لیلة الرغائب چگونه شبی است؟
"رجب"، ماه خداست؛ ماه پر برکتی است که اعمال بسیاری برای آن ذکر شده است.
پیامبراکرم صلوات الله علیه فرمود: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، مستوجب خشنودی خدا می شود و غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می شود.
اعمال ماه های رجب و شعبان، جهت آماده ساختن روح برای شرکت در میهمانی ماه مبارک رمضان می باشد. برای درک عظمت ماه رمضان باید از قبل خود را آماده نمائیم.
پیامبراکرم(ص) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.
اولین شب جمعه ماه رجب را لیلة الرغائب نامند. در این شب ملائک بر زمین نزول می کنند. برای این شب عملی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:
روز پنج شنبه اول آن ماه - در صورت امکان و بلا مانع بودن- روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد؛ ما بین نماز مغرب و عشاءدوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم می شود و درهر رکعت یک مرتبهسوره حمد، سه مرتبهسوره قدر، دوازده مرتبهسوره توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید،هفتاد بار ذکر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود.
پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر" سبوح قدوس رب الملائکة والروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر" رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم" گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.
پیامبراکرم صلوات الله علیه در فضیلت این نماز می فرماید:
کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی.
میّت می پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده ام.
آن زیباروی پاسخ می دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.
زندگى اجتماعى امام باقر علیه السلام |
زندگى امام، آینه تمام نماى زندگى شرافتمندانه انسانهاى موحد و متعالى است.یکى از بارزترین ویژگیهاى امام جامعیت اوست.
توجه به علم، او را از اخلاق و فضایل روحى غافل نمىسازد و روى آورى به معنویات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمىدارد .
در حالى که انسانهاى معمولى، در بیشتر زمینهها گرفتار افراط و تفریط مىشوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشهنشینى کشیده مىشوند و اگر به کار و تلاش رو آورند، از انجام بایسته وظایف عبادى و معنوى، دور مىمانند!
انسانهاى کم ظرفیت و کوتهاندیش، گمان مىکنند که لازمه زهد و تقوا، این است که خرقهاى پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتى را انتخاب کنند و روى از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند!
اینان گمان مىکنند که تلاش براى تأمین معاش و کسب روزى، مخالف زهد و توکل است، و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مىباشد و روزى از هر جا که باشد مىرسد ! ولى برنامه امامان (ع)، و از جمله امام باقر (ع) غیر از این بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگى خدا، اهل کار و تلاش بودهاند، و از این که دیگران روزى آنها را تأمین کنند و خرج زندگى ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بودهاند.
محمد بن منکدر یکى از زهاد معروف عصر امام باقر (ع) است که همانند طاووس یمانى و ابراهیم بن ادهم و عدهاى دیگر، داراى گرایشهاى صوفیانه بوده است.او خود نقل مىکند:
در یکى از روزهاى گرم تابستان، از مدینه به سمت یکى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمد بن على (ع) را ملاقات کردم که با بدنى فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگى به امور زندگى است.با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنین وضعیت جسمى، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.
به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم.
او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را پاسخ گفت.
فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم:
خداوند، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در چنین شرایطى به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستى اگر مرگ در چنین حالتى به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد!
امام باقر (ع)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود:
به خدا سوگند، اگر در چنین حالتى مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بىنیاز مىسازم (تا دست حاجت و تمنا به کسى دراز نکنم) .
من زمانى از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد!
محمد بن منکدر مىگوید:
پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خداى رحمتت کند، منمىخواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایى کردید. (1)
امام باقر (ع) با این که توجه به استغناى نفس و لزوم تلاش براى کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام مىنهاد، اما هرگز زندگى خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلى آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.
این درست است که نباید براى تأمین زندگى، سربار دیگران بود، ولى این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلى و عالى زندگى، دستیابى به رفاه، و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهاى دنیوى، از ارزشهاى اصیل زندگى غافل بود.
امام باقر (ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمى و عملى را براى جامعه خویش داشت.
حضور در مجامع علمى و تأسیس جلسات فرهنگى، یکى از بهترین و ارزندهترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تکامل اجتماعى در ابعاد اخلاقى و معنوى و اقتصادى و...منوط به تکامل فکرى و فرهنگى است.
براى تبیین نقش حیاتى امام باقر (ع) در جامعه اسلامى، یاد همین نکته کافى است که:
جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیهترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بشمار مىآیند. (2) و سخن حسن بن على الوشاء (3) که از معاصران امام رضا (ع) مىباشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست که مىگوید: نهصد شیخ و بزرگ راوى حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگى از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل حدیث مىکردند. (4)
محققان بر این عقیدهاند که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت هستند که حدود شش هزار رساله علمى از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است .
اصول اربعمائه همان رسالههاى چهار صد گانهاى است که در میان محدثان شیعه، به عنوان کتب اصول شناخته مىشود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مىآید، و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رسالههاى اربعمائه گرفته شده باشد. (5)
ابو بصیر مىگوید: امام باقر (ع) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زیادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در این هنگام طاووس یمانى به همراه گروهى به من نزدیک شد و پرسید: آن مردم در اطراف چه کسى حلقه زدهاند؟
گفتم: محمد بن على بن الحسین (باقر العلوم علیه السلام) است که نشسته و مردم دور او گرد آمدهاند.
طاووس یمانى گفت: من نیز به او کار داشتم.آنگاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و گفت: آیا اجازه مىدهید مطالبى را از شما بپرسم؟
امام باقر (ع) فرمود: آرى بپرس! (6) طاووس یمانى سؤالهایش را مطرح کرد و امام (ع) به او پاسخ بایسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالى نیز مىگوید: در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردى پیش آمد، سلام کرد و گفت: تو کیستى؟
به او گفتم: مردى از اهل کوفهام.چه مىخواهى و در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آیا ابو جعفر، محمد بن على (ع) را مىشناسى؟
گفتم: بلى، به آن گرامى چه کار و حاجتى دارى؟
گفت: چهل مسأله آماده کردهام تا از وى سؤال کنم و آن چه حق بود بپذیرم.
ابو حمزه مىگوید: از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را مىدانى؟
مرد گفت: آرى...
در این هنگام امام باقر (ع) وارد شد در حالى که گروهى از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وى بودند و مسایل حج را از آن حضرت مىپرسیدند.
آن مرد نیز نزدیک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت. (7)
این نمونهها و موارد دیگر، بروشنى مىنمایاند که امام باقر (ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهاى مختلف آنان رسیدگى مىکرده است.
درباره امام باقر (ع) گفتهاند: هرگز شنیده نشد که نیازمندى نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى، مواجه شده باشد.
امام باقر (ع) همواره توصیه مىکرد که وقتى نیازمندان به شما رو مىآورند و یا شما مىخواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید (8) و با عناوین و اوصاف زشت و بى ارزش و با بى احترامى با ایشان برخورد نکنید) .
امام صادق (ع) مىفرماید: پدرم با این که از نظر امکانات مالى، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایینترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگینتر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق مىکرد و مىفرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر سایر روزها برترى دارد. (9)
و نیز این سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است:
در یکى از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالى که میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم کرده و یازده برده را آزاد ساخته بود. (10)
عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید مىگویند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (ع) نرفتیم، مگر این که به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالى، از ما استقبال و پذیرایى کرده، مىفرمود : اینها را از قبل براى شما تدارک دیده بودم. (11)
ظاهرا منظور امام از بیان جمله اخیر این بوده است که دوستان و میهمانانش احساس شرم و نگرانى نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگى شخصى امام باقر (ع) کم و کاستى را تحمیل کردهاند.سلمى یکى از خدمتکاران خانه امام باقر (ع) است.او مىگوید:
برخى از دوستان و آشنایان امام باقر (ع) به میهمانى آن حضرت مىآمدند و از نزد وى بیرون نمىشدند، مگر این که بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهى لباس و پول از آن گرامى دریافت مىکردند.
سلمى مىگوید: گاهى من با امام در این باره سخن مىگفتم که خرج خانواده
شما، خود سنگین است و از نظر در آمد وضع متوسطى دارید (بهتر این است که در پذیرایى از دوستان و مهمانان با احتیاط بیشترى رفتار کنید!) اما امام مىفرمود: اى سلمى! نیکى دنیا، رسیدگى به برادران و دوستان و آشنایان است، و گاهى حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه مىداد . (12)
اسود بن کثیر مىگوید: تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگى نکردند.نزد امام باقر (ع) رفتم و از نیازمندى خود و جفاى برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمود:
بد برادرى است آن برادرى که به هنگام ثروت و توانمندى، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولى زمانى که تهیدست و نیازمند شدى، از تو ببرد و به سراغت نیاید! سپس امام به خدمتکارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: این مقدار را خرج کن و هر گاه تمام شد و نیاز داشتى باز مرا از حال خود با خبر ساز. (13)
شرط اصلى حضور سازنده و مفید در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شکیبایى است.این ویژگى به عالیترین شکل آن در زندگى امام باقر (ع) مشهود است.
براى نمایاندن این ویژگى ارزشمند در زندگى آن حضرت نقل این حدیث کافى است که:
مردى غیر مسلمان (نصرانى) در یکى از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد.آن مرد به دلیلى نامشخص نسبت به آن حضرت، کینه داشت، از این رو دهان به بدگویى گشود و با تغییر اندکى در اسم امام باقر (ع) گفت:
تو بقر (گاو) هستى!
امام بدون این که خشمناک شود و عکس العمل شدیدى نشان دهد، با آرامش خاصى فرمود: من باقرم .
مرد نصرانى که از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس مىکرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت:
تو فرزند زنى آشپز هستى!
امام فرمود: این حرفه او بوده است (و ننگ و عارى براى او نخواهد بود)
مرد نصرانى، پا فراتر نهاد و با گستاخى هر چه تمامتر گفت:
تو فرزند زنى سیاه چرده و زنگى و...هستى!
امام (ع) فرمود: اگر تو راست مىگویى و مادرم آن گونه که تو توصیف مىکنى بوده است، پس از خداوند مىخواهم او را بیامرزد، و اگر ادعاهاى تو دروغ و بى اساس است، از خداوند مىخواهم که تو را بیامرزد!
در این لحظه، مرد نصرانى که شاهد حلم و بردبارى اعجاب انگیز امام باقر (ع) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پر نفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعى و علمى خود که صدها شاگرد از درس او بهره مىگیرند و در میان قریش و بنى هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جاى عکس العمل منفى و مقابله به مثل در برابر بد زبانیهاى او، چون کوه صبر و شکیبایى، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن مىگوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم وشکست خورده یافت، و بى تأمل از گفتههاى خود معذرت خواهى کرد و اسلام آورد . (14)
ارزش و اهمیت این گونه شکیبایى و بردبارى، چه بسا براى بسیارى از انسانها، نامفهوم باشد، ولى کسانى چون خواجه نصیر الدین طوسى که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلى و نقلى شناخته شده، و از سوى دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وى واگذار کردهاند، در اوج موقعیت علمى و اجتماعى، به امام خویش اقتدا کرده و در مقابل بدگویان به صبرى شگفت نایل مىشود.
شخصى به او خطاب مىکند: اى سگ، و اى سگ زاده!
اما او در پاسخ مىگوید، این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه مىرود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمىاندیشد، ولى من چنین نیستم و... (15)
براستى چنین شکیبایى و تحملى را جز در پیروان مکتب اهل بیت نمىتوان پیدا کرد.
یکى از دوستان امام باقر (ع) به نام ابى عبیده مىگوید:
در سفر، رفیق و همراه، امام باقر (ع) بودم.در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب مىشدم و سپس آن حضرت بر مرکب خویش سوار مىشد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود) .
زمانى که بر مرکب مىنشستیم و در کنار یکدیگر قرار مىگرفتیم، آن چنان با من گرم مىگرفت و از حالم جویا مىشد که گویى لحظاتى قبل در کنار هم نبودهایم ودوستى را پس از روزگار دورى جسته است.
به آن حضرت عرض کردم:
اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونهاى رفتار مىکنید که از دیگران سراغ ندارم، و براستى اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: آیا نمىدانى که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مىریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند. (16)
محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج رعایت ارزشهاى دینى و الهى، چیزى است که تنها در مکتب اهل بیت به صحیحترین شکل آن دیده مىشود.کسانى که از مکتب اهل بیت (ع) دور ماندهاند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت کردهاند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شدهاند.
گروهى آنچنان دلبسته به فرزند و زندگى هستند که همه قوانین و ارزشهاى دینى و اجتماعى را فداى آن مىکنند، و دستهاى آنچنان گرفتار جمود و جهالت شدهاند که گمان کردهاند، توحید و محبت به خدا مستلزم بىعاطفگى و بى مهرى نسبت به غیر خداست.این گروه دوستى و محبت زن و فرزند را عار مىدانند و در مرگعزیزانشان، حتى از قطرهاى اشک دریغ دارند، ولى در مکتب امام باقر (ع) خبرى از این افراط و تفریطها نیست.
گروهى نزد امام باقر (ع) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا یکى از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده کردند.امام باقر از مریضى فرزند به گونهاى نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طورى بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر (ع) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکس العملهایى نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم.در همین اندیشه بودند که ناگهان صداى شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او مىگریند، اما همچنان از وضع امام باقر (ع) بیخبر بودند که ایشان با صورتى گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند.
میهمانان گفتند: وقتى که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم!
امام (ع) فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى که امر الهى سر رسید و تقدیر خداوندى محقق شد، خواست خداوند را مىپذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضى هستیم. (17)
این بیان، مىنمایاند که برخوردارى از روحیه رضا و تسلیم به معناى کنار نهادن عواطف و احساسهاى طبیعى نیست، بلکه عواطف در جاى خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانى، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهى را نیز باید حفظ کرد.
زراره گوید: امام باقر (ع) براى تشییع جنازه مردى از قریش، حضور یافت و من هم با ایشان بودم.در میان جمعیت تشییع کننده عطاء نیز حضور داشت.
در این میان، زنى از مصیبت دیدگان فریاد و ناله بر آورد.
عطاء به زن مصیبت زده گفت: یا ساکت مىشوى، یا من بازخواهم گشت! و در این تشییع، شرکت نخواهم جست.
اما، آن زن ساکت نشد و به زارى و افغان ادامه داد.و عطاء هم بازگشت و تشییع را ناتمام گذاشت.
من براى امام باقر (ع) قضیه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عکس العمل امام بودم) .امام فرمود: به راه ادامه دهیم و جنازه را همچنان تشییع کنیم، زیرا اگر بنا باشد که به خاطر مشاهده یک عمل اشتباه و سر و صداى بیجاى یک زن، حقى را کنار بگذاریم (و به وظیفه اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نکنیم) حق مسلمانى را نادیده گرفتهایم.
زراره گوید: پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و بر آن نماز خواندیم و مراسم تدفین ادامه یافت.در این میان، صاحب عزا پیش آمد، از امام باقر (ع) سپاسگزارى کرد و به ایشان عرض کرد: شما توان راه رفتن زیاد را ندارید، به همین اندازه که لطف کرده و در تشییع جنازه شرکت کردهاید، متشکریم و اکنون بازگردید!
زراره مىگوید: من به امام گفتم: اکنون که صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگردید، زیرا من سؤالى دارم که مىخواهم از محضرتان استفاده کنم.
امام فرمود: به کار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نیامدهایم تا با اجازه او بازگردیم.تشییع جنازه یک مؤمن، فضل و پاداشى دارد که ما به خاطر آن آمدهایم.به هر مقدار که انسان به تشییع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مىگیرد. (18) در این حدیث، درسهاى چندى نهفته است که از آن جمله به این موارد مىتوان اشاره کرد:
الف: لزوم وا ننهادن وظیفه و ترک نکردن حق به خاطر مشاهده باطل از دیگران.
ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعى مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظرى.
ج: حرمت مؤمن، حتى پس از مردن.
د: ضرورت انجام همه وظایف حتى وظایف اجتماعى، براى خدا و نه صرفا رضاى خلق.
ابو ثمامه گوید: حضور امام باقر (ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من مردى هستم که مىخواهم در مکه اقامت گزینم، ولى یکى از پیروان مذهب مرجئه (19) از من طلبکار است و من به او مدیون مىباشم.نظر شما چیست؟ (آیا بهتر است که به وطنم بازگردم و بدهکاریم را به آن مرد بپردازم، یا با توجه به این که مذهب آن مرد مذهب باطلى است، مىتوانم پرداخت بدهى خود را به تأخیر انداخته، همچنان در مکه بمانم؟)
امام فرمود: به سوى طلبکار باز گرد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونهاى زندگى کنى که هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبى از ناحیه دیگر بر عهد تونباشد، زیرا مؤمن هرگز خیانت نمىکند. (20)
زاهد نمایان و تنگ نظرانى که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود مىبینند و با ترک شؤون زندگى و رفتارهاى اجتماعى در صدد راهیابى به مقامات معنوى هستند! واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جاى پیروى از تمامیت وحى، تشخیصهاى نادرستشان را، ملاک حق مىشمرند، تشکیل زندگى خانوادگى را مانع وصول به حق پنداشته و رعایت حقوق و نیازهاى طبیعى و واقعى همسران را در خور دنیا گرایان مىدانند! و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستى بر مىخیزند، اما در مکتب اهل بیت (ع) و در زندگى امام باقر (ع) اثرى از این گونه حرکتها نیست، بلکه هر حقیقتى در جاى خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نیازهاى روحى همسران است که معمولا در نگاه انسانهاى سطحى مورد غفلت و بیمهرى قرار مىگیرد، ولى در زندگى امامان (ع) به عنوان یک واقعیت مورد توجه بوده است.
گروهى از مردم به حضور امام باقر (ع) رسیدند، در حالى که امام خضاب (21) کرده بود.
تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند.
امام (ع) فرمود: چون زنان از آراستگى شوهر خویش شادمان مىشوند، من براى همسرانم خضاب کرده و خود را آراستهام. (22)
ایدههاى انسان بر دو گونهاند:
1 ـ ایدههاى اصولى و غیر قابل چشمپوشى، مانند پایبندى به اصول دین و واجبات و محرمات شرعى و نیز رعایت اصول اخلاق انسانى و...که انسان نسبت به چنین ایدههایى نمىتواند بى تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه دیگران.
امر به معروف و نهى از منکر شامل چنین زمینههایى است و همه مردم در قلمرو مکتب وظیفه دارند که در مرحله نخست، اعضاى خانواده خویش را به این ارزشها دعوت کرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهى از منکر نمایند.
2 ـ ایدههاى فردى در مورد مسایل مختلفى که فراتر از حد وظایف ضرورى است، مانند رعایت مستحبات و ترک مکروهات، و یا چشمپوشى از مباحات به منظور هدف و آرمانى خاص و ارزشمند .
اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظایف واجب و ضرورى، بسیارى از لذتهاى دنیوى را ترک مىکنند و حتى از تجملهاى مجاز و مباح نیز اجتناب مىورزند.
گاه موقعیت اجتماعى و سنى یک فرد، مستلزم رعایت مسایلى است که رعایت آنها بر دیگران و حتى همسران وى لازم نیست.در چنین مواردى، معمول انسانها سعى مىکنند تا ایدههاى خود و شیوه زندگى خویش را بر دیگران و همسر و فرزندشان تحمیل کنند و شرایط و روحیات ایشان را در نظر نگیرند.
در زندگى امام باقر (ع) نه تنها چنین نقطه ضعفهایى دیده نمىشود، بلکه خلاف آن قابل مشاهده است.
حسن زیات بصرى مىگوید: من به همراه یکى از دوستانم به منزل امام باقر (ع) رفته، بر او وارد شدیم.
برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقى مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وى پارچهاى به رنگ گلهاى سرخ مشاهده کردیم.محاسن را قدرى کوتاه کرده و بر چشمان سرمه کشیده بود. (باید توجه داشت که در آن عصر و محیط سرمه کشیدن مردان رایج بوده است) .
ما مسایل خود را با آن حضرت در میان گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم .هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید.
گفتم بسیار خوب، خواهیم آمد.
چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولى این بار به اتاقى وارد شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتى نبود و امام پیراهنى خشن بر تن داشت.
در این هنگام امام به رفیق من رو کرد و فرمود: اى برادر بصرى! اتاقى که دیشب مشاهده کردى و در آنجا نزد من آمدى از همسرم بود که تازه با او ازدواج کردهام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نیز، لوازم و امکاناتى است که او آورده است.
او خودش را براى من آراسته بود و من نیز مىبایست عکس العمل مناسبى داشته باشم و خودم را براى او بیارایم و بىتفاوت نباشم.امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده کردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى.
رفیق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اکنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم. (23)
آنچه از این حدیث استفاده مىشود، این است که امام از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن کند.
امام با این که در قلمرو اعمال فردى خود، از تجمل پرهیز دارد، ولى در زندگى خانوادگى و حتى اجتماعى، عواطف و نیازهاى روحى همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمىشمارد و در مواردى لازمهم مىداند.
حکم بن عتیبه مىگوید: بر امام باقر (ع) وارد شدم در حالى که اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه مى کردم.امام که آثار شگفتى را در من مشاهده کرده بود، فرمود: اى حکم نظرت درباره آنچه مىبینى چیست؟
عرض کردم: درباره عمل شما چگونه مىتوانم داورى کنم (شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمىدهید)، ولى در محیط ما، جوانان کم سن و سال چنین مىپوشند، نه بزرگسالان!
امام فرمود: اى حکم، چه کسى زینتهاى الهى و خدادادى را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس زیبا و شیک، حرمت شرعى ندارد) ولى خوب است بدانى که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کردهام و تو مىدانى که اتاق ویژه خود من چگونه اتاقى است. (24)
ائمه (ع) به تناسب شرایط زمانى و مسؤولیتهاى اجتماعى خود، زندگى مىکردهاند.
در حالات على (ع) دیده شده است که آن حضرت در دوران حکومت و فرمانروایى خویش، کفشهایش را خود وصله مىزد و از سادهترین و کم بهاترین جامهها استفاده مىکرد، ولى آن حضرت شیوه زندگى خود را براى همگان تجویز نمىنمود و مىفرمود: من چون حاکم جامعه هستم، وظیفه خاصى دارم و باید در حد پایینترین طبقات جامعه زندگى کنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضایت کنند.
اما سایر امامان، از آنجا که مسؤولیت حکومت را بر عهده نداشتهاند و در شرایط اجتماعى ویژهاى زندگى مىکردهاند، که چه بسا استفاده از لباسهاى کم بها و وصلهدار موجب تضعیف موقعیت اجتماعى آنان و توهین به شیعه مىشد، و بازتاب منفى داشته است، بر اساس وظیفه، آداب صحیح اجتماعى را رعایت کرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مىورزیدهاند .
امام باقر (ع) حتى در مورد چگونگى اصلاح محاسن خویش به مرد پیرایشگر رهنمود مىدهد. (25) و در انتخاب لباس براى خویش، عزت و شرافت و زى شایسته را در نظر دارد! چنان که گاه لباس فاخر و تهیه شده از خز مىپوشد. (26) و براى لباس رنگهاى جذاب و پر نشاط انتخاب مىکند. (27)
امام باقر (ع) از این که در اندام او آثار رخوت و کسالت و پژمردگى ظاهر باشد، متنفر بود.
حکم بن عتیبه مىگوید: امام باقر (ع) را دیدم که حنا بر ناخنها نهاده است.
امام به من فرمود: نظرت درباره این کار چیست؟
عرض کردم: درباره کار شما چه مىتوانم بگویم (شما خود آگاهتر هستید و جز کار بایسته انجام نمىدهید)، ولى در آداب و رسوم اجتماعى ما، جوانان ناخنهایشان را با حنا مىآرایند !
امام فرمود: اى حکم! وقتى که انسان تنظیف مىکند و با دارو، موهاى زاید بدن را مىزداید، دارو بر ناخنها اثر گذاشته و رنگ آن را شبیه ناخن مردگان مىسازد.رنگ آن را با حنا مىتوان تغییر داد. (28) این احادیث در مجموع مىرساند که امام باقر (ع) به چگونگى وضع لباس و زى خویش در جامعه توجه داشته، بى قیدى و بد منظرى و بىمبالاتى را نمىپسندیده است.
1 ـ رأیت الباقر (ع) و هو متکىء على غلامین اسودین.فسلمت علیه فرد على على بهر و قد تصبب عرقا فقلت: اصلحک الله لوجاءک الموت و انت على هذه الحال فى طلب الدنیا، فخلى الغلامین من یده و تساند و قال: لو جاءنى و انا فى طاعة من طاعات الله اکف بها نفسى عنک و عن الناس، و انما کنت اخاف الله لو جاءنى و انا على معصیة من معاصى الله، فقلت: رحمک الله اردت ان اعظک فوعظتنى.ارشاد مفید 2/159، مناقب 4/201، کشف الغمة 2/330، الفصول المهمة 213، بحار 46/ .287
2 ـ المناقب 2/295، ائمتنا 1/ .351
3 ـ حسن بن على الوشا از شخصیتهاى برجسته امامیه و از اصحاب امام رضا (ع) مىباشد که نجاشى درباره او گفته است «کان من وجوه هذه الطائفة» و «کان عینا من عیون هذه الطائفة» .اعیان الشیعة 5/ .195
4 ـ اعیان الشیعة 5/ .194
5 ـ سیرة الائمة الاثنى عشر 2/ .202
6 ـ کان ابو جعفر الباقر (ع) جالسا فى الحرم و حوله عصابة من اولیائه، إذ اقبل طاووس الیمانى فى جماعة، فقال: من صاحب الحلقة؟ قیل: محمد بن على...قال: ایاه اردت، فوقف علیه و سلم و جلس ثم قال: اتأذن لى فى السؤال؟ فقال الباقر (ع) قد اذناک فسلم قال: ...بحار 46/ .355
7 ـ عن ابى حمزة الثمالى قال: کنت جالسا فى مسجد رسول الله (ص) اذ اقبل رجل فسلم فقال من انت یا عبد الله...بحار 46/ .357
8 ـ کان علیه السلام لا یسمع من داره یا سائل بورک فیک، و یا سائل خذ هذا، و کان علیه السلام یقول: سموهم باحسن اسمائهم.احقاق الحق 12/ .189
9 ـ عن ابى عبد الله (ع) : کان ابى اقل اهل بیته مالا و اعظمهم مؤونة و کان یتصدق کل جمعة بدینار و کان یقول الصدقة یوم الجمعة تضاعف کفضل یوم الجمعة على غیره من الایام .بحار 46/295، الانوار البهیة 122، اعیان الشیعة 1/ .653
10 ـ روى عن ابى عبد الله (ع) قال: دخلت على ابى یوما و هو یتصدق على فقراء اهل المدینة بثمانیة آلاف دینار، و اعتق اهل بیت بلغوا احد عشر مملوکا...بحار 46/ .302
11 ـ قال عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید بن عمیر، مالقینا ابا جعفر محمد بن على (ع) الا و حمل الینا النفقة و الصلة و الکسوة، و یقول: هذه معدة لکم قبل ان تلقونى.بحار 46/287، کشف الغمة 2/ .334
12 ـ قالت سلمى ـ مولاة ابى جعفر (ع) ـ کان یدخل علیه اصحابه، فلا یخرجون من عنده حتى یطعمهم الطعام الطیب، و یکسوهم الثیاب الحسنة، و یهب لهم الدنانیر، فاقول له فى ذلک لیقل منه فیقول: یا سلمى ما حسنة الدنیا الا صلة الاخوان و المعارف و کان یصل بالخمسمأة ...الفصول المهمة .197
13 ـ و قال الاسود بن کثیر: شکوت الى ابى جعفر (ع) الحاجة و جفاء الاخوان فقال: بئس الأخ أخ یرعاک غنیا و یقطعک فقیرا ثم امر غلامه فاخرج کیسا فیه سبعمأة درهم فقال: استنفق هذا فاذا فرغت فأعلمنى.ارشاد 2/146، روضة الواعظین 1/204، کشف الغمة 2/321، الفصول المهمة 215، نور الابصار 50، الانوار البهیة .122
14 ـ قال له نصرانى: انت بقر؟ قال: انا باقر، قال: انت ابن الطباخة؟ قال: ذاک حرفتها، قال: انت ابن السود الزنجیة البذیة، قال: ان کنت صدقت غفر الله لها، و ان کنت کذبت غفر الله لک، قال: فاسلم النصرانى.مناقب ابن شهر آشوب 4/207، بحار 46/289، نور الابصار، مازندرانى 51، اعیان الشیعة 1/ .653
15 ـ ر ک: الانوار البهیة .123
16 ـ عن ابى عبیدة قال: کنت زمیل ابى جعفر (ع) و کنت ابدا بالرکوب ثم یرکب هو، فاذا استوینا سلم و ساءل مساءلة رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و کان اذا نزل نزل قبلى فاذا استویت انا و هو على الأرض سلم و ساءل مساءلة من لا عهد له بصاحبه، فقلت: یا ابن رسول الله انک لتفعل شیئا ما یفعله من قبلنا، و ان فعل مرة لکثیر، فقال: اما علمت ما فى المصافحة، ان المؤمنین یلتقیان فیصافح احدهما صاحبه فما تزال الذنوب تتحات عنهما کما یتحات الورق عن الشجر و الله ینظر الیهما حتى یفترقان.
17 ـ کان قوم اتوا ابا جعفر (ع) فوافقوا صبیا له مریضا، فرأوا منه اهتماما و غما و جعل لا یقر، قال فقالوا: و الله لئن اصابه شىء إنا لنتخوف ان نرى منه ما نکره، قال: فما لبثوا ان سمعوا الصیاح علیه فاذا هو قد خرج علیهم منبسط الوجه فى غیر الحال التى کان علیها فقالوا له: جعلنا الله فداک لقد کنا نخاف مما نرى منک ان لو وقع ان نرى منک ما یغمنا فقال لهم: إنا لنحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فیما یحب.عیون الأخبار، ابن قتیبه 3/66، بحار 11/ .86
18 ـ حضر ابو جعفر (ع) جنازة رجل من قریش و انا معه و کان فیها عطاء فصرخت صارخة فقال عطاء: لتسکتن او لنجرعن قال: فلم تسکت، فرجع عطاء قال: فقلت لأبى جعفر (ع) ان عطاء قد رجع قال: و لم؟ قلت صرخت هذه الصارخة فقال لها: لتسکتن او لنرجعن فلم تسکت فرجع فقال : امض بنا فلو انا اذا رأینا شیئا من الباطل مع الحق ترکنا له لم نقض حق مسلم، قال: فلما صلى على الجنازة قال ولیها لابى جعفر: ارجع مأجورا رحمک الله فانک لا تقوى على المشى فأبى ان یرجع، قال فقلت له: قد اذن فى الرجوع و لى حاجة ارید ان اسالک عنها فقال: امض فلیس باذنه جئنا و لا باذنه نرجع، انما هو فضل و اجر طلبناه فبقدر ما یتبع الجنازة الرجل یؤجر على ذلک.بحار 46/301 ـ
19 ـ مذهب مرجئه از جمله مذاهب ساختگى و انحرافى است که معتقدان به آن چنان پایبند عمل نیستند و به ادعاى ایمان، دلخوش مىدارند و در روایات معصومین مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند.ر ک: الفرق بین الفرق، مترجم 145 ـ
20 ـ دخلت على ابى جعفر (ع) و قلت له: جعلت فداک انى رجل ارید ان الازم مکة و على دین للمرجئة، فما تقول؟ قال (ع) : ارجع الى مؤدى دینک و انظر ان تلقى الله عز و جل و لیس علیک دین، فان المؤمن لا یخون.علل الشرایع 528، بحار 103/ .142
21 ـ خضاب، نوعى آراستن موها یا پوست بدن با تغییر دادن رنگ آن به وسیله حنا یا سایر داروهاى رنگى است.
22 ـ عن ابى الحسن (ع) قال: دخل قوم على ابى جعفر (ع) فرأوه مختضبا فسألوه فقال: انى رجل احب النساء فأنا اتصبغ لهن.بحار 46/ .298
23 ـ دخلت على ابى جعفر (ع) انا و صاحب لى فاذا هو فى بیت منجد، و علیه ملحفة وردیة، و قد حف لحیته و اکتحل، فسألنا عن مسائل، فلما قمنا، قال لى: یا حسن! قلت: لبیک قال : إذا کان غدا فأتنى أنت و صاحبک، فقلت: نعم جعلت فداک، فلما کان من الغد دخلت علیه و اذا هو فى بیت لیس فیه الا حصیر و اذا علیه قمیص غلیظ، ثم اقبل على صاحبى، فقال: یا اخا البصرة! انک دخلت على امس و انا فى بیت المرأة و کان امس یومها، و البیت بیتها، و المتاع متاعها، فتزینت لى، على ان اتزین لها کما تزینت لى، فلا یدخل قلبک شىء، فقال له صاحبى: جعلت فداک قد کان و الله دخل فى قلبى، فأما الآن فقد و الله اذهب الله ما کان، و علمت ان الحق فیما قلت.بحار 46/ .293
24 ـ دخلت على ابى جعفر (ع) و هو فى بیت منجد و علیه قمیص رطب و ملحفة مصبوغة قد أثر الصبغ على عاتقه، فجعلت انظر الى البیت و انظر فى هیئته فقال لى: یا حکم و ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول و أنا أراه علیک، فأما عندنا فانما یفعله الشاب المرهق، فقال: یا حکم من حرم زینة الله التى اخرج لعباده؟ فأما هذا البیت الذى ترى فهو بیت المرأة، و انا قریب العهد بالعرس، و بیتى البیت الذى تعرف.الکافى 6/446، بحار 46/ .292
25 ـ عن محمد بن مسلم، قال: رأیت ابا جعفر (ع) و الحجام یأخذ من لحیته فقال: دورها.بحار 46/ .299
26 ـ قال: رأیت على ابى جعفر محمد بن على (ع) جبة خز و مطرف خز.طبقات ابن سعد 5/321، سیر اعلام النبلاء 4/ .407
27 ـ عن مالک بن اعین، قال دخلت على ابى جعفر (ع) و علیه ملحفة حمراء شدیدة الحمرة.بحار 46/ .292
28 ـ رأیت ابا جعفر (ع) و قد اخذ الحناء و جعله على اظافیره فقال: یا حکم! ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول فیه و انت تفعله، و ان عندنا یفعله الشبان، فقال: یا حکم ان الأظافیر اذا اصابتها النورة غیرتها حتى تشبه اظافیر الموتى، فغیرها بالحناء، کافى 6/509، بحار 46/ .299
کتاب: زندگى سیاسى امام باقر (ع)، ص 211
نویسنده: احمد ترابى
چند حکایت از مولایمان باقرالعلوم(ع) |
1- ابن قداح از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود: پدرم (امام باقر) کثیرالذکر بود، خدا را بسیار یاد مى کرد، من در خدمت او راه مى رفتم مى دیدم که خدا را ذکر مى کند. با او به طعام خوردن مىنشستم، مىدیدم که زبانش به ذکر خدا گویاست. با مردم سخن مىگفت و این کار او را از ذکر خدا مشغول نمىکرد.
من مرتب مىدیدم که زبانش به سقف دهانش چسبیده و مىگوید: «لااله الاالله» او در خانه، ما راجمع مىکرد و مىفرمود تا طلوع خورشید خدا را ذکر کنیم، هر که قراءت قرآن مىتوانست امر به قراءت قرآن مىکرد و هر که ت امر به نمىتوانست امر به ذکر خدا مىفرمود.1
2- زرارة بن اعین گوید: ابو جعفر امام باقر (ع) در تشییع جنازهاى از قریش حاضر شدند، من نیز در خدمتش بودم، عطاء بن ابى رباح از جمله حاضران بود، زنى در پشت جنازه ضجه مىکشید و ناله مىکرد، عطاء به آن زن گفت: ساکت شو و صدایت بلند نشود وگرنه من بر مىگردم، زن ساکت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟
گفتم: زن ساکت نشد او نیز برگشت. حضرت فرمود: به تشییع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلى را با حق دیدیم و بخاطر باطل، دست از حق برکشیدیم حق مسلمان را ادا نکردهایم .
چون نماز میت خوانده شد، ولىّ میت به امام عرض کرد: برگردید خدا شما را رحمت کند، که آمدن، شمارا ناراحت مىکند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگردید، من هم با شما کار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامهبده ما با اجازه او نیامدهایم تا با اجازه او برگردیم. بلکه از این عمل خواستهایم به اجر و فضل خدا برسیم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مىبرد. 2
عطاء بن ابى رباح از آخوندهاى دربارى بود که بنى امیه بسیار تعظیمش مىکردند، حتى در میان مردم جار مىزدند: کسى جز عطاء حق فتوا دادن ندارد اگر او نباشد عبدالله بن ابى نجیح فتوا خواهد داد، عطاء یک چشم، پهن بینى، و بسیار سیاه رنگ بود چنانکه ابن جوزى در تاریخش گفته است (مرآت العقول) یعنى ظاهرش مثل باطنش چرکین و تنفر آور بود. این گونه ناکسان بودند که خانههاى وحى را به صورت خرابهها در آورده و مردم را از سعادت باز داشتند و با روسیاهى خداى خویش را ملاقات کردند.
این مطلب نیز قابل دقت است که منصور خلیفه ستمگر عباسى مالک بن انس را در مکه ملاقات کرد، و از او در بسیارى از مسائل سؤالهاى و از فشارى که عامل مدینه به او وارد آورده بود، اعتذار نمود و گفت: کتابى بنویس که مردم را وادار به عمل به آن کنم، تا نظام واحد شریعتى بوجود آید و همه بر یک مفتى گرد آیند، ولى بشرط آن که از على بن ابى طالب در آن کتاب چیزى نقل نکنى، مالک به شرط او عمل کرد و در «موطّأ» چیزى از على (ع) نقل نکرد. (الامام الصادق و المذاهب الاربعه: ج 2 ص 555).
در این کتاب که شامل هزار و هفتصد و بیست حدیث است، از عبدالله بن عمر صد و پنج حدیث، از ابن شهاب زهرى صد و پانزده حدیث، از ابوهریره پنجاه حدیث، از عایشه چهل و هشت حدیث و از على بن ابى طالب (ع) تنها پانزده حدیث نقل شده و از حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام حتى یک حدیث هم نقل نشده است
3- گروهى به محضر امام باقر (ع) مشرف شدند، دیدند امام بچهاى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بى آرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مىرود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفت، بعد از اندکى امام (ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافهاش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر مىکردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى مىبینیم که قضیه بعکس شد؟
امام صلوات الله علیه فرمود: ما دوست مىداریم که محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلم آن کار مىشویم که خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب»3
4- غلام امام باقر (ع) که افلح نام داشت مىگوید: با آن حضرت به زیارت حج رفتم، امام چون وارد مسجدالحرام شد، به کعبه نگاه کرد و با صداى بلند گریست، گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد، مردم تماشا مىکنند بهتر است صدایتان آهسته باشد. فرمود: و یحک یا اقلح! چرا گریه نکنم شاید خداوند با نظر رحمت به من نگاه کند که فرداى قیامت پیش او به رستگارى برسم.
آنگاه بیت راطواف کرد، و آمد در نزد مقام ابراهیم نماز خواند وچون از سجده سر برداشت دیدم جاى سجدهاش از کثرت اشک خیس شده است. آنحضرت چون مىخندید مىگفت: خدایا مرا مورد غضب قرار مده «اللهم لاتمقتنى» 4.
5- ابوحمزه گوید: سعد بن عبدالله که از اولاد عبدالعزیز بن مروان بود و امام او را سعد الخیر مىنامید محضر امام باقر (ع) آمد، و مانند زنان رقیق القلب اشک مىریخت.
امام فرمود: یا سعد! چرا گریه مىکنى؟! عرض کرد چرا گریه نکنم حال آنکه از خانواده بنى امیه هستم و خدا آنها را در قرآن شجره ملعونه نامیده است .
امام فرمود: تو از آنها نیستى، تو اموى هستى از ما اهل بیت. آیا نشنیدهاى قول خدا را که از ابراهیم (ع) نقل مىکند، فرمود: «فمن تَبعنى فانه منّى» ابراهیم: 5.39
6- بریدبن معاویه عجلى گوید: محضر ابى جعفر (ع) بودم، مردى که از خراسان آمده بود داخل منزل آن حضرت گردید، او پاهاى خود را نشان داد که در اثر پیاده رفتن چاک چاک شده بود، گفت: من از خراسان آمدم به خدا قسم مرا از خراسان و از راه دور به اینجا نیاورده مگر محبت شما اهل بیت. امام (ع) فرمود: «والله لو اَحبّنا حجر حشره الله معنا و هل الدّین الاالحّب» 6.
به خدا قسم اگر سنگى هم ما را دوست بدارد، خدا آنرا با ما محشور خواهد فرمود، آیا دین جز محبت چیز دیگرى است؟ یعنى دین در محبت خلاصه مىشود.
7- محمد بن ابراهیم نعمانى در کتاب غیبت ص 273 از ابوخالد کابلى نقل کرده که امام باقر (ع) فرمود: گویا مىبینم قومى را که درمشرق قیام کرده حق را مىطلبند ولى حق را به آنها نمىدهند، باز مىطلبند، باز حق را به آنها نمىدهند، چون چنین دیدند، شمشیرهاى خویش برشانه خود گذاشته قیام مسلحانه مىکنند، در این زمان حق را به آنها مىدهند ولى آنها قبول نمىکنند و گویند: باید خود قیام به حق کرده و حکومت تشکیل بدهیم و چون حکومت را تشکیل دادند آن را تحویل نمىدهند مگر به صاحبتان (امام زمان (ع)) کشتگان آنها شهیداند، بدانید اگر من آن زمان را درک مىکردم خودم را در اختیار صاحب آن کار مىگذاشتم نگارنده گوید: چون این حدیث با انقلاب اسلامى ایران بسیار تطبیق مىشود لذا عین حدیث را مىآوریم.
«عن ابى خالد الکابلى عن ابى جعفر (ع) انه قال: کانى بقوم قد خرجوا بالمشرق یطلبون الحق فلا یعطونه ثم یطلبونه فلا یعطونه، فاذا راوا ذلک و ضعوا سیوفهم على عواتقهم فیعطون ماسالوه فلا یقبلونه حتى یقوموا ولا یدفعونها الا الى صاحبکم، قتلاهم شهداء، اما انى لو ادرکت ذلک لاستبقیت نفسى لصاحب هذا الامر».
عبدالرحمان بن حجاج گوید: امام صادق (ع) فرمود: محمد بن منکدر مىگفت: فکر نمىکردم که على بن الحسین (امام سجاد) جانشینى بگذارد که در فضیلت مثل خودش باشد تا محمد بن على (امام باقر) را دیدم، خواستم او را موعظه کنم، او مرا موعظه کرد.
یارانش گفتند: جریان را از چه قرار بود؟ گفت: در وقتى که هوا گرم بود به بعضى از نواحى مدینه رفته بودم، محمد بن على (ع) را دیدم، مردى تنومند بود، به دو نفر غلام سیاه... تکیه کرده بود، پیش خود گفتم: این مرد بزرگى است از بزرگان قریش در این ساعت در این حال در طلب دنیا!! اى نفس! گواه باش که او را موعظه خواهم کرد.
پیش رفتم و سلام کردم، جواب سلام را داد در حالى که از خستگى بسختى نفس مىکشید و عرق مىریخت، گفتم:
أَصلحکَ اللّه تو بزرگى از برزگان قریش هستى. در این هواى گرم در این حالت عرق ریزان، در طلب دنیا!! اگر اکنون مرگ شما را دریابد در چه حالى خواهید بود؟!
امام به شنیدن این سخن، غلامان را رها کرد و به دیوار تکیه داد و فرمود: به خدا قسم اگر در این حال اجلم فرا رسد، در طاعتى از طاعات خدا مرگم رسیده است خودم را از محتاج بودن به تو و امثال تو حفظ مىکنم. من در صورتى از مرگ مىترسیدم که در معصیتى از معاصى خدا، اجل مرا دریابد.
گفتم: خدایت رحمت کند، خواستم تو را موعظه کنم ولى شما مرا موعظه فرمودید.7
نگارنده گوید: ظاهراً ابن منکدر از متصوفه عامه است از کسانى که راه خدا را بى راهنما رفتند و اهل بیت صلوات الله علیهم را که یکى از «ثقلین» بودند، کنار گذاشتند، خداوند و که خلق الله را از جاده مستقیم و از صراط اللّه منحرف نمودند، تا به اغراض فاسد خود برسند. بهر حال امام (ع) او را روشن فرمود که بندگى خدا در تارک دنیا بودن نیست.
ابان بن عثمان گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: رسول خدا (ص) روزى به جابربن عبدالله انصارى فرمود: تو آنقدر زنده مىمانى تا فرزند من محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب را که در تورات ملقب به باقر است زیارت کنى و چون او را دیدى سلام مرا به او برسان.
سالها گذشت، روزى جابر به خانه على بن الحسین (امام سجاد) داخل شد، محمد بن على (امام باقر) را که جوانى بود در آنجا دید، گفت: جوان پیش بیا، او پیش آمد ،گفت: راه برو، او راه رفت، جابر گفت: عجبا به خداى کعبه قسم شمایل این جوان شمایل رسول خداست، آنگاه به على بن الحسین (ع) گفت :
این جوان کیست؟ فرمود: این پسر من و ولى امر بعد از من، محمد باقر است. جابر با شنیدن این سخن برخاست و بر پاى آن حضرت افتاد و مىبوسید و مىگفت: جانم به فدایت یابن رسول الله! سلام پدرت را قبول کن، رسول الله بر تو سلام مىفرستد... چشمان ابى جعفر (ع) پر از اشک شد، بعد فرمود: «یا جابر! على أَبى رسول اللّه السّلام مادامتِ السموات و الارض» و سلام بر تو یا جابر! در مقابل ابلاغ سلام آن حضرت .8
ثقه جلیل ابوحمزه ثمالى گوید: در مسجد رسول خدا (ص) نشسته بودم، مردى آمد سلام کرد و گفت: بنده خدا تو کیستى؟ گفتم: مردى از اهل کوفه هستم، بعد گفتم: چکار دارى؟ گفت: ابوجعفر محمد بن على (امام باقر (ع)) را مىشناسى؟ گفتم: آرى با او چه کار دارى؟ گفت: چهل مسأله آماده کردهام، مىخواهم از او بپرسم، هر جوابى که حق باشد قبول خواهم کرد و هر چه باطل باشد ترک خواهم نمود.
گفتم: آیا معیار حق و باطل را مىدانى؟! گفت: آرى. گفتم: پس به محمد بن على چه حاجتى دارى؟ گفت: شما اهل کوفه مردمى هستید که نمىشود با شما مباحثه کرد، وقتى که اباجعفر (ع) را دیدى مرا مطلع کن.
گفتگوى من با او تمام نشده بود که امام باقر (ع) تشریف آورد، گروهى از اهل خراسان و دیگران با او بودند که از احکام حج سؤالاتى مىکردند. امام رفت و در صدر مجلس نشست، آن مرد نیز در کنار امام نشست. من هم در جایى نشستم که سخن امام با آن مرد را بشنوم.
امام صلوات الله علیه احتیاج حاضران را بر طرف کرد، آنها رفتند، آنگاه به آن مرد فرمود: تو کیستى؟ گفت: من قتادة بن دعامه از اهل بصره هستم. فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟ عرض کرد: آرى.
امام فرمود: واى بر تو قتاده! خداى جل و عز گروهى از خلق را آفرید، و آنها را براى دیگران حجت و سرپرست کرد، آنها در زمین خدا اوتادند، اقامه کننده امر خدا و منتخبین علم خدایند، پیش از آفریدن خلق آنها را برگزیده و سایههایى از یمین عرش خویش قرار داده است .
قتاده مقدار زیادى ساکت ماند، بعد گفت: اصلحک الله به خدا قسم، من روبروى فقها و ابن عباس نشستهام ولى هیچ وقت قلبم آن مقدار مضطرب نشده که اکنون مضطرب است. امام فرمود: و یحک! مىدانى الان در کجا هستى؟ تو الان روبروى «بیوت اذن الله ان ترفع و یذکرفیها اسمه...» نشستهاى، تو آنجایى و ما آنهاییم.
قتاده گفت: به خدا قسم راست فرمودى، خدا مرا فداى تو گرداند، به خدا آنها خانههاى گلى و سنگى نیستند. بعد گفت: مرا از احکام پنیر خبر بدهید. امام تبسم کرد و فرمود سوال تو به اینجا کشید؟!! گفت: همه را فراموش کردم. امام فرمود: خوردن آن مانعى ندارد و پاک است .
گفت: گاهى پنیر مایه آن را از میته مىگیرند. امام فرمود: باز مانعى ندارد، مایه (انفحه) رگها و خون و استخوان ندارد.9 فقط از میان علف جویده شده و خون خارج مىشود، انفحه مانند مرغ مرده است که از شکم او تخم مرغى خارج مىشود، آیا آن تخم مرغ را مىخورى؟
قتاده گفت: نه و اجازه نمىدهم کسى بخورد. امام فرمود: چرا؟ گفت: چون از میته خارج شده است، امام فرمود: اگر آن تخم را زیر مرغى قرار دادى و از آن جوجهاى به وجود آمد، از آن جوجه مىخورى؟ گفت: آرى فرمود کدام علت تخم را حرام و جوجه را حلال کرده است ؟
بعد فرمود: انفحه مانند تخممرغ در شکم مرغ مرده است. پنیر را از بازارهاى مسلمانان از دست نمازگزاران بخر و سؤال نکن که چطور تهیه کردهاند. مگر آن که کسى از نجاست آن به تو خبر دهد. (کافى: ج 6 ص 256 کتاب الاطعمه).
نافع بن ازرق که رئیس فرقه ازراقه از خوارج بود، به خدمت امام باقر صلوات الله علیه رسید و از مسائل حلال و حرام از آن حضرت مىپرسید امام در ضمن سخن به او فرمود: به این گروه بیرون رفته از دین (خوارج) بگو: چرا کنار کشیدن از امیرالمؤمنین (ع) را حلال دانستید، با آن که قبلا خون شما در پیش او و در طاعت او ریخته شد، و در یارى او به خدا تقرب مىجستید؟!
در جواب به تو خواهند گفت: او در دین خدا تحکیم را به وجود آورد. در جواب بگو: خداوند در شریعت پیامبرش به دو نفر حکمیت مىدهد، آن گاه که در اختلاف میان زن و شوهر مىفرماید: «فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ان یریدا اصلاحاً یوفّقِ اللّه بینهما» 10 اگر از جدایى میان زن و شوهر ترسیدید، یک داور از خانواده مرد و یک داور از خانواده زن را برگزینید اگر آشتى بخواهند، خداوند به این وسیله میان آنها را اصلاح فرماید.
وانگهى رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را در جریان یهود بنى قریظه حکمیت داد و او درباره آنها حکمى کرد که خدا آن را امضا فرمود.
آیا ندانستهاید که امیرالمؤمنین (ع) به حکمیت (ابو موسى و عمرو عاص) امر فرمود که با قرآن حکم کنند و از قرآن تعدى ننمایند؟ و شرط کرد هر چه برخلاف قرآن باشد پذیرفته نیست؟!
وقتى که خوارج به او گفتند: حکمیت دادى به کسى که بر علیه تو حکم کرد امام فرمود: من مخلوق را حکمیت ندادم بلکه خدا را حکمیت دادم، خوارج چطور گمراه مىدانند کسى را که گفته با قرآن حکومت کنید و هیچ حکم خلاف قرآن پذیرفته نیست؟ اینها در ادعایشان بهتان مىگویند.
نافع بن ازرق گفت: والله این سخنى است که هرگز به گوش من نرسیده و به قلب من خطور نکرده است و آن ان شاءالله حق است. (ارشاد: ص 248).
عبدالله بن نافع که از خوارج بود مىگفت: اگر مىدانستم که در شرق و غرب زمین کسى هست که با من بحث کند و بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق کشت و بر آن ظلم نکرد، من سوار بر شتران پیش او مىرفتم تا با من مخاصمه کند.
به او گفتند: حتى در میان اولاد على هم کسى را نمىشناسى؟! گفت: مگر در میان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانى توست که فکر مىکنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.
گفت: امروز عالم اولاد على کیست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسین (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض کردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مىخواهد. فرمود: او با من چه کار دارد، با آن که در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزارى مىکند.
ابوبصیر گفت :یابن رسول الله (ص) او مىگوید: اگر در شرق و غرب زمین کسى یافت بشود که بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نکشت من پیش او رفته و با او محاجه مىکنم.
امام فرمود: براى مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید.
عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله علیه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع کرد و پیش آنها آمد، وجود مبارکش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا کرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را که ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولایت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر که منقبتى و فضیلتى از على بن ابى طالب صلوات الله علیه مىداند بگوید.
آنها بپاخاسته و آنچه مىدانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم این مناقب را مىدانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى که جریان حکمین را قبول کرد کافر شد!
در همین وقت روایت خیبر را خواندند که رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطین الرایة غداً رجلاً یُحبّ اللّهَ و رسولّه و یحبّه اللّهُ و رسولُه کرّارٌ غیرُ فرّار لاٍیرجع حتى یفتحَ اللّه على یدیه».
امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه مىگویى؟ گفت: راست است و شکى در آن نیست ولیکن على بعداً کافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزى که خدا على را دوست داشت مىدانست که اهل نهروان را خواهد کشت یا نه؟ اگر بگویى: نه کافر شدهاى .
گفت: مىدانست. فرمود: آیا او را بر این دوست مىداشت که به طاعت عمل کند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل کند به طاعت او.
امام فرمود: پس برخیز در حالى که مغلوب شدهاى. عبدالله برخاست و مىگفت: «حتى یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر، الله اعلم حیث یجعل رسالته» 11.
حکم بن عتیبه گوید: در محضر ابوجعفر (ع) بودیم، مجلس پر از جمعیت بود، در این بین پیر مردى عصا به دست وارد شد، و در کنار در ایستاد و گفت: «السلام علیک یا بن رسول الله و رحمة الله و برکاته» امام جواب داد: «و علیک السلام و رحمةالله و برکاته» بعد رو کرد به دیگران و گفت: «السلام علیکم»، اهل مجلس به او جواب سلام دادند.
آنگاه خطاب به امام (ع) عرض کرد: یابن رسول الله (ص)! مرا به نزد خود بخوان، به خدا سوگند من شما را دوست مىدارم، دوستان شما را نیز دوست مىدارم، به خدا شما را و دوستان شما را بطمع دنیا دوست نمىدارم.
من دشمن شما را دشمن مىدارم و از او بیزارى مىکنم، به خدا قسم من دشمن شما را به خاطر جنایتى که بر من کرده دشمن نمىدارم بلکه چون دشمن شماست دشمنش مىدارم.
به خدا قسم من حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مىدانم و منتظر فرج شما هستم، آیا براى من امید نجات دارى خدا مرا فداى تو گرداند؟ امام صلوات الله علیه فرمود: «الى الى»نزدیک بیا، نزدیک بیا تا او را در کنار خویش نشانید، بعد فرمود:
ایها الشیخ! مردى پیش پدرم على بن الحسین (ع) آمد و از او نظیر سؤال تو سؤال کرد، پدرم فرمود:
«إن تَمُتْ تَرِدْ على رسول اللّهِ (ص) و على علىّ و الحسنِ و الحسینِ و علىّ بن الحسینِ...»
اگر بمیرى (به پاداش این محبت) به محضر رسول الله و على و حسن و حسین و على بن الحسین علیهم السلام وارد مىشود، قلبت آرام، دلت شاد، چشمت روشن مىشود و با کرام کاتبین با روح و ریحان استقبال مىشوى، وقتى که روح به حلقومت برسد، امام به حالق خویش اشاره فرمود، - اینچنین پاداش مىبینى - .
و اگر زنده ماندى خواهى دید چیزى را که خدا با آن چشمت را روشن فرماید، در آخرت در درجات عالى بهشت با ما خواهى بود.
شیخ گفت: چه فرمودى؟ امام فرمود: مىگویم: که در قیامت در بهشت اعلى با ما خواهى بود، پیرمرد گفت: الله اکبر! یا ابا جعفر! اگر من بمیرم بر رسول خدا و على و حسن و حسین و على بن الحسین وارد مىشوم؟! و چشمم روشن و قلبم شاد و دلم آرام مىشود؟! و با روح و ریحان و کرام الکاتبین استقبال مىشوم؟! و اگر زنده بمانم چیزى را خواهم دید که خدا چشم مرا با آن روشن فرماید؟! و با شما در سنام اعلى خواهم بود؟!!
آنگاه نفس نفس مىزد، اشک مىریخت تا به زمین افتاد. حاضران نیز با دیدن حال او شروع به گریه کردند و نفس نفس مىزدند، امام صلوات الله علیه با انگشت مبارک خود اشک چشم او را پاک مىکرد.
آنگاه پیرمرد سر برداشت و به امام گفت: یابن رسول الله، خدا مرا فداى تو گرداند، دستت را به من بده، دست اما را بوسید و بر چشم و صورت خویش مالید، بعد پیراهن خویش بالا زد و دست امام را بر شکم و سینه خویش گذاشت .
سپس برخاست و گفت: السلام علیکم و از مجلس بیرون رفت، امام صلوات الله علیه از پشت به او نگاه مىکرد و فرمود: هر که مىخواهد به مردى از اهل بهشت نگاه کند، به این مرد نگاه کند. 12
حکم بن عتیبه گوید: من مجلسى و واقعهاى نظیر آن هرگز ندیدهام.
1- اصول کافى: ج 2 ص 449 ضمن حدیث.
2- کافى: ج 3 ص 171 - 172.
3- کافى: ج 3 ص 226.
4- بحار: ج 46 ص 290.
5- اختصاص: ص 85.
6- سفینة البحار: ج 1 ص 204 (ح ب ب).
7- ارشاد مفید: ص 247.
8- بحار: ج 46 ص 223 از امالى صدوق.
9- ناگفته نماند انفحه (بکسر اول و فتح فاء) به معنى پنیر مایهاى است که در شکم بره و بزغاله است، اگر علفخوار نشده باشد و بمیرند آن پاک است ولى ظاهرش را باید آب بکشند، فقهاء بنابراین روایت و روایات دیگر به طهارت آن فتوا دادهاند.
10- نساء: 35.
11- روضه کافى: ص 349 حدیث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار.
12- روضه کافى: ص 76 حدیث 30، بحار: ج 46 ص 362 از کافى.اوینی
حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنىهاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مىباشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.
حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت.
زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند کسانى مىشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکّامى که به نام اسلام حکومت مىکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دوراند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مىکند و مىپرسد که این شخص کیست؟ به او مىگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.
این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مىخواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مىپرسیدند.
این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مىداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مىشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مىآمد، از او پاسخ مىخواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وامىداشت.
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مىآمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مىنمود از ابوجعفر(علیه السلام)مىپرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مىکند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بىریایى از ما طرفدارى مىکنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمىکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمىگذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مىگیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مىکند.»
امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.
آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شکافنده دانش ها گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مىنویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»عبدالله بن عطا یکى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مىگوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مىنموده و از کلام خدا شاهد مىآورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»
اول، علم و دانش: در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فى ذلک لایات للمتوسمین (1) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابو زرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترین دانشمندان است.
ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئلهاى پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوى امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.
در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانشتر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را مىدیدم که در نزد او چون شاگردى مىکرد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد مىنویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین.من حکم بن عتیبة را با آن آوازهاى که در میان پیروانش داشت مىدیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مىنمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
ابن جوزى در تذکرة الخواص، مىنویسد: عطاء مىگفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایىاش نسبت به دانشمندى دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرندهاى ناتوان بود.ابن جوزى مىگوید: «منظور وى از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مىآمد» .
این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کردهاند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مىکند.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.
شیخ مفید مىنویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (ع) صادر شده، ظاهر نشده است.
ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیارى دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهرهمند گشتهاند، یاد خواهیم کرد.تحقیقا بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مىکردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مىآوردند.
بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیدهاى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمىکنم.اعرابى پرسید: چگونه او را دیدهاى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را مىبینند.با حواس به درک نمىآید و با مردمان قیاس نمىشود.با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در کار خود هرگز ستم روا نمىدارد.او خداوندى است که جز او معبودى نیست.اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاهتر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مىگفت: گمان نمىکردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرم مىبود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هیکلمند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود.من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مىکند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مىریخت با گشادهرویى جوابم گفت.به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مىکند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مىکنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقیقت من با این طاعت مىخواهم خود را از تو و از دیگران بىنیاز کنم.بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند! مىخواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .
کلینى در کافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل کردهاند.
نگارنده: معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مىخواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مىکرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مىخواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود.امام (ع) نیز بدو پاسخ مىدهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است.اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است.به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مىخواستم اندرزت گفته باشم...»
بنابر همین اصل است که از صادقین (ع) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است.از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است.امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد» .
پىنوشت:
1 ـ حجر/75: و در این (عذاب) هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است.
کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 18
نویسنده: سید محسن امین
ترجمه: على حجتى کرمانى
فصل رحمت و مغفرت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
" رجب ، " ریزان" نامیده شده است ، چرا که در این ماه ، رحمت خداوند بر امت من فرو می ریزد."
رجب از راه می رسد، قدر حضورش را بدانید که ناگاه خواهیم دید در حال وداع است.
بهارعاشقان و دلدادگان حریم کبریایی فرا رسیده است. ماه رجب فصل روئیدن جوانه های عاشقانه زیستن و ماه شست و شوی دل و جان از زنگارهای گناه و غفلت ، و آماده شدن برای ورود به ضیافت الله اعظم است. کسانی که دل درگرو محبت خدا نهاده اند، لحظه شماری می کنند تا با ورود به ماه رجب وبهره مندی از برکات آن، به درک فیوضات ماه عظیم شعبان موفق شوند و پس از آن بتوانند مدال لیاقت ورود به ضیافت الهی در ماه رمضان را دریافت نمایند.
ماه رجب ، سراسر نور و فضیلت و رحمت است. شب اول آن که جزء چهار شب برتر سال است و شب زنده داری در آن که بسیار مورد تاکید قرار گرفته ، لیلة الرغائب( اولین شب جمعه ماه) و میلاد ابوالائمه امیرالمومنین علیه السلام تا شب نیمه رجب و ایام مبارک " بیض" که راهیان طریق سلوک به اعتکاف و مناجات با رب جلیل می نشینند وبیست و هفتم رجب که رحمت الهی ظهور کرد و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شد.
رعایت کنندگان حرمت ماه رجب و عاملین به اعمال آن را " رجبیون" نامند. همانا که در قیامت فرشته ای ندا می دهد:" أین الرجبیون" ، کجایند افرادی که ماه رجب را محترم شمرده و اعمالی از آن را انجام داده اند.
آنان بندگان خالصی هستند که در دنیا و در میان مردم بی نام و نشان زندگی می کنند و آنگاه که ماه رحمت فرا می رسد خود را در نهر نورانی رجب شست و شو می دهند و با دلی صاف و بی آلایش و پاکیزه از غفلت ها، کینه ها و گناهان،خود را برای نزول رحمت های الهی مهیا می کنند.
امام خمینی (ره ) ، این عارف بالله در مورد ماه رجب می فرماید:
" شرافت ماه رجب در زبان ها ، در بیان ها، درعقلها و در فکرها نگنجد. رجب ماه دعا و استغفار است و سفارش زیادی به استغفار در این ماه شده است."
روزه داری دراین ماه ، مورد تأکید قرار گرفته و پاداش فراوانی برای روزه داران به خصوص در روزهای اول، وسط و آخر ماه وعده داده شده است.
حال این ماییم واقیانوسی از معنویت که قدم در بهار آن گزارده ایم تا با همتی خدایی خود را در برابر نفخه الهی که دراین فصل، وزیدن می گیرد قرار دهیم و با دل کندن از تعلقات دنیایی، مقدمات ورود به جاده سلوک را فراهم ساخته و رنگ خدایی بگیریم.
امید است آنگاه که دستان خود را بر آستان الهی بلند می نمائید و به مناجات که زیباترین تجلی روح انسانی است، می پردازید ما را از دعای خیر خویش محروم ننمائید.
سیری در آداب ماه شریف رجب
این ماه ، ماه بسیار شریفى است ؛ به این جهت که : از ماههاى حرام مى باشد، از اوقات دعا مى باشد و حتى در زمان جاهلیت به این مطلب مشهور بوده و مردم آن زمان منتظر این ماه بوده اند تا در آن دعا کنند.
این ماه ، ماه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى باشد؛ شب اول آن یکى از چهار شبى است که تاءکید به زنده نگهداشتن آن به عبادت شده است . درباره روز نیمه آن آمده است که محبوبترین روزها نزد خداوند بوده و زمان انجام عمل ((استفتاح )) است که در ادامه به طور مفصل خواهد آمد. همچنین روز بیست و هفتم این ماه ، مبعث حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى باشد. روزى که زمان ظهور رحمت خداوند است . چیزى که از اول خلقت تا کنون مانند آن دیده نشده است . این گوشه اى از فضایل این ماه است . در اینجا مراقبت ها و آداب این ماه را ذکر مى کنیم .
1 - از مراقبت هاى مهم در این ماه ، به یاد داشتن حدیث ((ملک داعى )) مى باشد که از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده است . پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: ((خداى متعال در آسمان هفتم فرشته اى قرار داده است که ((داعى )) گفته مى شود. هنگامى که ماه رجب آمد، این فرشته در هر شب از این ماه تا صبح مى گوید: خوشا به حال تسبیح کنندگان خدا، خوشا به حال فرمانبرداران خدا. خداى متعال مى فرماید: همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند. فرمانبردار کسى هستم که فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهان بخشایش هستم . ماه ، ماه من و بنده ، بنده من و رحمت ، رحمت من است . هر کسى در این ماه مرا بخواند او را اجابت مى کنم و هر کس از من بخواهد به او مى دهم و هر کس از من هدایت بخواهد او را هدایت مى کنم . این ماه را رشته اى بین خود و بندگانم قرار دادم که هر کس آن را بگیرد به من مى رسد.))
2 - سزاوار است که طالبان علم در این ماه و ماههاى شعبان و رمضان عبادت را مقدم بر تحصیل علم نمایند؛ گر چه تحصیل علم نیز از برترین عبادتهاست .
3 - شب اول این ماه ، یکى از چهار شبى است که شب زنده دارى در آن تاءکید شده است . یکى از مراقبت ها این است که در هنگام دیدن ماه در شب اول ، دعایى که روایت شده است را بخواند.
4 - مستحب است که در شب اول این ماه ، بعد از نماز مغرب بیست رکعت نماز به جا آورده که در هر رکعت سوره فاتحه و اخلاص را یک مرتبه خوانده و براى هر دو رکعتى ، یک سلام بدهد.
نماز آسان ترى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده است که فرمود: کسى که دو رکعت نماز در شب اول ماه رجب ، بعد از نماز عشا بخواند و در رکعت اول آن ، سوره فاتحه و الم نشرح را یک بار و اخلاص را سه بار و در رکعت دوم ، سوره فاتحه ، الم نشرح ، اخلاص و مهوذتین (ناس و فلق ) را هر کدام یک بار بخواند؛ سپس تشهد خوانده و سلام دهد. بعد از آن نیز سى بار ((لا اله الا اللّه )) گفته و سپس سى بار بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) صلوات بفرستد. گناهان گذشته او آمرزیده شده و او را مانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان بیرون مى برد.
(نمازهاى مستحبى این ماه در بخش نمازهاى مستحبى آمده است .)5 - سزاوار است که در تمام این ماه و ماه شعبان ، رمضان و تمام عمر، اهمیت زیادى به دعا، جهت توفیق اخلاص داده و توجه به خداى متعال با نامهاى او مانند ((کریم العفو و مبدل السیئات بالحسنات )) و توسل به او به وسیله محمد و آل او (علیه السلام ) را زیاد کند.
6 - چنانچه شب اول ماه ، مصادف با شب جمعه بود، سزاوار است که عمل ((لیلة الرغائب )) را انجام دهد. از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده است که فرمودند: ((از اولین شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید؛ زیرا شبى است که فرشتگان آن را ((لیلة الرغائب )) مى نامد. این نامگذارى به این جهت است که هنگامى که یک سوم از شب گذشت ، هیچ فرشته اى در آسمان ها و زمین نمى ماند، مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع مى شوند.
آنگاه خداوند، به طور غیر منتظره اى بر آنان وارد شده و مى فرماید: اى فرشتگانم ! هر چه مى خواهید از من درخواست کنید. فرشتگان عرض مى کنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذرى . خداوند مى فرماید: این کار را انجام دادم )). بهتر است کسى که این حدیث را مى شنود، در این شب ، زیاد بر فرشتگان صلوات فرستاده تا تکلیفى را که آیه تحیت (نساء/آیه 86) به عهده ما گذاشته به اندازه توانایى انجام داده باشد. سپس رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: کسى که روز پنج شنبه اول رجب را روزه گرفته و بین نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز به جا آورده هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعتى سوره فاتحه یک بار، سوره قدر سه بار و سوره توحید دوازده بار خوانده و هنگامى که نماز تمام شد، هفتاد بار بر من (با این الفاظ) صلوات بفرستد: اللهم صل على محمد النبى الامى و على آله سجده کرده و در سجده هفتاد بار بگوید: سبوح قدوس رب الملائکة و الروح سپس سر خود را بلند کرده و بگوید: رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلى الاعظم .
آنگاه بار دیگر به سجده رفته و در سجده همان چیزى را بگوید که در سجده اول گفت ، سپس حاجت خود را از خدا بخواهد، ان شاء اللّه تعالى برآورده مى شود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ادامه فرمودند: قسم به کسى که جانم در دست اوست ؛ هیچ بنده یا کنیزى - از بندگان و کنیزان خدا - این نماز را به جا نمى آورد، مگر این که خداوند گناهان او را مى بخشد؛ گرچه گناهان او مثل کف دریا و به عدد شن و به وزن کوهها و به عدد برگهاى درختان باشد در روز قیامت هفتصد نفر از خویشان خود را که همگى سزاوار آتش باشند را شفاعت مى کند و در شب اول قبر خداوند ثواب آن را به بهترین صورت ، با روى گشاده و خندان و زبان فصیح براى او مى فرستد و مى گوید: اى محبوب من ! مژده بده ؛ از هر سختى نجات پیدا کردى .
مى پرسد: تو کیستى ؟رویى بهتر از رویى تو ندیده و بویى به خوش بویى تو، به مشامم نرسیده . جواب مى دهد: اى محبوب من ! من ثواب آن نمازى هستم که در فلان شب ، فلان منطقه ، فلان ماه و فلان سال به جا آوردى ؛ امشب آمده ام تا حقت را ادا کرده ، مونس تنهایى تو بوده و وحشت را از بین ببرم . زمانى که در شیپور دمیده شود، در عرصه قیامت بر سرت سایه افکنم و تو هرگز هیچ خیرى را از جانب مولایت از دست نخواهى داد.7 - از کارهاى مهم در روز اول ماه رجب ، روزه ، نماز حضرت سلمان دعا در اول آن با دعایى که در اقبال سید قدس سره روایت شده ، مى باشد.
8 - از کارهاى مهم در این ماه این است که در تمام ماه ، هزار بار بگوید: استغفر اللّه ذاالجلال و الاکرام من جمیع الذنوب و الاثام شیخ صدوق (ره ) روایت کرده است : اگر کسى این ذکر را در رجب ، هزار بار بگوید، خداوند متعال مى فرماید: اگر گناهان شما را نبخشم ، پروردگار شما نیستم ، پروردگار شما نیستم ، پروردگار شما نیستم !
9 - مستحب است که در تمام ماه رجب ، سوره توحید را ده هزار بار و همچنین روایت شده است که هزار بار بخواند. روایت شده است : ((کسى که هزار بار آن را بخواند روز قیامت ، عمل هزار پیامبر و هزار فرشته را مى آورد و هیچکس نزدیکتر از او به خدا نیست ؛ مگر کسى که بیشتر از او آن را خوانده باشد و ثواب خواندن این سوره در رجب ، چندین برابر است .))
10 - مستحب است که در این ماه که هزار بار، خدا را تسبیح کند. در روایت آمده است کسى که چنین عملى را انجام دهد، خداوند صد هزار عمل خوب براى او نوشته و صد کاخ در بهشت براى او مى سازد.
11 - مستحب است که در تمام این ماه ، هزار بار (( لا اله الا اللّه )) بگوید. روایت شده است کسى که در این ماه این عمل را انجام دهد خداوند براى او صد هزار حسنه نوشته و صد شهر در بهشت براى او مى سازد.
12 - مستحب است که در این ماه صد بار بگوید: استغفر اللّه الذى لا اله الا هو وحده لا شریک و له و اتوب الیه . و اگر پس از آن صدقه بدهد خداوند او مورد رحمت قرار داده و گناهان او را مى آموزد و کسى که چهار صد بار بگوید خداوند پاداش صد شهید را براى او مى نویسد.
13 - خوب است که در تمام ماه با پیروى از امام سجاد (علیه السلام ) در سجده خود این ذکر را بگوید: عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک .
14 - سزاوار است که صبح و شب و بعد از هر نمازى دعاى یا من ارجوه لکل خیر.... را بخواند و سپس با دست چپ محاسن خود را گرفته و انگشت سبابه دست راست خود را حرکت داده گریه کند و بگوید: یا ذالجلال و الاکرام یا ذا النعماء و الجود یا ذا المن و الطول حرم شیبتى على النار.
15 - از دعاهاى مستحب در این ماه دعاى : یا من یملک حوائج السائلین ... مى باشد.
16 - از کارهاى مهم در این ماه ، زیارت امام حسین (علیه السلام ) در اول و وسط ماه است .
17 - نمازهاى مستحبى در این ماه ، در بخش نمازهاى مستحبى ذکر شده اند.
18 - روز بیست و هفتم رجب ، مستحب است که روزه بگیرد، غسل کرده و زیارت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و حضرت على (علیه السلام ) را بخواند.اوینی
|
حکیمانه ترین آیینما مفتخریم که پیرو آیینی هستیم که در سیر به سوی کمال هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. زن آماده رشد و کمال است، چنان که مرد چنین است. و مرد توان سیر به سوی کمالات معنوی را دارد، چنان که زن چنین است. آیات روشن قرآن حکیم این مسئله را دقیقا بیان می دارد و می فرماید: «به یقین، خداوند برای همه مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان شکیبا و زنان شکیبا، مردان فروتن و زنان فروتن، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، مردان ذکرگوی و زنان ذکرگوی، مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است». گوهری بر سر بازارگاه می اندیشم که اگر گوهری را به عیان بر سر بازار برند، جواهری را بر در خانه چشم ها بنمایانند و مرواریدی غلطان را به آشکارا بر کف شن های رودخانه بیفشانند، تیغ طمع چشم ها با آن چه خواهد کرد؟ به هرزه چندین دل خودکامه خواهد رفت؟ و سمّ نگاه زهرآلود چند افسونگر به یغمایش خواهد برد. گاه می اندیشم که اگر کسی گوهر درون را از پرده عفاف بیرون نهد، به تاراج چند طوفان نفس خواهد رفت؟ گاه می اندیشم که چه خواهد شد اگر عفاف کم فروش ترین جنس بازار خلق و خوی ما باشد؟ روشن ترین افق پیروزیزن روشن ترین افق پیروزی است؛ پرشکوه ترین اوج موفقیت است؛ بلندترین قله ظفرمندی است؛ اگر در جایگاه واقعی خود باشد، اگر در اوج غرور مهر و مهربانی جاری کند، اگر در کشاکش رنج ها خود را خسته نسازد، خود را ترک نگوید، خود را همان گونه که هست باور کند و بداند که شگفتی خلقت است، روشن ترین افق پیروزی است. بر قلّه عزّتبر گوهر درونی من پرده سیاه از خودبیگانگی مکشید که من بهای گوهر درونم را خوب می دانم و ارج می نهم. من سرچشمه عفتم؛ عصاره وقارم؛ اوج حیا و آزرمم؛ لبریز از عفاف و تقوایم و همین هاست که را، در اوج قلّه های عزّت و افتخار کشانده است. سدّی که من از خشت ایمان و عفاف بنا کرده ام، به تیرهای پولادین دشمن خراش هم نخواهد خورد. تا من خشتی بر نکشم، دشمن ناامید است. گوهر درونم را به چشمم خوار مسازید که سرچشمه غرور و پیروزایم. سپاس از خالقمهربانا، تو را سپاس که گل های باغت را به من سپرده ای. تو را سپاس که زلال مهربانی ات را از سرچشمه وجود من جاری ساخته ای. تو را سپاس که مرا لبریز از لطافت و مهر کرده ای. تو را سپاس که بر مروارید وجودم پوششی از عفاف و حیا کشیده ای. مهربان من، تو را سپاس می گویم. مبارک باد بر تو خلقتی چنین. نیکو و گوارا باد بر من زلال خلقتی چنین شیرین. شعار آزادیمرا به شعار آزادی مفریبید. خوب می دانم که آزادی من بهانه طمع خودکامگان است. مرا از در خانه ماندن و از جامعه دور ماندن مترسانید که من سرچشمه روح زندگی ام. مهجور نمی مانم. این بهانه دل های غفلت زده است. مرا به سراب تساوی با مرد، به صحنه کارهای دشوار و بی مزد مکشانید که مرا در بوستان خانه ها، کارهاست پر ارج و بها. مرا به هیچ شعاری مفریبید که من چشم به آینه سنّت فاطمه دوخته ام. من در مقام یک زن، بارها معراج کمال انسانی را درک کرده ام. بارها سر به سجده برده ام و پروردگارم را بر خلقتش ستوده ام و بر حکمتش و فرمان هایش شکر گفته ام. سپاس خدا را که صاحب بهترین خلقت ها و جامع ترین حکمت هاست. اسوه رستگاریامروز آفتاب عفاف و تقوا از افق وجود برآمد. چشمه حیا و عفّت بر عالم وجود جاری شد. برنامه رشد و تعالی انسان، چه زن و چه مرد، امضا شد. فاطمه(س) بانویی بود با عمری کوتاه که برترین سرمشق رشد و بهترین اسوه رستگاری انسان ها شد. این مهر افتخار برای همیشه بر پیشانی جامعه زنان باقی ماند که بلندترین کمالات انسانی در یک زن به تجلی آمده است. مبارک باد روز زن بر همه زنان پیروی راه او. ظلمی پنهانزن در تاریخ، جوامع، بسیار ظلم و ستم کشیده است. او در میان عقاید گوناگون، بسیار مورد اهانت و خُردنگری ها واقع شده است. امّا حقیقت آن است که آن جوامع جاهلی که زن را مایه انحطاط آفرینش و تجسّم شیطان و اصل منفی خلقت خوانده اند، درست به اندازه جوامع امروزی که زن را آزاد و بی بندوبار و در کارهای اجتماعی سخت یا مغایر با فطرت زن می خواهند، ظلم و ستم روا داشته اند. برده کشی از زنان برای کارهائی با مزد کم و پایین آوردن شخصیّت زنان تا حدّ مجسمه، ظلمی است که اگر از شیطان خواندن نستن زن بیشتر نباشد، کمتر نیست. اینها دو روی یک سکه اند که اجتماعات خودکامه و استثمارگر امروز و جاهلی دیروز به شخصیت زن روا داشته اند. و اینک خدای را سپاس که اسلام را با بهترین برنامه زندگانی فرو فرستاد و مقام زن را شناساند. زن در کلام نورچراغ کلام امام عزیزمان، نوری است که راه تاریک آینده را روشن می دارد. آب زلالی است که در تن جامعه روح حیات و زندگی می افکند. اینک با بیاناتی از ایشان درباره روز زن به جرعه نوشی از آن زلال می نشینیم: ــ در رژیم سابق، شأن و مرتبت، عبارت از آرایش مهوع و لباس های کذا و منزلگاه های کذا بود و امروز ارزش، ارزش انسانی است، ارزش اخلاقی است. دیگر آنهایی که با آرایش های فاسد و لباس های فاخر می خواستند فخرفروشی کنند، در بین جامعه نسوان ما محکومند و خجالت زده اند. این تحول بالاترین تحول است. نگه دارید این تحول را. توجه کنید که این دست های فاسد و قلم های فاسد و گفتارهای فاسد شما را به اغفال نکشاند و شما را بر نگرداند به حال سابق. ــ نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است برای اینکه زنان و بانوان علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهای فعال را در دامن خویش تربیت می کنند. آموختن باغبانیروز زن، روز نور گرفتن از درخشان ترین خورشید هدایت، روز آموختن باغبانی گل های خوشبوی یاس و نرگس، روز جاری کردن زلال ترین مهر فاطمی در جای جای بوستان پرغنچه خانه ها، روز باز کردن دریچه دل به سوی آسمان آبی و روز پوشیدن زیباترین جامه عفّت و حیا بر تن مرواریدهای دریای معرفت است. این روز گرامی و فرخنده بر همه رهروان جاده سعادت مبارک باد. اسوه کمالافتخار زنان همین بس که روز میلاد برترین گوهر خلقت، بانوی بهشت، فاطمه زهرا(س) روز زن نامیده شده است. سرمشق گرفتن از مظهر کامل ترین مکارم اخلاقی و اسوه بلندترین کمالات انسانی، نشان افتخاری است برای همه زنان مسلمان. در آویختن به ریسمان مهر خدا، محبّت فاطمه زهرا(س) تنها راه نجات از غرقاب ظلمانی دنیای امروز است. فرخنده باد این روز گرامی بر همه زنان مسلمان که دل به عشق ام الائمه سپرده اند. |