فاطمه زهراعلیهاالسلام دختر پیامبر اکرم، سیماى پرفروغ ایمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمامعیار زن مسلمان است. در فضیلت آن بانوى بزرگوار نویسندگان مذاهب اسلامى روایتها آوردهاند که هر یک بیانگر گوشهاى از عظمت روحى آن نور مبین و گوهر ثمین است. مسلمانان نیکنهاد عموما و شیعیان شیفتهجان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پیوسته در سویداى دل نهفته داشتهاند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزیده و جلوههاى این مهرورزى را با خامه اخلاص رقم زدهاند.
از جمله عالم نامور شیعه حسین بن على بن محمد بن احمد الخزاعى در تفسیر روضالجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوى، فقهى، کلامى، ادبى در فضیلتخاتون دو جهان حضرت صدیقه کبرى روایتها آورده است، همچنین ذکر و نقل روایت از امامان «امام على، امام حسن، امام حسین، علىبن الحسین، ابوجعفر محمدبن على، جعفربن محمد الصادق، علىبن موسى الرضاعلیهمالسلام» (1) در تفسیر گرانقدر کشف الاسرار و عدة الابرار بیانگر علاقه و گرایش ابوالفضل رشیدالدین میبدى به آن انوار پاک است. در این جا براى نشان دادن همآوایى مفسران شیعى و سنى در ذکر مناقب و فضایل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدى از دو تفسیر فوق ارائه مىگردد.
حضرت فاطمهعلیهاالسلام و توبه حضرت آدمعلیهالسلام
مىدانیم که اندیشه جاودانگى به قدمتحیات بشر است. نخستین وسوسه شیطان نیز از همین روزنه و بدینشکل صورت مىپذیرد که ابتدا شیطان با سوگند خود را خیرخواه آدم و حوا مىنمایاند (2) و سپس سبب نهى پروردگار را از نزدیک شدن به شجره خلد، فرشته شدن یا جاودانگى آن دو القا مىکند (3) چون آن دو مبتلا به ترک مندوب شدند توبه کردند و نداى «ربنا ظلمنا» از جان برآوردند تا رحمتحق در کسوت «کلمات» (4) و تماثیل نور متجلى شد.
در این باب صاحب تفسیر عظیم روضالجنان چنین آورده است: «چون خداى تعالى آدم را بیافرید و حیات در او آفرید... بر ساق عرش اشباحى و تماثیلى از نور دید که بر بالاى سر هر یک نوشته بود: محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسین.
آدم گفت: بار خدایا پیش از من بر صورت من خلقى آفریدى؟
گفت: نه.
گفت: اینان کهاند؟
گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتک و اگر نه ایشانندى تو را خود نیافریدى.
گفت: بار خدایا گرامى بندگانند بر تو. گفت: اى آدم این نامها یاد گیر تا در وقت درماندگى مرا به این نامها بخوانى تا فریادت رسم. آدم این نامها یاد گرفت. چون این ترک مندوب کرد و خواست تا از آن توبه کند، گفت: بار خدایا به حق محمدصلى الله علیه وآله و علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام والحسنعلیهالسلام والحسینعلیهالسلام به حق این بزرگان که توبه من قبول کنى. خداى تعالى توبه آدم قبول کرد فهذه هى الکلمات». (5)
علماى اهل سنت همانند علماى شیعه به دوستى اهلبیت مباهات کرده و در این خصوص به روایات متعدد استناد کردهاند. زمخشرى در تفسیر کشاف ذیل آیهاى که مودت ذوىالقربى را اجر رسالتشمرده، (شورى /23) حدیث مفصلى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىکند که مطلع آن چنین است: «من مات على حب آل محمد مات شهیدا». (6) از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز سؤال شد محبت چه کسانى به موجب آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى» (شورى /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بیان فرمودند: «علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام و ابناهما». (7)
حدیث کساء و حضرت فاطمهعلیهاالسلام
مراد از اهلبیت در آیه تطهیر (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در این خصوص قول پیامبر که از منابع اهل سنت نیز نقل شده است کافى است که فرمود: «این آیه درباره من و على و حسن و حسین و فاطمه نازل شده است» (8) میبدى نقل مىکند که: «ربالعالمین منت مىنهد بر مصطفى عربى که خواست ما و حکم ما آن است که اهلبیت تو پاک باشند از هر چه آلایش خلقیت است و اوساخ بشریت تا «از خانه به کدخداى ماند همه چیز». الطیبات للطیبین والطیبون للطیبات و در همان تفسیر از قول امسلمه آورده است: چون آیه تطهیر نازل شد «فارسل رسول الله الى فاطمة و على والحسن والحسین فقال هؤلاء اهل بیتى» (9) در تفسیر روضالجنان هم مىخوانیم: «رسول -علیهالسلام- حسنعلیهالسلام را بر دست راستخود نشاند و حسین را بر دست چپ و على را و فاطمه را در پیش روى، آن گه گلیمى خیبرى بر ایشان افکند و گفت: اللهم لکل نبى اهل و هؤلاء اهلى، در حال خداى تعالى این آیت فرستاد (.. انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» (10)
با وجود قدر و شان عظیم امسلمه و تایید نیکنهادى او توسط پیامبر از همراهى با پنج تن منع مىشود ولى جبرئیل با حسن قبول «انت منا» (11) با نورانیتى مضاعف به ملکوت پرواز مىنماید و در آسمانها مىنازد و فخر مىکرد و مىگفت: «من مثلى وانا فى السماء طاووس الملائکة و فى الارضمن اهل بیت محمد» یعنى چون من کیست که در آسمان رئیس فرشتگانم و در زمین از اهلبیت محمد خاتم پیغامبرانم؟» (12)
مباهله و حضرت فاطمهعلیهاالسلام
چون سران مسیحى شهر نجران از قبول حقیقتسرباز زدند و بر این پندار که عیسىعلیهالسلام فرزند خداست پاى فشردند به پیامبر اکرم وحى شد تا با آنان مباهله کند، ماجراى مباهله با حضور باشکوه پیامبر و چهار نور پاک به شرح زیر صورت پذیرفت:
«حضرت پیامبر و على و حسنین از پیش مىرفتند و فاطمه -علیهاالسلام- بر اثر ایشان مىرفت تا به صحرا شدند. ترسایان بیامدند و اسقف ایشان از پیش ایستاد. اسقف گفت: اینان کهاند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوستبر دخترش و آن زن دختر اوست و آن کودکان دخترزادگان اویند. اسقف به ترسایان نگرید و گفت: بنگرید که محمد چگونه واثق است که به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر کنید که اگر نه مکان قیصر بودى من اسلام آوردمى، رویها دیدم که اگر از خدا بخواستندى تا کوهها را از جاى برکند اجابت کردى». (13)
رشیدالدین فضلالله میبدى در ذیل آیه مبارکه: «فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءکم ونسائنا ونسائکم وانفسنا وانفسکم» (آلعمران /61) ماجراى مباهله را چنین یاد مىکند:
«آن روز که حضرت رسول اکرمصلى الله علیه وآله براى مباهله به صحرا رفتند دستحسن و حسینعلیهماالسلام را گرفته و فاطمهعلیهاالسلام و علىعلیهالسلام از پس ایشان به راه افتادند «رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلى، جبرئیل آمد و گفت: یا محمد و انا من اهلکم چه باشد یا محمد اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیتخویش آرى؟ رسولصلى الله علیه وآله گفت: یا جبرئیل و انت منا.» (14)
پیوند ملکوتى
ازدواج سیده عالم یعنى پیوند نور با نور و انتقال زهره زهراعلیهاالسلام از بیت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاک یازده گوهر تابناک برج امامتبود که باشکوهى الهى در زمین و شورى ملکوتى در آسمان برگزار گردید. در فضیلتحضرت علىعلیهالسلام بر دیگر خواستگاران فاطمهعلیهاالسلام پیامبر اکرم فرمود: «لولا على لم یکن لفاطمة کفو». (15)
پیام ملکوتى همسرى حضرت على و فاطمه را فرشتهاى شگرف به نام محمود به رسول اکرم رسانید. پیامبر پرسید: «یا محمود چه کار را آمدهاى؟ گفت: جئتک لتزویج النور من النور. آمدهام تا نور را به نور دهى. گفتم: آن نور کدام است که او را به نور دهم. گفت: تزویج فاطمة من على فاطمهعلیهاالسلام را به علىعلیهالسلام دهى که خداى تعالى این عقد را در آسمان ببست.» (16)
آن گاه فرمان آمد، اى مقربان درگاه اى خاصگیان پادشاه سوره «هل اتى على الانسان» برخوانید. ایشان همه به آوازى دلرباى و الحان طربفزاى سوره «هل اتى» خواندن گرفتند و درخت طوبى بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حلهها باریدن گرفت.» (17)
روز بعد از ازدواج وقتى زنان قریش براى تهنیت آمدند حضرت فاطمه جامهاى فاخر بر تن داشت که آنان متحیر بماندند گفتند: «یا فاطمه این حله از کجا آوردى که همانا در دنیا نباشد و ما ندیدیم و نشنیده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست.» (18)
رشیدالدین فضلالله میبدى در پیوند همسرى حضرت علىعلیهالسلام با حضرت فاطمهعلیهاالسلام سخنان زیر را نیز مىافزاید: فرشتهاى فصیح به نام راحیل بر منبرى سپید برآمد و خداى را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بىواسطه ندا کرد که: اى جبرئیل و اى میکائیل شما دو گواه باشید که من فاطمه زهراعلیهاالسلام را به زنى به على مرتضى دادم.» (19) چون فرشته این بشارت را به حبیب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روى به علىعلیهالسلام کردند و فرمودند: «یا على چنین حکمى در آسمان رفت اکنون من فاطمهعلیهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم کاوین به زنى به تو دادم.» (21)
حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام سیدة النساء العالمین
حضرت زهراى مرضیه در خانه نبوت و مرکز وحى تربیتشد پدرى چون پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، همسرى چون على مرتضى، و فرزندانى چون حسنین داشت. روزى زنان قریش با همسران رسولصلى الله علیه وآله از حسب و نسب خویش و مفاخرت قوم خود سخن مىگفتند. چون فاطمهعلیهاالسلام وارد جمع شد همه ساکتشدند یکى از ایشان گفت: «چرا حدیث رها کردى؟ گفتند: براى آن که در پیش او حدیثحسب و نسب کردن محال باشد، دیگرى گفت: ما بالکم یا بنىهاشم... چیست اى بنىهاشم که همه سیادت جمع کردى خود را و گوى سیادت از همه عالم بربودى، اما پدرت سید ولد آدم است. و اما تو سیده زنان جهانى. اما شوهرت سید عرب است و اما فرزندانتسیدان جوانان بهشتند و اما متحمزه سید شهیدان است.» (22) بدینجهت پارهاى از مفسران آیه «نسبا و صهرا» را در شان حضرت علىعلیهالسلام دانستهاند که امیرالمؤمنین جامع سبب و نسب بود «و هیچ کس را از صحابه این هر دو بیک جاى نبود.» (23)
حضرت محمدصلى الله علیه وآله و فاطمهعلیهاالسلام
از سخنان و شیوه رفتار پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله با فاطمه زهراى مرضیهعلیهاالسلام پى مىبریم که علاوه بر محبت فطرى پدر و فرزندى، ملکات انسانى و فضایل معنوى، دیندارى و پارسایى امالائمه حضرت فاطمهعلیهاالسلام موجب اصلى جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت کفو ولایت و مصداق روشن: «انا اعطیناک الکوثر». روایات متعددى نقل کردهاند که در این جا به ذکر چند نمونه از تفسیر روضالجنان (ابوالفتوح رازى) و تفسیر کشفالاسرار میبدى اکتفا مىشود.
1 - حضرت فاطمه مادر امامان
در خبر است که رسول شبى به نزدیک خدیجهعلیهاالسلام بود و او سخن مىگفت: رسول گفت: یا خدیجه من تکلمین؟ با کى سخن مىگویى؟ گفت: اى رسولالله با این جنین که در شکم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را که جبرئیل مرا بشارت داد که مادینه است و مادر امامان است.»
2 - خانه فاطمهعلیهاالسلام
اتاقى گلین و کوچک با معنویتى بىکرانه است که تجلیگاه نور الهى و مصداق بارز آیت قرآنى «فى بیوت اذن الله» است. «یک روز رسول -علیهالسلام- این آیت مىخواند مردى برخاست و گفت: این خانهها کدام است؟ گفت: بیوت الانبیاء، خانههاى پیغامبران است. ابوبکر برخاست و گفت: یا رسولالله خانه فاطمه و على از این جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ایشان فاضلترین خانههاى ایشان است.» (25)
3 - محبتحضرت محمدصلى الله علیه وآله و اطاعت فاطمهعلیهاالسلام
علاقه و احترامى که رسولالله نسبتبه فاطمهعلیهاالسلام اظهار مىداشتند در تاریخ رابطه پدر و فرزندى بىنظیر است. از جمله عادتهاى پیامبر اکرم چنان بود که در ابتدا و بازگشت از سفر به دیدار فاطمهعلیهاالسلام مىرفتند، روزى پیامبر اکرم به دیدار فاطمهعلیهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراى گلیمى خیبرى آویخته بود، چون آن را دیدند، بازگشتند، فاطمهعلیهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسید؟ حضرت فرمودند: «یا فاطمه من بر عادت آنجا آمدم و لکن در سراى تو بر رسم جباران دیدم پرده فروگذاشته بازگشتم [فاطمهعلیهاالسلام] برفت پرده از در سراى دور کرد.» (26)
4 - فاطمهعلیهاالسلام و سجود پیامبرصلى الله علیه وآله
در ابتداى دعوت پیامبر اکرم به اسلام کفار دندان مبارک حضرت را شکستند و خاک و پلیدى بر او مىریختند و حضرتش را ساحر و کاهن و مجنون مىخواندند. در تفسیر آیه مبارکه «ان الذین یؤذون الله ورسوله». (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است که گفت: «دیدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده که کافرى شکنبه شتر میان دو کتف وى فروگذاشت رسول سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمه زهراعلیهاالسلام بیامد و آن از کتف وى بینداخت.» (27)
5 - فاطمه زهراعلیهاالسلام و اندوه پیامبر اکرم (ص)
آن روز که جبرئیل آیه «ان جهنم لموعدهم اجمعین» (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناک شدند و بسیار گریستند و هیچ کس از صحابه زهره نداشت که از سر آن تاثر شدید جویا شود. عبدالرحمن عوف مىدانست که رسول خدا به دیدار فاطمه آسایش مىیابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پیامبر اکرم سبب این اندوه بزرگ را بپرسد. پیامبر در جواب به فاطمهعلیهاالسلام فرمودند: چه پرسى از آنچه وهم و فهم هیچ کس بدان نرسد؟ چون حضرت اشارهاى به ابواب جهنم و چگونگى درکات دوزخ کردند «فاطمهعلیهاالسلام بیفتاد و بیهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: «الویل الویل لمن دخل النار». (28)
6 - دوستى فاطمهعلیهاالسلام
چون قریش پیمان حدیبیه را شکستند ابوسفیان را براى عذرخواهى نزد پیامبر فرستادند. او خواست از علاقه پیامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جوید این بود که به در خانه فاطمهعلیهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: «این کار بزرگتر از آن است که حدیث زنان در آن گنجد.» (29)
7 - فاطمهعلیهاالسلام و نوازش یتیم
مفسران قرآن کریم آیه «ویسئلونک عن الیتامى» (سوره بقره /55) را تاکیدى به «اصلاح کار و مال» (30) و نیکى به یتیمان دانستهاند. «روزى مهتر عالم یتیمى را دیدند که کودکان او را سرزنش مىکنند و او مىگرید و در خاک مىغلتد، چون حضرت سبب درماندگى او را پرسیدند. گفت: پدرم روز احد کشته شد، خواهرم فرمان یافت و مادرم شوهر کرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اى غلام اندوه مدار من که محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو... آن گاه مصطفى دست وى گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: یا فاطمهعلیهاالسلام این فرزند ماست و برادر تو، فاطمهعلیهاالسلام برخاست و او را بنواختخرما پیش وى بنهاد...» (31)
8 - حجاب حضرت زهراعلیهاالسلام
پوشیدگى زن از دید نامحرم یک فرمان قرآنى است. در گذشته براى بیان این مفهوم خصوصا در فقه واژه «ستر» (32) را به کار مىبردند. سعدى شاعر خوشسخن هم در معرفى زن پارسا چنین گفته است:
«چو مستور باشد زن و خوبروى به دیدار او در بهشت استشوى» (33)
و در تفسیر همچنین مىخوانیم:
«در خبر است که روزى رسول در حجره فاطمه -علیهاالسلام- بود. مردى نابیناى مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآى، او درآمد فاطمهعلیهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بیرون نیامد. رسول بر سبیل امتحان گفت: یا فاطمه چرا از او پنهان شدى و او چیزى نبیند؟ گفت: یا رسولالله اگر مرا نبیند، من او را بینم. الیس الله تعالى قال: «وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن». رسول -علیهالسلام- گفت: الحمدلله ارانی فی اهل بیتی ما سرنی; سپاس آن خداى را که با من نمود در اهلالبیت من آنچه مرا خرم بکرد.» (34)
حضرت علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام
بزرگان علم و عالمان دین در شناختشانى از شؤون حضرت علىعلیهالسلام و فاطمه زهراعلیهاالسلام درماندهاند. ما از طریق روایاتى چون: «احب النساء الى رسول الله فاطمة و من الرجال علیعلیهالسلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر و انما سمیت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (35) گوشهاى از عظمت این دو عزیز را باز مىنماییم و از میان انبوه روایات تنها به ذکر چند روایت از تفسیر روضالجنان و کشفالاسرار اکتفا مىنماییم.
1 - یارى و پرستارى فاطمهعلیهاالسلام
در جنگ احد که رسول اکرم و حضرت علىعلیهالسلام جراحاتى برداشتند حضرت فاطمهعلیهاالسلام چهره مبارک پدر و روى نازنین همسر را شست. در همین غزوه شجاعت و فداکارى علىعلیهالسلام تا آنجا جلوه نمود که جبرئیل از آسمان آواز داد: «لاسیف الا ذوالفقار ولافتى الا على» پس از جنگ آن تیغ را به فاطمهعلیهاالسلام داد و گفت: «بستان این شمشیر را که امروز با من وفا کرد.» (36)
2 - دعاى حضرت محمدصلى الله علیه وآله
پیامبر اکرم در پاسخ به طعنه زنان قریش که به حضرت زهراعلیهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردى درویش داده است چنین فرمودند: «بدان که این زنان که این گفتند نه بر طریق شفقت گفتند. من تو را به مردى دادم که «اقدمهم سلما و اکثرهم علما واعظمهم حلما» به اسلام از همه پیشتر است و به علم از همه بیشتر و به حلم از همه عظیمتر. آنگه دعا کرد ایشان را و گفت: بار خدایا جمع ایشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ایشان را وارثان بهشت نعیم کن.» (37)
3 - شمهاى از فضایل حضرت علىعلیهالسلام و فاطمهعلیهاالسلام
در وجود مبارک حضرت فاطمه فضایل بیشمارى جمع است و زندگانى آن بانوى دوسراى در همه ابعاد نمونه است، از جمله پایدارى آن اسوه کامل در تنگدستى و هجوم فقر مادى است; آوردهاند:
«یک روز امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در حجره فاطمه شد او را یافت که حسن و حسین را مىخوابانید و ایشان نمىخفتند از گرسنگى، فاطمه گفت: یابن عم رسولالله! بنگر تا چیزکى به دست آرى براى این کودکان که از گرسنگى بنمىخسبند و سه روز است تا طعام نخوردهاند؟
امیرالمؤمنین از خانه به در آمد و بنزدیک عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: دینارى زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در کیسه کرد و دینارى از آن برداشت و به امیرالمؤمنین داد او بستد. امیرالمؤمنین به بازار آمد تا چیزى بخرد مقداد را بر سر راه دید از حالش جویا شد، دینارى که به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اولیترى که تو چهار روز است که چیز نیافتهاى و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، امیرالمؤمنین به مسجد رسول آمد. در شان او و این قصه، آیت آمده بود که: «ویؤثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصة و...» (حشر /9) (38)
4 - پیوستن دو دریا
بعضى از اهل اشارت در تفسیر: مرج البحرین یلتقیان (سورة الرحمن /19) نوشتهاند مقصود از بحرین، فاطمهعلیهاالسلام و علىعلیهالسلام است. و بینهما برزخ (محمدصلى الله علیه وآله) «یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان،» الحسن والحسینعلیهماالسلام است.
و نیز گفتهاند: از تخصیصات و تشریفات آدمى یکى آن است که در نهاد وى دو بحر آفریدهاند یکى بحر سر، دیگر بحر دل، این اشاره استبه آیه مرجالبحرین و بحرین این جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هیبت و انس انبیاء و صدیقان را.» (39)
5 - حضرت فاطمهعلیهاالسلام خاتون قیامت
میبدى در تفسیر آیه شریفه: «انما ولیکم الله و رسوله» (سوره مائده /55) با استناد به حدیث: «من کنت مولاه فعلى مولاه» ولایت دین را اجل ولایات مىداند و در فضیلت علىعلیهالسلام چنین مىنویسد: «على مرتضى ابن عم مصطفى شوهر خاتون قیامت فاطمه زهراعلیهاالسلام که خلافت را حارس بود و اولیاء را صدر و بدر بود...» (40)
در تفسیر کشفالاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و یاد حضرت فاطمهعلیهاالسلام مکرر (41) آمده است، براى کوتاهى سخن به ذکر پارهاى بسنده شده است.
تاکید احادیث و همآوازى علماى اهل سنتبا شیعیان در دوستى اهلبیت موجب پیدایش اشعارى در مدح حبیبه خدا حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام شده است که گزیده اى از آن اشعار را مىتوان در کتاب مناقب فاطمى (42) مشاهده نمود، البته انعکاس انوار ولایت از مشکوة وجود حضرت زهراعلیهاالسلام در لابهلاى دیوان شاعران نیکنهاد ما به چشم مىخورد. از آن شمار استشعر عطار نیشابورى که در آن ماجراى بیان احوال فاطمهعلیهاالسلام به رسول اکرم و تعلیم تسبیح نماز به صدیقه کبرى آمده است پارهاى از آن ابیات چنین است:
«فاطمه خاتون جنت ناگهى پیش سید رفت در خلوتگهى گفت کرد از آس دستم آبله یک کنیزک از تو مىخواهم صله تا مرا از آس رنجى کم رسد تا کىام از آس چندین غم رسد؟ آس گردونم چو یک ارزن بود آس کردن خود چه کار من بود وى عجب در پیش صدر روزگار بود آن ساعت غنیمتبىشمار دستبگشاد و ببخشید آن همه هیچ نگذاشت از براى فاطمه یک دعاش آموخت زیبا و عزیز گفت این بهتر تو را زآن جمله چیز انس حضرت جانفزایتبس بود تا که تو هستى خدایتبس بود» (43)
در تعلیم تسبیح حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نوشتهاند: پس از مراسم باشکوه شب ازدواج آن حضرت که همسران پیامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانههاى خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندین روزه اسماء شرمگین بود تقاضاى خادمهاى کرد، پیامبر فرمود: خادمهاى خواهى یا چیزى که از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چیستیا رسولالله؟ گفت: آن که به عقب هر نماز سىوچهار بار تکبیر کنى و سىوسه بار تسبیح و سىوسه بار تحمید این بر زبان صد است و در ترازو هزار یا فاطمه هیچ کس نباشد که هر بامداد و شبنگاه این تسبیح بکند و الا خداى تعالى او را مهمات دنیایى و آخرتى کفایت کند.» (44)
آنچه براى ما پس از سپرى شدن قرنها شایان توجه مىباشد این است که رسول اکرمصلى الله علیه وآله بجاى بخشش خادمه تسبیحى تعلیم فرزندش نمود که فیض آن جاودانه است چنان که هم اکنون، امت اسلام تسبیح حضرت زهراعلیهاالسلام را بعد از هر نماز مىخوانند و نام آن دخت پارسا و انسیه حورا تا آفتاب مىدرخشد و مسلمانى نماز گزارد برجاست و از برکات آن تسبیح و تحمید روح مقدسش بهرهمند مىگردد. زندگانى کوتاه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نمودار نورانى صفات حسنه است انعکاس احادیث نبوى و سخنان ائمه هدى در تفسیر روضالجنان و کشفالاسرار نمایانگر گوشهاى از فضایل زهراى مرضیه است و این سخن درست است که بزرگان علم و ادب و عرفان و کلام... از بیان شانى از شؤون این گوهر تابناک و اسوه راستین اسلام ناتوانند و در این مقام ابیات زیر بیان حال همگان است که گفت:
«وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد این عقل از بیان عاجزانه جنبشى باید در آن» (45)
والسلام
1- رکنى، محمد مهدى، جلوههاى تشیع در تفسیر کشفالاسرار; یادنامه علامه امینى به اهتمام سید جعفر شهیدى، محمدرضا حکیمى، تهران، مؤسسه انجام کتاب، 1361، ص 165-230.
2- سوره اعراف/21.
3- سوره اعراف /20.
4- سوره بقره /37.
5- الخزاعى النیشابورى، حسین بن على بن محمد بن احمد، روضالجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن به تصحیح محمد جعفر یاحقى، محمد مهدى ناصح، بیست جلد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1371، ج1، ص228.
6- جارالله محمود بن عمر الزمخشرى، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربى، ربیعالاول،1366، ج6، ص220.
7- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، کشفالاسرار و عدةالابرار، به اهتمام علىاصغر حکمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج9، ص23.
8- سید عبدالحسین شرفالدین، الکلمة الغرا فى تفضیل الزهرا، ترجمه محمد بیدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص50.
9- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج8، ص45.
10- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج15، ص419.
11- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، یکصدوده جلد، داراحیاء التراث العربى،1403، ج17، ص262.
12- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج2، ص151.
13- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج4، ص363.
14- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج2، ص147 و 151.
15- محمدباقر مجلسى، همان کتاب، ج43، ص145.
16- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص243.
17- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج7، ص50.
18- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص275.
19- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج7، ص50.
20- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم، المکتبة الاسلامیه، 1362، ج43، ص105. در این حدیث مهر حضرت فاطمهعلیهاالسلام پانصد درهم آمده است: «.. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جیاد».
21- رشیدالدین فضلالله، همان کتاب، ج7، ص51.
22- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج5، ص400.
23- همان، ج14، ص243.
24- همان، ج17، ص122.
25- همان، ج14، ص152.
26- همان، ج17، ص265.
27- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج8، ص87.
28- همان، ج5، ص330.
29- همان، ج10، ص647.
30- ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانى، تفسیر گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحیح میرجلالالدین حسینى ارموى، تهران، ناشر: مهرآیین، 1378، ج1، ص277.
31- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج1، ص595.
32- شهید مرتضى مطهرى، مساله حجاب، نشریه انجمن اسلامى پزشکان، تهران، 1348، ص73.
33- مصلحالدین سعدى شیرازى، کلیات سعدى، به اهتمام محمدعلى فروغى، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1320، ص355.
34- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص124.
35- محمد باقر مجلسى، همان کتاب، ج43، ص38 و 65.
36- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج5، ص43.
37- همان، ج14، ص273.
38- همان، ج4، ص45 و46.
39- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج9، ص412، 421.
40- همان، ج3، ص150.
41- محمد جواد شریعت، فهرست کشفالاسرار، ناشر: امیرکبیر، تهران،1363، ص955.
42- احمد احمدى بیرجندى، مناقب فاطمى در شعر فارسى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،1369.
43- فریدالدین عطار نیشابورى، مصیبتنامه، به اهتمام نورانى وصال، ناشر کتابفروشى زوار، تهران، 1364، ص41.
44- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج14، ص274.
45- جلالالدین محمد مولوى، مثنوى به تصحیح رینولد نیکلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادى، انتشارات امیرکبیر، تهران،1363، ج3، ص3.
فصلنامه مشکوة شماره 60
سید محمود خسروانى شریعتى
1. در یکى از روزها ، صبحگاهان امام على (ع) فرمود : فاطمه جان آیا غذایى دارى تا از گرسنگى بیرون آیم ؟ پاسخ دادند : نه ، به خدایى که پدرم را به نبوت و شما را
به امامت برگزید سوگند ، دو روز است که در منزل غذاى کافى نداریم و در این مدت شما را بر خود و فرزندانم در طعام ترجیح دادم .
امام (ع) با تأسف فرمودند : فاطمه جان چرا به من اطلاع ندادى تا به دنبال تهیه غذا بروم ؟ حضرت زهرا (ع) فرمودند : اى اباالحسن ، من از پروردگار خود حیا مىکنم
که چیزى را که تو بر آن توان و قدرت ندارى ، درخواست نمایم .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 59)
2. کسى که عبادتهاى خالصانه خود را به سوى خدا فرستد ، پروردگار بزرگ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد .
(بحار الانوار ، ج 70 ، ص 249)
3. پاداش خوشرویى در برابر مؤمن بهشت است ، و خوشرویى با دشمن ستیزه جو ، انسان را از عذاب آتش باز مىدارد .
(بحار الانوار ، ج 75 ، ص 401)
4. حضرت فاطمه سلام الله علیها به پدر گرامىشان عرض کردند : اى رسول خدا زنان قریش به منزل من وارد شدند و گفتند : پیامبر تو را همسر کسى قرار داد که
سرمایهاى ندارد . رسول اکرم صلى الله علیه و آله در جواب فرمودند : قسم به خدا دخترم ، در خیرخواهى تو کوتاهى نکردهام که تو را به اولین مسلمان و عالمترین و
بردبارترین اشخاص تزویج نمودهام .
دخترم ، همانا خداى عزوجل نگاهى به زمین افکند و از اهل آن دو نفر را برگزید ، که یکى از آن دو را پدرت و دیگرى را شوهرت قرار داد .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 133)
5. ما اهل بیت رسول خدا ، وسیله ارتباط خدا با مخلوقات و برگزیدگان خداییم ، ما جایگاه پاک خدا و دلیلهاى روشن او و وارثان پیامبران الهى مىباشیم .
(شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 211)
6. خداوند اطاعت و پیروى از ما اهل بیت (ع) را سبب برقرارى نظم اجتماعى در امت اسلامى ، و امامت و رهبرى ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقهها
قرار داده است .
(احتجاج طبرسى ، ایران : انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
7 پیامبر (ص) و على (ع) دو پدر امت اسلام مىباشند ، که اگر مردم از آنان پیروى کنند ، کجىها و انحرافاتشان را اصلاح نموده و آنها را از عذاب جاویدان نجات
مىدهند ، و اگر همراه و یاورشان باشند نعمتهاى همیشگى خداوندى را ارزانیشان مىدارند .
(بحار الانوار ، ج 23 ، ص 259)
8. از حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) روایت شده که رسول خدا فرمودند : امام همچون کعبه است که باید به سویش روند ، نه آنکه ( منتظر باشند تا ) او به
سوى آنها بیاید .
(بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353)
9. همانا خوشبت حقیقى کسى است که على ( علیه السلام ) را دوست بدارد .
(مجمع الزوائد علامه هیثمى ، ج 9 ، ص 132)
10. کسى که پس از خوردن غذا ، با دستى آلوده و چرب بخوابد ، هیچ کس جز خودش را سرزنش ننماید .
(کنز العمال ، ج 15 ، ص 242 ، ح 40759)
11. اما حقانیت من در مالکیت فدک ، همانا خداوند بزرگ آیه " آت ذاالقربى حقه " را وقتى در قرآن کریم بر رسول خدا نازل فرمود ، من و فرزندانم نزدیکترین مردم به پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) بودیم ، پس رسول خدا فدک را به من و فرزندانم هدیه فرمود .
(مستدرک الوسایل ، ج 7 ، ص 291)
12. براى مؤمن ، خرما هدیه خوبى است .
(کنز العمال ، ج 12 ، ص 339 ، ح 35305)
13. حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) فرمود : وقتى آیه 63 سوره نور نازل شد که :
" اى مسلمانان ، رسول خدا را آن گونه که همدیگر را مىخوانید ، صدا نکنید "
ترسیدم که رسول خدا را با لفظ " اى پدر " بخوانم ، من هم مانند دیگران پدر را با نام " یا رسول الله " صدا زدم . دو سه بار که پدر را با این نام خواندم ، رو به من کرده فرمودند : اى فاطمه ! این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است ، فاطمه جان ، تو از منى و من از تو ، همانا این آیه براى ادب کردن آدمهاى خشن و درشت خوهاى قریش ، انسانهاى خودخواه و متکبر ، نازل شده است . دخترم تو با جمله " پدر جان " خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خوشنود مىکند .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 33)
14. مردى نابینا از حضرت فاطمه ( علیها السلام ) اذن خواست که داخل خانه شود .
فاطمه ( علیها السلام ) خود را از او مستور کرد . پیغمبر خدا ( صلى الله علیه و آله ) به فاطمه فرمود : به چه سبب خود را مستور کردى و حال این که این مرد نابینا تو را نمىبیند . حضرت زهرا ( علیها السلام ) پاسخ داد ، " اگر او مرا نمىبیند ، من او را مىنگرم ، و اگر چه او نمىبیند اما بوى زن را استشمام مىکند " . رسول خدا پس از شنیدن سخنان دخترش فرمود : " شهادت مىدهم که تو پاره تن منى " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 91)
15.خداى تعالى ایمان را براى پاکیزگى از شرک قرار داد ، و نماز را براى دورى از تکبر و خودخواهى .
(احتجاج طبرسى ، ایران : انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
16. خداى تعالى زکات را مایه پاکى جان و فزونى روزى ، و روزه را براى پابرجایى اخلاص قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
17. خداى تعالى حج را موجب استحکام دیانت ، و عدالت را مایه وحدت و هماهنگى دلها قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
18. خداوند جهاد را موجب عزت و هیبت اسلام ، و صبر را وسیله استحقاق و شایستگى پاداش حق تعالى قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
19. خداوند امر به معروف را جهت اصلاح جامعه واجب فرمود .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 258)
20. خداى تعالى نیکى به پدر و مادر را واجب فرمود تا از خشم او در امان بمانند ، و دستگیرى از خویشان را موجب افزایش عمر و سبب فزونى جمعیت و قدرت قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
21. خداى تعالى قصاص را وسیله حفظ جانها و وفاى به نذر را براى رسیدن به مغفرت و آمرزش قرار داد .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
22. خداى تعالى مراعات کامل وزن و پیمانه را براى جلوگیرى از کم فروشى ، و نهى از شرابخوارى را براى پرهیز از پلیدى تشریع نموده است .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
23. خداى تعالى پرهیز از افترا و دشنام را براى دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدى را منع کرد تا راه عفت پویند .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259)
24. خداوند شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق بندگى و یکتاپرستى جویند ، " پس چنانکه باید ، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان نمیرید " و آنچه فرموده است به جا آرید و خود را از آنچه نهى کرده باز دارید که " تنها دانایان از خدا مىترسند .
(احتجاج طبرسى ، ایران ، انتشارات اسوه ، ج 1 ، ص 259 - آلعمران ، 101)
25. حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) در جواب سلمان که براى فقیرى تقاضاى کمک داشت فرمود :
" اى سلمان ! سوگند به خداوندى که حضرت محمد ( صلى الله علیه و آله ) را به پیامبرى برگزید ، سه روز است که غذا نخوردهایم و فرزندانم حسن و حسین ( علیهما السلام ) از شدت گرسنگى بىقرارى مىکردند و خسته و مانده به خواب رفتهاند . اما من نیکى و نیکوکارى را که درب منزل مرا کوبیده است ، رد نمىکنم " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 72)
26. پروردگارا ! بزرگا ! به حق پیامبرانى که آنها را برگزیدى و به گریههاى حسن و حسین در فراق من ، از تو مىخواهم گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایى .
(ذخائر العقبى ، ص 53 - کوکب الدرى ، ج 1 ، ص 196)
27. امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) فرمود : مادرم فاطمه ( علیها السلام ) را دیدم که شب جمعه تا صبح مشغول عبادت و رکوع و سجود بود ، و شنیدم که براى مؤمنین دعا مىکرد و اسامى آنان را ذکر مىنمود و براى آنان بسیار دعا مىکرد ولى براى خودش دعا نکرد ، پس به او عرض کردم : مادر ، چرا همان طور که براى دیگران دعا کردى براى خودت دعا نکردى ، فرمودند : " پسرم ، اول همسایه و سپس خود و اهل خانه " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 81)
28. روزى حضرت فاطمه ( علیها السلام ) خطاب به حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) فرمود :" على جان ! نزدیک بیا تا اطلاع دهم شما را از آنچه در گذشته اتفاق افتاد و آنچه در حال به وقوع پیوستن است و آنچه در آینده رخ خواهد داد تا روز قیامت هنگامه برپایى رستاخیز عمومى " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 8)
29. حضرت زهرا ( علیها السلام ) در رابطه با دعاى روز جمعه از رسول گرامى اسلام نقل فرمودند که : در روز جمعه ساعتى است که هر خواسته خیر و نیکویى در آن ساعت به اجابت مىرسد . پرسیدم : یا رسول الله کدام ساعت است ؟ فرمودند : آنگاه که نصف خورشید در افق پنهان شود .
(کنز العمال ، ج 7 ، ص 766)
30. بهترین شما کسانى هستند که در برخورد با مردم نرمتر و مهربانترند و با همسرانشان مهربان و بخشندهاند .
(دلایل الامامه طبرى ، ص 7)
31. اگر روزه ، زبان و گوش و چشم و دست و پاى روزهدار را از ارتکاب اعمال ناپسند حفظ نکند ، روزه را مىخواهد چه کند ( و به چه دردش مىخورد ) .
(مستدرک الوسایل ، ج 7 ، ص 366)
32. وقتى امام حسن و امام حسین ( علیها السلام ) مریض شدند ، به حضرت على ( علیها السلام ) گفتند : چرابراى سلامتى دو فرزندت نذر نمىکنى ؟ ... پس حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : " اگر فرزندانم شفا یابند ، سه روز براى خدا جهت شکرگزارى روزه خواهم گرفت " .
(بحار الانوار ، ج 35 ، ص 245)
33. آنچه براى زنان نیکوست این است که ( بدون ضرورت ) مردان نامحرم را نبینند ، و نامحرمان نیز آنها را ننگرند .
(بحار الانوار ، ج 37 ، ص 69)
34. اى رسول خدا ، سلمان از سادگى لباس من تعجب نمود ، سوگند به خدایى که تو را مبعوث فرمود ، مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است که روزها بر روى آن شترمان علف مىخورد و شبها بر روى آن مىخوابیم ، و بالش ما چرمى است که از لیف خرما پر شده است .
(بحار الانوار ، ج 8 ، ص 303)
35. آن لحظهاى که زن در خانه خود مىماند ، ( و به امور زندگى و تربیت فرزند مىپردازد ) به خدا نزدیکتر است .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 92)
36. به او گفته شد : اى دختر رسول خدا ، دستهایت زخم شده است ، خود را به زحمت مینداز ، در کنار شما خدمتکار منزلتان فضه ایستاده است ، کار منزل را به او واگذار ! حضرت زهرا ( علیها السلام ) پاسخ داد : " رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) به من سفارش فرمود که کارهاى خانه را با فضه تقسیم کنم ، یک روز او کار کند و روز دیگر من ، دیروز نوبت او بود و امروز نوبت من است " .
(الخرائج و الجرائح لقطبالدین راوندى ، ص 530)
37. حضرت على و فاطمه ( علیهما السلام ) در تقسیم وظایف زندگى زناشویى از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) راهنمایى خواستند . فرمودند : کارهاى داخل منزل را فاطمه ( علیها السلام ) و کارهاى بیرون منزل را على ( علیه السلام ) انجام دهد . پس حضرت زهرا ( علیها السلام ) با خوشحالى فرمود : " جز خدا کسى نمىداند که از
این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم ، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایى که مربوط به مردان است بازداشت " .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 81)
38. حضرت زهرا ( علیها السلام ) در لحظههاى واپسین زندگى ، پس از وضو گرفتن به اسماء بنت عمیس فرمود : " اى اسماء ! عطر مرا همان عطرى که همیشه مىزنم ، و پیراهنى را که همیشه در آن نماز مىگزارم بیاور و بر بالینم بنشین ، هرگاه وقت نماز شد مرا از خواب بیدار کن ، اگر بیدار شدم که نماز مىگزارم ، و اگر بیدار نشدم کسى را به دنبال على ( علیه السلام ) بفرست " .
(کشف الغمه ، بیروت : دار الاضواء ، ج 2 ، ص 122)
39. حضرت فاطمه ( علیه السلام ) به زن مؤمنهاى که در یک بحث دینى و عقیدتى بر زنى فاسد و از دشمنان اهل بیت ، غلبه کرده و بسیار خوشحال شده بود ، فرمود :
" همانا شادى فرشتگان در غلبه تو بر آن زن معاند ، بیش از شادى توست ، و اندوه و نگرانى شیطان و دوستان شیطان در این شکست ، بیشتر و شدیدتر از آن زن شکست خورده است " .
(بحار الانوار ، ج 2 ، ص 8)
40. آنگاه که در روز قیامت برانگیخته شوم ، از گناهکاران امت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) شفاعت خواهم کرد .
(احقاق الحق ، ج 10 ، ص 367)
41. اگر به آنچه به شما امر مىکنیم عمل مىکنى و از آنچه شما را برحذر مىداریم دورى مىکنى ، از شیعیان ما مىباشى ، والا هرگز .
(بحار الانوار ، ج 68 ، ص ص 155)
42. شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند ، و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما و کسى که با قلب و زبان تسلیم ما اهل بیت شده ، در صورتى که از اوامر ما سرپیچى کنند و نواهى و موارد پرهیز را محترم نشمرند ، از شیعیان واقعى ما نخواهند بود ، با این حال جایگاهشان در بهشت خواهد بود ، ولى بعد از پاک شدن از گناهان به وسیله بلاها و مصیبتها در دنیا ، یا تحمل مشکلات و شدائد روز قیامت و یا قرار گرفتن اندک زمانى در طبقات بالاى جهنم و چشیدن عذاب ، تا اینکه ما به خاطر دوستىشان با ما نجاتشان داده و آنان را به پیشگاه خودمان انتقال خواهیم داد .
(بحار الانوار ، ج 68 ، ص 155)
43.پیامبر گرامى اسلام ( صلى الله علیه و آله ) حوادث تلخ آینده را براى حضرت زهرا ( علیها السلام ) توضیح داد و به شهادت حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیها السلام )
اشاره کرد . حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : " اى پدر ! چه کسى فرزندم و نور چشم و میوه دلم ، حسین ( علیه السلام ) را شهید مىکند " ؟ فرمود : " بدترین افراد امت من ". حضرت زهرا ( علیها السلام ) پرسید : " اى پدر سلام مرا به حضرت جبرئیل برسان و از او بپرس که در کجا حسین مرا شهید مىکنند " ؟
رسول خدا ( صلى الله علیه و اله ) فرمود : " در سرزمینى که به آن کربلا مىگویند ".
پس حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمود : ! اى پدر در برابر خواستههاى خدا تسلیم و راضىام و به خدا توکل کردهام " .
(نهج الحیاة ، ص 208)
44. یکى از زنان مدینه خدمت زهرا ( علیها السلام ) رسید و گفت : مادر پیرى دارم که در مسایل نماز سؤالاتى دارد و مرا فرستاده است تا مسایل شرعى نماز را از شما
بپرسم . حضرت زهرا فرمود : بپرس . و آنگاه مسایل فراوانى مطرح کرد و پاسخ شنید. در ادامه پرسشها آن زن خجالت کشید و گفت : اى دختر رسول خدا بیش از این نباید
شما را به زحمت اندازم .
حضرت فاطمه ( علیها السلام ) فرمودند : " باز هم بیا و آنچه سؤال دارى بپرس ، آیا اگر کسى را روزى اجیر نمایند که بار سنگینى را به بام بالا ببرد و در مقابل صد هزار دینار طلا مزد بگیرد ، چنین کارى براى او دشوار است " ؟ گفت : خیر . حضرت ادامه دادند : " من هر مسألهاى را که پاسخ مىدهم ، بیش از فاصله بین زمین و عرش گوهر و لؤلؤ پاداش مىگیرم ، پس سزاوارتر است که بر من سنگین نیاید . "
(بحار الانوار ، ج 2 ، ص 3)
45. اى ابا الحسن ، در همین ساعت به خواب رفتم ، پس محبوبم رسول خدا را در قصرى از مروارید سفید دیدم . چون مرا دید ، فرمود : دخترم ! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق توام . بىصبرانه پاسخ دادم : سوگند به خدا پدر جان ، اشتیاق من براى زیارت شما شدیدتر است . در این هنگام پدرم فرمود : تو امشب در پیش ما خواهى بود . على جان ! رسول خدا آنچه وعده دهد راست است و به آنچه عهد و پیمان بندد وفا مىکند .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 179)
46. فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند ، فرزند کوچک من " حسین " در میدان جنگ کشته مىشود . در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید مىکنند ، واى و نکبت و عذاب بر قاتلانش باد .
(بحار الانوار ، ج 35 ، ص 239)
47 از دنیاى شما سه چیز محبوب من است : 1 - تلاوت قرآن 2 - نگاه به چهره رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) 3 - انفاق در راه خدا
(نهج الحیاة ، ص 271)
48. اى ابا الحسن ( على علیه السلام ) ! همانا رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) با من پیمان بسته و خبر داده است که من اول کسى خواهم بود که به آن حضرت مىپیوندم و گریزى از آن نیست . پس على جان ، در برابر اوامر و فرمان و خواست خداوند بزرگ ، بردبار و به حکم او راضى باش .
(نهج الحیاة ، ص 233)
49. تلاوت کننده سورههاى حدید و واقعه و الرحمن ، در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده مىشود .
(کنز العمال ، ج 1 ، ص 582)
50. در سر سفره غذا ، دوازده دستور العمل ارزشمند وجود دارد که سزاوار است هر مسلمانى آنها را بشناسد . چهارتاى آن واجب و چهارتاى آن مستحب و چهارتاى آن
نشانه ادب است .
چهار دستور العمل واجب عبارتند از 1- شناخت و معرفت پروردگار ( که نعمتها از اوست ) 2- راضى به نعمتهاى خدا بودن 3- گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم " در آغاز غذا 4- شکر و سپاسگذارى خدا . و چهار دستور العمل مستحب عبارتند از : 1- وضو گرفتن قبل از غذا 2- نشستن به جانب چپ 3- در حال نشسته غذا خوردن 4- غذا خوردن با سه انگشت . و اما چهار دستورالعملى که نشانه ادب است : 1- از آنچه در پیش روى شماست بخورید 2- لقمهها را کوچک بردارید 3- غذا را خوب بجوید و با شدت نرم کنید 4- کمتر در صورت دیگران هنگام غذا خوردن بنگرید .
(عوالم العلوم للعلامة البحرانی ، ج 11 ، ص 629)
51. روزى پدرم رسول خدا " که درود خدا بر او و خاندان او باد " به على ( علیه السلام ) نگاه کرد و سپس با اشاره به او فرمود : این مرد و پیروان او در بهشتند .
(ینابیع المودة ، ص 257)
52. رسول گرامى اسلام " که درود خدا بر او و خاندان او باد " به على ( علیه السلام ) فرمود : اى ابا السحن همانا تو و پیروان تو در بهشت موعود خواهید بود .
(نهج الحیاة ، ص 326)
53. حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) فرمود : پیامبر گرامى اسلام (ص) فرمودند : فاطمه پاره تن من است ، پس هر که او را بیازارد مرا آزرده است .
(بحار الانوار ، ج 28 ، ص 303)
54. در خدمت مادر باش ، زیرا بهشت زیر پاى مادران است .
(نهج الحیاة ، ص 312)
55.حسن جان ! مانند پدرت على (ع) باش و ریسمان را از گردن حق بردار خداى احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینهتوز دوستى مکن
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 286)آوینی
باشکوه ترین نعمت خداوندعباس محمدینمی دانم تا کی می توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟ نمی دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟ نفس های تو، بوی بهشت می دهند. تو از جنس بهشتی؛ بهشت زیر پای توست. تو مهربان ترین ستاره ای هستی که من داشته ام. تو از تمام درخت ها پرنده تری. نمی دانم تا کجای دنیا می توانم از مهربانی تو بنویسم! من سال های دلواپسی ام را سر بر شانه تو گریسته ام. من دلهره هایم را در فشار آغوشت فراموش کرده ام و تمام کودکی ام را با آوازهای عاشقانه تو خوابیده ام. لالایی هایت، طولانی ترین خواب هایی است که به یاد دارم. هنوز دوست دارم ساعت ها در آغوش مهربانی های تو بگریم. هنوز دست های خسته ات،بوی لالایی های آرام می دهند. تو تنها پرنده ای هستی که من توانسته ام سال های سال، پیشانی اش را ببوسم. هر روز آینه، تصویر لبخندهای تو را برایم قاب می گیرد تا تنها دلخوشی ام در این روزهای سراسر دلتنگی باشد. صدای تو، آشناترین کلامی است که می شناسم. تو روح تمام شعرهای عاشقانه ای که باید بسرایم؛ حتی واژه ها برای از تو گفتن کم می آورند. می خواهم برای یک بار هم که شده، تو را زیباتر از تمامی کلمات بنویسم. باید برای نوشتن تو، واژه ها را عوض کنم. کاش می شد واژه ای تازه به دنیا بیاید؛ واژه ای که بتوان تو را با آن سرود، واژه ای که در هیچ کجای جهان، به گوش هیچ شاعری نخورده باشد. تو تنها فرشته دنیایی هستی که من می شناسم. همه مهربانی ها به لبخند تو می رسند. دست هایت، زیباترین مکانی است که برای خواب بوسه هایم سراغ دارم. خداوند تو را از جنس زیباترین سلام هایش آفریده است. خدا کند بتوانم تمام روزهایم را از تو بسرایم؛ تویی که ادامه بهشتی، تویی که تازه ترین سلام ها هستی، تو اولین و باشکوه ترین نعمت خداوندی که من دیده ام. بگذار تا بوسه هایم بر دست های رنجورت گریه کنند. زلال تر از آینه هاعباس محمدیپیدایی؛ پیداتر از روشنایی، پیداتر از آفتاب، پیداتر از نهایت امید. عشق و حماسه، ادامه مهربانی تواند. از دامان توست که مرد به معراج می رود. سرچشمه تمام پاکی ها، دامان توست. جان های پاک را در دستانت به تماشای آفتاب دعوت می کنی. روحت از تمام آینه ها زلال تر است. فرشته های خداوند، به کرامت انسانی تو سر به سجده می سایند. عفت، بلندترین قله ای است که پرچم زنانگی ات را بر آن افراشته ای. گرمی آغوشت، امن ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه سراغ دارم. دورترین رودها، زلالی تو را به دریاها سوغات می برند. بوی عصمتت، دل نوازترین نسیمی است که زمستان ها را به بهار نزدیک تر می کند، تو وارث پاکدامنی مریمی؛ میراث دار شجاعت آسیه در تالارهای کافر مصر؛ تکه ای از بزرگواری خدیجه علیهاالسلام در روزهای فقیر بعثت هستی؛ جان آزاده سمیه شهیدی؛ هم پای روزهای صبور زینب علیهاالسلام هستی. تو آمیزه ای از عشق و صبر و شجاعت و مهربانی و معصومیتی. تو از تمام غنچه هایی که می شناسم پاک تری. کرامتت را در عصمت گلبرگ های بهشتی پیچیده اند. تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک تر شده است. غرورت، کوه هیبتی است که هفت پشت چشم های هوس آلوده را می لرزاند و کلام محکمت، خیال های خام را می شوید و می شوراند. درود بر تو که معصوم ترین فرشته خداوندی. تو قلب خانه ای مادر!میثم امانیصدای پای تو را به تمام دنیا نمی توان فروخت. سلام تو، عین خداحافظی از دردهای فرو ریخته بر دیوار دل است. آفتاب چشم های تو، زودتر از آفتاب پشت بام سر می زند، سرازیر می شود از پنجره ها به اتاق. صدای آب، با صدای نفس های تو جاری است در خانه. خروس خوان صبح را که بیدار می شوی، صدای پای تو، بلای جان تاریکی است. حضورت خاطره هر چه سختی را خط می زند؛ خاطره هر چه اندوه را نیز. تو قلب خانه ای. تو ریشه دوانده ای در شاهرگ باغچه و حیاط، در گلوی ناودان ها و گوشه گوشه قاب های روی دیوار. عشق، لانه اش را روی شانه تو بنا می کند. شانه های تو، یادمان مهر الهی است در زمین. چه صبورند شانه های تو! چه پرغرور ایستاده اند تا تندیس مهر، نشکند در برابر توفان های روزگار! ساحل دریای متلاطم روزهای زندگی تویی و ما ساحل نشین محبت های توایم. نبض امید، با دست های تو می زند. قدر تو را نشناختن، ظلم است به خاطره های خود، به روزهای شیرینی که می توان ورق زد. خنده هایت را دریغ مکن؛ انرژی می دهد به کالبدهای خسته. تو قلب خانه ای مادر! چشم های اهالی، گرداگرد تو پرسه می زند. تو به قدم هایمان راه رفتن آموخته ای. تو به لب هایمان سخن گفتن آموخته ای. ما در دامن تو بزرگ شده ایم. دست های تو بوسیدن دارد. پاهای تو بوسیدن دارد؛ چرا که بهشت زیر پای مادران است. صدای پای تو را به تمام دنیا نمی توان فروخت. تو قلب خانه ای مادر! بهار من صدای توست مادر رضای حق رضای توست مادر مرا بوسیدن پای تو کافی است بهشت، زیر پای توست مادر نامت بلندسید علی اصغر موسویبا خاک گفتم از مقام مادر؛ اقیانوس ها را نشانم داد. با آب گفتم از مقام مادر؛ کهکشان ها را نشانم داد. با باد گفتم از عطر آغوشش؛ مشام بهشت را مست شمیم خویش کرد. با آتش گفتم از حرارت عشقش؛ عرق شرم بر جبین خورشید نشانید. کیست مادر؟ آنکه دستت را گرفت. کیست مادر؟ آنکه پروردت به جان کیست مادر؟ آنکه مهرت یاد داد کیست مادر؟ آنکه نامش، نامی از نور خداست. کیست مادر؟! ... مادر، واژه ای لاهوتی است که حتی در فضای ناسوت هم عطر آسمانی خویش را از دست نخواهد داد! مادر تفسیر آیه آیه ایثار در قاموس عشق و وفاداری است. تأویل سوره سوره اخلاص، در فرقان مهر و محبت است. مادر تحلیل صفحه به صفحه کتاب زندگی، از تولد تا مرگ است. مادر یعنی، شمع، یعنی تبسمی گران بها در آیینه عشق الهی! شعله ای در وجودستان محبت که از گرمایش، خورشید جان می گیرد! شراری در دل عشق که اشک ها را بر گونه ها می رویاند. مادر یعنی؛ خاطره ای کوتاه در سکوتِ غبارگرفته عکس ها! تو نام خداوند را به من آموختی تا قدردان نعمت هایش باشم؛ تو چگونه بودن را به من آموختی تا چگونه زیستن را خود، یاد بگیرم! به نام دست هایت قنوت می گیرم و با یاد اشک هایت به اجابت آسمان، دل می بندم. چگونه می توانم به پاس هزاران روز، تنها «یک روز» را به نام تو جشن بگیرم؟! نامت بلند باد در قاموس تمام خوبی ها! روزت مبارک و نام و یادت گرامی! محبت، کنار خواب گهواره هامحمد کاظم بدرالدینروز شکوفایی زمزمه های عاطفه است. روز پیوند با دستان آبشارگونه مهربانی. زیباترین گل ها آمده اند و به چشمه ای خیره شده اند که پاکی ها را در خود پرورش می دهد. فرصتی است تا رؤیایی از کودکی را همراه با جوانه های لالایی، به تماشا بنشینیم و با حس حضور این روز، گرم ترین خورشید را بسراییم که: «تا هستم و هست دارمش دوست». ... و امروز، هر طرف که می نگری، عطر شیفتگی پیچیده است. سرمست ترین تصنیف ها از متن دقایق، امروز می چکد. نام مادر، چشم انداز روشنی است که چون کوهی استوار، در مقابل بهار عمر ماست. از همان نخست، در خواب گهواره ها، نوازش های محبت آمیزی نهفته بود که بوی مادر می داد. خنده های او به روزهای ما طعم ایمان می بخشید و چراغ نیایش او بود که شب های ما را روشن نگاه می داشت. از هیچ آموزشگاهی جز دامنِ پاک او، عشق را نیاموختیم. تمام مکتب ها به گوهرهایی که از نگاه پرمهرش می ریخت، غبطه می خوردند. هنوز هم شاگرد مکتب خانه اوییم و به تمنای گوشه ای از آن نگاه، دنیای خود را محتاج می دانیم. هنوز با بدرقه ای از دعای او، راه ما هموار است و سرنوشت ما به نیکویی رقم می خورد. بهشت، زیر پای توستنزهت بادیبهشت را زیر پای تو باید جست! از اینجا که تو ایستاده ای تا آنجا که خداوند، بهشت موعودش را برقرار ساخته، به اندازه یک قدم فاصله است. قصور از ماست که به زیر پای تو، سر خضوع و احترام خم نمی کنیم؛ وگرنه بهشت نزدیک است. فقط کافی است مادری قدم بر رواق چشمان فرزندش بگذارد تا سرای جاویدان بهشت شود. این مقامی که به مادر عطا کردند، همه از لطف آن «ام ابیهایی» است که برای عالم هستی، مادری می کند. یادت نرود، هر جا بوته عشقی از دل مادری سر زد و درخت محبتی به بار نشست، ریشه اش به باغ مینوی وجود زهرا علیهاالسلام باز می گردد که اگر نبود، رشته پیوند میان آسمانیان و زمینیان از هم می گسست و نقطه اتصال عقل و عشق کور می شد. پس وقتی به چشمه کوثر زیر پای فاطمه علیهاالسلام راهی نیست، برای طهارت وجود خویش باید بر خاک پای مادر تیمم کرد. دعایم کن، مادر!خدیجه پنجیمادر، ای طراوت نامت توالی نوبهاران تازه در راه! در امتداد نگاه تو زندگی جان می گیرد. عطوفت محض را از سرانگشتان مهربانی ات عشق جوانه می زند. با تو، راه آسمان برایم کوتاه است؛ وقتی طراوت نگاهت با من است. مادر! نامت، بند بند وجودم را به آتش می کشد. فرشته ها سر به دامن مهر تو دارند. بگذار پرنده ای شوم رها و مرز لاهوتی نگاهت را بال بزنم تا بی کرانگی عشق! تمام عاشقانه ها، شرح یک لحظه مهربانی توست. از بلندای پیشانی ات، آفتاب طلوع می کند. مادر! زندگی سر بر شانه های عاطفه و احساس تو دارد! شقیقه های حیات، با ضرب آهنگ نفس های تو می زند. تو که باشی، همه چیز جان می گیرد. آرامشی غریب دارد با تو بودن و در کنار تو بودن. تا همیشه عمرم سر از دامن مهر تو برنخواهم داشت! چقدر پیراهن عاطفه، قامتت را برازنده است! درست از اولین لالایی شبانه ات، زندگی جان می گیرد و نبض حیات می تپد. در قاموس تو عشق حرف اول را می زند! رایحه بهشتی ات، فضای خانه را پر می کند و هوای اطراف را، معطر می سازد. خواب های آشفته ام را به آرامش یک تبسم میهمان کردی و لحظه های دلتنگی ام را خیس نوازش های مادرانه ات. قدم برمی داری و بهشت، زیر گام هایت شکوفه می کند. تو شاهکار بی بدیل خداوندی در عرصه آفرینش! همه چیز در تو معنا می شود؛ درخت که استواری قامتت را به امانت گرفته است، گل که رنگ و بو از رخسارت ربود، اقیانوس که زلالی اش را وام دار روح پاک و بزرگ توست. مادر! در کوچه های دلتنگی ام قدم بزن و مرا مثل همان زمان کودکی ام در آغوشت بگیر؛ می ترسم از هیاهوی دنیا، می ترسم در شلوغی و بی خیالی جهان پیرامون گم شوم. مادر! به لهجه خدا برایم لالایی بخوان؛ تو لهجه خدا را بلدی؛ من این را از گفت وگوی محرمانه و نیمه شب هایت فهمیدم. مرا با خود به کوچه های آسمان ببر! مادر! هر بار که سر می گذاری بر شانه مهربانی خدا، در خلسه های عاشقانه ات مرا هم یاد کن؛ بگذار دعایت بدرقه راهم شود! دعای تو کلید دروازه خوش بختی است. بگذار کوله باری داشته باشم برای جاده های پرپیچ و خم زندگی! دامان محبتامیر اکبرزادهواژه ها دست زیر چانه درماندگی زده اند توصیف نامت را. شکوه مهربانی ات آن چنان است که هیچ جمله ای را توان شرح آن نیست. در ذهن کوچک مدادم، هیچ واژه ای نیست تا در خور مقام آسمانی ات باشد. دستانت پیوند خورده اند با رودهای در جریان؛ رودهایی جریان گرفته از سرچشمه های زلال مهر و عشق. عشق، واژه ای است کوچک؛ آن قدر کوچک که قادر نیست بی تو حتی بر پای بایستد. «عشق» کودکی است که سر عجز به دامانت نهاده و انگشت حیرت به دندان گزیده. بهار، در دستانت به بار می نشیند سرخ ترین گل ها را. شاخه های هر درخت سیب، با نام متبرک تو میوه می دهند. شکوفه های سپید، طرحی مبهم از لبخند تواَند. خنده با توست که به اوج زیبایی می رسد. گل در دستانت همیشه بهاری می ماند؛ به دور از خیال سرد خزان. با توست اگر زندگی ام در جریان است؛ در جریانی شاد و نیز سایه ات بر سر زندگی من است که این چنین آفتابی ام. من با توام که در حرکت سیّال عمر، تا منتهی الیه دلدادگی پیش می روم. من با تو هستم؛ بودن من با توست. بودن من، سایه ای از بودن توست، مادر! سر بر زانوانت که می گذارم، پا بر فرق جهان گذاشته ام. دستانت را که می بوسم، پیشانی ملیح آسمان را بوسیده ام در آفتابی ترین روزش. این تو هستی که در رگ هایم جریان پیدا کرده ای؛ آن چنان که جان در رگ تن... . واژه هایم را صدا زده ام تا تو را به توصیف بنشینم. غزل هایم را جمع کرده ام تا تاجی بسازم از آنها و بر سرت بگذارم؛ هر چند تو خود، مادر بهاری! معنای آفتابی و اوج زندگی! خوش بختی من در دستان توست. دستان نوازشت را چونان سایه بانی گسترده بر سر خویش احساس می کنم، مادر! در حریم حیامهناز السادات حکیمیانجاودانه باد روزی به نام زن، به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست. به نام فاطمه علیهاالسلام ، بالانشینِ تاریخ عفاف؛ هم او که هجوم پیمان شکنان، اندامش را فرو ریخت؛ بی آنکه توانسته باشند پرده از بلندای قامت حجب او براندازند؛ مادرِ دست های تنها و شانه های خسته بابا.
به نام زینب علیهاالسلام ، بانوی اول کربلا که در مقام خواهری، ولایت مولایش را در سینه جای داد و جاده سفر، زیر اقتدار گام هایش هموار شد و استقامت نینوا را در خیمه صبوری های خویش معنا داد. به نام خدیجه علیهاالسلام ، اولین بانوی اسلام، اولین ذهن و زبان و دلی که به اسلام زنده شد و شخصیت زنده به گور زنان را احیا کرد. بانوی سخاوت که از دامنه ثروت خود، دامانی محض حیات بالنده اسلام پدید آورد. به نام مریم، بانوی درک و معنویت که تقدس جانش، او را در نوع مادری یگانه ساخت و در توفانی از خاک و خاشاک تهمت ها، چشم شفاف نجابت را روشن کرد و خداوند، شایستگی جان او را عظمت داد تا مأمن نورانی پیغمبر دوستی و محبت شود. به نام معصومه علیهاالسلام بانوی کرامت که در غریبانه ترین روزهای بارانی، غربت دل ها را در شبستان آشنایی پناه می دهد. آفتاب بزرگواری اش، گرمای برکتی آسمانی را در دل ذرات خاک می کارد و روشنای حضور و ضریح و آستانش، عشق زائران را تا «اشفعی لنا فی الجنّه» پرواز می دهد. ... و به نام زن که نشانی «معراج» را باید از دامان پاکش سراغ گرفت. جاودانه باد روزی به نام زن؛ به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست. زیباترین رنگ هستیطیبه تقی زادهسپیدی روز را در تو می بینم. پاکی حقیقت را بر اندام تو تماشا می کنم. روح مهربان جاری، مادر! تو را سپاس می گویم در شب زنده داری های بی وقفه ات؛ آن هنگام که از وجودت گذشتی، آن هنگام که هر گام کودکی ام دست در دستانم گذاشتی و قدم به قدم یاری ام کردی، آن هنگام که در اولین ایستادنم، فریاد شادی برآوردی. تو را دوست دارم به اندازه همه مهربانی هایت. تو را عاشقم به اندازه تمام مهر مادری ات. تو سپیدترین اتفاق دنیایی. پیچیده در هاله ای از رنج ها، آمدی بسان فرشته. خلق شدی در چشمه سار زلال مهربانی ها، چون کوثر پاک. رنج ها را به خود خریدی و انبوه دردهای طاقت فرسا را تاب آوردی. در هر تپش قلبت، دردها را به جان خریدی، تا ساقه های ضعیف جانم تنومند شود. تو نسیمی هستی در خیال دل انگیز صبح، پرستویی سبک بال در آسمان خوش بختی. دست های مهربان تو را آن هنگام که بر سرم می کشیدی به یاد خواهم داشت در تمام پیروزی هایم. صدای جاری تو را و زمزمه دل نشینت را با تمام وجودم می شنوم. تو صبح سپیدی هستی در زندگی ام و آرامش شبانگاهی ام هستی در خستگی هایم! همیشه به یاد خواهم داشت، «کسی که ناز مرا می خرید مادر بود». کسی که هیچ گاه بهانه های من خسته اش نکرد، مادر بود. مادر، نیلوفری پیچیده بر اندام حیات و زیبایی زیبنده به دامان زندگی است. مادر! تویی که چون پروانه می سوزی تا پیله های پرواز را برای پروانه کوچکت بشکافی. امروز که ایستاده ام، فراموش نخواهم کرد تکیه گاه روزهایی را که به زمین می افتادم. امروز که ایستاده ام، تو را می بینم با تمام فداکاری هایت. رنگی از نوازش هایت را در تمام زندگی می بینم که چه زیبا نقش بسته است. دستان لطیف تو را می بینم که معنای بلند مهر را به تصویر می کشند در هر محبت و نوازش مادرانه. مادر! تو زیباترین رنگ هستی ام هستی! از چه بگویم مادر؟حسین امیریاز چه بگویم؟ از اینکه تو آغاز ایثاری؟ از اینکه دست های مهربانت، ادامه دستان خداست و زاده محبتی و از بهشت آمده ای؟ تو نجوای نگاه بلند عشقی که از سرانگشتان محبت می باری و لبریزی از یک حس آشنای نزدیک، از یک آغوش پر از بخشش، کاش همیشه در آغوشت جای آرمیدن بود و یک دم از آن فارغ نمی شدم! در آغوش تو، بهار تا تشعشع پرتو عشق، تن زمستان زده آرزوها را بیدار می کند و امید، در اولین تکبیر مؤذن لالایی نماز، مهربانی را یادم می دهد و محبت را. کاش گم نمی کردم صدای ملکوت آهت را در خستگی روزگار سرد و غربت ازلی انسان! تو را قرابتی بود با عهد ازلی، با فطرت پاک بشر. راست می گویم مادرم! از آغوشت، بوی خدا را می شنیدم؛ بوی آفریننده بی منت را. از چه بگویم، وقتی گفتن، کوچک شمردن راز مگوی عشق توست که دستان ترک خورده زمستانت را کرسی گرمی ساختی تا قلب کوچکم، تا ابد عاشقانه بتپد و اشک هایت معلمی دلسوز بود که خنده را برایم هجی کرد و من هجا به هجای لالایی ات را هنوز به یاد دارم. از چه بگویم، وقتی مهربانی ات برهان قاطع توحید است؟ تو به دنیایم آوردی تا دوستم بداری، همچون او که آفرید تا عاشقم باشد و عاشقش باشم. لختی بخند!فاطمه عبدالعظیمیاشتیاق درونم را با کدام جمله می توانم ابراز کنم؟ کوچکی ام را با دست های خالی ام فریاد می زنم. چشم هایم سوسو می زند به سمت آسمان رضایت نگاهت. لختی بخند تا جان بگیرد در من شور زندگی! کمی نوازش کن گیسوان رها شده در بادم را که من نیازمند محبت خدایی ات هستم. امروز روز توست؛ دست کم امروز برای خودت باش! هیچ وقت میان دوراهیِ من و خودت گیر نکردی و همیشه من را به جای خودت برگزیدی. تو هنرمندترین زن روزگاری که خودت را وقف هنر پرورش من کردی. آرزوهای دوردستت و حرف های نگفته ات، در سکوتت موج می زند. در برابر کوتاهی هایم هیچ شکایتی نکردی و با عفو متواضعانه ات مرا شرمنده کردی. مادر! دست های حقیرانه ام را که سبد سبد شکوفه سپاس برایت هدیه آورده است، بپذیر! «مادر» روزت مبارک! |
/a>
بررسى چهرههاى جوان در قرآن
از مسائل مورد ابتلا، چگونگى برخورد با جوان براى تأثیرپذیرى بیشتر مىباشد. هر کسى راه و روشى پیشنهاد مىکند و به گونهاى مىخواهد با جوان تعامل و برخورد داشته باشد، اما کدام راه صحیح است و ملاک راه صحیح چیست. این گونه پرسشها معمولاً مورد غفلت واقع مىشود و اگر کسانى بخواهند راه صحیح یا بهتر را بیابند، به تجربه، آزمایش و آمارگیرى متوسل مىشوند.
اما بىنقص بودن این گونه راهها مورد تردید مىباشد و حتى گاهى مىتوان در درستى آنها مناقشه کرد؛ زیرا جوان مانند یک شىء بىجان آزمایشگاهى نیست و صحنه اجتماع آزمایشگاه نیست. در آزمایشگاه تمامى عناصر، ابزار و اشیاى مورد آزمایش در اختیار آزمایشگر است اما اشیا اختیارى ندارند، بنابراین آزمایشگر با ثابت قرار دادن آنها به جز یکى، میزان تأثیر و تغییرات آن را اندازهگیرى مىکند یا سپس امر دیگرى را متغیّر و بقیه را ثابت نگه مىدارد و ... اما در اجتماع اوّلاً شرایط و اوضاع به اختیار آزمایشگر نمىباشد؛ ثانیاً جوان از امور گوناگون اطراف خود، آن گونه که مىخواهد اثر مىپذیرد یا بر اطراف اثر مىگذارد. نیز اراده، تصمیم، عاطفه، احساس، گذشته خانوادگى و تاریخى، خوراک، پوشاک وى و ... در تشخیص و تعیین مسیر او و چگونگى تصمیمش نقش دارد. این همه، قابل اندازهگیرى، کنترل و نسبتسنجى نمىباشد. بنابراین پیدا کردن روش و قانون مناسب براى برخورد با جوان، از این راه، ناقص و حتى ناصحیح مىنماید.
راه دیگرى که مىتوان پیمود و راحتتر از راه قبلى است و نتایج آن کمنقصتر مىنماید، همچنین براى ما مسلمانان جاذبهدارتر است، بررسى میزان تربیت «جوان»هاى مطرحشده در قرآن و شاخصهاى تربیتى و تعیین مقدار تأثیر هر یک از آنها بر جوان مىباشد.
این راه براى ما راحت است زیرا قرآن آن را مطرح ساخته، با مطالعه آیات در باره «جوان» مىتوان به آن رسید. مردم نیز با توجه به اعتقاداتشان، براى پذیرش این راه و روش، آمادگى بیشترى دارند. چنان که نتیجه پیمودن این راه مورد قبول مسلمانان مىباشد زیرا همه اتفاق نظر دارند قرآن، کتاب هدایت و تربیت است. از سوى دیگر امکانات پیمودن این راه فراهم است زیرا تفاسیر گوناگون وجود دارد و بالاخره پیمودن این راه لازم و حیاتى است چون از یک طرف، با جوانان برخورد داریم و هر فردى دوست دارد ثمره وجودى و امید و آینده خود را، به بهترین نحو تربیت کند. از سوى دیگر چون مسلمان و دیندار هستیم موظفیم قرآن را بشناسیم و با آن برخورد مثبت داشته باشیم. نیز چون قرآن را معجزه جاوید مىدانیم و کتابى که «از پیش رو و پشت سرش باطل نمىآید»(1) و فرستنده آن خالق انسانهاست، اطمینان داریم که آن کتاب به ما بهترین راه هدایت را مىنمایاند و ما را به سرمنزل مطلوب سوق مىدهد. بنابراین، راه و روش قرآن ما را از راههاى دیگران بىنیاز مىکند و حتى قابل ارائه به دیگران براى تربیت جوانان مىباشد.
قرآن سرگذشت جوانهاى متعددى را مطرح ساخته و به ابعاد گوناگون تربیتى هر یک پرداخته است.
از جوانى که گوش به فرمان پدر و مربى خویش بود و هر خواسته پدر را قبول مىکرد و بر خواسته خود مقدّم مىداشت تا جوانى که به هیچ نحو گوش به سخنان پدر نمىداد و حتى در سختترین وضع و هنگامى که آثار عذاب الهى ظاهر شده بود، باز بر راه و روش باطل خود اصرار مىکرد و بالاخره به هلاکت رسید. نیز از جوانى که در بهترین محیط رشد و نمو کرد تا جوانى که در بدترین محیط از نظر اعتقادى به سر برد. از جوانى که بیشترین امکانات را در اختیار داشت و سرانجام همه آنها را از دست داد تا جوانى که هیچ امکاناتى نداشت و کم کم آنها را به دست آورد. از جوانى که ... .
فرزند نوح از بهترین امکانات هدایتى برخوردار بود ولى به سخنان پدر گوش نداد و نصیحتها و راهنمایىهاى او را به هیچ انگاشت و در نافرمانى، از همگان گوى سبقت را ربود حتى تبلیغ نهصد و پنجاه ساله پدرش سودى نبخشید. داستان او چنین است: نفرین نوح به قومش، دستور یافتن براى ساختن کشتى، سوار کردن مؤمنان بر آن، آوردن دو جفت از هر حیوانى، بارش بارانهاى سیلآسا از آسمان، جوشیدن آب فراوان از زمین، به گونهاى که آب همه جا را فرا گرفت و موجب شد کشتى که در محلى دور از دریا قرار داشت، روى آب قرار گرفت، به گونهاى که براى هر کسى آثار غضب خداوند محسوس بود. حضرت نوح با التماس از فرزندش که متحیرانه کنارى ایستاده بود، خواست که به کشتى آید و نجات یابد ولى لجبازى، تعصب و جاهلیت پسر، حتى در آن هنگام به او اجازه نداد بر کشتى سوار شود بلکه با بیان «به کوهى پناه مىبرم تا از آب پناهم دهد»(2)، اوج لجبازى و حقناپذیرى خود را به نمایش گذاشت.
پدر دلسوخته سالها رنج تبلیغ و نصیحت را به جان خریده بود و علاوه بر انجام وظیفه الهى، عاطفه پدرى ایجاب مىکرد فرزند را نصیحت کند. آن زمان نیز احساس کرد که در آخرین لحظه به او گوشزد کند امروز، روز دیگرى است و هیچ چیز نمىتواند مانع عذاب الهى شود. به همین جهت به فرزندش گفت: «در برابر فرمان خدا، امروز نگهدارندهاى نیست مگر اینکه خداوند به کسى رحم کند»(3) ولى او به آخرین نصیحت پدر اعتنایى نکرد و موجى بین پدر و پسر فاصله شد و او را از پدر جدا ساخت و بالاخره غرق گردید.
1- حضرت نوح از پیامبران اولوالعزم است و همچون بقیه پیامبران در انجام وظایف تبلیغى کوشش کرده و راه کاستى یا خطا را نپیموده است، چنان که طولانىترین مدت را در راه تبلیغ صرف کرده، خداوند در هیچ جا از شیوه تبلیغ یا کمکارى یا کمصبرىاش انتقاد نکرده، اگر چه از عجولبودن حضرت یونس یاد کرده است.(4) این نشان مىدهد که میزان و شیوه تبلیغ حضرت نوح کاملاً مورد تأیید خداوند بود.
2- پس از اطمینان یافتن حضرت نوح از اینکه قوم، خویشان و حتى زن و فرزندش به او ایمان نمىآورند و آن مردمان و حتى نسلهاى بعد جز پلیدکار و ناسپاس(5) نخواهند بود، تقاضاى عذاب کرد ولى خداوند به سرعت آنان را عذاب نکرد و براى هدایتشدن، فرصتهاى زیادى در اختیارشان گذاشت. ساختن کشتى که با توجه به عده کم مؤمنان زمان زیادى طول کشید، سوار کردن هر نوع حیوان، که وقت زیادى مىطلبید، بارش تدریجى باران و جوشش آب از زمین که تا جمع شدن آنها و پر شدن نهرها و جویبارها و جارى شدن در سطح زمین و بالا آمدن زیر کشتى نیز مدت زمانى طول مىکشید، همه براى این بود که اگر کمترین امکانى براى هدایتشدن کسى وجود دارد شکوفا شود و به راه راست روى آورد ولى پسر نوح و دوستان و هممسلکانش ایمان نیاوردند بلکه به لجبازى ادامه دادند.
3- حضرت نوح به مقتضاى اینکه پیامبر اولوالعزم و دلسوز فرزندش بود، حتماً او را ارشاد و نصیحت کرده و از همه شگردها براى هدایت او بهره برده بود. از سخنان آخر او مىتوان فهمید که در طول عمر از زبان محبتآمیز استفاده نموده و خواستار هدایت وى بوده است.
چرا این همه زحمت طاقتفرسا و نصایح پدرانه و محبتآمیز، حتى دیدن نشانههاى عذاب الهى، تأثیرى در پسر نگذاشت و او به راه و روش پدر که روشى عقلپسند و مطابق فطرت بود متمایل نگشت؟
چند پاسخ مطرح است:
1- فرزند حضرت نوح(ع) ذاتاً فاسد بود و چون از ریشه، و از نظر ژنتیکى یا وراثتى مشکل داشت، نمىتوانست راه حق را برگزیند و مسیر هدایت را بپیماید.
به اصطلاحِ روایات، او طینت سجّینى (جهنمى) داشته و واقع شدن او در خانه پیامبر خدا از این طینت نکاسته بود.
2- فرزند حضرت نوح داراى طینتى پاک و خوب بود ولى چون محیط زندگى او پر از فساد بود و مادر و خویشاوندان و همسایگان، همه کافر و مخالف حضرت نوح بودند، محیط زندگى بر او اثر کرد و طینت خوب او را از بین برد و وى را به عنصرى نامطلوب بلکه لجوج و کافر تبدیل کرد.
3- عوامل ژنتیکى و محیطى هر دو دست به دست هم داده، عزمِ پسر بر پیمودن مسیر ضلالت، بر آنها افزون گشته، موجودى بسیار لجوج و عنود به بار آورد.
به نظر ما تنها احتمال سوم، با واقع و آیات تطبیق دارد و احتمالهاى دیگر ناقص یا باطل است.
احتمال اوّل کامل نیست زیرا حضرت نوح پیامبر الهى و داراى جسم و روحى سالم بود و هیچ یک از آبا و نیاکان پیامبران به کفر و شرک و پلیدى آلوده نبودند. چون فرزند، از صلب حضرت نوح بود نمىتوانست ذاتاً پلید و منحرف باشد، چنان که بعداً معلوم خواهد شد ژن و وراثت زمینهساز است نه مجبورساز.
مىتوان گفت: چون فرزندان، حامل برآیند تعامل ژنهاى زن و مرد هستند و زن حضرت نوح از نظر اعتقادى و روحى داراى مشکل بود، آن ویژگىهاى روحى مادر در فرزند، بروز بیشترى داشت.
احتمال دوم، کامل نیست زیرا محیط، هر چند فاسد باشد ولى نقش و علیّت تام و کامل در انحراف انسان ندارد. انسان با هر موجود طبیعى دیگر این تفاوت را دارد که مقهور کامل شرایط، جوّ و وراثت نیست. وى مىتواند در مقابل مشکلات، تصمیم مخالف بگیرد و بر خلاف مسیر حرکت کند، هر چند به سختى در هم بشکند. حضرت موسى(ع) در کاخ فرعون رشد و نمو کرد(6) ولى فطرت حقخواهى، حقجویى و یاور مظلومبودنش، از بین نرفت.(7) حضرت یوسف در خانه عزیز مصر بزرگ شد ولى خوى و روش آنان را نپذیرفت و بر راه حق اصرار ورزید.
پسر نوح از مادرى خوب و مؤمن بهرهمند نبود. حال نقش این تفاوت در عزم و اراده و تصمیمهاى غلط او چقدر مؤثر بود، در ادامه روشن خواهد شد.
دانشمندان، در مورد نیروهاى تأثیرگذار بر انسان نظرهاى گوناگون و متفاوتى مىدهند. گروهى مىگویند ژنتیک، مهمترین عامل بلکه تنها عامل سعادت یا شقاوت فرد است. همان گونه که ویژگىهاى جسمى والدین به فرزند منتقل مىشود و به طور طبیعى فرزند راهى براى فرار از تأثیر ژنها ندارد، خصوصیات روحى نظیر شجاعت، سخاوت، حقطلبى و تجاوزگرى وراثتى است و از آن، راه فرارى وجود ندارد.(8)
این گروه به احادیثى نظیر «السعیدُ سعیدٌ فى بطن اُمّه و الشقىُّ مَن شقى فى بطن اُمه»، تمسک مىکنند و همه چیز را تابع و مقهور وراثت مىدانند.
از این گروه پرسیده مىشود: پس اولین انسانها چگونه با هم متفاوت شدند؟!
گروه دیگرى در مقابل گروه اوّل قرار دارند و نقش ژنتیک را تقریباً صفر مىدانند و تمامى تأثیرات را از تربیت و محیط مىدانند. اینان اعلام مىکنند که چند بچه را به ما بسپارید و هر چه خواستید، به شما تحویل مىدهیم: دانشمند، دزد، جنایتکار و ... .
به نظر مىرسد هر دو گروه، انسان را آن گونه که بایسته است، نشناختهاند و هر یک با یک چشم به انسان نگریسته و تنها یکى از ابعاد وى را دیدهاند. اگر به دقت به انسان مىنگریستند، معلوم مىگشت که هر دو عامل در سرنوشت انسان دخالت دارد ولى دخالت هیچ یک کامل نیست.
خیال نشود اگر با دو چشم (وراثت و محیط) به انسان نظر شود کار تمام است؛ یعنى نباید تصور شود برآیند ژنتیک و تربیت، علت تامه براى سرنوشت انسان مىباشد و آدمى چون جسمى آزمایشگاهى است که دو نیرو بر آن وارد مىشود و برآیند آن تغییر ایجاد مىکند. باید دانست چشم قوىتر و دقیقترى نیاز است تا نقش عزم و اراده را تعیین کند زیرا عزم و اراده، در عرض و همردیف محیط و وراثت نیست تا مثلاً تأثیر هر یک را حدود سى و سه درصد بدانیم یا نقش اراده کمى برتر از آن دو نیست تا تأثیر آن دو را شصت درصد و نقش اراده را چهل درصد بدانیم.
اراده، عزم و نیّت، در طول عوامل وراثتى و محیطى است و آنها تنها نقش زمینهساز و مددکار را بازى مىکنند و انسان است که تصمیم مىگیرد و راه و روشى را برمىگزیند و از آنها استفاده لازم را مىبرد.
در امور روحانى، تربیتى، رفتارى و ... تنها نیّت و عزم انسان است که تمام موضوع مىباشد و به امور دیگر خط و جهت مىدهد. اگر گاهى دیده مىشود که اراده تحت تأثیر محیط یا وراثت قرار مىگیرد، در اثر بىتوجهى به نیّت و کم انگاشتن تأثیر آن است، نه اینکه نیروى اراده و عزم کم باشد و مغلوب وراثت یا محیط شود. در قسمت جسمى و مادى چون عالَم ماده داراى تنگنا و مزاحمها مىباشد، وراثت مستقیماً تأثیر مىکند و اراده نمىتواند از تأثیر آن بکاهد. بنابراین پدر و مادرِ داراى بیمارىهاى جسمى، فرزند بیمار به وجود مىآورند و عزم و اراده پدر و مادر یا فرزند نمىتواند از انتقال بیمارى جلوگیرى کند.
باز به جهت تنگناها و مزاحمها، عوامل محیطى بر جسم اثر مىگذارد و بچهاى که از سوء تغذیه رنج مىبرد داراى بدنى ضعیف و بیمار مىباشد و نمىتواند داراى هیکلى مناسب و موزون گردد.
در معنویات، عواطف و راههاى سعادت و شقاوت، از آنرو که جسم و جسمیّت نقش چندانى ندارد و تنگناهاى مادى موجود نیست، اراده و عزم، نقش خود را کاملاً مىتواند ایفا کند. قرآن کریم مثالهایى مىآورد که نشان مىدهد افرادى توانستهاند بُعد شقاوت و بدبختى را تا آخرین حد بپیمایند. در بُعد سعادت نیز همین طور است. فرزند نوح زمینههاى محیطى و ژنتیکى مناسب را داشت، با این حال منحرف شد، به گونهاى که قرآن به جاى اینکه او را بدکار بداند، وى را مجسمه بدکارى یا اساساً کارِ بد مىداند: «اِنَّه عمل غیر صالح؛(9) او عمل غیر صالح است.»
پسر نوح آنقدر «بدکاره» بود که جرثومه فساد و بدکارى شد و آنقدر بدکارى را ادامه داد تا از جرثومه گذشته، خودِ «کار بد» شد، و این حکایتگر نهایت شقاوت و بدبختى انسان است.
مثال دیگر از قرآن در مورد فرزندى که کاملاً راه هدایت یافته، مطیع پدر و مادر بود و نسبت به آنان حرفشنوى داشت، حضرت اسماعیل است. خداوند وى را در پیرى نصیب حضرت ابراهیم نمود.(10) وقتى پدرى تا اواخر عمر فرزندى نداشته باشد و معجزهآسا بچهدار شود، طبعاً باید بچه لوس، بىتربیت و نازپرورده باشد و در همه جا حرف و خواسته او مهمترین چیز جلوه کند و ارادهاش بر اراده همه غلبه داشته باشد ولى چنین نبود و اسماعیل نخواست راه ناصواب یا باطل را طى کند.
در دوران شیرخوارگى، پدر، مأمور شد او و مادرش را در بیابانى بدون آب و آبادانى رها سازد.(11) در دورانى که کودک بیشترین نیاز را به یارى پدر داشت، از چنین الطافى محروم شد. اما به طور معجزهآسا، در آن محیط خشک و سوزان، با جوشیدن آب زمزم، از تشنگى نجات یافت. قبیلههایى که در بیابان دنبال آب مىگشتند و از نشست و برخاست پرندگان، جاى آب را تشخیص مىدادند، آنجا را یافتند و با دادن نان و غذا به بچه و مادرش، از آب بهرهمند شدند. بدین گونه اسماعیل از گرفتارى و گرسنگى نجات یافت تا کم کم رشد کرد، اما همچون هر بچه دیگر کمبود پدر را در زندگى حس مىکرد. در این هنگام پدرش حضرت ابراهیم(ع) آمد و از او خواست در ساختن خانه خدا به او کمک کند. او نیز چنین کرد.(12) وقتى بزرگتر شد و مردى گردید که مىتوانست همتاى پدر به کار بپردازد، پدر گفت: در خواب دیده که وى را سر مىبُرد! پسر به راحتى با انجام این خواب موافقت کرد و خود را براى ذبح شدن آماده ساخت و صبور و موفقبودن در این امتحان را از خداوند درخواست نمود. علاوه بر این از رؤیاى پدر به «امر» تعبیر کرد و پدر را مأمورى که نیرویى از غیب به وى دستور مىدهد، تلقى نمود.(13)
1- به حضرت ابراهیم و امتحانات سختى که خداوند از او گرفت و وى در همه موفق شد، نمىپردازیم. تنها به همین مطلب بسنده مىکنیم که تصمیم به گذاشتن زن و فرزند در بیابان یا ذبحِ فرزند، از امتحاناتى بود که حضرتش به آنها دستور یافت. حضرت اسماعیل در مقابل این تصمیمها تسلیم بود. او در کودکى که زبان اعتراض نداشت و در بزرگى که مىتوانست اعتراض کند، هیچ گاه به پدر اعتراض نکرد که چرا مرا در بیابانِ بدون آب و آبادانى رها ساختى! نیز به پدر اعتراض نکرد که چه خدمتى به من کردهاى که اکنون انتظار دارى در ساخت خانه خدا به تو کمک کنم؛ چنان که از پدر نخواست نزد وى در مکه بماند یا نخواست همراه پدر به فلسطین، محل سکونت پدر برود. هر از چندگاهى که پدر به دیدن او و مادرش مىرفت، ابراز رضایت مىکردند و اعتراض نمىنمودند یا درخواستى نمىکردند.(14) این نشان از روحیه عالى، احترام به پدر و تسلیم محضبودن مىنماید.
2- حضرت ابراهیم از روحیه عالى فرزند خبر داشت. به همین جهت خواب خود را با او در میان گذاشت و گرنه، باید با نقشهاى او را غافلگیر مىکرد تا خواب خود را اجرا نماید.
3- حضرت اسماعیل مىتوانست با تشکیک در حجیّت خواب، خود را از خطر برهاند یا به پدر بگوید که تو در رشد و هدایت من نقشى نداشتهاى. پس مرا به حال خود رها ساز و قصد گرفتن جانم را نکن. ولى هرگز چنین نکرد بلکه در صدد ترغیب و تشویق پدر براى انجام رسالت الهى برآمد و از رؤیاى او به «امر»، تعبیر کرد و از پدر خواست مأموریتش را انجام دهد: «یا ابتِ افْعلْ ما تؤمر؛ اى پدر، آنچه را مأمورى انجام ده.»(15) در عین حال، ادب سخن را رعایت کرد و در حالى که از درد ذبحشدن آگاه بود، عزم و ارادهاش را بر تسلیم در مقابل خواستِ پدر و تحمل چنین شداید و رنجهایى در راه انجام مأموریت اعلام نمود.
این همه ادب، تسلیم فرمان پدر بودن و اخلاص و پاکى را، اسماعیل(ع) کِى و چگونه و از چه کسانى فرا گرفت؟
اسماعیل مدت زیادى نزد پدر نبود تا از او درس دین، اخلاص، فداکارى و ... بیاموزد. قبایلى که گِرد زمزم جمع شدند نیز از داشتن پیامبر یا مربى ورزیدهاى برخوردار نبودند، بنابراین باید براى این امور توجیهى یافت. آرى او تنها نزد مادر خویش، «هاجر» بود، که وى در خانه حضرت ابراهیم پرورش یافته بود.
در مقایسه بین این فرزند و فرزند حضرت نوح که هر دو فرزند پیامبر بوده و پدران از پیامبران اولوالعزماند و از هر گونه خطایى در تبلیغ مبرّا مىباشند، مىتوان دریافت که از نظر ژنتیکى (تا آنجا که مرتبط به پدر بوده) بهترین موقعیت را داشتهاند. اما مادران متفاوت بودهاند؛ هاجر زنى فرمانبردار و خوب، و زن نوح الگوى کافران(16) و متمردان بودند.
ممکن است پرسیده شود: مادر اسماعیل، او را در بیابان و به دور از چشم مردم مشرک پرورش داد. این، یک موقعیت مناسب و خوب براى حضرت اسماعیل بود زیرا هنگامى که شهر را شرک و کفر فرا گرفته و تبلیغات پیامبر نتواند مردم را به دین حق دعوت کند، پرورش یافتن کودک در بیابان، بهتر از پرورش یافتن در چنین جامعهاى است و این عامل (محیط) در خوب شدن اسماعیل نقش داشته است.
پاسخ: عوامل وراثتى و محیطى در سرنوشت فرد دخالت دارد اما نمىتوان هیچ یک را ثابت دانست. در داستان پسران پیامبران، چند امر ثابت وجود دارد، از جمله اینکه انبیا از نظر جسمى و روحى سالمترین افراد بودهاند، ثانیاً از نظر فرهنگى و تربیتى، بهترین شرایط را به وجود آورده و رعایت تمامى امورى را که در رشد فرزند نقش داشته، لحاظ مىنمودند. اما وقتى دو فرزند متفاوت شدند باید به سراغ نقاط تمایز و اختلاف رفت.
در مورد فرزند نوح(ع) و فرزند ابراهیم(ع)، تنها یک تفاوت اساسى وجود دارد و آن مؤمن نبودن همسرِ حضرت نوح(ع) مىباشد. دور بودن حضرت اسماعیل از محیط شرک و کفر، نمىتواند نقش چندانى داشته باشد، چنان که برادرش اسحاق در محیط خانوادگى ماند و به فساد نگرایید. افراد دیگرى نظیر موسى(ع) و یوسف(ع) نیز در محیط فاسد ماندند ولى فاسد نشدند.
افزون بر این محیط اطراف حضرت اسماعیل خوب نبود زیرا قبیله جُرُهم اولین گروهى بودند که کنار آب زمزم سکونت گزیدند و با دادن اجارهبهایى مختصر از آب بهره مىبردند و مشرک بودند. اگر حضرت اسماعیل به دنبال جوانان منحرف و محیط آلودهاى مىگشت، بین آنان پیدا مىشد.
خلاصه اینکه غیر از عزم و اراده که هر فرد داراست و بین افراد، اراده متفاوت مىباشد، مهمترین تفاوتى که بین فرزند نوح با فرزندان سایر انبیا وجود دارد، نقش مادر مىباشد.
1) سوره فصلت، آیه 42.
2) سوره هود، آیه 43.
3) همان.
4) سوره انبیاء، آیه 87.
5) حضرت نوح فرمود: «و لا یلدوا اِلّا فاجراً کفّاراً؛ (سوره نوح، آیه 27) اینان جز پلیدکار ناسپاس نزایند» که نشان مىدهد از نسل آنان فرد خوبى به وجود نمىآمد.
6) سوره قصص، آیه 7 تا 9.
7) همان، آیههاى 15 تا 18.
8) کافى، ج8، ص81؛ وسائلالشیعه، ج27، ص84، چاپ آلالبیت.
9) سوره هود، آیه 46.
10) قرآن در این باره شکر و سپاس حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «الحمد للَّه الذى وهب لى على الکبر اسماعیل و اسحاق»، (سوره ابراهیم، آیه 39).
11) قرآن در این باره دعاى حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «ربنا اِنّى اسکنتُ مِن ذریتى بوادٍ غیر ذى زرع»، (سوره ابراهیم، آیه 37).
12) قرآن در این باره مىفرماید: «و اِذْ یرفع ابراهیمُ القواعد مِن البیت و اسماعیل، ربّنا تقبلْ منا ...»، (سوره بقره، آیه 127).
13) قرآن در این باره فرمود: «فلمّا بلغ معه السعى قال یا بُنىّ اِنّى اَرى فى المنام انّى اَذبحک فانْظر ماذا ترى قال: یا ابتِ افْعل ما تُؤمر ستجدنى اِنْ شاءاللَّه من الصابرین»، (سوره صافات، آیه 102).
14) از قرآن به دست مىآید که حضرت ابراهیم(ع) تا زمان بزرگ شدن اسماعیل و دستور یافتن به ذبح او چندین بار به مکه سفر کرده است. در یک مرتبه آن سرزمین هنوز بیابان بوده و آثار شهر یا شهرنشینى وجود نداشته است، به همین جهت حضرت ابراهیم دعا مىکند: «رب اجْعلْ هذا بلداً آمناً؛ (سوره بقره، آیه 126)، پروردگارا، اینجا را شهر امنى قرار بده». ولى در زمان دیگرى آثار شهرنشینى و وجود جمعیت را مىبیند و دعا مىکند: «رب اجْعلْ هذا البلد آمناً؛ (سوره ابراهیم، آیه 35)، پروردگارا، این شهر را ایمن گردان». ذکر «بلد» به صورت نکره در مرحله اول و با «الف» و «لام» در مرحله دوم نشان مىدهد که این دعاها در دو زمان صورت گرفته و بین دعاها فاصله زیادى بوده تا بیابان به شهر تبدیل شده است. دعاى حضرت ابراهیم در هر دو بار براى امنیت آن سرزمین، اهمیت امنیت را نشان مىدهد. نیز مىفهماند ماندن یک زن و کودک در بیابان وحشتناک بوده، غذا و آب و مهمتر از آن امنیت آنان مورد توجه بوده است.
15) سوره صافات، آیه 102.
16) سوره تحریم، آیه 10، «و ضرب اللَّه مثلاً للذین کفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ».
|
|
|