|
انجام مستحبات و ترک مکروهات |
یکی از نقطه های آغاز در رسیدن به کمال ، التزام به نوافل و مستحبات است. نوافل و سنن صالحه چندان مهم است که بعضی از فقها ترک جمیع سنن را از آن جهت که دلیل بر بی اعتنایی به آداب شرع مقدس است حرام دانسته اند.[1] ـ چند نکته مفید: الف. التزام و استمرار بر نوافل و مستحبات سه اثر مهم دارد: 1. گناهان انسان را محو می سازد، چنانکه خداوند متعال می فرماید: «وَ أَقِمِ الصََّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[2] نماز بگذار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب. زیرا نیکیها بدیها را از میان می برد... . و در حدیث آمده است که نماز مؤمن در شب گناهان روز او را از بین می برد.[3] و در بعضی نقلها آمده است که نماز وِتْر گناهان را از بین می برد.[4] 2. نواقص و کمبودهایی را که بر اثر غفلت یا قصور در فرایض و واجبات رخ داده است، جبران میکند. مثلاً نوافل یومیه ـ خصوصاً نوافل شب ـ نواقص نمازهای یومیه را مرتفع می سازد، روزه های مستحبّی نواقص روزه های ماه رمضان را برطرف می کند، صدقات مستحبّه کمبودهای واجبات مالی از قبیل زکات و خمس را رفع می نماید و ... احتمال دارد که اعمال مستحبه مطلقاً در رفع نواقص کلیه فرایض و واجبات مؤثر باشد. در این مورد به چند حدیث اشاره می شود. از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که فرمود: « إنَّما جُعِلْتَ النّافلهُ لِیَتُمَّ بها ما یَفْسُد منَ الْفریضهِ.»[5] نماز نافله برای آن قرار داده شده است که فساد و نقص فرایض را جبران کند. و در حدیث دیگر آمده است: «إنَّ تبارکَ و تعالی أتمَّ صلوهَ الْفریضهَ بصلوهِ النّافِلهِ.»[6] خداوند تبارک و تعالی نماز واجب را با نماز نافله کامل کرده است. ابوحمزه ثمالی می گوید که امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: هیچ نمازی بدون حضور قلب قبول نیست. من عرض کردم: فدایت شوم، همه ما هلاک شدیم؟ فرمود: نه، زیرا خداوند متعال این گونه عبادات را به وسیله نافله ها کامل میگرداند.[7] 3. موجب تقرّب به خداوند سبحان می شود، چنانکه می فرماید: «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[8] مؤمنان حقیقی شبها پهلو از بستر برمی دارند و خدای را با بیم وامید می خوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند. پس هیچ کس نمی داند به پاداش اعمالشان چه نعمتها به عنوان چشم روشنی برای آنها در عالم غیب آماده شده است. و نیز می فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[9] پاسی از شب را برای ادای نافله بیدار باش، باشد که خدایت تو را به جایگاه پسندیده ای برگزیند. و در حدیث قدسی آمده است: «... و ما تقرَّب إلیَّ عبدٌ بشیْ ءٍ احبُّ إلیَّ ممّا افْترضْتُ علیهِ و انَّهُ لیتقرَّبُ إلیَّ بِالنّافلهِ حتی اُحبَّهُ فَإذا احْبیْتُهُ کُنْت سَمْعَهُ الّذی یسْمع بِهِ، و بصرهُ الَّذی یُبْصرُ بِهِ و لِسانَهُ الّذی ینْطقُ بِهِ وَیَدَهُ التَّی یَبْطِشُ بها، إنْ دعانی أجبتُهُ، و إنْ سَئلنی أعْطَیْتُهُ...»[10] هیچ بنده ای به عبادتی بهتر از فرایض و واجبات به من تقرّب نجسته است و او به وسیله نوافل به من تقرب میجوید تا جایی که من او را دوست بدارم؛ آنگاه که دوستش داشتم من گوش شنوای او و دیده بینای او و زبان گویا و دست توانای او خواهم بود، اگر مرا بخواند پاسخش می دهم و چنانچه چیزی از من بخواهد ارزانی اش می دارم. در حدیث دیگر آمده است: «صلوهُ النَّوافِلِ قُربانُ کلِّ مؤمنِ... .»[11] نماز نافله وسیله نزدیک شدن مؤمنان به خداوند است... . از رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است: «أشرف اُمَّتی حملهُ الْقرانِ و اصْحاب اللَّیلِ.»[12] بزرگان و اشراف امّت من دو گروه اند: حاملان (: حافظان) قرآن، و شب زنده داران. ب. نکته دوم آنکه اعمال مستحبه و نوافل در صورتی مفید و مؤثر است که استمرار و تداوم داشته باشد، چنانکه دراحادیث آمده است: هر عمل نیکی را که شروع میکنید حداقل آن را تا یک سال ادامه دهید[13] که تأثیر عمل در تداوم آن است. و در حدیث دیگر آمده است: مداومت بر کار خیر آثار خوبی از آن ناشی می شود از جمله: ترک کارهای زشت، پرهیز از لغزش و گناه، حصول یقین، حبّ نجات، طاعت خدای رحمان، تعظیم منطق و برهان، دوری از وسوسه شیطان و پذیرفتن عدل و گفتار حق. اینها چیزهایی است که شخص خردمند از تداوم بر کار خوب به دست می آورد.[14] و در حدیث دیگر در اهمیت مداومت بر کار خیر از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که آن حضرت همواره می فرمود: هنگامی که بر کار خوبی خود را عادت می دهم دوست دارم که بر آن مداومت داشته باشم. چنانچه نتوانم آن را در شب انجام دهم قضای آن را در روز بجا می آورم و اگر در روز از من فوت شود در شب آن را قضا می کنم. به راستی محبوب ترین عمل نزد خدا عملی است که دوام داشته باشد.[15] ج. مقصود از التزام به نوافل و مستحبات آن نیست که انسان تمام مستحبات را بجا آورد که چنین چیزی نه ممکن است و نه جایز، زیرا نه امکانات اجازه می دهد و نه سایر تکالیف و مسئولیتها برای انسان این همه وقت باقی می گذارد بلکه مقصود آن است که انسان در حدود شرایط و امکانات فردی و اجتماعی اعمالی را انتخاب کند و ملتزم به انجام آن باشد. د. در شرع انور نسبت به پاره ای از عبادات و مستحبات و خدمات و صدقات و سنن صالحه بیشتر تأکید شده و سیره و روش اولیای دین و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ بر التزام به این گونه سنن بوده است مانند: قرائت قرآن، تهجّد و شب زنده داری و مناجات و راز و نیاز در دل شب (آنگاه که چشمها همه در خواب اند)، التزام به اوّل وقت در نمازهای واجب، بجا آوردن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز که هفده رکعت آن واجب و بقیه مستحب است به ویژه نماز شب و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نافله عشاء (و تیره)[16] و همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنن و حضور قلب در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت مداوم در نماز جمعه و جماعات، طولانی کردن قنوت و سجده های نماز، و سه روز روزه در هر ماه، زیارت قبور اولیاء و شهدا خصوصاً پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ گریه و بکاء در عزای سیّد الشّهداء ـ علیه السّلام ـ و توسّل به آن حضرت و سایر معصومین ـ علیهم السّلام ـ صله رحم و دستگیری از ارحام و مستمندان، اطعام طعام و افشای سلام به ویژه در مورد دوستداران اهل بیت عصمت ـ علیهم السّلام ـ تداوم نسبت به برخی از اوراد و اذکار مأثوره مانند ذکر «لا اله الّا الله» و «استغفرالله ربی واتوب الیه» و صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و تسبیحات حضرت فاطمه سلام الله علیها[17] بعد از هر نماز و در هنگام خواب. بعضی از بزرگان فرموده اند صد بار ذکر «لا اله الّا الله» و هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح به شرط توجه و حضور قلب بسیار مجرب است، حتی المقدور آن را ترک نکنید. و همچنین ده بار گفتن «لا اله الّا الله الملک الحقّ المبین» و هفت بار «لا حول و لا قوَّه الّا بالله العلی العظیم» پس از نماز صبح و نماز مغرب. در احادیث آمده است که قرائت چهار آیه از آخر سوره حشر که از آیه شریفه «لَوْ أنزلنا هذَا الْقُران» شروع شده و تا آخر سوره به پایان می رسد هر روز صبح بسیار خوب است و بهتر آن است که در سجده شکر خوانده شود. این بود قسمتی از مستحبّات که تداوم بر آن بسیار مجرّب و مفید است. [1] . مرحوم صاحب جواهر در کتاب فضا و شهادات (ج 41 / صفحه 30) در عدالت شاهد می فرماید: بعضی از فقها معتقدند که ترک جمیع سنن و مستحبات در صورتی که دلیل بر بی اعتنایی به سنن اسلامی باشد منافی و قادح عدالت است. [2] . هود / 114. [3] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحه 107. [4] . همان، صفحات 107، 108. نماز وتر یک رکعت است که با آداب مخصوصه در پایان نوافل شب خوانده می شود. نوافل شب یازده رکعت است که هشت رکعت آن به نیت نماز شب و دو رکعت به نیت نماز شفع و یک رکعت به نیت نماز وتر خوانده می شود و ثواب و آثار فراوانی دارد. [5] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحات 116، 118. [6] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحات 116، 118. [7] . همان، صفحه 135. [8] . سجده / 16 ، 17. [9] . اسراء / 79. [10] . جامع احادیث الشیعه، ج 7 / صفحه 99. [11] . همان، ـ صفحه 100. [12] . همان، صفحه 102. [13] . اصول کافی، ج 2 / صفحات 82، 83. [14] . تحف العقول، صفحه 14. [15] . مستدرک، ج 1 / صفحه 15. [16] . مفسّران قرآن گفته اند: آیه شریفه «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسراء / 78) مربوط به نافله صبح می باشد که در نزد خدا مشهود و مقبول است. [17] . تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها عبارت است از 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدالله و 33 بار سبحان الله. |
محمد رضا مهدوی کنی - نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص337 |
امربه معروف و نهی ازمنکر | |||
نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می کند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفکر سیاسی یک مسلمان به شمار می رود؛ چنان که از مهم ترین فرایضی است که وجوب کفایی آن ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.[1] قرآن کریم در بیان صفات ممتاز مؤمنان می فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[2] مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یکدیگرند، امربه معروف و نهی ازمنکر می کنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند. به موجب این آیه، افراد مؤمن به سرنوشت یکدیگر علاقمند بوده و به منزله یک پیکر می باشند. پیوند سرنوشت ها موجب می شود که تخلف و انحراف یک فرد، در کل جامعه تأثیر بگذارد؛ چنان که یک بیماری واگیر در صورتی که معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرایت نموده و سلامت آن را به خطر می اندازد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این زمینه می فرماید: یک انسان گنهکار در میان مردم، همانند فرد ناآگاهی است که با گروهی سوار کشتی شده و آن گاه که کشتی در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ نمودن جایگاه خود می پردازد، هر کسی به او اعتراض می کند او در پاسخ می گوید: من در سهم خودم تصرف می کنم؛ به یقین این یک حرف احمقانه است. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که همگی غرق می شوند.[3] معروف و منکر که دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته شده و ناشناخته می باشند؛[4] و در اصطلاح کارهایی که نیکی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منکر نامیده می شوند.[5] به کارگیری لفظ معروف و منکر در امور مربوط به بایدها و نبایدهای دین، بدین لحاظ است که فطرت پاک انسانی با کارهای معروف آشنا و مأنوس و با زشتی ها و امور ناپسند، بیگانه و نامأنوس است. بنابراین معروف ومنکر قلمرو وسیعی دارد و در محدوده عبادات یا یک سری از گناهان کبیره نمی گنجند. معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، نظامی (همانند مرزداری و پیکار در راه خدا) سیاسی (مثل حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن) و امور فرهنگی می شود و منکر نیز شامل منکرات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اقتصادی (مانند کم فروشی و احتکار)، سیاسی (همانند جاسوسی و کمک به ضدانقلاب)، نظامی (نظیر فرار از جبهه و جنگ، عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی) و... می شود در مجموع می توان از معروف و منکر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبیر نمود. شرایط وجوب امربه معروف و نهی ازمنکر 1 . باید امر به معروف و نهی از منکر کننده بداند آنچه مکلف ترک نموده، واجب و یا آنچه مرتکب گردیده از منکرات است و بر کسی که چنین علم و آگاهی از کار دیگری ندارد، واجب نیست. 2 . باید آمر یا ناهی احتمال تأثیر دهد پس اگر مطمئن باشد که امر و نهیش مؤثر واقع نمی شود، امر و نهی بر وی واجب نیست. 3 . لازم است امر و نهی کننده بداند که شخص بر گناهش باقی است پس اگر دانست که وی گناهش را ترک نموده و آن را تکرار نخواهد کرد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست. 4 . برخورد با گنهکار ضرر و مفسده ای برای امرونهی کننده یا خویشان و برادران دینی اش نداشته باشد؛ مگر معروف و منکر از اموری باشند که شارع مقدس اهتمام ویژه ای نسبت به آن ها دارد؛ مانند حفظ اسلام و شعائر آن و امنیت جان و ناموس مسلمانان، بنابراین اگر شعائر اسلامی یا جان عده ای از مسلمانان در معرض خطر و نابودی شد، باید اصل اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد و صرف ضرردیدن موجب سقوط وظیفه نمی شود.[6] اقسام امر به معروف و نهی از منکر امر به معروف و نهی از منکر به دو قسم واجب و مستحب تقسیم می شود که عبارتند از: 1 . آنچه انجام آن از نظر عقل یا شرع لازم و واجب و یا ارتکابش از نظر آن دو، زشت و قبیح باشد، امر و نهی در موردشان واجب می گردد. 2 . هر کاری که انجامش از نظر عقل یا شرع خوب و مستحب یا ارتکابش از دیدگاه آن دو، پسندیده نیست، امر و نهیش مستحب است. گفتنی است امر به معروف و نهی از منکر از واجبات توصلی است یعنی قصد قربت در آن شرط نیست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهی نیز برخوردار خواهد شد. مراتب امر به معروف و نهی از منکر نخستین و مؤثرترین روش برای دعوت دیگران به نیکی ها و بازداشتن از منکرات، آراستگی خود انسان به تقوی و اخلاق حسنه است. صاحب جواهر از فقهای شیعه در این باره می نویسد: آری، از بزرگ ترین افراد امربه معروف و نهی ازمنکر و والاترین و مؤثرترین آن ها، خصوصاً نسبت به زعیمان دینی این است که جامه کار نیک بپوشند و در کارهای خیر از واجب و مستحب پیشقدم باشند و جامه زشت کاری را از اندام خود دور کنند و نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل و از اخلاق زشت پاک سازند که این خود سبب مؤثر و کاملی است تا مردم، به معروف گرایش پیدا کرده و از منکر دوری گزینند... .[7] در فقه اسلامی سه مرحله برای این وظیفه مهم در نظر گرفته شده است. هر مرحله نیز خود دارای مراتب و درجاتی است و در صورت مؤثر بودن یک مرحله یا یک مرتبه، اقدام به مرحله یا مرتبه بعدی جایز نیست. آن سه مرحله عبارتند از: الف) اظهار تنفر قلبی: امرونهی کننده ناراحتی قلبی خود را از منکر واقع شده آشکار کند و به طرف بفهماند که منظورش از این کار، این است که وی معروف را انجام داده و یا منکر را ترک نماید. برای این کار چند درجه است از قبیل روی هم فشردن پلک های چشم و روی ترش کردن، روگرداندن، پشت کردن، ترک رفت و آمد و امثال این ها. گفتنی است تنفر قلبی از گناه لازمه ایمان بوده و بر همگان واجب عینی است، گرچه توان هیچ گونه امر به معروف و نهی از منکر نداشته باشند و آنچه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر باید انجام گیرد، اظهار تنفر قلبی از گناه است.[8] ب) امر و نهی گفتاری: امام خمینی (قدس سره الشریف) در این زمینه می نویسد: اگر بداند که از مرتبه اول امربه معروف و نهی ازمنکر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده کند، در صورتی که احتمال تأثیر بدهد و اگر احتمال دهد که با موعظه و زبان نرم، نتیجه حاصل می شود، نباید به مراحل بعدی تجاوز نماید. اگر بداند که مرحله قلبی اثر ندارد و بایستی با لحن آمرانه امر و نهی کند، باید همین کار را بکند در عین حال باید درجات تندی در گفتار را رعایت نماید.[9] ج) استفاده از زور و قدرت: اگر دو مرحله قبلی کارآیی نداشته باشند؛ باید از زور و قدرت استفاده گردد، بدین معنا که با اِعمال فشار جلوی انجام گناهان گرفته شود و بین شخص و گناه مورد نظرش فاصله ایجاد گردد. در این مرحله نیز باید از مراتب سبک تر شروع کرد؛ اما در فرضی که بازداری از گناه متوقف بر کتک کاری و ایجاد جراحت و امثال آن باشد، باید با اذن فقیه جامع الشرایط انجام گیرد[10] و در شرایط فعلی که نهادهای قانونی جمهوری اسلامی شکل گرفته، چنین کاری باید با اجازه نهادهای مربوط باشد. گفتنی است آنجا که از فرد کاری ساخته نیست، باید امربه معروف و نهی ازمنکر به شکل جمعی و گروهی انجام گیرد. همچنین از تدابیر عملی نباید غفلت کرد یعنی باید دید چه طرح و رفتاری، مردم را نسبت به کار نیک تشویق می کند و یا از کار زشت باز می دارد و این به معنای دخالت دادن عقل و منطق، در اجرای قانون امربه معروف و نهی ازمنکر است؛ چرا که اسلام در شیوه های اجرایی این اصل مهم، آن را به عقل و تدبیر انسان وانهاده است تا از هر راه ممکن و مفید، ریشه منکرات را از جامعه برکند. برخلاف واجبات عبادی همانند نماز که شکل انجام آن نیز باید با تعبد به دستور شرع صورت پذیرد.[11] نتیجه این که امر به معروف و نهی از منکر همچون خون در پیکره دین جریان دارد و ضامن حیات اسلام است. خیزش و قیام مصلحان در جامعه اسلامی نیز، بازتابی از عمل به این فریضه می باشد و اگر مصلحان بزرگی همچون امام حسین ـ علیه السلام ـ نمی بودند، ارزش های انسانی و الهی از بین رفته و اسلام قرن ها پیش توسط تبهکاران دفن شده بود، انقلاب اسلامی ایران، خود یکی از ثمرات و نتایج با ارزش این اصل در جنبه های سیاسی و حکومتی است که توسط مصلح بزرگ، امام خمینی(رحمه الله علیه) رهبری شده و به پیروزی رسید و هم اکنون به زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامی به راه خود ادامه می دهد. تولی و تبرّی قرآن کریم برای تنظیم روابط اجتماعی وسیاسی پیروان خود، اصلی را به عنوان «تولّی و تبرّی» مشخص کرده و از آنان خواسته تا آن را پایه و محور تلاش ها و روابط خود با دیگران قرار دهند. به موجب این اصل هر فرد مسلمان باید در برابر صالحان و تبهکاران و در مقابل جریان های سیاسی، موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید. [1] . ر.ک: وسائل الشیعه، ج 11، ص 395. [2] . توبه (7)، آیه 71. [3] . ر.ک: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4 ـ 3، ص 142. [4] . ر.ک: مفردات راغب، ماده عرف. [5] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 397. [6] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 400 ـ 406. [7] . جواهر المکارم، محمد حسن نجفی، ج 21، ص 382. [8] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 409 ـ 411، مسأله 7 ـ 8. [9] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، ص 411. [10] . ر.ک: همان، ص 412 ـ 413، مسأله 1 و 11. [11] . برای آگاهی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر و دیگر احکام مربوط به آن ر.ک: تحریرالوسیله، ج 1، کتاب امربه معروف و نهی ازمنکر. | |||
|
|
|
اخلاق نیکو | ||||
حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1] حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید. حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود: «تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَ تُطَیِّبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»[2] حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی. در کتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است. جایگاه حسن خلق در اسلام دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می کند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3] بدرستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای. حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می کردند. مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»[4] در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراکنده می شدند. بسیار اتفاق می افتاد که افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد که نه تنها اهانت نکرده اند بلکه با کمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوبترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت. ارزشی که اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است: علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیکار کند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض کرد: خدای متعال می فرماید، یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر کرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود: او از کسانی است که خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید.[5] حدود حسن خلق از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. که حسن خلق از نظر آیین مقدّس اسلام «ارزش ذاتی» دارد، چه در برخورد با مؤمن باشد و چه در برخورد با کافر، اکنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می کنیم: الف ـ حسن خلق مؤمنان با یکدیگر بدیهی است که خوشرفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن کریم، یاران رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...»[6] محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند. براساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به کمکشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند. ب ـ با مجرمان و منحرفان جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر کس که سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری کنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، کاری نابخردانه است. بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلکه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منکر است که رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافکار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نکشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد که البته در این مقام باید مستدّل، محکم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافکار را نصیحت و موعظه کنیم چنان که قرآن مجید می فرماید: «اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ و جادِلْهُم بالَّتی هیَ اَحْسَنُ...»[7] با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با نیکوترین وجه، مناظره نما. در چنین مواردی باید به ذکر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملکت، همین طور بازگو کردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافکار را به اشتباهی که مرتکب شده واقف کرد تا آن را ترک گوید و باید دانست که حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود. ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی متأسفانه بعضی به دلیل عدم شناخت و آگاهی لازم، حسن خلق و رفتار نیکو را با تملّق و چاپلوسی اشتباه می گیرند و به نا حقّ به مدح و ستایش صاحبان زور و زر می پردازند و در برابر آنان کرنش و کوچکی می کنند و شخصیت و ارزش والای انسانی خود را لگدکوب می سازند و با کمال وقاحت نام این رفتار ناشایست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم می گذارند، نشانه چنین کسانی آن است که وقتی به افراد عادی و تهیدست می رسند، گشاده رویی و نرمخویی را فراموش می کنند و حتّی چهره ای عبوس و خشن به خود می گیرند. این صفت ناپسند نه تنها یک ارزش نیست، بلکه گناهی بزرگ است که موجب خشم خداوند می شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره می فرماید: «اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ»[8] هرگاه شخص فاجری ستایش شود، عرش الهی می لرزد و خداوند خشمگین می شود. پس ضروری است که در برخوردهای اجتماعی خود، رفتار پسندیده را با چاپلوسی اشتباه نگیریم و افراد متخلّفی را که گاه درصددند با چرب زبانی و چاپلوسی، حق و باطل را بر ما مشتبه کنند، طرد کرده و خود را از نیرنگ آنان ایمن سازیم. د ـ خوش خلقی و مزاح یکی دیگر از موضوعات مرتبط با حسن خلق، بحث مزاح است. باید دانست که مزاح و شوخی در حدّی که موجب زدودن غم و اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب کشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقوُلُ اِلّا حَقّاً»[9] من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق نمی گویم. شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراکه مزاح کردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان کنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می کرد و منظورش شادکردن آنان بود.»[10] هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه! از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست که اگر با منکری رو به رو شدیم، در برابر آن سکوت کرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است که پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد وگرنه رنجیدن نزدیک ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، بلکه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است. [1] . جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343. [2] . بحارالانوار، ج 71، ص 389. [3] . قلم (68)، آیه 4. [4] . آل عمران (3)، آیه 159. [5] . بحارالانوار، ج 71، ص 390. [6] . فتح (48)، آیه 29. [7] . نحل (16)، آیه 125. [8] . بحارالانوار، ج 77، ص 152. [9] . بحارالانوار، ج 16، ص 298. [10] . اصول کافی، ج 2، ص 663. | ||||
|
اخلاص |
اخلاص به معنی «خالص کردن، ویژه کردن، ارادت صادق داشتن ...» است.[1] بر اساس این معنی، مخلص کسی است، که طاعات عبادات و تمامی اعمال صالح خود را از هرگونه آلودگی و آمیختگی به غیر خدا خالص کرده ، انگیزه ای جز تقرّب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل می بندد و تعریف و تکذیب دیگران، در نظرش یکسان است و هدف از عبادت، جلب رضایت خالق است نه کس دیگر. حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود: «العباده الخالصه أن لا یرجو الرّّجل إلاّ ربَّهُ، و لا یخاف إلا ذنبه»[2] عبادت خالص آن است که مرد جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «لا یصیر العبد عبداً خالصاً لله عزََّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء ً...»[3] انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمی شود تا اینکه تعریف و تکذیب (دیگران) در نظرش یکسان باشد. ارزش و اهمّیّت اخلاص اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده، می فرماید: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»[4] خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید. در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس که شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود. از این رو، علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل»[5] عمل هر کس که با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود. مراتب اخلاص خالص کردن و پاکیزه نمودن عمل از غیر خدا مراتبی دارد. هر چه درجه اخلاص بیشتر باشد، عمل ارزش بیشتری نزد خدا پیدا می کند، به هدف و مقصد نزدیکتر شده و شخص را زودتر به کمال مطلوب خود می رساند و هر چه درجه اخلاص کمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل کاسته شده و شخص از کمال مطلوب باز می ماند و از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود: «بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین»[6] درجات مؤمنان به وسیله اخلاص برتری می یابد. اینک برای رعایت اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذکر می کنیم:[7] الف ـ خالص کردن عمل، به دلیل ترس از عذاب روز قیامت، که گرچه عمل مخلصانه است، اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است. ب ـ اخلاص در عمل، برای رسیدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعین، قصرهای بهشتی و مانند آن؛ که این گونه مخلصانه عمل کردن نیز روشن اجیران است. ج ـ تصفیه عمل از هر نوع شایبه ای، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوی و مانند آن، که فقط منظور رضایت خداست. این مرتبه که بالاترین مراتب اخلاص می باشد، از آن کسانی است که غرق در محبت، عظمت و جمال الهی هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته، عبادتش می کنند و این، عبادت آزادگان است.[8] راه های کسب اخلاص همان گونه که ذکر شد، اخلاص، پاکیزه کردن عمل از هرگونه آلودگی به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرّکی غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرّب به خداست که او را به کار وا می دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است و کسی می تواند، به آن برسد که غرق در محبّت خدا باشد، به حدّی که در دلش برای محبت های دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراک، پوشاک، مسکن و امور مادی استفاده می کند، به خاطر لذّت بردن از آنها نباشد، بلکه به خاطر آن باشد که نیروی بیشتری برای عبادت خدا، به دست آورد. حال چه کنیم که به این درجه از اخلاص برسیم؟ در سخنان پیشوایان معصوم، راه هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده که به اختصار ذکر می کنیم؛ الف ـ قطع طمع از غیر خدا امام باقر ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید: «بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی شود، مگر آنکه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند می فرماید: این عمل خالص برای من است و به کرمش آن را می پذیرد.»[9] ب ـ افزودن بر علم و یقین علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود: «ثمره العلم إخلاص العمل»[10] اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است. یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا کند، اخلاص او بیشتر می شود. و نیز فرمود: «اخلاص العمل من قوّه الیقین...»[11] اخلاص عمل از قوت یقین است. ج ـ کم کردن آرزوها امیر مؤمنان در این زمینه فرمود: «قلِّل الامال تخلص لک الأعمال»[12] آرزوها را کم کن، با اعمالت خالص گردد. د ـ پرهیز از گناه و هوای نفس پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود: «تمام الاخلاص اجتناب المحارم»[13] دوری کردن از کارهای حرام کمال اخلاص است. آثار اخلاص اخلاص، آثار ارزنده ای در سعادت انسان دارد که برخی از آنها به شرح زیر است؛ الف ـ تقرّب به خدا حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود: «تقرّب العبد إلی الله سبحانه بإخلاص نیَّته»[14] نزدیک شدن بنده به خدای سبحان به سبب خالص کردن نیت اوست. ب ـ امدادهای الهی اثر دیگر رعایت اخلاص، یاری، پشتیبانی و امدادهای الهی در زندگی فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله إلیه أفضل مصلحته»[15] کسی که عبادت خالصانه اش را به سوی خدا بالا بفرستد، خداوند بهترین مصلحتش را به سوی او فرو خواهد فرستاد. ج ـ بصیرت و حکمت از دیگر آثار رعایت اخلاص، اعطای روشن بینی، بصیرت، حکمت و معیار شناسایی حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است، بگونه ای که این اثر در تمام برخوردهای او به روشنی دیده می شود. چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله ـ فرمود: «ما أخلص عبد لله عزَّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»[16] هیچ بنده ای برای خدا چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او، بر زبانش جاری گردید. همچنین حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «عند تحقیق الإخلاص تستنیر البصائر»[17] همگام محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانی می شوند. د ـ پیروزی و موفّقیّت موفقیت در کارها، یکی دیگر از آثار اخلاص است. علی ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود: «فی إخلاص النّیّات نجاح الأمور»[18] موفقیت در کارها، به خالص کردن نیتهاست. ه ـ هیبت و شوکت انسان مخلص بر اثر رعایت اخلاص، چنان هیبتی به دست می آورد که حتی همه جنبندگان، حیوانات وحشی و پرندگان نیز از هیبت و شوکت او می هراسند، چنانچه امام صادق ـ علیه السلام ـ دراین باره فرمود: «إنّ المؤمن لیخشع له کلّ شیءٍ و یهابه کلّ شیءٍ ثمّ قال: إذا کان مخلصاً لله أخاف الله منه کلّ شیءٍ حتّی هوامّ الأرض و سباعها و طیر السّماء»[19] همانا همه چیز برای مومن خشوع می کند و او را بزرگ و باشکوه می دارد. سپس فرمود: هرگاه مومن، مخلص خدا شد خداوند همه چیز را از او می ترساند حتی جنبندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را. عابدان مخلص پس از بیان آثار اخلاص، اکنون به معرفی نمونه هایی از انسانهای پاکباخته که درون و برون خود را از هر آلودگی، پاک و مبرّا کرده اند، می پردازیم، باشد تا این راه یافتگان به عالم بقا را سرمشق و الگو قرار داده، از آنان شیوه اخلاص بیاموزیم. خدای تعالی در حدیث قدسی فرمود: «الإخلاص سرُّ من أسراری إستودعته قلب من أحببت من عبادی»[20] اخلاص، سرّی از اسرار من است که در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام. اگر کسی به باین مرتبه دست یافت، بزرگترین نعمت الهی نصیبش شده است گویند: «روزی سید بحرالعلوم (ره) را شاگردانش خندان و متبسّم دیدند. سبب پرسیدند در پاسخ گفت: پس از بیست و پنج سال مجاهدت، اکنون که در خود نگریستم، دیدم دیگر اعمالم ریایی نیست و توانستهام به رفع آن موفّق گردم.»[21] در مورد امام خمینی قرس سرّه گفته اند: «از روز جوانی که به مقام اجتهاد رسید، تا روزی که بر کرسی قیادت و امامت نشست در راه شناساندن خود و به دست آوردن مقام و مسند، کوچکترین گامی برنداشت.»[22] هر که با خدا باشد، خدا همراه اوست. این عظمت و قدرت و شوکتی که امام خمینی (ره) در دنیا کسب کرده، نه به خاطر تلاش برای خودش بود، بلکه این نتیجه اخلاص، سعی و تلاش برای انجام فرمان خدا بود که او را به آن مرتبه و مقام رساند. «درباره میرزای بزرگ شیرازی نقل شده هنگامی که شاگردان شیخ انصاری پس از درگذشت شیخ با اصرار فراوان میرزا را وادار به قبول این مسؤولیت کردند. قطرات اشک بر گونه و ریش مبارکش جاری شد و سوگند یاد کرد که هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی این مسؤولیت عظیم بر دوشم می آید.»[23] درباره فرزند وحید بهبهانی که نامش عبدالحسین بود نوشته اند: «در کربلا متولد شده خدمت پدرش علوم دینی و شرعی را تحصیل کرد و در عصر آن مرحوم مرجع مردم در مسائل شرعی شد. وحید بهبهانی اجازه مبسوط به ایشان داد و مردم را به رجوع و استفتا از خدمتش حکم فرمود. پس از رحلت پدر، مردم، علما و مؤمنین از او خواهش کردند که به جای آقا نماز بخواند. پس از اصرار، چند روزی مشغول امامت شد و مأمومین فراوانی حاضر می شدند پس از دو ماه، دیگر نیامد و گفت: امامت مقامی است عظیم و تحمّل آن بر من مشکل است و با آن زهد و تقوا، کناره گرفت.»[24] [1] . لغت نامه دهخدا، ذیل لغت اخلاص. [2] . شرح غرر الحکم، ج 2، صفحه 144. [3] . بحارالانوار، ج 73، صفحه 294. [4] . غافر (40)، آیه 14. [5] . شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 418. [6] . همان، ج 3، صفحه 217. [7] . ر. ک: جامع السعادات، ج 2، صفحه 402، داوری؛ پرواز در ملکوت، ج 2، صفحه 80 ـ 81. [8] . ر. ک، بحارالانوار، ج 70، صفحه 255. [9] . مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101، آل البیت. [10] . شرح غررالحکم، ج 3، صفحه 332. [11] . همان، ج 1، صفحه 343. [12] . شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 511. [13] . میزان الحکمه، ج 3، صفحه 63. [14] . همان، صفحه 279. [15] . بحارالانوار، ج 71، صفحه 184. [16] . همان، ج 70، صفحه 243. [17] . شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 315. [18] . همان، صفحه 407. [19] . بحارالانوار، ج 70، صفحه 248. [20] . مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101. [21] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 122. [22] . سیمای فرزانگان، ج 3، صفحه 133. [23] . همان، صفحه 135. [24] . ر.ک: همان، صفحه 146. |
علی اصغر الهامی نیا- غلامعباس طاهر زاده - اخلاق عبادی، ص43 |
| |||
|
ادب | ||||
از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است، حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست). در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟» ادب چیست؟ این صفت که سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟ وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود. ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث... قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»[1] آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینکه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینکه دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب کردن» است و کسی به این موهبت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام): «کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»؛[2] در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی. هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود: «افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛[3] برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند. ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند. ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست. مدالی است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد. آراستگی هر چیزی به چیزی است. آن گونه که علم، با حلم آراسته می گردد، وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد، و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می کند، حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهرهای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است که: «لاشرفمعسوءالادب»؛ با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست. کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. کلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است: «حسنالادبیسترقبیح النّسب»[4] نشانه ها و جلوه ها هر یک از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد. اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است. اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنکه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.» [5] کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آنکه ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است. ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است. جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است. ادب از که آموزیم؟ رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند. هم نیکان الگوی نیکی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر کسی است که از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»[6] و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان که باید کم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم که به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است که فرمود: «اذا رأیت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله»؛[7] هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد! عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟فرمود: کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم. [8] نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید. از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله) رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛[9] پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد! «سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم: رسول خدا با هر کس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.[10] هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.[11] وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.[12] هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد. به هیچ[13] کس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت. [1] . بحارالانوار، ج 75، ص261. [2] . میزان الحکمه، ج 1، ص 72. [3] . غررالحکم. [4] . همان. [5] . همان. [6] . گلستان سعدی، باب 2، حکایت 20. [7] . میزان الحکمه، ج 1، ص 70، حدیث 374. [8] . ما ادبنی احد رأیت قبح الجهل فجانبته(بحار الانوار، ج 14، ص 326). [9] . میزان الحکمه، ج 1، ص 78. [10] . سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 41، 43و75. [11] . همان، ص 45، 46، 47، 73 و61. [12] . همان، ص 41 و47. [13] . همان. | ||||
|