درباره شفاعت، مشاجرات و گفتگوهایی هست و مخصوصاً پس از ظهور کیش وهابیت بازار گرمتری پیدا کرده است. کیش وهابیت منسوب به محمد بن عبدالوهاب است و هم اکنون تقریباً مذهب رسمی دولت صعودی بشمار میرود، کیشی است که به نحوی بسیار سطحی و قشری دم از توحید در پرستش میزند و به همین جهت بسیاری از معارف دقیق و عالی اسلام را منکر است. توحیدی که وهابیها طرفدار آن هستند مانند توحید اشاعره با بسیاری از اصول اسلامی مخالف است.
بحثی که وهابیون مطرح کردهاند بیشتر درباره شفاعت خواهی است. البته ریشه این حرف در پنج شش قرن پیش است یعنی از ابن تیمیه حنبلی معروف است که در دمشق بود و افکار خاصی داشت. او معتقد شد که شفاعت خواهی از هر شفیعی ولو پیغمبر به طور کلی شرک در عبادت است و جایز نیست، که بعد همین فکر به وسیله محمد بن عبدالوهاب بیشتر تأیید شد و بعد به شکل یک مذهب درآمد که همین مذهب وهابیهاست. بطلان این فکر هم خیلی روشن است. وهابیها با پارهای از دلایل، درخواست و طلب شفاعت را شرک میدانند و معتقدند که شفیع قرار دادن کسی شرک در عبادت است و شفاعت پرستش شفیع است.
به اعتقاد وهابیها شفاعت فعل خداست و یا به تعبیر صحیحتر: حق اوست و درخواست فعل وی از غیر او عبادت او میباشد. و عیناً این سخن را درباره درخواست شفا بیمار از اولیا و مشابه آن تکرار میکند و میگویند این درخواستها درخواست فعل خدا از غیر اوست و طبعاً چنین درخواستی شرک است.
شفاعت به صراحت در قرآن کریم و روایات فراوانی بیان شده و اصل شفاعت اولیای الهی در آخرت، مطلبی مسلّم و مورد قبول جمیع مسلمین است. برخی از علمای اهلسنت، به تفصیل در مورد شفاعت سخن گفته و بر آن تأکید کردهاند.(1)
معـنای شفاعـت، طلـب و درخـواسـت چیزی است از صاحب شفاعـت برای شفاعـت شـونده. در این صـورت شفاعـت پیامبر یا غیر او به معنای دعا و نیایش به درگاه الهـی است و او بخشش گناه و برطرف کردن نیازها را از خداوند خواهان است، پس شفاعت نوعی دعا است.
جواز طلب دعـا از ضروریات دین است. با این سخـن طـلـب شفاعـت (دعا)ازهر مؤمنی جایزاست تا چه رسد به پیامبران، به ویژه رسول گرامی اسلام(ص).
ممکن است کسی بگوید : شفاعـت شفیـع زمانی پذیـرفتـه میشود که شفاعـت کننـده مقـام و وجهی نزد خداوند داشته باشد. در جواب باید گفت : خداوند برای هر مؤمنی که شفاعـت میکند حـرمتـی قائـل است. علاوه به راین شفاعـت، اختصاصی به انبیـاء ندارد و برای تمامی مـؤمنان و ملائکه حق شفاعت داده شده است. (رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت : ج1، ص49 و 50 )
در حقیقت پیـروان فرقهی ضاله و گمـراه وهابیـت معتقـد هستنـد که فقـط باید از خداوند طلـب شفاعـت کرد تا پیغمبـر یا اولیـاء را شفیـع انسان قـرار دهد. امّا درخـواسـت مستقیـم شفاعـت از پیغمبر یا هر یک ازصالحین و اولیاء شرک اکبر است.
اینکه وهابیون عنوان میکنند طلب دعا از فرد پس از مرگ او جایز نیست و لذا نمیتوان از پیامبر یا ائمه یا سایرین پس از مرگ طلب دعا نمود، نیز نادرست است چرا که بر اساس آیات و روایات پیامبر و ائمه و شهدا و نظایر آنان با مرگ نمیمیرند و بلکه زنده میباشند ؛ "و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه اموات بل هم احیاء عند ربهم یرزقون".
آنچه شرک محسوب میشود و توجیه عبادی و توحید افعالی را مخدوش میسازد آن است که ما وقتی طلب شفاعت از غیر خدا میکنیم او را قادر بالاستقلال بدانیم و به جای خداوند او را قرار دهیم و حال آنکه چنین نیست و ما تنها آنان را به واسطه آبرویی که در نظر خداوند دارند واسطه بین خود و معبود قرار میدهیم.
* "والذین لایدعون مع اله الهاً آخر..." (سوره شریفه فرقان- آیه 68)
آیه اشاره دارد که اگر با خدا و هم عرض او دیگری را بخوانید مشرک گشتهاید.
* "و یعبدون من دون اله ما لایفرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاءنا عنداله" (سوره شریفه یونس- آیه 18)
باز ملاحظه میگردد که بحث "عبادت غیر خدا" مطرح میباشد و ملاک شرک عبادت غیر او میباشد.
* "و اذ تخلق من الطینی کهیة الطیر باذنی نتنفخ فیها فتکون طیراً باذنی..." (سوره شریفه مائده- آیه 110)
در این آیه شریفه نیز دیده میشود که اگر حضرت عیسی (ع) و یا سایر اولیاء الهی قدرتی دارند همه "باذن اللّه" میباشد و هیچ کس از خود مستقلاً قدرتی ندارد، لذا اگر ما با این دیدگاه از اولیاء الهی طلب دعا و شفاعت نماییم مشکلی ایجاد نخواهد گردید.
پی نوشت :
1- صحیح مسلم، ج 1، ص 117 و 130 و ج 2، ص 22 و ج 7، ص 59؛ صحیح بخاری، ج 1، لص 36، 92، 119، 159 و ج 8، ص 83 و ج 9، ص 160، 170؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 281، 301 و ج 2، صص 307، 426، 444، 518، 528 و ج 3، صص 5، 12، 20، 63، 79، 94، 213، 218، 325، 345، 354 و ج 4، صص 108، 131، 212 و ج 5، صص 143، 149، 257، 347 و ج 6، ص 428 و مصادر معتبر متعدد روایی دیگر همچون:سنن ترمذی، سنن دارمی، موطأ مالک، سنن ابی داوود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه. در مورد بحثهای کلامی رجوع کنید به:امام فخر رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 3، ص 63 و قاضی عیاض، شرح صحیح مسلم، ج 2، ص 58 و علاء الدین علامه قوشجی، شرح تجرید، ص 501 و دکتر ناصر الجدیع، الشفاعة عند اهل السنة و الرد علی المخالفین فیها،... (در این زمینه ر.ک:آیت الله جعفر سبحانی، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث ، ص 21).
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
سایت حوزه
سایت افق حوزه
سایت اعتقادات
سایت پرسمان
از جمله مواردی که وهابیها به مسلمانان، علیالخصوص شیعیان ایراد میگیرند و نسبت به آن حساس هستند، آداب روضه منوره و حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از هنگام ورود به حرم، کیفیت ایستادن، تبرک جستن به قبر و یا ستونها، منبر و ... میباشد.
صنعانی که از وهابیون میباشد میگوید: طواف قبور و تبرک و دست کشیدن یا لمس اعضای دیگر به قبور پیامبر و اهلبیت شرک است و این اعمال، مانند افعال جاهلیت برای بتها میباشد.(1)
وهابیها در نامهای که به «شیخ الرکب المغربی» نوشتند، بیان کردهاند که:
تعظیم قبور انبیاء و اولیاء از موارد شرک و عبادت بتها محسوب میشود.(2) برای پاسخ به این شبهه و اتهام وارده به مسلمانان، علیالخصوص شیعیان ذکر چند نکته لازم است:
«و من یعظم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب»؛ و هر کس شعایر الهی را بزرگ شمارد، همانا که آن از پرهیزگاری دلهاست.(3)
هیچ دلیلی بر تحریم تعظیم قبور وجود ندارد. مگر این که برخی اعمال در آنجا انجام شود و نیّت عبادت بر آن حمل شود مانند: سجده بر قبور، نماز خواندن بر آنها و هر نوع احترامی که به قصد عبادت باشد نه صرفاً احترام و محبت.
بلکه آن خضوع و تعظیمی عبادت شمرده میشود که در برابر فردی که برای او مقام الوهیت قائل است و او را خدا میداند، شرک است. در مقاله گذشته اشاره کردیم که عبادت چه معنایی دارد و در چه صورت، عملی عبادت محسوب میشود. در غیر این صورت احترام و تعظیم در مقابل والدین، بزرگان و اساتید و امیران همه باید عبادت و در نتیجه شرک محسوب شوند.
پس احترام و تعظیم در برابر کسی که خدا او را بزرگ قرار داده، مانند انبیاء، اولیاء، علما و صالحین، عبادت نیست، بلکه چون خداوند آنها را بزرگ شمرده ما نیز او را بزرگ میشماریم در نتیجه این کار به نوعی تعظیم و بزرگداشت خداوند است. مانند احترام به پدر و مادر، احترام و تعظیم به کعبه، مسجدالحرام، رکن، مقام، عرفات و نظایر آنها، همه اینها به اعتبار انتساب به خداوند محترم هستند. و همینطور است احترام و تعظیم پیامبران و اولیاء و صالحان، همانطور که در زمان حیاتشان شرک نیست بلکه از نظر آیات و روایات پسندیده است و در حال ممات و پس از مرگ هم تعظیم و تکریم ایشان دارای فضیلت است زیرا حرمت آنها با مرگشان از بین نمیرود. مالک در مناظرهای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت گفت:
«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.(4)
جمله فوق به بحث توسل و حیات برزخی رسول خدا دلالت دارد و وهابیها میگویند که:
ما اعتقاد داریم که پیامبر در قبر، از حیات برزخی بالاتر از شهدا که قرآن به آن تصریح نمود، برخوردار است، زیرا آن حضرت از شهیدان، افضل است.(5)
پس با توجه به حقایق مربوط به حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و لزوم احترام به آن حضرت، مکانی که در برگیرنده جسد انبیاء و اولیاست یعنی قبور آنان نیز در خور احترام و تکریم است و این احترام و اظهار محبتها نظیر بوسیدن و دست کشیدن به قبور و مانند آن، عبادت آنها یا عبادت سنگها نیست و این اماکن به جهت این که مدفن انبیاء و اولیاء است شرف و حرمت پیدا کردهاند. و در خور تکریم میباشند. همانطور که جلد قرآن از هر جنسی که باشد، به علت مجاورت با قرآن باید محترم باشد و نباید آن را نجس نمود، چون توهین به قرآن محسوب میشود.
آیا کسی احترام به مقام ابراهیم و تعظیم حجرالاسود و یا طواف کعبه را، عبادت سنگها، و آن اماکن میداند؟
و در روایات اهل تسنن و تشیع و تاریخ وارد شده است که در صدر اسلام، مسلمانان به آبی که پیامبر با آن، دست خود را میشست یا مویی که از پیامبر ریخته میشد و یا به آب دهان آن حضرت تبرک میجستند. برای نمونه به بعضی از این موارد اشاره میکنیم:
- در سیره حلبیه آمده است:
عروة بن مسعود ثقفی در سال صلح حدیبیه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاده بود، ناگهان دید که اصحاب ایشان به خاطر تبرک جستن به آبی که پیامبر با آن وضو میگرفت و یا دست خود را میشست، بر هم سبقت گرفته و نزدیک بود برای دستیابی به آن آب، یکدیگر را بکشند و همین کار را با آب دهان حضرت انجام میدادند و نیز مویی از حضرت نمیافتاد مگر این که اصحاب آن را میگرفتند.(6)
- بخاری در باب صفة البنی(صلیالله علیه و آله) از ابی جحیفه نقل میکند:
پیامبر در سفری به سوی وادی بطحاء (بیابان مکه) از منزل خارج شد، هنگام نماز، وضو گرفت و دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر بجا آورد - تا آنجا که میگوید- آنگاه مردم، دست آن حضرت را گرفته و به صورتشان میمالیدند.
راوی میگوید: من نیز دست پیامبر را گرفته و به صورت خود میمالیدم که دست حضرت از برف خنکتر و از مشک خوشبوتر بود.
بخاری در پایان این باب، از همین راوی نقل میکند: بلال، باقی مانده آب وضوی رسول خدا را برای مردم آورد و آنان از آن آب تبرک نمودند.(7)
بخاری در باب استعمال فضل وضوءالناس، از ابی جحیفه نقل میکند: همراه رسول خدا در مسافرت بودیم، حضرت وضو گرفت و مردم از آب باقی مانده وضوی ایشان، میگرفتند و به خود میمالیدند.(8)
مالک در مناظرهای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت گفت:
«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.
مانند این روایت را بخاری در صحیح خود، «کتاب الصلاة» نیز آورده است و گفته است که مردم خود را به وضوی حضرت، مسح میکردند.(9)
و قسطلانی گفته است که از این عبارت، جواز تبرک جستن به چیزی که جسد صالحان را لمس کرده استنباط میشود.(10)
- مسلم در کتاب الصلاة از ابی جحیفه نقل میکند:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را در بیابان مکه ملاقات نمودم... وقتی بلال آب وضوی حضرت را آورد، مردم میشتافتند؛ بعضی به آب وضو میرسیدند و برخی نیز به دیگران، رطوبت آن آب را میرساندند و قطرههایی از آن را بر آنها میپاشیدند. و در حدیثی دیگر به همین صورت نقل میکند و میگوید: اگر کسی به آب نمیرسید، از رطوبت آب دست رفیقش میگرفت و به خود میمالید. نووی گوید: در این باب است، تبرک جستن به آثار صالحان و استفاده کردن باقی مانده آب وضو و غذای او و نوشیدنیها و لباسهایشان است.(11)
- در جریان فتح مکه، داستان تبرک به وضوی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و سبقت گرفتن بر هم و نگاه نمودن ابوسفیان به این منظره و تعجب از آن، معروف است، که در کتابهای تاریخی ذکر شده است.
سمهودی در آداب روضه منوره و حرم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مینویسد:
یکی از آداب روضه منوره و حرم پیامبر اینست که نزد منبر شریف حضرت آمده و بایستد و خدا را بخواند و او را به خاطر این که در کارش آسانی قرار داده، حمد و سپاس گوید و بر رسول خدا درود فرستد و همه نیکیها را از خدا بخواهد و به او پناه برد، همانطور که ابن عساکر گفته است. در ادامه آن اقشهری میگوید: مردانی از اصحاب رسول خدا را دیدم وقتی که در مسجد (پیامبر) بودند مانند رسول خدا قُبه جلو منبر گرفته و رو به قبله ایستادند و دعا خواندند.
- عیاض در کتاب الشفاء از ابی قسط و عتبی مینویسد:
اصحاب رسول خدا همواره وقتی که در مسجد (پیامبر) بودند، قبّه منبر را که به سمت قبر بود، با دستان خود میگرفتند و رو به قبله دعا میکردند.(12)
- ابوبکر اثرم میگوید: به ابوعبدالله (احمد بن حنبل) گفتم:
آیا لمس و مسح کردن قبر پیامبر جایز است؟ گفت: نمیدانم. گفتم: منبر چطور؟ گفت: آری، در این باره روایتی است که آن را از ابن ابی فدیک از ابن ابی ذئب از ابن عمر نقل میکنند که او (ابن عمر) منبر را مسح میکرد.(13) - در فصلی از کتاب شرح الکبیر چنین آمده است که میگوید: در باره مسح کردن منبر، روایتی وارد شده است که آن را ابراهیم بن عبدالله بن عبدالقاری نقل کرده و در آن آمده که او، ابن عمر را دید که به جایگاه نشستن پیامبر روی منبر، دست گذاشت، سپس دستش را بر صورت نهاد.(14)
با مطالعه این روایات که از کتب معتبر اهل تسنن استخراج شده دریافتیم که:
1- بر خلاف نظر وهابیها، تبرک جستن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هیچ منافاتی با توحید ندارد و اگر فقط به عنوان تبرک این اعمال انجام شود، هیچ نوع شرکی را به همراه نخواهد آورد. و مسلم است که هیچ مسلمانی رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را با دیدی غیر از نگاه پیامبری نمی نگرد و اگر این همه محترم است به جهت پیامبری ایشان است و این که مورد رضایت خدای متعال می باشد.
2- این روایات از منابع اهل تسنن استخراج شده است و اگر فردی از این فرقه، به این روایات عامل نباشد دچار تفریط شده است و کسی نمی تواند شیعیان را متهم نماید که این افکار و اعتقادات مختص به شیعیان است .
3- این مسئله واقعیتی است که باید به آن توجه نمود که اگر تبرک به آب وضو و آبی که روی دست پیامبر ریخته میشد و موی پیغمبر جایز نبود؛ یقینا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خود مردم را از این اعمال نهی میفرمود.
4- قهراً تبرک به قبری که همه جسم پیامبر را در برگرفته است نیز باید جایز باشد، چون معیار در تبرک چیزی است که به پیغمبر وابسته بوده و به بدن مطهر و مبارک آن حضرت به نوعی چسبیده و مرتبط بوده است، مانند لباس و مو و نظایر آن و با توجه به این که قبر در برگیرنده بدن مطهر آن حضرت است، خصوصاً با توجه به این که خود وهابیها میگویند که پیغمبر در قبر به گونهای است که احساس دارد... پس تبرک جستن به قبر، چه با مالیدن دست باشد و چه بوسیدن و چه طواف در اطراف آن، اینها تبرک به بدن پیغمبر است نه عبادت آن حضرت و یا سنگ، آجر و ... .
پینوشتها:
1- کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سیدمحسن امین، ص 341 .
2- کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سیدمحسن امین، ص341 .
3- حج/32 .
4- تببین باورهای شیعی، ج 3، ص 61 .
5- رسائل الهدیّة السّنیّه، ص 41 به نقل از کشف الارتیارب، ص 110 .
6- سیره حلبیه، ج3، ص 15 .
7- صحیح بخاری، ج4، ص229- 231.
8- صحیح نجاری، ج1، ص 58- 59 .
9- صحیح بخاری، ج1، ص 134 .
10- ارشاد الساری، ج1، ص 467 .
11- صحیح مسلم با شرح نووی، ج4، ص 218- 220 .
12- وفاء الوفا، علی بن عبدالله سمهودی، ج4، ص 1401 .
13- وفاء الوفا، ج4، ص 1403 .
14- عبدالرحمان بن قدامه، الشرح الکبیر، ج 3، ص 496 .
با استفاده از کتاب توحید و زیارت، آیة الله سیدحسن طاهری خرم آبادی
هر شیفتهای که دل به مدینه روانه میکند، بر غربت قبرستان بقیع ناله میکند. تربت مطهر چهار امام معصوم(علیهمالسلام) تنها با سنگچینهایی نمایان است که زائر آن اجازه زیارت ندارد و باید به دل گریه کند. بقیع سند مظلومیت همیشگی شیعه است و بررسی و آگاهی از پیشینه آن ضروری است تا گوشهای از جایگاه تاریخی و اجتماعی پیشوایان شیعیان را نمایان سازد.
هشتم شوال سالگرد تخریب حرم ائمه بقیع است و از این رو گفتوگویی با حجت الاسلام والمسلمین محمدصادق نجمی، پژوهشگر و محقق تاریخ انجام دادهایم. وی کتاب «تاریخ حرم ائمه بقیع» را نگاشته است که حاوی نکات جالب پیشینه تاریخی این مکان مقدس است.
* پیشینه قبرستان بقیع به چه زمانی برمیگردد و این قبرستان نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهمالسلام) از چه منزلتی برخوردار بوده است؟
بقیع اولین مدفن و مزاری است که به دستور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و به وسیله مسلمانان صدر اسلام به وجود آمده است. این مدفن مقدس و تاریخی در اصل «بقیعالغرقد» و در قرنهای اخیر گاهی «جنةالبقیع» نیز گفته میشود.
ابن اثیر میگوید: «در لغت بقیع به محل وسیعی که دارای درخت و یا ریشه درخت باشد، گفته میشود و چون مکان بقیع پیش از آن دارای درخت غرقد و ریشههای آن بود پس از قطع این اشجار نیز با همان اسم معروف گردید.»
در بقیع اولین کسی که از انصار دفن شده است «اسعد بن زراره» و از مهاجرین «عثمان بن مظعون» بوده است.
سمهودی میگوید: «پس از فوت ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهیم را به سلف صالح ما عثمان لاحق کنید و در کنار او به خاک بسپارید.» او میگوید پس از دفن شدن ابراهیم در بقیع، مردم مدینه علاقهمند شدند پیکر اقوام و عشیره خود را در آنجا دفن کنند و هر یک از قبایل مدینه درختان و ریشههای بخشی از بقیع را قطع و زمین آن را برای همین منظور آماده نمودند.
در فضیلت بقیع حدیثهای متعددی از رسول خدا نقل گردیده است. از جمله در حدیثی فرمودند: «از بقیع هفتاد هزار نفر که صورتشان مانند ماه چهارده شبه است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت میشوند.» در حدیث دیگر آمده است که رسول خدا در بقیع حضور یافتند و اهل قبور را بدین گونه خطاب میکردند: «درود بر شما و خداوند ما و شما را بیامرزد. شما پیشاهنگان ما بودید و ما هم در پی شما خواهیم آمد.»
حرم ائمه بقیع که در کتب تاریخ به عنوان مشهد و حرم اهل بیت(علیهمالسلام) معروف گردیده، در سمت غربی و منتهی الیه بقیع واقع شده است. در این حرم مطهر قبر چهار تن از ائمه اهل بیت، امام مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق(علیهمالسلام) در کنار هم و به فاصله 2 تا 3 متری این قبرها، قبر عباس عمومی گرامی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار گرفته و در کنار آن نیز قبر دیگری است که متعلق به فاطمه بنت اسد است. قبل از ویرانی ساختمان این حرم مطهر همه این قبور ششگانه در زیر گنبد و دارای ضریح زیبایی بودند. همچنین مدفن تعدادی از همسران، فرزندان، اقوام و عشیره پیامبر اسلام و جمع کثیری از صحابه و یاران آن حضرت و تعداد بیشماری از شهدا و علما در این قبرستان قرار دارد.
* بارگاه ائمه مدفون در بقیع در چه زمانی بنا شد؟
گرچه پس از گذشت قریب به یک قرن از تخریب حرم مطهر ائمه بقیع و از بین رفتن تمام آثار این بنای باشکوه و معنوی نمیتوان همانند سایر ابنیه تاریخی و مذهبی از آثار آن به عظمت و قدمتش پی برد و تاریخ بنای آن را به دست آورد. آنچه از منابع مختلف به دست میآید تا حدی میتواند ما را با تاریخ و چگونگی ساخت این حرم شریف آشنا سازد و بیانگر وضع این بنای فخیم و پرشکوه معنوی در طول تاریخ گردد. اجمال تاریخ این حرم مقدس این است که قبور ائمه بقیع از ابتدای دفن دارای ساختمان و به مرور زمان گنبد و بارگاه بوده است و در قرون متمادی دارای خادم و دربان و دارای ظریفترین و گرانبهاترین ضریح و صندوق با زیباترین روپوش و دارای فرش و قندیل بوده است.
* در خصوص هر یک از مراحل شکلگیری بارگاه و مشخصات و تحولات آنها در طول تاریخ چه اطلاعاتی را جمعآوری کردهاید؟
آنهایی که با تاریخ مدینه آشنایی دارند میدانند که در آن زمان رسم بود که جنازه افراد متشخص و مورد احترام به جای گورستان عمومی در داخل منزل دفن میشد و در برخی از موارد این منزل تبدیل به آرامگاه خانوادگی میشد.
به عنوان مثال میتوان به دفن شدن عبدالله پدر گرامی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خانه اشاره کرد. در کنار قبرستان بقیع خانههای زیادی وجود داشت که یکی از آنها متعلق به عقیل ابن ابی طالب بود. این خانه به آرامگاه خصوصی و خانوادگی اقوام و فرزندان رسول خدا مبدل گردید و اولین کسی که در داخل آن دفن شد پیکر فاطمه بنت اسد بود. پس از آن عباس عموی پیامبر در این خانه دفن گردید. ابن شبه متوفای 262 هـ . ق و از قدیمیترین مورخان و مدینهشناسان میگوید: «عباس ابن عبدالمطلب در داخل خانه عقیل و در کنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شده است.» این جمله صریح را مورخ و مدینهشناس معروف سمهودی و احمد بن عبدالحمید نیز در کتاب خود نقل نمودهاند.
این خانه به همان شکل تا زمان امام حسن مجتبی(علیهالسلام) باقیمانده بود که آن حضرت در وصیت خود به برادرشان تصریح کردند تا بدن مطهرشان را در کنار قبر رسول الله(صلی الله علیه و آله) به خاک سپارند و اگر بنی امیه مخالفت کردند در کنار قبر مادرشان حضرت فاطمه(علیهاالسلام) دفن شوند. البته شیخ مفید(ره) و طبرسی این وصیت را چنین نقل میکنند که آن حضرت فرمودند در کنار فاطمه بنت اسد دفن شوند. به این وصیت عمل شد و پیکر مطهر امام حسن مجتبی(علیهالسلام) در این خانه دفن شد. پس از آن حضرت، پیکر مطهر امام سجاد، امام باقر و امام صادق(علیهمالسلام) در کنار جد بزرگوارشان امام مجتبی(علیهالسلام) دفن گردید که اسناد و مدارک فراوانی در این زمینه وجود دارد.
* ساخت حرم و بارگاه برای مدفن ائمه اطهار(علیهمالسلام) از چه زمانی آغاز شد و این بارگاه چه خصوصیاتی داشت؟
ساخت حرم و بارگاه در بقیع در چند مرحله صورت گرفت. پس از زمان بنیامیه که شیعیان در سختترین شرایط به سر میبردند و حتی جرأت اظهار عقیده خود را نداشتند عباسیها به روی کار آمدند و در این زمان بود که شیعیان به آزادیهایی دست یافتند، تا جایی که سفاح به حقانیت امیر مؤمنان(علیهالسلام) اعتراف کرد و اقدام به بازگرداندن فدک به بنیالحسن نمود.
طبیعی است در چنین شرایط و با برداشته شدن همه موانع، شیعیان خاندان عصمت و به ویژه سادات بنیالحسن در تعمیر و توسعه مدفن ائمه بقیع و تبدیل خانه عقیل به حرم به عنوان یک وظیفه دینی و نماد مذهبی اهتمام ورزند. همچنین انتساب عباسیها به عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) مهمترین انگیزه برای شیعیان آن دوره بود که به تعمیر و توسعه بارگاه جد خود اقدام کنند. بر اساس مدارک تاریخی پیکر مطهر امام صادق(علیهالسلام) در سال 148 هـ . ق و پس از دوران خلافت سفاح و منصور در سالهای 136 تا 157هـ . ق در داخل حرم و پس از تبدیل شدن خانه عقیل به مسجد و زیارتگاه عمومی در کنار قبور ائمه سهگانه دفن شده است.
متأسفانه در مورد تغییر و تحولی که پس از این تاریخ تا قرن پنجم در این حرم شریف به وجود آمده است، اطلاع دقیق و مستند تاریخی در دست نیست ولی با توجه به بحثهای گذشته به یقین این حرم در طول این سه قرن نیز مورد توجه عباسیان و شیعیان بوده و در هر فرصت ممکن به تعمیر و تجدید بنای آن اهتمام ورزیدهاند.
اما مرحله بعدی تجدید بنای حرم از قرن پنجم آغاز شده که خوشبختانه اسناد و مدارک تاریخی زیادی در این زمینه وجود دارد. طبق مدارک مسلم تاریخی، گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از نظر استحکام و ارتفاع، ظرافت و زیبایی بر همه قبههای موجود در بقیع تفوق داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان میسوده و نظر مورخان و جهانگردان را به خود جلب میکرد، به دستور «مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی البراوستانی القمی»، وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقی در بین سالهای 486 الی 498 هـ . ق ساخته شده است.
در این زمینه مورخ معروف ابن اثیر در حوادث سال 495 هـ . ق میگوید: «در این سال امیر مدینه منظور بن عماره حسینی دنیا را وداع گفت و او معماری را که از اهالی قم بود و از سوی مجدالملک بلاسانی برای ساختن قبه حسن بن علی و عباس عموی پیامبر در مدینه به سر میبرد، به قتل رسانید.» همچنین مرحوم عبدالجلیل قزوینی زنده (در سال 556) در کتاب النقض میگوید: «قبه حسن بن علی که عباس بن عبدالمطلب پدر خلفا آنجا مدفون است مجدالملک فرموده است.»
شاید بهترین راه برای به دست آوردن کیفیت این بنای شریف و مشخصات آن مراجعه به ثبت مشاهدات و خاطرات مورخان و جهانگردان باشد. مشخصات «قبهای بزرگ و سر به فلک کشیده و بسیار مستحکم» مشترک در بین مشاهدات مورخان میباشد؛ جهانگردانی همچون ابن جبیر و ابن نجار در قرن هفتم خالد بن عیسی البلوی المغربی و ابن بطوطه (جهانگرد معروف) در قرن هشتم.
*این گنبد و بارگاه تا چه زمانی پا بر جا بود و آیا سلاطین دیگری در تعمیر یا توسعه آن نقشی داشتهاند؟
در چند مرحله تعمیراتی در این بارگاه صورت گرفته است. اولین تعمیر در حرم ائمه بقیع در سال 519 هـ . ق و پس از گذشت بیست و چهار سال از ایجاد ساختمان آن میباشد که به دستور مسترشد بالله، خلیفه عباسی انجام گرفته است. سمهودی در کتاب خود میگوید کتیبهای در طاق سمت قبر عباس وجود دارد که تاریخ دقیق تعمیر و سلطان وقت را نوشته است.
دومین تعمیر در حرم بقیع بین سالهای 623 و 640 هـ . ق به وسیله یکی دیگر از خلفای عباسی به نام مستنصر بالله انجام گرفته است. این موضوع را نیز سمهودی در کتاب خود و بر اساس کتیبهای که در بالای محراب حرم بقیع نصب شده است، ثابت میکند. تعمیر سوم حرم شریف متعلق به اوایل قرن سیزدهم هجری است که به دستور سلطان محمود عثمانی انجام گرفته است. فرهاد میرزا که در سال 1292 هـ . ق به حج مشرف شده است، مینویسد: «تعمیر بقعه مبارکه در بقیع از سلطان محمودخان در سنه یکهزار و دویست و سی و چهار هجری به دست محمدعلی پاشای مصری و به امر سلطان واقع شده است.»
اما نکته جالب در اینجا ویژگیها و خصوصیتهای حرم شریف است که نظر بسیاری از مورخان را به خود جلب کرده است و به اختصار به این ویژگیها اشاره میکنم.
1- آنکه حرم بقیع هشت ضلعی بوده است. برای نمونه میرزا محمدحسین فراهانی که در سال 1302 هـ . ق این حرم شریف را زیارت کرده است، میگوید: «چهار نفر از ائمه اثنی عشر ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ است که در بقعه بزرگی که به صورت هشت ضلعی ساخته شده است واقعاند و اندرون و گنبد آن سفیدکاری است.»
2- آنکه حرم بقیع دارای دو در بوده است. ابن نجار مدینهشناس معروف متوفای 647 هـ . ق میگوید: «بقیع دارای دو در بوده است که یکی از آنها همیشه و در تمام ساعات روز به روی زائرین باز بوده است.»
3- بارگاه بقیع محرابی هم داشته است. سمهودی یکی از کتیبهها را در بالای محراب ذکر میکند و چهارم آنکه حرم بقیع خادمانی نیز داشته است. این خدام شامل کفشدار و زیارتنامهخوان بود. امینالدوله در سفرنامه خود مینویسد: «یکشنبه یازدهم محرم 1316 هـ . ق هوای بقیع و زیارت ائمه هدی کردم. آنجا جز حاج صادق یزدی و یک ضعیفه کفشدار و یک سقا کسی نبود. کلیددار، متولی و زیارتنامهخوان هنوز نیامده بودند» همچنین در برخی سفرنامهها برای حرم تزئیناتی ذکر شده و اینکه این حرم صحن نداشته است.
* به نظر میرسد این حرم با این خصوصیات ضریحی هم باید داشته باشد. در مورد ضریح این حرم توضیحاتی بدهید.
آنچه از تاریخ به دست میآید این است که قبور ائمه بقیع و جناب عباس از قدیمالایام و بلکه پیشتر از قرن هفتم تا زمان تخریب دارای ضریحهای متعددی بودهاند که به مناسبت نزدیکی و اتصال قبور ائمه (علیهمالسلام) همه آنها در داخل یک ضریح و قبر عباس عمومی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علت فاصله آن با این قبور دارای ضریح مستقل بوده است. همه مورخان از ظرافت و زیبایی این ضریحها تعریف و تمجید کردهاند.
در تاریخ برای اولین بار که از صندوق قبور ائمه بقیع سخن به میان آمده به وسیله جهانگرد معروف ابن جبیر (متوفای 614 هـ . ق) میباشد. او میگوید: «قبرشان بزرگ و از سطح زمین بلندتر و دارای ضریحی از چوب میباشد که بدیعترین و زیباترین نمونه از نظر فن و هنر است و نقوشی برجسته از جنس مس بر روی آن ترسیم و میخکوبیهایی به جالبترین شکل در آن تعبیه شده که نمای آن را هرچه زیباتر و جالبتر نموده است» و عدهای مورخ دیگر که شبیه به این تعابیر را به کار بردهاند. از آنجایی که این ضریح از نظر ظاهری شبیه ضریح حرم کاظمین (علیهماالسلام) و عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) است و این ضریحها به دستور مجدالملک ساخته شده است، میتوان گفت اولین ضریح بقیع نیز به دستور مجدالملک ساخته شده است.
همچنین دو ضریح دیگر نیز برای بقیع ساخته و نصب شده است که سومین آنها تا زمان تخریب این حرم پا برجا بوده است. مرحوم سید محسن میگوید: «در اصفهان ضریح دیگری از فولاد به صورتی ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت بالای آن اسماء حسنی با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بود که با سختی فراوانی به جده منتقل و به خاطر ممانعت سران مدینه سه سال متوقف و با پرداخت مبالغ کلانی به مخالفان، در حرم نصب گردید.»
* بعد از آشنایی با تاریخ ساخت و نوع بنای حرم ائمه بقیع، مهمترین موضوع ویرانی این مکان شریف است. چه دلیلی باعث شد که این بارگاه شریف با آن قداست والای خود مورد هجوم و تخریب قرار گیرد و این تخریب توسط چه کسانی و با چه انگیزهای بود؟
یکی از آفات بزرگ و خطرناک تمام مذاهب و آیینها، کجفهمی و تندرویها و برداشتهای غلط و انحرافی و به اصطلاح قرائتهای خودساخته از دین است که در مقاطع مختلف از میان پیروان همان مذاهب به وجود آمده و موجب تضعیف و تفرقه در آن مذهب گردیده است.
از مصادیق و نمونههای بارز چنین انحراف فکری و برداشتهای ناروا، گروه خوارج هستند که در حال حیات رسول خدا و در میان جامعه آن روز به وجود آمدند و در زمان امیرمؤمنان (علیهالسلام) گسترش یافته و سرانجام آن بزرگوار به دست یکی از عوامل همین گروه به شهادت رسید. یکی از اوصاف خوارج که در احادیث بدانها تأکید شده، کثرت عبادت و تقید آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است، به حدی که عبادت سایر مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقیر و کم مینماید. ویژگی بعدی فاصله گرفتن آنها از اسلام و دور شدنشان از روح قرآن است که در اثر غرور و تحجر حاضر نبودند از هیچ ناصحی نصیحت بپذیرند. یکی دیگر از اوصاف خوارج تکفیر مسلمانان بود تا جایی که هر مسلمان متعهدی را که با عقیده و تفکر انحرافی آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام میدانستند.
پس از چندین قرن از ظهور خوارج یعنی در آستانه قرن هشتم نمونهای دیگر از این انحرافات ظاهر گردید. احمد بن تیمیه در شام مطالبی را در مسایل مختلف اسلامی خلاف مسلمات اسلام و مخالف با فتاوای علما و پیشوایان به شکل سخنرانی و مکتوب منتشر کرد. علما و دانشمندان از شام و مصر و بغداد در مخالفت با نظریات او به میدان آمدند و به نقد عقاید او پرداختند و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر کردند.
ابن تیمیه پس از چند بار زندانی شدن در مصر و شام، سرانجام در سال 728 هـ . ق در زندان دمشق از دنیا رفت. وضع به همین منوال بود تا اینکه در قرن یازدهم، در نجد حجاز فردی به نام محمد بن عبدالوهاب پا به عرصه حیات گذاشت و پس از چهار قرن بار دیگر به ترویج و تبلیغ عقاید ابن تیمیه پرداخت. اما دلایل مختلفی باعث شد که ابن وهاب در فعالیتهای خود موفق شود. از جمله آنکه وی در شهر نجد به اظهار و نشر عقاید خود پرداخت که مردم آن را افراد دور از تمدن و معارف تشکیل میدادند اما ابن تیمیه در مرکز معارف دینی قرار داشت. همچنین با متهم کردن سایر مسلمانان به کفر، مردم نجد به غارت و کسب ثروت تشویق شدند.
فتاوای فقهی وهابیان که موضوع اصلی بحث ما است، چندین مورد است. مهمترین آنها حرمت سفر برای زیارت قبور پیامبران و صالحان و حرمت تبرک و توسل به آنان و ساختن حرم و بارگاه بر قبور آنهاست. بنابراین هرگونه توسل و تبرک جستن به ساحت پیامبران و ائمه اطهار شرک و کفر و بتپرستی محسوب میشود و موجب حلال شدن مال و جان چنین افراد است.
مرحوم آیت الله امین عاملی در کتاب خود پیرامون عقاید وهابیان مینویسد: «اعتقاد وهابیان درباره عموم مسلمانان این است که مسلمین پس از ایمان به کفر برگشتهاند و پس از توحید به شرک گراییدهاند. زیرا آنان در دین بدعت گذاشتهاند و به جهت زیارت و تبرک جستن به انبیاء و صالحین به کفر و شرک روی آوردهاند، لذا جنگ با آنان واجب و ریختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است» بر این اساس بود که آنها به هر جا و به هر شهر و دیاری دست مییافتند قبل از هر چیز به تخریب مشاهد شریفه و بقاع متبرکه میپرداختند. کشتار وهابیان در عتبات عالیات صفحهای سیاه در تاریخ اسلام است.
در سال 1216 هـ . ق امیر سعود با لشگری بسیار به شهر کربلا حملهور شدند. تعداد بیست هزار نفر از اهالی کربلا و زوار کشته شدند و خزانه حرم و تمام تزئینات و جواهرات حرم به تاراج رفت. همچنین آنان به هنگام تسلط بر طائف و مکه قبور جد و عموی پیامبر، خدیجه همسر پیامبر و بسیاری از اماکن مقدسه را ویران کردند. در ماه رمضان 1344 هـ . ق وارد مدینه شدند و پس از گذشت چند روز در هشتم شوال گنبد و بارگاه ائمه معصومین (علیهالسلام) در بقیع را به کلی منهدم کردند و از این حرم و قبور به جز قطعه سنگهایی که در اطراف قبور نصب کردند اثر و علامتی باقی نماند.
به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند، مبلغ هزار ریال مجیدی دستمزد پرداخت گردید. تنها حرم مطهر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آن هم در اثر ترس از قیام مسلمانان جهان از تعرض و تخریب مصون ماند که اگر این ترس نبود حرم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پیش از سایر بقاع مورد تعرض قرار میگرفت. بعضی از نویسندگان وهابی این مصونیت را بدین گونه توجیه میکنند «که ما این گنبد را به عنوان یکی از گنبدهای مسجد میشناسیم نه به عنوان گنبد و بارگاه حرم پیامبر والا ...» و اینک با گماردن مأموران تند و خشن و گاهی چوب به دست از نزدیک شدن زائران به این حرم جلوگیری میکنند.
یکی از جهانگردان غربی به نام مستر ریتر که به فاصله کوتاه از ویرانی این حرم، بقیع را دیده، ویرانی آنجا را چنین ترسیم میکند: «چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهری دیدم که زلزله شدیدی در آن به وقوع پیوسته و به ویرانهای مبدل ساخته است. زیرا در جای جای بقیع به جز قطعات سنگ و کلوخ به هم ریخته و تیرهای چوب کهنه چیز دیگری نمیتوان دید. ولی این ویرانیها و خرابیها نه در اثر وقوع زلزله و یا حادثه طبیعی بلکه با عزم و اراده انسانها به وجود آمده بود و همه آن گنبد و بارگاههای زیبا و سفیدرنگ که نشانگر قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام بود، با خاک یکسان گردیده است.»
چون خبر هولناک ویرانی بقاع و هتک حرمت نسبت به حرم شریف ائمه بقیع در کشورهای اسلامی انتشار یافت مسلمانان آن را مصیبتی عظیم و حادثهای بس بزرگ نسبت به جهان اسلام تلقی نمودند. تلگرافهای اعتراض از سوی علما و مراجع و شخصیتهای سیاسی از عراق و ایران و هند و سایر کشورها به سوی حاکمان حجاز سرازیر گردید. مجالس درس در حوزههای علمیه و نمازهای جماعت در مساجد تعطیل شد. مراسم عزاداری به عنوان اعتراض و سوگواری تشکیل گردید ولی چه سود که این حادثه بزرگ و تأسفبار به وقوع پیوست و این آثار و ابنیه مذهبی و تاریخی که قداست بعضی از آنها به بیش از ده قرن میرسد، به دست گروهی متعصب و متحجر و بیاطلاع به عنوان ایفای یک وظیفه واجب مذهبی با خاک یکسان شد.
البته پس از آن وهابیان دست به مبارزه فرهنگی زدند تا وجود چنین مکانی را از منابع تاریخ حذف کنند. یکی از ابعاد آن را میتوان در تألیفات جدید و متنوعی یافت که در تاریخ حرمین شریفین و مدینهشناسی منتشر شده است. در این کتابها گزارشی از این ابنیه تاریخ ثبت نشده است. به طوری که گویی اصلاً چنین آثاری وجود نداشته است.
یکی از این تألیفات که در سال 1412هـ . ق منتشر شده کتابی است به نام «تاریخ المعالم المدینه المنوره قدیماً و حدیثاً» به قلم سید احمد یاسین. مؤلف در این کتاب چهارصد صفحهای تا آنجا که توانسته است آثار قدیمی و تازههای مدینه را از مساجد و قلعهها و چاهها با عکس و شرح و تفصیل معرفی نموده ولی از بقیع، حساسترین اثر تاریخی مدینه فقط در هفت سطر و به عنوان گورستان عمومی مردم مدینه یاد نموده است.
"حمید رابعی به نقل از شیعه نیوز"
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .
مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر جواز؛ بلکه استحباب سفر برای زیارت قبور اولیای الهی اجماع داشتهاند. اما از ناحیه ابن تیمیه ممنوع شد؛ زیرا وی اولین کسی است که از این مسئله جلوگیری کرده و شدیداً با آن مقابله نمود و به حرمت آن فتوا داد. بعد از او شاگردان و مروجان افکارش این نظر را دنبال کرده و تا زمان محمد بن عبدالوهاب و وهابیان – که همگی به حرمت زیارت قبور معتقدند- ادامه داشت. از آنجا که این مسئله آثار مهمی در پی دارد بجاست تا در مورد جواز و عدم جواز آن تحقیق و بررسی نماییم .
1- ابن تیمیه میگوید: «تمام احادیثی که از پیامبر (ص) درباره زیارت قبرش وارد شده، ضعیف بلکه جعلی است». ( منهاج السنة جلد 2 صفحه 441)
عسقلانی از ابن تیمیه نقل میکند نقل که او به طور مطلق از زیارت قبور انبیاء و اولیاء منع کرده و آن را حرام نموده است؛ چه با شدّ رحال ( بار سفر زیارت بستن) و چه بدون آن.(ارشاد الساری جلد 2 صفحه 329)
2- عبدالعزیز بن باز میگوید:« اما مردان؛ برای آنان زیارت قبور و زیارت قبر پیامبر (ص) و دو صاحبش مستحب است، البته بدون شدّ رحال و قصد حرکت برای زیارت؛ زیرا پیامبر (ص) فرمود: قبور را زیارت کنید به جهت آن که شما را به یاد آخرت میاندازد، ولی شدّ رحال برای زیارت قبور جایز نیست». ( مجموع فتاوی بن باز جلد 2 صفحه 754 و 755).
باز هم خدا را شکر که به بهانه آن دو اجازه زیارت پیغمبر را داد !!!
3- اعضای استفتای دائمی وهابیان در ضمن فتوایی چنین اعلام کردند: «شدّ رحال برای زیارت قبور انبیا و صالحین و غیر آنان جایز نیست، بلکه این عمل بدعت است.» (اللجنة الدائمه للبحوث العلمیة و الافتا ، رقم فتوا 423)
قرآن کریم به پیامبر فرمان میدهد که هیچ گاه بر جنازه منافق نماز نگزارد و نباید بر کنار قبر او بایستد آنجا که میفرماید:« ولاتصل علی أحد منهم مات ابدا و لاتقم علی قبره انهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا وهم فاسقون »،
در این آیه برای هدم شخصیت منافق ،و دادن گوشمالی به اعضای این حزب به پیامبر خدا فرمان میدهد:
الف- بر جنازه احدی از آنان نماز مگزار.
ب- بر قبر آنان نایست. این حقیقت را با جمله « ولاتقم علی قبره» ادا کرده است.
از این که میفرماید درباره منافق این دو کار را انجام نده مفهومش آن است که این کار درباره غیر منافق خوب و شایسته است.
میتوان گفت: خداوند پیامبر را از هر نوع «طلب رحمت» بر منافق خواه از طریق نماز بر مرده او و یا مطلق دعا و از هر نوع وقوف بر قبر او خواه هنگام دفن یا پس از آن نهی کرده است و مفهوم آن است که این دو عمل؛ طلب رحمت و قیام و وقوف بر قبر در تمام اوقات جایز و شایسته است و یکی از آن اوقات وقوف بر زیارت و خواندن قرآن بر مؤمن است، که سالها است به خاک سپرده شده است.
از احادیثی که صحاح و سنن آنها را نقل کردهاند استفاده میشود که پیامبر خدا به علتی به طور موقت از زیارت قبور نهی کرده بود سپس اجازه داد که مردم راهی زیارت آنها شوند.
شاید علت نهی این بوده که اموات گذشته آنان غالباً مشرک و بت پرست بودهاند و اسلام علاقه و پیوند آنان را با جهان شرک قطع کرده بود. ممکن است علت نهی چیز دیگری بوده باشد و آن این که گروه تازه مسلمان بر سر خاک مردگان به باطل نوحه سرایی میکردند و سخنان خارج از ادب اسلامی به زبان میراندند . ولی پس از گسترش اسلام و پا برجایی نهال ایمان در دل افراد این نهی برداشته شد و پیامبر گرامی به خاطر منافع تربیتی که در زیارت قبور هست اجازه داد تا مردم به زیارت قبور بشتابند . نویسندگان سنن و صحاح در این زمینه چنین نقل میکنند:
الف- « زُورُوا القبور فإنها تذکرکم الآخره ...» قبرها را زیارت کنید؛ زیرا زیارت آنها ماه یادآوری سرای دیگر میگردد. (صحیح ابن ماجه جلد 1 صفحه 113 باب ماجاء فی زیارة القبور)
زیارت پیامبر اعظم(ص) یکی از عبادات شرعی و بسیار مؤکد شریعت اسلام است و از سنّتهای حسنه به شمار میرود. وهابیان که فتاوا و عقاید نادر آنها مشهور است، در این مورد فتوایی خلاف نظر اسلام صادر کردهاند که از ابعاد غلط فقهی آن نمیتوان غافل شد. بر اساس رأی فقهی آنها، بار سفر بستن و شدّ رِحال به قصد زیارت مضجع نورانی نبی اعظم(ص) حرام است و از مصادیق سفر معصیت به شمار میآید که مسافر باید نماز خود را در آن تمام بخواند. در این مقاله سعی نگارنده بر آن است که به بررسی دلایل و مستندات حرمت زیارت پیامبر اعظم(ص) از بعد فقهی بپردازد و آنها را مورد نقد قرار دهد و بر استحباب فراوان زیارت آن حضرت در نظر اسلام تأکید کند.
استحباب مؤکّد زیارت پیامبر اعظم(ص) الف) اجماع مذاهب اسلامی زیارت پیامبر اعظم(ص) یکی از عبادات شرعی و از جمله مستحبات مؤکّد در شریعت اسلام است. ابن ادریس حلّی در فضیلت زیارت پیامبر(ص) میگوید:
«زیارة رسول الله(ص) عند قبره و کلّ واحد من الأئمة من بعد(ص) فی مشاهدهم من السنن المؤکّدة و العبادات المعظمة فی کلّ جمعةٍ أو کلّ شهرٍ أو کل سنة إن أمکن ذلک و إلا فمرّة فی العمر؛ زیارت پیامبر اعظم و سایر معصومان(ع) نزد قبور مطهرشان، از سنن، مستحبات و عبادات مؤکّدی است که اگر انسان در هر جمعه، در هر ماه یا هر سال موفّق به آن نمیشود، شایسته است لااقل در طول عمرش یک بار آن را به جای آورد».[1]
از نظر دیگر مذاهب اسلامی نیز استحباب زیارت قبر پیامبر اعظم(ص) مسئلهای روشن و تردید ناپذیر است. عبدالرحمن جزیری در این باره معتقد است:
«لاریب فی أن زیارة قبر المصطفی (علیه الصلاة و السلام) من أعظم القرب و أجلّها شأناً» .[2]
تقی الدین سبکی شافعی نیز به نقل از علامه امینی(رضوان الله علیه) معتقد است:
«لا حاجة إلی تتبع کلام الاصحاب فی ذلک مع العلم باجماعهم و إجماع سایر العلماء علیه، و الحنیفة قالوا: أنّ زیارة قبر النبی(ص) مِن أفضل المندوبات و المستحبات بل یقرب مِن درجة الواجبات».[3]
ب) مستند استحباب زیارت نبوی(ص) در جوامع روایی فریقین، احادیث مرتبط با اهمیت و فضیلت زیارت مرقد شریف پیامبر اعظم(ص) به قدری گسترده است که بیش از حدّ تواتر تلقی میشود.
ابن قولویه قمی در کامل الزیارات، در ابواب متعدد، دهها روایت قریب المضمون را در فضیلت زیارت پیامبر اعظم(ص) نقل میکند.[4]
شیخ حرّ عاملی(علیه الرحمه) نیز در شش باب از ابواب مزار، دهها روایت در فضیلت زیارت پیامبر اعظم(ص) و چگونگی آن میآورد و عنوان باب سوم از ابواب مزار را چنین قرار داده است: «باب تأکّد استحباب زیارة قبر الرسول الله (ص) و إجبار الوالی النّاس علیها و وجوبها کفایة کلّ سنة».[5]
علامه امینی (رضوان الله علیه) روایاتی را از بیش از چهل منبع روایی عامه نقل کرده است که از آن قبیل است:
1. «مَنْ زار قبری وجبت له شفاعتی» .[6] (در 41 منبع آمده است).
2. «مَنْ حجَّ مزار قبری بعد وفاتی کان کمنْزارنی فی حیاتی» . (در 25 منبع وارد است).
3. «مَنْ حجَّ البیت و لم یزرنی فقد جفانی» .[7] ( در نه منبع آمده است).
پینوشتها :
1 . شرایع الاسلام، ج1، ص278.
2. الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، ص594.
3. ر.ک: شفاء المنام فی زیارة خیر الأنام، ص48؛ الغدیر فی الکتاب و السنة الأدب، ج5، ص111 113؛ علامه امینی در تتبع و پژوهشی کامل، بیش از چهل سخن از بزرگان مذاهب اربعه را در تبیین استحباب و اهمیت زیارت قبر نبوی جمع آوری کرده است. ر.ک: الغدیر، ج5، ص109 125.
4. کامل الزیارات، ص6 15.
5. وسائل الشیعه، ج10، ص 260 264؛ شایان ذکر اینکه در جوامع روایی شیعه، روایاتی که در فضیلت، استحباب و اهمیت زیارت نبوی وارده شده است، با همان مضمون و یا نزدیک به آن، در بسیاری از منابع روایی عامه نیز آمده است.
6. ر.ک: الغدیر فی الکتاب و السنة الأدب، ج5، ص86 91.
7. همان، ص 92 108.
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
شیعه نیوز
تابناک
حوزه؛ مقاله مهدی سلطانی رنانی
در اصطلاح فقهی، توسل به معنای واسطه قرار دادن بین خود و خدا برای تقرب و نزدیکی به خداست. شیعه بر اساس آیات روشن قرآن مجید و احادیث ائمهی اطهار و همچنین سنت پیامبر خاتم صلیالله علیه و آله و سلم به توسل معتقد است.
اما در دیگر سو سالیانی است که گروهی به نام وهابیت به وجود آمده است. آنها خود را پیرو محمد بن عبدالوهاب میدانند. وهابیان به شدت مخالف توسل هستند. آنها کسانی را که به مقربان الهی مثل پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله متوسل میشوند، مشرک میخوانند؛ غافل از آن که این اعتقاد، یکی از ریشه دارترین اعتقادات در میان شیعیان و بلکه تمام مسلمانان است.
این نوشته بر آن است که با ارائهی اسناد مورد قبول وهابیان، موضوع توسل و علل منع آن را از منظر تاریخی مورد بررسی قرار دهد. در انتها، نظر پیشوایان اهل سنت در این بحث بررسی خواهد شد.
توسل یعنی گرفتن وسیله برای نزدیک شدن به چیزی یا کسی.
اما در اصطلاح توسل، یعنی واسطه قرار دادن انبیاء، امامان و صالحان به پیشگاه خداوند .(قاموس قرآن، ج7، ص: 218، کتاب العین، ج7، ص: 298)
توسل وسیله و واسطه قرار دادن چیزی بین خود و مطلوب است. وسیله جویی خود دو قسم دارد:
نوع اول در امور مادی است. مثل آن که انسان برای رفع گرسنگی به غذا و برای رفع تشنگی به آب نیازمند است یا مثلاً برای درمان بیماری خود به پزشک مراجعه کنیم اما با این اعتقاد که این خداوند متعال است که بیماریمان را شفا میدهد.
نوع دوم توسل، در امور معنوی است. مثل آن که انسان در زندگی اجتماعیاش دوست دارد به چیزی و یا کسی محبت ورزد یا علاقهمند است دیگران او را دوست بدارند.
همانطور که در عالم ماده نمیتوان پرسید چرا خداوند متعال زمین را به وسیلهی خورشید روشن نموده و خود بیواسطه چنین کاری نکرده است؟ در امور معنوی نیز نمیتوان گفت: چرا خداوند بندگان را مستقیماً هدایت نفرموده است.
آن چنان که میتوان مشاهده کرد در جهان هستی برای رسیدن به هر خواسته باید از وسایل مربوط به آن استفاده کرد. این اصل مشهود را اصل توسل مینامند. (در این بخش از کتاب توسل نوشتهی آقای ضیاء آبادی و سلفی گری نوشتهی آقای رضوانی استفاده شده است.)
مهمترین عاملی که سبب میشود که وهابیان از زیارت پیامبر اکرم و توسل به ایشان ممانعت کنند، ضعف منطق و برداشت نادرست از بعضی از واژههای قرآنی است.
یکی از واژههایی که وهّابیان در معنای آن گرفتار اشتباه و خطا شدهاند واژه (شرک) است. شرک در لغت عرب به معنی شرکت در چیزی است و «شریک» همان همتا و هم طراز است و در فرهنگ دینی شرک را به معنی شریک قرار دادن برای خدا در حاکمیّت و ربوبیّت تفسیر کردهاند.
متأسفانه وهابیان با برداشت نادرست از این واژه هر کس را که از فردی دیگر انتظار کاری فوق بشری داشته باشد، مشرک میدانند بدون توجه به این که ممکن است خداوند متعال این قدرت را به او عطا کرده باشد. مثلاً حضرت مسیح با اذن خداوند بیماران غیر قابل علاج را شفا میداد و مردگان را زنده میکرد. بدیهی است که نمیتوان مراجعه کنندگان به مسیح را مشرک دانست و
مسیح را تأیید کنندهی مشرکان!
آنان توسل به اولیای الهی و وسیله قرار دادن آنها نزد خداوند متعال را جایز نمیدانند و سیره عموم مسلمانان را در این باره انکار میکنند.
گروه فتوای وهابیون در جواب سوالی از توسل پاسخ دادند:
«توسل به پیامبر (ص) و غیر او از انبیا و صالحان جایز نیست.همچنین توسل به مقام آن حضرت(ص) و غیر او حرام است زیرا این عمل بدعت است و از پیامبر (ص) و از صحابه درباره آن حکمی نرسیده است.»
اگر کسی در کنار قبر پیامبر و یا صالحی بیاید و از او حاجت بخواهد و از او بخواهد او را شفا دهد یا دین او را ادا کند، این شرک روشن است. واجب است که او را به توبه وادار کنند و اگر توبه نکرد او را باید کشت.( زیارة القبور و الاستمداد بالمقبور ، ص156 و کشف الارتیاب فی أتباع محمد بن عبد الوهاب - السید محسن الأمین - ص 228 – 229)
او هر گونه توسل به پیامبر و صالحان را نه تنها شرک میداند ، بلکه اگر کسی بر این عقیده باقی بماند و اصرار بورزد، از نظر ابن تیمیه، مشرک و محدور الدم است.
ابن حجر عسقلانی، از بزرگان اهل تسنن (متوفای 852 ) مینویسد:
بعضی از معاصرین ابن تیمیه او را به زندقه و الحاد و کفر نسبت دادهاند . چون میگفت: پیامبر اکرم شایسته برای توسل نیست .( الدرر الکامنه ، ابن حجر ، ج1 ، ص155) این سخن ابن تیمیه در حقیقت ناقص شمردن مقام پیامبر و ممانعت از گرامی داشتن آن حضرت است.
محمد بن عبد الوهاب هم کاملاً از عقاید ابن تیمیه پیروی میکند. البته عبارتهای او در رابطه با توسل، خیلی گستردهتر از ابن تیمیه است. عبارتهای او در حرمت توسل و حلال شمردن خون مسلمانهایی که متوسل به پیامبر میشوند، چندین برابر عبارتهای ابن تیمیه است.
او میگوید :اگر کسی به ملائکه ، پیامبران و اولیاء متوسل شود و از آنها شفاعت بجوید و توسط آنها بخواهد به خداوند نزدیک شود، خون و ماش مباح است.
اجماع تمام مذاهب براین است که اگر کسی بین خود و خداوند واسطهای قرار دهد، کافر ، مرتد و مال و خونش حلال است.( الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة - أحمد زینی دحلان - ص 39)
او نه تنها صدها میلیون شیعه، بلکه تمام مسلمانها را کافر و محدور الدم میداند؛ چون همهی مسلمانها توسل به پیامبر و صالحین را جایز میدانند.
این در حالی است که در کتابهای فقهی تمام مذاهب اهل سنت و حتی خود حنبلیها مثل ابن قدامه مقدسی به صراحت ذکر شده است که توسل به پیامبر نه تنها جایز است بلکه بعد از مراسم حج وظیفهی حجاج است که در کنار قبر نبی مکرم بایستند و به حضرت سلام دهند و متوسل شوند و پیغمبر را بین خود و خدا شفیع قرار دهند.
وهابیت با این کارشان به قتل بیش از یک میلیارد مسلمان فتوا میدهند.
بحث توسل، بحث شیعه و وهابیت نیست ؛ بلکه بحث اسلام و وهابیت است. لذا اول کسی که در برابر محمد بن عبدالوهاب ایستاد و حرف او را کاملاً محکوم کرد، برادرش سلیمان بن عبد الوهاب بوده است. سلیمان بن عبد الوهاب چند مطلب مهم دارد که باید به آن توجه کرد.
زینی دحلان مفتی مکهی مکرمه است. او متوفای 1306 ه ق از اهل تسنن متعصب بوده است و کسی هم ادعا نکرده است که او داعیه تشیع داشته است. حتی به گفتهی البانی او کتابی مستقل در بطلان مذهب شیعه نوشته است. زینی دحلان در کتاب الدرر السنیه، از قول سلیمان بن عبد الوهاب نقل میکند و میگوید:
محمد بن عبد الوهاب که ظهور کرد، در هر خطبهی جمعه که میخواند، میگفت: هر کس به پیامبر متوسل شود، کافر شده است. برادرش سلیمان یکی از کسانی بود که به شدت با برادرش اعتراض و سخنان او را انکار میکرد. روزی به برادرش محمد بن عبد الوهاب گفت: برادر ! ارکان اسلام چند تا است؟ گفت : پنج تا. گفت: نه تو شش تا قرارش دادهای و رکن ششم این است که هر کس وهابی نباشد و از تو تبعیت نکند ، کافر است.(الصواعق اللهیه فی الرد علی الوهابیة ، ص38)
وهابیت توسل جستن را شرک میداند، در حالی که شاهد بر درستی توسل، در سوره یوسف آمده است، که برادران یوسف گفتند:«یا ابانا استغفر لنا»؛ یعنی پدر، برایمان دعا کن! حضرت یعقوب علیهالسلام فرمود: «سوف استغفر لکم»؛ یعنی صبر کنید؛ به زودی برایتان استغفار میکنم. یا آمده است: «مسلمانان اگر گناهی از شما صادر شد نزد پیامبر(ص) بیایید».
به عبارت دیگر، توسل، طریق با واسطه به سوی خداست. شایان ذکر است، چون طرف توسل ما اهلبیت علیهمالسلام است و وهابیت ریشه اموی دارند، میخواهند ما به اهلبیت علیهمالسلام توجه نداشته باشیم؛ لذا قبه و بارگاه اهلبیت علیهمالسلام را تخریب میکنند تا ارتباط ما با بزرگان دینی و هویت مکتبی قطع شود.
همچنین درباره زیارت باید بگویم، در کتاب «شفاء السقام سبکی شافعی» نامهای شدیداللحن به ابنتیمیه نوشته است و در آن زیارت را با ادله متقن تأیید نموده است، ولی وهابیت به واسطه افکار خشن و خشک خود، زیارت و تبرک را دوست ندارند، در حالی که در اعمال و رفتار خودشان در خصوص دوستان، حاکمان و پادشاهان ممالک خود، برخلاف عقایدشان عمل میکنند.
گروه دین تبیان
فرآوری : زهرا اجلال
منابع :
سایت حوزه
وبلاگ سلفی گری
سایت پاسخ به اعتقادات
بعضی از طرفداران وهابیت اینگونه وانمود میکنند که وهابیت همان اهل سنت است و شیعیان برای اینکه اهل سنت را بکوبند بجای اینکه از کلمه اهل سنت استفاده کنند ، به آنان برچسب وهابیت میزنند . آنان این را در ذهن خود با عمل خود که از شیعه با عنوان " رافضی " یاد میکنند مقایسه کرده و خیال میکنند ، ماهم در مقابل، یک چنین کلمهای علیه اهل سنت ، اختراع کردهایم .
در این نوشتار مختصری از برخی از کتابهایی را که اهل سنت علیه وهابیت نگاشتهاند ، فهرست کنیم تا معلوم شود که " وهابیت " یک فرقهای نوظهور است و از اختراعات لفظی شیعیان برای کوبیدن اهل سنت نیست. ما به اهل سنت و عقایدشان در عین اینکه با آنان برای اثبات حقانیت اعتقادات خود بحث میکنیم ، احترام میگذاریم و هرگز به اهل سنت که با همان عقاید سنی خودشان باقی مانده و تحت تأثیر وهابیت واقع نشده اند، این عنوان نامطلوب (وهابیت) را اطلاق نمیکنیم و به کار نمیبریم .
1- الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه : شیخ سلیمان بن عبدالوهاب(برادر محمد بن عبدالوهاب) .
2- فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب : شیخ سلیمان بن عبدالوهاب.
3- الرد علی الوهابیه : شیخ ابراهیم بن عبدالقادر ریاحی تونسی مالکی .
4- رد علی محمد بن عبدالوهاب : شیخ اسماعیل تمیمی مالکی تونسی .
5- الاصول الاربعه فی تردید الوهابیه : خواجه سر هندی حنفی
6- تحریض الاغبیاء علی الاستغاثه بالانبیاء والاولیاء : شیخ عبدالله بن عبداللطیف شافعی.
7- تهکم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین : شیخ محمد بن عبدالرحمن حنبلی .
8- اظهار العقوق ممن منع التوسل بالنبی والولی الصدوق : شیخ مشرفی مالکی جزائری.
9- البصائر لمنکری التوسل : شیخ حمد الله داجوی.
10-التوسل بالنبی و بالصالحین : ابوحامد بن مرزوق .
11-الرد علی الوهابیه : فقیه حنبلی عبدالمحسن الاشیقری.
اینها نمونههایی از کتب اهل سنت است که علیه وهابیت نوشتهاند و نخستین کسی که علیه بدعتهای محمد بن عبدالوهاب کتاب نوشت ، شیخ سلیمان برادرش بود که دو کتاب نوشته است . (کتاب الصواعق الالهیه را شما در تصویر مشاهده میکنید) .
از این جا دانسته میشود که وهابیت غیر از اهل سنت است که علمای اهل سنت علیه آن کتاب نوشتهاند و این کلمه اختراع نیست بلکه واقعیتی است حکایت کننده از یک فرقه گمراه که هیچ هدفی جز تکفیر مسلمانان و کشتار و جنایت ندارد.
نظر علمای الازهر پیرامون انحراف فرقه وهابیت
به نقل از پایگاه خبری التوافق، «احمد الطیب» شیخ الازهر گفت: مبارک برای راضی کردن رژیم صهیونیستی و ایجاد درگیری بین ملتهای اسلامی و شیعه و سنی علمای مصر را به دادن فتوا مبنی بر تکفیر شیعیان ترغیب میکرد.
وی گفت :حسنی مبارک بارها از من خواسته بود تا فتوایی علیه شیعیان و حزبالله لبنان صادر کنم اما با وجود فشارها و اصرارها، این خواسته را رد کردم.
الطیب با اشاره به فشارهای نیروهای امنیتی مبارک به او تاکید کرد: این فشارها در زمانی بود که من مفتی مصر بودم و وقتی شیخ الازهر شدم کمتر شد تا سقوط مبارک در انقلاب اخیر صورت گرفت.
وی ادامه داد: این فشارها تا تهدید غیرمستقیم ادامه داشت تا ما در عقاید شیعیان تشکیک کرده و آنها را تکفیر کنیم اما من به اهداف سیاسی ورای این فشارها پی بردم و ما با تکفیر غیرم سلمانان مخالفیم، چگونه ممکن است مسلمان خودش را تکفیر کند؟!
احمد الطیب با اشاره به این که الازهر خانه مسلمانان بوده و درهای آن برای پذیرش همه گروهها و مذاهب مختلف باز است، تأکید کرد: شیعیان جزو جداییناپذیر امت اسلام هستند و ما پشت سر آنان نماز میخوانیم و ادعاهایی مبنی بر وجود قرآنی غیر از کتاب خدا نزد شیعیان کذب محض است.
احمد الطیب یادآور شد: اختلافی میان شیعه و سنی وجود ندارد و تفاوتها تنها به دیدگاه پیروان این مذاهب درباره مسئله امامت برمیگردد.
رهبراخوان المسلمین مصر با دعوت از همه مراجع شیعه و اهل تسنن به وحدت، به شدت تکفیر شیعیان از سوی برخی شخصیتهای متحجر متعصب را محکوم کرد.
"محمد مهدی عاکف" با محکوم کردن تکفیرشیعیان، علمای شیعه و اهل تسنن را به تلاش برای توقف خشونتهای طایفهای در عراق دعوت کرد.
رهبر اخوان المسلمین مصر همچنین هشدار داد که واشنگتن از اختلاف شیعه و سنی به عنوان مقدمهای برای تهاجم و دشمن ستیزی علیه تهران استفاده میکند.
"عاکف" در پیام هفتگیاش با عنوان " شیعه و سنی بین برادران مسلمان و دسیسههای دشمنان " تاکید کرد : اسلام دینی است که پیروان خود اعم از شیعه و سنی را به ارتباط قوی و محکم فرا میخواند.
این مقام مذهبی اخوان المسلمین با اشاره به این مسئله خاطرنشان کرد: دسیسههای اشغالگران مسئول همه تفرقههایی است که بین شیعیان و اهل تسنن در کشورهای اسلامی به وجود میآید و همین اشغالگران به دنبال راههای ایجاد تفرقه و به دنبال پررنگ کردن نقاط اختلاف هستند و همچنین درصدد هستند احساس نفرت را بین برادران دینی و ملی با شعار تفرقه بینداز و حکومت کن بر میانگیزند.
"عاکف " در ادامه گفت : اینها میتوانند احساس برادری را بین مسلمانان شیعه و سنی احیا کنند و همچنین برای نجات اسلام و مسلمین از کشتار وحشیانه و نجات عراق از تقسیم و اشغالگری و نجات ایران از دشمن ستیزی و مسلمانان از سیاست صهیونیسمها و آمریکاییها و فلسطینیان از فراموشی علمای اهل تسنن میخواهم که تکفیر شیعیان را محکوم کنند و همه اهل تسنن را از ورود به این مسئله هشدار میدهم.
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
شیعه نیوز
خبرگزاری فارس
سایت حوزه
سایت اعتقادات
"محمد مهدی عاکف" در این پیام خود اظهار داشت : ای مسلمانان ، پیش از این علما و مراجع اهل تسنن از جمله شیخ حارث الضاری و مراجع شیعیان از جمله آیت الله علی سیستانی را دعوت کردم و امروز همه ائمه و مراجع از جمله در ایران و عراق را به (وحدت) دعوت میکنم.چگونگی پیدایش وهابیت و دلیل خطرناک بودن آن
برای شناخت وهابیت و آگاهی از خطرات آنها نسبت به دین اسلام، باید این مسلک انحرافی را از زوایای مختلف مورد مطالعه قرار دارد.
پیدایش وهابیت
مسلک وهابیت، منسوب به محمد بن عبدالوهاب نجدی است و علّت این که آن را به خود شیخ محمد نسبت ندادهاند، به این جهت است که مبادا پیروان این مذهب، نوعی شرکت در نام پیامبر را پیدا کنند.
محمد بن عبدالوهاب، در سال 1115 ق. در شهر «عیینه» چشم به جهان گشود. او از کودکی به کتابهای تفسیر، حدیث و عقاید، علاقه داشت و از همان دوران جوانی، اعمال مذهبی مردم «به خدا» را زشت میشمرد. وی به مدینه رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ناپسند شمرد. محمد بن عبدالوهاب، بعد از مرگ پدر، افکار و عقاید خود را که قبلاً از سوی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم پیریزی شده بود، اظهار نمود و به تبلیغ و ترویج و رسمیت دادن آنها همت گماشت.
پندارهای وهابیان
وهابیان معتقدند که هیچ انسانی، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر این که اموری را ترک کند. این امور عبارتند از:
1. به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیا، به خداوند توسل نجوید و در صورت توسل، در راه شرک گام نهاده، مشرک میباشد.
2. زائران به قصد زیارت، به آرامگاه رسول خدا نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روی قبر نسازند.
3. از پیامبر صلیاللهعلیهوآله طلب شفاعت نکنند.
4. زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه برای آنان، شرک است.
5. وهابیان بر این باورند که مسلمانان، در طی روزگار، از آیین اسلام منحرف شدهاند.
6. هر گونه مراسم تشییع جنازه و سوگواری حرام است.
این منطق خشک و بیپایه، در تقابل با منطق وحی قرار دارد؛ زیرا قرآن در موارد یاد شده، نظراتی صریح و مخالف وهابیان دارد.
در قرآن آمده است:
1. «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القُربی».1
یکی از مصادیق ابراز علاقه به خاندان رسالت و اهل بیت و ذی القری، قبرهای آنان و تعمیر آنهاست و این راه و رسم، در میان ملتهای مختلف جهان وجود دارد و یک نوع سنّت عرفی به حساب میآید.
2. «... فقالوا ابنوا علیهم بنیانا... قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذّن علیهم مسجدا».2
هنگامی که واقعه اصحاب کهف بر مردم آن زمان روشن شد و مردم به دهانه غار آمدند، درباره مدفن آنان، دو نظر ابراز داشتند که آیه متذکر آن میشود و انتقاد یا لحن اعتراضی نسبت به نظر آنها ندارد. با توجه به این آیه، هرگز نمیتوان تعمیر قبور اولیای الهی و صالحان را عملی حرام و یا حتی مکروه قلمداد کرد؛ بلکه این آیه، به نوعی تشویق میکند که برای بزرگداشت اولیا و صالحان و حفظ قبرهای آنان، باید کوشا بود.
3. «و استغفر لذنبک و للمؤمنین».3
4. «وصلّ علیهم ان صلاتک سکن لهم».4
آیات فوق نیز بیانگر این است که طلب آمرزش پیامبر در حق افراد، کاملاً مؤثر و مفید میباشد و موضوع شفاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و دعای آن حضرت، نه تنها در آیات صریح، بلکه در احادیث عامه و خاصه و سیره صحابه نیز مشهود است.
اندیشههای سیاسی و اجتماعی وهابیان
وهابیان قائل به جنگ با دیگر فرقهها و مذاهب اسلامی هستند و مدعیاند که یا باید به آیین وهابیت درآیند و یا جزیه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به کفر و شرک میکنند و اموال، نفوس و ناموس دیگران را حلال میدانند و آیات مربوط به شرک و کفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق میکنند که این، بزرگترین ضربه به پیکر جامعه اسلامی و مسلمانان است.5
با این تفکر بسته و خشک وهابیت بود که وقتی سعودیها (در سال 1344 ق.) بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلّط یافتند، مشاهده متبرک بقیع و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر را شکستند و از بین بردند.6
برای عملکرد و کارهایی که وهابیان در حوزه اجتماع و سیاست انجام دادهاند و نگرش آنان نسبت به مسائل اجتماعی، باید به کتابهای تاریخی مراجعه کرد. چهره خشن و متعصب طالبان در افغانستان، در عرصه سیاست، حکومت و مردمداری، نمونهای از اندیشههای وهابیان است.
بنابراین، وهابیت هم در نحوه پیدایش و انعقاد تفکّر، مغبوض عالمان فرقههای مختلف مسلمین بودهاند و هم در نگرش نسبت به مسائل دینی مورد مخالفت عالمان قرار گرفتهاند و اولین کتابی که در رد وهابیت نگاشته شده، کتاب «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» بود که به وسیله برادر محمد بن الوهاب (سلیمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است.
در عرصه سیاست نیز آنان جاده صاف کن دشمنان دین و اسلام بودهاند. این آیین و مسلک، ساخته و پرداخته انگلیسیها است و همین ننگ برای این مسلک و پیروان آن کافی است.
گسترش وهابیت
در ارتباط با گسترش این فرقه، میتوان به این عوامل اشاره کرد:
1. تشدید فعالیتهای تبلیغاتی و فرهنگی وهابیان در داخل ایران و حوزههای مسلمان نشین خارجی (نظیر حوزه قفقاز، بالکان و سایر کشورهای مجاور ایران) که آمادگی تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی ایران را دارند، مشاهده میشود. وهابیت به عنوان جریانی انحرافی در جهان اسلام و و ابسته به استعمارگران، وظیفه جلوگیری از تداوم و گسترش اسلام اصیل را بر عهده داشته، ازاینرو، تخریب و ایجاد تزلزل در مبانی فکری و اعتقادی شیعیان، به عنوان محور اصلی این جریان را دنبال میکند. از این رو در سالهای اخیر در جهت همسویی با تهاجم فرهنگی و نظامی آمریکا علیه کشورهای اسلامی و به خصوص ایران، فعالیتهای تبلیغی خود را در ایران توسعه بخشیده است.
2. وهابیت به دلیل افکار اعتقادی خاصی که در باب شفاعت، توسل، شرک و مانند آن دارد، در تعارض کامل با مذهب شیعه است؛ هر چند که اکثریت فرقههای اهل سنت با تفکرات این گروه مخالفند از این رو، گروه یاد شده همواره در تلاش است تا با تبلیغات سازمان یافته (اعم از کتاب، مقاله، سخنرانی و مانند آن)، با شیعه مقابله کند.
3. خطر بزرگتر این گروه، روشهای دور از منطق اسلامی است که در مسائل سیاسی و حکومتی در پیش گرفته است. ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبری ملاعمر و اسامه بن لادن) نمونهای از این فعالیتهاست. که سبب بهانه جویی غربیها شد تا مسلمانان را به تروریسم و خشونت و مخالفت با تمدن متهم کنند؛ تا جایی که دست قدرتهای استعماری غرب - به خصوص آمریکا - را در منطقه باز گذاشته، زمینه دخالتهای نظامی و سیاسی آنان در کشورهای اسلامی را فراهم ساخته است که افغانستان و عراق دو نمونه بارز این دخالتها به شمار میآیند.
برای آگاهی بیشتر به کتابهای زیر مراجعه کنید:
1. آیین وهابیت، جعفر سبحانی.
2. وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، جعفر سبحانی.
3. تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1430.
4. وهابیان، علی اصغر فقیهی.
5. خاطرات مسترهمفر (جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی، ترجمه استاد علی کاظمی).
6. وهابیت از دیدگاه مذاهب اهل سنّت، خالصی خراسانی.
7. تاریخ عقاید وهابی، قزوینی.
1. شوری، آیه 23.
2. کهف، آیه 21.
3. محمد، آیه 19.
4. توبه، آیه 103.
5. مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب، ج 3، ص 1432.
6. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 8، ص 261
اگر چه انشقاق شیعه و سنی به تاریخ صدر اسلام و مسئله جانشینی پیامبر (ص) باز میگردد، ولی ابن تیمّیه نیز در این جریان نقش مهمی ایفا کرد (1328 و 1263. ت). وی پیشگام جدلیون سنی بود و اعتقادات شیعی را به شیوهای نظاممند و با شدت تمام مورد انتقاد قرار داد.
علمای وهابی با الهام از آثار ابن تیمّیه شیوه وی را در اهانت و توهین به شیعیان در پیش گرفتند. به واسطه تبعیت وهابیون از شیوه جدلی ابن تیمّیه، انشقاق و اختلاف مردم عربستان و به طور کلی مسلمین جهان عمیقتر شد. در دهه 1950 و 1960 با تلاش علمای برجسته اهل تسنن و شیعه اختلاف شیعه و سنی کمرنگ تر شد و در این رابطه مجموعه نشستهایی در قاهره برگزار شد، در حالی که علمای وهابی موضع گیری اهل سنت و شیعیان برای مصالحه و سازش را به شدت مورد حمله قرار دادند. برخی از علما وهابیت را به عنوان عامل اصلی انشقاق و اختلاف در جامعه اسلامی برمی شمارند. برخی دیگر این فرقه را تهدیدی برای اتحاد ملی عربستان و مسلمین سراسر جهان میدانند. دکتر «محمد الباهی» اندیشمند برجسته سنی معتقد است وهابیت شکاف بین شیعه و سنی را عمیق نموده که این امر تأثیر منفی موضع گیری وهابیون را برمی تاباند. «یان ریچارد» وهابیت را مانع و رادع اصلی همزیستی مسالمت آمیز شیعه و سنی برشمرده، حمید عنایت نیز وهابیت را بزرگترین چالش شیعیان از زمان صدر اسلام دانسته است.
موضع سیاسی و دیدگاه وهابیون نسبت به شیعیان در آثار آنان منعکس شده و به واسطه آثار مذکور اختلافات مردم عربستان تشدید شده است. کتاب «تبدید الظلام و تنبیه النیام الی خطر الشیعه و التشیع علی المسلمین و الاسلام» نوشته یکی از جدلیون برجسته وهابی بنام «ابراهیم الجبهان» که با هزینه نهادهای دینی وهابی منتشر شد، نمونهای از این آثار تحریک آمیز است. این کتاب در اواسط دهه 1970 منتشر شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 در سطح گسترده در داخل و خارج از عربستان توزیع شد. هدف اصلی نویسنده نفی و تقبیح شیعیان است. وی در اثر خود ادعا کرده یهودیان در راستای اهداف خود، تشیع را بنیان نهادهاند. «الجبهان» برخلاف مفهوم متعارف رافضی، آنرا به معنای «کسانی که اسلام را به طور کلی نفی میکنند» تعبیر نموده است. وی تشیع را به عنوان یک نظام عقیدتی مبهم مبتنی بر احادیث فاسد و بی اعتبار و مجموعهای از اندیشههای باطل و پوچ معرفی کرده است.
از نظر وی تشیع مذهب جدیدی است که از فرقههای مجوس، مسیحیت و یهودیت مشتق شده و این مذهب استبدادی و طاغوتی آفت و بلایی است که توسط مراکز یهودی و فراماسونری، یاوه گویان، شیادان و احمقان ساخته و پرداخته شده است. آنان که در مورد کفر و بی ایمانی شیعیان تردید دارند مانند شیعیان، مجوسیاند. در واقع این انگها و نسبتهای ناروا و بی پایه چیزی جز تکرار تهمتهای عالم ضد شیعه مشهور، ابن تیمیه، نیست.
وهابیون بر اختلافات اساسی و بنیادین شیعه و سنی تاکید میکنند و در آثار ضد شیعی آنان دو مقوله سبّ و رفض به عنوان مهمترین موضوعات تحریک آمیز معرفی شدهاند. نفی خلفای سهگانه، اصحاب و همسران پیامبر (ص)، به ویژه عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر سَبّ و نفی مشروعیت خلافت خلفای سهگانه رفض نامیده میشود.
در هر حال اینکه آیا علمای وهابی جبهه متحدی را علیه تشیع تشکیل دادهاند یا به دو طیف افراطی و میانه رو تفکیک میشوند، برای شیعیان مبهم و حل نشده است. ولی در مورد اینکه وهابیت فرقهای درونگراست اتفاق نظر وجود دارد، زیرا در تعالیم وهابیون مسلمانان به دو گروه مسلمین واقعی و مسلمین دروغین تقسیم شدهاند. وهابیون خود را پیروان حقیقی پیامبر (ص) و فرقههای دیگر سنی، به ویژه شیعیان را به عنوان بدعت گذار و رافضی تلقی میکنند. علمای وهابی جهان را به دو گروه موحدین و مشرکین یا بدعت گذاران تقسیم کردهاند. این دسته بندی تعصب آمیز نشان میدهد وهابیون هرگز گرایشهای دیگر اسلامی را تحمل نخواهند کرد.
ابن تیمیه بنیان گذار فکری وهابیت در آغاز دعوت خویش با متهم ساختن مسلمان به کفر و شرک، افکار عمومی را متشنج و عقائد مردم را دست خوش جهل و گمراهی کرد و شجره پلید وهابیت که جهان اسلام را تهدید میکند، پایه نهاد.
او با وارد کردن شبهه در دین و صدور فتواهایی مثل «هر کس کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان حاجت بخواهد مشرک است، پس واجب است چنین شخصی را وادار به توبه کنند، و اگر توبه نکرد، باید کشته شود» قصد داشت تفرقه را در بین پیروان دین پیامبر اعظم (ص) نهادینه کند.
این فتواهای تحریکآمیز با ظهور عالم نمای گمراه یعنی محمّد بن عبدالوهّاب به اوج خود رسید.
مؤسس فرقه تفرقهافکن وهابیت فتوایی صادر کرد با این مضمون: همانا هدف آنان (شیعیان) وسیله تقرّب به خداوند با شفیع قرار دادن امامانشان میباشد، به همین جهت خونشان حلال و قتلشان جایز است.
زمانی سپری شد تا اینکه مفتی زادگان، این نوادگان بلعم باعورا و فرزندان معنوی ابوجهل و ابوسفیان از جمله «ابن جبرین» بار دیگر فتوای کفر شیعه و وجوب قتل أنها را صادر کردند.
1 - آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگویی میکنند و معتقد به تحریف قرآن هستند و هرکس به قرآن طعنه زند کافر هست و منکر آیه شریفه «وإنا له لحافظون» میباشد.
2 - به سنت پیامبر و احادیث کتابهای صحیح طعنه میزنند و روایات این کتابها را که از صحابه نقل شده باطل می شمارند و صحابه را کافر میدانند.
3 - شیعیان، اهل سنت را کافر دانسته و آنها را نجس می شمارند.
4 - شیعیان نسبت به علی و فرزندان او غلوّ کرده و آنان را به صفاتی که ویژه خداوند است توصیف میکنند.
و دیگر دلایل باطلی که دال بر دشمنی وهابیان با اهلبیت پیامبر (ص) و شیعیان و دوستداران آنها میباشد.
این عالم نماها حتی در حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی در زمان جنگ 33 روزه مبارزان حزبالله با اسرائیل فتوایی صادر کردند که حتی دعا برای پیروزی حزبالله را حرام اعلام کردند و در فتوای دوم که در همان زمان (تابستان 2006) انتشار یافت، حکم به هدم و نابودی ابنیه اسلامی دادند.
وهابیها شیعیان حضرت علی (ع) را مشرک و واجب القتل دانسته و خون و مال و ناموس آنها را حلال می شمارند. شما را با فتوای یکی از علمای وهابی تنها میگذارم تا خود درباره آنها قضاوت نمایید.
متن سؤال: حضرت! شیخ عبد الرحمن الجبرین حفظه الله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
و بعد... در شهر ما شخصی است رافضی (شیعه)، که کارش قصابی است و اهل سنت او را برای ذبح حیواناتشان نگه داشتهاند. برای همین دلایلی برای تعامل با این رافضی در این شغل وجود دارد... حکم تعامل با این شخص رافضی و امثال او چیست؟ و حکم حیوانی که بدست او کشته شده چیست؟ آیا حلال است یا حرام؟ به ما در این مسئله فتوا دهید. اجرتان با خدا و الله ولی التوفیق.
و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
و بعد ... مسلماً من ذبح آن رافضی را حلال نمیدانم و گوشت قربانی او را نمیخورم؛ زیرا این رافضیان غالباً مشرک هستند و علی بن ابیطالب را دائماً در سختی و آسانی حتی در عرفات و طواف و سعی صفا و مروه میخوانند و فرزندان او را امامانشان میخوانند همانطور که بارها از آنان شنیدهایم و این بزرگترین شرک و ارتداد از اسلام است. پس مستحق قتل میباشند؛ زیرا در وصف علی (رضی الله عنه) غلوّ میکنند و او را با اوصافی که جز برای خدا صحیح نیست، توصیف میکنند، چنانکه در عرفات از آنها شنیدهایم.
بنابراین آنها مرتد شمرده میشوند؛ زیرا او (علی) را ربّ و خالق و متصرف در هستی میدانند، کسی که غیب میداند و در ضرر و نفع آنها و ... تأثیر دارد و نیز آنها به قرآن کریم افترا میبندند و گمان میکنند که اصحاب پیامبر آن را تحریف کردهاند و چیزهای زیادی از آن را که مربوط به اهل بیت و بزرگانشان بوده حذف نمودهاند.
پس بنابراین از قرآن پیروی نمیکنند و آن را مایه گمراهی میدانند و نیز آنها بزرگان صحابه مانند خلفای سهگانه و بقیه عشره و امهات المؤمنین و مشاهیر صحابه مانند انس و جابر و ابی هریره و ... را قبول ندارند و احادیثشان را دروغ میدانند، یا دلیلی برای آنچه که میگویند، نمیبینند. ولی با وجود این سرشان را بلند میکنند و میگویند چیزی در دلشان نیست و در درونشان آنچه را که اعتقاد دارند، پنهان میکنند و میگویند هر کس در دین تقیه نداشته باشد دین ندارد. ادعای آنان در مورد برادران ما و دین دوستیشان پذیرفته نیست الخ... عقیده آنان نفاق است. خدا شرّشان را کم کند.
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
پرسمان دانشجویی
سایت حوزه – مقاله فؤاد ابراهیم
شیعه آنلاین
وبلاگ سلفی گری
هشتم شوال، سالروز حزنانگیز تخریب بارگاه ائمه بقیع است؛ جنایتی که بیتردید بزرگترین جنایت فرهنگی قرن بیستم به شمار میرود. در گزارش حاضر به بررسی جامعی درباره تاریخچه، خاستگاه و بازتاب این جنایت بزرگ پرداخته شده است:پیامبر به زیارت بقیع میرفت .
در کتاب «صحیح مسلم» که از کتب اصلی اهل سنت به
شمار میرود، در حدیث شماره 974 آمده: رسول الله (ص) آخر شب به بقیع میرفت، و میفرمود: "السلام علیکم دار قوم مؤمنین، وأتاکم ما توعدون، غداً مؤجلون، وإنا إن شاء الله بکم لاحقون، اللهم اغفر لأهل بقیع الغرقد".«طبرانی» در کتاب "الکبیر"، «محمد بن سنجر» در کتاب "مسند" و «إبن شبة» در کتاب "أخبار المدینة" از «أم قیس بنت محصن» که خواهر "عکاشه" بود نقل کرده اند که با حضرت پیامبر (ص) به بقیع رفت. در آنجا رسول الله (ص) به وی گفت: ((یُحشر من هذه المقبرة سبعون ألفاً یدخلون الجنة بغیر حساب، وکأن وجوههم القمر لیلة البدر)). ترجمه: در این قبرستان هفتاد هزار نفر دفن میشوند که بدون حساب و کتاب وارد بهشت خواهند شد و صورت آنان مانند ماه شب بدر است.
پیروان فرقه ضاله وهابیت علاوه بر قبور ائمه و غیره که در چنین روزی تخریب کردند، تعدادی مسجد از جمله مسجد الکوثر، مسجد الجن، مسجد أبی القبیس، مسجد جبل النور، مسجد الکبش و غیره را نیز به بهانههای مختلف تخریب کرده و با خاک یکسان نمودند. آنان حتی به قبر «عبدالمطلب» جد حضرت محمد مصطفی (ص) رحم نکردند.
بقیع کجاست؟
تاریخ "بقیع الغرقد" یا "قبرستان بقیع" به دوران قبل از اسلام میرسد. مردم مدینه قبل از هجرت مسلمانان، اجساد مردگان خود را در دو گورستان "بنیحرام و "بنیسالم" و گاهی نیز در منازل و خانههایشان دفن میکردند ولی بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع ـ که در نزدیکی مسجد و منزل پیامبر(ص) قرار داشت ـ تبدیل به قبرستان رایج مسلمانان گردید.
گفته شده است اولین کسی که به توصیه پیامبر(ص) در بقیع دفن شد «جناب عثمان بن مظعون» بود که از اصحاب خالص پیامبر(ص) و ارادتمندان امیرالمؤمنین علی(ع) به شمار میرفت. سپس برخی از شهدای اُحُد در این محل دفن شدند و بر شرافت آن افزوده شد.
پیروان مکتب اهلبیت(ع) به دلیل آنکه پیکر مطهر چهار امام معصومشان ـ امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام محمد باقر،امام جعفر صادق (علیهم السلام) به همراه فاطمه بنت اسد مادر وامالبنین همسر امیرالمؤمنین(ع) و اسماعیل فرزند امام صادق ـ در این قبرستان مدفون است به آن توجه دارند. دیگر مسلمانان جهان از فرقهها و کشورهای گوناگون نیز به دلیل وجود این چند قبر و نیز قبور بسیاری از خاندان و اصحاب پیامبر(ص) ـ مانند ابراهیم فرزند پیامبر(ص)، صفیه عمه پیامبر(ص)، امهات المؤمنین همسران پیامبر(ص)، دختران یا ربائب پیامبر(ص)، تعدادی از شهدای جنگهای صدر اسلام و شهدای واقعه حرة ـ به این مکان توجه ویژه دارند ؛ اما خشونت و جمود وهابیان مانع از بهرهگیری مناسب و آگاهی مسلمانان جهان از تاریخ دینشان میگردد.
"بیت الاحزان" یعنی مکانی که حضرت فاطمه زهرا(س) در آن برای پدر بزرگوارش(ص) و نیز ستمهایی که بر وی و همسرش رفته بود میگریست نیز در همین مکان قرار دارد.
«مالک بن انس» امام مذهب مالکی و «عثمان بن عفان» خلیفه سوم هم در این قبرستان مدفوناند. البته خلیفه سوم پس از قتل، در بیرون از بقیع دفن شد اما با گسترش بقیع از سوی «معاویه» هماکنون در داخل آن قرار دارد.
در شوال سال 1343 ه.ق. (می 1925 میلادی) وهابیان به سرکردگی «عبدالعزیز بن سعود»، پس از پیروزی بر «شرفای حاکم بر حجاز» و اشغال مکه ، روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، آن را اشغال نمودند.
آنان پس از اخراج مأموران عثمانی، در هشتمین روز این ماه، اقدام به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور آن ـ مانند قبر عمو، پسر و زنان پیامبر اکرم (ص)، قبر امالبنین مادر حضرت ابوالفضل العباس (ع)، قبر اسماعیل فرزند امام صادق(ع) و بسیاری قبور دیگر ـ کردند. آنها حتی قصد داشتند گنبد و بارگاه خود پیامبر (ص) را نیز تخریب کنند که به دلایلی موفق به انجام این کار نشدند.
حمله به مدینه و تخریب قبور مطهر بقیع، تنها دستاندازی آنان به مقدسات اسلامی نبود. بخشی از این جنایات به قرار زیر است:
در ماه ذیالقعده سال 1316 امیر سعود در رأس نیروهای بسیاری از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحی دیگر به قصد عراق حرکت نمود و کربلا را محاصره کرد. سپاه مذکور باروی شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند. مردم کوچه و بازار را به قتل رسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند. خمس اموال را خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد (یعنی با مردم و اموال کربلا، معمبه کفار را کردند)! مورخان وهابی نوشتهاند: "… گنبد روی قبر (یعنی قبر امام حسین علیهالسلام) را ویران ساختند و صندوق روی قبر را که زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآنهای نفیس و جز آنها یافتند، غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالی که قریب به 2000 تن از اهالی کربلا را کشته بودند."
سعودبن عبدالعزیز، پس از قتل و غارت در کربلا، متوجه نجف اشرف گردید و آن را محاصره کرد و تعدادی از مردم نجف را به قتل رساند. نخستین اقدام مردم نجف این بود که خزانه حرم امیر مؤمنان علی(ع) را به بغداد منتقل ساختند تا مانند خزانه حرم نبوی به غارت نرود. پس از آن آماده دفاع از وطن و جان خود شدند. رهبر مردم در دفاع از شهر نجف، عالم بزرگ شیعه «علامه شیخ جعفر کاشفالغطاء» بود که علمای دیگر نیز او را یاری میکردند. تعداد وهابیان مهاجم به نجف 15000 تن بودند که 700 نفر از آنان به هلاکت سیدند و بقیه به ناچار از شهر عقب نشستند و به غارت نواحی و اطراف پرداختند.
این در حالی است که قرآن مجید، مسلمانان جهان را به ترفیع و تکریم بیوتی که مرکز حمد و تسبیح الهی است، دعوت مینماید و میفرماید:«فی بُیُوتٍ أَذن الله أَن تُرفَعَ» . جلال الدین سیوطی در کتاب «درّ منثور» مینویسد پیامبر اکرم (ص) این آیه را در مسجد تلاوت کرد. مردی پرسید مقصود از این «بیوت» چیست؟ پیامبر (ص) فرمود: « خانههای پیامبران است». در این هنگام، ابوبکر در حالی که به خانه حضرت زهرا (س) اشاره میکرد، پرسید: آیا این خانه هم از آنهاست؟ حضرت فرمود: « نعم من افاضلها» (یعنی آری از برترین و والاترین آنهاست).
مرقد عسکریین (ع) که اخیراً به دست همین عاملان ویران گشت، خانههای آنان بود که در آن، امامان و مادر گرامی ایشان، خدا را عبادت کرده و به حمد و ثنای او میپرداختند. متأسفانه به جای ترفیع و تعمیر، منهدم گردید. رسم خردمندان جهان، حتی رسم پیروان شرایع پیشین این بود که قبور بزرگان و پیامبران را تکریم نموده و با ساختن بنا بر قبور آنان، ادای احترام میکردند و هم اکنون قبر خلیل الرحمن در فلسطین اشغالی، و قبور دیگر پیامبران و اوصیای آنان در کشورهای اردن و سوریه و مصر و عراق گواه این مطلب است. متأسفانه اعراب نجد، از فرهنگ اسلامی دور بوده و به جای عمل به آیه «قُل لا اساَلکُم عَلَیهِ أَجراً إلا المَوَدّة فِی القُربی» به دشمنی برخاسته و آثار آنان را همراه با آثار دهها وابسته به خاندان رسالت و دیگر بزرگان دین، منهدم کردند.
وهابیان در 8 شوال سال 1343 (هجری قمری) قبور ائمه بقیع را ویران کردند. تا آن زمان بر روی قبور پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت. ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به طور هشت ضلعی ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند. پس از تسلط وهابیان بر مدینه آنها ضمن تخریب قبور آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام محمد باقر و امام جعفر صادق نیز ویران شد.
این حرکت وهابیان اعتراضاتی در پی داشت. علاوه بر ویرانی قبور امامان شیعه، مزار عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام عباس عموی پیامبر و اسماعیل از فرزندان امام جعفر صادق نیز به طور کامل ویران شد.
وهابیان از حدود 200 سال پیش به وجود آمدند و بسیاری از مسایل دین اسلام را منکر شدند. به عقیده آنها هر کس که وهابی نباشد مشرک محسوب میشود و بر این اساس جان و مال و ناموسش مباح است.
از زمانی که وهابیت توسط محمد بن عبدالوهاب تأسیس شد، تا این زمان جنایات بسیاری توسط آنها انجام پذیرفت. بسیاری از زنان و کودکان بی گناه به وضع فجیعی کشته شدند و بسیاری از مکانها ی مورد احترام مسلمین در این راستا تخریب شدند.
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
کتاب کشف الارنیاب
خبرآنلاین
سایت حوزه
سایت سلفی گری