پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

سوء ظن و بدگمانی

سوء ظن و بدگمانی
این صفت رذیله نتیجه ترس و ضعف نفس است، زیرا که هر ترسوی ضعیف النفسى، هر فکر فاسدى که به خاطرش مى‏گذرد و به قوه واهمه او در مى‏آید اعتقاد مى‏کند و پى آن مى‏رود. و این صفت خبیثه از مهلکات عظیمه است.
خداوند عالم مى‏فرماید: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیرا مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ»
[1] یعنى: اى گروه مؤمنین، اجتناب کنید از بسیارى از گمان به درستى که بعضى از گمانها گناه است. و در جای دیگر مى‏فرماید: «وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السُّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْما بُورا»[2] یعنى: گمان بد بردید، و شما قومى بودید به هلاکت رسیده». و حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - مى‏فرماید: «باید امر برادر مؤمن خود را به بهترین محامل حمل کنى. و باید به سخنى که از برادر تو سرزند گمان بد نبرى مادامى که محمل خوبى از براى آن بیابى». و مروى است که: «خداوند متعال حرام کرده است از هر مسلمى خون او را و عرض او را و ظن بد به او بردن را». و همین مذمت از براى ظن بد کافى است که آن را قرین کشتن مسلم و دست‏اندازى به حریم و عرض او نموده. و شکى نیست که هر کس در باطن، بد به دیگرى برد و او را به شر و فساد نسبت دهد در ظاهر به نظر حقارت او را مى‏بیند، و اکرام او را آنگونه که سزاوار است بجا نمى‏آورد. و در حقوق او کوتاهى مى‏کند. بلکه مضایقه از غیبت، و اظهار آنچه گمان به او برده نمى‏کند. و همه این امور منشأ هلاکت او مى‏شود.
و شبهه‏اى نیست در اینکه هر که ظن بد به مسلمانان مى‏برد خبیث النفس و بد باطن است، و هر کسى را مثل خود مى‏داند. و خباثت باطن او به ظاهرش نیز سرایت مى‏کند. و دل هر مؤمن پاک طینتى نسبت به همه خلایق، پاک و صاف است و ظن بد به احدى نمى‏برد.
آرى، آرى: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
مرا پیر دانایی دو اندرز فرمود بر روى آب یکى آنکه: بر خویش خوش بین مباش دگر آنکه: بر خلق بدبین مباش.
و سرّ اینکه ظن بد به مردم بردن، علامت خباثت نفس است و شارع از آن نهى فرموده آن است که: ظن بد چیزی نیست مگر القاى شیطان خبیث، زیرا که بجز خداوند متعال احدى از باطن دیگرى آگاه نیست، و هیچ دلى را به دل دیگر راه نمى‏باشد.
پس چگونه مى‏تواند شد که: کسى چیزى را ندانسته، و به چشم خود مشاهده نکرده، و از گوش خود نشنیده، در حق غیر اعتقاد کند؟ پس ظن بدى که آدمى مى‏کند امرى است که از راهى که نمى‏داند به دل او افتاده. و نیست آن راه، مگر راه شیطان. پس شیطان آن گمان را به دل او انداخته و به آنچه گمان برده و خبر داده. و آدمى چگونه خبرى که شیطان داده باشد قبول مى‏کند و حال آنکه شیطان از هر فاسقى فاسق‏تر است.
و خداوند متعال مى‏فرماید: «انْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبِیَّنُوا»
[3] یعنى: اگر فاسقى شما را خبرى آورد تبین کنید و آن را قبول نکنید. پس از براى اهل ایمان جایز نیست که تصدیق آن لعین را کنند - اگر چه بعضى قراین و علائم دیگر به آن اضافه شود - تا به سرحد یقین رسد.
پس هر گاه عالمى را در خانه امیر ظالمى ببینى شیطان به گمان تو مى‏اندازد که: او به جهت طمع به آنجا رفته، تو باید آن را به دل خود راه ندهى، زیرا که شاید باعث رفتنش اعانت مظلومى باشد. و اگر از دهن مسلمانى بوى شراب یابى باید جزم به اینکه او شراب حرام نوشیده است نکنى، زیرا که مى‏شود که مزمزه کرده باشد و ریخته باشد، یا بر آشامیدن آن مجبور بوده باشد، یا به تجویز طبیب حاذقى به جهت مداوائى آشامیده باشد. و بالجمله باید حکم تو بر افعال مسلمین چون حکم و شهادت بر اموال ایشان باشد. و همچنان که در مال حکم نمى‏کنى مگر به آنچه دیده‏اى، یا با اقرار شنیده‏اى، یا دو شاهد عادل در نزد تو شهادت داده‏اند، همچنین در افعال ایشان باید چنین باشى.
و اگر عادل، بدى از مسلمى نقل کند باید توقف کنى نه تکذیب آن عادل را کنى، و حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمودند که: «هر که خود را در محل تهمت در آورد ملامت نکند کسى را که به او بدگمان شود». و از حضرت امام زین العابدین - علیه السلام - مروى است که: صفیّه دختر حى بن اخطب، حرم محترم حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - حکایت کرد که: «وقتى حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - در مسجد معتکف بودند من به دیدن او رفتم و بعد از شام از پیش آن حضرت مرخّص شده روانه منزل شدم. آن حضرت قدرى راه همراه من آمد و تکلم مى‏کرد، شخصى از انصار برخورد و گذشت، حضرت او را آواز داده فرمود: این زن من صفیّه است. آن شخص عرض کرد چه جاى این سخن بود، حاشا که من به شما ظن بد برم، حضرت فرمود: شیطان در رگ و خون بنى آدم جا دارد ترسیدم بر شما داخل شود و باعث هلاک شما شود».
آری در این برخوردئ پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - دو ارشاد مهم براى ما است: یکى اینکه: باید نهایت دوری را از ظن بد کرد. دوم اینکه: هر کسى اگر چه مثل پیغمبر خدا باشد باید خود را از محل تهمت دور نگاه دارد.
پس کسى که عالم پرهیزکار باشد و در میان مردم معروف به صلاح و دیانت باشد مغرور نشود که کسى به من ظن بد نمى‏برد، و به این جهت خود را از محل تهمت محافظت نکند، زیرا که: هر فردى از انسان اگر چه اورع و اعلم جمیع مردم باشد همه کس او را به یک نظر نمى‏بیند. بلکه اگر جمعى کثیر او را در ظاهر و باطن خوب دانند و همه افعال او را حمل بر صحت نمایند، جمعى دیگر هستند که به دنبال عیب او باشند و اعتقاد تمام به او نداشته باشند و ایشان البته در محل تهمت زدن به او مى‏باشند.
و عین الرضا عن کل عیب کلیله و لکن عین السخط تبدى المساویا ؛ یعنى: چشم دوستى از دیدن هر عیبى کند است، اما چشم عداوت و دشمنى، بدی‎ها را ظاهر مى‏کند.
و هر دشمن حسودى نگاه نمى‏کند مگر به چشم دشمنى. پس آنچه خوبى که از آدمى دید مى‏پوشاند و در تجسّس بدی‎ها برمى‏آید. و هر بدى، البته به دیگران گمان بد مى‏برد و ایشان را چون خود مى‏داند. و هر معیوب رسوائى، دیگران را مانند خود رسوا و عیبناک مى‏خواهد، عیوب ایشان را در میان مردم ظاهر مى‏کند تا مردم از فکر او بیرون روند و زبان ایشان از او کوتاه گردد. «و البلیّه اذا عمّت طابت» یعنى: هر بلائى که عمومیت هم مى‏رساند گوارا مى‏شود.
پس بر هر مؤمنى لازم است که خود را از مواضع تهمت دور دارد تا بندگان خدا گمان بد به او نبرند و به معصیت نیفتند و این شخص هم در معصیت ایشان شریک باشد، زیرا که هر که سبب معصیت دیگرى شود او هم در گناه با او شریک خواهد بود.
و از این جهت خداوند عالم فرموده: «دشنام ندهید به کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند، که ایشان هم خدا را دشنام دهند». و حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - فرمود: «چگونه مى‏بینید حال کسى را که پدر و مادر خود را دشنام مى‏دهد؟ عرض کردند که: آیا کسى پدر و مادر خود را دشنام مى‏دهد؟ فرمود: بلى کسى که پدر و مادر غیر را دشنام دهد، آن غیر هم پدر و مادر او را دشنام دهد».
طریقه معالجه بدگمانى به خدا و خلق
و طریق معالجه بدگمانى به خدا و خلق آن است که: بعد از ملاحظه فساد ،آنچنان که گذشت و شرافت ضدّش ؛که گمان نیک باشد، هرگاه گمان بدى از کسى به خاطر تو بگذرد اعتنائى به آن نکنى و دل خود را به آن شخص بد نسازى، و رفتار خود را با او تفاوت ندهى، و تفقّد و اکرام و احترامى که نسبت به او به عمل مى‏آوردى کم ننمائى.
بلکه بهتر آن است که در تعظیم و دوستى او بیفزائى. و در خلوت او را دعا کنى، تا به این سبب شیطان به غیظ آید و از ترس زیادشدن احترام و دعاى به او، دیگر گمان بد را به خاطر تو نیفکند.
و اگر به خطائى و لغزشى از شخصى برخوردى باید او را در خلوت نصیحت کنى، نه اینکه ابتدا غیبت و بدگوئى او نمائى. و باید از خطا کردن او محزون باشى، همچنان که از لغزش خود محزون مى‏شوى. و غرض تو از نصیحت او خلاص کردن او از هلاکت باشد. و هر گاه چنین رفتار نمائى ، براى تو ثواب ناراحتی و حزن بر خطاى او و ثواب نصیحت کردن او و نیز ثواب نجات او، هر سه جمع خواهد شد.

[1] . سوره حجرات، آیه 12. [2] . سوره فتح، آیه 12. [3] . سوره حجرات، آیه 6.
ملا احمد نراقی ـ معراج‎السعادة (با تلخیص)، ص162

دزدی و سرقت

دزدی و سرقت
از گناهانی که به کبیره بودنش تصریح شده، دزدی است، در روایتی از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ رسیده است که: «زنا نمی‌کند زنا کننده در حالی که به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد و همچنین دزدی نمی‌کند شخص دزد در حالی که ایمان داشته باشد»[1] یعنی زانی و دزد در حال زنا و دزدی روح ایمان با آنها نیست به طوری که اگر در آن حال بمیرند بی‌ایمان خواهند بود و بعضی از آیات و روایاتی که درباره‌ خیانت است شامل دزدی نیز می‌شود و از لحاظ کمی یا زیادی مقدار فرقی در حرمت دزدی نیست هر چند به مقدار سوزن یا ریسمانی باشد بلی اگر مالی که دزدیده شده معادل ربع مثقال طلا یا بیشتر باشد با اجتماع شرایط دیگری که ذکر می‌شود دست دزد را باید برید.
محمد بن مسلم می‌گوید از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ پرسیدم در چه مقدار دزدی، دست دزد بریده می‌شود؟ فرمود: ربع دینار. گفتم در دو درهم چه طور؟ فرمود نه، فقط در معادل ربع دینار دست دزد بریده می‌شود قیمت آن ربع دینار هر چه باشد گفتم اگر کسی کمتر از ربع دینار دزدی کرده آیا به او دزد گفته می‌شود؟ فرمود هر کس از مال مسلمان چیزی را که نگاه داشته بدزدد، دزد نامیده می‌شود و نزد خداوند سارق است (یعنی او را به عذاب و عقوبتی که برای دزد معین فروده معذب می‌فرماید) لیکن دستش بریده نمی‌شود مگر در وقتی که دزدی او معادل ربع دینار یا بیشتر باشد و اگر دست دزد در کمتر از این مبلغ بریده شود همه را دست بریده می‌بینی.
[2]
حد دزدی: در سوره‌ی مائده می‌فرماید: «دست‌های مرد و زن دزد را ببرید که جزای کارشان عقوبتی از جانب خداست (تا این عمل زشت ترک شود و برای دیگران عبرتی گردد و کسی جرأت دزدی نکند) و خداوند (در اراده‌اش) غالب و (در افعالش) داناست پس کسی که بعد از گناهش پشیمان شود و نزدیک چنین گناهی نشود خداوند به رحمت و مغفرتش به او رجوع می‌فرماید زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».
[3]
در کتاب برهان قرآن صفحه‌ 170 چنین می‌نگارد:
یکی از مواردی که معاندین اسلام درباره‌ی آن جار و جنجال و غوغا به راه انداخته‌اند موضوع قوانین کیفری اسلام است. این گروه قوانین کیفری اسلام را وحشیانه می‌خوانند و در قرن بیستم و عصر ترقی و تمدن شایسته اجراء و قابل انطباق نمی‌دانند و مخصوصاً درباره قطع دست در حد سرقت و رجم در حد زنا، شور و غوغایی سخت به پا کرده‌اند و می‌گویند علم و فسلفه در حال حاضر ثابت کرده است که شخص مجرم را بی‌عدالتی‌های اجتماع و نظامات ظالمانه‌ی اقتصادی وادار به ارتکاب گناه می‌کند و در حقیقت وقوع جرم یک نوع بیماری روحی و انحراف اخلاقی است و بنابراین وظیفه‌ی ما درباره‌ی شخص گناهکار این است که در مقام علاج و اصلاح حال او برآییم نه آنکه او را در چنگال عقاب و کیفر قرار دهیم.
[4]
ما منکر نیستیم که محیط تربیت و اوضاع اجتماع در تأسیس و تکوین شخصیت اخلاقی افراد اثر عمیقی دارد و همچنین انکار نمی‌کنیم که در بسیاری از موارد مظالم اجتماعی و حق شکنی‌ها عقده‌های روحی به وجود می‌آورد و روح را بیمار و اخلاق را منحرف می‌سازد و شخص را به ارتکاب گناه وامی‌دارد و به همین مناسبت اسلام نیز کلیه این جهات را در تشریع کیفرها رعایت کرده است ولی با وجود این نمی‌توانیم اراده‌ی افراد را نادیده فرض کنیم و انسان را موجودی فاقد قدرت و شعور و مسلوب الاراده بشماریم و به تقلید مکتب روان شناسی تحلیلی تنها جنبه‌ی محرکه‌ی انسان یا به اصطلاح (دینامو) را به حساب بیاوریم ولی نیروی ضبط و قوه‌ی کنترل (فرامل) را از نظر دور داریم آن نیرو و قدرتی که کودک را پس از دیدن به سن معینی از ادرار کردن در بستر خود باز می‌دارد همان نیرو یا نظیر آن است که دستگاه اعمال و تصرفات انسان را نیز تحت کنترل و مراقبت قرار می‌دهد و او را از پیروی شهوات و تسلیم شدن در برابر طغیان و طوفان هوی و هوس باز می‌دارد و به همین مناسبت است که در کشورهای غربی یعنی در همان سرزمین‌هایی که «فلسفه روان شناسی تحلیلی» پدید آمده و نشو و نما کرده هیچ گاه مجرمی را بدون کیفر رها نمی‌کنند و جاسوس و خائنی را به عنون این که عقده‌های روحی و سوء نظامات اجتماعی باعث خیانت و جنایت او شده مورد لطف و نوازش قرار نمی‌دهند بلکه او را به زندان و دار و شکنجه و مسلسل می‌سپارند همچنین ما منکر نیستیم که عوامل و شرایط اقتصادی در تکوین و تأسیس مشاعر و عواطف و مهندسی افکار و اعمال ما آثاری غیر قابل انکار دارد و محرومیت مستمر وفقر و گرسنگی؛ کینه و بغض شدید از اجتماع در اعماق روح پدید می‌آورد و شخص را برای ارتکاب بیشتر جنایات آماده می‌سازد ولی با وجود این نمی‌توانیم قبول کنیم که عامل اقتصادی تنها عاملی باشد که سلوک و اعمال انسان را تحت تأثیر قرار دهد زیرا ما بسیاری از مردم فقیر و محروم را می‌شناسیم که در عین تحمل شدت فقر و مرارت محرومیت پرده تقوی و عصمت خود را نمی‌درند و با کمال عفاف و پرهیزگاری و در منتهای راستی و درستی وظایف خود را انجام می‌دهند به علاوه هرگاه عامل اقتصادی به تنهایی متصرف در اعمال و سلوک افراد باشد می‌باید در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی که بنا با دعای مبلغین و هواداران نظام کمونیزم فقر و گرسنگی و بی‌عدالتی‌ها و محرومیت‌های اقتصادی از آنها رخت بر بسته هیچ گونه اثری از جرایم و جنایات وجود نداشته باشد در صورتی که واقع امر بر خلاف این است و در آنجا نیز انواع جرم‌ها و جنایت‌ها به وقوع می‌پیوندد.
با توجه به این حقایق وقتی سیاست اسلام را درباره‌ی کلیه حدود کیفرها مورد مطالعه قرار دهیم به این حقیقت می‌رسیم که اولاً این شریعت کوشش خود را مصروف در آن می‌دارد که اجتماع را از اسباب و موجبات ارتکاب گناه محفوظ دارد و ثانیاً پس از کوشش فراوانی که در این راه مبذول می‌دارد حدود و کیفرها را برای جلوگیری از شیوع گناه مقرر می‌سازد و روی این اصل اطمینان کامل دارد که آن حد و کیفر بر آئین عدالت جریان خواهد یافت زیرا چنین حد و کیفری درباره‌ی کسی اجراء می‌شود که هیچ‌گونه داعی و مجوزی برای ارتکاب گناه نداشته است اما در صورتی که اجتماع به جهتی از جهات قادر نباشد که از موجبات ارتکاب گناه جلوگیری کند کیفر گناه نیز ساقط می‌شود و شخص گناهکار یا آزاد خواهد شد و یا به صرف تعزیرو گوش‌مالی درباره‌ی او اکتفا خواهد شد.
چنانچه ظاهر است آیه‌ی شریفه از حیث کیفیت سرقت و چگونگی بریدن دست دزد مجمل است و در بیان آن باید به اهلبیت ـ علیه السّلام ـ مراجعه نمود و برای شرح و تفصیل هر یک، روایات زیادی رسیده و خلاصه آنها این است:
1ـ بلوغ: دزدی که درباره‌ او می‌خواهد حد جاری شود باید هنگام دزدی به حد بلوغ شرعی رسیده باشد و آن در پسر به یکی از این سه چیز حاصل می‌شود روئیدن موی زبر بر عانه، محتلم شدن، گذشتن پانزده سال قمری از سنش و در دختر به تمام شدن نه سال قمری است بنابراین اگر طفل نابالغ دزدی کند حد بر او جاری نمی‌شود و حاکم شرع او را تأدیب و تعزیر می‌کند به آنچه صلاح بداند.
در صحیحه عبدالله بن سنان از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مرویست که هرگاه طفل نابالغ دزدی کند در مرتبه اول و دوم باید او را بخشید و در مرتبه‌ی سوم باید تأدیب بشود و اگر باز دزدی کرد اطراف انگشتانش باید بریده شود و در صورت تکرار پایین‌تر انگشتانش بریده می‌شود.
2ـ عقل: پس اگر دیوانه دزدی کرد حد بر او جاری نمی‌شود و در صورتی که نافع و مؤثر باشد به هرچه صلاح بداند حاکم شرع تأدیبش می‌کند.
3ـ اختیار: بنابراین اگر از روی اکراه و اجبار دزدی کرده حد نمی‌خورد.
4ـ آنچه را دزدیده شرعاً مال و قابل تملک باشد پس اگر چیزی که مال نیست مثلاً طفل آزادی را بدزدد حد نمی‌خورد.
5ـ چیزی که دزدیده قیمت آن کمتر از ربع مثقال شرعی طلای خالص نباشد و مثقال شرعی هیجده نخود است و ربع آن چهار نخود و نیم می‌شود.
6ـ آن مال، مال فرزند یا بنده‌ی سارق نباشد پس اگر پدری مال فرزند یا مولایی مال بنده‌ی خود را هر چند مکاتب باشد بدزدد، دست او را نباید برید ولی در عکس آن یعنی اگر فرزند مال پدرش یا مادرش را دزدید حد جاری می‌شود و اگر بنده مال مولایش را بدزدد در اجرای حد اختلاف است.
بعضی از فقهاء فرموده‌اند اگر کارگری مال کارفرما را بدزدد حد بر او جاری نمی‌شود لیکن مشهور فقهاء این است که بین کارگر و دیگران فرقی نیست و در دزدی کردن مهمان از مال مهماندار دو قول است و اجرای حد صحیح‌تر است و بالجمله در اجرای حد فرقی بین کارگر و میهمان و غیر ایشان نیست.
7ـ آنچه دزدیده طعام و خوراکی در سال قحط نباشد چنانچه از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که فرمود در سال قحط و مجاعه دست سارق به سبب دزدی خوراکی از قبیل نان و گوشت و امثال آن بریده نمی‌شود.
8ـ هرگاه سربازی از غنائم جنگ که خود در تحصیل آن شرکت داشته بدزدد از حد معاف است.
9ـ هرگاه شریکی از مال شریک دیگر بدزد و ادعا کند که آن مال را حق و قسمت خود می‌پنداشته حد نمی‌خورد.
10ـ هرگاه متهم به سرقت پیش از آن که بر حاکم شرع سرقتش ثابت شود چیزی را که دزدیده از صاحبش بخرد یا از طریق ارث و مانند آن مالک شود از حد سرقت معاف است.
11ـ هرگاه متهم ادعا کند که مال را به قصد دزدی نبرده و این احتمال را درباره او بتوان داد حد بر او جاری نمی‌شود.
[1] . لایزنی الزانی و هو مؤمن ولا یسرق السارق و هو مؤمن (وسائل الشیعه، ج14، ص236، حدیث 24). [2] . عن محمد بن مسلم قال قلت لابی عبداله ـ علیه السّلام ـ فی کم یقطع ید السارق فقال ـ علیه السّلام ـ فی کم یقطع ید السارق فقال ـ علیه السّلام ـ فی ربع دینار قال قلت له فی درهمین فقال ـ علیه السّلام ـ فی ربع دینار بلغ الدینار ما بلغ قال فقلت له ارأیت من سرق اقل من ربع الدینار هل یقع علیه اسم السارق فقال ـ علیه السّلام ـ کل من سرق من مسلم شیئاً قد حواه و احرزه فهو یقع علیه اسم السارق و هو عند الله سارق و لکن لا تقطع الافی ربع دینار او اکثر و لو قطعت ید السارق فیما هو اقل من ربع دینار لالفیت عامه الناس مقطعین (تهذیب). [3]. و السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسب انکالا من الله و الله عزیز حکیم فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 42 و 43). [4] . این خلاصه شبهه و اعتراض معاندین اسلام است که ترقی و تمدن قرن بیستم را به رخ ما می‌کشند ولی از این نکته غفلت دارند که در همین قرن بیستم و به دست همان طرفداران ترقی و تمدن فجایع و جنایاتی صورت می‌گیرد که شدت و سختی کیفرهای اسلامی در برابر آن قابل بحث و در خور مناقشه نیست.
گویا معترضین به قوانین کیفری اسلام و طرفداران ترقی و تمدن توجه ندارند که در همین عصر ملت فرانسه که خود را علمدار آزادی و سمبل بشر دوستی معرفی می‌کند چهل هزار نفر از مردم شمال آفریقا را بدون هیچ گونه جرم و گناهی بلکه به علت مطالبه حقوق حقه خود به مسلسل می‌بندد و به خاک و خون می‌کشد (در کیهان 25/1/1339 می‌نویسد: در مبارزات دلیرانه که ملت مجاهد و آزادی‌خواه الجزایر برای استخلاص از چنگال اهریمنانه دولت جبار و ستمگر فرانسه در این مدت شش سال از خود نشان داده‌اند یک میلیون از ده میلیون جمعیت رشید خود را به جرم دفاع از حدود و حقوق طبیعی خود از دست داده است) و هرگاه به این وحشیگری فاحش و این جنایات فجیع توجه داشتند اسلام را از جهت کیفر دادن بعضی از افراد متجری و جنایتکار مورد اعتضار و در خور انتقاد نمی‌دانستند.
دزدی و سرقت

12ـ اگر آن چیزی را که دزدیده از محرمات باشد حد نمی‌خورد پس دزدیدن شراب و گوش خوک و امثال آن موجب حد نمی‌شود.
13ـ دزدی در جایی شده باشد که داخل شدن به آن، بسته به اجازه‌ی صاحبش باشد پس دزدی در مسجد و اماکن عمومی موجب حد نیست.
14ـ مال را از حرز آن بدزدد و مراد به حرز جایی است که مال را برای محافظت در آن بگذارند چنانکه حرز جواهر و سیم و زر مثلاً صندوق سر بسته است و حرز میوه، باغ است نه درخت و حرز چهارپایان، اصطبل است و حرز قماش و متاع‌ها، مغازه و انبار است و همچنین جیبی که در باطن لباس است نه ظاهر، حرز پول نقد و مانند قبر که حرز کفن است.
15ـ سارق شخصاً مال را از حرز بیرون آورد و نیز شخصاً آن را با خود ببرد پس اگر حرز را بشکند و دیگری مال را بیرون آورد و ببرد بر هیچ یک حد نیست زیرا آن که حرز را شکسته دزدی نکرده و آن که مال را برده از حرز نبرده و اگر آن که مال را برده در شکستن حرز هم شرکت داشته فقط حد بر او جاری می‌شود و اگر دو نفر یا بیشتر با هم در شکستن حرز و بردن مال شرکت کردند و هر یک به اندازه ربع مثقال طلا برده باشد حد می‌خورد.
هرگاه حرز را شکست و مال را بر چهارپایی بار کرد و برد، یا طفل غیر ممیز یا دیوانه‌ای را همراه برد که آن را بردارد حد از او ساقط نمی‌شود زیرا چهارپا و بچه و دیوانه به منزله‌ی آلت و وسیله حمل‌اند.
16ـ دزد مال را به طور پنهانی ببرد به طوری که پس از بردنش بفهمند پس اگر آشکارا و بقهر و غلبه یا غیر آن آن ببرد حد سرقت بر او جاری نمی‌شود بلکه اگر با اسلحه باشد حد محارب وگرنه تعزیر می‌شود.
17ـ اگر دزد قبل از ثابت شدن سرقتش نزد حاکم شرع، توبه کند حدش ساقط می‌شود.
18ـ برای اثبات دزدی باید دو نفر عادل شهادت بدهند یا یک نفر عادل شهادت دهد و صاحب مال نیز قسم بخورد و یا اینکه خود سارق دو مرتبه اقرار به سرقت خود کند و اگر یک مرتبه اقرار کرد و دیگر حاضر به اقرار نشد مالی را که دزدیده و اقرار کرده از او می‌گیرند و لی حدش نمی‌زنند.
19ـ در اجرای حد سرقت شرط است که صاحب مال قضیه را تعقیب کند و مطالبه‌ی اجرای حد کند. پس اگر صاحب مال پیش از مرافعه و اثبات سرقت آن مال را به سارق ببخشد یا اینکه مالش را بگیرد و از اجرای حد بر او صرف نظر کند، حد ساقط می‌شود.
20ـ بعضی از فقهاء فرموده‌اند هرگاه سرقت به اقرار سارق دو مرتبه ثابت شود نه از روی بینه (شهادت دو عادل)، ‌حاکم شرع می‌تواند دزد را بنا به مصلحتی که می‌داند از اجرای حد معاف دارد چنانچه شیخ در تهذیب روایت می‌کند که سارقی نزد حضرت امیر المؤمینن ـ علیه السّلام ـ اقرار به دزدی خودئ کرد حضرت فرمود آیا از قرآن چیزی می‌توانی خواند گفت بلی سوره‌ی بقره را ـ حضرت فرمود دستت را به سوره‌ی بقره بخشیدم اشعث گفت یا علی ـ علیه السّلام ـ آیا حدود خدا را معطل می‌سازی؟ فرمود چه می‌دانی تو، لزوم اجرای حد در صورتی است که به بینه ثابت شده باشد و اگر به اقرار ثابت شود امام می‌تواند او را عفو کند.
پس از اجتماع شرایط مزبور حاکم شرع منحصراً باید حد سرقت را جاری کند و غیر از حاکم شرع کسی حق اجرای حد را ندارد و علاوه بر اجرای حد باید اصل مال را از دزد بگیرد و به صاحب مال برگرداند و چنانچه تلف شده اگر مثل دارد مثلش و گرنه قیمتش را از دزد گرفته به صاحب مال می‌دهد.
اگر یکی از شرایط فوق نباشد فقط اصل مال را اگر باشد، و گرنه مثل یا قیمتش را از دزد گرفته و به صاحب مال می‌دهند و حد جاری نمی‌شود. بلی در بعضی از موارد تعزیر و تأدیب سارق واجب می‌شود و مقدار و کیفیت آن بسته به نظر حاکم شرع است مانند مختلس یعنی کسی که مال را پنهانی از غیر حرز بدزدد و مانند مستلب یعنی کسی که آشکارا مال کسی را بدزدد و فرار کند و مانند حیله‌گری که به توسط جعل سند مثل چک و سفته تقلبی مال مردم را ببرد. در این موارد پس از استرداد اصل مال و رد کردن به صاحبش، حاکم شرع دزد را باید تعزیر و تأدیب کند و همچنین کسی که قبری را برای دزدیدن آنچه همراه مرده است بشکافد باید تعزیر شود و چنانچه کفن مرده را بدزدد و قیمت آن برابر ربع مثقال طلا یا بیشتر باشد باید حد بخورد.
باید از مال و ناموس دفاع کرد: چون دزد در حکم محارب است صاحب مال می‌تواند از مال خود دفاع کند و چنانچه به کشته شدن دزد منجر شود خونش هدر است و ضمانی ندارد و اگر دزد بخواهد به جان یا ناموس کسی تجاوز کند آنگاه دفاع واجب می‌شود با رعایت مراتب دفاع «الاسهل فالاسهل» و چنانچه به کشته شدن دزد بکشد ضمان ندارد.
پوشیده نباشد که احکام سرقت بسیار و اقوال فقهاء هم در شرایط بیست گانه گذشته مختلف است و چون نقل همه اقوال از وضع این کتاب بیرون و در عین حال به واسطه اجراء نشدن حدود، کم نفع است به همین مقدار اکتفاء می‌شود.
کیفیت اجرای حد: با اجتماع شرایط بیست گانه باید چهار انگشت دست راست دزد را حاکم شرع ببرد و شست و کف دستش باقی بماند. و اگر چند مرتبه دزدی کرده و حد بر او جاری نشده است همین یک مرتبه اجرای حد کافی است و چنانچه پس از اجرای حد بر او، باز دزدی کرد با اجتماع شرایط مزبور، پای چپش را از انگشتان پا تا نصف قدم می‌برند و بقیه پا باید برای راه رفتنش باقی بماند و اگر مجدداً دزدی کرد، باید محکوم به حبس ابد شود و چنانچه در مرتبه چهارم در زندان هم دزدی کند باید کشته شود.
بلی دستی که باید برای دعا و اظهار بندگی به سوی خدا برداشته شود و از مشکلات خلق گره‌گشایی کند و گرد فقر و ذلت از روی و موی یتیمان و بینوایان بیفشاند و بر سینه و دهان دشمنان دین نواخته گردد به جای کسب این افتخارات اگر به دزدی دراز و به جنایت آلوده شود و با این همه تسهیل و تسامح نتواند از کیفر برهد چنین دستی جز بریده شدن چاره‌ای ندارد و با قطع چنین دستی امنیت عمومی یک اجتماع تأمین خواهد شد.
دیه دست و حد سرقت: دستی که اگر بدون جرم بریده شود باید پانصد مثقال طلا از جانی گرفت و به مجنی علیه بدهند چه شده که در برابر دزدیدن ربع مثقال طلا باید بریده شود؟.
عزت امانت آن را گران کرد و ذلت خیانت آن را ارزان و بی‌بها ساخت پس حکمت خدای را بفهم.
[1]

[1] . ید بخمس مائین عسجد ودیت ما بالها قطعت فی ربـع دینــار
عـزالامـــانه اغلاها و ارخصها ذل الخیانه فافهم حکمـه الباری.
شهید آیت الله دستغیب- گناهان کبیره، ج1، ص362

سخن چینی

سخن چینی
از گناهانی که کبیره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چینی(نمیمه) است. خداوند در سوره مبارکه رعد می فرماید:
«وَ یقطَعونَ ما أمرَ اللهُ بهِ أن یوصلَ و یفسدونَ فی الارضِ أولئکَ لهُم اللعنهُ و لهُم سوءُ الدارِ»؛
[1]
«و کسانی که قطع می کنند آنچه را خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند، برای ایشان است دوری از رحمت خداوند و برایشان بدی سرای آخرت است یعنی عذاب اخروی».
و روشن است که نمّام معنی سخن چین، و کسی که حرفی را ازیک نفر درباره کسی شنیده و برای آن کس نقل می کند قطع کرده، آنچه خدا امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد کرده، زیرا عوض این که بین مؤمنین ایجاد محبت و الفت نماید و اتحادشان را محکم سازد، نفرت و تفرقه و دشمنی ایجاد کرده است پس برای او است لعنت خداوند و عذاب آخرت.
قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «و إنّ مِن أکبرِ السحرِ النمیمه یُفَرقُ بها بینَ المتحابینَ و یُجلبُ العداوهُ علی المُتَصافیینِ و یُسفَکُ بها الدماءُ و یُهدَمُ بها الدُورُ و یُکشَفُ بها الستورُ و النمامُ شرُّ مَن و طَئَ الأرضَ»؛
[2]
امام صادق ـ علیه السلام ـ پس از بیان اقسام سحر می فرماید: «جز این نیست که بزرگترین اقسام سحر، نمامی است که به واسطه آن بین دوستان جدایی می اندازد و دشمنی را بجای صفا در بین کسانی که با یکدیگر یک رنگ بودند قرار می دهد و به سبب سخن چینی خون ها ریخته می شود و خانه ها خراب می شوند و پرده ها کشف می شود و نمام بدترین کسانی است که روی زمین راه می رود».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «ألا أُنبئکُمُ بشرارِکُم»؟ قالوا: بلی، یا رسول اللهِ! قال ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «المشائونَ بالنمیمهِ المُفرِّقونَ بین الأحبهِ، الباغون لِلبُراءِ المعایب»؛
[3] پیامبر فرمود: «شما را به بدترین خودتان آگاه کنم؟ گفتند: بله ای پیامبر خدا. فرمود: آن ها که به سخن چینی روند و در میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکان عیب ها جویند».
قال الباقر ـ علیه السلام ـ : «مُحرمه الجنه علی القتاتین المشائینَ بالنمیمهِ»؛
[4] امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: «بهشت بر دورغ تراشانی که برای سخن چینی می روند حرام است».
قال النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «مَن مَشی فی نمیمهٍ بینَ الإثنینِ سَلَطَ اللهُ علیه فی قبرهِ ناراً تُحرقُهُ إلی یومِ القیمهِ و إذا خرج من قبرِهِ سَلَطَ اللهُ علیهِ تنیناً اسودَ ینهشُ لَحمَهُ حتی یدخُلَ النارَ»؛
[5] رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «کسی که برای سخن چینی بین دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشی را مسلط می فرماید که او را می سوزاند و چون از قبرش بیرون می آید، ماری بزرگ و سیاه را بر او مسلط می فرماید که گوشت او را می خورد تا داخل جهنم شود».
نیامدن باران
بنی اسرائیل را قحطی گرفت، موسی ـ علیه السلام ـ از خداوند باران خواست. وحی رسید دعای تو را و کسانی که با تو هستند، مستجاب نمی کنم، زیرا در بین شما نمامی است که از سخن چینی دست بر نمی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ گفت: خدایا آن شخص کیست، تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟
فرمود من شما را از نمیمه نهی می کنم، چگونه راز دیگری را آشکار می سازم. پس توبه اجتماعی کردند و آن هم داخل آنها توبه کرد پس برایشان باران بارید.
[6]
هر که عیب دگران نزد تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد

[1]. سوره رعد، آیه 25. [2]. احتجاج، ج2، ص 82. [3]. کافی، ج2، ص 369. [4]. کافی، ج2، ص 369. [5]. ثواب العمال، ص 335. [6]. وسائل الشیعه کتاب حج.
علی محمد حیدری نراقی - گناهان کبیره، ص 163

سحر و جادو

۱ 

سحر و جادو

سحر چیست؟
در این که «سحر» در چه تاریخی به وجود آمده، تاریخ روشنی در دست نیست، ولی این قدر می توان گفت: که از زمانی خیلی قدیم، این کار بین مردم رواج داشته است.
اما چه کسی بار اول جادوگری را به وجود آورد؟ در این قسمت نیز نقطه روشنی در تاریخ دیده نمی شود.
ولی معنی سحر را می توان انجام نوعی اعمال خارق العاده دانست، که آثاری در وجود انسان ها پدید می آورد، و گاهی یک نوع چشم بندی و تردستی می باشد. سحر از نظر لغت به دو معنی آمده است.
1. به معنی خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستی و به تعبیر قاموس: سحر کردن یعنی خدعه نمودن.
2. کل مالطف و دق: آنچه عوامل آن نامرعی و مرموز باشد.
در مفردات راغب که مخصوص واژه های قرآن است به سه معنی اشاره شده.
1. خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت همانند شعبده و تردستی.
2. جلب شیطان ها از راه های خاصی و کمک گرفتن از آنان.
3. معنی دیگری است که بعضی پنداشته اند و آن این که: ممکن است، با وسائلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلا انسان را به وسیله آن به صورت حیوانی در آورد، ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد.
[1]
از بررسی حدود 51 مورد، کلمه «سحر» و مشتقات آن در سوره های قرآن از قبیل: طه، شعری، یونس، اعراف، و ... راجع به سرگذشت پیامبران خدا: موسی، عیسی، و پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به این نتیجه می رسیم که سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم می شود.
1. آنجا که مقصود از آن فریفتن و تردستی و شعبده و چشم بندی است و حقیقتی ندارد چنان که می خوانیم:
«... فإذا حِبالُهُم و عِصیَّهُم یُخیّلُ إلیه مِن سحرِهم أَنَّها تَسعی»؛
[2]
«ریسمان ها و عصاهای جادوگران زمان موسی در اثر سحر، خیال می شد که حرکت می کنند».
و در آیه دیگر آمده است:
«فَلمّا أَلقوا سَحَروا أَعیُنَ الناسِ و استرهَبوهُم»؛
[3]
«هنگامی که ریسمان ها را انداختند چشم های مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند».
از این آیات روشن می شود که سحر دارای حقیقتی نیست،که بتواند در اشیا تصرفی کند و اثری بگذارد بلکه این تردستی و چشم بندی ساحران است که آن چنان جلوه می دهد.
2. در قرآن آیاتی داریم که میرساند یک نوع از سحر و واقعیت دارد چنان که می خوانیم:
«فَقالَ إِن هذا إلا سحرٌ یُؤثرُ»؛
[4]
«این نیست جز سحر جالب­»
از این آیه در می یابیم یک نوع سحر مؤثر، که به راستی روی اشیا نیز اثر می گذارد وجود دارد.
ولی آیا تأثیر سحر فقط جنبه روانی دارد و یا اینکه اثر جسمانی و خارجی هم ممکن است داشته باشد؟ در آیات بالا اشاره ای به آن نشده و لذا بعضی معتقدند سحر موثر اثرش تنها در جنبه های روانی است.
نکته دیگری که در این جا تذکر آن لازم است این که: به نظر می رسد، همه یا لااقل قسمتی از سحرها به وسیله استفاده از خواص شیمیایی و فیزیکی به عنوان اغفال تحمیق در برابر جمعی از مردم ساده لوح انجام می شده است.
مثلا در تاریخ ساحران زمان موسی می خوانیم که: آنها درون ریسمان ها و عصاهای خویش مقداری مواد شیمیایی مخصوص (احتمالاً جیوه و مشتقات آن) قرار داده بودند که پس از تابش آفتاب و یا بر اثر وسائل حرارتی که زیر آن تعبیه کرده بودند به حرکت در آمدند و تماشا کنندگان خیال می کردند آنها زنده شده اند. و این گونه سحرها حتی در زمان ما نیز کمیاب نیست.
در اینجا این سؤال پیش می آید که: آیا یاد گرفتن سحر و عمل به آن از نظر اسلام اشکال دارد؟
در این مورد فقهای اسلام، همه می گویند یاد گرفتن و اعمال جادوگری حرام می باشد.
راجع به این قسمت احادیثی از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده است که در کتاب های معتبر نقل گردیده است. به عنوان نمونه به بعضی از آنها می پردازیم.
قالَ علیٌ ـ علیه السلام ـ : «مَن تَعلم شیئاً مِن السحرِ قلیلاً أو کثیراً فَقد کَفَرَ و کان آخِرَ عهدِهِ بِربهِ»؛
[5]
علی ـ علیه السلام ـ فرموده است: «کسی که سحر بیاموزد کم یا زیاد کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلی قطع می شود».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ :«مَن مَشی إلی ساحرٍ أوکاهنٍ أو کذابٍ یُصَدقَهُ بما یقولُ فَقد کَفر بما أنزلَ اللهُ مِن کتابٍ»؛
[6]
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: «کسی که نزد ساحر یا کاهن یا دروغگویی برود در حالی که آنچه را که می گویند، تصدیق کننده باشد به تمام کتابهای آسمانی که خدا فرستاده کافر شده است».
قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «الساحِرُ یُضرَبُ بالسیفِ ضربهً واحدهً علی أُمِ رأسِهِ»؛
[7]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده است: «ساحر را یک ضربت شمشیر بر سرش می زنند و او را می کشند».
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «ساحِرُ المُسلمینَ یُقتَلُ و ساحرُ الکفارِ لا یُقتلُ قیل یا رسولَ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و لِمَ لا یُقتلُ ساحرُ الکفارِ قال لأَنَّ الکُفرَ أعظمُ مِن السحرِ و لأَنَّ السحرَ و الشرکَ مقرونانِ»؛
[8]
پیامبر خدا فرمود: «ساحر مسلمان باید کشته شود و ساحر کافر کشته نمی شود. کسی عرض کرد چرا ساحر کافر نباید کشته شود؟ فرمود، برای این که کفر از سحر عظیم تر است و سحر و شرک باهمند یعنی جایی که کافر غیر حربی به سبب کفرش کشته نشود به طریق اولی برای سحر کشته نمی شود. چون کفر از سحر بزرگتر است و مسلمان ساحر کشته می شود چون به شرک نزدیک شده است».
حقیقت سحر
مرحوم سید در وسیله النجاه می فرماید: «سحر عبارت است از نوشتن یا خواندن اوراد مخصوص یا سوزانیدن با آتش و دود کردن چیزهای مخصوص، یا نقش کردن صورت یا دمیدن یا گره زدن یا چند چیز را به وضع خاصی در جاهایی دفن کردن به طوری که در بدن یا قلب یا عقل شخص سحر شده اثر کند، مثل اینکه اگر غائب باشد او را حاضر کند یا این که او را خواب و بیهوش کند، ایجاد محبت یا دشمنی بین او و دیگری کند مثل بستن مرد از زن و جدایی بین آنها انداختن.
بحث فلسفی
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در ذیل تفسیر آیه شریفه 101 بقره، مطالبی را بیان فرموده که خلاصه آن نقل می شود.
می فرماید: شکی نیست که اشخاصی یافت می شوند که کارهای خارق العاده انجام می دهند و پس از دقت معلوم می شود که غالب آنها اسباب طبیعی دارد و به این ترتیب که یک قسمت از این نوع کارها به وسیله عادت و تمرین زیاد صورت می گیرد. مثل این که دیده می شود بعضی از افراد سموم کشنده ای را می خورند و در آنها اثر نمی کند یا اشیای فوق العاده سنگین را از زمین بر می دارند یا روی طناب در هوا راه می روند و مانند آن، قسمت دیگر معلول یک سلسله علل طبیعی مرموزاتی است که مردم از آن بی خبرند. مثل این که افرادی در وسط آتش می روند و نمی سوزند و علتش این است که ماده نسوز مخصوصی روی بدن خود قبلاً مالیده اند.
و یا این که مثلا نامه می نویسند که روی صفحه کاغذ اثری از خطوط آن دیده نمی شود و چون روی آتش گرفته شد، خطوط ان کاغذ با مایع بیرنگی که به آتش ظاهر می شود نوشته شده آشکار می شود قسمت دیگری از آن ها در اثر تردستی و سرعت و مهارت زیاد در عمل است که از نظر پنهان می ماند یعنی عملی را چنان به سرعت انجام می دهند که انسان خیال می کند یک علت غیر طبیعی ایجاب شده و اسباب و علل عادی آن را نمی بینند. مانند شعبده بازی ها و چشم بندی هایی که بعضی انجام می دهند.
ولی بعضی کارها خارق العاده را نمی توان معلول اسباب عادی دانست مانند خبرهای غیبی، مخصوصا پیش گویی هایی که نسبت به آینده می شود یا ایجاد محبت و عداوت میان دو نفر، بستن و باز کردن، خواب نمودن، بیمار ساختن، احضار ارواح، حرکت دادن بعضی از اشیا به نیروی اراده و امثال آنها که مرتاضان انجام می دهند، پس از دقت معلوم می شود که تمام آنها از نیروی اراده و اعتقاد بتأثیر سرچشمه می گیرد یعنی قبلا علم و اعتقاد قطعی به مطلبی پیدا می شود و اراده هم به دنبال آن در بعضی موارد اراده بدون شرط خاصی موجود می شود و در بعضی دیگر شرایطی لازم دارد.
مثل این که هنگام احضار ارواج آینه را جلو روی بچه ای که واجد شرایط خاصی است قرار می دهند و یا جمله ای مخصوص می خوانند یا این که در موارد ایجاد محبت و عداوت عبارت معینی را با مرکب مخصوصی روی چیز خاصی می نویسند ولی همه این ها با شرائط حصول اراده مؤثر است، خلاصه هنگامی که علم قطعی به چیزی پیدا شد، در حواس انسان تأثیر کرده و به آنچه قطع پیدا کرده، در مقابلش مجسم می شود.
این موضوع را خودتان می توانید آزمایش کنید به این ترتیب که به خودتان تلقین کنید که شخص یا چیزی معینی در برابر شما حاضر است و شما آن را با چشم خود می بینید بعد آن را کاملا در خیال خود تصور کنید و چنان متوجه وجود آن شوید که توجه به عدم آن و هیچ چیز دیگر نداشته باشید در این صورت به خوبی خواهید دید که در مقابل شما حاضر است و لذا اطبای جدید و قدیم به واسطه تلقینات بیماری های خطرناک را معالجه می کردند. به این معنی که شفا یافتن و صحت را چنان به مریض تلقین می کردند که در فکر او یک صورت قطعی به خود گرفته و سپس به وجود آمده است.
و اگر اراده خیلی قوی گردد ممکن است آنچه که در خود به وسیله آن ایجاد می کند، در دیگری نیز ایجاد کند.
[1]. مفردات راغب، «سحر». [2]. سوره طه، آیه 66. [3]. سوره اعراف، آیه 116. [4]. سوره مدثر، آیه 24. [5]. وسایل، باب 25، ابواب ما یکتسب به. [6]. سفینه البحار، ج1، ص 605. [7]. کافی، ج7، ص 260، باب حد السحر. [8]. کافی، ج7، ص 260.

۲ 

سحر و جادو


آیه مورد بحث فصل دیگری از زشت کاری یهودیان را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند.
هاروت و ماروت کیستند؟
گرچه گفته شده است که هاروت و ماروت دو نفر از ساکنان شهر بابل بوده است، ولی مشهور بین مفسران و مورخان این است که: آنها دو فرشته از فرشتگان الهی بوده اند و ظاهر قرآن نیز همراه با این دسته است زیرا قرآن آن ها را دو فرشته می داند.
شاهد این گفته حدیثی است که از پیشوای هشتم امام رضا ـ علیه السلام ـ رسیده است:
قال: «و أما هاروتُ و ماروتُ فکانا ملکینِ عَلَم الناسَ السحرَ لیحترزوا به سحرَ السحرهَ و یُبطلون به کیدَهم، و ما عَلَما أحداً من ذلک شیئاً حتی قالا إنما نحنُ فتنهٌ فلا تکفُر فکفر قومٌ باستعمالهم لما أمروُا بالأحترازِ منهُ و جعلوا یفرقون بما تعلموهُ بینَ المرءِ و زوجِهِ، قال الله تعالی: «و ما هم بضارین به من أحدٍ إلا بأذنِ اللهِ»
[1]؛[2]
امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود: «و اما هاروت و ماروت آنها دو فرشته بودند که به مردم سحر (و طرق ابطال آن را) می آموختند تا به آن وسیله سحر ساحران را باطل سازند و از آزار آنها نجات پیدا کند و به هر کس یاد می دادند می گفتند ما وسیله امتحان شما هستیم از مسیر خارج نشوید و کفر نورزید ولی قومی تخلف کردند و بین زن و مردها به وسیله سحر جدایی می انداختند».
«ولی آنها هیچ گاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسان ضرر برسانند».

[1]. سوره بقره، آیه 102. [2]. عیون اخبار الرضا، ج2، ص 245.

۳ 

سحر و جادو


آیه مورد بحث فصل دیگری از زشت کاری یهودیان را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند.
هاروت و ماروت کیستند؟
گرچه گفته شده است که هاروت و ماروت دو نفر از ساکنان شهر بابل بوده است، ولی مشهور بین مفسران و مورخان این است که: آنها دو فرشته از فرشتگان الهی بوده اند و ظاهر قرآن نیز همراه با این دسته است زیرا قرآن آن ها را دو فرشته می داند.
شاهد این گفته حدیثی است که از پیشوای هشتم امام رضا ـ علیه السلام ـ رسیده است:
قال: «و أما هاروتُ و ماروتُ فکانا ملکینِ عَلَم الناسَ السحرَ لیحترزوا به سحرَ السحرهَ و یُبطلون به کیدَهم، و ما عَلَما أحداً من ذلک شیئاً حتی قالا إنما نحنُ فتنهٌ فلا تکفُر فکفر قومٌ باستعمالهم لما أمروُا بالأحترازِ منهُ و جعلوا یفرقون بما تعلموهُ بینَ المرءِ و زوجِهِ، قال الله تعالی: «و ما هم بضارین به من أحدٍ إلا بأذنِ اللهِ»
[1]؛[2]
امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود: «و اما هاروت و ماروت آنها دو فرشته بودند که به مردم سحر (و طرق ابطال آن را) می آموختند تا به آن وسیله سحر ساحران را باطل سازند و از آزار آنها نجات پیدا کند و به هر کس یاد می دادند می گفتند ما وسیله امتحان شما هستیم از مسیر خارج نشوید و کفر نورزید ولی قومی تخلف کردند و بین زن و مردها به وسیله سحر جدایی می انداختند».
«ولی آنها هیچ گاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسان ضرر برسانند».

[1]. سوره بقره، آیه 102. [2]. عیون اخبار الرضا، ج2، ص 245.
علی محمد حیدری نراقی - گناهان کبیره، ص 351

سبک شمردن نماز

۱ 

سبک شمردن نماز

شکی نیست که بی اعتنایی به نماز گناهی است بزرگ. بنابراین شناسایی مصادیق این تحقیر ناپسند، مقدمه‌ پرهیز از این عصیان نابخشودنی است. عناوین زیر از مصادیق سبک شمردن نماز است.
الف) تأخیر نماز: امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی قرآن، که در ارتباط با مذمت بی اعتنایی به نماز نازل گردیده است
[1] می‏فرماید:
»تاخیر الصّلاه عن اوّل وقتها لغیر عذرٍ»
[2]
مراد از بی اعتنایی به نماز، «تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است.»
البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتی است که بصورت اورژانسی پیش آید و قابل تأخیر نباشد و الاّ باید به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوییم کار دارم.
ب) عدم رعایت آداب آن در خلوت: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین می‏فرماید:
»من احسن صَلَوتَهُ حین یَراهُ النّاسُ و أَساءَها حینَ یَخلُوا فتلک استهانهٌ»
[3]
یعنی: «آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بی اعتنایی کرده است.«
مروری بر نمازهای خلوت و جلوت ما، روشن می‏نماید که آیا احترام و توجه ما به نماز بیشتر بوده است یا به ناظران صحنه‌ی نماز.
ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روایت دیگری می‏فرماید: کسی که وضوی نماز را تا وقت اذان به تأخیر اندازد او به نماز بی اعتنایی کرده است. آری کسی که به کار اهمیت می‏دهد، قبل از رسیدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم می‏کند. کدام ملاقات و میهمانی است که وقت آن فرا رسیده باشد و ما هنوز در فکر پوشیدن لباس و یا آماده کردن شرایط آن باشیم؟!
د) عدم یادگیری معانی: آیا ندانستن معانی الفاظی که روزانه ده بار در نماز تکرار می‏شود به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! آیا اگر ما برای طرف گفتگوی خویش در نماز اهمیتی قائل باشیم در فکر این نخواهیم بود که محتوا و مضمون مذاکره و نجوای خود را بفهمیم و با ادراک صحیح به سخن در برابر او بایستیم؟! چگونه ممکن است با اقامت کوتاه در یک کشور، تا حدودی به زبان مردم آنجا آشنا می‏شویم و با یکی دو بار عبور از مسیری، نام و نشان آن را فرا گیریم و در برخورد با هر بنایی از اسم و بانی و مشخصات آن جویا شویم اما هیچکدام از این توجهات و حساسیت‏ها در مورد نماز اعمال نشود؟! آیا اینها به معنی بی اعتنایی به نماز نیست؟! چگونه می‏توانیم پاسخگوی این عباداتی باشیم که محتوای آن جز تحقیر خداوند رب العالمین نیست؟! اینجاست که امام حسین ـ علیه السلام ـ به خداوند تبارک و تعالی عرض می‏کند:
»الهی مَن کانَت‎‎‎‎‎ محاسِنُه مَساوِی فکیف لایکونُ مَساوِیه مَساوِی«
[4]
یعنی: «خدایا آن کس که اعمال به ظاهر نیک او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!«
فرق نمازگزارانی که در نماز هیچ دردی را احساس نمی‏کنند
[5] جز درد فراق دوست، از هیچ حادثه‏ای مطلع نمی‏شوند،[6] هیچ صدایی را نمی‏شنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزارانی که زیر شلاق و علیرغم هر گونه تهدید و شکنجه و محدودیتی نماز را بپا می‏دارند[7] با کسانی که نماز را بار و رنجی می‏دانند که در برداشتن و عبور از آن باید شتاب کرد و در هنگام اقامه‌ی آن با دست و محاسن بازی می‏کنند و خمیازه می‏کشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است.
هـ) عجله و شتاب در نماز: سریع خواندن نماز و تبدیل این عبادت به عادتی که همچون عمل ماشین نویسی بدون توجه به معانی و بدون رعایت خشوع و طمأنینه انجام گیرد از نشانه‏های دیگر بی توجهی به نماز است. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می‏فرماید:
»علمای روان‏شناسی می‏گویند: «یک کار همین قدر که برای انسان عادت شد، دو خاصیّت متضاد در آن به وجود می‏آید. هر چه که بر عادت بودنش افزوده شود و تمرین انسان زیادتر گردد، کار، سهلتر و ساده‏تر انجام می‏شود.» یک ماشین نویس که به ماشین نویسی عادت می‏کند، هر چه بیشتر عادت می‏کند، از توجهش کاسته می‏شود. یعنی از اینکه این عمل او یک عمل ارادی و از روی توجّه باشد کاسته می‏شود و به یک عمل غیر ارادی نزدیکتر می‏گردد. خاصیّت عادت این است. اینکه در اسلام به مسأله‌ی نیّت تا این اندازه توجّه شده، برای جلوگیری از این است که عبادت‏ها آنچنان عادت نشود که به واسطه‌ی عادت، به یک کار طبیعی و غیر ارادی و غیر فکری و غیر هدفی و کار بدون توّجه که هدف درک نشود و فقط به پیکر عمل توجه گردد تبدیل شود.
این‏ها چیزهایی است که ما تنها در نماز اسلامی به دست می‏آوریم و متوّجه می‏شویم که بسیاری از برنامه‏های تربیتی به وسیله این عبادت و در پیکر این عبادت پیاده می‏شود، گذشته از اینکه خود این عمل، پرورش عشق و محبّت خدا و معنویّت در انسان است، که این روح عبادت است.»
[8]
مردی در حضور امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نماز خود را با شتاب به جا می‏آورد. حضرت نگاهی به او کرده و فرمود: چند وقت است اینگونه نماز می‏خوانی؟ او گفت: مدت هاست. حضرت فرمود: مَثَل تو نزد خداوند مثل کلاغی است (که منقار بر زمین می‏کوبد. سجده تو خضوع در برابر خدا نیست. منقار به زمین کوبیدن است) اگر اینگونه بمیری بر غیر ملت و دین پیامبر اکرم، مرده‏ای. سپس حضرت در مورد کم گذاشتن در نماز فرمود: به درستی که دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.
[9]
برخی از پیامدهای استخفاف و بی توجهی به نماز
1ـ قهر و قطع رابطه با عترت:
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در یک بیان قهرآمیز، با صراحت چنین خطاب فرمودند:
»لیس مِنّی مَن ضَیَّعَ الصّلاه»
[10]
یعنی: «آن کس که نماز را تضییع نماید از من نیست.«
امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان معیاری برای شناسایی افرادی که با آن حضرت پیوند مکتبی دارند چنین می‏فرمایند:
»اِمتَحِنُوا شِیعَتَنا عِندَ مواقیت الصلوه کیف محافظتهم علیها«
[11]
یعنی: «شیعیان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسایی کنید.«
در روایت مشهور دیگری حضرتش سهل انگاری در مسئله‌ی نماز و استخفاف به آن را موجب محرومیت از شفاعت خاندان عترت و طهارت در روز قیامت شمردند
[12] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز در بیانی دیگر می‏فرمایند:
»مَن استَخَفَّ بالصّلاه لا یَرِدُ عَلیَّ الحوضَ لا و اللّه«
یعنی: «آن کس که نماز را سبک شمارد (به خدا قسم) روز قیامت در کنار حوض کوثر، با من ملاقات نخواهد کرد.»
[13]
این تأکید و بیان همراه با قسم، حکایت از عمق فاصله بین پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و نماز گزارانی که به نماز اهمیت نمی‏دهند دارد.
2ـ غضب خداوند:
قرآن کریم با نکوهش افرادی که نماز را ضایع می‏کنند
[14] یا نسبت به آن بی‌اعتنا هستند.[15] مسلمانان را از این عمل بر حذر می‏دارد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علی ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
»فی تأخیرِها مِن غَیرِ عِلّهٍ غَضَبُ اللّه عزوجل »
[16]
یعنی: «تأخیر نماز از اول وقت بدون دلیل، موجب غضب خداوند متعال می‏گردد.«
امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
» إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی »
[17]
یعنی: «وقتی بنده‏ای نماز خود را با عجله و شتاب به پایان می‏برد و آن را کوتاه می‏کند خدا به ملائکه می‏فرماید: آیا نمی‏بینید بنده‌ی من چگونه نماز خود را کوتاه می‏کند گویا می‏پندارد که بر آوردن حوائجش به دست غیر من است (که اینگونه عجله می‏کند.) آیا نمی داند برآوردن حوائجش به دست من است.»
3ـ عدم اجابت دعا و محرومیت از دعای صالحان:
کسانی که به نماز به عنوان تکلیف و خواست الهی بی توجهی کنند و آن را کوچک بشمارند خداوند نیز به خواسته‏ها و اعمال آنان توجهی نخواهد داشت. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روایتی چنین می‏فرماید:
» من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله ... و کل عمل یعمله لا یؤجر علیه و لا یرتفع دعاؤه إلى السماء »
[18]
یعنی: «هر کس به نمازش بی‌توجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نمی‏گردد دعایش به آسمان راه نمی‏یابد.«
و در ادامه، می‏فرمایند: مشمول دعای خیر صالحین نخواهد بود.
4ـ مضیقه و نارسایی دنیوی:
قهر و غضب خدا و پیامبر نسبت به کسانی که نماز را کوچک می‏شمارند زیان‏ها و خساراتی بر جای خواهد نهاد. گر چه ممکن است تارک و یا استخفاف کننده به نماز این تأثیر را درک نکند و متوجه علت مضیقه‏ها و گرفتاری‏های خود نباشد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند برکت را از عمر و روزی کسانی که نماز را کوچک می‏شمردند بر می‏دارد.
[19] پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز برای این گروه از افراد، تهی‌دستی و نیاز را پیش بینی نموده و می‏فرماید:
» قال رسول الله ص عشرون خصله تورث الفقر ... و الاستخفاف بالصلاه »
[20]
یعنی: «استخفاف و سبک شمردن نماز موجب فقر و تهی‌دستی می‏شود.»
5ـ سختی احوال قبر و قیامت:
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: نماز گزاری که نمازش را سبک بشمارد وقتی از قبرش خارج شود خداوند ملکی را بر وی موّکل می‏گرداند که او را بر عرصه‌ی قیامت وارونه بر زمین می‏کشد و مردم به او نگاه می‏کنند و با شدت و سخت‏گیری مورد محاسبه قرار می‏گیرد.
[21]
[1] . ماعون/5ـ4. فویلٌ للمصلّین، الذین هم عن صلاتهم ساهون. [2] . بحار الانوار، 83/6. [3] . مستدرک الوسائل، 3/26. [4] . بحار الانوار ج95ص225 [5] . اشاره به جریان کشیدن تیر از پای مبارک امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در حال نماز. [6] . فرزند امام سجاد ـ علیه السلام ـ در حالی که حضرت در نماز بودند به چاه افتاد و حضرت علیرغم شیون افراد خانه متوجه آن نشد و پس از نماز فرزند را به سلامت از چاه بیرون کشید (بحار، 81/245). [7] . به کتاب خاطرات آزادگان ایرانی در اردوگاه‏های عراق با عنوان «نماز در اسارت» چاپ سازمان تبلیغات اسلامی مراجعه شود. [8] . تعلیم و تربیت در اسلام، ص197. [9] . بحارالانوار، 84/242. [10] . مستدرک الوسائل، 3/98. [11] . وسائل الشیعه ج4ص114 [12] . بحار الانوار 236/82. استاد شهید آیت اللّه مطهری ـ ره ـ این روایت را چنین تبیین میفرماید: در وقت وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ جریانی رخ داد که وقتی ابو بصیر آمد به «ام حمیده» تسلیت عرض کند، ام حمیده گریست، ابو بصیر هم که نابینا بود گریست بعد «ام حمیده» به ابو بصیر گفت:
ابو بصیر نبودی و لحظه‌ی آخر امام را ندیدی، جریان عجیبی رخ داد عرض کرد: چه چیزی؟ فرمود: امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوه‏ای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود:
تمام خویشان نزدیک مرا بگویید، بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می‏کرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت:
»لن تنالَ شفاعتُنا مستخّفاً بالصلوه» هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. (گفتارهای معنوی، ص65، 64).
[13] . بحارالانوار، 83/9. [14] . فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه (مریم/56). [15] . ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون (ماعون/5). [16] . بحار الانوار ج2ص154 [17] . کافی ج3ص269. [18] . بحار الانوار، 80/21. [19] . بحارالانوار،83/202 [20] . بحار الانوار،73/315

۲ 

سبک شمردن نماز

در روایت دیگری در همین ارتباط چنین می‏فرماید:
»من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشره خصله...الثانیه یضیق علیه قبره و الثالثه تکون الظلمه فی قبره... .«
یعنی: «هر زن و مردی که به نمازش بی‌اعتناء باشد خداوند او را به پانزده چیز مبتلا می سازد... قبر بر او تنگ و تاریک می گردد.»
[1]
در سخن دیگری از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چنین روایت گردیده است که فرمود: مستخّف به نماز با ذلت و گرسنگی و تشنگی جان می‏دهد.
[2]
6ـ عدم قبول:
نمازی که با سهل‌انگاری و تحقیر خوانده شود مورد قبول خداوند متعال قرار نمی‏گیرد. امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرماید:
»انّ اللّه عزوجل لایقبل الاّ الحسن فکیف یقبل ما یستخف به«
[3]
یعنی: «خداوند جز نیکو را نمی‏پذیرد پس چگونه آن را که مورد استخفاف واقع گردیده است بپذیرد.«
نمازی که آورنده آن به آن بی مهری و بی توجهی دارد، چگونه مشمول قبول خداوند قرار گیرد؟!
7ـ نفرین و لعنت:
برخی از روایات تصویر و تمثیلی را برای نماز ترسیم نموده‏اند که بر حسب آن، نماز بصورت ملکی با انسان به گفتگو می‏نشیند گاه تشکر می‏کند و گاه گله‏مند می‏شود. در روایتی امام صادق ـ علیه السلام ـ می‏فرماید: وقتی نماز در وقت خود اقامه نگردد و بی دقّت ارائه شود با صورتی سیاه و تاریک به سوی انسان باز می‏گردد. می‏گوید: مرا ضایع کردی خدا تو را ضایع کند. و اگر در وقت خود اقامه شود برای انسان دعا می‏کند و می‏گوید: همان گونه که مرا حفظ و احترام نمودی خداوند تو را حفظ کند.
[4] آری قرآن کریم راه تارکین را به سقر منتهی می‏داند و در مورد آنان می‏فرماید:
»ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلّین»
[5]
و کسانی را که نماز می‏خوانند امّا جماعت را ترک می‏کنند به حسرت و پشیمانی محکوم می‏نماید و می‏فرماید:
»یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السّجود فلا یستطیعون * خاشعه ابصارهم ترهقهم ذلّه و قد کانوا یدعون الی السجود و هم سالمون»
[6]
و آنانی را که نماز را به جماعت می‏خوانند اما خشوع و مواظبت چندانی در نماز خود ندارند مستحق توبیخ و سرزنش می‏شمرد و می‏فرماید:
»فویل للمصلّین الذین هم عن صلوتهم ساهون«( ماعون/4ـ 5)
ترجمه: پس وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند.
و در آیه دیگر این گروه را به نفاق موسوم می‏داند و می‏فرماید:
»انّ المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصّلاه قاموا کسالی یراعون النّاس و لا یذکرون اللّه الاّ قلیلاً» (نساء/142).
ترجمه: منافقان با خدا نیرنگ می‌کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند. با مردم ریا می‌کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی‌کنند.
تنها آن گروه، مورد ستایش قرآنند که نماز را با خشوع و مواظبت اقامه نمایند.
در این مورد قرآن کریم می‏فرماید:
»قد افلح المؤمنون الّذین هم فی صلاتهم خاشعون«
[7]
مولوی می‏گوید:
اگر نــه روی دل انـــدر برابرت دارم
من این نـماز، حسـاب نماز، نشمارم
ز عشــق روی تو من رو به قبله آوردم
و گرنه من ز نـماز و ز قـبله بـیزارم
مرا غرض ز نـماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فـــراق تـو با تو بگذارم
و گرنه این چه نمازی بود که من با تو
نشسته روی به محراب و دل ببازارم؟
در یک روایت جامع، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در پاسخ به سؤال زهرای اطهر ـ سلام اللّه علیها ـ در مورد عقوبت کسی که نماز را کوچک می‏شمارد به بررسی عوارض ناشی از این پدیده پرداخته و می‏فرماید:
ای فاطمه! هر کس از مردان یا زنان به نماز بی‌اعتنایی کند خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا می‏گرداند که 6 عقوبت در آن‏ها در دنیاست، 3 عقوبت به هنگام مرگ به سراغ او می‏آید، 3 عقوبت در قبر و 3 خصلت در قیامت و آنگاه که از قبر بر انگیخته می‏شوند دامنگیرشان می‏شود. اما آنچه در دنیا متوجه چنین افرادی می‏شود عبارت است از: برداشتن برکت از عمر، رفتن برکت از روزی، محو سیمای صالحین از چهره و رخسار، بی اجر ماندن اعمال، عدم قبولی دعا و عدم مشمولیت دعای نیکان و به هنگام مرگ، علیل، تشنه و گرسنه خواهد مرد و اگر از نهرهای دنیا بیاشامد عطش او فرو نخواهد نشست. و در قبر ملکی او را شکنجه می‏نماید، قبر بر او تنگ و تاریک می‏گردد. و در قیامت او را وارونه بر زمین خواهند کشید، سخت مورد محاسبه قرار می‏گیرد، خدا به او نظر رحمت نخواهد داشت و به عذابی دردناک گرفتار می‏گردد.
[8]

[1] . بحار الانوار، 80/21. [2] . همان. [3] کافی ج3ص269 [4] . بحارالانوار، 80/9. [5] . مدّثر/42. [6] . قلم/42 و43، در آیه‌ی دیگری می‏فرماید: فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّا (مریم/59). [7] . مؤمنون /1 [8] . بحارالانوار، ج80ص21.
محمدرضا رضوان‏طلب ـ پرستش آگاهانه، ص 189

[21] . بحارالانوار، 80/22.

زنا

زنا 

۱

از جمله گناهانی که به کبیره بودنش تصریح شده زنا است، چنان که در روایات فرموده‌اند و برای کبیره بودنش به آیه‌ 68 سوره‌ فرقان تمسک شده که می‌فرماید: «از جمله صفات بندگان خدا آن است که نپرستند و نخوانند با خدای به حق، خدای دیگری را (یعنی مشرک نباشند) و آن نفسی که خدا کشتنش را حرام فرموده نکشند و زنا نکنند، و کسی که اینها را به جا آورد (شرک، قتل، زنا)، برسد و ببیند جزای خود را که شکنجه‌اش در روز قیامت دو چندان است و همیشه به خواری در آتش است».[1]
معانی اثام وغی: در منهج است که: «اثاماً» در این آیه شریفه، نام یک وادی در دوزخ است که زناکاران را در آن عقوبت می‌کنند و گفته‌اند چیزی است که از اجسام دوزخیان مانند چرک و خون سیلان می کند.
و در روایات آمده که: اثام در این آیه و وغی در آیه‌ی دیگر
[2] دو چاه در دوزخ است که اگر سنگی را از کنارش رها کنند در مدت هفتاد سال به قعر آن می‌رسد.
و در سوره‌ی بنی‌اسرائیل می‌فرماید: «و نزدیک زنا مشوید و گرد آن نگردید به درستی که آن خصلتی زشت و کاری فجیع و بد راهی است.»
[3]
زیرا که زنا سبب قطع نسب‌ها و هیجان فتنه‌ها و باطل کردن مواریث و صله‌ی رحم و حقوق پدران بر فرزندان و حقوق فرزندان بر پدران است.
بدترین راه دفع شهوت: در کتاب بلاهای اجتماعی در شرح این آیه شریفه چنین می‌نگارد:
یعنی که گرد زنا نروید زیرا این کار یک کردار پلید و راه گمراه کننده‌ای است، شاید دقیق‌ترین تعبیری که در قرآن مجید از زنا شده همین جمله «وساء سبیلاً» باشد زیرا این جمله‌ای است که اساسی‌ترین منطق اسلام را درباره‌ی مخالفت و مبارزه‌ی با فحشاء روشن می‌کند. این جمله می‌گوید: عمل شنیع زنا یک راه طبیعی و خالی از خطر برای اطفاء شهوت نیست. جامعه‌ای که شهوت خود را از طریق زنا اشباع می‌کند در یک جاده‌ی ناهموار و خطرناکی افتاده که عاقبت آن دوری از مقصد و افتادن در پرتگاه‌های هولناک است. نیروی خدادادی شهوت برای ابقاء نسل انسانی و ایجاد یک سلسله هیجانات روحی و عاطفی در مرد و زن است که این هیجانات ضامن تشکیل کانون خانواده و اطفاء شهوت از یک طریق محدود و قانونی است اما ارتکاب زنا نه تنها اجتماع را به مقصد ابقاء نسل نزدیک نمی‌کند، بلکه اجتماع را در هزاران دوره‌ی مخوف پرت می‌کند که دهها میلیون بیماران مقاربتی و میلیاردها دلار بودجه معالجه‌ی آنها و میلیون‌ها کودکان بی‌سرپرست تنها گوشه‌ای از این پرتگاه را نشان می‌دهد. (بلاهای اجتماعی ص143) و نیز در صفحه‌131 چنین می‌نگارد:
هزاران مفاسد مختلفی که از توسعه‌ فحشاء و روابط نامشروع به وجود آمده، راستی آن چنان حیرت انگیز و ناراحت کننده است که نسبت دادن آن به بشر قرن بیستم بی‌شباهت به تناقض نیست.
آدم فکر می‌کند بشری که دل ذره‌ها را با هزاران زحمت می‌شکافد تا از نیروی درون آن بهره‌مند شود چرا نیروهای خدادادی خود را در کثیف‌ترین وضعی به انواع فحشاء تباه می‌کند و در حالی که از یک طرف قوای طبیعت را به کمک خود می‌طلبد از طرفی عوامل نیستی و اضمحلال خود را فراهم می‌سازد.
مثلاً امروز برای استفاده از یک سلسله اشعه‌ی سودمند و یا نیروی اتم در عالم پزشکی میلیاردها دلار صرف می‌شود و صدها هزار مغز متفکر به فکر و فعالیت می‌پردازد و این تلاش‌های دسته جمعی نتیجه بخش شده در عالم بهداشت و پزشکی واقعاً تحولات و پیشرفت‌های شگفت انگیزی به وجود می‌آورد ولی به موازات این پیشرفت‌ها هر سال آمار بیماران مقاربتی و فدائیان این بیماری‌ها میلیون‌ها نفر بالا می‌رود و در نتیجه صدها هزار نفر در هر کشور به گوشه‌های بیمارستان‌ها پناه برده به صورت اعضای معطل و فلجی بار دوش اجتماع می‌گردند، یا مثلاً با هزاران کوشش‌های دامنه‌داری که برای بهبود بخشیدن به اوضاع اقتصادی هر کشوری به عمل می‌آید، در نقطه مقابل میلیون‌ها کودک بی‌سرپرست که همگی در نتیجه‌ی یک خوشگذرانی کوتاه و یک ملاقات موقتند در سراسر جهان چرخ اقتصادی کشورها را مواجه با مشکلات عظیم می‌کند و تازه پس از آنکه دولت‌ها وسائل تربیت و نگهداری این کودکان را فراهم نمودند، عده اغŒ افراد شرور و خطرناکی می‌شوند که اجتماع را به انواع جرائم و جنایات مختلف تهدید می‌کنند و بالاخره دستگاه قضائی کشور از وجود این افراد دائماً هراسان است.
[4]
آثار دنیوی و اخروی زنا: امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: زنا شش اثر دارد: سه اثر در دنیا سه اثر در آخرت، اما آثار دنیوی زنا، آبرو را می‌برد، رزق را کم می‌کند و مرگ و نیستی را نزدیک می‌نماید اما آثار اخروی آن، پس غضب پروردگار و سختی حساب ودخول در آتش و جاودان ماندن آن را ایجاب می‌نماید.
[5]
عذاب برزخی زناکار: و نیز فرمود: کسی که به زن مسلمانی یا یهودی یا نصرانی یا مجوسی، آزاد یا کنیز زنا کند پس توبه نکند و با اصرار به این گناه از دنیا برود، خداوند در قبرش سیصد درِ عذاب را باز می‌فرماید که از هر در مارها و عقرب‌ها و افعی‌هائی از آتش بیرون می‌آیند، پس می‌فرماید تا روز قیامت می‌سوزد.
بوی گند زناکار در صحرای محشر: و چون از قبرش بیرون شود از بوی گندش مردم اذیت می‌شوند پس به این بوی زننده شناخته می‌شود و دانسته می‌گردد که زناکار است تا اینکه امر کرده می‌شود او را به آتش برند. زینهار، به درستی که خداوند محرمات را حرام فرموده و حدودی را تعیین فرموده. پس هیچ کس از خداوند غیرتمندتر نیست و از غیرت الهیه است که فواحش را حرام فرموده.
[6]
همه، زناکاران را در محشر لعنت می‌کنند: حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: در روز قیامت به امر خدا، بوی گندی وزیده می‌شود که تمام اهل محشر ناراحت می‌شوند، تا اینکه نفس کشیدن بر آنها مشکل می‌گردد، پس منادی ندا می‌کند آیا می‌دانید این بوی گند چیست؟ گویند نمی‌دانیم و سخت ناراحتمان کرده، پس گفته می‌شود: این بوی عورت زناکاران است که بدون توبه از دنیا رفته‌اند پس آنها را لعنت کنید که خدا آنها را لعنت کرده پس نمی‌ماند در محشر کسی مگر اینکه آنها را نفرین می‌کند و می‌گوید خدایا زناکاران را لعنت فرما.
[7]
زنا مرگ ناگهانی و فقر می‌آورد: حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: هرگاه پس از من زنا زیاد شود مرگ ناگهانی زیاد خواهد شد.
[8]
و فرمود: که زنا مورث فقر است و آبادی‌ها را ویران خواهد نمود.
[9]
فساد نسب و تربیت طفل: و در مکتوب حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ است: که خداوند زنا را حرام فرموده برای اینکه سبب فسادهایی مانند قتل نفس و از بین رفتن نسب‌ها و ترک تربیت اطفال و بهم خوردن ارث می‌شود.
[10]
زنای محصنه: اگر با زن شوهردار زنا شود حرمت و عقوبت آن شدیدتر خواهد بود چنانچه حد زنا صد تازیانه ولی حد زنای محصنه قتل و سنگسار کردن است.
حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: روز قیامت سه طایفه‌اند که خداوند با ایشان سخن نمی‌گوید و ایشان را پاکیزه نمی‌فرماید و برایشان عذاب دردناکی است. از این سه طایفه زنی است که بر فراش شوهرش زنا دهد.
[11]
و از حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مروی است که فرمود: کسی که با زن شوهردار زنا کند پس در جهنم از عورت هر دو چرک خارج می‌شود به مقدار پانصد سال راه، و اهل جهنم از بوی گند آن دو در اذیت خواهند بود و عذاب‌شان از همه شدیدتر است.
[12]
پیش‌بینی همه جانبه‌ی اسلام: در کتاب برهان قرآن در این بحث چنین می‌نگارد:
در موضوع حد زنا اسلام نیروی جنسی و سرکشی این غریزه را در نظر گرفته و برای اقناع و اشباع آن، طرق مشروع و سهلی تعیین کرده و پیروان خود را به ازدواج در آغاز جوانی مأمور ساخته و پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در این باره فرموده است: نکاح سنت من است پس هر که از سنت من اعراض کند از من نیست.
به همین جهت مقررات شرع برای امر زناشوئی انواع تسهیلات را مقرر داشته و حکومت را موظف ساخته که در صورت عدم تمکن شخص، به وسیله‌ی انفاق از بیت المال برای انجام این منظور به تهی‌دستان مساعدت کند و به علاوه دستور اکید داده تا محیط اجتماع از موجبات اغراء و علل انگیزش شهوت، پاک و پیراسته شود آنگاه برای مصرف نیروی سرشار و قوای جبار جوانی هدف‌هایی عالی از قبیل مبارزه‌ی با فساد و تعلیم مردم بی‌سواد و کمک به فقرا و بینوایان و کوشش در بالا بردن سطح زندگی و در راه عمران و آبادی جهان برقرار ساخته و از طرفی روزه‌های واجب و مستحب و نمازهای واجب و نافله، اعتکاف و امثال عبادات را برای فرو کاستن از طغیان غریزه و منصرف ساختن ذهن و خیال از اندیشه‌های شهوانی و وسوسه‌های شیطانی و توجه دادن فکر به اندیشه‌های عالی الهی مقرر دانسته تا با همگی این وسائل از پدید آمدن موجبات و علل گناه جلوگیری شود و با وجود این همه تدبیر که در این راه برای حفظ نفس و صیانت غریزه به کار برده باز در اجرای حد و کیفر گناهکار شتاب روا نداشته و اجرای حد را برای موقعی گذاشته که کار عنان گسیختگی و بی‌اعتنایی به نظامات اجتماع و سقوط در منجلاب فساد و شهوت‌رانی به جائی منتهی شود که شخص گناهکار بدون هیچگونه ملاحظه و آزرمی در حضور جمعی که چهار نفرعادل در میان‌شان باشد به عمل منافی عفت مبادرت نماید و مانند چهارپایان به کار وقاع و زنا بپردازد و آن چهار نفر شاهد عادل از روی یقین و قطع و با صراحت تمام گواهی دهند که صدور آن عمل را آشکارا از او دیده‌اند در این صورت اسلام مقرّر داشته است که هرگاه کسی مرتکب زنا شودو عفت عمومی را لکه‌دار کند، حد شرعی درباره‌اش اجراء شود و حتی در این مرحله نیز جانب رأفت را رعایت کرده و اوضاع و احوال شخص گناهکار را منظور نموده و مقرر داشته که هرگاه مرتکب زنا، مجرد و عزب باشد تنها به صد ضربه تازیانه درباره‌ی او اکتفاء شود و حد رجم (سنگسار کردن) درباره‌ی زناکاری اجراء گردد که متأهل باشد و در عین تأهل و بدون هیچگونه ضرورت و حاجتی بلکه به صرف هوس بازی و شهوت‌رانی چنین عمل زشت و ناروایی را مرتکب شده باشد.
[1] . و الذین لایدعون مع الله الها آخر ولا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق ولا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثاماً یضاعف له العذاب یوم القیمه و یخلد فیه مهاناً (سوره فرقان، آیه 68). [2] . فسوف یلقون غیاً (سوره مریم، آیه 60). [3] . ولا تقربوا الزنا انه کان فاحشه و ساء سبیلاً (سوره اسراء آیه 34). [4] . این تضاد گیچ کننده چنانکه گفتیم بیشتر از ناحیه توسعه‌ فحشاء و انحرافات جنسی به وجود آمده که مانند لکه‌های سیاهی بر پیشانی تمدن کنونی قرار گرفته است. [5] . عن ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ قال للزانی ست خصال ثلاث فی الدنیا و ثلاث فی الاخره اما التی فی الدنیا فیذهب بنور الوجه و یورث الفقر و یعجل الفناء و اما التی فی الاخره فسخط الرب و سوء الحساب و الخلود فی النار (فروع کافی، باب الزنا، ج5، ص541). [6] . الاومن زنی بأمره مسلمه او یهودیه او نصرانیه‌او مجوسیه، حره اوامه، ثم لم یتب منه و مات مصراً علیه فتح الله تعالی له فی قبره ثلاث مأه باب یخرج منها حیات و عقارب و ثعبان من النار فهو یحترق الی یوم القیمه فاذا بعث من قبره تأذی الناس من نتن ریحه فیعرف بذلک و بما کان یعمل فی دار الدنیا حتی یؤمر به الی النار الا و ان الله حرم الحرام و حد الحدود فما احد اغیر من الله، و من غیرته حرم الفواحش (وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 9، ص243). [7] . عن علی ـ علیه السّلام ـ اذا کان یوم القیمه اهب الله ریحاً منتنه یتأذی بها اهل الجمع حتی اذا همت ان تمسک بانفاس الناس فاذاهم مناد هل تدرون ما هذه الریح التی قد آذتکم فیقولون لا و قد آذتنا و بلغت منا کل مبلغ قال ـ علیه السّلام ـ ثم یقال هذه ریح فروج الزناه الذین لقوا الله بالزنا ثم لم یتوبوا فالعنوهم لعنهم الله فلایبقی فی الموقف احدالا قال اللهم العن الزناه (وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 10، ص243). [8] . اذا کثر الزنا من بعدی کثر موت الفجأه (وسائل الشیعه، کتاب نکاح، ص231). [9] . الزنا یورث الفقر و یدع الدیار بلاقع (وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 1، ص233). [10] . حرم الله الزنا لما فیه من الفساد من قتل النفس و ذهاب الانساب و ترک التربیه للاطفال و فساد المواریث (وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 1، ص39). [11] . ثلاثه لایکلمهم الله یوم القیمه ولا ینظر الیهم ولا یزکیهم و لهم عذاب الیم الشیخ الزانی و الدیوس و المرأه توطئی فراش زوجها (وسائل الشیعه، کتاب نکاح 14، باب 16، ص247). [12] . من فجر بامرأه ولها بعل انفجر من فرجهما من صدید جهنم وادمسیره خمسمأه عام یتأذی اهل النار من نتن ریحها و کانا من اشد الناس عذابا (وسائل الشیعه).

زنا 

۲


در اینجا نخستین نکته‌ای که جلب توجه می‌کند این است که اوضاع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی موجود در عصر حاضر، جوانان را از ازدواج گریزان و به ارتکاب فحشاء راغب، بلکه مجبور می‌نماید.
البته این مطلب صحیح است ولی علت پدید آمدن این وضع ناهنجار این است که قوانین و مقررات اسلامی به طور کامل رعایت و اجراء نمی‌شود و الا هرگاه این قوانین و مقررات به طور شایسته اجراء می‌شد مسلماً از انتشار این همه عوالم فساد و موجبات انگیزش شهوت جلوگیری می‌کرد و وسایل ازدواج و شرایط رفاه و آسایش زندگی را فراهم می‌ساخت و جوانان را که قبله‌ی آمال آینده‌ی مملکتند، از سقوط در این دره‌ی وحشتناک مصون می‌داشت.
چون زنا موجب فساد و اختلال نظام اجتماعی بشری و هلاکت اخروی است خداوند به حکمت بالغه‌اش چند امر را واجب فرموده که اگرمسلمانان این امور را رعایت نمایند هیچگاه به چنین گناه بزرگی مبتلا نخواهند شد.
1ـ حجاب از ضروریات قرآن است: در چند جای قرآن مجید زنها را امر به حجاب فرموده از آن جمله در سوره‌ی نور آیه‌ی 30 می‌فرماید: «و باید بزنند یعنی فرو اندازند زنها، مقنعه‌های خود را بر گریبان‌هایشان (گردن خود را به مقنعه‌ی سر بپوشانند تا مو و بناگوش و سینه‌شان پوشیده بماند) و زینت و جمال و آرایش خود را جز برای شوهران و محارمشان یعنی پدر، ‌پدر شوهر و پسر، و پسر شوهر، و برادر و پسر برادر و پسر خواهر و سایر زن‌های مسلمان و کنیز ملکی و خدمتگزاری که میل به زنا ندارد که آنهایی هستند که پیرند یا ابلهانی که از شهوت مباشرت خبر ندارند و طفلی که هنوز به حد تمیز نرسیده و از حال مباشرت با زنان بی‌خبرند و نمی‌دانند عورت زنان چیست. و زنان آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود».
[1]
و در سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب می‌فرماید: ای پیغمبر گرامی، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنین بگو تا فرو گذارند بر خود چادرهای خویش را و رویشان و کتف‌های خود را با آن بپوشانند که این کار نزدیک‌تر است به اینکه به عفت و حریت شناخته شوند تا از تعریض و جسارت هوسرانان آسوده باشند.
[2]
و در آیه‌ی 32 از سوره‌ی احزاب می‌فرماید: ای همسران پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ شما مانند سایر زنها نیستید، اگر می‌خواهید تقوی نمائید، پس با بیگانه با صدای نازک و مهیج سخن نگوئید تا آنان که دلشان بیمار است در شما طمع نکنند و بگوئید گفتاری نیکو و پسندیده و دور از ریبت و تهمت و در خانه‌هایتان جایگزین شوید و خودنمائی‌ها و حرکات دوران جاهلیت را کنار گذارید.
[3]
و در آیه‌ی 43 از همین سوره می‌فرماید: هنگامی که برای کاری با زن‌های پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ سخن می‌گوئید در میان شما و ایشان حجابی باشد، این کار برای پاکی دلهای شما و آنها نیکوتر است.
[4]
طبق این دستور، زن‌های مسلمان موظفند خود را از مردان بیگانه که با آنها محرمیت ندارند بپوشانند و در قیافه و لباسی در ملاء عمومی ظاهر شوند که اندام و تن آنها در معرض نگاه‌های مسموم و شهوت‌آمیز هوس‌رانان و تجاوزکاران نباشد، این وظیفه‌ی زن است که از این راه، هم شخصیت و ارزش خود را حفظ کند و هم از پدید آمدن منظره‌ی مهیجی که قهراً مردها را دچار تحریک و در نتیجه آلوده شدن به افکار خطرناک نامشروع می‌کند مانع شوند بنابراین نباید زن در همه جا در اختیار عابرین و چشم چرانان قرار بگیرد، چرا این قدر ارزش او ناچیز باشد و چرا اینگونه علناً مبتلا به انحراف فساد شود پس از آنکه اندام لخت و نیمه لخت زنان در کوچه و بازار و خیابان در برابر دیدگان مردان قرار گرفت کار به یک نظر تمام می‌شود، دیگر هیچ فسادی پیش نمی‌آید و اصلاً کار به صدها جای باریک‌تر و ناگفتنی نمی‌کشد؟ اگر چنین است پس این همه روابط نامشروع زنان شوهردار و دختران که در سراسر جهان بی‌حجابی را گرفته از کجا است، عشق‌های نامقدسی که متصلاً کانون‌های خانوادگی را از هم می‌پاشد چگونه تولید می‌شود؟
2ـ نگاه به بیگانه: دیگر امر فرمود که زنان مسلمان چشمان خود را از نگاه به مرد بیگانه نگه دارند و مردان مسلمان را امر فرمود که نگاه به زنان اجنبیه خودداری کنند. در سوره‌ی نور می‌فرماید: ای پیغمبر، ‌مردان مؤمن را بگو که چشمان خود را از نگاه به اجنبیه بپوشانند و زنان مؤمنه را هم بگو تا چشم‌های خود را از مردان بیگانه بپوشانند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت و تماس نامشروع) نگه دارند و زینت و آرایش خود را جز آنچه قهراً ظاهر می‌شود بر بیگانه آشکار نسازند.
[5]
تیرهای زهرآلود شیطان: از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ است که: نگاه ناروا تیری است زهر آلود از تیرهای شیطان که به قلب صاحبش می‌خورد و چه بسیار نظرهای ناروا که حسرت طولانی در پی دارد.
[6]
زنای اعضای بدن: و نیز از حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ و حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ است که نیست کسی مگر اینکه بهره‌ای از زنا داد، پس زنای چشم، نگاه نارواست و زنای دهان، بوسه‌ی حرام است و زنای دست، لمس بیگانه نمودن است.
[7]
و نیز مروی است که: کسی که چشمان خود را از حرام پر کند، خداوند روز قیامت چشمانش را از آتش پر می‌فرماید.
[8]
ابلیس قرین آتشین: کسی که زن بیگانه‌ای را در بر بگیرد در قیامت با شیطان هم زنجیر است به زنجیر آتشین و با هم در دوزخ خواهند بود و کسی که چشمش به زن بیگانه‌ای بیفتد و برای خدا تکرار نظر نکند و چشم بر هم گزارد یا به آسمان بنگرد خدا در دلش، امن و ایمانی قرار می‌دهد که لذتش را می‌چشد و او را با حورالعین تزویج می‌فرماید.
[9]
و هر زنی که شوهر داشته باشد و چشمش را از نگاه به غیر شوهر و محرمش پر کند خشم خدا بر او شدید است.
[10]
و در چند روایت از نگاه کردن به پشت سر زنها، هر چند با حجاب باشند، نهی شده است که البته حمل بر کراهت می‌شود.
اخباری که در این زمینه است بسیار و همین مقدار کافی است.
3ـ تحریم خلوت با بیگانه: خلوت با بیگانه را با احتمال و ترس وقوع در حرام، تحریم فرموده هر چند مشغول عبادت شوند.
از پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مروی است که: کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد در جائی نمی‌ماند که نفس زن بیگانه را می‌شنود.
[11]
وقتی که پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از زن‌های مسلمان بیعت و عهد می‌گرفت شرط می‌فرمود که با مردان بیگانه در جای خلوت ننشینند.
[12]
و مراد از خلوت، آن است که مکان، جوری باشد که دیگری نتواند داخل شود مانند اطاقی که درش بسته باشد یا خانه‌ای که کسی به آن آمد و شد نکند.
4ـ حدود شدید: حدودی که در اسلام برای این عمل شنیع تعیین شده یکی از موجبات جلوگیری از شیوع آن است که به طور اجمال در ضمن پنج فرع بیان می‌شود:
1ـ اگر کسی با یکی از محارم نسبی خود مانند: «خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر» زنا کند باید او را کشت.
2ـ اگر کسی شخصی را ببیند که با زنش زنا می‌کند و از ضرر ایمن باشد می‌تواند هر دو را بکشد (اگر ایمن نباشد یا باشد و نکشد آن زن بر او حرام نمی‌شود).
3ـ هرگاه کافری با زن مسلمانی زنا کند یا مسلمانی که سه دفعه حد زنا خورده، در مرتبه‌ی چهارم باید کشته شود.
4ـ مردی که زن عقدی دائمی حاضر دارد و او را در حال بلوغ و عقل وطی کرده و هر وقت هم بخواهد می‌تواند به او نزدیکی نماید، با این وصف اگر با زن عاقله‌ی بالغه‌ای زنا کند باید او را سنگسار نمود، و بعضی برآنند که اول باید صد تازیانه به او زد و سپس او را سنگسار کرد.
5ـ هرگاه زنا کننده محصن نبوده (یعنی مرد زن‌دار با شرایطی که در فرع گذشته گفته شد) و به غیر محرم خود زنا نموده حدش یکصد تازیانه است و همچنین زن زانیه‌ای که شوهر نداشته باشد حدش یکصد تازیانه است.
در مجموعه‌ی انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی چنین می‌نویسد:
در اینجا دو مطلب بزرگ علمی درباره‌ی زنا و دستور اسلامی آن یاد داشت می‌شود: در سوره‌ی نور آیه‌ی دو می‌فرماید: زن و مرد زناکار را هر کدام یکصد شلاق بزنید و در اجرای این دستور الهی به آنها محبت روا ندارید اگر شما به خدا و روز جزا ایمان آورده‌اید. و باید در موقع شکنجه‌ی آنها گروهی از مؤمنین حاضر باشند.
اولین فلسفه‌ی که در این باره به نظر می‌رسد این است که شلاق زدن زانی و زانیه، یکی برای عبرت گرفتن سایرین است. که گرد این عمل زشت نگردند که اگر چنان کنند گذشته از مجازات اخروی، مجازات دنیوی هم دارند و آخر آیه که تأکید می‌کند باید عده‌ای از مؤمنین در شکنجه آنها حاضر باشند این موضوع را تأیید می‌کند.
دستور عملی که رعایت آن سلامت جامعه و مصون ماندن افراد و نسل‌ها را تأمین می‌سازد.
در آیه‌ی سوم از سوره‌ی نور می‌فرماید:
الزانی لاینکح الازانیه او مشرکه و الزانیه لاینکحها الازان او مشرک و حرم ذلک علی المؤمنین.
[13]
یعنی مرد زناکار زنی نگیرد مگر زن زناکار یا مشرکه و زن زناکار شوهر نکند مگر با مردی که زناکار یا مشرک است و این بر مؤمنین حرام است.
شرعاً باید ثابت شود: ضمناً باید متوجه بود که اجرای این حدود هنگامی است که شرعاً زنا ثابت شده باشد که آن هم دارای شرایط خاصی است که از آن جمله گواهی چهار نفر شاهد عادل مرد است به اینکه در یک وقت و یک جا مرد زنا کننده را با زن خاصی که او را می‌شناسند و در همان حال ارتکاب، مشاهده کرده‌اند.
[1] . ولیضر بن بخمرهن علی جیوبهن ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء... (سوره 24 آیه 30). [2] . یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن... (سوره 33 آیه 59). [3] . یا نساء النبی لستن کأحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً (سوره 33 آیه 32). [4] . و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن (سوره 33 آیه 54). [5] . قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن... (سوره 24 آیه 30 و 31). [6] . النظر سهم من سهام ابلیس مسموم و کم من نظره اورثت حسره طویله (وسائل الشیعه، کتاب نکاح، ج14، باب 104، ص138). [7] . عن ابی جعفر و ابی عبدالله ـ علیهما السلام ـ قالا ما من احدالا و هو یصیب حظاً من الزنا فزناء العین النظر و زناء الفم القبله و زناء الیدین اللمس (وسائل الشیعه، ج14، کتاب نکاح،‌باب 14، ص246). [8] . من ملأ عینیه من امرأه حراماً حشاهما الله یوم القیمه بمسامیر من نار و حشاهما ناراً حتی یقضی بین الناس ثم یؤمر به الی النار. (وسائل الشیعه، کتاب النکاح، باب 104، ص141). [9] . من نظر الی امرأه فرفع بصره الی السماء او غمض بصره لم یرتد الیه بصره حتی یزوجه الله من الحور العین و یعقبه ایماناً یجد طعمه (وسائل الشیعه، کتاب النکاح، باب 104، ص139. [10] . عن النبی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اشتد غضب الله علی امرأه ذات بعل ملأت عینها من غیر زوجها و غیر محرم منها فانها ان فعلت ذلک احبط الله عزّوجلّ کل عمل عملت. (بحار الانوار). [11] . من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلایبیت فی موضوع یسمع نفس امرأه لیست له بمحرم. (وسائل الشیعه، ج 14، باب 99، ص134). [12] . عن ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ قال: فیما اخذ الرسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ البیعه علی النساء ان لایحتبین ولا یقعدن مع الرجال فی الخلاء (وسائل الشیعه، کتاب النکاح، باب 99، ج14، ص133). [13] . سوره نور، آیه 3.

۳ 

زنا


دو نکته قابل توجه: 1ـ اگر کسی با زنی که شوهر نداشته و در عده‌ی رجعیه (یعنی عده‌ای که شوهر می‌تواند بدون عقد برگردد) نبوده زنا کرد بعد می‌تواند با او ازدواج نماید ولی اگر شوهر داشته یا در عده‌ی رجعیه بوده بر او حرام همیشگی است، یعنی اگر شوهرش بمیرد یا او را طلاق دهد باز هم نمی‌تواند او را بگیرد.
2ـ اگر کسی با زنی زنا کرد مادر و دختر آن زن بر او (بنابر اشهر) حرام می‌شود، یعنی نمی‌تواند با آنها ازدواج نماید و محرم هم نیستند، و همچنین زن مزبور بر پدر زنا کننده حرام می‌شود.
[1]
اینک نظر خوانندگان گرامی را به مطالب جالبی که در کتاب برهان قرآن تذکر داده است جلب و به همین جا خاتمه می‌دهیم:
موضوعی که در خور مناقشه است، اختلاط و آمیزش زن و مرد است، زیرا مخالفین اسلام در این باره جنجال و غوغای بسیاری به پا می‌کنند، گاهی از اجتماع آزاد فرانسه سخن به میان می‌آورند و از آزادی، کامرانی و عیاشی زن و مرد و حتی از آزادی بوس و کنار در معابر و شوارع آنجا یاد می‌کنند و زمانی از تمدن آمریکا گفتگو می‌کنند و می‌گویند در آن سرزمین مردم با فکر و غریزه خود دو روئی و نفاق روا نمی‌دارند زیرا به خوبی دریافته‌اند که کامرانی‌های جنسی از ضرورت‌ها و احتیاجات حیاتی «بیولوژی» است و به همین جهت راه را برای اشباع این غریزه باز گذاشته‌اند و هر جوانی دوست و رفیقی از دختران اختیار کرده و هر دوشیزه‌ای رفیقی از جوانان برگزیده است که در بیشتر ساعات روز و شب با هم به خوشی و شادی وقت می‌گذرانند و در تفرجگاه‌ها و گوشه‌های خلوت از یکدیگر کام می‌گیرند و به یکدیگر کام می‌دهند و از شار غریزه جنسی آسوده و فارغ می‌شوند و هر بامداد به یاد عیش و نوش شب دوش با دلی شاد و روحی خرم از پی کارهای خود روان می‌شوند و در کارهای روزانه‌ی خود توفیق و پیروزی می‌یابند و به این وسیله ملت با گام‌های بلند و سریع راه ترقی و تعالی طی می‌کند.

[1] . چون بعضی از این فروعات مورد اختلاف فقهاء عظام است در صورتی که برای کسی مورد حاجت شد به مرجع خود رجوع کند.
آیت الله شهید دستغیب- گناهان کبیره، ج1، ص182 (با اندکی تلخیص)

ریا

ریا 

۱

نکوهش و حرمت ریا
خداوند تعالی می فرماید: «ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین هم یرائون و یمنعون الماعون
[1]؛ وای بر حال نمازگزارانی که از نماز خویش غافلند آنانکه ریاء می کنند و احسان و نیکی به فقراء را منع می کنند».
و می فرماید: «یراءون الناس ولا یذکرون الله الا قلیلا
[2]؛ منافقین... با مردم ریا می ورزند و خدا را جز اندکی یاد نکنند».
و می فرماید: «کالذی ینفق ماله رآء الناس
[3]؛ مانند کسی که مالش را برای ریا انفاق می کند. (صدقات خویش را با منّت و آزار تباه نسازند».
و می فرماید: «فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولا یشرک بعباده ربه احدا
[4]؛ (ای رسول ما به امت بگو من...) پس هرکس به دیدار پروردگار خویش امیدوار است عمل صالح انجام دهد و در پرستش خدای خویش کسی را با او شریک نکند».
نبی گرامی اسلامی صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: ترسناک ترین چیزی که از آن بر شما می ترسم شرک اصغر است.
عرض کردند: یا رسول الله شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریا!
آنگاه چنین فرمود: هنگامی که در روز قیامت خدای تعالی پاداش عمل بندگان را می دهد می فرماید: بروید سراغ کسانی که در دنیا برای آنها ریا می کردید ببینید آیا پاداشی دارند به شما بدهند، و فرمود: خدای تعالی می فرماید: هر کس عملی انجام دهد و دیگری را در آن با من شریک کند تمام عمل را به شریکم می دهم من از آن عمل بیزارم و از شرک بی نیازتر از هر بی نیازم
[5].
و می فرماید: عملی را که ذره ای ریا در آن باشد خدا نمی پذیرد
[6].
و می فرماید: پائین ترین درجه ریا شرک است
[7].
امام صادق علیه السلام فرمود: خدای تعالی می فرماید: من بهترین شریکم هر کس در عملش دیگری را با من شریک کند آن عمل را نمی پذیرم، من تنها عملی را می پذیرم که خالص باشد
[8].
و می فرماید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: زمانی می رسد که مردم به خاطر طمع در دنیا دارای درونی پلید و برونی نیکو می شوند، از ظاهر زیبایشان قصد پاداش گرفتن از خدا ندارند، دینشان ریائی است و هیچ ترسی ندارند خدا عقابی همه گیر، شامل آنها می کند و آنها چون غریق، دعا می کنند و مستجاب نمی شود.
و باز می فرماید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فرشتگان در کمال سرور و خوشحالی اعمال نیک بنده را بالا می برند. چون عمل به بالا می رسد خدای تعالی می فرماید: این عمل را رد سجین قرار دهید چون صاحبش آن را برای من انجام نداده است
[9].
و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ریاء کار سه نشانه دارد اگر مردم او را ببینند با نشاط می شود و چون تنها شود کسالت او را فرا می گیرد و دوست دارد در تمام کارهایش او را ستایش کنند
[10].
و می فرماید: از خدا چنان بترسید که محتاج عذرخواهی نباشید و بدون ریا و قصد شهرت عمل کنید زیرا هرکس برای غیر خدا عمل کند خدا او را به عملش واگذار می کند
[11].
امام صادق علیه السلام می فرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه اینکه هرچه برای خدا انجام شود خدا می پذیرد و آنچه برای مردم انجام شود به سوی خدا صعود نمی کند
[12].
و می فرماید: هر ریایی شرک است بدرستی که هرکس برای مردم عمل کند ثوابش بر مردم است و هرکس برای خدا عمل کند پاداشش بر خداست
[13].
و باز آن بزرگوار در تفسیر آیه شریفه «فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولا یشرک بعباده ربه احدا»
[14]. چنین می فرماید: گاهی انسان عملی نیک انجام می دهد ولی نه برای رضای خدا بلکه میل دارد مردم بشنوند و او را بستایند، این شخص همان کسی است که در عبادت پروردگارش شرک ورزیده است.
سپس چنین اضافه کرد: هرگز بنده ای نیست که در نهان کار خیری کند و روزگار بگذرد مگر خدا برایش خیری ظاهر کند و هرگز بنده ای نیست که در نهان کار شری کند و روزگار بگذرد مگر اینکه خدا برایش شری ظاهر سازد.
و باز می فرماید: چه می کند کسی که نیکی را آشکار و بدی را پنهان می کند آیا با خود فکر نمی کند که واقعاً چنین نیست در حالی که خدای تعالی می فرماید: «بل الانسان علی نفسه بصیره»
[15] هرگاه باطن درست باشد ظاهر قوی می شود[16].
حقیقت ریا, فرق بین ریا و سُمعه, اقسام ریا
ریا از جهت لغوی از رؤیت مشتق شده است و به معنی طلب منزلت و مقام در قلوب مردم به وسیله ارائه اعمال نیک می باشد.
و سُمعه لغه‌ از سماع گرفته شده و به معنی طلب منزلت در قلوب مرم به وسیله انتشار موجبات منزلت است.
تعریف ریا
ریا عبارت است از اراده مقام و منزلت بوسیله اطاعت خداوند متعال بنابراین به چنین عابدی مرائی «ریا کار یا خودنما» و به مردمی که عابد، عبادتش را به آنها می نمایاند تا جایی در دل آنها پیدا کند رائی و به عملی که شخص ریاکار اظهار می کند مرائی به «وسیله ریا» و به قصد این شخص ریا می گویند.
اقسام ریا
چیزهائی که می توان به وسیله آنها ریا کرد و به عبارت دیگر می توانند مرائی به باشند بسیارند.
و در یک تقسیم کلی می توان آنها را به پنج قسم تقسیم کرد.
طبق این تقسیم تمام وسائل ریا در این اقسام جمع می شوند:
1ـ بدن
2ـ هیئت و ترکیب ظاهری
3ـ گفتار
4ـ کردار
5ـ پیروان و هر چیزی که خارج از وجود شخص باشد.
طالبان دنیا معمولا ً به وسیله این چند چیز ریا می کنند ولی ریا و جاه طلبی به وسیله اعمالی که عبادت شمرده نمی شوند آسان تر و ساده تر از ریا به وسیله عبادات است «چون در این نوع ریا انسان کمتر مرتکب گناه می شود».
قسم اول
قسم اول ریا در دین بوسیله بدن است که توسط لاغری و رنگ زردی انجام می شود هدف از این کار این است که دیگران با دیدن این حالت خیال کنند انسان در راه دین شدیداً کوشا و در امر دین بسی محزون است و خوف آخرت بر وجودش غلبه نموده و خورد و خوابش را در ربوده است.
آهسته صحبت کردن و گود شدن حدقه چشم و خشکی لب به خاطر اظهار روزه داری از همین باب است.
لذا حضرت عیسی بن مریم علیه السلام می فرماید: هنگامی که روزه می گیرید سرتان را روغن بزنید، موهایتان را شانه کنید و در چشم سرمه بکشید.
دستور به این موارد به خاطر این است که عابد در معرض خطر ریا است.
قسم دوم
قسم دوم ریا به وسیله هیئت و قیافه است مثل درهم کردن موی سر،‌تراشیدن شارب،‌ پائین انداختن سر و در موقع راه رفتن، آهسته حرکت کردن، باقی گذاردن اثر سجده در پیشانی و پوشیدن لباسهای خشن، کوتاه و وصله دار برای اینکه اظهار کند تابع سنت است و توجهی به دنیا ندارد.
قسم سوم
قسم سوم ریا به وسیله گفتار است مثل موعظه، تذکر، گفتن سخنان حکیمانه، حفظ اخبار و احادیث، جنباندن لب در حضور مردم، امر به معروف و نهی از منکر در ملأ عام و امثال آن.
قسم چهارم
قسم چهارم ریا به وسیله اعمال است مثل طول دادن اجزاء نماز از قبیل قیام، رکوع، سجده و پایین انداختن سر، اظهار بی توجهی و امثال آن.
قسم پنجم
قسم پنجم ریا به وسیله دوستان، ملاقات کنندگان و همنشینان است مثل این که با کسانی از قبیل علما، عباد، زهاد و فقرا و مساکین رفت آمد یا کاری کند که مردم، زیاد به او مراجعه کنند تا بدینوسیله نشان دهد که رتبه دینی اش بالا است.
درجات ریا
برای تحقق ریا سه چیز لازم است که ارکان ریا نامیده می شوند.
1ـ قصد و نیت ریا
2ـ وسیله ریا یا مرائی به
3ـ چیزی که انسان به خاطر آن ریا می کند که در اصطلاح مرائی لاجله نامیده می شود «هدف ریا»
هر کدام از این سه رکن دارای درجات و مراتبی هستند که با شدت و ضعف آنها ریا شدّت و ضعف می یابد.
درجات رکن اول (قصد ریا)
قصد ریا چهار درجه دارد اولین و شدیدترین درجه، آن است که انسان از انجام عبادت اصلا قصد ثواب نداشته باشد مثل کسی که بین مردم نماز واجب یا مستحب می خواند ولی اگر تنها باشد آن را ترک می کند.
درجه دوم، آن است که اهمّ قصدش ریا و خودنمائی باشد و بطور تبعی و در حاشیه کمی هم به ثواب و پاداش الهی توجه داشته باشد.
درجه سوم این است که انتظار ثواب به همان اندازه در او ایجاد انگیزه می کند که قصد خودنمائی دخالت دارد به عبارت دیگر قصد ریا و نیت ثواب به طور مساوی وجود داشته باشند به طوری که اگر یکی از آنها نباشد شخص به عبادت بر انگیخته نمی شود.
و آخرین و ضعیف ترین درجات قصد ریا آن است که نیت خودنمائی نشاط بیشتری در او ایجاد می کند و قصد ثوابش را تقویت می کند به طوری که اگر نبود باز هم عبادتش را انجام می داد.
این چهار مرتبه درجات و مراحل قصد ریا هستند که همگی حرام و موجب بطلان اعمال می شوند دلیل این مطلب آیات و روایاتی است که در صدر بحث ذکر شد از قبیل حدیث قدسی شریف:
من بی نیازترین بی نیازها از شرکم.
و آیه شریفه: ولا یشرک بعباده ربه احدا
[17].
و کلام گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف ریا کار: در خلوت کسل می شود و در بین مردم به نشاط می آید
[18].
درجات رکن دوم ـ وسیله ریا (مرائی به)
وسایل ریا عبارت از طاعات و عبادات است که به دو دسته تقسیم می شوند.
1ـ ریا در اصل عبادات
2ـ ریا در اوصاف عبادات
قسم اول ریا در اصل عبادات
این قسم خود دارای سه مرتبه است:
1ـ ریا در اصل ایمان که شدیدترین نوع ریا است و صاحبان این گونه ریا از منافقین محسوب می شوند که وعده عذاب ابدی به آنها داده شده و چه بسا چنین شخصی از کفار بدتر باشد زیرا کفر باطنی و نفاق ظاهری را در خود جمع کرده است.
[1] . سوره ماعون، آیه 7. [2] . سوره نساء ایه 142. [3] . سوره بقره، آیه 264. [4] . سوره کهف، آیه 110. [5] . من عمل عملا اشرک فیه غیری فهو له کله و انامنه بریء وانا اغنی الاغنیاء عن الشرک. [6] . لا یقبل الله عملا فیه مقدار ذره من ریاء. [7] . ان ادنی الریاء شرک. [8] . انا خیر شریک من اشرک معی غیری فی عمل عمله لم اقبله الا ما کان لی خالصا. [9] . ان الملک یصعد بعمل العبد مُبتَهجاً بِهِ فاذا صعد بحسناته یقول الله اجعلوها فی سجین انه لیس ایای اراد به.
قرآن کریم می فرماید: کلا ان کتاب الفجار لفی سجین وما ادراک ما سجین کتاب مرقوم. چنین نیست نامه عمل بدکاران در سجین قرار دارد و تو چه می دانی سجین چیست؟ کتابی است نگاشته شده، سجین از ماده سجن به معنی زندان است و مراد از آن در این آیه شریفه و احایث، جهنم است که تجسم عمل و نامه ممثل زندگی بدکاران می باشد.
[10] . ثلاث علامات للمرائی، ینشط اذا رأی الناس و یکسل اذا کان وحده و یحب ان یحمد فی کل اموره. [11] . اخشوا الله خشیه لیست بتعذیر واعملوا فی غیر ریاء ولا سمعه فانه من عمل لغیر الله وکله الله الی عمله. [12] . اجعلوا امرکم هذا لله ولا تجعلوه للناس فانه ما کان لله فهو لله و ما کان للناس فلا یصعد الی الله. [13] . کل ریاء شرک انه من عمل للناس کان ثوابه علی الناس و من عمل لله کان ثوابه علی الله. [14] . سوره کهف،‌آیه 110. [15] . بلکه انسان بر نفس خویش آگاه است. (سوره قیامت، آیه 14). [16] . منظور این است که اگر باطن از شرک و ریا پاک شد اعضاء و جوارح به تبعیت تصمیم قلب برای عبادت خدا نیرومند می شوند ولی در صورتی که در قلب ریا و سمعه باشد اعضا دچار رخوت و کسالت می شوند و نشاط عبادت از انسان سلب می شود. [17] . سوره کهف، آیه 110. [18] . یکسل فی الخلوه وینشط عند الناس.

ریا 

۲


2ـ ریا در اصل عبادات با قبول واقعی اصول دین مثل ریا در نماز، زکات، حج و جهاد این مرتبه از مرتبه اول ضعیف تر است.
3ـ ریا به وسیله نوافل و مستحباتی که اگر آنها را ترک کند مرتکب گناهی نشده ولی اگر در خلوت باشد در انجام آنها تنبلی و کسالت می ورزد و در میان مردم برای انجام آنها شوق پیدا می کند.
قسم دوم ریا در اوصاف عبادات
این قسم نیز دارای سه مرتبه است:
1ـ ریا در کارهایی که با ترک آنها عبادات باطل می شود مثل کسی که اگر تنها باشد قرائت و رکوع و سجود نمازش را سریع انجام می دهد ولی در بین مردم آنها را به طور کامل به جا می آورد.
2ـ ریا در کارهایی که با ترک آنها عبادت ناقص نمی شود ولی در حکم تتمه و تکمله عبادت هستند، مثل طولانی تر کردن رکوع و سجود از حد معمول، طولانی تر کردن قیام، مرتب ایستادن، طول دادن قرائت و تأنّی در قرائت و اذکار نماز.
3ـ ریا به وسیله اضافاتی که از اصل عبادت خارجند مثل حاضر شدن در جماعت قبل از دیگران، ایستادن در صف اول و دست راست امام و امثال آن.
درجات رکن سوم (هدف ریا)
اهدافی که انسان برای رسیدن به آنها ریاء می کند در سه مرتبه قرار دارند:
1ـ اولین و شدیدترین مرتبه آن است که انسان به خاطر آن عبادت کند که فرصتی بدست آورد که در آن معصیت کند مثل کسی که با انجام عبادات و مستحبات و خودداری از خوردن شبهه ناک اظهار ورع و تقوی می کند بدین امید که به امانت و درست کاری معروف شود و منصبی چون قضاوت و سرپرستی اوقاف، وصایا و ایتام به او تفویض شود که بتواند در آن سوء استفاده نماید.
2ـ اینکه منظورش از ریا رسیدن به امری مباح از اموری دنیوی باشد مثل دست یافتن به مالی یا ازدواج با زنی که در غیر این صورت موفق به ازدواج با او نمی شود.
3ـ اینکه هدفش از ریا این باشد که با دیده نقص به او ننگرند و او را از خواص به شمار آورند مثل کسی که با عجله در حال حرکت است و چون کسی او را می بیند از ترس اینکه بگویند بی وقار است سرعتش را کم می کند. یا بدون توجه شوخی می کند ولی به خاطر اینکه او را کوچک نشمرند به دنبال شوخی استغفار می کند و اظهار حزن کرده آه می کشد
[1].
تقسیم ریا
«آنچه تا کنون ذکر شد تقسیم ریا به حسب شدت و ضعف بود که از شدت و ضعف ارکان آن ناشی می شود».
(و اکنون ریا را به حسب ظهور و خفاء تقسیم می کنیم)
بنابراین تقسیم، ریا به چهار قسم منقسم می شود.
1ـ ریای جلی (آشکار).
2ـ ریای خفی (پنهان).
3ـ ریای اجلی (آشکارتر).
4ـ ریای اخفی (پنهان تر).
ریای اجلی آن است که صاحبش را به عمل وا می دارد به طوری که موجب و لت عمل است.
2ـ ریای جلی که از اجلی پنهانتر است، آن است که صاحبش را به عمل وادار نمی کند ولی انجام عمل را برایش آسانتر می کند مثلا کسی که اهل نماز شب است ولی بیدار شدن برای او مشکل است در صورتی که گرفتار این مرتبه ریا باشد هنگامی که مهمان دارد برای بیدار شدن آمادگی بیشتری پیدا می کند.
3ـ ریای خفی که مرتبه بعد از ریای جلی است آن است که عمل خود را با اظهار شمایل به دیگران ارائه دهد مثل اظهار لاغری و رنگ زردی، آهسته صحبت کردن، خشکی دهان، آثار اشگ در صورت و غالب شدن چرت که همگی بر شب زنده داری دلالت می کنند.
4ـ ریای اخفی که پنهان ترین نوع ریای است آن است که صاحبش عمل خود را پنهان می کند و نمی خواهد که دیگران از آن اطلاع پیدا کند و از ظهور عملش خوشحال نمی شود ولی از دیگران انتظار سلام و احترام دارد و دوست دارد او را بستایند و در رفع حوائج او کوشا باشند و چون وارد مجلسی می شود برای او جا باز کنند و اگر کسی در این امور کوتاهی کند ناراحت می شود.
و تمام این انتظارات را به خاطر عباداتش دارد به طوری که اگر آن عبادات را انجام نمی داد این توقعات را نداشت.
در اینجا ممکن است سؤالی مطرح شود و آن اینکه: ما می بینیم کسی نیست که از ظاهر شدن اعمالش خوشحال نشود پس آیا تمام مردم ریا کارند؟
جواب: هر سرور و فرحی ریا نیست بلکه سرور دارای اقسامی است که فقط بعضی از آنها ریاء و مذموم و باقی پسندیده و محمودند.
1ـ گاهی انسان عملش را مخفی می کند و آن را فقط به خاطر خدا انجام می دهد ولی هنگامی که مردم از آن اطلاع می یابند خوشحال می شود زیرا می داند با خواست خدا اعمالش ظاهر شده و خدا باعث اطلاع مردم شده است از این جهت پی می برد که خداوند به او نظر لطف و مرحمت دارد لذا خوشحال می شود، این خوشحالی به خاطر نظر لطفی است که خداوند متعال در حق او داشته است نه به خاطر ستایش مردم و پیدا کرن منزلت در قلوب آنان این سرور اشکالی ندارد. و خدای متعال می فرماید: قل بفضل الله وبرحمته فبذلک فلیفرحوا
[2].
2ـ گاهی از این معنی استدلال می کند که همانطور که خدا در این دنیا کارهای نیکش را آشکار و کارهای زشتش را مستور نموده است معلوم می شود که در قیامت با او چنین معامله ای می کند.
همانطور که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: هر بنده ای که خدا در دنیا بر او پرده پوشی کند در آخرت نیز بر زشتیهایش پرده خواهد پوشاند
[3].
بنابراین خوشحالی او در صورت اول از این است که عملش مورد قبول واقع شده و در صورت دوم از رفتاری است که در آینده (آخرت) با او می شود.
3ـ گاهی سرور و فرحش به این خاطر است که می بیند هرکس از این عمل آگاه شود از او پیروی خواهد کرد و بدین جهت اجرش چند برابر می شود و علاوه بر این که اجر عمل نهانی نصیبش شده اجر و پاداش عمل ظاهری را نیز بدست آورده است و او به مقتضای حدیث نبوی با هرکس که پیرویش کند در اجر و ثواب شریک است و به اندازه او پاداش می گیرد بدون این که از اجر عمل کننده چیزی کاسته شود.
4ـ گاهی انسان از این خوشحال می شود که می بیند آنها یک بنده مطیع و عابد را دوست دارند و او را «به خاطر اطاعتش» می ستایند پس معلوم می شود که خود، مطیع هستند و قلباً میل به طاعت دارند در روایت است که مردی به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد: یا رسول الله عملم را پنهان می کنم و دوست ندارم کسی از آن مطلع شود ولی چون کسی اطلاع می یابد. خوشحال می شوم.
حضرت فرمود: برای تو دو پاداش هست پاداش عمل پنهانی و پاداش عمل آشکار.
از امام باقر علیه السلام درباره مردی که عمل خیری انجام می دهد و چون دیگران او را می بیند خوشحال می شود، سؤال شد.
فرمود: اشکال ندارد هرکس دوست دارد خدا او را به خوبی در میان مردم مشهور کند البته در صورتی که عهملش را به این منظور انجام نداده باشد.
5ـ اما اگر سرور و فرح از آن جهت باشد که در قلوب مردم منزلت پیدا می کند و مردم او را می ستایند و بزرگ می دارند و در رفع حوائجش می کوشند و در برخوردها او را احترام می کنند این گونه سرور و خوشحالی، ریا و نکوهیده است.
پس معلوم شد که هر سروری ریا نیست.
تبصره
یکی از اقسام ریا این است که انسان عمل آشکار را بر خلوت ترجیح دهد بعضی گفته اند بر عکس این حالت یعنی ترجیح خلوت بر جلوت هم ریا است زیرا اگر کسی فقط برای خدا عمل کند نباید خلوت و جلوت برایش فرق داشته باشد.
یکی دیگر از اقسام ریا ترک عمل از ترس گرفتار شدن به ریا است کسی که چنین عملی انجام می دهد کار شیطان را آسان کرده و او را از افساد بی نیاز نموده است.
تقسیمی دیگر از ریا
گاهی ریا در غیر عبادات واقع می شود.
این گونه ریا گاهی واجب و گاهی مستحب است زیرا بر مؤمن واجب است که آبروی خود را حفظ کند و کاری را که عیب او محسوب می شود انجام ندهد مثلا برای جوانمردان سزاوار نیست که در معرض مشاهده دیگران مرتکب امور پست شوند اگرچه این کارها در خلوت برای آنان جایز باشد و لذا در شریعت مقدس اسلام دستور داده شده که انسان ظاهرش را تزئین کند، نعمت خدا را اظهار نماید، فقر خود را کتمان و اظهار غنی نماید.
در روایت است که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای رفتن بین اصحاب آماده می شد در همین حال در ظرف آبی می نگریست و عمامه و موهایش را صاف می کرد.
عرض کردند: یا رسول الله شما هم از این کارها می کنید؟
فرمود: بله خدا دوست دارد هنگامی که بنده ای نزد برادرانش می رود خود را برای آنها تزئین کند
[4].
و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شما باید خود را برای برادر مسلمانتان زینت دهید همانطور که برای غریبه ای که دوست دارید شما را در بهترین شکل ببیند زیت می دهید
[5].
و امام صادق علیه السلام می فرماید: لباس پاکیزه دشمن را خوار می کند
[6].
مواردی که ذکر شد همه از مورد ریای پسندیده است.
علت ریا و راه معالجه آن
ریا در عبادات یا ناشی از این است که انسان همیشه دوست دارد از لذت ستایش برخوردار و از رنج نکوهش در امان باشد.
یا مولود طمعی است که به مال مردم دارد.
علاج ریا به این است که انسان مضرّات ریاء را بشناسد و بداند که ریا چه مصالح باطنی را از او سلب می کند و چه محرومیتها که در دنیا از توفیقات و در آخرت از قرب و منزلت نزد خدا برای او ببار می آورد و چه عقابها و خواریها و غصبهایی نصیب او می کند و بداند که ریاکار به خسران دنیا و آخرت دچار می شود چون در دنیا به خاطر مراعات قلوب مردم همیشه خاطرش مشوّش است و رضایت مردم هرگز حاصل نمی شود زیرا هرچه گروهی را پسندیده آید گروهی دیگر را ناخوشایند است و همیشه رضایت بعضی از آنها در خشم بعضی دیگر نهفته است و هرکس رضایت آنها را خشم خدا طلب کند خدا بر او خشم می گیرد و آنها را بر او خشمناک می کند.
[1] . طبق این تقسیمات ریا دارای 72 درجه می باشد که از ضرب چهار مرتبه قصد ریا در شش درجه وسائل ریا و ضرب حاصل آن در سه رتبه اهداف ریا بدست می آید.
بدترین و شدیدترین درجات، ریائی است که شخص بدون هیچ گونه محرک و انگیزه الهی برای بدست آوردن فرصت معصیت و سوء استفاده اظهار ایمان کند و ضعیف ترین درجه این است که قصد ریا باعث نشاط بیشتر او در التزام به اوصاف خارجی عبادات از قبیل حضور در جماعت شود به این خاطر که مردم او را به دیده نقص و حقارت ننگرند.
البته این 72 درجه، درجات و مراتب رئیسه ریا به حساب می آید که در بین هر مرتبه تا مرتبه بعدی درجات و مراتبی غیر قابل حصر وجود دارد.
[2] . ای پیامبر به مردم بگو که شما باید فقط به فضل و رحمت خداوند شادمان باشید (سوره یونس، آیه 58). [3] . ما ستر الله علی عبد فی الدنیا الا ستر علیه فی الاخره. [4] . ان الله یحب من العبد ان یتزین لاخوانه اذا خرج الیهم. [5] . لیتزین احدکم لاخیه المسلم کما یتزین للغریب الذی یحب ان یراه فی احسن الهیئه. [6] . الثوب النقی یکبت العدوّ.

ریا 

۳

و بداند که تمام امور از جمله قلوب مردم در دست خداست و اوست که هرگونه بخواهد آنها را می گرداند.
پس هرکس بین خود و خدایش را اصلاح کند خدا بین او و مردم را اصلاح می کند و هرکس خدایی را که تمام امور به دست اوست برای رضایت مردمی که نفع و ضرر، موت و حیات و نشر و حشر خود را مالک نیستند به غضب آورد واقعاً سفیه و احمق است.
و چگونه طمع به اموال مردم باعث می شود انسان عملی انجام دهد در حالی که می داند خداست که قلوب را تسخیر می کند و به آنها اراده منع و بخشش می دهد.
و مهما تکن عند امریء من خلیقه وان خالها تخفی علی النّاس تعلم
وهرگاه انسانی دارای خصلتی باشد آشکار می شود اگر چه خیال کند از نظر مردم مخفی است و چه بسا خدا خبائث درونش را برای مردم آشکار کند و آنها هم از او بیزار شوند و بر او خشم گیرند و دچار خسران دنیا و آخرت شود همانطور که در روز محشر در محضر تمام خلائق رازش فاش خواهد شد.
ولی اگر عملش را برای خدا خالص کند خدا اخلاصش را برای مردم آشکار می کند و او را محبوب همه می گرداند و دیگران را مسخر او کرده زبانشان را به حمد و ثنایش می گشاید.
اینها همه در حالی است که در مدح آنها کمالی و در مذمتشان نقصی نیست و اگر واقعاً انسان شوق ستایش دارد و از مذمت و نکوهش می هراسد به مدح ملائکه مقربین و بالاتر مدح پروردگار عالم دل ببندد و از مذمت ملائکه و نکوهش پروردگار بترسد.
بعد از این که اینها را دانست خود را عادت دهد که عباداتش را پنهان کندو آنها را در محل دربسته انجام دهد همان گونه که کارهای زشت را پنهان می کند و به اطلاع خدا از عباداتش قانع باشد تا نفسش برای مطلع کردن دیگران با او منازعه نکند و چون مدتی بر این حال مواظبت کند برایش آسان خواهد شد.
ولی باید از خدا کمک بخواهد و با نفس خود مجاهده کند که مجاهده بر عهده بنده و هدایت از خداست. «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا والله لایضیع اجر المحسنین»
[1].

[1] . آنانکه در راه ما جهاد کنند ایشان را به راه خویش هدایت می کنیم و خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند. (سوره عنکبوت، آیه 69).
سید عبدالله شبّر- اخلاق شبّر، ص 262

رباخواری

رباخواری 

۱

زیان رباخواری
رباخواری، تعادل اقتصادی را در جامعه ها به هم می زند و ثروت ها را در یک قطب اجتماع جمع می کند، زیرا جمعی بر اثر آن فقط سود می برند، و زیانهای اقتصادی همه متوجه گروه دیگر می گردد، و اگر می شنویم فاصله میان کشورهای ثروتمند و فقیر جهان روز به روز بیشتر می گردد یک عامل آن همین است و به دنبال آن بروز جنگهای خونین است.
رباخواری، یک نوع تبادل اقتصادی ناسالم است که عواطف و پیوند ها را سست می کند، و بذر کینه و دشمنی را در دلها می پاشد، و در واقع رباخواری بر این اصل استوار است که رباخوار فقط سود پول خود را می بیند و هیچ توجهی به ضرر و زیان بدهکار ندارد، اینجاست که بدهکار چنین می فهمد که رباخوار پول را وسیله­ی بیچاره ساختن او و دیگران قرار داده است.
درست است که ربادهنده در اثر احتیاج تن به ربا می دهد، اما هرگز این بی عدالتی را فراموش نخواهد کرد، و حتی کار به جایی می رسد که فشار پنجه رباخوار را هر چه تمامتر بر گلوی خود احساس می کند، این موقع است که سراسر وجود بدهکار بیچاره، به رباخوار لعنت و نفرین می فرستد، تشنه خون او می شود، زیرا با چشم خود می بیند که هستی و درآمدی که به قیمت جانش تمام شده، به جیب رباخوار ریخته می شود، در این شرایط بحرانی است که ده ها جنایت وحشتناک رخ می دهد، بدهکار گاهی دست به انتحار و خودکشی می زند و گاهی در اثر شدت ناراحتی طلبکار را با وضع فجیعی می کشد، و گاهی به صورت یک بحران اجتماعی و انفجار عمومی و انقلاب همگانی در می آید.
این گسستگی پیوند تعاون و همکاری، در میان ملت ها و کشور های ربا دهنده، و ربا گیرنده، نیز آشکارا به چشم می خورد، ملت هایی که می بینند ثروتشان به عنوان ربا به جیب ملت دیگری ریخته می شود با بغض و کینه و نفرتی خاص به آن ملت می نگرند، و در عین این که نیاز به قرض داشته اند منتظرند روزی عکس العمل مناسبی از خود نشان دهند.
این است که می گوییم رباخواری از نظر اخلاقی اثر فوق العاده بدی در روحیه وام گیرنده به جا می گذارد، و کینه او را در دل خودش می پروراند و پیوند تعاون و همکاری اجتماعی را بین افراد و ملت ها سست می کند.
در آیه شریفه اشاره به تحریم ربای فاحش شده و با تعبیر اضعافاً مضاعفه بیان گردیده است، «یا ایها الذینَ آمنوا لا تأکلوا الربا أضعافاً مضاعفهً».
[1] و در روایات اسلامی در ضمن جمله کوتاه و پرمعنایی به اثر سوء اخلاقی ربا اشاره شده است، در کتاب وسایل الشیعه در مورد علت تحریم ربا چنین آمده است که هشام بن سالم می گوید امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند:
«انما حَرََّمَ اللهُ عزوجل الربا لِکیلا یمتنعَ الناسُ مِن اصطناعِ المعروفِ»؛
[2]
«خداوند ربا را حرام کرده تا مردم از کار نیک امتناع نورزند».
منظور از ربای فاحش این است که سرمایه به شکل تصاعدی در مسیر ربا سیر کند، یعنی سود در مرحله نخستین با اصل سرمایه ضمیمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گیرند، و به همین ترتیب در هر مرحله، سود به اضافه سرمایه، سرمایه جدیدی را تشکیل دهد، و به این ترتیب در مدت کمی، از راه تراکم سود، مجموع بدهی بدهکار به چندین برابر اصل بدهی افزایش یابد و به کلی از زندگی ساقط گردد.
به طوری که از روایات و تواریخ استفاده می شود در زمان جاهلیت معمول بود که اگر بدهکار در رأس مدت نمی توانست بدهی خود را بدهد، از طلب کار تقاضا می کرد که مجموع سود و اصل بدهی را به شکل سرمایه جدیدی به او قرض بدهد و سود آن را بگیرد! در عصر ما نیز در میان رباخواران، این نوع رباخواری بسیار ظالمانه فراوان است.
نگارنده
در یکی از سفرها که برای تبلیغ عازم بودم به راننده کامیونی برخورد نموده و با او همسفر شدم. در مسیر راه بحث از ربا و رباخواران پیش آمد. فرد مزبور گفت: من روزی مبلغی پول از شخصی به عنوان قرض گرفتم و سودی برای آن قرار داد. نتوانستم به موقع سود آن ار پرداخت کنم و فقط اصل پول را برگردانیدم و سود او به عنوان قرض با سود جدید باقی ماند و خلاصه همین طور سود روی سود آمد تا نتیجتا کامیون را به عنوان سود پول ها از من گرفت و در حال حاضر، من راننده او و او مالک کامیون است، در حالی که اصل پول را به او برگردانیده ام.
حال باید دید نظر این انسان که تمام سرمایه خود را در اثر سود و ربا از دست داده است، نسبت به آن رباخوار بی انصاف چگونه خواهد بود، و لذ اگر گاهی در جراید می خوانیم که شخص رباخواری با وضع فجیعی به قتل رسیده است،تحقیقات نشان گر آن است که قتل او بر اثر همین فشار های مضاعفی بوده که بر افراد ضعیف وارد نموده و طرف مقابل راه خلاصی خود را در چنین راه های خطرناک و خلاف شرعی دیده است، لذا هر انسانی باید از رباخواری و ربا دادن بپرهیزد تا روزی چنین سرنوشت خطرناکی دامن او را نگیرد.
ربای قرضی
در قرض اعم از این که همجنس باشند که باکیل و وزن قرض داده شود یا شمارشی باشند مثل 20 تخته فرش با 21 تخته دیگر و یا وجه نقد صد هزار تومان به صد و ده هزار تومان، در همه موارد، حکم ربا دارد و اضافی آن هر چه باشد، حرام و اکل مال به باطل است.
در باب خرید و فروش اسکناس، فقهای ما دو نظر دارند. بعضی فرموده اند اگر اسکناس هم خرید و فروش شود و زیادی در آن باشد ربا و حرام است، لیکن بعضی از فقها فرموده اند در باب اسکناس چون عددی میباشد در اضافی آن اگر قرض باشد ربا و حرام است، لیکن اگر خرید و فروش شود از باب ربا بیرون می رود و حرام نیست. مثلا اگریک میلیون تومان اسکناس را بفروشد به یک میلیون و پنجاه هزار تومان، این پنجاه هزار تومان اضافی ربا نیست. لذا کسانی که این گونه خرید و فروش انجام می دهند هر کدام برای این که مستمسک شرعی برای خود داشته باشند به تفوای مرجع خود مراجعه نموده تا خدای ناخواسته گرفتار فعل حرام و ربا نشوند. برای این که بعضی از فقها حتی حیل باب ربا را قبول ندارند و بعضی دیگر حیل شرعیه در باب ربا را پذیرفته اند و مکلف وقتی به دستور مرجع خود عمل کرد دلیل شرعی برای خود دارد و در جامعه هم نمی توان آن شخص را رباخوار معرفی کرد.
[3]
ربای حلال
در چند مورد ربا حلال است که عبارتند از:
1. اگر مسلمان از کافری که در پناه اسلام نیست ربا بگیرد، اشکال ندارد؛
2. زن و شوهر دایمی اگر از یکدیگر ربا بگیرند، حرام نیست؛
3. پدر و فرزند اگر از یکدیگر ربا بگیرند حرام نیست، لیکن بین مادر و فرزند، مشهور از فقها فرموده اند، ربا و حرام است.
«یا أیها الَّذین آمنوا اتقوا اللهَ و ذروا ما بِقیَ مِن الرّبا إن کُنتم مؤمنینَ فإن لَم تَفعلوا فَأذَنوا بحربٍ مِن اللهِ و رسولِهِ و أَن تُبتم فَلکم رئوسُ اموالَکم لا تَظلمون و لا تُظلمون»؛
[4]
«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بپرهیزید و آن چه از (مطالبات) ربا، باقی مانده رها کنید اگر ایمان دارید. اگر (چنین) نمی کنید بدانید با جنگ با خدا و رسول او روبه رو خواهید بود و اگر توبه کنید سرمایه های شما از آن شماست (اصل سرمایه بدون سود) نه ستم می کنید و نه بر شما ستم وارد می شود».
«یا أَیها الَّذینَ آمنوا لا تأکلوا الرّبا اَضعافاً مضاعفهّ و اتقوا الله لَعلکم تُفلحون»؛
[5]
«ای کسانی که ایمان آورده اید ربا (سود پول) را چند برابر نخورید، از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید».
عن أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: «درهمُ ربا عِندَ اللهِ أَشدُ مِن سبعینَ زنیهً کُلها بذاتِ محرمٍ»؛
[6]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «یک درهم ربا نزد خداوند، از هفتاد مرتبه زنا با محارم خود بدتر است».
عَن أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: «درهمُ رباً أَشدُ عندَ اللهِ من ثَلاثین زنیهً کُلها بذاتِ محرمٍ مثلُ عمهٍ و خالهٍ»؛
[7]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «یک درهم ربا نزد خداوند، از سی مرتبه زنا با محارم خود مثل عمه و خاله بدتر است».
عَن عشام بن الحکم أَنّه سألَ أبا عبدالله ـ علیه السلام ـ عَن علهِ تحریمِ الرّبا، فقال: «أَنَّه لو کانَ الرّبا حلالاً لترکَ الناسُ التجاراتِ و ما یَحتاجون إلیهِ فَحّرم اللهُ الربا لیفرَ الناسُ من الحرامِ إلی الحلالِ و إلی التجاراتِ من البیعِ و الشراءِ فَیبقی ذلک بینَهم فی القرضِ»؛
[8]
هشام بن حکم از امام صادق ـ علیه السلام ـ از سبب حرمت ربا پرسید، آن حضرت فرمود: «اگر رباخواری حلال بود مردم تجارت (و کسب و کار و تولید) را رها می کردند، پس خداوند ربا خواری را حرام کرد تا مردم از حرام به سوی حلال و تجارت و خرید و فروش بروند، پس در میان مردم (فقط) ربا در قرض باقی ماند».
قال الصادقُ ـ علیه السلام ـ : «إذا أرادَ اللهُ بقومٍ هلاکاً ظَهر فیهِم الرّبا»؛
[9]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «اگر خداوند هلاکت و نابودی قومی را بخواهد، رباخواری در آنها پیدا می شود».
قال أبو عبدالله ـ علیه السلام ـ : «الرّبا سَبعونَ باباً اَهونَها عندَ اللهِ کالَّذی یَنکحُ أُمَهُ»؛
[10]
امام صادق ـ علیه السلام ـ : فرمود: «رباخواری هفتاد در (به فساد و گناه) دارد که ساده ترین آنها نزد خدا مثل کسی است که با مادر خود ازدواج کرده است».
عن أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: «درهمُ رباً اعظمُ عندَ اللهِ من سبعینَ زنیهً کلها بذاتِ مَحرمٍ فی بیتِ الحرامِ»؛
[11]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «(گناه) یک درهم ربا نزد خداوند ازهفتاد مرتبه زنا با محرم خویش درخانه خدا، بزرگتر (و سنگین تر) است».


[1]. سوره آل عمران، آیه 132. [2]. وسایل (آل البیت)، ج18، ص 118. [3]. برای آگاهی بیشتر در زمینه حیل باب ربا، علاقه مندان می توانند به فتوای مرجع تقلید خود مراجعه کنند. [4]. بقره، آیات 279 ـ 278. [5]. سوره آل عمران، آیه 129. [6]. فروع کافی، ج1، ص 369. [7]. تهذیب، ج2، ص 122. [8]. فقیه، ج3، ص 567. [9]. مجمع البیان، ج2، ص 390. [10]. وسائل، ج12، ص 427. [11]. تفسیر قمی، ص 84. 
 

رباخواری 

۲


عن ابن بکیر قال: «بلغَ أبا عبدالله ـ علیه السلام ـ عن رجلٍ أنّه کانَ یأکل الرّبا و یُسمیهِ اللِّبأَ، فقال: لئن أَمکننی الله منه لأَضربن عنقَهُ»؛[1]
ابن بکیر گفت: به امام صادق ـ علیه السلام ـ خبر رسید که مردی ربا می خورد و اسم آن را (مثل) آغوز (اولین شیری که به کودک می دهند) می گذارد. پس امام ـ علیه السلام ـ فرمود: «اگر خداوند به من قدرت می داد گردن او را (با شمشیر) می زدم».
قال أمیر المومنین ـ علیه السلام ـ : «آکلُ الرّبا و موکلُهُ و کاتُبهُ و شاهداهُ فیهِ (فی الوزر) سواءٌ»؛
[2]
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: «ربا خوار (گیرنده) و دهنده ربا و نویسنده و شاهدان (قرار داد ربا)، در گناه مساوی اند».
عن علی ـ علیه السلام ـ قال: «لَعَنَ رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فی الربا خمسهً: آکلهُ و موکلهُ و شاهدیه و کاتَبهُ»؛
[3]
امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: «پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در ربا پنج نفر را لعنت کرد: رباخوار و ربادهنده و دو شاهد و نویسنده قرار داد ربا».
عن منصور بن حازم، عن أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: «سألتُهُ عَن البیضهِ بالبیضتینِ قال: لا بأس بهِ، و الثوبِ بالثوبینِ، قال: لا بأسَ به، و الفرسِ بالفرسینِ، فقال: لا بأس به، ثم قال: کلُ شیءٍ یکالُ أو یوزنُ فلا یصلحُ مثلین بمثلٍ أذا کانَ مِن جنسٍ واحدٍ، فإذا کانَ لا یُکالُ و لا یوزنُ فلا بأس باثنینِ بواحدٍ»؛
[4]
منصور بن حازم گفت: از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم: «آیا یک تخم مرغ را می توان با دو عدد تخم مرغ معاوضه کرد؟ فرمود: اشکال ندارد. (پرسیدم:) یک لباس را به دو لباس (می توان فروخت؟) فرمود اشکالی ندارد. (پرسیدم:) یک اسب را با دو اسب (چطور؟) فرمود: عیبی ندارد. سپس امام (یک ضابطه ای) فرمود: هر چیزی که مکیل و موزون است وقتی (معامله جنس به جنس است) و از جنس واحد است گرفتن یا دادن اضافه حرام است (چون معامله ربوی است) و اگر مکیل و موزون نیست (بلکه معدود است) گرفتن و دادن اضافه اشکالی ندارد.
عن أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: «الرّبا رباءان: أحدهما رباً حلالٌ، و الآخرُ حرامٌ، فأما الحلالُ فهو أن یقرضَ الرجلُ قرضاً طَمعاً أن یزیدُه و یعوضُه بأکثَر مما أخذهُ بلا شرطٍ بینهما، فإن اعطاهُ أکثرَ مما أخذهُ بلا شرطٍ بینهما فهو مباحٌ له، و لیسَ له عندَ اللهِ ثوابٌ فیما أقرضهُ، و هو قوله عزوجل «فلا یَربو عندَاللهِ» و أما الربا الحرامُ فهو الرجلُ یقرض قرضاً و یشترطُ أن یردَ أکثرَ مما أخذهُ فهذا هو الحرامُ»؛
[5]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «ربا دو نوع است. یکی حلال و دیگری حرام است. ربای حلال آن است که مردی قرضی به دیگری می دهد به امید آن که قرض گیرنده هنگام پرداخت قرض خویش بر اصل قرض مقداری بیفزاید و بیشتر از آنچه قرض گرفته بوده (و شرط باز پرداخت بیشتر هم نکرده بودند) بپردازد، اگر قرض گیرنده مقداری بیشتر از آنچه قرض گرفته بوده به قرض دهنده بپردازد مباح است در حالی که شرط بازپرداخت بیشتر نکرده باشند و در عوض، قرض دهنده نزد خداوند ثوابی ندارد، به دلیل کلام خداوند که فرمود: «نزد خدا چیزی را قرض دهنده زیاد نکند»؛ ولی ربای حرام آن است که فردی به دیگری قرض می دهد و شرط می کند که بیش از آنچه قرض داده،باز پس بگیرد.
خطر رباخواری
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید خداوند متعال در آیات ربا نسبت به ربا سختگیری هایی فرموده که مانند آن را در هیچ یک از فروع دین خود جز دوستی با دشمنان دین، نفرموده و تغییراتی که در مورد سایر کبائر مانند زنا، شرب خمر، قمار و حتی قتل نفس شده و این نیست مگر آن که آثار شوم سایر گناهان از یک یا چند فرد تجاوز نمی کند آن هم در بعضی جهات و تنها در مرحله اعمال و افعال، ولی آثار شوم این دو گناه بنیاد دین را ویران و اثر ان را محو و نظام زندگی را فاسد کرده و روی فطرت انسانی پرده افکنده جلو چشمش را می گیرد.
جریان تاریخ، کتاب الهی را در این موضوع تصدیق کرده و دوستی و مداهنه با دشمنان دین، مسلمانان را به پرتگاه خطرناکی کشانید، پس بنابر این دین و آیین و عموم فضائل از میانشان رخت بر بست و کارشان بجایی رسید که دیگر مالک مال و آبرو و جان خودشان نباشند.
رباخواری و ثروت اندوزی و تراکم اموال هم مردم را به دو دسته ثروت مند و مستمند تقسیم کرد بالأخره کار به جنگ جهانی کشیده شد و فتنه ای بر پا شد که کوه ها را در هم فرو ریخت و زمین را بلرزه در آورد و انسانیت را تهدید به نابودی کرد و سرانجام شد آنچه شد و بزودی روشن خواهد گردید که بیانات قرآن درباره این گناه بزرگ از پیش گویی های این کتاب شریف بشمار می رود.
[6]
عذاب رباخوار
قال النبیُ ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «من أَکلَ الرّبا مَلأ اللهُ بطنَهُ ناراً بقدرِ ما أکلَ منه فأن کسبَ منه مالاً لم یقبل الله من عملِهِ و لم یَزل فی لعنهِ اللهِ و الملائکهِ ما دام منه قیراطٌ»؛
[7]
پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «کسی که ربا بخورد خداوند شکمش را به مقدار آنچه خورده از آتش پر می کند، پس اگر از ربا مالی را بدست آورد عملش را نمی پذیرد و همیشه مورد لعن خدا و ملائکه است مادامی که قیراطی از مال ربایی نزدش باشد».
قال النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «لما أُسری بی ألی السماءِ رأیتُ قوماً یُریدُ أحدُهم أن یقومَ و لایقدرُ علیه عظم بطنه. فقلتُ: «من هؤلاء یا جبرئیل؟ قال: هؤلاءِ الذین یأکلون الرّبا لا یقومون ألا کما یقومُ الّذی یتخبطهُ الشیطانُ من المسِ و أذا هم بسبیلِ آلِ فرعونَ یعرضونَ علی النارِ غُدَواً و عشیاً یقولون ربنا مَتی تقومُ الساعهُ»؛
[8]
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «در شب معراج جماعتی را دیدم که گاه یکی از ایشان می خواست برخیزد از بزرگی شکمش نمی توانست. از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانی اند؟ گفت: ربا خوارانند که روز قیامت بر نمی خیزند مگر مانند جن زده ها، ناگاه ایشان را بر سر راه آل فرعون دیدم که بامداد و شامگاه آتش بر ایشان عرضه داشته می شود و می گویند: خداوندا! چه وقت قیامت بر پا می شود؟».
قال النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «إذا ظَهر الزنا و الرّبا فی قریهٍ أُذن فی هلاکِها»؛
[9]
پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده: «هرگاه زنا و ربا درقریه ای رواج یابد، در هلاکت اهلش اذن داده می شود».
قال النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «إذا أَکلت أمتی الرباءَ کانتِ الزلزلهُ و الخَسفُ»؛
[10]
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده: «هرگاه امت من رباخوار شوند به زلزله و فرو رفتن مبتلا می شوند».
نظریه باطل
در دنیای کنونی جمعی از روشن فکران معتقدند که ربا یک ضرورت شکست ناپذیر اقتصادی است و جهان مترقی هرگز نمی تواند از آن بی نیاز باشد.
اما گفتار این گروه روشن فکر را دارای دو عنوان می توان فرض کرد: از طرفی صحیح و درست و از طرفی غلط و نادرست. به این ترتیب صحیح است که اسلام ربا را حرام و لیکن غلط است که ربا یک ضرورت شکست ناپذیر اقتصادی است.
بر همگان واضح است که امروز در عالم در نظریه بزرگ اقتصادی موجود است که سازمان خود را از اول بر پایه ربا پی ریزی نکرده اند و آنها عبارت از نظریه اسلام و نظریه کمونیستی است با آن همه اختلاف های فاحش که در اصول و فروع با هم دارند با یک فرق بزرگ که نظام کمونیستی امروز همه نیرو و قدرتی که بتواند نظام اقتصادی خود را اجرا کند در دست گرفته و برای پیشرفت مقاصد خود آن ها را بکار انداخته و اسلام همه نیروی خود را بسیج نکرده است و با وجود این هر روز رو به تکامل می رود.
بدیهی است هنگامی که اسلام حکومت رسمی خود را آغاز نماید در اولین فرصت اقتصادیات خود را بر اساس غیر از ربا استوار خواهد کرد زیرا که ضرورت های اقتصادی هرگز نمی تواند آن را عاجز کند تا به تصویب قوانین ربا ناچار گردد. چنانکه امروز کمونیست ها نظام خود را با ربا توأم نساخته اند و این ضرورت های ضروری نما آنها را از پیشرفت مقاصد خود عاجز ننموده است، بنابر این ربا از اول یک امر ضروری نبوده که دنیای امروز نتواند از زیر بار آن شانه خالی کند بلکه فقط ضرورتی است در عالم سرمایه داری، زیرا که این رژیم به خیال خود نمی تواند بدون ربا پایدار بماند و با وجود این دانشمندان بزرگ اقتصادی در دنیای سرمایه داری مانند دکتر شاخت، امروز بر علیه نظام ربا سخن می گوید و رسما اعلام می دارد که نتیجه حتمی ربا در جهان این است که سر انجام و با مرور زمان ثروت در دست عده کمی از مردم انباشته و رفته رفته، مجموع اجتماع بشر از آن محروم گردد و در اثر تورم ثروت میلیون ها نفر بشر به بندگی و بردگی طبقه ممتاز ثروتمند و سرمایه دار در آیند و ما بدون خواندن علم اقتصاد، مصداق این بردگی شوم را در دنیای سرمایه داری امروز به خوبی درک می کنیم.
آری یکی از بزرگترین معجزات اسلام این است که اصل ربا و احتکار را که محکم ترین پایه های سرمایه داری است، هزار سال پیش از پیدایش نظام سرمایه داری قدغن کرده است.
[11]
قرض مطلوب نیست
انسان در مواردی باید به قرض روی آرود که ناچار بوده و دستش از همه جا کوتاه شده باشد به طوری که اگر قرض نکند گرفتار مشکلات بزرگترین می گردد یا این که فرصتی از دستش می رود یا در زندگی صدمه و لطمه ای می بیند.
[1]. فروع کافی، ج1، ص 370. [2]. فقیه، ج2، ص 90. [3]. وسائل، ج12، ص 430. [4]. تهذیب، ج2، ص 150. [5]. وسائل، ج12، ص 454. [6]. به نقل از: گناهان کبیره، ص 170. [7]. مستدرک الوسائل، کتاب تجارت، ص 478. [8]. مستدرک الوسائل، کتاب تجارت، ص 478. [9]. مستدرک الوسائل، کتاب تجارت، ص 478. [10]. مستدرک الوسائل، کتاب تجارت، ص 478. [11]. اسلام و نابسامانی های روشنفکران به قلم سید قطب به نقل از: (گناهان کبیره، شهید دستغیب، ص 178).

 

رباخواری 

۳

در غیر از این موارد خود را مدیون کردن، جز اغتشاش فکری و ناراحتی روانی و غم و غصه فراوان، چیز دیگری در پی نخواهد داشت.
از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمودند: «من از سه چیز به خدا پناه می برم: یکی از غلبه بدهکاری و زیادی طلبکار، دوم از غلبه دشمن و زیادی آن، سوم از زیادی زنان بیوه که مردان رغبت ازدواج با آنان را ندارند».
[1]
یعنی زیادی بدهی پریشانی فکری می آورد، زیادی دشمن موجب سلب آسایش می شود و زیادی زن بدون سرپرست ممکن است موجب فساد اجتماعی گردد. لذا اگر در جامعه ای این سه آفت باشد، آسایش و سلامتی در آنجا نخواهد بود.
همچنین از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده است: «کسی که می خواهد زود پیر و فرتوت نشود، باید لباس سبک بپوشد» از آن حضرت سؤال شد که منظور از لباس سبک چیست؟ در جواب فرمود: «یعنی خود را بدهکار نکند».
در روایت دیگری آمده است که آن حضرت فرمود: «در روز قیامت، شخص بدهکاری که قرض خود را نداده می آورند، اگر در نامه عملش حسنات باشد، آن را به پرونده طلبکار منتقل می کنند و اگر حسنات نباشد، از گناهان طلبکار به نامه اعمالش اضافه می نمایند».
[2]
قرض برای ازدواج و حج
گفتیم تا آنجا که ممکن است، انسان نباید خود را مقروض کند، اما در دو مورد است که به دلیل اهمیت آنها، مقروض شدن پسندیده و ستوده است و خداوند تضمین کرده که در این دو مورد، قرض فرد مقروض را پرداخت خواهد کرد. این دو مورد ازدواج و زیارت بیت الله الحرام است. در این باره روایتی آمده که شایان یادآوری است.
فردی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا انسان می تواند قرض بگیرد و به حج رود؟ آن حضرت فرمود: آری، سپس پرسید: آیا می تواند برای ازدواج قرض کند؟ حضرت فرمود: آری. شخص محتاج به ازدواج می تواند قرض کند و منتظر عنایت خداوند باشد که روزی خداوند در صبحگاه و شامگاه برای این امر می رسد.
[3]
اهمیت این دو موضوع بر کسی پوشیده نیست. ازدواج موجب جلوگیری از فساد اجتماعی و اخلاقی شده و حج موجب شوکت اسلام و مسلمین می باشد. مؤمنین باید به این دو امر توجه لازم را داشته و افرادی را که برای دریافت قرض مخصوصا در این دو مورد به آن ها رجوع می کنند، از خود دور ننمایند و صندوقهای قرض الحسنه نیز باید این دو موضوع را در اولویت قرار دهند.
سارق کیست؟
امروزه دزدی به صورتهای مختلف انجام می گیرد: عده ای سر راه مردم در جاده، خیابان و کوچه می ایستند و از مردم دزدی می کنند، شاید بتوان گفت که این نوع دزدی،دزدی آشکار است، عده ای نیز با کم کاری و کارشکنی در اداره یا کارخانه دزدی می کنند که می توان گفت این نوع دزدی، مخفیانه است. همچنین عده ای قرض می گیرند، به شرط آن که به موقع آن را بپردازند، ولی اهمیتی به پرداخت آن نمی دهند، این هم یک نوع دزدی خائنانه است.
قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «مَن استَدانَ دیناً فلَم ینوِقَضاءَهُ کان بمنزلهِ السارقِ»؛
[4]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «کسی که قرض کند و قصدش این باشد که آن را نپردازد، همچون دزد خواهد بود».
در حدیث دیگر از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده است:
«إنما رجلٌ أتی رَجلاً فاستقرضَ منهُ مالاً و فی نیتِهِ أَن لا یؤدیَهُ فذلکَ اللُصُّ العادی»؛
[5]
«اگر شخصی از دیگری مالی قرض کند و نیتش این باشد که آن را نپردازد، یک نوع دزدی آشکار است».
مؤمن خیانت نمی کند
خیانت همچون دزدی صورت های متفاوتی دارد: یک مورد آن، این است که فردی از دیگری پول قرض کند، ولی آن را به موقع نپردازد و بدهی خود را به بوته فراموشی بسپارد.
شخصی به نام ابوثمامه، ازاصحاب امام جواد ـ علیه السلام ـ نقل می کند که از آن حضرت سؤال کردم که میخواهم به زیارت مکه و مدینه بروم، ولی بدهکارم. حضرت فرمود: اول بدهی ات را بپرداز و سپس به زیارت برو و سعی کن در زیارتگاه، در حالی خداوند به تو نظر کند که بدهکار نباشی، زیرا اگر بتوانی بدهی ات را پرداخت کنی ولی نپردازی و به زیارت بروی،خیانت کرده ای و مؤمن خیانت نمی کند. «فإنَّ المؤمنَ لا یَخونُ»؛
[6]
و از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده است: «گناهی بزرگتر از این نیست که شخصی بمیرد، در حالی که بدهکار باشد و اموالی پس انداز نکرده باشد که بدهی او را بدهند».
و نیز روایت شده از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که فرموده اند:
«رأیتُ علی البابِ السابعِ مِن الجنهِ مکتوباً: لا إله إلا اللهُ، محمدٌ رسولُ اللهِ، علیٌ ولیُ اللهِ، بیاضُ القلوبِ فی أربعِ خصالٍ عیادهُ المریضِ و اتباعُ الجنائزِ و شراءُ و الأَکفانِ و ردُ القرضِ»؛
[7]
«دیدم در جلوی در هفتم بهشت نوشته شده بود: لا إلا إلا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، سفیدی و نورانیت قلب ها در چهار خصلت است: «عیادت مریض، تشییع جنازه، کفن خریدن برای خود (جهت آمادگی برای مرگ)، پرداختن قرض».
این همه تأکید برای پرداخت قرض و بدهی، بدین علت است که اگر این مسئله کاملا رعایت شود، به همه نیازمندان رسیدگی خواهد شد و هر فردی به راحتی می تواند قرض الحسنه دریافت کند، در غیر این صورت، جامعه به ربا و قرض های ربوی رو خواهد آورد. حس بد بینی با نپرداختن بدهی در جامعه ظهور پیدا کرده، آنگاه مردم از قرض دادن شانه خالی می کنند.
فرزند سیابه
عبدالرحمن بن سیابه گفت: هنگامی که پدرم از دنیا رفت یکی از دوستان او به در خانه ما آمد، پس از تسلیت گفتن پرسید: آیا پدرت از مال و ثروت چیزی گذاشته؟ گفتم: نه، کیسه ای که در آن هزار درهم بود به من داد. گفت: این پول را بگیر و در خرید و فروش، سرمایه خود قرار ده، به رسم امانت در دست تو باشد، سود آن را به مصرف احتیاجات زندگی برسان و اصل پول را به من برگردان. بسیار خرسند شدم، پیش مادرم آمده و جریان را شرح دادم، شبانگاه نزد کس دیگری از دوستان پدرم رفتم، او سرمایه مرا پارچه های مخصوصی خرید و دکانی برایم تهیه کرد، در آنجا به کسب مشغول شدم.
اتفاقا خداوند بهره زیادی از این کار روزی من فرمود: تا این که ایام و موسم حج رسید، در دلم افتاد که امسال به زیارت خانه خدا بروم. پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او مطرح کردم. گفت: اگر چنین خیالی داری، اول امانت آن مرد را رد کن و پول او را بده، بعد برو. من هزار درهم را فراهم نموده، پیش او بردم. گفت، شاید آنچه من دادم کم بوده اگر مایلی زیاد تر بدهم. گفتم: نه، خیال دارم به مکه مسافرت کنم. مایل بودم امانت شما مسترد شود.
پس از آن به مکه رفتم در بازگشت با عده ای خدمت حضرت صادق ـ علیه السلام ـ در مدینه رسیدیم، چون من جوان و کم سن بودم، در آخر مجلس نشستم. هر یک از مردم سؤالی می کردند و ایشان جواب می داد. همین که مجلس خلوت شد مرا پیش خواند، جلو رفتم. فرمود: کاری داشتی؟ عرض کردم: فدایت شوم، من عبدالرحمن پسر سیابه هستم. از پدرم پرسید، گفتم، او از دنیا رفت. حضرت برایش طلب آمرزش نمود. آنگاه پرسید: آیا ثروت و مالی گذاشته است؟ گفتم: چیزی به جای نگذاشته. سؤال فرمود: پس چگونه به حج رفتی؟ من داستان رفیق پدرم و هزار درهمی که داده بود، به عرض ایشان رساندم. ولی آن جناب نگذاشت همه آن را بگویم. در بین پرسید: آیا هزار درهم او را دادی؟ گفتم: بلی، به صاحبش رد کردم. فرمود، احسنت، خوب کردی، اینک تو را وصیتی بکنم. عرض کردم: بفرمایید.
قال: «علیک بصدقِ الحدیثِ و أداءِ الأمانهِ تَشترکُ الناسَ فی اموالِهم هکذا و جَمَعَ بین اصابِعهِ»؛
فرمود: «بر تو باد به راستی و درستی و رد امانت، که اگر حفظ این سفارش را بکنی، در اموال مردم شریک خواهی شد، این سخن را که گفت انگشتان مبارک خویش را در هم داخل کرد و فرمود: این چنین شریک آن ها می شوی».
من دستور آن حضرت را مراعات نموده و عمل کردم، وضع مالی ام به جایی رسید که زکات یک سالم سیصد هزار درهم شد.
[8]
بدهی شهید
آنچه در روایت مربوط به شهادت آمده این است که هروقت مجاهد در راه خدا به شهادت رسیده خداوند تمام گناهان او را، غیر از بدهکاریهایش می آمرزد، زیرا بدهی مربوط به حق الناس است و شهید هنگامی آمرزیده خواهد شد که صاحب حق از آن بگذرد. در این باره امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ فرموده اند:
«کلُ ذنبٍ یُکفُرُهُ القتلُ فی سبیلِ اللهِ إلا الدَینَ، لا کفارهَ له إلا إداءُهُ أو یَقضیَ صاحبُهُ او یعفُوَ الذی لَهُ الحقُ»؛
[9]
«تمام گناهان شهید در راه خدا پوشیده و بخشیده می شود، مگر بدهکاری او که کفاره ای ندارد، مگر این که پرداخت شود و یا وصی او به جای او آن قرض را بپردازد و یاصاحب حق آن را عفو نماید».
در روایت دیگر آمده است:
«أولُ قطرهٍ من دمِ الشهیدِ کفارهٌ لِذنوبِهِ إلا الدَّین فإنَّ کفارتَهُ قضاءُهُ»؛
[10]
«اولین قطره از خون شهید کفاره گناهان اوست، بجز دین که کفاره اش پرداخت آن است».
مهلت دادن
افرادی باید خود را مقروض نمایند که قدرت پرداخت به موقع آن را داشته باشند. با این وصف اگر مقروض یا بدهکار تنگدست بود و یا توانایی پرداخت آن را نداشت، باید طلبکار به او مهلت دهد و به او فشار مالی نیاورد. امام صادق ـ علیه السلام ـ از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل می کند که آن حضرت فرموده است:
«لیسَ لِمُسلمٍ أن یُعسَر مسلماً»؛
[11]
«مسلمان نباید از مسلمان دیگر در حال تنگ دستی دینش را طلب کند».
[1]. وسائل، ج8، ابواب قرض، باب کراهت الدین. [2]. همان. [3]. همان. [4]. وسائل، ج8، ابواب الدین و القرض، باب وجوب نیت قضاء الدین. [5]. همان. [6]. همان. [7]. مستدرک الوسائل، ج7، باب وجوب نیت قضاء الدین. [8]. سفینه البحار، لفظ عبدالرحمن (به نقل از: پند تاریخ، ج1، ص 215). [9]. وسائل، ج8، ابواب الدین و القرض، باب وجوب نیت قضاء الدین. [10]. همان. [11]. همان.
همچنین آن حضرت فرموده است: «کسی که شخص تنگدستی را مهلت بدهد، خداوند روز قیامت بر سر او سایه می افکند، آن روزی که سایه ای جز سایه خداوند نیست».
از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است «خداوند در روز قیامت عده ای را زیر سایه عرش قرار می دهد که صورتهایشان از نور است و بال و پرهایشان از نور و بر کرسیهایی از نور می نشینند. در آن حال منادی صدا می زند که این ها قومی هستند که بر مؤمنان آسان گرفتند و شخص تنگدست را مهلت دادند تا متمکن شود و آنگاه پول خود را وصول کردند».
نکته
شایان یاد آوری است که برخی از افراد سودجو از این قانون اسلام و سفارشی که در مورد بدهکار و شخص مقروض شده که در صورت عدم تمکن مالی به او مهلت دهید و فشار نیاورید، سوء استفاده نموده و اموال خود را به نام دیگران می کنند، و یا مخفی نموده و اعلان ورشکستگی می نمایند و گروهی دیگر سعی می کنند طلب کاران را به نوعی وادار کنند که هر کدام از مقداری از طلب خود بگذرند (قسمتی از آن را ببخشند) که در این صورت طلبکار وقتی می بیند همه اموالش در معرض نابودی است، چاره ای برای خود جز قبول نمی بیند و می پذیرد، لیکن طیب خاطر ندارد و الباقی بر فرد بدهکار حلال نمیشود و باید یا کل بدهی خود را بپردازد یا رضایت باطنی طرف را حاصل نماید، و گرنه در فردای پس از مرگ گرفتار طلبکار خود می شود و جزو انسان های سارق محسوب می گردد که روایات آن بیان شد.
علی محمد حیدری نراقی - گناهان کبیره، ص 239 .

دشنام و بد زبانی

دشنام و بد زبانی
یکی از آفات زبان، دشنام و ناسزاگوئی است و آن عبارتست از اینکه انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و دور از شان آدمی را بر زبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش می‌گویند. فحش مفهوم وسیعی دارد که شامل نسبت‌های زشت ناموسی نیز می‌شود.
البته الفاظ و عباراتی که اراذل و اوباش در سخنان خویش بکار می‌گیرند دارای مراتب مختلفی است که بعضی از آن‌ها از بعضی دیگر زشت تر است و بحسب عادات و موارد با هم فرق می‌کند لذا بعضی از فحش‌ها حرام و بعضی دیگر مکروه و مذموم است.
بنابراین، مؤمن باید از بکار بردن الفاظ و عباراتی که بر اشیاء قبیح و مستهجن دلالت دارد اجتناب ورزد و در هنگام ضرورت نیز نباید به آن‌ها تصریح کند، بلکه باید به صورت کنایه و رمز به آن‌ها اشاره نماید، چنان که خداوند حتی به امور زناشویی تصریح ننموده، بلکه بصورت کنایه از آن به مس
[1] و لمس[2] تعبیر فرموده است.
اسباب فحش
الف) غضب: وقتی شخصی از فردی ناراحت و خشمگین می‌شود و قصد آزار و اذیت او را داشته باشد به او ناسزا و دشنام می‌دهد.
ب) عادت: وقتی شخصی با فساق و فجار،‌ اراذل و اوباش، افراد پست و فرومایه، مجالست و هم‌نشینی کند و با آنها رفیق و مأنوس گردد بتدریج روحیات، خلقیات و عبارات آن‌ها در او اثر می‌گذارد و از آن‌جا که سخنان عادی آن‌ها توام با هرزه‌گویی و فحاشی به یکدیگر است به او هم سرایت می‌کند و ابتدا گهگاهی آن الفاظ رکیک را بر زبان جاری می‌سازد و به زشتی آن کلمات توجه دارد ولی بعد از مدتی قبح آن الفاظ از نظرش زائل شده و فحش دادن و فحش شنیدن برایش بصورت امری عادی در می آید و بجائی می رسد که در شرائط معمولی بطور ناخود‌ آگاه این الفاظ زشت بر زبانش جاری می‌شود و کمتر سخنی می‌گوید که چاشنی آن فحش و ناسزا نباشد.
معالجه این آفت به این است که:
1. انسان از مقدمات پیدایش غضب اجتناب کند تا نسبت به مؤمنان به خشم نیاید.
2. غضب خود را فرو نشاند و بر اعصاب خود مسلط شود.
3. از معاشرت با اهل فسق و فساد پرهیز نماید تا بتواند زبان خود را از فحش باز دارد.
روایات
1ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: « فحش دادن ظلم است و ظالم در آتش دوزخ قرار دارد.
[3]»
2ـ‌پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: « خداوند بهشت را حرام کرده بر هر دشنام دهنده بی‌ابروی بی‌حیائی که از آنچه می‌گوید و از آنچه به او گفته می‌شود باکی ندارد و متاثر و ناراحت نمی‌شود.
[4]»
3ـ و نیز فرمود: « هر گاه شخصی را دیدید که نسبت به آنچه می‌گوید یا درباره او گفته می‌شود بی‌مبالات و بی‌تفاوت است پس همانا او یا زنازاده است و یا شیطان شریک او بوده است.
[5]»
4ـ و نیز فرمود: « فحش به مؤمن مانند نزدیک شدن به مرگ است.
[6]»
5ـ همچنین فرمو.د، فحش به مؤمن فسق و جنگ با او کفر است.
[7]»
چند نکته
1ـ اگر کسی پیامبر و ائمه معصومین و فاطمه زهرا، ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ را سب و لعن کند و به آن‌ها دشنام و ناسزا بگوید کشتن او واجب است
[8] و هر کسی که دشنام و سب آن‌ها را بشنود بر او واجب است که دشنام دهنده را به قتل برساند و قتل او بر اذن ولی فقیه و حاکم شرع متوقف نیست البته به شرطی که بر جان و مال و عرض خود و یا سایر مؤمنان از ناحیه‌ دشنام دهنده و طرفداران او خسارت جبران ناپذیری وارد نشود.
باید توجه داشت که سب یکی از ائمه به سب پیامبر، و سب پیامبر به سب خدا بر می‌گردد و سب خدا شرک بخدا و سب به پیامبر کفر به خدا است، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود هر کسی که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر کس مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است.
[9]
همچنین سب مؤمن تعزیر دارد، چنان که از امام صادق ـ علیه السلام ـ سئوال شد درباره کسی که مؤمنی را دشنام دهد (غیر از دشنام‌های ناموسی) آیا بر او شلاق زده می شود؟ حضرت فرمود: « تعزیر دارد.
[10]»
2ـ‌ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «
[11] مردگان را دشنام ندهید، زیرا آن‌ها به آنچه پیش فرستاده‌اند می‌رسند پس اگر مؤمن باشند که مثل زندگان دشنام به آنها جایز نیست و اگر فاسق باشند با اعمال بدی که انجام داده‌اند خود را گرفتار و محروم از رحمت الهی ساخته‌اند، بنابراین، شما به آنان دشنام ندهید.»
3ـ فحش دادن و هرزه‌گوئی باعث می‌شود که خوبان و نیکان از فحش دهنده تنفر و انزجار پیدا کنند و در نتیجه از او دوری گزینند و در عوض بدان و پستان دور او را بگیرند و غرق در فساد و تباهی شوند. امیر مؤمنان در این رابطه می‌فرماید: از هر کلام زشت و سخن ناروا پرهیز کن زیرا با گفتن آن پستان و رذلان بتو روی می‌آورند و کریمان از تو می‌گریزند.
[12]
4ـ‌ دشنام دادن باعث کینه‌توزی و دشمنی می‌شود، شخصی از قبیله بنی تمیم بخدمت پیامبر رسید و عرض کرد مرا موعظه کنید در بین مواعظ حضرت این جمله بود: به مردم فحش مده که باعث دشمنی آن‌ها می‌شود.
[13]
5ـ کسی که فحش دادن را شروع کرده از آن که جواب فحش او را می‌دهد ستمکارتر است و گناه فحش دهنده و پاسخ گوینده هر دو به عهده‌ ابتداء کننده فحش است مگر در صورتیکه فحش دهنده از طرف مقابل پوزش بطلبد یا پاسخ دهنده از حد تجاوز کند.
[14] علت اینکه گناه هر دو طرف دشنام بعهده آغاز کننده است اینستکه اگر او شروع به فحاشی نمی‌کرد طرف مقابل باو دشنام نمی‌داد و در واقع او در مقام تلافی بوده و بعبارت دیگر عکس العمل عادی فحش جواب شنیدن است،‌ البته باین معنی نیست که هر کس جواب دشنام را با دشنام بدهد ولی اگر نتوانست ناسزا‌های فحاش را تحمل کند و خواست جواب او را بدهد گرچه کار مذمومی مرتکب گشته ولی گناه بحساب آغاز کننده‌ فحش می‌باشد.
6ـ‌ جواب دشنام نباید از حد تجاوز کند بلکه باید به مثل آن
[15] و یا ضعیف‌تر از آن باشد. تجاوز از حد دو صورت دارد:
الف) تکرار دشنام بلفظ یا مترادف آن
ب) دشنام به لفظ زشتتر و رکیک‌تر.
و لذا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «
[16] دو نفر که بیکدیگر فحش و دشنام می‌دهند پس گناه هر دو بر عهده آغاز کننده است مگر اینکه جواب دهنده از حد تجاوز کند در اینصورت گناه هر یک بر عهده‌خود او می‌باشد.»
7ـ یکی از بزرگترین تعالیم اخلاقی اسلام محترم شمردن مقدسات جامعه است. هر فردی وقتی برای چیزی قداست خاصی قائل شد به آن احترام می‌گذارد و از حریم آن دفاع می‌کند و بهیچ وجه راضی نمی‌شود که دیگری به مقدسات او اهانت کند و آن‌ها را به باد فحش بگیرد و کوچکترین توهینی به مقدسات او (هر چند پوچ و خرافی باشد) باعث می‌شود که او هم بخاطر تعصب جاهلی خود متقابلاً به مقدسات مؤمنین فحش و ناسزا بگوید و به ساحت قدس الهی اهانت کند.
قرآن برای حفظ مقدسات دینی از نیش زبان و گزند مشرکان،‌ مؤمنان را از دشنام دادن به بتها بشدت منع می‌کند و می‌فرماید:
[17] نباید شما مؤمنان به بتهای آنان دشنام بدهید زیرا عکس العمل آنان نیز این خواهد بود که از روی جهالت و لجاجت معبود حقیقی و پروردگار شما را دشنام دهند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: « مراد از دشنام به خدا دشنام به اولیاء خدا است» زیرا هر کس یکی از اولیاء‌ خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده است که در نکته‌ اول به آن اشاره شد.
مسعده بن صدقه از امام صادق ـ علیه السلام ـ سئوال می‌کند که معنی کلام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ چیست که فرمود: « شرک از حرکت مورچه بر روی یک سنگ صاف در شب تاریک مخفی‌تر است؟!» امام ـ علیه السلام ـ فرمود: « مؤمنان به بت‌های مشرکان دشنام می‌دهند و در نتیجه مشرکان هم به معبود مؤمنان ناسزا می‌گویند پس خداوند از دشنام به بت‌ها نهی فرموده تا کافران معبود مؤمنان را دشنام ندهند پس مؤمنان بواسطه دشنام به بت‌ها، مشرک می‌شوند در حالیکه خود نمی‌دانند.
[18]»
به همین جهت ملاحظه می‌کنیم امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ هنگامی که در جنگ صفین شنید جمعی از اصحاب، معاویه و پیروان او را دشنام می‌دهند فرمود: «
[19] من دوست ندارم که شما فحاش باشید لکن اگر شما بجای دشنام اعمال آن‌ها را توصیه و احوال آن‌ها را ذکر کنید به حق نزدیکنر و برای اتمام حجت بهتر است.»
8ـ یکی از بدترین موارد دشنام بعد از اولیاء الهی، دشنام به پدر و مادر می‌باشد و بدو صورت است.
الف) فرزند مستقیماً به پدر و مادرش دشنام دهد و به آنان ناسزا گوید که در قرآن از آن نهی
[20] شده است.
ب) فرزند به پدر و مادر دیگری فحش دهد هم هم متقابلاً به پدر و مادر او فحاشی کند، هنگامی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: « کسی که به پدر و مادرش دشنام بدهد ملعون و دور از رحمت الهی است از حضرت سئوال شد، ‌چگونه انسان به پدر و مادرش دشنام می‌دهد؟‌ فرمود: شخص به پدر دیگری فحش می‌دهد او هم پدر او را دشنام می‌گوید.
[21]» و در جای دیگر از حضرت سئوال می‌شود آیا کسی پدر و مادرش را دشنام می‌دهد؟ فرمود: « آری انسان پدر و مادر دیگران را دشنام می‌دهد و دیگری هم در مقام پاسخگوئی به پدر و مادر او دشنام می‌دهد.[22]»
در خاتمه باید متذکر شد که ملاک حرمت سب مؤمن حفظ کرامت انسان است بنابراین اگر انسان مرتکب اعمالی شود که مغایر با کرامت و ارزش‌های والای انسانی باشد دیگر احترامی ندارد و سب او جایز می‌شود کما اینکه لعن و غیبت او نیز جایز می‌باشد مانند متجاهرین به کفر و فسق و ظلم، بدعت گزاران در دین و انسان‌های لاابالی و بی‌قید و بند که هر چه درباره آن‌ها گفته شود متاثر نمی‌شوند و آن را برای خود عیب و عار نمی‌دانند لذا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « هر گاه بعد از من با اهل بدعت مواجه شدید از آن‌ها اظهار برائت کنید و به آن‌ها بسیار دشنام دهید.
[23]»

[1] . قالت ربی انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر. (آل‌عمران/47؛ مریم/20). [2] . لامستم النساء. (نساء/43). [3] . البداء من الجفاء و الجفاء فی النار. (کافی، ج2، ص325؛ وسائل، ج11، ص330). [4] . ان الله حرم الجنه علی کل فحاش بدی قلیل الحیاء لایبال ما قال و لا ما قیل له (کافی، ج2، ص323؛ وسائل، ج11، ص329؛ تحف العقول، ص416). [5] . اذا رأیتم الرجل لایبالی ما قال او ما قیل له فانه لغیه او شرک شیطان. (کافی، ج2، ص323؛ وسائل، ج11، ص329؛ تحف العقول، ص43). [6] . سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکه. (کافی، ج2، ص359؛ وسائل، ج8، ص611). [7] . سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر. (کافی، ج2، ص360؛ وسائل [8] . تحریر الوسیله، ج2، ص476؛ مختصر النافع، ص299. [9] . من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله عز و جل. (امالی، ص97؛ عیون اخبار الرضا، ب30). [10] . عن رجل سب رجلاً بغیر قذف یعرض به هل یجلد؟ قال:‌علیه تعزیر. (فروع کافی، ج5، ص240). [11] . لاتسبوا الاموات فانهم قد افضوا الی ماقدموا. (المحجه الیبضاء، ج5، ص224). [12] . ایاک و ما یستهجن من الکلام فانه یحبس علیک اللئام و ینفر عنک الکرام. (غرر و درر، ف 5، ح91). [13] . لاتسبوا الناس فتکسبوا العدواه لهم او بینهم. (کافی، ج2، ص360؛ وسائل، ج8، ص610). [14] . فی رجلین یتسابان، قال: البادی منهما اظلم و وزره وزر صاحبه علیه ما لم یعتذر الی المظوم او ما لم یعتد المظلوم. (همان سند؛ تحف العقول،ص435). [15] . فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم. (بقره/194). [16] . المتسابان ما قلا فعلی البادی حتی یعتدی المظلوم. (المحجه البیضاء، ج5، ص217). [17] . ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم. (انعام/108). [18] . وسائل الشیعه، ج11، ص498. [19] . انی اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر. (نهج البلاغه، خطبه 199). [20] . فلاتقل لهما اف ولا تنهرهما. (بنی‌اسرائیل/23). [21] . ملعون من سب و الدیه: قالوا: یا رسول اله و کیف یسب و الدیه؟ فقال یسب الرجل فیسب اباه فیسب الاخر اباه. (المحجه‌البیضاء، ج5، ص218). [22] . هل من احد یسب ابویه؟ فقال نعم یسب ابوی غیره فیسبون ابویه (المحجه البیضاء، ج3، ص377). [23] . اذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائه منهم و اکثروا من سبهم. (کافی، ج2، ص375).
سید محمد امین ـ آفات زبان، ص173