آرزوهای طولانی | ||||||
طول امل(آرزو) عبارت است از: امیدهاى بسیار در دنیا، و آرزوهاى دراز، و توقّع زندگانى دنیا، و بقاى در آن. بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است به فکر باش که بنیاد عمر بر باد است مجو درستى عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه، عروس هزار داماد است و سبب این صفت پلید دو چیز است: یکى جهل و نادانى است، چون جاهل، اعتماد مىکند بر جوانی خود و با وجود دوران جوانی، مرگ خود را دور می پندارد. و بیچاره مسکین ملاحظه نمىنماید که اگر اهل شهرش را بشمارند صد یک آن پیر نیستند و پیش از آمدن زمان پیرى به چنگ گرگ أجل گرفتار گشتهاند. تا یک نفر پیر می میرد هزار کودک و جوان مرده. و یا تکیه بر صحت حال عمومی خود می نماید و بعید می داند که مرگ ناگهانی، گریبان او را بگیرد. و غافل می شود از اینکه مرگ ناگهانی چه بعدی دارد. چه بسیار صاحبان بدن قوی که به مرگ ناگهانی از دنیا رفتند. اگر بر فرض مرگ ناگهانی بعید باشد امّا بیماری ناگهانی که بعید نیست، و هر مرضى ناگهانی عارض مىشود. و چون مرض بر بدن رسید، مرگ استبعاد ندارد. پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست مرگ، پیرى و جوانى نمىشناسد. شب و روز نمىداند. و سفر و غیر سفر نزد او یکسان است. بهار و خزان و زمستان و تابستان، برای او تفاوت نمىکند. نه آن را وقتى است خاص، و نه زمانى است مخصوص. ناگهان بانگى برآمد خواجه مرد. و جاهل از اینها غافل. هر روز چندین تابوت طفل و جوان را مىبرند و به تشییع جنازه دوستان و آشنایان مىروند و جنازه خود را هیچ به یاد نمی آورند. و سبب دوّم براى آرزوهای طولانی، محبّت دنیاى پست و أنس به لذتهای گذرا است، زیرا انسان چون انس به شهوات و لذّات گرفت و در دل او دوستى مال و منال و أولاد و عیال و خانه و مسکن و املاک و مرکبها(وسایل نقلیه) و غیر اینها جای گیر شد، و جدایی از آنها بر او دشوار گردید دل او به زیر بار فکر مردن نمىرود. و از تصوّر مرگ خود، نفرت مىکند. و اگر گاهى به خاطر او خطور کند خود را به فکر دیگر مىاندازد. و از مشاهده کفن و کافور کراهت مىدارد. بلکه دل خود را پیوسته به فکر زندگانى دنیا مىاندازد. و خود را به امید و آرزو تسلّى مىدهد. و از یاد مرگ غفلت مىورزد. و تصوّر نزدیک رسیدن آن را نمىکند. و اگر احیانا یاد آخرت و اعمال خود افتاد و مردن خود را تصوّر نمود، نفس أمّاره و شیطان او را به وعده فریب مىدهد. پس مىگوید که: امر پروردگار دراز است و هنوز تو در اوّل عمرى، حال چندى به کامرانى و خوشگذرانی و جمع اسباب دنیوى مشغول باش تا بزرگ شوى در آن وقت توبه کن و مهیّاى کار آخرت شو. چون بزرگ شد گوید: حال جوانى، هنوز کجاست تا وقت پیرى، چون پیر شوى توبه خواهى کرد و به اعمال صالحه خواهى پرداخت. و اگر به مرتبه پیرى رسید با خود گوید: ان شاء اللّه این خانه را تمام کنم، یا این مزرعه را آباد نمایم، یا این پسر را داماد کنم، یا آن دختر را برایش بگیرم بعد از آن دست از دنیا مىکشم و در گوشهاى به عبادت مشغول مىشوم. و هر شغلى که تمام مىشود باز شغلى دیگر روى مىدهد. و همچنین هر روز را امروز و فردا مىکند تا ناگاه مرگ، گلوى او را بىگمان مىگیرد و وقت کار مىگذرد. روزگارت رفت زینگون حالها همچو «تیه» [1] و قوم موسى سالها سال بىگه گشت و وقتت گشت طى جز سیه روئى و فعل زشت نى هین مگو فردا که فرداها گذشت تا به کلّى نگذرد ایام کشت هین و هین اى راه رو بىگاه شد آفتاب عمرت اندر چاه شد این قدر عمرى که ماندستت بتاز تا بزاید زین دو دم عمر دراز تا نمردهست این چراغ با گهر هین فتیلهاش ساز و روغن زودتر و این بیچاره که هر روز به خود وعده فردا مىدهد و به تأخیر مىگذراند غافل است از اینکه: آنکه او را وعده مىدهد فردا هم با او است. و دست فریب او دراز است. بلکه هر روز قوّت او بیشتر مىشود و امید این، افزون مىگردد، زیرا اهل دنیا را هرگز فراغت از شغل حاصل نمىشود. و فارغ از دنیا کسى است که به یکبارگى دست از آن بردارد و آستین بر او افشاند. و چون دانستى که منشأ آرزوهای طولانی، محبّت دنیا و جهل و نادانى است مىدانى که خلاصى از این مرض ممکن نیست مگر به دفع این دو سبب به آنچه گذشت در معالجه حبّ دنیا، و به ملاحظه احوال این منزل موقت، و گوش دادن موعظه ها و نصیحتها از صاحبان نفوس مقدّسه طاهره و تفکّر در احوال خود، و تدبّر در روزگار خود. پس باید گاهى سرى بر زانو نهد و آینده خود را به نظر در آورد و ببیند که یقینی تر از مرگ از براى او چه چیز است. و فکر کند که البّته روزى جنازه او را بر دوش خواهند کشید. و فرزندان و برادرانش گریبان در مرگش خواهند درید. و زن و عیالش گیسو پریشان خواهند نمود. و او را در قبر تنها خواهند گذاشت و به میان مال و اسباب اندوخته او خواهند افتاد. این سیل متّفق بکند روزى این درخت وین باد مختلف بکشد روزى این چراغ و تأمّل کند که شاید تخته تابوت او امروز در دست نجّار باشد. یا کفن او از دست گازر (رختشوى) بر آمده باشد. و خشت لحد او از قالب در آمده باشد. پس چاره در کار خود کند و با خود گوید: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کى روى ره، ز که پرسى، چه کنى، چون باشى معالجه آرزوهای طولانی بدان که: معالجه مرض آرزوهای طولانی، یاد مرگ و خیال مردن است، زیرا یاد مرگ، آدمى را از دنیا دلگیر و دل را از دنیا سیر مىسازد. و از این جهت حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود: «بسیار یاد آورید شکننده لذّتها را. عرض کردند: یا رسول اللّه آن چیست؟ فرمود: مرگ است، و هیچ بندهاى نیست که حقیقت آن را یاد کند مگر اینکه وسعت دنیا بر او تنگ مىشود. و اگر سختی و دردی دارد و دل او به سبب کاری از دنیا تنگ شده است گشاده مىگردد». و به آن حضرت عرض کردند که: «آیا کسى با شهداى أحد محشور خواهد شد؟ فرمود: بلى کسى که شبانه روزى بیست مرتبه مرگ را یاد کند». و فرمود: «کسى که شایسته عنایت و دوستى حقّ - سبحانه و تعالى - شود، و سزاوار سعادت گردد، أجل پیش چشم او آید، و همیشه در برابر او باشد، و آرزو و أمید دنیا به پشت سر وى رود - یعنى همیشه در فکر مرگ باشد و هیچ در یاد أمور دنیوى و اسباب زندگانى نباشد -. و چون کسى مستحقّ شقاوت و دوستى شیطان شود و شایسته آن باشد که: شیطان متولّى امور و صاحب اختیار او باشد بر عکس آن مىشود. یعنى آرزو به پیش چشم وى آید و أجل به پشت سر او رود». روزى از آن سرور پرسیدند که: «بزرگترین و کریمترین مردم کیست؟ فرمود: هر که بیشتر در فکر مردن باشد. و زیادتر آماده و مهیّاى مرگ شده باشد. ایشاناند زیرکان که دریافتند شرف و بزرگى دنیا و کرامت و نعمت آخرت را». و از آن جناب روایت شده است که فرمود: «چارهاى از مردن نیست، مرگ آمد با آنچه در آن هست. و آورد روح راحت و رو آوردن مبارک را به بهشت برین براى کسانى که اهل سراى جاویدند که سعیشان براى آنجا، و شوقشان به سوى آن بود». و فرمود که: «مرگ تحفه و هدیه مؤمن است». بلى: چون از اینجا وارهد آنجا رود در شکر خانه ابد ساکن شود گوید آنجا خاک را «مىبیختم» زین جهان پاک مىبگریختم اى دریغا پیش از این بودى أجل تا عذابم کم بدى اندر «وحل» از حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - روایت شده است که: «چون جنازه کسى را بردارى فکر کن که گویا تو خود آن کس هستى که در تابوت است و آن را برداشتهاند. و خود را چنان فرض کن که: به عالم آخرت رفتهاى و از پروردگار خود درخواست نمودهاى که تو را به دنیا برگرداند. و سؤال تو را پذیرفته و تو را دوباره به دنیا فرستاده است. ببین که چه خواهى کرد و چه عمل از سر خواهى گرفت». پس فرمود: «اى عجب از قومى که از اوّل تا به آخر ایشان را گرفتهاند و محبوس ساختهاند و نداى کوچ رحیل ایشان بلند شده و ایشان مشغول بازى هستند». ابو بصیر به خدمت آن حضرت شکایت کرد از وسواسى، که او را در امر دنیا عارض مىشد. حضرت فرمود: «اى أبو محمد یاد آور زمانى را که بندهاى اعضاى تو در قبر از یکدیگر جدا خواهد شد و دوستان تو، تو را در قبر خواهند گذاشت و سر آن را خواهند پوشید و تو را تنها در آنجا خواهند گذاشت و به خانههاى خود برخواهند گشت و کرم از سوراخهاى بینى تو بیرون خواهد آمد و مار و مور زمین گوشت بدن تو را خواهند خورد. و هرگاه این معنى را متذکّر شوى امور دنیا بر تو سهل و آسان خواهد شد. أبو بصیر مىگوید: به خدا قسم که هر وقت غم و اندوهى از امر دنیا به من مىرسید چون به فکر اینها مىافتادم از آن فارغ مىشدم و دیگر از براى من غصه از امر دنیا باقى نمىماند». و فرمود که: «یاد مرگ، خواهشهاى باطل را از دل زایل مىکند. و گیاههاى غفلت را مىکند. و دل را به وعدههاى إلهى قوى و مطمئن مىگرداند. و طبع را رقیق و نازک مىسازد. و هوا و هوس را مىشکند. و آتش حرص را فرو مىنشاند. و دنیا را حقیر و بىمقدار مىسازد. و بعد از آن فرمود: این معنى سخنى است که پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود: «تفکّر ساعه خیر من عباده سنه». یعنى: «فکر کردن یک ساعت، بهتر است از عبادت یک سال». و این در وقتى است که آدمى طنابهاى خیمه خود را از دنیا بکند و در زمین آخرت محکم ببندد. [1] . بیابانى که رونده در آن گمراه شود و راه به جایى نبرد، مثل: قوم موسى که سالها در بیابانى سرگردان بودند.
| ||||||
رذایل اخلاقی چیست؟ |
مقدمه رذیلت اخلاقی که از آن با عبارات متفاوتی همچون فعل غیر اخلاقی - در مقابل فعل اخلاقی - و ضد ارزش اخلاقی - در مقابل ارزش اخلاقی یاد می شود؛ واژه ای است که در فرهنگ دین در برابر فضیلت اخلاقی به کار می رود و از آن در مکاتب مختلف اخلاقی تعاریف متعدد و متفاوتی صورت گرفته است. یکی از مسائل مهم و اساسی در علم اخلاق، چگونگی تمییز رذائل اخلاقی از فضائل و به تعبیر دیگر ملاک و معیار بازشناسی فعل اخلاقی است. پاسخ های گوناگون و گاه متضادی به این پرسش داده شده که ناهمگونی در برخی پاسخ ها به اختلاف در مبانی معرفت شناسی و جهان بینی بازگشت می کند. مکاتب مختلف به فراخور مبانی فکری خویش هر یک معیار خاصی را در این زمینه ارائه داده و جدول مشخصی را برای رذائل اخلاقی ترسیم نموده اند. در این گفتار به تبیین دیدگاه اسلام می پردازیم. چگونگی تعیین معیار فعل غیر اخلاقی: در تعیین معیار رذیلت و شناخت آن، ابتدا لازم است به این مسئله پرداخته شود که کمال حقیقی انسان در چیست؟ زیرا؛ در صورتی امری رذیلت و فعلی غیر اخلاقی شمرده می شود که مانع از رسیدن به کمال لایق و واقعی انسان باشد و موجب انحطاط روحی و اخلاقی و شقاوت او گردد و انسان را از مسیر انسانیت دور نماید؛ که به فرمایش قرآن کریم «کالانعام بل هم اضل سبیلا»[1] گردد. مکاتبی هم که در این زمینه اظهار نظر کرده اند، به این امر توجه داشته اند اما در تشخیص کمال حقیقی انسان به خطا رفته اند. ثانیاً: باید به این مطلب اذعان داشت که کمال انسان امری واقعی و صفتی وجودی است و بین افعال و صفات فرد با کمال او رابطه علی و معلولی واقعی برقرار است؛ بنابراین چون کمال امری موهوم و اعتباری نیست برای شناخت فضایل و رذایل اخلاقی، ملاک های اعتباری و قراردادی، مفید فائده نیستند. حال با توجه به این که کاملترین و بهترین شناخت نسبت به انسان و کمال حقیقی او را خداوند دارد و عالم ترین فرد نسبت به مقتضیات و موانعی که در وصول او به این کمال مؤثرند، اوست، بهترین معیار شناخت فضایل و رذایل اخلاقی رجوع به منبع وحی می باشد. ثالثاً: یکی از معیارهای مهم در تشخیص رذائل شناخت دقیق فضائل است. با شناخت دقیق فعل اخلاقی به راحتی می توان ضد آن را شناخت. مرحوم ملا احمد نراقی در معراج السعاده به این معیار اشاره می کند: «شکی نیست که در مقابل هر صفت نیکی خلق بدی است که ضد آن است و چون دانستی که اجناس همه فضایل چهارند پس معلوم می شود که اجناس صفات رذایل نیز چهارند، اول جهل که ضد حکمت است و دوم جبن که ضد شجاعت است و سوم شره که ضد عفت است و چهارم جور که ضد عدالت است... تحقیق مطلب این که از برای هر فضیلتی حدی است مضبوط و معین که به منزله اوسط است و تجاوز از آن خواه به جانب افراط و خواه به طرف تفریط مودیست به رذیله، پس هر صفت فضیلتی که وسط است به جای مرکز دایره است و اوصاف رذایل به منزله سایر نقطه هائیست که در میان مرکز یا محیط فرض شود و شکی نیست که مرکز نقطه ای است معین و سایر نقاط متصوره در اطراف و جوانبش غیر متناهیه اند. پس بنابراین در مقابل هر صفت فضیلتی، اوصاف رذیله غیر متناهیه خواهد بود و مجرد انحراف از صفت فضیلتی از هر طرفی موجب افتادن در رذیله خواهد بود.»[2] رذائل اخلاقی بر اساس نظام اخلاقی اسلام انسان فطرتاً کمالجو است و هر چه در مسیر کمال پیش برود، خواهان به دست آوردن درجات بالاتری از آن است. وجودی نهایت و کمال مطلق بر اساس تعالیم دین اسلام، وجود خداوند متعال است. بنابراین کمال انسان و مطلوب نهایی او در هرچه نزدیک تر شدن به سرچشمه هستی و قرب پروردگار می باشد. از نظر اسلام، فضیلت فعل اخلاقی، به تأثیرگذاری آن فعل در رسیدن به کمال انسان بستگی دارد؛ از این رو هر فعلی که در بازسازی روح آدمی و وصول به کمال نهایی تأثیر بگذارد فضیلت و در غیر این صورت، رذیلت اخلاقی شمرده می شود؛ البته مراد و مقصود، آن فعلی است که با اراده و اختیار آدمی انجام بپذیرد.[3] نیاز به یادآوری است که این اثر بخشی، یا به طور مستقیم صورت می پذیرد و یا زمینه را برای نیل انسان به سوی کمال یا شقاوت فراهم می سازد. حال از آن جا که کمال نهایی انسان رسیدن به قرب خدا و بهره وری از صفات پروردگار است؛ هرآنچه انسان را از مقصد و مسیر منحرف نماید و از توجه به خدای متعال باز دارد، رذیلت اخلاقی به حساب می آید؛ مانند: خودخواهی، پیروی از هوای نفس، عجب و خودبینی، کبر و نخوت، دروغ، حسد و بخل، حب دنیا، غیبت، تهمت، ریا و هر گناه و نافرمانی ای که خدای متعال نسبت به آن غضب می نماید. از این جهت ترک واجبات و ارتکاب معاصی، از بزرگترین رذایل شمرده می شود. شایان ذکر است همان طور که فضایل در اثر بخشی، مراتب و درجاتی دارند و آن به میزان معرفت، شناخت و انگیزه ای بستگی دارد که آن فعل از آن برخوردار است، رذایل و گناهان نیز با توجه به میزان آثار سوء، مراتبی دارند و به صغیره و کبیره تقسیم می شوند. پس هر فعلی که آدمی را از خدا و وصول به کمال حقیقی دورتر سازد و در انحطاط روحی و اخلاقی او نقش مخرب بیشتری داشته باشد، از رذیلت و پستی بیشتری برخوردار است.[4] برای شناخت مصادیق رذائل اخلاقی و اثرات متفاوتی که در روح انسان دارند، آثار ارزشمندی بر اساس مبانی اسلام و تعالیم اهل بیت(ع) تألیف گردیده، که می توان از آن ها استفاده نمود و از جمله مهمترین آن ها می توان از جامع السعادات تألیف ملا محمد مهدی نراقی و معراج السعاده تألیف ملا احمد نراقی نام برد. نقش انگیزه در بازشناسی فعل اخلاقی یکی از موضوعاتی که در اخلاق اسلامی به عنوان اساس ارزش در کارهای اخلاقی مطرح می شود عبارت است از «نیت» کار و انگیزه ای که انسان را وادار به انجام آن می کند. یک فرق کلی بین نظریه اخلاقی اسلام با سایر نظریه های اخلاقی وجود دارد، زیرا؛ در اغلب مکاتب اخلاقی توجهی به نیت عمل نشده است. از نظر اسلام برای این که کاری ارزش اخلاقی پیدا کند حسن فعلی به تنهایی کافی نیست بلکه همراه آن، حسن فاعلی نیز لازم خواهد بود؛ زیرا، آثار کارهای اخلاقی یعنی کمال و سعادت انسان بر حسن فاعلی و داشتن نیت صحیح مترتب می گردد.[5] با توجه به این مطلب نیت و انگیزه ممکن است فعل را تبدیل به فعل قبیح نماید و فضیلت رذیلت گردد. مثلا اگر یتیم را به جهت تعلیم و تربیت او تأدیب کنند، این فعل چون به نیت خیر و اصلاح بوده حسن پیدا می کند، ولی اگر زدن به نیت ظلم و غیر اصلاح باشد، این فعل قبح پیدا می کند. [1]. اعراف/179. [2]. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، تهران، دهقان، (بی تا)، ص 31. [3]. فلسفه اخلاق، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 184؛ و فلسفه اخلاق، مجتبی مصباح، ص 140. [4]. اخلاق و عرفان، رضا رمضانی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1383، ص 130 و 131. [5]. اخلاق در قرآن، مصباح یزدی، محمد تقی، قم، موسسه امام خمینی (ره) سوم، 1377، ج1، ص 114. |
مهدی رحیمی - مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه |