در جهت تأیید و تحکیم بیان قرآن و آشکار شدن مقام و منزلت علىعلیه السلام که تنها مصداق «انفسنا» در آیه مباهله است باید به سیره نبوى بازگشت و از پیوستگى و وابستگى پیامبر به على و على به پیامبر اندکى بازگفت. این نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعى چند از حیات پیغمبر بخوبى آشکار مىشود.
1 ـ رسولخدا به هیئت ثقیف گفت اسلام آورید وگرنه به سوى شما مردى را مىفرستم که از من است یا فرمود چون جان من است. پس گردنهاى شما را مىزند و زن و فرزندان شما را اسیر خواهد کرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گوید هیچگاه چون آن روز علاقمند به ریاست نشدم و سینه خود را جلو دادم شاید که حضرت بفرماید این ولى آن حضرت متوجه علىعلیه السلام شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او این شخص است. (139)
این حدیث و چند حدیث مشابه آن در بسیارى از کتب اهل سنت نقل شده است که در این احادیث یکى از تعابیر زیر آمده است «رجلا منى»، «رجلا مثل نفسى»، «رجلا کنفسى»، «رجلا عدیل نفسى».
2 ـ از ابوذر نقل شده است که رسولخدا فرمود: یا بنو ولیعه از کار خویش دست برمىدارند و یا به سوى آنها مىفرستم مردى که چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد کرد... عمر پرسید منظور حضرت کیست من گفتم تو و رفیقت مقصود او نیستید. گفت پس کى مقصود است؟ گفتم آنکه نعل را وصله مىزند و علىعلیه السلام آن هنگام نعل رسولخدا را وصله مىزد. (140) در این حدیث هم تعبیر شده است «رجلا کنفسى».
3 ـ رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم از برخى اصحاب خود ذکرى به میان آوردند و چون از ایشان درباره علىعلیه السلام پرسیدند، آن حضرت فرمود آیا از شخص درباره خودش سؤال مىشود . عین کلام رسولخدا در مورد علىعلیه السلام چنین نقل شده است: «هل یسأل الرجل عن نفسه» (141) و در جاى دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود شما از من درباره مردم پرسیدید ولى از نفس من چیزى نپرسیدید. در این روایت آمده است: «سأل [النبى] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلى فقال ما سألتنى عن الناس و لم تسألنى عن نفسى» (142) و نیز از طریق اهل سنت نقل شده که از رسولخدا پرسیدند محبوبترین مردم نزد شما کیست؟ فرمود عائشه. پرسیدند از مردان چه کسى؟ فرمود پدر او [یا پدر آن دو] آنگاه فاطمه گفت اى رسولخدا چطور شما در حق على چیزى نگفتید. آن حضرت فرمود على جان من است. آیا دیدهاى که شخصى در مورد نفس خویش چیزى بگوید. در این روایت نیز آمده است «ان علیا نفسى هل رأیت احدا یقول فى نفسه شیئا». (143)
از نظر شیعه مجعول بودن صدر این حدیث واضح است ولى ذیل آن جاى تردید ندارد چون مؤیدات آن بسیار است؛ در حالى که نزد اهل سنت قضیه به عکس است و براى آنها ذیل حدیث ممکن است مورد تردید قرار گیرد و لذا ناقل حدیث اضافه مىکند که تتمه این حدیث که سخن فاطمه س است از عبداللهبن عمرو که از ثقات مىباشد نقل شده است و دلالت بر صحت این زیادى مىکند، روایت صحیحى که گوید چون آیه مباهله نازل شد، رسولخدا حسن و حسین و فاطمه و على را جمع کرد و این دلالت دارد که نفس على نفس رسولخدا است. (144)
4 ـ زمخشرى در تفسیر خود آورده است که پیغمبر خدا ولیدبن عقبه و به نقلى خالدبن ولید را به سوى بنىالمصطلق فرستاد. چون آنان براى استقبال از فرستاده رسولخدا بیرون آمدند . او خیال کرد که براى جنگ بیرون آمدهاند. پس به سوى رسولخدا بازگشت و گفت که آنان مرتد شدهاند و زکات نمىدهند. اینجا بود که رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود یا از کار خویش دست مىکشید و یا به سوى شما مىفرستم مردى را که نزد من چون جان من است آنگاه با دست خود به کتف علىعلیه السلام زد. (145)
در این نقل نیز تعبیر شده است به:
«لتنتهن او لابعث الیکم رجلا هو عندى کنفسى یقاتل مقاتلتکم و یسبى ذراریکم»
5 ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسولخدا خطبهاى خواند و از روى آوردن ماه رمضان و برکات آن مردم را آگاه ساخت در پایان این خطبه است که علىعلیه السلام پرسید اى رسولخدا با فضیلتترین کارها در این ماه چیست؟ آن حضرت فرمود: اى ابوالحسن بهترین اعمال در این ماه اجتناب از محرمات الهى است سپس پیامبر خدا گریست علىعلیه السلام پرسید اى رسولخدا چه چیز شما را گریاند؟ فرمود اى على مىگریم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در این ماه. تا آنجا که رسولخدا فرمود اى على کسى که تو را بکشد بدون تردید مرا کشته و کسى که با تو دشمنى ورزد در حقیقت با من دشمنى ورزیده است و آن که به تو ناسزا گوید مرا ناسزا گفته زیرا تو براستى به منزله جان من هستى روح تو از روح من است و سرشت و طینت تو از طینت من است. همانا خداوند من و تو را با یکدیگر آفرید و با هم برگزید، مرا براى نبوت اختیار کرد و تو را براى امامت. پس هر کس امامت تو را انکار کند نبوت مرا انکار کرده است. (146)
در این روایت نیز آمده است «لأنک منى کنفسى»
6 ـ در حدیث مناشده که بعد از این نیز بدان اشاره خواهیم کرد، امیرالمؤمنین اصحاب شورى را مخاطب قرار داده و مىفرماید آیا در میان شما کسى هست که رسولخدا او را چون جان خویش خوانده باشد.
در متن این حدیث نیز آمده است:
قال على علیه السلام: نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسولالله صلى الله علیه وآله وسلم
«انت کنفسى و حبک حبى و بغضک بغضى؟
قالو: لا (147) .
نظیر همین سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است که گوید بعد از مرگ عمر و در روز شورى شنیدم که على علیه السلام مىگفت...
نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسولاللهصلى الله علیه وآله وسلم
لینتهین بنو ولیعة او لأبعثن الیهم رجلا کنفسى طاعته کطاعتى و معصیته کمعصیتى یغشاهم بالسیف غیرى؟
قالو اللهم لا. (148)
اینها مواردى بود که ما با نظرى سریع به منابع بدان برخورد کردیم و البته نمىتوان گفت که شواهد منحصر در همین مقدار است. (149)
نصوصى که در سابق از منابع شیعى و سنى نقل شد به صراحت دلالت داشت که رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم علىعلیه السلام را جان خویش شمرده است. ولى در اینجا ادله دیگرى است که صراحت بدین معنا ندارد ولى مىتواند موید و شاهد بر صحت مدعا باشد. این ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسیم مىشود:
1ـ روایاتى که دلالت دارد علىعلیه السلام پرورش یافته رسولخدا و از طفولیت مأنوس بدان حضرت بود و حتى سر وحى از علىعلیه السلام پوشیده نبود.
از جمله این روایات سخن دلنشین علىعلیه السلام در خطبه قاصعه است که مىفرماید:
من در کوچکى سینههاى عرب را به زمین رساندم و شاخههاى نو برآمده قبیله ربیعه و مضر را شکستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم به سبب خویشى نزدیک و منزلت خاصى که داشتم مىدانید. زمان کودکى مرا در کنار خود پرورش داد و به سینهاش مىچسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه مىداشت و تنش را به من مالید و بوى خوش خود را به من مىبویانید و چیزى را مىجوید و آنگاه در دهان من لقمه مىکرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در کردار از من نیافت و خداوند بزرگترین فرشتهاى از فرشتگانش را از وقتى که پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم از شیر گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگوارىها و خوهاى نیکوى جهان سیر دهد و من پى او مىرفتم مانند رفتن شتر در پى مادرش، در هر روزى از اخلاق خود نشانهاى آشکار مىساخت و پیروى از آن را به من امر مىفرمود و در هرسالى مجاورت بحراء (کوهى است نزدیک مکه) را برمىگزید و من او را مىدیدم و شخص دیگرى نمىدید و در آن زمان اسلام در خانهاى نیامده بود مگر خانه رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم و خدیجه که من سومین ایشان بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را استشمام مىکردم و چون وحى بر آن حضرت نازل شد صداى ناله شیطان را شنیدم گفتم اى رسولخدا این چه صدایى است؟ فرمود این شیطان است که از پرستیده شدن نومید گشته است. تو مىشنوى آنچه من مىشنوم و مىبینى آنچه من مىبینم جز آن که تو پیامبر نیستى ولى وزیر و بر خیر و نیکویى هستى. (150)
2ـ روایاتى که دلالت دارد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم خود و علىعلیه السلام را دو نور مشتق از یک منبع و دو فرع مشتق از یک اصل و دو برادر و دو یاور جداناپذیر به شمار آورده است.
در نامه 45 نهجالبلاغه که علىعلیه السلام عامل خویش عثمانبن حنیف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسولخدا را چون دو نور مشتق از یک جا و دو نخل روییده از یکبن دانسته است (151) و مىفرماید
«انا من رسولالله کالضوء من الضوء و کالصنو من الصنو و الذراع من العضد».
باز از خود آن حضرت نقل است که چون رسولخدا میان اصحاب خویش برادرى انداخت من گفتم اى رسولخدا میان اصحاب خود اخوت برقرار ساختى ولى مرا بدون برادر رها کردى پس آن حضرت فرمود
«انما اخترتک لنفسى انت اخى فى الدنیا و الآخرة و انت منى بمنزلة هارون من موسى». (152)
اهل سنت از رسولخدا نقل کردهاند که فرمود: من و على در پیشگاه خداوند نورى بودیم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال که دو جزء شدیم یکى من و دیگرى على. و در احادیث دیگر اضافه شده است که چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبیاء بعد نیز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در على خلافت است (153) و نیز روایات بسیارى که دراین تعبیر مشترکند «انا و على من شجرة واحدة و سایر الناس من شجر شتى». (154)
و یا روایتى که از رسولخدا نقل شده است:
«انا و على من نور واحد و انا و ایاه شىء واحد و انه منى و انا منه لحمه لحمى و دمه دمى یریبنى ما أرابه [اى یسوؤنى و یزعجنى ما یسوؤها و یزعجها] و یریبه ما أرابنى». (155)
و باز از همین قبیل است روایاتى که علىعلیه السلام خصلتهاى دهگانهاى براى خود برشمارد که رسولخدا بدو داده است. در یکى از این روایات آمده است که براى من یکى از این خصلتها از تمام آنچه آفتاب بر آن مىتابد مسرتبخشتر است. آنگاه آن حضرت فرمود:
«قال لى رسولاللهصلى الله علیه وآله وسلم یا على انت الأخ و انت الخلیل، و انت الوصى و انت الوزیر و انت الخلیفة فى الاهل و المال و فى کل غیبة اغیبها و منزلتک منى کمنزلتى من ربى و انت الخلیفة فى امتى ولیک ولیى و عدوک عدوى و انت امیرالمؤمنین و سید المرسلین من بعدى. (156)
و پرواضح است کسى که این صفات را دارد چون جان رسولخدا خواهد بود.
3ـ روایات بسیارى که دلالت دارد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم خود را از علىعلیه السلام و علىعلیه السلام را از خود دانسته است. این روایات در مقاطع مختلف با تعابیر مشابه به هم از رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نقل شده است مثل «على منى و انا من على» و «انه منى و انا منه» و «انت منى و انا منک» و مثل «لایبلغ عنى الا رجل منى» که در جریان ابلاغ سوره برائت بر مشرکین به توسط علىعلیه السلام، از آن حضرت شنیده شد و اگر بخواهیم باز هم به نمونهاى اشاره کنیم باید از سخن رسولخدا در جریان نبرد احد یاد کنیم آنگاه که دید علىعلیه السلام چون پروانهاى برگرد شمع وجودش مىچرخد و بر دشمنان شمشیر مىزند و جبرئیل در حق او مىگوید «هذه هى المواساة»، پس حضرتش فرمود «انه منى و انا منه» و جبرئیل گفت «و انا منکما». (157)
ابن بطریق پس از نقل بیست مورد از مواردى که این حدیث نقل شده است مىگوید «من» در این روایات به چهار معنا مىتواند باشد: ابتداى غایت، تبعیض، زائده و تبیین جنس و تنها احتمال چهارم مىتواند صحیح باشد. آنگاه معناى این روایات چنین خواهد بود که على از جنس من است در جهت تبلیغ و اداء و وجوب اطاعت. رسولخدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق علىعلیه السلام براى امامت مانند استحقاق رسولخدا براى امامت است و خصوصا تعبیر «انا منه» نشان از مزید شأن و جلالت علىعلیه السلام است. (158)
4ـ روایاتى که پیامبر خدا مقام و منزلت على را در نزد خود به مانند سر براى بدن دانسته است. (159) تعابیر وارد در این روایات چنین است:
«على منى مثل رأسى من بدنى»
«على بمنزلة رأسى من بدنى»
«على منى کرأسى من بدنى»
5ـ روایات متعددى که در آنها به نقل از رسولخدا آمده است که من و على دو پدر این امت هستیم. (160)
تعابیر وارد در این روایات چنین است:
«انا و على ابوا هذه الامة»
«یا على انا و انت و ابوا هذه الامة»
«انا و انت مولیا هذا الخلق»
6ـ زیارت امیرالمؤمنین در روز تولد رسولخدا(ص) و در روز و شب مبعث رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم که در کتب ادعیه و زیارات وارد شده است، نشان از آن است که جان على و جان پیغمبر یکى است و زیارت على همان زیارت رسولخداست.
محدث قمى در مفاتیح الجنان در بیان دومین زیارت از زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین به نقل از سیدبن طاووس آورده است که در هفدهم ربیعالاول (روز ولادت رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم) امام صادقعلیه السلام بدین زیارت علىعلیه السلام را زیارت کرد و آن را به محمدبن مسلم تعلیم داد. محدث قمى در همانجا آورده است که مردى اعرابى به خدمت رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم مشرف شد و عرض کرد یا رسولالله منزل من دور از منزل شماست و گاه که به اشتیاق زیارت و دیدن شما مىآیم، ملاقات شما برایم میسر نمىشود و علىبن ابىطالب را ملاقات مىکنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس مىکند و من با حال اندوه و حسرت بر ندیدن شما بازمىگردم. پس آن حضرت فرمود هر که على را زیارت کند مرا زیارت کرده است و هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. این را از جانب من به قوم خود برسان و هر که به زیارت او برود البته به نزد من آمده است و در قیامت او را جزا خواهد داد من و جبرئیل و صالح المؤمنین.
و نیز محدث قمى در بیان سومین زیارت از زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین در روز و شب مبعث (بیست و هفتم رجب) زیاراتى را به نقل از شیخ مفید و سیدبن طاووس آورده است که تأمل در مضامین بلند این زیارتنامه و زیارتنامه پیشین از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسولخدا پرده برمىدارد.