|
دزدی و سرقت | |||
از گناهانی که به کبیره بودنش تصریح شده، دزدی است، در روایتی از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ رسیده است که: «زنا نمیکند زنا کننده در حالی که به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد و همچنین دزدی نمیکند شخص دزد در حالی که ایمان داشته باشد»[1] یعنی زانی و دزد در حال زنا و دزدی روح ایمان با آنها نیست به طوری که اگر در آن حال بمیرند بیایمان خواهند بود و بعضی از آیات و روایاتی که درباره خیانت است شامل دزدی نیز میشود و از لحاظ کمی یا زیادی مقدار فرقی در حرمت دزدی نیست هر چند به مقدار سوزن یا ریسمانی باشد بلی اگر مالی که دزدیده شده معادل ربع مثقال طلا یا بیشتر باشد با اجتماع شرایط دیگری که ذکر میشود دست دزد را باید برید. محمد بن مسلم میگوید از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ پرسیدم در چه مقدار دزدی، دست دزد بریده میشود؟ فرمود: ربع دینار. گفتم در دو درهم چه طور؟ فرمود نه، فقط در معادل ربع دینار دست دزد بریده میشود قیمت آن ربع دینار هر چه باشد گفتم اگر کسی کمتر از ربع دینار دزدی کرده آیا به او دزد گفته میشود؟ فرمود هر کس از مال مسلمان چیزی را که نگاه داشته بدزدد، دزد نامیده میشود و نزد خداوند سارق است (یعنی او را به عذاب و عقوبتی که برای دزد معین فروده معذب میفرماید) لیکن دستش بریده نمیشود مگر در وقتی که دزدی او معادل ربع دینار یا بیشتر باشد و اگر دست دزد در کمتر از این مبلغ بریده شود همه را دست بریده میبینی.[2] حد دزدی: در سورهی مائده میفرماید: «دستهای مرد و زن دزد را ببرید که جزای کارشان عقوبتی از جانب خداست (تا این عمل زشت ترک شود و برای دیگران عبرتی گردد و کسی جرأت دزدی نکند) و خداوند (در ارادهاش) غالب و (در افعالش) داناست پس کسی که بعد از گناهش پشیمان شود و نزدیک چنین گناهی نشود خداوند به رحمت و مغفرتش به او رجوع میفرماید زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».[3] در کتاب برهان قرآن صفحه 170 چنین مینگارد: یکی از مواردی که معاندین اسلام دربارهی آن جار و جنجال و غوغا به راه انداختهاند موضوع قوانین کیفری اسلام است. این گروه قوانین کیفری اسلام را وحشیانه میخوانند و در قرن بیستم و عصر ترقی و تمدن شایسته اجراء و قابل انطباق نمیدانند و مخصوصاً درباره قطع دست در حد سرقت و رجم در حد زنا، شور و غوغایی سخت به پا کردهاند و میگویند علم و فسلفه در حال حاضر ثابت کرده است که شخص مجرم را بیعدالتیهای اجتماع و نظامات ظالمانهی اقتصادی وادار به ارتکاب گناه میکند و در حقیقت وقوع جرم یک نوع بیماری روحی و انحراف اخلاقی است و بنابراین وظیفهی ما دربارهی شخص گناهکار این است که در مقام علاج و اصلاح حال او برآییم نه آنکه او را در چنگال عقاب و کیفر قرار دهیم.[4] ما منکر نیستیم که محیط تربیت و اوضاع اجتماع در تأسیس و تکوین شخصیت اخلاقی افراد اثر عمیقی دارد و همچنین انکار نمیکنیم که در بسیاری از موارد مظالم اجتماعی و حق شکنیها عقدههای روحی به وجود میآورد و روح را بیمار و اخلاق را منحرف میسازد و شخص را به ارتکاب گناه وامیدارد و به همین مناسبت اسلام نیز کلیه این جهات را در تشریع کیفرها رعایت کرده است ولی با وجود این نمیتوانیم ارادهی افراد را نادیده فرض کنیم و انسان را موجودی فاقد قدرت و شعور و مسلوب الاراده بشماریم و به تقلید مکتب روان شناسی تحلیلی تنها جنبهی محرکهی انسان یا به اصطلاح (دینامو) را به حساب بیاوریم ولی نیروی ضبط و قوهی کنترل (فرامل) را از نظر دور داریم آن نیرو و قدرتی که کودک را پس از دیدن به سن معینی از ادرار کردن در بستر خود باز میدارد همان نیرو یا نظیر آن است که دستگاه اعمال و تصرفات انسان را نیز تحت کنترل و مراقبت قرار میدهد و او را از پیروی شهوات و تسلیم شدن در برابر طغیان و طوفان هوی و هوس باز میدارد و به همین مناسبت است که در کشورهای غربی یعنی در همان سرزمینهایی که «فلسفه روان شناسی تحلیلی» پدید آمده و نشو و نما کرده هیچ گاه مجرمی را بدون کیفر رها نمیکنند و جاسوس و خائنی را به عنون این که عقدههای روحی و سوء نظامات اجتماعی باعث خیانت و جنایت او شده مورد لطف و نوازش قرار نمیدهند بلکه او را به زندان و دار و شکنجه و مسلسل میسپارند همچنین ما منکر نیستیم که عوامل و شرایط اقتصادی در تکوین و تأسیس مشاعر و عواطف و مهندسی افکار و اعمال ما آثاری غیر قابل انکار دارد و محرومیت مستمر وفقر و گرسنگی؛ کینه و بغض شدید از اجتماع در اعماق روح پدید میآورد و شخص را برای ارتکاب بیشتر جنایات آماده میسازد ولی با وجود این نمیتوانیم قبول کنیم که عامل اقتصادی تنها عاملی باشد که سلوک و اعمال انسان را تحت تأثیر قرار دهد زیرا ما بسیاری از مردم فقیر و محروم را میشناسیم که در عین تحمل شدت فقر و مرارت محرومیت پرده تقوی و عصمت خود را نمیدرند و با کمال عفاف و پرهیزگاری و در منتهای راستی و درستی وظایف خود را انجام میدهند به علاوه هرگاه عامل اقتصادی به تنهایی متصرف در اعمال و سلوک افراد باشد میباید در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی که بنا با دعای مبلغین و هواداران نظام کمونیزم فقر و گرسنگی و بیعدالتیها و محرومیتهای اقتصادی از آنها رخت بر بسته هیچ گونه اثری از جرایم و جنایات وجود نداشته باشد در صورتی که واقع امر بر خلاف این است و در آنجا نیز انواع جرمها و جنایتها به وقوع میپیوندد. با توجه به این حقایق وقتی سیاست اسلام را دربارهی کلیه حدود کیفرها مورد مطالعه قرار دهیم به این حقیقت میرسیم که اولاً این شریعت کوشش خود را مصروف در آن میدارد که اجتماع را از اسباب و موجبات ارتکاب گناه محفوظ دارد و ثانیاً پس از کوشش فراوانی که در این راه مبذول میدارد حدود و کیفرها را برای جلوگیری از شیوع گناه مقرر میسازد و روی این اصل اطمینان کامل دارد که آن حد و کیفر بر آئین عدالت جریان خواهد یافت زیرا چنین حد و کیفری دربارهی کسی اجراء میشود که هیچگونه داعی و مجوزی برای ارتکاب گناه نداشته است اما در صورتی که اجتماع به جهتی از جهات قادر نباشد که از موجبات ارتکاب گناه جلوگیری کند کیفر گناه نیز ساقط میشود و شخص گناهکار یا آزاد خواهد شد و یا به صرف تعزیرو گوشمالی دربارهی او اکتفا خواهد شد. چنانچه ظاهر است آیهی شریفه از حیث کیفیت سرقت و چگونگی بریدن دست دزد مجمل است و در بیان آن باید به اهلبیت ـ علیه السّلام ـ مراجعه نمود و برای شرح و تفصیل هر یک، روایات زیادی رسیده و خلاصه آنها این است: 1ـ بلوغ: دزدی که درباره او میخواهد حد جاری شود باید هنگام دزدی به حد بلوغ شرعی رسیده باشد و آن در پسر به یکی از این سه چیز حاصل میشود روئیدن موی زبر بر عانه، محتلم شدن، گذشتن پانزده سال قمری از سنش و در دختر به تمام شدن نه سال قمری است بنابراین اگر طفل نابالغ دزدی کند حد بر او جاری نمیشود و حاکم شرع او را تأدیب و تعزیر میکند به آنچه صلاح بداند. در صحیحه عبدالله بن سنان از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مرویست که هرگاه طفل نابالغ دزدی کند در مرتبه اول و دوم باید او را بخشید و در مرتبهی سوم باید تأدیب بشود و اگر باز دزدی کرد اطراف انگشتانش باید بریده شود و در صورت تکرار پایینتر انگشتانش بریده میشود. 2ـ عقل: پس اگر دیوانه دزدی کرد حد بر او جاری نمیشود و در صورتی که نافع و مؤثر باشد به هرچه صلاح بداند حاکم شرع تأدیبش میکند. 3ـ اختیار: بنابراین اگر از روی اکراه و اجبار دزدی کرده حد نمیخورد. 4ـ آنچه را دزدیده شرعاً مال و قابل تملک باشد پس اگر چیزی که مال نیست مثلاً طفل آزادی را بدزدد حد نمیخورد. 5ـ چیزی که دزدیده قیمت آن کمتر از ربع مثقال شرعی طلای خالص نباشد و مثقال شرعی هیجده نخود است و ربع آن چهار نخود و نیم میشود. 6ـ آن مال، مال فرزند یا بندهی سارق نباشد پس اگر پدری مال فرزند یا مولایی مال بندهی خود را هر چند مکاتب باشد بدزدد، دست او را نباید برید ولی در عکس آن یعنی اگر فرزند مال پدرش یا مادرش را دزدید حد جاری میشود و اگر بنده مال مولایش را بدزدد در اجرای حد اختلاف است. بعضی از فقهاء فرمودهاند اگر کارگری مال کارفرما را بدزدد حد بر او جاری نمیشود لیکن مشهور فقهاء این است که بین کارگر و دیگران فرقی نیست و در دزدی کردن مهمان از مال مهماندار دو قول است و اجرای حد صحیحتر است و بالجمله در اجرای حد فرقی بین کارگر و میهمان و غیر ایشان نیست. 7ـ آنچه دزدیده طعام و خوراکی در سال قحط نباشد چنانچه از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که فرمود در سال قحط و مجاعه دست سارق به سبب دزدی خوراکی از قبیل نان و گوشت و امثال آن بریده نمیشود. 8ـ هرگاه سربازی از غنائم جنگ که خود در تحصیل آن شرکت داشته بدزدد از حد معاف است. 9ـ هرگاه شریکی از مال شریک دیگر بدزد و ادعا کند که آن مال را حق و قسمت خود میپنداشته حد نمیخورد. 10ـ هرگاه متهم به سرقت پیش از آن که بر حاکم شرع سرقتش ثابت شود چیزی را که دزدیده از صاحبش بخرد یا از طریق ارث و مانند آن مالک شود از حد سرقت معاف است. 11ـ هرگاه متهم ادعا کند که مال را به قصد دزدی نبرده و این احتمال را درباره او بتوان داد حد بر او جاری نمیشود. [1] . لایزنی الزانی و هو مؤمن ولا یسرق السارق و هو مؤمن (وسائل الشیعه، ج14، ص236، حدیث 24). [2] . عن محمد بن مسلم قال قلت لابی عبداله ـ علیه السّلام ـ فی کم یقطع ید السارق فقال ـ علیه السّلام ـ فی کم یقطع ید السارق فقال ـ علیه السّلام ـ فی ربع دینار قال قلت له فی درهمین فقال ـ علیه السّلام ـ فی ربع دینار بلغ الدینار ما بلغ قال فقلت له ارأیت من سرق اقل من ربع الدینار هل یقع علیه اسم السارق فقال ـ علیه السّلام ـ کل من سرق من مسلم شیئاً قد حواه و احرزه فهو یقع علیه اسم السارق و هو عند الله سارق و لکن لا تقطع الافی ربع دینار او اکثر و لو قطعت ید السارق فیما هو اقل من ربع دینار لالفیت عامه الناس مقطعین (تهذیب). [3]. و السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسب انکالا من الله و الله عزیز حکیم فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم (سورهی مائده، آیهی 42 و 43). [4] . این خلاصه شبهه و اعتراض معاندین اسلام است که ترقی و تمدن قرن بیستم را به رخ ما میکشند ولی از این نکته غفلت دارند که در همین قرن بیستم و به دست همان طرفداران ترقی و تمدن فجایع و جنایاتی صورت میگیرد که شدت و سختی کیفرهای اسلامی در برابر آن قابل بحث و در خور مناقشه نیست. گویا معترضین به قوانین کیفری اسلام و طرفداران ترقی و تمدن توجه ندارند که در همین عصر ملت فرانسه که خود را علمدار آزادی و سمبل بشر دوستی معرفی میکند چهل هزار نفر از مردم شمال آفریقا را بدون هیچ گونه جرم و گناهی بلکه به علت مطالبه حقوق حقه خود به مسلسل میبندد و به خاک و خون میکشد (در کیهان 25/1/1339 مینویسد: در مبارزات دلیرانه که ملت مجاهد و آزادیخواه الجزایر برای استخلاص از چنگال اهریمنانه دولت جبار و ستمگر فرانسه در این مدت شش سال از خود نشان دادهاند یک میلیون از ده میلیون جمعیت رشید خود را به جرم دفاع از حدود و حقوق طبیعی خود از دست داده است) و هرگاه به این وحشیگری فاحش و این جنایات فجیع توجه داشتند اسلام را از جهت کیفر دادن بعضی از افراد متجری و جنایتکار مورد اعتضار و در خور انتقاد نمیدانستند.
|
سخن چینی از گناهانی که کبیره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چینی(نمیمه) است. خداوند در سوره مبارکه رعد می فرماید:
«وَ یقطَعونَ ما أمرَ اللهُ بهِ أن یوصلَ و یفسدونَ فی الارضِ أولئکَ لهُم اللعنهُ و لهُم سوءُ الدارِ»؛[1]
«و کسانی که قطع می کنند آنچه را خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند، برای ایشان است دوری از رحمت خداوند و برایشان بدی سرای آخرت است یعنی عذاب اخروی».
و روشن است که نمّام معنی سخن چین، و کسی که حرفی را ازیک نفر درباره کسی شنیده و برای آن کس نقل می کند قطع کرده، آنچه خدا امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد کرده، زیرا عوض این که بین مؤمنین ایجاد محبت و الفت نماید و اتحادشان را محکم سازد، نفرت و تفرقه و دشمنی ایجاد کرده است پس برای او است لعنت خداوند و عذاب آخرت.
قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «و إنّ مِن أکبرِ السحرِ النمیمه یُفَرقُ بها بینَ المتحابینَ و یُجلبُ العداوهُ علی المُتَصافیینِ و یُسفَکُ بها الدماءُ و یُهدَمُ بها الدُورُ و یُکشَفُ بها الستورُ و النمامُ شرُّ مَن و طَئَ الأرضَ»؛[2]
امام صادق ـ علیه السلام ـ پس از بیان اقسام سحر می فرماید: «جز این نیست که بزرگترین اقسام سحر، نمامی است که به واسطه آن بین دوستان جدایی می اندازد و دشمنی را بجای صفا در بین کسانی که با یکدیگر یک رنگ بودند قرار می دهد و به سبب سخن چینی خون ها ریخته می شود و خانه ها خراب می شوند و پرده ها کشف می شود و نمام بدترین کسانی است که روی زمین راه می رود».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «ألا أُنبئکُمُ بشرارِکُم»؟ قالوا: بلی، یا رسول اللهِ! قال ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «المشائونَ بالنمیمهِ المُفرِّقونَ بین الأحبهِ، الباغون لِلبُراءِ المعایب»؛[3] پیامبر فرمود: «شما را به بدترین خودتان آگاه کنم؟ گفتند: بله ای پیامبر خدا. فرمود: آن ها که به سخن چینی روند و در میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکان عیب ها جویند».
قال الباقر ـ علیه السلام ـ : «مُحرمه الجنه علی القتاتین المشائینَ بالنمیمهِ»؛[4] امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: «بهشت بر دورغ تراشانی که برای سخن چینی می روند حرام است».
قال النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «مَن مَشی فی نمیمهٍ بینَ الإثنینِ سَلَطَ اللهُ علیه فی قبرهِ ناراً تُحرقُهُ إلی یومِ القیمهِ و إذا خرج من قبرِهِ سَلَطَ اللهُ علیهِ تنیناً اسودَ ینهشُ لَحمَهُ حتی یدخُلَ النارَ»؛[5] رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «کسی که برای سخن چینی بین دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشی را مسلط می فرماید که او را می سوزاند و چون از قبرش بیرون می آید، ماری بزرگ و سیاه را بر او مسلط می فرماید که گوشت او را می خورد تا داخل جهنم شود».
نیامدن باران
بنی اسرائیل را قحطی گرفت، موسی ـ علیه السلام ـ از خداوند باران خواست. وحی رسید دعای تو را و کسانی که با تو هستند، مستجاب نمی کنم، زیرا در بین شما نمامی است که از سخن چینی دست بر نمی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ گفت: خدایا آن شخص کیست، تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟
فرمود من شما را از نمیمه نهی می کنم، چگونه راز دیگری را آشکار می سازم. پس توبه اجتماعی کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برایشان باران بارید.[6]
هر که عیب دگران نزد تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد
[1]. سوره رعد، آیه 25. [2]. احتجاج، ج2، ص 82. [3]. کافی، ج2، ص 369. [4]. کافی، ج2، ص 369. [5]. ثواب العمال، ص 335. [6]. وسائل الشیعه کتاب حج.علی محمد حیدری نراقی - گناهان کبیره، ص 163
|
۱ سبک شمردن نماز | |||
شکی نیست که بی اعتنایی به نماز گناهی است بزرگ. بنابراین شناسایی مصادیق این تحقیر ناپسند، مقدمه پرهیز از این عصیان نابخشودنی است. عناوین زیر از مصادیق سبک شمردن نماز است. الف) تأخیر نماز: امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیهی شریفهی قرآن، که در ارتباط با مذمت بی اعتنایی به نماز نازل گردیده است[1] میفرماید: »تاخیر الصّلاه عن اوّل وقتها لغیر عذرٍ»[2] مراد از بی اعتنایی به نماز، «تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است.» البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتی است که بصورت اورژانسی پیش آید و قابل تأخیر نباشد و الاّ باید به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوییم کار دارم. ب) عدم رعایت آداب آن در خلوت: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین میفرماید: »من احسن صَلَوتَهُ حین یَراهُ النّاسُ و أَساءَها حینَ یَخلُوا فتلک استهانهٌ»[3] یعنی: «آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بی اعتنایی کرده است.« مروری بر نمازهای خلوت و جلوت ما، روشن مینماید که آیا احترام و توجه ما به نماز بیشتر بوده است یا به ناظران صحنهی نماز. ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روایت دیگری میفرماید: کسی که وضوی نماز را تا وقت اذان به تأخیر اندازد او به نماز بی اعتنایی کرده است. آری کسی که به کار اهمیت میدهد، قبل از رسیدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم میکند. کدام ملاقات و میهمانی است که وقت آن فرا رسیده باشد و ما هنوز در فکر پوشیدن لباس و یا آماده کردن شرایط آن باشیم؟! د) عدم یادگیری معانی: آیا ندانستن معانی الفاظی که روزانه ده بار در نماز تکرار میشود به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! آیا اگر ما برای طرف گفتگوی خویش در نماز اهمیتی قائل باشیم در فکر این نخواهیم بود که محتوا و مضمون مذاکره و نجوای خود را بفهمیم و با ادراک صحیح به سخن در برابر او بایستیم؟! چگونه ممکن است با اقامت کوتاه در یک کشور، تا حدودی به زبان مردم آنجا آشنا میشویم و با یکی دو بار عبور از مسیری، نام و نشان آن را فرا گیریم و در برخورد با هر بنایی از اسم و بانی و مشخصات آن جویا شویم اما هیچکدام از این توجهات و حساسیتها در مورد نماز اعمال نشود؟! آیا اینها به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! چگونه میتوانیم پاسخگوی این عباداتی باشیم که محتوای آن جز تحقیر خداوند رب العالمین نیست؟! اینجاست که امام حسین ـ علیه السلام ـ به خداوند تبارک و تعالی عرض میکند: »الهی مَن کانَت محاسِنُه مَساوِی فکیف لایکونُ مَساوِیه مَساوِی«[4] یعنی: «خدایا آن کس که اعمال به ظاهر نیک او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!« فرق نمازگزارانی که در نماز هیچ دردی را احساس نمیکنند[5] جز درد فراق دوست، از هیچ حادثهای مطلع نمیشوند،[6] هیچ صدایی را نمیشنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزارانی که زیر شلاق و علیرغم هر گونه تهدید و شکنجه و محدودیتی نماز را بپا میدارند[7] با کسانی که نماز را بار و رنجی میدانند که در برداشتن و عبور از آن باید شتاب کرد و در هنگام اقامهی آن با دست و محاسن بازی میکنند و خمیازه میکشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است. هـ) عجله و شتاب در نماز: سریع خواندن نماز و تبدیل این عبادت به عادتی که همچون عمل ماشین نویسی بدون توجه به معانی و بدون رعایت خشوع و طمأنینه انجام گیرد از نشانههای دیگر بی توجهی به نماز است. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ رحمه الله علیه ـ در این باره میفرماید: »علمای روانشناسی میگویند: «یک کار همین قدر که برای انسان عادت شد، دو خاصیّت متضاد در آن به وجود میآید. هر چه که بر عادت بودنش افزوده شود و تمرین انسان زیادتر گردد، کار، سهلتر و سادهتر انجام میشود.» یک ماشین نویس که به ماشین نویسی عادت میکند، هر چه بیشتر عادت میکند، از توجهش کاسته میشود. یعنی از اینکه این عمل او یک عمل ارادی و از روی توجّه باشد کاسته میشود و به یک عمل غیر ارادی نزدیکتر میگردد. خاصیّت عادت این است. اینکه در اسلام به مسألهی نیّت تا این اندازه توجّه شده، برای جلوگیری از این است که عبادتها آنچنان عادت نشود که به واسطهی عادت، به یک کار طبیعی و غیر ارادی و غیر فکری و غیر هدفی و کار بدون توّجه که هدف درک نشود و فقط به پیکر عمل توجه گردد تبدیل شود. اینها چیزهایی است که ما تنها در نماز اسلامی به دست میآوریم و متوّجه میشویم که بسیاری از برنامههای تربیتی به وسیله این عبادت و در پیکر این عبادت پیاده میشود، گذشته از اینکه خود این عمل، پرورش عشق و محبّت خدا و معنویّت در انسان است، که این روح عبادت است.»[8] مردی در حضور امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نماز خود را با شتاب به جا میآورد. حضرت نگاهی به او کرده و فرمود: چند وقت است اینگونه نماز میخوانی؟ او گفت: مدت هاست. حضرت فرمود: مَثَل تو نزد خداوند مثل کلاغی است (که منقار بر زمین میکوبد. سجده تو خضوع در برابر خدا نیست. منقار به زمین کوبیدن است) اگر اینگونه بمیری بر غیر ملت و دین پیامبر اکرم، مردهای. سپس حضرت در مورد کم گذاشتن در نماز فرمود: به درستی که دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.[9] برخی از پیامدهای استخفاف و بی توجهی به نماز 1ـ قهر و قطع رابطه با عترت: امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در یک بیان قهرآمیز، با صراحت چنین خطاب فرمودند: »لیس مِنّی مَن ضَیَّعَ الصّلاه»[10] یعنی: «آن کس که نماز را تضییع نماید از من نیست.« امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان معیاری برای شناسایی افرادی که با آن حضرت پیوند مکتبی دارند چنین میفرمایند: »اِمتَحِنُوا شِیعَتَنا عِندَ مواقیت الصلوه کیف محافظتهم علیها«[11] یعنی: «شیعیان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسایی کنید.« در روایت مشهور دیگری حضرتش سهل انگاری در مسئلهی نماز و استخفاف به آن را موجب محرومیت از شفاعت خاندان عترت و طهارت در روز قیامت شمردند[12] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز در بیانی دیگر میفرمایند: »مَن استَخَفَّ بالصّلاه لا یَرِدُ عَلیَّ الحوضَ لا و اللّه« یعنی: «آن کس که نماز را سبک شمارد (به خدا قسم) روز قیامت در کنار حوض کوثر، با من ملاقات نخواهد کرد.»[13] این تأکید و بیان همراه با قسم، حکایت از عمق فاصله بین پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و نماز گزارانی که به نماز اهمیت نمیدهند دارد. 2ـ غضب خداوند: قرآن کریم با نکوهش افرادی که نماز را ضایع میکنند[14] یا نسبت به آن بیاعتنا هستند.[15] مسلمانان را از این عمل بر حذر میدارد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علی ـ علیه السلام ـ میفرمایند: »فی تأخیرِها مِن غَیرِ عِلّهٍ غَضَبُ اللّه عزوجل »[16] یعنی: «تأخیر نماز از اول وقت بدون دلیل، موجب غضب خداوند متعال میگردد.« امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرمایند: » إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی »[17] یعنی: «وقتی بندهای نماز خود را با عجله و شتاب به پایان میبرد و آن را کوتاه میکند خدا به ملائکه میفرماید: آیا نمیبینید بندهی من چگونه نماز خود را کوتاه میکند گویا میپندارد که بر آوردن حوائجش به دست غیر من است (که اینگونه عجله میکند.) آیا نمی داند برآوردن حوائجش به دست من است.» 3ـ عدم اجابت دعا و محرومیت از دعای صالحان: کسانی که به نماز به عنوان تکلیف و خواست الهی بی توجهی کنند و آن را کوچک بشمارند خداوند نیز به خواستهها و اعمال آنان توجهی نخواهد داشت. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین میفرماید: » من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله ... و کل عمل یعمله لا یؤجر علیه و لا یرتفع دعاؤه إلى السماء »[18] یعنی: «هر کس به نمازش بیتوجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نمیگردد دعایش به آسمان راه نمییابد.« و در ادامه، میفرمایند: مشمول دعای خیر صالحین نخواهد بود. 4ـ مضیقه و نارسایی دنیوی: قهر و غضب خدا و پیامبر نسبت به کسانی که نماز را کوچک میشمارند زیانها و خساراتی بر جای خواهد نهاد. گر چه ممکن است تارک و یا استخفاف کننده به نماز این تأثیر را درک نکند و متوجه علت مضیقهها و گرفتاریهای خود نباشد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند برکت را از عمر و روزی کسانی که نماز را کوچک میشمردند بر میدارد.[19] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز برای این گروه از افراد، تهیدستی و نیاز را پیش بینی نموده و میفرماید: » قال رسول الله ص عشرون خصله تورث الفقر ... و الاستخفاف بالصلاه »[20] یعنی: «استخفاف و سبک شمردن نماز موجب فقر و تهیدستی میشود.» 5ـ سختی احوال قبر و قیامت: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: نماز گزاری که نمازش را سبک بشمارد وقتی از قبرش خارج شود خداوند ملکی را بر وی موّکل میگرداند که او را بر عرصهی قیامت وارونه بر زمین میکشد و مردم به او نگاه میکنند و با شدت و سختگیری مورد محاسبه قرار میگیرد.[21] [1] . ماعون/5ـ4. فویلٌ للمصلّین، الذین هم عن صلاتهم ساهون. [2] . بحار الانوار، 83/6. [3] . مستدرک الوسائل، 3/26. [4] . بحار الانوار ج95ص225 [5] . اشاره به جریان کشیدن تیر از پای مبارک امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در حال نماز. [6] . فرزند امام سجاد ـ علیه السلام ـ در حالی که حضرت در نماز بودند به چاه افتاد و حضرت علیرغم شیون افراد خانه متوجه آن نشد و پس از نماز فرزند را به سلامت از چاه بیرون کشید (بحار، 81/245). [7] . به کتاب خاطرات آزادگان ایرانی در اردوگاههای عراق با عنوان «نماز در اسارت» چاپ سازمان تبلیغات اسلامی مراجعه شود. [8] . تعلیم و تربیت در اسلام، ص197. [9] . بحارالانوار، 84/242. [10] . مستدرک الوسائل، 3/98. [11] . وسائل الشیعه ج4ص114 [12] . بحار الانوار 236/82. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ ره ـ این روایت را چنین تبیین میفرماید: در وقت وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ جریانی رخ داد که وقتی ابو بصیر آمد به «ام حمیده» تسلیت عرض کند، ام حمیده گریست، ابو بصیر هم که نابینا بود گریست بعد «ام حمیده» به ابو بصیر گفت: ابو بصیر نبودی و لحظهی آخر امام را ندیدی، جریان عجیبی رخ داد عرض کرد: چه چیزی؟ فرمود: امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوهای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود: تمام خویشان نزدیک مرا بگویید، بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی میکرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت: »لن تنالَ شفاعتُنا مستخّفاً بالصلوه» هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. (گفتارهای معنوی، ص65، 64). [13] . بحارالانوار، 83/9. [14] . فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه (مریم/56). [15] . ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون (ماعون/5). [16] . بحار الانوار ج2ص154 [17] . کافی ج3ص269. [18] . بحار الانوار، 80/21. [19] . بحارالانوار،83/202 [20] . بحار الانوار،73/315
[21] . بحارالانوار، 80/22. |
|
|
رباخواری ۱ | |||||
زیان رباخواری
|
دشنام و بد زبانی |
یکی از آفات زبان، دشنام و ناسزاگوئی است و آن عبارتست از اینکه انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و دور از شان آدمی را بر زبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش میگویند. فحش مفهوم وسیعی دارد که شامل نسبتهای زشت ناموسی نیز میشود. البته الفاظ و عباراتی که اراذل و اوباش در سخنان خویش بکار میگیرند دارای مراتب مختلفی است که بعضی از آنها از بعضی دیگر زشت تر است و بحسب عادات و موارد با هم فرق میکند لذا بعضی از فحشها حرام و بعضی دیگر مکروه و مذموم است. بنابراین، مؤمن باید از بکار بردن الفاظ و عباراتی که بر اشیاء قبیح و مستهجن دلالت دارد اجتناب ورزد و در هنگام ضرورت نیز نباید به آنها تصریح کند، بلکه باید به صورت کنایه و رمز به آنها اشاره نماید، چنان که خداوند حتی به امور زناشویی تصریح ننموده، بلکه بصورت کنایه از آن به مس[1] و لمس[2] تعبیر فرموده است. اسباب فحش الف) غضب: وقتی شخصی از فردی ناراحت و خشمگین میشود و قصد آزار و اذیت او را داشته باشد به او ناسزا و دشنام میدهد. ب) عادت: وقتی شخصی با فساق و فجار، اراذل و اوباش، افراد پست و فرومایه، مجالست و همنشینی کند و با آنها رفیق و مأنوس گردد بتدریج روحیات، خلقیات و عبارات آنها در او اثر میگذارد و از آنجا که سخنان عادی آنها توام با هرزهگویی و فحاشی به یکدیگر است به او هم سرایت میکند و ابتدا گهگاهی آن الفاظ رکیک را بر زبان جاری میسازد و به زشتی آن کلمات توجه دارد ولی بعد از مدتی قبح آن الفاظ از نظرش زائل شده و فحش دادن و فحش شنیدن برایش بصورت امری عادی در می آید و بجائی می رسد که در شرائط معمولی بطور ناخود آگاه این الفاظ زشت بر زبانش جاری میشود و کمتر سخنی میگوید که چاشنی آن فحش و ناسزا نباشد. معالجه این آفت به این است که: 1. انسان از مقدمات پیدایش غضب اجتناب کند تا نسبت به مؤمنان به خشم نیاید. 2. غضب خود را فرو نشاند و بر اعصاب خود مسلط شود. 3. از معاشرت با اهل فسق و فساد پرهیز نماید تا بتواند زبان خود را از فحش باز دارد. روایات 1ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: « فحش دادن ظلم است و ظالم در آتش دوزخ قرار دارد.[3]» 2ـپیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: « خداوند بهشت را حرام کرده بر هر دشنام دهنده بیابروی بیحیائی که از آنچه میگوید و از آنچه به او گفته میشود باکی ندارد و متاثر و ناراحت نمیشود.[4]» 3ـ و نیز فرمود: « هر گاه شخصی را دیدید که نسبت به آنچه میگوید یا درباره او گفته میشود بیمبالات و بیتفاوت است پس همانا او یا زنازاده است و یا شیطان شریک او بوده است.[5]» 4ـ و نیز فرمود: « فحش به مؤمن مانند نزدیک شدن به مرگ است.[6]» 5ـ همچنین فرمو.د، فحش به مؤمن فسق و جنگ با او کفر است.[7]» چند نکته 1ـ اگر کسی پیامبر و ائمه معصومین و فاطمه زهرا، ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ را سب و لعن کند و به آنها دشنام و ناسزا بگوید کشتن او واجب است[8] و هر کسی که دشنام و سب آنها را بشنود بر او واجب است که دشنام دهنده را به قتل برساند و قتل او بر اذن ولی فقیه و حاکم شرع متوقف نیست البته به شرطی که بر جان و مال و عرض خود و یا سایر مؤمنان از ناحیه دشنام دهنده و طرفداران او خسارت جبران ناپذیری وارد نشود. باید توجه داشت که سب یکی از ائمه به سب پیامبر، و سب پیامبر به سب خدا بر میگردد و سب خدا شرک بخدا و سب به پیامبر کفر به خدا است، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود هر کسی که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر کس مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است.[9] همچنین سب مؤمن تعزیر دارد، چنان که از امام صادق ـ علیه السلام ـ سئوال شد درباره کسی که مؤمنی را دشنام دهد (غیر از دشنامهای ناموسی) آیا بر او شلاق زده می شود؟ حضرت فرمود: « تعزیر دارد.[10]» 2ـ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «[11] مردگان را دشنام ندهید، زیرا آنها به آنچه پیش فرستادهاند میرسند پس اگر مؤمن باشند که مثل زندگان دشنام به آنها جایز نیست و اگر فاسق باشند با اعمال بدی که انجام دادهاند خود را گرفتار و محروم از رحمت الهی ساختهاند، بنابراین، شما به آنان دشنام ندهید.» 3ـ فحش دادن و هرزهگوئی باعث میشود که خوبان و نیکان از فحش دهنده تنفر و انزجار پیدا کنند و در نتیجه از او دوری گزینند و در عوض بدان و پستان دور او را بگیرند و غرق در فساد و تباهی شوند. امیر مؤمنان در این رابطه میفرماید: از هر کلام زشت و سخن ناروا پرهیز کن زیرا با گفتن آن پستان و رذلان بتو روی میآورند و کریمان از تو میگریزند.[12] 4ـ دشنام دادن باعث کینهتوزی و دشمنی میشود، شخصی از قبیله بنی تمیم بخدمت پیامبر رسید و عرض کرد مرا موعظه کنید در بین مواعظ حضرت این جمله بود: به مردم فحش مده که باعث دشمنی آنها میشود.[13] 5ـ کسی که فحش دادن را شروع کرده از آن که جواب فحش او را میدهد ستمکارتر است و گناه فحش دهنده و پاسخ گوینده هر دو به عهده ابتداء کننده فحش است مگر در صورتیکه فحش دهنده از طرف مقابل پوزش بطلبد یا پاسخ دهنده از حد تجاوز کند.[14] علت اینکه گناه هر دو طرف دشنام بعهده آغاز کننده است اینستکه اگر او شروع به فحاشی نمیکرد طرف مقابل باو دشنام نمیداد و در واقع او در مقام تلافی بوده و بعبارت دیگر عکس العمل عادی فحش جواب شنیدن است، البته باین معنی نیست که هر کس جواب دشنام را با دشنام بدهد ولی اگر نتوانست ناسزاهای فحاش را تحمل کند و خواست جواب او را بدهد گرچه کار مذمومی مرتکب گشته ولی گناه بحساب آغاز کننده فحش میباشد. 6ـ جواب دشنام نباید از حد تجاوز کند بلکه باید به مثل آن[15] و یا ضعیفتر از آن باشد. تجاوز از حد دو صورت دارد: الف) تکرار دشنام بلفظ یا مترادف آن ب) دشنام به لفظ زشتتر و رکیکتر. و لذا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «[16] دو نفر که بیکدیگر فحش و دشنام میدهند پس گناه هر دو بر عهده آغاز کننده است مگر اینکه جواب دهنده از حد تجاوز کند در اینصورت گناه هر یک بر عهدهخود او میباشد.» 7ـ یکی از بزرگترین تعالیم اخلاقی اسلام محترم شمردن مقدسات جامعه است. هر فردی وقتی برای چیزی قداست خاصی قائل شد به آن احترام میگذارد و از حریم آن دفاع میکند و بهیچ وجه راضی نمیشود که دیگری به مقدسات او اهانت کند و آنها را به باد فحش بگیرد و کوچکترین توهینی به مقدسات او (هر چند پوچ و خرافی باشد) باعث میشود که او هم بخاطر تعصب جاهلی خود متقابلاً به مقدسات مؤمنین فحش و ناسزا بگوید و به ساحت قدس الهی اهانت کند. قرآن برای حفظ مقدسات دینی از نیش زبان و گزند مشرکان، مؤمنان را از دشنام دادن به بتها بشدت منع میکند و میفرماید:[17] نباید شما مؤمنان به بتهای آنان دشنام بدهید زیرا عکس العمل آنان نیز این خواهد بود که از روی جهالت و لجاجت معبود حقیقی و پروردگار شما را دشنام دهند. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: « مراد از دشنام به خدا دشنام به اولیاء خدا است» زیرا هر کس یکی از اولیاء خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده است که در نکته اول به آن اشاره شد. مسعده بن صدقه از امام صادق ـ علیه السلام ـ سئوال میکند که معنی کلام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ چیست که فرمود: « شرک از حرکت مورچه بر روی یک سنگ صاف در شب تاریک مخفیتر است؟!» امام ـ علیه السلام ـ فرمود: « مؤمنان به بتهای مشرکان دشنام میدهند و در نتیجه مشرکان هم به معبود مؤمنان ناسزا میگویند پس خداوند از دشنام به بتها نهی فرموده تا کافران معبود مؤمنان را دشنام ندهند پس مؤمنان بواسطه دشنام به بتها، مشرک میشوند در حالیکه خود نمیدانند.[18]» به همین جهت ملاحظه میکنیم امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ هنگامی که در جنگ صفین شنید جمعی از اصحاب، معاویه و پیروان او را دشنام میدهند فرمود: «[19] من دوست ندارم که شما فحاش باشید لکن اگر شما بجای دشنام اعمال آنها را توصیه و احوال آنها را ذکر کنید به حق نزدیکنر و برای اتمام حجت بهتر است.» 8ـ یکی از بدترین موارد دشنام بعد از اولیاء الهی، دشنام به پدر و مادر میباشد و بدو صورت است. الف) فرزند مستقیماً به پدر و مادرش دشنام دهد و به آنان ناسزا گوید که در قرآن از آن نهی[20] شده است. ب) فرزند به پدر و مادر دیگری فحش دهد هم هم متقابلاً به پدر و مادر او فحاشی کند، هنگامی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: « کسی که به پدر و مادرش دشنام بدهد ملعون و دور از رحمت الهی است از حضرت سئوال شد، چگونه انسان به پدر و مادرش دشنام میدهد؟ فرمود: شخص به پدر دیگری فحش میدهد او هم پدر او را دشنام میگوید.[21]» و در جای دیگر از حضرت سئوال میشود آیا کسی پدر و مادرش را دشنام میدهد؟ فرمود: « آری انسان پدر و مادر دیگران را دشنام میدهد و دیگری هم در مقام پاسخگوئی به پدر و مادر او دشنام میدهد.[22]» در خاتمه باید متذکر شد که ملاک حرمت سب مؤمن حفظ کرامت انسان است بنابراین اگر انسان مرتکب اعمالی شود که مغایر با کرامت و ارزشهای والای انسانی باشد دیگر احترامی ندارد و سب او جایز میشود کما اینکه لعن و غیبت او نیز جایز میباشد مانند متجاهرین به کفر و فسق و ظلم، بدعت گزاران در دین و انسانهای لاابالی و بیقید و بند که هر چه درباره آنها گفته شود متاثر نمیشوند و آن را برای خود عیب و عار نمیدانند لذا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « هر گاه بعد از من با اهل بدعت مواجه شدید از آنها اظهار برائت کنید و به آنها بسیار دشنام دهید.[23]» [1] . قالت ربی انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر. (آلعمران/47؛ مریم/20). [2] . لامستم النساء. (نساء/43). [3] . البداء من الجفاء و الجفاء فی النار. (کافی، ج2، ص325؛ وسائل، ج11، ص330). [4] . ان الله حرم الجنه علی کل فحاش بدی قلیل الحیاء لایبال ما قال و لا ما قیل له (کافی، ج2، ص323؛ وسائل، ج11، ص329؛ تحف العقول، ص416). [5] . اذا رأیتم الرجل لایبالی ما قال او ما قیل له فانه لغیه او شرک شیطان. (کافی، ج2، ص323؛ وسائل، ج11، ص329؛ تحف العقول، ص43). [6] . سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکه. (کافی، ج2، ص359؛ وسائل، ج8، ص611). [7] . سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر. (کافی، ج2، ص360؛ وسائل [8] . تحریر الوسیله، ج2، ص476؛ مختصر النافع، ص299. [9] . من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله عز و جل. (امالی، ص97؛ عیون اخبار الرضا، ب30). [10] . عن رجل سب رجلاً بغیر قذف یعرض به هل یجلد؟ قال:علیه تعزیر. (فروع کافی، ج5، ص240). [11] . لاتسبوا الاموات فانهم قد افضوا الی ماقدموا. (المحجه الیبضاء، ج5، ص224). [12] . ایاک و ما یستهجن من الکلام فانه یحبس علیک اللئام و ینفر عنک الکرام. (غرر و درر، ف 5، ح91). [13] . لاتسبوا الناس فتکسبوا العدواه لهم او بینهم. (کافی، ج2، ص360؛ وسائل، ج8، ص610). [14] . فی رجلین یتسابان، قال: البادی منهما اظلم و وزره وزر صاحبه علیه ما لم یعتذر الی المظوم او ما لم یعتد المظلوم. (همان سند؛ تحف العقول،ص435). [15] . فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم. (بقره/194). [16] . المتسابان ما قلا فعلی البادی حتی یعتدی المظلوم. (المحجه البیضاء، ج5، ص217). [17] . ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم. (انعام/108). [18] . وسائل الشیعه، ج11، ص498. [19] . انی اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر. (نهج البلاغه، خطبه 199). [20] . فلاتقل لهما اف ولا تنهرهما. (بنیاسرائیل/23). [21] . ملعون من سب و الدیه: قالوا: یا رسول اله و کیف یسب و الدیه؟ فقال یسب الرجل فیسب اباه فیسب الاخر اباه. (المحجهالبیضاء، ج5، ص218). [22] . هل من احد یسب ابویه؟ فقال نعم یسب ابوی غیره فیسبون ابویه (المحجه البیضاء، ج3، ص377). [23] . اذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائه منهم و اکثروا من سبهم. (کافی، ج2، ص375). |
سید محمد امین ـ آفات زبان، ص173 |