سکوت |
جنبه مثبت و منفی زبان نعمت زبان و بیان از ویژگی خاصی برخوردار است، لکن از این نکته نیز نباید غفلت کرد که زبان دارای دو بُعد مثبت و منفی است و نمی توان گفت چون زبان نعمت عظمای الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به کار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان جاری ساخت بلکه باید در موارد ضروری و مفید از آن بهره برداری کرد. سخن، بهترین عبادت و زشت ترین معصیت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: ...و در میان عبادات و طاعاتی که از اعضاء و جوارح انسان سر می زند عبادتی کم زحمت تر و کم مؤنه تر و در عین حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد البته در صورتی که کلام برای رضای خدا و به قصد بیان رحمت و گسترش نعمتهای او باشد، زیرا بر همه مشهود است که خداوند میان خود و پیامبرانش جهت کشف اسرار و بیان حقایق و اظهار علوم پنهانی خود چیزی را جز کلام واسطه قرار نداده و وحی و تفهیم مطالب به وسیله کلام صورت گرفته است، چنانکه میان پیامبران و مردم نیز وسیله ای جز سخن برای ابلاغ رسالت وجود ندارد. از اینجا روشن می شود که سخن بهترین وسیله و ظریف ترین عبادت است و همچنین هیچ گناهی نزد خداوند سنگین تر و به کیفر نزدیکتر و پیش مردم نکوهیدهتر و ناراحت کننده تر از سخن نیست.[1] اصولا یکی از نشانه های انسان عاقل آن است که بیجا سخن نمی گوید، زیرا زبان بیان کننده میزان عقل آدمی است، چنانکه امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود: «تَکلّمُوا، تُعْرَفُوا فإنَّ الْمرْءَ مخْبوءٌ تحْت لِسانِهِ.»[2] سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است. آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان چونک بادی پرده را درهم کشید سرّ صحن خانه شد بر ما پدید کاندر آن خانه گهر یا گندم است گنج زر یا جمله مار و کژدم است یا در او گنج است و ماری بر کران زانک نبود گنج زر بی پاسبان بی تأمّل او سخن گفتی چنان کز پس پانصد تأمّل دیگران[3] و در جای دیگر فرمود: «ألْمرءُ مخْبوءٌ تحْت لسانِِهِ.»[4] آدمی در زیر زبان خود پنهان است. و به قول شاعر: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد به هر حال، انسان عاقل و دوراندیش اول فکر می کند آنگاه سخن می گوید. امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود: «لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْأَحْمق وراءَ لسانِهِ.»[5] زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست. مرحوم سیّد رضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل می کند می گوید: این جمله از کلمات شگفت انگیز و پرارزش مولا امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمی گشاید، ولی احمق قبل از اینکه فکر و اندیشه کند سخن می گوید. بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت می کند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «قلبُ الْأحمقِ فی فیهِ و لسانٌ الْعاقل فی قَلْبِهِ.»[6] قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست. و در جای دیگر آمده است: ... زبان مؤمن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان اوست. یعنی مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد، اگر نیک بود می گوید و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداری می کند اما شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش جاری می شود می گوید و نمی داند کدام سخن به سود او و کدام سخن به زیانش تمام می شود. (سپس فرمود:) رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «ایمان هیچ بنده ای درست نمی شود مگر اینکه قلبش درست شود و قلبش درست نمی شود تا آنکه زبان او راست و مستقیم شود»...[7] خلاصه آنکه انسان باید هنگام سخن گفتن تأمّل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار زمام اختیار را از کف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت. انسان تا سخن نگفته سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار می گیرد. این حقیقت را حضرت علی ـ علیه السّلام ـ این گونه بیان می فرماید: سخن مادام که آن را نگفته ای در اختیار تو است اما همین که از دهانت خارج شد تو در اختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده که یک کلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است.[8] بسیارند کسانی که از سخن گفتن نادم و پشیمان اند اما به خاطر سکوت هیچگاه اظهار ندامت نمی کنند. لقمان به فرزندش فرمود: «یا بُنیَّ قدْ نَدِمتُ علی الْکلامِ ولمْ أنْدم عَلی السُّکوتِ.»[9] فرزند عزیزم! چه بسا که من در اثر گفتار پشیمان شده ام اما به خاطر سکوت افسوس نخورده ام. چند نکته درباره سکوت در برخی از روایات آمده که سکوت و خاموشی از سخن گفتن بهتر است: 1. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «نجاهُ الْمؤمن فی حفْظِ لسانِهِ.»[10] نجات مؤمن در حفظ زبان اوست. 2. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «قال لُقمان لابْنهِ یا بُنیَّ! أنْ کُنت زَعَمْت أنَّ الْکلامَ منْ فِضَّهٍ فَانَّ السُّکوت من ذَهبٍ.»[11] لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزیزم! اگر گمان می کنی سخن گفتن، نقره است به درستی که سکوت، طلا است.[12] 3. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «منْ سَرَّهُ انْ یَسْلم فَلْیلزم الصَّمْتَ.»[13] کسی که می خواهد سالم بماند باید سکوت کند. 4. شخصی خدمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ رسید و گفت: «اخْبرنی عنِ الْاسلام بِامرٍ لا اسْئَلُ عنْهُ احداً بعْدک، قال: قُل امنْتُ بِاللهِ ثُم اسْتَقِمْ؟ قلتُ فما أتَّقی؟ فَأؤمأَ بیَدِهِ الی لسانِهِ.»[14] درباره اسلام (و دستورهای آن) مطالبی بفرمایید که بدان عمل کنم و نیازی نباشد که از دیگران در این باره بپرسم. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: بگو به خدا ایمان آوردم و در این راه استوار باش. دیگر بار پرسیدم از چه چیز خود را حفظ کنم؟ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به زبان خود اشاره کرد، یعنی از زبانت بترس و آن را کنترل کن. شعار اهل تحقیق امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره فواید خاموشی فرمود: صمت و خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار کسانی است که با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می نگرند؛ کسانی که در حقایق ماسبق و زمانهای گذشته غور و بررسی کرده و حقایقی را بیان می کنند که قلم ها ننوشته و در کتاب ها نیامده است. آن گاه فواید و آثار سکوت را بر شمرده و می فرماید: 1. سکوت کلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است. 2. موجب رضا و خشنودی خدا است. 3. باعث سبک شدن حساب انسان در روز قیامت است. 4. وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش ها است. 5. برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است. 6. وسیله ای است برای قطع شدن هوی و هوس های نفسانی. 7. وسیله ریاضت نفس است. 8. وسیله درک حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است. 9. قساوت و سختی دل را از بین می برد. 10. وسیله ای است برای کسب حیا و پرهیزکاری. 11. سبب زیاد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگی است. 12. موجب فهم و کیاست و عقل انسان می شود. سپس امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: اکنون که به فایده های سکوت آگاه شدی، پس دهان فروبند و تا مجبور نشدی لب به سخن مگشای، به ویژه اگر کسی را پیدا نکنی که برای خدا و در راه خدا با او گفتگو کنی. آنگاه فرمود: وسیله هلاکت و نجات مردم سخن گفتن و سکوت است. پس خوشا به حال کسی که توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا کند و به فواید و آثار پسندیده کم گویی و سکوت آگاه گردد، زیرا سکوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر کسی ارزش و قدر کلام را بداند بیجا سخن نمی گوید و سکوت را شعار خود قرار می دهد و کسی که بر لطایف سکوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی اش هر دو عبادت می شود و کسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.[15] توضیح لازم و نکته قابل توجه: البته باید تذکر داد که هدف اصلی از احادیث سکوت این نیست که انسان باید همیشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشاید و حتی در مقام احقاق حق خود و دیگران سکوت اختیار کند و به دفاع از خود برنخیزد، بلکه مقصود جلوگیری از هرزه گویی و فضول کلام است، زیرا اگر روایات سکوت را این گونه تفسیر کنیم که انسان باید در هر حال حتی در برابر ستم ستمکاران و افساد مفسدان مهر سکوت بر لب زده و فریاد برنیاورد چنین تفسیری بی تردید مخالف ضرورت شرع انور است که امر به معروف و نهی از منکر را از اهمّ واجبات شمرده و سکوت در برابر ظلم را گناهی بزرگ می داند. اگر در برابر مفاسد و مظالم بنا بر سکوت باشد کیان اسلام به خطر می افتد. در این گونه موراد اسلام دستور می دهد که مُهر سکوت را بشکنید و داد بزنید و فریاد برآورید و مردم را نیز علیه فساد و ستم برانگیزانید، چرا که: اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است در حقیقت، کسانی که در این گونه موارد سکوت می کنند اصل مسلّم قرآنی را نادیده انگاشته اند و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است که از اهمّ فرایض به شمار می رود و در قرآن مجید و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تأکید زیادی بر آن شده است و از کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند نکوهش شده و آنها را مستوجب غضب و خشم خداوند دانسته اند. [1] . مصباح الشریعه، باب چهل و ششم. [2] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 392؛ فیض الاسلام، حکمت 384. [3] . مثنوی معنوی، دفتر دوم، صفحه 241. [4] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 140. [5] . نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 476، شماره 40. [6] . همان، صفحه 476، شماره 41. [7] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 175. [8] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 381. [9] . المحاسن و المساوی بیهقی، ج 1 / صفحه 166. [10] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 114، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 9. [11] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 114؛ الحقائق فی محاسن الاخلاق، صفحه 66. [12] . شعر معروف گر سخن نقره است خاموشی طلا است از اینجا گرفته شده. [13] . محجّه البیضاء، ج 5 / صفحه 193. [14] . همان، صفحه 192. [15] . مصباح الشریعه، باب 27. |
محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص126 |
سکوت |
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: خدای عزّوجلّ دشمن دارد بنده ضعیفی را که دین ندارد. سؤال شد: مؤمن ضعیفی که دین ندارد کیست؟ فرمود: آن کس که نهی از منکر نمی کند.[1] اگر قرار بود که انسان همیشه سکوت کند و از منکر و زشتی جلوگیری نکند، امام باقر ـ علیه السّلام ـ نمی فرمود: «وَیْلٌ لِقوْمٍ لا یَدینُون اللهَ بِالأمْر بِالْمعروف و النَّهْی عنِ الْمنکر.»[2] بدا به حال مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه خود نمی دانند. زیرا بی تردید اگر امر به معروف و نهی از منکر اجرا نشود هیچ یک از واجبات به پا داشته نخواهد شد. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إنَّ الْأمر بِالْمعروفِ و النَّهی عنِ الْمنکرِفریضهٌ عظیمهٌ بها تُقام الْفرائِضُ.»[3] به پا داشتن دیگر فرایض و واجبات بستگی به امر به معروف و نهی از منکر دارد. و امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ درباره امر به معروف و مبارزه با منکرات می فرماید: «... و افْضل من ذلک کُلِّهِ کلمهُ عدلٍ عند إمامٍِ جائِرٍ.»[4] ... از همه اینها مهمتر سخنی است که برای دفاع از عدالت در برابر پیشوای ستمگری گفته می شود. خلاصه اگر در روایات سخن از فضیلت سکوت و خاموشی به میان می آید مقصود سخنانی است که بی جا و بی مورد از زبان انسان خارج شده و با غیبت و تهمت و دروغ و افترا باشد. در این موارد است که باید انسان خود را کنترل کند و لب فرو بندد: «الصَّمْتُ الْیَقُ بِالْفَتی من مَنْطقٍ فی غَیر حینهِ.»[5] سکوت از سخن گفتن بی مورد سزاوارتر است. در برخی از روایات گفتاری که آفتی به دنبال نداشته باشد و به ایمان انسان زیان نرساند بر سکوت ترجیح داده شده است: از امام علی بن حسین ـ علیه السّلام ـ درباره سخن گفتن و خاموشی پرسیدند: کدامیک از این دو برتر است؟ فرمود: هر یک از این دو آفاتی دارد که اگر از این آفات سالم بماند سخن گفتن از خاموشی بهتر است. عرض شد: چگونه یا ابن رسول الله؟ فرمود: برای اینکه خداوند عزّوجلّ پیامبران و اوصیای آنان را با سکوت مبعوث نکرد. آنها آمدند که با مردم سخن بگویند. و هیچ کس با سکوت و خاموشی سزاوار بهشت و مستوجب ولایه الله و مصون از عذاب خدا نمی شود. تمام این فواید و نتایج به وسیله سخن متحقّق می شود. (سپس فرمود:) من هیچگاه ماه را با خورشید در یک کفه برابر قرار نمی دهم (یعنی کلام به مثابه خورشید و سکوت به منزله ماه است)، چون تو در مقام توصیف سکوت از کلام بهره می گیری ولی در توصیف کلام از سکوت نمی توان استفاده کرد.[6] یعنی چنانکه ماه به وسیله نور خورشید خود را نشان می دهد سکوت هم به وسیله سخن فضیلتش آشکار می شود و عکس آن ممکن نیست که خورشید را با ماه نشان دهند. در حدیثی از حضرت امام رضا ـ علیه السّلام ـ آمده است: «من علامات الْفِقْهِ الْحلمُ و الْعلم و الصَّمْتُ إنَّ الصَّمت بابٌ من أبوابِ الْحکمهِ انَّ الصَّمت یَکْسبُ الْمحبَّهَ إنَّهُ دلیلٌ علی کُلّ خیرٍ.»[7] از نشانه های دانایی سه چیز است: بردباری، دانش، خاموشی. و به راستی صمت و سکوت دری از درهای حکمت است. صمت و سکوت محبّتها را جلب می کند و آن راهنمای تمام نیکیها است. با توجه به آثاری که برای صمت و سکوت در این حدیث آمده است معلوم می شود که مقصود از این سکوت چیست، زیرا هر سکوتی نمی تواند دارای چنین ارزشهایی باشد. نتیجه بحث از آنچه گذشت نتیجه می گیریم که نعمت بیان با تمام ارزش و اهمیتی که دارد دارای دو بُعد مثبت و منفی است و در آغاز مرحله خودسازی بیشتر به بُعد منفی توجه شده است تا بُعد مثبت. آنگاه که انسان در این مرحله قدری پیش رفت و بر زبان خویش تسلط پیدا کرد، بحث سکوت مطرح نیست بلکه صمت مطرح می شود، چون سکوت مطلق را صمت نمی گویند، صمت به سکوت معنادار و کنترل شده اطلاق می شود، یعنی سکوت بی مورد. پس آنچه مطلوب است سکوت مطلق نیست بلکه سکوت به مورد است، زیرا چنانکه گفتیم در بسیاری از اوقات گفتار و اظهار عقیده و امر و نهی لازم و واجب است و در چنین مواردی سکوت حرام است (دقت کنید). [1] . وسائل الشیعه، ج 11 / صفحه 391. [2] . همان، صفحه 393. [3] . همان، صفحه 395. [4] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 374. [5] . الذریعه الی مکارم الشریعه، صفحه 96. [6] . الحقائق فی محاسن الاخلاق، صفحه 66. در بحارالانوار (چاپ بیروت، ج 68 / صفحه 274) این روایت با تفصیل بیشتری نقل شده است. [7] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 113، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 1؛ تحف العقول، صفحه 332 با اندکی تفاوت. |
محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص126 |
سلام و مصافحه |
پیوند های اجتماعی، نیازمند«تحکیم» است. استوار سازی این رشته ها با کلّی گویی به دست نمی آید. باید نمونه های عملی و مصداقهای خاصّ و روشن ارائه شود، تا مرزهای دوستی و پیوند های عاطفی استوار تر گردد و پایدار بماند. «سلام» و دست دادن یکی از این امور است. سلام، چراغ سبز آشنایی است. وقتی دو نفر به هم می رسند، نگاه ها که به هم می افتد، چهره ها که رو در رو قرار می گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و بر داری، «سلام دادن» است و در پی آن، دست دادن و«مصافحه». دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر می رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیا مناسب تر از «سلام» چیزی سراغ دارید؟ مفهوم سلام سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتی و تندرستی تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندی به تو نخواهد رسید. من خیر خواه تو هستم، نه بد خواه و کینه ورز و دشمن. سلام نوعی درود و تحیّت اسلامی است که دو مسلمان به هم می گویند. این معنای شعار اسلامی سلام است. دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمی فشردن، نشان دیگری از محبت و صمیمیت و خیر خواهی است . دلها را به هم نزدیکتر و محبتها را بیشتر می سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکتر می کند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد! «دست در دست، چو پیوند دو قلب گرمتر می گردد، دل آزرده دوست، نرمتر می گردد...» باری... سلام، نام خداست و تحیّت الهی. سفارش پیامبر است و امامان. تا آنجا که فرمودند: اگر کسی پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید: «من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه»[1] در حدیث دیگری امام صادق(ع) از قول خداوند نقل می کند که: بخیل، کسی است که از سلام دادن به دیگری بخل ورزد: «البخیل من بخل بالسّلام»[2] راستی... سلام دادن به دیگری نه تنها چیزی از قدر و جایگاه انسان نمی کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادی، پولی، آبرویی و.... ندارد، بلکه محبت آور و صفابخش است و خدا پسند و سیره رسول خدا (صلی الله علیه واله) و روش و منش اولیاء الهی است. به علاوه، نشانه ای از تواضع و فروتنی و نداشتن کبر است. انسانهای متواضع، نه تنها زیان نمی بینند، بلکه عزّت و محبوبیّت هم پیدا می کنند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «من التواضع ان تسلم علی من لقیت»؛[3] از نشانه های فروتنی این است که به هر کس بر خوردی، سلام دهی. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) نیز فرمود: «اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح»؛[4] هر گاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام» و «دست دادن» با هم دیدار کنید. ادب و آداب سلام سیره رفتاری پیامبر خدا آن بود که به هر که می رسید ـ حتی کودکان ـ ابتدا به او سلام می کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان می فرمود: پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکی هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من«سنت» گردد.[5] این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع او سر چشمه می گرفت. اینها درست؛ ولی ادب اقتضا می کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله)فرمود: کوچک به بزرگ سلام کند، یک نفر به دو نفر، و جمعیت کم به جمعیت فراوان، و سواره بر پیاده، و رهگذر، بر کسی که ایستاده است. و ایستاده بر کسی که نشسته است.[6] و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود! سلام را باید آشکارا، بلند و با صدای رسا ادا کرد. احادیث فراوانی با عنوان « الجهر با السلام» و « افشاء سلام»آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنی بلند و واضح، تا طرف بشنود. اگر در بر خورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعی، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولی آهسته، شاید سلامتان را نشوند. با اینکه شما سلام داده اید، ولی به دلیل سرو صدا یا جمع نبودن حواس یا هر عامل دیگر سلامتان را نشنوند، شما را بی ادب و بی اعتنا خواهند شمرد و متکبّر خواهند پنداشت. یا اگر سلام دیگری را جواب دهید؛ امّا آهسته و زیر لب، به گونه ای که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مسأله ای، خصومتی و... پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبّر شده اید که حتی جواب سلامش را هم نمی دهید یا با دشواری و بی علاقگی جواب می دهید. راه جلوگیری از این سوء تفاهمها و بد گمانیها، رعایت همان دستور دینی در معاشرتها است، یعنی آشکارا سلام کردن. امام صادق( علیه السلام) می فرماید: ‹‹هرگاه یکی از شما سلام می دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگویدکه «سلام دادم، ولی جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولی آنان نشنیده باشند! و هر گاه یکی از شما جواب سلام می دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگر نگوید که « سلام کردم ولی جوابم را ندادند!›› [7] اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسی است که شروع به سلام کند. آن که سلام می دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعی تحیت و هدیه از سوی یک مؤمن است و هدیه را باید پاسخی بهتر ارائه داد، تا نشان قدر شناسی باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیّت دیگران را به گونه ای بهتر پاسخ دهید: «... فحیّوا باحسن منها» [8] یا مثل همان را باز گردانید. دست دادن گفتیم که «مصافحه» هم، «دوستی آور»، «کدورت زدا» و «محبت آفرین» است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز می کنیم. بر عکس، اگر با کسی کدورت و دشمنی داشته باشیم، از دست دادن با او پرهیز می کنیم. و به همین خاطر، این دستور مقدس و پر برکت اسلامی، در تحکیم رابطه های دوستی و اخوّت، ثمر بخش است. امام باقر (علیه السلام) فرمود: هر دو نفر مؤمنی که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهی بیشتر با کسی است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد.[9] و نیز امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که دو برادردینی به هم می رسند و با هم دست می دهند، خداوند با نظر رحمت به آنان می نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان می ریزد، فرو می ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند.[10] شیوه مصاحفه دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابی دارد. یکی از آنها پیوستگی و تکرار است. در یک سفر و همراهی و دیدار، حتی چند بار دست دادن نیز مطلوب است. ابو عبیده نقل می کند: همراه امام باقر (علیه السلام) بودم. اول من سوار می شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار می شدیم، سلام می داد و احوالپرسی می کرد، چنان که گویی قبلاً یکدیگر را ندیده ایم. آنگاه مصافحه می کرد. هر گاه هم از مرکب فرود می آمدیم و روی زمین قرار می گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام می کرد و دست می داد و احوالپرسی می کرد و می فرمود: «با دست دادن دو مؤمن، گناهانشان همچون برگ درختان فرو می ریزد و نظر لطف الهی با آنان است، تا از هم جدا شوند.»[11] از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روی محبّت و علاقه است، اما نه در حدی که سبب رنجش و درد گردد.[12] جابر بن عبدالله می گوید: در دیدار با رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشارداد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینی است.[13] همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنّت اسلامی است. در مصافحه، پاداش کسی بیشتر است که دستش را بیشتر نگه دارد.[14] پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) نیز این سنّت نیکو را داشت که چون با کسی دست می داد، آن قدر دستِ خود را نگه می داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد.[15] باری... محبت قلبی را باید آشکار ساخت. علاقه، گنجی نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکار کرد، تا از بر کاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیها و تحکیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنی را ملاقات می کنید، مصافحه کنید، خوشرویی و چهره گشاده و بشّاش و خندان به هم نشان دهید.[16] از آثار دیگر مصافحه، «کینه زدایی» است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: «تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمه»[17] و «تصافحوا فانه یذهب بالغل»؛[18] مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را می زداید. دست دادن با زنان بر اساس«مکتبی» بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صِرف دوستی و رفاقت و آشنایی و همکار بودن یا ملاحظات سیاسی و دیپلماسی در سفرهای خارجی و دیدارهای رسمی، دلیل نمی شود که کسی با نا محرم و اجنبی، مصافحه کند. روشنفکر مآبی در این مسأله جایی ندارد. رسول خدا فرمود: با زنان دست نمی دهم[19](البته زنان نامحرم). ودر حدیث نبوی دیگری آمده است: «اگر زنی بخواهد با مرد نا محرم دست بدهد (که نباید دست دهد)و ناچار باشد، یا بخواهد با او«بیعت» کند، از پشت لباس (با وجود حایل و پوشش دست، دستکش) مانعی ندارد.» البته معیار عمل، فتوای مجتهدی است که از او تقلید می کنید و هر مسلمان متعهّد، باید برای عمل خود ملاک و حجّت شرعی داشته باشد. [1] . سفینه البحار، محدث قمی، ج 1، ص 645. [2] . میزان الحکمه، ری شهری، ج 4، ص 535. [3] . خصال صدوق، ص 11. [4] . سفینه البحار. ج 1، ص 465. [5] . بحار الانوار(بیروت)، ج 73، ص10. [6] . میزان الحکمه، ج 4، ص538. [7] . اصول کافی( عربی) کلینی، ج2، ص645. [8] . نساء، آیه 86. [9] . اصول کافی، ج 2، ص 179. [10] . همان، ص 183. [11] . همان، ص 179. [12] . بحار الانوار،ج73،ص26 [13] . همان،ص23. [14] . همان،ص28. [15] . همان، ص 30. [16] . میزان الحکمه، ج 5، ص355. [17] . بحار الانوار، ج 74، ص158. [18] . میزان الحکمه، ج 5، ص 354. [19] . کنزالعمّال، حدیث475. |
جواد محدثی ـ اخلاق معاشرت، ص 29 |
حجاب |
مفهوم و ابعاد حجاب حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است[1]. استعمال این کلمه، بیشتر به معنی پرده است[2]. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد[3]. در این نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامی است، و مراد از پوشش اسلامی زن، به عنوان یکی از احکام وجوبی اسلام، این است که زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوهگری و خودنمایی نپردازد. بنابراین، حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است. گاهی مشاهده میکنیم که بسیاری از زنان محجبه در پوشش خود از رنگهای شاد و زیبا و تحریک برانگیز استفاده میکنند که به اندامشان زیبایی خاصی میبخشد و در عین پوشیده بودن بدن زن، زیباییاش آشکار است، گویی که اصلاً لباس نپوشیده است[4]؛ و این دور از روح حجاب است. اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید. علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شدهاند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[5]؛ ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند. قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ[6]؛ ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند. نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ[7]؛ پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد. نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند: وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ[8]؛ و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود. از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوهی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است. رابطه حجاب و عفاف چشم و دل را پرده میبایست امّا از عفاف چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود[9] شبهه: بعضی با تمسک به شعر فوق، ادعا نمودهاند که بین حجاب و عفاف رابطهای نیست؛ عفاف لازم است، اما حجاب لازم نیست. گاه همین مطلب با تمسک به حجاب و پوشش زنان روستایی و زنان شالیزار شمال کشور توجیه میشود که آنها حجاب کامل ندارند، ولی عفیف هستند.[10] آیا ادعای مذکور صحیح است؟ پاسخ: قبلاً ذکر شد که حجاب در کتابهای لغت به معنای پوشش، پرده و مانع آمده است. به نگهبان، حاجب میگویند؛ چون مانع ورود اغیار و بیگانگان در یک حریم و محیط خاص میگردد. بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزلهی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشهی لغوی عفت نیز وجود دارد[11]؛ بنابراین، دو واژهی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترکاند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگیهای عمومی انسان است؛[12] بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیهی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیشتری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر در مواجهه با نامحرم میگردد. قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه میدهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباسهای رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت میگوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباسهایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.[13] علاوه بر رابطهی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطهی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانهای از مرحلهی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همهی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است. با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبههی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار میدهند آشکار میگردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهمترین و اساسیترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار میکند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزلهی سنگ بنای دیگر حجابها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهندهی رفتارهای اوست. البته، همانگونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همهی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمیتوان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر میشود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامتها و نشانههای عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطهی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد.[14] بعضی نیز رابطهی عفاف و حجاب را از نوع رابطهی ریشه و میوه دانستهاند؛ با این تعبیر که حجاب، میوهی عفاف، و عفاف، ریشهی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلبها کار دارد»، خود را سرگرم میکنند؛ چنین انسانهایی باید در قاموس اندیشهی خود این نکتهی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک میپروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوهی ناپاکِ بیحجابی نخواهد شد.[15] وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداًً؛[16] زمین پاک نیکو گیاهش به اذان خدا نیکو برآید و زمین خشن ناپاک بیرون نیاورد، جز گیاه اندک و کم ثمر. هدف و فلسفه حجاب هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیلهی تزکیهی نفس و تقوا به دست میآید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ؛[17] بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛ اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطهی جهالت و گمراهی بودند. از قرآن کریم استفاده میشود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دستیابی به تزکیهی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی همچون: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛[18] ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است. [1] . جوهری، صحاح اللغه، الحجاب: الستر؛ فیومی، المصباح المنیر، حجبه حجباً من باب قتل: منعه و منه قیل للستر الحجاب لانه یمنع المشاهده. [2] . در قرآن این کلمه در هشت مورد به کار رفته که بیشتر به معنای حاجز، مانع، حایل و پرده است. [3] . استاد مطهری، مسئلهی حجاب، ص 78. [4] . علامه سیدمحمدحسین فضل الله، مجلهی پیام زن، «جوانان، ورزش و حجاب» شمارهی 74، ص 19. [5] . سورهی نور (24)، آیهی 30. [6] . سورهی نور (24)، آیهی 31. [7] . سورهی احزاب (33)، آیهی 32. [8] . سورهی نور (24)، آیهی 31. [9] . پروین اعتصامی، دیوان شعر، ص 154. [10] . کیهان لندن، 11/3/1374. [11] . الف) العفه: الکفِّ عما لا یحلّ و لا یجمل؛ ابن منظور، لسان العرب، واژهی عفّت. ب) العفه: حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوه، راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، واژهی عفّت. ج) عفّ عن الشیء: امتنع عنه؛ فیومی، المصباح المنیر، واژهی عفّت. [12] . ر. ک: خسرو باقری، «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی»، بحث ویژگیهای عمومی انسان، ص66 - 73. [13] . سورهی نور، آیهی 60؛ این که ثیاب در آیهی شریفه را به چادر معنا کردیم، به علت روایات متعددی است که آن را به جلباب تفسیر کرده است. و در مباحث آینده آشکار خواهد شد که جلباب به معنای چادر است. برای آشنایی با روایاتی که ثیاب در آیهی شریفه را به جلباب تفسیر کردهاند، ر.ک: وسائل الشیعه، ج 14، ابواب مقدمات نکاح، باب 110، باب القواعد من النساء. [14] . ر.ک: مهریزی، حجاب؛ سیدعلی سادات فخر «حجاب ارزش یا روش»، کتاب نقد، ش 17 (فمینیزم) و ناهید طیبی، «حجاب و عفاف، مروری دوباره» مجلهی پیام زن، ش 95 و 96. مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، مجلهی حدیث زندگی، ویژهی عفاف. شمارهی 6، مرداد و شهریور 1381. [15]. ناهید طیبی، «حجاب و عفاف مروری دوباره»، مجلهی پیام زن، شمارهی 95، ص 75 (با کمی دخل و تصرف.) [16] . سورهی اعراف (7)، آیهی 58. [17]. سورهی حجرات (49)، آیهی 13. [18] . سورهی نور (24)، آیهی 30. |
حسین مهدی زاده- مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه |
حجاب |
|
حسین مهدی زاده- مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه |
چشم پاکی |
در مکتب انسان ساز اسلام، پاکدامنی از ارزش های والای انسانی به حساب می آید و در مقابل، بی عفّتی و بی بندوباری جنسی محکوم شده است. اسلام نخست با راهنمایی و هدایت،مسائل جنسی و شهوانی را کنترل و تعدیل می کند، مسلمانان را به عفاف و پاکدامنی فرا می خواند، سپس با تدابیر حکمت آمیز و اصولی زمینه های انحراف را از میان بر می دارد. هم به پیروان خویش دستور می دهد، بی عفتی نکنند و هم از آنان می خواهد که اسباب لغزش و گناه دیگران را فراهم نسازند. چشم چرانی، اولین قدم انحراف گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی «چشم چرانی» و نگاه به نامحرم است. نگاههای آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه و انحراف مبتلا می کند. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «اَلنَّظرَهُ بَعْدَ النًّظرَهِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَهَ وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتْنَه»[1] چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد. نگاه کردن به ناموس دیگران،خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است.شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «النَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ...»[2] نگاه (به نامحرم) تیز زهرآلودی از تیرهای شیطانی است.... امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: «الْعُیونُ مَصائِدُ الشَّیطانَ»[3] چشمها، کیمنگاه های شیطان است. پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند. سفارش قرآن به چشم پوشی از نامحرم امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد. در آن زمان، مقنعه زن ها تا پشت گوششان را می پوشاند (گوشها، گردن و صورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و چشم از او بر نداشت تا عبور کرد. همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب می کرد، وارد کوچه تنگی شد در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون زده بود برخورد و شکافت. وقتی آن زن رفت، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است. با خود گفت: به خدا سوگند! نزد رسول خدا می روم و این ماجرا را با او در میان می گذارم. جوان نزد پیامبر رفت. حضرت پرسید این چه وضعی است؟ او جریان را نقل کرد.در این هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد؛[4] قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فُرٌجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعونَ»[5] به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند،این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است. و پس از آن فرمود: «وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضنَمِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنًّ...»[6] به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند. پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار ضروری و واجب شمرده شده است: نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها، اگر با قصد لذّت باشد، حرام است، بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است.»[7] ارزش چشمان پاک هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود: «لَیْسَ فِی الْبَدَنِ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ عَزَّ وَجَل»[8] ش:9658 2622 م چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چشمان با ارزش را این گونه توصیف می کند: «کُلُّ عَیْنٍ باکِیَهٌ یَومَ القِیامَهِ اِلّا ثَلاًًثَهُ اَعیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشیَهِ اللهِ وَ عَیْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَیْنٌ باتَت ساهِرَه فی سبیلِ الله»[9] همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد. چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد: 1 . دیدن شگفتیها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ»[10] چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید. 2 . راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ»[11] آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است. 3 . نیک خویی:همچنین آن حضرت فرمود: «مَن غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ»[12] کسی که نگهاههایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد. 4 . پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «مَنْ نَظَرَ اِلی امْرأَهٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلیَ السَّماءِ اَوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ اِلَیْهِ بَصَرُهُ حَتّی یُزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ الْحُورِ العینِِ»[13] هر کسی زنی را ببیند و (بلافاصله) دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد. 5 . چشیدن شیرینی ایمان: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یَجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ»[14] نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند. قرآن و زیباترین داستان قرآن کریم برای عبرت و راهنمایی مردم، داستانهای گوناگونی را نقل کرده که میان همه آنها از داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به عنوان «احسن القصص» یا زیباترین داستان یاد شده است. در این داستان حضرت یوسف از زشت ترین عمل که «خیانت به ناموس دیگران»است پرهیز کرده، با فراهم بودن تمام مقدمات با توجه به حضور و قدرت الهی، شهوت خود را کنترل کرده و از نامحرم چشم پوشیده است و این کاری بزرگ است که تنها با کمک ایمان به پروردگار انجامپذیر است. قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح می کند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند، از یوسف ـ علیه السلام ـ که شجاعترین مرد روزگار بود پیروی کنند؛ چرا که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبُ هَواهُ»[15] شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود. نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ استمداد از خدای سبحان و پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد. از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند: «بما یستعان علی غمض بصر؟» به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟ پاسخ داد: «بالخَمُودِ تَحْتَ السُّلطانِ الْمُطَّلَعِ عَلی سَتْرِکَ»[16] با خاموش کردن آتش شهوت، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است. عفت در برابر عفت نکته ظریف دیگری که در مسأله «ناموس»نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده اند این است که به هر دستی بدهی به همان دست پس می گیری، چنان که فرموده اند: «کَما تُدینُ تُدانُ»[17] آن طور که جزا دهی جزا بینی. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد، مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد. در آن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموسش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود: با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند.»[18] بنابراین، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند، چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد. هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا نگاه کردن به پشت سر زنهایی که عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند، خوشنود می شوید؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود می خواهید.[19] خلوت با نامحرم «اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون بروند.»[20] یکی دیگر از راههای پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت اجتماع نکند، چرا که دور از چشم مردم، زمینه لغزش و انحراف فراوان است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ و الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یَبیتَ فی مَوْضِعٍ تُسمَعُ نَفَسُ امْرأَهٍ لَیْسَتْ لَهُ بِمَحرَمٍ»[21] آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم شنیده می شود. [1] . روضه المتقین، ج 9،ص 434. [2] . بحارالانوار، ج 104، ص 38. [3] . همان، ج 77، ص 294. [4] . فروع کافی، ج 5، ص 521. [5] . نور (24)، آیه 30. [6] . نور (24)، آیه 31. [7] . رساله حضرت امام خمینی (قدس سره)، مسأله 2440،انتشارات اسلامی. [8] . بحارالانوار، ج 101، ص 35. [9] . بحارالانوار، ج 101، ص 35. [10] . همان، ص 41. [11] . شرح غررالحکم، آمدی،ج 5، ص 449. [12] . میزان الحکمه، ج 10، ص 7. [13] . بحارالانوار، ج 101، ص 37. [14] . بحارالانوار، ج 101، ص 38. [15] . نهج الفصاحه، پاینده، حدیث 299، ص 58. [16] . بحارالانوار، ج 101، ص 411. [17] . فروع کافی،ج 5، ص 553. [18] . همان. [19] . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 555. [20] . رساله توضیح المسائل امام خمینی(ره)، مسأله 2452. [21] . بحارالانوار، ج 101، ص 50. |
علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص 70 |
چشم پاکی |
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «لا یَخْلُوا بِامْرَأَهٍ رَجُلٌ، فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرَأهٍ الّا کانَ الشًّیطانُ ثالِثَهُما»[1] هیچ مردی با زنی(نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانه ای خلوت کند، سوّمی آن دو شیطان است. همچین فرمود: «ثلاثَهٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ کانَ مَحْصوُماً مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ وَمِنْ کُل بَلیَّهٍ: مَنْ لَمْ یَخْلُ بِامْرَأَهٍ لایَملِکُ مِنها شَیئاً...»[2] هر کس سه چیز را رعایت کند، از دست شیطان رانده شده و از هر گرفتاری در امان خواهد ماند: اول اینکه با زن نامحرم خلوت نکند... . سزای چشم ناپاک علاوه بر ابتلا به مثل آنچه فرد انجام داده که خود به خود در مسائل ناموسی انجام می گیرد، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ مَلَاَ عَیْنَیْهِ مِنِ امْرَأَهٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ القِیامَهِ بِمَسامیرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّی یَقْضِیَ بَیْنَ النّاسِ ثُمَّ یُؤمَرُ بِه اِلَی النّارِِِ»[3] آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند، روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند. اسلام برای پاکدامنی پیروان خویش حتی شنیدن سخنان نامحرم را نیز اگر از روی غرض باشد، ممنوع کرده است. این خود هشداری بجا و حساب شده است که تماس نامشروع با نامحرمان به هیچ عنوان و از هیچ راهی حاصل نشود البته رویارویی جدّی و ضروری و بدون هیچ گونه غرض، آنهم با حجاب کامل اسلامی و با رعایت ادب و سایر مسایل اخلاقی اشکالی ندارد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «لِکُلِ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ ادَمَ حَظّاً مِنَ الزِّنا فَالْعَینُ زِناهُ النَّظَرُ وَ للِّسانُ زِناهُ الْکَلامُ وَالأُذُنان زِناهُما السَّمْعُ...»[4] (در مورد رابطه نامشروع) برای هر عضوی از آدمی سهمی از زناست؛ زنای چشم،نگاه کردن، زنای زبان، سخن گفتن و زنای گوشها، شنیدن (سخن نامحرم) است. همچنین درباره شوخی کردن با نامحرم فرمود: «مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ...»[5] هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند برای هر کلمه ای که با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی می شود. یک راه حل امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ برای گریز از خطر آلوده شدن و رهایی از دام شیطان هنگام رو به رو شدن با نامحرم، این گونه رهنمود می دهد: اگر یکی از شما زنی را دید و خوشش آمد، چشم از او برداشته، نزد همسر خود رود که آنچه او دیده است، همسرش نیز دارد و مواظب باشد که شیطان را بر دل خویش راه ندهد و آن که متأهل نیست، دو رکعت نماز بخواند و خدا را زیاد سپاس گوید و صلوات بر پیامبر و خاندانش فرستد، آنگاه از فضل خدا بخواهد و خدا نیز با رحمت خویش او را از راه مباح بی نیاز می گرداند.[6] به امید آنکه با یاری خداوند، تمام اعضای خویش را از آلوده شدن حفظ کنیم و عفت و پاکدامنی بر جامعه اسلامی سایه گستر باشد ان شاء الله. [1] . مستدرک الوسائل، ج 14، ص 265. [2] . همان، ج 13، ص 123. [3] . ثواب الاعمال، ص 338. [4] . مستدرک الوسائل، ج 14، ص 269. [5] . ثواب الاعمال، ص 334. [6] . تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 589. |
علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص 70 |
|
| ||||||||
تفکر |
«تفکّر» که در لغت به معنای اندیشیدن است،[1] با تأمّل و تدّبر، هم معناست.[2] و در اصطلاح عبارت است از تشکیل دو مقدّمه (صغری و کبری) برای دستیابی به یک نتیجه. مثال: 1ـ آنچه پایدار است بر ناپایدار رجحان دارد. 2ـ آخرت پایدار و دنیا ناپایدار است. پس: آخرت بر دنیا رجحان دارد.[3] رابطه عبادت و تفکّر طرح بحث «تفکّر» در «اخلاق عبادی» به دو جهت است: نخست اینکه تفکّر، خود، عبادتی بزرگ، بلکه از بهترین عبادتهاست، تا آنجا که حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «تفکر ساعه خیر من عباده سنه انما یتذکر اولوالألباب»[4] ساعتی اندیشه از سالی عبادت بهتر است. همانا تنها خردمندان درک می کنند. امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: «التفکر فی ملکوت السموات و الأرض عباده المخلصین»[5] اندیشیدن در حقیقت آسمانها و زمین، پرستش مخلصان است. دوّم آن که عبادت واقعی و ارزشمند، با تأمّل و اندیشیدن توأم است و زیباترین پرستش را انسانهای اندیشمند و خردمند انجام می دهند، چنانکه قرآن مجید می فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآیاتٍ لِاولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»[6] همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی است. آنان که خدا را (در حالتهای) ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و گویند:) ای پروردگار ما! اینها را بیهوده نیافریده ـ ای، تو منزّهی، ما را از عذاب آتش نگهدار. شب زنده داران عاشق در قیام و قعود با «تفکّر» به «ذکر» و «تسبیح» خدا پرداخته، این حقیقت را در پهنه هستی به اثبات رساندند که اندیشمندان خردمند، عابد و ذاکر خدایند و پرستشگران، متفکّرند و خردمند. شبی، رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و الهـ آن قدر گریسته بود که محاسن و جای سجده اش خیس شده بود، بامداد که برای برپا نمودن نماز از منزل خارج شد، بلال پرسید: ای رسول خدا! چرا این قدر گریسته ای؟ فرمود: «امشب آیه «إِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ...» بر من نازل شد، وای بر کسی که آن را قرائت کند و پیرامونش نیندیشد.»[7] ارزش تفکّر با توجّه به آنچه گذشت، بروشنی در می یابیم که چرا اسلام این گونه برای تفکّر ارزش قائل شده و رهبر آن فرموده است: «اول ما خلق الله العقل»[8] نخستین آفریده خدا عقل است. شهید مطهری در این باره می نویسد: «دین اسلام رکن اساسی و پایه اصلی خود را توحید قرار داده است، توحید بالاترین و عظیم ترین اندیشه ای است که به دماغ بشر رسیده، بسیار دقت و نازک کاری می خواهد، و از طرفی در اصول این دین و بالاخص در اصل اصول آن یعنی و توحید، تقلید محکوم شده و تحقیق لازم شمرده شده، ناچار باید این دین، «تفکّر» و «تدّبر» و «تحقیق و جستجو» را فرض بشمارد، و قسمت مهمی از آیات (کتاب) خود را به این موضوع اختصاص بدهد و همین کار را کرده است.»[9] منابع تفکّر دین مقدّس اسلام علاوه بر ارج نهادن به فکر و اندیشه، راه تفکّر صحیح را نیز به بشر نشان داده است، تا پیروان خویش را از آلودگی به افکار پلید و بیهوده باز دارد. متفکّر بزرگ اسلام خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می نویسد: «تفکّر، سیر درونی از مبادی به مقاصد است و هیچ کس از کاستی به کمال نمی رسد، مگر به این سیر درونی. مبادی تفکّر «آفاق» و «انفس» است به این بیان که در اجزا و ذرّات عالم از قبیل کرات آسمانی، ستارگان، حالات و حرکات و تأثیر و هدف آنها اندیشه کند. همچنین در موجودات زمینی بویژه در اجزا و اعضای انسان و غیر آن که قابل شمارش نیست، بیندیشد آن گاه با تفکّر درباره منافع و مصالح اینها بر کمال، عظمت، علم و قدرت آفریننده و ناپایداری غیر خدا استدلال کند ... و از همین قبیل است، تأمّل در تاریخ گذشتگان و کوتاه شدن دست آنها از دنیا و رهسپار شدن به دیار آخرت. چنین تفکّری سبب قطع محبّت از غیر خدا، وابستگی کامل به آفریننده، تقویت تقوی و اطاعت پذیری می گردد. همچنین می توان دامنه تفکّر را گسترده تر کرد تا شامل تفکّر در آیات، روایات، احکام و مسایل دینی نیز بشود.»[10] قرآن ما را به تفکّر در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز[11] و آفرینش روح و جسم انسان[12] و بسیاری دیگر از مظاهری قدرت و حکمت خدا تشویق می کند تا به عظمت خدا و هدف از آفرینش اشیاء توجه کنیم و از این راه پرده غفلت را از جلو چشم خود کنار زنیم. در تاریخ آمده است که روزی رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و الهـ بر عده ای گذشت که در حال اندیشه بودند، فرمود: چرا ساکتید و سخن نمی گویید؟ پاسخ دادند: درباره مخلوقات خدا اندیشه می کنیم. فرمود: «چنین کنید و پیرامون مخلوقات بیندیشید نه پیرامون خالق».[13] روشن است که تفکر در مخلوقات باعث می شود که انسان به عظمت و قدرت الهی بیشتر پی ببرد در حالی که تفکر در ذات خداوند به دلیل اینکه کمال بی انتهاست قابل حصول برای انسان با ظرفیت محدود نیست. آثار تفکّر تفکّر و اندیشیدن، آثار پرباری برای اندیشمند دارد و همان گونه که منابع تفکّر، فراوان و بی شمار است، آثار و فواید آن را نیز نمی توان شماره کرد. در اینجا به چند نمونه آن بگونه ای گذرا اشاره می کنیم: الف ـ رأی صائب اوّلین اثر نیکوی تفکّر، به دست آوردن رأی پخته و درست پیرامون کار موردنظر است؛ زیرا متفکّر عجولانه عمل نمی کند و به قول معروف «بی گدار به آب نمی زند» بلکه با اندیشیدن پیرامون موضوع، راه حل صحیحی برای آن می یابد. به تعبیر امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ «من طال فکره حسن نظره»[14] هر کس زیاد اندیشه کند رأیش نیکو گردد. ب ـ مصونیّت از لغزشها شخص خردمند پیش از انجام هر کاری به فرجام آن می اندیشد، آرای دیگران را جویا می شود، تجربیات پیشینیان را به کار می بندد و پس از یک جمعبندی اندیشمندانه به کار اقدام می کند، از این رو، احتمال خطا و خسران در چنین کاری بشدّت کاهش می یابد و در برابر، بازدهی آن زیاد می شود. به فرموده ـ علیه السلام ـ «من فکر قبل العمل کثر صوابه»[15] هر کس پیش از اقدام به کار بیندیشد درستی کارش فزونی می یابد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: مردی نزد رسول خدا ـصلی اللّه علیه و الهـ آمد و اندرز خواست رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و الهـ سه بار فرمود: اگر اندرزی گویم به کار می بندی؟آن مرد، در هر بار جواب مثبت داد، آن گاه فرمود: «إذا انت هممت بامر فتدبر عاقبته فإن یک رشد فامضه و إن یک غیا فانته عنه»[16] هر گاه قصد کاری کردی در فرجامش بیندیش، اگر صحیح بود انجامش بده وگرنه از آن صرف نظر کن. ج ـ دعوت به نیکیها فکر و اندیشه صحیح، انسان را به بسیاری از نیکیها سوق می دهد و بسان محرّکی قوی، چرخ نیکوکاری را به گردش می اندازد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرموده است: «إن التفکر یدعو إلی البر و العمل به»[17] اندیشیدن (انسان را) به نیکی و انجام آن فراهم می خواند. حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نیز ضمن تجلیل و ارج نهادن به تفکّر و اندیشه، هشت اثر ارزنده برای آن بیان کرده، می فرماید: «الفکره مراه الحسنات و کفاره السیئات و ضیاء القلوب و فسحه الخلق و إصابه فی صلاح المعاد، و اطلاع علی العواقب و استزاده فی العلم و هی خصله لا یعبد الله بمثلها»[18] تفکّر و اندیشه: 1. آیینه نیکیهاست. 2. کفّاره گناهان است. 3. فروغ دلهاست. 4. گشاده رویی است. 5. موفقیت در آبادی آخرت است. 6. آگاهی به فرجام کارهاست. 7. افزایش دانش است. 8. خصلتی است که خداوند به (چیزی) مانند آن پرستیده نمی شود. د ـ سلامت و نیک فرجامی اثر مهمّ دیگر اندیشه، سلامت و خوش عاقبتی در کارهاست، چرا که شخص خردمند با تدّبر و تأمّل پیرامون کارها و برنامه های خویش تلاش می کند تا آفتها و پیامدهای ناهنجار را شناسایی و دفع نماید، از این رو، کمتر دچار زیانهای مادی و معنوی می گردد و به ندرت گرفتار لغزش و اشتباه می شود. حضرت علی ـ علیه السلام ـ این راستا فرمود: «أصل السلامه من الزلل، الفکر قبل الفعل...»[19] اساس سالم ماندن از اشتباهات، اندیشیدن پیش از انجام کار است. پرهیز از اندیشه های هوس آلود نکته دیگری که اسلام در زمینه تفکّر با دید منفی به آن نگریسته و پیروان خویش را از آن باز داشته است، اندیشه های هوس آلود است که علاوه بر بی ثمر بودن، انسان را به وادیهای خطرناک نیز سوق می دهند. امیرمؤمنان صلوات الله علیه، اندیشه غیر منطقی و دور از حکمت را هوا و هوس و بی معنی دانسته، فرمود: «الفکر فی غیر الحکمه هوس»[20] اندیشه در (چیزی) جز حکمت، هوس است. نسبت به چنین اندیشه هایی هشدار داده می فرماید: «فکرک فی المعصیه یحدوک علی الوقوع فیها»[21] اندیشه ات پیرامون گناه تو را به انجام آن می کشاند. بنابراین، مؤمن خردمند باید از نظر تجزیه و تحلیل ورزیده شود و عقل و اندیشه خود را کنترل کرده، تنها در مسائل جدّی و سودآور به کار اندازد، تا به سعادت مادّی و معنوی دست یابد. از سوی دیگر باید فکر خویش را از هرگونه اندیشه ناشایست باز دارد و به تعبیر امام علی علیه السلام، همان گونه که روزه بدنی می گیرد، روزه فکری هم بگیرد: «صیام القلب عن الفکر فی الاثام أفضل من صیام البطن عن الطعام»[22] روزه دل از فکر گناه آلود، برتر از روزه شکم از خوردنیهاست. [1] . المنجد، واژه «فکر». [2] . محجهالبیضا، ج 8، صفحه 197. [3] . همان، صفحه 196. [4] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 327، بیروت. [5] . شرح غررالحکم، ج 2، صفحه 49. [6] . آل عمران (3)، آیات 190، 191. [7] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 194. [8] . بحارالانوار، ج 1، صفحه 97. [9] . بیست گفتار، صفحه 207، انتشارات اسلامی. [10] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 319. [11] . إِنَّ فِی خَلْقِ السَماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لاَیاتِ لِأُولِی الْأَلْبابِ (آل عمران (3)، آیه 190). [12] . وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (ذاریات (51)، آیه 21). [13] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 193. [14] . شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 155. [15] . همان، صفحه 276. [16] . وسائل الشیعه، ج 11، صفحه 223. [17] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 328. [18] . همان، صفحه 326. [19] . شرح غررالحکم، ج 2، صفحه 418. [20] . شرح غررالحکم، ج 1، صفحه 337. [21] . همان، ج 4، صفحه 424. [22] . همان، صفحه 214. |
علی اصغر الهامی نیا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادی، ص135 |
ترک گناه ومحرمات |
از مهمترین مراحل در تهذیب نفس و سیر و سلوک، ترک محرمّات است. یعنی همان گونه که در تربیت و سالم سازی بدن از انجام بعضی امور و خوردن پاره ای از خوردنیها باید پرهیز کرد، در تربیت و تهذیب نفس نیز از انجام برخی کارها و استفاده از بعضی غذاها باید اجتناب ورزید. قطب راوندی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل می کند که فرمود: شگفتا که مردم از ترس بیماری در خوردن غذا احتیاط و امساک می کنند ولی از بیم آتش دوزخ از گناه خودداری نمی کنند. [1] البته این خویشتن داری و پرهیز برخلاف تمایلات نفس انسان است و در آغاز قدری دشوار به نظر می رسد لکن با ریاضت و مجاهدت، سرانجام، کارها آسان و راهها هموار خواهد شد، چنانکه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: «غالِبوا أنْفُسکم علی ترک المَعاصی یَسْهل علیْکم مَفادتُها إلی الطّاعات.»[2] در ترک گناه با نفس خویش دست و پنجه نرم کنید تا کشاندن آن به سوی طاعات و عبادات بر شما آسان شود. این جنگ و گریز در خودسازی و تهذیب نفس نقش اساسی را ایفا می کند که در فرهنگ اسلامی از آن به «تقوا» تعبیر می شود و اساس تمام ارزشهای اسلامی و انسانی است و هیچ عمل و کوششی بدون آن ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست، چنانکه می فرماید: «... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[3] ... خداوند تنها از کسانی که دارای تقوا باشند می پذیرد. بی تردید، هر عملی که نزد خدا مقبول نشود در اعتلای روح و صلاح و صفای آن هیچ گونه تأثیری نخواهد داشت، زیرا تنها کلام طیّب و عمل صالح به سوی او بالا می رود و تنها انسانهای پاک و صالح به خدا نزدیک می شوند، که فرمود: «... إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...»[4] ... به سوی او (: خداوند تعالی) سخنان پاکیزه صعود می کند و او عمل صالح را بالا می برد... . امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: لا ینفَعُ اجْتهادٌ لا وَرَعَ فیهِ.[5] هیچ کوششی بدون ورع و پرهیزکاری سودمند نیست. امام باقر ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ.»[6] سخت ترین عبادتها پرهیزکاری است. و امام صادق ـ علیه السّلام ـ در نامه ای خطاب به یکی از شیعیان می نویسد: «إنْ أرَدتَ إنْ یُختَمَ بِخیْرٍ عَملُکَ حتّی تُقْبَض و أنْت فی أفْضل الْأعمالِ فَعَظّمْ لله حقَّهُ أنْ تَبْذُل نَْمائَهُ فی معاصیِه و أنْ تَغْترَّ بِحلمه عنک ...»[7] چنانچه بخواهی کارت به خوبی پایان یابد و از این دنیا در حالی رخت بربندی که به بهترین عمل مشغول باشی، حق خدای را بزرگ بدار. مبادا نعمتهای او را در نافرمانی صرف کنی و به حلم و بردباری او مغرور شوی... . مفضّل بن عمرو می گوید: در خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ سخن از اعمال به میان آمد، عرض کردم من در مقام عمل بسیار ضعیف و سستم. حضرت فرمود: آرام باش و از خدا آمرزش بخواه. یعنی این اندازه ناامید مباش. سپس فرمود: «... إنَّ قَلیل الْعملِ مَعَ التّقوی خیرٌ منْ کَثیر الْعمل بلا تقْوی... .»[8] ... بی گمان عمل اندکی که همراه با تقوا باشد بهتر است از عمل فراوانی که خالی از تقوا باشد... . مفضّل می گوید عرض کردم: چگونه ممکن است کسی دارای این همه عمل خوب باشد ولی تقوا نداشته باشد؟ فرمود: آری می شود، همانند افرادی که اطعام می کنند و با همسایگان مهربانند و درِ خانه آنها به روی مردم باز است، اما در اولین برخورد با گناه عنان از دست می دهند و به نافرمانی و عصیان می پردازند. ولی کسانی هم هستند که توفیق انجام این گونه خدمات و نیکوکاری را ندارند، اما در برخورد با گناه خویشتن دارند و خود را از آلودگی حفظ می کنند.[9] نگهداشتن شکم و دامن از حرام خداوند متعال می فرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ»[10] آدمی باید به قوت و غذای خود (به چشم خرد و احتیاط) بنگرد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ به عثمان بن حنیف نوشت: «... فما اشْتَبه علیْکَ عِلْمه فَالْفِظهُ... .»[11] ... آنچه را که حلال بودنش برای تو روشن نبود از دهان بیرون بینداز... . بنابراین، مهمترین چیزی که مؤمن سالک باید از آغاز راه به آن توجه داشته باشد نگهداشتن شکم و حفظ دامن از آلودگی به حرام (از قبیل زنا و...) است، به ویژه در عنفوان جوانی که در اثر طغیان غریزه شهوت زمینه آلودگی فراهمتر است. پس باید مراقبت کرد تا چشم و دل هر دو پاک باقی بماند تا انسان با روحی سبکبال به آسمانها پرواز کند و سرانجام در خلوتگه راز با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان همنشین گردد.[12] اهل تقوا علاوه بر آنکه از حرامهای بیّن پرهیز دارند از خوردن غذاهای شبهه ناک و نظرهای فتنه انگیز خودداری میکنند که به قول شاعر: ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد کسانی که می خواهند در این وادی توفیق داشته باشند باید از مشاغل نامشروع و معاشرت با اشخاص ناباب و نادرست خودداری ورزند و در مشاغل مشروع نیز تمام حدود و دستورهای لازم الاجراء را رعایت کنند و در اموال عمومی و بیت المال حداکثر احتیاط را ملحوظ دارند و اگر کارمند دولت و خدمتگزار ملت اند، در انجام وظایف محوّله کوتاهی نورزند و حداکثر توان خود را در خدمت به مردم ـ بخصوص محرومان و مستضعفان ـ به کار گیرند و برای احتیاط قدری بیشتر از ساعات مقرر کار کنند که جبران مافات شود و به ویژه صاحب منصبان و (آنان که در پستهای کلیدی به کار اشتغال دارند) به تناسب مسئولیت باید بیشتر احتیاط کنند. ولی جای بسی تأسف است که به این مطلب بهای لازم داده نمی شود و چه بسیارند کسانی که در شعار دادن داغ و پرخروش ولی در مقام عمل بی تعهّدند و حریم تقوا را رعایت نمی کنند و مخصوصاً در مورد شکم و دامن خود کنترلی ندارند. همینها هستند که بیشتر از دیگران در معرض خطر و سقوط اند و به آرمانهای اسلام و انقلاب بیشتر ضربه می زنند. آلوده شدن شکم و دامن مقدمه آلودگی به گناهان دیگر است و بدین جهت در احادیث معصومان ـ علیهم السّلام ـ نسبت به کنترل آن دو تأکید فراوان وارد شده و آن را برترین عبادت و بالاترین ریاضت به شمار آورده اند. ابو بصیر می گوید: شخصی حضور امام باقر ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: من در مقام عمل ضعیف و ناتوانم و کمتر توفیق دارم که روزه (مستحبی) بگیرم لکن امیدوارم که بجز حلال چیزی نخورم. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «أیُّ الْإجتهاد أفْضلُ من عفَّه بَطْنٍ و فرْجٍ؟»[13] کدام کوشش و ریاضت بالاتر از حفظ شکم و دامن از حرام است؟ و در حدیث دیگر نیز از آن حضرت آمده است: «ما عُبِدَ اللهُ بشیْءٍ أفْضل من عفَّه بطنٍ و فرْجٍ.»[14] هیچ عبادتی نزد خدا به اندازه نگهداری شکم و دامن از حرام ارزش ندارد. گناهان صغیره و گناهان کبیره گرچه تمام گناهان از آن جهت که تمرّد از دستور خداوند تعالی است بزرگ است [15] اما با توجه به خصوصیات ذاتی و تبعات مختلف و آثار گوناگونی که در آنها وجود دارد می توان حدس زد که تمام گناهان با هم برابر نیستند: بعضی بسیار بزرگ، پاره ای بسیار کوچک و برخی متوسط است. بدیهی است گناه قتل نفس به مراتب بزرگتر از گناه ضرب و شتم یک انسان، و گناه زنا بزرگتر از گناه نگاه کردن به نامحرم است. با پذیرش این نکته در اینجا دو سؤال مطرح میشود: الف. با اینکه همه گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر، شدت و ضعف دارند، آیا تقسیم گناه به کبیره و صغیره، مطلق است یا نسبی؟ ب. بر فرض که این تقسیم بندی (تقسیم مطلق) درست باشد، معیار کبیره و صغیره چیست و با چه ملاکی می توان گناهان بزرگ را از گناهان کوچک تشخیص داد؟ در پاسخ سؤال نخست باید گفت هر چند گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر شدت و ضعف دارند و تقسیم به کبیره و صغیره از این لحاظ نسبی است ـ یعنی ممکن است یک گناه نسبت به گناه بالاتر صغیره و نسبت به گناه کوچکتر کبیره محسوب شود ـ اما همان گونه که قبلاً گفتیم آیات قرآن و روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ در یک جمع بندی کلی، گناهان را به دو دسته تقسیم نموده و برای تقسیم بندی معیاری کلی ذکر کرده اند؛ یعنی در یک تقسیم بندی کلی گناهان به دو گروه کوچک و بزرگ تقسیم شده و هر گروه در جایگاه خاصی قرار گرفته است و از این نظر هیچ یک از گناهان کوچک در ردیف گناهان بزرگ و هیچ یک از گناهان بزرگ در ردیف گناهان کوچک قرار نمی گیرد. ولی باید دانست که گناهان از دو دیدگاه دیگر نیز قابل توصیف اند: نخست آنکه گناهان از آن جهت که مخالفت و تمرّد از دستورهای پروردگار محسوب می شود بسیار زشت و ناپسند است و هیچ گناهی از این لحاظ کوچک نیست و چنانچه کسی نافرمانی خدا را کوچک بشمارد مرتکب گناهی بس عظیم شده است، که فرمود: «أشدُّ الذُنوبِ مَا اسْتَخفَّ به صاحبُهُ.»[16] شدیدترین گناه آن است که صاحبش آن را کوچک بشمارد. و نیز فرمود: همه گناهان شدید و سخت است و سخت تر از همه آن گناهی است که بر آن گوشت و خون روییده شود، زیرا گناهکار یا عذاب می شود یا مورد رحمت واقع می گردد و تنها پاکان وارد بهشت می شوند (یعنی با گوشت و خون روییده شده از گناه نمی توان وارد بهشت شد). [17] [1] . جامع احادیث الشیعه، ج 3 / صفحه 327. [2] . همان، صفحه 326؛ فهرست موضوعی غرر، صفحه 129، حدیث 6410. [3] . مائده / 27. [4] . فاطر / 10. [5] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 77، باب الورع. [6] . همان. [7] . بحارالانوار، ج 70 / صفحه 351. [8] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 76، باب الطاعه و التقوی، حدیث 7. [9] . همان. [10] . عبس / 24. [11] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 45. [12] . اشاره است به آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِین...» : و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند )در روز رستاخیز( همنشین کسانی خواهد بود که خدا بر آنها انعام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان... (نساء / 69). [13] . مرحوم طبرسی می گوید: تمام گناهان از آن جهت که مشتمل بر تمرّد از دستورهای الهی هستند کبیره اند و کبیره و صغیره بودن گناه امری نسبی است. سپس می گوید: این از اعتقادات اصحاب ما امامیه است (مجمع البیان، ج 3 / صفحه 38). [14] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 79، باب الفقه، حدیث 4. [15] . همان، حدیث 1. در این باره احادیث متعددی در کتاب کافی آمده است. [16] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 477. [17] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 270. |
(جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334) |
|
|