پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

بی‌حرمتی به مقدسات و ارزش‌ها

بی‌حرمتی به مقدسات و ارزش‌ها 

۱

یکی از روش ها برای تعیین گناه کبیره، هر گناهی است که دینداران آن را بزرگ می‌دانند به طوری که ثابت شود که در تمام دوره‌ها تا زمان ائمه و پیغمبر ـ علیهم السّلام ـ ، نزد هر دینداری بزرگ بوده است. پس آن گناه کبیره خواهد بود؛ مانند هتک احترام و اهانت کردن به مقدسات و محترمات دینی ـ یعنی آنچه لزوم احترامش در دین امر بدیهی باشد. مانند قرآن مجید، کعبه معظمه، مساجد، مشاهد مشرفه حتی تربت حسینی ـ علیه السّلام ـ و در اینجا به حرمت اهانت و وجوب تعظیم هر یک از امور مزبور و احکام آنها به طور اختصار اشاره می‌شود.
هتک قرآن
احترام قرآن ضروری مذهب است: نزد هر مسلمانی بدیهی است که از قرآن که کلام حضرت آفریدگار است، ‌عزیزتر و شریف‌تر و لازم الاحترام‌تر در عالم اسلام، چیزی نیست. و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آن را ثقل اکبر یاد فرموده که دو چیز پربها بین شما مسلمانان پس از خود می‌گذارم: آنکه بزرگتر است قرآن است، کوچک‌تر اهل بیت من
[1] (علی و حسن و حسین و اولاد طاهرین ایشان و سلسله‌ی جلیله سادات).
بهترین ثواب‌ها: ضمن حدیث طولانی در باب عظمت شأن قرآن، حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «روز قیامت قرآن می‌گوید: خدایا بعضی از بندگانت حرمت مرا نگه داشته و مرا حفظ نموده و چیزی از مرا ضایع نکرد. و بعضی دیگر مرا ضایع کرد و حق مرا خوار شمرد و مرا تکذیب نمود.»
خدای تعالی می‌فرماید: «به عزت و جلال و رفعت مقامم سوگند، امروز بهترین ثواب را برای تو بدهم و دردناک‌ترین کیفر را به خاطر تو بکنم.»
[2]
و حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «خدای جبار می‌فرماید: به عزت و جلالم و بلندی مقامم سوگند، هر آینه امروز گرامی می‌دارم کسی را که تو را گرامی داشته و خوار می‌کنم کسی را که تو را خوار کرده است.»
[3]
بالجمله، بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست که اهانت کردن به قرآن مجید، گناه کبیره است و اهانت به خدا و پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «من نخستین کسی هستم که بر خدای عزیز جبار روز قیامت وارد می‌شود با کتاب او و خاندانم. سپس امت من وارد می‌شوند، من از امتم می‌پرسم شما با کتاب خدا و با خاندانم چه کردید.»
[4]
معنی اهانت به قرآن و حکم آن: تشخیص اهانت، با عرف است. هر گفتار و کرداری درباره‌ی قرآن مجید که در عرف خوار کردن آن خوانده شود و آن گفتار یا کردار را موجب هتک قرآن بدانند، حرام و کبیره است.
البته این در صورتی است که اهانت به قرآن از روی استخفاف و اهانت به اصل دین و شریعت حضرت سید المرسلین ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نباشد. و همچنین اهانت به قرآن را نیز حلال نداند و گرنه عملش موجب کفر و ارتداد از دین می‌شود. زیرا حرمت اهانت به قرآن از ضروریات دین است.
بنابراین، اگر کسی قرآن مجید را لگد مال کند، یا آن را در نجاست اندازد، ‌چون ظاهر عملش اهانت به اصل دین و انکار حرمت قرآن مجید است،‌کافر و ریختن خونش مباح می‌شود. مگر اینکه بگوید در حال غضب و بی‌اختیاری بودم و درباره‌اش احتمال هم داده شود که از حال طبیعی بیرون بوده است.
در این جا مناسب است به پاره‌ای نکات مهم درباره‌ی اهانت و و جوب احترام قرآن مجید تذکر داده شود:
1ـ جلد قرآن و غلاف آن و همچنین ورق‌های آن (یعنی جاهایی که خطوط قرآنی بر آن نیست مانند حواشی) نیز مانند خطوط قرآن در حرمت هتک است. بنابراین نجس کردن آنها نیز حرام است اگر موجب هتک باشد، ‌و در این صورت پاک کردن آن واجب می‌شود.
2ـ نوشتن قرآن با مرکب نجس حرام است و اگر با مرکب نجس نوشته گردد یا پس از نوشته شدن نجس گردد، طاهر کردن آن واجب می‌شود. و اگر نشود باید آن را محو کرد.
3ـ دادن قرآن به دست کافر حرام است. اگر موجب هتک قرآن یا مس کردن خطوط آن بشود. و بعضی از علما فرموده‌اند: مطلقاً جایز نیست و گرفتن آن از دست کافر واجب است.
4ـ هرگاه قرآن مجید، یا ورقی از آن، یا دعایی که از معصوم رسیده، یا انگشتری که بر آن اسم خدا نقش است، یا تربت حسینی ـ علیه السّلام ـ و مانند اینها از محترمات دینی و مذهبی که هتک آنها حرام و احترامش واجب است. اگر خدای نکرده در مستراح بیفتد واجب است فوراً بیرون آورده شود و طاهر گردد. هر چند مستلزم مخارج زیادی بشود و تا بیرون آورده نشد، تخلیه کردن در آن مستراح حرام است. و چنانچه بیرون آوردنش ممکن نباشد، باید آن را مسدود کنند تا در آن تخلیه نشود.
آنچه از وجوب اخراج و تطهیر و غیره ذکر شد، ‌اختصاص به صاحب آن یا نجس کننده‌ی آن ندارد بلکه بر هر مسلمانی که خبر شد، واجب است به وجوب کفایی. (اگر هر کس انجام دهد از دیگران ساقط می‌شود) و اگر هیچ کس انجام ندهد، همه کسانی که آگاه شدند مسئول و مؤاخذند.
5ـ مس کردن خط قرآن برای شخص محدث، (یعنی کسی که برای نماز خواندن باید وضو و غسل داشته باشد) حرام است. خواه به دست مس کند یا به اعضای دیگر یا به لب.
[5]
و چون فروعات این حکم زیاد است برای دانستن آنها به رساله‌ی عروه الوثقی مراجعه شود.
[6]
6ـ شیخ انصاری علیه الرحمه در خاتمه‌ی مکاسب محرمه می‌فرماید: جماعتی از فقها تصریح کرده‌اند: خرید و فروش قرآن مجید حرام است و برای مدرک این حکم، روایتی نقل نموده و مقام را گنجایش آن و بحث درباره‌ی آنها نیست. و بنابراین باید فقط به عنوان جلد و اوراق، قرآن را مورد خرید و فروش قرار داد نه خطوط مبارکه را. و بهترین این است که پولی که مشتری می‌دهد، به عنوان هدیه بدهد، نه بهای قرآن. و فروشنده هم قرآن را که می‌دهد، به عنوان هدیه بدهد نه فروش.
تذکر لازم: هر چه شخص از عوالم معرفت بیشتر بهره برده و عظمت حضرت آفریدگار را بیشتر درک نماید، قرآن مجید که کلام او است، نزدش عظیم‌تر است. و آنچه بتواند در رعایت ادب و احترام و تعظیم آن کوشش خواهد کرد. با اینکه خود را هم از ادای حق قرآن مقصر می‌بیند.
چنین شخصی هیچگاه دست بی‌وضو به قرآن نمی‌زند. یعنی در حال حدث حتی جلد و حواشی قرآن را هم مس نمی‌کند، و با دست متنجس هر چند خشک هم باشد، آن را مس نمی‌کند، و در حال حدث آن را با خود حمل نمی‌کند. و اگر قرآن مجید با او است همیشه با طهارت است. و هنگام نشستن، پشت به آن نمی‌کند. پاها را رو به آن دراز نمی‌نماید. و چیزی روی آن قرار نمی‌دهد و هنگام خواندن رو به قبله با ادب نشسته، و با حضور قلب و تأنی و تأثر از مواعظ آن تلاوت می‌کند و چون فرمان پروردگار او است،
[7] اگر دیگری آن را تلاوت کند گوش می‌دهد و رعایت ادب می‌کند. اگر در مجلسی است که اهل آن رعایت ادب نمی‌کنند و استماع قرآن نمی‌نمایند نمی‌خواند.[8]
در کتاب گلزار اکبری، گلشن 51 نقل نموده از ابو الوفاء هروی که گفت: من در مجلس پادشاه قرآن می‌خواندم و ایشان استماع نمی‌نمودند و سخن می‌گفتند. پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را به خواب دیدم که رنگ مبارکش متغیر بود، فرمود: «اتقرء القرآن بین یدی قوم و هم یتحدثون ولا یستمعون و انک لا تقرء بعد هذا الا ماشاء الله» یعنی آیا قرآن را برای کسانی می‌خوانی که با هم سخن می‌گویند و آن را استماع نمی‌کنند و تو به سبب رعایت ادب نکردنت بعد از این نتوانی خواند مگر آنچه خدا بخواهد.
بعد از آن بیدار شدم و گنگ شده بودم، اما چون فرموده بود الا ما شاء الله امید داشتم که زبانم آخر خواهد گشود تا مدت چهار ماه در همان محلی که آن خواب را دیده بودم باز رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را در خواب دیدم، فرمود: «قد تبت» حتماً توبه کرده‌ای. گفتم: بلی یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ . فرمود: من تاب تاب الله علیه هر که رجوع به خدا کند خدا هم به مغفرت به او رجوع خواهد فرمود. بعد از آن فرمود: اذا کنت بین یدی قوم تقرء کلام الله فاقطع قرائتک حتی یسمعوا کلام رب العزه یعنی هرگاه نزد قومی قرآن می‌خوانی، پس ترک کن قرائتت را تا هنگامی که گوش دهند کلام خداوند را. و چون بیدار شدم زبانم گشوده بود. (و در گلشن 80، حکایاتی از آثار احترام و اهانت به مقدسات دینی ذکر نموده، به کتاب مزبور مراجعه شود.)
ناگفته نماند چنانچه هتک قرآن مجید حرام و گناه کبیره است، همچنین دعاهایی که از معصومین ـ علیهم السّلام ـ رسیده مانند صحیفه سجادیه و احادیث و روایت وارده از آن بزرگواران، هتک آنها نیز حرام است. مثل اینکه اینها را به زمین زند یا پا بر آنها گذارد و نظائرش که در عرف هتک دانسته شده.
هتک کعبه
پس از قرآن، هیچ چیز در عالم اسلام، عزیزتر و شریف‌تر از کعبه معظمه نیست. و این مطلب نزد هر مسلمانی بدیهی است به طوری که بدون تردید هتک آن را گناه کبیره بلکه بعض مراتب آن را موجب ارتداد و کفر می‌دانند. چنانچه درباره‌ی قرآن مجید ذکر شد. صدوق ـ علیه الرحمه ـ از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می‌فرماید: «جز این نیست که برای خداوند سه چیز محترم است که در حرمت و شرافت و لزوم رعایت مثل آنها چیزی نیست: او، قرآن مجید است که حکمت خداوند و نور او است. دوم، خانه‌ی او است که آن را برای مردم قبله قرار داده است. سوم، عترت پیغمبر ـ صلوات الله علیهم ـ یعنی آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ».
[9]


[1] . ان القرآن هو الثقل الاکبر و ان وصیی هذا و ابنای و من خلفهم من اصلابهم هم الثقل الاصغر (سفینه البحار، ج1، ص132). [2] . فیقول الله تعالی و عزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لاثیبن علیک الیوم احسن الثواب ولا عاقبن علیک الیوم الیم العقاب (اصول کافی، ج2، ص597). [3] . فیقول الجبار و عزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لاکرمن الیوم من اکرمک ولاهینن من اهانک (اصول کافی، کتاب فضل قرآن، حدیث 14، ج2، ص602). [4] . قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ انا اول و افد علی العزیز الجبار یوم القیمه و کتابه و اهل بیتی ثم امتی ثم اسئلهم ما فعلتم بکتاب الله و باهل بیتی (اصول کافی ـ کتاب فضل القرآن، حدیث 4، ج، ص600). [5] . برای دانستن مدارک و روایات این احکام به کتاب طهارت وسائل الشیعه ابواب الوضوء باب 12 مراجعه شود. [6] . عروه الوثقی ـ فصل فی غایات الوضوء مسأله‌ی 3 تا 19. [7] . و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا (سوره‌ی 7، آیه‌ی 207). [8] . پاره‌ای از این امور جزء‌مکروهات در رساله‌های عملیه ذکر شده. [9] . ان لله عزوجل حرمات ثلث لیس مثلهن شیء کتابه و هو حکمته و نوره و بیته الذی جعله قبله للناس و عتره نبیکم (خصال صدوق ـ علیه الرحمه ـ ص146). 

 

بی‌حرمتی به مقدسات و ارزش‌ها 

۲


و نیز فرموده: «خدا در زمین بقعه‌ای نیافرید که گرامی‌تر باشد نزد او از کعبه.»[1]
و بالجمله نزد هر مسلمان دینداری، ضروری و بدیهی است که اهانت به کعبه گناهی بس بزرگ است بلکه لزوم و وجوب رعایت احترام تمام شهر مکه بلکه تمام حرم (که قرقگاه الهی است) ظاهر و روشن است.
سفارش کعبه: علاوه بر این، بر کبیره بودن این گناه نص وارده شده و صریحاً پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می‌فرماید: «از گناهان کبیره، حلال و مباح دانستن ترک رعایت و حرمت بیت الله الحرام است و می‌فرماید: و استحلال البیت الحرام».
[2]
و در سوره‌ی مائده می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتحلوا شعائر الله» (سوره‌ی 5 آیه‌ی 2).
در تفسیر المیزان می‌نویسد: احلال یعنی مباح دانستن که ملازم است با بی‌مبالاتی نسبت به حرمت و منزلت هر چیز، و معنی احلال شعائر الله محترم نشمردن شعائر الهی و ترک آنها است.
و شکی نیست که کعبه‌ی معظمه، اعظم شعائر الهی است.
در سوره‌ی حج می‌فرماید: «و هر کس حرمت‌های خدا را بزرگ دارد، او را بهتر و نیکوتر باشد نزد پروردگارش.»
[3]
بعضی از مفسرین فرموده‌اند: مراد از حرمات الله در این آیه شریفه، کعبه معظمه که بیت الله الحرام است و مسجد الحرام و مکه معظمه که بلد حرام است و شهر حرام و تمام حرم است.
مراتب اهانت: چنانچه اشاره شد، بعضی مراتب هتک آن، موجب ارتداد و کفر است. مانند خراب کردن یا ملوث نمودن آن عمداً به نجاست. و مانند آنچه در بحث هتک قرآن ذکر شد. اما در اینجا به پاره‌ای از مراتب هتک، در ضمن چند فرع اشاره می‌شود:
1ـ الحاد در حرم: هر نوع گناه و خلاف شرعی که در مکه معظمه واقع شود، اهانت و هتکی نسبت به بیت الله حرام و بلد حرام است. زیرا خلاف حکم خدا، در خانه‌ی او کمال بی‌ادبی و بی‌مبالاتی و بی‌اعتنایی است. و لذا در بعضی روایات است که ثواب حسنه در حرم دو چندان است، چنانچه عذاب گناه در آن دو برابر است نسبت به مکان دیگر.
و نیز مستفاد از روایات آن است که اگر کسی گناهی در حرم مرتکب شود که برای آن حد یا تعزیر معین شده است، باید زیادتر از آنچه مقرر شده، معاقب شود. چون هتک حرم خدا را کرده است. و بنابراین هر گناهی در حرم خدا کبیره خواهد بود.
و بعضی از فقهاء
[4] فرموده است: دلیل بر کبیره بودن هر گناهی در حرم خدا (علاوه بر اینکه هتک است) آن است که در قرآن مجید بر آن وعده‌ی عذاب داده شده است[5] چنانچه در سوره‌ی حج می‌فرماید: «و هر که در حرم الحاد را خواهد، یعنی انحراف از حق و قانون الهی به ظلم و عدوان، بچشانیم او را عذاب دردناک.»[6]
و از روایات فهمیده می‌شود که مراد، الحاد در تمام حرم است و معنی الحاد، هر گناه و خلاف شرعی است.
حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «هر ظلمی که شخص به خودش کند در مکه معظمه مانند دزدی یا ظلم به کسی یا هر تجاوزی از قانون شرع الهی، پس من آن را الحاد می‌دانم و به همین جهت اهل تقوا از اقامت در حرم پرهیز می‌کردند.»
[7]
یعنی برای اینکه به گناه در حرم مبتلا نشوند، تا مورد عقوبت الهی قرار گیرند. و مانند این روایت در وافی چند روایت ذکر شده است.
علامه مجلسی ـ علیه الرحمه ـ در شرح این حدیث می‌فرماید: از این حدیث دانسته می‌شود کسی که بتواند خود را از ارتکاب گناه نگه دارد،‌مجاورت مکه برایش کراهت ندارد.
به حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ گفتند: «پرنده‌ی درنده‌ای است که کبوترهای حرم را هر چه ببیند آزار می‌رساند. امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: او را بگیرید و بکشید زیرا در حرم الحاد کرده است.»
[8]
ناگفته نماند که حد حرم چهار فرسخ از چهار طرف می‌باشد که مجموعاً شانزده فرسخ می‌شود.
[9]
2ـ حرم محل امن است: هرگاه کسی در بیرون حرم، جرمی یا خیانتی کند و به حرم پناهنده شود، کسی نمی‌تواند متعرضش شود بلکه باید مجالست و معاشرت با او را ترک کنند و در داد و ستد به او سخت بگیرند تا هنگامی که به اختیار از حرم خارج شود، آن گاه او را مجازات نمایند. ولی اگر کسی در داخل حرم کاری که موجب قصاص یا حد یا تعزیر باشد انجام دهد، باید در همان حرم قصاص شود و حد الهی جاری گردد.
از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ سئوال شد، نسبت به مردی که کسی را در بیرون حرم بکشد و پس از آن داخل حرم شود. امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: نباید کشته شود، او را اطعام و سیراب نکنند و با او معامله ننمایند و او را جای ندهند تا هنگامی که از حرم بیرون رود، آن گاه حد بر او جاری می‌شود. پرسید، ‌چه می‌فرمایید: درباره‌ی مردی که داخل حرم کسی را بکشد یا دزدی کند. امام ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: در همان حرم، حد بر او جاری می‌شود. زیرا این شخص برای حرم حرمتی نمی‌داند.
[10] سماعه از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ پرسید که مال من نزد مردی بود که مدتی از من پنهان شده، پس او را در حال طواف کعبه معظمه دیدم. آیا طلب خود را از او مطالبه کنم؟ فرمود: نه و بر او سلام مکن (تا تو را بشناسد) و او را ترسناک نکن تا هنگامی که از حرم خارج شود.[11]
3ـ کشتن حیوان و کندن گیاه: جز شتر و گاو و گوسفند و مرغ، کشتن هر حیوانی در حرم حرام است مگر افعی و مار و عقرب و موش و شپش و پشه و هر حیوان موذی که برای دفع شرش، باید کشته شود جایز است.
[12]
و نیز کندن درخت و گیاهی که در حرم روئیده شده حرام است.
[13]
دخول حرم بدون احرام: جایز نیست دخول به مکه معظمه بلکه حرم، بدون احرام. یعنی در ایام سال هر وقت کسی بخواهد وارد حرم و مکه معظمه بشود، واجب است از میقات محرم شود و با احرام وارد گردد. و پس از طواف و سعی و تقصیر، از احرام بیرون می‌رود، مگر کسی که زیاد در تردد بین حرم و بیرون است مانند هیزم کش و قاصد، و مگر کسی که بین احرام سابق و داخل شدنش کمتر از یک ماه باشد.
و بعضی از فقهاء استحلال البیت (که تصریح به کبیره بودنش شده چنانچه ذکر گردید) را راجع به این مسأله دانسته‌اند یعنی داخل شدن به مکه معظمه محلاً (بدون احرام).
تخلیه رو به قبله و پشت به قبله: در حال بول یا غائط کردن، رو به قبله یا پشت به قبله بودن، حرام است. خواه در صحرا باشد یا در آبادی و عمارت. و احتیاطاً بچه را رو به قبله یا پشت به آن ننشانند. بلی اگر خودش چنین کرد جلوگیریش واجب نیست، اما اگر عاقل بالغ چنین کرد، ‌اگر مسأله را نمی‌داند باید به او فهماند و اگر می‌داند و عمداً چنین کرد، واجب است از باب نهی از منکر او را باز داشت (به شرحی که در باب نهی از منکر گذشت).
در صورتی که کمی از قبله به سمت راست یا چپ منحرف شود، دیگر حرام نیست هر چند کاملاً به سمت شرق یا غرب هم نباشد و برای اختصار، ‌مدارک این حکم هم مانند مسائل سابقه ذکر نگردید.
هتک مساجد
هر مکانی که به نام مسجد به وسیله‌ی مسلمانی بنا شود، شیعه باشد یا از سایر فرقه‌های اسلامی، رعایت حرمت آن واجب و اهانت و هتک آن، مانند خراب کردن یا آلوده ساختن آن به نجاست، گناه کبیره‌ای است. نزد هر دینداری به طوری که نزدش بدیهی است که مسجد به حضرت آفریدگار نسبت دارد و ان المساجد لله و اهانت به آن اهانت به خدا است.
ابو بصیر از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ پرسید: «چرا امر شده به بزرگداشتن مساجد؟ حضرت فرمود: چون مساجد خانه‌های خداوند است در روی زمین.»
[14]
مروی است که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «خانه‌های من در زمین، مساجد است. خوشا به بنده‌ای که در خانه‌اش وضو بگیرد و با طهارت مرا در خانه‌ام زیارت کند و جز این نیست که بر صاحب خانه لازم است، گرامی داشتن کسی که به زیارت او آمده. بشارت ده حرکت کنندگان در تاریکی‌های شب به سوی مساجد را به نور روشنی که به آنها در قیامت داده می‌شود.»
[15]
علاوه بر اینکه بزرگی گناه هتک مساجد، نزد هر دینداری ارتکازی است، در قرآن مجید یکی از اقسام هتک که خراب کردن باشد، از بزرگترین مراتب ظلم شمرده شده است.
[16]
در اینجا به ذکر چند حکم راجع به مسجد، بدون ذکر مدارک برای اختصار نقل می‌شود.
1ـ تنجیس مسجد، حرام است: نجس کردن مسجد حرام است و نیز داخل کردن عین نجس در مسجد اگر مستلزم نجس شدن مسجد شود نیز حرام است. و اگر مسجد را نجس نکند، ‌در صورتی که موجب هتک حرمت باشد نیز حرام است. چنانچه چیز متنجس هم همین است. هر چند خشک باشد و موجب نجاست مسجد نشود. بلی در صورتی که موجب نجس شدن یا هتک مسجد نشود جایز است.
و بنابر احتیاط، عین نجس را مطلقاً داخل مسجد نکند.
2ـ تطهیر مسجد واجب است: بر طرف نمودن نجاست از مسجد و طاهر کردن آن فوراً واجب است. به طوری که در عرف گفته شود در طاهر کردن مسجد مسامحه نشده. و معنی وجوب فوری آن است که مثلاً اگر وقت نماز تنگ نباشد باید اول مسجد را تطهیر کرد.
در این حکم فرقی نیست بین زمین و دیوار و سقف و پشت بام و پشت دیوار، و همچنین تطهیر فرش مسجد نیز واجب است. ضمناً باید دانست که وجوب تطهیر مسجد اختصاص به کسی که آن را نجس کرده است ندارد، بلکه وجوب کفایی بر تمام مسلمانان واجب است. و اگر احتیاج به صرف مال شود و اجب است، پول خرج کنند و مسجد یا فرش آن را طاهر سازند. و اگر به تنهایی نمی‌تواند، واجب است کمکی بگیرد به همین ترتیبی که ذکر شد.
3ـ توقف جنب و حائض و نفساء: بر شخص و زن حائض و نفساء، توقف در مسجد حرام است.
[1] . ما خلق الله فی الارض بقعه احب الیه من الکعبه‌ ولا اکرم علیه منها (فقیه، ج2، ص175). [2] . وسائل الشیعه، کتاب جهاد، باب 45، تعیین الکبائر، حدیث 37، ج11، ص263. [3] . و من یعظم حرمات الله فهو خیر له عند ربه... (سوره‌ی 22، آیه‌ی 29). [4] . شیخ احمد جزائری در آیات الاحکام کتاب الحج، ص161. [5] . در باب اول ثابت شد که هر گناهی که در قرآن وعده‌ی آتش بر آن داده شده کبیره است. [6] . و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم (سوره‌ی 22، آیه‌ی 25). [7] . کافی،‌کتاب الحج، باب 141. [8] . همان. [9] . مسالک، کتاب الحج، ص142. [10] . کافی، کتاب الحج، باب 141. [11] . وافی، نقل از کافی، ص17. [12] . برای دانستن روایات این حکم و فروعات آن به کتاب مستند الشیعه، صفحه 318 مراجعه شود. [13] . برای اطلاع به روایات و فروعات این مسأله به کتاب حج مستند صفحه 214 مراجعه شود. [14] . عن ابی بصیر قال سئلت ابا عبدالله ـ علیه السّلام ـ عن العله فی تعظیم المساجد فقال ـ علیه السّلام ـ انما امر بتعظیم المساجد لانها بیوت الله فی الارض (وسائل کتاب الصلوه، باب 7،‌ج3، ص557). [15] . وسائل الشیعه، کتاب الصلوه، باب 29. [16] . و من اظلم ممن منع مساجد الله ان یذکر فیها اسمه و سعی فی خرابها (سوره‌ی 2، آیه‌ی 114).

بی‌حرمتی به مقدسات و ارزش‌ها 

۳

چنانچه در قرآن می‌فرماید: «در حال جنابت نباید داخل مسجد شد مگر برای عبور.»[1] یعنی از دری وارد شود و از در دیگر بیرون رود مگر مسجد الحرام و مسجد النبی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ که عبور از آنها هم برای جنب و حائض و نفساء جایز نیست.
4ـ مستحبات مسجد: مستحب است در مسجد، چراغ روشن کنند و مسجد را پاکیزه نگاهدارند. در هنگام داخل شدن،‌ نخست پای راست را بگذارند و هنگام بیرون شدن، ‌نخست پای چپ را. و هنگام داخل شدن کفش خود را مواظبت کنند که نجس نباشد تا مبادا سبب نجاست مسجد شود. دیگر آنکه، با طهارت (با وضو و غسل) وارد مسجد شود و بهترین لباس خود را بپوشد و با استعمال بوی خوش به مسجد درآید و پس از ورود دو رکعت نماز تحیت مسجد به جا آورد.
5ـ مکروهات مسجد: عبور کردن از مساجد مکروه است. مگر اینکه نماز تحیت بخواند و بیرون رود و اگر نمازهای دیگر را هم بخواهد بخواند، مانعی ندارد، در مسجد نباید آب بینی یا دهان انداخت و نباید در مسجد خوابید و صدا را به غیر اذان و مانند آن بلند کرد. و تعریف گمشده یا طلب آن را نباید کرد. و اشعاری که مشتمل بر موعظه و مانند آن نباشد در آن نباید خواند. در مسجد نباید حرف دنیا زده شود. و خرید و فروش در مسجد مکروه است. کسی که پیاز یا سیر یا هر چیزی که بوی دهان را متعفن کرده، خورده باشد، نباید به مسجد بیاید، بچه و دیوانه را نباید در مسجد جای داد.
مراتب مساجد در فضیلت: افضل و اشرف تمام مساجد، ‌مسجد الحرام است که نماز در آن معادل هزار هزار نماز در مکان دیگر است. پس از آن، مسجد النبی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است که نماز در آن معادل با ده هزار نماز جای دیگر است. پس از آن مسجد کوفه و مسجد اقصی است که نماز در آنها معادل با هزار نماز است. بعد از آن، مسجد جامع در هر شهری است که نماز در آن معادل با صد نماز است. پس از آن، مسجد محله است که نماز در آن معادل با بیست و پنج نماز جای دیگر است. پس از آن مسجد بازار است که نماز در آن دوازده برابر نماز جای دیگر است.
هتک مشاهد مشرفه
رعایت حرمت قبور رسول خدا و ائمه‌ی هدی ـ علیهم السّلام ـ ، نزد هر مسلمانی ضروری است. به طوری که اهانت و هتک آنها نزد هر دینداری گناه بزرگی است. روایات درباره‌ی لزوم احترام مشاهد مشرفه بسیار است و در اینجا به روایتی که از تهذیب شیخ نقل شده است اکتفاء می‌شود:
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: «یا علی ـ علیه السّلام ـ خداوند قبر تو و فرزندانت را بقعه‌هایی از بقعه‌های بهشت و قطعه‌هایی از قطعه‌های آن قرار داده است و دل‌های پاکان از خلقش و برگزیدگان از بندگانش را به سوی شما مایل ساخته که در راه شما هر آزار و خواری را تحمل می‌کنند. پس قبرهای شما را آباد می‌نمایند و آنها را برای قرب به خدا و دوستی پیغمبرش زیارت می‌کنند.
یا علی ـ علیه السّلام ـ ایشانند اختصاص یافتگان به شفاعت من و وارد شوندگان بر حوض من و همسایگان منند در قیامت. یا علی ـ علیه السّلام ـ هر کس قبور ایشان را تعمیر کند و نزدشان حاضر شود، مثل این است که سلیمان ـ علیه السّلام ـ را در بنای بیت المقدس یاری کرده است. و هر که قبور ایشان را زیارت کند مطابق ثواب هفت حج غیر واجبی برای او است. و از گناهانش پاک می‌شود به طوری که هنگام برگشت مثل روزی می‌شود که از مادر زائیده شده است.
بشارت باد تو را یا علی ـ علیه السّلام ـ و بشارت ده دوستانت را به نعمت‌هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به دل بشری نگذشته، لیکن جمعی از مردمان پست و رذل هستند که زوار قبرهای شما را سرزنش و توهین می‌کنند،‌ چنانچه زن بدکار را سرزنش می‌نمایند. ایشان شریرهای امت منند، شفاعتم به ایشان نمی‌رسد و بر حوضم وارد نمی‌شوند.»
[2]
هتک قبر معصوم کفر است: هتک و اهانت به قبور متبرکه پیغمبر و ائمه ـ علیهم السّلام ـ ، به ضرورت مذهب گناهی بزرگ است بلکه اکبر کبائر و در حد شرک و کفر است. مانند خراب کردن و نجس نمودن آنها و بنابر احتیاط، هنگام نجس شدن باید آنها را تطهیر نمود هر چند بقاء نجس بودن موجب هتک نباشد.
مشهور فقهاء فرموده‌اند: توقف جنب و حائض و نفساء در مشاهد مشرفه چون موجب هتک است، مانند مساجد حرام است. و بعضی فرموده‌اند: دخول در حرم‌های مطهر به قصد عبور هم مانند مسجد الحرام جایز نیست.
نماز در کنار قبر معصوم: هنگام نماز خواندن در مشاهد مشرفه، نباید قبر پیغمبر و امام ـ علیهم السّلام ـ را پشت سر خود قرار داد. زیرا این عمل هتک و موجب بطلان نماز است بلکه باید پشت قبر به طوری که قبر سمت قبله نماز گزار باشد، نماز خواند. اما سمت راست و چپ قبر شریف بنابر احتیاط، نباید مساوی قبر یا مقدم بر آن ایستاد بلکه مقداری عقب‌تر از قبر شریف بایستد.
حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «جایز نیست در هیچ نمازی، ‌واجب یا مستحب، بر قبر امام ـ علیه السّلام ـ سجده شود بلکه طرف راست صورت را بر قبر شریف بگذارد. اما نماز خواندن نزد قبر شریف بگذارد. اما نماز خواندن نزد قبر شریف، پس باید پشت سر قبر بایستد و قبر را جلو قرار دهد و جایز نیست جلو قبر بایستد و نماز بخواند. زیرا کسی نباید بر امام ـ علیه السّلام ـ مقدم شود و طرف راست و چپ، نماز خواندن مانعی ندارد (به طوری که مقدم و مساوی قبر شریف نباشد).»
[3]
و از حضرت حجت بن الحسن ـ عجل الله تعالی فرجه ـ مروی است که: «جایز نیست جلو و سمت راست و چپ قبر معصوم نماز خواند، زیرا کسی نباید جلو و مساوی امام ـ علیه السّلام ـ باشد.» صاحب کتاب وسائل حدیث دوم را که از طرف راست و چپ نهی می‌فرماید، حمل بر کراهت نموده است.
بعضی از فقهاء فرموده‌اند: میزان، صدق عنوان هتک است و آن در جلو ایستادن مسلم است ولی در سمت راست و چپ، صدق هتک نمی‌کند ولی رعایت احتیاط بهتر است.
هتک ترتب حسینی
آنچه از خاک اطراف قبر شریف حضرت ابا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ تا یک میل یا چهار میل یا چهار فرسنگ، به عنوان تبرک یعنی به قصد استشفاء به آن یا سجده کردن بر آن و غیر این از سایر خواص و آثار آن برداشته می‌شود، لزوم احترام و حرمت هتک آن نزد جمیع شیعیان از بدیهیات است و بزرگ بودن گناه اهانت و هتک آن، ارتکازی همه است به طوری که یقین می‌شود که زمان حضرت سجاد ـ علیه السّلام ـ تا این زمان چنین بوده است.
و نیز هتک ترتب، هتک صاحب قبر است و کبیره بودن گناه هتک امام ـ علیه السّلام ـ ضروری است.
بنابراین انداختن ترتب از روی اهانت به آن یا لگدمال کردن یا نجس کردن آن و مانند اینها گناه کبیره است.
در صورتی که هنگام تخلیه همراه شخص، تربت باشد و در مستراح بیفتد واجب است آن را بیرون بیاورد و پا کند، و تا بیرون نیامده، ‌تخلیه در آنجا حرام است. و چنانچه بیرون آوردن ممکن نشود، باید در آن را بست تا در آن تخلیه نشود چنانچه در حرمت هتک قرآن گذشت.

[1] . ولا جنباً الاعباری سبیل حتی تغتسلوا (سوره‌ی 4، آیه‌ی 42). [2] . کتاب وافی ابواب الزیارات باب 171 صفحه‌ی 196 ـ برای اطلاع به روایات وارده درباره‌ی فضیلت مشاهد مشرفه خصوصاً مدینه منوره و نجف اشرف و کربلای معلا به کتاب مزار وافی و وسائل الشیعه و مجلد 22 بحارالانوار مراجعه شود و نیز برای دانستن کیفیت رعایت احترام مشاهد و آداب زیارت آنها به موارد مذکور مراجعه گردد. [3] . وسائل الشیعه، کتاب الصلوه، باب 26 فی مکان المصلی.
آیت الله شهید دستغیب - گناهان کبی

بی غیرتی

بی غیرتی
«غیرت» به معنای رَشک و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.[1]
علمای اخلاق نیز غیرت را چنین تعریف کرده اند، غیرت و حمیّت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه که حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یکی از ملکه های نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت از زمره مردان خارج است.
[2]
اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی
[3]
ضرورت غیرت
«غیرت» یکی از کمالات انسانی است که دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه کرده است. غیرت ورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً مؤمنان پرهیزکار است. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ اللهَ یَغارُ لِلْمؤمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ»
[4]
خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، دلش وارونه است.
شاید مراد از وارونگی دل این باشد که شخص بی غیرت از حالت طبیعی انسان خارج شده و به ورطه پوچی و تباهی سقوط کرده است.
وجود غیرت در جامعه انسانی تا آنجا ضروری و حیاتی است که شارع مقدس اسلام در تشریع احکام نیز به آن عنایت داشته است. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ‌ ما اَحَدٌ اَغْیَرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ»
[5]
آگاه باشید که خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع کرد و هیچ کس غیورتر از خدا نیست که از روی غیرت، زشتیها را حرام کرده است.
بر همین اساس، خدا به هر غیرتمندی نظرلطف و مرحمت دارد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ اللهَ غَیوُرٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ»
[6]
خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد.
از آنچه گذشت، به اهمیت، ضرورت و تقویت غیرت پی می بریم، ذکر این نکته نیز ضروری است که انسان با شنیدن واژه غیرت، ناموس و حریم خانواده در ذهنش تداعی می شود در حالی که مرز غیرت از این حد فراتر رفته انواع و اقسام دیگری را شامل می شود که اهمیت آنها نیز از غیرت ناموسی کمتر نیست. در این جا به انواع غیرت اشاره می شود.
انواع غیرت
شاید بتوان انواع غیرت را به تعداد پدیده هایی که نزد انسان تقدّس و حرمت دارد، گسترش داد که در این صورت از مرز شمارش فراتر می رود. اما از دیدگاه دیگر می توان همه پدیده های مقدّس را در قالب دین، ناموس و آبرو و میهن خلاصه کرد که در نتیجه، غیرت به سه نوع: دینی، ناموسی و ملّی تقسیم می شود.
الف ـ غیرت دینی
منظور از غیرت دینی، این است که انسان مسلمان نسبت به کیان اسلام و آنچه بدان مربوط می شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجرای آن بکوشد و از کوچکترین خدشه و تعرّضی نسبت به آن جلوگیری کند. بر این اساس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، سفارش به حق‌ و صبر، تعلیم و تعلّم و... می تواند در راستای غیرت دینی قرار گیرد، چرا که هر یک از موارد یاد شده از یک سو، در تحکیم احکام اسلام مؤثر است و از سوی دیگر، با ضدّ آن سرستیز دارد.
قرآن مجید با لحن تحریک آمیزی از مسلمانان می خواهد که ضمن تقویت غیرت دینی خویش در موارد لزوم، آن را به کار گیرند و از اسلام و مسلمانان بی یاور دفاع کنند:
«وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلوُنَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الْمُستَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِساءِ وَ الْوِلْدانِ»
[7]
شما را چه شده که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟
پیام این آیه نشانگر آن است که جنگیدن در راه خدا و تلاش در رهاسازی مستضعفان خواستِ خدا و لازمه مسلمانی است که اگر انجام نپذیرد، دور از انتظار و مورد اعتراض خدا قرار می گیرد.
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز غیرت را عین دیانت دانسته، فرمود:
«غَیْرَهُ الرَّجُلِ ایمانٌ»
[8]
غیرت مرد (عین) ایمان است.
همه غزوه ها و سریّه های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جنگ های سه گانه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ مبارزه و صلح تحمیلی امام مجتبی ـ علیه السلام ـ و حماسه جاوید عاشورا و مبارزات بی امان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ و علمای دردآشنا در طول تاریخ، جملگی رنگ «غیرت دینی» دارد، خداوند می فرماید حتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اینکه مردم ایمان نمی آورند، نزدیک بود هلاک شود.
«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَلّا یَکُونوُا مُؤْمِنینَ»
[9]
گویا از اینکه ایمان نمی آورند. می خواهی جانت را از دست بدهی!
امام علی ـ علیه السلام ـ از این که مسلمانان نسبت به اجرای احکام اسلام و جهاد در راه خدا، بی تفاوتی نشان می دادند، دلش چرکین بود و از خدا مرگ طلب کرد.
«... قاتَلَکُم اللهُ لَقَد مَلَاتُم قَلْبی قَیحاً وَ شَحَنْتُم صَدری غَیظاً...»
[10]
خدا مرگتان دهد که دلم را چرکین کردید و سینه ام را از خشم آکندید!
همچنین می فرماید:
«وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَیْنی وَ‌ بَیْنَکم وَ الْحَقَنی بِمَنْ هُوَ اَحق بی مِنْکُم...»
[11]
دوست دارم که خدا میان من و شما جدایی افکند و به کسی که سزاوارتر از شما به من است، ملحقم سازد.
ب ـ غیرت ناموسی
حمایت و حفاظت از ناموس، ارتباطی تنگاتنگ با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و اسلام با تأکید از او خواسته که از ناموس خود و هم کیشانش در برابر هر گونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع کند و کمترین مسامحه ای از خود بروز ندهد، حتی روایت شده که:
«اگر کسی ببیند که مرد بیگانه ای با همسرش نزدیکی می کند، می تواند هر دو را بکشد»
[12]
فتوای امام راحل (قدس سرّه) نیز چنین است:
اگر به ناموس کسی ـ خواه همسرش باشد یا دیگران ـ به قصد تجاوز حمله شود، واجب است به هر وسیله ممکن آن را دفع کند گرچه به کشتن مهاجم بیانجامد، بلکه اگر قصد آبروریزی به کمتر از تجاوز هم داشته باشد، به ظاهر حکمش همین است.»
[13]
همچنین، مسلمانان وظیفه دارند که در میان خود ـ در روابط اجتماعی و خانوادگی ـ عفّت شخصی و عمومی را رعایت کنند. زنان با حجاب کامل اسلامی و رعایت شؤون اجتماعی، از هر گونه خودنمایی و تحریک مردان امتناع ورزند و مردان نیز با متانت و حفظ امانت نسبت به پاکدامنی خود و دیگران همت گمارند. نیز ناموس خویش را از رفت و آمدهای غیرضروری، پوشیدن لباسهای جلف و زننده، هر گونه خودآرایی در اجتماع، سخن گفتن و روبرو شدن با نامحرم و... باز دارند تا زمینه های ناامنی ناموسی محو شده، جای خود را به امنیت و عفت بدهد.
ج ـ غیرت ملّی
مراد از «غیرت ملّی» احساس مسؤولیت در برابر تمامیت ارضی کشور اسلامی و دلسوزی و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است که به شکلی با «غیرت دینی» و «غیرت ناموسی» نیز پیوند دارد.
ناگفته مشخص است که «ملّی گرایی»‌ به معنای امروزی از نظر اسلام محکوم و نامعقول است؛ ولی وطن دوستی و مشارکت در دفاع از میهن و هم میهنان مسأله ای است که با سرشت انسانی عجین و از سوی اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است و روایت زیر گواه آن می باشد:
«حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْایمانِ»
[14]
وطن دوستی از ایمان است.
پس از جنگ صفّین و فتنه حکمیّت، نیروهای معاویه یک سلسله عملیات ایذایی در نوار مرزی و شهرهای تحت فرمان امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ انجام داند، آن حضرت از چنین جسارتی بسیار دلگیر شد و با جدّیت از نیروهای خویش خواست که به این حملات پاسخ دهند و پس از آنکه شنید ضحّاک بن قیس به زائران خانه خدا حمله کرده و اموالشان را به غارت برده است، به مردم فرمود:
«... لایُدرَکُ الْحَقُّ الّا بِالْجِدّ اَیَّ دارٍ بَعْدَ دارِکُمْ تَمْنَعُونَ وَ‌ مَع اَیّ اِمام بَعْدی تُقاتِلُونَ»
[15]
حق، جز در سایه تلاش و کوشش به دست نمی آید، پس از (تصرف و غارت) این میهن از چه دیاری دفاع خواهید کرد و بعد از من، همراه کدام پیشوا خواهید جنگید؟
امام خمینی (قدس سرّه) در این باره چنین فتوا داده است:
«اگر دشمنی به کشور اسلامی یا مرزهای آن حمله کند و اسلام و جامعه اسلامی مورد خطر قرارگیرد، بر مسلمانان واجب است که به هر وسیله ممکن و با بذل جان و مال از آن دفاع کنند.»
[16]

[1] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت. [2] . جامع السعادات، ج 1، ص 266. [3] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت، (شعر از نظامی). [4] . بحارالانوار، ج 79، ص 115. [5] . همان، ج 76، ص 332. [6] . فروع کافی، ج 5، ص 535، دارصعب، بیروت. [7] . نساء (4)، آیه 75. [8] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 377. [9] . شعرا (26)، آیه 3. [10] . نهج‌البلاغه، خطبه 27، ص 96. [11] . همان، خطبه 115، ص 364. [12] . وسائل الشیعه، ج 28، ص 149. [13] . تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 87. [14] . سفینه البحار، قمی، ج 2،ص 668، (برای اطلاع بیشتر از حدود و مرز میهن اسلامی به المیزان، ج 4، ص 2، رجوع کنید). [15] . نهج‌البلاغه، خطبه 29، ص 103. [16] . تحریرالوسیله، ج 1، ص 485.

علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص154

بی توجهی به واجبات

بی توجهی به واجبات 

یکی از مهمترین نقاط آغاز، اداء فرایض و اهتمام به واجبات است به ویژه نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. مؤمن سالک باید نماز را در وقت بخواند، نه تنها در وقت که در اول وقت و همیشه باید پیش از وقت خود را آماده کند تا در اول وقت به نماز برخیزد، که امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«أوَّل الْوقْتِ رِضْوانُ اللهِ و اخرُهُ عَفْوُاللهِ و الْعفْوُ لا یکونُ إلا منْ ذَنبٍ.»
[1]
نماز اول وقت سرشار از خشنودی خدا و در پایان وقت مشمول عفو و بخشش خداوند می شود. بدیهی است عفو و بخشش جز در مورد گناه صدق نمی کند.
[2]
اهتمام به فرایض، کاشف از روح انقیاد و موجب تقویت اساس تقوا و ایمان و اخلاق است.
رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:
«إعْمل بِفَرائِض اللهِ تَکُن اَتْقَی النّاسِ.»
[3]
به آنچه خدا واجب کرده عمل کن تا باتقواترین مردم باشی.
ابوحمزه ثمالی از امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ نقل می کند که فرمود:
«مَن ْعمِلَ بمَا افْتَرَضَ الله عَلَیْهِ فَهُو مِنْ خیرِ النّاس.»
[4]
هر کس عمل کند به آنچه خدا بر او واجب کرده از بهترینِ مردم است.
و در حدیث دیگر فرمود:
«... فَهُو منْ أعْبَدِ النّاس.»
[5]
... هر کس بجای آورد آنچه را که خدا واجب کرده از عابدترینِ مردم است.
و در حدیث قدسی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است:
«قال اللهُ تبارَکَ و تَعالی ما تَحبَّبَ إلیَّ عبْدی بِأحَبَّ ممَّا افْترضْتُ علیِه.»
[6]
هیچ عبادتی به اندازه ادای واجبات، بنده ام را نزد من محبوب نمی کند.
قطب راوندی می گوید روایت شده است که فرشته ای از کعبه ندا در می دهد: هر کس فرایض و واجبات خدا را ترک کند از امان خدا بیرون آمده است.
[7]
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«... وَ‌لا عبادهَ کَأداءِ الْفرائِض...»
[8]
... هیچ عبادتی مانند ادای فرایض و واجبات نیست....
و در بعضی از کتابها، حدیث قدسی را با این عبارت آورده اند:
«ما تَقَرَّبَ إلیَّ عَبْدی بِشَیْ ءٍ أحبَّ إلیَّ ممَّا افْترضْتُهُ علیْهِ و إنَّهً لیَتَقَرَّبُ إلیَّ بِالنّافِلهِ...»
[9]
بنده من تقرّب نجوید به سوی من به چیزی محبوب تر و بهتر از آنچه من بر او واجب کرده ام و به وسیله نوافل نیز به من نزدیک می شود... .
سالک الی الله پیش از شروع به هر کار باید آن را بشناسد و وظیفه و حکم شرع را درباره آن بداند و پس از علم، رفتار و کردار خویش را با موازین شریعت منطبق سازد. ادای وظیفه و تأدّب به آداب بدون علم به وظایف و مقررات شرعی امکان پذیر نیست. بنابراین، بر همه لازم است که احکام دینی خود را به اندازه ضرورت و نیاز (تقلیداً یا اجتهاداً) بدانند و حدّاقل گروهی می بایست در تفقّه در دین و یادگیری مسائل و معارف دینی پیشگام باشند تا بتوانند دیگران را نسبت به وظایف دینی آگاه سازند. خداوند متعال می فرماید:
«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَه لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»
[10]
... چرا از هر فرقه ای گروهی بسیج نمی شوند تا اینکه معارف دینی را خوب یاد بگیرند و آنگاه که به وطن خویش برگشتند قوم خود (: خویشاوندان و بستگان) را به وظایفشان آگاه سازند (و آنها را از بی تفاوتی در برابر مسئولیتها بر حذر دارند، باشد که آنان متنّبه شوند و از بیراهه بازگردند)؟
در حدیث آمده است:
«عَنِ الصّادق علیه السلام أنَّه سُئِل عن قوْلِهِ تعالی «فَللّهِ الْحُجَّهُ الْبالغهُ» فقال: إنَّ اللهَ تعالی یقولُ لِلْعبدِ یوْم القیمَهِ عبدی أکُنْتَ عالماً؟ فانْ قال نَعَمْ قال لَهُ أفلا عَمِلْتَ‌بما علِمتَ و إنَ کانَ جاهلاً قالَ لهُ افلا تَعَلَّمْتَ حتی تَعْمَلَ؟...
[11]
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره معنی این آیه که می فرماید «برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است» سؤال شد، فرمود: خداوند در روز رستاخیز به بنده گنهکار خود می گوید: بنده من! چرا تکالیف خود را خوب انجام ندادی؟ آیا می‎دانستی و گناه کردی؟ اگر بگوید آری، می فرماید: چرا به آنچه می دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید نمی دانستم، می‎گوید: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ ...
نتیجه آنکه بندگی و عبادت با دو شرط متحقّق می شود: محبّت و اطاعت، و اطاعت بدون علم و سپس عمل به خواست معبود و رضای محبوب امکان ندارد. آنها که از خود چیزی می تراشند و پیش خود مطالبی را سرهم می کنند و به عنوان عبادت و اطاعت انجام می دهند آنها بنده خویشند نه بنده خدا.
از گناهانی که به کبیره بودنش، تصریح شده، ترک کردن چیزی از واجبات الهی است. چنان که در صحیحه‌ی عبدالعظیم ـ علیه السّلام ـ از حضرت امام جواد، حضرت امام رضا، حضرت امام کاظم و حضرت امام صادق ـ علیهم السّلام ـ است که می‌فرمایند: «ترک کردن چیزی از آنچه خدا واجب فرموده گناه کبیره است.» زیرا رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود:
«هر کس نماز را عمداً ترک کند پس از ذمه و امان خدا و رسول او بیرون است.»
«او شیئاً مما فرض الله» لان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ من ترک الصلوه متعمداً فقد بریء من ذمه الله و ذمه رسوله.
حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ترک کردن چیزی را که خداوند به آن امر فرموده، از کفر است». چنان که خداوند فرموده: (افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض ...
[12]، آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی و فرمان الهی می‌گروید و به بعضی دیگر کافر می‌شوید؟ چیست سزای هر که از شما این کار را می‌کند جز خواری در زندگی دنیا و در قیامت به سخت‌ترین عذاب دچار شود و خداوند از آنچه شما می‌کنید غافل نیست. امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: خدا آن ها را کافر دانسته به واسطه‌ی ترک آنچه خدا به آن ها فرمان داده است و نسبت ایمان بدآن ها داده ولی از آن ها نپذیرفته و ایمان‌شان را سودمند برای آن در نزد خودش ندانسته و فرموده است: نیست جزای ایشان جز رسوایی در دنیا و عذاب سخت‌تر در آخرت نیست.[13]
و خلاصه معنی حدیث شریف این است که: ترک کردن واجبی از واجبات الهی،‌مرتبه‌ای از مراتب کفر است چنان که در آیه‌ی مزبور می‌فرماید: «و به پاره‌ای از دستورهای، کفر می‌ورزید». از این حدیث معلوم می‌شود که ترک واجب از گناهانی است که در قرآن مجید بر آن وعده‌ی عذاب داده شده است. چنان که در آخر آیه می‌فرماید «و سزای چنین کسی چیزی، ‌جز رسوائی در دنیا و عذاب سخت‌تر در آخرت...».
و نیز آن حضرت می‌فرماید: «بنده‌ای که یکی از واجبات الهی را ترک کند یا یکی از گناهان کبیره را به جا آورد،‌خداوند به نظر رحمت به او نمی‌نگرد و او را پاک نمی‌فرماید. راوی تعجب کرده، گفت: آیا خدا به چنین کسی نظر رحمت نمی‌فرماید؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: بلی، زیرا چنین شخصی مشرک شده و برای خدا شریکی قرار داده است. باز تعجب می‌کند و می‌گوید: آیا مشرک شده؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آری، زیرا خداوند امر به چیزی فرموده و شیطان هم او را به چیزی امر کرده (یعنی ترک آنچه خدا به او امر فرموده است)، پس آنچه را خدا امر فرموده بود، ترک کرده و به امر شیطان رو آورده (از ترک واجب و فعل حرام). پس چنین شخصی در اثر اطاعتش از شیطان در درکه‌ی هفتم دوزخ (که جای منافقین است) با شیطان خواهد بود».
[14]
از بیان امام ـ علیه السّلام ـ ظاهر می‌شود که مراد به شرک در اینجا، شرک در مقام اطاعت است.
فتنه و عذاب دردناک: از جمله آیاتی که در آن سخت تهدید شده و وعده‌ی عذاب بر مخالفت امر وجوبی خداوند شده، در سوره‌ی نور است که می‌فرماید: «باید بترسند کسانی که از اطاعت امر خدا مخالفت می‌وزند که به ایشان بلایی یا عذاب دردناکی برسد.»
[15]
بعضی از مفسران گفته‌اند: ممکن است مراد از فتنه، بلای دنیوی و عذاب الیم در آخرت باشد و ممکن است فتنه و عذاب هر دو اخروی باشد.
در باب اهمیت ادای واجبات، روایات بسیار رسیده، از آن جمله پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می‌فرماید: «خداوند شب معراج به من فرمود: نزدیک نمی‌شود بنده‌ای از بندگانم به من به چیزی مانند عمل کردن به آنچه بر او واجب کرده‌ام.»
[16]
و نیز فرمود: «به واجبات عمل کن تا با تقواترین مردم باشی»
[17] و در روایت دیگر فرموده: «بهترین مردم خواهی بود».
واجبات چیست؟: هر چیزی که خداوند به آن امر فرموده، به طوری که در به جا آوردنش ثواب و در ترکش وعده‌ی عذاب داده باشد، آن را فریضه و واجب می‌گویند. و فریضه‌های الهی بسیار است، ولی مهمترین آن ها که اساس و بنای دین اسلام بر آن ها است، پنچ چیز است: نماز، ‌روزه، حج، زکات، ولایت. در پاره‌ای از روایات، از این پنج چیز، به ارکان دین و شرایع اسلام تعبیر شده است. صاحب وسائل پس از نقل چندین روایت به این مضمون می‌فرماید: که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اقسام جهاد است و جهاد هم از توابع ولایت است. چنان که در روایت به این مطلب اشاره شده است و چون خمس برای سادات بدل زکات است و تبری هم جزء مهم ولایت می‌باشد. پس فروع دین و ارکان آن ده تا است: نماز، روزه، حج، زکات، خمس، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری.
[1] . من لا یحضره الفقیه، ج 1 / صفحه 140. [2] . پس معلوم می شود که تأخیر نماز به آخر وقت گناه است و حتی المقدور باید سعی کرد که بدون عذر، نماز از اول وقت به تأخیر نیفتد. [3] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 82. [4] . همان، صفحه 81. [5] . جامع احادیث الشیعه، ج 14 / صفحه 98. [6] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 82. [7] . جامع احادیث الشیعه، ج 14 / صفحه 99 از کتاب مستدرک الوسائل. [8] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 113. [9] . کتاب لقاء الله مرحوم حاج میرزا جواد ملکی رحمهالله، صفحه 29؛ جواهر السنیه، صفحه 99؛ جامع احادیث الشیعه, ج 7 / صفحه 99 با اندکی تفاوت در عبارت. [10] . توبه / 122. [11] . تفسیر صافی، چاپ اسلامیه، ج 1 / صفحه 555، ذیل آیه 149 انعام؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1 / صفحه 776. [12] . سوره بقره، آیه 84. [13] . و الوجه الرابع من الکفر ترک ما امر الله عزوجل به هو قول الله عزوجل «و اذ اخذنا میثاقکم لاتسفکون دمائکم ولا تخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون ثم انتم هؤلاء‌ تقتلون انفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان و ان یأتوکم اساری تفادوهم و هو محرم علیکم اخراجهم افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم» فکفر هم بترک ما امر الله عز و جل به و نسبهم الی الایمان و لم یقبله منهم و لم ینفعهم عنده فقال «فما جزاء‌من یفعل ذلک منکم الاخزی فی الحیوه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون» (اصول کافی باب وجوه الکفر، ج2، الوجه الرابع من وجوه الکفر). [14] . ولا ینظر الله الی عبده ولا یزکیه لو ترک فریضه من فرائض الله او ارتکب کبیره من الکبائر قلت لاینظر الله الیه قال ـ علیه السّلام ـ نعم قد اشرک بالله قلت اشرک بالله قال ـ علیه السّلام ـ نعم ان الله امره بامرو امره ابلیس بامر فترک ما امر الله عزوجل و به صار الی ما امر به ابلیس فهذا مع ابلیس فی الدرک السابع من النار (وسائل الشیعه، ج1، ص25). [15] . فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبم فتنه او یصیبهم عذاب الیم. (سوره‌ی نور، آیه‌ی 63). [16] . قال ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قال الله تعالی لیله المعراج و ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء احب الی مما افترضت علیه (کافی، ج2، ص82). [17] . قال ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اعمل بفرائض الله تکن اتقی الناس (کافی، ج2، ص83).

بی توجهی به واجبات 

۲ 

و ترک نماز و حج و زکات و خمس، گناه کبیره است.
حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «اساس اسلام، بر پنچ چیز بنا شده است: نماز، روزه، زکات، حج و ولایت و خوانده نشده به چیزی مانند خوانده شدن (و امر شدن) به ولایت.»
[1]
در حدیث دیگر می‌فرماید: «از اساس دین، دوستی با دوستان اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ و دشمنی با دشمنان ایشان و پیروی و متابعت آن ها است.»
[2]
حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از اصحاب خود پرسید: محکم‌ترین رشته‌های ایمان (که صاحبش را نجات می‌دهد و به سعادت همیشگی می‌رساند) چیست؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر می‌داند. و بعضی گفتند: نماز، ‌و برخی، روزه، و پاره‌ای زکات، و گروهی حج و عمره، و عده‌ای جهاد را گفتند. آن حضرت فرمود: برای آنچه گفتید، فضیلت است. لیکن محکم‌ترین وسائل، اینها نیست، بلکه آن دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا و دوستی کردن با دوستان خدا و بیزاری جستن از دشمنان خدا است.»
[3]
در مکتوب حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ در ضمن بیان شرایع اسلام می‌فرماید: «واجب است برائت و بیزاری از کسانی که به آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ظلم نمودند. و بیزاری با ناکثین و قاسطین و مارقین (اصحاب جمل و جنگ کنندگان در صفین در رکاب معاویه ملعون و خوارج نهروان) و بیزاری از کسانی که منکر ولایت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ شدند اولشان و آخرشان.
و واجب است دوستی علی ـ علیه السّلام ـ و تابعین او مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ابو الهیثم و سهل بن حنیف و عباده بن الصامت و ابو ایوب الانصاری و خزیمه بن ثابت و ابو سعید خدری و نظایر ایشان از کسانی که مثل آن ها بودند.»
[4]
حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «کسی که می‌خواهد لقای خدا را با ایمان دریابد، باید خدا ور سول و مؤمنین را (که در رأس ایشان ائمه‌ی هدی هستند) دوست بدارد و باید از دشمنان ایشان بیزار باشد.»
[5]
حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «به خدا اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور خواهد فرمود. و آیا حقیقت دین جز دوستی و دشمنی (به تفصیلی که گذشت) چیزی هست؟.»
[6]
انکار حق اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ : در کتاب وسائل، در باب تعیین کبائر، ضمن حدیثی که در شماره‌ی کبائر از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ روایت نموده می‌فرماید: «و انکار حقنا یعنی از جمله‌ی گناهان کبیره، منکر حق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شدن است.» و در حدیث دیگری می‌فرماید: «و انکار ما انزل الله یعنی از بزرگترین کبائر، منکر شدن چیزی است که خداوند در قرآن مجید نازل فرموده.»
و ظاهر این است که مراد از انکار حق اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ ، همان ولایت است که ذکر شد. و همچنین مراد از انکار ما انزل الله؛ حقوق آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ولایت ایشان است.
بعضی از علماء احتمال داده‌اند که مراد از والمحاربه ‌لاولیاء الله که در روایت دیگر از کبائر شمرده شده، مخالفت با آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و دشمنی کردن با آن ها است.
بنابراین، مراد از این سه عبارت که در سه حدیث است، ‌همان ولایت است.
لیکن تحقیق آن است که انکار حق اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ مراد ولایت و ولایت (به کسر و فتح واو) هر دو است. اما حق ولایت و حکومت ایشان و اولوالامر دانستن آن ها، پس اقرار به آن نزد امامیه جزء اصول مذهب و منکر آن قطعاً از ایمان خارج است.
اما حق ولایت (به فتح واو) یعنی نصرت و محبت ایشان به تفصیلی که گذشت، فی الجمله از ضروریات دین اسلام، و منکرش مانند ناصبی‌ها، از دین اسلام قطعاً بیرون و از هر نجسی هم نجس‌تر می‌باشد.
و اما انکار ما انزل الله، پس ظاهر آن تمام آنچه خداوند نازل فرموده است، در موضوعات مختلفه می‌باشد. بنابراین، منکر شدن یکی از آنچه خداوند (یقیناً) نازل فرموده گناه کبیره، و در پاره‌ای موارد موجب کفر است. و چون مهمترین چیزی که خداوند با تأکید شدید نازل فرموده، موضوع ولایت است، پس انکار آن اشد مراتب این گناه کبیره، بلکه برخی از مراتب آن (مانند دشمنی با ایشان) موجب کفر قطعی است چنان که اشاره شد.
اما محاربه‌ی با اولیای خدا، ظاهر آن مطلق دوستان خدا است. یعنی هر کس در مقام دشمنی و ستیزه با یکی از دوستان خدا باشد، مرتکب کبیره شده است. و چون آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در رأس تمام دوستان خدایند، پس محاربه و دشمنی با ایشان، اشد مراتب کفر است.
حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «روز قیامت منادی ندا می‌کند: کجایند کسانی که متعرض و مزاحم دوستان من شدند؟ پس مردمی برخیزند که چهره‌ی ایشان گوشت ندارد. گفته می‌شود: ایشان کسانی هستند که مؤمنین را آزردند و در برابر ایشان ایستادند و با آن ها دشمنی ورزیدند و در دین‌شان سخت گرفتند. پس امر می‌شود که ایشان را به دوزخ برند.»
[7]
پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «در شب معراج، از جمله وحی‌های خداوند به من این بود که هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند، هر آینه به نبرد با من کمین گرفته است. و هر کس با من بجنگد، من با او می‌جنگم: گفتم پروردگارا، این دوست تو کیست؟ من دانستم که هر کس با تو بجنگد، با او می‌جنگم. فرمود: آن کسی است که از او پیمان گرفتم بر دوستی و پیروی از تو و از وصی تو (علی ـ علیه السّلام ـ ) و از ذریه و نژاد تو وصی تو (یعنی ائمه اثنی عشر ـ علیهم السّلام ـ ).
[8]

[1] . بنی الاسلام علی خمس: علی الصلوه و الزکوه و الصوم و الحج و الولایه‌ و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه (کافی، ج2، ص18).
الولایه بالفتح المحبه و النصره‌ و بالکسر الاماره و السلطنه (مجمع البحرین).
[2] . و ولایه و لینا و عداوه عدونا و الدخول مع الصادقین (کافی، ج2، ص18). [3] . عن ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ قال قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ لاصحابه ای عری الایمان اوثق فقالوا الله و رسوله اعلم و قال بعضهم الصلوه و قال بعضهم الزکوه و قال بعضهم الصیام و قال بعضهم الحج و العمره و قال بعضهم الجهاد فقال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ لکل ما قلتم فضل و لیس به و لکن اوثق عری الایمان الحب فی الله و البغض فی الله و توالی اولیاء الله و التبری من اعداء الله (کافی، ج2، ص125). [4] . عیون اخبار الرضا ـ علیه السّلام ـ ، ص268. [5] . من سره ان یلقی الله و هو مؤمن فلیتول الله و رسوله و الذین آمنوا و لیبرء الی الله من عدوهم (روضه کافی). [6] . و الله لو احبنا حجر حشره الله معنا و هل الدین الا الحب و البغض (بحار). [7] . اذا کان یوم القیمه نادی مناد این الصدود لاولیائی فیقوم قوم لیس علی وجوههم لحم فیقال هؤلاء الذین آذوا المؤمنین و نصبوا لهم و عاندوهم و عنفوهم فی دینهم ثم یؤمر بهم الی جهنم (کافی، ج2، ص351). [8] . عنه ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فی حدیث المعراج قال الله تعالی یا محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ من اذل لی ولیاً فقد ارصدنی بالمحاربه و من حاربنی حاربته قلت یا رب و من ولیک هذا فقد علمت ان من حاربک حاربته قال تعالی لی ذلک من اخذت میثاقه لک ولوصیک و لذریتکم بالولایه (کافی، ج2، ص353).
آیت الله دستغیب - اقتباس از کتاب گناهان کبیره، ص240 و آیت الله مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی، 325

بهتان و تهمت

بهتان و تهمت 

بهتان و افتراء عبارتست از اینکه انسان در حق غیر به چیزی که راضی نیست دروغ بگوید به عبارت دیگر چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب.
بهتان و تهمت از گناهان کبیره است و در قرآن مجید به شدت از آن نهی، و عذاب شدیدی برای آن ذکر گردیده که به آن اشاره خواهد شد.
در حقیقت بهتان بدترین نوع دروغ است و چنانچه اتهام شخص در غیاب وی باشد غیبت هم بشمار می‌آید و انسان در واقع مرتکب دو گناه شده است یکی دورغ و دیگری غیبت و بزرگترین ظلم در حق برادر مؤمن آنست که او را متهم به ارتکاب گناهی کنی که هرگز آنرا انجام نداده است. بهتان باصطلاح همین برچسب زدن به این و آن است که متاسفانه همواره در جوامع بشری مطرح بوده و امروزه نیز بزرگترین ابزار دشمنان و مخالفان است.
آثار سوء اجتماعی:
نتیجه بهتان و افتراء به این و آن اینست که نظام اجتماعی دیر یا زود از هم بپاشد و عدالت اجتماعی از بین برو.د حق باطل و باطل حق جلوه کند، بیگناهان متهم و گرفتار، ‌و گناهکاران تبرئه و آزاد باشند، حسن ظن به سوء ظن نسبت بکدیگر تبدیل گردد و اعتماد عمومی مردم از یکدیگر سلب شود و زمینه‎ی هرج و مرج فراهم گردد و نا امنی و نار ضایتی رشد یابد،‌ دوستی و صمیمیت جایش را به کینه و عداوت بدهد، مردم پراکنده و متفرق و بدون ارتباط با یکدیگر زندگی کنند و از تجمع و تشکل و انسجام خبری نباشد. بدون شک چنین جامعه‌ای نمی‌تواند دوام و بقاء داشته باشد بلکه بزودی سقوط خواهد کرد و مردم آن هلاک و گرفتار انواع مشکلات و بلایا خواهند شد. و لذا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر گاه مؤمنی برادر مؤمن خویش را متهم سازد و به او تهمت بزند ایمان از قلب او محو می‌شود همچنانکه نمک در آب ذوب می‌گردد.
[1] و وقتی ایمان مؤمن ذوب شد و دیگر اثری از ایمان در قلبش باقی نماند جایگاهش دوزخ است چنانکه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود[2]: هر کس به مرد یا زن با ایمانی بهتان بزند یا درباره‎ی کسی چیزی بگوید که در او نیست خداوند در قیامت او را بر تلی از آتش قرار می‌دهد تا از آنچه گفته است خارج شود. و از عهده‎ی‌ گفته‎ی خود بیرون آید.
در قرآن کریم بیش از چهل آیه درباره‎ تهمت و بهتان به مردم در رابطه با جریانات مختلفی نازل شده که چند نمونه مهم آن ذکر می‌شود.
چند نکته‎ مهم:
1- تهمت دو صورت دارد:
الف ـ افتراء: تهمت زننده با علم و آگاهی، گناه یا عیبی را به شخصی نسبت می‌دهد یعنی می‌داند که آن شخص دارای این عیب نیست و یا این گناه از او صادر نشده است مع الوصف آن را به او نسبت می‌دهد و حتی گاهی خود او مرتکب عمل زشتی شده ولی برای نجات خود از گرفتاری و فرار از مجازات آنرا به دیگری نسبت می‌دهد، که در اصطلاح به آن افتراء گویند.
ب ـ بهتان: تهمت زننده بدون علم بلکه از روی ظن و گمان چیزی را به شخصی نسبت می‌دهد مانند نمونه‎ی اول و دوم که در اصطلاح به آن بهتان گویند. ریشه‎ی صورت دوم همان سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران است که موجب می‌شود هر کاری که از دیگران صادر شود آنرا حمل بر فساد و بدی کند. و اکثر تهمت‌ها بخاطر ناآگاهی و سوء ظن است، و لذا خداوند در قرآن می‌فرماید: ای مؤمنان از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید زیرا بعضی از گمان‌ها گناه است.
[3]
البته کاملاً روشن است که پیدایش ظن و گمان یا وهم و خیال در ذهن امری غیر اختیاری می‌باشد و حسن و قبح، ثواب و عقاب در قلمرو افعال اختیاری است نه غیر اختیاری، بنابراین مراد اینستکه به گمان خود ترتیب اثر ندهید و از عمل بدون علم اجتناب ورزید زیرا بسیاری از کسانی که بدون علم و بر اساس حدس و گمان عمل می‌کنند مرتکب گناه و معصیت می‌شوند. چنانچه در آیه دیگر فرمود: از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن
[4] و در جای دیگر گروهی را بخاطر اینکه به سوء ظن خود ترتیب اثر دادند ملامت و سرزنش می‌کند و می‌فرماید: شما بدگمان شدید و سوء ظن پیدا کردید و بر اساس آن عمل کردید پس هلاک و تباه گشتید.[5] و نیز می‌فرماید: مشرکان پیروی نمی‌کنند مگر گمان را و آنان گمان آوران هستند.[6]
2ـ حمل فعل مسلمان بر صحت:
مؤمن نه تنها نباید به برادر و خواهر مؤمن خویش سوء ظن داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد بلکه باید عمل او را حمل بر صحت کند و بکوشد تا سوء ظن خویش را به حسن ظن تبدیل نماید.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در این رابطه می فرماید: باید گفتار و کردار برادر دینی خود را به بهترین وجه قرار دهی مگر اینکه یقین پیدا کنی و راه توجیه (حمل بر صحت) بر تو بسته باشد. و نباید به سخن برادرت بد گمان باشی در حالیکه تو محمل خوبی برای توجیه کلام او می‌یابی.
[7]
همچنین محمد بن فضیل می‌گوید
[8] به امام هفتم عرض کردم: بعضی از افراد موثق برای من خبر آوردند که یکی از برادران دینی درباره‎ی‌ من مطلبی گفته که آنرا نمی‌پسندم از او در این باره سؤال کردم، او انکار نمود تکلیف من چیست؟ حضرت فرمود: گوش و چشمت را نسبت به برادرت تکذیب کن بطوریکه اگر پنجاه عادل در نزد تو گواهی بدهند که فلانی درباره‎ی تو چنین مطلب نادرستی را مطرح ساخته تو باید آنان را تکذیب، و برادر ایمانی خود را تصدیق کنی و آنچه را که باعث ریختن آبروی او میشود اشاعه ندهی که در غیر این صورت از مصادیق آیه‎ی: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا، خواهی بود.
بنابراین مادامی که میتوانی باید قول و فعل مؤمن را حمل بر صحت، و به خیر و صلاح توجیه کنی و نباید به او بدبین و بد گمان باشی و امر او را بر فساد و بدی حمل نمائی، حتی اگر از دهان مؤمنی بوی شراب به مشامت رسید نباید به او سوء ‌ظن پیدا کنی که او شراب خورده، و مرتکب فعل حرام گشته، ‌بلکه باید محمل خوبی برای آن بیابی مثلاً بگوئی که شاید طبق تجویز پزشک به منظور مداوا و درمان نوشیده و یا فساق او را مجبور به شرب خمر کرده‌اند و یا اشتباها بجای شیشه‌ی سرکه بطری شراب را برداشته و بدهان ریخته و هنگامی که متوجه شده که شراب است بلافاصله آنرا بیرون ریخته و حتی قطره‌ای هم فرو نبرده است.
3ـ فرار از موضع تهمت:
اسلام از طرفی تهمت را حرام دانسته و از مؤمنان خواسته تا از سوء ظن به یکدیگر اجتناب ورزند و در صورت پیدایش سوء ظن به آن اعتنا نکنند و ترتیب اثر ندهند بلکه گفتار و کردار مؤمن را بر صحت و خوبی حمل نمایند و از طرف دیگر به مؤمنان دستور داده تا خود را در معرض تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و اعمالی که موجب سوء ظن می‌شود پرهیز کنند تا مورد تهمت و افترا قرار نگیرند.
چنانکه امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او بد گمان می‌شود ملامت و نکوهش کند.
[9]
همچنین امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: کسی که به موضعی از مواضع تهمت برود و متهم شود نباید جز خودش را ملامت کند.
[10] و نیز امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصیت به فرزندش امام مجتبی ـ علیه السلام ـ فرمود: از محل تهمت بر حذر باش و دوری کن، همچنین از مجلسی که به آن گمان بد برده می‌شود.[11] و به همین جهت است که در اخبار و روایات تأکید شده که مؤمنان باید از دوستی و هم نشینی با فساق و گناهکاران بپرهیزند زیرا رابطه داشتن با آنان موجب می‌شود که مردم نسبت به مؤمنان بدبین و در نتیجه به آن‌ها تهمت بزنند.
و نیز پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: از مواضع تهمت بپرهیزید
[12] و خود هنگامی که در مسجد معتکف بود و صفیه یکی از همسران پیامبر به دیدن حضرت آمد، پیامبر هنگام مراجعت صفیه به منزل چند گامی او را همراهی و در ضمن با او گفتگو می‌کرد یکی از انصار آنان را دید حضرت به انصاری فرمود این صفیه همسر من است، و هدف پیامبر از بیان این مطلب دفع سوء ظن محتمل از طرف انصاری بود.
4 ـ افتراء به خدا و رسول و ائمه:
تاکنون بحث درباره‎ی تهمت به مؤمنان بود و گفته شد که تهمت به مؤمن حرام است اما بدتر از آن اینست که انسان به خدا، قرآن،
[13] رسول و ائمه اطهار تهمت بزند مثل اینکه برای خدا شریک قائل شود[14] و یا منکر معاد باشد[15] یا چیزی را که ائمه نگفته‌اند به آنان نسبت بدهد، احادیث جعلی و دروغین بسازد و یا رسالت پیامبر را دروغ پندارد و بگوید که او از طرف خدا مبعوث نشده و بدروغ ادعا نبوت نموده و یا بگوید پیامبر و ائمه به چیزی امر کرده‌اند که خدا به آن امر نکرده و چیزی را واجب دانسته‌اند که خدا آنرا واجب ندانسته است، و شکی نیست که دروغ پنداشتن رسالت پیامبر و تکذیب آن و نفی دعوت او، به انکار خدا و کفر برمی‌گردد و کسی که به پیغمبر نسبت دروغ بدهد و تهمت بزند و حکمی که در اسلام نیست به آن، نسبت دهد در واقع به خدا نسبت دروغ داده زیرا تکذیب رسول و ائمه و آیات الهی تکذیب خدا است و افتراء بر کسی که جز از طرف خدا سخن نمی‌گوید،[16] افتراء به ذات الهی محسوب می‌شود چنانکه در روایتی امام صادق ـ علیه السّلام ـ به مردی از اهالی شام فرمود: سخن ما را بشنو و بر ما دروغ مبند زیرا کسی که بر ما درباره‌ی چیزی دروغ بگوید بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دروغ بسته و کسی که بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دروغ ببندد به خدا دروغ بسته و خداوند چنین شخصی را عذاب می‌کند.[17]


[1] . اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء (کافی، ج2، ص361؛ البرهان، 4/208). [2] . من بهت مؤمنا او مؤمنه او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالی یوم القیامه علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه (وسائل الشیعه، ج8، ص603؛ عیون اخبار الرضا، ب 30). [3] . یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم. (حجرات/12). [4] . ولاتقف ما لیس لک به علم. (اسراء/36). [5] . فظننتم ظن السوء و کنتم قوماً بوراً. (فتح/12). [6] . ان یتبعون الا الظنّ و ان هم الایخرصون. (یونس/66). [7] . ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلبک منه ولاتظنن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فی الخیر محملاً (البرهان، ج4، ص209؛ کافی، ج2، ص362؛ امالی، م50، ص304). [8] . البرهان، ج3، ص128. [9] . من عرض نفسه للتهمه فلا یلومن من اساء به الظن (امالی، م50، ص304؛ وسائل، ج8، ص422؛ تحف العقول، ص387. [10] . من دخل موضعاً من مواضع التهمه فاتهم فلا یلومن الانفسه. (وسائل الشیعه، ج8، ص422؛ امالی، م75، ص497). [11] . ایاک و مواطن التهمته و المجلس المظنون به السوء. (وسائل الشیعه، ج8. ص423). [12] . اتقوا من مواضع التهمه. [13] . و ان منهم لفریقا یلون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون. (آل‌عمران/78). [14] . و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیماً. (نساء/48). [15] . ان هی الاحیاتنا الدنیا و نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین ان هو الارجل افتری علی الله کذباً. (مؤمنون/37ـ38). [16] . و ما ینطق عن الهوی، ان هو الاوحی یوحی. (نجم/3ـ4). [17] . اسمع حدیثنا ولا تکذب علینا فانه من کذب علینا فی شییء فقد کذب علی رسول الله و من کذب علی رسول الله فقد کذب علی الله و من کذب علی الله عذبه الله عز و جل. (وسائل الشیعه، ج8، ص576).  


بهتان و تهمت

۲
بنابراین تهمت به امام تهمت به پیامبر، و تهمت به پیامبر تهمت خدا، و از گناهان کبیره می‌باشد.
[1] پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: هر کس چیزی را که من نگفته‌ام به من نسبت دهد نشیمن‌گاهش از آتش خواهد بود.[2]
قرآن در 9 آیه
[3] افتراء زنندگان به خدا و تکذیب کنندگان آیات الهی را ستمکارترین مردم معرفی می‌نماید و در 5 آیه[4] می‌فرماید: بروید در زمین سیر کنید و سرنوشت تذکیب کنندگان و تهمت زنندگان به خدا و رسول را مشاهده کنید که چگونه گرفتار خشم و عذاب الهی در دنیا شدند. و در 11 آیه[5] مکذبین و مفتریان، مورد عتاب قرار گرفته و به آن‌ها بیم آتش قهر و غضب الهی داده شده که چه عذاب سختی در انتظار ایشان است.
و بالاخره خداوند کسانی را که بدون حجت و دلیل به حلیت یا حرمت چیزی قائل شده باشند و چه بسا حلال خدا را حرام، و حرام او را حلال می‌شمرند و بر خدا افتراء میزنند آن‌ها را از این عمل نهی کرده و فرموده کسانی که به خدا افتراء و تهمت می‌زنند رستگار نمی‌شوند و آنچه را که به طمع آن افتراء زده‌اند منفعت بسیار کمی است و در آخرت عذاب دردناکی دارند.
[6]
5 ـ عکس العمل مؤمن:
برای اینکه ببینیم عکس العمل مؤمن در مقابل شخص تهمت زننده چگونه باید باشد به قرآن مراجعه می‌کنیم و دو نمونه از برخورد پیامبران با تهمت زنندگان و مفتریان را ذکر می‌کنیم.
الف) عکس العمل پیامبر اکرم(ص) :
هنگامی که پیامبر از سوی کافران و مشرکان مورد تهمت قرار گرفت و گفتند این قرآنی که ادعا می کند از جانب پروردگار خویش آورده سخنان خود اوست که بخدا نسبت داده است، ابتداء پیامبر آن‌ها را موعظه و نصیحت کرد، و بعد برای آن‌ها استدلال فرمود که شما در اشتباه هستید و این گمان باطلی است و پیروی از گمان شما را به حق و حقیقت نمی‌رساند، سپس فرمود: اگر من دروغ می‌گویم و این کتاب را از جانب خداوند برای هدایت شما نیاورده‌ام پس شما منکران هم که مثل من عرب زبان و اهل فصاحت و بلاغت هستید یک سوره مانند آن بیاورید و هرگز بر آن قادر نخواهید بود.
و پس از مجادله به حق و اقامه‎ی بینه و برهان، آن‌ها همچنان بر کفر و شرک خویش اصرار ورزیده، حضرت را تکذیب می‌کردند و به او نسبت دروغ می‌دادند، خداوند به پیامبر فرمان داد که اگر آن‌ها باز هم بر گفته‎ی خویش اصرار و ترا تکذیب کردند بآنها بگو: عمل من برای من و اعمال شما برای خودتان باشد. شما از عمل من بیزارید و من از عمل شما بیزارم،
[7] شما بخاطر من مؤاخذه نمی‌شوید من هم بخاطر تهمت شما مؤاخذه نمی‌شوم.
ب) عکس العمل نوح پیامبر ـ علیه السلام ـ :
هنگامی که حضرت نوح مردم را از شرک و بت پرستی به توحید و یکتا پرستی دعوت نمود و به آن‌ها فرمود: من پیامبر خدا هستم قومش گفتند: ‌ما فضیلتی برای تو و پیروانت نسبت به خودمان نمی بینیم و تو از ما برتر نیستی بلکه ما گمان می‌کنیم شما دروغ می‌گوئید.
[8] و به این ترتیب به حضرت نوح تهمت زدند، حضرت نوح پس از مجادله آن‌ها را از عذاب الهی بیم داد تا شاید جز خدا را نپرستند اما اندرز و انذار مؤثر واقع نشد و گفتند: ای نوح اگر راست می‌گوئی پس عذابی که به ما وعده داده بودی بیاور و هنگامی که آن‌ها در کفر و شرک خویش اصرار ورزیدند خداوند به نوح ـ علیه السلام ـ فرمود: به آن‌ها بگو اگر من دروغ می‌گویم و بدروغ دعوی نبوت می‌کنم پس جرم و گناه من بر خود من است و من از گناهان شما بیزارم[9] و باین ترتیب از تهمت زنندگان تبری جست.
بنابراین مومنی که مورد تهمت دیگران واقع می‌شود باید:
اولاً در مقام دفاع از خود برآید و تهمت زننده را متوجه اشتباه خود سازد و او را ارشاد و تصحیت نماید.
ثانیاً تهمت زننده را به عقوبت این گناه بزرگ متوجه، و از خشم الهی بیم دهد.
ثالثاً اگر بیم و انذار، و نصیحت و ارشاد مفید واقع نشد از او تبری جوید.


[1] . الکذب علی الله و علی رسوله و علی الاوصیاء من الکبائر. (همان سند، الفقیه ج3، ص372). [2] . من قال علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده عن النار. (همان سند، وسائل، ج11، ص259). [3] . و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً. (انعام/21،93،144؛ اعراف/37؛ یونس/17؛ هود/18؛ کهف/15؛ عنکبوت/68 و صف/7). [4] . انظروا کیف کان عاقبه المکذبین. (آل‌عمران/137؛ انعام/11؛ نحل/36؛ نمل/69 و زخرف/25). [5] . ویل یومئذ للمکذبین. (طور/11؛ مرسلات/15، 19، 24، 28، 34، 37، 40، 45، 47 و 49). [6] . ولا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب ان الذین یفترون علی الله الکذب لایفلحون متاع قلیل و لهم عذاب الیم. (نحل/116ـ117). [7] . و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم، انتم بریئون مما اعمل و انا بریء مما تعملون. (یونس/41). [8] . و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین. (هود/27). [9] . قل ان افتریته فعلی اجرامی و انا بریء مما تجرمون. (هود/35).
سید محمد امین ـ آفات زبان،ص132

بذله گویی و مزاح

بذله گویی و مزاح 

بذله گویی و مزاح یکی از موارد حسن رفتار است ولی باید توجه داشت که از جمله آفات زبان که مانند دیگر آفات آن آثار سوء و عواقب خطرناکی را به دنبال دارد مزاح و شوخی است. به همین جهت، در آداب دینی برای مزاح و شوخ طبعی حدّ و مرزی مشخص شده است که اگر از آن حد تجاوز کنند آثار نا مطلوبی به بار خواهد آورد. بنابر این، انسان باید مالک زبان خود باشد و هنگام مزاح و شوخی بعد مثبت و منفی آن را در نظر بگیرد و حتی الامکان از بذله گویی بپرهیزد، که هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. زیرا اگر کسی زندگی خود را با شوخی و بذله گویی سپری کند و در مزاح کردن به حدّ افراط کشیده شود به تدریج در اثر عادت به مزاح در برخورد با مسائل جدّی نیز جدّی نخواهد بود و کسی که در زندگی و در برابر وظایف خود احساس مسئولیت نکند نمی‏تواند به حال خود و اجتماع مفید باشد. بدیهی است کسی که روح شوخی و مزاح بر او غلبه کند حسّ واقع بینی را از دست می‏دهد و آن گونه که باید حقایق را درک نمی‏کند و دیگران نیز مطالب او را جدّی تلقّی نمی‏کنند.
آنچه از مجموعه روایات ائمه معصومین _ علیهم السلام _ استفاده می‏شود این است که مزاح و شوخی تا حدّی مطلوب است، زیرا پیشوایان دینی ما به طور مطلق از مزاح نهی نکرده‏اند بلکه شوخ طبعی را به طور نسبی و در شرایط خاص ستوده‏اند و حتّی خود آن بزرگواران گاهی مزاح می‏کردند، چنانکه رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرمود:
«إنّی لأمزح و لا أقول إلا حقّا؛
[1] من مزاح می‏کنم ولی سخنی جز حق نمی‏گویم.»
شخصی به نام معمّر بن خلاد می‏گوید:
«سألت ابا الحسن _ علیه السلام _ فقلت: جعلت فداک الرّجل یکون مع القوم فیجری بینهم کلام یمزحون و یضحکون فقال: لا بأس ما لم یکن، فظننت أنّه عنی الفحش، ثمّ قال: إنّ رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _ کان یأتیه الأعرابیّ فیأتی إلیه الهدیّه ثمّ یقول مکانه: أعطنا ثمن هدیّتنا فیضحک رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _ و کان إذا اغتمّ یقول: ما فعل الاعرابی لیته اتانا.»
[2] از امام هشتم علی بن موسی الرضا علیهما السلام پرسیدم: قربانت شوم، اگر کسی در میان جمعیتی باشد که هنگام سخن گفتن با یکدیگر شوخی می‏کنند و می‏خندند وظیفه او چیست؟ فرمود: باکی نیست تا زمانی که نباشد. و من گمان دارم که مقصود حضرت فحش بود. یعنی در صورتی که مزاح و شوخی توأم با فحش و ناسزاگویی نباشد اشکالی ندارد. سپس فرمود: رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ این گونه بود که مرد اعرابی خدمت آن حضرت می‏رسید و برای ایشان هدیه‏ای می‏آورد و همانجا می‏گفت بهای هدیه‏ام را بپردازید و رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ می‏خندید. و هر گاه اندوهگین می‏شد می‏فرمود: آن مرد چادر نشین چه شد؟ ای کاش نزد ما می‏آمد.
شخص دیگری می‏گوید که امام صادق _ علیه السلام _ فرمود:
«ما من مؤمن إلا و فیه دعابه، قلت و ما الدّعابه؟ قال المزاح؛
[3] هیچ مؤمنی نیست جز اینکه در او دعابه هست. عرض کردم: دعابه چیست؟ فرمود: مزاح.»
امام باقر _ علیه السلام _ فرمود:
«إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ المداعب فی الجماعه بلا رفث؛
[4] خداوند انسان شوخ طبع را دوست دارد به شرط آنکه از گناه و ناسزاگویی بپرهیزد.»
روش پیامبر و ائمّه معصومین _ علیهم السلام _
رسول گرامی اسلام _ صلّی اللّه علیه و آله _ و ائمه معصومین _ علیهم السلام _ نیز مزاح می‏کردند (نمونه‏اش از رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ گذشت) و مردم را نیز به آن ترغیب می‏نمودند، چنانکه امام صادق _ علیه السلام _ به شخصی فرمود:
«آیا با یکدیگر مزاح می‏کنید؟ آن مرد گفت: کم مزاح می‏کنیم. (امام _ علیه السلام _) فرمود: این طور نباشید زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال می‏کنی. سپس فرمود: رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ برای اینکه کسی را خوشحال کند با او مزاح می‏کرد.»
[5]
و حضرت علی _ علیه السلام _ فرمود:
«کان رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _ : لیسرّ الرّجل من أصحابه اذا راه مغموما بالمداعبه؛
[6] رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ هرگاه یکی از اصحاب خود را اندوهگین می‏دید او را با شوخی و مزاح خوشحال می‏کرد.»
و در حدیث دیگر از امام صادق _ علیه السلام _ آمده است:
کان رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _: «یداعب و لا یقول إلا حقّا؛
[7] پیامبر خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ مزاح می‏کرد ولی جز حق سخنی نمی‏گفت.»
و نیز کسی از ابن عباس پرسید:
«أ کان النّبی _ صلّی اللّه علیه و آله _ یمزح؟ فقال کان النّبی _ صلّی اللّه علیه و آله _ یمزح؛
[8] آیا رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ مزاح می‏کرد؟ گفت: آری.»
پس پیشوایان دینی ما نیز مزاح می‏کردند ولی تا حدی که به افراط نرسد.
این‏ها احادیثی بود که تا حدّی نسبت به مزاح و شوخی نظر مثبت داشت.
جنبه‏های منفی مزاح
از روایاتی که گذشت تا حدّی جنبه مثبت مزاح روشن شد، حال به احادیثی می‏پردازیم که جنبه منفی مزاح را بیان می‏کند.
مزاح شخصیت انسان را از بین می‏برد:
رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ به امیر مؤمنان _ علیه السلام _ فرمود:
«یا علی لا تمزح فیذهب بهاؤک؛
[9] ای علی از مزاح بپرهیز که شخصیت تو را از بین می‏برد.»
حمران بن اعین می‏گوید: خدمت امام صادق _ علیه السلام _ شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا کردم مرا توصیه و سفارش کند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمود:
«و ایّاک و المزاح فانّه یذهب هیبه الرّجل و ماء وجهه...؛
[10] از شوخی بپرهیز زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین می‏برد و موجب ریختن آبروی او می‏گردد.»
در حدیث دیگری نیز از آن امام می‏خوانیم که به شخصی فرمود:
«أوصیک بتقوی اللّه و إیّاک و المزاح فإنّه یذهب بالبهاء؛
[11] تو را به تقوا سفارش می‏کنم و توصیه می‏کنم که از مزاح بپرهیز زیرا ابّهت و سنگینی تو را از بین می‏برد.»
پیامبر اکرم _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرمود:
«کثره المزاح تذهب بماء الوجه؛
[12] مزاح بیش از حد آبروی شخص را می‏برد.»
و امام صادق _ علیه السلام _ در حدیثی فرمود:
«إیّاکم و المزاح فإنّه یذهب بماء الوجه؛
[13] از شوخی بپرهیزید چرا که آبروی انسان را می‏برد.»
مزاح و جری شدن مردم:
اثر سوء دیگر مزاح این است که مردم به انسان جری شده و برای او ارزش و احترامی قائل نمی‏شوند. از این رو امام صادق _ علیه السلام _ فرمود:
«لا تمازح فیجترأ علیک؛
[14] شوخی مکن که روی مردم به تو باز می‏شود.»
البته روایات یاد شده در نکوهش مزاح، منظور مزاح و شوخی است که نابجا باشد و به تمسخر دیگران منجر شود و آبرو و حیثیت دیگران ریخته شود و ... و گرنه مزاح و شوخی معقول اشکالی ندارد.
گفته‌اند که: «هر چیزی تخمی دارد، و تخم عداوت و دشمنی شوخی است.» و از مفاسد شوخی آن است که دهان را به هرزه خندی می‌گشاید و آدمی را به خنده می‌آورد، و خنده، دل را تاریک و آبرو و وقار را تمام می‌کند. و به این جهت خدای ـ تعالی ـ نهی از آن فرموده که:
«فَلیَضحکوا قلیلا وَ لیَبکوا کَثیرا»، یعنی: بسیار کم بخندید و بسیار گریه کنید.»
[15]
و حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود که: «هرگاه بدانید آنچه من می‌دانم، هر آینه کم خواهید خندید.»
[16]
و شکی نیست که خنده‌ی بسیار، علامت غفلت از آخرت و مرگ است.
یکی از بزرگان با خود خطاب کرد و گفت: «ای نفس! می‌خندی و حال این که شاید کفن تو اکنون در دست گازر باشد و آن را گازری کند.»
[17]
بلی، کسی را که مرحله‌ای چون مرگ در پیش، و خانه‌ای چون آخرت در عقب، و دشمنی چون شیطان در کمین، و محاسبی چون کرام الکاتبین قرین، عمری چون برق در گذر، و منزلی چون دنیا که محل صد هزار گونه خطر است مستقر، خندیدن و شوخی کردن نیست، و با خاطر جمع نشستن نه، مگر از غفلت و بی‌خبری.
مباش ایمن که این دریای خاموش نکرده‌ست آدمی خوردن فراموش
ز رنگ ایمن نبینی آب جویی مسلم نیست از سنگی سبویی
یک امروز است ما را «نقد ایام»
[18] بر آن هم اعتمادی نیست تا شام
یکی از بزرگان دین شخصی را دید که می‌خندد، گفت:‌ «آیا به تو رسیده است که وارد آتش جهنم خواهی شد؟ گفت: بلی. گفت: آیا دانسته‌ای که از آن خواهی گذشت؟ گفت: نه. گفت: پس به چه امید می‌خندی؟ گویند: آن شخص را دیگر کسی خندان ندید.»
[19]
و مخفی نماند که خنده‌ مذموم، قهقهه است که با صدا باشد، اما تبسم که کسی صدایی از او نشنود مذموم نیست بلکه ممدوح است. و تبسّم نمودن پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ معروف و مشهور است. و همچنین شوخی و مزاح مذموم در وقتی است که کسی افراط در آن کند، یا مشتمل بر دروغ و غیبت باشد، یا باعث آزردگی و خجالت دیگری شود. اما مزاح اندک، که از حق تجاوز نشود و مشتمل بر سخن باطل یا ایذاء و اهانتی نباشد و باعث شکفتگی خاطری گردد مذموم نیست و مکرّر از حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ صادر شده، و از اصحاب در خدمت آن جناب صدور یافته چنانچه بعضی از آن در کتب اصحاب مسطور و مذکور است.
[20]

[1] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج16، ص116. [2] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص663. [3] . الکافی، همان. [4] . همان. [5] . همان. [6] . محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج8 ص407. [7] . همان، ص408. [8] . همان، ص413. [9] . شیخ حر عاملی، رسائل الشیعه، ج12، ص113. [10] . وسائل الشیعه، همان. [11] . همان. [12] . الکافی، همان، ص665. [13] . همان، ص664. [14] . الکافی، همان، ص665. [15] . توبه (سوره‌ی 9)، آیه‌ی 82. [16] . احیاء العلوم، ج3، ص111، محجه البیضاء، ج5، ص232. [17] . همان منابع. [18] . روزگار در دست ماست. [19] . احیاء العلوم، ج3، ص111، محجه البیضاء، ج5، ص232. [20] . بحارالانوار، ج16، ص298،‌ح2.
آیت الله مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص563

بداخلاقی و کج خلقی

بداخلاقی و کج خلقی 

بداخلاقی نزدیک به غلظت و بدخوئى است و ظاهر آن است که: غلظت و درشتى از ثمرات کج خلقى باشد. همچنان که انقباض روى و دلتنگى و بد کلامى نیز از آثار آن است. و این صفت از نتایج قوه غضبیه است. و این از جمله صفاتى است که آدمى را از خالق و خلق دور مى‏کند، و از نظر مردم مى‏افکند، و طبعها را از او متنفر مى‏کند.
و هر کج خلقى اغلب مسخره مردمان و مضحکه ایشان مى‏شود، و لحظه‏اى از حزن و الم و اندوه و غم خالى نیست.
و از این جهت حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - فرمودند که: «هر که بد خلق است خود را معذب دارد». و بسیار مى‏شود که به واسطه کج خلقى ضررهاى عظیم به آدمى مى‏رسد، و از نفعهاى بزرگ محروم مى‏شود، و عاقبت هم آدمى را به عذاب اخروى مى‏افکند.
مروى است که: روزى به حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - عرض کردند که:
«فلان زن روزها روزه مى‏گیرد و شبها را به عبادت به پاى مى‏دارد و لیکن بد خلق است و از کج خلقى به همسایگان خود آزار مى‏رساند. آن حضرت فرمودند: هیچ خیرى در او نیست، و او از اهل جهنم است». و آن حضرت فرمودند که: «بد خلقى بنده را مى‏رساند تا اسفل درک جهنم». و باز آن حضرت فرمودند که: «خدا منع کرده است قبول توبه بد خلق را. عرض کردند که: چرا یا رسول اللّه؟ فرمودند: به علت اینکه هر وقت از گناهى توبه کرد در گناهى بدتر مى‏افتد». و فرمودند که: «بد خلقى گناهى است که آمرزیده نمى‏شود». و بعضى از بزرگان گفته‏اند که: «اگر مصاحبت و همنشینى کنم با فاسق فاجر خوش خلقى، دوست‏تر دارم که با عابد کج خلقى بنشینم».
معالجه کج خلقى
و معالجه این صفت ذمیمه نیز مانند سایر صفات آن است که: انسان مفاسد دنیایی و آخرتی آن را به یاد آورد و ملاحظه کند که این صفت، خالق و خلایق را با او دشمن مى‏کند، پس مهیاى این گردد که این را از خود دفع نماید. بعد از آن در وقت هر سخنى و حرکتى در فکر باشد که کج خلقى از او سر نزند و خود را محافظت کند و به حسن خلق بدارد تا حسن خلق ملکه او گردد و از براى او معتاد شود.
چنانچه مذکور شد ضد این صفت مهلکه حسن خلق است که از شریفترین صفات و فضائل ملکات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبى آن مى‏کنند. پیغمبر خدا - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «در کفه میزان اعمال در روز قیامت، چیزى بهتر از حسن خلق نیست». و روزى به عموزاده های خود فرمودند که: «اى فرزندان عبد المطلب اگر وسعت آن را ندارید که مردم را به اموال خود توانایی دهید پس با ایشان به گشاده رویى ملاقات کنید». و نیز آن حضرت فرمودند که: «خدا دین اسلام را خالص از براى خود گردانید. و صلاحیت ندارد از براى این دین مگر سخاوت و حسن خلق. پس دین خود را به این دو زینت دهید». و به آن جناب عرض کردند که: «ایمان کدام یک از مؤمنین افضل است؟ فرمودند:
هر کدام که خوش خلق‏ترند». و باز فرمودند که: «دوست‏ترین شما در نزد من و نزدیک‏ترین شما در روز قیامت به من، خوش خلق‏ترین شماست». و نیز فرمودند که: «حسن خلق، گناه را مى‏گدازد هم چنانکه خورشید یخ را مى‏گدازد». و از آن بزرگوار مروى است که: «بنده‏اى مى‏شود کم عبادت باشد، ولى به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظیم و اشرف منازل برسد». و به ام حبیبه - که زوجه آن حضرت بود - فرمودند که: «آدم خوش خلق، خوبى دنیا و آخرت را گرفت». و مروى است از آن حضرت که فرمودند: «حسن خلق، صاحبش را مى‏رساند به درجه کسى که روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد». و نیز آن حضرت فرمودند که: «نیکان شما خوش خلقان‏اند، که مردم به دور و کنار آنها جمع مى‏شوند، و به آنها نزدیک مى‏شوند، و با ایشان الفت و انس مى‏گیرند، و
ایشان نیز با مردم انس مى‏گیرند». و از حضرت امام محمد باقر - علیه السّلام - مروى است که: «مردى به خدمت حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - آمد و عرض کرد که: یا رسول اللّه مرا وصیتى کن.
حضرت او را به چند چیز توصیه فرمودند و از جمله آنها این بود که: با برادر مؤمن با گشاده رویى ملاقات کن». و حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق - علیه السّلام - فرمودند که: «نیکى و خوش خلقى، ولایات را آباد مى‏گرداند و عمرها را زیاد مى‏کند». و فرمودند که: «به درستى که خداى - تعالى - بنده را به حسن خلق ثواب کسى مى‏دهد که صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد». و نیز از آن حضرت مروى است که: «نیکى و احسان کردن با مردم و خوشروئى با ایشان، باعث دوستى مردم مى‏شوند، و آدمى را از این جهت داخل بهشت مى‏نمایند. و بخل و عبوس، صاحب خود را از خدا دور مى‏کنند و داخل آتش مى‏کنند». و کسى که در این اخبار، و سایر اخبارى که در این خصوص وارد شده است تأمّل کند و به وجدان خود و تجربیات رجوع کند، و احوال کج خلقان و خوش خلقان را تتبّع کند مى‏یابد که: هر بد خلقى از خدا و رحمت او دور، و مردم از او متنفر مى‏گردند، و با او دشمن‏اند: و به این سبب از بذل و عطاى دیگران هم محروم است. و هر خوش خلقى را خدا و خلق دوست دارند و همیشه محل فیض و رحمت خدا، و مرجع بندگان خداست.
مؤمنان از او استفاده می کنند و خیر او به ایشان مى‏رسد. و مقاصد و خواسته های بندگان خدا بوسیله او بر آورده مى‏شود. و از این جهت خدا هیچ پیغمبرى را بر نینگیخت مگر اینکه این صفت در او کامل و تام بود. بلکه صفت خوش خلقى افضل صفات پیغمبران، و اشرف اخلاق برگزیدگان است.
و از این جهت خداوند عالم به جهت اظهار نعمت خود از براى حبیب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود:
« وَ انَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ».
[1] و از کثرت شرافت این صفت فاضله، سرور پیغمبران و سید انس و جان در این صفت به غایت رسیده بودند، و در نهایت آن جا گرفته بودند.
حتى اینکه وارد شده است که: «روزى آن سرور در مسجد با جماعتى از اصحاب نشسته بودند و مشغول تکلّم بودند، کنیزکى از شخصى از انصار داخل شد و خود را به آن حضرت رسانید، پنهانى گوشه جامه آن کوه حلم و وقار را گرفت. چون آن حضرت مطّلع شد برخاست و گمان کرد که او با حضرت کاری دارد. چون آن حضرت بر خاست کنیزک هیچ سخنى نگفت و حضرت نیز با او سخنى نفرمودند و در جاى مبارک خود نشستند. باز کنیزک آمده گوشه جامه حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست. تا سه دفعه آن کنیزک چنین عملى را انجام داد و آن حضرت برخاست. و در دفعه چهارم که حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - بر خاستند آن کنیزک از عقب آن حضرت قدرى از جامه آن حضرت را جدا کرده، برداشت و روانه شد. مردمان گفتند:
اى کنیز این چه عملى بود که کردى؟ حضرت را سه دفعه بر از جایش بلند کردی و سخن نگفتى مطلب تو چه بود؟ کنیزک گفت: در خانه ما شخص مریضى بود، اهل خانه مرا فرستادند که پاره‏اى از جامه حضرت را ببرم که آن را به مریض بندند تا شفا یابد، پس هر مرتبه که خواستم قدرى از جامه حضرت را بگیرم چنین تصور فرمودند که مرا با ایشان کاری است، من حیا کردم و بر من گران بود که از آن حضرت خواهش کنم قدرى جامه خود را به من دهند».
برخی روایات درباره بداخلاقی و کج خلقی
قال الصادق -علیه السلام-: اِنَّ سوءَ الخُلقِ لَیُفسِدٌ العملَ کما یُفسِدُ الخلُّ العسلَ
همانا بد اخلاقی فاسد می‌کند عمل را همچنان که سرکه عسل را فاسد می‌کند.
قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: خصلتان لایَجتمعان فی مؤمنٍ البُخلُ و سوءُ الخلق
دو خصلت است که در مؤمن جمع نمی‌شود (یافت نمی‌شوند) بُخل و بد اخلاقی.
قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: اِنّ العبدَ لَیَبلُغُ مِن سوءِ خُلقه اسفَلَ درکِ جهنّمَ
همانا بنده به خاطر بد اخلاقی به پایین‌ترین طبقه جهنم راه پیدا می‌کند.
قال علیٌّ -علیه السلام-: مَن ساءَ خُلقُه ضاقَ رزقُه
کسی که بد اخلاق باشد روزی‌اش کم می‌شود.
قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخُلقِ یوحِشُ النفسَ و یَرفعُ الاُنسَ
سوء خلق باعث وحشت نفس و از بین بردن انس و الفت با دیگران است.
قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخلقِ نَکدُ العیشِ و عذابُ النفسِ
سوء خلق باعث سختی در معیشت و زندگی انسان بوده و سبب عذاب همیشگی اوست.
میزان الحکمه، ج3، ص 152

[1] . یعنى: «و در حقیقت تو بر نیکو خلقى عظیم (و آئین و شرعى بزرگ) آراسته‏اى». قلم، (سوره 68)، آیه 4.
برگرفته از کتاب: معراج السعاده- مرحوم نراقی، ص176

بخل

بخل
بخل عبارت است از خسیس بودن در جایی که باید خرج کرد و ندادن آنچه را که باید داد و آن طرف تفریط است و افراط آن، اسراف است، که عبارت است از:
خرج کردن آنچه نباید خرج کرد و این دو طرف، مذموم است و وسط آنها، که صفت جود و سخا بوده باشد پسندیده و محمود است.
مخفی نماند که صفت بخل، نتیجه محبت دنیا و ثمره آن است و این، از جمله صفات خبیثه و اخلاق رذیله است.
و خدای تعالی می‏فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما اتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیرا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیمَه»
[1] خلاصه معنی آنکه: «گمان نکنند کسانی که بخل می‏ورزند به آنچه خدا از فضل خود به ایشان عطا فرموده، که این خیر ایشان است بلکه این شرّ است از برای ایشان و زود باشد که در روز قیامت آنچه را بخل کرده‏اند طوق شود و به گردن ایشان افتد» و حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود که: اصلاً و ابداً دور بخل نگردید که آن هلاک کرد کسانی را که پیش از شما بودند و ایشان را بر این داشت که خون یکدیگر را ریختند و آنچه بر ایشان حرام بود حلال شمردند» و از آن حضرت روایت شده است که: «بخل، دور است از بهشت و نزدیک است به آتش و جاهل سخی محبوب‏تر است نزد خدا، از عالم بخیل» و فرمود که: «بخل، درختی است که: ریشه آن به درخت زقّوم فرو رفته و بعضی از شاخهای خود را به دنیا آویخته است. پس هر که به شاخی از آن چنگ زند او را داخل آتش می‏کند. آگاه باشید که بخل، ناشی از کفر است و عاقبت کفر آتش است» و نیز از آن سرور روایت شده است که اگر کسی از شما بگوید که بخیل بهتر است از ظالم. جوابش این است که چه ظلمی بدتر است در نزد خدا از بخل. قسم یاد نموده است خدا به عزّت و عظمت و جلال خود که بخیل را داخل بهشت نکند». «شخصی در جهاد در خدمت آن حضرت کشته شد زنی بر او می‏گریست و می‏گفت: «وا شهیداه» حضرت فرمود که: چه می‏دانی که او شهید است؟ شاید که او سخن بی‏فایده می‏گفته یا بخیل بوده». روزی آن بزرگوار مردی را دید که پرده کعبه را گرفته می‏گوید: «خدایا به حرمت این خانه، گناه مرا بیامرز. حضرت فرمود: بگو ببینم چه گناه کرده‏ای؟ عرض کرد که:
گناه من بزرگتر از آن است که بگویم. فرمود که: گناه تو بزرگتر است یا زمین؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ گفت: گناه من. گفت: گناه تو اعظم‏تر است یا آسمان‏ها؟ گفت: گناه من. فرمود:
گناه تو اعظم است یا عرش؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است یا خدا؟ گفت:
خدا اعظم و اعلی و اجلّ است. پس حضرت فرمود: بگو گناه خود را. عرض کرد:
یا رسول اللّه من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقیری رو به من می‏آید که از من چیزی بخواهد گویا شعله آتشی رو به من می‏آورد. حضرت فرمود: دور شو از من و مرا به آتش خود مسوزان. قسم به آن خدائی که مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است که اگر میان رکن و مقام بایستی و دو هزار سال نماز کنی و این قدر گریه کنی که نهرها از آب چشم تو جاری شود و درختان سیراب گردند و بمیری و بخیل باشی خدا تورا سرنگون به جهنم می‏افکند» و روایت شده است که: «دو ملک موکل‏اند که در هر صباحی ندا می‏کنند که خداوندا مال هر بخیل را تلف کن و هر که انفاق کند، عوض به او کرامت کن» و اخبار در مذمّت صفت بخل، بی‏حد و خارج از حیّز عدّ (شمارش) است، با این که خود این صفت، در بردارنده ی مفاسد بی‏شمار در آخرت و دنیاست. حتی اینکه تجربه شده است که نگاه کردن به روی بخیل، دل را می‏گیرد و آن را تاریک می‏کند و دیده شده است که: هر که لئیم و بخیل است، در نظرها خوار و ذلیل است.
همچنان که پیشوای اهل کرم حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - فرمود که: «بخل، صاحب خود را حقیر و بی ارزش می‏کند» و از بخل و خساست، حیثیت و آبروی انسان بر باد فنا می‏رود. بلکه همچنان که آن حضرت تصریح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخیل با او دشمن و هیچ بخیلی را در عالم دوستی نیست. اهل و عیالش چشم به مرگ او دوخته و فرزندانش دیده بر راه وفات او نهاده و آن مسکین بیچاره، با وجود توانایی، به سختی و با وسعت بسیار، به تنگی می‏گذراند. زندگانی او در دنیا چون فقرا و محاسبه و مؤاخذه او در آخرت، محاسبه و مؤاخذه اغنیاست. در دنیا خوار و ذلیل و در عقبی به عذاب الیم گرفتار.
معالجه مرض بخل
بدان که: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمی و عملی است اما علم، پس آن است که: آفت بخل را بداند و فایده جود و کرم را بشناسد و بعد از آنکه طالب علاج این مرض باشد، بسیار ملاحظه آثار و اخباری که در مذمت بخل و مدح سخاوت رسیده بکند و «وعده و وعیدی» که بر این دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخیلان و تنفّر مردم را از ایشان مشاهده نماید.
و بداند که: از برای او خانه دیگری غیر از این خانه نیز هست، که خواه نا خواه باید به آنجا برود و در آنجا نیز احتیاج دارد و قدری را که پیش می فرستد و ذخیره می نماید در روز درماندگی به کارش می آید و اعتماد بر فرزندان نکند. تو در باره پدر و مادر ببین چه کردی که فرزندان در باره تو کنند.
به دختر چه خوش گفت بانوی ده که روز نوا برگ سختی بنه
خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان
به دنیا توانی که عقبی خری بخر جان من ورنه حسرت بری
زر و نعمت اکنون بده کان توست که بعد از تو بیرون ز فرمان توست
پریشان کن امروز گنجینه چیست که فردا کلیدش نه در دست توست
تو با خود ببر توشه خویشتن که شفقت نیاید ز فرزند و زن
کسی گوی دولت ز دنیا برد که با خود نصیبی به عقبی برد
غم خویش در زندگی خور که خویش به مرده نپردازد از حرص خویش
به غمخوارگی چون سرانگشت من نخارد کسی در جهان پشت من
درون فرو ماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن
و چون این مراتب را دانستی خود را خواه نا خواه بر عطا و بخشش ملزم کن و دل از مال برکن و پیوسته بخشش کن و احسان به فقرا بنمای، تا اینکه طبع تو به صفت بذل و احسان راغب شود.
و طالب صفت سخاوت باید که چون اراده عطائی کند در آن توقّف نکند، که شیطان لعین در مقام وسوسه در آید و او را وسوسه کند و از فقر و کم شدن سرمایه بترساند.
و اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام بی غم کردن نفس خود برآید و مشهور شدن در بلاد و محبت مردم و نام نیک و ستایش دور و نزدیک را به نظر در آورد و بسیار در این‏ها و در نام نیک سخاوتمندان تأمّل کند تا از این راه به سخاوت علاقه مند شود و دست او به بذل و عطا گشوده شود.
و نفس او فی الجمله در بخشش مطیع گردد و اگر چه عطای به این قصد هم از صفات رذیله است و حقیقت سخاوت نیست، - چنان که ذکر خواهد شد ولیکن این مانند آن است که: چون طفل را می‏خواهند از شیر بگیرند و پستان را از یاد او ببرند او را به گنجشک و امثال آن مشغول می‏کنند و شکی نیست که: گنجشک‏بازی، کمال طفل نیست و لیکن بعد از علاج، شوق او به گنجشک می‏شود. پس درباره این شخص هم ضرر ندارد که ابتدا دل خود را به این قصدها شاد کند تا علاقه مال از دل او تمام شود، آن وقت در صدد تصحیح قصد و نیّت خود برآید.
مخفی نماند که عمده در علاج این صفت، قطع سبب آن است و سبب آن دوستی مال دنیا است، پیش از دوستی امور دیگر، که بر احسان مترتب می‏شود و سبب دوستی مال، یا محبت لذتها و شهوت های دنیوی است که به وسیله مال به آنها می‏توان رسید.
یا به ضمیمه طول امل(آرزو)، یا به جهت نگاهداری و ذخیره کردن از برای اولاد است. یا بدون سبب، خود مال را دوست دارد از حیثیّت آنکه مال است. همچنان که می‏بینیم که بعضی از پیران کار افتاده این قدر مال دارند که آنچه امید به عمر خود دارند کفایت ایشان را می‏کند و اموال بسیار زیاد می‏ماند و فرزندی هم ندارند که عاقبت اندیشی او را کند. با وجود این، شب و روز در سعی و زحمت از پی تحصیل مال و بر روی هم نهادن آن‏اند.
و چه بسیار باشد که بر خود سخت گیری بسیار کنند و به مشقّت بگذرانند. بلکه از دادن خمس و زکوه خود داری نمایند و به خرج کردن دیناری در علاج بیماری خود راضی نشوند و چنین کسی عاشق درهم و دینار است و لذت او به داشتن مال است و با وجود اینکه می‏داند که به زودی می‏میرد و دشمنان او مال او را غارت می‏کنند، دیناری به مصرف دنیا، یا آخرت خود نمی‏رساند و این مرضی است که معالجه آن در بسیار مشکل است، به خصوص در ایام پیری، زیرا که این مرض در این وقت مزمن شده است و قوّت گرفته و بدن ضعیف شده است و مقاومت با مرض نمی‏کند و چنین کسی در نهایت ضلال و گمراهی و مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاخِرَه»
[2] است. بلکه هر که فرقی میان سنگ و مال بیشتر زا اندازه نیاز ببیند، جاهل و احمق و نادان مطلق است.
زر از بهر خوردن بود ای پسر برای نهادن چه سنگ و چه زر و چنین کسی باید تأمل کند که تفاوت مالی که خرج نکنی و به کار تو نیاید با خاک صحرا و آب دریا و سنگ کلوخ چه چیز است؟ چنان فرض کن که در زیر خانه تو خمهای پر از طلا و نقره مدفون است، چون تو خرج نکنی با خاک چه فرق دارد؟ و حال اینکه اگر آن را در زیر هزار سنگ پنهان کنی روزگار آن را به باد یغما خواهد داد.
[1] . آل عمران، آیه 180. [2]. سوره حج، آیه 11.
خواه بنه مایه و خواهی بباز کانچه دهند از تو ستانند باز
و اگر سبب آن حب شهوات و طول امل باشد باید معالجه آن را به آنچه در حرص و قناعت گفتیم و آنچه در علاج طول امل گفتیم باید نمود و اگر جمع مال به جهت اولاد و فرزندان باشد این نیست مگر از بی‏اعتقادی و بی‏خردی، زیرا که: پروردگاری که اولاد را آفریده روزی نیز به جهت ایشان مقرّر کرده است.
یکی طفل دندان برآورده بود پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت نگر تا زن او را چه مردانه گفت
مخور گول ابلیس تا جان دهد هر آن کس که دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوند روز که روزی رساند تو چندان مسوز
دیده عبرت بگشای و بنگر چقدر کسان که در کودکی پدر را از دست داده اند و هیچ مالی برای ایشان به جا نمانده با وجود این، بسیار حال و ثروت ایشان از کسانی که اموال بسیار از پدر به جهت ایشان مانده بهتر و بیشتر است. کم کسی را می‏بینیم که آنچه دارد به واسطه ارث پدر بوده باشد و حال اینکه فرزند اگر صالح و پرهیزکار بوده باشد خداوند به وجهی بهتر کفایت و کارسازی او را بکند و اگر فاسق و تباه روزگار باشد، آن مالی را که تو به زحمت و دردسر جمع کرده‏ای و نخورده‏ای صرف لهو و لعب و معصیت خدا خواهد نمود و گناه او به تو خواهد رسید
برگرفته از کتاب:معراج السعاده - ملا احمد نراقی, ص 228

انتقام جوئی

انتقام جوئی 

یعنى کسى که بدى با انسان کند اگر او نیز در صدد بدى کردن به مثل آنچه او کرده است یا بالاتر برآید این انتقام جوئی است، این حالت تا جایی پیش می رود که اگر چه شرعا حرام باشد، باز هم مرتکب آن می شود، مانند: مکافات غیبت به غیبت، و فحش به فحش، و بهتان به بهتان. و همچنین غیر این‏ها از افعال محرمه. و شکى در حرمت آن نیست.
رسول خدا - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «اگر مردى تو را سرزنش کند به عیبى که در تو هست، تو سرزنش مکن او را به آنچه در اوست». و نیز فرمودند: «دو نفر که یکدیگر را دشنام مى‏دهند دو شیطان‏اند که همدیگر را مى‏درند». «روزى در مجلس حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - ، شخصى به یکى از صحابه دشنام داد، و او ساکت بود، بعد از آن، او نیز شروع کرد به تلافى آن. حضرت برخاستند و فرمودند که: فرشته از جانب تو جواب مى‏داد و چون خود به سخن آمدى فرشته رفت و شیطان آمد، و در مجلسى که شیطان در آن است من نمى‏نشینم». پس بر مرد دیندار لازم است که هر گاه از کسى نسبت به او ظلمى صادر شود در گفتار یا کردار، اگر از شریعت مقدسه جزائى و انتقامى به جهت آن مقرر است به آن اکتفا کند و از آن تعدى نکند، اگر چه بهتر آن است که از آن نیز چشم بپوشد و از آن شخص عفو کند. و اگر در شرع، جزاء معیّنى به جهت آن نرسیده است پا از دایره شرع بیرون ننهد. و اگر سخنى بگوید، سخنى باشد که حرام نباشد، مثل اینکه: در مقابل کسى که او را مذمت کند یا دشنام دهد و مانند آن از چیزهائى که در شرع مکافاتى ندارد همین قدر گوید که: اى بى‏حیا، و اى بد خلق، و اى بى‏آبرو، و اى بى‏شرم - اگر این صفات را داشته باشد -. یا بگوید خدا جزاى تو را بدهد، یا خدا از تو انتقام کشد، یا تو کیستى که من جواب تو را گویم، یا اى جاهل، و اى احمق. و این دروغ نیست، زیرا که هیچ کس از جهل و حمق خالى نیست.
همچنان که مروى است که: «مردم همه در شناختن ذات خدا احمق‏اند». و بهتر این است که زبان به این‏ها نیز نگشاید و حواله آن را به رب الارباب نماید، زیرا که بعد از شروع در جواب، خود را نگاهداشتن مشکل است. و اکثر مردم در وقت غضب از ضبط خود عاجزند.
بلى اگر مقامى باشد که اگر مطلقا متعرض نشود به بى‏غیرتى و بى‏حمیّتى منجر شود، با حلم و حوصله و موافقت شریعت مقدسه، مکافات نماید. و چون فی الجمله مکافات نمود زود راضى شود.
از حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که: «بنى آدم طبقات مختلف‏اند: بعضى دیر به غضب مى‏آیند و زود غضب ایشان بر مى‏گردد. و بعضى زود به غضب مى‏آیند و زود بر مى‏گردند. و طایفه‏اى زود به غضب مى‏آیند و دیر راضى مى‏شوند. و جماعتى دیر به غضب مى‏آیند و دیر خشنود مى‏شوند و بهترین این طوایف کسانى هستند که دیر غضبناک مى‏شوند. و زود خشنود مى‏گردند. و بدترین ایشان، آنان‏اند که زود به غضب آیند و دیر راضى شوند». و بدان که علاج ترک انتقام این است که: تأمل در بدى عاقبت آن در دنیا و آخرت کند و بداند که اگر انتقام آن را به پروردگار حواله کند البته منتقم حقیقى از او انتقام کشد، همچنان که مکرر مشاهده شده و به تجربه رسیده و اخبار و آیات بر آن دلالت دارند.
بلى:
به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان مورى مرغکى راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمد کار او ساخت
علاوه بر اینکه اگر آن شخصى که بدى کرده او را از انسانیت فی الجمله بهره‏اى هست از سکوت و مکافات نکردن بیشتر تنبیه و تأدیب مى‏شود، و اثر الم و شرمسارى و خجالت او بیشتر از انتقام توست. و اگر از انسانیت بى‏بهره و بى‏نصیب است تلافى تو نیز چندان اثرى در او نمى‏کند، بلکه هر چه نسبت به او گوئى تفاوتى در حال او هم نمى‏رسد و تو باز از مقابله و برابرى با او ضایع و بى وقع مى‏گردى زیادتر از آنچه آن شخص با تو کرده.
بلى:
سگى پاى صحرا نشینى گزید به خشمى که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد به خیل اندرش دخترى بود خرد
پدر را جفا کرد و تندى نمود که آخر تو را نیز دندان نبود
پس از گریه مرد پراکنده روز بخندید کاى دختر دلفروز
محال است اگر تیغ بر سر خورم که دندان به پاى سگ اندر برم
و بعد از این تأمل کند در فواید ضد انتقام که همانا «عفو کردن» است و چون مکرر چنین کند از براى او ملکه و عادت می‎شود .
ملا احمد نراقی - معراج‎السعاده، ص172

اهانت و تحقیر دیگران

اهانت و تحقیر دیگران
اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا و مذمت آن
شکی نیست که این صفت مذمومه در شریعت مقدسه حرام، و موجب هلاکت صاحب آن است.
از حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است که: «خدای ـ تعالی ـ فرمود: هر که اهانت برساند به یکی از دوستان من، پس کمر به مبارزه‌ی با من بسته است».
[1]
و در حدیث دیگر از آن سرور منقول است که: «پروردگار عالم ـ جل شأنه ـ فرمود: به تحقیق که با من جنگ کرده است هر که ذلیل کند یکی از بندگان مؤمن مرا».
[2]
و از حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که: «هر که پست و حقیر کند مؤمنی را ـ خواه مسکین باشد و خواه غیر مسکین ـ خدای ـ تعالی ـ باز نمی‌ایستد از پست کردن و دشمنی او، تا رجوع کند از آنچه به آن مؤمن کرده است.»
[3]
و احادیث در این خصوص بسیار است.
و هر که نسبت میان خدا و بنده‌ی او را فی الجمله ادراک کند، و ربط خاصی که میان خالق و مخلوق است بفهمد، می‌داند که اهانت بنده، اهانت مولای اوست، و تحقیر مخلوقی، فی الحقیقه تحقیر خالق اوست. و همین قدر در مذمت این عمل کافی است.
پس بر هر عاقلی واجب است که پیوسته متذکر این معنی بوده باشد، و اخبار و آثاری را که در مذمت اهانت بندگان خدا وارد شده در نظر داشته باشد، و آنچه در خصوص مدح و تعظیم ایشان رسیده است نصب العین خود نماید، و خود را از این عمل (کار) قبیح باز داد تا موجب رسوایی او در دنیا و آخرت نگردد.
تعظیم و احترام کردن به بندگان خدا و فضیلت آن
و مخفی نماند که ضدّ این صفت، که اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد، از شریف‌ترین عمل‌ها و با فضیلت‌ترین کارها است.
و در حدیث قدسی وارد شده است که: «حق ـ سبحانه و تعالی ـ فرمود که: باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده‌ی مؤمن مرا».
[4]
و از حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است که: «هیچ بنده‌ای از امت من نیست که نیکویی و نرمی کند با برادر مؤمن خود، به نوعی از ملاطفت، مگر اینکه خدا از خدمه‌ی بهشت خدمتکار از برای او مقررّ می‌فرماید.»
[5]
و از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که: «هر که ذلت را از روی برادر مؤمن خود بردارد، خدای ـ تعالی ـ ده حسنه برای او می‌نویسد، و هر که بر روی برادر مؤمن خود تبسم کند، خدای ـ تعالی ـ از برای او حسنه ثابت کند.»
[6]
و فرمود: «هر که برادر مؤمن خود را تحسین کند، خدای ـ تعالی ـ تا روز قیامت برای او تحسین می‌نویسد.»
[7]
و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را گرامی دارد، خدای تعالی را گرامی داشته است.»
[8]
روزی آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود که: «ای اسحق! به دوستان من هر قدر توانی احسان کن، که هیچ مؤمنی احسان به مؤمنی نکرد و اعانت او ننمود مگر اینکه صورت ابلیس را خراشید، و دل او را مجروح ساخت.»
[9]
و از جمله‌ی اموری که انسان را به اکرام و تعظیم مردم وا می‌دارد،‌ آن است که به تجربه ثابت شده است که: هر که به هر نظری مردم را می‌بیند، مردم نیز به آن نظر به او نگاه می‌کنند و او را می‌بینند.
آری، هر کس هر چه می‌کارد درو می‌کند.
همینت پسند است اگر بشنوی که گر خار کاری سمن
[10] ندروی
و بدان که ـ همچنان که مذکور شد ـ گرامی داشتن و عزت دادن جمیع طبقات مردم، به قدری که سزاوار ایشان است از جمله‌ی اعمال پسندیده است. و شایسته است که انسان بعضی از اصناف مردم را به تعظیم و اکرام بیشتری اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوی است، زیرا در احادیث بسیار تأکید زیاد در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده.
احترام پیران
و از آن جمله پیران و ریش سفیدان اهل اسلام است، که گرامی داشتن و احترام زیاد ایشان بر جوانان لازم و حتمی است.
و حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود که: «هر که مراعات کند برتری بزرگتر از خود را به جهت زیاد بودن سن او، و احترام کند او را، خدای تعالی او را از ترس روز قیامت ایمن می‌گرداند.»
[11]
و از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است که: «بزرگ شمردن بزرگان پیر، و تعظیم آنان، تعظیم و بزرگ شمردن خداست.»
[12]
و فرمود که: «از ما نیست هر که احترام نکند پیران ما را، و رحم نکند بر بچه‌های ما».
[13]
و از جمله‌ی کسانی که زیادتی احترام به ایشان سزاوار است، بزرگ طایفه و بخشنده طایفه است. و حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود که: «هرگاه کریم قوم، و بزرگ ایشان بر شما وارد شود، اکرام او کنید.»
[14]
احترام سادات
و از جمله‌ی طوایفی که زیادتی تعظیم و اکرام ایشان لازم، و احترام ایشان حتمی است، سلسله‌ی جلیله‌ی سادات علویه است، که دوست داشتن و محبت ایشان، اجر رسالت و مزد نبوت است.
و از حضرت رسالت پناهی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مروی است که: «شفاعت من ثابت است از برای هر که اعانت کند ذرّیّه‌ی مرا به دست یا زبان یا با مال خود.»
[15]
و فرمود: «چهار نفر را من شفاعت خواهم نمود در روز قیامت، اگر چه به قدر گناه تمام اهل دنیا را آورده باشند:
یکی: آنکه اکرام کند ذرّیّه‌ی مرا.
دوم: آنکه حاجت ایشان را برآورد.
سیّم: آنکه تلاش نماید از برای ایشان در وقتی که گرفتار باشند.
چهارم: آنکه به دل و زبان، با ایشان دوستی و محبت کند.»
[16]
و فرمود: «اکرام کنید خوبان ذرّیّه‌ی مرا از برای خدا، و بدان ایشان را از برای من».
[17]
و احادیث در فضیلت سادات، و اجر اکرام و تعظیم ایشان بی‌نهایت است. و آنچه مذکور شد از برای اهل ایمان کافی است.

[1] . بحارالانوار، ج75، ص155، ح25، کافی،‌ ج2، ص352، ح7. [2] . بحارالانوار، ج75، ص158، ح28، کافی،‌ ج2، ص352، ح6. [3] . کافی، ج2، ص351، ح4. [4] . بحارالانوار، ج67، ص71، ح36. [5] . کافی، ج2، ص206، ح4، بحارالانوار، ج74، ص298، ح33. [6] . بحارالانوار، ج74، ص297، ح30، کافی،‌ ج2، ص205، ح1. [7] . بحارالانوار، ج74، ص298، ح31، کافی،‌ ج2، ص206، ح2. [8] . بحارالانوار، ج74، ص298، ح32، کافی،‌ ج2، ص206، ح3. [9] . کافی، ج2، ص207، ح9، بحارالانوار، ج74، ص301، ح38. [10] . مخفف یاسمن، اسم گل خوشبویی است. [11] . بحارالانوار، ج75، ص137، ذیل ح5. [12] . کافی، ج2،‌ص165. [13] . همان. [14] . محجه البیضاء، ج3، ص372. [15] . جامع الاخبار، ص140. [16] . خصال شیخ صدوق، باب الاربعه، ص196، ح1. [17] . جامع الاخبار، ص140.
برگرفته از کتاب: معراج السعاده - ملا احمد نراقی، ص336