پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

فضایل اخلاقی-ایمان

ایمان 

در ساختار اخلاق اسلامی، ایمان به عنوان عالی ترین صفت نفسانی هدایت گر مورد تأکید فراوان واقع شده و به همین دلیل تحصیل مبادی و مقدمات آن همانند علم و یقین نیز به شدت مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است و ابزارها و راه هایی که می تواند آدمی را به این صفات نفسانی ارزشمند برساند، همانند تفّکر و خواطر و الهامات پسندیده، جایگاه ویژه ای در نظام اخلاقی اسلام دارند. در مقابل صفات نفسانی معارض و مانع پیدایش ایمان در آدمی، از قبیل «جهل» اعم از بسیط و مرکب، «شک و حیرت»، «جُربزه» و «خاطرات نفسانی نکوهیده» و «وسوسه های شیطانی» همواره مورد مذمّت و نهی واقع شده اند.
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیرباز گفت وگوهای دامنه داری در میان پیروان مکاتب الهی ـ به ویژه متکلمان مسلمان ـ صورت گرفته است.
[1] در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلی اخلاق اسلامی اند، در بیان اهمیت و جایگاه ایمان گفته های فراوانی وجود دارد که خلاصه ای از آن در زیر می آید.
1 . ارزش ایمان
در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در نصایح خویش به ابوذر می فرماید:
ای ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند، محبوب تر از ایمان به او و خودداری از آنچه نهی می کند، نیست.
[2]
روشن است که خودداری از نواهی خداوند فقط در سایه ایمان به او مقدور است و در واقع از برکات ایمان به خداوند است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز در این باره می فرماید:
خداوند دنیا را هم به کسانی که دوستشان دارد و هم به کسانی که بر آنها غضبناک است، می دهد ولی ایمان را نمی دهد مگر به آنان که دوستشان می دارد.
[3]
و هم ایشان در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن می فرمایند:
هر گاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر کنند، آنگاه گردن های آنها در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان برای آنان آسان و اطاعت از مؤمنان برایشان نرم و لطیف، خواهد شد.
[4]
این همه منزلت و جایگاه بلندی که در روایات برای ایمان بیان شده است، به دلیل نقشی است که ایمان در سعادت و کمال آدمی دارد. ایمان از یک سو آخرین حلقه وصل به مقام خلیفه الهی و جوار قرب معنوی است و از سوی دیگر بر اساس آنچه در قرآن و روایات آمده است، مبدأ و مفتاح همه‌صفات پسندیده نفسانی و نیکی های رفتاری، ایمان است.
2 . ماهیت ایمان
اگرچه در باب حقیقت و ماهیت ایمان، اختلاف نظرهایی در میان متکلمان مسلمان وجود دارد، ولی ویژگی های مهم آن بدین قرار است: اولاًَ، ایمان عبارت است از تصدیق و اذعان قلبی که نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یک امر است. بنابراین با صِرفِ شناخت و معرفت، متفاوت است.
[5]ثانیاً، جایگاه تحقق ایمان نفس و قلب است و اگرچه آثاری قولی و فعلی دارد، تحقق حقیقت آن متوقّف بر قول یا عمل نیست. ثالثاً، نسبت میان اسلام و ایمان عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی ممکن است برخی از مسلمانان فقط در ظواهر تسلیم حق باشند.
3 . اصناف و درجات ایمان
اوّلاً، در یک تقسیم ایمان به دو نوع «مستقرّ» و «مستودع و عاریه ای» تقسیم می شود. قرآن کریم می فرماید:
«وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»
و او همان کسی است که شما را از یک تن پدید آورد. پس (برای شما) قرارگاه و محل امانتی (مقرّر کرد). بی تردید، ما آیات خود را برای مردمی که می فهمند به روشنی بیان کرده ایم.
[6]
امام کاظم ـ علیه السّلام ـ در تفسیر این آیه می فرماید:
ایمان «مستقر» ایمانی است که تا روز قیامت ثابت و ماندگار است و ایمان «مستودع» ایمانی است که قبل از مرگ، خداوند آن را از انسان باز می ستاند.
[7]
امام علی ـ علیه السّلام ـ نسبت به انواع ایمان می فرماید:
برخی از ایمان ها در دل ها برقرار است، و برخی دیگر میان دل ها و سینه ها عاریت و ناپایدار؛ تا روزگار سرآید ـ و مرگ درآید‌ ـ پس اگر از کسی بیزارید، او را واگذارید تا مرگ بر سر او آید، آنگاه از او بیزار بودن یا نبودن شاید.
[8]
ثانیاً، حقیت ایمان، دارای مراتب و درجات و قابل نقصان و کاهش است. قرآن کریم و روایات علاوه بر تأکید بر این حقیقت، سرشارند از عباراتی که اسباب زیادی یا نقصان ایمان را بیان می دارند. از جمله در قرآن کریم آمده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»
مؤمنان، همان کسانی اند که چون خدا یاد شود، دل هاشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل می کنند.
[9]
و امام صادق ـ علیه السّلام ـ به یکی از پیروان خود فرمود:
ای عبدالعزیز، به راستی که ایمان ده درجه است، به مانند نردبان که می بایست پله پله از آن بالا رفت، پس کسی که دارای دو درجه از ایمان است به آنکه دارای یک درجه است، نباید بگوید تو را ایمانی نیست و همین طور (دومی به سومی) تا به دهمی برسد و آن را که در درجه پایین تر از تو است نباید ساقط از ایمانش پنداری (که اگر چنین باشد) آنکه در درجه بالاتر از تو است می بایست تو را ساقط پندارد. بلکه پایین تر از خود را که دیدی با مهربانی به درجه خودت برسان و آنچه را که تواناییش را ندارد بر او بار مکن که کمرش خواهد شکست و به حق، کسی که دل مؤمنی را بشکند بر او لازم است که جبرانش کند و بهبودش بخشد.
[10]
شیخ صدوق درکتاب خصال در پایان این روایت می افزایند که مقداد در درجه هشتم، و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم از ایمان بودند. البته باید توجه داشت که تعیین ده درجه برای ایمان در این روایت به مفهوم انحصار در ده مرتبه نیست، بلکه مراد صرفاً بیان بسیاریِ درجات ایمان است. از همین رو، در روایات دیگر درجات کمتر یا بیشتری نیز برای ایمان شمرده اند.
[11]
4 . متعلّقات ایمان
در نظام اخلاقی اسلام، ایمان به چیزی موجبات هدایت و زمینه آراستگی به فضایل اخلاقی و سیر معنوی را فراهم می سازد؟ اصلی ترین متعلقات ایمان بر پایه آنچه در قرآن و سنّت معصومان ـ علیهم السّلام ـ آمده به قرار زیر است.
یک. ایمان به عالم غیب: قرآن کریم یکی از شروط بهره مندی و هدایت یابی از کتاب الهی را ایمان به غیب و قوای غیبی یعنی ملائکه می داند و در این باره می فرماید:
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ...
این کتابی است که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست، (و) هدایت تقوا پیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان دارند، و ... .
[12]
مراد از عالم غیب، حقایقی است که با حواس ظاهری قابل ادراک نیستند، بلکه با سیر عقلانی و یا شهود باطنی می توان به آنها دست یافت. اصولاً شرط ورود به سراپرده دیانت و گذار از منجلاب الحاد و مادیت، باور به غیب و حقایق و قوا و امدادهای غیبی است
[13] «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ...» نیکی ,(تنها) این نیست که (به هنگام نماز,)روی خودرابه سوی مشرق یا مغرب کنید؛(وتمام گفتگوی شما؛درباره قبله وتغییرآن باشد؛وهمه وقت خودرامصروف آن سازید)بلکه نیکی (ونیکوکار)کسی است که به خدا و روز رستاخیز و ... ایمان دارد. و تنها با چنین پیش فرضی می توان الفبای کتاب هدایت را خواند و در پرتو نور آن به سرمنزل رستگاری رسید.
دو. ایمان به خداوند و یگانگی او: قرآن کریم در طی آیات متعددی ضرورت ایمان به خداوند را یادآور می شود؛ از جمله می فرماید:
« فَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »
پس به خدا و پیامبر او و آن نوری که ما فرو فرستادیم ایمان آورید، و خدا به آنچه می کنید آگاه است.
[14]
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ کسی که از علامت های ایمان پرسید، فرمود:
نشانه های ایمان چهار چیز است: اقرار به یگانگی خداوند، و ایمان به او، و ایمان به کتاب او، و ایمان به رسولان الهی.
[15]
سه. ایمان به معاد و چگونگی آن: ایمان به معاد و چگونگی آن نقش ضمانت اجرا برای میزان کارآمدی اخلاق اسلامی را ایفا می کند. قرآن کریم نیز پس از ایمان به خداوند و یگانگی او بیشترین تأکید را بر معاد و چگونگی آن از قبیل ایمان به سؤال در قبر، عذاب در قبر، روز رستاخیز، حسابرسی در قیامت، وجود میزان برای سنجش اعمال، عبور از صراط و باور به بهشت و دوزخ، دارد. در زیر به بعضی آیات و روایات اشاره می شود؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا و الصّائبون و النّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
کسانی که ایمان آورده و کسانی که یهودی و صائبی و مسیحی اند، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین خواهند شد.
[16]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
ایمان آن است که آدمی دین حق را به دل بشناسد و به زبان اقرار کند و به اعضای تن وظایف آن را انجام دهد و به عذاب قبر و منکر و نکیر و زنده شدن پس از مرگ و حساب و صراط و میزان اقرار داشته باشد و اگر بیزاری از دشمنان خدای ـ عزّوجلّ ـ نباشد، ایمانی وجود ندارد.
[17]
[1] . ر.ک: جوادی، محسن: نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، ص 19 ـ 180. [2] . شیخ طوسی، امالی، ص 531، ح 1162. [3] . کافی، ج 2، ص 215، ح 4، و نیز ر.ک: همان،‌ح 3. [4] . همان، ج 8، ص 365، ح 556. [5] . ر.ک: سید مرتضی: الذّخیره، ص 536؛ شیرازی: صدرالدین: تفسیر القرآن، ج 1، ص 249؛ شیخ مفید: اوائل المقالات، ص 48، همچنین جهت اطلاع کامل تر از دیدگاه ها در این باره ر.ک: جوادی، محسن: نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، ص 119 ـ‌158. [6] . سوره انعام، آیه 98. [7] . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 371، ح 72؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 212، ح 1. [8] . نهج‌البلاغه، خ 189. [9] . سوره انفال، آیه 2 و ر.ک: توبه، 124؛ مدّثر، 31، آل عمرآن، آیه 171 ـ 173 و احزاب، 22. [10] . کلینی: کافی، ج 2 ص 45، ح 2؛ صدوق: خصال، ص 447، ح 48. [11] . ر.ک: صدوق؛ خصال، ص 352، ح 31؛ کلینی: کافی، ج 2، ص 42، ح 1، که برای ایمان هفت درجه بیان می کنند. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 205، ح 150، درجات را به فاصله میان زمین و آسمان ذکر می کند. [12] . سوره بقره، آیه 2. [13] . ر.ک: سوره بقره، آیه 177 و 285. [14] . سوره تغابن، آیه 8. همچنین ر.ک: سوره اخلاص، آیه 1، سوره بقره، آیات 285 و 136، سوره آل عمران، آیه 84، سوره مائده، آیات 69 و 111، سوره نساء، آیه 136و 162، سوره انعام، آیه 92 و سوره شوری، آیه 15. [15] . ابن شعبه حرانی: پیشین، ص 19. [16] . سوره مائده، آیه 69. همچنین ر.ک: سوره بقره، آیه 4. [17] . صدوق: خصال، ص 609،‌ح 9.

ایمان

در سخن دیگری از پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایمان به بهشت و جهنم نیز دو رکن مهم معاد ضروری دانسته شده است.[1] بنابراین ایمان به معاد و ارکان اساسی آن از مهم ترین پایه های هدایتگر در اخلاق اسلامی است.
چهار. ایمان به رسالت انبیا و کتب آسمانی: یکی از مبانی بهره مندی از تعالیم دینی و رویکرد به دین، به ویژه اخلاق اسلامی، باور به عجز و قصور آدمی در شناسایی درست کمال و سعادت خویش و گزینش ابزار و روش های صحیح برای راهیابی به آن است. به حتم کسی که در این حقیقت تردید دارد، نمی تواند به رسالت انبیاء و محتوای دعوت آنان ایمان و اطمینان داشته باشد و بدون اعتماد و اطمینان، از خیراندیشی هیچ خیرخواهی نمی توان بهره چست.
بر همین مبنا در اخلاق اسلامی تکیه فراوانی بر ایمان به رسالت رسولان و کتب ایشان شده است. از طرفی چون همه آنان رسالت و هدف واحدی را جست وجو می کرده اند، ایمان به مجموعه آنان توصیه شده است. در قرآن کریم آمده است؛
« آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ... »
پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش ایمان آورده اند (و گفتند:) «میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم» و گفتند: «شنیدیم و گردن نهادیم. پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوی تو است.»
[2]
پنج. ایمان به امامت و امامان ـ علیهم السّلام ـ : براساس مبانی کلامی شیعه ایمان به جریان امامت، شرط رستگاری و از پایه های اخلاق اسلامی است. روایات فراوانی در منابع حدیثی شیعه در این باره وجود دارد. علاوه بر این روایات، این امر را با استفاده از قرآن و بهره گیری از حوادث مسلّم تاریخی در تفسیر آن می توان اثبات کرد. در قرآن کریم آمده است:
« ... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً... »
امروز کسانی که کافر شده اند، از (کارشکنی در) در دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما (به عنوان) آیینی برگزیدم.
[3]
دو پرسش اساسی درباره این آیه مطرح است: اولاًَ: روز مورد نظر چه روزی است؟ ثانیاً حادثه ای که در آن روز اتفاق افتاد و موجب کمال دین و تتمیم نعمت خداوند بر بندگانش شد، چه بوده است؟ براساس شواهد تاریخی غیرقابل انکار ومورد قبول همه فرق اسلامی، آن روز، روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری است و حادثه ای که در آن روز در غدیر خم اتفاق افتاد، انتخاب امام علی ـ علیه السّلام ـ از سوی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به جانشینی خویش و شروع جریان امامت بود.
[4] اکنون باتوجه به آنچه درباره ضرورت ایمان به رسالت انبیا و محتوای کتاب آنها که در اصطلاح از آن به «دین» یاد می کنیم، و با عنایت به مفاد آیه پیش گفته مبنی بر این که جریان امامت جزء کامل کننده دین است و دین بدون آن ناقص خواهد بود، از منظر قرآن کریم ایمان به امامت نیز امری لازم بوده و از پایه های مستحکم اخلاق اسلامی محسوب می گردد.
5 . شرط ایمان
براساس آنچه در قرآن و روایات وارد شده است، انجام عمل نیک عمده ترین شرط ایمان است. در بسیاری از آیات قرآن، ایمان در کنار عمل نیکو مطرح شده است و در اکثر آنها بلافاصله پس از ایمان، علم صالح و پسندیده مطرح شده است. اگرچه عمل نیک از عناصر گوهرین ایمان نیست، ولی ایمان بدون عمل نیکو، سود و بهره مطلوب را در پی نخواهد داشت. بنابراین انجام عمل شایسته را می توان شرط بهره وری ایمان دانست. در قرآن کریم آمده است:
« وَ أَمَّا مَنْ أمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْرا. »
و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداشی (هرچه) نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود،‌او را به کاری آسان وا خواهیم داشت.
[5]
قرآن ادعای مؤمن بودن را بدون عمل نیک، ادعایی دروغین می داند:
« وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ. »
و می گویند: «به خدا و پیامبر (او) گرویدیم و اطاعت کردیم.» آنگاه دسته ای از ایشان پس از این (اقرار) روی بر می گردانند، و آنان مؤمن نیستند.
[6]
امام علی ـ علیه السّلام ـ نیز با همین بیان می فرماید: «کسی که به دستورات الهی عمل کند، فقط او است که مؤمن است.»
[7]
بنابراین از نظرگاه اخلاق اسلامی ادّعای ایمان بدون پایبندی به دستورات الهی، گزاف و دورغین است؛ مگر آنکه فرد مؤمن قدرت و فرصت عمل را نداشته باشد.
6 . اسباب ایمان
در متون دینی از عوامل مختلفی به عنوان موجبات پیدایش، ثبات و کمال ایمان نام برده شده است. بخشی از آنها ماهیت معرفتی دارند؛ مانند علم، عقل و فقاهت در دین که مقدمات نظری ایمان را فراهم می سازند و در علم کلام فراهم می آیند. دسته ای دیگر نوعی صفت و ملکه نفسانی هستند؛ مانند تقوا، دوستی و دشمنی در راه خدا، صبر،‌حلم، توکّل، رضا و ... .
پاره ای نیز مربوط به حوزه رفتار آدمی اند؛ مانند انفاق، اهتمام به نماز، احسان به دیگران، خودداری از گناهان و ... .
این که معارف نظری خاص ـ مانند فقاهت در دین، صفات مختلف نفسانی و اعمال و رفتارهای شخصی انسان ـ می تواند در ایمان آفرینی و تثبیت و تکمیل آن مؤثر باشد، منافاتی با این حقیقت ندارد که ایمان به نوبه خود زمینه انجام عمل صالح را فراهم می‌آورد و موجبات پیدایش بسیاری از صفات و ملکات نیکوی نفسانی است، و حتی باعث پیدایش برخی معارف نظری در انسان می گردد؛ زیرا میان حوزه های سه گانه وجود آدمی، تأثیر و تأثر متقابل برقرار است. بنابراین ایمان به عنوان یک حالت نفسانی روشنگر، هم بر روی حوزه های دیگر تأثیر می گذارد و هم از آنها تأثیر می پذیرد.
7 . آثار و فواید ایمان
این آثار و فواید همانند اسباب و موجبات ایمان، هم ماهیت علمی دارند،‌ هم حالات نفسانی اند و هم برخی از مقوله اعمال و رفتارند. در این جا به پاره ای از مهم ترین آنها اشاره می شود.
یک. آرامش روحی: یکی از بالاترین لذت ها برای انسان سکینه و آرامش روانی است. اضطراب و نگرانی از بزرگ ترین دردهای بنی آدم و منشأ بسیاری از انحرافات و ناکامی ها است. تلاش های بشری برای خلاصی از این درد جانکاه گویای تجربه های تلخی در این باره است. خداوند رسیدن به ساحل آرامش و سکون را در سایه ایمان میسّر می داند؛ در آن جا که می فرماید:
« هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ... »
او است آن کسی که در دل های مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند.
[8]
« أَلا إِنَّ أَوْلِیآءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ... »
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند؛ همانان که ایمان آورده و پرهیزگاری ورزیده اند.
[9]
در بیانی رساتر آرامش و اطمینان خاطر را در پرتو زندگی با ذکر و یاد خود قابل تحصیل می داند و اعلام می دارد:
« الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ »
همان کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.
[10]
دو. روشن بینی: از نظر قرآن ایمان موجب روشن بینی و بصیرت انسان در مقام تشخیص حق از باطل می گردد. آن جا که می گوید:
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً... »
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما (نیروی) تشخیص (حق از باطل) قرار می دهد.
[11]
از سوی دیگر افراد فاقد ایمان را کور و نابینا می داند:
« إِنَّ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ »
کسانی که به آخرت ایمان ندارند، کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم (تا هم چنان) سرگشته بمانند.
[12]
از مقایسه دو آیه بالا می توان فهمید که ایمان و تقوا از یک سو موجب زدودن خودپسندی ها و خودخواهی ها است و از سوی دیگر با اتصالی که به نور الهام و هدایت الهی دارد، به روشن بینی می انجامد.
[13]
سه. توکل به خداوند: یکی از ملکات نفسانی نادر و ارزشمند که از ارکان زندگی سعادتمند و لذت بخش است، توکّل و اعتماد به پروردگار است. در سایه این حالت، بسیاری از دغدغه ها از وجود آدمی رخت بر می بندد و طوفان های سهمگین حوادث سر فرود می آورند.
امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
ایمان بنده راست نباشد، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست خدا است بیش از اعتماد وی بدانچه در دست خود او است، باشد.
[14]
چهار. برکات دنیوی: در قرآن کریم آمده است: «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم.»
[15]
[1] . ر.ک: بیهقی، شعب الایمان،‌ج 1، ص 257، ح 278. [2] . سوره بقره، آیه 285. همچنین ر.ک: سوره بقره، آیه 136 و سوره آل عمران، آیه 84. [3] . سوره مائده، آیه 3. [4] . جهت اطلاع جامع در این باره ر.ک: علامه امینی:‌ الغدیر. [5] . سوره کهف،آیه 88. همچنین ر.ک: سوره طه، آیه 82، سوره فرقان، آیه 70،‌سوره قصص آیه 67، سوره انفال،‌آیات 3 و 4، سوره نساء آیه 65 و سوره نور، آیه 51. [6] . سوره نور، آیه 47. [7] . کلینی، کافی، ج 2، ص 38، ح 4. [8] . سوره فتح، آیه 4. [9] . سوره یونس، آیه 62 و 63. همچنین ر.ک: سوره مائده، آیه 69. [10] . سوره رعد، آیه 28. [11] . سوره انفال، آیه 29. [12] . سوره نمل، آیه 4. [13] . ر.ک: علامه طباطبایی: المیزان، ج 15،ص 34؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسر نمونه، ج 7، ص 140. [14] . نهج‌البلاغه، حکمت 310. [15] . ولو أنّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الأرض. (سوره اعراف، آیه 96.)
ایمان

یعنی ایمان نه تنها آثار و فواید مثبت آخروی در پی دارد، بلکه موجبات نعمت ها و برکات دنیایی را نیز فراهم می سازد. اگر کسی در پی بهره مندی از نعمت های دنیوی از طریق صحیح است، باید در مقام جست وجوی ایمان برآید.
پنج. انجام اعمال نیک: علاوه بر این که انجام عمل صالح شرط اساسی ایمان است، از آثار و فواید ایمان نیز می باشد؛ چرا که ایمان آبشخور عمل و عملِ نیکو ثمره و نمود ایمان درونی است. به گفته‌ علامه طباطبایی(ره):
ایمان زمینه ساز عمل و شرط لازم آن است و سهولت یا دشواری عمل صالح، به شدّت و ضعف ایمان انسان بستگی دارد و متقابلاً عمل صالح و تکرار آن به تعمیق ایمان و افزایش آن مدد می رساند و این هر دو به نوبه خود به وجود آمدن ملکات اخلاقی که باعث صدور اعمال صالحه از فرد بدون تردید و تأمل می شود، کمک می کنند.
[1]
شش. محبوبیت در بین مردم: یکی دیگراز فواید دنیوی ایمان،‌محبوب دل های مردم شدن است. همه دوست دارند که محبوب قلوب دیگران باشند و دیگران آنها را به دیده محبت بنگرند و شاهد بروز آثار محبت دیگران نسبت به خود باشند. لذتی که انسان ها از اظهار محبت دیگران نسبت به خود می برند آن قدر شیرین است که هرگز حاضر نیستند آن را با هیچ چیز سودا کنند. بدون تردید محبت ارزشمندترین مواهب دنیایی است که هر مشکلی را آسان و هر تلخی را شیرین و هر خاری را به گُل مبدّل می کند. خداوند می فرماید که اگر جویای محبت بی شائبه هستید، در کوی مؤمنان در‌آیید.
« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا »
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی (خدای) رحمان برای آنان محبّتی (در دل ها) قرار می دهد.
[2]
هفت. فلاح و رستگاری اخروی: غایت و نهایت همه‌آن آثار و برکات و فواید ایمان،‌فلاح و رستگاری مؤمنان است و چه پایانی از این خوش تر. خداوند در پرسشی معنادار از مؤمنان، می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ... »
ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این (گذشت و فداکاری) اگر بدانید، برای شما بهتر است.
[3]
لقمان حکیم در نصیحتی خیرخواهانه به فرزند خویش می گوید:
ای فرزندم، به درستی که دنیا دریای ژرفی است که عالمان فراوانی در آن هلاک شده اند، پس کشتی نجات خویش را در آن، ایمانِ به خداوند قرار ده.
[4]
8 . آفات و موانع ایمان
با توجه به آنچه در باب اسباب وموجبات ایمان بیان شد، عوامل تأثیرگذار بر روی ایمان فراوانند که فقدان هر یک از آنها می تواند آفت و مانع ایمان باشد؛ ولی مراد ما از آفات و موانع ایمان در این جا تنها عواملی است که با جوهره هدایتگری ایمان در تعارض اند و در منابع متعارف اخلاق اسلامی در گروه صفات مربوط به قوه عاقله جای گرفته اند. شاخص ترین این قبیل آفات به شرح زیر است:
یک) جهل: جهل اعم از بسیط و مرکب از موانع بزرگ ایمان است. مراد از جهل بسیط آن است که انسان فاقد علم باشد و بر عالم نبودن خویش نیز اذعان داشته باشد. این نوع جهالت در ابتدا مذموم و نکوهیده نیست؛ زیرا مقدمه تحصیل علم است و تا آدمی خود را جاهل نبیند به جست وجوی علم بر نمی خیزد. اما ثبات و استمرار بر این جهالت از زشتی های اخلاقی و بسیار نکوهیده است.
[5] ولی جهل مرکب عبارت از آن است که آدمی عالم نبوده و بهره ای از واقعیت در ذهن ندارد؛ ولی معتقد است که او واقعاً به حقیقت دست یافته است. او در واقع نمی داند که نمی داند و به دو امر جاهل است و به همین دلیل به آن جهل مرکب گفته اند. این نوع جهالت از شدیدترین رذیلت های اخلاقی است؛ زیرا فرد اصولاً به بیماری خویش آگاه نیست، بلکه خود را سالم می پندارد. حال آنکه اولین قدم در راه اصلاح، باور به فساد است.[6] به همین دلیل عیسی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
به درستی که من از معالجه کور مادرزاد و بیماری پیسی عاجز نیستم، ولی از درمان بیماری فرد احمق عاجز می مانم.
[7]
دو) شک و حیرت: شکِ ابتدایی می تواند شروع مبارکی برای رسیدن به علم و یقین باشد. آدمی تا چیزی را مسلّم می پندارد و هیچ زاویه پنهان و مجهولی نمی یابد، در پی کنکاش بیشتر بر نمی آید. بسا حقایق گرانسنگی که تنها پس از یک شک و تردید اولیه به دست آمده اند. بنابراین، شکْ گذرگاهی ارزشمند و گاه بی دلیل به سوی علم و یقین و در نهایت ایمان است و در این شکل خود نامطلوب و رذیلت اخلاقی نیست. ولی شک و تردید هیچ گاه نمی تواند منزلگاه شایسته ای باشد. شک به عنوان مقصد و منزل قطعاً یک رذیلت اخلاقی و از آفات بزرگ یقین و ایمان است و مفهوم آن این است که نفس آدمی ناتوان از تمییز حق از باطل و در میان حق و باطل سرگردان است. بر همین اساس است که امام علی ـ علیه السّلام ـ به شدت از شک و حیرت نهی می کند و از آن را نافی ایمان و موجب کفر می داند: لاترتابوا فتشکّوا، و لاتشکّوا فتکفروا.
[8] «تردید و دودلی به خود راه ندهید تا به شک افتید و شک نکنید تا کافر شوید.»
سه) خاطرات نفسانی و وسوسه های شیطانی: مراد از خاطره آن چیزی است که بر قلب انسان عارض می شود و اگر انسان را به سوی شرّ دعوت کند، وسوسه و هر گاه او را به سوی خیر رهنمون شود الهام نامیده می شود. وسوسه های شیطانی که از آفت های ایمان است، انواع و اسباب گوناگونی دارد که مبارزه با هر یک از آنها نیز شیوه های خاص خود را طلب می کند و باید در اخلاق علمی یا تربیت اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد.
[9] قرآن کریم درباره وسوسه های شیطانی از زبان خود شیطان می گوید:
« ... لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ... »
من نیز بندگانت را از راه راست گمراه گردانم؛ آنگاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می آیم.
[10]
چهار) وسواس علمی: نوعی افراط گری در دقت، کنکاش و عقلانیت است که از آفات ویرانگر ایمان محسوب می گردد. این امر گاهی تحت عنوان دقت عقلی باعث می گردد که در اوّلی ترین بدیهیات نیز خدشه وارد شود و حتی انسان را تا وادی سفسطه و انکار واقعیت نیز سوق دهد. بدیهی است که چنین وسوسه هایی هلاک و نابودی را در پی خواهد داشت و با هر گونه ایمان و اطمینان در ستیز است.
[11]
پنج) کفر وشرک: این دو که در مقابل ایمان و توحید قرار دارند، از موانع و آفات ایمان اند. درباره ماهیت و ابعاد دیگر کفر و شرک، مباحثی وجود دارد که برخی در متون کلامی مورد گفت و گو قرار می گیرد، و پرداختن به همه آنها از حوصله این مختصر خارج است.

[1] . علامه طباطبایی(ره): فرازهایی از اسلام، ص 238. [2] . سوره مریم، آیه 96. [3] . سوره صف، آیه 10 و 11. [4] . شیخ صدوق، فقیه، ج 2، ص 282، ح 2457. [5] . نراقی، محمد مهدی: پیشین، ج 1، ص 100. [6] . همان، ص 116. [7] . مفید: اختصاص، ص 221. [8] . کلینی، کافی، ج 1، ص 48، ح 6. [9] . ر.ک:نراقی، محمد مهدی، پیشین، ج 1، ص 142 ـ 158. [10] . سوره اعراف، آیه 17 و 16. [11] . ر.ک: نراقی، محمد مهدی، پیشین، ج 1، ص 100.

احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی ـ اخلاق اسلامی، ص 65

فضایل اخلاقی-انجام مستحبات و ترک مکروهات

انجام مستحبات و ترک مکروهات 

یکی از نقطه های آغاز در رسیدن به کمال ، التزام به نوافل و مستحبات است. نوافل و سنن صالحه چندان مهم است که بعضی از فقها ترک جمیع سنن را از آن جهت که دلیل بر بی اعتنایی به آداب شرع مقدس است حرام دانسته اند.[1]
ـ چند نکته مفید:
الف. التزام و استمرار بر نوافل و مستحبات سه اثر مهم دارد:
1. گناهان انسان را محو می سازد، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«وَ أَقِمِ الصََّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»
[2]
نماز بگذار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب. زیرا نیکیها بدیها را از میان می برد... .
و در حدیث آمده است که نماز مؤمن در شب گناهان روز او را از بین می برد.
[3] و در بعضی نقلها آمده است که نماز وِتْر گناهان را از بین می برد.[4]
2. نواقص و کمبودهایی را که بر اثر غفلت یا قصور در فرایض و واجبات رخ داده است، جبران می‎کند. مثلاً نوافل یومیه ـ خصوصاً نوافل شب ـ نواقص نمازهای یومیه را مرتفع می سازد، روزه های مستحبّی نواقص روزه های ماه رمضان را برطرف می کند، صدقات مستحبّه کمبودهای واجبات مالی از قبیل زکات و خمس را رفع می نماید و ... احتمال دارد که اعمال مستحبه مطلقاً در رفع نواقص کلیه فرایض و واجبات مؤثر باشد. در این مورد به چند حدیث اشاره می شود.
از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که فرمود:
« إنَّما جُعِلْتَ النّافلهُ لِیَتُمَّ بها ما یَفْسُد منَ الْفریضهِ.»
[5]
نماز نافله برای آن قرار داده شده است که فساد و نقص فرایض را جبران کند.
و در حدیث دیگر آمده است:
«إنَّ تبارکَ و تعالی أتمَّ صلوهَ الْفریضهَ بصلوهِ النّافِلهِ.»
[6]
خداوند تبارک و تعالی نماز واجب را با نماز نافله کامل کرده است.
ابوحمزه ثمالی می گوید که امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: هیچ نمازی بدون حضور قلب قبول نیست. من عرض کردم: فدایت شوم، همه ما هلاک شدیم؟ فرمود: نه، زیرا خداوند متعال این گونه عبادات را به وسیله نافله ها کامل می‎گرداند.
[7]
3. موجب تقرّب به خداوند سبحان می شود، چنانکه می فرماید:
«تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»
[8]
مؤمنان حقیقی شبها پهلو از بستر برمی دارند و خدای را با بیم وامید می خوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند. پس هیچ کس نمی داند به پاداش اعمالشان چه نعمتها به عنوان چشم روشنی برای آنها در عالم غیب آماده شده است.
و نیز می فرماید:
«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»
[9]
پاسی از شب را برای ادای نافله بیدار باش، باشد که خدایت تو را به جایگاه پسندیده ای برگزیند.
و در حدیث قدسی آمده است:
«... و ما تقرَّب إلیَّ عبدٌ بشیْ ءٍ احبُّ إلیَّ ممّا افْترضْتُ علیهِ و انَّهُ لیتقرَّبُ إلیَّ بِالنّافلهِ حتی اُحبَّهُ فَإذا احْبیْتُهُ کُنْت سَمْعَهُ الّذی یسْمع بِهِ، و بصرهُ الَّذی یُبْصرُ بِهِ و لِسانَهُ الّذی ینْطقُ بِهِ وَیَدَهُ التَّی یَبْطِشُ بها، إنْ دعانی أجبتُهُ، و إنْ سَئلنی أعْطَیْتُهُ...»
[10]
هیچ بنده ای به عبادتی بهتر از فرایض و واجبات به من تقرّب نجسته است و او به وسیله نوافل به من تقرب می‎جوید تا جایی که من او را دوست بدارم؛ آنگاه که دوستش داشتم من گوش شنوای او و دیده بینای او و زبان گویا و دست توانای او خواهم بود، اگر مرا بخواند پاسخش می دهم و چنانچه چیزی از من بخواهد ارزانی اش می دارم.
در حدیث دیگر آمده است:
«صلوهُ النَّوافِلِ قُربانُ کلِّ مؤمنِ... .»
[11]
نماز نافله وسیله نزدیک شدن مؤمنان به خداوند است... .
از رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
«أشرف اُمَّتی حملهُ الْقرانِ و اصْحاب اللَّیلِ.»
[12]
بزرگان و اشراف امّت من دو گروه اند: حاملان (: حافظان) قرآن، و شب زنده داران.
ب. نکته دوم آنکه اعمال مستحبه و نوافل در صورتی مفید و مؤثر است که استمرار و تداوم داشته باشد، چنانکه دراحادیث آمده است: هر عمل نیکی را که شروع می‎کنید حداقل آن را تا یک سال ادامه دهید
[13] که تأثیر عمل در تداوم آن است.
و در حدیث دیگر آمده است: مداومت بر کار خیر آثار خوبی از آن ناشی می شود از جمله: ترک کارهای زشت، پرهیز از لغزش و گناه، حصول یقین، حبّ نجات، طاعت خدای رحمان، تعظیم منطق و برهان، دوری از وسوسه شیطان و پذیرفتن عدل و گفتار حق. اینها چیزهایی است که شخص خردمند از تداوم بر کار خوب به دست می آورد.
[14]
و در حدیث دیگر در اهمیت مداومت بر کار خیر از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که آن حضرت همواره می فرمود: هنگامی که بر کار خوبی خود را عادت می دهم دوست دارم که بر آن مداومت داشته باشم. چنانچه نتوانم آن را در شب انجام دهم قضای آن را در روز بجا می آورم و اگر در روز از من فوت شود در شب آن را قضا می کنم. به راستی محبوب ترین عمل نزد خدا عملی است که دوام داشته باشد.
[15]
ج. مقصود از التزام به نوافل و مستحبات آن نیست که انسان تمام مستحبات را بجا آورد که چنین چیزی نه ممکن است و نه جایز، زیرا نه امکانات اجازه می دهد و نه سایر تکالیف و مسئولیتها برای انسان این همه وقت باقی می گذارد بلکه مقصود آن است که انسان در حدود شرایط و امکانات فردی و اجتماعی اعمالی را انتخاب کند و ملتزم به انجام آن باشد.
د. در شرع انور نسبت به پاره ای از عبادات و مستحبات و خدمات و صدقات و سنن صالحه بیشتر تأکید شده و سیره و روش اولیای دین و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ بر التزام به این گونه سنن بوده است مانند: قرائت قرآن، تهجّد و شب زنده داری و مناجات و راز و نیاز در دل شب (آنگاه که چشمها همه در خواب اند)، التزام به اوّل وقت در نمازهای واجب، بجا آوردن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز که هفده رکعت آن واجب و بقیه مستحب است به ویژه نماز شب و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نافله عشاء (و تیره)
[16] و همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنن و حضور قلب در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت مداوم در نماز جمعه و جماعات، طولانی کردن قنوت و سجده های نماز، و سه روز روزه در هر ماه، زیارت قبور اولیاء و شهدا خصوصاً پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ گریه و بکاء در عزای سیّد الشّهداء ـ علیه السّلام ـ و توسّل به آن حضرت و سایر معصومین ـ علیهم السّلام ـ صله رحم و دستگیری از ارحام و مستمندان، اطعام طعام و افشای سلام به ویژه در مورد دوستداران اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ تداوم نسبت به برخی از اوراد و اذکار مأثوره مانند ذکر «لا اله الّا الله» و «استغفرالله ربی واتوب الیه» و صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و تسبیحات حضرت فاطمه سلام الله علیها[17] بعد از هر نماز و در هنگام خواب. بعضی از بزرگان فرموده اند صد بار ذکر «لا اله الّا الله» و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح به شرط توجه و حضور قلب بسیار مجرب است، حتی المقدور آن را ترک نکنید. و همچنین ده بار گفتن «لا اله الّا الله الملک الحقّ المبین» و هفت بار «لا حول و لا قوَّه الّا بالله العلی العظیم» پس از نماز صبح و نماز مغرب.
در احادیث آمده است که قرائت چهار آیه از آخر سوره حشر که از آیه شریفه «لَوْ أنزلنا هذَا الْقُران» شروع شده و تا آخر سوره به پایان می رسد هر روز صبح بسیار خوب است و بهتر آن است که در سجده شکر خوانده شود. این بود قسمتی از مستحبّات که تداوم بر آن بسیار مجرّب و مفید است.

[1] . مرحوم صاحب جواهر در کتاب فضا و شهادات (ج 41 / صفحه 30) در عدالت شاهد می فرماید: بعضی از فقها معتقدند که ترک جمیع سنن و مستحبات در صورتی که دلیل بر بی اعتنایی به سنن اسلامی باشد منافی و قادح عدالت است. [2] . هود / 114. [3] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحه 107. [4] . همان، صفحات 107، 108. نماز وتر یک رکعت است که با آداب مخصوصه در پایان نوافل شب خوانده می شود. نوافل شب یازده رکعت است که هشت رکعت آن به نیت نماز شب و دو رکعت به نیت نماز شفع و یک رکعت به نیت نماز وتر خوانده می شود و ثواب و آثار فراوانی دارد. [5] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحات 116، 118. [6] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحات 116، 118. [7] . همان، صفحه 135. [8] . سجده / 16 ، 17. [9] . اسراء / 79. [10] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحه 99. [11] . همان، ـ صفحه 100. [12] . همان، صفحه 102. [13] . اصول کافی، ج 2 / صفحات 82، 83. [14] . تحف العقول، صفحه 14. [15] . مستدرک، ج 1 / صفحه 15. [16] . مفسّران قرآن گفته اند: آیه شریفه «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسراء / 78) مربوط به نافله صبح می باشد که در نزد خدا مشهود و مقبول است. [17] . تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها عبارت است از 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدالله و 33 بار سبحان الله.

محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص337

فضایل اخلاقی-امربه معروف و نهی ازمنکر

امربه معروف و نهی ازمنکر 

نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می کند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفکر سیاسی یک مسلمان به شمار می رود؛ چنان که از مهم ترین فرایضی است که وجوب کفایی آن ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.[1]
قرآن کریم در بیان صفات ممتاز مؤمنان می فرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
[2]
مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یکدیگرند، امربه معروف و نهی ازمنکر می کنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند.
به موجب این آیه، افراد مؤمن به سرنوشت یکدیگر علاقمند بوده و به منزله یک پیکر می باشند. پیوند سرنوشت ها موجب می شود که تخلف و انحراف یک فرد، در کل جامعه تأثیر بگذارد؛ چنان که یک بیماری واگیر در صورتی که معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرایت نموده و سلامت آن را به خطر می اندازد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این زمینه می فرماید:
یک انسان گنهکار در میان مردم، همانند فرد ناآگاهی است که با گروهی سوار کشتی شده و آن گاه که کشتی در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ نمودن جایگاه خود می پردازد، هر کسی به او اعتراض می کند او در پاسخ می گوید: من در سهم خودم تصرف می کنم؛ به یقین این یک حرف احمقانه است. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که همگی غرق می شوند.
[3]
معروف و منکر که دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته شده و ناشناخته می باشند؛
[4] و در اصطلاح کارهایی که نیکی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منکر نامیده می شوند.[5]
به کارگیری لفظ معروف و منکر در امور مربوط به بایدها و نبایدهای دین، بدین لحاظ است که فطرت پاک انسانی با کارهای معروف آشنا و مأنوس و با زشتی ها و امور ناپسند، بیگانه و نامأنوس است.
بنابراین معروف ومنکر قلمرو وسیعی دارد و در محدوده عبادات یا یک سری از گناهان کبیره نمی گنجند. معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، ‌نظامی (همانند مرزداری و پیکار در راه خدا) سیاسی (مثل حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن) و امور فرهنگی می شود و منکر نیز شامل منکرات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اقتصادی (مانند کم فروشی و احتکار)، سیاسی (همانند جاسوسی و کمک به ضدانقلاب)، نظامی (نظیر فرار از جبهه و جنگ، عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی) و... می شود در مجموع می توان از معروف و منکر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبیر نمود.
شرایط وجوب امربه معروف و نهی ازمنکر
1 . باید امر به معروف و نهی از منکر کننده بداند آنچه مکلف ترک نموده، واجب و یا آنچه مرتکب گردیده از منکرات است و بر کسی که چنین علم و آگاهی از کار دیگری ندارد، واجب نیست.
2 . باید آمر یا ناهی احتمال تأثیر دهد پس اگر مطمئن باشد که امر و نهیش مؤثر واقع نمی شود، امر و نهی بر وی واجب نیست.
3 . لازم است امر و نهی کننده بداند که شخص بر گناهش باقی است پس اگر دانست که وی گناهش را ترک نموده و آن را تکرار نخواهد کرد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست.
4 . برخورد با گنهکار ضرر و مفسده ای برای امرونهی کننده یا خویشان و برادران دینی اش نداشته باشد؛ مگر معروف و منکر از اموری باشند که شارع مقدس اهتمام ویژه ای نسبت به آن ها دارد؛ مانند حفظ اسلام و شعائر آن و امنیت جان و ناموس مسلمانان، بنابراین اگر شعائر اسلامی یا جان عده ای از مسلمانان در معرض خطر و نابودی شد، باید اصل اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد و صرف ضرردیدن موجب سقوط وظیفه نمی شود.
[6]
اقسام امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر به دو قسم واجب و مستحب تقسیم می شود که عبارتند از:
1 . آنچه انجام آن از نظر عقل یا شرع لازم و واجب و یا ارتکابش از نظر آن دو، زشت و قبیح باشد، امر و نهی در موردشان واجب می گردد.
2 . هر کاری که انجامش از نظر عقل یا شرع خوب و مستحب یا ارتکابش از دیدگاه آن دو، پسندیده نیست، امر و نهیش مستحب است.
گفتنی است امر به معروف و نهی از منکر از واجبات توصلی است یعنی قصد قربت در آن شرط نیست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهی نیز برخوردار خواهد شد.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
نخستین و مؤثرترین روش برای دعوت دیگران به نیکی ها و بازداشتن از منکرات، آراستگی خود انسان به تقوی و اخلاق حسنه است. صاحب جواهر از فقهای شیعه در این باره می نویسد:
آری، از بزرگ ترین افراد امربه معروف و نهی ازمنکر و والاترین و مؤثرترین آن ها، خصوصاً نسبت به زعیمان دینی این است که جامه کار نیک بپوشند و در کارهای خیر از واجب و مستحب پیشقدم باشند و جامه زشت کاری را از اندام خود دور کنند و نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل و از اخلاق زشت پاک سازند که این خود سبب مؤثر و کاملی است تا مردم، به معروف گرایش پیدا کرده و از منکر دوری گزینند... .
[7]
در فقه اسلامی سه مرحله برای این وظیفه مهم در نظر گرفته شده است. هر مرحله نیز خود دارای مراتب و درجاتی است و در صورت مؤثر بودن یک مرحله یا یک مرتبه، اقدام به مرحله یا مرتبه بعدی جایز نیست. آن سه مرحله عبارتند از:
الف) اظهار تنفر قلبی: امرونهی کننده ناراحتی قلبی خود را از منکر واقع شده آشکار کند و به طرف بفهماند که منظورش از این کار، این است که وی معروف را انجام داده و یا منکر را ترک نماید. برای این کار چند درجه است از قبیل روی هم فشردن پلک های چشم و روی ترش کردن، روگرداندن، پشت کردن، ترک رفت و آمد و امثال این ها.
گفتنی است تنفر قلبی از گناه لازمه ایمان بوده و بر همگان واجب عینی است، گرچه توان هیچ گونه امر به معروف و نهی از منکر نداشته باشند و آنچه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر باید انجام گیرد، اظهار تنفر قلبی از گناه است.
[8]
ب) امر و نهی گفتاری: امام خمینی (قدس سره الشریف) در این زمینه می نویسد:
اگر بداند که از مرتبه اول امربه معروف و نهی ازمنکر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده کند، در صورتی که احتمال تأثیر بدهد و اگر احتمال دهد که با موعظه و زبان نرم، نتیجه حاصل می شود، نباید به مراحل بعدی تجاوز نماید. اگر بداند که مرحله قلبی اثر ندارد و بایستی با لحن آمرانه امر و نهی کند، باید همین کار را بکند در عین حال باید درجات تندی در گفتار را رعایت نماید.
[9]
ج) استفاده از زور و قدرت: اگر دو مرحله قبلی کارآیی نداشته باشند؛ باید از زور و قدرت استفاده گردد، بدین معنا که با اِعمال فشار جلوی انجام گناهان گرفته شود و بین شخص و گناه مورد نظرش فاصله ایجاد گردد. در این مرحله نیز باید از مراتب سبک تر شروع کرد؛ اما در فرضی که بازداری از گناه متوقف بر کتک کاری و ایجاد جراحت و امثال آن باشد، باید با اذن فقیه جامع الشرایط انجام گیرد
[10] و در شرایط فعلی که نهادهای قانونی جمهوری اسلامی شکل گرفته، چنین کاری باید با اجازه نهادهای مربوط باشد.
گفتنی است آنجا که از فرد کاری ساخته نیست، باید امربه معروف و نهی ازمنکر به شکل جمعی و گروهی انجام گیرد. همچنین از تدابیر عملی نباید غفلت کرد یعنی باید دید چه طرح و رفتاری، مردم را نسبت به کار نیک تشویق می کند و یا از کار زشت باز می دارد و این به معنای دخالت دادن عقل و منطق، در اجرای قانون امربه معروف و نهی ازمنکر است؛ چرا که اسلام در شیوه های اجرایی این اصل مهم، آن را به عقل و تدبیر انسان وانهاده است تا از هر راه ممکن و مفید، ریشه منکرات را از جامعه برکند. برخلاف واجبات عبادی همانند نماز که شکل انجام آن نیز باید با تعبد به دستور شرع صورت پذیرد.
[11]
نتیجه این که امر به معروف و نهی از منکر همچون خون در پیکره دین جریان دارد و ضامن حیات اسلام است. خیزش و قیام مصلحان در جامعه‌ اسلامی نیز، بازتابی از عمل به این فریضه می باشد و اگر مصلحان بزرگی همچون امام حسین ـ علیه السلام ـ نمی بودند، ارزش های انسانی و الهی از بین رفته و اسلام قرن ها پیش توسط تبهکاران دفن شده بود، انقلاب اسلامی ایران، خود یکی از ثمرات و نتایج با ارزش این اصل در جنبه های سیاسی و حکومتی است که توسط مصلح بزرگ، امام خمینی(رحمه الله علیه) رهبری شده و به پیروزی رسید و هم اکنون به زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامی به راه خود ادامه می دهد.
تولی و تبرّی
قرآن کریم برای تنظیم روابط اجتماعی وسیاسی پیروان خود، ‌اصلی را به عنوان «تولّی و تبرّی» مشخص کرده و از آنان خواسته تا آن را پایه و محور تلاش ها و روابط خود با دیگران قرار دهند. به موجب این اصل هر فرد مسلمان باید در برابر صالحان و تبهکاران و در مقابل جریان های سیاسی، موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید.
[1] . ر.ک: وسائل الشیعه، ج 11، ص 395. [2] . توبه (7)، آیه 71. [3] . ر.ک: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4 ـ 3، ص 142. [4] . ر.ک: مفردات راغب، ماده عرف. [5] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 397. [6] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 400 ـ 406. [7] . جواهر المکارم، محمد حسن نجفی، ج 21، ص 382. [8] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 409 ـ 411، مسأله 7 ـ 8. [9] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 411. [10] . ر.ک: همان، ص 412 ـ 413، مسأله 1 و 11. [11] . برای آگاهی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر و دیگر احکام مربوط به آن ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، کتاب امربه معروف و نهی ازمنکر.

امربه معروف و نهی ازمنکر
همچنین موضع گیری حکومت اسلامی در برابر جریانات داخلی و ملت های دیگر، می بایست بر اصل تولی و تبری استوار باشد. پس اصل یاد شده جهت حرکت مسلمانان را مشخص می سازد و چراغ راه آنان در کوران های سیاسی و اخلاقی است.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«... اَوْثَقُ عُرَی الایمانِ الْحُبُّ فی اللهِ وَ البُغْضُ فِی اللهِ وَ‌ تَوالی اَوْلیاءِ اللهِ وَ التَّبَرّی مِنْ اَعْداءِ اللهِ»
[1]
محکم ترین دستاویز ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا و پیوستن به اولیای خداوند و دوری گزیدن از دشمنان خداوند است.
در زیر، به اختصار درباره دو اصل مهم سخن خواهیم گفت:
1. تبرّی: قرآن کریم مسلمانان را از دوستی و پذیرش سرپرستی غیرمسلمان سخت برحذر می دارد و از آنان می خواهد که به کافران به عنوان اجنبی و بیگانه بنگرند و آنان را از خود ندانند. در این زمینه می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ»
[2]
ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید، در حالی که آن ها به آنچه از حق برای شما آفریده کافر شده اند.
و در آیه بعد از آن می فرماید:
اگر آن ها بر شما مسلط شوند، دشمانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند و دوست دارند شما به کفر بازگردید.
[3]
این آیه لزوم پرهیز از بیگانگان را به این دلیل می داند که آنان دوست دارند مسلمانان به کیش و آیین آنان درآیند، و برای این هدف، تلاش و جدیت هم می کنند.
گفتنی است قرآن کریم، طرفدار دشمنی مسلمانان با همه کافران نیست؛ چرا که در آیه ای دیگر می فرماید:
خداوند باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکرده اند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند که نسبت به آنان نیکی و دادگری کنید. همانا خداوند دادگران را دوست دارد.
[4]
بنابراین قرآن کریم یک اصل کلی و اساسی در چگونگی رابطه مسلمانان با غیر مسلمین ارائه می دهد که در همه اعصار کاربرد دارد و آن این که مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیّت و هر کشوری که موضع خصمانه با آن ها داشته باشند و بر ضد اسلام قیام کنند و یا دشمنان اسلام را یاری دهند، سرسختانه بایستند و هر گونه پیوند محبت و دوستی را با آن ها قطع کنند. اما اگر آن ها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بی طرف بمانند یا تمایل نشان دهند، مسلمین می توانند با آن ها رابطه دوستانه برقرار سازند، البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند و نه به آن حدّ که موجب نفوذ آن ها در میان مسلمین گردد.
[5]
2 . تولّی؛ اسلام از مسلمانان می خواهد همدیگر را دوست بدارند و به ولایت و سرپرستی خدا و پیامبرش و جانشینان وی گردن نهاده و رشته محبتشان را در دل داشته باشند. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
داستان اهل ایمان در پیوند مهربانی و در عواطف میان خودشان، داستان پیکری است که اگر عضوی به درد آید، سایر اعضا با تب و بی خوابی با او همراهی می کنند.
[6]
قرآن کریم نیز خطاب به مسلمانان می فرماید:
سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند؛ همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.
[7]
در این آیه از مسلمانان خواسته شده ولای رهبری و سرپرستی خدا و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیتش ـ علیهم السّلام ـ
[8]را بپذیرند و در عصرغیبت به مقتضای ضرورت تشکیل حکومت بر پایه قوانین الهی، وظیفه همگان بر تولی و پذیرش سرپرستی حاکمیت فقیه عادل بر جامعه و طرد رهبران تبهکار است.
ابعاد تولّی و تبرّی
از آنچه گفته شد روشن گردید که تولی و تبری ابعاد گسترده ای دارد که عبارتند از:
الف) بُعد عقیدتی؛ به این معنا که یک مؤمن باید از نظر عقیده خود را به خدای یکتا وابسته بداند و خود را تحت ولایت و تدبیر او قرار دهد و از همه‌ مظاهر دورغین و سست چون شیطان و طاغوت تبرّی جوید.
ب) بُعد سیاسی؛ انسان با ایمان از نظر شؤون اجتماعی ـ سیاسی نیز باید زیر نظر بندگان صالح و شایسته خدا باشد و از حاکمان فاسد و تبهکار پرهیز نماید.
ج) بُعد اخلاقی؛ در روابط اجتماعی نمی توان با دوست و دشمن، با کافر و مسلمان و پرهیزکار و گنهکار یکسان برخورد کرد، بلکه باید علاوه بر اجتناب از بیگانگان، با نوعی برخورد منفی، گنهکاران مسلمان را نیز نهی از منکر نموده و با دوستی افراد شایسته، به آنان نزدیک شد.
مواردی از تبری
در فقه اسلامی احکامی وجود دارد که می توان آن ها را مواردی از تبرّی برشمرد. برخی از آن ها عبارتند از:
1 . ممنوعیت فروش اسلحه به کافران، بلکه ممنوعیت هر معامله ای که بازتاب منفی برای جامعه اسلامی داشته باشد یا موجب تقویت بنیه دشمن گردد.
[9]
2 . محدودیت فرهنگی؛ ممنوع و محدود بودن چاپ، نشر و خرید و فروش نشریات گمراه کننده دشمنان اسلام، برای عدم نفوذ فرهنگ بیگانه به درون جامعه
[10] اسلامی.
گفتنی است تبادل علوم و فنونی که در تقویت پایه های علمی جوامع اسلامی نقش داشته و بازتاب منفی ندارند، از این مسأله مستثنا است.
3 . لزوم پرهیز از یاری ستمگران؛ در اسلام کمک نمودن به ستمگر در ستمگری و یا کمک به انجام دهنده هرکار حرام دیگر ـ گرچه مرتکب شونده مسلمان باشد ـ به شدت ممنوع گردیده و از مؤمنان خواسته شده با پرهیز از هرگونه اعتماد به ستمگران، از آنان فاصله بگیرند.
[11]

[1] . اصول کافی، ج 2، ص 126. [2] . ممتحنه، (60)، آیه 2. [3] . همان،‌آیه 3. [4] .ر.ک: همان، آیه 8. [5] . تفسیر نمونه، ج 24، ص 3. [6] . بحارالانوار، ج 61، ص 150. [7] . مائده (5)، آیه 55 ؛‌شوری، 23. [8] . در جای خود به اثبات رسیده که این آیه در مورد علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است. [9] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 428. [10] . . همان، ص 429، مسأله 15. [11] . همان، ص 428 ـ 429، مسأله 15 ـ هود ـ 143.

علی رضا علی نوری ـ کلیات فقه اسلامی ، ص 123

فضایل اخلاقی-امانتداری

امانتداری

از خصلت های بسیار زیبا و پسندیده، امانتداری و بازگرداندن بموقع و همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان های امین نیازمند می شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را نزد آنها به امانت بسپارد. امانت گذاری ناشی از اعتماد به امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاک انسانی است.
امانتداری در اسلام
همه ادیان مقدس الهی، خصوصاً اسلام در تقویت این صفت نیک توصیه های فراوان کرده اند. قرآن مجید می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»
[1]
همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهل آن بدهید.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ان الله عزوجل لم یبعث نبیاً الا بصدق الحدیث و اداء الامانه الی البر و الفاجر»
[2]
خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخته، جز به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار.
حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ثلاث لم یجعل الله عزوجل لاحد فیهن رخصه: اداء الامانه الی البر و الفاجر...»
[3]
خداوند اجازه ترک سه چیز را به هیچ کس نداده: یکی رد امانت (به صاحبش) می باشد چه نیکوکار باشد چه بدکار... .
پیامبر اسلام، قبل و بعد از بعثت به «محمّد امین» معروف بود و مردم اشیای گرانبهای خود را نزد آن حضرت به امانت می سپردند. حتی در شب هجرت (لیله المبیت) که رسول خدا مخفیانه از مکه خارج شد، امانتهای مردم را که اغلب از کفار بودند، نزد «امّ ایمن» نهاد و به امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود که در موقع مناسب به صاحبانش برگرداند.
[4]
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: سوگند می خورم که لحظه ای قبل از وفات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سه بار از او شنیدم که فرمود:
«یا اباالحسن اد الامانه الی البر و الفاجر فیما قل و جل حتی فی الخیط و المخیط»
[5]
ای علی! امانت را به نیکوکار و بد کار پس بده، کم باشد یا زیاد، حتّی نخ و سوزن.
همچنین آن حضرت در یکی از وصیتهایش فرمود:
«ادّوا الامانات ولو الی قتله الانبیاء»
[6]
امانتها را رد کنید، گرچه به قاتلان پیامبران باشد.
مطالبی که بیان شد، اهمیت بسیار زیاد امانتداری را می رساند که ضامن قوام و بقای روابط اجتماعی بر پایه اعتماد عمومی است.
ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام سجاد ـ علیه السلام ـ شنیدم که به شیعیان می فرمود: بر شما باید به ادای امانت، به خدا سوگند اگر قاتل پدرم حسین بن علی ـ علیه السلام ـ شمشیری را که با آن پدرم را به قتل رسانده، نزد من امانت گذارد به او بر می گردانم.
[7]
امانتداری، نشانه مسلمانی
خداوند سبحان در قرآن رعایت امانت را یکی از صفات مؤمنان دانسته و می فرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»
[8]
مؤمنان کسانی هستند که امانتها و پیمان خویش را رعایت می کنند.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«راس الاسلام الامانه»
[9]
سر اسلام، امانتداری است.
و نیز فرمود:
«اذا احب عبدا حبب الیه الامانه»
[10]
وقتی خدا بنده ای را دوست بدارد، امانتداری را محبوب او می گرداند.
امانتداری، رحمت اجتماعی
امانتداری اگر در جامعه گسترش یابد، سایه رحمت «دیگر دوستی را» بر سر مردم می گستراند و پیوند میان افراد اجتماع را محکمتر می کند.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«لا تزال امتی بخیر مالم یتخاونوا و ادوا الامانه»
[11]
امت من همیشه در خیر و سلامت است تا زمانی که به یکدیگر خیانت نورزند و ادای امانت کنند.
امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«انّ اهل الارض لمرحومون ما تحابّوا ادّوا الامانات و عملوا بالحقّ»
[12]
تا وقتی که زمینیان به یکدیگر محبت کنند و امانت دار باشند و به حق عمل نمایند مورد رحمتند.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«استعمال الامانه یزید فی الرّزق»
[13]
به کارگیری امانت، روزی را زیاد می کند.
خیانت در امانت
در اسلام به همان اندازه که امانتداری، شریف و ارجمند است، خیانت در امانت، نکوهیده و زشت است و در ردیف گناهان کبیره جا گرفته است.
[14]
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است:
«لیس منا من خان مسلماً فی اهله و ماله»
[15]
آنکه به ناموس و مال مسلمانی خیانت کند، از ما نیست.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«شر الناس من لا یعتقد الامانه و لا یجتنب الخیانه»
[16]
بدترین مردم کسی است که به امانت معتقد نباشد و از خیانت پرهیز نکند.
اقسام خیانت
اینک زشتی و حرمت خیانت بیان شد، به اقسام آن اشاره می کنیم:
الف و ب. خیانت به خدا و پیامبر: قرآن مجید می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
[17]
ای مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نورزید و به امانتهای خود نیز.
امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه می فرماید:
«واجبات الهی نزد هر انسانی به امانت سپرده شده است و عمل نکردن بدان، خیانت محسوب می شود.»
[18]
بنابراین، بی اعتنایی به قوانین و دستورات شرعی که مجموعه ای از دستورات الهی و سیره و روش پیامبر و ائمه معصومین است، به منزله خیانت به آنان محسوب می شود که مؤمن باید از آن اجتناب ورزد.
همچنین کلیه اموال مؤسسات دولتی، جزء داراییهای عمومی یا بیت المال است که در دست کارمندان به امانت سپرده شده است و هر فردی به تنهایی موظف به حفظ و نگهداری و استفاده صحیح و قانونی از آنها است. حیف و میل بیت المال و استفاده شخصی و ناصحیح از آن، خیانت به اموال مسلمانان بوده و گناهی نابخشودنی است و در واقع، خیانت به خود نیز محسوب می شود.
کم کاری، گران فروشی، کم فروشی، حقوق گرفتن و کار نکردن و... همه از موارد خیانت به مردم است.
ج. خیانت به اسرار نظامی، سیاسی: آنان که در مشاغل نظامی و سیاسی اشتغال دارند، در حقیقت امانتدار مردمند و اسرار تشکیلاتی بطور امانت، در اختیارشان قرار گرفته است.
آنان باید دقت کافی به خرج دهند و آگاه باشند که حیات و نابودی یک ملت بسته به حفظ و افشای اسرار سیاسی، نظامی و اقتصادی آن کشور است، گاهی ممکن است افشای یک مسأله سیاسی یا نظامی، بخصوص اسرار جنگ، چنان ضربه ای به کشور وارد کند که هرگز جبران نشود.
د. خیانت به ناموس، اموال و اسرار شخصی: ناموس و اسرار مردم همچون اموالشان محترم است و اگر به شکلی در اختیار دیگران قرار گیرد، به منزله امانت است که باید به بهترین صورت از آن نگهداری شود. نگاه های هوس آلود به ناموس مردم و دست درازی به آنها خیانت است. همچنین افشای راز مردم، نوعی خیانت به آنهاست.
نیز افشای محتوای پرونده ها و نامه های مردم، خبر دادن از وضع داخلی افراد. اطلاع و آگاهی از عیوب و نقاط ضعف آنان و بر ملا کردن آن، خیانت محسوب می شود.

[1] . نساء، آیه 58. [2] . اصول کافی، ج 2، ص 85. [3] . بحارالانوار، ج 74، ص 56. [4] . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 504. [5] . بحارالانوار، ج 77، ص 275. [6] . تحف العقول، ص 74. [7] . بحارالانوار، ج 75، ص 114. [8] . مؤمنون، آیه 8. [9] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 47. [10] . همان، ج 3، ص 140. [11] . بحارالانوار، ج 75، ص 172. [12] . همان، ص 117. [13] . همان، ص 172. [14] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 261. [15] . بحارالانوار، ج 75، ص 172. [16] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 175. [17] . انفال، آیه 27. [18] . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 144.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی ص، 169

فضایل اخلاقی-اعتدال و میانه روی

اعتدال و میانه روی

اعتدال از ریشه عدل، به معنی میانه گیری ما بین دو حالتِ یک چیز از نظر کمّی و کیفی و تناسب برقرار کردن میان آن دو است، چنانکه به روزها و شب های بهاری و پاییزی که اندازه یکدیگرند، «اعتدال بهاری و پاییزی» گفته می شود.[1]
برگردان فارسی اعتدال «میانه روی»‌ است که بر پرهیز از افراط و تفریط در هر کاری اطلاق می شود و واژه معادل عربی آن «اقتصاد» است که در فرهنگ اسلامی کاربرد بیشتری دارد.
ضرورت اعتدال
نظام عالم بر اساس هندسه ای دقیق پی ریزی گشته است.
جهان چون چشم و گوش و خدو ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
همه پدیده های عالم از بزرگترین کهکشان گرفته تا کوچکترین ذرات اتم، از قانون عادلانه خلقت که «حقیقت» نامیده می شود ـ پیروی می کنند، به تعبیر امام علی ـ علیه السلام ـ :
«...بِالحَق قاَمَتِ السَّمواتُ وَ‌ الارْضُ فیما بَیْنَ العِبادِ»
[2]
آسمانها و زمین در میان بندگان، به حق برپا شده است.
آفریننده حکیم «عالم تکوین» فرمانده توانای «عالم تشریع» نیز هست؛
«وَ هُوَ‌ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرضِ اِلهٌ وَ‌ هُوَ الْحَکیمُ الْعَظیمُ»
[3]
و او کسی است که در آسمان خداست و در زمین نیز خداست و او بسیار با حکمت و دانش است.
آفرینش انسان نیز از چنین قانونی پیروی می کند و هرگز نارسایی و نوسان در اصل خلقت او وجود ندارد از او نیز خواسته شده که هماهنگ با عالم آفرینش در صراط مستقیم «عدال ش:9658 2622 م ت و اعتدال» گام نهد و هیچ گاه به افراط و تفریط نگراید. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ‌ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»
[4]
بر تو باد به میانه روی در کارها؛ هر کس از میانه روی روی گرداند، ستم می کند و هر کس به آن چنگ زند، ‌عدالت ورزد.
نمونه های کاربردی
اصل اعتدال، باید به شکل کلّی و فراگیر بر سراسر زندگی فردی و اجتماعی انسان حاکم باشد و همیشه و همه جا افکار، کردار و گفتار او را در برگیرد. در این جا در حدّ گنجایش این مقاله، سه محور یاد شده را توضیح می دهیم.
الف ـ افکار
منشأ همه تصمیمات آدمی، فکر و اندیشه اوست؛ اگر فکر معتدل و مستقیم باشد، رفتار فرد راه اعتدال می پوید و اگر اندیشه به بیماری عدم اعتدال گرفتار شود، اعمال انسان نیز به آفت افراط وتفریط دچار می شود. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نقش کلّی و حیاتی اندیشه را چنین بیان می کند:
«مَنْ فَکَّرَ قَبْلَ الْعَمَلِ کَثُرَ صَوابُهُ»
[5]
هر کس پیش از اقدام اندیشه کند، درستی عملش افزون می گردد.
و در سخنی نغز و حکیمانه، به سنجش راستگرایی و چپگرایی با اعتدال اندیشه پرداخته، می فرماید:
«الْیَمینُ وَ الشّمالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّریقُ الْوُسطی هِیَ الجادَّهُ»
[6]
راست روی و چپ روی، گمراهی است و راه میانه، جاده زندگی است.
این راهِ‌ میانه، همان تفکّرناب توحیدی است که در میان کلافهای سردرگم، اندیشه های خرافی کفر، شرک، دوگانه پرستی، تثلیث رهبانیّت، جبروتفویض، تناسخ، تجسم، مادّیگری، گزافه پرستی و ... با عنوان «صراط مستقیم» خودنمایی می کند و همه موحّدان حقجو را در خویش جای می دهد و به سر منزل مقصود ـ یعنی قرب الهی ـ می رساند.
تندروهای افراطی، به کلی منکر آفریدگار جهان و نظم و حکمت حاکم بر آن می شوند، حتی واقعیت های محسوس را منکر می شوند و به تعبیر قرآن:
«وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُُوا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ»
[7]
و هنگامی که از آنان پرسش شود: پروردگارتان، چه فرو فرستاده؟ پاسخ دهند: )اینها( افسانه گذشتگان است!
ولی همین پرسش اگر از صاحبان اندیشه معتدل و مستقیم پرسیده شود، چنین پاسخ می دهند:
«وَ قَیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوا ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُم قالُوا خَیْراً لِلَّذینَ‌ أًحْسَنوا فِی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَهٌ وَلَدارُ الاخِرَهِ خَیرٌ...»
[8]
از متقیان می پرسند: پروردگار شما چه چیز نازل کرده؟ پاسخ دهند: خیروخوبی؛ برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است.
تفریط گرایان کندرو نیز هر موجود ناتوان و ناقصی را به خدایی می گیرند و از کهکشان گرفته تا سنگ و چوب را می پرستند و افراد بی سروپا را برابر خدا فرمان می برند و تا آنجا پیش می روند که مانند یهودیان نابکار معتقد می شوند که خدا در صحنه آفرینش بیکاره و دست بسته در گوشه ای نشسته ناظر کارکرد دیگران در ملک خویش است؛
«وَ قالَتْ الْیَهودُ یَدُ اللهِ مَغْلوُلَهٌ غُلَّتْ اَیدیهِمْ وَ لُعِنوُا بِما قالوُا بَلْ یَداهُ مَبْسوُطَتانِ...»
[9]
یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، دستهای خودشان بسته باد و به سبب آنچه گفتند لعنت شدند! بلکه دستهای خدا باز است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه فرمود:
یهود گفتند: خداوند (با آفرینش نخستین) دست از آفرینش کشید و فزونی و کاستی ایجاد نمی کند ولی خداوند با این آیه اظهارات آنان را تکذیب کرد.»
[10]
جمله نغز و گرانمایه
«لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَیْنِِ»
[11]
نیز نشان دهنده تفکر اصولی و مستقیم اعتدال در فرهنگ اسلام اصیل و ناب است.
ب ـ کردار
رفتار عادلانه، نتیجه اندیشه معتدل است و مؤمنان با تصحیح افکار و عقاید خویش، به تعدیل کردار خود می پردازند و در هیچ کاری به افراط و تفریط نمی گرایند. رهنمود کلی قرآن مجید در این مورد چنین است:
«وَ لا تُطیعُوا اَمْرَ الْمُسرِفینَ (151) اَلَّذینَ یُفْسِدونَ فِی الاَرضِ وَ لا یُصلِحوُنَ»
[12]
فرمان مسرفان را اجرا نکنید، همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز در این باره می فرماید:
«وَ لْیَکَنْ اَحَبُّ الْاُموُرِ اِلَیکَ اَوْسَطَها فِی الْحَقِّ وَ اَعْمَّها فِی الْعَدْلِ»
[13]
باید دوست داشتنی ترین کارها نزد تو، میانه ترین آنها در حق و گسترده ترین آنها در عدالت باشد.
آیات و روایات و احکام و مقررات اسلامی نیز به طور گسترده و پیگیر درصدد تنظیم همه امور فردی و اجتماعی مسلمانان بر محور حق و اعتدال و پیشگیری از نامیزانی و افراط و تفریط اند گاه نیز به خاطر اهمیت موضوع با شاخص بودن آن به تعیین مصداق می پردازد که چند نمونه را در زیر عنوان می کنیم:
1 . خواب و خوراک: خرد آدمی حکم می کند که هر موجود زنده ای باید به اندازه نیاز خویش از منابع غذایی بهره ببرد و در عین حال هر گونه افراط و تفریط در خورد و خوراک، زیان آور و نامعقول است.
قرآن مجید در این زمینه می فرماید:
«... کُلُوا وَاشْرَبوُا وَ لاتُسْرِفُوا إنه لایُحِبُّ الْمُسرِفینَ»
[14]
بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکیند که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.
خوردن و آشامیدن بیش از حد و گنجایش، سبب ویرانی جسم و روح آدمی می شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره پرخوری می فرماید:
«لَیسَ شَیْءٌ اَضَرَّ عَلی قَلْبِ المُؤمِنِ مِنْ کَثْرَهِ الاکْلِ وَ هِیَ مُورِثَهٌ لِشَیْئَیْنِ قَسْوَهِ القَلْبِ وَ هَیْجانِ الشَّهوَهِ»
[15]
برای قلب مؤمن، چیزی زیانبارتر از پرخوری نیست، چنین کاری سبب سنگدلی و تحریک شهوت می شود.
این دو پدیده شوم سنگدلی و شهوترانی منشأ بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی می شود که به طور یقین قابل مهار و کنترل نیستند. همین طور خواب بیش از اندازه و یا کم خوابی مذموم و زیان آور است.
2 . کار و عبادت: انسان، موجودی دو بعدی است و بایستی نیازمندیهای جسمی و روحی خود را از راههای مشروع و معقول تأمین کند؛ هم به جسم و نیازهای مادی آن توجه کند و هم در پرورش روح و تهذیب آن بکوشد هم آخرت خود را مدّنظر داشته باشد و هم دنیای خویش را ضایع نسازد.
برای تأمین نیازمندیهای زندگی و مشارکت در رفع نیازهای اجتماعی باید به کار و تلاش بپردازد و برای خودسازی و تأمین سعادت اخروی به دریافت معارف دینی و پرستش و نیایش با پروردگار همت گمارد. قرآن مجید، در این باره می فرماید:
«وَ ابْتَغِ فیما اتیکَ اللهُ الدّارَ الاخِرَهَ وَ‌لاتَنْسَ‌ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا...»
[16]
در آنچه که خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره دنیای ات را فراموش نکن.
مؤمنان واقعی، عمر خود را میان دنیا و آخرت تقسیم می کنند و برای هر یک به اندازه لازم وقت می گذارند، هم زندگی دنیایی خود را به شکلی ساده و آبرومند اداره می کنند و هم با عشق و علاقه، به عبادت و آمادگی برای سرای آخرت می پردازند و هیچ یک را فدای دیگری نمی کنند، چنان که امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنیاهُ لِدینِهِ وَ‌دینَهُ لِدنیاهُ»
[17]
کسی که دنیایش را برای دینش و دینش را برای دنیایش ترک کند، از ما نیست.
3 . مصرف و هزینه: مؤمن موظف است در حد توان و نیروی خویش به گردش چرخ اقتصادی جامعه مدد رساند و علاوه بر تأمین هزینه های زندگی در رونق و سازندگی میهن اسلامی سهیم شود. در اسلام، راههای درآمد حلال و مجاز، از راههای حرام و ممنوع مشخص شده و هر کس درآمد مشروعی به دست آورد، مالک آن می شود و مجاز است طبق نظر عقل و شرع آن را به مصرف برساند در این میان افراط و تفریط در مصرف و هزینه، امری نامعقول است، قرآن مجید در این ‌باره چنین رهنمود می دهد:
«وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولهٌ اِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطها کُلُّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلوُماً مَحْسوراً»
[18]
دستت را به گردنت زنجیر کن (انفاق و بخشش را ترک منما) و به طور کامل آن را مگشا تا سرزنش شده و حسرت زده، در گوشه ای بنشینی!
سیاست اقتصادی فردی واجتماعی مسلمانان باید براساس این آیه تنظیم گردد و در هر برنامه ای از خسّت و تنگ نظری از یک سو و تبذیر و زیاده روی از سوی دیگر، باید اجتناب کنند و با برنامه ریزی دقیق و حساب شده، حد اعتدال و میانه را برگزینند که به طور قطع موفقتر خواهد بود.
[1] . اقرب الموارد، ج 2، ص 753. [2] . بحارالانوار، ج 33، ص 493. [3] . زخرف (43)، آیه 83. [4] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 291. [5] . همان، ج 5، ص 276. [6] . نهج‌البلاغه، خطبه 16، ص 69. [7] . نحل (16)، آیه 24. [8] . همان،‌آیه 30. [9] . مائده (5)، آیه 64. [10] . البرهان، ج 1، ص 286. [11] . بحارالانوار، ج 4، ص 197. [12] . شعرا (16)، آیات 151 ـ 152. [13] . نهج‌البلاغه، نامه 53، ص 996. [14] . اعراف (7)، آیه 31. [15] . مصباح الشریعه، باب 34. [16] . قصص (28)، آیه 77. [17] . تحف العقول، ص 433، اسلامیّه. [18] . اسراء/29

اعتدال و میانه روی

رهنمود حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره چنین است:
«اِنَّ الْقَصْدَ اَمْرٌ یُحِبُّهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ‌ اِنَّ السَّرَفَ یُبْغِضُهُ حَتّی طَرْحِکَ النَّواهَ فَاِنَّها تَصْلَحُ لِشَیءٍ وَ حَتّی صَبِّکَ فَضْلَ شَرابِکَ»
[1]
میانه روی امری است که خدای بزرگ آن را دوست دارد ولی از اسراف بدش می آید. حتی دور انداختن هسته خرما را، زیرا آن هم به کاری می آید همچنین باقیمانده آب آشامیدنی ات را.
این روایت حکیمانه تکلیف را روشن کرده، بسیاری از ریخت و پاش ها و تجمّل پرستی ها را نهی می کند و راهکار استفاده بهینه از هزینه ها و کالاهای اضافی را نشان می دهد و اگر مردم به این گونه رهنمودها عمل کنند و برنامه های مصرفی خویش را اصلاح نمایند، روزی جمعیت بسیاری از گرسنگی نمی میرند و بیشتر جمعیت شش میلیاردی جهان به سوء تغذیه و عوارض ناشی از آن گرفتار نمی شوند. به دقّت نظر حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ در این زمینه توجه کنید:
آن حضرت بردگانی را دید که مشغول میوه خوردن هستند ولی آن را نیم خور کرده بقیه را به دور می ریزند. امام به آنان فرمود:
«سبحان الله! اگر شما بی نیاز هستید، عده ای هستند که به این میوه ها نیاز دارند، (اضافه را) به کسانی که احتیاج دارند، بدهید!
[2]
ج ـ گفتار
زبان یکی از فعّال‌ترین اعضای بدن آدمی است و به نمایندگی از همه اعضا با دیگران ارتباط برقرار می کند، پیمان می بندد، خرید و فروش می کند، می بخشد، جنگ و صلح راه می اندازد. ایمان و کفر او را برملا می سازد و ... به همین دلیل باید به دقت کنترل شده، تربیت گردد تا به میانه روی و اعتدال عادت کند به این معنی که جز در مواقع ضروری سخن نگوید و سخن حق را صواب بگوید، ذکر بگوید، نصیحت کند، تعلیم دهد و تعلیم ببیند، از سوی دیگر، یاوه نبافد، دروغ نگوید، تهمت نزند، فتنه گری نکند، فحش و ناسزا نگوید، سخنان کفرآمیز و شرک‌ آلود بر لب نیاورد و ... به تعبیر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ :
«العاقِلُ مَنْ عَقَلَ لِسانَهُ»
[3]
خردمند آن است که زبانش را دربند کشد.
زیرا:
«اللِّسانُ سَبُعٌ اِنْ اَطلقْتَهُ عَقَرَ»
[4]
زبان، درنده ای است که اگر رهایش سازی، بگزد.
مهمترین امر در سخن گفتن نیز رعایت اعتدال و نیز به جا سخن گفتن است به این معنا که باید حکیمانه توأم با فصاحت و بلاغت سخن گفت تا مؤثر و کارآمد واقع شود. به قول سعدی:
سخن کم گوی تا در کار گیرند که در بسیار، بد بسیار گیرند
امام متقیان علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«اَلْاِکْثارُ یُزِلُّ الْحَکیمَ وَ یُمِلُّ الْحَلیمَ فَلا تُکْثِرْ فَتُضْجِرْ وَ لا تُفَرَّطْ فُتُهَنْ»
[5]
زیاده گویی، حکیم را می لغزاند و حلیم را ملول می سازد، پس بسیار مگو که (دیگران را) دلگیر کنی و تفریط نکن که خوار شوی.
همچنین نباید موقع سخن گفتن بر سر دیگران فریاد کشید یا آن‌قدر آهسته سخن گفت که شنونده به زحمت بیفتند. در قرآن مجید می خوانیم که لقمان حکیم به فرزندش چنین نصیحت کرد:
«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ اِنَّ اَنْکَرَ الْاَصواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِِِ»
[6]
از صدایت بکاه چرا که زشت ترین آهنگها صدای الاغ است.
صدای گوشخراش و نعره های دیوانه وار و فریادهای بیجا بیش از آنچه به صدای انسان شبیه باشد، شبیه صدای الاغ است که بی هدف، بی موقع و آزاردهنده است.
[1] . سفینه البحار (دو جلدی)، ج 1، ص 615. [2] . محاس، برقی، ص 441. [3] . شرح غررالحکم، ج 1، ص 135. [4] .همان، ص 320. [5] . شرح غررالحکم ، ج 2، ص 109. [6] . لقمان (31)، آیه 19.


علی اصغر الهامی نیا- اخلاق اسلامی، ص 80

فضایل اخلاقی-اخلاق نیکو

اخلاق نیکو

حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1]
حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید.
حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود:
«تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَ تُطَیِّبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»
[2]
حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی.
در کتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است.
جایگاه حسن خلق در اسلام
دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می کند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»
[3]
بدرستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای.
حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف‌ الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می کردند.
مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید:
«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ‌لَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»
[4]
در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراکنده می شدند.
بسیار اتفاق می افتاد که افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد که نه تنها اهانت نکرده اند بلکه با کمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوب‌ترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت.
ارزشی که اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است:
علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیکار کند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض کرد: خدای متعال می فرماید، یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر کرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود:
او از کسانی است که خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید.
[5]
حدود حسن خلق
از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. که حسن خلق از نظر آیین مقدّس اسلام «ارزش ذاتی» دارد، چه در برخورد با مؤمن باشد و چه در برخورد با کافر، اکنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می کنیم:
الف ـ حسن خلق مؤمنان با یکدیگر
بدیهی است که خوشرفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن کریم، یاران رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...»
[6]
محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند.
براساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به کمکشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند.
ب ـ با مجرمان و منحرفان
جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر کس که سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری کنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، کاری نابخردانه است. بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلکه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منکر است که رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافکار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نکشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد که البته در این مقام باید مستدّل، محکم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافکار را نصیحت و موعظه کنیم چنان که قرآن مجید می فرماید:
«اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ و جادِلْهُم بالَّتی هیَ اَحْسَنُ...»
[7]
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با نیکوترین وجه، مناظره نما.
در چنین مواردی باید به ذکر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملکت، همین طور بازگو کردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافکار را به اشتباهی که مرتکب شده واقف کرد تا آن را ترک گوید و باید دانست که حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود.
ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی
متأسفانه بعضی به دلیل عدم شناخت و آگاهی لازم، حسن خلق و رفتار نیکو را با تملّق و چاپلوسی اشتباه می گیرند و به نا حقّ به مدح و ستایش صاحبان زور و زر می پردازند و در برابر آنان کرنش و کوچکی می کنند و شخصیت و ارزش والای انسانی خود را لگدکوب می سازند و با کمال وقاحت نام این رفتار ناشایست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم می گذارند، نشانه چنین کسانی آن است که وقتی به افراد عادی و تهیدست می رسند، گشاده رویی و نرمخویی را فراموش می کنند و حتّی چهره ای عبوس و خشن به خود می گیرند. این صفت ناپسند نه تنها یک ارزش نیست، بلکه گناهی بزرگ است که موجب خشم خداوند می شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره می فرماید:
«اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرشُ وَ‌ غَضِبَ الرَّبُّ»
[8]
هرگاه شخص فاجری ستایش شود، عرش الهی می لرزد و خداوند خشمگین می شود.
پس ضروری است که در برخوردهای اجتماعی خود، رفتار پسندیده را با چاپلوسی اشتباه نگیریم و افراد متخلّفی را که گاه درصددند با چرب زبانی و چاپلوسی، حق و باطل را بر ما مشتبه کنند، طرد کرده و خود را از نیرنگ آنان ایمن سازیم.
د ـ خوش خلقی و مزاح
یکی دیگر از موضوعات مرتبط با حسن خلق، بحث مزاح است. باید دانست که مزاح و شوخی در حدّی که موجب زدودن غم و اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب کشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقوُلُ اِلّا حَقّاً»
[9]
من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق نمی گویم.
شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراکه مزاح کردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان کنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می کرد و منظورش شادکردن آنان بود.»
[10]
هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه!
از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست که اگر با منکری رو به رو شدیم، در برابر آن سکوت کرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است که پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد وگرنه رنجیدن نزدیک ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، بلکه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است.
[1] . جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343. [2] . بحارالانوار، ج 71، ص 389. [3] . قلم (68)، آیه 4. [4] . آل عمران (3)، آیه 159. [5] . بحارالانوار، ج 71، ص 390. [6] . فتح (48)، آیه 29. [7] . نحل (16)، آیه 125. [8] . بحارالانوار، ج 77، ص 152. [9] . بحارالانوار، ج 16، ص 298. [10] . اصول کافی، ج 2، ص 663.

اخلاق نیکو

به فرموده امام علی ـ علیه السلام ـ :
«اَمَرنا رَسوُلُ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله ـ اَنْ نَلْقی اَهْلَ الُمَعاصی بِوُجوُهٍ مُکْفَهِرَّهٍ»
[1]
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به ما دستور داده است که با معصیت کاران با چهره های عبوس روبه رو شویم.
آثار و فواید حسن خلق
حسن خلق دارای آثار و فواید فراوانی است. با بهره گیری از فرموده های پیشوایان بزرگوار اسلام به شمّه ای از آنها اشاره می کنیم:
الف ـ آثار دنیوی
1 . پیوندهای دوستی را محکم و پایدار می کند. پیامبرگرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«حُسْنُ الْخُلْقِ یُثَبِّتُ الْمَوَدَّه»
[2]
خوشرویی دوستی را پایدار می کند.
2 . موجب آبادی سرزمین ها و طول عمر می گردد. امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدَّیارَ‌ وَ یَزیدانِ‌فِی الْاَعْمارِ»
[3]
بدرستی که نیکوکاری و خوش خلقی، سرزمین ها را آباد می کند و بر عمرها می افزاید.
3 . روزی را زیاد می کند. به بیان علی ـ علیه السلام ـ :
«فی سِعَهِ الْاَخلاقِ کُنُوزُ الْاَرزاقِ»
[4]
گنجینه های روزی در نرمخویی و گشاده رویی است.
4 . موقعیت اجتماعی انسان را بهبود می بخشد. همان حضرت می فرماید:
«کَمْ مِنْ وَضیعٍ رَفَعَهُ حُسْنُ خُلْقِهِ»
[5]
چه بسیار فرد بی مقداری که خوشرویی اش او را برتری بخشیده است.
5 . مشکلات و ناهمواری های زندگی را هموار می سازد؛ همان امام فرمود:
«مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ»
[6]
هرکس خلقش نیکو شد، راه های زندگی برایش هموار می گردد.
ب ـ آثار اخروی
1 . موجب نیل به درجات عالی می شود؛ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرجاتِ الاخِرَهِ وَ اَشْرَفَ‌ الْمَنازِلِ وَ اِنَّهُ ضَعیفُ الْعِبادَهِ»
[7]
به درستی که بنده، در سایه خوش خلقی خود به درجات بزرگ و مقامات والایی در آخرت می رسد، با آنکه عبادتش ضعیف است.
2 . حساب را آسان می کند؛ امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«حَسَّنْ خُلْقَکَ یُخَفِّفِ اللهُ حِسابَکَ»
[8]
اخلاقت را نیکو کن تا خداوند حسابت را آسان کند.
3 . آمرزش گناهان؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ یُمیثُ الْخَطیئَهَ کَما تُمیثُ الشَّمْسُ الْجَلیدَ»
[9]
بدرستی که اخلاق نیکو لغزش ها را ذوب می کند همان گونه که آفتاب یخ را.
4 . ورود به بهشت؛ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَکْثَرُ ما تَلْجُ بِهِ اُمَّتیَ الْجَنَّهَ تُقْوی اللهِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ»
[10]
بیشترین امتیازی که امت من به سبب داشتن آن به بهشت می رود، تقوای الهی و خوش خلقی است.

[1] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 413. [2] . بحارالانوار، ج 77، ص 150. [3] . همان،‌ج 71، ص 395. [4] . همان، ج 78، ص 53. [5] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 558. [6] . همان، ج 5، ص 306. [7] . محجه البیضاء، ج 5، ص 93. [8] . بحارالانوار، ج 71، ص 383. [9] . همان، ص 375. [10] . اصول کافی، ج 2، ص 100.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص125

فضایل اخلاقی-اخلاص

اخلاص

اخلاص به معنی «خالص کردن، ویژه کردن، ارادت صادق داشتن ...» است.[1]
بر اساس این معنی، مخلص کسی است، که طاعات عبادات و تمامی اعمال صالح خود را از هرگونه آلودگی و آمیختگی به غیر خدا خالص کرده ، انگیزه ای جز تقرّب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل می بندد و تعریف و تکذیب دیگران، در نظرش یکسان است و هدف از عبادت، جلب رضایت خالق است نه کس دیگر.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«العباده الخالصه أن لا یرجو الرّّجل إلاّ ربَّهُ، و لا یخاف إلا ذنبه»
[2]
عبادت خالص آن است که مرد جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لا یصیر العبد عبداً خالصاً لله عزََّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء ً...»
[3]
انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمی شود تا اینکه تعریف و تکذیب (دیگران) در نظرش یکسان باشد.
ارزش و اهمّیّت اخلاص
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده، می فرماید:
«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»
[4]
خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید.
در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس که شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود. از این رو، علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل»
[5]
عمل هر کس که با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود.
مراتب اخلاص
خالص کردن و پاکیزه نمودن عمل از غیر خدا مراتبی دارد. هر چه درجه اخلاص بیشتر باشد، عمل ارزش بیشتری نزد خدا پیدا می کند، به هدف و مقصد نزدیک‌تر شده و شخص را زودتر به کمال مطلوب خود می رساند و هر چه درجه اخلاص کمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل کاسته شده و شخص از کمال مطلوب باز می ماند و از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین»
[6]
درجات مؤمنان به وسیله اخلاص برتری می یابد.
اینک برای رعایت اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذکر می کنیم:
[7]
الف ـ خالص کردن عمل، به دلیل ترس از عذاب روز قیامت،‌ که گرچه عمل مخلصانه است، اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است.
ب ـ اخلاص در عمل، برای رسیدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعین، قصرهای بهشتی و مانند آن؛ که این گونه مخلصانه عمل کردن نیز روشن اجیران است.
ج ـ تصفیه عمل از هر نوع شایبه ای، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوی و مانند آن، که فقط منظور رضایت خداست.
این مرتبه که بالاترین مراتب اخلاص می باشد، از آن کسانی است که غرق در محبت، عظمت و جمال الهی هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته، عبادتش می کنند و این، عبادت آزادگان است.
[8]
راه های کسب اخلاص
همان گونه که ذکر شد، اخلاص، پاکیزه کردن عمل از هرگونه آلودگی به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرّکی غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرّب به خداست که او را به کار وا می دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است و کسی می تواند، به آن برسد که غرق در محبّت خدا باشد، به حدّی که در دلش برای محبت های دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراک، پوشاک، مسکن و امور مادی استفاده می کند، به خاطر لذّت بردن از آنها نباشد، بلکه به خاطر آن باشد که نیروی بیشتری برای عبادت خدا، به دست آورد.
حال چه کنیم که به این درجه از اخلاص برسیم؟
در سخنان پیشوایان معصوم، راه هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده که به اختصار ذکر می کنیم؛
الف ـ قطع طمع از غیر خدا
امام باقر ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی شود، مگر آنکه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند می فرماید: این عمل خالص برای من است و به کرمش آن را می پذیرد.»
[9]
ب ـ افزودن بر علم و یقین
علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«ثمره العلم إخلاص العمل»
[10]
اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است.
یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا کند، اخلاص او بیشتر می شود. و نیز فرمود:
«اخلاص العمل من قوّه الیقین...»
[11]
اخلاص عمل از قوت یقین است.
ج ـ کم کردن آرزوها
امیر مؤمنان در این زمینه فرمود:
«قلِّل الامال تخلص لک الأعمال»
[12]
آرزوها را کم کن، با اعمالت خالص گردد.
د ـ پرهیز از گناه و هوای نفس
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«تمام الاخلاص اجتناب المحارم»
[13]
دوری کردن از کارهای حرام کمال اخلاص است.
آثار اخلاص
اخلاص، آثار ارزنده ای در سعادت انسان دارد که برخی از آنها به شرح زیر است؛
الف ـ تقرّب به خدا
حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«تقرّب العبد إلی الله سبحانه بإخلاص نیَّته»
[14]
نزدیک شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص کردن نیت اوست.
ب ـ امدادهای الهی
اثر دیگر رعایت اخلاص، یاری، پشتیبانی و امدادهای الهی در زندگی فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود
«من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله إلیه أفضل مصلحته»
[15]
کسی که عبادت خالصانه اش را به سوی خدا بالا بفرستد، خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فرو خواهد فرستاد.
ج ـ بصیرت و حکمت
از دیگر آثار رعایت اخلاص، اعطای روشن بینی، بصیرت، حکمت و معیار شناسایی حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است، بگونه ای که این اثر در تمام برخوردهای او به روشنی دیده می شود. چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود:
«ما أخلص عبد لله عزَّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»
[16]
هیچ بنده ای برای خدا چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او، بر زبانش جاری گردید.
همچنین حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«عند تحقیق الإخلاص تستنیر البصائر»
[17]
همگام محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانی می شوند.
د ـ پیروزی و موفّقیّت
موفقیت در کارها، یکی دیگر از آثار اخلاص است. علی ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:
«فی إخلاص النّیّات نجاح الأمور»
[18]
موفقیت در کارها، به خالص کردن نیتهاست.
ه ـ هیبت و شوکت
انسان مخلص بر اثر رعایت اخلاص، چنان هیبتی به دست می آورد که حتی همه جنبندگان، حیوانات وحشی و پرندگان نیز از هیبت و شوکت او می هراسند، چنانچه امام صادق ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود:
«إنّ المؤمن لیخشع له کلّ شیءٍ و یهابه کلّ شیءٍ ثمّ قال: إذا کان مخلصاً لله أخاف الله منه کلّ شیءٍ حتّی هوامّ الأرض و سباعها و طیر السّماء»
[19]
همانا همه چیز برای مومن خشوع می کند و او را بزرگ و باشکوه می دارد. سپس فرمود: هرگاه مومن، مخلص خدا شد خداوند همه چیز را از او می ترساند حتی جنبندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را.
عابدان مخلص
پس از بیان آثار اخلاص، اکنون به معرفی نمونه هایی از انسانهای پاکباخته که درون و برون خود را از هر آلودگی، پاک و مبرّا کرده اند، می پردازیم، باشد تا این راه یافتگان به عالم بقا را سرمشق و الگو قرار داده، از آنان شیوه اخلاص بیاموزیم.
خدای تعالی در حدیث قدسی فرمود:
«الإخلاص سرُّ من أسراری إستودعته قلب من أحببت من عبادی»
[20]
اخلاص، سرّی از اسرار من است که در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام.
اگر کسی به باین مرتبه دست یافت، بزرگترین نعمت الهی نصیبش شده است گویند:
«روزی سید بحرالعلوم (ره) را شاگردانش خندان و متبسّم دیدند. سبب پرسیدند در پاسخ گفت: پس از بیست و پنج سال مجاهدت، اکنون که در خود نگریستم، دیدم دیگر اعمالم ریایی نیست و توانسته‌ام به رفع آن موفّق گردم.»
[21]
در مورد امام خمینی قرس سرّه گفته اند:
«از روز جوانی که به مقام اجتهاد رسید، تا روزی که بر کرسی قیادت و امامت نشست در راه شناساندن خود و به دست آوردن مقام و مسند، کوچکترین گامی برنداشت.»
[22]
هر که با خدا باشد، خدا همراه اوست. این عظمت و قدرت و شوکتی که امام خمینی (ره) در دنیا کسب کرده، نه به خاطر تلاش برای خودش بود، بلکه این نتیجه اخلاص، سعی و تلاش برای انجام فرمان خدا بود که او را به آن مرتبه و مقام رساند.
«درباره میرزای بزرگ شیرازی نقل شده هنگامی که شاگردان شیخ انصاری پس از درگذشت شیخ با اصرار فراوان میرزا را وادار به قبول این مسؤولیت کردند. قطرات اشک بر گونه و ریش مبارکش جاری شد و سوگند یاد کرد که هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی این مسؤولیت عظیم بر دوشم می آید.»
[23]
درباره فرزند وحید بهبهانی که نامش عبدالحسین بود نوشته اند:
«در کربلا متولد شده خدمت پدرش علوم دینی و شرعی را تحصیل کرد و در عصر آن مرحوم مرجع مردم در مسائل شرعی شد. وحید بهبهانی اجازه مبسوط به ایشان داد و مردم را به رجوع و استفتا از خدمتش حکم فرمود. پس از رحلت پدر، مردم، علما و مؤمنین از او خواهش کردند که به جای آقا نماز بخواند. پس از اصرار، چند روزی مشغول امامت شد و مأمومین فراوانی حاضر می شدند پس از دو ماه، دیگر نیامد و گفت: امامت مقامی است عظیم و تحمّل آن بر من مشکل است و با آن زهد و تقوا، کناره گرفت.»
[24]

[1] . لغت نامه دهخدا، ذیل لغت اخلاص. [2] . شرح غرر الحکم، ج 2، صفحه‌ 144. [3] . بحارالانوار، ج 73، صفحه 294. [4] . غافر (40)، آیه 14. [5] . شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 418. [6] . همان، ج 3، صفحه 217. [7] . ر. ک: جامع السعادات، ج 2، صفحه 402، داوری؛ پرواز در ملکوت، ج 2، صفحه 80 ـ 81. [8] . ر. ک، بحارالانوار، ج 70، صفحه 255. [9] . مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101، آل البیت. [10] . شرح غررالحکم، ج 3، صفحه 332. [11] . همان، ج 1، صفحه 343. [12] . شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 511. [13] . میزان الحکمه، ج 3، صفحه 63. [14] . همان، صفحه 279. [15] . بحارالانوار، ج 71، صفحه 184. [16] . همان، ج 70، صفحه 243. [17] . شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 315. [18] . همان، صفحه 407. [19] . بحارالانوار، ج 70، صفحه 248. [20] . مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101. [21] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 122. [22] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 133. [23] . همان، صفحه 135. [24] . ر.ک: همان، صفحه 146.

علی اصغر الهامی نیا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادی، ص43

فضایل اخلاقی-احترام به علما و اساتید

احترام به علما و اساتید

ارزش علم و دانش در قرآن:
یکی از ارزش‌های اسلامی در قرآن، «علم و دانش» است.
«... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ...»
[1] «آیا دانایان و نادانان با هم برابرند؟».
آیا کسانی که در تحصیل فضایل و آگاهی‌های مفید و مؤثر در کمال خویش گام بر می‌دارند، با گروهی که از حیات جز خواب و خوراک و... چیزی نمی‌دانند برابرند؟
شکی نیست که برتری و ارجحیت، همانا از آن کسانی است که در راه تحصیل علم گام بر می‌دارند، و ساعت‌هایی را به تعلیم و تعلم سپری می‌سازند و از دیار جهالت و لو چند قدم در شبانه روز به سوی عالم علم و نور،‌ هجرت می‌کنند:
آن را که فضل و دانش و تقوا مسلّم است
هر جا قدم نهد قدش خیر مقدم است
در پیشگاه علم مقامی عظیم نیست
از هر مقام و مرتبه‌ای علم، اعظم است
جاهل اگر چه یافت تقدّم مؤخر است
عالم اگر چه زاد مؤخّر مقدّم است
جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند
عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل بیت همواره بر تکریم علما و دانشمندان دین تأکید شده است. چنانکه امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ فرمود: «عَظِّمِ الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ
[2]؛ عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما.»
امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ
[3]؛ کسی که به عالمی احترام نماید، به خدا احترام نموده است.»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَکْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَهُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَکْرَمَهُمْ فَقَدْ اَکْرَمَ اللهَ وَرَسُولَهُ
[4]؛ دانشمندان را گرامی دارید که آنها وارثان پیامبرانند و هر که آنان را احترام نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است.»
انگیزه‌ تکریم علما
این همه تکریم و احترام نسبت به عالمان در فرهنگ دین، بدین جهت است که آنان انسان‌های متعهد، راهنمای مردم، مخالف بدعت‌ها، پاسدار اندیشه‌های ناب، طرفدار حقوق محرومان، روشن کننده‌ی چراغ امید در دل آنان و... هستند و گرنه، این همه تکریم برای کسانی که از تعهد و مسئولیت بهره‌ای نبرده‌اند معنا ندارد. کسی که اندک آشنایی با تاریخ حوزه‌ها داشته باشد، می‌داند که تنها عالمان الهی بوده‌اند که از میان مردم برخاسته‌اند و همراه آنان زندگی کرده‌اند و در غم و شادی شریک آنان بوده‌اند و هر جا خطر و دشواری بوده است، ‌خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع کرده‌اند. اینها و صدها ویژگی دیگر، زمینه‌ی تجلیل و تکریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است.
چگونه به علما احترام کنیم؟
1ـ با تکذیب نکردن آنان:
گفته‌ی علما را به مجرد اینکه با فکر و عقیده‌ی شما جور در نمی‌آید، تکذیب نکنید.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: در برابر عالم زیاد نگویید که «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله
[5]؛ فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفته‌ی شما فرموده است.»
2ـ با خدمت کردن به آنان؛
علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا رَأَیْتَ عالِماً فَکُنْ لَه خادِماً
[6]؛‌اگر عالمی را دیدی به او خدمت کن.
3ـ با دیدار و زیارت آنان:
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ زارَ الْعُلَماء فَقَدْ زارَنِی وَ مَن جالَس الْعُلَماء فَقَد جالَسَنِی وَ مَنْ جالَسَنِی فَکَأَنَّما جالس رَبِّی
[7]؛ کسی که به دیدن علما برود، گویا به دیدن من آمده و کسی که همنشین علما شود، گویا همنشین من شده و کسی که همنشین من باشد، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست».
و در روایت دیگر، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «زیارت کردن علما نزد خدا محبوب‌تر است از هفتاد حج و عمره‌ مقبول و خداوند هفتاد درجه، مقام زائر علما را بالا می‌برد و رحمتش را بر او نازل می‌کند.»
[8]
4ـ بیشتر شنیدن:
امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا جَلَسْتَ إلی عالِم فَکُنْ عَلی اَنْ تَسْمَعَ أحْرص مِنْکَ عَلی أن تَقُول
[9]؛ هرگاه با دانشمندی همنشین شدی، سعی کن بیشتر از آنکه سخن بگویی، گوش کنی.»
حکایت‌هایی از احترام به علمای اسلام
1ـ از آیت الله وحید بهبهانی؛ آن عالم جلیل القدر و مرجع عصر، پرسیدند که چگونه به این مقام رسیده‌ای؟
فرمود: اگر به جایی رسیده‌ام، مرهون احترامی است که برای فقها و علمای اسلام گذاشته‌ام.
[10]
2ـ مرحوم آیت الله بروجردی؛ در مسجد بالاسر کنار مرقد مطهر حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ تدریس می‌کردند؛ در یکی از روزها هنگام درس، آقا متوجه شدند که یکی از شاگردان او به قبر حاج شیخ عبدالکریم حائری تکیه داده است، با تندی به او فرمود: آقا به قبر تکیه نکنید، این بزرگان برای اسلام زحمت کشیده‌اند، به آنان احترام بگذارید.
آیت الله بروجردی برای کتب علمی و دینی، احترام بسیاری قایل بودند و می‌فرمودند: «در تمام عمرم در اتاقی که کتب حدیث، حتی دارای یک حدیث باشد نخوابیده‌ام.»
[11]
3ـ در یکی از روزها مجلس مباحثه‌ای با حضور مأمون (خلیفه‌ی عباسی) و علمای عصر تشکیل شده بود مردی پریشان حال با لباسی کهنه وارد شد و در آخرین صف حضّار نشست. مسأله‌ای در مجلس مطرح گردید، آن مرد، جوابی بسیار عالی داد، به طوری که توجه عموم به وی جلب شد و تمام علمای مجلس، تحسینش کردند. خلیفه دستور داد او را بالای مجلس در صف علمای بزرگ نشاندند. مسأله‌ی دیگری طرح شد و همان مرد دوباره بهترین پاسخ را گفت. این بار به فرمان مأمون او را بالاتر از همه‌ی حضار، نزدیک جایگاه خلیفه جای دادند. پس از ساعتی مجلس پایان یافت و علما تدریجاً بازگشتند. مرد ژنده پوش نیز از جای برخاست تا برود، خلیفه امر کرد بماند. طولی نکشید که بزم شراب گسترده شد و ساقیان آماده‌ی کار شدند. مرد عالم از مشاهده‌ی آن وضع، سخت نگران گردید، از جا برخاست و با کسب اجازه آغاز سخن کرد و گفت: «من امروز با پریشانی حال و زشتی صورت و کهنگی لباس در مجمع علما شرکت کردم، عقل ناچیزم مرا از آخر مجلس به صف بزرگان رسانید و سپس مرا به کنار خلیفه‌ی مسلمانان رسانید، سزاوار نیست شراب بنوشم و عقلی که باعث ترفیع مقامم گردید از خویشتن جدا سازم، به علاوه من خائفم از اینکه مستی،‌عنان نفسم را از کفم برباید و مرتکب عمل نامناسبی شوم و در نظر خلیفه‌ی مسلمانان خوار گردم. مأمون سخنان مرد عالم را شنید و او را از شرکت در مجلس شراب معاف داشت و دستور داد صد درهم به وی دادند.»
[12]
4ـ در دو گوشه‌ی مسجد، دو گروه دور هم حلقه زده و نشسته بودند، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد شد و به هر کدام نظری افکند و پرسید: آقایان چه می‌کنند؟ به عرض رسید که یکی از این دو دسته به ذکر خدا و دعا مشغولند و گروه دیگر مشغول مذاکره‌ی علمی هستند.
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «هر دو دسته در راه خیر و سعادتند، ولی من به گروهی ملحق می‌شوم که مذاکرات علمی دارند؛ زیرا من مبعوث شده‌ام که مردم را به علم و کمال سوق دهم و سپس به جمع آنها پیوست.»
[13].
5ـ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مجلسی که بزرگان و سالخوردگان اصحابش حضور داشتند، از هشام بن حکم که جوانتر از همه بود، احترام فراوان به عمل آورد و او را بالاتر از همه نشانید، به خاطر اینکه جوانی عالم و گوینده‌ای توانا بود.
[14]
احترام امام هادی ـ علیه السّلام ـ به عالم
6ـ یکی از فقهای شیعه بر امام هادی ـ علیه السّلام ـ وارد گردید، در حالی که جمعی از علویین و بنی هاشم در محضر امام ـ علیه السّلام ـ بودند. حضرت به آن عالم احترام نمود و جای خود را به او داد. این کار بر علویین و بنی هاشم گران آمد. یکی از آنها نتوانست تحمل کند، به خدمت امام ـ علیه السّلام ـ رفت و عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا شما یک عالم را بر بنی هاشم مقدّم می‌داری؟» حضرت فرمود: مگر خداوند در قرآن نفرموده: «... اِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحوُا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللهُ لَکُمْ...
[15]؛ ای مؤمنان! هرگاه به شما گفته شد که جایی را در مجلس بگشایید، چنین کنید تا خداوند نیز نسبت به شما در کارهایتان گشایش به وجود آورد.»
و بعد فرمود: «... یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ...
[16]؛ خداوند، مؤمنان و عالمان را بر دیگران به درجاتی برتری داده است.» پس چرا ناراحتید از اینکه من یک عالم را به خاطر اینکه خداوند او را بالا برده و عظمت داده برتری داده‌ام؟ این عالم فلان ناصبی را با اقامه‌ی دلیل و برهان محکوم کرده است و این فضیلت بزرگی است.»[17]
حکایت‌هایی از احترام به استاد
1ـ فرزند حضرت آیت الله العظمی حائری ـ رحمه الله ـ بنیانگذار حوزه‌ی علمیه قم، از پدرش نقل کرده که فرمود: توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشکیل دهم، همه مرهون خدماتی است که به استادم؛ مرحوم سید محمد فشارکی ـ رحمه الله ـ کرده‌ام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و کار بدان جا کشید که من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، طشت مهیّا می‌کردم و بدین عمل افتخار می‌کردم.
2ـ بسیاری از علمای بزرگ هنگام یاد کردن از استاد خود با جمله‌ی «روحی فداه» علاقه و محبت عمیق و سرشار خود را به استاد ابراز می‌کردند که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:
امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ نسبت به استاد خود آیت الله شاه آبادی ـ رحمه الله ـ چنین شیوه‌ای داشتند هرگاه به مناسبتی نام او به میان می‌آمد، می‌فرمودند: «شیخ عارف کامل ـ روحی فداه ـ ».


[1] . زمر/9. [2] . بحارالانوار، ج78، ص309. [3] . غرر الحکم، ج5، ص351. [4] . نهج الفصاحه، حدیث 450. [5] . اصول کافی، ج1، ص37. [6] . میزان الحکمه، ج6، ص489. [7] . میزان الحکمه، ج6، ص489. [8] . عده الداعی، ص66. [9] . بحارالانوار، ج2، ص43، ح11. [10] . سرگذشت‌های ویژه‌ای از زندگی امام خمینی، ج5، ص165. [11] . داستان دوستان، ج5، ص258. [12] . جوامع الحکایات، ص373. [13] . تعالیم آسمانی اسلام، ص49. [14] . تعالیم آسمانی اسلام، ص49. [15] . مجادله/11. [16] . مجادله/11. [17] . احتجاج طبرسی، ج2، ص455.

محمود اکبری ـ احترام و تکریم، ص141

احترام به علما و اساتید


و در بیانیه‌ای که به مناسبت شهادت فرزند استادش صادر فرمودند، اظهار داشتند که: «این شهید عزیز! فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که به حقیقت حقِ حیاتِ روحانی به این جانب داشت که با دست و زبان از عهده‌ی شکرش بر نمی‌آیم.»[1]
آیت الله امامی کاشانی می‌فرمودند: «امام خمینی هفت سال دو زانو در درس استاد خود مرحوم شاه آبادی نشست.»
استاد مطهری ـ رحمه الله ـ ، در آثار خود از علامه ـ رحمه الله ـ چنین یاد می‌کند: «حضرت استاد علامه‌ی طباطبایی ـ روحی فداه ـ ».
[2]
3ـ نقل شده است که میرزا حبیب الله ـ رحمه الله ـ وقتی به سوی صحن مطهر امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌رفت تا درس بگوید، وضو می‌گرفت، سوره‌ی مبارکه‌ی «یس» را در بین راه از حفظ می‌خواند تا به در صحن امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می‌رسید، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصاری ـ رحمه الله ـ به پایان می‌رسانید و ثوابش را به روان استاد خود نثار می‌کرد و از روح آن مرد بزرگ استمداد می‌گرفت تا بهتر و روشن‌تر برای صدها طلبه‌ی دانشمند و فاضل،‌ حقایق علمی را ایراد کند.
4ـ در شرح حال سید رضی مؤلف نهج البلاغه، آورده‌اند که بسیار عزیز النّفس بود و هدیه‌ی هیچ کس ـ حتی هدیه‌ی پدرش را نمی‌پذیرفت ـ ولی در داستانی که ذیلاً می‌آید خواهیم دید که او تنها به خاطر گرامی داشت استادش، هدیه‌ی او را پذیرفت:
روزی یکی از استادان سید رضی به وی گفت: شنیده‌ام خانه‌ات کوچک است و چنین خانه‌ای سزاوار تو نیست اما من خانه‌ای بزرگ دارم که به تو هدیه می‌کنم.
شریف رضی سر باز زد.
استاد دوباره حرفش را تکرار کرد.
شریف گفت: من تاکنون هدیه‌ی پدرم را هم نپذیرفته‌ام.
استاد پاسخ داد حقی که من بر تو دارم از حق پدرت بزرگ‌تر است؛ زیرا او پدر جسمانی تو است و من پدر روحانی تو هستم.
شریف گفت: خانه را پذیرفتم.
[3]
5ـ امام خمینی وقتی از تهران به قم مراجعت کردند، ابتدا بر سر قبر استاد خود (مرحوم آیت الله حائری) رفتند.
6ـ شهید ثانی نقل می‌کند که از اسکندر پرسیدند: چرا به معلم خود از پدرت بیشتر احترام می‌کنی؟ او گفت: «به خاطر اینکه معلم سبب زندگی باقی من است و پدر وسیله‌ی حیات فانی من است.»
[4]
7ـ شخصی به نام «عبدالرحمان» در مدینه مدتی معلم و آموزگار کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ به نام «جعفر» به مکتب او می‌رفت. معلم آیه‌ی شریفه‌ی «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» را به جعفر آموخت. امام حسین به خاطر این آموزش، هزار دینار و هزار حله (پیراهن مرغوب) به آن معلم داد. شخصی از امام پرسید: آیا آن همه پاداش به یک معلم رواست؟
امام حسین ـ علیه السّلام ـ در پاسخ فرمود: «آنچه که دادم، چگونه برابری می‌کند با ارزش آنچه که او به پسرم (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) آموخته است.
[5]
8ـ «عمر بن عبدالعزیز» که به خلافت رسید، لعن به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را که از زمان معاویه مرسوم شده بود، ممنوع کرد.
قبل از او کار به جایی رسیده بود که یک نفر در بیابان نماز خواند و فراموش کرد که بعد از نماز ـ نعوذ بالله ـ لعن به امام علی ـ علیه السّلام ـ کند و بعد یادش آمد، لذا برای کفاره‌ی این گناه در همان محل یک مسجد بنا کرد.
به هر حال، عمر بن عبدالعزیز اگر چه فقط شش ماه خلیفه بود، اما جلو حیف و میل‌ها را گرفت، دست اطرافیانش را از بیت المال کوتاه کرد و اوضاع به گونه‌ای سامان یافت که در اواخر حکومت او، استاندارها برایش نوشتند دیگر فقیری پیدا نمی‌شود و ذخیره‌ی بیت المال هم فراوان است، آنها را در چه راهی مصرف کنیم؟ او دستور داد که با آن پول‌ها غلام و کنیز بخرید و آزاد کنید!
خود عمر بن عبدالعزیز می‌گوید: «من اگر کار خوبی انجام داده‌ام به خاطر تربیت صحیح معلم است.»
او می‌گوید: «روزی معلم من دید که بچه‌ها به علی ـ علیه السّلام ـ ناسزا می‌گویند، وقتی بچه‌ها رفتند، مرا صدا زد و گفت: کسی که از نظر قرآن اهل بهشت است، از کجا فهمیدی که لعن او جایز و لازم است؟».
همین جمله، جرقه‌ای در ذهن من ایجاد کرد و هدایت شدم و اکنون خدا را شکر می‌کنم، سپاسگزارم که موفق شدم این رسم شوم را از جامعه محو کنم.
[6]
9ـ «یزید بن معاویه» بعد از پدرش فقط سه سال حکومت کرد و در هر سالی هم مرتکب فاجعه‌ای بزرگ شد؛ سال اول، سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ و یارانش را به شهادت رسانید. سال دوم، مردم مدینه را قتل عام نمود و جوی خون به راه انداخت و در سال آخر حکومتش هم، خانه‌ی خدا را به آتش کشید.
پس از مرگ یزید، عده‌ای از درباریان به امید ادامه‌ی حکومت یزید، دور پسرش را گرفتند و گفتند تو باید جانشین پدر شوی و او نیز پذیرفت. قرار شد همه‌ی مردم، در مسجد جمع شوند تا سخنان حاکم جدید را بشنوند. بعد از اجتماع مردم، حاکم جدید مسلمانان یعنی پسر یزید به مسجد آمد و بر بالای منبر رفته و بعد از حمد و ثنای خداوند بر خلاف انتظار حاضران نسبت به پدرش یزید و جدّش معاویه اعتراض کرد و حکومت را حق علی و امام حسن و امام حسین دانست و گفت: «اینک حکومت، حق امام علی ابن الحسین ـ علیه السّلام ـ است و من نمی‌توانم بار این مسئولیت را تحمل کنم و حق مسلم اولاد پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را غصب نمایم.»
همهمه‌ در میان جمعیت پیچید و مادرش از میان مجلس زبان به اعتراض گشود و گفت: «ای کاش! لکه‌ی خونی بودی و به دنیا نمی‌آمدی تا من چنین روزی را نمی‌دیدم!».
او گفت: «آری، ای کاش! به دنیا نمی‌آمدم تا پسر پدری چون یزید باشم.»
سپس از منبر پایین آمد و به سوی خانه‌اش رفت و از همه دوری جست و آن قدر غصه خورد تا در سن 23 سالگی مرد.
بعد از تحقیق و بررسی دریافتند که تربیت صحیح یک معلم صالح، او را این چنین تحت تأثیر قرار داده که به خاطر خدا از همه چیز بگذرد.
[7]


[1] . سیمای فرزانگان، ص265. [2] . سیری در نهج البلاغه، ص72. [3] . منیه المرید، ص120، ریاض العلماء، ج5، ص83. [4] . منیه المرید، ص120. [5] . داستان دوستان، ج1، ص72. [6] . داستان ازدواج و تربیت، ص54، جهاد با نفس، ج1، ص18. [7] . داستان ازدواج و تربیت، ص54، جهاد با نفس، ج1، ص18.

محمود اکبری ـ احترام و تکریم، ص141

فضایل اخلاقی-ادب

ادب

از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است،
حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟»
ادب چیست؟
این صفت که سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟
وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود.
ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث... قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»
[1]
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینکه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینکه دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب کردن» است و کسی به این موهبت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام):
«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»؛
[2]
در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی.
هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛
[3]
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند.
ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند.
ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست.
مدالی است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد.
آراستگی هر چیزی به چیزی است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته می گردد،
وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‎ای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است که:
«لاشرف‎مع‎سوءالادب»؛
با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.
کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. کلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است:
«حسن‎الادب‎یستر‎قبیح النّسب»
[4]
نشانه ها و جلوه ها
هر یک از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنکه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.»
[5]
کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آنکه ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است.
ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است.
جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.
ادب از که آموزیم؟
رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.
هم نیکان الگوی نیکی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر کسی است که از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی:
«لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»
[6]
و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان که باید کم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم که به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است که فرمود:
«اذا رأیت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله»؛
[7]
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟فرمود: کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم.
[8]
نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید.
از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛
[9]
پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
«سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم:
رسول خدا با هر کس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.
[10]
هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.
[11]
وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.
[12] هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد. به هیچ[13] کس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت.
[1] . بحارالانوار، ج 75، ص261. [2] . میزان الحکمه، ج 1، ص 72. [3] . غررالحکم. [4] . همان. [5] . همان. [6] . گلستان سعدی، باب 2، حکایت 20. [7] . میزان الحکمه، ج 1، ص 70، حدیث 374. [8] . ما ادبنی احد رأیت قبح الجهل فجانبته(بحار الانوار، ج 14، ص 326). [9] . میزان الحکمه، ج 1، ص 78. [10] . سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 41، 43و75. [11] . همان، ص 45، 46، 47، 73 و61. [12] . همان، ص 41 و47. [13] . همان.

ادب
زیرانداز خود را به عنوان اکرام زیر پای کسی که خدمتش می رسید پهن می کرد. [1]
از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد.
[2]
هدیه افراد را (هر چند اندک و ناچیز) قبول می کرد.
[3]
بیشتر اوقات، رو به قبله می نشست.
[4] زانو هایش را پیش اشخاص، باز نمی کرد و بیرون نمی آورد. بر تند خویی غریبه ها در سؤال و درخواست و سخن صبر می کرد. هیچ کس را ملامت و سر زنش نمی کرد و در پی کشف اسرار دیگران نبود.[5]
خنده هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمی داد.
[6] بسیار شرمگین و با حیا بود. سخن کسی را قطع نمی کرد. از جلوی خودش غذا می خورد. کار افراد را به هر شکلی راه می انداخت و... بسیاری از فضایل بر جسته دیگر که همه حاکی از روحی بلند و اخلاقی والا و ادبی متعالی بود.
ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به اندازه ای می ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت افراد« ادب» آنان است.
وقتی می توان با «ادب» دلها را خرید و هنگامی که در «ادب داشتن» نشانه ایمان و وسیله تقرّب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است،
چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟ ... آری، ادب در گفتار و کردار، در خانه و جامعه، با کوچک و بزرگ، با خودی و غریبه، در همه جا... و با همگان!

[1] . همان، ص 75 و 76. [2] . بحار الانوار، ج 16، ص 237. [3] . همان، ص 227 و 240. [4] . همان. [5] . مکارم الاخلاق، ص 13، 15 و 17. [6] . سنن النبی، ص 75.

جواد محدثی ـ اخلاق معاشرت ـ ص 29