پیشدرآمد
شکّی نیست شمار جریانهای انحرافی از مهدویّت ـ بهویژه در دوران غیبت ـ بسیار افزون بر آن است که در مجال یک درس و حتی یک کتاب بگنجد؛ از این رو ناگزیر در این درس فقط به برخی جریانهایی اشاره خواهیم کرد که امروزه از اهمیّت بیشتری برخوردار است و علاقهمندان را به کتابهای مفصل ارجاع میدهیم.
یکی از انحرافهای بزرگ و پر دامنه در دوران معاصر «بابیّت» و «بهائیت» است؛ امّا پیش از پرداختن به این دو انحراف، لازم است به ریشه های فکری ای که باعث پیدایش «بابیت» و «بهائیت»» شد، اشارهای کوتاه شود.
شیخیه، بستر پیدایش یک انحراف بزرگ
شیخیه، فرقهای منشعب از شیعیان دوازدهامامی است که براساس تعالیم شیخ احمد احسائی (1166- 1241 ق)، در نیمه اول قرن سیزدهم پدید آمد.
اساس این مذهب، مبتنی بر ترکیب برخی از افکار عرفانی و عقاید غالیان با اخبار آل محمد(ع) است. آموزههای ویژه بنیانگذار این فرقه، غیر از آنکه مایه انشعاب داخلی فرقه شد، زمینهساز پیدایش دو فرقه منحرف «بابیت» و «بهائیت» نیز گردید.
شیخ احمد، مشهور به «احسایی»، فرزند زینالدین بن ابراهیم در رجب 1166 ق، در منطقه «احساء» در شرق عربستان چشم به جهان گشود و در ذیقعده سال 1241 ق به دیار باقی شتافت. احسایی، در سال 1186 ق برای تحصیل علم رهسپار عتبات شد. وی افزون بر فقه و اصول و حدیث، در طب و نجوم و ریاضی قدیم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتی داشته است. شیخ احمد در سال 1221 ق عازم زیارت مشهد رضوی شد و در راه بازگشت، در یزد توقفی کرد. اهل یزد، از او استقبال گرمی به عمل آوردند و وی به اصرار ایشان، در یزد مقیم شد و شهرت بسیاری کسب کرد.[1]در این زمان که آوازه احسایی در ایران پیچیده بود، فتحعلی شاه قاجار از وی برای اقامت در تهران، دعوت به عمل آورد. احسایی ابتدا دعوت شاه را نپذیرفت؛ اما سرانجام به تهران رفت؛ ولی اصرار شاه را مبنی بر مقیم شدن در تهران نپذیرفت و در سال 1223 ق به همراه خانوادهاش به یزد بازگشت.احسایی در سال 1229 ق در راه زیارت عتبات، به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و حاکم کرمانشاه روبهرو گشت. که وی را به اقامت راضی کرد. اقامت او در کرمانشاه ده سال طول کشید. شیخ احمد در سال 1241 ق راهی مکه شد؛ اما در دو منزلی مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن گردید.[2]مقام علمی و اجازه روایت شیخ احمد، تا بیست سالگی در «احساء» علوم دینی متداول را فرا گرفت؛ اما از زندگی تحصیلی وی چیزی در دسترس نیست.
برخی از شیخیمذهبان بر این عقیدهاند که وی در مراحل بعد، استاد خاصی نداشت و استفادههای او، از مجالس درس عالمان، تحصیل به معنای متعارف نبود؛ به ویژه آنکه او در جایی از آثارش، با کسی با عنوان استاد، استناد نکرده است.[3]
احسایی در سال 1186 ق، مقارن با آشوبهای ناشی از حملات عبدالعزیز حاکم سعودی به «احساء»، به کربلا و نجف مهاجرت کرد و در درس عالمانی چون سیدمهدی بحرالعلوم و آقامحمدباقر وحید بهبهانی، حضور یافت و در مدمت اقامت در عتبات، اجازههای متعددی دریافت کرد.[4]
مهمترین مشایخ اجازه روایی شیخ احمد احسایی عبارتند از: سیدمهدی بحرالعلوم، میرزا محمدمهدی شهرستانی، آقا سید علی طباطبایی (معروف به صاحب ریاض)، شیخ جعفر کاشف الغطاء، و شیخ حسین آل عصفور.[5]
احسایی، شاگردان بسیار داشت که از میان ایشان، سیدکاظم رشتی (1212 ـ 1259 ق)، پس از وفات احسایی در بسط و ترویج افکار او، کوشید وجانشین وی بود.[6]
شیخ احمد احسایی، گرچه به وارستگی و علم ستوده شده است، آرا و نظریاتش، از خطا مصون نبود و برخی از عالمان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشهها و لغزشهای وی، او را «غالی»، «منحرف» و حتی «کافر» خواندند. در قزوین، ملا محمدتقی برغانی شیخ احمد را به دلیل دیدگاه وی دربارة معاد جسمانی تکفیر کرد.
شیخ احمد معتقد بود انسان با جسم این جهان وارد قیامت نشده بلکه با جسم هورقلیایی از قبر بیرون میآید.حکم تکفیر شیخ، در ایران، عراق و عربستان، نشر یافت.
شاخص اندیشة غلو آمیز او که باعث تکفیر وی از سوی علمای دیگر بلاد شد، این است که وی ائمة اطهار را علل اربعه کائنات (علت فاعلی، مادّی، صوری و غایی) معرفی میکند.[7]
چنین دیدگاه غلوآمیزی، علاوه بر آنکه خود گناه بزرگی است، زمینه پیدایش افکار دیگری (مثل ادعای الوهیت، تجلی ذات حق، و حلول حق تعالی در افراد و...) شده است.
طایفه شیخی که در احترام قبور ائمة اطهار، غلو داشتند، در بالای ضریح حسینی، نماز نمیگذاردند و آن مکان را فوقالعاده تقدیس میکردند. مخالفان آنان، از روحانیان شیعه و پیروان آنان که در بالای سر ضریح امام حسین(ع) نماز میخواندند، در مقابل «شیخی»، «بالاسری» نامیده شدند.
پیروان این فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند[8].
سید کاظم رشتی، جانشین احسایی
سیّد کاظم رشتی ـ از سادات مهاجر حجاز به رشت ـ در سال 1212 ق در رشت به دنیا آمد. او در جوانی در یزد به شیخ پیوست و همیشه ملازم او بود. شیخ احمد احسایی پیش از وفات خود، سیّد کاظم رشتی را جانشین خود ساخت. پیروان وی نیز بیهیچ اختلافی، سیّد را به پیشوایی خویش پذیرفتند ، سید رشتی، زمانی به جای استاد نشست که کمتر از سی سال سن داشت.
وی، به سبب نطق و قلم و تصنیف و تألیف کتاب، عهدهدار انتشار افکار استاد خود شد. او، در تمام مدت پیشوایی خود، به ایران سفر نکرد و مرکز خود را همان عتبات عالیات قرار داد و از آنجا، با هند و ممالک عثمانی و حجاز، رابطه داشت. و در سال 1259 ق در کربلا از دنیا رفت. دورة ریاست سیّد رشتی، شانزده سال طول کشید.
طایفة شیخی، همهجا، طبق تعلیمات شیخ احمد و سیّد کاظم، معالم دین خود را به جای میآوردند و خود را از دیگر فرقههای شیعه ممتاز میدانستند.
یکی از شاگردان وی، حاج محمد کریم خان قاجار (1225ـ 1288 ق) مؤسس فرقة شیخیة کرمانیه است.
سیّد علیمحمد شیرازی، معروف به «باب» نیز از شاگردان سید کاظم رشتی است.
برخی علمای آذربایجان نیز نزد شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی شاگردی کرده و شیخیة آذربایجان را تأسیس کردند. خانوادههای ثقة الاسلام، حجة الاسلام و احقاق، سه طایفة معروف شیخیة آذربایجان هستند.
میرزا موسی احقاقی و فرزندانش ریاست شیخیة آذربایجان را عهدهدار بودند و به نقد تفکرات شیخیة کرمانیه و بابیه و بهائیت پرداختند. اکنون مرکز این گروه کویت است و فرق چندانی با امامیه ندارند.
بدعت رکن رابع از موضوعات جنجال برانگیز در عقاید شیخیّه، اعتقاد به «رکن رابع» است.[9] اکثراً، آن را به سیّد کاظم رشتی نسبت میدهند. مقصود از رکن رابع، آن است که میان شیعیان، شیعة کاملی وجود دارد که واسطة فیض میان امام عصر(ع) و مردم است.
آنان، اصول دین را چهار چیز میدانند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. آنان، معاد و عدل را از اصول عقاید نمیشمارند؛ زیرا، اعتقاد به توحید و نبوّت، خود، مستلزم اعتقاد به قرآن است و چون در قرآن عدالت خدا و معاد ذکر شده است، لزومی ندارد این دو اصل را در کنار توحید و نبوّت قرار دهیم. همانگونه که ملاحظه شد، این عقیده، بر خلاف عقاید شیعه است و مسلمانان، به طور عموم، معاد را از اصول دین میدانند.
طرح «رکن رابع»، سبب اختلاف و انشعاب در شیخیّه گردید و پس از اندکی، دستاویزی برای ادعای جدید به نام «بابیّت» شد. ادعای «بابیّت» از سوی یکی از شاگردان سیّد کاظم رشتی صورت گرفت که خود، سرآغاز فسادی بزرگ میان مسلمانان به شمار میرود.
ادعای دروغین «بابیّت»، از زمان امامان(ع) تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، امّا هیچ یک از مدّعیان دروغین آن، به اندازهی میرزا علی محمد باب، جامعة اسلامی را به انحراف نکشاند. علاوه بر آن ـ چنانکه خواهد آمد ـ میرزا علی محمد باب، غیر از ادعای دروغین بابیّت، ادعای دیگری مطرح کرد که زمینهساز فرقة دیگری به نام «بهائیت» شد.
بابیه، یک انحراف بزرگ
«باب» در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و حاجب است. در عربی نیز به معنای «در» و «محل ورود و خروج» به کار میرود.
راغب اصفهانی میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند «بابالمدینه» یا «بابالبیت».
در روایات فراوانی، از پیشوایان معصوم(ع) با عنوان «بابُ اللّه» یاد شده است.[10] در دعای ندبه میخوانیم: «أیْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤتی؟»[11] بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن به چیز دیگر رسید. حدیث «اَنَا مَدِینَةُ العِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها»[12] بدان معنا است که به وسیله حضرت علی(ع) میتوان به شهر علم دست یافت.
از دیگر موارد، میتوان به «بابُ الحَوائج»، «بابُ حِطّه»، «بابُ مَدینَةِ عِلْمِ النَّبی(ص)»[13]، «بابُ الحِکْمَة» و «بابُ اللَّه» اشاره کرد.
اما «باب» امامان(ع) در اصطلاح، به کسی گفته میشود که به معصومان(ع) بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، نماینده مخصوص آنان شمرده میشود[14]. بر این اساس، میتوان وکیل یا نماینده امام را «باب» امام نامید.چنانکه ابن شهرآشوب مینویسد: جمعی از اصحاب امامان(ع) باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند «رشید هجری» باب سیّد الشهداء(ع)[15]، «یحیی بن ام الطویل مطعمی» باب حضرت سجّاد(ع)[16]، «جابربن یزید جعفی» باب امام باقر(ع)[17].
متأسفانه رفته رفته این واژه با سوء استفاده مدعیان دروغین ـ بهویژه «بابیّت» ـ روبهرو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون سیّد علیمحمد باب، این واژه را از جایگاه واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر دربارة نمایندگان امام معصوم(ع) به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به دروغ، خود را نماینده معصومان معرفی میکنند. در عصر حاضر مشهورترین مدعی بابیّت، سیّد علی محمد شیرازی است.
از آنجا که او در ابتدای دعوتش، مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را راه ارتباط با امام زمان(ع) میدانست، ملقب به «باب» گردید و پیروانش «بابیه» نامیده شدند.
سیّد علیمحمد در سال 1235 ق در شیراز به دنیا آمد او در کودکی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی عموی خود حاج سیّد علی تربیت یافت. در پانزده سالگی همراه دایی خود رهسپار بوشهر شد و مدت پنج سال در آن شهر به کسب مشغول بود. وی جوانی عابد و ریاضت کش بود. زی سیادت و طلبگی و کسوت روحانیت و خوی خوش و سیمای جذاب و قیافه محجوب او توجه بوشهریان را جلب کرد و جمعی را مجذوب و مرید او ساخت. وی برای طلب علم رهسپار عراق شد و در کربلا در سلک شاگردان و مریدان سیّد کاظم رشتی (1203ـ1259) در آمد. در آن ایام، بعضی شیعیان ظهور امام زمان(ع) را نزدیک میدانستند.
سیّد رشتی نیز در مقالات و دروس خود، آتش انتظار ایشان را دامن میزد. سیّد علی محمد، ضمن دو سه سالی که در حوزه سیّدمحمد کاظم دانش میآموخت توجه استاد را به خود جلب کرد. پس از درگذشت سیّد کاظم رشتی، شاگردان و مریدانش برای یافتن «رکن رابع» به تکاپو افتادند.
در اینباره، میان چند تن از شاگردان سیّد کاظم از جمله سیّدعلیمحمد رقابت سختی در گرفت. سرانجام سیّد علی محمد پا را از جانشینی سیّد کاظم فراتر نهاده خود را «باب امام دوازدهم» معرفی کرد. و هجده تن از شاگردان سیّد کاظم که نزد بابیان، به حروف حیّ مشهورند، به باب ایمان آوردند.
هر کدام از آنان، در شهرستانی به تبلیغ پرداخته، و جمعی را به آیین باب در آوردند. در زمانی که علیمحمد هنوز از ادعای بابیت امام زمان(ع) فراتر نرفته بود، به دستور والی فارس در سال 1261 ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. پس از آن، وقتی در مناظره با علمای شیعه شکست خورد، اظهار پشیمانی کرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند! لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند!».
پس از این واقعه، شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد.در همین قلعه، با مریدانش مکاتبه داشت و از این که میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند، به شوق افتاد و کتاب بیان را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در سال 1264ق وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد. پس از چندی، وی را به تبریز برده و در حضور چندتن از عالمان محاکمه کرد. علیمحمد، در آن مجلس آشکارا از مهدویّت خود سخن گفت و «بابیت امام زمان» را که پیش از آن ادعا کرده بود، به «بابیت علم اللّه» تأویلکرد. علی محمد در مجالس عالمان نتوانست ادعای خود را اثبات کند و چون از او درباره برخی مسایل دینی پرسیدند، از پاسخ فرو ماند و جملههای ساده عربی را غلط خواند. در نتیجه وی را چوب زده و تنبیه کردند. او از دعاوی خویش تبرّی جست و توبهنامه نوشت؛ اما این توبه نیز مانند توبه قبلی، واقعی نبود؛ از اینرو پس از مدتی ادعای پیامبری کرد.
پس از مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264ق مریدان علیمحمد، آشوبهایی در کشور پدید آوردند و در مناطقی به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان، میرزا تقی خان امیرکبیر ـ صدر اعظم ناصرالدین شاه ـ تصمیم به قتل علیمحمد و فرونشاندن فتنه بابیه گرفت و برای این کار، از عالمان فتوا خواست. برخی عالمان به دلیل دعاوی گوناگون و متضاد او و رفتار جنون آمیزش، شبهه دیوانه بودن را مطرح کرده و از صدور حکم اعدام او خودداری کردند؛ اما برخی دیگر وی را مردی دروغگو و ریاست طلب شمردند و به قتل او حکم دادند. علیمحمد همراه یکی از پیروانش در 27 شعبان 1266 در تبریز اعدام شد.[18]
وی پیش از مرگ خود، میرزا یحیی نوری، معروف به صبح ازل را جانشین خود معرفی کرد.
آرا و عقاید باب عقاید باب را میتوان عقایدی آمیخته از تعالیم صوفیان، باطنیها، غالیان شیعه و شیخیه دانست که با برداشتی باطنی از برخی آیات و روایات و تغییر و تبدیل آن و احکام و قوانین به صورت یک مذهب و مسلک، بین بابیان ترویج شده است؛ از این رو میتوان گفت سیّد علیمحمد باب از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. آنچه از مهمترین کتاب او نزد پیروانش، یعنی کتاب بیان، فهمیده میشود آن است که وی خود را برتر از همة انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است[19] و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است.[20] بهعلاوه، سیّد علی محمد خود را «من یظهره الله» خوانده است و در ایمان پیروانش بر آن، تأکید فراوان دارد.[21] سیّد علی محمد در حقانیت این آرا پافشاری کرده و در برخورد با افرادی که بابی نباشند، خشونت بسیاری را سفارش کرده است. در بیان فارسی، فرمان میدهد همه کتابها را محو و نابود کنند؛ جز کتبی که درباره آیین وی پدید آمده یا میآید. همچنین تأکید کرده است پیروانش جز کتاب بیان و آنچه بدان وابسته میشود، نیاموزند[22]. افکار سیّدعلیمحمد باب، مجموعهای است از برخی آرای شیخیان و باطنیان (تأویلگرایان) و صوفیان و کسانی که به علم حروف و اعداد گرایش داشتهاند و نیز پارهای از دعاوی.[23] از آنچه گفته شد میتوان برخی باورهای بابیه را در موارد زیر خلاصه کرد:1. اعتقاد به تجسد خداوند در «هیکل» میرزا حسینعلی با تجلی و جلوه خدا در بهاء؛2. منسوخ بودن ادیان پیشین و رسالت جدید؛3. انکار قیامت؛4. اعتقاد به «من یظهره الله».بهائیت، [24] استمرار انحرافبهائیت، فرقهای منشعب از آیین بابیه است. بنیانگذار آیین بهایی، میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاء الله است. این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. وی در سال 1233ق در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزشهای مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی، در جمادی الاولی 1260، او جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرویهای معروف به "باب الباب" در شمار نخستین گروندگان به باب در آمد. از آن پس، همراه برادرش، میرزا یحیی صبح ازل یکی از فعّالترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری ـ بهویژه در نور و مازندرانـ پرداخت.پیدایش فرقة «بهائیه»در دوران جانشینی صبح ازل، حسینعلی مسؤول تمام امور بابی بود.
رقابت دو برادر بر سر رهبری «بابیان» کم کم به اوج خود رسید تا جایی که طرفین یکدیگر را به مرگ تهدید کردند؛ بنابراین در سال 1285 ق به دستور دولت عثمانی، یحیی صبح ازل به قبرس، و حسین علی بهاء به عکّا در سرزمین فلسطین تبعید شدند. در راه فلسطین، میرزا حسینعلی ادعای من یظهره اللّهی کرد. در همین ایام بود که برای تشخیص طرفداران آن دو، اطرافیان صبح ازل به فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسینعلی بهاء، فرقه «بهائی» نامیده شدند. اما با مرگ یحیی صبح ازل، ازلیه و به تبع آن، بابیان برای ابد فراموش شدند.سرانجام دعوت میرزا بهاءوقتی میرزا حسینعلی احساس کرد دعوت او مؤثّر افتاد و عدّهای گرد او حلقه زدند، نوع دعوتش را در مراحل گوناگون زمانی تغییر داد. وی پس از ادعای «من یظهره الله» ادّعای رسالت و شارعیت و سپس ادعای حلول روح خدا در او به نحو تجسد و تجسّم کرد. او با عبارت «انا الهیکل الاعلی» از این مطلب یاد میکرد. لازم ذکر است که بهاء در بغداد و اسلامبول و ادرنه و نیز در عکا همواره با تقیّه و تظاهر به اسلام زندگی میکرد، تا خشم حکومت عثیمانی را بر ضد خود بر نینگیزد. وی در نماز جمعه عکّا شرکت میجست و در ماه رمضان، به روزهداری تظاهر میکرد؛ با این حال، رابطة سرّی خود را با «بابیّان» ایران که بعدها «بهائی» نام گرفتند، قطع کرده و همواره مکتوبات و وحیهای ادّعایی، یا تجلّیات «خدا منشآنة» خود را برای آنان میفرستاد یا باز میگفت.وی سرانجام در سال 1892م (حدود 1309ق) پس از سالها سکونت در عکّا درگذشت و آنجا به خاک سپرده شد. میرزا حسینعلی، آثار متعددی نگاشت که مهمترین آنها عبارت است از: ایقان در اثبات قائمیت سید علیمحمد باب که آن را در آخرین سالهای اقامت بغداد، در پاسخ پرسشهای دایی سید علیمحمد باب و جذب او به مسلک بابی، نگاشت. اقدس که کتاب احکام بهائیان است و آن را در 1290ق یا اندکی پس از آن ـ زمانی که در عکا تحت نظر بود ـ تألیف کرد.[25]
پس از میرزا حسینعلی، فرزندش عبدالبهاء رهبر بهائیان شد و نظام جدیدی را در تفکرات بهائیت پدید آورد. وی در سفرهای خود، تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصاً تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد. او تعالیم دوازدهگانة بهائیت را با الهام از همین آموزهها تدوین و عرضه کرد که عبارتند از: ترک تقلید، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، بیت العدل، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ و وحدت خط و زبان.[26]تعالیم دوازدهگانة یادشده، در ظاهر بسیار جذّاب و زیبا است و از طرفی شعارهای تبلیغاتی مؤثری در جذب افراد بهائی به این آیین است؛ اما با عملکرد رهبران و پیروان آن در گذشته و حال ـ به ویژه برنامههای اعمال شده از سوی «بیت العدل اعظم» بهاییانـ مغایرت بسیار دارد.پس از مرگ عبد البهاء، نوة دختری او شوقی افندی رهبر بهائیان شد. پس از وی، هدایت بهائیان به شورایی با عنوان بیت العدل واگذار شد که تا کنون در فلسطین اشغالی به هدایت بهائیان میپردازد. آیینها و باورهای بهائیان نوشتههای سیّد علیمحمد باب، میرزا حسین علی بهاءالله و عبدالبهاء، تا حدی نیز شوقی افندی ربانی، از کتب مقدس بهائیان است و در مجالس ایشان قرائت میشود؛ امّا کتب باب به طور عموم در دسترس بهائیان قرار نمیگیرد و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نوری نزد آنان از اهمیّت ویژهای برخودار است. برخی مناسک و احکام که بهاء الله و جانشینانش واجب کردهاند عبارتند از:1. قداست عدد نوزده: تقویم شمسی بهائی، از نوروز آغاز شده به نوزده ماه و هر ماه به نوزده روز، تقسیم میشود. چهار روز (در سالهای کبیسه، پنج روز) باقیمانده که به ایام «هاء» موسوم است، برای شکرگزاری و جشن تعیین شده است. بهائیان به نماز روزانه، روزه به مدت نوزده روز از طلوع تا غروب آفتاب آخرین ماه سال موظف میباشند.2. حد دزدی و زنا: بهاء الله مجازات دزد را در نخستین بار، تبعید و در بار دوم، حبس و در مرتبة سوم، گذاشتن علامت در پیشانی او قرار داده و برای تکرار دزدی پس از آن، حکمی قرار نداده است. وی همچنین مجازات زنا را پرداخت نه مثقال و در صورت تکرار، هجده مثقال طلا برای دیه به «بیت العدل» میداند.[27]3. محارم: در آیین بهاء، تعداد محارم جنسی بسیار محدودند و فقط حرمت ازدواج با زن پدر اعلام شده است. در این آیین، ازدواج با بیش از دو زن جایز نیست و ازدواج موقت، در این آیین حرام است.[28]4. نهی از دخالت در سیاست: در آیین بهائی، بهائیان به شدّت از دخالت در سیاست نهی شدهاند.5. قبله: در آیین بهائی، قبله، جایگاهی است که باب در آن دفن شده است.[29]افزون بر احکام یاد شده، بسیاری از احکام آنها با بدیهیترین احکام اسلام مخالف است.آیین بهائی از ابتدای پیدایی، میان مسلمانان یک انحراف اعتقادی (فرقة ضاله) شناخته شد.
ادعای قائمیت توسط سید علیمحمد باب ـ با توجه به احادیث قطعی پذیرفته نبود. ویژگی های «مهدی» در احادیث اسلامی به گونهای تبیین شده که راه هرگونه ادعای بیجا را بسته است. مخالفت عالمان با سید علیمحمد باب به سبب همین ادعا و ادعای بابیت او بود. مشکل بهائیت از این حیث مضاعف است. میرزا حسینعلی علاوه بر پذیرش قبول قائمیت سیدعلیمحمد باب و این که او دین جدیدی آورده است، خود را «من یظهره الله» نامید و ادعای شریعت مستقل را مطرح کرد. همة مسلمانان خاتمیت پیامبر اسلام(ص) را مسلّم میدانند و بالطبع، هر ادعایی که با این اعتقاد سازگار نباشد و هر فرقهای که این اصل را نپذیرد، از نظر مسلمانان، از اسلام جدا شده است.بررسیهای تاریخی نشان میدهد عالمان و گروههای فراوانی برابر این انحرافها ایستادگی کردند؛ یکی از این گروهها، انجمن حجتیّه[30] است.انجمن حجتیه، یکی از گروههای مبارز با بهائیت سابقة شکلگیری این گروه، به جریانهایی بر میگردد که در دهة 1320ش تا اواسط دهة سی در جامعة ایران به وقوع پیوست. در این مقطع، دو خطر عمده در حوزة دین پدید آمد: نخست: حزب توده که مرام مارکسیسم را میان جوانان نشر میداد و متدینان، ملیها و رژیم پهلوی همه با آن در گیر بودند. دوم: خطر بهائیت بود که فقط، متدینان بر آن حساسیت داشته و پس از شهریور 1320ش متوجه نفوذ آن در دستگاه اداری پهلوی شده، به مبارزه با آن پرداختند. طبعاً از نگاه متدینان، خطر بهائیان نه فقط کمتر از حزب توده نبود، بلکه پس از سرکوبی حزب توده در سالهای 1332ـ 1336ش خطر بهائیت جدّیتر هم شده است؛[31] از این رو، عالمان و مراجع تقلید به مبارزاتی جدّی در مقابل این انحراف پرداختند. انجمن حجّتیه مهدویّه، در سال 1332ش با تلاش شیخ محمود ذاکرزاده تولایی، معروف به شیخ محمود حلبی (1279 ـ 1376ش) با همکاری جمع زیادی از متدینان که در جایگاه هیأت مدیره، امور انجمن را اداره میکردند، فعالیت خود را آغاز و تا آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت فرهنگی بر ضد این فرقه اشتغال داشت. این گروه، از هر سو تلاش میکرد افزون بر جمعآوری اطلاعات، به تربیت نیرو برای مقابله با بهائیان و تبلیغات آنان بپردازد. از آنجا که کار عمدة آقای حلبی پس از شهریور 1320ش، کارهای تبلیغی در قالب منبر بود و در این کار، مهارت و شهرت خاصی به دست آورده بود، همراه جمعی از فعالان مذهبی مشهد و نیز انجمنها و هیأتهای مذهبی، به طور منظم با بهائیان درگیر شدند.[32]
مؤسس این انجمن همواره تأکید میکرد: امروز، امام زمان(ع) از کسی جز این خدمت را نمیپذیرد و چیزی جز این انتظار ندارد. به خدا قسم! امروز تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم.[33] به نظر میرسد انجمن، به جز کارهای تبلیغی، به نقد جدّی عقاید بهایی هم میپرداخت؛ گر چه این مسأله ممکن بود در قالب کمک به دیگر نویسندگان باشد که نمونه آن، آقای محمد باقر نجفی در کتاب بهائیان است که از آقای حلبی به دلیل در اختیار نهادن برخی اسناد تشکر کرده است. همینطور خود آقای حلبی هم گویا به نقد کتاب ایقان مشغول بوده است. مرحوم محیط طباطبایی در مقالهای گفته است: آقای حاجی شیخ محمود حلبی... 154 غلط ادبی از متن ایقان بیرون آورده و در کتاب پژوهش جامع درباره ایقان تألیف خود، به تفصیل یاد کرده است.[34] یادآوری این نکته لازم است که طبعاً در این سالها مبارزه با بهائیت، در انجمن حجّتیه منحصر نبود و اطلاعیههایی که گاه از سوی مراجع انتشار مییافت، خطر نفوذ اقتصادی بهائیان را متذکر میشد و با آن به مبارزه میپرداخت.
خودآزمایی 1. فرقة شیخیه چگونه و به دست چه کسی پایه گذاری شد؟2. سه انگیزه از انگیزههای مدعیان بابیت حضرت مهدی(ع) را بیان کنید. 3. دربارة بابیه به اختصار توضیح دهید. 4. دربارة باورهای و آیینها بهائیان توضیح دهید. 5. مهمترین انگیزه شکل گیری انجمن حجتیه چه بود؟ در اینباره توضیح دهید. ××× منابع برای پژوهش 1. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383 ش.2. محمد محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهائیگری، قم، آشنا، 1378 ش.3. عزّالدین رضانژاد، مقالة: از بابیگری تا بهاییگری، فصلنامة انتظار، ش10، قم، مرکز تخصصی مهدویّت، 1382 ش. 4. محمدرضا نصوری، مقالة: پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم، فصلنامة انتظار، ش18، قم، مرکز تخصّصی مهدویّت، 1385 ش. 5. سید ضیاء الدین علیا نسب، جریانشناسی انجمن حجتیه، قم، زلال کوثر، 1385ش.
[1]. ر.ک: احسایی، عبدالله، شرح احوال شیخ احمد احسایی، ترجمه: محمد طاهر کرمانی، ص 19 ـ 23.
[2]. همان، ص 26 ـ 40.
[3]. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 662.
[4]. همان، ص 663 به نقل از: اجازات الشیخ احمد الأحسایی، حسین علی محفوظ، ص 37 ـ 40.
[5]. همان، به نقل از: انوار البدرین، علی بحرانی، به کوشش محمد علی طبسی، ص 406 ـ 407؛ چند اجازه، احمد احسایی، ص 1 و 2، 7؛ دلیل المتحیرین، سید کاظم رشتی، ص 51 ـ 55.
[6]. 19. ر.ک: ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، ص 115 و....
[7]. 34. ر.ک: شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 3، ص 65، 296 ـ 298؛ ج 4، ص 47 و 48، 78.
[8]. ر.ک: شریف یحیی الأمین، معجم الفرق الاسلامیة، ص 149.
[9]. ر.ک: بررسی عقاید و ادیان، ص 463 ـ 466.
[10]. شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 145، ح 7؛ و ر.ک: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 589؛ تهذیب، ح 6، ص 27.
[11]. سید بن طاوس، الاقبال، ص 297.
[12]. وسائل الشیعة، ج 27، ص 34، ح 33146؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص66.
[13]. ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 323؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 6؛ شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 626؛ شیخ طوسی, أمالی، ص 525؛ الاقبال، ص 610.
[14]. ر.ک: علامه مجلسی, بحارالانوار، ج 17، ص 253.
[15]. مناقب آل ابی طالب, ج3, ص232.
[16]. همان، ص311.
[17]. همان، ص340.
[18]. ر.ک: اعتضاد السلطنه، فتنه باب.
[19]. بیان عربی، ص1.
[20]. لوح هیکل الدین، ص18.
[21]. بیان عربی، ص 5ـ6.
[22]. بیان عربی، ص15.
[23]. دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص19.
[24]. صدری، محمود، مقالة بهائیت، دانشنامة جهان اسلام.
[25]. مقاله: از بابیگری تا بهاییگری، عزالدین رضا نژاد، فصلنامه انتظار، مرکز تخصصی مهدویّت، ش10.
[26]. افندی، عباس، رسالة دیانت جهانی بهائی، ص20.
[27]. اقدس، ص 117 و 119.
[28]. همان.
[29]. همان.
[30]. در این درس، فقط به رویارویی این گروه، با فرقة گمراه بهایی اشاره شده و بررسی دیدگاههای این انجمن، به کتابهای مفصل ارجاع میشود.
[31]. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، ص368.
[32]. همان.
[33]. نشریه چشم انداز ایران، سال اول، ش 2.
[34]. مجله گوهر، س6، س61 (فروردین 1357ش).