی گرفته تا مهدی موعود علیهم السلام همینطورند. هر قدر هم که مردم نسبت به آنها حق ناشناسی کنند، آنها باز در هر حال حجتهای خدا و جانشینان پیامبر در زمین هستند. بنابراین مناسب است که وقتی سخن از امیرالمومنین و سایر جانشینان پیامبر می آوریم، تنها به امامت آنها تکیه نکنیم، بلکه ولی الله و خلیفة الله و باب الله و قرآن ناطق بودنشان را هم یادآور شویم و اولویتی که بر مومنان از خود آنها دارند و اینکه صاحب مقام علم و عصمت و عدالت هستند و بهترین بندگان خدا و سرآمد مردم در اخلاق حسنه بوده اند را هم درباره ایشان به زبان آوریم زیرا هر کدام از این القاب دارای معنای مخصوص به خود است و همه این صفات به طور کامل در وجود آنها مجسم است. بنابراین مناسب است که در کنار کلمه «امام» از این القاب هم استفاده کنیم و در سخنان خودمان به کار ببریم. 

 روح الله رستگار صفت بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

40 حدیث غدیر

40 حدیث غدیر

مقدمه:

سال دهم هجرت که مسلمانان همراه پیامبر اکرم(ص) مراسم حج را به پایان رساندند و آن سال، بعدا «حجة الوداع‏» نام گرفت، پیامبر اکرم(ص) عازم مدینه گردید.
فرمان حرکت صادر شد. هنگامى که کاروان به سرزمین «رابغ‏» در سه میلى جحفه که میقات حجاج است، رسید امین وحى در مکانى به نام «غدیرخم‏» فرود آمد.

آیه:«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس‏».نازل شد که اى پیامبر، آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. اگر این کار را نکنى، رسالت ‏خود را تکمیل نکرده ‏اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد کرد.
سوره مائده، آیه دستور توقف در آن مکان صادر شد. همه مردم ایستادند. وقت ظهر هوا، بشدت گرم بود. پیامبر اکرم(ص) نماز ظهر را با جماعت‏ خواند سپس در حالى که مردم دور او را گرفته بودند، بر روى نقطه بلندى که از جهاز شتران برپا شد، قرار گرفت و با صداى رسا خطبه خواند و سپس فرمود:

«مردم نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم من مسؤولم و شما هم مسؤولید».

سپس مطالبى گرانبها بیان کرد و فرمود:

«من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم، یکى کتاب خدا و دیگرى عترت و اهل بیت من، این دو هرگز از هم جدا نشوند. مردم بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به آنها کوتاهى نورزید که هلاک مى‏شوید».

در این هنگام دست على(ع) را گرفت و او را بلند کرد و به همه مردم معرفى نمود، سپس فرمود:
«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند».

پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم‏».
بعد فرمود:
« من کنت مولاه فهذا على مولاه ‏اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و... »
«اى مردم هرکس من مولاى اویم، على مولاى اوست، خداوندا کسانى را که على را دوست دارند، دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند، دشمن دار و...»

سپس فرشته وحى نازل شد و آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» را نازل فرمود و آن روز در تاریخ اسلام جاودانه و حماسه‏ساز شد.
آرى غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت ‏شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز یاس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که پیروان واقعى مکتب حیات ‏بخش اسلام آن را گرامى مى ‏دارند و به همدیگر تبریک مى‏ گویند.

از احادیث بر مىآید که ائمه: آن روز را جشن مى‏گرفتند و در آن روز مراسم ویژه ‏اى داشتند، شبیه مراسمى که ما ایرانیان امروز در عید نوروز داریم.
از فیاض بن محمد طوسى نقل شده: روز غدیر به حضور امام هشتم(ع) رسید. دید گروهى از افراد ویژه در خدمت ‏حضرت هستند که امام آنان را براى افطار در خانه ‏اش نگهداشت و به منزل آنان غذا و لباس و کفش و انگشتر و هدایاى دیگر فرستاد و آن روز وضع او و اطرافیان او کاملا عوض شده بود و فضائل آن روز را براى آنان یادآورى مى‏کرد. (بحار الانوار، 97: 112، ح 8. )

در حدیث دیگرى است: روزى از روزهاى خلافت على(ع) جمعه و عید غدیر به یک روز افتاد. امام(ع) خطبه مفصلى خواند و فرمود:
«این مجمع اکنون به پایان مى‏رسد و شما همگى به خانه‏ هایتان بر مى‏گردید، بروید - خداى بر شما رحمت فرستد - و بر خانواده خود فراخ گیرید و به برادران خود نیکى کنید.
خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید. متحد شوید تا خدا کمکتان کند. نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند. از نعمتهاى خداداد، یکدیگر را هدیه فرستید.

خداوند در این روز چندین برابر دیگر عیدها پاداش دهد.

این گونه پاداش جز در این روز (غدیر) دیگر نخواهید یافت. نیکویى‏کردن در این روز مال را بسیار کند و عمر را زیاد.
مهربانى کردن باعث رحمت ‏خدا شود و مهربانى او. در این روز به برادران و خاندان از مال خدا داده ببخشید، هر اندازه که بتوانید. همواره چهره خندان دارید. چون به یکدیگر رسیدید، شادمانى کنید، و خدا را بر نعمتهایش سپاس گوئید. بروید و به آنان که امیدشان به شماست، نیکى بسیار کنید در خورد و خوراک، خود و زیردستانتان یکسان باشید. این یکسانى و مساوات را تا جایى که توانایى دارید عملى سازید، که پاداش یک درهم در این روز، صد هزار درهم است و برکت به دست‏خداست.
روزه این روز را نیز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشى بس بزرگ نهاده. اگر کسى در این روز، نیاز برادران خود را برآورد - پیش از تمنا و درخواست - و با میل و غبت‏خوبى کند، پاداش او چنان باشد که این روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به بامداد رسانیده.

و هرکس در این روز به روزه ‏دارى افطارى دهد، چنان است که گویى دسته دسته مردم را افطارى داده است...
همین که به یکدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید و نعمتى را که در این روز نصیبتان شده است به یکدیگر تبریک گویید. باید این سخنان را آن که بود و شنید به آن که نبود و نشنید، برساند. باید توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعیفان، پیامبر(ص) مرا به این چیزها امر کرده است‏».(ترجمه این روایت تا اینجا از استاد محمدرضا حکیمى است که از حماسه غدیر، ص 71 گرفته شده است.) بعد امام(ع) خطبه جمعه را خواند و نماز جمعه را نماز عیدش قرار داد، بعد با فرزند و شیعیانش به منزل امام حسین(ع) برگشت که غذا آماده کرده بودند و آن شیعیان نیازمند و بى‏نیاز با هدایاى او به طرف خانواده خود برگشتند. (بحار الانوار 97: 117.)
به امید روزى که همه مسلمانان بویژه مردم مسلمان ایران روز عید غدیر را بزرگترین عید خود قرار داده و این روزه آن طور که بایسته و شایسته آن است، گرامى بدارند.
 

غدیر در قرآن

الیوم اکملت لکم دینکم‏و اتممت علیکم نعمتى‏و رضیت لکم الاسلام دینا.
مائده: 3.
امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم.
 

 

فصل اول:جایگاه عید غدیر در مکتب

1-عید خلافت و ولایت

روى زیاد بن محمد قال:
دخلت على ابى عبد الله(ع) فقلت:
للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى؟
قال: نعم، الیوم الذى نصب فیه رسول‏الله(ص) امیرالمؤمنین(ع). مصباح المتهجد: 736.
زیاد بن محمد گوید:
بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدى غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود:
آرى، روزى که رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد.
 

2- برترین عید امت

قال رسول الله(ص):
یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا. امالى صدوق: 125، ح 8.
رسول خدا(ص) فرمود:
روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت ‏شوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.
 

3- عید بزرگ خدا

عن الصادق(ع) قال:
هو عید الله الاکبر،و ما بعث الله نبیا الا و تعید فى هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء یوم العهد المعهود و فى الارض یوم المیثاق الماخوذ و الجمع المشهود. وسائل الشیعه، 5: 224، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیامبرى مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان و در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانى است.
 

4- عید ولایت

قیل لابى عبد الله(ع):
للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة؟
قال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین(ع) فعقد له رسول الله الولایة فى‏اعناق الرجال والنساء بغدیر خم.
وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5.
به امام صادق(ع) گفته شد:
آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگرى دارند؟ فرمود:
آرى، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزى است که امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.
 

5- روز تجدید بیعت

عن عمار بن حریز قال دخلت على ابى عبد الله(ع) فى‏یوم الثامن عشر من ذى الحجة فوجدته صائما فقال لى:
هذا یوم عظیم عظم الله حرمته على المؤمنین و اکمل لهم فیه الدین و تمم علیهم النعمة و جدد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.
مصباح المتهجد: 737.
عمار بن حریز گوید:
روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق(ع) رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من فرمود: امروز، روز بزرگى است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را کامل ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلى را تجدید کرد.
 

6- عید آسمانى

قال الرضا(ع): حدثنى ابى، عن ابیه(ع) قال:
ان یوم الغدیر فى السماءاشهر منه فى الارض.
مصباح المتهجد: 737.
امام رضا(ع) فرمود:
پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل کرد که فرمود:
روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
 

7- عید بى‏نظیر

قال على (ع):
ان هذا یوم عظیم الشان،فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج و وضحت الحجج وهو یوم الایضاح والافصاح من المقام الصراح،ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود...
بحارالانوار، 97: 116.
على(ع) فرمود:
امروز (عید غدیر) روز بس بزرگى است.
در این روز گشایش رسیده و منزلت (کسانى که شایسته آن بودند) بلندى گرفت و برهان‏ هاى خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحت ‏سخن گفته شد و امروز روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان است.
 

8- عید پربرکت

عن الصادق(ع):
والله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقته لصافحتهم الملائکة فى کل یوم عشر مرات...
وما اعطى الله لمن عرفه ما لایحصى بعدد.
مصباح المتهجد: 738.
امام صادق(ع) فرمود:
به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعى «روز غدیر» را مى‏شناختند، فرشتگان روزى ده ‏بار با آنان مصافحه مى‏کردند و بخششهاى خدابه ‏کسى ‏که ‏آن روز را شناخته، قابل ‏شمارش نیست.
 

9- عید فروزان

قال ابو عبد الله(ع):
... و یوم غدیر بین الفطر والاضحى‏و یوم الجمعة کالقمر بین الکواکب.
اقبال سید بن طاووس: 466.
امام صادق(ع) فرمود:
... روز غدیر خم در میان روزهاى عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است.
 

10- یکی‏ از چهار عید الهى

قال ابو عبد الله(ع):
اذا کان یوم القیامة زفت اربعة ایام الى‏الله‏عز و جل کما تزف العروس الى خدرها:
یوم الفطر و یوم الاضحى و یوم الجمعة‏و یوم غدیر خم.
اقبال سید بن طاووس: 466.
امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که روز قیامت برپا شود چهار روز بسرعت بسوى خدا مى‏شتابند همانطور که عروس به حجله ‏اش بسرعت مى‏رود.
آن روزها عبارتند از:
روز عید فطر و قربان و جمعه و روز غدیر خم.
 

فصل دوم: شایسته ‏ها و بایسته‏ هاى غدیر

11- روز پیام و ولایت

قال رسول الله(ص):
یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب، اوصى من آمن بى و صدقنى بولایة على، الا ان ولایة على ولایتى و ولایتى ولایة ربى، عهدا عهده الى ربى و امرنى ان ابلغکموه.
بحارالانوار 37: 141، ح 35.
رسول خدا(ص) (در روز غدیر) فرمود:
اى مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسى را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، به ولایت على سفارش می کنم، آگاه باشید ولایت على، ولایت من است و ولایت من، ولایت ‏خداى من است. این عهد و پیمانى بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما برسانم.
 

12- روز اطعام

قال ابو عبد الله(ع):
... و انه الیوم الذى اقام رسول الله(ص) علیا(ع) للناس علما و ابان فیه فضله و وصیه فصام شکرا لله عزوجل ذلک الیوم و انه لیوم صیام و اطعام و صلة الاخوان و فیه مرضاة الرحمن، و مرغمة الشیطان.
وسائل الشیعه 7: 328، ضمن حدیث 12.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روزى است که رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفى کرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزه ‏دارى و عبادت و طعام دادن و به دیدار برادران دینى رفتن است. آن روز روز کسب خشنودى خداى مهربان و به خاک مالیدن بینى شیطان است.
 

13- روز هدیه

عن امیر المؤمنین(ع) قال:
... اذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم و تهابوا النعمة فی ‏هذا الیوم، و لیبلغ الحاضر الغائب، والشاهد الباین، ولیعد الغنى الفقیر والقوى على الضعیف امرنى رسول‏الله(ص) بذلک.
وسائل الشیعه 7: 327.
امیر المؤمنین(ع) (در خطبه روز عید غدیر) فرمود:
وقتى که به همدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید، و در این روز به یکدیگر هدیه بدهید، این سخنان را هر که بود و شنید، به آن که نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به یارى ضعیف، پیامبر مرا به این چیزها امر کرده است.
 

14- روز کفالت

عن امیر المؤمنین(ع) قال:
... فکیف بمن تکفل عددا من المؤمنین والمؤمنات وانا ضمینه على‏الله تعالى الامان من‏الکفر والفقر وسائل الشیعه 7: 327.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
... چگونه خواهد بود حال کسى که عهده ‏دار هزینه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در روز غدیر) باشد، در صورتى که من پیش خدا ضامنم که از کفر و تنگدستى در امان باشد.
 

15- روز سپاس و شادى

قال ابو عبد الله(ع):
... هو یوم عبادة و صلوة و شکر لله و حمد له،و سرور لما من الله به علیکم من ولایتنا،و انى احب لکم ان تصوموه.
وسائل الشیعه 7: 328، ح 13.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر ولایت ما خاندان که خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن روز را روزه بگیرید.
 

16- روز نیکوکارى

عن الصادق(ع):
... و لدرهم فیه بالف درهم لاخوانک العارفین،فافضل على اخوانک فى هذا الیوم‏و سر فیه کل مؤمن و مؤمنة.
مصباح المتهجد: 737.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
یک درهم به برادران با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان.
 

17- روز سرور و شادى

قال ابو عبد الله(ع):
انه یوم عید و فرح و سرورو یوم صوم شکرا لله تعالى.
وسائل الشیعه 7: 326، ح 10.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روز عید و خوشى و شادى است و روز روزه ‏دارى به عنوان سپاس نعمت الهى است.
 

18- روز تبریک و تهنیت

قال على(ع):
عودوا رحمکم الله بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعة على عیالکم، والبر باخوانکم والشکر لله عزوجل على ما منحکم، واجتمعوا یجمع الله شملکم، و تباروا یصل الله الفتکم، و تهانؤا نعمة الله کما هنا کم الله بالثواب فیه على اضعاف الاعیاد قبله و بعده الا فى مثله... بحارالانوار 97: 117.
على(ع) فرمود:
بعد از پایان گردهم آیى خود (در روز غدیر) به خانه برگردید، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشایش و توسعه دهید، به برادران خود نیکى کنید، خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمت ‏خدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عیدهاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداشها جز در روز عید غدیر نخواهد بود.
 

19- روز درود و برائت

روى الحسن بن راشد عن ابى عبد الله(ع) قال:
قلت: جعلت فداک، للمسلمین عید غیرالعیدین؟ قال: نعم، یا حسن! اعظمهما و اشرفهما، قال: قلت له: و اى یوم هو؟
قال: یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) فیه علما للناس.
قلت له: جعلت فداک وما ینبغى لنا ان نصنع فیه؟
قال: تصومه یا حسن و تکثر الصلوة على محمد و آله فیه و تتبرا الى الله، ممن ظلمهم،فان الانبیاء کانت تامر الاوصیاء بالیوم ‏الذى کان یقام فیه الوصى ان یتخذ عیدا.
مصباح المتهجد: 680.

حسن بن راشد گوید:
به امام صادق(ع) گفتم: آیا مسلمانان بجز آن دو عید، عید دیگرى هم دارند؟ فرمود: بله، بزرگترین و بهترین عید. گفتم: کدام روز است؟
فرمود: روزى که امیرمؤمنان بعنوان پرچمدار مردم منصوب شد.
گفتم: فدایت ‏شوم در آن روز سزاوار است، چه کنیم؟ فرمود: روزه ‏بگیر و درود برمحمد و آلش بفرست و از ستمگران به آنان برائت بجوى، زیرا پیامبران به جانشینان دستور می دادند که روزى را که جانشین انتخاب مى‏شود، عید بگیرند.
 

20- عید اوصیاء

عن ابى عبد الله(ع) قال:
... تذکرون الله عز ذکره فیه بالصیام والعبادة والذکر لمحمد و آل محمد، فان رسول الله(ص) اوصى امیرالمؤمنین ان یتخذ ذلک الیوم عیدا، و کذلک کانت الانبیاء تفعل، کانوا یوصون اوصیائهم بذلک فیتخذونه عیدا.
وسائل الشیعه 7: 327، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
در روز عید غدیر، خدا را با روزه و عبادت و یاد پیامبر و خاندان او یادآورى کنید، زیرا رسول خدا به امیرالمؤمنین سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد، همینطور پیامبران هم به جانشینان خود سفارش مى‏کردند که آن روز را عید بگیرند، آنان هم چنین مى‏کردند.
 

21- روز گشایش و درود

عن ابى عبد الله(ع) قال:
والعمل فیه یعدل ثمانین شهرا، و ینبغى ان یکثر فیه ذکر الله عزوجل، والصلوة على النبى(ص) ، ویوسع الرجل فیه على عیاله.
وسائل الشیعه 7: 325، ح 6.
امام صادق(ع) فرمود:
ارزش عمل در آن روز (عید غدیر) برابر با هشتاد ماه است، و شایسته است آن روز ذکر خدا و درود بر پیامبر(ص) زیاد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.
 

22- روز دیدار رهبرى

عن مولانا ابى ‏الحسن على بن محمد(ع) قال لابى اسحاق:
و یوم الغدیر فیه اقام النبى(ص) اخاه علیا علما للناس و اماما من بعده،[قال] قلت:
صدقت جعلت فداک، لذلک قصدت، اشهد انک حجة الله على خلقه.
وسائل الشیعه 7: 324، ح 3.
امام هادى(ع) به ابواسحاق فرمود:
در روز غدیر پیامبر اکرم(ص) برادرش على(ع) را بلند کرد و به عنوان پرچمدار (و فرمانده) مردم و پیشواى بعد از خودش معرفى کرد.
ابواسحاق گفت: عرض کردم، فدایت‏ شوم راست فرمودى. به خاطر همین به زیارت و دیدار شما آمدم، گواهى مى‏دهم که تو حجت‏ خدا بر مردم هستى.
 

23- روز تکبیر

عن على بن موسى الرضا(ع) :
من زار فیه مؤمنا ادخل‏الله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک ویبشرونه بالجنة.
اقبال الاعمال: 778.
امام رضا(ع) فرمود:
کسى که در روز (غدیر) مؤمنى را دیدار کند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى کند و قبرش را توسعه می دهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت می کنند و او را به بهشت بشارت می دهند.
 

24- روز دیدار و نیکى

قال الصادق(ع):
ینبغى لکم ان تتقربوا الى الله تعالى بالبر والصوم والصلوة و صلة الرحم و صلة الاخوان، فان الانبیاء علیهم السلام کانوا اذا اقاموا اوصیاءهم فعلوا ذلک و امروا به.
مصباح المتهجد: 736.
امام صادق(ع) فرمود:
شایسته است با نیکى کردن به دیگران و روزه و نماز و بجا آوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانى به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانى که جانشینان خود را نصب می کردند، چنین می کردند و به آن توصیه می فرمودند.
 

25- نماز در مسجد غدیر

عن ابى عبد الله(ع) قال:
انه تستحب الصلوة فى مسجد الغدیرلان النبى(ص) اقام فیه امیر المؤمنین(ع)و هو موضع اظهرالله عزوجل فیه الحق.
وسائل الشیعه 3: 549.
امام صادق(ع) فرمود:
نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرم(ص) در آنجا امیرمؤمنان(ع) را معرفى و منصوب کرد. و آنجایى است که خداى بزرگ، حق را آشکار کرد.
 

26- نماز روز غدیر

عن ابى عبد الله(ع) قال:
و من صلى فیه رکعتین اى وقت‏شاء و افضله قرب الزوال و هى الساعة التى اقیم فیها امیرالمؤمنین(ع) بغدیر خم علما للناس و... کان کمن حضر ذلک الیوم...
وسائل الشیعه 5: 225، ح 2.
امام صادق(ع) فرمود:
کسى که در روز عید غدیر هر ساعتى که خواست، دو رکعت نماز بخواند و بهتر اینست که نزدیک ظهر باشد که آن ساعتى است که امیرالمؤمنین(ع) در آن ساعت در غدیر خم به امامت منصوب شد، (هر که چنین کند) همانند کسى است که در آن روز حضور پیدا کرده است...
 

27- روزه غدیر

قال الصادق(ع):
صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک. وسائل الشیعه 7: 324، ح 4.
امام صادق(ع) فرمود:
روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنى اگر انسانى همیشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.
 

28- روز تبریک و تبسم

عن الرضا(ع) قال:
... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا،فاذا لقى المؤمن اخاه یقول:
«الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین ‏بولایة امیر المؤمنین و الائمة(ع)»
و هو یوم التبسم فى وجوه الناس ‏من اهل الایمان...
اقبال: 464.
امام رضا(ع) فرمود:
عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگرى تبریک بگوید، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: «حمد و ستایش خدایى را که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد» آرى عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با ایمان است...
 

فصل سوم:ولایت در غدیر
 

29- پیامبر و ولایت على(ع)

عن ابى سعید قال:
لما کان یوم غدیر خم امر رسول الله(ص) منادیا فنادى: الصلوة جامعة، فاخذ بید على(ع) و قال:
اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
بحارالانوار 37: 112، ح 4.
ابو سعید گوید:
در روز غدیر خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد که: براى نماز جمع شوید. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود:
خدایا کسى که من مولاى اویم پس على هم مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که على را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که با على دشمنى کند.
 

30- زندگى پیامبرگونه

قال رسول الله(ص):
من یرید ان یحیى حیاتى، و یموت مماتى،ویسکن جنة الخلد التى وعدنى ربی فلیتول على ابن ابى طالب،(ع)فانه لن یخرجکم من هدى،ولن یدخلکم فى ضلالة.
الغدیر 10: 278.
رسول خدا(ص) فرمود:
کسى که می خواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه ‏اى که پروردگارم به من وعده کرده، ساکن شود، ولایت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب کند، زیرا او هرگز شما را از راه هدایت بیرون نبرده، به گمراهى        نمی کشاند.
 

31- پیامبر و امامت على(ع)

عن جابر بن عبد الله الانصارى قال: سمعت ‏رسول الله(ص) یقول لعلى بن ابى طالب(ع):
یا على! انت اخى و وصیى و وارثی ‏وخلیفتى علی ‏امتى فی حیوتى و بعد وفاتی ‏محبک محبى و مبغضک مبغضی ‏و عدوک عدوى.
امالى صدوق: 124، ح 5.
جابربن عبد الله انصارى مى‏گوید:
از رسول خدا(ص) شنیدم که به على بن ابى‏طالب(ع) فرمود:
اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینه ‏توز تو دشمن من است.
 

32- پایه‏ هاى اسلام

عن ابى جعفر(ع) قال:
بنى الاسلام على خمس:
الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایة‏و لم یناد بشى‏ء ما نودى بالولایة یوم الغدیر.
کافى 2، 21، ح 8.
امام باقر(ع) فرمود:
اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.
 

33- ولایت جاودانه

عن ابى الحسن(ع) قال:
ولایة على(ع) مکتوبة فى صحف جمیع الانبیاء ولن یبعث‏ا لله رسولا الا بنبوة محمد و وصیة على(ع). سفینة البحار 2: 691.
امام کاظم(ع) فرمود:
ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبت‏ شده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع).
 

34- ولایت و توحید

قال رسول الله(ص):
ولایة على بن ابى طالب ولایة الله‏و حبه عبادة الله و اتباعه فریضة الله‏و اولیاؤه اولیاء الله و اعداؤه اعداء الله‏و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل.
امالى صدوق: 32.
رسول خدا(ص) فرمود:
ولایت على بن ابیطالب(ع) ولایت ‏خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.
 

35- روز ناله نومیدى شیطان

عن جعفر، عن ابیه(ص) قال:
ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات:
یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر.
قرب الاسناد: 10.
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود:
شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر.
 

36- ولایت علوى دژ توحید

عن النبى(ص):
یقول الله تبارک و تعالى:
ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى.
جامع الاخبار: 52، ح 7.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
خداوند می ‏فرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
 

37- جانشین پیامبر

قال رسول الله(ص):
یا على انا مدینة العلم و انت بابها و لن تؤتى المدینة الا من قبل الباب... انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى، سعد من اطاعک و شقى من عصاک، و ربح من تولاک و خسر من عاداک.
جامع الاخبار: 52، ح 9.
رسول خدا(ص) فرمود:
اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پیشواى امت من و جانشین من در این شهرى، کسى که اطاعت تو کند سعادتمند است، و کسى که تو را نافرمانى کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده است.
 

38- اسلام در سایه ولایت

قال الصادق(ع):
اثافى الاسلام ثلاثة:
الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها.
کافى: 2، ص 18.
امام صادق(ع) فرمود:
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است:
نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگرى درست نمی ‏شود.
 

39- ده هزار شاهد

قال ابو عبد الله(ع):
العجب یا حفص لما لقى على بن ابى‏طالب!! انه کان له عشرة الاف شاهد لم یقدر على اخذ حقه و الرجل یاخذ حقه بشاهدین.
بحار الانوار: 37، 140.
امام صادق(ع) فرمود:
اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست ‏حق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را می گیرد.
 

40- على(ع)، مفسر قرآن

عن النبى(ص) فى احتجاجه یوم الغدیر:
على تفسیر کتاب الله، و الداعى الیه، الا و ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما، فآمر بالحلال و انهى عن الحرام فى مقام واحد، فامرت ان آخذ البیعة علیکم و الصفقة منکم، بقبول ما جئت به عن الله عز و جل فى على امیر المؤمنین و الائمة من بعده، معاشر الناس تدبروا و افهموا آیاته، و انظروا فى محکماته و لا تتبعوا متشابهه، فو الله لن یبین لکم زواجره، و لا یوضع لکم عن تفسیره الا الذى انا آخذ بیده.
وسایل الشیعه: 18، 142، ح 43.
پیامبر اکرم (ص) روز عید غدیر فرمود:
على(ع) تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوى خداست، آگاه باشید که حلال و حرام بیش از آنست که من معرفى و به آنها امر و نهى کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد على امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذیرید.
اى مردم! اندیشه کنید و آیات الهى را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسى نداهاى قرآن را نمى‏تواند بیان کند و تفسیر آن را روشن کند، جز آن کسى که من دست او را گرفته ‏ام (و او را معرفى کردم).
 

منابع


1- قرآن کریم .
2- امالى شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیه.
3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحمیرى، آل البیت.
4- مصباح المتهجد، شیخ طوسى، مؤسسة فقه الشیعه.
5- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، مکتبة الاسلامیة.
6- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، اسوه.
7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البیت.
8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الکتب الاسلامیه.
9- حماسه غدیر، محمدرضاحکیمى، مؤلف.
10- اقبال الاعمال، سید بن طاووس مؤسسة الاعلمى.
11- اصول کافى، کلینى، دار الکتب الاسلامیه.
12- الغدیر، علامه امینى دار الکتب الاسلامیه.