پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام(1)

آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام(1)

مبحث آداب و سنن نبی اکرم صلی الله علیه و آله دارای گستردگی فراوانی می باشد که در این مقاله به چند جنبه رفتاری ایشان می پردازیم. البته از آن جهت که باعث خستگی خوانندگان عزیز نشود آن را به سه قسمت تقسیم می نماییم. روایاتى چند درباره  پاره‏ اى از سنن و آداب آن حضرت در معاشرت از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهتآداب آن جناب در سفر روایاتى درباره آداب حضرتش در پوشاک و متعلقات آن

آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنى‏ ها

1ـدر معانى الاخبار به یک طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على علیهماالسلام و به طریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامیش از على بن الحسین از حسن بن على(ع) و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع) روایت شده که گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله که رسول خدا را براى مردم وصف مى‏کرد تقاضا کردم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان کند، بلکه به این وسیله علاقه‏ام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت:

رسول خدا(ص) مردى بود که در چشم هر بیننده، بزرگ و موقر مى‏نمود و روى نیکویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالایان کوتاهتر بود، سرى بزرگ و مویى که پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته می شد شانه مى‏زد، و اگر گیسوان خود را بلند می نمود، از نرمه گوشش تجاوز نمى‏کرد. رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریک و طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود که در مواقع خشم از خون پر مى‏شد و این رگ به طورى براق بود که اگر کسى دقت نمى‏کرد خیال مى‏کرد دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت کشیده بینى است، محاسن شریفش پُر پشت و کوتاه و گونه‏هایش کم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و گردنش در زیبائى چنان بود که تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گویى نقره است، خلقى معتدل داشت. فاصله بین دو شانه‏اش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود. بند دستهایش کشیده و محیط کف دستش فراخ و استخوان ‏بندى آن و استخوان ‏بندى کف پایش درشت بود. سرا پاى بدنش صاف و استخوانهایش باریک و بدون برآمدگى بود، و گودى کف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو کف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى که آب بر آن قرار مى‏گرفت، وقتى قدم برمى‏داشت تو گویى آن را از زمین مى‏کند و به آرامى گام برمى‏داشت و با وقار راه مى‏پیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود که تو گویى از کوه سرازیر مى‏شود، و وقتى بجائى التفات مى‏کرد با تمام بدن متوجه مى‏شد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود که کسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر کس برمى‏خورد در سلام از او سبقت مى‏جست.

راوى گفت پرسیدم: منطقش را برایم وصف کن، گفت: رسول خدا(ص) دائما با غصه‏ها قرین و دائما در فکر بود و یک لحظه راحتى نداشت، بسیار کم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تکلم نمى‏فرمود، و وقتى حرف می زد کلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مى‏کرد، این تعبیر کنایه است از فصاحت، و کلامش همه کوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خُلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا که نه کسى را با کلام خود مى‏آزرد و نه به کسى اهانت مى‏نمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مى‏نمود، اگر چه هم ناچیز مى‏بود، و هیچ نعمتى را مذمت نمى‏فرمود، و در خصوص طعام ها مذمت نمى‏کرد و از طعم آن تعریف هم نمى‏نمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمى‏آورد، و وقتى که حقى پایمال مى‏شد از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آن که احقاق حق مى‏کرد، و اگر به چیزى اشاره مى‏فرمود با تمام کف دست اشاره مى‏نمود، و وقتى از مطلبى تعجب مى‏کرد دست‏ها را پشت و روى مى‏کرد و وقتى سخن مى‏گفت انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مى‏زد، و وقتى غضب مى‏فرمود، روى مبارک را مى‏گرداند در حالتى که چشم ها را هم مى‏بست، و وقتى مى‏خندید خنده‏اش تبسمى شیرین بود به طورى که تنها دندان هاى چون تگرگش نمایان مى‏شد.

صدوق(علیه الرحمه) در کتاب مزبور مى‏گوید: تا اینجا روایت ابى القاسم بن منیع از اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بود، و از این پس تا آخر روایت عبد الرحمن است، در این روایت حسن بن على(ع) مى‏فرماید: تا مدتى من این اوصاف را که از دایى خود شنیده بودم از حسین(ع) کتمان مى‏کردم، تا این که وقتى برایش نقل کردم، دیدم او بهتر از من وارد است، پرسیدم تو از که شنیدى، گفت من از پدرم امیرالمؤمنین (ع) از وضع داخلى و خارجى رسول خدا(ص) و هم چنین از چگونگى مجلسش و از شکل و شمایلش سؤال کردم، آن جناب نیز چیزى را فروگذار نفرمود.

امام حسین(ع) براى برادر خود چنین نقل کرد که: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(ص) در منزل پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مى‏برد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مى‏کرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مى‏داد، در آن قسمتى هم که مربوط به خودش بود، باز به کلى قطع رابطه نمى‏کرد، بلکه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در کارهاى عامه مردم صرف مى‏فرمود، و از آن مقدار چیزى را براى خود ذخیره نمى‏کرد. از جمله سیره آن حضرت این بود که اهل فضل را با ادب خود ایثار مى‏فرمود، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت احترام مى‏نمود، و حوائج‏ شان را برطرف مى‏ساخت، چون حوائج ‏شان یکسان نبود، بعضى را یک حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا(ص) با ایشان مشغول مى‏شد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص‏ شان مى‏کرد، و از ایشان درباره امورشان پرسش مى‏کرد، و به معارف دینیشان آشنا مى‏ساخت، و دراین باره هر خبرى که مى‏داد دنبالش مى‏فرمود : حاضرین آن را به غائبین برسانند، و نیزمى‏فرمود:

حاجت کسانى را که به من دسترسى ندارند به من ابلاغ کنید، و بدانید که هر کس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده کند، خداى تعالى قدم‏هایش را در روز قیامت ثابت و استوار مى‏سازد.

در مجلس آن حضرت غیر این گونه مطالب ذکر نمى‏شد، و از کسى سخنى از غیر این سنخ مطالب نمى‏پذیرفت، مردم براى درک فیض و طلب علم شرفیاب حضورش مى‏شدند و بیرون نمى‏رفتند مگر این که دل هایشان سرشار از علم و معرفت بود و خود از راهنمایان و ادله راه حق شده بودند.

سپس از پدرم امیرالمؤمنین(ع) از برنامه و سیره آن جناب در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: رسول خدا(ص) زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مى‏داشت، و با مردم انس مى‏گرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمى‏کرد، بزرگ هر قومى را احترام مى‏کرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مى‏نمود، همیشه از مردم برحذر بود، و خود را مى‏پائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمى‏پیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مى‏کرد، و از مردم حال مردم را مى‏پرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مى‏نمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط  نمى‏کرد، از غفلت مسلمین و انحراف‏ شان غافل نبود، و درباره حق، کوتاهى نمى‏کرد و از آن تجاوز نمى‏نمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیده ‏تر و بهتر مى‏دانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه ‏تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگتر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.

سید الشهدا (ع) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (ص) پرسیدم، فرمود:هیچ نشست و برخاستى نمى‏کرد مگر با ذکر خدا،ودر هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد، و از صدرنشینى نهى مى‏فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى‏نشست، و اصحاب را هم دستور مى‏داد که چنان کنند.و در مجلس، حق همه را ادا مى‏کرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمى‏کرد که از دیگران در نزد او محترم ‏تر است، و هر کسى که شرفیاب حضورش مى‏شد این قدر صبر مى‏کرد تا خود او برخیزد و برود،و هر کس حاجتى از او طلب مى‏کرد برنمى‏گشت مگر این که یا حاجت خود را گرفته بود، یا با بیانى قانع، دلخوش شده بود، خُلق نازنینش این قدر نرم بود که به مردم اجازه مى‏داد او را براى خود پدرى مهربان بپندارند، و همه نزد او در حق مساوى بودند، مجلسش، مجلس حلم و حیا و راستى و امانت بود و در آن صداها بلند نمى‏شد، و نوامیس و احترامات مردم هتک نمى‏گردید، و اگر احیانا از کسى لغزشى سر مى‏زد، آن جناب طورى تادیبش مى‏فرمود که براى همیشه مراقب مى‏شد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند، و مى‏کوشیدند که با تقوا یکدیگر را مواصلت کنند، با یکدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده و به کوچکتران مهربان بودند، و صاحبان حاجت را بر خود مقدم مى‏شمردند، و غریب‏ها را حفاظت مى‏کردند.

و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوش‏ رو و نرم ‏خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمى‏داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند،امیدواران را ناامید نمى‏کرد،نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد:

1ـ مراء و مجادله 

2ـ پر حرفى

3ـ گفتن حرف‏هاى بدرد نخور.
 و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى‏کرد:

1ـ هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمى‏کرد.

 2ـ هرگز لغزش و عیب‏هایشان را جستجو نمى‏نمود.

3 ـ هیچ وقت حرف نمى‏زد مگر در جایى که امید ثواب در آن مى‏داشت.

و وقتى تکلم مى‏فرمود همنشینانش سرها را به زیر مى‏انداختند گویى مرگ بر سر آنها سایه افکنده است، و وقتى ساکت مى‏شد، آنها تکلم مى‏کردند، و در حضور او نزاع  و مشاجره نمى‏کردند، و اگر کسى تکلم مى‏کرد دیگران سکوت مى‏کردند تا کلامش پایان پذیرد، و تکلم ‏شان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مى‏افتادند، آن جناب نیز مى‏خندید و اگر از چیزى تعجب مى‏کردند او نیز تعجب مى‏کرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مى‏خواست و در درخواستش اسائه ادب و جفایى مى‏کرد، آن جناب تحمل مى‏نمود، به حدى که اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمی آمدند و آن حضرت مى‏فرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى کنید، و هرگز ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر این که به وى احسانى کرده باشد، و کلام احدى را قطع نمى‏کرد مگر این که مى‏دید که از حد مشروع تجاوز مى‏کند که در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس کلامش را قطع مى‏کرد.

سید الشهدا(ع) مى‏فرماید: سپس از سکوت آن حضرت پرسیدم، فرمود:

سکوت رسول خدا(ص) چهار نوع بود:1ـ حلم  2ـ حذر  3ـ تقدیر  4ـ تفکر.

 سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمى‏آورد و از جاى نمى‏کند، و سکوتش از حذر در چهار مورد بود:

1ـ در جایى که مى‏خواست وجهه نیکو و پسندیده  کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وى اقتدا نمایند.

2ـ در جایى که حرف زدن قبیح بود و مى‏خواست به طرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى کند.

3 ـ در جایى که مى‏خواست درباره صلاح امتش مطالعه و فکر کند.

4 ـ در مواردى که مى‏خواست دست به کارى زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.

و سکوتش از تقدیر این بود که مى‏خواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید، و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در این که چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى. (1)

این روایت را صاحب کتاب مکارم الاخلاق از کتاب محمد بن اسحاق بن ابراهیم طالقانى به طریقى که او به حسنین(ع) دارد نقل کرده (2) ، مرحوم مجلسى هم در بحارالانوار فرموده (3) ، که این روایت از اخبار مشهور است، عامه هم آن را در بیشتر کتاب‏هاى خود نقل کرده‏اند.

2ـ و در کتاب احیاء العلوم است که: رسول خدا گفتارش از همه فصیح ‏تر و شیرین ‏تر بود ـ تا آنجا که می گوید ـ  و سخنانش همه کلمات کوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود، و چنان بود که گویى اجزاى آنان تابع یکدیگرند، وقتى سخن مى‏گفت بین جملات را فاصله مى‏داد تا اگر کسى بخواهد سخنانش را حفظ کند فرصت داشته باشد، جوهره صدایش بلند و از تمامى مردم خوش‏ نغمه ‏تر بود. (4)

3ـ و شیخ در کتاب تهذیب به سند خود از اسحاق بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش از على(ع) نقل کرده که فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که مى‏فرمود: من مبعوث شده‏ام به مکارم اخلاق و محاسن آن. (5)

4ـ و در کتاب مکارم الاخلاق است که ابى سعید خدرى گفت: حیاى رسول خدا (ص) از عروس بیشتر بود، و چنان بود که اگر چیزى را دوست نمى‏داشت ما از قیافه‏اش مى‏فهمیدیم. (6)

5ـو در کتاب کافى به سند خود از محمد بن مسلم روایت مى‏کند که گفت: شنیدم که حضرت ابو جعفر(ع) مى‏فرمود: فرشته‏اى نزد رسول الله (ص) آمد و عرض کرد: خدایت مخیر فرموده که اگر خواهى بنده‏اى متواضع و رسول باشى و اگر خواهى پادشاهى رسول باشى، جبرئیل این صحنه را مى‏دید رسول خدا(ص) از راه مشورت به جبرئیل نگریست، او با دست اشاره کرد که افتادگى را اختیار کن و لذا رسول الله (ص) در جواب آن فرشته فرمود: بندگى و تواضع را با رسالت اختیار کردم، فرشته مزبور در حالى که کلید خزانه هاى زمین را در دست داشت گفت: اینک چیزى هم از آنچه در نزد خدایت دارى کاسته نشد. (7)

6 ـ و در نهج البلاغه مى‏فرماید: پس باید که تاسى کنى به نبى اطهر و اطیب ـ تا آنجا که مى‏فرماید ـ از خوردنی هاى دنیا اندک خورد، و دهان خود را از آن پُر نکرد و به آن التفاتى ننمود، لاغرترین اهل دنیا بود از حیث تهى گاه و گرسنه ‏ترین شان بود از جهت شکم، خزائن دنیا بر او عرضه شد، لیکن او از قبولش استنکاف نمود، وقتى فهمید که خداى تعالى چیزى را دشمن دارد او نیز دشمن مى‏داشت، و هر چیزى را که خداى تعالى حقیر مى‏دانست او نیز تحقیرش مى‏کرد، و ما بر عکس آن جنابیم و اگر از معایب چیزى در ما نبود جز همین که دوست مى‏داریم دنیائى را که خدا دشمن داشته و بزرگ مى‏شماریم دنیائى را که خدایش تحقیر کرده، همین براى شقاوت و بدبختى و نافرمانیمان بس بود، و حال آن که رسول الله (ص) روى زمین غذا مى‏خورد، و چون بندگان مى‏نشست، و کفش خود را به دست خود مى‏دوخت، و بر مرکب ساده  سوار مى‏شد، و شخص دیگرى را هم پشت سر خود بر آن حیوان سوار مى‏کرد. آرى به قلب و از صمیم دل از دنیا اعراض کرده بود، و یادش را در دل خود کشته و از بین برده بود، تا جایى که دوست مى‏داشت زینت دنیا را حتى به چشم هم نبیند و دنیا را خانه قرارنمی دید. از این رو دنیا را به کلى از دل خود بیرون کرده، و یاد آن را از قلب کوچ داده، و از نظر دوربین خود هم پنهان نموده بود. آرى وقتى شخصى از چیزى بدش آید نظر کردن به آن را هم دوست نمى‏دارد، حتى دوست نمى‏دارد که کسى نزد او اسم آن چیز را ببرد. (8)

7 ـ و در کتاب احتجاج از موسى بن جعفر از پدرش و از پدرانش از حسن بن على از پدرش على (ع) روایت کرده که در ضمن خبرى طولانى فرمود: رسول خدا (ص) از خوف خداى عزوجل آنقدر مى‏گریست که سجاده و مصلایش از اشک چشم او تر مى‏شد، با این که جرم و گناهى هم نداشت. (9)

8 ـ و در کتاب مناقب است که رسول الله (ص) آنقدر مى‏گریست که بیهوش مى‏شد، خدمتش عرضه مى‏داشتند مگر خداى تعالى در قرآن نفرموده که خداوند از گناهان گذشته و آینده تو، در گذشته است پس این همه گریه براى چیست؟! مى‏فرمود: درست است که خدا مرا بخشیده، لیکن من چرا بنده‏اى شکرگزار نباشم، و همچنین بود بیهوشى‏هاى على بن ابى طالب وصى آن حضرت در مقام عبادتش. (10)

گویا سائل خیال مى‏کرده که  به طور کلى عبادت براى ایمنى از عذاب است، و حال آن که چنین نیست، بلکه روایاتى وارد شده که عبادت از ترس عذاب مانند عبادت بندگان از ترس موالى است، بناى پاسخ آن جناب هم بر این است که عبادت از باب شکر خداى سبحان است، و این چنین عبادت، عبادت کرام و قسم دیگرى است از عبادت.

و در ماثور از ائمه اهل بیت(ع) هم وارد شده که بعضى از عبادتها از ترس عقاب است و این عبادت نظیر عبادتى است که غلامان براى آقاى خود و از ترس او انجام مى‏دهند، و بعضى از عبادات عبادتى است که به طمع ثواب انجام مى‏شود، این عبادت نظیر عبادت تجار است که از هر کارى سود آن را در نظر دارند، و بعضى از آنها عبادتى است که به خاطر اداى شکر نعمتهاى خداى سبحان انجام مى‏شود. (11)

و در بعضى روایات از این قسم عبادت تعبیر شده به این که به خاطر محبت خداى سبحان انجام مى‏شود، و در بعضى از روایات دیگر دارد که به خاطر این انجام مى‏شود که خدا را اهل و سزاوار عبادت مى‏بیند.

و ما در تفسیر جمله " سیجزى الله الشاکرین" (12) در جلد چهارم ص 75 این کتاب درباره معناى این روایات به طور مفصل بحث کردیم، و در آنجا گفتیم که شکر در عبادت خدا، عبارتست از اخلاص نیت براى خدا، و شاکرین همان مخلصین(به فتح لام)از بندگان خدایند، و مقصود از آیه شریفه"سبحان الله عما یصفون. الا عباد الله المخلصین" (13) و امثال آن، همین مخلصین مى‏باشند.

9ـو در کتاب ارشاد دیلمى است که ابراهیم خلیل(ع) وقتى به نماز مى‏ایستاد جوش و خروشى نظیر هیجان و اضطراب اشخاص ترسیده، از او شنیده مى‏شد، و رسول الله (ص) هم همین طور بود. (14)

10 ـ و در تفسیر ابى الفتوح از ابى سعید خدرى روایت شده که گفت: وقتى آیه شریفه " و اذکروا الله کثیرا؛ و خدا را بسیار ذکر کنید" نازل شد رسول الله (ص) مشغول به ذکر خدا گشت تا جایى که کفار مى‏گفتند این مرد جن زده شده است. (15)

11 ـ و در کتاب کافى به سند خود از زید شحام از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که فرمود: رسول خدا(ص) در هر روز هفتاد بار توبه مى‏کرد، پرسیدم آیا هفتاد بار مى‏گفت "استغفر الله و اتوب الیه"؟ فرمودند: نه، بلکه مى‏گفت: "اتوب الى الله" عرض کردم رسول خدا(ص) توبه مى‏کرد و گناه مرتکب نمى‏شد و ما توبه مى‏کنیم و باز تکرار مى‏نمائیم، فرمود: "الله المستعان؛ باید از خدا مدد گرفت." (16)

12ـ و در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب: "النبوة" از على (ع) نقل مى‏کند که آن جناب هر وقت رسول خدا(ص) را وصف مى‏کرد مى‏فرمود: کف دستش از تمامى کف‏ها سخى‏تر و سینه‏اش از همه سینه‏ها جرأت ‏دارتر و لهجه‏اش از همه لهجه‏ها و زبان ها راستگوتر و به عهد و پیمان از همه مردم وفادارتر و خوى نازنینش از خوى همه نرم‏ تر و دودمانش از همه دودمان‏ها کریم‏تر و محترم تر، اگر کسى ناگهانى می دیدش از او هیبت مى‏برد و اگر کسى با او از روى معرفت همنشین بود دوستش مى‏داشت، قبل از او و بعد از او من هرگز کسى را مثل او ندیدم. (17)

13ـ و در کتاب کافى به سند خود از عمر بن على از پدر بزرگوارش نقل مى‏کند که فرمود: از جمله سوگندهاى رسول خدا این بود که مى‏فرمود: "لا و استغفرالله ؛ نه، و از خدا آمرزش مى‏خواهم". (18)

14ـ و در احیاء العلوم است که آن جناب وقتى خیلى خوشحال مى‏شد زیاد دست به محاسن شریف خود مى‏کشید. (19)

15ـ و نیز در همان کتاب است که: رسول خدا(ص) سخى‏ترین مردم بود، به طورى که هیچ وقت درهم و دینارى نزدش نمى‏ماند، حتى اگر وقتى چیزى نزدش زیادى مى‏ماند و تا شب کسى را نمى‏یافت که آن را به او بدهد، به خانه نمى‏رفت تا ذمه خود را از آن برى سازد و آن را به محتاجى برساند، و از آنچه خدا روزیش مى‏کرد بیش از آذوقه یک سال از خرما و جوى که در دسترس بود براى خود ذخیره نمى‏کرد و ما بقى را در راه خدا صرف مى‏کرد، کسى از آن جناب چیزى درخواست نمى‏کرد مگر این که آن حضرت حاجتش را هر چه بود برآورده مى‏نمود، و همچنین مى‏داد تا آن که نوبت مى‏رسید به غذاى ذخیره یک ساله‏اش از آن هم ایثار مى‏فرمود، و بسیار اتفاق مى‏افتاد که قبل از گذشتن یک سال قوت خود را انفاق کرده و اگر چیز دیگرى عایدش نمى‏شد خود محتاج شده بود.

غزالى سپس اضافه مى‏کند که: رسول خدا(ص) حق را انفاذ مى‏کرد اگر چه ضررش عاید خودش و یا اصحابش مى‏شد.

و نیز مى‏گوید: رسول خدا(ص) دشمنان زیادى داشت و با این حال در بین آنان تنها و بدون نگهبان رفت و آمد مى‏کرد.

و نیز مى‏گوید: که هیچ امرى از امور دنیا آن جناب را به هول و هراس در نمى‏آورد.

و نیز مى‏گوید: رسول خدا(ص) با فقرا مى‏نشست و با مساکین هم غذا مى‏شد و کسانى را که داراى فضائل اخلاقى بودند احترام مى‏کرد، و با اشخاص آبرومند الفت مى‏گرفت، به این معنى که به آنان احسان مى‏نمود، و خویشاوندان را در عین این که بر افضل از آنان مقدم نمى‏داشت صله رحم مى‏کرد، به احدى از مردم جفا نمى‏نمود، و عذر هر معتذرى را مى‏پذیرفت.

و نیز مى‏گوید: رسول خدا(ص) هیچ دقیقه‏اى از عمر شریفش را بیهوده و بدون عملى در راه خدا و یا کارى از کارهاى لازم خویشتن نمى‏گذراند، و گاهى براى سرکشى به اصحاب خود به باغات ‏ایشان تشریف مى‏برد، و هرگز مسکینى را براى تهى دستى و یا مرضش تحقیر نمى‏کرد و از هیچ سلطانى به خاطر سلطنتش نمى‏ترسید، آن فقیر و این سلطان را به یک نحو دعوت به توحید مى‏نمود. (20)

16ـو نیز در کتاب مزبور مى‏گوید:

رسول خدا(ص) از همه مردم دیرتر به غضب در مى‏آمد و از همه زودتر آشتى مى‏کرد و خشنود مى‏شد و از همه  رؤوف ‏تر به مردم بود و بهترین مردم و نافع‏ترین آنان براى مردم بود.(21)

17ـو نیز در آن کتاب مى‏گوید: رسول خدا(ص) چنان بود که اگر مسرور و راضى مى‏شد مسرت و رضایتش براى مردم بهترین مسرت‏ها و رضایت‏ها بود، اگر موعظه مى‏کرد موعظه‏اش جدى بود نه به شوخى، و اگر غضب مى‏کرد ـ و البته جز براى خدا غضب نمى‏کرد ـ هیچ چیزى تاب مقاومت در برابر غضبش را نداشت، و هم چنین در تمامى امورش همین طور بود، وقتى هم که به مصیبتى و یا به ناملایمى برمى‏خورد امر را به خدا واگذار مى‏کرد، و از حول و قوه خویش تبرى مى‏جست و از خدا راه چاره مى‏خواست. (22)

معانى توکل بر خدا و تفویض امر به او و تبرى از حول و قوه خویشتن و راه چاره از خدا خواستن همه به هم مربوط و برگشت همه آنها به یک اصل است و آن این است که براى امور استنادى است به اراده الهى‏اى که غالب بر هر اراده دیگرى است و هرگز مغلوب نمى‏شود و قدرت الهى‏اى که مافوق هر قدرت و غیر متناهى است، و این خود معنا و حقیقتى است که کتاب خدا و سنت رسول گرامیش متفقاً مردم را به اعتقاد بر آن و عمل بر طبق آن دعوت کرده‏اند، قرآن کریم مى‏فرماید: " و على الله فلیتوکل المتوکلون." (23) و نیز مى‏فرمود:

"و افوض امرى الى الله" (24) و نیز مى‏فرمود: "و من یتوکل على الله فهو حسبه." (25) و نیز مى‏فرماید: "الا له الخلق و الامر" (26) و نیز مى‏فرماید: "و ان الى ربک المنتهى" (27) و غیر از اینها آیات، و روایات در این باره از حد شمارش افزون است.

و متخلق به این خلق‏ها و متادب به این آداب شدن علاوه بر این که آدمى را در مسیر حقایق و واقعیات قرار داده و عملش را منطبق بر وجهى مى‏سازد که بر حسب واقع باید آن طور واقع شود و علاوه بر این که آدمى را مستقر در دین فطرت کرده، که حقیقت هر چیزى و نشانه حقیقت بودن آن برگشت حقیقى آن است به خداى سبحان، کما این که خود فرمود: "الا الى الله تصیرالامور" (28) علاوه بر این، فائده مهم دیگرى دارد، و آن این است که اتکا و اعتماد انسان بر پروردگارش ـ در حالتى انسان را آشناى به پروردگارى مى‏کند که داراى قدرت غیر متناهى و اراده‏اى قاهر غیر مغلوب است ـ اراده‏اش را چنان کشش داده و عزمش را چنان راسخ مى‏کند که موانعى که پیش مى‏آید، در او رخنه نکرده و رنج و تعبى که در راه رسیدن به هدف مى‏بیند خللى در او وارد نمى‏سازد و هیچ وسوسه شیطانى که به صورت خطورهاى وهمى در ضمیر انسان خودنمائى مى‏کند آن را از بین نمى‏برد.

پی نوشت ها:

1- معانى الاخبار،انتشارات اسلامى، ص 79 ،ح 1.

2- مکارم الاخلاق، ط اعلمى، ص 11.

3- بحارالانوار، ط اسلامى، ج 16، ص 161.

4- احیاء العلوم، ج 7، ص 1305.

5- بحار، ج 16، ص 287، ح 142، از امالى شیخ صدوق.

6- مکارم الاخلاق، ص 17.

7- کافى، ط دارالتعارف، ج 2، ص 122، ح 5.

8- نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ط دار احیاء کتب العربى، ج 9، ص 232.

9- احتجاج طبرسى، ط دارالنعمان، ج 1، ص 331.

10-  مستدرک الوسائل، ج 2، ص 295/  درالمنثور، ج 6، ص 70 ،ط بیروت.

11- بحارالانوار، ج 70، ص 255، ح 12.

12- سوره آل عمران/ آیه 144.

13- منزه است خدا از آنچه که آنها توصیفش مى‏کنند مگر بندگان مخلص او. سوره صافات /160.

14- ارشاد القلوب، ج 1، ص 105.

15- درالمنثور فى التفسیر بالماثور، ج 5، ص 205.

16- کافى، ج 2، ص 432.

17- مکارم الاخلاق، ص 18.

18- کافى، ج 7، ص 463، ح 20.

19- احیاء العلوم، ج 7، ص 140.

20- احیاء العلوم، ج 7، ص 120.

21- احیاء العلوم، ج 7، ص 115.

22- احیاء العلوم، ج 7، ص 120.

23- پس باید که توکل کنندگان تنها بر خدا توکل کنند. سوره ابراهیم/ 12.

24- و امر خود را واگذار به خدا مى‏کنم. سوره مؤمن/ 44.

25- و کسى که بر خدا توکل کند پس همان خدا ضامن و کفایت کننده اوست. سوره طلاق/ 3.

26- آگاه باشید که براى اوست آفرینش و همه امور عالم. سوره اعراف/ 54.

27- و بدرستى نهایت و سرانجام هر چیزى به سوى پروردگار تو است. سوره نجم/ 42.

28- سوره شورى/ 53.

دلیل بزرگداشت اربعین و واکاوی پرسش ‌هایی درباره این روز

اعتبار اربعین امام حسین (ع‌) از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی ‌وفاداران به امام حسین (ع‌) شناخته شده بوده است‌. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایات‌فراوان درباره تقویم مورد نظر شیعه در باره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است‌، ذیل ماه «صفر» می‌نویسد: نخستین روز این ماه (از سال 121)، روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است‌. روز سوم این ماه از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگ‌پرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود. روز 20 صفر ـ یعنی اربعین ـ زمانی است که حرم امام حسین (ع‌) یعنی کاروان ‌اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن ‌حرام انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت ‌قبر امام حسین (ع‌) بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن ‌حضرت را زیارت کرد. اعمال روز اربعین امام حسین (ع):

در این روز زیارت امام حسین (ع‌) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع‌) روایت ‌شده که فرمود: علامات مؤمن پنج تاست‌: خواندن 51 رکعت نماز در شبانه‌روز ـ نمازهای واجب و نافله و نماز و شب ـ به دست کردن انگشتری دردست راست‌، برآمدن پیشانی از سجده‌، و بلند خواندن بسم الله الرحمن ‌الرحیم در نماز-خواندن زیارت اربعین .شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت صادق علیه ‌السلام آورده است‌: السلام علی ولی الله و حبیبه‌، السلام علی خلیل الله و نجیبه‌، السلام علی صفی الله و ابن صفیه‌...این مطلبی است که شیخ طوسی‌، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن ‌پنجم درباره اربعین آورده است‌. طبعا بر اساس اعتباری که این روز میان ‌شیعیان داشته است‌، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست‌، شیعیان به حرمت ‌آن‌، زیارت اربعین می‌خوانده‌اند و اگر می ‌توانسته‌اند مانند جابر بر مزار امام ‌حسین (ع‌) گرد آمده و آن امام را زیارت می‌کردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست ‌و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین (ع) جمع می شوند.در اینجا و در ارتباط با اربعین چند نکته را باید توضیح داد.


 

1. عدد چهل‌
نخستین مسأله‌ای که در ارتباط با «اربعین‌» جلب توجه می‌کند، تعبیر اربعین ‌در متون دینی است‌. ابتدا باید نکته‌ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم‌:اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی‌، اعداد نقش خاصی به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که‌ کسی نمی ‌تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری‌، از آن روست که برخی از فرقه‌های مذهبی‌، بویژه آنها که تمایلات‌ «باطنی‌گری‌» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می ‌کرده‌اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه‌های انحرافی و باطنی ‌و اسماعیلی‌، مروج چنین اندیشه‌ای درباره اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.در واقع‌، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده‌، می ‌تواند بر اساس یک‌محاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می‌توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی‌شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی‌، برخی از این اعداد طی‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هایی هم از آن‌ها می‌شود. تنها چیزی که درباره برخی از این اعداد می‌شود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت ‌است‌. به عنوان مثال‌، درباره هفت چنین اظهار نظری شده است‌. بیش از این ‌هر چه گفته شود، نمی ‌توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.مرحوم اربلی‌، از علمای بزرگ امامیه‌، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة ‌در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده ‌گانه برای اثبات امامت‌ائمه اطهار(ع) استناد کرده‌اند، اظهار می‌دارد، این مسأله نمی‌تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی‌ها، می‌توانند دهها شاهد ـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند که عدد هفت مقدس است‌، کما این که این کار را کرده‌اند.

عدد «اربعین‌» در متون دینی‌
یکی از تعبیرهای رایج عددی‌، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است‌. یک نمونه آن که سن‌ّ رسول خدا (ص‌) در زمان مبعوث شدن‌، چهل بوده است‌. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است‌. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوّت رسیده‌اند. از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص‌)) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است ‌که‌، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت‌. (مجموعه ورام‌، ص 35)
در قرآن آمده است «میقات‌» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصل‌شده است‌. در نقل است که‌، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا در حال سجده بود. (مستدرک وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده که‌ برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می ‌کردند. (مستدرک ج 5،ص 239) در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می ‌آموزد و حکمت ‌را در قلب و زبانش جاری می‌کند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط‌، از همین بابت بوده است‌. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است‌، به تفصیل سخن گفته است‌. اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات ‌فراوان دیگر آمده‌، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل ‌حدیث و شرح و بسط آنها شده است‌. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امّت من‌، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که ‌امیرمؤمنان (ع‌) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می‌کردند، در برابر دشمنانم می‌ایستادم‌. (الاحتجاج‌، ص (84 مرحوم کفعمی نوشته است‌: زمین از یک ‌قطب‌، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب‌، هیچگاه خالی‌نمی‌شود. (بحار ج 53، ص 200) درباره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل‌ روز عَلَقه می‌شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای کهن بکار رفته است‌، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده‌است‌. در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول‌ نمی‌شود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش ‌تند می‌شود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی می‌کند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامی‌بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‌شود. (مستدرک وسائل‌، ج 5، ص 217)
اینها نمونه‌ای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است‌.


2. اربعین امام حسین (ع‌)
باید دید در کهن‌ترین متون مذهبی ما، از «اربعین‌» چگونه یاد شده است‌. به عبارت ‌دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست‌؟ چنان که در آغاز گذشت‌، مهمترین نکته درباره اربعین‌، روایت امام عسکری (ع‌) است‌. حضرت در روایتی که در منابع ‌مختلف از ایشان نقل شده فرموده‌اند: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است‌: 1 ـ خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل‌) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده ‌بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده‌، به اربعین امام حسین (ع‌) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده ‌است‌.اما این که منشأ اربعین چیست‌، باید گفت‌، در منابع به این روز به دو اعتبار نگریسته شده است‌.نخست روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند. دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی پیامبر خدا (ص‌) از مدینه به ‌کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع‌) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است‌، اشاره به روز اربعین‌کرده و نوشته است‌: این روزی است که حرم امام حسین (ع‌)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام ‌حسین (ع‌) وارد کربلا شد.کهن‌ترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است‌. شیخ ‌طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن‌الحسین (ع‌) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال‌هجری است‌، می‌نویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع‌) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت‌مستحب است و آن زیارت اربعین است‌. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین‌، هنگامی است که روز بالا آمده ‌است‌.
در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده‌، آمده‌: در بیستم ‌این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهة‌الزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم‌، تصحیح مجد طباطبائی‌، ص‌) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است‌این مطلب آمده است‌. برخی استظهار کرده‌اند که عبارت شیخ مفید و شیخ‌طوسی‌، بر آن است که روز اربعین‌، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه ‌خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 154) به هر روی‌، زیارت اربعین از زیارت‌های مورد وثوق امام حسین (ع‌) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است‌.


3. بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا
اشاره کردیم که شیخ طوسی‌، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای ‌کربلا از شام به مدینه دانسته است‌. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین را بازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است‌. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن‌، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است‌. با این حال‌، علامه مجلسی پس از نقل هر دو این‌ها، اظهار می‌دارد: احتمال صحت هر دوی اینها (به لحاظ زمانی‌) بعید می‌نماید. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ایشان این ‌تردید را در کتاب دعایی خود «زاد المعاد» هم عنوان کرده است‌. با این حال‌، درمتون بالنسبه قدیمی‌، مانند «لهوف» و «مثیرالاحزان» آمده است که اربعین‌، مربوط ‌به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست‌. اسیران‌، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند. باید توجه داشت که این دو کتاب‌، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی‌، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون ‌کهن‌تر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که ‌منابعی که پس از لهوف‌، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرده‌اند، نباید به‌عنوان یک منبع مستند و مستقل‌، یاد شوند. کتابهایی مانند «حبیب السیر» که به ‌نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آورده‌اند، (نفس المهموم ترجمه شعرانی‌، ص 269) نمی‌توانند مورد استناد قرار گیرند.در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم‌. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است‌: در نخستین روز ماه صفر، أدخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق‌، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه‌و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول‌:لست من خندف ان لم أنتقم‌
من بنی أحمد، ما کان فَعَل‌
لیْت‌َ أشیاخی ببدرٍ شهدوا
جَزَع الخزرج من وقع الاسل‌
فأهلّوا و استهلّوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لاتشل‌
قد قتلنا القرن من أشیاخهم‌
و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقیه‌، ص 422)
وی روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین (ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان امام حسین (ع) می زد.دوم سخن عماد الدین طبری (م حوالی 700) در «کامل بهائی» است که رسیدن اسرا به دمشق را در16 ربیع الاول دانسته ـ یعنی 66 روز پس از عاشورا ـ میداند که طبیعی‌تر می‌نماید.


4. میرزا حسین نوری و اربعین‌
علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه‌، و صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در کتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر» به نقد و ارزیابی برخی از روضه‌ها و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر وی ‌از اساس‌، نادرست بوده است‌. ظاهرا وی در دوره اخیر نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است.ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده‌است که اسرا در بازگشت از شام‌، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است‌. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 152)
داستان از این قرار است که سید بن طاوس در «لهوف» خبر بازگشت اسراء را به‌کربلا در اربعین نقل کرده است‌. در آنجا منبع این خبر نقل نشده و گفته می‌شود که وی در این کتاب مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده‌، درآن مطرح کرده است‌. اما همین سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباح‌ می ‌گوید اسرا روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده ‌در غیر آن که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانسته‌اند، در هر دو موردتردید می‌کند. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه ‌نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشته صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است‌، بعید است که آنان در اربعین به ‌مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس می‌گوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است‌، اما نمی‌توانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط به‌بازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند . ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید می‌کند. (اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101).این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به کربلا در روز اربعین بپذیریم. به نظر می رسد منطقی ترین چیزی که برای اعتبار اربعین در دست است همین زیارت جابر در نخستین اربعین به عنوان اولین زایر است.اما درباره اعتبار اربعین به بازگشت اسرا به کربلا توجه به این نکته هم اهمیت دارد که شیخ مفید در کتاب مهم خود در باب زندگی امامان و در بخش خاص به امام حسین (ع) از کتاب «ارشاد» در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشاره‌ای به این که‌اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همین طور ابومخنف راوی مهم شیعه هم‌اشاره‌ای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلاهم مانند انساب الاشراف‌، اخبارالطوال‌، و طبقات الکبری اثری از این خبردیده نمی‌شود. روشن است که حذف عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین‌حذف و تحریفی‌، دلیلی وجود ندارد. خبر زیارت جابر، درکتاب بشارة المصطفی آمده‌، اما به ملاقات وی با اسرا اشاره نشده است‌.مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم‌، به تبع استاد خود نوری‌، داستان آمدن‌اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است‌. (منتهی الامال‌، ج 1،صص 817 ـ 818) در دهه‌های اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب‌بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است‌. (بررسی تاریخ‌عاشورا، صص 148 ـ 149) همین طور آقای مطهری که متأثر از مرحوم آیتی است. اما این جماعت یک مخالف جدی دارند که شهید قاضی طباطبائی است.


5. شهید قاضی طباطبائی و اربعین‌
شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه‌، کتاب‌ مفصلی با نام «تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سید الشهداء» درباره اربعین ‌نوشت‌که اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است. هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام‌به کربلا در نخستین اربعین‌، بعید نیست‌. این کتاب که ضمن نهصد صفحه‌چاپ شده‌، مشتمل بر تحقیقات حاشیه‌ای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است‌. اما به نظر می‌رسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده ، چندان موفّق‌نبوده است‌. ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه‌، از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده‌اند. دراین نمونه‌ها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده ‌روز طی می‌شده و بنابر این‌، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین (ع‌) روز اول صفر وارد دمشق شده‌، می‌توان اظهار کرد که بیست ‌روز بعد، اسرا می‌توانستند در کربلا باشند.باید به اجمال گفت‌: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان‌، در چنین زمان ‌کوتاهی‌، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این ‌خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه‌. تا آنجا که می‌دانیم‌، نقل این خبر در منابع ‌تاریخی‌، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمی‌کند. به علاوه‌، علمای بزرگ شیعه‌، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی‌، نه تنها به آن اشاره نکرده‌اند، بلکه به عکس‌ِ آن تصریح کرده و نوشته‌اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع‌) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است‌.آنچه می ‌ماند این است که نخستین زیارت امام حسین (ع‌) در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار علیهم السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین (ع‌) بهره می‌گرفتند، آن‌روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده‌، به عنوان روزی که زیارت امام‌حسین (ع‌) در آن مستحب است‌، اعلام فرمودند. متن زیارت اربعین هم از سوی حضرت صادق علیه السلام انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی‌، شیعیان را از زیارت‌آن حضرت در این روز برخوردار می‌کند. اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است‌، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز درروایات بیشماری‌، از علائم شیعه بودن عنوان شده است‌.زیارت اربعین در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و نیز «تهذیب الاحکام» وی به نقل ازصفوان بن مهران جمال آمده است‌. وی گفت که مولایم صادق (ع‌) فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است..... (مصباح المتهجد، ص 788، تهذیب الاحکام‌، ج 6،ص 113، اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101، مزار مشهدی‌، ص 514 (تحقیق قیومی‌)، مزار شهید اول (تحقیق‌مدرسة الامام المهدی‌، قم 1410)، ص 185 ـ 186).این زیارت‌، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است‌، اما از آن روی که‌مشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین از این قیام است‌، دارای اهمیت ویژه می‌باشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین‌(ع‌) از این نهضت آمده است‌:"... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة ‌و حیرة الضلالة‌... و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الادنی‌".خدایا، امام حسین (ع‌) همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی وسرگشتگی و ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت ‌خود را به دنیای پست فروخته‌اند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به‌شهادت رساندند.


دو نکته کوتاه:
نخست آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین (ع‌) در کتاب کامل الزیارات ‌ابن قولویه آمده‌، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام‌حسین (ع‌) یادآور شده است‌. (اربعین شهید قاضی‌، ص 386)
دوم این که ابن طاوس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفر مطرح کرده و آن این که اگر امام حسین (ع‌) روز دهم محرم به شهادت رسیده‌ باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر می‌شود نه بیستم‌. در پاسخ گفته شده ‌است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین (ع‌) به شهادت رسیده‌، بیست و نه روز بوده است‌. اگر ماه کامل بوده‌، باید گفت که روز شهادت را به ‌شمارش نیاورده ‌اند. (بحار الانوار، ج 98، ص 335).

تهیه و تدوین : رسول جعفریان

احادیثی از معصومین علیهم السلام(۲)

 

حدیث (101) امام جواد علیه السلام فرمودند:
اِیاکَ وَ مصاحِبَةَ الشِّریرِ ، فَاِنَّهُ کالسَّیفِ المَسلولِ یُحسِنُ مَنظَرَه وَ یَقبَحُ اَثَره؛

از همراهی و رفاقت با آدم شرور بپرهیز ،زیرا که او مانند شمشیر برهنه است که ظاهرش نیکو و اثرش زشت است.

(مسندالامام الجواد،ص243)

حدیث (102) امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛

هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.

(فروع کافی،ج3،ص270)

حدیث (103) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعینَ اَلفٍ عابِدٍ؛

دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .

(بحارالانوار،ج75 ،ص173)

حدیث (104) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

قولوا لِلنّاسِ اَحسنَ ما تُحِبُّونَ اَن یُقالَ لَکم؛

بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید.

(بحارالانوار،ج65،ص152)

حدیث (105) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

لا یَسلِمُ اَحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتّی یَخزُنَ لِسانَه؛

هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد.

(بحارالانوار،ج75،ص178)

حدیث (106) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ اَعجَلَ الطاعَهِ ثَواباً لِصِلَهِ الرَّحِم؛

نزدیکترین و سریعترین طاعت در ثواب ، پیوند با خویشان است.

(تحف العقول،ص303)

حدیث (107) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مِن دَلائِلِ العالِمِ إنتقادَةِ لِحَدِیثِه وَ عِلمِه بِحَقائِقَ فُنونِ النَّظَر؛

از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.

(بحارالانوار،ج78،ص119)

حدیث (108) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.
از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج78،ص119)

حدیث (109) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
آیَةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ: اِذا حَدَثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذا اؤتُمِنَ خانَ؛

نشان منافق سه چیز است: 1 - سخن به دروغ بگوید . 2 - از وعده تخلف کند .3 - در امانت خیانت نماید .

(صحیح مسلم،کتاب الایمان،ح 89)

حدیث (110) امام صادق علیه السلام فرمودند:

انَّ العَملَ القَلیلَ الدّائمَ عَلَی الیَقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیرِ عَلی غَیرِ یَقینٍ؛

عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است.

(جهاد النفس،‌ص62)

حدیث (111) امام رضا علیه السلام فرمودند:

اِنَّ یَومَ الغَدیرِ فِی السَماءِ اَشهَرُ مِنهُ فِی الاَرضِ؛

روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.

(مصباح المجتهد،ص 737)

حدیث (112) امام صادق علیه السلام فرمودند:

ثَلاثٌ مـَن کـُنَّ فِیهِ کـانِ سَیِّـداً: کَظمُ الغَیظِ وَالعَفـوُ عَن المَسیىءِ والصِّله بِـالنَفـسِ وَالمـالِ؛

سه چیز است که در هـر که بـاشـد آقـا و سـرور است: خشـم فـرو خـوردن ،گذشت از بدکـردار، کمک و صله رحـم بـا جـان و مـال.

(تحف العقول، ص 317)

حدیث (113) امام حسن علیه السلام فرمودند:

اَلخَیرُ الَّذِی لا شَرَّ فِیهِ، اَلشُّکرُ مَعَ النِّعمَة وَ الصَّبرُ عَلَی النّازِلَة؛

خیری که هیچ شری در آن نیست ، شکر بر نعمت و صبر بر مصیبت ناگوار است.

(تحف العقول ، ص 237)

حدیث (114) امام هادی علیه السلام فرمودند:

مَن کانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ هانَت عَلَیهِ مَصائِبُ الدُّنیا وَ لَو قَرضَ وَ نَشَرَ؛

هر که بر طریق خداپرستی محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید، گر چه تکه تکه شود.

(تحف العقول، ص 511)

حدیث (115) امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ مِن اَعظَمِ النّاسِ حَسرَهً یَومَ القِیامَهِ، مَن وَصفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ اِلَى غَیرِه؛

پشیمان ترین شخص در روز قیامت، کسى است که براى مردم از عدالت سخن بگوید، اما خودش به دیگران عدالت روا ندارد.

(وسائل الشیعه،ج15،ص295)

حدیث (116) امام صادق علیه السلام فرمودند:

عَلَیکَ بِالصَّمتِ، تَعد حَلِیماً، جاهِلاً کُنتَ اَو عالِماً، فَاِنَّ الصَّمتَ زَینٌ لَکَ عِندَ العٌلَماءِ وَ سِترٌ لَکَ عِندَالجُّهالِ؛

عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.

(مستدرک ،ج 9، ص17)

حدیث (117) امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما عَذَّبَ اللهُ اُمَّهً اِلا عِندَ استِهانَتِهِم بِحُقُوقِ فُقَراءِ اِخوانِهِم؛

خداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند.

(مستدرک ،ج 12، ص413)

حدیث (118) امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛

از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.

(تحف العقول ، ص 315)

حدیث (119) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اَوَّلُ ما یَسالونَ عَنهُ الصَّلواتُ الخَمسُ؛

اولین چیزی که از انسانها سؤال می شود، نمازهای پنج گانه است .

(کنز العمال،ج 7،حدیث 18859)

حدیث (120) امام علی علیه السلام فرمودند:

الصَّلاةُ حِصنٌ مِن سَطَواتِ الشَّیطانِ؛

نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.

(غررالحکم ، ص 56 )

حدیث (121) امام سجاد علیه السلام فرمودند:

الخیرَ کُلُّهُ قَد اجتَمَعَ فی قَطعِ الطّمعِ عمّا فی أَیدِی النّاس؛

تمامیِ خیر و خوبی در بریدن طمع و چشم نداشتن به آنچه که در دستان مردم جمع شده، است.

(جهادالنفس، ص276)

حدیث (122) امام صادق علیه السلام فرمودند:

لا تُشـاوِر اَحمَق وَ لا تَستَعِنَّ بَکَذّابٍ وَ لا تَثق بِمَوَدَهِ مُلُوک؛

با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.

(تحف العقول،ص316)

حدیث (123) امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُ؛

برای مومن چقدر زشت است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند.

(جهاد النفس،ص277)

حدیث (124) امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
ما مِن شَیءٍ تَراهُ عَیناکَ اِلا وَ فِیهِ مَوعِظَه؛

چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد ، مگر آن که در آن پند و اندرزی است.

(بحاالانوار،ج 78،ص319)

حدیث (123) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

لا تُنالُ وِلایَتُنا الّا بِالعَمَلِ و َ الوَرَع؛

کسی به ولایت ما نمی رسد مگر با عمل شایسته و خودداری از گناه.

(جهاد النفس،ص112)

حدیث (126) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
أجمِلوا فِی طَلَبِ الدُّنیا فَإنَّ کُلًّا مَیسَرٌ لما خُلقَ لَه؛

در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید ، زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.

(کتاب التجارات،ح2133)

حدیث (127) امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما عذب الله اُمة الا عند اِستهانتهم بحُقوق فُقَرإِ اِخوانِهِم؛

خداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند.

(مستدرک،ج12،ص413)

حدیث (128) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ؛

دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.

(جهادالنفس،ص254)

حدیث (129) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
خُذُوا الکَلِمَهَ الطَّیِبَهِ مِمَّن قالَها وَ اِن لَم یَعمَل بِها؛

سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .

(بحارالانوار،ج75،ص170)

حدیث (130) امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ قُفلاً وَ قُفلُ الایمانِ الرِّفقُ؛

هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.

(جهاد النفس، ح271)

حدیث (131) امام صادق علیه السلام فرمودند:

الجبارون ابعد الناس من الله عز و جل یوم القیامة؛

دورترین مردم از خداوند عزو جل در روز قیامت سرکشان متکبر هستند.

(جهاد النفس، ح589)

حدیث (132) امام علی علیه السلام فرمودند:

لا یَعدَمُ الصَبورُ الظَّفَرَ و اِن طالَ بِهِ الزَّمان؛

شخص صبور پیروزی را از دست نمی دهد و عاقبت به پیروزی می رسد اگر چه زمانی طولانی بر او بگذرد.

(جهاد النفس، ح251)

حدیث (133) امام صادق علیه السلام فرمودند:

الحَسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی؛

گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .

(جهاد النفس، ح180)

حدیث (134) امام رضا علیه السلام فرمودند:

صدیقُ کلُّ امرئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُهُ؛

دوست هرکسی عقل اوست و دشمن هر کس نادانی اوست.

(جهاد النفس، ح82)

حدیث (135) امام حسن علیه السلام فرمودند:
عَجِبتُ لِمَن یَتَفَکَّرُ فِی مَأکولِه کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فِی مَعقُولِه؛

تعجب میکنم از کسانیکه در غذای جسم خود فکر میکنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تفکر نمیکنند.

(بحار الانوار،ج1،ص218)

حدیث (136) امام رضا علیه السلام فرمودند:

لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِى العِبادَةِ اتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ (ص) وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ (ص) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـى العِبـادَةِ فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر؛

مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد(ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد(ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود

( بحارالانوار،ج78،ص348)

حدیث (137) پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

اثنان یعجلهما الله فی الدنیا البغی و عقوق الوالدین؛

دو چیز را خداوند در این جهان کیفر میدهد : تعدی ، و ناسپاسی پدر و مادر.

(کنز العمال ، ج 16 ، ص 462)

حدیث (138) امام محمد باقر(ع) فرمودند:

اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛

تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید.

(جهاد النفس،ح 188)

حدیث (139) امام حسن عسکری(ع) فرمودند:

لَیسَت العِبادَةُ کَثرةَ الصِّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ إنَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أمرِ اللهِ؛

عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نیست ، عبادت پر اندیشه کردن در امر خداست.

(تحف العقول ، ص 518)

حدیث (140) پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

لا تَتظُروا اِلی صَغیرِ الذّنبِ ولَکنِ انظُرُوا اِلی ما اجتَرَأتُم؛

به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگرید.

(جهاد النفس،ح 405)

حدیث (141) امام صادق(ع) فرمودند:

اِحمَل نَفسَک لِنَفسِک فَإن لَم تَفعَل لَم یحمِلک غَیرُک؛

نفست را به خاطر خودت به زحمت ومشقت بیانداز زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را به برای تو به زحمت نمی افکند.

(جهاد النفس،ح 2)

حدیث (142) امام رضا(ع) فرمودند:

ما حَدُّ التَّوکل؟ فَقال لی: اَن لا تَخافَ معَ اللهِ اَحَداً ؛

حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی

(جهاد النفس،ح 292)

حدیث (143) امام صادق(ع) فرمودند:

لا یَتـِمُّ المَعروفُ اِلا بِثَلاثِ خِصـالٍ: تَعجیلِه وَ تقلیلِ کَثیرِه وَ تَرکِ الامتِنانِ بِه؛

احسان و نیکى کامل نباشد،مگر با سه خصلت: شتاب در آن،کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن.

(تحف العقول،ص323)

حدیث (144) امام صادق(ع) فرمودند:

اِعمَل بِفرائِض اللهِ تشکن أتقَی النّاس؛

به واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی.

(جهاد النفس،ح 242)

حدیث (145) پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

اثنان یعجلهما الله فی الدنیا البغی وعقوق الوالدین؛

دو چیز را خداوند در این جهان کیفر میدهد : تعدی ، و ناسپاسی از پدر و مادر.

(کنز العمال،ج16،ص 462)

حدیث (146) امام صادق(ع) فرمودند:

علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلمإ و سترلک عندالجهال؛

عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى ; زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.

(مستدرک الوسایل،ج9،ص17)

حدیث (147) امام علی(ع) فرمودند:

مَن لَم یعطِ نَفسَهُ شَهوَتَها أَصابَ رُشدُهُ؛

کسی که به نفس خود، خواسته نفس را عطا نکند به رشد خود رسیده است.

(جهاد النفس،ح 213)

حدیث (148) امام صادق(ع) فرمودند:

اِذا رأَیتمُ العَبدَ مُتفُقَّداً لِذُنوبِ النّاس ناسیا لِذنوبه فَاعلُمو اَنَّهُ مُکرَ بهِ؛

هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده است بدانید که او فریب شیطان را خورده است.

(جهاد النفس،ح 237)

حدیث (149) امام موسی کاظم(ع) فرمودند:
مَن اَراد ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله؛

هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .

(بحاالانوار،ج71،ص143)

حدیث (150) امام علی(ع) فرمودند:

خَیرُ الخَلائق الرِّفقُ؛

بهترین خوبی ها رفق است (مهربانی و لطف با مردم).

(غررالحکم)

حدیث (151) امام علی(ع) فرمودند:

خَیرُ الناسِ مَن نَفَعَ النّاس؛

بهترین مردم کسی است که نفع رساننده مردم باشد.

(غررالحکم)

حدیث (152) امام علی(ع) فرمودند:

کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَویلاً؛

چه بسیار خواهش های نفسانی لحظه ای، که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد.

(جهادالنفس،ح93)

حدیث (153) امام صادق(ع) فرمودند:

ثَلاثٌ تـُورِثُ المَحَبَّه: الـدَیـنُ وَ التَّـواضُعُ وَ البَذلُ؛

سه چیز است که محبت آورد: قـرض دادن وفـروتنـى و بخشـش.

(تحف العقول،ص 316)

حدیث (154) امام صادق(ع) فرمودند:

اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛

به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.

(جهادالنفس،ح109)

حدیث (155) امام صادق(ع) فرمودند:

اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِ؛

برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.

(جهادالنفس،ح53)

حدیث (156) امام صادق(ع) فرمودند:

وَ اعـلَـم اَنَّ الـعَـمَـلَ الـدائِمَ القلیلَ على الیقین افضل عند اللّه من العمل الکثیر على غیر یقین؛

بـدان بـه درستى که عمل دایمى اندک،که همراه با یقین باشد،نزد خداوند متعال،افضل از عمل بسیارى است که با یقین همراه نباشد.

(بحارالانوار،ج 69ح93)

حدیث (157) امام سجاد(ع) فرمودند:

حق الکبیر توقیرهُ لِسنَّهِ و اجلالُهُ لِتَقدَّمَهُ فی الاسلام؛

حق آنکه بزرگتر است این است که او را به خاطر سنش احترام کنی و او را به خاطر اینکه برتو در مسلمانی پیشی داشته است، بزرگ شماری

(جهادالنفس،ح19)

حدیث (158) امام زمان(ع) فرمودند:

قُلُوبنا اَوعیَةٌ لِمَشیَّةِ اللهِ فَاذا شاءَ شِئنا؛

دلهای ما ظرف اراده و مشیت خداست پس هرگاه او چیزی را اراده کند،ما نیز همان چیز را اراده می کنیم.

(بحارالانوار،ج52،ص51)

حدیث (159) امام علی(ع) فرمودند:

قُم عَن مَجلِسِکَ لِاَبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ اِن کُنتَ اَمیراً؛

به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.

(غررالحکم،ح2341)

حدیث (160) امام علی(ع) فرمودند:

مَن یَطلُبُ العِزَّ بِغَیرِ حَقٍّ یَذِلُّ وَ مَن عانَدَ الحَقُّ لَزِمَهُ الوَهنُ؛

هر کس به جز حق جویای عزت شود به ذلت در افتد و هر کس با حق عناد ورزد خوار گردد.

(تحف العقول،ص95)

حدیث (161) رسول اکرم(ص) فرمودند:

اَجوَدُکُم مِن بَعدی رَجُلٌ عَلِمَ عِلماً فَنَشَرَ عِلمَهُ؛

بخشنده ترین شما پس از من کسی است که دانشی بیاموزد آنگاه دانش خود را بپراکند.

(میزان الحکمه،ح13825)

حدیث (162) امام صادق(ع) فرمودند:

فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛

یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.

(بحارالانوار،ج71ص326)

حدیث (163) امام علی(ع) فرمودند:

شیئانِ لایَعرِفُ فَضلَهُما اِلّا مَن فَقَدَهُما : الشَباب وَ العافِیَه؛

دو نعمت است که ارزش آنها را نمی دانند مگر کسی که آنها را از دست داده باشد : جوانی و تندرستی.

(غررالحکم،حدیث 5764)

حدیث (164) رسول اکرم(ص) فرمودند:

اِنَّکم لَن تَسعَوا الناس بِاَموالِکم فَسَعَوهُم بِاَخلاقِکم؛

با دارایی خود نمی توانید دل مردم را به دست بیاورید پس دلشان را با اخلاق (نیک) به دست آورید.

(نثرالدر،ج1ص123)

حدیث (165) امام علی(ع) فرمودند:

خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛

حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.

(غررالحکم،ح3440)

حدیث (166) رسول اکرم(ص) فرمودند:

اَفضَلُ الإِیمانِ اَن تَعلَمَ اَنَّ اللهَ مَعَکَ حَیثُ ما کُنتَ؛

برترین ایمان آن است که معتقد باشی هر کجا هستی خداوند با توست.

(کنزالعمال،ج1،ح66)

حدیث (167) امام صادق(ع) فرمودند:

تَزاوَروا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکرُوا وَ احیَوا اَمرَنا؛

به زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را (کنایه از حکومت و رهبرى) زنده کنید.

(بحارالانوار،ج71،ص352)

حدیث (168) امام صادق(ع) فرمودند:

ما من رَجُلٍ تَکبّرَ أَو تَجبَّرَ الّا لذلَّةٍ یَجدُها فی نََفسِهِ؛

هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.

(جهادالنفس، ح585)

حدیث (169) امام صادق(ع) فرمودند:

مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةً؛

هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

(کافی،ج1،ص371)

حدیث (170) امام صادق(ع) فرمودند:

الغَیبَةُ اَن تَقولَ فِى اَخیکَ ما سَتَرَهُ اللهُ عَلَیهِ؛

غیبت آن است که درباره برادرت چیزى بگویى که خداوند آن را پنهان کرده است.

(میزان الحکمه،ح۱۵۵۱۰)

حدیث (171) رسول اکرم(ص) فرمودند:

مَن صاحَبَ الناسَ بالَّذى یُحِبُّ اَن یُصاحِبُوهُ کانَ عَدلاً؛

هر که با مردم چنان رفتار کند که دوست دارد آنها با او آنگونه رفتار کنند، عادل است.

(کنزالفوائد،ج۱ص۱۶۲)

حدیث (172) امام حسین(ع) فرمودند:

لا تَقُولُوا باَلسِنَتِکُم ما یَنقُصُ عَن قَدرِکم؛

چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.

(جلاءالعیون،ج۲ص۲۰۵)

حدیث (173) امام علی(ع) فرمودند:

خالِطوُا النّاسَ مُحالِطَةً اِن مِتُّم مَعُها بَکَوا عَلَیکُم وَ اِن عِشتُم حَنُّوا اِلَیکُم؛

با مردم چنان معاشرت کنید که اگر فوت نمودید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید به شما مهربانی ورزند.

(نهج البلاغه،قصارالحکم10)

حدیث (174) امام موسی کاظم(ع) فرمودند:

من ولههُ الفقرُ ابطرهُ الغن؛

آن که نَدارى حیرانش کند، توانگرى سرمستش مى سازد.

(بحارالانوار،ج۷۴ص۱۹۸)

حدیث (174) امام موسی صادق(ع) فرمودند:

من راى اخاه على امر یکرهه فلم یرده عنه - و هو یقدر علیه - فقد خانه؛

هر که برادرش را در کارى ناپسند ببیند و بتواند او را از آن باز دارد و چنین نکند، به او خیانت کرده است.

(الامالى صدوق،ص۳۴۳)

حدیث (176) امام صادق(ع) فرمودند:

لایصیر العبد عبداً خالصاًللّه حتى یصیر المدح و الذم عنده سواء؛

آدمى بنده خالص خدا نمى شود تا آنگاه که ستایش و نکوهش نزد او یکسان شود.

(بحارالانوار،ج۷۳ص۲۹۴)

حدیث (177) امام علی(ع) فرمودند:

لاتَصحَب المائِق فَاِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعلَه وَ یَوَدُّ اَن تَکُونَ مِثلَه؛

همنشین بی خرد مباش که او کار (نابخردانه) خود را برای تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید.

(قصارالحکم،293)

حدیث (178) امام صادق(ع) فرمودند:

انَّ أبغَضَ خلقِ اللهِ عبدٌ أتقی الناسُ لسانَهُ؛

همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند.

(جهاد النفس،ح672)

حدیث (179) امام رضا(ع) فرمودند:

لَیسَ مِنّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لِدِینِه وَ دینَهُ لِدُنیاه؛

از ما نیست آن که دنیاى خود را براى دینش و دین خود را براى دنیایش ترک گوید.

(بحارالانوار،ج۷۸،ص۳۴۶)

حدیث (180)پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

اَعظَمُ الناسِ قَدراً مَن تَرَکَ مالاً یَعنِیه؛

ارجمندترین مردم کسى است که آن چه را که برایش سودى ندارد رها کند.

(الامالى،صدوق،ص۷۳)

حدیث (181)امام علی(ع) فرمودند:

خالِطوُا النّاسَ مُحالِطَةً اِن مِتُّم مَعُها بَکَوا عَلَیکُم وَ اِن عِشتُم حَنُّوا اِلَیکُم؛

با مردم چنان معاشرت کنید که اگر فوت نمودید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید به شما مهربانی ورزند.

(نهج البلاغه،قصارالحکم10)

حدیث (182)امام باقر(ع) فرمودند:

مَن کَفَّ غَضَبَهُ عن النّاس کَفَّ اللهُ عنهُ عَذابَ یومَ القِیامة؛

کسی که خشمش را از مردمان باز دارد خداوند نیز در روز قیامت عذابش را از او باز می دارد.

(جهادالنفس،ح532)

حدیث (183)پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

فاطِمَهُ بِضعَهٌ مِنّی فَمَن آذاهـا فَـقَـد آذانی وَ مَن اَحَبَّـها فَـقَـد اَحَبَّنِی؛

فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است.

(بحارالانوار،ج43ص29)

حدیث (184)پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

من عَبَد الله حق عبادته آتاه الله فوق امانیه و کفایته؛

هر که خدا را، آنگونه که سزاوار اوست، بندگى کند، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا مى کند.

(بحارالانوار،ج۷۱ص۱۸۳)

حدیث (185)امام باقر(ع) فرمودند:

من عَبَد الله حق عبادته آتاه الله فوق امانیه و کفایته؛

هر که خدا را، آنگونه که سزاوار اوست، بندگى کند، خداوند بیش ازآرزوها و کفایتش به او عطا مى کند.

(بحارالانوار،ج۷۱ص۱۸۳)

حدیث (186)پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

الجَلیسُ الصالِحُ خَیرٌ مِن الوَحدَةِ وَ الوَحدَةُ خَیرٌ مِن جَلِیسِ السُّوء؛

همنشین خوب بهتر از تنهایى است و تنهایى بهتر از همنشین بد.

(الامالى طوسى،ص۵۳۶)

حدیث(187)حضرت زهرا (س) فرمودند:

فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛

خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.

(احتجاج طبرسی،ج1،ص258)

حدیث(188)امام محمدباقر(ع) فرمودند:

 اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ المُداعِبَ فی الجَماعَهِ بِلا رَفَث؛

خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند، دوست دارد .

(کافی،ج2،ص663)

حدیث(189)امام جعفر صادق(ع) فرمودند:

مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنًٌ؛

کسی که نیکو کاری اش او را شادمان کند و بدی اش وی را بد حال گرداند چنین کسی مومن است.

(جهادالنفس،ح765)

حدیث(190) پیامبراکرم (ص) فرمودند:

لَئِن یَهدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فِیها؛

اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است.

(بحارالانوار،ج2ص2)

حدیث(191) امام علی (ع) فرمودند:

مِنَ الخُرقِ المعاجَلَةُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناةٌ بعدَ الفُرصةِ؛

شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است.

(جهادالنفس،ح829)

حدیث(192) امام علی(ع) فرمودند:

مَن حاسَبَ نفسَهُ وَقَفَ علی عُیُوبِهِ؛

هر کس به حساب نفس خود رسیدگی کند به عیبهایش آگاه شود.

(شرح غررالحکم،ج5،ص299)

حدیث(193) امام جواد(ع) فرمودند:

غِنَى المُومِنِ غِناهُ عَنِ النّاسِ؛

توانگرى مومن در بى نیازى از مردم است.

(بحارالانوار،ج۷۸ص۳۶۴)

حدیث(194)امام علی(ع) فرمودند:

مَن لَم یُنجهِ الصَّبرُ أهلَکَهُ الجَزَعُ؛

کسی که صبر وی را نجات نبخشد، جزع و بی تابی وی را از پای در می آورد.

(جهادالنفس،ح252)

حدیث(195)حضرت فاطمه (س) فرمودند:

اَزهَدُ الناسِ مَن تَرَکَ الحَرام ، اَشَدُّ الناسِ اِجتهاداً مَن تَرکَ الذُّنوب؛

زاهد ترین مردم کسی است که حرام را وانهد، کوشاترین مردم تارک گناهان است.

(تحف العقول،ص519)

حدیث(196)حضرت فاطمه (س) فرمودند:
خِیارُکم اَلیَنُکُم مَناکِبَهً وَ اَکرَمُهُم لِنِسائِهم؛

بهترین شما کسانى اند که با مردم نرم ترند و زنان خویش را بیشتر گرامى مى دارند.

(دلائل الامامه،ص۷۶)

حدیث(197) امام صادق (ع) فرمودند:

اِیّاکُم وَ النَّظرَة فَانَّها تَزرَع فی القَلبِ الشَهوَة وَ کَفى بِها لِصاحِبِها فِتنَة؛

از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مى‌کارد و ‏همین براى فتنه‌ى صاحب آن دل بس است.

(تحف ‏العقول صفحه 305)

حدیث(198) امام جواد (ع) فرمودند:

مَن لَم یعرف المَواردَ اَعیتُهُ المَصادِرُ؛

کسى که راه ورود به کارى را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده اش مى کند.

(بحارالانوار،ج۶۸ص۳۴۱)

حدیث(199) امام رضا (ع) فرمودند:

لاتَنظُرُوا إلی کَثرَةِ صَلاتِهم وَ صَومِهم وَ کَثرَةِ الحَجِّ وَ المَعرُوف وَ طَنَطنُتِهم بِاللَّیل وَ لکِن انظُرُوا إلی صِدقِ الحَدیثِ وَ أداءِ الأمانَةِ؛

به بسیاری نماز و روزه و زیادی حجّ و احسان و زمزمه‌شان در شب منگرید بلکه به راستی سخن و امانت داریشان بنگرید.

(عیون اخبار الرضا2،ص51)

حدیث (200) امام باقر (ع) فرمودند:

جَاهِد هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک؛

با هوای نفسانی خود مبارزه کن همانگونه که با دشمنت مبارزه می کنی.

aviny.com(عیون اخبار الرضا،ص51)