پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرتوى از فضایل حضرت زهرا سلام الله علیهادر تفسیر روض‏الجنان

پرتوى از فضایل حضرت زهرا(س)در تفسیر روض‏الجنان

فاطمه زهراعلیهاالسلام دختر پیامبر اکرم، سیماى پرفروغ ایمان، نمونه روشن تقوا، و اسوه تمام‏عیار زن مسلمان است. در فضیلت آن بانوى بزرگوار نویسندگان مذاهب اسلامى روایتها آورده‏اند که هر یک بیانگر گوشه‏اى از عظمت روحى آن نور مبین و گوهر ثمین است. مسلمانان نیک‏نهاد عموما و شیعیان شیفته‏جان خصوصا عشق محمد و آل محمد را پیوسته در سویداى دل نهفته داشته‏اند. در طول قرون با دل و جان به خاندان رسالت عشق ورزیده و جلوه‏هاى این مهرورزى را با خامه اخلاص رقم زده‏اند.

از جمله عالم نامور شیعه حسین بن على بن محمد بن احمد الخزاعى در تفسیر روض‏الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن علاوه بر مطالب متنوع لغوى، فقهى، کلامى، ادبى در فضیلت‏خاتون دو جهان حضرت صدیقه کبرى روایتها آورده است، همچنین ذکر و نقل روایت از امامان «امام على، امام حسن، امام حسین، على‏بن الحسین، ابوجعفر محمدبن على، جعفربن محمد الصادق، على‏بن موسى الرضاعلیهم‏السلام‏» (1) در تفسیر گرانقدر کشف الاسرار و عدة الابرار بیانگر علاقه و گرایش ابوالفضل رشیدالدین میبدى به آن انوار پاک است. در این جا براى نشان دادن هم‏آوایى مفسران شیعى و سنى در ذکر مناقب و فضایل حضرت فاطمه، به عنوان نمونه شواهدى از دو تفسیر فوق ارائه مى‏گردد.

حضرت فاطمه‏علیهاالسلام و توبه حضرت آدم‏علیه‏السلام

مى‏دانیم که اندیشه جاودانگى به قدمت‏حیات بشر است. نخستین وسوسه شیطان نیز از همین روزنه و بدین‏شکل صورت مى‏پذیرد که ابتدا شیطان با سوگند خود را خیرخواه آدم و حوا مى‏نمایاند (2) و سپس سبب نهى پروردگار را از نزدیک شدن به شجره خلد، فرشته شدن یا جاودانگى آن دو القا مى‏کند (3) چون آن دو مبتلا به ترک مندوب شدند توبه کردند و نداى «ربنا ظلمنا» از جان برآوردند تا رحمت‏حق در کسوت «کلمات‏» (4) و تماثیل نور متجلى شد.

در این باب صاحب تفسیر عظیم روض‏الجنان چنین آورده است: «چون خداى تعالى آدم را بیافرید و حیات در او آفرید... بر ساق عرش اشباحى و تماثیلى از نور دید که بر بالاى سر هر یک نوشته بود: محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسین.
آدم گفت: بار خدایا پیش از من بر صورت من خلقى آفریدى؟
گفت: نه.
گفت: اینان که‏اند؟
گفت: فرزندان تواند ولولاهم لما خلقتک و اگر نه ایشانندى تو را خود نیافریدى.
 گفت: بار خدایا گرامى بندگانند بر تو. گفت: اى آدم این نامها یاد گیر تا در وقت درماندگى مرا به این نامها بخوانى تا فریادت رسم. آدم این نامها یاد گرفت. چون این ترک مندوب کرد و خواست تا از آن توبه کند، گفت: بار خدایا به حق محمدصلى الله علیه وآله و على‏علیه‏السلام و فاطمه‏علیهاالسلام والحسن‏علیه‏السلام والحسین‏علیه‏السلام به حق این بزرگان که توبه من قبول کنى. خداى تعالى توبه آدم قبول کرد فهذه هى الکلمات‏». (5)

علماى اهل سنت همانند علماى شیعه به دوستى اهل‏بیت مباهات کرده و در این خصوص به روایات متعدد استناد کرده‏اند. زمخشرى در تفسیر کشاف ذیل آیه‏اى که مودت ذوى‏القربى را اجر رسالت‏شمرده، (شورى /23) حدیث مفصلى از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نقل مى‏کند که مطلع آن چنین است: «من مات على حب آل محمد مات شهیدا». (6) از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نیز سؤال شد محبت چه کسانى به موجب آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى‏» (شورى /23) بر ما واجب شده؟ حضرت بیان فرمودند: «على‏علیه‏السلام و فاطمه‏علیهاالسلام و ابناهما». (7)

حدیث کساء و حضرت فاطمه‏علیهاالسلام

مراد از اهل‏بیت در آیه تطهیر (سوره احزاب/33) پنج تن آل عباست در این خصوص قول پیامبر که از منابع اهل سنت نیز نقل شده است کافى است که فرمود: «این آیه درباره من و على و حسن و حسین و فاطمه نازل شده است‏» (8) میبدى نقل مى‏کند که: «رب‏العالمین منت مى‏نهد بر مصطفى عربى که خواست ما و حکم ما آن است که اهل‏بیت تو پاک باشند از هر چه آلایش خلقیت است و اوساخ بشریت تا «از خانه به کدخداى ماند همه چیز». الطیبات للطیبین والطیبون للطیبات و در همان تفسیر از قول ام‏سلمه آورده است: چون آیه تطهیر نازل شد «فارسل رسول الله الى فاطمة و على والحسن والحسین فقال هؤلاء اهل بیتى‏» (9) در تفسیر روض‏الجنان هم مى‏خوانیم: «رسول -علیه‏السلام- حسن‏علیه‏السلام را بر دست راست‏خود نشاند و حسین را بر دست چپ و على را و فاطمه را در پیش روى، آن گه گلیمى خیبرى بر ایشان افکند و گفت: اللهم لکل نبى اهل و هؤلاء اهلى، در حال خداى تعالى این آیت فرستاد (.. انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» (10)

با وجود قدر و شان عظیم ام‏سلمه و تایید نیک‏نهادى او توسط پیامبر از همراهى با پنج تن منع مى‏شود ولى جبرئیل با حسن قبول «انت منا» (11) با نورانیتى مضاعف به ملکوت پرواز مى‏نماید و در آسمانها مى‏نازد و فخر مى‏کرد و مى‏گفت: «من مثلى وانا فى السماء طاووس الملائکة و فى الارض‏من اهل بیت محمد» یعنى چون من کیست که در آسمان رئیس فرشتگانم و در زمین از اهل‏بیت محمد خاتم پیغامبرانم؟» (12)

مباهله و حضرت فاطمه‏علیهاالسلام

چون سران مسیحى شهر نجران از قبول حقیقت‏سرباز زدند و بر این پندار که عیسى‏علیه‏السلام فرزند خداست پاى فشردند به پیامبر اکرم وحى شد تا با آنان مباهله کند، ماجراى مباهله با حضور باشکوه پیامبر و چهار نور پاک به شرح زیر صورت پذیرفت:

«حضرت پیامبر و على و حسنین از پیش مى‏رفتند و فاطمه -علیهاالسلام- بر اثر ایشان مى‏رفت تا به صحرا شدند. ترسایان بیامدند و اسقف ایشان از پیش ایستاد. اسقف گفت: اینان که‏اند از محمد. گفتند: آن برنا پسر عم و داماد اوست‏بر دخترش و آن زن دختر اوست و آن کودکان دخترزادگان اویند. اسقف به ترسایان نگرید و گفت: بنگرید که محمد چگونه واثق است که به مباهله فرزندان و خاصگان خود را آورده است. از مباهله او حذر کنید که اگر نه مکان قیصر بودى من اسلام آوردمى، رویها دیدم که اگر از خدا بخواستندى تا کوهها را از جاى برکند اجابت کردى‏». (13)

رشیدالدین فضل‏الله میبدى در ذیل آیه مبارکه: «فقل تعالوا ندع ابنائنا وابناءکم ونسائنا ونسائکم وانفسنا وانفسکم‏» (آل‏عمران /61) ماجراى مباهله را چنین یاد مى‏کند:

«آن روز که حضرت رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله براى مباهله به صحرا رفتند دست‏حسن و حسین‏علیهماالسلام را گرفته و فاطمه‏علیهاالسلام و على‏علیه‏السلام از پس ایشان به راه افتادند «رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت: اللهم ان هؤلاء اهلى، جبرئیل آمد و گفت: یا محمد و انا من اهلکم چه باشد یا محمد اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیت‏خویش آرى؟ رسول‏صلى الله علیه وآله گفت: یا جبرئیل و انت منا.» (14)

پیوند ملکوتى

ازدواج سیده عالم یعنى پیوند نور با نور و انتقال زهره زهراعلیهاالسلام از بیت نبوت به منزل امامت در واقع سرآغاز ظهور انوار پاک یازده گوهر تابناک برج امامت‏بود که باشکوهى الهى در زمین و شورى ملکوتى در آسمان برگزار گردید. در فضیلت‏حضرت على‏علیه‏السلام بر دیگر خواستگاران فاطمه‏علیهاالسلام پیامبر اکرم فرمود: «لولا على لم یکن لفاطمة کفو». (15)

پیام ملکوتى همسرى حضرت على و فاطمه را فرشته‏اى شگرف به نام محمود به رسول اکرم رسانید. پیامبر پرسید: «یا محمود چه کار را آمده‏اى؟ گفت: جئتک لتزویج النور من النور. آمده‏ام تا نور را به نور دهى. گفتم: آن نور کدام است که او را به نور دهم. گفت: تزویج فاطمة من على فاطمه‏علیهاالسلام را به على‏علیه‏السلام دهى که خداى تعالى این عقد را در آسمان ببست.» (16)

آن گاه فرمان آمد، اى مقربان درگاه اى خاصگیان پادشاه سوره «هل اتى على الانسان‏» برخوانید. ایشان همه به آوازى دلرباى و الحان طرب‏فزاى سوره «هل اتى‏» خواندن گرفتند و درخت طوبى بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حله‏ها باریدن گرفت.» (17)

روز بعد از ازدواج وقتى زنان قریش براى تهنیت آمدند حضرت فاطمه جامه‏اى فاخر بر تن داشت که آنان متحیر بماندند گفتند: «یا فاطمه این حله از کجا آوردى که همانا در دنیا نباشد و ما ندیدیم و نشنیده؟ گفت: هذا من عندالله از نزد خداست.» (18)

رشیدالدین فضل‏الله میبدى در پیوند همسرى حضرت على‏علیه‏السلام با حضرت فاطمه‏علیهاالسلام سخنان زیر را نیز مى‏افزاید: فرشته‏اى فصیح به نام راحیل بر منبرى سپید برآمد و خداى را ثنا گفت آن گاه خداوند ذوالجلال بى‏واسطه ندا کرد که: اى جبرئیل و اى میکائیل شما دو گواه باشید که من فاطمه زهراعلیهاالسلام را به زنى به على مرتضى دادم.» (19) چون فرشته این بشارت را به حبیب خدا داد آن حضرت مهاجر و انصار را خواندند و روى به على‏علیه‏السلام کردند و فرمودند: «یا على چنین حکمى در آسمان رفت اکنون من فاطمه‏علیهاالسلام دخترم را به چهارصد (20) درم کاوین به زنى به تو دادم.» (21)

حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام سیدة النساء العالمین

حضرت زهراى مرضیه در خانه نبوت و مرکز وحى تربیت‏شد پدرى چون پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله، همسرى چون على مرتضى، و فرزندانى چون حسنین داشت. روزى زنان قریش با همسران رسول‏صلى الله علیه وآله از حسب و نسب خویش و مفاخرت قوم خود سخن مى‏گفتند. چون فاطمه‏علیهاالسلام وارد جمع شد همه ساکت‏شدند یکى از ایشان گفت: «چرا حدیث رها کردى؟ گفتند: براى آن که در پیش او حدیث‏حسب و نسب کردن محال باشد، دیگرى گفت: ما بالکم یا بنى‏هاشم... چیست اى بنى‏هاشم که همه سیادت جمع کردى خود را و گوى سیادت از همه عالم بربودى، اما پدرت سید ولد آدم است. و اما تو سیده زنان جهانى. اما شوهرت سید عرب است و اما فرزندانت‏سیدان جوانان بهشتند و اما مت‏حمزه سید شهیدان است.» (22) بدین‏جهت پاره‏اى از مفسران آیه «نسبا و صهرا» را در شان حضرت على‏علیه‏السلام دانسته‏اند که امیرالمؤمنین جامع سبب و نسب بود «و هیچ کس را از صحابه این هر دو بیک جاى نبود.» (23)

حضرت محمدصلى الله علیه وآله و فاطمه‏علیهاالسلام

از سخنان و شیوه رفتار پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله با فاطمه زهراى مرضیه‏علیهاالسلام پى مى‏بریم که علاوه بر محبت فطرى پدر و فرزندى، ملکات انسانى و فضایل معنوى، دیندارى و پارسایى ام‏الائمه حضرت فاطمه‏علیهاالسلام موجب اصلى جلالت و عظمت قدر آن بزرگوار نزد پدر بوده است. محدثان و مفسران قرآن در باب عظمت کفو ولایت و مصداق روشن: «انا اعطیناک الکوثر». روایات متعددى نقل کرده‏اند که در این جا به ذکر چند نمونه از تفسیر روض‏الجنان (ابوالفتوح رازى) و تفسیر کشف‏الاسرار میبدى اکتفا مى‏شود.

1 - حضرت فاطمه مادر امامان

در خبر است که رسول شبى به نزدیک خدیجه‏علیهاالسلام بود و او سخن مى‏گفت: رسول گفت: یا خدیجه من تکلمین؟ با کى سخن مى‏گویى؟ گفت: اى رسول‏الله با این جنین که در شکم دارم. رسول گفت: بشارت باد تو را که جبرئیل مرا بشارت داد که مادینه است و مادر امامان است.»

2 - خانه فاطمه‏علیهاالسلام

اتاقى گلین و کوچک با معنویتى بى‏کرانه است که تجلیگاه نور الهى و مصداق بارز آیت قرآنى «فى بیوت اذن الله‏» است. «یک روز رسول -علیه‏السلام- این آیت مى‏خواند مردى برخاست و گفت: این خانه‏ها کدام است؟ گفت: بیوت الانبیاء، خانه‏هاى پیغامبران است. ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول‏الله خانه فاطمه و على از این جمله هست؟ گفت: هو من افاضلها، خانه ایشان فاضلترین خانه‏هاى ایشان است.» (25)

3 - محبت‏حضرت محمدصلى الله علیه وآله و اطاعت فاطمه‏علیهاالسلام

علاقه و احترامى که رسول‏الله نسبت‏به فاطمه‏علیهاالسلام اظهار مى‏داشتند در تاریخ رابطه پدر و فرزندى بى‏نظیر است. از جمله عادت‏هاى پیامبر اکرم چنان بود که در ابتدا و بازگشت از سفر به دیدار فاطمه‏علیهاالسلام مى‏رفتند، روزى پیامبر اکرم به دیدار فاطمه‏علیهاالسلام رفتند و آن روز بر در سراى گلیمى خیبرى آویخته بود، چون آن را دیدند، بازگشتند، فاطمه‏علیهاالسلام برخاست و به حجره رسول آمد و از سبب پرسید؟ حضرت فرمودند: «یا فاطمه من بر عادت آن‏جا آمدم و لکن در سراى تو بر رسم جباران دیدم پرده فروگذاشته بازگشتم [فاطمه‏علیهاالسلام] برفت پرده از در سراى دور کرد.» (26)

4 - فاطمه‏علیهاالسلام و سجود پیامبرصلى الله علیه وآله

در ابتداى دعوت پیامبر اکرم به اسلام کفار دندان مبارک حضرت را شکستند و خاک و پلیدى بر او مى‏ریختند و حضرتش را ساحر و کاهن و مجنون مى‏خواندند. در تفسیر آیه مبارکه «ان الذین یؤذون الله ورسوله‏». (سوره احزاب /57) از قول عبدالله مسعود نقل شده است که گفت: «دیدم رسول خدا را در مسجدالحرام سر به سجود نهاده که کافرى شکنبه شتر میان دو کتف وى فروگذاشت رسول سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمه زهراعلیهاالسلام بیامد و آن از کتف وى بینداخت.» (27)

5 - فاطمه زهراعلیهاالسلام و اندوه پیامبر اکرم (ص)

آن روز که جبرئیل آیه «ان جهنم لموعدهم اجمعین‏» (سوره حجر /43) را آورد حضرت اندوهناک شدند و بسیار گریستند و هیچ کس از صحابه زهره نداشت که از سر آن تاثر شدید جویا شود. عبدالرحمن عوف مى‏دانست که رسول خدا به دیدار فاطمه آسایش مى‏یابد از حضرت فاطمه درخواست نمود تا از پیامبر اکرم سبب این اندوه بزرگ را بپرسد. پیامبر در جواب به فاطمه‏علیهاالسلام فرمودند: چه پرسى از آنچه وهم و فهم هیچ کس بدان نرسد؟ چون حضرت اشاره‏اى به ابواب جهنم و چگونگى درکات دوزخ کردند «فاطمه‏علیهاالسلام بیفتاد و بیهوش شد چون به هوش باز آمد گفت: «الویل الویل لمن دخل النار». (28)

6 - دوستى فاطمه‏علیهاالسلام

چون قریش پیمان حدیبیه را شکستند ابوسفیان را براى عذرخواهى نزد پیامبر فرستادند. او خواست از علاقه پیامبر به حضرت فاطمه به نفع خود سود جوید این بود که به در خانه فاطمه‏علیهاالسلام رفت و ماجرا را گفت، آن حضرت به او گفتند: «این کار بزرگتر از آن است که حدیث زنان در آن گنجد.» (29)

7 - فاطمه‏علیهاالسلام و نوازش یتیم

مفسران قرآن کریم آیه «ویسئلونک عن الیتامى‏» (سوره بقره /55) را تاکیدى به «اصلاح کار و مال‏» (30) و نیکى به یتیمان دانسته‏اند. «روزى مهتر عالم یتیمى را دیدند که کودکان او را سرزنش مى‏کنند و او مى‏گرید و در خاک مى‏غلتد، چون حضرت سبب درماندگى او را پرسیدند. گفت: پدرم روز احد کشته شد، خواهرم فرمان یافت و مادرم شوهر کرد و مرا براند حضرت رسول گفتند: اى غلام اندوه مدار من که محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو... آن گاه مصطفى دست وى گرفت و به خانه فاطمه برد و گفت: یا فاطمه‏علیهاالسلام این فرزند ماست و برادر تو، فاطمه‏علیهاالسلام برخاست و او را بنواخت‏خرما پیش وى بنهاد...» (31)

8 - حجاب حضرت زهراعلیهاالسلام

پوشیدگى زن از دید نامحرم یک فرمان قرآنى است. در گذشته براى بیان این مفهوم خصوصا در فقه واژه «ستر» (32) را به کار مى‏بردند. سعدى شاعر خوش‏سخن هم در معرفى زن پارسا چنین گفته است:

«چو مستور باشد زن و خوبروى به دیدار او در بهشت است‏شوى‏» (33)

و در تفسیر هم‏چنین مى‏خوانیم:

«در خبر است که روزى رسول در حجره فاطمه -علیهاالسلام- بود. مردى نابیناى مادرزاد در بزد. رسول گفت: درآى، او درآمد فاطمه‏علیهاالسلام برخاست و در خانه رفت و تا او بنرفت از خانه بیرون نیامد. رسول بر سبیل امتحان گفت: یا فاطمه چرا از او پنهان شدى و او چیزى نبیند؟ گفت: یا رسول‏الله اگر مرا نبیند، من او را بینم. الیس الله تعالى قال: «وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن‏». رسول -علیه‏السلام- گفت: الحمدلله ارانی فی اهل بیتی ما سرنی; سپاس آن خداى را که با من نمود در اهل‏البیت من آنچه مرا خرم بکرد.» (34)

حضرت على‏علیه‏السلام و فاطمه‏علیهاالسلام

بزرگان علم و عالمان دین در شناخت‏شانى از شؤون حضرت على‏علیه‏السلام و فاطمه زهراعلیهاالسلام درمانده‏اند. ما از طریق روایاتى چون: «احب النساء الى رسول الله فاطمة و من الرجال علی‏علیه‏السلام) و (... فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر و انما سمیت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها» (35) گوشه‏اى از عظمت این دو عزیز را باز مى‏نماییم و از میان انبوه روایات تنها به ذکر چند روایت از تفسیر روض‏الجنان و کشف‏الاسرار اکتفا مى‏نماییم.

1 - یارى و پرستارى فاطمه‏علیهاالسلام

در جنگ احد که رسول اکرم و حضرت على‏علیه‏السلام جراحاتى برداشتند حضرت فاطمه‏علیهاالسلام چهره مبارک پدر و روى نازنین همسر را شست. در همین غزوه شجاعت و فداکارى على‏علیه‏السلام تا آنجا جلوه نمود که جبرئیل از آسمان آواز داد: «لاسیف الا ذوالفقار ولافتى الا على‏» پس از جنگ آن تیغ را به فاطمه‏علیهاالسلام داد و گفت: «بستان این شمشیر را که امروز با من وفا کرد.» (36)

2 - دعاى حضرت محمدصلى الله علیه وآله

پیامبر اکرم در پاسخ به طعنه زنان قریش که به حضرت زهراعلیهاالسلام گفته بودند: پدرت تو را به مردى درویش داده است چنین فرمودند: «بدان که این زنان که این گفتند نه بر طریق شفقت گفتند. من تو را به مردى دادم که «اقدمهم سلما و اکثرهم علما واعظمهم حلما» به اسلام از همه پیشتر است و به علم از همه بیشتر و به حلم از همه عظیمتر. آن‏گه دعا کرد ایشان را و گفت: بار خدایا جمع ایشان مجتمع دار و دلهاشان به هم آر و فرزندان ایشان را وارثان بهشت نعیم کن.» (37)

3 - شمه‏اى از فضایل حضرت على‏علیه‏السلام و فاطمه‏علیهاالسلام

در وجود مبارک حضرت فاطمه فضایل بیشمارى جمع است و زندگانى آن بانوى دوسراى در همه ابعاد نمونه است، از جمله پایدارى آن اسوه کامل در تنگدستى و هجوم فقر مادى است; آورده‏اند:

«یک روز امیرالمؤمنین -علیه‏السلام- در حجره فاطمه شد او را یافت که حسن و حسین را مى‏خوابانید و ایشان نمى‏خفتند از گرسنگى، فاطمه گفت: یابن عم رسول‏الله! بنگر تا چیزکى به دست آرى براى این کودکان که از گرسنگى بنمى‏خسبند و سه روز است تا طعام نخورده‏اند؟

امیرالمؤمنین از خانه به در آمد و بنزدیک عبدالرحمن عوف شد و او را گفت: دینارى زر به قرض مرا ده. عبدالرحمن دست در کیسه کرد و دینارى از آن برداشت و به امیرالمؤمنین داد او بستد. امیرالمؤمنین به بازار آمد تا چیزى بخرد مقداد را بر سر راه دید از حالش جویا شد، دینارى که به قرض گرفته بود به او داد و گفت: تو اولیترى که تو چهار روز است که چیز نیافته‏اى و ما سه روز. مقداد آن بستد و برفت، امیرالمؤمنین به مسجد رسول آمد. در شان او و این قصه، آیت آمده بود که: «ویؤثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصة و...» (حشر /9) (38)

4 - پیوستن دو دریا

بعضى از اهل اشارت در تفسیر: مرج البحرین یلتقیان (سورة الرحمن /19) نوشته‏اند مقصود از بحرین، فاطمه‏علیهاالسلام و على‏علیه‏السلام است. و بینهما برزخ (محمدصلى الله علیه وآله) «یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان،» الحسن والحسین‏علیهماالسلام است.

و نیز گفته‏اند: از تخصیصات و تشریفات آدمى یکى آن است که در نهاد وى دو بحر آفریده‏اند یکى بحر سر، دیگر بحر دل، این اشاره است‏به آیه مرج‏البحرین و بحرین این جا خوف و رجاست عامه مسلمانان را و بحر قبض و بسط خواص مؤمنان را و بحر هیبت و انس انبیاء و صدیقان را.» (39)

5 - حضرت فاطمه‏علیهاالسلام خاتون قیامت

میبدى در تفسیر آیه شریفه: «انما ولیکم الله و رسوله‏» (سوره مائده /55) با استناد به حدیث: «من کنت مولاه فعلى مولاه‏» ولایت دین را اجل ولایات مى‏داند و در فضیلت على‏علیه‏السلام چنین مى‏نویسد: «على مرتضى ابن عم مصطفى شوهر خاتون قیامت فاطمه زهراعلیهاالسلام که خلافت را حارس بود و اولیاء را صدر و بدر بود...» (40)

در تفسیر کشف‏الاسرار علاوه بر آنچه گذشت نام و یاد حضرت فاطمه‏علیهاالسلام مکرر (41) آمده است، براى کوتاهى سخن به ذکر پاره‏اى بسنده شده است.

تاکید احادیث و همآوازى علماى اهل سنت‏با شیعیان در دوستى اهل‏بیت موجب پیدایش اشعارى در مدح حبیبه خدا حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام شده است که گزیده اى از آن اشعار را مى‏توان در کتاب مناقب فاطمى (42) مشاهده نمود، البته انعکاس انوار ولایت از مشکوة وجود حضرت زهراعلیهاالسلام در لابه‏لاى دیوان شاعران نیک‏نهاد ما به چشم مى‏خورد. از آن شمار است‏شعر عطار نیشابورى که در آن ماجراى بیان احوال فاطمه‏علیهاالسلام به رسول اکرم و تعلیم تسبیح نماز به صدیقه کبرى آمده است پاره‏اى از آن ابیات چنین است:

«فاطمه خاتون جنت ناگهى پیش سید رفت در خلوتگهى گفت کرد از آس دستم آبله یک کنیزک از تو مى‏خواهم صله تا مرا از آس رنجى کم رسد تا کى‏ام از آس چندین غم رسد؟ آس گردونم چو یک ارزن بود آس کردن خود چه کار من بود وى عجب در پیش صدر روزگار بود آن ساعت غنیمت‏بى‏شمار دست‏بگشاد و ببخشید آن همه هیچ نگذاشت از براى فاطمه یک دعاش آموخت زیبا و عزیز گفت این بهتر تو را زآن جمله چیز انس حضرت جانفزایت‏بس بود تا که تو هستى خدایت‏بس بود» (43)

در تعلیم تسبیح حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نوشته‏اند: پس از مراسم باشکوه شب ازدواج آن حضرت که همسران پیامبر و زنان مهاجر و انصار همه به خانه‏هاى خود برگشتند فقط اسماء نزد آن حضرت ماند، چون حضرت فاطمه از خدمت چندین روزه اسماء شرمگین بود تقاضاى خادمه‏اى کرد، پیامبر فرمود: خادمه‏اى خواهى یا چیزى که از خادمه بهتر باشد؟ گفت: و آن چیست‏یا رسول‏الله؟ گفت: آن که به عقب هر نماز سى‏وچهار بار تکبیر کنى و سى‏وسه بار تسبیح و سى‏وسه بار تحمید این بر زبان صد است و در ترازو هزار یا فاطمه هیچ کس نباشد که هر بامداد و شبنگاه این تسبیح بکند و الا خداى تعالى او را مهمات دنیایى و آخرتى کفایت کند.» (44)

آنچه براى ما پس از سپرى شدن قرنها شایان توجه مى‏باشد این است که رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله بجاى بخشش خادمه تسبیحى تعلیم فرزندش نمود که فیض آن جاودانه است چنان که هم اکنون، امت اسلام تسبیح حضرت زهراعلیهاالسلام را بعد از هر نماز مى‏خوانند و نام آن دخت پارسا و انسیه حورا تا آفتاب مى‏درخشد و مسلمانى نماز گزارد برجاست و از برکات آن تسبیح و تحمید روح مقدسش بهره‏مند مى‏گردد. زندگانى کوتاه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نمودار نورانى صفات حسنه است انعکاس احادیث نبوى و سخنان ائمه هدى در تفسیر روض‏الجنان و کشف‏الاسرار نمایانگر گوشه‏اى از فضایل زهراى مرضیه است و این سخن درست است که بزرگان علم و ادب و عرفان و کلام... از بیان شانى از شؤون این گوهر تابناک و اسوه راستین اسلام ناتوانند و در این مقام ابیات زیر بیان حال همگان است که گفت:

«وصف تو بگذشت از قدر عقول عقل در شرح شما شد بوالفضول گرچه عاجز آمد این عقل از بیان عاجزانه جنبشى باید در آن‏» (45)

والسلام

 

پى‏نوشت‏ها و مآخذ

1- رکنى، محمد مهدى، جلوه‏هاى تشیع در تفسیر کشف‏الاسرار; یادنامه علامه امینى به اهتمام سید جعفر شهیدى، محمدرضا حکیمى، تهران، مؤسسه انجام کتاب، 1361، ص 165-230.

2- سوره اعراف/21.

3- سوره اعراف /20.

4- سوره بقره /37.

5- الخزاعى النیشابورى، حسین بن على بن محمد بن احمد، روض‏الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن به تصحیح محمد جعفر یاحقى، محمد مهدى ناصح، بیست جلد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1371، ج‏1، ص‏228.

6- جارالله محمود بن عمر الزمخشرى، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربى، ربیع‏الاول،1366، ج‏6، ص‏220.

7- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، کشف‏الاسرار و عدة‏الابرار، به اهتمام على‏اصغر حکمت، ده جلد، دانشگاه تهران، 1331-1339، ج‏9، ص‏23.

8- سید عبدالحسین شرف‏الدین، الکلمة الغرا فى تفضیل الزهرا، ترجمه محمد بیدارفر، انتشارات الزهرا، تهران، 1362، ص‏50.

9- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج‏8، ص‏45.

10- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏15، ص‏419.

11- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، یکصدوده جلد، داراحیاء التراث العربى،1403، ج‏17، ص‏262.

12- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج‏2، ص‏151.

13- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏4، ص‏363.

14- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج‏2، ص‏147 و 151.

15- محمدباقر مجلسى، همان کتاب، ج‏43، ص‏145.

16- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏14، ص‏243.

17- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج‏7، ص‏50.

18- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏14، ص‏275.

19- ابوالفضل رشیدالدین میبدى، همان کتاب، ج‏7، ص‏50.

20- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم، المکتبة الاسلامیه، 1362، ج‏43، ص‏105. در این حدیث مهر حضرت فاطمه‏علیهاالسلام پانصد درهم آمده است: «.. مهر جدته فاطمه و هو خمس مائه درهم جیاد».

21- رشیدالدین فضل‏الله، همان کتاب، ج‏7، ص‏51.

22- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏5، ص‏400.

23- همان، ج‏14، ص‏243.

24- همان، ج‏17، ص‏122.

25- همان، ج‏14، ص‏152.

26- همان، ج‏17، ص‏265.

27- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج‏8، ص‏87.

28- همان، ج‏5، ص‏330.

29- همان، ج‏10، ص‏647.

30- ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانى، تفسیر گازر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، به تصحیح میرجلال‏الدین حسینى ارموى، تهران، ناشر: مهرآیین، 1378، ج‏1، ص‏277.

31- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج‏1، ص‏595.

32- شهید مرتضى مطهرى، مساله حجاب، نشریه انجمن اسلامى پزشکان، تهران، 1348، ص‏73.

33- مصلح‏الدین سعدى شیرازى، کلیات سعدى، به اهتمام محمدعلى فروغى، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1320، ص‏355.

34- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏14، ص‏124.

35- محمد باقر مجلسى، همان کتاب، ج‏43، ص‏38 و 65.

36- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏5، ص‏43.

37- همان، ج‏14، ص‏273.

38- همان، ج‏4، ص‏45 و46.

39- ابوالفضل رشیدالدین، همان کتاب، ج‏9، ص‏412، 421.

40- همان، ج‏3، ص‏150.

41- محمد جواد شریعت، فهرست کشف‏الاسرار، ناشر: امیرکبیر، تهران،1363، ص‏955.

42- احمد احمدى بیرجندى، مناقب فاطمى در شعر فارسى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،1369.

43- فریدالدین عطار نیشابورى، مصیبت‏نامه، به اهتمام نورانى وصال، ناشر کتابفروشى زوار، تهران، 1364، ص‏41.

44- الخزاعى النیشابورى، همان کتاب، ج‏14، ص‏274.

45- جلال‏الدین محمد مولوى، مثنوى به تصحیح رینولد نیکلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادى، انتشارات امیرکبیر، تهران،1363، ج‏3، ص‏3.

 

فصلنامه مشکوة شماره 60
سید محمود خسروانى شریعتى

سخنانی گهربار از حضرت زهرا سلام الله علیها

سخنانی گهربار از حضرت زهرا سلام الله علیها


1. در یکى‌ از روزها ، صبحگاهان‌ امام‌ على‌ (ع‌) فرمود : فاطمه‌ جان‌ آیا غذایى‌ دارى‌ تا از گرسنگى‌ بیرون‌ آیم‌ ؟ پاسخ‌ دادند : نه‌ ، به‌ خدایى‌ که‌ پدرم‌ را به‌ نبوت‌ و شما را
به‌ امامت‌ برگزید سوگند ، دو روز است‌ که‌ در منزل‌ غذاى‌ کافى‌ نداریم‌ و در این‌ مدت‌ شما را بر خود و فرزندانم‌ در طعام‌ ترجیح‌ دادم‌ .
امام‌ (ع‌) با تأسف‌ فرمودند : فاطمه‌ جان‌ چرا به‌ من‌ اطلاع‌ ندادى‌ تا به‌ دنبال‌ تهیه‌ غذا بروم‌ ؟ حضرت‌ زهرا (ع‌) فرمودند : اى‌ اباالحسن‌ ، من‌ از پروردگار خود حیا مى‌کنم‌
که‌ چیزى‌ را که‌ تو بر آن‌ توان‌ و قدرت‌ ندارى‌ ، درخواست‌ نمایم‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 59)
 
2. کسى‌ که‌ عبادتهاى‌ خالصانه‌ خود را به‌ سوى‌ خدا فرستد ، پروردگار بزرگ‌ بهترین‌ مصلحت‌ او را به‌ سویش‌ فرو خواهد فرستاد .
(بحار الانوار ، ج‌ 70 ، ص‌ 249)
 
3. پاداش‌ خوشرویى‌ در برابر مؤمن‌ بهشت‌ است‌ ، و خوشرویى‌ با دشمن‌ ستیزه‌ جو ، انسان را از عذاب‌ آتش‌ باز مى‌دارد .
(بحار الانوار ، ج‌ 75 ، ص‌ 401)
 
4. حضرت‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ علیها به‌ پدر گرامى‌شان‌ عرض‌ کردند : اى‌ رسول‌ خدا زنان قریش‌ به‌ منزل‌ من‌ وارد شدند و گفتند : پیامبر تو را همسر کسى‌ قرار داد که‌
سرمایه‌اى‌ ندارد . رسول‌ اکرم‌ صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ در جواب‌ فرمودند : قسم‌ به‌ خدا دخترم‌ ، در خیرخواهى‌ تو کوتاهى‌ نکرده‌ام‌ که‌ تو را به‌ اولین‌ مسلمان‌ و عالمترین‌ و
بردبارترین‌ اشخاص‌ تزویج‌ نموده‌ام‌ .
دخترم‌ ، همانا خداى‌ عزوجل‌ نگاهى‌ به‌ زمین‌ افکند و از اهل‌ آن‌ دو نفر را برگزید ، که‌ یکى‌ از آن‌ دو را پدرت‌ و دیگرى‌ را شوهرت‌ قرار داد .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 133)  
5. ما اهل‌ بیت‌ رسول‌ خدا ، وسیله‌ ارتباط خدا با مخلوقات‌ و برگزیدگان‌ خداییم‌ ، ما جایگاه‌ پاک‌ خدا و دلیلهاى‌ روشن‌ او و وارثان‌ پیامبران‌ الهى‌ مى‌باشیم‌ .
(شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ لابن‌ ابی‌ الحدید ، ج‌ 16 ، ص‌ 211)
 
6. خداوند اطاعت‌ و پیروى‌ از ما اهل‌ بیت‌ (ع‌) را سبب‌ برقرارى‌ نظم‌ اجتماعى‌ در امت‌ اسلامى‌ ، و امامت‌ و رهبرى‌ ما را عامل‌ وحدت‌ و در امان‌ ماندن‌ از تفرقه‌ها
قرار داده‌ است‌ .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ : انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 258)
 
7  پیامبر (ص‌) و على‌ (ع‌) دو پدر امت‌ اسلام‌ مى‌باشند ، که‌ اگر مردم‌ از آنان‌ پیروى کنند ، کجى‌ها و انحرافاتشان‌ را اصلاح‌ نموده‌ و آنها را از عذاب‌ جاویدان‌ نجات‌
مى‌دهند ، و اگر همراه‌ و یاورشان‌ باشند نعمتهاى‌ همیشگى‌ خداوندى‌ را ارزانیشان‌ مى‌دارند .
(بحار الانوار ، ج‌ 23 ، ص‌ 259)
 
8. از حضرت‌ فاطمه‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) روایت‌ شده‌ که‌ رسول‌ خدا فرمودند : امام همچون‌ کعبه‌ است‌ که‌ باید به‌ سویش‌ روند ، نه‌ آنکه‌ ( منتظر باشند تا ) او به‌
سوى‌ آنها بیاید .
(بحار الانوار ، ج‌ 36 ، ص‌ 353)
 
9. همانا خوشبت‌ حقیقى‌ کسى‌ است‌ که‌ على‌ ( علیه‌ السلام‌ ) را دوست‌ بدارد .
(مجمع‌ الزوائد علامه‌ هیثمى‌ ، ج‌ 9 ، ص‌ 132)
 
10. کسى‌ که‌ پس‌ از خوردن‌ غذا ، با دستى‌ آلوده‌ و چرب‌ بخوابد ، هیچ‌ کس‌ جز خودش‌ را سرزنش‌ ننماید .
(کنز العمال‌ ، ج‌ 15 ، ص‌ 242 ، ح‌ 40759)
 
11. اما حقانیت‌ من‌ در مالکیت‌ فدک‌ ، همانا خداوند بزرگ‌ آیه‌ " آت‌ ذاالقربى‌ حقه‌ " را وقتى‌ در قرآن‌ کریم‌ بر رسول‌ خدا نازل‌ فرمود ، من‌ و فرزندانم‌ نزدیکترین‌ مردم‌ به‌ پیامبر ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) بودیم‌ ، پس‌ رسول‌ خدا فدک‌ را به‌ من‌ و فرزندانم‌ هدیه‌ فرمود .
(مستدرک‌ الوسایل‌ ، ج‌ 7 ، ص‌ 291)
 
12. براى‌ مؤمن‌ ، خرما هدیه‌ خوبى‌ است‌ .
(کنز العمال‌ ، ج‌ 12 ، ص‌ 339 ، ح‌ 35305)
 
13. حضرت‌ فاطمه‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) فرمود : وقتى‌ آیه‌ 63 سوره‌ نور نازل‌ شد که‌ :
" اى‌ مسلمانان‌ ، رسول‌ خدا را آن‌ گونه‌ که‌ همدیگر را مى‌خوانید ، صدا نکنید "
ترسیدم‌ که‌ رسول‌ خدا را با لفظ " اى‌ پدر " بخوانم‌ ، من‌ هم‌ مانند دیگران‌ پدر را با نام‌ " یا رسول‌ الله‌ " صدا زدم‌ . دو سه‌ بار که‌ پدر را با این‌ نام‌ خواندم‌ ، رو به‌ من‌ کرده‌ فرمودند : اى‌ فاطمه‌ ! این‌ آیه‌ درباره‌ تو و خانواده‌ تو و نسل‌ تو نازل‌ نشده‌ است‌ ، فاطمه‌ جان‌ ، تو از منى‌ و من‌ از تو ، همانا این‌ آیه‌ براى‌ ادب‌ کردن‌ آدم‌هاى‌ خشن‌ و درشت‌ خوهاى‌ قریش‌ ، انسان‌هاى‌ خودخواه‌ و متکبر ، نازل‌ شده‌ است‌ . دخترم‌ تو با جمله‌ " پدر جان‌ " خطاب‌ کن‌ که‌ مایه‌ حیات‌ قلب‌ من‌ است‌ و خداوند را خوشنود مى‌کند .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 33)
 
14. مردى‌ نابینا از حضرت‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) اذن‌ خواست‌ که‌ داخل‌ خانه‌ شود .
فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) خود را از او مستور کرد . پیغمبر خدا ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) به‌ فاطمه‌ فرمود : به‌ چه‌ سبب‌ خود را مستور کردى‌ و حال‌ این‌ که‌ این‌ مرد نابینا تو را نمى‌بیند . حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) پاسخ‌ داد ، " اگر او مرا نمى‌بیند ، من‌ او را مى‌نگرم‌ ، و اگر چه‌ او نمى‌بیند اما بوى‌ زن‌ را استشمام‌ مى‌کند " . رسول‌ خدا پس‌ از شنیدن‌ سخنان‌ دخترش‌ فرمود : " شهادت‌ مى‌دهم‌ که‌ تو پاره‌ تن‌ منى‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 91)
 
15.خداى‌ تعالى‌ ایمان‌ را براى‌ پاکیزگى‌ از شرک‌ قرار داد ، و نماز را براى‌ دورى‌ از تکبر و خودخواهى‌ .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ : انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 258)
 
16. خداى‌ تعالى‌ زکات‌ را مایه‌ پاکى‌ جان‌ و فزونى‌ روزى‌ ، و روزه‌ را براى‌ پابرجایى‌ اخلاص‌ قرار داد .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 258)
 
17. خداى‌ تعالى‌ حج‌ را موجب‌ استحکام‌ دیانت‌ ، و عدالت‌ را مایه‌ وحدت‌ و هماهنگى‌ دلها قرار داد .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 258)
 
18. خداوند جهاد را موجب‌ عزت‌ و هیبت‌ اسلام‌ ، و صبر را وسیله‌ استحقاق‌ و شایستگى‌ پاداش‌ حق‌ تعالى‌ قرار داد .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 258)
 
19. خداوند امر به‌ معروف‌ را جهت‌ اصلاح‌ جامعه‌ واجب‌ فرمود .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 258)

 
20. خداى‌ تعالى‌ نیکى‌ به‌ پدر و مادر را واجب‌ فرمود تا از خشم‌ او در امان‌ بمانند ، و دستگیرى‌ از خویشان‌ را موجب‌ افزایش‌ عمر و سبب‌ فزونى‌ جمعیت‌ و قدرت‌ قرار داد .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 259)
 
21. خداى‌ تعالى‌ قصاص‌ را وسیله‌ حفظ جانها و وفاى‌ به‌ نذر را براى‌ رسیدن‌ به‌ مغفرت‌ و آمرزش‌ قرار داد .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 259)
 
22. خداى‌ تعالى‌ مراعات‌ کامل‌ وزن‌ و پیمانه‌ را براى‌ جلوگیرى‌ از کم‌ فروشى‌ ، و نهى‌ از شراب‌خوارى‌ را براى‌ پرهیز از پلیدى‌ تشریع‌ نموده‌ است‌ .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 259)
 
23. خداى‌ تعالى‌ پرهیز از افترا و دشنام‌ را براى‌ دور شدن‌ از لعنت‌ واجب‌ فرمود و دزدى‌ را منع‌ کرد تا راه‌ عفت‌ پویند .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 259)
 
24. خداوند شرک‌ را حرام‌ فرمود تا به‌ اخلاص‌ طریق‌ بندگى‌ و یکتاپرستى‌ جویند ، " پس‌ چنانکه‌ باید ، ترس‌ از خدا را پیشه‌ گیرید و جز مسلمان‌ نمیرید " و آنچه‌ فرموده‌ است‌ به‌ جا آرید و خود را از آنچه‌ نهى‌ کرده‌ باز دارید که‌ " تنها دانایان‌ از خدا مى‌ترسند .
(احتجاج‌ طبرسى‌ ، ایران‌ ، انتشارات‌ اسوه‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 259 - آل‌عمران‌ ، 101)
 
25. حضرت‌ فاطمه‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) در جواب‌ سلمان‌ که‌ براى‌ فقیرى‌ تقاضاى‌ کمک‌ داشت‌ فرمود :
" اى‌ سلمان‌ ! سوگند به‌ خداوندى‌ که‌ حضرت‌ محمد ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) را به‌ پیامبرى‌ برگزید ، سه‌ روز است‌ که‌ غذا نخورده‌ایم‌ و فرزندانم‌ حسن‌ و حسین‌ ( علیهما السلام‌ ) از شدت‌ گرسنگى‌ بى‌قرارى‌ مى‌کردند و خسته‌ و مانده‌ به‌ خواب‌ رفته‌اند . اما من‌ نیکى‌ و نیکوکارى‌ را که‌ درب‌ منزل‌ مرا کوبیده‌ است‌ ، رد نمى‌کنم‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 72)
 
26. پروردگارا ! بزرگا ! به‌ حق‌ پیامبرانى‌ که‌ آنها را برگزیدى‌ و به‌ گریه‌هاى‌ حسن‌ و حسین‌ در فراق‌ من‌ ، از تو مى‌خواهم‌ گناهکاران‌ شیعیان‌ من‌ و شیعیان‌ فرزندان‌ مرا ببخشایى‌ .
(ذخائر العقبى‌ ، ص‌ 53 - کوکب‌ الدرى‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 196)
 
27. امام‌ حسن‌ مجتبى‌ ( علیه‌ السلام‌ ) فرمود : مادرم‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) را دیدم‌ که‌ شب‌ جمعه‌ تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ و رکوع‌ و سجود بود ، و شنیدم‌ که‌ براى‌ مؤمنین‌ دعا مى‌کرد و اسامى‌ آنان‌ را ذکر مى‌نمود و براى‌ آنان‌ بسیار دعا مى‌کرد ولى‌ براى‌ خودش‌ دعا نکرد ، پس‌ به‌ او عرض‌ کردم‌ : مادر ، چرا همان‌ طور که‌ براى‌ دیگران‌ دعا کردى‌ براى‌ خودت‌ دعا نکردى‌ ، فرمودند : " پسرم‌ ، اول‌ همسایه‌ و سپس‌ خود و اهل خانه‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 81)
 
28. روزى‌ حضرت‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) خطاب‌ به‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ ( علیه‌ السلام‌ ) فرمود :" على‌ جان‌ ! نزدیک‌ بیا تا اطلاع‌ دهم‌ شما را از آنچه‌ در گذشته‌ اتفاق‌ افتاد و آنچه‌ در حال‌ به‌ وقوع‌ پیوستن‌ است‌ و آنچه‌ در آینده‌ رخ‌ خواهد داد تا روز قیامت‌ هنگامه‌ برپایى‌ رستاخیز عمومى‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 8)
 
29. حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) در رابطه‌ با دعاى‌ روز جمعه‌ از رسول‌ گرامى‌ اسلام‌ نقل‌ فرمودند که‌ : در روز جمعه‌ ساعتى‌ است‌ که‌ هر خواسته‌ خیر و نیکویى‌ در آن‌ ساعت‌ به‌ اجابت‌ مى‌رسد . پرسیدم‌ : یا رسول‌ الله‌ کدام‌ ساعت‌ است‌ ؟ فرمودند : آنگاه‌ که‌ نصف‌ خورشید در افق‌ پنهان‌ شود .
(کنز العمال‌ ، ج‌ 7 ، ص‌ 766)
 
30. بهترین‌ شما کسانى‌ هستند که‌ در برخورد با مردم‌ نرم‌تر و مهربان‌ترند و با همسرانشان‌ مهربان‌ و بخشنده‌اند .
(دلایل‌ الامامه‌ طبرى‌ ، ص‌ 7)
 
31. اگر روزه‌ ، زبان‌ و گوش‌ و چشم‌ و دست‌ و پاى‌ روزه‌دار را از ارتکاب‌ اعمال‌ ناپسند حفظ نکند ، روزه‌ را مى‌خواهد چه‌ کند ( و به‌ چه‌ دردش‌ مى‌خورد ) .
(مستدرک‌ الوسایل‌ ، ج‌ 7 ، ص‌ 366)
 
32. وقتى‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ ( علیها السلام‌ ) مریض‌ شدند ، به‌ حضرت‌ على‌ ( علیها السلام‌ ) گفتند : چرابراى‌ سلامتى‌ دو فرزندت‌ نذر نمى‌کنى‌ ؟ ... پس‌ حضرت‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) فرمود : " اگر فرزندانم‌ شفا یابند ، سه‌ روز براى‌ خدا جهت‌ شکرگزارى‌ روزه‌ خواهم‌ گرفت‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 35 ، ص‌ 245)
 
33. آنچه‌ براى‌ زنان‌ نیکوست‌ این‌ است‌ که‌ ( بدون‌ ضرورت‌ ) مردان‌ نامحرم‌ را نبینند ، و نامحرمان‌ نیز آنها را ننگرند .
(بحار الانوار ، ج‌ 37 ، ص‌ 69)
 
34. اى‌ رسول‌ خدا ، سلمان‌ از سادگى‌ لباس‌ من‌ تعجب‌ نمود ، سوگند به‌ خدایى‌ که‌ تو را مبعوث‌ فرمود ، مدت‌ پنج‌ سال‌ است‌ فرش‌ خانه‌ ما پوست‌ گوسفندى‌ است‌ که‌ روزها بر روى‌ آن‌ شترمان‌ علف‌ مى‌خورد و شب‌ها بر روى‌ آن‌ مى‌خوابیم‌ ، و بالش‌ ما چرمى‌ است‌ که‌ از لیف‌ خرما پر شده‌ است‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 8 ، ص‌ 303)
 
35. آن‌ لحظه‌اى‌ که‌ زن‌ در خانه‌ خود مى‌ماند ، ( و به‌ امور زندگى‌ و تربیت‌ فرزند مى‌پردازد ) به‌ خدا نزدیک‌تر است‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 92)
 
36. به‌ او گفته‌ شد : اى‌ دختر رسول‌ خدا ، دستهایت‌ زخم‌ شده‌ است‌ ، خود را به‌ زحمت‌ مینداز ، در کنار شما خدمتکار منزلتان‌ فضه‌ ایستاده‌ است‌ ، کار منزل‌ را به‌ او واگذار ! حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) پاسخ‌ داد : " رسول‌ خدا ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) به‌ من‌ سفارش‌ فرمود که‌ کارهاى‌ خانه‌ را با فضه‌ تقسیم‌ کنم‌ ، یک‌ روز او کار کند و روز دیگر من‌ ، دیروز نوبت‌ او بود و امروز نوبت‌ من‌ است‌ " .
(الخرائج‌ و الجرائح‌ لقطب‌الدین‌ راوندى‌ ، ص‌ 530)
 
37. حضرت‌ على‌ و فاطمه‌ ( علیهما السلام‌ ) در تقسیم‌ وظ‌ایف‌ زندگى‌ زناشویى‌ از رسول‌ خدا ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) راهنمایى‌ خواستند . فرمودند : کارهاى‌ داخل‌ منزل‌ را فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) و کارهاى‌ بیرون‌ منزل‌ را على‌ ( علیه‌ السلام‌ ) انجام‌ دهد . پس‌ حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) با خوشحالى‌ فرمود : " جز خدا کسى‌ نمى‌داند که‌ از
این‌ تقسیم‌ کار تا چه‌ اندازه‌ خوشحال‌ شدم‌ ، زیرا رسول‌ خدا مرا از انجام‌ کارهایى‌ که‌ مربوط به‌ مردان‌ است‌ بازداشت‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 81)
 
38. حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) در لحظه‌هاى‌ واپسین‌ زندگى‌ ، پس‌ از وضو گرفتن‌ به‌ اسماء بنت‌ عمیس‌ فرمود : " اى‌ اسماء ! عطر مرا همان‌ عطرى‌ که‌ همیشه‌ مى‌زنم‌ ، و پیراهنى‌ را که‌ همیشه‌ در آن‌ نماز مى‌گزارم‌ بیاور و بر بالینم‌ بنشین‌ ، هرگاه‌ وقت‌ نماز شد مرا از خواب‌ بیدار کن‌ ، اگر بیدار شدم‌ که‌ نماز مى‌گزارم‌ ، و اگر بیدار نشدم‌ کسى‌ را به‌ دنبال‌ على‌ ( علیه‌ السلام‌ ) بفرست‌ " .
(کشف‌ الغمه‌ ، بیروت‌ : دار الاضواء ، ج‌ 2 ، ص‌ 122)
 
39. حضرت‌ فاطمه‌ ( علیه‌ السلام‌ ) به‌ زن‌ مؤمنه‌اى‌ که‌ در یک‌ بحث‌ دینى‌ و عقیدتى‌ بر زنى‌ فاسد و از دشمنان‌ اهل‌ بیت‌ ، غلبه‌ کرده‌ و بسیار خوشحال‌ شده‌ بود ، فرمود :
" همانا شادى‌ فرشتگان‌ در غلبه‌ تو بر آن‌ زن‌ معاند ، بیش‌ از شادى‌ توست‌ ، و اندوه‌ و نگرانى‌ شیطان‌ و دوستان‌ شیطان‌ در این‌ شکست‌ ، بیشتر و شدیدتر از آن‌ زن‌ شکست‌ خورده‌ است‌ " .
(بحار الانوار ، ج‌ 2 ، ص‌ 8)
 
40. آنگاه‌ که‌ در روز قیامت‌ برانگیخته‌ شوم‌ ، از گناهکاران‌ امت‌ پیامبر ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) شفاعت‌ خواهم‌ کرد .
(احقاق‌ الحق‌ ، ج‌ 10 ، ص‌ 367)
 
41. اگر به‌ آنچه‌ به‌ شما امر مى‌کنیم‌ عمل‌ مى‌کنى‌ و از آنچه‌ شما را برحذر مى‌داریم‌ دورى‌ مى‌کنى‌ ، از شیعیان‌ ما مى‌باشى‌ ، والا هرگز .
(بحار الانوار ، ج‌ 68 ، ص‌ ص‌ 155)
 
42. شیعیان‌ ما از بهترین‌ افراد اهل‌ بهشتند ، و همه‌ دوستان‌ ما و دوستان‌ دوستان‌ ما و دشمنان‌ دشمنان‌ ما و کسى‌ که‌ با قلب‌ و زبان‌ تسلیم‌ ما اهل‌ بیت‌ شده‌ ، در صورتى‌ که‌ از اوامر ما سرپیچى‌ کنند و نواهى‌ و موارد پرهیز را محترم‌ نشمرند ، از شیعیان‌ واقعى‌ ما نخواهند بود ، با این‌ حال‌ جایگاهشان‌ در بهشت‌ خواهد بود ، ولى‌ بعد از پاک‌ شدن‌ از گناهان‌ به‌ وسیله‌ بلاها و مصیبتها در دنیا ، یا تحمل‌ مشکلات‌ و شدائد روز قیامت‌ و یا قرار گرفتن‌ اندک‌ زمانى‌ در طبقات‌ بالاى‌ جهنم‌ و چشیدن‌ عذاب‌ ، تا اینکه‌ ما به‌ خاطر دوستى‌شان‌ با ما نجاتشان‌ داده‌ و آنان‌ را به‌ پیشگاه‌ خودمان‌ انتقال‌ خواهیم‌ داد .
(بحار الانوار ، ج‌ 68 ، ص‌ 155)
 
43.پیامبر گرامى‌ اسلام‌ ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) حوادث‌ تلخ‌ آینده‌ را براى‌ حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) توضیح‌ داد و به‌ شهادت‌ حضرت‌ ابا عبدالله‌ الحسین‌ ( علیها السلام‌ )
اشاره‌ کرد . حضرت‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) فرمود : " اى‌ پدر ! چه‌ کسى‌ فرزندم‌ و نور چشم‌ و میوه‌ دلم‌ ، حسین‌ ( علیه‌ السلام‌ ) را شهید مى‌کند " ؟ فرمود : " بدترین‌ افراد امت‌ من‌ ". حضرت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) پرسید : " اى‌ پدر سلام‌ مرا به‌ حضرت‌ جبرئیل‌ برسان‌ و از او بپرس‌ که‌ در کجا حسین‌ مرا شهید مى‌کنند " ؟
رسول‌ خدا ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و اله‌ ) فرمود : " در سرزمینى‌ که‌ به‌ آن‌ کربلا مى‌گویند ".
پس‌ حضرت‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) فرمود : ! اى‌ پدر در برابر خواسته‌هاى‌ خدا تسلیم‌ و راضى‌ام‌ و به‌ خدا توکل‌ کرده‌ام‌ " .
(نهج‌ الحیاة‌ ، ص‌ 208)
 
44. یکى‌ از زنان‌ مدینه‌ خدمت‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) رسید و گفت‌ : مادر پیرى‌ دارم‌ که‌ در مسایل‌ نماز سؤالاتى‌ دارد و مرا فرستاده‌ است‌ تا مسایل‌ شرعى‌ نماز را از شما
بپرسم‌ . حضرت‌ زهرا فرمود : بپرس‌ . و آنگاه‌ مسایل‌ فراوانى‌ مطرح‌ کرد و پاسخ‌ شنید. در ادامه‌ پرسشها آن‌ زن‌ خجالت‌ کشید و گفت‌ : اى‌ دختر رسول‌ خدا بیش‌ از این‌ نباید
شما را به‌ زحمت‌ اندازم‌ .
حضرت‌ فاطمه‌ ( علیها السلام‌ ) فرمودند : " باز هم‌ بیا و آنچه‌ سؤال‌ دارى‌ بپرس‌ ، آیا اگر کسى‌ را روزى‌ اجیر نمایند که‌ بار سنگینى‌ را به‌ بام‌ بالا ببرد و در مقابل‌ صد هزار دینار طلا مزد بگیرد ، چنین‌ کارى‌ براى‌ او دشوار است‌ " ؟ گفت‌ : خیر . حضرت‌ ادامه‌ دادند : " من‌ هر مسأله‌اى‌ را که‌ پاسخ‌ مى‌دهم‌ ، بیش‌ از فاصله‌ بین‌ زمین‌ و عرش‌ گوهر و لؤلؤ پاداش‌ مى‌گیرم‌ ، پس‌ سزاوارتر است‌ که‌ بر من‌ سنگین‌ نیاید . "
(بحار الانوار ، ج‌ 2 ، ص‌ 3)  
45. اى‌ ابا الحسن‌ ، در همین‌ ساعت‌ به‌ خواب‌ رفتم‌ ، پس‌ محبوبم‌ رسول‌ خدا را در قصرى‌ از مروارید سفید دیدم‌ . چون‌ مرا دید ، فرمود : دخترم‌ ! به‌ نزد من‌ بشتاب‌ که‌ سخت‌ مشتاق‌ توام‌ . بى‌صبرانه‌ پاسخ‌ دادم‌ : سوگند به‌ خدا پدر جان‌ ، اشتیاق‌ من‌ براى‌ زیارت‌ شما شدیدتر است‌ . در این‌ هنگام‌ پدرم‌ فرمود : تو امشب‌ در پیش‌ ما خواهى‌ بود . على‌ جان‌ ! رسول‌ خدا آنچه‌ وعده‌ دهد راست‌ است‌ و به‌ آنچه‌ عهد و پیمان‌ بندد وفا مى‌کند .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 179)
 
46. فرزندانم‌ دیشب‌ را گرسنه‌ به‌ روز آوردند ، فرزند کوچک‌ من‌ " حسین‌ " در میدان‌ جنگ‌ کشته‌ مى‌شود . در کربلا فرزندم‌ را با حیله‌ و تزویر شهید مى‌کنند ، واى‌ و نکبت‌ و عذاب‌ بر قاتلانش‌ باد .
(بحار الانوار ، ج‌ 35 ، ص‌ 239)
 
47 از دنیاى‌ شما سه‌ چیز محبوب‌ من‌ است‌ : 1 - تلاوت‌ قرآن‌ 2 - نگاه‌ به‌ چهره‌ رسول‌ خدا ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) 3 - انفاق‌ در راه‌ خدا
(نهج‌ الحیاة‌ ، ص‌ 271)
 
48. اى‌ ابا الحسن‌ ( على‌ علیه‌ السلام‌ ) ! همانا رسول‌ خدا ( صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ) با من‌ پیمان‌ بسته‌ و خبر داده‌ است‌ که‌ من‌ اول‌ کسى‌ خواهم‌ بود که‌ به‌ آن‌ حضرت‌ مى‌پیوندم‌ و گریزى‌ از آن‌ نیست‌ . پس‌ على‌ جان‌ ، در برابر اوامر و فرمان‌ و خواست‌ خداوند بزرگ‌ ، بردبار و به‌ حکم‌ او راضى‌ باش‌ .
(نهج‌ الحیاة‌ ، ص‌ 233)
 
49. تلاوت‌ کننده‌ سوره‌هاى‌ حدید و واقعه‌ و الرحمن‌ ، در آسمانها و زمین‌ اهل‌ بهشت‌ خوانده‌ مى‌شود .
(کنز العمال‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 582)
 
50. در سر سفره‌ غذا ، دوازده‌ دستور العمل‌ ارزشمند وجود دارد که‌ سزاوار است‌ هر مسلمانى‌ آنها را بشناسد . چهارتاى‌ آن‌ واجب‌ و چهارتاى‌ آن‌ مستحب‌ و چهارتاى‌ آن‌
نشانه‌ ادب‌ است‌ .
چهار دستور العمل‌ واجب‌ عبارتند از 1- شناخت‌ و معرفت‌ پروردگار ( که‌ نعمت‌ها از اوست‌ ) 2- راضى‌ به‌ نعمت‌هاى‌ خدا بودن‌ 3- گفتن‌ " بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ " در آغاز غذا 4- شکر و سپاسگذارى‌ خدا . و چهار دستور العمل‌ مستحب‌ عبارتند از : 1- وضو گرفتن‌ قبل‌ از غذا 2- نشستن‌ به‌ جانب‌ چپ‌ 3- در حال‌ نشسته‌ غذا خوردن‌ 4- غذا خوردن‌ با سه‌ انگشت‌ . و اما چهار دستورالعملى‌ که‌ نشانه‌ ادب‌ است‌ : 1- از آنچه‌ در پیش‌ روى‌ شماست‌ بخورید 2- لقمه‌ها را کوچک‌ بردارید 3- غذا را خوب‌ بجوید و با شدت‌ نرم‌ کنید 4- کمتر در صورت‌ دیگران‌ هنگام‌ غذا خوردن‌ بنگرید .
(عوالم‌ العلوم‌ للعلامة‌ البحرانی‌ ، ج‌ 11 ، ص‌ 629)
 
51. روزى‌ پدرم‌ رسول‌ خدا " که‌ درود خدا بر او و خاندان‌ او باد " به‌ على‌ ( علیه‌ السلام‌ ) نگاه‌ کرد و سپس‌ با اشاره‌ به‌ او فرمود : این‌ مرد و پیروان‌ او در بهشتند .
(ینابیع‌ المودة‌ ، ص‌ 257)
 
52. رسول‌ گرامى‌ اسلام‌ " که‌ درود خدا بر او و خاندان‌ او باد " به‌ على‌ ( علیه‌ السلام‌ ) فرمود : اى‌ ابا السحن‌ همانا تو و پیروان‌ تو در بهشت‌ موعود خواهید بود .
(نهج‌ الحیاة‌ ، ص‌ 326)
 
53. حضرت‌ فاطمه‌ زهرا ( علیها السلام‌ ) فرمود : پیامبر گرامى‌ اسلام‌ (ص‌) فرمودند : فاطمه‌ پاره‌ تن‌ من‌ است‌ ، پس‌ هر که‌ او را بیازارد مرا آزرده‌ است‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 28 ، ص‌ 303)
 
54. در خدمت‌ مادر باش‌ ، زیرا بهشت‌ زیر پاى‌ مادران‌ است‌ .
(نهج‌ الحیاة‌ ، ص‌ 312)
 
55.حسن‌ جان‌ ! مانند پدرت‌ على‌ (ع‌) باش‌ و ریسمان‌ را از گردن‌ حق‌ بردار خداى‌ احسان‌ کننده‌ را پرستش‌ کن‌ و با افراد دشمن‌ و کینه‌توز دوستى‌ مکن‌
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 286)آوینی

روز زن و روز بزرگداشت مقام مادر

روز زن و روز بزرگداشت مقام مادر

باشکوه ترین نعمت خداوند

عباس محمدی

نمی دانم تا کی می توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟ نمی دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟ نفس های تو، بوی بهشت می دهند. تو از جنس بهشتی؛ بهشت زیر پای توست. تو مهربان ترین ستاره ای هستی که من داشته ام. تو از تمام درخت ها پرنده تری. نمی دانم تا کجای دنیا می توانم از مهربانی تو بنویسم!

من سال های دلواپسی ام را سر بر شانه تو گریسته ام. من دلهره هایم را در فشار آغوشت فراموش کرده ام و تمام کودکی ام را با آوازهای عاشقانه تو خوابیده ام. لالایی هایت، طولانی ترین خواب هایی است که به یاد دارم.

هنوز دوست دارم ساعت ها در آغوش مهربانی های تو بگریم. هنوز دست های خسته ات،بوی لالایی های آرام می دهند.

تو تنها پرنده ای هستی که من توانسته ام سال های سال، پیشانی اش را ببوسم.

هر روز آینه، تصویر لبخندهای تو را برایم قاب می گیرد تا تنها دلخوشی ام در این روزهای سراسر دلتنگی باشد. صدای تو، آشناترین کلامی است که می شناسم.

تو روح تمام شعرهای عاشقانه ای که باید بسرایم؛ حتی واژه ها برای از تو گفتن کم می آورند. می خواهم برای یک بار هم که شده، تو را زیباتر از تمامی کلمات بنویسم. باید برای نوشتن تو، واژه ها را عوض کنم. کاش می شد واژه ای تازه به دنیا بیاید؛ واژه ای که بتوان تو را با آن سرود، واژه ای که در هیچ کجای جهان، به گوش هیچ شاعری نخورده باشد. تو تنها فرشته دنیایی هستی که من می شناسم.

همه مهربانی ها به لبخند تو می رسند. دست هایت، زیباترین مکانی است که برای خواب بوسه هایم سراغ دارم. خداوند تو را از جنس زیباترین سلام هایش آفریده است.

خدا کند بتوانم تمام روزهایم را از تو بسرایم؛ تویی که ادامه بهشتی، تویی که تازه ترین سلام ها هستی، تو اولین و باشکوه ترین نعمت خداوندی که من دیده ام. بگذار تا بوسه هایم بر دست های رنجورت گریه کنند.

زلال تر از آینه ها

عباس محمدی

پیدایی؛ پیداتر از روشنایی، پیداتر از آفتاب، پیداتر از نهایت امید.

عشق و حماسه، ادامه مهربانی تواند. از دامان توست که مرد به معراج می رود.

سرچشمه تمام پاکی ها، دامان توست.

جان های پاک را در دستانت به تماشای آفتاب دعوت می کنی. روحت از تمام آینه ها زلال تر است.

فرشته های خداوند، به کرامت انسانی تو سر به سجده می سایند.

عفت، بلندترین قله ای است که پرچم زنانگی ات را بر آن افراشته ای.

گرمی آغوشت، امن ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه سراغ دارم.

دورترین رودها، زلالی تو را به دریاها سوغات می برند.

بوی عصمتت، دل نوازترین نسیمی است که زمستان ها را به بهار نزدیک تر می کند، تو وارث پاکدامنی مریمی؛ میراث دار شجاعت آسیه در تالارهای کافر مصر؛ تکه ای از بزرگواری خدیجه علیهاالسلام در روزهای فقیر بعثت هستی؛ جان آزاده سمیه شهیدی؛ هم پای روزهای صبور زینب علیهاالسلام هستی. تو آمیزه ای از عشق و صبر و شجاعت و مهربانی و معصومیتی. تو از تمام غنچه هایی که می شناسم پاک تری. کرامتت را در عصمت گلبرگ های بهشتی پیچیده اند.

تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک تر شده است.

غرورت، کوه هیبتی است که هفت پشت چشم های هوس آلوده را می لرزاند و کلام محکمت، خیال های خام را می شوید و می شوراند. درود بر تو که معصوم ترین فرشته خداوندی.

تو قلب خانه ای مادر!

میثم امانی

صدای پای تو را به تمام دنیا نمی توان فروخت. سلام تو، عین خداحافظی از دردهای فرو ریخته بر دیوار دل است. آفتاب چشم های تو، زودتر از آفتاب پشت بام سر می زند، سرازیر می شود از پنجره ها به اتاق.

صدای آب، با صدای نفس های تو جاری است در خانه.

خروس خوان صبح را که بیدار می شوی، صدای پای تو، بلای جان تاریکی است. حضورت خاطره هر چه سختی را خط می زند؛ خاطره هر چه اندوه را نیز. تو قلب خانه ای. تو ریشه دوانده ای در شاهرگ باغچه و حیاط، در گلوی ناودان ها و گوشه گوشه قاب های روی دیوار. عشق، لانه اش را روی شانه تو بنا می کند. شانه های تو، یادمان مهر الهی است در زمین. چه صبورند شانه های تو! چه پرغرور ایستاده اند تا تندیس مهر، نشکند در برابر توفان های روزگار! ساحل دریای متلاطم روزهای زندگی تویی و ما ساحل نشین محبت های توایم.

نبض امید، با دست های تو می زند. قدر تو را نشناختن، ظلم است به خاطره های خود، به روزهای شیرینی که می توان ورق زد.

خنده هایت را دریغ مکن؛ انرژی می دهد به کالبدهای خسته.

تو قلب خانه ای مادر! چشم های اهالی، گرداگرد تو پرسه می زند. تو به قدم هایمان راه رفتن آموخته ای. تو به لب هایمان سخن گفتن آموخته ای.

ما در دامن تو بزرگ شده ایم.

دست های تو بوسیدن دارد.

پاهای تو بوسیدن دارد؛ چرا که بهشت زیر پای مادران است.

صدای پای تو را به تمام دنیا نمی توان فروخت. تو قلب خانه ای مادر!

بهار من صدای توست مادر

رضای حق رضای توست مادر

مرا بوسیدن پای تو کافی است

بهشت، زیر پای توست مادر

نامت بلند

سید علی اصغر موسوی

با خاک گفتم از مقام مادر؛ اقیانوس ها را نشانم داد.

با آب گفتم از مقام مادر؛ کهکشان ها را نشانم داد.

با باد گفتم از عطر آغوشش؛ مشام بهشت را مست شمیم خویش کرد.

با آتش گفتم از حرارت عشقش؛ عرق شرم بر جبین خورشید نشانید.

کیست مادر؟ آنکه دستت را گرفت.

کیست مادر؟ آنکه پروردت به جان

کیست مادر؟ آنکه مهرت یاد داد

کیست مادر؟ آنکه نامش، نامی از نور خداست.

کیست مادر؟! ...

مادر، واژه ای لاهوتی است که حتی در فضای ناسوت هم عطر آسمانی خویش را از دست نخواهد داد!

مادر تفسیر آیه آیه ایثار در قاموس عشق و وفاداری است.

تأویل سوره سوره اخلاص، در فرقان مهر و محبت است.

مادر تحلیل صفحه به صفحه کتاب زندگی، از تولد تا مرگ است.

مادر یعنی، شمع، یعنی تبسمی گران بها در آیینه عشق الهی!

شعله ای در وجودستان محبت که از گرمایش، خورشید جان می گیرد! شراری در دل عشق که اشک ها را بر گونه ها می رویاند.

مادر یعنی؛ خاطره ای کوتاه در سکوتِ غبارگرفته عکس ها!

تو نام خداوند را به من آموختی تا قدردان نعمت هایش باشم؛

تو چگونه بودن را به من آموختی تا چگونه زیستن را خود، یاد بگیرم!

به نام دست هایت قنوت می گیرم و با یاد اشک هایت به اجابت آسمان، دل می بندم.

چگونه می توانم به پاس هزاران روز، تنها «یک روز» را به نام تو جشن بگیرم؟!

نامت بلند باد در قاموس تمام خوبی ها!

روزت مبارک و نام و یادت گرامی!

محبت، کنار خواب گهواره ها

محمد کاظم بدرالدین

روز شکوفایی زمزمه های عاطفه است. روز پیوند با دستان آبشارگونه مهربانی. زیباترین گل ها آمده اند و به چشمه ای خیره شده اند که پاکی ها را در خود پرورش می دهد.

فرصتی است تا رؤیایی از کودکی را همراه با جوانه های لالایی، به تماشا بنشینیم و با حس حضور این روز، گرم ترین خورشید را بسراییم که:

«تا هستم و هست دارمش دوست».

... و امروز، هر طرف که می نگری، عطر شیفتگی پیچیده است. سرمست ترین تصنیف ها از متن دقایق، امروز می چکد. نام مادر، چشم انداز روشنی است که چون کوهی استوار، در مقابل بهار عمر ماست.

از همان نخست، در خواب گهواره ها، نوازش های محبت آمیزی نهفته بود که بوی مادر می داد.

خنده های او به روزهای ما طعم ایمان می بخشید و چراغ نیایش او بود که شب های ما را روشن نگاه می داشت.

از هیچ آموزشگاهی جز دامنِ پاک او، عشق را نیاموختیم. تمام مکتب ها به گوهرهایی که از نگاه پرمهرش می ریخت، غبطه می خوردند.

هنوز هم شاگرد مکتب خانه اوییم و به تمنای گوشه ای از آن نگاه، دنیای خود را محتاج می دانیم. هنوز با بدرقه ای از دعای او، راه ما هموار است و سرنوشت ما به نیکویی رقم می خورد.

بهشت، زیر پای توست

نزهت بادی

بهشت را زیر پای تو باید جست!

از اینجا که تو ایستاده ای تا آنجا که خداوند، بهشت موعودش را برقرار ساخته، به اندازه یک قدم فاصله است.

قصور از ماست که به زیر پای تو، سر خضوع و احترام خم نمی کنیم؛ وگرنه بهشت نزدیک است.

فقط کافی است مادری قدم بر رواق چشمان فرزندش بگذارد تا سرای جاویدان بهشت شود.

این مقامی که به مادر عطا کردند، همه از لطف آن «ام ابیهایی» است که برای عالم هستی، مادری می کند.

یادت نرود، هر جا بوته عشقی از دل مادری سر زد و درخت محبتی به بار نشست، ریشه اش به باغ مینوی وجود زهرا علیهاالسلام باز می گردد که اگر نبود، رشته پیوند میان آسمانیان و زمینیان از هم می گسست و نقطه اتصال عقل و عشق کور می شد.

پس وقتی به چشمه کوثر زیر پای فاطمه علیهاالسلام راهی نیست، برای طهارت وجود خویش باید بر خاک پای مادر تیمم کرد.

دعایم کن، مادر!

خدیجه پنجی

مادر، ای طراوت نامت توالی نوبهاران تازه در راه! در امتداد نگاه تو زندگی جان می گیرد. عطوفت محض را از سرانگشتان مهربانی ات عشق جوانه می زند. با تو، راه آسمان برایم کوتاه است؛ وقتی طراوت نگاهت با من است.

مادر! نامت، بند بند وجودم را به آتش می کشد.

فرشته ها سر به دامن مهر تو دارند.

بگذار پرنده ای شوم رها و مرز لاهوتی نگاهت را بال بزنم تا بی کرانگی عشق!

تمام عاشقانه ها، شرح یک لحظه مهربانی توست.

از بلندای پیشانی ات، آفتاب طلوع می کند.

مادر! زندگی سر بر شانه های عاطفه و احساس تو دارد! شقیقه های حیات، با ضرب آهنگ نفس های تو می زند. تو که باشی، همه چیز جان می گیرد. آرامشی غریب دارد با تو بودن و در کنار تو بودن. تا همیشه عمرم سر از دامن مهر تو برنخواهم داشت!

چقدر پیراهن عاطفه، قامتت را برازنده است!

درست از اولین لالایی شبانه ات، زندگی جان می گیرد و نبض حیات می تپد.

در قاموس تو عشق حرف اول را می زند! رایحه بهشتی ات، فضای خانه را پر می کند و هوای اطراف را، معطر می سازد.

خواب های آشفته ام را به آرامش یک تبسم میهمان کردی و لحظه های دلتنگی ام را خیس نوازش های مادرانه ات. قدم برمی داری و بهشت، زیر گام هایت شکوفه می کند. تو شاهکار بی بدیل خداوندی در عرصه آفرینش! همه چیز در تو معنا می شود؛ درخت که استواری قامتت را به امانت گرفته است، گل که رنگ و بو از رخسارت ربود، اقیانوس که زلالی اش را وام دار روح پاک و بزرگ توست.

مادر! در کوچه های دلتنگی ام قدم بزن و مرا مثل همان زمان کودکی ام در آغوشت بگیر؛ می ترسم از هیاهوی دنیا، می ترسم در شلوغی و بی خیالی جهان پیرامون گم شوم.

مادر! به لهجه خدا برایم لالایی بخوان؛ تو لهجه خدا را بلدی؛ من این را از گفت وگوی محرمانه و نیمه شب هایت فهمیدم.

مرا با خود به کوچه های آسمان ببر!

مادر! هر بار که سر می گذاری بر شانه مهربانی خدا، در خلسه های عاشقانه ات مرا هم یاد کن؛

بگذار دعایت بدرقه راهم شود!

دعای تو کلید دروازه خوش بختی است.

بگذار کوله باری داشته باشم برای جاده های پرپیچ و خم زندگی!

دامان محبت

امیر اکبرزاده

واژه ها دست زیر چانه درماندگی زده اند توصیف نامت را.

شکوه مهربانی ات آن چنان است که هیچ جمله ای را توان شرح آن نیست.

در ذهن کوچک مدادم، هیچ واژه ای نیست تا در خور مقام آسمانی ات باشد.

دستانت پیوند خورده اند با رودهای در جریان؛ رودهایی جریان گرفته از سرچشمه های زلال مهر و عشق.

عشق، واژه ای است کوچک؛ آن قدر کوچک که قادر نیست بی تو حتی بر پای بایستد.

«عشق» کودکی است که سر عجز به دامانت نهاده و انگشت حیرت به دندان گزیده. بهار، در دستانت به بار می نشیند سرخ ترین گل ها را. شاخه های هر درخت سیب، با نام متبرک تو میوه می دهند. شکوفه های سپید، طرحی مبهم از لبخند تواَند. خنده با توست که به اوج زیبایی می رسد. گل در دستانت همیشه بهاری می ماند؛ به دور از خیال سرد خزان.

با توست اگر زندگی ام در جریان است؛ در جریانی شاد و نیز سایه ات بر سر زندگی من است که این چنین آفتابی ام. من با توام که در حرکت سیّال عمر، تا منتهی الیه دلدادگی پیش می روم. من با تو هستم؛ بودن من با توست. بودن من، سایه ای از بودن توست، مادر!

سر بر زانوانت که می گذارم، پا بر فرق جهان گذاشته ام. دستانت را که می بوسم، پیشانی ملیح آسمان را بوسیده ام در آفتابی ترین روزش. این تو هستی که در رگ هایم جریان پیدا کرده ای؛ آن چنان که جان در رگ تن... .

واژه هایم را صدا زده ام تا تو را به توصیف بنشینم.

غزل هایم را جمع کرده ام تا تاجی بسازم از آنها و بر سرت بگذارم؛ هر چند تو خود، مادر بهاری! معنای آفتابی و اوج زندگی!

خوش بختی من در دستان توست. دستان نوازشت را چونان سایه بانی گسترده بر سر خویش احساس می کنم، مادر!

در حریم حیا

مهناز السادات حکیمیان

جاودانه باد روزی به نام زن، به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست.

به نام فاطمه علیهاالسلام ، بالانشینِ تاریخ عفاف؛ هم او که هجوم پیمان شکنان، اندامش را فرو ریخت؛ بی آنکه توانسته باشند پرده از بلندای قامت حجب او براندازند؛ مادرِ دست های تنها و شانه های خسته بابا.

«زهرا اگر نبود محمد یتیم بود پربار نخل سبز ولایت عقیم بود»

به نام زینب علیهاالسلام ، بانوی اول کربلا که در مقام خواهری، ولایت مولایش را در سینه جای داد و جاده سفر، زیر اقتدار گام هایش هموار شد و استقامت نینوا را در خیمه صبوری های خویش معنا داد.

به نام خدیجه علیهاالسلام ، اولین بانوی اسلام، اولین ذهن و زبان و دلی که به اسلام زنده شد و شخصیت زنده به گور زنان را احیا کرد.

بانوی سخاوت که از دامنه ثروت خود، دامانی محض حیات بالنده اسلام پدید آورد.

به نام مریم، بانوی درک و معنویت که تقدس جانش، او را در نوع مادری یگانه ساخت و در توفانی از خاک و خاشاک تهمت ها، چشم شفاف نجابت را روشن کرد و خداوند، شایستگی جان او را عظمت داد تا مأمن نورانی پیغمبر دوستی و محبت شود.

به نام معصومه علیهاالسلام بانوی کرامت که در غریبانه ترین روزهای بارانی، غربت دل ها را در شبستان آشنایی پناه می دهد.

آفتاب بزرگواری اش، گرمای برکتی آسمانی را در دل ذرات خاک می کارد و روشنای حضور و ضریح و آستانش، عشق زائران را تا «اشفعی لنا فی الجنّه» پرواز می دهد.

... و به نام زن که نشانی «معراج» را باید از دامان پاکش سراغ گرفت.

جاودانه باد روزی به نام زن؛ به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست.

زیباترین رنگ هستی

طیبه تقی زاده

سپیدی روز را در تو می بینم. پاکی حقیقت را بر اندام تو تماشا می کنم.

روح مهربان جاری، مادر! تو را سپاس می گویم در شب زنده داری های بی وقفه ات؛ آن هنگام که از وجودت گذشتی، آن هنگام که هر گام کودکی ام دست در دستانم گذاشتی و قدم به قدم یاری ام کردی، آن هنگام که در اولین ایستادنم، فریاد شادی برآوردی.

تو را دوست دارم به اندازه همه مهربانی هایت. تو را عاشقم به اندازه تمام مهر مادری ات. تو سپیدترین اتفاق دنیایی. پیچیده در هاله ای از رنج ها، آمدی بسان فرشته.

خلق شدی در چشمه سار زلال مهربانی ها، چون کوثر پاک.

رنج ها را به خود خریدی و انبوه دردهای طاقت فرسا را تاب آوردی. در هر تپش قلبت، دردها را به جان خریدی، تا ساقه های ضعیف جانم تنومند شود.

تو نسیمی هستی در خیال دل انگیز صبح، پرستویی سبک بال در آسمان خوش بختی. دست های مهربان تو را آن هنگام که بر سرم می کشیدی به یاد خواهم داشت در تمام پیروزی هایم. صدای جاری تو را و زمزمه دل نشینت را با تمام وجودم می شنوم.

تو صبح سپیدی هستی در زندگی ام و آرامش شبانگاهی ام هستی در خستگی هایم!

همیشه به یاد خواهم داشت، «کسی که ناز مرا می خرید مادر بود».

کسی که هیچ گاه بهانه های من خسته اش نکرد، مادر بود.

مادر، نیلوفری پیچیده بر اندام حیات و زیبایی زیبنده به دامان زندگی است.

مادر! تویی که چون پروانه می سوزی تا پیله های پرواز را برای پروانه کوچکت بشکافی.

امروز که ایستاده ام، فراموش نخواهم کرد تکیه گاه روزهایی را که به زمین می افتادم. امروز که ایستاده ام، تو را می بینم با تمام فداکاری هایت. رنگی از نوازش هایت را در تمام زندگی می بینم که چه زیبا نقش بسته است. دستان لطیف تو را می بینم که معنای بلند مهر را به تصویر می کشند در هر محبت و نوازش مادرانه.

مادر! تو زیباترین رنگ هستی ام هستی!

از چه بگویم مادر؟

حسین امیری

از چه بگویم؟ از اینکه تو آغاز ایثاری؟ از اینکه دست های مهربانت، ادامه دستان خداست و زاده محبتی و از بهشت آمده ای؟

تو نجوای نگاه بلند عشقی که از سرانگشتان محبت می باری و لبریزی از یک حس آشنای نزدیک، از یک آغوش پر از بخشش، کاش همیشه در آغوشت جای آرمیدن بود و یک دم از آن فارغ نمی شدم! در آغوش تو، بهار تا تشعشع پرتو عشق، تن زمستان زده آرزوها را بیدار می کند و امید، در اولین تکبیر مؤذن لالایی نماز، مهربانی را یادم می دهد و محبت را.

کاش گم نمی کردم صدای ملکوت آهت را در خستگی روزگار سرد و غربت ازلی انسان! تو را قرابتی بود با عهد ازلی، با فطرت پاک بشر. راست می گویم مادرم!

از آغوشت، بوی خدا را می شنیدم؛ بوی آفریننده بی منت را.

از چه بگویم، وقتی گفتن، کوچک شمردن راز مگوی عشق توست که دستان ترک خورده زمستانت را کرسی گرمی ساختی تا قلب کوچکم، تا ابد عاشقانه بتپد و اشک هایت معلمی دلسوز بود که خنده را برایم هجی کرد و من هجا به هجای لالایی ات را هنوز به یاد دارم.

از چه بگویم، وقتی مهربانی ات برهان قاطع توحید است؟

تو به دنیایم آوردی تا دوستم بداری، همچون او که آفرید تا عاشقم باشد و عاشقش باشم.

لختی بخند!

فاطمه عبدالعظیمی

اشتیاق درونم را با کدام جمله می توانم ابراز کنم؟

کوچکی ام را با دست های خالی ام فریاد می زنم.

چشم هایم سوسو می زند به سمت آسمان رضایت نگاهت.

لختی بخند تا جان بگیرد در من شور زندگی!

کمی نوازش کن گیسوان رها شده در بادم را که من نیازمند محبت خدایی ات هستم.

امروز روز توست؛ دست کم امروز برای خودت باش!

هیچ وقت میان دوراهیِ من و خودت گیر نکردی و همیشه من را به جای خودت برگزیدی.

تو هنرمندترین زن روزگاری که خودت را وقف هنر پرورش من کردی.

آرزوهای دوردستت و حرف های نگفته ات، در سکوتت موج می زند.

در برابر کوتاهی هایم هیچ شکایتی نکردی و با عفو متواضعانه ات مرا شرمنده کردی.

مادر!

دست های حقیرانه ام را که سبد سبد شکوفه سپاس برایت هدیه آورده است، بپذیر!

«مادر» روزت مبارک!

حوزه نت

قرآن و نقش مادر در تربیت جوانان(۱)و(2)


قرآن و نقش مادر در تربیت جوانان‏ (1)

 

بررسى چهره‏هاى جوان در قرآن‏

احمد عابدینى‏

از مسائل مورد ابتلا، چگونگى برخورد با جوان براى تأثیرپذیرى بیشتر مى‏باشد. هر کسى راه و روشى پیشنهاد مى‏کند و به گونه‏اى مى‏خواهد با جوان تعامل و برخورد داشته باشد، اما کدام راه صحیح است و ملاک راه صحیح چیست. این گونه پرسش‏ها معمولاً مورد غفلت واقع مى‏شود و اگر کسانى بخواهند راه صحیح یا بهتر را بیابند، به تجربه، آزمایش و آمارگیرى متوسل مى‏شوند.

اما بى‏نقص بودن این گونه راهها مورد تردید مى‏باشد و حتى گاهى مى‏توان در درستى آنها مناقشه کرد؛ زیرا جوان مانند یک شى‏ء بى‏جان آزمایشگاهى نیست و صحنه اجتماع آزمایشگاه نیست. در آزمایشگاه تمامى عناصر، ابزار و اشیاى مورد آزمایش در اختیار آزمایشگر است اما اشیا اختیارى ندارند، بنابراین آزمایشگر با ثابت قرار دادن آنها به جز یکى، میزان تأثیر و تغییرات آن را اندازه‏گیرى مى‏کند یا سپس امر دیگرى را متغیّر و بقیه را ثابت نگه مى‏دارد و ... اما در اجتماع اوّلاً شرایط و اوضاع به اختیار آزمایشگر نمى‏باشد؛ ثانیاً جوان از امور گوناگون اطراف خود، آن گونه که مى‏خواهد اثر مى‏پذیرد یا بر اطراف اثر مى‏گذارد. نیز اراده، تصمیم، عاطفه، احساس، گذشته خانوادگى و تاریخى، خوراک، پوشاک وى و ... در تشخیص و تعیین مسیر او و چگونگى تصمیمش نقش دارد. این همه، قابل اندازه‏گیرى، کنترل و نسبت‏سنجى نمى‏باشد. بنابراین پیدا کردن روش و قانون مناسب براى برخورد با جوان، از این راه، ناقص و حتى ناصحیح مى‏نماید.

راه دیگرى که مى‏توان پیمود و راحت‏تر از راه قبلى است و نتایج آن کم‏نقص‏تر مى‏نماید، همچنین براى ما مسلمانان جاذبه‏دارتر است، بررسى میزان تربیت «جوان»هاى مطرح‏شده در قرآن و شاخص‏هاى تربیتى و تعیین مقدار تأثیر هر یک از آنها بر جوان مى‏باشد.

این راه براى ما راحت است زیرا قرآن آن را مطرح ساخته، با مطالعه آیات در باره «جوان» مى‏توان به آن رسید. مردم نیز با توجه به اعتقاداتشان، براى پذیرش این راه و روش، آمادگى بیشترى دارند. چنان که نتیجه پیمودن این راه مورد قبول مسلمانان مى‏باشد زیرا همه اتفاق نظر دارند قرآن، کتاب هدایت و تربیت است. از سوى دیگر امکانات پیمودن این راه فراهم است زیرا تفاسیر گوناگون وجود دارد و بالاخره پیمودن این راه لازم و حیاتى است چون از یک طرف، با جوانان برخورد داریم و هر فردى دوست دارد ثمره وجودى و امید و آینده خود را، به بهترین نحو تربیت کند. از سوى دیگر چون مسلمان و دیندار هستیم موظفیم قرآن را بشناسیم و با آن برخورد مثبت داشته باشیم. نیز چون قرآن را معجزه جاوید مى‏دانیم و کتابى که «از پیش رو و پشت سرش باطل نمى‏آید»(1) و فرستنده آن خالق انسان‏هاست، اطمینان داریم که آن کتاب به ما بهترین راه هدایت را مى‏نمایاند و ما را به سرمنزل مطلوب سوق مى‏دهد. بنابراین، راه و روش قرآن ما را از راههاى دیگران بى‏نیاز مى‏کند و حتى قابل ارائه به دیگران براى تربیت جوانان مى‏باشد.

قرآن سرگذشت جوان‏هاى متعددى را مطرح ساخته و به ابعاد گوناگون تربیتى هر یک پرداخته است.

از جوانى که گوش به فرمان پدر و مربى خویش بود و هر خواسته پدر را قبول مى‏کرد و بر خواسته خود مقدّم مى‏داشت تا جوانى که به هیچ نحو گوش به سخنان پدر نمى‏داد و حتى در سخت‏ترین وضع و هنگامى که آثار عذاب الهى ظاهر شده بود، باز بر راه و روش باطل خود اصرار مى‏کرد و بالاخره به هلاکت رسید. نیز از جوانى که در بهترین محیط رشد و نمو کرد تا جوانى که در بدترین محیط از نظر اعتقادى به سر برد. از جوانى که بیشترین امکانات را در اختیار داشت و سرانجام همه آنها را از دست داد تا جوانى که هیچ امکاناتى نداشت و کم کم آنها را به دست آورد. از جوانى که ... . 

داستان پسر حضرت نوح(ع) 

 

فرزند نوح از بهترین امکانات هدایتى برخوردار بود ولى به سخنان پدر گوش نداد و نصیحت‏ها و راهنمایى‏هاى او را به هیچ انگاشت و در نافرمانى، از همگان گوى سبقت را ربود حتى تبلیغ نهصد و پنجاه ساله پدرش سودى نبخشید. داستان او چنین است: نفرین نوح به قومش، دستور یافتن براى ساختن کشتى، سوار کردن مؤمنان بر آن، آوردن دو جفت از هر حیوانى، بارش باران‏هاى سیل‏آسا از آسمان، جوشیدن آب فراوان از زمین، به گونه‏اى که آب همه جا را فرا گرفت و موجب شد کشتى که در محلى دور از دریا قرار داشت، روى آب قرار گرفت، به گونه‏اى که براى هر کسى آثار غضب خداوند محسوس بود. حضرت نوح با التماس از فرزندش که متحیرانه کنارى ایستاده بود، خواست که به کشتى آید و نجات یابد ولى لجبازى، تعصب و جاهلیت پسر، حتى در آن هنگام به او اجازه نداد بر کشتى سوار شود بلکه با بیان «به کوهى پناه مى‏برم تا از آب پناهم دهد»(2)، اوج لجبازى و حق‏ناپذیرى خود را به نمایش گذاشت.

پدر دلسوخته سال‏ها رنج تبلیغ و نصیحت را به جان خریده بود و علاوه بر انجام وظیفه الهى، عاطفه پدرى ایجاب مى‏کرد فرزند را نصیحت کند. آن زمان نیز احساس کرد که در آخرین لحظه به او گوشزد کند امروز، روز دیگرى است و هیچ چیز نمى‏تواند مانع عذاب الهى شود. به همین جهت به فرزندش گفت: «در برابر فرمان خدا، امروز نگهدارنده‏اى نیست مگر اینکه خداوند به کسى رحم کند»(3) ولى او به آخرین نصیحت پدر اعتنایى نکرد و موجى بین پدر و پسر فاصله شد و او را از پدر جدا ساخت و بالاخره غرق گردید. 

نکته‏ها و پرسش‏ها 

1- حضرت نوح از پیامبران اولوالعزم است و همچون بقیه پیامبران در انجام وظایف تبلیغى کوشش کرده و راه کاستى یا خطا را نپیموده است، چنان که طولانى‏ترین مدت را در راه تبلیغ صرف کرده، خداوند در هیچ جا از شیوه تبلیغ یا کم‏کارى یا کم‏صبرى‏اش انتقاد نکرده، اگر چه از عجول‏بودن حضرت یونس یاد کرده است.(4) این نشان مى‏دهد که میزان و شیوه تبلیغ حضرت نوح کاملاً مورد تأیید خداوند بود.

2- پس از اطمینان یافتن حضرت نوح از اینکه قوم، خویشان و حتى زن و فرزندش به او ایمان نمى‏آورند و آن مردمان و حتى نسل‏هاى بعد جز پلیدکار و ناسپاس(5) نخواهند بود، تقاضاى عذاب کرد ولى خداوند به سرعت آنان را عذاب نکرد و براى هدایت‏شدن، فرصت‏هاى زیادى در اختیارشان گذاشت. ساختن کشتى که با توجه به عده کم مؤمنان زمان زیادى طول کشید، سوار کردن هر نوع حیوان، که وقت زیادى مى‏طلبید، بارش تدریجى باران و جوشش آب از زمین که تا جمع شدن آنها و پر شدن نهرها و جویبارها و جارى شدن در سطح زمین و بالا آمدن زیر کشتى نیز مدت زمانى طول مى‏کشید، همه براى این بود که اگر کمترین امکانى براى هدایت‏شدن کسى وجود دارد شکوفا شود و به راه راست روى آورد ولى پسر نوح و دوستان و هم‏مسلکانش ایمان نیاوردند بلکه به لجبازى ادامه دادند.

3- حضرت نوح به مقتضاى اینکه پیامبر اولوالعزم و دلسوز فرزندش بود، حتماً او را ارشاد و نصیحت کرده و از همه شگردها براى هدایت او بهره برده بود. از سخنان آخر او مى‏توان فهمید که در طول عمر از زبان محبت‏آمیز استفاده نموده و خواستار هدایت وى بوده است.

چرا این همه زحمت طاقت‏فرسا و نصایح پدرانه و محبت‏آمیز، حتى دیدن نشانه‏هاى عذاب الهى، تأثیرى در پسر نگذاشت و او به راه و روش پدر که روشى عقل‏پسند و مطابق فطرت بود متمایل نگشت؟

چند پاسخ مطرح است:

1- فرزند حضرت نوح(ع) ذاتاً فاسد بود و چون از ریشه، و از نظر ژنتیکى یا وراثتى مشکل داشت، نمى‏توانست راه حق را برگزیند و مسیر هدایت را بپیماید.

نطفه پاک بباید که شود قابل فیض
‏ور نه هر سنگ و گِلى لؤلؤ و مرجان نشود
یا عاقبت گرگ‏زاده گرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود

به اصطلاحِ روایات، او طینت سجّینى (جهنمى) داشته و واقع شدن او در خانه پیامبر خدا از این طینت نکاسته بود.

2- فرزند حضرت نوح داراى طینتى پاک و خوب بود ولى چون محیط زندگى او پر از فساد بود و مادر و خویشاوندان و همسایگان، همه کافر و مخالف حضرت نوح بودند، محیط زندگى بر او اثر کرد و طینت خوب او را از بین برد و وى را به عنصرى نامطلوب بلکه لجوج و کافر تبدیل کرد.

3- عوامل ژنتیکى و محیطى هر دو دست به دست هم داده، عزمِ پسر بر پیمودن مسیر ضلالت، بر آنها افزون گشته، موجودى بسیار لجوج و عنود به بار آورد.

به نظر ما تنها احتمال سوم، با واقع و آیات تطبیق دارد و احتمال‏هاى دیگر ناقص یا باطل است.

احتمال اوّل کامل نیست زیرا حضرت نوح پیامبر الهى و داراى جسم و روحى سالم بود و هیچ یک از آبا و نیاکان پیامبران به کفر و شرک و پلیدى آلوده نبودند. چون فرزند، از صلب حضرت نوح بود نمى‏توانست ذاتاً پلید و منحرف باشد، چنان که بعداً معلوم خواهد شد ژن و وراثت زمینه‏ساز است نه مجبورساز.

مى‏توان گفت: چون فرزندان، حامل برآیند تعامل ژن‏هاى زن و مرد هستند و زن حضرت نوح از نظر اعتقادى و روحى داراى مشکل بود، آن ویژگى‏هاى روحى مادر در فرزند، بروز بیشترى داشت.

احتمال دوم، کامل نیست زیرا محیط، هر چند فاسد باشد ولى نقش و علیّت تام و کامل در انحراف انسان ندارد. انسان با هر موجود طبیعى دیگر این تفاوت را دارد که مقهور کامل شرایط، جوّ و وراثت نیست. وى مى‏تواند در مقابل مشکلات، تصمیم مخالف بگیرد و بر خلاف مسیر حرکت کند، هر چند به سختى در هم بشکند. حضرت موسى(ع) در کاخ فرعون رشد و نمو کرد(6) ولى فطرت حق‏خواهى، حق‏جویى و یاور مظلوم‏بودنش، از بین نرفت.(7) حضرت یوسف در خانه عزیز مصر بزرگ شد ولى خوى و روش آنان را نپذیرفت و بر راه حق اصرار ورزید.

پسر نوح از مادرى خوب و مؤمن بهره‏مند نبود. حال نقش این تفاوت در عزم و اراده و تصمیم‏هاى غلط او چقدر مؤثر بود، در ادامه روشن خواهد شد. 

نیروهاى مؤثر بر انسان‏ 

 

دانشمندان، در مورد نیروهاى تأثیرگذار بر انسان نظرهاى گوناگون و متفاوتى مى‏دهند. گروهى مى‏گویند ژنتیک، مهم‏ترین عامل بلکه تنها عامل سعادت یا شقاوت فرد است. همان گونه که ویژگى‏هاى جسمى والدین به فرزند منتقل مى‏شود و به طور طبیعى فرزند راهى براى فرار از تأثیر ژن‏ها ندارد، خصوصیات روحى نظیر شجاعت، سخاوت، حق‏طلبى و تجاوزگرى وراثتى است و از آن، راه فرارى وجود ندارد.(8)

این گروه به احادیثى نظیر «السعیدُ سعیدٌ فى بطن اُمّه و الشقىُّ مَن شقى فى بطن اُمه»، تمسک مى‏کنند و همه چیز را تابع و مقهور وراثت مى‏دانند.

از این گروه پرسیده مى‏شود: پس اولین انسان‏ها چگونه با هم متفاوت شدند؟!

گروه دیگرى در مقابل گروه اوّل قرار دارند و نقش ژنتیک را تقریباً صفر مى‏دانند و تمامى تأثیرات را از تربیت و محیط مى‏دانند. اینان اعلام مى‏کنند که چند بچه را به ما بسپارید و هر چه خواستید، به شما تحویل مى‏دهیم: دانشمند، دزد، جنایتکار و ... .

به نظر مى‏رسد هر دو گروه، انسان را آن گونه که بایسته است، نشناخته‏اند و هر یک با یک چشم به انسان نگریسته و تنها یکى از ابعاد وى را دیده‏اند. اگر به دقت به انسان مى‏نگریستند، معلوم مى‏گشت که هر دو عامل در سرنوشت انسان دخالت دارد ولى دخالت هیچ یک کامل نیست. 

نقش عزم و اراده‏ 

 

خیال نشود اگر با دو چشم (وراثت و محیط) به انسان نظر شود کار تمام است؛ یعنى نباید تصور شود برآیند ژنتیک و تربیت، علت تامه براى سرنوشت انسان مى‏باشد و آدمى چون جسمى آزمایشگاهى است که دو نیرو بر آن وارد مى‏شود و برآیند آن تغییر ایجاد مى‏کند. باید دانست چشم قوى‏تر و دقیق‏ترى نیاز است تا نقش عزم و اراده را تعیین کند زیرا عزم و اراده، در عرض و هم‏ردیف محیط و وراثت نیست تا مثلاً تأثیر هر یک را حدود سى و سه درصد بدانیم یا نقش اراده کمى برتر از آن دو نیست تا تأثیر آن دو را شصت درصد و نقش اراده را چهل درصد بدانیم.

اراده، عزم و نیّت، در طول عوامل وراثتى و محیطى است و آنها تنها نقش زمینه‏ساز و مددکار را بازى مى‏کنند و انسان است که تصمیم مى‏گیرد و راه و روشى را برمى‏گزیند و از آنها استفاده لازم را مى‏برد.

در امور روحانى، تربیتى، رفتارى و ... تنها نیّت و عزم انسان است که تمام موضوع مى‏باشد و به امور دیگر خط و جهت مى‏دهد. اگر گاهى دیده مى‏شود که اراده تحت تأثیر محیط یا وراثت قرار مى‏گیرد، در اثر بى‏توجهى به نیّت و کم انگاشتن تأثیر آن است، نه اینکه نیروى اراده و عزم کم باشد و مغلوب وراثت یا محیط شود. در قسمت جسمى و مادى چون عالَم ماده داراى تنگنا و مزاحم‏ها مى‏باشد، وراثت مستقیماً تأثیر مى‏کند و اراده نمى‏تواند از تأثیر آن بکاهد. بنابراین پدر و مادرِ داراى بیمارى‏هاى جسمى، فرزند بیمار به وجود مى‏آورند و عزم و اراده پدر و مادر یا فرزند نمى‏تواند از انتقال بیمارى جلوگیرى کند.

باز به جهت تنگناها و مزاحم‏ها، عوامل محیطى بر جسم اثر مى‏گذارد و بچه‏اى که از سوء تغذیه رنج مى‏برد داراى بدنى ضعیف و بیمار مى‏باشد و نمى‏تواند داراى هیکلى مناسب و موزون گردد.

در معنویات، عواطف و راههاى سعادت و شقاوت، از آن‏رو که جسم و جسمیّت نقش چندانى ندارد و تنگناهاى مادى موجود نیست، اراده و عزم، نقش خود را کاملاً مى‏تواند ایفا کند. قرآن کریم مثال‏هایى مى‏آورد که نشان مى‏دهد افرادى توانسته‏اند بُعد شقاوت و بدبختى را تا آخرین حد بپیمایند. در بُعد سعادت نیز همین طور است. فرزند نوح زمینه‏هاى محیطى و ژنتیکى مناسب را داشت، با این حال منحرف شد، به گونه‏اى که قرآن به جاى اینکه او را بدکار بداند، وى را مجسمه بدکارى یا اساساً کارِ بد مى‏داند: «اِنَّه عمل غیر صالح؛(9) او عمل غیر صالح است.»

پسر نوح آنقدر «بدکاره» بود که جرثومه فساد و بدکارى شد و آنقدر بدکارى را ادامه داد تا از جرثومه گذشته، خودِ «کار بد» شد، و این حکایتگر نهایت شقاوت و بدبختى انسان است. 

اسماعیل فرزند ابراهیم‏علیهماالسلام‏ 

 

مثال دیگر از قرآن در مورد فرزندى که کاملاً راه هدایت یافته، مطیع پدر و مادر بود و نسبت به آنان حرف‏شنوى داشت، حضرت اسماعیل است. خداوند وى را در پیرى نصیب حضرت ابراهیم نمود.(10) وقتى پدرى تا اواخر عمر فرزندى نداشته باشد و معجزه‏آسا بچه‏دار شود، طبعاً باید بچه لوس، بى‏تربیت و نازپرورده باشد و در همه جا حرف و خواسته او مهم‏ترین چیز جلوه کند و اراده‏اش بر اراده همه غلبه داشته باشد ولى چنین نبود و اسماعیل نخواست راه ناصواب یا باطل را طى کند.

در دوران شیرخوارگى، پدر، مأمور شد او و مادرش را در بیابانى بدون آب و آبادانى رها سازد.(11) در دورانى که کودک بیشترین نیاز را به یارى پدر داشت، از چنین الطافى محروم شد. اما به طور معجزه‏آسا، در آن محیط خشک و سوزان، با جوشیدن آب زمزم، از تشنگى نجات یافت. قبیله‏هایى که در بیابان دنبال آب مى‏گشتند و از نشست و برخاست پرندگان، جاى آب را تشخیص مى‏دادند، آنجا را یافتند و با دادن نان و غذا به بچه و مادرش، از آب بهره‏مند شدند. بدین گونه اسماعیل از گرفتارى و گرسنگى نجات یافت تا کم کم رشد کرد، اما همچون هر بچه دیگر کمبود پدر را در زندگى حس مى‏کرد. در این هنگام پدرش حضرت ابراهیم(ع) آمد و از او خواست در ساختن خانه خدا به او کمک کند. او نیز چنین کرد.(12) وقتى بزرگ‏تر شد و مردى گردید که مى‏توانست همتاى پدر به کار بپردازد، پدر گفت: در خواب دیده که وى را سر مى‏بُرد! پسر به راحتى با انجام این خواب موافقت کرد و خود را براى ذبح شدن آماده ساخت و صبور و موفق‏بودن در این امتحان را از خداوند درخواست نمود. علاوه بر این از رؤیاى پدر به «امر» تعبیر کرد و پدر را مأمورى که نیرویى از غیب به وى دستور مى‏دهد، تلقى نمود.(13) 

نکته‏ها و پرسش‏ها: 

 

1- به حضرت ابراهیم و امتحانات سختى که خداوند از او گرفت و وى در همه موفق شد، نمى‏پردازیم. تنها به همین مطلب بسنده مى‏کنیم که تصمیم به گذاشتن زن و فرزند در بیابان یا ذبحِ فرزند، از امتحاناتى بود که حضرتش به آنها دستور یافت. حضرت اسماعیل در مقابل این تصمیم‏ها تسلیم بود. او در کودکى که زبان اعتراض نداشت و در بزرگى که مى‏توانست اعتراض کند، هیچ گاه به پدر اعتراض نکرد که چرا مرا در بیابانِ بدون آب و آبادانى رها ساختى! نیز به پدر اعتراض نکرد که چه خدمتى به من کرده‏اى که اکنون انتظار دارى در ساخت خانه خدا به تو کمک کنم؛ چنان که از پدر نخواست نزد وى در مکه بماند یا نخواست همراه پدر به فلسطین، محل سکونت پدر برود. هر از چندگاهى که پدر به دیدن او و مادرش مى‏رفت، ابراز رضایت مى‏کردند و اعتراض نمى‏نمودند یا درخواستى نمى‏کردند.(14) این نشان از روحیه عالى، احترام به پدر و تسلیم محض‏بودن مى‏نماید.

2- حضرت ابراهیم از روحیه عالى فرزند خبر داشت. به همین جهت خواب خود را با او در میان گذاشت و گرنه، باید با نقشه‏اى او را غافلگیر مى‏کرد تا خواب خود را اجرا نماید.

3- حضرت اسماعیل مى‏توانست با تشکیک در حجیّت خواب، خود را از خطر برهاند یا به پدر بگوید که تو در رشد و هدایت من نقشى نداشته‏اى. پس مرا به حال خود رها ساز و قصد گرفتن جانم را نکن. ولى هرگز چنین نکرد بلکه در صدد ترغیب و تشویق پدر براى انجام رسالت الهى برآمد و از رؤیاى او به «امر»، تعبیر کرد و از پدر خواست مأموریتش را انجام دهد: «یا ابتِ افْعلْ ما تؤمر؛ اى پدر، آنچه را مأمورى انجام ده.»(15) در عین حال، ادب سخن را رعایت کرد و در حالى که از درد ذبح‏شدن آگاه بود، عزم و اراده‏اش را بر تسلیم در مقابل خواستِ پدر و تحمل چنین شداید و رنج‏هایى در راه انجام مأموریت اعلام نمود.

این همه ادب، تسلیم فرمان پدر بودن و اخلاص و پاکى را، اسماعیل(ع) کِى و چگونه و از چه کسانى فرا گرفت؟

اسماعیل مدت زیادى نزد پدر نبود تا از او درس دین، اخلاص، فداکارى و ... بیاموزد. قبایلى که گِرد زمزم جمع شدند نیز از داشتن پیامبر یا مربى ورزیده‏اى برخوردار نبودند، بنابراین باید براى این امور توجیهى یافت. آرى او تنها نزد مادر خویش، «هاجر» بود، که وى در خانه حضرت ابراهیم پرورش یافته بود. 

مقایسه بین دو فرزند 

 

در مقایسه بین این فرزند و فرزند حضرت نوح که هر دو فرزند پیامبر بوده و پدران از پیامبران اولوالعزم‏اند و از هر گونه خطایى در تبلیغ مبرّا مى‏باشند، مى‏توان دریافت که از نظر ژنتیکى (تا آنجا که مرتبط به پدر بوده) بهترین موقعیت را داشته‏اند. اما مادران متفاوت بوده‏اند؛ هاجر زنى فرمانبردار و خوب، و زن نوح الگوى کافران(16) و متمردان بودند.

ممکن است پرسیده شود: مادر اسماعیل، او را در بیابان و به دور از چشم مردم مشرک پرورش داد. این، یک موقعیت مناسب و خوب براى حضرت اسماعیل بود زیرا هنگامى که شهر را شرک و کفر فرا گرفته و تبلیغات پیامبر نتواند مردم را به دین حق دعوت کند، پرورش یافتن کودک در بیابان، بهتر از پرورش یافتن در چنین جامعه‏اى است و این عامل (محیط) در خوب شدن اسماعیل نقش داشته است.

پاسخ: عوامل وراثتى و محیطى در سرنوشت فرد دخالت دارد اما نمى‏توان هیچ یک را ثابت دانست. در داستان پسران پیامبران، چند امر ثابت وجود دارد، از جمله اینکه انبیا از نظر جسمى و روحى سالم‏ترین افراد بوده‏اند، ثانیاً از نظر فرهنگى و تربیتى، بهترین شرایط را به وجود آورده و رعایت تمامى امورى را که در رشد فرزند نقش داشته، لحاظ مى‏نمودند. اما وقتى دو فرزند متفاوت شدند باید به سراغ نقاط تمایز و اختلاف رفت.

در مورد فرزند نوح(ع) و فرزند ابراهیم(ع)، تنها یک تفاوت اساسى وجود دارد و آن مؤمن نبودن همسرِ حضرت نوح(ع) مى‏باشد. دور بودن حضرت اسماعیل از محیط شرک و کفر، نمى‏تواند نقش چندانى داشته باشد، چنان که برادرش اسحاق در محیط خانوادگى ماند و به فساد نگرایید. افراد دیگرى نظیر موسى(ع) و یوسف(ع) نیز در محیط فاسد ماندند ولى فاسد نشدند.

افزون بر این محیط اطراف حضرت اسماعیل خوب نبود زیرا قبیله جُرُهم اولین گروهى بودند که کنار آب زمزم سکونت گزیدند و با دادن اجاره‏بهایى مختصر از آب بهره مى‏بردند و مشرک بودند. اگر حضرت اسماعیل به دنبال جوانان منحرف و محیط آلوده‏اى مى‏گشت، بین آنان پیدا مى‏شد.

خلاصه اینکه غیر از عزم و اراده که هر فرد داراست و بین افراد، اراده متفاوت مى‏باشد، مهم‏ترین تفاوتى که بین فرزند نوح با فرزندان سایر انبیا وجود دارد، نقش مادر مى‏باشد.



1) سوره فصلت، آیه 42.

2) سوره هود، آیه 43.

3) همان.

4) سوره انبیاء، آیه 87.

5) حضرت نوح فرمود: «و لا یلدوا اِلّا فاجراً کفّاراً؛ (سوره نوح، آیه 27) اینان جز پلیدکار ناسپاس نزایند» که نشان مى‏دهد از نسل آنان فرد خوبى به وجود نمى‏آمد.

6) سوره قصص، آیه 7 تا 9.

7) همان، آیه‏هاى 15 تا 18.

8) کافى، ج‏8، ص‏81؛ وسائل‏الشیعه، ج‏27، ص‏84، چاپ آل‏البیت.

9) سوره هود، آیه 46.

10) قرآن در این باره شکر و سپاس حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «الحمد للَّه الذى وهب لى على الکبر اسماعیل و اسحاق»، (سوره ابراهیم، آیه 39).

11) قرآن در این باره دعاى حضرت ابراهیم(ع) را نقل کرده است: «ربنا اِنّى اسکنتُ مِن ذریتى بوادٍ غیر ذى زرع»، (سوره ابراهیم، آیه 37).

12) قرآن در این باره مى‏فرماید: «و اِذْ یرفع ابراهیمُ القواعد مِن البیت و اسماعیل، ربّنا تقبلْ منا ...»، (سوره بقره، آیه 127).

13) قرآن در این باره فرمود: «فلمّا بلغ معه السعى قال یا بُنىّ اِنّى اَرى‏ فى المنام انّى اَذبحک فانْظر ماذا ترى قال: یا ابتِ افْعل ما تُؤمر ستجدنى اِنْ شاءاللَّه من الصابرین»، (سوره صافات، آیه 102).

14) از قرآن به دست مى‏آید که حضرت ابراهیم(ع) تا زمان بزرگ شدن اسماعیل و دستور یافتن به ذبح او چندین بار به مکه سفر کرده است. در یک مرتبه آن سرزمین هنوز بیابان بوده و آثار شهر یا شهرنشینى وجود نداشته است، به همین جهت حضرت ابراهیم دعا مى‏کند: «رب اجْعلْ هذا بلداً آمناً؛ (سوره بقره، آیه 126)، پروردگارا، اینجا را شهر امنى قرار بده». ولى در زمان دیگرى آثار شهرنشینى و وجود جمعیت را مى‏بیند و دعا مى‏کند: «رب اجْعلْ هذا البلد آمناً؛ (سوره ابراهیم، آیه 35)، پروردگارا، این شهر را ایمن گردان». ذکر «بلد» به صورت نکره در مرحله اول و با «الف» و «لام» در مرحله دوم نشان مى‏دهد که این دعاها در دو زمان صورت گرفته و بین دعاها فاصله زیادى بوده تا بیابان به شهر تبدیل شده است. دعاى حضرت ابراهیم در هر دو بار براى امنیت آن سرزمین، اهمیت امنیت را نشان مى‏دهد. نیز مى‏فهماند ماندن یک زن و کودک در بیابان وحشتناک بوده، غذا و آب و مهم‏تر از آن امنیت آنان مورد توجه بوده است.

15) سوره صافات، آیه 102.

16) سوره تحریم، آیه 10، «و ضرب اللَّه مثلاً للذین کفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ».

ماهنامه پیام زن 
 
 
 

قرآن و نقش مادر در تربیت جوانان(2) 

بررسى چهره‏هاى جوان در قرآن‏ 
 

حضرت موسى(ع) 

 

جوان دیگرى که مى‏توان مثال زد و زندگى‏اش را در قرآن مطالعه کرد، حضرت موساى کلیم است. او از نظر وراثتى و ژنتیکى داراى موقعیت خوبى بود و از پدر و مادرى مؤمن به وجود آمد(1) و از مادر خود شیر نوشید.(2) زمانى محیط تربیتى او کاخ فرعون بود که مهد ظلم، جور، حق‏کشى، انسان‏کشى، تبعیض و شرک بود.(3) فرعون با صراحت اعلام مى‏کرد: «أنا ربُّکم الأعلى؛(4) من پروردگار والاى شمایم.» یا مى‏گفت: «ما علمتُ لکم مِن إلهٍ غیرى؛(5) هیچ معبودى غیر از خود براى شما سراغ ندارم.» فرعون مخالفان خود را با زور و ارعاب به پرستش خویش وا مى‏داشت و مى‏گفت: «لئن اتخذتَ اِلهاً غیرى لأجعلنّک مِن المسجونین؛(6) اگر خدایى غیر از من اختیار کنى تو را [نیز] از زندانیان قرار خواهم داد.»

این جملات اگر چه در طول مبارزات حضرت موسى(ع) با فرعون توسط وى گفته مى‏شد، ولى نشان مى‏دهد در خانه و کاخش همین روحیه حکمفرما بود.

حکمت خدایى اقتضا کرد که موسى(ع) دوران کودکى و جوانى را در چنین خانه‏اى به سر بَرَد و پرورش یابد تا به همه ثابت گردد فرعون که هزاران کودک را کشت(7) تا موسى به دنیا نیاید، نتوانست بر خواست خداوند چیره شود. خداوند خواست موسى(ع) به دنیا بیاید و در خانه فرعون رشد و نمو یابد تا درس عبرتى براى همگان باشد. نکته‏اى که مهم است و قرآن در موارد متعددى به آن اشاره کرده این است که خداوند او را به مادرش برگردانید تا از او شیر بنوشد و دست نوازش بر سر و رویش بکشد. خداوند دو نکته را به مادر موسى گوشزد کرد:

1- برگشتِ موسى نزد مادر؛

2- پیامبر شدن موسى در آینده. به نظر مى‏رسد اوّلى زمینه‏ساز دومى باشد.

«و أوحینا إلى اُمّ موسى‏ أنْ أرضعیه، فإذا خفتِ علیه فألقیه فی الیَمّ و لا تخافی و لا تحزن إنّا رادُّوهُ إلیک و جاعلُوهُ مِن المرسلین؛(8)

به مادر موسى وحى کردیم که او را شیر ده و چون بر او بیمناک شدى او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار که او را به تو باز مى‏گردانیم و از پیامبرانش قرار مى‏دهیم.» 

نکته‏ها: 

 

1- مادرى که دلهره ماندن یا کشته شدن بچه‏اش را دارد باز باید بچه را شیر دهد.

2- به نظر مى‏رسد «جاعلوه من المرسلین» با «إنّا رادّوه الیک» مرتبط هستند و گرنه کنار یکدیگر ذکر نمى‏شدند.

3- راه رساندن موسى به مادرش را در آیه اشاره کرده: «حرَّمنا علیه المَراضع مِن قبل ...؛(9) از پیش شیر دایگان را [به نحو تکوینى‏] بر او حرام گردانیده بودیم» در نتیجه موسى پستان هیچ زنى را به دهان نگرفت تا اینکه به مادرش که ناشناس در صف شیردهندگان قرار داشت رسید. بنابراین او غذاى دوران کودکى و مقدارى از مسائل تربیتى و هدایتى را از مادر فرا گرفت.

از سوى دیگر موسى(ع) در محیطى که از نظر فرهنگى بسیار فاسد بود رشد کرد و پاک و پاکیزه ماند تا بر همگان روشن شود مى‏توان در محیطى ناسالم نیز با نیّت و عزمى استوار در مسیر حق گام برداشت و از

کفر و شرک محیط، نه تنها اثر نپذیرفت که اثر گذاشت.

قرآن بیان مى‏کند که موسى(ع) پس از رشد یافتن و به سن نوجوانى رسیدن، از کاخ بیرون آمد و در شهر به گردش پرداخت و دید فردى مصرى، یکى از افراد بنى‏اسرائیل را به بیگارى گرفته است. موسى به مصرى اعتراض کرد و با مشتى محکم او را از پاى در آورد.(10) فعلاً سخن این نیست که آیا آن مصرى مستحق قتل بود یا آیا راه چاره دیگرى براى نجات سبطى نبود، بلکه سخن این است که موسى با اینکه در محیط مصریان، در کاخ فرعون و در جوّ ظلم و فساد تربیت شده بود ولى با ظلم و تجاوز میانه‏اى نداشت، حتى با دیدن ظلم چنان غضبناک شد که فرد مصرى را از پاى در آورد. بنابراین هیچ کس نمى‏تواند ادعا کند چون جوّ و محیط فاسد بود ما نیز فاسد شدیم و تمامى تقصیرها را بر عهده جوّ و محیط بگذارد.

پرورش موسى(ع) در کاخ فرعون، نمونه‏اى عملى براى جوانان، و مؤمن بودن همسر فرعون الگو و درس عبرتى براى تمامى زنان است.

اراده و عزم، کلیدى‏ترین نقش را در تمامى زمینه‏هاى هدایتى و تربیتى انسان بر عهده دارد؛ اگر چه رسیدن به مقام والایى چون نبوت بدون داشتن پدر و مادرى صالح و شیرى پاک میسر نیست.

آنجا که حضرت موسى(ع) مادرِ مهربان خود را به همراه نداشت، زن مؤمن دیگرى نقش ایفا کرد؛ یعنى زن فرعون که باعث شد موسى از رود نیل گرفته شود، و این کودک از بین هزاران کودک کشته نشود. قرآن این امور را با لطافت خاصى بیان کرده است.

«و قالتِ امْرأةُ فرعون قُرَّةُ عینٍ لى و لک لا تقتلوه عسى‏ أنْ ینفعَنا أو نتّخذه ولداً و هم لا یشعرون؛(11)

و همسر فرعون گفت: [این کودک‏] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مکشید، شاید براى ما سودمند باشد یا او را به فرزندى بگیریم، ولى آنها خبر نداشتند.»

از یک سو، با قاطعیت و جزم به فرعون گفت: نور چشم من و تو است و از سوى دیگر، مأموران و جلادان را از کشتن کودک نهى کرد و فرعون را در مقابل عمل انجام‏شده قرار داد. به دنبال آن با استدلال‏هاى عاطفى نظر همگان را به سوى موسى جلب کرد. آنان از زیرکى این زن که با چنین برنامه خاصى و سخنى متین، موسى را از مرگ نجات داد، ناآگاه بودند.

در کنار مادر موسى زن فرعون که زنى مؤمن بلکه نمونه کامل ایمان بود تربیت موسى(ع) را به عهده گرفت و او را مانند فرزند پرورید تا موساى کلیم شد. چه خوش گفت امام خمینى که فرمود: «از دامن زن، مرد به معراج مى‏رود.»(12)

همسر فرعون در کاخ طاغوت و زیر سلطه فرعون چنان خوب عمل کرد که خداوند نه تنها او را الگوى زنان قرار داده که الگوى همه مؤمنان قرار داده است:

«و ضرب اللَّه مثلاً للذین آمنوا امْرأةَ فرعونَ إذْ قالتْ ربِّ ابْنِ لى عندک بیتاً فى الجنة و نجّنى مِن فرعون و عمله و نجّنى مِن القوم الظالمین؛(13)

براى کسانى که ایمان آورده‏اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه که گفت: پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه‏اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.» 

نکته‏ها: 

 

1- از آیه روشن مى‏شود زن فرعون این جمله را زیر شکنجه گفته، زیرا درباریان و جلادان حکومت، به او آزارهاى فراوان مى‏رساندند و او از خداوند یارى و نجات خواست.

2- خداوند در بیان نمونه زنان بد، همسر لوط و همسر نوح را کنار هم ذکر کرده:

«ضرب اللَّه مثلاً للذین کفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ»(14) ولى در مثال زدن و نمونه آوردن از زنان مؤمن، زن فرعون را در یک آیه مستقلاً ذکر کرده، در آیه دیگرى حضرت مریم را با جمله «و مریم ابْنةَ عمران التى احصنتْ فرجَها»(15) بیان کرده است. مقدم داشتن زن فرعون، احتمالاً نشان مى‏دهد که نقش الگوگیرى از او بیشتر مى‏باشد، زیرا در بدترین شرایط، خطیرترین مسئولیت‏ها - حفظ جان موسى(ع) - را عهده‏دار شد، سپس تربیت او را در حد توان انجام داد.

3- زن حضرت نوح و زن حضرت لوط با اینکه در خانه پیامبران الهى بودند، مجبور به ایمان آوردن نبودند. اساساً تربیت جبرى و زورى راه به جایى نمى‏بَرَد و محیط خانه یا اجتماع، تنها زمینه‏ساز مى‏باشد. فرعون براى کافر ساختن زن خویش و همراه کردن او با خود، از هیچ اقدامى فروگذار نکرد و او را با شیوه‏هاى گوناگون شکنجه کرد! مردى که باید براى زن، سرپناه و سایه مهر و محبت باشد، سایه آتش و خون شد به گونه‏اى که آسیه - همسر فرعون - از خداوند مى‏خواهد مکانى نزد خدا در بهشت برایش قرار دهد. او حتماً توجه دارد که خداوند جسم نیست و در جایى از بهشت سکونت ندارد تا مکانى در همان گوشه براى آسیه بنیان نهد بلکه مى‏خواهد با این بیان، اوج نیاز خود را به سرپرستى مهربان و مهرگستر بیان کند. 

حضرت یوسف‏ 

 

حضرت یوسف، نمونه دیگرى از جوانان است که از نظر وراثتى در خانواده‏اى شایسته به دنیا آمد. پدرش یعقوب، جدش اسحاق و پدر جدش حضرت ابراهیم(ع) بود. از نظر تربیتى هفت سال اوّل زندگى را در خانه پدر و نزد او بود و محبت پدر و مادر نثارش مى‏شد. در روایات آمده است که بچه تا هفت سال نخست، امیر و فرمانرواست: «الولد سید سبع سنین»(16) یا مى‏فرماید: «مَن کان عنده صبىّ فلیتصاب له؛(17) هر که بچه‏اى دارد براى او خود را بچه بگیرد» یعنى با او بازى‏هاى بچه‏گانه کند.

در چنین دورانى یوسف در خانه پدر بود و پدر وظایف پدرى را به بهترین نحو انجام داد، اما هنگامى که طبق روایات ما، باید در این دوره، کودک ادب مى‏شد «و یؤدّب سبع سنین»(18) دست حسادت، او را از پدر جدا ساخت و در چاه کنعان انداخت و سرانجام به عنوان برده‏اى در مصر فروخته شد. یکى از درباریان فاسد او را خرید و دوران هفت ساله دوم خود را به جاى ادب شدن در کانون معنویت و علم پدر بزرگوارش، یعقوب، در خانه عزیز مصر گذراند. آنان هر جور خواستند با وى رفتار کردند و هر چه خواستند به او خورانیدند. و پس از گذشت مدتى طولانى یوسف(ع) جوانى برومند شد و به مقتضاى جوانى، داراى اوج شهوت بود، نیز به مقتضاى آرزوهاى دوران جوانى، خواهان رسیدن به مقام‏هاى اجتماعى و سیاسى بود. عزیر مصر خواست از این شرایط بهترین بهره‏ها را ببرد و با پرونده‏سازىِ فساد اخلاقى، او را همیشه ترسان سازد تا پیوسته براى مخفى ماندن پرونده فساد اخلاقى تسلیم خواسته‏هاى نامشروع عزیز مصر شود ولى عزم و اراده قوى حضرت یوسف و پاى‏بندى به مبانى دینى و اخلاقى، توطئه را خنثى کرد و یوسف پاکدامن از صحنه خارج شد. عزیز مصر، صلاح دید او را براى تأدیب، روانه زندان کند.

در این نمونه نیز عزم و اراده، سخن اوّل را مى‏گوید. شرایط محیطى اطراف یوسف(ع) به گونه‏اى است که معمولاً افراد خود را مى‏بازند و با گرفتار شدن در دام شهوت به خطا مى‏افتند، سپس براى سرپوش گذاشتن روى خطا، خطاهاى بعدى را مرتکب مى‏شوند، ولى یوسف(ع) نشان داد که مى‏توان بر تمامى موانع غالب شد و محیط و زورِ حکومت و شهوت جوانى و فراهم شدن زمینه‏هاى فساد، علت تامّه نیست و بر همه این اوضاع مى‏توان پیروز گشت.

از آنچه بیان شد رمز تکرار آیه‏اى از قرآن در قصه موسى و یوسف(علیهماالسلام) روشن مى‏گردد:

«و لمّا بلغ أشُدَّه و اسْتوى‏ آتیناه حکماً و عِلْماً و کذلک نَجْزِى الْمحسنین؛(19)

چون [موسى‏] به رشد و کمال خویش رسید به او حکمت و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین پاداش مى‏دهیم.»

همین آیه، بدون کلمه «و اسْتوى» در داستان حضرت یوسف(ع) تکرار شده است.(20)

در هر دو مورد روشن است که رسیدن به مقام رشد، قبل از رسیدن به مقام نبوت است. به هر حال مهم عزم و اراده است که این دو، در عنفوان جوانى به آن رسیدند. تفاوت دیگر این دو با پسر حضرت نوح، وجود مادرى مؤمن و خداترس مى‏باشد که پسر حضرت نوح از آن بى‏بهره بود.

علامه طباطبایى در تفسیر المیزان فرموده: اگر دو داستان قرآن یا دو معنا در آیه یا قسمتى مشترک بودند نشان مى‏دهد که داراى مبدأ واحدى هستند.(21) این فرمایش نشانه آن است که یوسف و موساى جوان داراى شرایط واحدى بودند. هر دو از نظر اجتماعى در محیطى فاسد بودند اما توانستند با نیروى اراده بر اوضاع محیط چیره شوند و به جاى تأثیرپذیرى از جوّ و احساسات، از عقل فرمان بگیرند و گِرد فساد نگردند. 

اشکال:  


اگر نقش مادر اینقدر مهم است چرا در داستان یوسف، همیشه از اندوه و گریه پدر سخن گفته مى‏شود و تمامى تلاش قرآن بر بیان حزن و اندوه یعقوب مى‏باشد و اسمى از مادر یوسف نبرده است؟ 

جواب: 

 
اوّلاً: در سرگذشت فرزندان انبیا، چون پدر از نظر وراثتى شایسته و کامل است و از نظر تربیتى وظیفه خود را به خوبى انجام مى‏دهد و پدران پیامبران همگى پاک بوده‏اند، با ثابت انگاشتن آنان، نقش مادر روشن مى‏گردد، نه اینکه نقش مادر از سایر عوامل تأثیرگذار بیشتر باشد یا نقش عزم و اراده مورد تردید قرار گیرد.

ثانیاً: چون یوسف خواب دید که یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده مى‏کنند و آن را براى پدرش بیان کرد، یعقوب(ع) چنین تعبیر کرد که او شخصیت بزرگى مى‏شود، به همین جهت هیچ گاه دریده شدن او توسط گرگ را قبول نداشت. دیگران مى‏خواستند به یعقوب بقبولانند یوسف مرده است ولى او اعتقاد راسخ به زنده بودن یوسف و به مقام والا رسیدن او داشت، اما مادر، عاطفه و عشق مادرى داشت که امرى روشن است و قرآن در صدد بیان آن نیست بلکه در مقام بیان علم حضورى یعقوب است؛ آنچه که امروزه تله‏پاتى نام دارد. 

اشکال: 

 
مواردى وجود دارد که مادر نقش چندانى نداشته است، نظیر مریم مادر عیسى(ع) که در کودکى به معبد سپرده شد و حضرت زکریا کفالت او را به عهده گرفت، در حالى که سزاوار بود مریمِ خردسال تا زمان بلوغ نزد مادرش باشد. همین نشان مى‏دهد که نقش مادر آنقدر هم زیاد نیست. 

جواب: 

 
اوّلاً: به این اشکال مى‏توان جواب نقضى داد: حضرت عیسى(ع) پیامبرى بود که بدون داشتن پدر و تنها از طریق مادر به دنیا آمد اما پیامبرى که داراى پدر باشد ولى مادر نداشته باشد در بین انبیا وجود ندارد.

ثانیاً: معلوم نیست مریم در کودکى تحت تربیت مادرش نبوده بلکه روشن است مادر مریم او را به معبد تحویل داد و آنان قرعه کشیدند و حضرت زکریا، سرپرستى او را به عهده گرفت. رایج است که حضانت و نگه‏دارى بچه، با کسى است اما سرپرستى با فرد دیگر. حضرت مریم همین وضع را داشت و مادر حضانت او را به عهده داشت. اشاره‏اى به داستان حضرت مریم مناسب است. 

حضرت مریم(علیهاالسلام) 

 

یکى دیگر از کسانى که دوره جوانى وى در قرآن بحث شده است، حضرت مریم(س) مى‏باشد. مادر مریم قبل از تولد او به گمان اینکه جنین، پسر مى‏باشد او را وقف خدمت به معبد کرد. بنابراین مى‏بایست کودک از خادمان معبد باشد. از این‏رو از کودکى به آنجا راه یافت و به خدمت مشغول شد. سخت‏گیرى و آزارهاى روحانیان یهود و حسادت آنان با زکریاى پیامبر که آثارش در آزار و اذیت دخترک ظاهر مى‏گشت از عزم و اراده او در خدمت و خودسازى و عبادت نکاست به گونه‏اى که خداوند او را لایق دید از نعمت‏ها و رزق‏هاى مادى و معنوى به طور معجزه‏آسا بهره‏مندش سازد، طورى که حضرت زکریا دچار شگفتى شده بود و با لحن تعجب‏آمیزى از وى پرسید: «اَنّى‏ لک هذا؛(22) این ارزاق از کجا برایت آمده است؟!» 

نکته: 

 

بودن حضرت مریم در سِلک خادمان و عابدان و رسیدن او به مقام قرب الهى، به همگان نشان داد راه رسیدن به مقام‏هاى عالى، براى همه باز است و مردان امتیاز ویژه‏اى ندارند، حتى دختران در عنفوان جوانى مى‏توانند به عالى‏ترین مراحل برسند به گونه‏اى که پیامبران را به شگفتى اندازند و زمینه‏اى براى دعاى پیامبران فراهم سازند که از خداوند درخواست‏هایى داشته باشند. حضرت زکریا پس از دیدن مقام و منزلت مریم و ارزاق فوق‏العاده نزد او، از خداوند تقاضاى فرزند کرد. «هنالک دعا زکریا ربَّه ...؛(23) در این هنگام زکریا پروردگارش را خواند ...» مریم الگوى مؤمنان قرار گرفت تا همه از او درس پاکدامنى بیاموزند.(24)

نکته اصلى در زندگى حضرت مریم این نیست که بدون تربیت و حضانت مادر، رشد کرده و به مقاماتى رسیده زیرا آیات، حضانت مادر را نفى نکرده و از بود و نبود آن سخنى نگفته است بلکه نکته اصلى داستان، تکامل پیدا کردن یک دختر جوان و رسیدن به درجات عالى کمال مى‏باشد. نکته مهم‏تر اینکه ذکر و یاد مادر مریم در آیات به چشم مى‏خورد:

«إذْ قالتِ امْرأة عمران ربِّ إنّى نذرتُ لک ما فى بطنى محرراً فتقبّلْ منّى إنّک أنتَ السمیعُ العلیم. فلمّا وضعتْها قالتْ ربِّ اِنّى وضعتُها أُنثى‏ و اللَّه أعلمُ بما وضعتْ و لیس الذکر کاْلأُنثى‏ ... و إنّى سمَّیتُها مریم و إنّى اُعیذُها بک و ذُرِّیَّتها مِن الشیطان الرجیم؛(25)

زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزادشده تو باشد، پس از من بپذیر که شنواى دانایى. چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا، من دختر زاییده‏ام - و خدا به آنچه زاییده داناتر بود - و پسر چون دختر نیست - و نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطانِ رانده شده به تو پناه مى‏دهم.»

بیان سخنان مادر مریم و آمیخته ساختن گفته‏هاى او با سخنان خداوند در یک آیه و نقل نکردن سخنى از عمران، پدر مریم، نکته‏هایى دارد که توجه به آنها نقش مادر مریم را بیش از پیش روشن مى‏سازد. 

فرزندان حضرت آدم(ع) 

 

جوان‏هاى دیگرى که قرآن از آنان سخن به میان آورده ولى نامى از آنان نبرده است، پسران حضرت آدم(ع) مى‏باشند. در این مورد نقش عزم و اراده به طور کامل آشکار مى‏گردد و نشان مى‏دهد علاوه بر ژنتیک و محیط، عامل اصلى، اراده و عزم مى‏باشد. آنان هر دو پسران آدم بودند و از لحاظ ژنتیک، محیط زندگى، لطف و عنایت مادر و ... در شرایطى متساوى قرار داشتند زیرا حضرت آدم(ع) بین فرزندانش فرق نمى‏گذاشت. از انسان‏هاى دیگرى که به یکى کمک کنند ولى دیگرى را به انحراف بکشانند نیز خبرى نبود. علم و تکنیک و حیله‏گرى و تقلب و زد و بندهاى سیاسى که در زمان ما موجود است، در آن زمان خبرى نبود به گونه‏اى که قابیل پس از کشتن برادرش نمى‏دانست براى مخفى کردن جنایت خویش مى‏تواند برادر مقتول - هابیل - را زیر خاک پنهان کند تا اینکه خداوند با فرستادن کلاغى که زمین را مى‏شکافت، به او راه پنهان‏کارى را آموخت.(26)

در چنان جوّى هیچ عامل بیرونى و ژنتیکى وجود نداشت که بین دو برادر جدایى افکند. بنابراین، تنها این تفاوت وجود دارد که یکى، سلیم‏النفس، بخشنده و خیرخواه بود و هنگام قربانى براى خدا موجود بهتر را آورد تا مقبول خداوند واقع شود، اما دیگرى، بخیل و ناسپاس بود، و براى قربانى به مقتضاى طبعش، شى‏ء پست و بى‏مقدار را آورد که مورد قبول واقع نشد. پس از قبول شدن قربانى هابیل از سوى خداوند، و رد شدن قربانى قابیل، حس حسادت نزد او رشد کرد و برادرش را تهدید به قتل کرد.(27)

هابیل پس از تهدید شدن، با چند جمله در صدد نصیحت و هدایت برادر، برآمد و با اعلام گذشت و دست دراز نکردن به برادر و تصمیم بر سکوت خواست برادرش را از مسیر انحرافى نجات دهد. وى با بیان اینکه: اگر مرا بکُشى بار گناه انسان‏کشى به دوش تو خواهد افتاد، خواست او را از فرو رفتن در ورطه خطرناک برهاند ولى او به جاى دقت در نصایح برادر و درس‏آموزى از بزرگوارى و صداقت وى، زمینه را براى کشتن او آماده دید و نفسش نیز وى را بر این کار تحریک کرد و برادرش را به قتل رسانید.(28) 

نکته‏ها: 

 

وقتى اراده و عزم فردى بر راه و روشى قرار گرفت، از تمامى عوامل و امکانات، در مسیر خود استفاده مى‏کند، حتى امور و امکاناتى که در نگاه نخست در غیر این مسیر به کار بروند.

صالح و سِلْم بودن هابیل و گفتن جملاتى نظیر اینکه «من دست روى تو بلند نمى‏کنم»، «از خداوند، پروردگار جهانیان مى‏ترسم» و ... اقتضا دارد دل هر سنگدلى را نرم کند و از خشونت باز دارد ولى این جملات، قابیل را تشویق کرد از آرامش برادر، سوء استفاده کند و او را به قتل برساند. 

نتیجه‏ 

 

در این مقاله در تلاش بودیم با توجه به عناصر ثابت، نقش عناصر متغیّر را روشن سازیم. از جمله عناصر ثابت، نقش ژنتیکى و تربیتى خوب انبیا بر فرزندان‏شان بود و دیگرى نقش بد محیط اجتماعى که فرزندان انبیا در آنجا رشد کردند. اما موردى که متغیّر بود، یکى وضعیت مادران بود و دیگرى قدرت عزم و اراده افراد. در این مجموعه با توجه به داستان‏هاى مطرح‏شده در قرآن، معلوم گشت نقش مادر آنقدر مهم است که در بین فرزندان انبیا تنها یکى بر گمراهى اصرار ورزید و به هیچ نحو نخواست راه صلاح را بپیماید و او کسى بود که مادرش - همسر نوح - در انحراف به سر مى‏برد اما بقیه فرزندان انبیا، افراد خوب و از سِلک پیامبران الهى بودند یا اگر همچون فرزندان یعقوب اشتباه کردند، سرانجام توبه نمودند و از صالحان گشتند.

به امید اینکه جوانان قدر مادران خود را بیش از پیش بدانند و آنان را یارى نمایند و مادران نیز مسئولیت پرورش فرزند را مهم‏ترین مسئله بدانند و هیچ چیز دیگر را بر آن ترجیح ندهند و بانوان باید بدانند پرورش فرزند صالح، بااهمیت‏تر از کارهاى اجرایى و اقتصادى مى‏باشد.

متأسفانه امروزه تربیت و حضانت بچه، کم‏اهمیت و بى‏مقدار جلوه مى‏کند و منشى دکتر، و تایپیست اداره‏شدن و ... مقام بلند جلوه مى‏کند. آنگاه آنان که باید بزرگ‏ترین افتخارات را بیافرینند و بهترین جوان‏ها را تربیت کنند، به کارهاى کم‏ارزش کشیده مى‏شوند و آنان که باید کار کنند، به اعتیاد، جیب‏برى، کیف‏قاپى و ... روى مى‏آورند! و برخى کارفرمایان خوشحالند که خانم‏ها را استخدام مى‏کنند که با حقوق کمتر کار مى‏کنند، از نظم بهترى برخوردارند، تخلف نمى‏کنند و بالاخره سود بیشترى نصیب کارفرما مى‏کنند.



1) مادر موسى آنقدر خوب و پاک بود که سزاوار وحى الهى شد و خداوند به او وحى کرد که: «بچه خود را شیر ده و وقتى بر او ترسیدى او را در صندوقچه‏اى بگذار و در رودخانه بینداز.» (سوره قصص، آیه 7).

2) سوره قصص، آیه‏هاى 12 و 13.

3) همان، آیه 8.

4) سوره نازعات، آیه 24.

5) سوره قصص، آیه 38.

6) سوره شعراء، آیه 29.

7) سوره قصص، آیه 4.

8) همان، آیه 7.

9) همان، آیه 12.

10) همان، آیه 15.

11) همان، آیه 9.

12) صحیفه نور، ج 6، ص 194.

13) سوره تحریم، آیه 11.

14) همان، آیه 10.

15) همان، آیه 12.

16) وسائل‏الشیعه، ج‏15، ص‏195، ح‏7.

17) همان، ص‏203، ح‏2.

18) همان، ص‏194، ح‏4.

19) سوره قصص، آیه 14.

20) سوره یوسف، آیه 22.

21) المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص‏260: إنّ القصتین او المعنیین إذا اشْترکا فى جملةٍ او نحوها، فهما راجعان إلى‏ مرجعٍ واحدٍ.

22) سوره آل‏عمران، آیه 37.

23) همان، آیه 38.

24) سوره تحریم، آیه 12.

25) سوره آل‏عمران، آیات 35 و 36.

26) سوره مائده، آیه 31.

27) همان، آیه 27.

28) همان، آیات 27، 28، 29 و 30.

ماهنامه پیام زن ـ شماره 137

ام ابیها ، مادرى مهربان تر از خورشید!

ام ابیها ، مادرى مهربان تر از خورشید!

 

شخصیت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونه گون قابل بررسى است.در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لایه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با کالبدشکافى و موشکافیهاى عمیق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و باید هم آموخت.
یکى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), که خیلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربیتى)) زندگى حضرت است.
سیره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربیتى, چیزى نیست که بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و یا اینکه در یک مقال و مقاله بتوان ترسیم کرد.
سیره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فایده چندانى ببار نمىآورد. از سیره عملى فاطمه(س), در امر تربیت, سخن بگوئیم, وى را ((بانو و کوثر بیکران)) و     ((مادر محبت)) معرفى کنیم; ولى خودمان در میدان عمل, بى عارى و بى پروایى بکنیم, آیا چنین کارى شایسته است؟

زمزمه هاى تربیتى زهرا(س)
زلالتر از آب زمزم:وارهیده از جهان عاریه
ساکن گلزار و ((عینٌ جاریه))(1)

آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربیت)) پیوند خورده است.
در حقیقت, مادر ((پیش مرگ و سر پیشاهنگ)), امر تربیت است و از جمله دل مشغولیها و دلجوئیهاى دیرینه وى تربیت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از دیدگاه اسلام, ((تربیت اسلامى)), خدایى ترین مسئله اى است که یک مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دین ((تربیت محور)) است و در این راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدایت)), جهت ایصال الى المطلوب و ارائه طریق به سوى بشریت فرستاده است.
مولانا در همین راستا راست گفت:

کلکم راع نبى چون راعى است
خلق مانند رمه او ساعى است
از رمه چوپان نترسد در نبرد
لیکشان حافظ بود از گرم و سرد(2)

به هر تقدیر, آیا مادران در میدان تعلیم و تربیت به الگوى توانا و زیبا, نیاز دارند یا خیر؟
جاى تردید وجود ندارد که همه انسانها نیازمند الگو هستند و دنبال الگوگیرى و الگویابى مى باشند و این امر, براى انسانهاى عاقل, بسیار طبیعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, این است که از چه کسى باید پیروى کرد و فرد به عنوان الگو, باید داراى چه شرایط و ویژگیها باشد؟
از دیدگاه اسلام, اولین شرط براى یک الگو, آن است که خود عامل به گفته هایش باشد و سیره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.

این شرط که الگو باید, سیره عملى و علمى وى حجت باشد جز در مورد انبیا و امامان(ع) مصداق ندارد.
در این نوشتار کوتاه, کوشش شد تا بخشى از فضایل و سیره عملى و علمى فاطمه زهرا(س) در میدان تربیت, به عنوان مادرى مهربانتر از خورشید و ((مادر محبت)) به عنوان الگو, براى مادران بیان گردد. تا میدانى و دریایى به سوى عاشقان گشوده گردد.

زندگى فاطمه زهرا(س) لبریز از لایه ها و لطافت ها است و دسترسى و شناخت عمیق از تمامى لایه ها و لطافت هاى زندگى معنوى وى, براى همه کس مقدور نیست.
شخصیت معنوى این بانوى ((بى کران)) متشکل از ((بسترهاى معنوى)) بسیارى است که هر کدام از آنها براى یک زندگى معنوى و معنادار بکار آید.
از این جهت, کوثر بى کران, کاملترین الگویى است که مى توان در ابعاد گونه گون زندگى, وى را مقتداى خویش قرار داد, که یکى از ((لایه ها و لطافت هاى)) زندگى معنوى وى که بستر معنوى خوبى را براى رشد ربانى و معنوى فراهم مى سازد, ((بستر تربیتى)) زندگى او است.
در ((سیره عملى و علمى)) زندگى وى, ظرافت ها و دقتها موج مى زند.

او مادر است, اما چگونه مادر؟!
مادر امامت است و حسنین در دامن مبارک او تربیت یافته اند.
مادرى است که از راه تکان دادن گهواره, براى همیشه جهان را تکان مى دهد و از طریق ((لالایى و تاتایى هاى)) حساب شده, جهان و جهانیان را پر از فریادهاى عدالت خواهى مى کند و به سمت عدالت پیش مى راند.

حضرت امیر(ع) در مورد تربیت خانوادگى مى فرمایند:
((یا کمیل, مر اهلإ ان یروحوا فى کسب المکارم...))
((اى کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى, و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى شنود, هر کس دلى را شاد کند, خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازد.))(3)

تربیت کلامى کودکان, از زمزمه هاى زیباى مادر در قالب ((لالایى)) و ((تاتایى)), آغاز مى شود.
از اینجاست که ظرافتهاى تربیت, رخ مى نماید و یک مادر مسوول را با مشکلات و موانع تربیتى مواجه مى سازد.
مادر با زمزمه هاى ((لالایى و تاتایى)), در واقع مى خواهد در پاکترین سرزمین وجود کودک که همان هستى و انسانیت کودک است تصرف کند و تصرف مى کند. آیا در چنین حالتى شایسته و بایسته است که مادر, امر تربیت را سبک و سرسرى انگارد؟

آیا زمزمه هاى کلامى مانند لالایى, تاتایى و غیره مهم نیست و هر لفظ مهمل و بى معنایى که باشد, اشکال ندارد؟
در اینجا جالب است که توجه عزیزان را به یک داستان تربیتى که بسیار جلب توجه مى کند جلب نمائیم.
در شعرى منسوب به ((مادر تربیت)) فاطمه زهرا(س) آمده:
اشبه اباإ یا حسن
واخلع عن الحق الرسن
واعبد الها ذا المنن
و لا توال ذا الاحن

یعنى حسن جان مانند پدرت باش
حق را از بند اسارت رهاساز
خدایى پر فضل و احسان را بپرست
از دشمنان کینه توز دوستى و پیروى مکن(4)

این سخن زیبا, از جمله نوازش هاى نورانى حضرت زهرا(س) است به نوزادش حسن(ع). آن زمانى که حضرت, نوزادش را روى دست بازى مى داد و به هوا مى پراند و به دنبال آن با وى با زبان کودکى سخن مى گفت, چنین زمزمه مى نمود.
فاطمه زهرا(س), قبل از آنکه یک مادر باشد, معلم و مدیر شایسته بود. مربى و روان شناسى بود که در عمل, ((تربیت دینى)) را کاربردى ساخت و ظرافتهاى تربیتى را در خاندان اهل بیت(ع) به نمایش گذاشت.
آنگاه که حضرت زهرا(س) امام حسین(ع) را بر روى دست نوازش مى کرد, مى فرمود:
انت شبیهٌ بابى؟
لست شبیها بعلى؟

((حسین جان تو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على(ع) شبیه نیستى.))

امام على(ع) سخنان فاطمه(س) را مى شنید و لبخند مى زد.(5)
مادرانى که فاطمه زهرا(س) را الگوى خویش مى دانند, آیا در امر تربیت هم این ((مادر تربیت)) را الگوى خود مى دانند یا خیر؟
اگر فاطمه زهرا(س) را به عنوان الگوى تربیتى قبول دارند ـ و باید هم قبول داشته باشند ـ تا به حال چه فکرى کرده اند؟
چه کارى کرده اند؟
چاره اى اندیشیده اند یا خیر؟...
مادرى که منتظر مد و تجمل روز است و بازار او را فریفت و گیج کرد, چه کار مى تواند بکند؟
او خود به دهها سرپرست و مادر احتیاج دارد تا هستى خود را به ثمن اندک نفروشد.
مادرى ((فن و هنرى)) است که هر کس استعداد تحصیل آن را ندارد.

مادرى ((کلاس عشق)) است که به قول مولانا:
در آسمان درها نهى, در آدمى پرها نهى
صد شور در سرها نهى, اى خلق سرگردان تو
مادرانى که به خطا, خویشتن را از ((عشق مادرى)) محروم مى سازند, وحشتناکترین گمراهى ها را مرتکب مى شوند و خسران ابدى است که نه در زمان و نه در ابدیت جبرانى ندارد.

یک مادر کم حوصله و عصبى, چگونه مى تواند به ظرافتهاى تربیتى جامه عمل بپوشاند؟
چرا ((سوراخ دعا را گم کرده ایم))؟
بیائیم قبول کنیم که ((تربیت بزرگترین منبع و معدن)) است و ما, در کشف و بهره بردارى آن مشکل داریم.
چند درصد از مادران, همانند فاطمه زهرا(س), زمزمه ها و سایر رفتارهاى تربیتى آنها حساب شده و با ((استانداردهاى تربیت اسلامى)) سازگار است؟
آیا شعر: اتل متل توتوله, گاو حسن چه جوره... با استاندارهاى تربیت اسلامى مى سازد؟
آیا یاد دادن چنین جملاتى, اولین وظیفه برخى ها است؟
مادرى که دختر هفت تا ده ساله خویش را تقریبا ((نیمه عریان)) در معرض دید عموم قرار مى دهد, چه تضمینى براى حجاب اسلامى و تربیت او دارد؟ چرا عده اى به نام مادر, به بچه ها و فرزندان خیانت مى کنند؟

مگر خیانت چه هست؟
خیانت به این نیست که سر کودک را از قفا جدا بکنند, هر کارى که روح و اندیشه کودک را خدشه دار کند, خود بزرگترین خیانت است و هیچ خیانتى, عمق فاجعه اش, عمیق تر از خیانت در امور تربیتى نیست و گناه آن بابخشودنى است.
به هر حال, تا شور و شعور لازم در امر تربیت تحقق پیدا نکند و تا زندگى را سراسر عشق نبینیم, تربیت انقلابى و یا پاکسازى و خودسازى, نوسازى انقلابى تحقق پیدا نمى کند و به بار نمى نشیند.

مادران یخچالى!
تربیت منهاى محبت, آب در هاون کوبیدن است.
کتاب کریم مى فرمایند:
((و قضى ربإ الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا, اما یبلغن عندإ الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما, واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا;
پروردگارت مقرر داشته است که جز او را نپرستید, به پدر و مادر نیکى کنید, چنانچه یکى یا هر دوى آنها نزد تو به پیرى رسیدند کلمه اى رنجش آور به آنها نگو, و بر سرشان فریاد نزن, و با اکرام با آنها سخن بگو, و با آنها خاکسارى و مهربانى کن, و بگو: پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کودکى پرورش دادند, تو نیز آنها را مشمول رحمت خود قرار بده.))(6)

ظاهر آیه یک معناى روشنى دارد و آن مهربانى و احترام به والدین است. ولى آنچه مهم است و از روح و معناى پنهان این دو آیه استفاده مى شود, این است که وقتى پاى تربیت انسانى و اسلامى به میان آمد, در مرحله اول والدین باید این آیات را در عمل تفسیر کنند و یکى از دستورالعمل هاى کار تربیتى خود قرار دهند تا در مرحله بعدى نوبت به فرزندان برسد.
مادرى که مى خواهد کار تربیتى معنادار انجام دهد, خود باید:
1 ـ به فرزندان نیکى کند.
2 ـ هنگام ناتوانى در دوران نوزادى و کودکى, و یا دوران دیگر, حتى به آنها اف نگوید.
3 ـ بر سرشان فریاد نزند.
4 ـ با اکرام با آنها سخن بگوید.
5 ـ با آنها خاکسارى و مهربانى کند و بال و پر پر مهر و آغوش گرم خویش را به سوى آنها بازگشاید.
6 ـ از خداوند براى فرزندان, طلب سعادت و رحمت بکند.

فاطمه زهرا(س) که خود قرآن ناطق و مفسر کبیر است, یقینا در کار تربیتى, این نکات ظریف و عمیق قرآنى را کاربردى ساخت و بدان جامعه عمل پوشاند.
در روایت آمده, امام حسن(ع) مریض شد و درد و بى تابى آن بزرگوار بالا گرفت, حضرت زهرا(س) فرزند عزیزش را خدمت رسول خدا برده :
((قالت: یا رسول الله ادع الله لابنإ ان یشفیه, اى رسول خدا! پروردگارت را بخوان تا فرزندت را شفا دهد.))(7)

در جاى دیگر آمده, حضرت زهرا(س) با یاد روزگار شیرین و محبتهاى رسول خدا, خطاب به کودکان خود فرمود:((این ابوکما الذى؟ کان یکرمکما و یحملکما مرذه بعد مره؟
این ابوکما الذى؟ کان اشدذ الناس شفقه علیکما؟
فلا یدعکما تمشیان على الارض و لا اراه یفتح هذا الباب ابدا و لایحملکما على عاتقه کما لم یزل یفعل بکما؟

کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ که شما را عزیز و گرامى مى داشت, و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت, و نمى گذاشت بر روى زمین راه روید.
کجاست پدر شما که مهربان ترین مردم نسبت به شما بود.
دیگر هرگز او را نمى بینم که این درب منزل را باز کند, و شما را بر دوش خود گیرد, همان رفتارى که همواره نسبت به شما انجام مى داد.))(8)

با این شیوه با فرزندان سخن گفتن, در واقع یک دوره کامل, کلاس ((آموزش محبت)) است. همان کلاسى که پدر بزرگوارش براى وى برگزار کرد, خود دارد براى فرزندان دلبند خویش برگزار مى نماید. این همان کلاس کاربردى عملى است, که از زیباترین کلاسهاست.
فاطمه زهرا(س) ((مادر محبت)) است و با محبت معنادار وى باید جهان هدایت مى شد.

اگر با وجود الگوى تربیتى چون فاطمه زهرا(س), عده کثیرى از مادران مسلمان با مشکل تربیتى مواجه هستند, این به خاطر آن است که :
اولا شناخت و معرفت عمیق, نسبت به شخصیت الگو ندارند.
ثانیا شناخت و تلقى و برداشت درست از تربیت اسلامى ندارند.
ثالثا برخورد و رفتارشان در امر تربیت محبتآمیز نیست.
رابعا بسیارى از مادران و پدران تربیت را به عنوان بزرگترین منبع, به حساب نمىآورند.

نویسنده کتاب ((کوچک زیباست)) که یک بحث اقتصادى در آن مطرح شده است, یکى از عناوین بحث کتاب را ((تربیت, بزرگترین منبع)) قرار داده است.
مى گوید:
((عامل اصلى همه توسعه هاى اقتصادى از ذهن آدمى برمى خیزد. ناگهان, شهامت, قدرت ابتکار, اختراع, تکاپوى سازنده, نه تنها در یک زمینه بلکه در بسیارى زمینه ها در آن واحد از وجود آدمى فوران مى کند... بنابراین مى توان گفت که تربیت حیاتى ترین منبع براى بشریت است.))(9)

به هر تقدیر, اگر ظرافتهاى تربیتى که ((مادر مهربان)) فاطمه زهرا(س), آنها را در امر تربیت بکار مى گرفت, در زندگى انسانى ـ اسلامى مسلمانان جامه عمل پوشیده مى شد, مى بایست در انتظار مى ماندیم که:از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافى شود
از محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى کنند
از محبت شاه بنده مى کنند(10)

متاسفانه و صد متاسفانه یکى از مشکلات بسیار بزرگ بر سر راه تربیت, ((فقر شادى و فقر محبت)) است. از چهره و رفتار برخى از نوجوانان و جوانان کمبود محبت و فقر شادى مى بارد.
برخى از والدین, آنقدر نسبت به فرزندان بى مهرى و نامهربانى مى کنند که بهتر است از آنها به ((والدین یخچالى)) نام ببریم.
مادرى که مسوولیت خطیر مادر شدن را پذیرفت, چگونه آغوش محبت و مهربانى به سمت و سوى فرزندان باز نمى کند؟
آیا تمامى مشکلات بر سر راه تربیت را مى توان با ((عروسک انبوه)) حل و فصل کرد؟
برخى ها, کودک را بمبارانى از عروسکهاى عاجز و عجیب و غریب مى کنند و اجازه فکر کردن را از بچه ها مى گیرند.
آیا عروسکها جاى لبخند و محبت مادر را پر مى کنند؟

برخى از مادران کم حوله و بعضا عصبى مى خواهند, فقط بچه ها را سرگرم بکنند, دیگر مهم نیست با چه چیز آنها را سرگرم بکنند؟
کسى با عروسک و اسباب بازى مخالف نیست, سخن بر سر این است که:
1ـ عروسک جاى لبخند, بوسه, نوازش و محبت مادر را پر نمى کند و مشکلات بر سر راه امر تربیت را, تنها با اسباب بازى, نمى توان حل و فصل کرد.
2ـ فرزندان را بمبارانى از عروسک و اسباب بازى کردن و قدرت تفکر و خلاقیت را از بچه ها گرفتن درست نیست.
3ـ در بازار خرید و فروش عروسکها و اسباب بازى, باید حد و مرزى باشد و والدین عزیز, هر اشیایى را به نام اسباب بازى و عروسک نخرند و بدانند که پشت بعضى از اشیا به نام عروسک, غرض و مرضهاى زیادى خوابیده است.

عروسکى که با باطرى روشن مى شود وشروع به رقصیدن مى کند, چه آثارى در ذهن صاف کودک ببار مىآورد و چه پیام و پیامدى دارد؟
مادر باید در امر تربیت, هدفمند, اهل شناخت و مطالعه, با حوصله و صبور, مدیر, مهربان و با ادب, با عاطفه و... باشد.
بهشت را به بها زیر پاى مادران مى گسترانند, نه به بهانه.
تا با دست مبارک مادران, جهان به لرزه درنیاید و تا در دامن و آغوش گرم مادران, گرماى محبت به جهان صادر نشود... و تا تربیت به مرز استاندارد اسلامى نرسد, هدف اسلام عزیز تامین نمى شود. هدف اسلام عزیز و مورد دعوت دین اسلام, همه بشریت هستند و رسیدن به سعادت از کانال محبت و تربیت.

داستان داورى و مادرى:
اگر مادرى با داورى بین فرزندان مواجه گردد چه باید بکند؟
داورى و قضاوت, از ظرافت و لطافت خاصى برخوردار است و این امر بر کسى پوشیده و پنهان نیست. ولى داورى بین فرزندان و کودکان, ظرافت و لطافت کار را صد چندان مى نماید.
ـ ذهن صاف و دست نخورده کودکان
ـ روح لطیف و ظریف آنها
ـ داورى توام با تربیت
ـ فضاى ذهن کودک و محدودیت هاى آن, همه و همه دست به دست هم مى دهند و کار داورى بین فرزندان و کودکان را با مشکل مواجه مى کند.

آیا مادران مى توانند داوران خوبى براى فرزندان و کودکان خود باشند؟
در اینجا توجه عزیزان را به یک داستان جالب توجه, که از طرف ((مادر محبت)) حضرت زهرا(س), صورت گرفت, جلب مى نمائیم.
داستان داورى بدین قرار است که:
((رسول گرامى اسلام درباره مسابقه خطاطى به حسن و حسین(ع) سفارش فرمود:
هر کس خط او زیباتر است, قدرت او نیز بیشتر است.
حسن وحسین هر کدام خط زیبایى نوشتند, اما رسول خدا قضاوت نکرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان, فاطمه(س) هدایت فرمود, تا نگرانى قضاوت, با عاطفه مادرى جبران شود.

حضرت زهرا(س) دید که هر دو خط زیبا و هر دو در این مسابقه هنرى شرکت نموده اند, چه باید کرد؟ با خود گفت:
قالت: انا ماذا اصنع و کیف احکم بینهما؟
من چه مى توانم بکنم و چگونه میان دو کودکم داورى کنم؟
قضاوت نهایى را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:
یا قرتى عینى انى اقطع قلادتى على راسکما و انشر بینکما جواهر هذه القلاده فمن اخذ منها اکثر فخطده احسن و تکون قوته اکثر.
اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره کردن رشته آن بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمایم. هر کدام از شما دانه هاى بیشترى بگیرد, خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.))(11)

به حق, ظرافت و زیبایى از لابلاى این داورى, موج مى زند.
این داستان حق, داراى لایه هایى است و آمادگى دارد دریاى بیکرانى از داوریهاى زیبا را به دینداران و مادران بگشاید و مسیر زندگى انسانها را عوض کند. البته این داستان از باب ((مشت نمونه خروار)) است و از این قبیل مطالب در سیره علمى و عملى امامان(ع) موج مى زند و فراوان است.
حال مادران در مورد این داورى, خود به داورى بنشینند و خودشان را در امور تربیتى محک بزنند!
از دیدگاه قرآن و امامان, امر تربیت و ظرافتهاى آن بسیار جدى است و ذره اى کوتاهى در آن روا نباشد.
ذهن, اندیشه, روح و انسانیت چیزى نیست که به راحتى بتوان از کنار آن گذر کرد و یا آن را نادیده گرفت.

على(ع) مى فرمایند:
((لا غنى کالعقل و لا فقر کالجهل و لا میراث کالادب, و لا ظهیر کالمشاوره; هیچ ثروتى چون عقل, و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب, و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.))(12)

حقوق کودکان و عقوق مادران
رسول اکرم(ص) مى فرمایند: ((یا على یلزم الوالدین من ولدهما ما یلزم لهما من عقوقهما))(13)
یا على(ع), همانطورى که فرزندان ممکن است عاق والدین گردند, والدین هم ممکن است عاق فرزندان گردند.
همانطورى که حقوق طرفینى و فراگیر است, عقوق (ضیق و سختى ها) هم, طرفینى است.
از دیدگاه اسلام, به یک اعتبار, حقوق به دو قسم تقسیم مى گردد:
1ـ حقوق مادى, 2ـ حقوق معنوى.

صاحبان حقوق, عموم مردم مى باشند و مرد و زن, پیر و جوان, حتى رحم (بچه در شکم مادر), صاحبان حق محسوب مى شوند.
تربیت انسانى اسلامى, از جمله حقوق معنوى محسوب مى شود و نتیجه آن, پیام یا پیامد بزرگى را به همراه خواهد داشت.
آنچه در بین عرف و عموم مرسوم است و شیوع دارد مساله ((حقوق و عقوق)) والدین است و در اذهان حک شده است که در صورت سرپیچى فرزندان از والدین, فرزندان مورد عاق والدین قرار مى گیرند و در دنیا و آخرت پیامدهاى بدى در انتظار فرزندان خواهد بود.

این نکته درست, اما حقوق فرزندان چه؟
آیا در صورت سهل انگارى و بى توجهى به امر تربیت, والدین مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرند؟ یقینا چنین است و در صورت کوتاهى در امر تعلیم و تربیت, پیامدهاى بسیار بدى در انتظار پدر و مادر خواهد بود.

مادرى که به خاطر چشم به هم چشمیهاى کور و مدستائیها و مدپرستى هاى پلید, شوهر را زیر سوال مى برد و با شخصیت و مردانگى او بازى مى کند, آرامش خانواده را به هم مى پاشد و براى امر تربیت ذره اى ارزش قایل نمى شود, مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرد و حقوق آنها را پایمال نکرده است؟!
مادرى که مى تواند فرزندش را همانند حسین فهمیده, تربیت بکند و باید هم چنین بکند, ولى به خاطر توقعات بیجا و کور, و سرگرمیهاى فریبنده, فرزندش با همان استعداد و آمادگى سرشار, سر از زندان درمىآورد, چه جوابى دارد؟

عده اى مى گویند در ایران نمى شود کار فرهنگى و تربیتى عمیق و هدفمند انجام داد. ولى باید گفت:
چطور شد, پدر وزیرى, وقتى پسرش در پاکستان متولد شد, و استعداد و نبوغ خاصى را در پسرش شناسایى کرد, مسئله را با یکى از بزرگان محلى در میان گذاشت, آن عالم, گفت: شما در پاکستان نمى توانید به هدف برسید, بهترین و مناسب ترین جا براى رشد و کار فرهنگى, ایران است و شما بروید ایران.
آقاى وزیرى, راهنمایى عالم محل را پذیرفت و آمد قم مقدس و الاذن که پسرش حدود شانزده سال سن دارد, حافظ کل قرآن, حافظ کل نهج البلاغه, حافظ بیش از هفتاد دوره کتاب, در گرایشهاى مختلف اعم از روایات, فقه, رجال, تفسیر وغیره.

خلاصه یک خانواده پنج نفره, کلشان حافظ کل قرآن هستند و زندگى بسیار ساده هم دارند.))
با این مقدمه, برویم سراغ اصل بحث, و ببینیم رابطه پدر فرزندى بین رسول اسلام(ص) و فاصله زهرا(س) چگونه بوده است؟
شیخ صدوق مى فرمایند:

((رسول گرامى اسلام(ص) هر گاه به مسافرت مى رفت, با فاطمه(س) خداحافظى مى کرد و وقتى از سفر برمى گشت, ابتدا به دیدن فاطمه مى شتافت.
در یکى از مسافرت هاى پیامبر(ص), حضرت زهرا(س) دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره براى خویش و یک پرده براى درب منزل خرید, پیامبر(ص) از مسافرت بازگشت و به دیداردختر شتافت.

پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه(س) توقف کوتاهى کرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا(س) با خود اندیشید که پدر ناراحت است و فورى دستبند و گوشواره و پرده را درآورد و خدمت رسول خدا فرستاد و پیام داد:
((قالت: تقرا علیإ ابنتإ السلام و تقول اجعل هذا فى سبیل الله)) دخترت براى تو سلام مى فرستد و مى گوید که این[ زیور آلات اندک] را نیز در راه خدا انفاق کن.
پیامبر(ص) پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه(س) سه بار فرمود:
((فداها ابوها; پدرش فداى او باد.))(14)
در مقابل, حضرت زهرا(س) درباره عواطف گرم پدرانه رسول خدا(ص) مطلبى را نقل فرمود که قابل توجه و ارزیابى است:

وقتى آیه 63 سوره نور نازل شد که:
((رسول خدا را آنگونه که همدیگر را صدا مى زنید, نخوانید))

فاطمه زهرا(س) مى فرماید:
ترسیدم که رسول خدا را به لفظ ((اى پدر)) بخوانم.
من[ هم مانند دیگران پدر را] به نام ((یا رسول الله)) صدا زدم.
[بدین خاطر] پیامبر, یک بار, یا دوبار, یا سه بار از من روى گردانید[ و پاسخ نگفت]. سپس رو به من کرد و فرمود:
اى فاطمه(س) این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم.

همانا این آیه براى ادب کردن جفاکاران درشت خوى قریش, انسانهاى خودخواه و متکبر, نازل شده است.
مرا با جمله ((اى پدر)) خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خشنود مى کند.(15)
این گونه مطالب در سیره عملى پیامبر(ص) و فاطمه زهرا(س) و امامان(ع) موج مى زند و اینجا دیگر سخن از عقوق والدین و فرزندان نیست, سخن از حقوق محض است و اخلاق جهانشمول.
نقش تربیتى اینگونه روابط, بسیار بالا است و انسانیت و عاطفه در آن, بسیار فراوان و ریشه دار.
تا بحال, در هیچ جاى دنیا, چنین روابطى بین ((پدر و دختر)) صورت نگرفته است. این رابطه, بر خلاف همه روابط معروف در دنیا داراى شان نزول است و همیشه تاریخ, درسآموز.

این جمله پیامبر(ص) که در حق فاطمه زهرا(س) فرمود:
((فداها ابوها)), به بلنداى تاریخ پیام تربیتى دارد.
این جمله گرانسنگ, مى تواند میزان و محک بسیار مناسبى باشد, تا همه کسانى که با امور تربیتى در ارتباط و تماس هستند عموما و والدین خصوصا, خودشان را در معرض محک قرار دهند و فاصله ها را آسیب شناسى کنند.
اگر فاصله ها زیاد هست, که زیاد هم هست چرا؟
چه باید کرد؟

خلاصه سخن آن که:
مردم عصر فضا و تکنولوژى عموما و مسلمانان خصوصا, دنبال آن چیزهایى که به جد باید باشند, نیستند, و دنبال آن چیزهایى که اصلا نباید باشند, هستند. و به عبارت دیگر ((سوراخ دعا را گم کرده اند)).
دکور و تجمل, مسلح شدن به مد روز, هماهنگى و همراهى با بازار, رقابت کور با همسایه در ظاهرسازى, پیروى و الگوگیرى سریع از وامانده ها و سرخورده هاى غربى, دنبال هر خس و خاشاک, روانه شدن, روى آوردن به مواد مخدر, به بهانه عروسى ادا و اطوار درآوردن, ریخت و پاش فراوان, سر و صداها و روى آوردن به سوى صداهاى آلوده و... همه و همه براى آنها مهم است و سراسیمه دنبالش مى دوند ولى امر تربیت, قناعت زیبا, محبت و مدارا, الگوگیرى دینى و ارزشى, حلال و حرام الهى, روح قرآن, سیره عملى امامان و معصومین(ع) برادرى و برابرى, تعهد دینى و... چندان برایشان مهم نیست و به راحتى از کنارش گذر مى کنند.

متاسفانه عده اى از مسلمانان که زیاد هم هستند, از سیره عملى امامان و معصومین الگو نمى گیرند ولى از غربى, آنهم غربى بنجول و سرخورده از زندگى, الگو مى گیرند و در جامعه دینى, انگشت نمایى مى کنند.
به هر تقدیر, مادران بدانند, که با اندک توجه, مى توانند زمینه هاى زندگى بسیار زیبا را فراهم کنند.
مگر حضرت زهرا(س) از چه ابزارهاى تربیتى استفاده مى کرد که مادران عصر فضا با آن امکانات بى بهره هستند؟!
فاطمه زهرا(س), فقط روح و اندیشه بلند داشت و بس.
ابزارهاى تربیتى حضرت, عاطفه بود و محبت.
بینش بود و هدفمندى.
و جاذبه بود و جانفشانى در امر تربیت.

نتیجه و خلاصه:
امور تربیتى و ظرافتها و لطافت هاى آن, مقام و منزلت مادر و مسوولت پذیرى وى, الگو بودن فاطمه زهرا(س) در ((سیره علمى و عملى)) در این نوشتار, مثلث بحث را تشکیل مى دهد.
امر تربیت, به عنوان بزرگترین منبع و از خدایى ترین مسئله اى است که هر انسان مسوول با آن روبرو است و کوتاهى در این امر تمام هستى یک انسان را زیر سوال مى برد.
کسى که بیش از همه در میدان تعلیم و تربیت نقش ایفا مى کند مادر است, و مادر اولین فردى است که کار تربیتى را آغاز مى کند و در این جهت تمام حرکات و رفتار مادر, اعم از زمزمه ها و لالایى, لبخند, نفس کشیدن, ظاهر و باطن, تاثیر عمیقى بر کودک و روح او مى گذارد و مثلث شخصیت وى را تشکیل مى دهد.
اگر مادران در امر تربیت کوتاهى بکنند و به عنوان مادران بى مسوولیت معرفى و معروف گردند, عقوق و عوارض بدى در انتظار آنها است و هیچ عذرى پذیرفته نیست.
در پایان باید گفت, آنچه مى تواند مادران و فرزندانشان را در امر تربیت, بیمه کند, عمل کردن به ((سیره و رفتار عملى و علمى)) فاطمه زهرا(س) است ولا غیر.


پى نوشت ها:

1ـ مثنوى معنوى, دفتر چهارم, بیت 1767, اشاره به آیه 12 غاشیه.
2ـ همان, دفتر سوم.
3ـ نهج البلاغه, حکمت 257.
4ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
5ـ همان.
6ـ سوره اسرا, آیات 17 ـ 23 ـ 24.
7ـ بحارالانوار, ج59, ص104.
8ـ محمد, دشتى, ((نهج الحیاه ـ فرهنگ سخنان فاطمه)) قم, موسسه تحقیقاتى امیرالمومنین, 1375, ص74.
9ـ اى. اف. شوماخر, ((کوچک زیباست)) على رامین, تهران: صدا و سیما, چهارم, 1378, ص61.
10ـ مثنوى معنوى, دفتر دوم, ابیات 1529 ـ 1531.
11ـ محمد, دشتى, همان, یا بحارالانوار, ج45, ص190, ح36.
12ـ نهج البلاغه, حکمت 54.
13ـ بحارالانوار, ج77, ص60, ح3, باب 43.
14ـ محمد دشتى, همان.
15ـ همان.

حجه الاسلام اصغر بابایى