پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

فضایل اخلاقی-سکوت

سکوت

جنبه مثبت و منفی زبان
نعمت زبان و بیان از ویژگی خاصی برخوردار است، لکن از این نکته نیز نباید غفلت کرد که زبان دارای دو بُعد مثبت و منفی است و نمی توان گفت چون زبان نعمت عظمای الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به کار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان جاری ساخت بلکه باید در موارد ضروری و مفید از آن بهره برداری کرد.
سخن، بهترین عبادت و زشت ترین معصیت
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
...و در میان عبادات و طاعاتی که از اعضاء و جوارح انسان سر می زند عبادتی کم زحمت تر و کم مؤنه تر و در عین حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد البته در صورتی که کلام برای رضای خدا و به قصد بیان رحمت و گسترش نعمتهای او باشد، زیرا بر همه مشهود است که خداوند میان خود و پیامبرانش جهت کشف اسرار و بیان حقایق و اظهار علوم پنهانی خود چیزی را جز کلام واسطه قرار نداده و وحی و تفهیم مطالب به وسیله کلام صورت گرفته است، چنانکه میان پیامبران و مردم نیز وسیله ای جز سخن برای ابلاغ رسالت وجود ندارد. از اینجا روشن می شود که سخن بهترین وسیله و ظریف ترین عبادت است و همچنین هیچ گناهی نزد خداوند سنگین تر و به کیفر نزدیکتر و پیش مردم نکوهیده‎تر و ناراحت کننده تر از سخن نیست.
[1]
اصولا یکی از نشانه های انسان عاقل آن است که بیجا سخن نمی گوید، زیرا زبان بیان کننده میزان عقل آدمی است، چنانکه امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«تَکلّمُوا، تُعْرَفُوا فإنَّ الْمرْءَ مخْبوءٌ تحْت لِسانِهِ.»
[2]
سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است.
آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان
چونک بادی پرده را درهم کشید سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
کاندر آن خانه گهر یا گندم است گنج زر یا جمله مار و کژدم است
یا در او گنج است و ماری بر کران زانک نبود گنج زر بی پاسبان
بی تأمّل او سخن گفتی چنان کز پس پانصد تأمّل دیگران
[3]
و در جای دیگر فرمود:
«ألْمرءُ مخْبوءٌ تحْت لسانِِهِ.»
[4]
آدمی در زیر زبان خود پنهان است.
و به قول شاعر:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
به هر حال، انسان عاقل و دوراندیش اول فکر می کند آنگاه سخن می گوید.
امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْأَحْمق وراءَ لسانِهِ.»
[5]
زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.
مرحوم سیّد رضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل می کند می گوید: این جمله از کلمات شگفت انگیز و پرارزش مولا امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمی گشاید، ولی احمق قبل از اینکه فکر و اندیشه کند سخن می گوید.
بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت می کند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
«قلبُ الْأحمقِ فی فیهِ و لسانٌ الْعاقل فی قَلْبِهِ.»
[6]
قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست.
و در جای دیگر آمده است:
... زبان مؤمن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان اوست. یعنی مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد، اگر نیک بود می گوید و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداری می کند اما شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش جاری می شود می گوید و نمی داند کدام سخن به سود او و کدام سخن به زیانش تمام می شود. (سپس فرمود:) رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «ایمان هیچ بنده ای درست نمی شود مگر اینکه قلبش درست شود و قلبش درست نمی شود تا آنکه زبان او راست و مستقیم شود»...
[7]
خلاصه آنکه انسان باید هنگام سخن گفتن تأمّل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار زمام اختیار را از کف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت.
انسان تا سخن نگفته سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار می گیرد. این حقیقت را حضرت علی ـ علیه السّلام ـ این گونه بیان می فرماید:
سخن مادام که آن را نگفته ای در اختیار تو است اما همین که از دهانت خارج شد تو در اختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده که یک کلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است.
[8]
بسیارند کسانی که از سخن گفتن نادم و پشیمان اند اما به خاطر سکوت هیچگاه اظهار ندامت نمی کنند. لقمان به فرزندش فرمود:
«یا بُنیَّ قدْ نَدِمتُ علی الْکلامِ ولمْ أنْدم عَلی السُّکوتِ.»
[9]
فرزند عزیزم! چه بسا که من در اثر گفتار پشیمان شده ام اما به خاطر سکوت افسوس نخورده ام.
چند نکته درباره سکوت
در برخی از روایات آمده که سکوت و خاموشی از سخن گفتن بهتر است:
1. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:
«نجاهُ الْمؤمن فی حفْظِ لسانِهِ.»
[10]
نجات مؤمن در حفظ زبان اوست.
2. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«قال لُقمان لابْنهِ یا بُنیَّ! أنْ کُنت زَعَمْت أنَّ الْکلامَ منْ فِضَّهٍ فَانَّ السُّکوت من ذَهبٍ.»
[11]
لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزیزم! اگر گمان می کنی سخن گفتن، نقره است به درستی که سکوت، طلا است.
[12]
3. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود:
«منْ سَرَّهُ انْ یَسْلم فَلْیلزم الصَّمْتَ.»
[13]
کسی که می خواهد سالم بماند باید سکوت کند.
4. شخصی خدمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ رسید و گفت:
«اخْبرنی عنِ الْاسلام بِامرٍ لا اسْئَلُ عنْهُ احداً بعْدک، قال: قُل امنْتُ بِاللهِ ثُم اسْتَقِمْ؟ قلتُ فما أتَّقی؟ فَأؤمأَ بیَدِهِ الی لسانِهِ.»
[14]
درباره اسلام (و دستورهای آن) مطالبی بفرمایید که بدان عمل کنم و نیازی نباشد که از دیگران در این باره بپرسم. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: بگو به خدا ایمان آوردم و در این راه استوار باش. دیگر بار پرسیدم از چه چیز خود را حفظ کنم؟ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ به زبان خود اشاره کرد، یعنی از زبانت بترس و آن را کنترل کن.
شعار اهل تحقیق
امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره فواید خاموشی فرمود: صمت و خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار کسانی است که با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می نگرند؛ کسانی که در حقایق ماسبق و زمانهای گذشته غور و بررسی کرده و حقایقی را بیان می کنند که قلم ها ننوشته و در کتاب ها نیامده است.
آن گاه فواید و آثار سکوت را بر شمرده و می فرماید:
1. سکوت کلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است.
2. موجب رضا و خشنودی خدا است.
3. باعث سبک شدن حساب انسان در روز قیامت است.
4. وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش ها است.
5. برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است.
6. وسیله ای است برای قطع شدن هوی و هوس های نفسانی.
7. وسیله ریاضت نفس است.
8. وسیله درک حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است.
9. قساوت و سختی دل را از بین می برد.
10. وسیله ای است برای کسب حیا و پرهیزکاری.
11. سبب زیاد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگی است.
12. موجب فهم و کیاست و عقل انسان می شود.
سپس امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: اکنون که به فایده های سکوت آگاه شدی، پس دهان فروبند و تا مجبور نشدی لب به سخن مگشای، به ویژه اگر کسی را پیدا نکنی که برای خدا و در راه خدا با او گفتگو کنی.
آنگاه فرمود: وسیله هلاکت و نجات مردم سخن گفتن و سکوت است. پس خوشا به حال کسی که توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا کند و به فواید و آثار پسندیده کم گویی و سکوت آگاه گردد، زیرا سکوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر کسی ارزش و قدر کلام را بداند بیجا سخن نمی گوید و سکوت را شعار خود قرار می دهد و کسی که بر لطایف سکوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی اش هر دو عبادت می شود و کسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.
[15]
توضیح لازم و نکته قابل توجه:
البته باید تذکر داد که هدف اصلی از احادیث سکوت این نیست که انسان باید همیشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشاید و حتی در مقام احقاق حق خود و دیگران سکوت اختیار کند و به دفاع از خود برنخیزد، بلکه مقصود جلوگیری از هرزه گویی و فضول کلام است، زیرا اگر روایات سکوت را این گونه تفسیر کنیم که انسان باید در هر حال حتی در برابر ستم ستمکاران و افساد مفسدان مهر سکوت بر لب زده و فریاد برنیاورد چنین تفسیری بی تردید مخالف ضرورت شرع انور است که امر به معروف و نهی از منکر را از اهمّ واجبات شمرده و سکوت در برابر ظلم را گناهی بزرگ می داند. اگر در برابر مفاسد و مظالم بنا بر سکوت باشد کیان اسلام به خطر می افتد. در این گونه موراد اسلام دستور می دهد که مُهر سکوت را بشکنید و داد بزنید و فریاد برآورید و مردم را نیز علیه فساد و ستم برانگیزانید، چرا که:
اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است
در حقیقت، کسانی که در این گونه موارد سکوت می کنند اصل مسلّم قرآنی را نادیده انگاشته اند و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است که از اهمّ فرایض به شمار می رود و در قرآن مجید و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تأکید زیادی بر آن شده است و از کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند نکوهش شده و آنها را مستوجب غضب و خشم خداوند دانسته اند.
[1] . مصباح الشریعه، باب چهل و ششم. [2] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 392؛ فیض الاسلام، حکمت 384. [3] . مثنوی معنوی، دفتر دوم، صفحه 241. [4] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 140. [5] . نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 476، شماره 40. [6] . همان، صفحه 476، شماره 41. [7] . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 175. [8] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 381. [9] . المحاسن و المساوی بیهقی، ج 1 / صفحه 166. [10] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 114، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 9. [11] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 114؛ الحقائق فی محاسن الاخلاق، صفحه 66. [12] . شعر معروف گر سخن نقره است خاموشی طلا است از اینجا گرفته شده. [13] . محجّه البیضاء، ج 5 / صفحه 193. [14] . همان، صفحه 192. [15] . مصباح الشریعه، باب 27.

محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص126

 

سکوت

پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:
خدای عزّوجلّ دشمن دارد بنده ضعیفی را که دین ندارد. سؤال شد: مؤمن ضعیفی که دین ندارد کیست؟ فرمود: آن کس که نهی از منکر نمی کند.
[1]
اگر قرار بود که انسان همیشه سکوت کند و از منکر و زشتی جلوگیری نکند، امام باقر ـ علیه السّلام ـ نمی فرمود:
«وَیْلٌ لِقوْمٍ لا یَدینُون اللهَ بِالأمْر بِالْمعروف و النَّهْی عنِ الْمنکر.»
[2]
بدا به حال مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه خود نمی دانند.
زیرا بی تردید اگر امر به معروف و نهی از منکر اجرا نشود هیچ یک از واجبات به پا داشته نخواهد شد. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«إنَّ الْأمر بِالْمعروفِ و النَّهی عنِ الْمنکرِ‌فریضهٌ عظیمهٌ بها تُقام الْفرائِضُ.»
[3]
به پا داشتن دیگر فرایض و واجبات بستگی به امر به معروف و نهی از منکر دارد.
و امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ درباره امر به معروف و مبارزه با منکرات می فرماید:
«... و افْضل من ذلک کُلِّهِ کلمهُ عدلٍ عند إمامٍِ جائِرٍ.»
[4]
... از همه اینها مهمتر سخنی است که برای دفاع از عدالت در برابر پیشوای ستمگری گفته می شود.
خلاصه اگر در روایات سخن از فضیلت سکوت و خاموشی به میان می آید مقصود سخنانی است که بی جا و بی مورد از زبان انسان خارج شده و با غیبت و تهمت و دروغ و افترا باشد. در این موارد است که باید انسان خود را کنترل کند و لب فرو بندد:
«الصَّمْتُ الْیَقُ بِالْفَتی من مَنْطقٍ فی غَیر حینهِ.»
[5]
سکوت از سخن گفتن بی مورد سزاوارتر است.
در برخی از روایات گفتاری که آفتی به دنبال نداشته باشد و به ایمان انسان زیان نرساند بر سکوت ترجیح داده شده است:
از امام علی بن حسین ـ علیه السّلام ـ درباره سخن گفتن و خاموشی پرسیدند: کدامیک از این دو برتر است؟ فرمود: هر یک از این دو آفاتی دارد که اگر از این آفات سالم بماند سخن گفتن از خاموشی بهتر است. عرض شد: چگونه یا ابن رسول الله؟ فرمود: برای اینکه خداوند عزّوجلّ پیامبران و اوصیای آنان را با سکوت مبعوث نکرد. آنها آمدند که با مردم سخن بگویند. و هیچ کس با سکوت و خاموشی سزاوار بهشت و مستوجب ولایه الله و مصون از عذاب خدا نمی شود. تمام این فواید و نتایج به وسیله سخن متحقّق می شود. (سپس فرمود:) من هیچ‎گاه ماه را با خورشید در یک کفه برابر قرار نمی دهم (یعنی کلام به مثابه خورشید و سکوت به منزله ماه است)، چون تو در مقام توصیف سکوت از کلام بهره می گیری ولی در توصیف کلام از سکوت نمی توان استفاده کرد.
[6]
یعنی چنانکه ماه به وسیله نور خورشید خود را نشان می دهد سکوت هم به وسیله سخن فضیلتش آشکار می شود و عکس آن ممکن نیست که خورشید را با ماه نشان دهند.
در حدیثی از حضرت امام رضا ـ علیه السّلام ـ آمده است:
«من علامات الْفِقْهِ الْحلمُ و الْعلم و الصَّمْتُ إنَّ الصَّمت بابٌ من أبوابِ الْحکمهِ انَّ الصَّمت یَکْسبُ الْمحبَّهَ إنَّهُ دلیلٌ علی کُلّ خیرٍ.»
[7]
از نشانه های دانایی سه چیز است: بردباری، دانش، خاموشی. و به راستی صمت و سکوت دری از درهای حکمت است. صمت و سکوت محبّتها را جلب می کند و آن راهنمای تمام نیکیها است.
با توجه به آثاری که برای صمت و سکوت در این حدیث آمده است معلوم می شود که مقصود از این سکوت چیست، زیرا هر سکوتی نمی تواند دارای چنین ارزشهایی باشد.
نتیجه بحث
از آنچه گذشت نتیجه می گیریم که نعمت بیان با تمام ارزش و اهمیتی که دارد دارای دو بُعد مثبت و منفی است و در آغاز مرحله خودسازی بیشتر به بُعد منفی توجه شده است تا بُعد مثبت. آنگاه که انسان در این مرحله قدری پیش رفت و بر زبان خویش تسلط پیدا کرد، بحث سکوت مطرح نیست بلکه صمت مطرح می شود، چون سکوت مطلق را صمت نمی گویند، صمت به سکوت معنادار و کنترل شده اطلاق می شود، یعنی سکوت بی مورد. پس آنچه مطلوب است سکوت مطلق نیست بلکه سکوت به مورد است، زیرا چنانکه گفتیم در بسیاری از اوقات گفتار و اظهار عقیده و امر و نهی لازم و واجب است و در چنین مواردی سکوت حرام است (دقت کنید).

[1] . وسائل الشیعه، ج 11 / صفحه 391. [2] . همان، صفحه 393. [3] . همان، صفحه 395. [4] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 374. [5] . الذریعه الی مکارم الشریعه، صفحه 96. [6] . الحقائق فی محاسن الاخلاق، صفحه 66. در بحارالانوار (چاپ بیروت، ج 68 / صفحه 274) این روایت با تفصیل بیشتری نقل شده است. [7] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 113، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 1؛ تحف العقول، صفحه 332 با اندکی تفاوت.

محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص126

فضایل اخلاقی-سلام و مصافحه

سلام و مصافحه

پیوند های اجتماعی، نیازمند«تحکیم» است.
استوار سازی این رشته ها با کلّی گویی به دست نمی آید. باید نمونه های عملی و مصداقهای خاصّ و روشن ارائه شود، تا مرزهای دوستی و پیوند های عاطفی استوار تر گردد و پایدار بماند. «سلام» و دست دادن یکی از این امور است.
سلام، چراغ سبز آشنایی است.
وقتی دو نفر به هم می رسند، نگاه ها که به هم می افتد، چهره ها که رو در رو قرار می گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و بر داری، «سلام دادن» است و در پی آن، دست دادن و«مصافحه».
دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر می رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیا مناسب تر از «سلام» چیزی سراغ دارید؟
مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتی و تندرستی تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندی به تو نخواهد رسید. من خیر خواه تو هستم، نه بد خواه و کینه ورز و دشمن. سلام نوعی درود و تحیّت اسلامی است که دو مسلمان به هم می گویند. این معنای شعار اسلامی سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمی فشردن، نشان دیگری از محبت و صمیمیت و خیر خواهی است . دلها را به هم نزدیکتر و محبتها را بیشتر می سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکتر می کند،
اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!
«دست در دست، چو پیوند دو قلب گرمتر می گردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر می گردد...»
باری... سلام، نام خداست و تحیّت الهی. سفارش پیامبر است و امامان. تا آنجا که فرمودند: اگر کسی پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید:
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه»
[1]
در حدیث دیگری امام صادق(ع) از قول خداوند نقل می کند که: بخیل، کسی است که از سلام دادن به دیگری بخل ورزد:
«البخیل من بخل بالسّلام»
[2]
راستی... سلام دادن به دیگری نه تنها چیزی از قدر و جایگاه انسان نمی کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادی، پولی، آبرویی و.... ندارد، بلکه محبت آور و صفابخش است و خدا پسند و سیره رسول خدا (صلی الله علیه واله) و روش و منش اولیاء الهی است. به علاوه، نشانه ای از تواضع و فروتنی و نداشتن کبر است. انسانهای متواضع، نه تنها زیان نمی بینند، بلکه عزّت و محبوبیّت هم پیدا می کنند. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«من التواضع ان تسلم علی من لقیت»؛
[3]
از نشانه های فروتنی این است که به هر کس بر خوردی، سلام دهی.
پیامبر اکرم‌ (صلی الله علیه و اله) نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح»؛
[4]
هر گاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام» و «دست دادن» با هم دیدار کنید.
ادب و آداب سلام
سیره رفتاری پیامبر خدا آن بود که به هر که می رسید ـ حتی کودکان ـ ابتدا به او سلام می کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان می فرمود: پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکی هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من«سنت» گردد.
[5]
این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع او سر چشمه می گرفت. اینها درست؛ ولی ادب اقتضا می کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله)فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسی که ایستاده است.
و ایستاده بر کسی که نشسته است.
[6]
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشکارا، بلند و با صدای رسا ادا کرد. احادیث فراوانی با عنوان « الجهر با السلام» و « افشاء سلام»آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنی بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در بر خورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعی، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولی آهسته، شاید سلامتان را نشوند. با اینکه شما سلام داده اید، ولی به دلیل سرو صدا یا جمع نبودن حواس یا هر عامل دیگر سلامتان را نشنوند، شما را بی ادب و بی اعتنا خواهند شمرد و متکبّر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگری را جواب دهید؛ امّا آهسته و زیر لب، به گونه ای که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مسأله ای، خصومتی و... پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبّر شده اید که حتی جواب سلامش را هم نمی دهید یا با دشواری و بی علاقگی جواب می دهید.
راه جلوگیری از این سوء تفاهمها و بد گمانیها، رعایت همان دستور دینی در معاشرتها است، یعنی آشکارا سلام کردن.
امام صادق( علیه السلام) می فرماید:
‹‹هرگاه یکی از شما سلام می دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگویدکه «سلام دادم، ولی جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولی آنان نشنیده باشند! و هر گاه یکی از شما جواب سلام می دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگر نگوید که « سلام کردم ولی جوابم را ندادند!››
[7]
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسی است که شروع به سلام کند.
آن که سلام می دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعی تحیت و هدیه از سوی یک مؤمن است و هدیه را باید پاسخی بهتر ارائه داد، تا نشان قدر شناسی باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیّت دیگران را به گونه ای بهتر پاسخ دهید: «... فحیّوا باحسن منها»
[8]
یا مثل همان را باز گردانید.
دست دادن
گفتیم که «مصافحه» هم، «دوستی آور»، «کدورت زدا» و «محبت آفرین» است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز می کنیم.
بر عکس، اگر با کسی کدورت و دشمنی داشته باشیم، از دست دادن با او پرهیز می کنیم. و به همین خاطر، این دستور مقدس و پر برکت اسلامی، در تحکیم رابطه های دوستی و اخوّت، ثمر بخش است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: هر دو نفر مؤمنی که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهی بیشتر با کسی است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد.
[9]
و نیز امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هنگامی که دو برادردینی به هم می رسند و با هم دست می دهند، خداوند با نظر رحمت به آنان می نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان می ریزد، فرو می ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند.
[10]
شیوه مصاحفه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابی دارد. یکی از آنها پیوستگی و تکرار است. در یک سفر و همراهی و دیدار، حتی چند بار دست دادن نیز مطلوب است.
ابو عبیده نقل می کند: همراه امام باقر (علیه السلام) بودم. اول من سوار می شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار می شدیم، سلام می داد و احوالپرسی می کرد، چنان که گویی قبلاً یکدیگر را ندیده ایم. آنگاه مصافحه می کرد. هر گاه هم از مرکب فرود می آمدیم و روی زمین قرار می گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام می کرد و دست می داد و احوالپرسی می کرد و می فرمود: «با دست دادن دو مؤمن، گناهانشان همچون برگ درختان فرو می ریزد و نظر لطف الهی با آنان است، تا از هم جدا شوند.»
[11]
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روی محبّت و علاقه است، اما نه در حدی که سبب رنجش و درد گردد.
[12]
جابر بن عبدالله می گوید: در دیدار با رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشارداد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینی است.
[13]
همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنّت اسلامی است. در مصافحه، پاداش کسی بیشتر است که دستش را بیشتر نگه دارد.
[14]
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) نیز این سنّت نیکو را داشت که چون با کسی دست می داد، آن قدر دستِ خود را نگه می داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد.
[15]
باری... محبت قلبی را باید آشکار ساخت.
علاقه، گنجی نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکار کرد، تا از بر کاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیها و تحکیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنی را ملاقات می کنید، مصافحه کنید، خوشرویی و چهره گشاده و بشّاش و خندان به هم نشان دهید.
[16]
از آثار دیگر مصافحه، «کینه زدایی» است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمه»
[17] و «تصافحوا فانه یذهب بالغل»؛[18]
مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را می زداید.
دست دادن با زنان
بر اساس«مکتبی» بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صِرف دوستی و رفاقت و آشنایی و همکار بودن یا ملاحظات سیاسی و دیپلماسی در سفرهای خارجی و دیدارهای رسمی، دلیل نمی شود که کسی با نا محرم و اجنبی، مصافحه کند. روشنفکر مآبی در این مسأله جایی ندارد. رسول خدا فرمود: با زنان دست نمی دهم
[19](البته زنان نامحرم). ودر حدیث نبوی دیگری آمده است:
«اگر زنی بخواهد با مرد نا محرم دست بدهد (که نباید دست دهد)و ناچار باشد، یا بخواهد با او«بیعت» کند، از پشت لباس (با وجود حایل و پوشش دست، دستکش) مانعی ندارد.»
البته معیار عمل، فتوای مجتهدی است که از او تقلید می کنید و هر مسلمان متعهّد، باید برای عمل خود ملاک و حجّت شرعی داشته باشد.

[1] . سفینه البحار، محدث قمی، ج 1، ص 645. [2] . میزان الحکمه، ری شهری، ج 4، ص 535. [3] . خصال صدوق، ص 11. [4] . سفینه البحار. ج 1، ص 465. [5] . بحار الانوار(بیروت)، ج 73، ص10. [6] . میزان الحکمه، ج 4، ص538. [7] . اصول کافی( عربی) کلینی، ج2، ص645. [8] . نساء، آیه 86. [9] . اصول کافی، ج 2، ص 179. [10] . همان، ص 183. [11] . همان، ص 179. [12] . بحار الانوار،ج73،ص26 [13] . همان،ص23. [14] . همان،ص28. [15] . همان، ص 30. [16] . میزان الحکمه، ج 5، ص355. [17] . بحار الانوار، ج 74، ص158. [18] . میزان الحکمه، ج 5، ص 354. [19] . کنزالعمّال، حدیث475.

جواد محدثی ـ اخلاق معاشرت، ص 29

فضایل اخلاقی-حجاب

حجاب
مفهوم و ابعاد حجاب
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است
[1]. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است[2]. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد[3].
در این نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامی است، و مراد از پوشش اسلامی زن، به عنوان یکی از احکام وجوبی اسلام، این است که زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‎گری و خودنمایی نپردازد.
بنابراین، حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
گاهی مشاهده می‎کنیم که بسیاری از زنان محجبه در پوشش خود از رنگ‎های شاد و زیبا و تحریک برانگیز استفاده می‎کنند که به اندامشان زیبایی خاصی می‎بخشد و در عین پوشیده بودن بدن زن، زیبایی‎اش آشکار است، گویی که اصلاً لباس نپوشیده است
[4]؛ و این دور از روح حجاب است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ
[5]؛ ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ
[6]؛ ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ
[7]؛ پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند:
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ
[8]؛ و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
رابطه حجاب و عفاف
چشم و دل را پرده می‎بایست امّا از عفاف
چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود
[9]
شبهه: بعضی با تمسک به شعر فوق، ادعا نموده‎اند که بین حجاب و عفاف رابطه‎ای نیست؛ عفاف لازم است، اما حجاب لازم نیست. گاه همین مطلب با تمسک به حجاب و پوشش زنان روستایی و زنان شالیزار شمال کشور توجیه می‎شود که آنها حجاب کامل ندارند، ولی عفیف هستند.
[10] آیا ادعای مذکور صحیح است؟
پاسخ: قبلاً ذکر شد که حجاب در کتاب‌های لغت به معنای پوشش، پرده و مانع آمده است. به نگهبان، حاجب می‎گویند؛ چون مانع ورود اغیار و بیگانگان در یک حریم و محیط خاص می‎گردد.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد
[11]؛ بنابراین، دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛[12] بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد. قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.
[13]
علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.
با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.
البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد.
[14] بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.[15]
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداًً؛
[16] زمین پاک نیکو گیاهش به اذان خدا نیکو برآید و زمین خشن ناپاک بیرون نیاورد، جز گیاه اندک و کم ثمر.
هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ؛
[17] بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.
از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛
[18] ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.
[1] . جوهری، صحاح اللغه، الحجاب: الستر؛ فیومی، المصباح المنیر، حجبه حجباً من باب قتل: منعه و منه قیل للستر الحجاب لانه یمنع المشاهده. [2] . در قرآن این کلمه در هشت مورد به کار رفته که بیش‌تر به معنای حاجز، مانع، حایل و پرده است. [3] . استاد مطهری، مسئله‌ی حجاب، ص 78. [4] . علامه سیدمحمدحسین فضل الله، مجله‎ی پیام زن، «جوانان، ورزش و حجاب» شماره‌ی 74، ص 19. [5] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 30. [6] . سوره‌ی ‌نور (24)، آیه‌ی 31. [7] . سوره‎ی احزاب (33)، آیه‎ی 32. [8] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 31. [9] . پروین اعتصامی، دیوان شعر، ص 154. [10] . کیهان لندن، 11/3/1374. [11] . الف) العفه: الکفِّ عما لا یحلّ و لا یجمل؛ ابن منظور، لسان العرب، واژه‎ی عفّت.
ب) العفه: حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوه، راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، واژه‌ی عفّت.
ج) عفّ عن الشیء: امتنع عنه؛ فیومی، المصباح المنیر، واژه‌ی عفّت.
[12] . ر. ک: خسرو باقری، «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی»، بحث ویژگی‎های عمومی انسان، ص66 - 73. [13] . سوره‌ی نور، آیه‌ی 60؛ این که ثیاب در آیه‌ی شریفه را به چادر معنا کردیم، به علت روایات متعددی است که آن را به جلباب تفسیر کرده است. و در مباحث آینده آشکار خواهد شد که جلباب به معنای چادر است. برای آشنایی با روایاتی که ثیاب در آیه‌ی شریفه را به جلباب تفسیر کرده‎اند، ر.ک: وسائل الشیعه، ج 14، ابواب مقدمات نکاح، باب 110، باب القواعد من النساء. [14] . ر.ک: مهریزی، حجاب؛ سیدعلی سادات فخر «حجاب ارزش یا روش»، کتاب نقد، ش 17 (فمینیزم) و ناهید طیبی، «حجاب و عفاف، مروری دوباره» مجله‌ی پیام زن، ش 95 و 96. مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، مجله‎ی حدیث زندگی، ویژه‎ی عفاف. شماره‎ی 6، مرداد و شهریور 1381. [15]. ناهید طیبی، «حجاب و عفاف مروری دوباره»، مجله‌ی پیام زن، شماره‌ی 95، ص 75 (با کمی دخل و تصرف.) [16] . سوره‎ی اعراف (7)، آیه‎ی 58. [17]. سوره‌ی حجرات (49)، آیه‌ی 13. [18] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 30.

حسین مهدی زاده- مرکز مطالعات و پژوهش‎های فرهنگی حوزه علمیه

 

حجاب


وَ إِذا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ؛[1] و هرگاه از زنان رسول متاعی می‎طلبید از پس پرده بطلبید، که حجاب برای آن که دل‌های شما و آنها پاک و پاکیزه بماند بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛
[2] و زنان سالخورده که از ولادت و عادت بازنشسته‌اند و امید ازدواج و نکاح ندارند، بر آنان باکی نیست که اگر اظهار تجملات و زینت خود نکنند، نزد نامحرمان جامه‎های خود را از تن برگیرند و اگر بازهم عفت و تقوای بیش‌تر گزینند، بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛
[3] ای پیغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادرهای خود فروپوشند که این کار برای این که آنها به عفت و حریت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس‎رانان) آزار نکشند بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق، آمرزنده و مهربان است.
چون نگاه به نامحرم توسط مردان، باعث تحریک و تهییج جنسی آنان و در نتیجه منجر به فساد می‎شود، خداوند در کنار دستور حجاب و پوشش بدن به بانوان، به مردان نیز دستور به حجاب و پوشش چشم داده و نگاه به نامحرم را بر آنان حرام کرده است؛ چنان‎که از امام رضا(ع) نقل شده است:
حُرّم النظر الی شعور النساء المحجوبات بالازواج و غیرهنّ من النساء لما فیه من تهییج الرجال و ما یدعوا التهییج الی الفساد و الدخول فیما لا یحلّ و لا یجمل؛
[4] نگاه به موهای زنان با حجاب ازدواج کرده و بانوان دیگر، از آن جهت حرام شده است که نگاه، مردان را برمی‎انگیزد و آنان را به فساد فرا می‎خواند در آنچه که ورود در آن نه حلال است و نه شایسته.
از مجموع آیات و حدیث فوق به خوبی استفاده می‎شود که هدف و فلسفه‌ی وجوب حجاب اسلامی، ایجاد تزکیه‌ی نفس، طهارت و عفت و پاکدامنی در بین افراد جامعه، و ایجاد صلاح و پیش‌گیری از فساد است.
آثار و فواید حجاب در ابعاد مختلف 

 
آثار و فواید حجاب و پوشش  


حجاب و پوشش، در ابعاد مختلف، دارای آثار و فواید زیادی است که بعضی از مهم‌ترین فواید آن عبارت‌اند از:
الف) فایده‎ی حجاب در بُعد فردی
یکی از فواید و آثار مهم حجاب در بُعد فردی، ایجاد آرامش روانی بین افراد جامعه است که یکی از عوامل ایجاد آن عدم تهییج و تحریک جنسی است؛ در مقابل، فقدان حجاب و آزادی معاشرت‎های بی‎بندوبار میان زن و مرد، هیجان‎ها و التهاب‎های جنسی را فزونی می‎بخشد و تقاضای سکس را به صورت عطش روحی و یک خواست اشباع نشدنی درمی‎آورد. غریزه‌ی جنسی، غریزه‎ای نیرومند، عمیق و دریا صفت است که هرچه بیش‌تر اطاعت شود بیش‌تر سرکش می‎گردد؛ هم‌چون آتشی که هرچه هیزم آن زیادتر شود شعله‎ورتر می‎گردد. بهترین شاهد بر این مطلب این است که در جهان غرب که با رواج بی‎حیایی و برهنگی، اطاعت از غریزه‌ی جنسی بیش‌تر شده است، هجوم مردم به مسئله‌ی سکس نیز زیادتر شده و تیراژ مجلات و کتب سکسی بالاتر رفته است. این مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادی است که قایل‎اند همه‌ی گرفتاری‌هایی که در کشورهای اسلامی و شرقی بر سر غریزه‌ی جنسی وجود دارد، ناشی از محدودیت‎هاست؛ و اگر به کلی هرگونه محدودیتی برداشته شود و روابط جنسی آزاد شود، این حرص و ولعی که وجود دارد، از بین می‎رود.
البته از این افراد باید پرسید؛ آیا غرب که محدودیت روابط زن و مرد و دختر و پسر را برداشته است، حرص و ولع جنسی در بین آنان فروکش کرده است یا افزایش یافته است؟!
[5]
پاسخ هر انسان واقع‎بین و منصفی به این سؤال این است که نه تنها حرص و ولع جنسی در غرب افزایش یافته است، بلکه هر روز شکل‎های جدیدتری از تمتّعات و بهره‎برداری‎های جنسی در آنها رواج و رسمیت می‎یابد.
یکی از زنان غربی منصف، وضعیت جامعه‎ی غرب را در مواجهه با غریزه‎ی جنسی این‎گونه توصیف کرده است:
کسانی می‌گویند مسئله‌ی غریزه‌ی جنسی و مشکل زن و حجاب در جوامع غربی حل شده است؛ آری، اگر از زن روی‌گرداندن و به بچه و سگ و یا هم‌جنس روی آوردن حل مسئله است، البته مدتی است این راه حل صورت گرفته است!!
[6]
ب) فایده‎ی حجاب در بُعد خانوادگی
یکی از فواید مهم حجاب در بُعد خانوادگی، اختصاص یافتن التذاذهای جنسی، به محیط خانواده و در کادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذکور، باعث پیوند و اتصال قوی‌تر زن و شوهر، و در نتیجه استحکام بیش‌تر کانون خانواده می‎گردد؛ و برعکس، فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است. یکی از نویسندگان، تأثیر برهنگی را در اضمحلال و خشکیدن درخت تنومند خانواده، این گونه بیان کرده است:
در جامعه‎ای که برهنگی بر آن حاکم است، هر زن و مردی، همواره در حال مقایسه است؛ مقایسه‌ی آنچه دارد با آنچه ندارد؛ و آنچه ریشه‌ی خانوده را می‎سوزاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن می‎زند. زنی که بیست یا سی سال در کنار شوهر خود زندگی کرده و با مشکلات زندگی جنگیده و در غم و شادی او شریک بوده است، پیداست که اندک اندک بهار چهره‎اش شکفتگی خود را از دست می‎دهد و روی در خزان می‎گذارد. در چنین حالی که سخت محتاج عشق و مهربانی و وفاداری همسر خویش است، ناگهان زن جوان‎تری از راه می‎رسد و در کوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقایسه‎ای می‎دهد؛ و این مقدمه‎ای می‎شود برای ویرانی اساس خانواده و بر باد رفتن امید زَنی که جوانی خود را نیز بر باد داده است؛ و همه‌ی خواهران جوان لابد می‎دانند که هیچ جوانی نیست که به میانسالی و پیری نرسد و لابد می‎دانند که اگر امروز آنان جوان و با طراوت‌اند در فردای بی‎طراوتی آنان، باز هم جوانانی هستند که بتوانند برای خانواده‌ی فردای آنها، همان خطری را ایجاد کنند که خود آنان امروز برای خانواده‎ها ایجاد می‎کنند.
[7]
ج) فایده‎ی حجاب در بُعد اجتماعی
یکی از فواید مهم حجاب در بُعد اجتماعی، حفظ و استیفای نیروی کار در سطح جامعه است. در مقابل، بی‎حجابی و بدحجابی باعث کشاندن لذت‎های جنسی از محیط و کادر خانواده به اجتماع، و در نتیجه، تضعیف نیروی کار افراد جامعه می‎گردد. بدون تردید، مردی که در خیابان، بازار، اداره، کارخانه و ... همواره با قیافه‎های محرّک و مهیّج زنان بدحجاب و آرایش کرده مواجه باشد، تمرکز نیروی کار او کاهش می‎یابد. برخلاف نظام‎ها و کشورهای غربی، که میدان کار و فعالیت‎های اجتماعی را با لذت‎جویی‎های جنسی درهم می‎آمیزند،
[8] اسلام می‎خواهد با رعایت حجاب و پوشش، محیط اجتماع از این‎گونه لذت‎ها پاک شده، و لذت‎های جنسی، فقط در کادر خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود[9].
د) فایده‎ی حجاب در بُعد اقتصادی
استفاده از حجاب و پوشش، به ویژه در شکل چادر مشکی، به دلیل سادگی و ایجاد یکدستی در پوشش بانوان در بیرون منزل، می‎تواند از بُعد اقتصادی نیز تأثیر مثبت در کاهش تقاضاهای مدپرستی بانوان داشته باشد؛ البته به شرط این‎که خود چادر مشکی دست‌خوشِ این تقاضاها نگردد. متأسفانه بعضاً مظاهر مدپرستی در چادرهای مشکی نیز مشاهده می‎گردد، به گونه‎ای که برخی از بانوان به جای استفاده از چادرهای مشکی متین و باوقار، به چادرهای مشکی، توری، نازک و دارای طرح‎های جِلف و سبک که با هدف و فلسفه حجاب و پوشش تناسبی ندارند روی می‎آورند.
یکی از دانشجویان محجبه درباره‌ رواج فرهنگ مدگرایی در خاطرات قبل از انقلاب خود گفته است:
یادم می‌آید آن وقت‌ها که حجاب نداشتم، اگر دو روز پشت سر هم قرار بود که به خانه‌ی کسی بروم، لباسی را که امروز پوشیده بودم، حاضر نمی‌شدم فردا بپوشم! احساس می‌کردم مسخره است و سعی داشتم حتی اگر شده، لباس دیگران را به عاریه بگیرم و بپوشم، تا من هم با لباس جدیدی رفته باشم. این کارها واقعاً رفاه حال و راحتی را از خانم‌ها سلب کرده بود.
[10]
علاوه بر فواید یاد شده، به طور فهرست‎وار فواید و آثار دیگری نیز برای حجاب و پوشش می‎توان نام برد، که مهم‎ترین آنها عبارتند از:
ـ حفظ ارزش‎های انسانی؛ مانند عفت، حیا و متانت در جامعه و کاهش مفاسد اجتماعی.
ـ هدایت،کنترل و بهره‎مندی صحیح و مطلوب از امیال وغرایز انسانی.
ـ تأمین و تضمین سلامت و پاکی نسل افراد جامعه.
[11] [1] . سوره‌ی احزاب (33)، آیه‌ی 53. [2] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 60. [3] . سوره‌ی احزاب (33)، آیه‌ی 59. [4] . مجلسی، بحارالانوار، ج 104، ص 34. [5]. برای آگاهی از ابعاد گسترش این حرص و ولع ر.ک: جلال رفیع، یادداشت‌ها و ره‌آوردهای سفر نیویورک، در بهشت شدّاد آمریکای متمدن، آمریکای متوحش. [6]. احمد صبوری اردوباری، آیین بهزیستی اسلام، ج 3، ص 302. [7] . غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، ص 69ـ70. [8]. برای آگاهی از گستره‌ی کشانده شدن لذت‌های جنسی به محیط‌های کاری و اجتماع، و اعترافات صریح بعضی از زنان کشورهای غربی درباره‌ی مزاحمت‌های جنسی نسبت به زنان و کودکان، ر.ک: احمد صبوری اردوباری، بهایِ یک نگاه؛ محمدتقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، و روح‌الله حسینیان، حریم عفاف. [9] . سه بُعد قبل، از کتاب مسئله‌ی حجاب، استاد مطهری، ص 84ـ94، (با دخل و تصرف) اقتباس شده است. [10]. ر.ک: احمد اردوباری، آیین بهزیستی اسلام، ج 3، ص 222. [11]. برای آگاهی بیشتر درباره‌ی آثار و فواید حجاب و پوشش ر.ک: مجموعه مقالات پوشش و عفاف، دومین نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام اسلامی؛ هم‎چنین درباره‌ی ضررهای بدحجابی ر.ک: اسدالله محمدی‌نیا، آنچه باید یک زن بداند، بخش‌های 3، 4 و 5.


حسین مهدی زاده- مرکز مطالعات و پژوهش‎های فرهنگی حوزه علمیه

فضایل اخلاقی-چشم‌ پاکی

چشم‌ پاکی

در مکتب انسان ساز اسلام، پاکدامنی از ارزش های والای انسانی به حساب می آید و در مقابل، بی عفّتی و بی بندوباری جنسی محکوم شده است. اسلام نخست با راهنمایی و هدایت،‌مسائل جنسی و شهوانی را کنترل و تعدیل می کند، مسلمانان را به عفاف و پاکدامنی فرا می خواند، سپس با تدابیر حکمت آمیز و اصولی زمینه های انحراف را از میان بر می دارد. هم به پیروان خویش دستور می دهد، بی عفتی نکنند و هم از آنان می خواهد که اسباب لغزش و گناه دیگران را فراهم نسازند.
چشم چرانی، اولین قدم انحراف
گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی «چشم چرانی» و نگاه به نامحرم است. نگاههای آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه و انحراف مبتلا می کند.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اَلنَّظرَهُ بَعْدَ النًّظرَهِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَهَ وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتْنَه»
[1]
چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد.
نگاه کردن به ناموس دیگران،‌خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است.شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد.
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«النَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ...»
[2]
نگاه (به نامحرم) تیز زهرآلودی از تیرهای شیطانی است....
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«الْعُیونُ مَصائِدُ الشَّیطانَ»
[3]
چشمها، کیمنگاه های شیطان است.
پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند.
سفارش قرآن به چشم پوشی از نامحرم
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد. در آن زمان، مقنعه زن ها تا پشت گوششان را می پوشاند (گوشها، گردن و صورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و چشم از او بر نداشت تا عبور کرد. همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب می کرد، وارد کوچه تنگی شد در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون زده بود برخورد و شکافت. وقتی آن زن رفت، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است. با خود گفت: به خدا سوگند! نزد رسول خدا می روم و این ماجرا را با او در میان می گذارم.
جوان نزد پیامبر رفت. حضرت پرسید این چه وضعی است؟ او جریان را نقل کرد.در این هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد؛
[4]
قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فُرٌجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعونَ»
[5]
به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند،این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است.
و پس از آن فرمود:
«وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضنَ‌مِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یَحفَظنَ‌ فُروجَهُنًّ...»
[6]
به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند.
پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار ضروری و واجب شمرده شده است:
نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها، اگر با قصد لذّت باشد، حرام است، بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است.»
[7]
ارزش چشمان پاک
هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود:
«لَیْسَ فِی الْبَدَنِ‌ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل»
[8]
ش:9658 2622 م چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چشمان با ارزش را این گونه توصیف می کند:
«کُلُّ عَیْنٍ باکِیَهٌ یَومَ القِیامَهِ اِلّا ثَلاًًثَهُ اَعیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشیَهِ اللهِ وَ عَیْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَیْنٌ باتَت ساهِرَه فی سبیلِ الله»
[9]
همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد.
چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد:
1 . دیدن شگفتیها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ»
[10]
چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید.
2 . راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ»
[11]
آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است.
3 . نیک خویی:‌همچنین آن حضرت فرمود:
«مَن‌ غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ»
[12]
کسی که نگهاههایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد.
4 . پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ نَظَرَ اِلی امْرأَهٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلیَ السَّماءِ اَوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ اِلَیْهِ بَصَرُهُ حَتّی یُزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ الْحُورِ العینِِ»
[13]
هر کسی زنی را ببیند و (بلافاصله) دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد.
5 . چشیدن شیرینی ایمان: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ‌ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یَجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ»
[14]
نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند.
قرآن و زیباترین داستان
قرآن کریم برای عبرت و راهنمایی مردم، داستانهای گوناگونی را نقل کرده که میان همه آنها از داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به عنوان «احسن القصص» یا زیباترین داستان یاد شده است. در این داستان حضرت یوسف از زشت ترین عمل که «خیانت به ناموس دیگران»‌است پرهیز کرده، با فراهم بودن تمام مقدمات با توجه به حضور و قدرت الهی، شهوت خود را کنترل کرده و از نامحرم چشم پوشیده است و این کاری بزرگ است که تنها با کمک ایمان به پروردگار انجام‌پذیر است.
قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح می کند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند، از یوسف ـ علیه السلام ـ که شجاعترین مرد روزگار بود پیروی کنند؛ چرا که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبُ هَواهُ»
[15]
شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود.
نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ استمداد از خدای سبحان و پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد.
از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند:
«بما یستعان علی غمض بصر؟»
به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟
پاسخ داد:
«بالخَمُودِ تَحْتَ السُّلطانِ الْمُطَّلَعِ عَلی سَتْرِکَ»
[16]
با خاموش کردن آتش شهوت، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است.
عفت در برابر عفت
نکته ظریف دیگری که در مسأله «ناموس»‌نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده اند این است که به هر دستی بدهی به همان دست پس می گیری، چنان که فرموده اند:
«کَما تُدینُ تُدانُ»
[17]
آن طور که جزا دهی جزا بینی.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد، مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد. در آن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر کس به ناموس
دیگران تجاوز کند به ناموسش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود: با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند.»
[18]
بنابراین، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند، چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد.
هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا نگاه کردن به پشت سر زنهایی که عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند، خوشنود می شوید؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود می خواهید.
[19]
خلوت با نامحرم
«اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون بروند.»
[20]
یکی دیگر از راههای پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت اجتماع نکند، چرا که دور از چشم مردم، زمینه لغزش و انحراف فراوان است.
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ و الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یَبیتَ فی مَوْضِعٍ تُسمَعُ نَفَسُ امْرأَهٍ لَیْسَتْ لَهُ بِمَحرَمٍ»
[21]
آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم شنیده می شود.
[1] . روضه المتقین، ج 9،‌ص 434. [2] . بحارالانوار، ج 104، ص 38. [3] . همان، ج 77، ص 294. [4] . فروع کافی، ج 5، ص 521. [5] . نور (24)، آیه 30. [6] . نور (24)، آیه 31. [7] . رساله حضرت امام خمینی (قدس سره)، مسأله 2440،‌انتشارات اسلامی. [8] . بحارالانوار، ج 101، ص 35. [9] . بحارالانوار، ج 101، ص 35. [10] . همان، ص 41. [11] . شرح غررالحکم، آمدی،‌ج 5، ص 449. [12] . میزان الحکمه، ج 10، ص 7. [13] . بحارالانوار، ج 101، ص 37. [14] . بحارالانوار، ج 101، ص 38. [15] . نهج‌ الفصاحه، پاینده، حدیث 299، ص 58. [16] . بحارالانوار، ج 101، ص 411. [17] . فروع کافی،‌ج 5، ص 553. [18] . همان. [19] . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 555. [20] . رساله توضیح المسائل امام خمینی(ره)، مسأله 2452. [21] . بحارالانوار، ج 101، ص 50.

 علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص 70

 

چشم‌ پاکی

امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لا یَخْلُوا بِامْرَأَهٍ رَجُلٌ، فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرَأهٍ الّا کانَ الشًّیطانُ ثالِثَهُما»
[1]
هیچ مردی با زنی(نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانه ای خلوت کند، سوّمی آن دو شیطان است.
همچین فرمود:
«ثلاثَهٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ کانَ مَحْصوُماً مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ وَ‌مِنْ کُل بَلیَّهٍ: مَنْ‌ لَمْ یَخْلُ بِامْرَأَهٍ لایَملِکُ مِنها شَیئاً...»
[2]
هر کس سه چیز را رعایت کند، از دست شیطان رانده شده و از هر گرفتاری در امان خواهد ماند: اول اینکه با زن نامحرم خلوت نکند... .
سزای چشم ناپاک
علاوه بر ابتلا به مثل آنچه فرد انجام داده که خود به خود در مسائل ناموسی انجام می گیرد، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«مَنْ مَلَاَ عَیْنَیْهِ مِنِ امْرَأَهٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ القِیامَهِ بِمَسامیرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّی یَقْضِیَ بَیْنَ‌ النّاسِ ثُمَّ یُؤمَرُ بِه اِلَی النّارِِِ»
[3]
آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند، روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند.
اسلام برای پاکدامنی پیروان خویش حتی شنیدن سخنان نامحرم را نیز اگر از روی غرض باشد، ممنوع کرده است. این خود هشداری بجا و حساب شده است که تماس نامشروع با نامحرمان به هیچ عنوان و از هیچ راهی حاصل نشود البته رویارویی جدّی و ضروری و بدون هیچ گونه غرض، آنهم با حجاب کامل اسلامی و با رعایت ادب و سایر مسایل اخلاقی اشکالی ندارد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«لِکُلِ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ ادَمَ حَظّاً مِنَ الزِّنا فَالْعَینُ زِناهُ النَّظَرُ وَ للِّسانُ زِناهُ الْکَلامُ وَ‌الأُذُنان زِناهُما السَّمْعُ...»
[4]
(در مورد رابطه نامشروع) برای هر عضوی از آدمی سهمی از زناست؛ زنای چشم،نگاه کردن، زنای زبان، سخن گفتن و زنای گوشها، شنیدن (سخن نامحرم) است.
همچنین درباره شوخی کردن با نامحرم فرمود:
«مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ...»
[5]
هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند برای هر کلمه ای که با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی می شود.
یک راه حل
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ برای گریز از خطر آلوده شدن و رهایی از دام شیطان هنگام رو به رو شدن با نامحرم، این گونه رهنمود می دهد:
اگر یکی از شما زنی را دید و خوشش آمد، چشم از او برداشته، نزد همسر خود رود که آنچه او دیده است، همسرش نیز دارد و مواظب باشد که شیطان را بر دل خویش راه ندهد و آن که متأهل نیست، دو رکعت نماز بخواند و خدا را زیاد سپاس گوید و صلوات بر پیامبر و خاندانش فرستد، آنگاه از فضل خدا بخواهد و خدا نیز با رحمت خویش او را از راه مباح بی نیاز می گرداند.
[6]
به امید آنکه با یاری خداوند، تمام اعضای خویش را از آلوده شدن حفظ کنیم و عفت و پاکدامنی بر جامعه اسلامی سایه گستر باشد ان شاء الله.

[1] . مستدرک الوسائل، ج 14، ص 265. [2] . همان، ج 13، ص 123. [3] . ثواب الاعمال، ص 338. [4] . مستدرک الوسائل، ج 14، ص 269. [5] . ثواب الاعمال، ص 334. [6] . تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 589.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص 70

فضایل اخلاقی-تواضع

تواضع

تواضع آن است که انسان، خود را از کسانی که در جاه و مقام از او پایین ترند، برتر نداند و نیز به معنای شکسته نفسی و افتادگی آمده است که آدمی خود را از دیگران بالاتر نبیند.[1]
ریشه تواضع «وضع» است به معنای خویش را کوچک نشان دادن، در مقابل «تکبر» که خود را بزرگ دانستن است.
[2]
باید توجه داشت که مفهوم تواضع به معنای کوچکی کردن و به دیگران ارج نهادن است، نه آنکه تواضع خود را خوار کردن و زیر بار ذلّت رفتن باشد، تواضع اقدامی است که انسان داوطلبانه در برابر دیگران به خاطر امتیازاتی که در آنان احساس می کند، انجام می دهد، ممکن است فردی خود را برابر دیگران از جهتی یا جهاتی دارای امتیاز ببیند، برای اینکه مبادا به غرور و تکبر مبتلا شود باید به جهات امتیاز خود توجه نکند، بلکه به امتیازهای دیگران، حتی احتمال پاره ای امتیازات در آنان توجه کند و به خاطر همان جهات امتیاز، فروتنی کند؛ اما ذلّت امری است که معمولاً از ناحیه دیگران تحمیل می گردد، و در ذلّت، فردِ ذّلت پذیر تحقیر می شود، اگر تواضع با ذلت همراه شود، مردود است.
تواضع در قرآن
ایمان و اعتقاد به خدا، تمام شؤون زندگی انسان مؤمن را در بر می گیرد. آن گونه که آثار بندگی خدا در رفتار و گفتار او آشکار می شود. یکی از برجستگیهای اخلاقی که قرآن کریم در وصف بندگان خدا بیان کرده، رفتار متواضعانه آنان است:
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الاَرضِ هَوناً وَ اِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالُوا سَلاماً»
[3]
بندگان خدای رحمان کسانی اند که با تواضع روی زمین راه می روند و چون نادانان خطابشان کنند سخن نرم و مسالمت جویانه گویند.
خداوند سبحان به رهبر اسلام چنین سفارش می کند:
«وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبعَکَ مِنَ الْمُؤمنینَ»
[4]
در برابر هر یک از مؤمنان که از تو پیروی می کند، فروتنی کن.
همچنین در کنار وظایف متعددی که برای فرزندان نسبت به پدر و مادر ذکر کرده، فرموده است:
«وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذًُلَّ مِنَ الرَّحمَهِ»
[5]
در برابرشان، از روی مهربانی، شانه ها را فرو انداز (تواضع کن).
چند روایت پیرامون تواضع
پیشوایان اسلام در سخنان متعددّی ارزش تواضع را بیان کرده و حد و مرزش را تعیین نموده اند.
امام رضا ـ علیه السلام ـ پیرامون حدّ تواضع چنین فرموده است:
«تواضع درجاتی دارد، از آن جمله، انسان قدر خویش را بشناسد و با دلی سالم در جایگاه خود نشیند، دوست نداشته باشد به سوی کسی رود، مگر چنان که به سویش آیند (با مردم چنان که دوست دارد با او رفتار شود رفتار کند) اگر بدی بیند، آن را با نیکی بپوشاند، فرو خورنده خشم و درگذرنده از (لغزش) مردم باشد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»
[6]
در این راستا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«از تواضع است که در نشستن به پایین مجلس راضی باشی و با هر کسی رو به رو شدی، سلام کنی، نزاع و مجادله را ترک گویی، گرچه حق با تو باشد، و دوست نداشته باشی که به خاطر تقوایی که داری تو را ستایش کنند.»
[7]
رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ تواضع را سبب رفع ستم از جامعه دانسته، می فرماید:
«تَواضَعُوا حَتّی لا یَبْغی اَحَدٌ عَلی اَحَدٍ»
[8]
نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا کسی بر دیگری ستم روا ندارد.
نقل شده است که روزی آن حضرت به یارانش فرمود: چرا شیرینی عبادت را در شما نمی بینم! پرسیدند: شیرینی پرستش چیست؟ فرمود: فروتنی.
[9]
حضرت امیر ـ علیه السلام ـ نیز فروتنی را از بزرگترین عبادتها شمرده و فرموده است.
«عَلَیْکَ بِالتَّواضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اَعْظمَ العِبادَه»
[10]
بر تو باد به تواضع، که از بزرگترین عبادتهاست.
آثار تواضع
این صفت زیبای انسانی آثار نیکو و گرانقدری دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 . مایه سربلندی است. رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اِنَّ التَّواضُعَ لا یَزیدُ الْعَبْدَ اِلّا رَفْعَهً فَتَوا ضَعُوا یَرْحَمُکمُ اللهُ»
[11]
فروتنی جز بر سربلندی بنده نیفزاید، پس تواضع کنید، خدایتان شما را رحمت کند.
حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«طُوبی للْمُتواضِعینَ فِی الدُّنیا هُمْ اَصْحَابُ المَنابِرِ یَوْمَ القِیامهِ»
[12]
خوشا به حال فروتنان در دنیا، آنان در روز رستاخیز از اهل جایگاههای بلند (عزّت و شرف) هستند.
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نیز فرموده است:
«اِنَّ فی السَّماءِ مَلَکَیْنِ مُوَکَّلینِ بِالعِبادِ، فَمَنْ تَواضَعَ للّهِ رَفَعاهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وضَعاهُ»
[13]
همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گمارده شده اند پس هر کس که به خاطر خدا فروتنی کند او را بالا برند، و آن کس که تکبّر کند پایینش آورند.
2 . نردبان ترّقی است. امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اَلتَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ»
[14]
فروتنی، نردبان شرافت و بزرگی است.
3 . سبب نظم می گردد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«بِخَفْضِ الْجَناحِ تَنْتَظِمُ الاُموُرُ»
[15]
با تواضع کارها مرتّب می شود.
4 . محبّت آور است. آن حضرت در این باره نیز فرمود:
«ثَمَرَهٌ التَّواضُعِ الْمَحَبَّهُ»
[16]
میوه فروتنی مهربانی است.
تواضع در برابر چه کسانی رواست؟
فروتنی، در فرهنگ اسلام، تنها در برابر بزرگان دین، فرزانگان دانش، مؤمنان و پدر و مادر شایسته و پسندیده است، زیرا در اینگونه موارد تواضع با ذلت همراه نیست اما تواضع در مقابل مستکبران، فرومایگان و یا توانگران به خاطر ثروت و قدرت آنان زشت و نکوهیده است. زمانی که تواضع، انگیزه و جهت غیر الهی داشته باشد، شکل «ذلّت» به خود می گیرد و سبب بی مقدار شدن ارزشهای والای انسانی می گردد.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ اَتی غَنیّاً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ، ذَهَبَ ثُلْثادینهِ»
[17]
هر کس نزد توانگری رود و به خاطر ثروتش برایش فروتنی کند، دو سوّم دینش از میان رفته است
چند نمونه از تواضع معصومین ـ علیهم السّلام ـ
رهبران معصوم ـ علیهم السّلام ـ کلیه صفات انسانی از جمله تواضع را در حد اعلا دارا بودند، بطور مثال:
1 . رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ از روی تواضع، به گوسفندان علف می داد و شیرشان را با دست خود می دوشید، کفش و لباسش را خود وصله می زد، با خدمتکاران هم غذا می شد، در آسیا کردن غلّه به خدمتگزار خود کمک می کرد، نیازمندیهای خانه را از بازار تهیه کرده، به خانه حمل می کرد، با دارا و ندار، کوچک و بزرگ دست می داد، در سلام کردن بر دیگران پیشی می گرفت و دعوت مؤمنان را می پذیرفت.
[18]
2 . پدر و پسری از یاران امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ مهمان آن حضرت شدند، ایشان به آنان احترام گذاشت و آنها را در بالای مجلس جای داد و خود پیش روی آنان نشست. سپس غذا آورد و با هم صرف کردند. پس از غذا، «قنبر»، خدمتگزار امام، طشت و ابریق
[19] آورد و خواست بر دست مهمانان آب بریزد. امام خود برخاست، ابریق را گرفت تا بر دست مهمان خویش آب بریزد. در این حال، مهمان با سرعت، دست خود را عقب کشید و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! چگونه در محضر خدا، کسی مثل شما روی دست من آب بریزد؟ امام فرمود: درست است که خدا تو را می بیند، ولی من برادر تو هستم، بنشین و دستت را بشوی، پاداش این کار آن است که در بهشت، ده چندان به من خدمت خواهند کرد، مهمان پذیرفت و دستش را شست. سپس آن حضرت، ابریق را به فرزندش، محمد حنفیه داد و فرمود: اگر این پسر به تنهایی مهمان من بود، خود آب بر دستش می ریختم، ولی خداوند دوست دارد میان پدر و پسر تفاوتی باشد. برخیز! تو نیز بر دست پسر آب بریز.[20]
3 . حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«پدرم با کسانی مسافرت می کرد که او را نشناسند و با کاروانیان شرط می کرد که برخی نیازمندیهایشان را برآورده سازد و به‌ آنان خدمت کند،در سفری آن حضرت سرگرم خدمت به مسافران بود که فردی از آن میان او را شناخت و به اهل کاروان گفت: آیا می دانید این شخص کیست؟ گفتند: نه. گفت: این علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ است، مسافران گرد آن حضرت حلقه زدند، دست و پای ایشان را بوسیدند و گفتند: ای فرزند رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آیا می خواهید ما دوزخی شویم؟ اگر خدای نخواسته ما به شما بی ادبی می کردیم، بدبخت می شدیم، چه سبب شده که شما چنین کنید؟ فرمود: من هرگاه با آشنایان مسافرت کنم آنان به احترام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بیش از حد به من خدمت می کنند، از بیم آنکه مبادا شما نیز چنین کنید، ناشناخته با شما همراه شدم.»
[21]
4 . حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ روزی به یارانش فرمود:
«از شما خواهشی دارم گفتند: بفرما ای روح الله! ما در خدمت شما هستیم گفت:‌می خواهم پای شما را بشویم. گفتند: ما به چنین کاری سزاوارتریم. فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن عالم و دانشمند است. آن گاه برخاست و پای یاران خود را شست و فرمود: من این گونه تواضع کردم تا شما نیز بیاموزید و پس از من با مردم تواضع کنید با تواضع بنای حکمت و دانایی آباد می شود، نه با تکبّر، زراعت در دشت هموار رشد می کند نه در کوه و کمر.»
[22]
افتادگی آموز اگر قابل فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است به امید آنکه سخن و سیره رهبران الهی را آویزه گوش کرده، از رذالت تکبر و غرور دست بشوییم و به فضیلت تواضع و فروتنی دست یابیم. آمین.

[1] . لغت نامه دهخدا، واژه تواضع و معراج السعاده، باب چهارم، صفت پانزدهم. [2] . بحارالانوار، ج 72، ص 118. [3] . فرقان، آیه 63. [4] . شعرا، آیه 215. [5] . اسراء، آیه 24. [6] . اصول کافی، ج 2، ص 101. [7] . همان، ص 100. [8] . میزان الحکمه، ج 10، ص 508. [9] . جامع السعادات، ج 1، ص 395، اعلمی. [10] . بحارالانوار، ج 72، ص 119، بیروت. [11] . جامع السعادات، ج 1، ص 396. [12] . همان. [13] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 215. [14] . شرح غررالحکم، آمدی، ص 263. [15] . همان، ج 3، ص 229. [16] . همان، ص 327. [17] . نهج‌البلاغه، فیض، ص 1187. [18] . بحارالانوار، ج 70، ص 208. [19] . ابریق نوعی ظرف آب است شبیه آفتابه که برای دست شستن سر سفره مورد استفاده قرار می گرفته است. [20] . بحارالانوار، ج 72، ص 118. [21] . سفینه البحار، ج 1، ص 382. [22] . اصول کافی، ج 1، ص 29.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص161

فضایل اخلاقی-تعظیم شعائر و ارزش ها

تعظیم شعائر و ارزش ها

مسلمانان بر اساس جهان بینی توحیدی، پاره ای از امور را مطلوب و پسندیده می دانند که باید به آنها پایبند باشند و برخی از امور را زشت و ناپسند می شمارند و از آنها گریزانند. معیار زشت و زیبا و پسند و ناپسند نیز «حق و باطل» است به این معنی که هر چه در مکتب اسلام، «حق» شمرده شود، پسندیده و هر چه باطل باشد ناپسند است.
واژه هایی چون «حق»، «خیر»، «معروف» «فضائل اخلاقی»، «واجبات و مستحبات»، «ایمان و عمل صالح» و مانند آن در فرهنگ اسلامی بیانگر ارزش های فکری، اخلاقی و عملی است و واژه های «باطل»، «شرّ»، «کفر»، «فساد»، «منکر»، «رذائل اخلاقی»، «محرّمات و مکروهات» و مانند آن نیز ضد ارزش ها را نشان می دهند.
و منظور از پایبندی به ارزش ها، ایمان، عمل، جانبداری، برپا کردن و محترم شمردن همه چیزهایی است که از نظر اسلام، خوب و حق شمرده شمرده و التزام قلبی و عملی به آنها.
تأکید آیات و روایات
آیات و روایات شریف اسلامی با روش های گوناگون ضمن تبیین ارزش ها و ضد ارزش ها، به طور مکرّر و قاطع از مخاطبان خود می خواهند که در حدّ‌ توان و در تمام زندگی، خود را ملتزم به ارزش ها بدانند و روز به روز بر خوبی های خود بیفزایند و تلاش کنند از ضد ارزش ها فاصله بگیرند و آنها را در زندگی فردی و اجتماعی و نسبت به خود و دیگران به حدّ صفر برسانند، به چند نمونه توجّه کنید:
قرآن مجید می فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا اتَّقُوا اللهَ وَ کوَنُوا مَعَ الصّادِقینَ»
[1]
ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی پیشه کنید و با راستگویان باشید.
تقوای الهی در ردیف ارزش های ردیف اول است که زیرساخت بسیاری از فضایل دیگر به شمار می رود و اکسیر گرانبهایی است که مس وجود آدمی را طلای ناب می کند و شخص باتقوا در واقع کلید و رمز راهیابی به مرکز خوبی ها و ارزش ها را به دست آورده است و به همین دلیل «تقوا» معیار ارزیابی و ارزش گذاری مؤمنان محسوب می شود و آن که باتقواتر است، ارزشمندتر است. در قرآن مجید می خوانیم:
«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ اَتْقیکُمْ»
[2]
همانا با ارزش‌ترین شما پیش خداوند، باتقواترین شماست.
از این رو به مؤمنان توصیه فرموده که در سراسر زندگی فردی و اجتماعی خویش، «تقوا» را به عنوان معیار و میزان همه کارها برگزینند و بدانند که هر کاری را که همراه تقوا انجام دهند، در منظر خداوند، بسیار ارزشمند و مورد قبول است چنان که امام متقیان علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«لا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تقوی وَ کَیْفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ»
[3]
هیچ عملی با تقوا اندک نیست. چگونه چیزی که قبول می شود اندک باشد؟
«عدل، احسان و رسیدگی به خویشان» از کارهای ارزشمندی است که خداوند به آن فرمان داده است:
«اِنَّ اللهَ یأمُرُ بِالعَدْلِ وَ الاِحسانِ و ایتاءِ ذِی القُربی ...»
[4]
خداوند به دادگری، نیکوکاری و بخشش به بستگان فرمان می دهد.
همین طور درباره امانتداری و عدالت در داوری می فرماید:
«اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُمْ اَنْ تَؤدُّو الْأماناتِ إلی اَهْلِها وَ‌ اِذا حَکَمْتُم بَیْنَ النّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللهِ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ...»
[5]
خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت حکم کنید، خداوند اندرزهای خوبی به شما می دهد.
بدون تردید، همه دستورات قرآنی جنبه‌ ارزشی دارد و هر قدر انسان به آنها عمل کند، بر قیمت خود افزوده است. چنان که در رستاخیز نیز ملاک و میزان قرب و منزلت مؤمن عمل به همین دستورات است و درجاتی را که در بهشت دریافت می کند به تعداد آیات قرآن است که به آن پاینده بوده است. امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«... اِنَّ دَرَجاتِ الْجَنَّهِ عَلی قَدْرِ آیاتِ القُرآنِ، یُقالُ لَهُ اقْرَأْ وَ‌ ارقَ فَیَقرَأُْ ثُمَّ یَرْقی»
[6]
درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است؛ (در بهشت) به مؤمن گفته می شود: «بخوان و بالا برو» او نیز (قرآن را) می خواند و بالا می رود.
شناخت ارزش ها
نخستین و مهم ترین گام در حفظ و اعتلای ارزش ها، شناخت و بصیرت نسبت به آنهاست، کسی که شهد شیرین حقایق و ارزش ها را بچشد، در هر شرایطی به آنها پایبند است و به هیچ قیمتی آنها را نمی فروشد. چنان که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«ما شَکَکْتُ فِی الْحَقَّ مُذْ رأیتُهُ»
[7]
از وقتی که حق را شناخته ام درآن تردید نکرده ام.
و با شناخت عمیقی که از عدالت و ستم دارد، می فرماید:
به خد سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهای آنهاست به من بدهند تا نسبت به مورچه ای خدا را نافرمانی کنم و پوست جوی را از آن بربایم، چنین نخواهم کرد.
[8]
مؤمنان واقعی و پیروان آن حضرت نیز چنین‌ اند و امام در وصف آنها می فرماید:
«لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ‌ المُؤمِنِ بِسَیفی هذا عَلی اَنْ یُبغِضََنی ما اَبْغَضَنی»
[9]
اگر با این شمشیرم بر بن بینی مؤمن بزنم تا دشمنم گردد، با من دشمنی نخواهد کرد.
در تاریخ آمده است که حجّاج بن یوسف ثقفی قنبر ـ خدمتگزار امام علی ـ علیه السلام ـ را احضار کرد و به او گفت: دست از دین علی بشوی! قنبر در پاسخ گفت: ‌اگر از مذهب علی ـ علیه السلام ـ دست بردارم، آیا مرا به مذهب بهتری راهنمایی می کنی؟ حجاج در پاسخ قنبر فرو ماند و دستور داد و او را کشتند!
[10]
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با بصیرتی کامل نسبت به ارزش نماز، به خصوص نماز شب و کم‌ارزشی مظاهر مادّی دنیا می فرماید:
«اَلرَّکعَتانِ فی جَوْفِ اللّیلِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الدُّنیا وَ ما فیها»
[11]
دو رکعت نماز در دل شب، از دنیا و آنچه در آن است برای من محبوب تر است.
چنین شناختی، سبب می شود که مردان الهی و مؤمنان حقیقی به جای پرداختن به جمع ثروت غیر ضرور و امور دنیوی غیر لازم، به تحکیم مبانی فکری و ترویج عقاید صحیح و اشاعه فرهنگ انسانی بپردازند و همه کارهای خود را رنگ خدایی زنند که زیباترین رنگ است و در تمام فعالیت های شبانه روزی خویش، قرب الهی را جستجو کنند و در پی کسب ارزشها باشند که هرگز نابود و کم بها نشود. آنان با چنین انگیزه و اقدامی در واقع بر ارزش خود می افزایند و بهای خویش را بالا می برند و برتر از هر ارزشی وجود ارزشمند و گوهر گرانبهای این رادمردان خود ساخته و خداجوست چنان که امام آنان، حضرت علی ـ علیه السلام ـ می‌ فرماید:
«اِفْعَلِ الْخَیرَ وَ لا تَفْعَلِ الشَّّرَّ فَخَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ مَنْ یَفْعَلُهُ وَ شَرُّ مِنَ الشَّرَّ مَنْ یَأتیهِ بِِفِعْلِهِ»
[12]
کار نیک انجام بده و از شرّ بپرهیز چرا که نیکوکار از نیکویی ارجمندتر است و برپاکننده شرّ از شرّ بدتر است.
انتخاب برترین ها
انجام هر کار نیکی، چه خُرد و چه کلان، چه آسان و چه سخت، و چه عیان باشد یا نهان، پسندیده و نیکوست ولی از منظر عقل و شرع، برخی از ارزش ها از برخی دیگر پربهاتر است. شاخص های زیر،‌ می تواند، کارهای برتر را نشان دهد.
1 . اهمّ و مهم
خرد آدمی فرمان می دهد که از دو کار اهمّ و مهم، کار نخست، ارزشمندتر است و باید از اولویت برخوردار شود. به طور مثال، اگر در فامیل یا همسایگی شما دو نفر فقیر وجود دارد و شما قصد رسیدگی به یک نفر فقیر را دارید، باید به فقیری که از نظر عقاید، اخلاق و کردار برتر است کمک کنید. این شاخص در مورد پرداخت زکات، انتخاب امام جماعت و... نیز کاربرد دارد.
2 . سخت ترین کار
طبع انسان به طور معمول از انجام کارهای سخت و طاقت فرسا گریزان است. بدین ترتیب کارهای سخت، مشتری کمتری دارد و احتمال انجام نشدن آنها وجود دارد از سوی دیگر در دستگاه عدل الهی هر کاری را به اندازه زحمتی که پای آن کشیده شده پاداش می دهند و ارج می نهند. قرآن مجید می فرماید:
«لا یَسْتَوی مِنْکُم مَنْ اَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الفَتْحِ وَ قاتَلَ اُولئِکَ‌ اَعْظَمُ دَرَجَه مِنَ الَّذینَ‌ اَنْفَقوُا مِن بَعْدُ وَ قاتَلُوا...»
[13]
کسانی از شما که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با آنان که بعداً چنین کردند) یکسان نیستند بلکه آنان والامقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق کردند و جنگیدند.
رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز می فرماید:
«اَفْضَلُ الْاَعمالِ اَحْمَزُها»
[14]
برترین اعمال، سخت ترین آنهاست.
3 . نیکویی در جوّ ناسالم
گاه افراد لاابالی یا گروهها و دولت های ستمگر، عرصه را بر نیکویی و نیکوکاران تنگ می کنند در چنین شرایطی انجام و جانبداری از ارزش ها پربهاتر است. قرآن مجید از شیرمردانی تمجید می کند که دلاورانه در برابر کافران می ایستند و از کیان و دین و ملّت خویش دفاع می کنند :
«یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ...»
[15]
در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی هراسند.
به همین دلیل مجاهدان صدر اسلام که در کوران مبارزه از میان خون و شمشیر عبور کردند و از دین خدا پاسداری نمودند و در جنگ «بدر» حضور یافتند و مقاومت کردند با عنوان «بدری» ممتاز شدند و از احترام ویژه ای برخوردار بودند.
[16]
امام باقر ـ علیه السلام ـ می‌ فرماید:
کسی که نزد پادشاه ستمگر رود و او را به تقوا و ترس از خدا فراخواند و موعظه کند، پاداشی هم ‌وزن پاداش آدمیان و پریان دارد.
[1] . توبه، (9)، آیه 119. [2] . حجرات (49)، آیه 13. [3] . شرح غررالحکم، ج 6، ص 407. [4] . نحل (16)، آیه 90. [5] . نساء (4)، آیه 58. [6] . اصول کافی، ج 2، ص 606 [7] . نهج‌البلاغه، خطبه 4، ص 55. [8] . همان، خطبه 215، ص 715. [9] . همان،‌حکمت 42، ص 1109. [10] . بحارالانوار، ج 42، ص 126. [11] . همان، ج 87، ص 148. [12] . شرح غررالحکم، ج 2، ص 215. [13] . حدید (57)، آیه 10. [14] . بحارالانوار، ج 70، ص 191. [15] . مائده (5)، آیه 54. [16] . بحارالانوار، ج 17، ص 24.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص97

تعظیم شعائر و ارزش ها
.. .[1]
4 . سبقت در نیکی ها
پیشگامی در کار خیر و شکستن طلسم جمود و بی حالی و تشویق دیگران به انجام نیکی ها نیز به نوبه خود از ارزش ویژه ای برخوردار است و همواره پیشتازان و پیشکسوتان کارهای خیر بر دیگران امتیاز دارند و قرآن مجید نیز درباره آنان می‌ فرماید:
«وَ السَابِقوُنَ السّابِقوُنَ (10) اُولئِکَ الْمُقَرَّبوُنَ (11) فی جَنّاتِ النَّعیمِِ»
[2]
و پیشگامانِ پیشگام، آنان مقربانند، در باغ های پرنعمت بهشت (جای دارند).
نتیجه این که مسلمانان واقعی باید با شاخص های یاد شده و دیگر ابزار لازم، به شناخت و ارزیابی و سنجش ارزشهای دینی، اخلاقی و اجتماعی بپردازند و ضمن پاسداری از آنها در زندگی شخصی و اجتماعی خود، به دولت اسلامی و دیگر گروه ها و دولت های پیرو حق و حقیقت کمک کند تا ارزش های الهی بر سراسر جامعه های انسانی حاکم شود. همچنین باید دست به دست یکدیگر نهند و با تمام توان خویش در محو زشتی ها و پلشتی ها بکوشند و زمینه هر گونه فساد و تباهی را از زمین برچینند.

[1] . همان، ج 75، ص 375. [2] . واقعه (56)، آیات 10 ـ 12.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص97

  

فضایل اخلاقی-تفکر

تفکر

«تفکّر» که در لغت به معنای اندیشیدن است،[1] با تأمّل و تدّبر، هم معناست.[2] و در اصطلاح عبارت است از تشکیل دو مقدّمه (صغری و کبری) برای دستیابی به یک نتیجه. مثال: 1ـ آنچه پایدار است بر ناپایدار رجحان دارد.
2ـ آخرت پایدار و دنیا ناپایدار است.
پس: آخرت بر دنیا رجحان دارد.
[3]
رابطه عبادت و تفکّر
طرح بحث «تفکّر» در «اخلاق عبادی» به دو جهت است:
نخست اینکه تفکّر، خود، عبادتی بزرگ، بلکه از بهترین عبادتهاست، تا آنجا که حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«تفکر ساعه خیر من عباده سنه انما یتذکر اولوالألباب»
[4]
ساعتی اندیشه از سالی عبادت بهتر است. همانا تنها خردمندان درک می کنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«التفکر فی ملکوت السموات و الأرض عباده المخلصین»
[5]
اندیشیدن در حقیقت آسمانها و زمین، پرستش مخلصان است.
دوّم آن که عبادت واقعی و ارزشمند، با تأمّل و اندیشیدن توأم است و زیباترین پرستش را انسانهای اندیشمند و خردمند انجام می دهند، چنانکه قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآیاتٍ لِاولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»
[6]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی است. آنان که خدا را (در حالتهای) ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند (و گویند:) ای پروردگار ما! اینها را بیهوده نیافریده ـ ای، تو منزّهی، ما را از عذاب آتش نگهدار.
شب زنده داران عاشق در قیام و قعود با «تفکّر» به «ذکر» و «تسبیح» خدا پرداخته، این حقیقت را در پهنه هستی به اثبات رساندند که اندیشمندان خردمند، عابد و ذاکر خدایند و پرستشگران، متفکّرند و خردمند.
شبی، رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ آن قدر گریسته بود که محاسن و جای سجده اش خیس شده بود، بامداد که برای برپا نمودن نماز از منزل خارج شد، بلال پرسید: ای رسول خدا! چرا این قدر گریسته ای؟ فرمود:
«امشب آیه «إِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ...» بر من نازل شد، وای بر کسی که آن را قرائت کند و پیرامونش نیندیشد.»
[7]
ارزش تفکّر
با توجّه به آنچه گذشت، بروشنی در می یابیم که چرا اسلام این گونه برای تفکّر ارزش قائل شده و رهبر آن فرموده است:
«اول ما خلق الله العقل»
[8]
نخستین آفریده خدا عقل است.
شهید مطهری در این باره می نویسد:
«دین اسلام رکن اساسی و پایه اصلی خود را توحید قرار داده است، توحید بالاترین و عظیم ترین اندیشه ای است که به دماغ بشر رسیده، بسیار دقت و نازک کاری می خواهد، و از طرفی در اصول این دین و بالاخص در اصل اصول آن یعنی و توحید، تقلید محکوم شده و تحقیق لازم شمرده شده، ناچار باید این دین، «تفکّر» و «تدّبر» و «تحقیق و جستجو» را فرض بشمارد، و قسمت مهمی از آیات (کتاب) خود را به این موضوع اختصاص بدهد و همین کار را کرده است.»
[9]
منابع تفکّر
دین مقدّس اسلام علاوه بر ارج نهادن به فکر و اندیشه، راه تفکّر صحیح را نیز به بشر نشان داده است، تا پیروان خویش را از آلودگی به افکار پلید و بیهوده باز دارد. متفکّر بزرگ اسلام خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می نویسد:
«تفکّر، سیر درونی از مبادی به مقاصد است و هیچ کس از کاستی به کمال نمی رسد، مگر به این سیر درونی. مبادی تفکّر «آفاق» و «انفس» است به این بیان که در اجزا و ذرّات عالم از قبیل کرات آسمانی، ستارگان، حالات و حرکات و تأثیر و هدف آنها اندیشه کند. همچنین در موجودات زمینی بویژه در اجزا و اعضای انسان و غیر آن که قابل شمارش نیست، بیندیشد آن گاه با تفکّر درباره منافع و مصالح اینها بر کمال، عظمت، علم و قدرت آفریننده و ناپایداری غیر خدا استدلال کند ... و از همین قبیل است، تأمّل در تاریخ گذشتگان و کوتاه شدن دست آنها از دنیا و رهسپار شدن به دیار آخرت. چنین تفکّری سبب قطع محبّت از غیر خدا، وابستگی کامل به ‌آفریننده، تقویت تقوی و اطاعت پذیری می گردد. همچنین می توان دامنه تفکّر را گسترده تر کرد تا شامل تفکّر در آیات، روایات، احکام و مسایل دینی نیز بشود.»
[10]
قرآن ما را به تفکّر در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز
[11] و آفرینش روح و جسم انسان[12] و بسیاری دیگر از مظاهری قدرت و حکمت خدا تشویق می کند تا به عظمت خدا و هدف از آفرینش اشیاء توجه کنیم و از این راه پرده غفلت را از جلو چشم خود کنار زنیم.
در تاریخ آمده است که روزی رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ بر عده ای گذشت که در حال اندیشه بودند، فرمود: چرا ساکتید و سخن نمی گویید؟ پاسخ دادند: درباره مخلوقات خدا اندیشه می کنیم. فرمود:
«چنین کنید و پیرامون مخلوقات بیندیشید نه پیرامون خالق».
[13]
روشن است که تفکر در مخلوقات باعث می شود که انسان به عظمت و قدرت الهی بیشتر پی ببرد در حالی که تفکر در ذات خداوند به دلیل اینکه کمال بی انتهاست قابل حصول برای انسان با ظرفیت محدود نیست.
آثار تفکّر
تفکّر و اندیشیدن، آثار پرباری برای اندیشمند دارد و همان گونه که منابع تفکّر، فراوان و بی شمار است، آثار و فواید آن را نیز نمی توان شماره کرد. در اینجا به چند نمونه آن بگونه ای گذرا اشاره می کنیم:
الف ـ رأی صائب
اوّلین اثر نیکوی تفکّر، به دست آوردن رأی پخته و درست پیرامون کار موردنظر است؛ زیرا متفکّر عجولانه عمل نمی کند و به قول معروف «بی گدار به آب نمی زند» بلکه با اندیشیدن پیرامون موضوع، راه حل صحیحی برای آن می یابد. به تعبیر امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ
«من طال فکره حسن نظره»
[14]
هر کس زیاد اندیشه کند رأیش نیکو گردد.
ب ـ مصونیّت از لغزشها
شخص خردمند پیش از انجام هر کاری به فرجام آن می اندیشد، آرای دیگران را جویا می شود، تجربیات پیشینیان را به کار می بندد و پس از یک جمعبندی اندیشمندانه به کار اقدام می کند، از این رو، احتمال خطا و خسران در چنین کاری بشدّت کاهش می یابد و در برابر، بازدهی آن زیاد می شود. به فرموده ـ علیه السلام ـ
«من فکر قبل العمل کثر صوابه»
[15]
هر کس پیش از اقدام به کار بیندیشد درستی کارش فزونی می یابد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
مردی نزد رسول خدا ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ آمد و اندرز خواست رسول اکرم ـصلی اللّه علیه و اله‎ـ سه بار فرمود: اگر اندرزی گویم به کار می بندی؟‌آن مرد، در هر بار جواب مثبت داد، آن گاه فرمود:
«إذا انت هممت بامر فتدبر عاقبته فإن یک رشد فامضه و إن یک غیا فانته عنه»
[16]
هر گاه قصد کاری کردی در فرجامش بیندیش، اگر صحیح بود انجامش بده وگرنه از آن صرف نظر کن.
ج ـ دعوت به نیکیها
فکر و اندیشه صحیح، انسان را به بسیاری از نیکیها سوق می دهد و بسان محرّکی قوی، چرخ نیکوکاری را به گردش می اندازد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«إن التفکر یدعو إلی البر و العمل به»
[17]
اندیشیدن (انسان را) به نیکی و انجام آن فراهم می خواند.
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نیز ضمن تجلیل و ارج نهادن به تفکّر و اندیشه، هشت اثر ارزنده برای آن بیان کرده، می فرماید:
«الفکره مراه الحسنات و کفاره السیئات و ضیاء القلوب و فسحه الخلق و إصابه فی صلاح المعاد، و اطلاع علی العواقب و استزاده فی العلم و هی خصله لا یعبد الله بمثلها»
[18]
تفکّر و اندیشه:
1. آیینه نیکیهاست. 2. کفّاره گناهان است.
3. فروغ دلهاست. 4. گشاده رویی است.
5. موفقیت در آبادی آخرت است. 6. آگاهی به فرجام کارهاست.
7. افزایش دانش است. 8. خصلتی است که خداوند به (چیزی) مانند آن پرستیده نمی شود.
د ـ سلامت و نیک فرجامی
اثر مهمّ دیگر اندیشه، سلامت و خوش عاقبتی در کارهاست، چرا که شخص خردمند با تدّبر و تأمّل پیرامون کارها و برنامه های خویش تلاش می کند تا آفتها و پیامدهای ناهنجار را شناسایی و دفع نماید، از این رو، کمتر دچار زیانهای مادی و معنوی می گردد و به ندرت گرفتار لغزش و اشتباه می شود. حضرت علی ـ علیه السلام ـ این راستا فرمود:
«أصل السلامه من الزلل، الفکر قبل الفعل...»
[19]
اساس سالم ماندن از اشتباهات، اندیشیدن پیش از انجام کار است.
پرهیز از اندیشه های هوس آلود
نکته دیگری که اسلام در زمینه تفکّر با دید منفی به آن نگریسته و پیروان خویش را از آن باز داشته است، اندیشه های هوس آلود است که علاوه بر بی ثمر بودن، انسان را به وادیهای خطرناک نیز سوق می دهند.
امیرمؤمنان صلوات الله علیه، اندیشه غیر منطقی و دور از حکمت را هوا و هوس و بی معنی دانسته، فرمود:
«الفکر فی غیر الحکمه هوس»
[20]
اندیشه در (چیزی) جز حکمت، هوس است.
نسبت به چنین اندیشه هایی هشدار داده می فرماید:
«فکرک فی المعصیه یحدوک علی الوقوع فیها»
[21]
اندیشه ات پیرامون گناه تو را به انجام آن می کشاند.
بنابراین، مؤمن خردمند باید از نظر تجزیه و تحلیل ورزیده شود و عقل و اندیشه خود را کنترل کرده، تنها در مسائل جدّی و سودآور به کار اندازد، تا به سعادت مادّی و معنوی دست یابد. از سوی دیگر باید فکر خویش را از هرگونه اندیشه ناشایست باز دارد و به تعبیر امام علی علیه السلام، همان گونه که روزه بدنی می گیرد، روزه فکری هم بگیرد:
«صیام القلب عن الفکر فی الاثام أفضل من صیام البطن عن الطعام»
[22]
روزه دل از فکر گناه آلود، برتر از روزه شکم از خوردنیهاست.

[1] . المنجد، واژه «فکر». [2] . محجهالبیضا، ج 8، صفحه 197. [3] . همان، صفحه 196. [4] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 327، بیروت. [5] . شرح غررالحکم، ج 2، صفحه 49. [6] . آل عمران (3)، آیات 190، 191. [7] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 194. [8] . بحارالانوار، ج 1، صفحه 97. [9] . بیست گفتار، صفحه 207، انتشارات اسلامی. [10] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 319. [11] . إِنَّ فِی خَلْقِ السَماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لاَیاتِ لِأُولِی الْأَلْبابِ (آل عمران (3)، آیه 190). [12] . وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (ذاریات (51)، آیه 21). [13] . محجه البیضا، ج 8، صفحه 193. [14] . شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 155. [15] . همان، صفحه 276. [16] . وسائل الشیعه، ج 11، صفحه 223. [17] . بحارالانوار، ج 68، صفحه 328. [18] . همان، صفحه 326. [19] . شرح غررالحکم، ج 2، صفحه 418. [20] . شرح غررالحکم، ج 1، صفحه 337. [21] . همان، ج 4، صفحه 424. [22] . همان، صفحه 214.
علی اصغر الهامی نیا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادی، ص135

فضایل اخلاقی-ترک گناه ومحرمات

ترک گناه ومحرمات

از مهمترین مراحل در تهذیب نفس و سیر و سلوک، ترک محرمّات است. یعنی همان گونه که در تربیت و سالم سازی بدن از انجام بعضی امور و خوردن پاره ای از خوردنیها باید پرهیز کرد، در تربیت و تهذیب نفس نیز از انجام برخی کارها و استفاده از بعضی غذاها باید اجتناب ورزید. قطب راوندی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل می کند که فرمود:
شگفتا که مردم از ترس بیماری در خوردن غذا احتیاط و امساک می کنند ولی از بیم آتش دوزخ از گناه خودداری نمی کنند.
[1]
البته این خویشتن داری و پرهیز برخلاف تمایلات نفس انسان است و در آغاز قدری دشوار به نظر می رسد لکن با ریاضت و مجاهدت، سرانجام، کارها آسان و راهها هموار خواهد شد، چنانکه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«غالِبوا أنْفُسکم علی ترک المَعاصی یَسْهل علیْکم مَفادتُها إلی الطّاعات.»
[2]
در ترک گناه با نفس خویش دست و پنجه نرم کنید تا کشاندن آن به سوی طاعات و عبادات بر شما آسان شود.
این جنگ و گریز در خودسازی و تهذیب نفس نقش اساسی را ایفا می کند که در فرهنگ اسلامی از آن به «تقوا» تعبیر می شود و اساس تمام ارزش‎های اسلامی و انسانی است و هیچ عمل و کوششی بدون آن ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نیست، چنانکه می فرماید:
«... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»
[3]
... خداوند تنها از کسانی که دارای تقوا باشند می پذیرد.
بی تردید، هر عملی که نزد خدا مقبول نشود در اعتلای روح و صلاح و صفای آن هیچ گونه تأثیری نخواهد داشت، زیرا تنها کلام طیّب و عمل صالح به سوی او بالا می رود و تنها انسانهای پاک و صالح به خدا نزدیک می شوند، که فرمود:
«... إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...»
[4]
... به سوی او (: خداوند تعالی) سخنان پاکیزه صعود می کند و او عمل صالح را بالا می برد... .
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
لا ینفَعُ اجْتهادٌ لا وَرَعَ فیهِ.
[5]
هیچ کوششی بدون ورع و پرهیزکاری سودمند نیست.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
«إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ.»
[6]
سخت ترین عبادت‎ها پرهیزکاری است.
و امام صادق ـ علیه السّلام ـ در نامه ای خطاب به یکی از شیعیان می نویسد:
«إنْ أرَدتَ إنْ یُختَمَ بِخیْرٍ عَملُکَ حتّی تُقْبَض و أنْت فی أفْضل الْأعمالِ فَعَظّمْ لله حقَّهُ أنْ تَبْذُل نَْمائَهُ فی معاصیِه و أنْ تَغْترَّ بِحلمه عنک ...»
[7]
چنانچه بخواهی کارت به خوبی پایان یابد و از این دنیا در حالی رخت بربندی که به بهترین عمل مشغول باشی، حق خدای را بزرگ بدار. مبادا نعمتهای او را در نافرمانی صرف کنی و به حلم و بردباری او مغرور شوی... .
مفضّل بن عمرو می گوید: در خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ سخن از اعمال به میان آمد، عرض کردم من در مقام عمل بسیار ضعیف و سستم. حضرت فرمود: آرام باش و از خدا آمرزش بخواه. یعنی این اندازه ناامید مباش. سپس فرمود:
«... إنَّ قَلیل الْعملِ مَعَ التّقوی خیرٌ منْ کَثیر الْعمل بلا تقْوی... .»
[8]
... بی گمان عمل اندکی که همراه با تقوا باشد بهتر است از عمل فراوانی که خالی از تقوا باشد... .
مفضّل می گوید عرض کردم: چگونه ممکن است کسی دارای این همه عمل خوب باشد ولی تقوا نداشته باشد؟ فرمود: آری می شود، همانند افرادی که اطعام می کنند و با همسایگان مهربانند و درِ خانه آنها به روی مردم باز است، اما در اولین برخورد با گناه عنان از دست می دهند و به نافرمانی و عصیان می پردازند. ولی کسانی هم هستند که توفیق انجام این گونه خدمات و نیکوکاری را ندارند، اما در برخورد با گناه خویشتن دارند و خود را از آلودگی حفظ می کنند.
[9]
نگهداشتن شکم و دامن از حرام
خداوند متعال می فرماید:
«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ»
[10]
آدمی باید به قوت و غذای خود (به چشم خرد و احتیاط) بنگرد.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ به عثمان بن حنیف نوشت:
«... فما اشْتَبه علیْکَ عِلْمه فَالْفِظهُ... .»
[11]
... آنچه را که حلال بودنش برای تو روشن نبود از دهان بیرون بینداز... .
بنابراین، مهمترین چیزی که مؤمن سالک باید از آغاز راه به آن توجه داشته باشد نگهداشتن شکم و حفظ دامن از آلودگی به حرام (از قبیل زنا و...) است، به ویژه در عنفوان جوانی که در اثر طغیان غریزه شهوت زمینه آلودگی فراهم‎تر است. پس باید مراقبت کرد تا چشم و دل هر دو پاک باقی بماند تا انسان با روحی سبکبال به آسمانها پرواز کند و سرانجام در خلوتگه راز با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان همنشین گردد.
[12]
اهل تقوا علاوه بر آنکه از حرام‎های بیّن پرهیز دارند از خوردن غذاهای شبهه ناک و نظرهای فتنه انگیز خودداری می‎کنند که به قول شاعر:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
کسانی که می خواهند در این وادی توفیق داشته باشند باید از مشاغل نامشروع و معاشرت با اشخاص ناباب و نادرست خودداری ورزند و در مشاغل مشروع نیز تمام حدود و دستورهای لازم الاجراء را رعایت کنند و در اموال عمومی و بیت المال حداکثر احتیاط را ملحوظ دارند و اگر کارمند دولت و خدمتگزار ملت اند، در انجام وظایف محوّله کوتاهی نورزند و حداکثر توان خود را در خدمت به مردم ـ بخصوص محرومان و مستضعفان ـ به کار گیرند و برای احتیاط قدری بیشتر از ساعات مقرر کار کنند که جبران مافات شود و به ویژه صاحب منصبان و (آنان که در پست‏های کلیدی به کار اشتغال دارند) به تناسب مسئولیت باید بیشتر احتیاط کنند. ولی جای بسی تأسف است که به این مطلب بهای لازم داده نمی شود و چه بسیارند کسانی که در شعار دادن داغ و پرخروش ولی در مقام عمل بی تعهّدند و حریم تقوا را رعایت نمی کنند و مخصوصاً در مورد شکم و دامن خود کنترلی ندارند. همین‎ها هستند که بیشتر از دیگران در معرض خطر و سقوط اند و به آرمانهای اسلام و انقلاب بیشتر ضربه می زنند. آلوده شدن شکم و دامن مقدمه آلودگی به گناهان دیگر است و بدین جهت در احادیث معصومان ـ علیهم السّلام ـ نسبت به کنترل آن دو تأکید فراوان وارد شده و آن را برترین عبادت و بالاترین ریاضت به شمار آورده اند.
ابو بصیر می گوید: شخصی حضور امام باقر ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: من در مقام عمل ضعیف و ناتوانم و کمتر توفیق دارم که روزه (مستحبی) بگیرم لکن امیدوارم که بجز حلال چیزی نخورم. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«أیُّ الْإجتهاد أفْضلُ من عفَّه بَطْنٍ و فرْجٍ؟»
[13]
کدام کوشش و ریاضت بالاتر از حفظ شکم و دامن از حرام است؟
و در حدیث دیگر نیز از آن حضرت آمده است:
«ما عُبِدَ اللهُ بشیْءٍ أفْضل من عفَّه بطنٍ و فرْجٍ.»
[14]
هیچ عبادتی نزد خدا به اندازه نگهداری شکم و دامن از حرام ارزش ندارد.
گناهان صغیره و گناهان کبیره
گرچه تمام گناهان از آن جهت که تمرّد از دستور خداوند تعالی است بزرگ است
[15] اما با توجه به خصوصیات ذاتی و تبعات مختلف و آثار گوناگونی که در آنها وجود دارد می توان حدس زد که تمام گناهان با هم برابر نیستند: بعضی بسیار بزرگ، پاره ای بسیار کوچک و برخی متوسط است. بدیهی است گناه قتل نفس به مراتب بزرگتر از گناه ضرب و شتم یک انسان، و گناه زنا بزرگتر از گناه نگاه کردن به نامحرم است. با پذیرش این نکته در اینجا دو سؤال مطرح می‎شود:
الف. با اینکه همه گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر، شدت و ضعف دارند، آیا تقسیم گناه به کبیره و صغیره، مطلق است یا نسبی؟
ب. بر فرض که این تقسیم بندی (تقسیم مطلق) درست باشد، معیار کبیره و صغیره چیست و با چه ملاکی می توان گناهان بزرگ را از گناهان کوچک تشخیص داد؟
در پاسخ سؤال نخست باید گفت هر چند گناهان در مقام مقایسه با یکدیگر شدت و ضعف دارند و تقسیم به کبیره و صغیره از این لحاظ نسبی است ـ یعنی ممکن است یک گناه نسبت به گناه بالاتر صغیره و نسبت به گناه کوچکتر کبیره محسوب شود ـ اما همان گونه که قبلاً گفتیم آیات قرآن و روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ در یک جمع بندی کلی، گناهان را به دو دسته تقسیم نموده و برای تقسیم بندی معیاری کلی ذکر کرده اند؛ یعنی در یک تقسیم بندی کلی گناهان به دو گروه کوچک و بزرگ تقسیم شده و هر گروه در جایگاه خاصی قرار گرفته است و از این نظر هیچ یک از گناهان کوچک در ردیف گناهان بزرگ و هیچ یک از گناهان بزرگ در ردیف گناهان کوچک قرار نمی گیرد. ولی باید دانست که گناهان از دو دیدگاه دیگر نیز قابل توصیف اند:
نخست آنکه گناهان از آن جهت که مخالفت و تمرّد از دستورهای پروردگار محسوب می شود بسیار زشت و ناپسند است و هیچ گناهی از این لحاظ کوچک نیست و چنانچه کسی نافرمانی خدا را کوچک بشمارد مرتکب گناهی بس عظیم شده است، که فرمود:
«أشدُّ الذُنوبِ مَا اسْتَخفَّ به صاحبُهُ.»
[16]
شدیدترین گناه آن است که صاحبش آن را کوچک بشمارد.
و نیز فرمود:
همه گناهان شدید و سخت است و سخت تر از همه آن گناهی است که بر آن گوشت و خون روییده شود، زیرا گناهکار یا عذاب می شود یا مورد رحمت واقع می گردد و تنها پاکان وارد بهشت می شوند (یعنی با گوشت و خون روییده شده از گناه نمی توان وارد بهشت شد).
[17]
[1] . جامع احادیث الشیعه، ج 3 / صفحه 327. [2] . همان، صفحه 326؛ فهرست موضوعی غرر، صفحه 129، حدیث 6410. [3] . مائده / 27. [4] . فاطر / 10. [5] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 77، باب الورع. [6] . همان. [7] . بحارالانوار، ج 70 / صفحه 351. [8] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 76، باب الطاعه و التقوی، حدیث 7. [9] . همان. [10] . عبس / 24. [11] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 45. [12] . اشاره است به آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِین...» : و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند )در روز رستاخیز( همنشین کسانی خواهد بود که خدا بر آنها انعام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان... (نساء / 69). [13] . مرحوم طبرسی می گوید: تمام گناهان از آن جهت که مشتمل بر تمرّد از دستورهای الهی هستند کبیره اند و کبیره و صغیره بودن گناه امری نسبی است. سپس می گوید: این از اعتقادات اصحاب ما امامیه است (مجمع البیان، ج 3 / صفحه 38). [14] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 79، باب الفقه، حدیث 4. [15] . همان، حدیث 1. در این باره احادیث متعددی در کتاب کافی آمده است. [16] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 477. [17] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 270.

(جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334)

 

ترک گناه ومحرمات

و در حدیث دیگر آمده است:
از گناهان کوچک (یا از گناهانی که به نظر شما کوچک شمرده می شود) بپرهیزید، زیرا برای آنها خواهانی است که آن را پیگیری می کند. ممکن است کسی پیش خود بگوید: اکنون این گناه را انجام می دهم و سپس توبه می کنم ـ گویا گناه را نادیده گرفته و به حساب اعمال خویش نمی آورد ـ. لکن خداوند عزّوجلّ می فرماید: «ما هر عملی که از پیش انجام داده اند و آنچه بعدها انجام می دهند همه را بدون کم و کاست در دیوان امامت به حساب می آوریم». و باز می فرماید: «اگر به اندازه دانه خشخاش عملی یا حقّی در میان صخره ای یا در آسمانها و یا در زمین پنهان باشد، خداوند همه آنها را می آورد (و به حسابتان می گذارد) که خدا لطیف و خبیر است».
[1]
دوم آنکه هر چند در یک جمع بندی کلی، گناهان به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم شده است اما باید دانست که گناهان کبیره همه در یک درجه نیستند چنانکه گناهان صغیره نیز با هم برابر نیستند. ممکن است یک گناه صغیره نسبت به صغیره دیگر، کبیره و یک گناه کبیره نسبت به کبیره دیگر صغیره باشد و برعکس؛ زیرا علاوه بر آن معیار کلی و مشترک، که گناهان را به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم می کند، جهات دیگری نیز وجود دارد که در بزرگی و کوچکی گناه مؤثر است.
قبح فعلی و قبح فاعلی
شدّت و ضعف گناه در هر دو قسم (صغیره و کبیره) منوط به دو چیز است: قبح فعلی و قبح فاعلی. قبح فعلی مربوط است به مفاسد و زشتی های موجود در خود عمل قطع نظر از خصوصیات روحی و شرایط شخص بزهکار. قبح فاعلی مربوط است به شرایط ذهنی و روحی بزهکار قطع نظر از خصوصیات خود عمل. شرایط ذهنی بزهکار عبارت است از داشتن روح تمرّد و طغیان و قانون شکنی و عدم اهتمام به حقوق خدا و خلق. البته تمام گناهان از این حیث (قبح فاعلی) بزرگ و عظیم اند، زیرا سرپیچی از دستورهای خداوند بزرگ و مهربان با علم و اختیار، بسیار زشت و ناپسند است. قطب راوندی نقل می کند:
خداوند به عزیر وحی کرد: ای عزیر! گاهی که در معصیت افتادی به کوچکی آن نگاه مکن بلکه نگاه کن به کسی که نافرمانی اش کرده ای )یعنی خداوند متعال)... .
[2]
ولی با تمام اینها، این حالت (قبح فاعلی) نیز در تمام بزهکاران یکسان نیست، زیرا ممکن است شخصی در اثر طغیان غریزه شهوت مرتکب گناهی بشود که دیگری همان گناه را با انگیزه فساد و افساد و الحاد انجام دهد، و شک نیست که گناه دومی بزرگتر از اولی است زیرا انگیزه گناه در فرد دوم افساد و تباهی مردم است. این گونه گناه بحدّی بزرگ و قبیح است که در صورت اصرار و تکرار، عامل آن به عنوان «مفسد فی الارض» شناخته شده و احیاناً به کیفر اعدام باید محکوم شود، برعکس فرد اول که تا این حد سزاوار تقبیح و تنبیه نیست.
بنابراین، هم در قبح فعلی و هم در قبح فاعلی شدت و ضعف وجود دارد و همین شدت و ضعف موجب می شود که یک گناه گاهی از هر دو جهت کبیره و گاهی از هر دو جهت صغیره محسوب شود، چنانکه ممکن است از لحاظ قبح فعلی کبیره و از لحاظ قبح فاعلی صغیره، و برعکس، از نظر فعلی صغیره و از لحاظ فاعلی کبیره به حساب آید.
با توجه به این مقدمات، در مقام جمع بندی به دو نتیجه مهم می رسیم:
نخست آنکه گناهان قُرُقگاه الهی (منطقه ممنوعه) است. کسانی که می خواهند از ورود به این منطقه احتراز کنند باید از نزدیک شدن به آن نیز اجتناب ورزند، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«... تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها»
[3]
... اینها حدود و مرزهای خداوند است، پس به آن نزدیک نشوید.
و در جای دیگر می گوید:
«تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها»
[4]
اینها حدود الهی است، از آنها تجاوز نکنید.
البته تعبیر «فلا تقربوها» در تفهیم منظور رساتر است زیرا در این تعبیر از نزدیک شدن به مرز (گناه) منع شده و در تعبیر دیگر تجاوز از مرز مورد نهی قرار گرفته است. و در آیه دیگر می فرماید:
«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنا إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلاً»
[5]
به زنا نزدیک نشوید )یعنی در اطراف زنا از قبیل نگاه و ملامسه و عوامل شهوت انگیز وارد نشوید( که آن ): زنا( عملی زشت و راهی نادرست است.
خداوند متعال در تمام این آیات هشدار می دهد که به مرز گناه نزدیک نشوید که هر کس در اطراف قرقگاه (منطقه ممنوعه) عبور کند چه بسا قهراً وارد آن شده و به هلاکت برسد.
و به همین مضمون احادیثی از رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ رسیده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: کارها بر سه گونه است: حلال آشکار و حرام آشکار و شبهاتی میان ایندو که کاملاً حکمش معلوم نیست. پس، هر کس موارد شبهه را ترک کند مسلّماً از محرّمات نجات یابد و هر کس شبهات را بگیرد قهراً به حرام می افتند و از آنجا که نمی داند به هلاکت می رسد.
[6]
از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که فرمود:
امور عالم بر سه گونه است: حلال آشکار و حرام آشکار و شبهاتی میان ایندو. هر کس از موارد شبه ناک پرهیز کند مسلّماً نسبت به موارد قطعی پرهیزکارتر است، چون گناهان قرقگاه خداوند است و هر کس گلّه خود را در اطراف قرقگاه بچراند ممکن است وارد آن شود.
[7]
ناگفته نماند که مقصود ما از ذکر این بحث و استشهاد به آیات و اخبار، تأیید نظریه اخباریین مبنی بر لزوم احتیاط در موارد شبهه حکمیه نیست بلکه مقصود آن است که اگر کسی بخواهد مصون از گناه باشد و در مصادیق قطعی مرتکب گناه نشود لازم است در شبهات مصداقیه احتیاط کند و در اطراف شبهه وارد نشود تا مبادا وساوس شیطانی و نفسانی او را وارد گناه کند. و این نوعی ریاضت و تمرین است که سالکان راه باید به آن توجه خاص مبذول دارند و اگر کسی در این وادی قدم نگذارد بعید است که در ترک معاصی کاملاً موفقیت داشته باشد.
دوم عدم اصرار بر گناه است؛ یعنی گناه هر چند کوچک باشد مؤمن سالک باید از آن دوری کند و اگر در اثر طغیان غرایز یا در اثر کوچک شمردن گناه مرتکب گناهی شود باید بی درنگ خدا را یاد کند و با اشک ندامت و آب توبه خود را شستشو دهد، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»
[8]
صاحبان تقوا آنهایی هستند که اگر کار بسیار زشتی انجام دهند ): گناه کبیره( یا به خود ستم روا دارند ): گناه صغیره( بی درنگ خدا را یاد کنند و از او آمرزش بخواهند ـ و آیا کسی جز او آمرزنده هست؟ ـ و اینان با علم و آگاهی بر گناه اصرار نمی ورزند.
بنابراین، انسان نباید هیچگاه گناه را کوچک بشمرد و در مقام تدارک و جبران بر نیاید. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
«لا تستصْغروا قلیل الاثام فانَّ الصَّغیر یحْصی و یرجعُ إلی الْکبیر.»
[9]
گناه کم را کوچک نشمارید زیرا گناهان کوچک به حساب شما نوشته می شود، که در اثر تکرار و اصرار، به گناه بزرگ برمی گردد.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در جای دیگر می فرماید:
خدای تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است. یکی از آنها خشم اوست که در میان نافرمانی از دستورهایش پنهان کرده است. پس هیچ گناهی را کوچک مپندار که ممکن است خشم خدا در آن نهفته باشد و تو ندانی.
[10]
سرانجام شوم اصرار بر گناه
اصرار بر گناه ممکن است انسان را به مرز کفر و الحاد بکشاند، چنانکه خدای تعالی می فرماید:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوآی أَنْ کَذَّبُوا بِآیات اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنْ.»
[11]
سرانجام آنها که به گناه اصرار می ورزند به تکذیب آیات خدا و مسخره کردن آن می رسد.
ـ چرا اصرار بر گناه چنین سرانجامی را در پی دارد؟
زیرا اصرار بر گناه قلب آدمی را فاسد می کند. گناه مانند سمّی مهلک است که اگر ساعتی تأخیر در علاج آن کند تمام امعاء و احشاءِ انسان را متلاشی و او را نابود می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
پدرم )امام باقر( ـ علیه السّلام ـ می فرمود: هیچ چیز برای قلب زیانبارتر از گناه نیست؛ چه آنکه قلب با گناه می‎آمیزد و با آن گلاویز می شود تا بالاخره گناه بر قلب چیره شده و آن را وارونه می سازد.
[12]
یعنی قلب به حساب طبع اولی، ملکوتی و رو به خدا است ولی در اثر گناه چهره اش وارونه گشته، ناسوتی و شیطانی می شود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
«إنَّ الرَّجُل یُذُنِبُ الذَّنبَ فیُحْرم صلوه الَّلیل و إنَّ الْعمل السَّیِیّءَ اسْرعُ فی صاحبهِ من السّکّینِ فی اللَّحْم.»
[13]
گناه انسان را از عبادت و تهجّد محروم می سازد و لذّت مناجات با خدا را از او سلب می کند و تأثیر گناه از کارد برنده سریع تر است.
مرحوم نراقی می فرماید: مبادا کسی فکر کند که وزر و وبال گناه گریبان او را نمی گیرد؛ چنین چیزی نشدنی است، زیرا پیامبران از آثار ترک اولی مصون نماندند چه برسد به دیگران. البته چون خداوند پیامبران و اولیای خود را دوست می دارد آنها را در همین دنیا زود گوشمالی می دهد تا در آخرت آسوده باشند اما کفّار و فجّار از این نعمت محرومند و آنقدر به آنها مهلت داده می شود که بر گناه بیفزایند تا مستوجب عذاب بیشتر شوند.
[14]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است:
هرگاه خداوند عزّوجلّ برای بنده ای خوبی بخواهد کیفر او را در دنیا جلو می اندازد، و چنانچه بدی او را بخواهد به او مهلت می دهد تا در روز قیامت به طور کامل کیفر شود.
[15]
این کلام، مضمون آیه شریفه 178 سوره آل عمران است که می فرماید:
«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ »
آنها که کافر شدند )و راه طغیان پیش گرفتند( تصور نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم به سود آنها است. ما به آنها مهلت می دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوارکننده ای برای آنها است.
محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص103
[1] . همان؛ بحارالانوار، ج 70 / صفحه 321. [2] . جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334. از اینجا می توان حدس زد که چرا اصرار بر گناهان صغیره کبیره شمرده می شود، زیرا اصرار بر گناه دلیل بر روح تمرّد و طغیان است و آن موجب افزایش قبح فاعلی و در نتیجه باعث عظمت گناه می شود هر چند خود عمل خیلی زشت نباشد. در حدیث آمده است: «اعظم الذُّنوب ذنبا ما أصَرَّ علیه صاحبهُ»: بزرگترین گناه آن است که صاحبش بر آن اصرار ورزد [3] . بقره / 187. [4] . بقره / 229. [5] . اسراء / 32. [6] . اصول کافی، ج 1 / صفحه 68، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث؛ وسائل الشیعه، ج 18 / صفحه 114، حدیث 9. [7] . نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج 1 / صفحه 225. [8] . آل عمران / 135. [9] . بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 70 / صفحه 351، حدیث 47. [10] . خصال صدوق، ج 1 / صفحه 198، حدیث 26. [11] . روم / 10. [12] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 268، باب الذنوب، حدیث 1. [13] . همان، صفحه 272، حدیث 16؛ جامع السعادات، ج 3 / صفحه 48. [14] . جامع السعادات، ج 3 / صفحه 48. [15] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 445.

(جامع احادیث الشیعه، ج 13 / صفحه 334).

فضایل اخلاقی-تحصیل و کسب علم

تحصیل و کسب علم

اهمیت علم و دانش  


یکی از گرایشهای فطری انسان حقیقت جویی است و یکی از تواناییهای انسان قدرت شناخت واقعیات است. شناخت خود و جهان پیرامون یا به عبارت دیگر خودآگاهی و دیگرآگاهی از ویژگی های انسان است. انسان با آگاهی از خویشتن، قادر می شود چیزهای دیگر را بشناسد و حتی خداشناس گردد. پیش از این، اهمیت خودشناسی را یادآور شدیم؛ اکنون تأکید می کنیم که خودشناسی مبدأ همه شناختهای ماست و کسی که خود را بشناسد: اولاً ضرورت شناختهای دیگر بر او آشکار می شود، زیرا به غایت وجودی خود پی می برد و به ضعف و کاستی بالفعل خویش آگاه می گردد و ضرورت شناخت مسیر و شیوه حرکت به سوی مقصد را در می یابد و ثانیاً شناخت های دیگر برای او ممکن می گردد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرموده اند:
کیف یعرف غیره من یجهل نفسه؛
[1]
کسی که به خویشتن جاهل است چگونه غیر خود را می شناسد.
بنابراین اهمیت و امکان تحصیل علم و شناخت، از طریق خودشناسی بر ما آشکار می گردد و وقتی علم برای رسیدن به کمال و غایت وجودی انسان ضرورت و اهمیت داشته باشد، پرورش قوه درک حقایق نیز اهمیت خواهد داشت. قوه عاقله انسان هر چه در درک حقایق تواناتر باشد، مقصد و مسیر و موانع حرکت به سوی مقصد را بهتر می شناسد و امکان رسیدن به کمال را بیشتر فراهم می کند. و بالعکس، اگر قوه شناخت انسان کارآیی خود را از دست دهد، حرکت در مسیر کمال ناممکن می شود و گمراهی و هلاکت را در پی می آورد.
این مطالب هم از طریق خودشناسی فهمیده می شود و هم کتاب و سنت آن را تأیید می کند. در قرآن کریم و روایات معصومین ـ علیهم السلام ـ در فضیلت علم و علم آموزی سخنان زیبایی وجود دارد که در اینجا برخی از آنها را ذکر می کنیم:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ؛
[2]
خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز (شهادت می دهند).
رسیدن به مرتبه درک توحید پروردگار و شهادت به آن، برای صاحبان علم امکان پذیر است و این در فضیلت و ضرورت علم به تنهایی کافی است. چون علم چنین ثمره دلپذیری دارد خداوند فرموده است:
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛
[3]
خداوند کسانی را که ایمان آوردند و آنان را که علم داده شدند بسیار بلندمرتبه می فرماید.
خداوند در مواضع فراوانی برتری عالم را نمایان ساخته است و در آیاتی به این برتری تصریح نموده است:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ؛
[4]
بگو آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند؟
قرآن به علم آموزی تشویق و بلکه امر می کند:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛
[5]
پس اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید.
از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده است که:
خداوند چون برای کسی نیکی بخواهد او را عالمی ژرف نگر در دین می سازد؛
[6]
همچنین از ایشان نقل شده است:
عالم هفتاد درجه از عابد برتر است.
[7]
اهمیت دانش آموزی
علم چنان نقش ارزنده ای در حیات الهی انسان دارد که علم آموزی به فرموده پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فریضه است:
طلب العلم فریضه علی کل مسلم؛
[8]
علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.
و نیز فرموده اند:
کسی که دوست دارد به آزادشدگان از آتش نگاه کند، باید به دانش آموزان نظر نماید. قسم به کسی که جانم به دست اوست هیچ دانشجویی که در مسیر علم رفت و آمد می کند نیست مگر آنکه خداوند برای هر قدمش عبادت یکسال را می نویسد و برایش با هر قدمی که بر می دارد شهری در بهشت می سازد و در حالی که بر زمین گام می زند زمین برایش آمرزش می طلبد و او در حالی که بخشوده است صبح و شام می کند و فرشتگان گواهی می دهند که دانش طلبان، آزادشدگان خدا از آتشند.
[9]
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در روایت دیگری فرموده اند:
کسی که راه علم آموزی را می پوید خداوند او را در راهی به سوی بهشت پیش می برد
[10].
اهمیت علم و علم آموزی چنان که گفته شد از آن روست که معارف لازم برای سعادت از طریق علم آموزی و بکارگیری قوه تفکر و اندیشه به دست می آید. معارف سعادت بخش اعم از معرفت خداوند و شناخت راه رسیدن به اوست. هر حرکتی که انسان انجام می دهد و هر گامی که بر می دارد فقط در پرتو نور علم می تواند در راه صحیح و به سوی خداوند باشد. امام علی ـ علیه السّلام ـ خطاب به کمیل فرمودند:
ای کمیل! هیچ حرکتی نیست جز آنکه تو در آن نیازمند دانشی هستی.
[11]
دانش عمل را سودمند می سازد. زیرا عمل بدون آگاهی انسان را به هدف نمی رساند، حتی اگر صورت ظاهری عمل درست باشد. آگاهی، روح عمل است؛ چرا که عمل با نیت جان می گیرد و عمل بدون آگاهی کاری بدون نیت و یا با نیت نادرست است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
چون شناخت آنچه از خیرخواهی انجام ده ـ خواه اندک یا بسیار ـ زیرا عملِ (همراه با شناخت) پذیرفته می شود.
[12]
عقل و اندیشه
علم ارزش والایی دارد و رستگاری انسان به آن وابسته است؛ ولی علم خود متکی به عقل است. علم محصول تعقل و اندیشه است. کسی که از قوه عاقله خود که هدیه الهی است بهره نمی برد و شناخت او همراه بصیرت و سنجش نیست، عالم نیست؛ زیرا علم یعنی شناخت آنچه هست آن گونه که هست. بنابراین چون انسان خیر و کمال بودن خیرات و کمالات حقیقی را فقط به کمک عقل در می یابد، کسی که تعقل نمی کند فاقد علم است و آثار و برکات علم به او نمی رسد. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند:
انّما یدرک الخیر کله بالعقل؛
[13]
همه نیکی ها به وسیله عقل درک می شوند.
بنابراین علم باید با تعقل همراه باشد. امام علی ـ علیه السّلام ـ از همین رو مردم را به درایت و اندیشیدن دعوت می کنند: «علیکم بالدرایات لا بالروایات»
[14]، و نیز می فرمایند: «فقد البصر اهون من فقد البصیره»[15].
علم ثمره عقل است. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «العقل مرکب العلم»
[16] زیرا علم بدون عقل پیشرفت و حرکتی ندارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز روایت شده است:
پشتوانه انسان عقل است، و هوشمندی و دانایی و حافظه و دانش از عقل است. و چون عقل انسان او را پشتیبانی کند عالم، حافظ، زیرک، هوشمند و دانا می شود. و انسان به وسیله عقل کمال می یابد و عقل راهنمای او و بیناکننده او و کلیدکار اوست.
[17]
عقل و اندیشه چنان اهمیت دارند که بدون آن نمی توان از آیات خداوند بهره ای برد:
وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ؛
[18]
شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید، و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند. مسلماً در این امور برای مردمی که تعقل می کنند نشانه هاست.
کسی که از قوه عقل خویش استفاده می کند و به وسیله آن به تفکر می پردازد، از تلاش خود بهره بسیار می برد و کار او از عابدی که بدون اندیشیدن عبادت می کند بسیار پر ثمرتر است:
یک ساعت اندیشیدن از عبادت یکسال بهتر است.
[19]
زیرا تفکر باعث بینایی است «من تفکر ابصر»
[20]، و کسی که حقایق عالم را می بیند، راه و مقصد خویش را می یابد و به سوی مقصد هدایت می شود.
آثار تعقل و تفکر
درباره آثار تعقل و تفکر آیات و روایات بسیاری وجود دارد. چنان که قبلاً اشاره کردیم، تعقل منشأ بهره گیری از آیات الهی است. کسی که درباره پدیده های پیرامون خود می اندیشد به سرچشمه هستی پی می برد:
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ؛
[21]
و آنچه در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کردیم، همه از اوست قطعاً در این (امر) برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است.
کسی که تعقل نمی کند، از مبدأ هستی غافل می شود و به عبادت غیر خدا مبتلا می شود:
أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛
[22]
اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا می پرستید. مگر نمی اندیشید؟
غفلت از آخرت و حیات جاوید و محدود شدن در دنیا و جلوه های آن، از ترک تعقل ناشی می شود:
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ ؛
[23]
و هر آنچه به شما داده شده است، کالای زندگی دنیا و زیور آن است و آنچه پیش خداست بهتر و ماندگارتر است، مگر نمی اندیشید؟
ترک اندیشه علاوه بر بی بهره گی از آیات الهی، باعث غفلت از پروردگار و فراموشی آخرت جاوید و موجب لغزشهای عملی و جدا شدن از صراط مستقیم هدایت و رستگاری است:
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ؛
[24]
و شیطان گروهی انبوه از شما را گمراه کرد آیا اندیشه نمی کردید؟
عقل مایه حیات انسانی است. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرمایند: «فقد العقل فقد الحیاه و لایقاس الا بالاموات»
[25]، و نیز فرموده اند:
انسان ترکیبی از عقل و صورت است، پس کسی که عقل از او روی گرداند و صورت با او بماند کامل نیست و همچون جسمی بدون روح است.
[26] [1] . شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج 4، ص 565. [2] . آل عمران، 18. [3] . مجادله، 11. [4] . زمر، 9. [5] . نحل، 43. [6] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 17. [7] . همان، ص 18. [8] . همان. [9] . همان. [10] . اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب ثواب العالم و المتعلم. [11] . الحیاه، ج 8، ص 35. [12] . همان، ص 38. [13] . همان، ص 43. [14] . همان، ص 35. [15] . همان. [16] . الحیاه، ج 1، ص 43. [17] . همان، ص 46. [18] . نحل، 12. [19] . الحیاه، ج 1، ص 48. [20] . همان. [21] . جاثیه، 13. [22] . انبیاء، 67. [23] . قصص، 60. [24] . یس، 62. [25] . الحیاه، ج 1، ص 44. [26] . همان.


محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45

 

تحصیل و کسب علم

عقل مایه حیات و موجب کمال است و بدون آن غایت انسان تحقق نمی یابد.
عقل و اندیشه راهبر انسان به سوی کمال هستند و ثمره عقل، حرکت اندامها در جهت صحیح و مسیر هدایت است. امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
عقلها راهبران اندیشه ها، و اندیشه ها راهبران قلبها، و قلبها راهبران حواس و حواس راهبران اندام هستند.
[1]
کسی که از عقل بهره کافی برد همواره همراه حق است
[2] و در راه حق پایداری می کند[3] و در پایداری خویش نیتی صادق دارد. عقل سرچشمه همه خیرات است، چرا که ریشه علم را عقل سیراب می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «و من العقل الفطنه و الفهم و الحفظ و العلم»[4] و امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «العلم اصل کل خیر»[5].
اگر عقل اندیشه را راهبری کند، اندیشه میوه های گوارا می دهد. در روایات برای تفکر چنین نتایجی شمرده شده است: بصیرت، پندآموزی، شناخت اعمال نیک و بدِ خود، هدایت، آبادی آخرت، شناخت خوبیها و عمل به آن، جلوگیری از فساد امور، درستکاری، کامیابی و نورانیت دل.
[6]
از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است:
به یقین انسان به سبب خلق نیکو به درجه صائم قائم می رسد و خلق نیکوی انسان کامل نمی شود تا آنکه عقل او کامل گردد، سپس ایمان او کامل می شود و پروردگارش را پیروی می کند و از دشمنش ابلیس سرپیچی می کند
[7].
آثار علم
از آنجا که علم ریشه در تعقل و تفکر دارد و علم حقیقی از عقل و اندیشه بر می آید، بسیاری از آثاری که برای علم در قرآن و روایات بیان شده است، در حقیقت نتایج مشترک عقل و علم است. در این بخش برخی از آثار علم را یادآور می شویم. درباره آثار علم تاکنون مطالبی را آورده ایم که برای اثبات ارزش مثبت اخلاقی علم آموزی به عنوان عملی اختیاری، کافی است. همین که علم مقصد و مسیر حرکت کمالی انسان را نشان می دهد، کافی است تا تعلم برای انسان فریضه ای قلمداد گردد که بدون آن نمی توان به قرب الهی دست یافت. در عین حال، آثار علم بسیار متنوع است و استفاده از آیات و روایات در شناخت این آثار سودمند است.
چنان که با استفاده از آیه یازدهم سوره مجادله یادآور شدیم، علم موجب بلندی مرتبه انسان است و ارزش وجودی او را افزایش می دهد. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودند:
اکثر الناس قیمهً اکثرهم علماً.
[8]
علم موجب نزدیکی به خداست. از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
چون روزی آید که در آن علمی که مرا به خداوند نزدیک کند بر من افزوده نشود مرا در طلوع خورشید آن روز مبارکی نیست.
[9]
انسان از طریق اطاعت و عبادت خداوند به او نزدیک می شود و علم، موجب اطاعت و عبادت بنده است. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: «أما علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم».
[10] اطاعت و عبادت، وقتی به نیت صادق و به شکل صحیح انجام می گیرد که دل بنده در برابر خداوند نرم شده باشد و قلب او آماده عمل و عبادت خالصانه باشد:
إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ؛
[11]
از بندگان خدا تنها دانایان از او می ترسند.
علم، دنیا و آخرت انسان را نیکو می کندوجهل دنیا وآخرت را خراب می کند
[12]علم دنیا را نیکو می سازد، زیرا نقش دنیا را در حیات حقیقی انسان و زندگی جاوید او معلوم می سازد و قدرت انسان را در عملی ساختن نیات افزایش می دهد. امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
علم آموزید... زیرا علم... توانایی بدن است.
[13]
علم، آخرت را آباد می کند، زیرا دین را کامل می سازد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
ای مردم بدانید کمال دین آموختن دانش و عمل به آن است.
[14]
و چون کسی دینش کامل و عملش مطابق دین کامل باشد، آنگاه آخرتی آسان، آسوده از عذاب و همراه با کامیابی در بهشت خواهد داشت: امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
العلم یقوی الرجل علی المرور علی الصراط؛
[15]
علم انسان را بر گذر از صراط توانا می سازد.
آیات و روایات، آثار بی شمار و مبارکی برای علم بیان داشته اند که ارزش و سودمندی هر کدام کافی است تا تأثیر آن در تحقق سعادت انسان آشکار شود، و ارزش اخلاقی آموختن علم معلوم گردد.
قبلاً گفتیم که عقل و اندیشه، ریشه علم است. اکنون تأثیر علم بر عقل را یادآور می شویم. عقل قوه ای در انسان و بصیرتی در جان او است که ارزش هر چیز را در رابطه با هدف غایی انسان محاسبه می کند و انسان را در راه راست و به سوی مقصد حقیقی به حرکت می آورد. هرگاه کسی در رتبه ای از مراتب عقل باشد و به ندای عقل خویش پاسخ مثبت دهد و به تفکر و تعلم بپردازد، علم او در ترفیع رتبه عقل و توانایی خرد او مؤثر خواهد بود؛ زیرا با وجود علم، عقل فضای بازتری برای اندیشه خواهد داشت و بر افزایش علم خود تواناتر خواهد گشت. این تأثیر علم، چیزی است که بالندگی و زایندگی عقل و دانش انسان را موجب می شود. خداوند در سوره «عنکبوت» کسانی را که غیر خدا را دوست خود می گیرند به عنکبوت تشبیه فرموده است که «خانه اش سست ترین خانه هاست»، آنگاه می فرماید:
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ؛
[16]
و این مثلها را برای مردم می زنیم ولی جز دانشوران آنها را در نیابند.
آثار جهل و بی خردی
همانگونه که عقل، اندیشه و دانش، آثاری مبارک برای انسان دارند و تعلم، عملی با ارزش مثبت اخلاقی است، جهل و بی خردی خساراتی جبران ناپذیر دارد و پرهیز از بی خردی و نادانی به لحاظ اخلاقی واجب است. قرآن کریم از زبان کافران نقل می کند که آنان چون عذاب جهنم را می بینند و جوش و خروش آتش جهنم را می نگرند با خود می گویند:
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ ؛
[17]
گویند: اگر شنیده بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.
جهل و بی خردی، انسان را به نافرمانی خدا می کشاند و از همین جاست که راه را به سوی عذاب اخروی و محرومیت از قرب خداوند باز می کند. کسانی که تعقل نمی کنند به جنگ خدا می روند و به خداوند افتراء می زنند: «وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
[18].
بی خردان عبادت خدا را به سخره می گیرند و از حرکت به سوی پروردگار باز می مانند: «وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ»
[19].
در روایات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ، برای جهل آثار زیانباری بیان شده است: جهل دشمن انسان و مایه همه بدیهاست، دردناک ترین دردهاست و از خوره بدتر است، باعث لغزش، کفر و گمراهی است، و جاهل، به افراط و تفریط مبتلاست.
[20] جاهل با خدا گستاخی می کند:
لا یجترئ علی الله الّا جاهل شقی؛
[21]
کسی جز نادان بدبخت بر خدا دلیری نمی کند.
عوامل رکود عقل و اندیشه
در موانع معرفت، عواملی هستند که بر شناخت انسان نسبت به خداوند تأثیر منفی دارند همچون: پیروی از هوای نفس، محبت دنیا، سطحی نگری، عادات ذهنی، تقلید از پدران و رذایل نفسانی. این عوامل همگی در عین حال باعث رکود اندیشه و تعقل انسان هستند.
اگر به معنای عقل در آیات و روایات توجه کنیم، در می یابیم که عقل قوه ای است که قدرت جامع نگری نسبت به دنیا و آخرت را به انسان می دهد و او را قادر می سازد مصالح خویش را در مقیاس حیات مستمر دنیا و آخرت ارزیابی نماید، و مطابق مصالح واقعی خود عمل کند. از همین روست که روایت شده است: از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسیده شد: عقل چیست؟ ایشان فرمودند:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجَنان؛
[22]
عقل چیزی است به وسیله آن خداوند رحمان پرستش می شود و بهشت به سبب آن به دست می آید.
تاکنون آنچه درباره اهمیت عقل و آثار آن گفته شد، همه درباره عقل به معنای مذکور در روایت فوق بود، ولی باید توجه کرد که عقل معانی متعددی دارد. درباره این معانی متعدد، دانشمندان مسلمان بسیار سخن گفته اند؛ اینک به اختصار معانی عقل را اینگونه بیان می کنیم:
1. عقل هیولانی. مقصود از عقل هیولانی، قوه ای طبیعی در نفس انسان است که قادر به تعقل علوم بدیهی و نظری است، ولی هیچیک از علوم را تعقل نکرده است.
2. عقل بالملکه. عقلی را می گویند که علوم بدیهی اعم از تصور و تصدیق را در خود پذیرفته است.
3. عقل بالفعل. عقل در این مرتبه، علوم نظری را به وسیله حواس و با کمک علوم بدیهی استنتاج کرده است.
4. عقل مستفاد. عقل در این رتبه همه علوم بدیهی و نظری را تعقل نموده و قادر به احضار همه آنهاست، و چون عالَم علمی ای شده است که شبیه عالم عینی است.
عقلی که می تواند به محاسبه سود و زیان دنیا بپردازد و مصلحت و مفسده مادی امور را بسنجد، از حدّ عقل بالفعل تجاوز نکرده است و عقلی که جامع نگر است همان عقل مستفاد است. همه کسانی که به رتبه عقل مستفاد رسیده اند و همه آنهایی که از سرچشمه عقل مستفاد بهره می گیرند، عاقل هستند؛ زیرا عمل آنان به مصلحت حیات مستمر دنیا و آخرتشان صورت می پذیرد. دین که از سرچشمه علم مطلق بر جان انسان جاری می شود، در بردارنده مصالح و مفاسد انسان در مقیاس دنیا و آخرت است.
[1] . همان. [2] . همان، ص 45. [3] . همان. [4] . همان، ص 46. [5] . همان، ص 36. [6] . ر.ک: الحیاه، ج 1، ص 49ـ48. [7] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 171. [8] . الحیاه، ج 1، ص 37. [9] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 16. [10] . الحیاه، ج 1، ص 35. [11] . فاطر، 28. [12] . الحیاه. ج 1، ص 35. [13] . الحیاه، ج 1، ص 41ـ40. [14] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 25. [15] . همان، ص 26. [16] . عنکبوت، 43. [17] . ملک، 10. [18] . مائده 103. [19] . مائده، 58. [20] . ر.ک: الحیاه، ج 1، ص 53ـ52. [21] . نهج البلاغه، الکتاب 53. [22] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 180.

محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45

 

تحصیل و کسب علم
هر کس از عقل غریزی خود با چنان بصیرتی بهره گیرد که به معرفت خدا و التزام به دین الهی نایل شود، واجد عقلی است که به وسیله آن خداوند پرستش می شود و بهشت به دست می آید.
درباره عوامل شکوفایی و رکود عقل به معنای عقل حسابگر ـ یعنی عقلی که در مرتبه عقل بالفعل است ـ روانشناسان تحقیقات بسیاری کرده اند. حاصل تحقیقات آنان در قلمرو تعلیم و تربیت، قابل بررسی و بهره برداری است. آنچه در محدوده اخلاق باید مورد توجه قرار گیرد همان عواملی است که عالمان اخلاق الهی مطرح کرده اند.
نور علم
علمی که صلاح آخرت در هر عصری وابسته به آن است، علم آخرت است. حقایق این علم ازلی و تغییر ناپذیرند. زمانی می توان گفت کسی این علم را آموخته است که آثار علمی آن مشاهده شود. بسیار دیده می شود که کسانی با اصطلاحات علوم معنوی و آخرتی آشنایند، ولی آثار آن علوم در آنها دیده نمی شود. بهترین دلیل بر اینکه چنین افرادی وجود دارند، روایاتی است که عالمان سوء را معرفی می کنند و آنان را وعده عذاب و آتش می دهد. از این روایات می توان فهمید که اطلاق عنوان عالم به این افراد، مجازی است؛ زیرا در روایات دیگری آثار علم نجات و رستگاری معرفی شده است. اگر اثر علم رستگاری و حسن آخرت باشد، کسی که عالم است نمی تواند جهنمی و بدعاقبت باشد. پس اگر به کسی که آخرت سوء دارد، عالم گفته می شود، از سر مجاز است.
همین مقدار کافی است تا بپذیریم علم، همین اصطلاحات و مفاهیم نیست، بلکه حقیقتی است که با مذاکرات علمی به دست نمی آید. مذاکرات علمی و تعلّم، فقط زمینه را برای دریافت آن حقیقت آماده می سازد، ولی علم نوری است که خداوند به قلوب مؤمنان خالص هدیه می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
لیس العلم بالتعلم و انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی ان یهدیه؛
[1]
علم به زیادی دانش آموختن نیست، بلکه نوری است که خداوند در قلب آنکه هدایتش را اراده فرموده وارد می کند.
این دیدگاه که علم به افاضه پروردگار تحقق می یابد، نقشی کلیدی در اخلاق آموزشی دارد.
وظایف طالب علم
دانشجویی که در پی این علم است، به هر سخنی گوش و دل نمی سپارد و از هر منبعی علم نمی آموزد و چون جان خود را آماده پذیرایی از غذایی پاک می کند به تصفیه باطن می پردازد، برای آنکه نور علم در قلبی بتابد، باید آن قلب صیقل داده شود؛ پس مجاهده با نفس، مقدمه ضروری کار دانشجوی علم آخرت است.
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است که درباره این آیه قرآن: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» فرمودند:
یعنی علمه الذی یأخذ ممن یأخذه؛
[2]
مقصود از طعام علم است که باید انسان ببیند از کجا دریافت می کند.
اهمیت منبع و منشأ علم بسیار زیاد است، زیرا هدف از علم آموزی، کمال نفس است و کمال نفس فقط با علم حقیقی مطابق با واقع محقق می شود. پس اتکا به منابع نامطمئن، علم نافع را به بار نمی آورد:
کسی که به گوینده ای گوش می سپارد او را بندگی کرده است؛ پس اگر گوینده از خدا بگوید، شنونده خدا را بندگی کرده و اگر از زبان شیطان سخن بگوید، شنونده شیطان را بندگی نموده است.
[3]
متعلم راه رستگاری، علم را از خداوند می خواهد: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»
[4] و علم را برای رشد و تعالی می جوید نه برای اغراض نفسانی و دنیایی: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»[5] با توجه به دو نکته فوق، روش صحیح دانشجویی این است که در انتخاب مدرسه و استاد نهایت دقت صورت گیرد و پس از آن، از خداوند درخواست علم حقیقی شود و از او نجات از گمراهی طلب شود:
... خداوندا به تو پناه می برم از اینکه گمراه شوم یا گمراه کنم، ستم کنم و یا ستم دیده شوم...
[6].
این استعاذه ها ضروری است، زیرا راهزنان مسیر دانش آموزی بسیارند.
جایگاه علم و عالمان در جامعه به صورت طبیعی برای عالم موقعیتی فراهم می کند. توجه مردم به عالم و منافع مادی قابل تحصیل برای عالم، خلوص نیت او را تهدید می کند و نیز خلوص نیت کسی را که آرزوی عالم شدن دارد.
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
کسی که دانش طلبد تا با آن در برابر عالمان فخر کند و یا با کم خردان درآویزد و یا مردم را به خود متوجه سازد، پس جایگاه او آتش است.
[7]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:کسی که خواهان حدیث باشد برای سود دنیا در آخرت بهره ای ندارد و کسی که از حدیث خیر آخرت را بجوید، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او عطا می کند.
[8]
سخنانی از این قبیل، هشدار به طالبان علم است تا مبادا نیات خود را به اغراض دنیایی آلوده سازند؛ زیرا کاربرد علم آخرت در اصلاح آخرت است و صلاح آخرت جز به خلوص نیت محقق نمی شود.
احادیثی که نیات دنیایی را نکوهش می کنند همه درباره علم آخرت هستند، ولی درباره علوم و صنایع دنیایی نیز اگر کسی بخواهد تحصیل آنها برای سلوک معنوی او سودمند باشد، باید نیّت خود را خالص سازد و علم را برای بکارگیری آن در مصلحت مسلمین و نیکی به آنان بیاموزد، و شناخت بیشتر طبیعت و قوانین آن را به عنوان شناخت آیات الهی و رهبری شدن به سوی او اراده کند.
روایاتی که به اخلاص دعوت می کند، در عین حال راهنمایی برای انتخاب استاد است. طالب علم اگر استادی را خواهان دنیا یافت، نباید او را برگزیند، زیرا تأثیر استاد بر دانشجو بسیار است؛ چنان که گویی دانشجویانی که گوش به استادی می سپارند او را بندگی کرده اند. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره عالم دوستدار دنیا به احتیاط سفارش شده است. ایشان فرموده اند:
اذا رأیتم العالم محباً للدنیا فاتهموه علی دینکم، فان کل محب لشئ یحوط ما احب؛
[9]
چون عالم را دوستار دنیا یافتید او را بر دین خود متهم سازید زیرا دوستار هر چیز آن را نگاه می دارد.
طالب علم پس از آنکه درون خود را از نیات دنیایی تصفیه کرد، از خداوند درخواست علم نمود، استاد مناسب اختیار کرد و از خطر گمراهی استعاذه نمود، در روابط خود با استاد باید به نکات زیر توجه کند:
1. در بهره گیری از دانش استاد دو اصل را به طور همزمان رعایت کند:
الف. همیشه درستی رأی استاد را محتمل تر از درستی رأی خود بداند، زیرا استاد از علم و تجربه بیشتری بهره دارد. پس به استاد خود اعتماد کند.
ب. درباره درستی سخن استاد اندیشه کند و در ارزیابی آن عقل خود را میزان قرار دهد. به عبارت دیگر تحصیل را به شیوه ای محققانه انجام دهد و صرف گفتار استاد را بدون سنجش عقلی، دلیل بر درستی سخن نپندارد. برای محصل ابتدایی، سلوک راه تحقیق دشوار است، پس باید از شتاب در اظهار رأی بپرهیزد و پرسشها و نقدهای خود را برای رسیدن به حق، با استاد در میان گذارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
برعلم قفلی است که کلید آن پرسش است.
[10]
2. در برابر استاد فروتنی کند. استادی که انسان را به معارف سودمند برای کمال آشنا می کند، مقدمات نجات او را فراهم می کند و حقی بزرگ بر او دارد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
تواضعوا لمن طلبتم من العلم؛
[11]
در برابر کسی که از او علم می آموزید فروتنی کنید.
3. در جلب رضایت او کوشا باشد. معلم از شاگردان خود دو چیز می خواهد: نخست آنکه رعایت ادب کنند و دیگر آنکه در یادگیری آنچه استاد می گوید کوشا باشند. دانش پژوهی که خواستار رضایت استاد است باید از این دو فروگذار نکند.

[1] . بحار الانوار، ج 1، ص 225. [2] . همان، ج 2، ص 96. [3] . اصول کافی، ج 6، باب الغناء، حدیث 24. [4] . طه، 19. [5] . کهف، 66. [6] . من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 337، حدیث 928. [7] . اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب المستأکل بعلمه و المباهی به. [8] . همان. [9] . همان. [10] . همان، باب سؤال العالم و تذکاره، حدیث 3. [11] . همان، باب صفه العلماء، حدیث 1.

محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45