بیحرمتی به مقدسات و ارزشها ۱ | |||||
یکی از روش ها برای تعیین گناه کبیره، هر گناهی است که دینداران آن را بزرگ میدانند به طوری که ثابت شود که در تمام دورهها تا زمان ائمه و پیغمبر ـ علیهم السّلام ـ ، نزد هر دینداری بزرگ بوده است. پس آن گناه کبیره خواهد بود؛ مانند هتک احترام و اهانت کردن به مقدسات و محترمات دینی ـ یعنی آنچه لزوم احترامش در دین امر بدیهی باشد. مانند قرآن مجید، کعبه معظمه، مساجد، مشاهد مشرفه حتی تربت حسینی ـ علیه السّلام ـ و در اینجا به حرمت اهانت و وجوب تعظیم هر یک از امور مزبور و احکام آنها به طور اختصار اشاره میشود. [1] . ان القرآن هو الثقل الاکبر و ان وصیی هذا و ابنای و من خلفهم من اصلابهم هم الثقل الاصغر (سفینه البحار، ج1، ص132). [2] . فیقول الله تعالی و عزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لاثیبن علیک الیوم احسن الثواب ولا عاقبن علیک الیوم الیم العقاب (اصول کافی، ج2، ص597). [3] . فیقول الجبار و عزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لاکرمن الیوم من اکرمک ولاهینن من اهانک (اصول کافی، کتاب فضل قرآن، حدیث 14، ج2، ص602). [4] . قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ انا اول و افد علی العزیز الجبار یوم القیمه و کتابه و اهل بیتی ثم امتی ثم اسئلهم ما فعلتم بکتاب الله و باهل بیتی (اصول کافی ـ کتاب فضل القرآن، حدیث 4، ج، ص600). [5] . برای دانستن مدارک و روایات این احکام به کتاب طهارت وسائل الشیعه ابواب الوضوء باب 12 مراجعه شود. [6] . عروه الوثقی ـ فصل فی غایات الوضوء مسألهی 3 تا 19. [7] . و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا (سورهی 7، آیهی 207). [8] . پارهای از این امور جزءمکروهات در رسالههای عملیه ذکر شده. [9] . ان لله عزوجل حرمات ثلث لیس مثلهن شیء کتابه و هو حکمته و نوره و بیته الذی جعله قبله للناس و عتره نبیکم (خصال صدوق ـ علیه الرحمه ـ ص146).
|
بی غیرتی |
«غیرت» به معنای رَشک و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.[1] علمای اخلاق نیز غیرت را چنین تعریف کرده اند، غیرت و حمیّت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه که حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یکی از ملکه های نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت از زمره مردان خارج است.[2] اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی[3] ضرورت غیرت «غیرت» یکی از کمالات انسانی است که دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه کرده است. غیرت ورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً مؤمنان پرهیزکار است. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنَّ اللهَ یَغارُ لِلْمؤمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ»[4] خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر کس غیرت نورزد، دلش وارونه است. شاید مراد از وارونگی دل این باشد که شخص بی غیرت از حالت طبیعی انسان خارج شده و به ورطه پوچی و تباهی سقوط کرده است. وجود غیرت در جامعه انسانی تا آنجا ضروری و حیاتی است که شارع مقدس اسلام در تشریع احکام نیز به آن عنایت داشته است. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ ما اَحَدٌ اَغْیَرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ»[5] آگاه باشید که خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع کرد و هیچ کس غیورتر از خدا نیست که از روی غیرت، زشتیها را حرام کرده است. بر همین اساس، خدا به هر غیرتمندی نظرلطف و مرحمت دارد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنَّ اللهَ غَیوُرٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ»[6] خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد. از آنچه گذشت، به اهمیت، ضرورت و تقویت غیرت پی می بریم، ذکر این نکته نیز ضروری است که انسان با شنیدن واژه غیرت، ناموس و حریم خانواده در ذهنش تداعی می شود در حالی که مرز غیرت از این حد فراتر رفته انواع و اقسام دیگری را شامل می شود که اهمیت آنها نیز از غیرت ناموسی کمتر نیست. در این جا به انواع غیرت اشاره می شود. انواع غیرت شاید بتوان انواع غیرت را به تعداد پدیده هایی که نزد انسان تقدّس و حرمت دارد، گسترش داد که در این صورت از مرز شمارش فراتر می رود. اما از دیدگاه دیگر می توان همه پدیده های مقدّس را در قالب دین، ناموس و آبرو و میهن خلاصه کرد که در نتیجه، غیرت به سه نوع: دینی، ناموسی و ملّی تقسیم می شود. الف ـ غیرت دینی منظور از غیرت دینی، این است که انسان مسلمان نسبت به کیان اسلام و آنچه بدان مربوط می شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجرای آن بکوشد و از کوچکترین خدشه و تعرّضی نسبت به آن جلوگیری کند. بر این اساس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، سفارش به حق و صبر، تعلیم و تعلّم و... می تواند در راستای غیرت دینی قرار گیرد، چرا که هر یک از موارد یاد شده از یک سو، در تحکیم احکام اسلام مؤثر است و از سوی دیگر، با ضدّ آن سرستیز دارد. قرآن مجید با لحن تحریک آمیزی از مسلمانان می خواهد که ضمن تقویت غیرت دینی خویش در موارد لزوم، آن را به کار گیرند و از اسلام و مسلمانان بی یاور دفاع کنند: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلوُنَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الْمُستَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِساءِ وَ الْوِلْدانِ»[7] شما را چه شده که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ پیام این آیه نشانگر آن است که جنگیدن در راه خدا و تلاش در رهاسازی مستضعفان خواستِ خدا و لازمه مسلمانی است که اگر انجام نپذیرد، دور از انتظار و مورد اعتراض خدا قرار می گیرد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز غیرت را عین دیانت دانسته، فرمود: «غَیْرَهُ الرَّجُلِ ایمانٌ»[8] غیرت مرد (عین) ایمان است. همه غزوه ها و سریّه های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جنگ های سه گانه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ مبارزه و صلح تحمیلی امام مجتبی ـ علیه السلام ـ و حماسه جاوید عاشورا و مبارزات بی امان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ و علمای دردآشنا در طول تاریخ، جملگی رنگ «غیرت دینی» دارد، خداوند می فرماید حتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اینکه مردم ایمان نمی آورند، نزدیک بود هلاک شود. «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَلّا یَکُونوُا مُؤْمِنینَ»[9] گویا از اینکه ایمان نمی آورند. می خواهی جانت را از دست بدهی! امام علی ـ علیه السلام ـ از این که مسلمانان نسبت به اجرای احکام اسلام و جهاد در راه خدا، بی تفاوتی نشان می دادند، دلش چرکین بود و از خدا مرگ طلب کرد. «... قاتَلَکُم اللهُ لَقَد مَلَاتُم قَلْبی قَیحاً وَ شَحَنْتُم صَدری غَیظاً...»[10] خدا مرگتان دهد که دلم را چرکین کردید و سینه ام را از خشم آکندید! همچنین می فرماید: «وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَیْنی وَ بَیْنَکم وَ الْحَقَنی بِمَنْ هُوَ اَحق بی مِنْکُم...»[11] دوست دارم که خدا میان من و شما جدایی افکند و به کسی که سزاوارتر از شما به من است، ملحقم سازد. ب ـ غیرت ناموسی حمایت و حفاظت از ناموس، ارتباطی تنگاتنگ با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و اسلام با تأکید از او خواسته که از ناموس خود و هم کیشانش در برابر هر گونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع کند و کمترین مسامحه ای از خود بروز ندهد، حتی روایت شده که: «اگر کسی ببیند که مرد بیگانه ای با همسرش نزدیکی می کند، می تواند هر دو را بکشد»[12] فتوای امام راحل (قدس سرّه) نیز چنین است: اگر به ناموس کسی ـ خواه همسرش باشد یا دیگران ـ به قصد تجاوز حمله شود، واجب است به هر وسیله ممکن آن را دفع کند گرچه به کشتن مهاجم بیانجامد، بلکه اگر قصد آبروریزی به کمتر از تجاوز هم داشته باشد، به ظاهر حکمش همین است.»[13] همچنین، مسلمانان وظیفه دارند که در میان خود ـ در روابط اجتماعی و خانوادگی ـ عفّت شخصی و عمومی را رعایت کنند. زنان با حجاب کامل اسلامی و رعایت شؤون اجتماعی، از هر گونه خودنمایی و تحریک مردان امتناع ورزند و مردان نیز با متانت و حفظ امانت نسبت به پاکدامنی خود و دیگران همت گمارند. نیز ناموس خویش را از رفت و آمدهای غیرضروری، پوشیدن لباسهای جلف و زننده، هر گونه خودآرایی در اجتماع، سخن گفتن و روبرو شدن با نامحرم و... باز دارند تا زمینه های ناامنی ناموسی محو شده، جای خود را به امنیت و عفت بدهد. ج ـ غیرت ملّی مراد از «غیرت ملّی» احساس مسؤولیت در برابر تمامیت ارضی کشور اسلامی و دلسوزی و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است که به شکلی با «غیرت دینی» و «غیرت ناموسی» نیز پیوند دارد. ناگفته مشخص است که «ملّی گرایی» به معنای امروزی از نظر اسلام محکوم و نامعقول است؛ ولی وطن دوستی و مشارکت در دفاع از میهن و هم میهنان مسأله ای است که با سرشت انسانی عجین و از سوی اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است و روایت زیر گواه آن می باشد: «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْایمانِ»[14] وطن دوستی از ایمان است. پس از جنگ صفّین و فتنه حکمیّت، نیروهای معاویه یک سلسله عملیات ایذایی در نوار مرزی و شهرهای تحت فرمان امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ انجام داند، آن حضرت از چنین جسارتی بسیار دلگیر شد و با جدّیت از نیروهای خویش خواست که به این حملات پاسخ دهند و پس از آنکه شنید ضحّاک بن قیس به زائران خانه خدا حمله کرده و اموالشان را به غارت برده است، به مردم فرمود: «... لایُدرَکُ الْحَقُّ الّا بِالْجِدّ اَیَّ دارٍ بَعْدَ دارِکُمْ تَمْنَعُونَ وَ مَع اَیّ اِمام بَعْدی تُقاتِلُونَ»[15] حق، جز در سایه تلاش و کوشش به دست نمی آید، پس از (تصرف و غارت) این میهن از چه دیاری دفاع خواهید کرد و بعد از من، همراه کدام پیشوا خواهید جنگید؟ امام خمینی (قدس سرّه) در این باره چنین فتوا داده است: «اگر دشمنی به کشور اسلامی یا مرزهای آن حمله کند و اسلام و جامعه اسلامی مورد خطر قرارگیرد، بر مسلمانان واجب است که به هر وسیله ممکن و با بذل جان و مال از آن دفاع کنند.»[16] [1] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت. [2] . جامع السعادات، ج 1، ص 266. [3] . لغت نامه دهخدا، واژه غیرت، (شعر از نظامی). [4] . بحارالانوار، ج 79، ص 115. [5] . همان، ج 76، ص 332. [6] . فروع کافی، ج 5، ص 535، دارصعب، بیروت. [7] . نساء (4)، آیه 75. [8] . شرح غررالحکم، ج 4، ص 377. [9] . شعرا (26)، آیه 3. [10] . نهجالبلاغه، خطبه 27، ص 96. [11] . همان، خطبه 115، ص 364. [12] . وسائل الشیعه، ج 28، ص 149. [13] . تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 87. [14] . سفینه البحار، قمی، ج 2،ص 668، (برای اطلاع بیشتر از حدود و مرز میهن اسلامی به المیزان، ج 4، ص 2، رجوع کنید). [15] . نهجالبلاغه، خطبه 29، ص 103. [16] . تحریرالوسیله، ج 1، ص 485. |
بی توجهی به واجبات | |||
یکی از مهمترین نقاط آغاز، اداء فرایض و اهتمام به واجبات است به ویژه نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. مؤمن سالک باید نماز را در وقت بخواند، نه تنها در وقت که در اول وقت و همیشه باید پیش از وقت خود را آماده کند تا در اول وقت به نماز برخیزد، که امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «أوَّل الْوقْتِ رِضْوانُ اللهِ و اخرُهُ عَفْوُاللهِ و الْعفْوُ لا یکونُ إلا منْ ذَنبٍ.»[1] نماز اول وقت سرشار از خشنودی خدا و در پایان وقت مشمول عفو و بخشش خداوند می شود. بدیهی است عفو و بخشش جز در مورد گناه صدق نمی کند.[2] اهتمام به فرایض، کاشف از روح انقیاد و موجب تقویت اساس تقوا و ایمان و اخلاق است. رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «إعْمل بِفَرائِض اللهِ تَکُن اَتْقَی النّاسِ.»[3] به آنچه خدا واجب کرده عمل کن تا باتقواترین مردم باشی. ابوحمزه ثمالی از امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ نقل می کند که فرمود: «مَن ْعمِلَ بمَا افْتَرَضَ الله عَلَیْهِ فَهُو مِنْ خیرِ النّاس.»[4] هر کس عمل کند به آنچه خدا بر او واجب کرده از بهترینِ مردم است. و در حدیث دیگر فرمود: «... فَهُو منْ أعْبَدِ النّاس.»[5] ... هر کس بجای آورد آنچه را که خدا واجب کرده از عابدترینِ مردم است. و در حدیث قدسی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است: «قال اللهُ تبارَکَ و تَعالی ما تَحبَّبَ إلیَّ عبْدی بِأحَبَّ ممَّا افْترضْتُ علیِه.»[6] هیچ عبادتی به اندازه ادای واجبات، بنده ام را نزد من محبوب نمی کند. قطب راوندی می گوید روایت شده است که فرشته ای از کعبه ندا در می دهد: هر کس فرایض و واجبات خدا را ترک کند از امان خدا بیرون آمده است.[7] حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «... وَلا عبادهَ کَأداءِ الْفرائِض...»[8] ... هیچ عبادتی مانند ادای فرایض و واجبات نیست.... و در بعضی از کتابها، حدیث قدسی را با این عبارت آورده اند: «ما تَقَرَّبَ إلیَّ عَبْدی بِشَیْ ءٍ أحبَّ إلیَّ ممَّا افْترضْتُهُ علیْهِ و إنَّهً لیَتَقَرَّبُ إلیَّ بِالنّافِلهِ...»[9] بنده من تقرّب نجوید به سوی من به چیزی محبوب تر و بهتر از آنچه من بر او واجب کرده ام و به وسیله نوافل نیز به من نزدیک می شود... . سالک الی الله پیش از شروع به هر کار باید آن را بشناسد و وظیفه و حکم شرع را درباره آن بداند و پس از علم، رفتار و کردار خویش را با موازین شریعت منطبق سازد. ادای وظیفه و تأدّب به آداب بدون علم به وظایف و مقررات شرعی امکان پذیر نیست. بنابراین، بر همه لازم است که احکام دینی خود را به اندازه ضرورت و نیاز (تقلیداً یا اجتهاداً) بدانند و حدّاقل گروهی می بایست در تفقّه در دین و یادگیری مسائل و معارف دینی پیشگام باشند تا بتوانند دیگران را نسبت به وظایف دینی آگاه سازند. خداوند متعال می فرماید: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَه لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»[10] ... چرا از هر فرقه ای گروهی بسیج نمی شوند تا اینکه معارف دینی را خوب یاد بگیرند و آنگاه که به وطن خویش برگشتند قوم خود (: خویشاوندان و بستگان) را به وظایفشان آگاه سازند (و آنها را از بی تفاوتی در برابر مسئولیتها بر حذر دارند، باشد که آنان متنّبه شوند و از بیراهه بازگردند)؟ در حدیث آمده است: «عَنِ الصّادق علیه السلام أنَّه سُئِل عن قوْلِهِ تعالی «فَللّهِ الْحُجَّهُ الْبالغهُ» فقال: إنَّ اللهَ تعالی یقولُ لِلْعبدِ یوْم القیمَهِ عبدی أکُنْتَ عالماً؟ فانْ قال نَعَمْ قال لَهُ أفلا عَمِلْتَبما علِمتَ و إنَ کانَ جاهلاً قالَ لهُ افلا تَعَلَّمْتَ حتی تَعْمَلَ؟...[11] از امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره معنی این آیه که می فرماید «برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است» سؤال شد، فرمود: خداوند در روز رستاخیز به بنده گنهکار خود می گوید: بنده من! چرا تکالیف خود را خوب انجام ندادی؟ آیا میدانستی و گناه کردی؟ اگر بگوید آری، می فرماید: چرا به آنچه می دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید نمی دانستم، میگوید: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ ... نتیجه آنکه بندگی و عبادت با دو شرط متحقّق می شود: محبّت و اطاعت، و اطاعت بدون علم و سپس عمل به خواست معبود و رضای محبوب امکان ندارد. آنها که از خود چیزی می تراشند و پیش خود مطالبی را سرهم می کنند و به عنوان عبادت و اطاعت انجام می دهند آنها بنده خویشند نه بنده خدا. از گناهانی که به کبیره بودنش، تصریح شده، ترک کردن چیزی از واجبات الهی است. چنان که در صحیحهی عبدالعظیم ـ علیه السّلام ـ از حضرت امام جواد، حضرت امام رضا، حضرت امام کاظم و حضرت امام صادق ـ علیهم السّلام ـ است که میفرمایند: «ترک کردن چیزی از آنچه خدا واجب فرموده گناه کبیره است.» زیرا رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «هر کس نماز را عمداً ترک کند پس از ذمه و امان خدا و رسول او بیرون است.» «او شیئاً مما فرض الله» لان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ من ترک الصلوه متعمداً فقد بریء من ذمه الله و ذمه رسوله. حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ترک کردن چیزی را که خداوند به آن امر فرموده، از کفر است». چنان که خداوند فرموده: (افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض ...[12]، آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی و فرمان الهی میگروید و به بعضی دیگر کافر میشوید؟ چیست سزای هر که از شما این کار را میکند جز خواری در زندگی دنیا و در قیامت به سختترین عذاب دچار شود و خداوند از آنچه شما میکنید غافل نیست. امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: خدا آن ها را کافر دانسته به واسطهی ترک آنچه خدا به آن ها فرمان داده است و نسبت ایمان بدآن ها داده ولی از آن ها نپذیرفته و ایمانشان را سودمند برای آن در نزد خودش ندانسته و فرموده است: نیست جزای ایشان جز رسوایی در دنیا و عذاب سختتر در آخرت نیست.[13] و خلاصه معنی حدیث شریف این است که: ترک کردن واجبی از واجبات الهی،مرتبهای از مراتب کفر است چنان که در آیهی مزبور میفرماید: «و به پارهای از دستورهای، کفر میورزید». از این حدیث معلوم میشود که ترک واجب از گناهانی است که در قرآن مجید بر آن وعدهی عذاب داده شده است. چنان که در آخر آیه میفرماید «و سزای چنین کسی چیزی، جز رسوائی در دنیا و عذاب سختتر در آخرت...». و نیز آن حضرت میفرماید: «بندهای که یکی از واجبات الهی را ترک کند یا یکی از گناهان کبیره را به جا آورد،خداوند به نظر رحمت به او نمینگرد و او را پاک نمیفرماید. راوی تعجب کرده، گفت: آیا خدا به چنین کسی نظر رحمت نمیفرماید؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: بلی، زیرا چنین شخصی مشرک شده و برای خدا شریکی قرار داده است. باز تعجب میکند و میگوید: آیا مشرک شده؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آری، زیرا خداوند امر به چیزی فرموده و شیطان هم او را به چیزی امر کرده (یعنی ترک آنچه خدا به او امر فرموده است)، پس آنچه را خدا امر فرموده بود، ترک کرده و به امر شیطان رو آورده (از ترک واجب و فعل حرام). پس چنین شخصی در اثر اطاعتش از شیطان در درکهی هفتم دوزخ (که جای منافقین است) با شیطان خواهد بود».[14] از بیان امام ـ علیه السّلام ـ ظاهر میشود که مراد به شرک در اینجا، شرک در مقام اطاعت است. فتنه و عذاب دردناک: از جمله آیاتی که در آن سخت تهدید شده و وعدهی عذاب بر مخالفت امر وجوبی خداوند شده، در سورهی نور است که میفرماید: «باید بترسند کسانی که از اطاعت امر خدا مخالفت میوزند که به ایشان بلایی یا عذاب دردناکی برسد.»[15] بعضی از مفسران گفتهاند: ممکن است مراد از فتنه، بلای دنیوی و عذاب الیم در آخرت باشد و ممکن است فتنه و عذاب هر دو اخروی باشد. در باب اهمیت ادای واجبات، روایات بسیار رسیده، از آن جمله پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ میفرماید: «خداوند شب معراج به من فرمود: نزدیک نمیشود بندهای از بندگانم به من به چیزی مانند عمل کردن به آنچه بر او واجب کردهام.»[16] و نیز فرمود: «به واجبات عمل کن تا با تقواترین مردم باشی»[17] و در روایت دیگر فرموده: «بهترین مردم خواهی بود». واجبات چیست؟: هر چیزی که خداوند به آن امر فرموده، به طوری که در به جا آوردنش ثواب و در ترکش وعدهی عذاب داده باشد، آن را فریضه و واجب میگویند. و فریضههای الهی بسیار است، ولی مهمترین آن ها که اساس و بنای دین اسلام بر آن ها است، پنچ چیز است: نماز، روزه، حج، زکات، ولایت. در پارهای از روایات، از این پنج چیز، به ارکان دین و شرایع اسلام تعبیر شده است. صاحب وسائل پس از نقل چندین روایت به این مضمون میفرماید: که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اقسام جهاد است و جهاد هم از توابع ولایت است. چنان که در روایت به این مطلب اشاره شده است و چون خمس برای سادات بدل زکات است و تبری هم جزء مهم ولایت میباشد. پس فروع دین و ارکان آن ده تا است: نماز، روزه، حج، زکات، خمس، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری. [1] . من لا یحضره الفقیه، ج 1 / صفحه 140. [2] . پس معلوم می شود که تأخیر نماز به آخر وقت گناه است و حتی المقدور باید سعی کرد که بدون عذر، نماز از اول وقت به تأخیر نیفتد. [3] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 82. [4] . همان، صفحه 81. [5] . جامع احادیث الشیعه، ج 14 / صفحه 98. [6] . اصول کافی، ج 2 / صفحه 82. [7] . جامع احادیث الشیعه، ج 14 / صفحه 99 از کتاب مستدرک الوسائل. [8] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 113. [9] . کتاب لقاء الله مرحوم حاج میرزا جواد ملکی رحمهالله، صفحه 29؛ جواهر السنیه، صفحه 99؛ جامع احادیث الشیعه, ج 7 / صفحه 99 با اندکی تفاوت در عبارت. [10] . توبه / 122. [11] . تفسیر صافی، چاپ اسلامیه، ج 1 / صفحه 555، ذیل آیه 149 انعام؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1 / صفحه 776. [12] . سوره بقره، آیه 84. [13] . و الوجه الرابع من الکفر ترک ما امر الله عزوجل به هو قول الله عزوجل «و اذ اخذنا میثاقکم لاتسفکون دمائکم ولا تخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان و ان یأتوکم اساری تفادوهم و هو محرم علیکم اخراجهم افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم» فکفر هم بترک ما امر الله عز و جل به و نسبهم الی الایمان و لم یقبله منهم و لم ینفعهم عنده فقال «فما جزاءمن یفعل ذلک منکم الاخزی فی الحیوه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون» (اصول کافی باب وجوه الکفر، ج2، الوجه الرابع من وجوه الکفر). [14] . ولا ینظر الله الی عبده ولا یزکیه لو ترک فریضه من فرائض الله او ارتکب کبیره من الکبائر قلت لاینظر الله الیه قال ـ علیه السّلام ـ نعم قد اشرک بالله قلت اشرک بالله قال ـ علیه السّلام ـ نعم ان الله امره بامرو امره ابلیس بامر فترک ما امر الله عزوجل و به صار الی ما امر به ابلیس فهذا مع ابلیس فی الدرک السابع من النار (وسائل الشیعه، ج1، ص25). [15] . فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبم فتنه او یصیبهم عذاب الیم. (سورهی نور، آیهی 63). [16] . قال ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قال الله تعالی لیله المعراج و ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء احب الی مما افترضت علیه (کافی، ج2، ص82). [17] . قال ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اعمل بفرائض الله تکن اتقی الناس (کافی، ج2، ص83). | |||
|
بهتان و تهمت | |||
بهتان و افتراء عبارتست از اینکه انسان در حق غیر به چیزی که راضی نیست دروغ بگوید به عبارت دیگر چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب. [1] . اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء (کافی، ج2، ص361؛ البرهان، 4/208). [2] . من بهت مؤمنا او مؤمنه او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالی یوم القیامه علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه (وسائل الشیعه، ج8، ص603؛ عیون اخبار الرضا، ب 30). [3] . یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم. (حجرات/12). [4] . ولاتقف ما لیس لک به علم. (اسراء/36). [5] . فظننتم ظن السوء و کنتم قوماً بوراً. (فتح/12). [6] . ان یتبعون الا الظنّ و ان هم الایخرصون. (یونس/66). [7] . ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلبک منه ولاتظنن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فی الخیر محملاً (البرهان، ج4، ص209؛ کافی، ج2، ص362؛ امالی، م50، ص304). [8] . البرهان، ج3، ص128. [9] . من عرض نفسه للتهمه فلا یلومن من اساء به الظن (امالی، م50، ص304؛ وسائل، ج8، ص422؛ تحف العقول، ص387. [10] . من دخل موضعاً من مواضع التهمه فاتهم فلا یلومن الانفسه. (وسائل الشیعه، ج8، ص422؛ امالی، م75، ص497). [11] . ایاک و مواطن التهمته و المجلس المظنون به السوء. (وسائل الشیعه، ج8. ص423). [12] . اتقوا من مواضع التهمه. [13] . و ان منهم لفریقا یلون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون. (آلعمران/78). [14] . و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیماً. (نساء/48). [15] . ان هی الاحیاتنا الدنیا و نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین ان هو الارجل افتری علی الله کذباً. (مؤمنون/37ـ38). [16] . و ما ینطق عن الهوی، ان هو الاوحی یوحی. (نجم/3ـ4). [17] . اسمع حدیثنا ولا تکذب علینا فانه من کذب علینا فی شییء فقد کذب علی رسول الله و من کذب علی رسول الله فقد کذب علی الله و من کذب علی الله عذبه الله عز و جل. (وسائل الشیعه، ج8، ص576).
| |||
بذله گویی و مزاح |
بذله گویی و مزاح یکی از موارد حسن رفتار است ولی باید توجه داشت که از جمله آفات زبان که مانند دیگر آفات آن آثار سوء و عواقب خطرناکی را به دنبال دارد مزاح و شوخی است. به همین جهت، در آداب دینی برای مزاح و شوخ طبعی حدّ و مرزی مشخص شده است که اگر از آن حد تجاوز کنند آثار نا مطلوبی به بار خواهد آورد. بنابر این، انسان باید مالک زبان خود باشد و هنگام مزاح و شوخی بعد مثبت و منفی آن را در نظر بگیرد و حتی الامکان از بذله گویی بپرهیزد، که هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. زیرا اگر کسی زندگی خود را با شوخی و بذله گویی سپری کند و در مزاح کردن به حدّ افراط کشیده شود به تدریج در اثر عادت به مزاح در برخورد با مسائل جدّی نیز جدّی نخواهد بود و کسی که در زندگی و در برابر وظایف خود احساس مسئولیت نکند نمیتواند به حال خود و اجتماع مفید باشد. بدیهی است کسی که روح شوخی و مزاح بر او غلبه کند حسّ واقع بینی را از دست میدهد و آن گونه که باید حقایق را درک نمیکند و دیگران نیز مطالب او را جدّی تلقّی نمیکنند. آنچه از مجموعه روایات ائمه معصومین _ علیهم السلام _ استفاده میشود این است که مزاح و شوخی تا حدّی مطلوب است، زیرا پیشوایان دینی ما به طور مطلق از مزاح نهی نکردهاند بلکه شوخ طبعی را به طور نسبی و در شرایط خاص ستودهاند و حتّی خود آن بزرگواران گاهی مزاح میکردند، چنانکه رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرمود: «إنّی لأمزح و لا أقول إلا حقّا؛[1] من مزاح میکنم ولی سخنی جز حق نمیگویم.» شخصی به نام معمّر بن خلاد میگوید: «سألت ابا الحسن _ علیه السلام _ فقلت: جعلت فداک الرّجل یکون مع القوم فیجری بینهم کلام یمزحون و یضحکون فقال: لا بأس ما لم یکن، فظننت أنّه عنی الفحش، ثمّ قال: إنّ رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _ کان یأتیه الأعرابیّ فیأتی إلیه الهدیّه ثمّ یقول مکانه: أعطنا ثمن هدیّتنا فیضحک رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _ و کان إذا اغتمّ یقول: ما فعل الاعرابی لیته اتانا.»[2] از امام هشتم علی بن موسی الرضا علیهما السلام پرسیدم: قربانت شوم، اگر کسی در میان جمعیتی باشد که هنگام سخن گفتن با یکدیگر شوخی میکنند و میخندند وظیفه او چیست؟ فرمود: باکی نیست تا زمانی که نباشد. و من گمان دارم که مقصود حضرت فحش بود. یعنی در صورتی که مزاح و شوخی توأم با فحش و ناسزاگویی نباشد اشکالی ندارد. سپس فرمود: رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ این گونه بود که مرد اعرابی خدمت آن حضرت میرسید و برای ایشان هدیهای میآورد و همانجا میگفت بهای هدیهام را بپردازید و رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ میخندید. و هر گاه اندوهگین میشد میفرمود: آن مرد چادر نشین چه شد؟ ای کاش نزد ما میآمد. شخص دیگری میگوید که امام صادق _ علیه السلام _ فرمود: «ما من مؤمن إلا و فیه دعابه، قلت و ما الدّعابه؟ قال المزاح؛[3] هیچ مؤمنی نیست جز اینکه در او دعابه هست. عرض کردم: دعابه چیست؟ فرمود: مزاح.» امام باقر _ علیه السلام _ فرمود: «إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ المداعب فی الجماعه بلا رفث؛[4] خداوند انسان شوخ طبع را دوست دارد به شرط آنکه از گناه و ناسزاگویی بپرهیزد.» روش پیامبر و ائمّه معصومین _ علیهم السلام _ رسول گرامی اسلام _ صلّی اللّه علیه و آله _ و ائمه معصومین _ علیهم السلام _ نیز مزاح میکردند (نمونهاش از رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ گذشت) و مردم را نیز به آن ترغیب مینمودند، چنانکه امام صادق _ علیه السلام _ به شخصی فرمود: «آیا با یکدیگر مزاح میکنید؟ آن مرد گفت: کم مزاح میکنیم. (امام _ علیه السلام _) فرمود: این طور نباشید زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال میکنی. سپس فرمود: رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ برای اینکه کسی را خوشحال کند با او مزاح میکرد.»[5] و حضرت علی _ علیه السلام _ فرمود: «کان رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _ : لیسرّ الرّجل من أصحابه اذا راه مغموما بالمداعبه؛[6] رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ هرگاه یکی از اصحاب خود را اندوهگین میدید او را با شوخی و مزاح خوشحال میکرد.» و در حدیث دیگر از امام صادق _ علیه السلام _ آمده است: کان رسول اللّه _ صلّی اللّه علیه و آله _: «یداعب و لا یقول إلا حقّا؛[7] پیامبر خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ مزاح میکرد ولی جز حق سخنی نمیگفت.» و نیز کسی از ابن عباس پرسید: «أ کان النّبی _ صلّی اللّه علیه و آله _ یمزح؟ فقال کان النّبی _ صلّی اللّه علیه و آله _ یمزح؛[8] آیا رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ مزاح میکرد؟ گفت: آری.» پس پیشوایان دینی ما نیز مزاح میکردند ولی تا حدی که به افراط نرسد. اینها احادیثی بود که تا حدّی نسبت به مزاح و شوخی نظر مثبت داشت. جنبههای منفی مزاح از روایاتی که گذشت تا حدّی جنبه مثبت مزاح روشن شد، حال به احادیثی میپردازیم که جنبه منفی مزاح را بیان میکند. مزاح شخصیت انسان را از بین میبرد: رسول خدا _ صلّی اللّه علیه و آله _ به امیر مؤمنان _ علیه السلام _ فرمود: «یا علی لا تمزح فیذهب بهاؤک؛[9] ای علی از مزاح بپرهیز که شخصیت تو را از بین میبرد.» حمران بن اعین میگوید: خدمت امام صادق _ علیه السلام _ شرفیاب شدم و از حضرت تقاضا کردم مرا توصیه و سفارش کند. آن بزرگوار پس از سفارش به تقوا فرمود: «و ایّاک و المزاح فانّه یذهب هیبه الرّجل و ماء وجهه...؛[10] از شوخی بپرهیز زیرا بزرگی و عظمت شخص را از بین میبرد و موجب ریختن آبروی او میگردد.» در حدیث دیگری نیز از آن امام میخوانیم که به شخصی فرمود: «أوصیک بتقوی اللّه و إیّاک و المزاح فإنّه یذهب بالبهاء؛[11] تو را به تقوا سفارش میکنم و توصیه میکنم که از مزاح بپرهیز زیرا ابّهت و سنگینی تو را از بین میبرد.» پیامبر اکرم _ صلّی اللّه علیه و آله _ فرمود: «کثره المزاح تذهب بماء الوجه؛[12] مزاح بیش از حد آبروی شخص را میبرد.» و امام صادق _ علیه السلام _ در حدیثی فرمود: «إیّاکم و المزاح فإنّه یذهب بماء الوجه؛[13] از شوخی بپرهیزید چرا که آبروی انسان را میبرد.» مزاح و جری شدن مردم: اثر سوء دیگر مزاح این است که مردم به انسان جری شده و برای او ارزش و احترامی قائل نمیشوند. از این رو امام صادق _ علیه السلام _ فرمود: «لا تمازح فیجترأ علیک؛[14] شوخی مکن که روی مردم به تو باز میشود.» البته روایات یاد شده در نکوهش مزاح، منظور مزاح و شوخی است که نابجا باشد و به تمسخر دیگران منجر شود و آبرو و حیثیت دیگران ریخته شود و ... و گرنه مزاح و شوخی معقول اشکالی ندارد. گفتهاند که: «هر چیزی تخمی دارد، و تخم عداوت و دشمنی شوخی است.» و از مفاسد شوخی آن است که دهان را به هرزه خندی میگشاید و آدمی را به خنده میآورد، و خنده، دل را تاریک و آبرو و وقار را تمام میکند. و به این جهت خدای ـ تعالی ـ نهی از آن فرموده که: «فَلیَضحکوا قلیلا وَ لیَبکوا کَثیرا»، یعنی: بسیار کم بخندید و بسیار گریه کنید.»[15] و حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود که: «هرگاه بدانید آنچه من میدانم، هر آینه کم خواهید خندید.»[16] و شکی نیست که خندهی بسیار، علامت غفلت از آخرت و مرگ است. یکی از بزرگان با خود خطاب کرد و گفت: «ای نفس! میخندی و حال این که شاید کفن تو اکنون در دست گازر باشد و آن را گازری کند.»[17] بلی، کسی را که مرحلهای چون مرگ در پیش، و خانهای چون آخرت در عقب، و دشمنی چون شیطان در کمین، و محاسبی چون کرام الکاتبین قرین، عمری چون برق در گذر، و منزلی چون دنیا که محل صد هزار گونه خطر است مستقر، خندیدن و شوخی کردن نیست، و با خاطر جمع نشستن نه، مگر از غفلت و بیخبری. مباش ایمن که این دریای خاموش نکردهست آدمی خوردن فراموش ز رنگ ایمن نبینی آب جویی مسلم نیست از سنگی سبویی یک امروز است ما را «نقد ایام»[18] بر آن هم اعتمادی نیست تا شام یکی از بزرگان دین شخصی را دید که میخندد، گفت: «آیا به تو رسیده است که وارد آتش جهنم خواهی شد؟ گفت: بلی. گفت: آیا دانستهای که از آن خواهی گذشت؟ گفت: نه. گفت: پس به چه امید میخندی؟ گویند: آن شخص را دیگر کسی خندان ندید.»[19] و مخفی نماند که خنده مذموم، قهقهه است که با صدا باشد، اما تبسم که کسی صدایی از او نشنود مذموم نیست بلکه ممدوح است. و تبسّم نمودن پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ معروف و مشهور است. و همچنین شوخی و مزاح مذموم در وقتی است که کسی افراط در آن کند، یا مشتمل بر دروغ و غیبت باشد، یا باعث آزردگی و خجالت دیگری شود. اما مزاح اندک، که از حق تجاوز نشود و مشتمل بر سخن باطل یا ایذاء و اهانتی نباشد و باعث شکفتگی خاطری گردد مذموم نیست و مکرّر از حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ صادر شده، و از اصحاب در خدمت آن جناب صدور یافته چنانچه بعضی از آن در کتب اصحاب مسطور و مذکور است.[20] [1] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج16، ص116. [2] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص663. [3] . الکافی، همان. [4] . همان. [5] . همان. [6] . محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج8 ص407. [7] . همان، ص408. [8] . همان، ص413. [9] . شیخ حر عاملی، رسائل الشیعه، ج12، ص113. [10] . وسائل الشیعه، همان. [11] . همان. [12] . الکافی، همان، ص665. [13] . همان، ص664. [14] . الکافی، همان، ص665. [15] . توبه (سورهی 9)، آیهی 82. [16] . احیاء العلوم، ج3، ص111، محجه البیضاء، ج5، ص232. [17] . همان منابع. [18] . روزگار در دست ماست. [19] . احیاء العلوم، ج3، ص111، محجه البیضاء، ج5، ص232. [20] . بحارالانوار، ج16، ص298،ح2. |
آیت الله مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص563 |
بداخلاقی و کج خلقی |
بداخلاقی نزدیک به غلظت و بدخوئى است و ظاهر آن است که: غلظت و درشتى از ثمرات کج خلقى باشد. همچنان که انقباض روى و دلتنگى و بد کلامى نیز از آثار آن است. و این صفت از نتایج قوه غضبیه است. و این از جمله صفاتى است که آدمى را از خالق و خلق دور مىکند، و از نظر مردم مىافکند، و طبعها را از او متنفر مىکند. و هر کج خلقى اغلب مسخره مردمان و مضحکه ایشان مىشود، و لحظهاى از حزن و الم و اندوه و غم خالى نیست. و از این جهت حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - فرمودند که: «هر که بد خلق است خود را معذب دارد». و بسیار مىشود که به واسطه کج خلقى ضررهاى عظیم به آدمى مىرسد، و از نفعهاى بزرگ محروم مىشود، و عاقبت هم آدمى را به عذاب اخروى مىافکند. مروى است که: روزى به حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - عرض کردند که: «فلان زن روزها روزه مىگیرد و شبها را به عبادت به پاى مىدارد و لیکن بد خلق است و از کج خلقى به همسایگان خود آزار مىرساند. آن حضرت فرمودند: هیچ خیرى در او نیست، و او از اهل جهنم است». و آن حضرت فرمودند که: «بد خلقى بنده را مىرساند تا اسفل درک جهنم». و باز آن حضرت فرمودند که: «خدا منع کرده است قبول توبه بد خلق را. عرض کردند که: چرا یا رسول اللّه؟ فرمودند: به علت اینکه هر وقت از گناهى توبه کرد در گناهى بدتر مىافتد». و فرمودند که: «بد خلقى گناهى است که آمرزیده نمىشود». و بعضى از بزرگان گفتهاند که: «اگر مصاحبت و همنشینى کنم با فاسق فاجر خوش خلقى، دوستتر دارم که با عابد کج خلقى بنشینم». معالجه کج خلقى و معالجه این صفت ذمیمه نیز مانند سایر صفات آن است که: انسان مفاسد دنیایی و آخرتی آن را به یاد آورد و ملاحظه کند که این صفت، خالق و خلایق را با او دشمن مىکند، پس مهیاى این گردد که این را از خود دفع نماید. بعد از آن در وقت هر سخنى و حرکتى در فکر باشد که کج خلقى از او سر نزند و خود را محافظت کند و به حسن خلق بدارد تا حسن خلق ملکه او گردد و از براى او معتاد شود. چنانچه مذکور شد ضد این صفت مهلکه حسن خلق است که از شریفترین صفات و فضائل ملکات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبى آن مىکنند. پیغمبر خدا - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «در کفه میزان اعمال در روز قیامت، چیزى بهتر از حسن خلق نیست». و روزى به عموزاده های خود فرمودند که: «اى فرزندان عبد المطلب اگر وسعت آن را ندارید که مردم را به اموال خود توانایی دهید پس با ایشان به گشاده رویى ملاقات کنید». و نیز آن حضرت فرمودند که: «خدا دین اسلام را خالص از براى خود گردانید. و صلاحیت ندارد از براى این دین مگر سخاوت و حسن خلق. پس دین خود را به این دو زینت دهید». و به آن جناب عرض کردند که: «ایمان کدام یک از مؤمنین افضل است؟ فرمودند: هر کدام که خوش خلقترند». و باز فرمودند که: «دوستترین شما در نزد من و نزدیکترین شما در روز قیامت به من، خوش خلقترین شماست». و نیز فرمودند که: «حسن خلق، گناه را مىگدازد هم چنانکه خورشید یخ را مىگدازد». و از آن بزرگوار مروى است که: «بندهاى مىشود کم عبادت باشد، ولى به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظیم و اشرف منازل برسد». و به ام حبیبه - که زوجه آن حضرت بود - فرمودند که: «آدم خوش خلق، خوبى دنیا و آخرت را گرفت». و مروى است از آن حضرت که فرمودند: «حسن خلق، صاحبش را مىرساند به درجه کسى که روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد». و نیز آن حضرت فرمودند که: «نیکان شما خوش خلقاناند، که مردم به دور و کنار آنها جمع مىشوند، و به آنها نزدیک مىشوند، و با ایشان الفت و انس مىگیرند، و ایشان نیز با مردم انس مىگیرند». و از حضرت امام محمد باقر - علیه السّلام - مروى است که: «مردى به خدمت حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - آمد و عرض کرد که: یا رسول اللّه مرا وصیتى کن. حضرت او را به چند چیز توصیه فرمودند و از جمله آنها این بود که: با برادر مؤمن با گشاده رویى ملاقات کن». و حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق - علیه السّلام - فرمودند که: «نیکى و خوش خلقى، ولایات را آباد مىگرداند و عمرها را زیاد مىکند». و فرمودند که: «به درستى که خداى - تعالى - بنده را به حسن خلق ثواب کسى مىدهد که صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد». و نیز از آن حضرت مروى است که: «نیکى و احسان کردن با مردم و خوشروئى با ایشان، باعث دوستى مردم مىشوند، و آدمى را از این جهت داخل بهشت مىنمایند. و بخل و عبوس، صاحب خود را از خدا دور مىکنند و داخل آتش مىکنند». و کسى که در این اخبار، و سایر اخبارى که در این خصوص وارد شده است تأمّل کند و به وجدان خود و تجربیات رجوع کند، و احوال کج خلقان و خوش خلقان را تتبّع کند مىیابد که: هر بد خلقى از خدا و رحمت او دور، و مردم از او متنفر مىگردند، و با او دشمناند: و به این سبب از بذل و عطاى دیگران هم محروم است. و هر خوش خلقى را خدا و خلق دوست دارند و همیشه محل فیض و رحمت خدا، و مرجع بندگان خداست. مؤمنان از او استفاده می کنند و خیر او به ایشان مىرسد. و مقاصد و خواسته های بندگان خدا بوسیله او بر آورده مىشود. و از این جهت خدا هیچ پیغمبرى را بر نینگیخت مگر اینکه این صفت در او کامل و تام بود. بلکه صفت خوش خلقى افضل صفات پیغمبران، و اشرف اخلاق برگزیدگان است. و از این جهت خداوند عالم به جهت اظهار نعمت خود از براى حبیب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود: « وَ انَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ». [1] و از کثرت شرافت این صفت فاضله، سرور پیغمبران و سید انس و جان در این صفت به غایت رسیده بودند، و در نهایت آن جا گرفته بودند. حتى اینکه وارد شده است که: «روزى آن سرور در مسجد با جماعتى از اصحاب نشسته بودند و مشغول تکلّم بودند، کنیزکى از شخصى از انصار داخل شد و خود را به آن حضرت رسانید، پنهانى گوشه جامه آن کوه حلم و وقار را گرفت. چون آن حضرت مطّلع شد برخاست و گمان کرد که او با حضرت کاری دارد. چون آن حضرت بر خاست کنیزک هیچ سخنى نگفت و حضرت نیز با او سخنى نفرمودند و در جاى مبارک خود نشستند. باز کنیزک آمده گوشه جامه حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست. تا سه دفعه آن کنیزک چنین عملى را انجام داد و آن حضرت برخاست. و در دفعه چهارم که حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - بر خاستند آن کنیزک از عقب آن حضرت قدرى از جامه آن حضرت را جدا کرده، برداشت و روانه شد. مردمان گفتند: اى کنیز این چه عملى بود که کردى؟ حضرت را سه دفعه بر از جایش بلند کردی و سخن نگفتى مطلب تو چه بود؟ کنیزک گفت: در خانه ما شخص مریضى بود، اهل خانه مرا فرستادند که پارهاى از جامه حضرت را ببرم که آن را به مریض بندند تا شفا یابد، پس هر مرتبه که خواستم قدرى از جامه حضرت را بگیرم چنین تصور فرمودند که مرا با ایشان کاری است، من حیا کردم و بر من گران بود که از آن حضرت خواهش کنم قدرى جامه خود را به من دهند». برخی روایات درباره بداخلاقی و کج خلقی قال الصادق -علیه السلام-: اِنَّ سوءَ الخُلقِ لَیُفسِدٌ العملَ کما یُفسِدُ الخلُّ العسلَ همانا بد اخلاقی فاسد میکند عمل را همچنان که سرکه عسل را فاسد میکند. قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: خصلتان لایَجتمعان فی مؤمنٍ البُخلُ و سوءُ الخلق دو خصلت است که در مؤمن جمع نمیشود (یافت نمیشوند) بُخل و بد اخلاقی. قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: اِنّ العبدَ لَیَبلُغُ مِن سوءِ خُلقه اسفَلَ درکِ جهنّمَ همانا بنده به خاطر بد اخلاقی به پایینترین طبقه جهنم راه پیدا میکند. قال علیٌّ -علیه السلام-: مَن ساءَ خُلقُه ضاقَ رزقُه کسی که بد اخلاق باشد روزیاش کم میشود. قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخُلقِ یوحِشُ النفسَ و یَرفعُ الاُنسَ سوء خلق باعث وحشت نفس و از بین بردن انس و الفت با دیگران است. قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخلقِ نَکدُ العیشِ و عذابُ النفسِ سوء خلق باعث سختی در معیشت و زندگی انسان بوده و سبب عذاب همیشگی اوست. میزان الحکمه، ج3، ص 152 [1] . یعنى: «و در حقیقت تو بر نیکو خلقى عظیم (و آئین و شرعى بزرگ) آراستهاى». قلم، (سوره 68)، آیه 4. |
برگرفته از کتاب: معراج السعاده- مرحوم نراقی، ص176 |
بخل | ||
بخل عبارت است از خسیس بودن در جایی که باید خرج کرد و ندادن آنچه را که باید داد و آن طرف تفریط است و افراط آن، اسراف است، که عبارت است از: خرج کردن آنچه نباید خرج کرد و این دو طرف، مذموم است و وسط آنها، که صفت جود و سخا بوده باشد پسندیده و محمود است. مخفی نماند که صفت بخل، نتیجه محبت دنیا و ثمره آن است و این، از جمله صفات خبیثه و اخلاق رذیله است. و خدای تعالی میفرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما اتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیرا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیمَه»[1] خلاصه معنی آنکه: «گمان نکنند کسانی که بخل میورزند به آنچه خدا از فضل خود به ایشان عطا فرموده، که این خیر ایشان است بلکه این شرّ است از برای ایشان و زود باشد که در روز قیامت آنچه را بخل کردهاند طوق شود و به گردن ایشان افتد» و حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود که: اصلاً و ابداً دور بخل نگردید که آن هلاک کرد کسانی را که پیش از شما بودند و ایشان را بر این داشت که خون یکدیگر را ریختند و آنچه بر ایشان حرام بود حلال شمردند» و از آن حضرت روایت شده است که: «بخل، دور است از بهشت و نزدیک است به آتش و جاهل سخی محبوبتر است نزد خدا، از عالم بخیل» و فرمود که: «بخل، درختی است که: ریشه آن به درخت زقّوم فرو رفته و بعضی از شاخهای خود را به دنیا آویخته است. پس هر که به شاخی از آن چنگ زند او را داخل آتش میکند. آگاه باشید که بخل، ناشی از کفر است و عاقبت کفر آتش است» و نیز از آن سرور روایت شده است که اگر کسی از شما بگوید که بخیل بهتر است از ظالم. جوابش این است که چه ظلمی بدتر است در نزد خدا از بخل. قسم یاد نموده است خدا به عزّت و عظمت و جلال خود که بخیل را داخل بهشت نکند». «شخصی در جهاد در خدمت آن حضرت کشته شد زنی بر او میگریست و میگفت: «وا شهیداه» حضرت فرمود که: چه میدانی که او شهید است؟ شاید که او سخن بیفایده میگفته یا بخیل بوده». روزی آن بزرگوار مردی را دید که پرده کعبه را گرفته میگوید: «خدایا به حرمت این خانه، گناه مرا بیامرز. حضرت فرمود: بگو ببینم چه گناه کردهای؟ عرض کرد که: گناه من بزرگتر از آن است که بگویم. فرمود که: گناه تو بزرگتر است یا زمین؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ گفت: گناه من. گفت: گناه تو اعظمتر است یا آسمانها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است یا عرش؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است یا خدا؟ گفت: خدا اعظم و اعلی و اجلّ است. پس حضرت فرمود: بگو گناه خود را. عرض کرد: یا رسول اللّه من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقیری رو به من میآید که از من چیزی بخواهد گویا شعله آتشی رو به من میآورد. حضرت فرمود: دور شو از من و مرا به آتش خود مسوزان. قسم به آن خدائی که مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است که اگر میان رکن و مقام بایستی و دو هزار سال نماز کنی و این قدر گریه کنی که نهرها از آب چشم تو جاری شود و درختان سیراب گردند و بمیری و بخیل باشی خدا تورا سرنگون به جهنم میافکند» و روایت شده است که: «دو ملک موکلاند که در هر صباحی ندا میکنند که خداوندا مال هر بخیل را تلف کن و هر که انفاق کند، عوض به او کرامت کن» و اخبار در مذمّت صفت بخل، بیحد و خارج از حیّز عدّ (شمارش) است، با این که خود این صفت، در بردارنده ی مفاسد بیشمار در آخرت و دنیاست. حتی اینکه تجربه شده است که نگاه کردن به روی بخیل، دل را میگیرد و آن را تاریک میکند و دیده شده است که: هر که لئیم و بخیل است، در نظرها خوار و ذلیل است. همچنان که پیشوای اهل کرم حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - فرمود که: «بخل، صاحب خود را حقیر و بی ارزش میکند» و از بخل و خساست، حیثیت و آبروی انسان بر باد فنا میرود. بلکه همچنان که آن حضرت تصریح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخیل با او دشمن و هیچ بخیلی را در عالم دوستی نیست. اهل و عیالش چشم به مرگ او دوخته و فرزندانش دیده بر راه وفات او نهاده و آن مسکین بیچاره، با وجود توانایی، به سختی و با وسعت بسیار، به تنگی میگذراند. زندگانی او در دنیا چون فقرا و محاسبه و مؤاخذه او در آخرت، محاسبه و مؤاخذه اغنیاست. در دنیا خوار و ذلیل و در عقبی به عذاب الیم گرفتار. معالجه مرض بخل بدان که: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمی و عملی است اما علم، پس آن است که: آفت بخل را بداند و فایده جود و کرم را بشناسد و بعد از آنکه طالب علاج این مرض باشد، بسیار ملاحظه آثار و اخباری که در مذمت بخل و مدح سخاوت رسیده بکند و «وعده و وعیدی» که بر این دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخیلان و تنفّر مردم را از ایشان مشاهده نماید. و بداند که: از برای او خانه دیگری غیر از این خانه نیز هست، که خواه نا خواه باید به آنجا برود و در آنجا نیز احتیاج دارد و قدری را که پیش می فرستد و ذخیره می نماید در روز درماندگی به کارش می آید و اعتماد بر فرزندان نکند. تو در باره پدر و مادر ببین چه کردی که فرزندان در باره تو کنند. به دختر چه خوش گفت بانوی ده که روز نوا برگ سختی بنه خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان به دنیا توانی که عقبی خری بخر جان من ورنه حسرت بری زر و نعمت اکنون بده کان توست که بعد از تو بیرون ز فرمان توست پریشان کن امروز گنجینه چیست که فردا کلیدش نه در دست توست تو با خود ببر توشه خویشتن که شفقت نیاید ز فرزند و زن کسی گوی دولت ز دنیا برد که با خود نصیبی به عقبی برد غم خویش در زندگی خور که خویش به مرده نپردازد از حرص خویش به غمخوارگی چون سرانگشت من نخارد کسی در جهان پشت من درون فرو ماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن و چون این مراتب را دانستی خود را خواه نا خواه بر عطا و بخشش ملزم کن و دل از مال برکن و پیوسته بخشش کن و احسان به فقرا بنمای، تا اینکه طبع تو به صفت بذل و احسان راغب شود. و طالب صفت سخاوت باید که چون اراده عطائی کند در آن توقّف نکند، که شیطان لعین در مقام وسوسه در آید و او را وسوسه کند و از فقر و کم شدن سرمایه بترساند. و اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام بی غم کردن نفس خود برآید و مشهور شدن در بلاد و محبت مردم و نام نیک و ستایش دور و نزدیک را به نظر در آورد و بسیار در اینها و در نام نیک سخاوتمندان تأمّل کند تا از این راه به سخاوت علاقه مند شود و دست او به بذل و عطا گشوده شود. و نفس او فی الجمله در بخشش مطیع گردد و اگر چه عطای به این قصد هم از صفات رذیله است و حقیقت سخاوت نیست، - چنان که ذکر خواهد شد ولیکن این مانند آن است که: چون طفل را میخواهند از شیر بگیرند و پستان را از یاد او ببرند او را به گنجشک و امثال آن مشغول میکنند و شکی نیست که: گنجشکبازی، کمال طفل نیست و لیکن بعد از علاج، شوق او به گنجشک میشود. پس درباره این شخص هم ضرر ندارد که ابتدا دل خود را به این قصدها شاد کند تا علاقه مال از دل او تمام شود، آن وقت در صدد تصحیح قصد و نیّت خود برآید. مخفی نماند که عمده در علاج این صفت، قطع سبب آن است و سبب آن دوستی مال دنیا است، پیش از دوستی امور دیگر، که بر احسان مترتب میشود و سبب دوستی مال، یا محبت لذتها و شهوت های دنیوی است که به وسیله مال به آنها میتوان رسید. یا به ضمیمه طول امل(آرزو)، یا به جهت نگاهداری و ذخیره کردن از برای اولاد است. یا بدون سبب، خود مال را دوست دارد از حیثیّت آنکه مال است. همچنان که میبینیم که بعضی از پیران کار افتاده این قدر مال دارند که آنچه امید به عمر خود دارند کفایت ایشان را میکند و اموال بسیار زیاد میماند و فرزندی هم ندارند که عاقبت اندیشی او را کند. با وجود این، شب و روز در سعی و زحمت از پی تحصیل مال و بر روی هم نهادن آناند. و چه بسیار باشد که بر خود سخت گیری بسیار کنند و به مشقّت بگذرانند. بلکه از دادن خمس و زکوه خود داری نمایند و به خرج کردن دیناری در علاج بیماری خود راضی نشوند و چنین کسی عاشق درهم و دینار است و لذت او به داشتن مال است و با وجود اینکه میداند که به زودی میمیرد و دشمنان او مال او را غارت میکنند، دیناری به مصرف دنیا، یا آخرت خود نمیرساند و این مرضی است که معالجه آن در بسیار مشکل است، به خصوص در ایام پیری، زیرا که این مرض در این وقت مزمن شده است و قوّت گرفته و بدن ضعیف شده است و مقاومت با مرض نمیکند و چنین کسی در نهایت ضلال و گمراهی و مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاخِرَه»[2] است. بلکه هر که فرقی میان سنگ و مال بیشتر زا اندازه نیاز ببیند، جاهل و احمق و نادان مطلق است. زر از بهر خوردن بود ای پسر برای نهادن چه سنگ و چه زر و چنین کسی باید تأمل کند که تفاوت مالی که خرج نکنی و به کار تو نیاید با خاک صحرا و آب دریا و سنگ کلوخ چه چیز است؟ چنان فرض کن که در زیر خانه تو خمهای پر از طلا و نقره مدفون است، چون تو خرج نکنی با خاک چه فرق دارد؟ و حال اینکه اگر آن را در زیر هزار سنگ پنهان کنی روزگار آن را به باد یغما خواهد داد. [1] . آل عمران، آیه 180. [2]. سوره حج، آیه 11. | ||
|
انتقام جوئی |
یعنى کسى که بدى با انسان کند اگر او نیز در صدد بدى کردن به مثل آنچه او کرده است یا بالاتر برآید این انتقام جوئی است، این حالت تا جایی پیش می رود که اگر چه شرعا حرام باشد، باز هم مرتکب آن می شود، مانند: مکافات غیبت به غیبت، و فحش به فحش، و بهتان به بهتان. و همچنین غیر اینها از افعال محرمه. و شکى در حرمت آن نیست. رسول خدا - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «اگر مردى تو را سرزنش کند به عیبى که در تو هست، تو سرزنش مکن او را به آنچه در اوست». و نیز فرمودند: «دو نفر که یکدیگر را دشنام مىدهند دو شیطاناند که همدیگر را مىدرند». «روزى در مجلس حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - ، شخصى به یکى از صحابه دشنام داد، و او ساکت بود، بعد از آن، او نیز شروع کرد به تلافى آن. حضرت برخاستند و فرمودند که: فرشته از جانب تو جواب مىداد و چون خود به سخن آمدى فرشته رفت و شیطان آمد، و در مجلسى که شیطان در آن است من نمىنشینم». پس بر مرد دیندار لازم است که هر گاه از کسى نسبت به او ظلمى صادر شود در گفتار یا کردار، اگر از شریعت مقدسه جزائى و انتقامى به جهت آن مقرر است به آن اکتفا کند و از آن تعدى نکند، اگر چه بهتر آن است که از آن نیز چشم بپوشد و از آن شخص عفو کند. و اگر در شرع، جزاء معیّنى به جهت آن نرسیده است پا از دایره شرع بیرون ننهد. و اگر سخنى بگوید، سخنى باشد که حرام نباشد، مثل اینکه: در مقابل کسى که او را مذمت کند یا دشنام دهد و مانند آن از چیزهائى که در شرع مکافاتى ندارد همین قدر گوید که: اى بىحیا، و اى بد خلق، و اى بىآبرو، و اى بىشرم - اگر این صفات را داشته باشد -. یا بگوید خدا جزاى تو را بدهد، یا خدا از تو انتقام کشد، یا تو کیستى که من جواب تو را گویم، یا اى جاهل، و اى احمق. و این دروغ نیست، زیرا که هیچ کس از جهل و حمق خالى نیست. همچنان که مروى است که: «مردم همه در شناختن ذات خدا احمقاند». و بهتر این است که زبان به اینها نیز نگشاید و حواله آن را به رب الارباب نماید، زیرا که بعد از شروع در جواب، خود را نگاهداشتن مشکل است. و اکثر مردم در وقت غضب از ضبط خود عاجزند. بلى اگر مقامى باشد که اگر مطلقا متعرض نشود به بىغیرتى و بىحمیّتى منجر شود، با حلم و حوصله و موافقت شریعت مقدسه، مکافات نماید. و چون فی الجمله مکافات نمود زود راضى شود. از حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که: «بنى آدم طبقات مختلفاند: بعضى دیر به غضب مىآیند و زود غضب ایشان بر مىگردد. و بعضى زود به غضب مىآیند و زود بر مىگردند. و طایفهاى زود به غضب مىآیند و دیر راضى مىشوند. و جماعتى دیر به غضب مىآیند و دیر خشنود مىشوند و بهترین این طوایف کسانى هستند که دیر غضبناک مىشوند. و زود خشنود مىگردند. و بدترین ایشان، آناناند که زود به غضب آیند و دیر راضى شوند». و بدان که علاج ترک انتقام این است که: تأمل در بدى عاقبت آن در دنیا و آخرت کند و بداند که اگر انتقام آن را به پروردگار حواله کند البته منتقم حقیقى از او انتقام کشد، همچنان که مکرر مشاهده شده و به تجربه رسیده و اخبار و آیات بر آن دلالت دارند. بلى: به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان مورى مرغکى راه هنوز از صید منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمد کار او ساخت علاوه بر اینکه اگر آن شخصى که بدى کرده او را از انسانیت فی الجمله بهرهاى هست از سکوت و مکافات نکردن بیشتر تنبیه و تأدیب مىشود، و اثر الم و شرمسارى و خجالت او بیشتر از انتقام توست. و اگر از انسانیت بىبهره و بىنصیب است تلافى تو نیز چندان اثرى در او نمىکند، بلکه هر چه نسبت به او گوئى تفاوتى در حال او هم نمىرسد و تو باز از مقابله و برابرى با او ضایع و بى وقع مىگردى زیادتر از آنچه آن شخص با تو کرده. بلى: سگى پاى صحرا نشینى گزید به خشمى که زهرش ز دندان چکید شب از درد بیچاره خوابش نبرد به خیل اندرش دخترى بود خرد پدر را جفا کرد و تندى نمود که آخر تو را نیز دندان نبود پس از گریه مرد پراکنده روز بخندید کاى دختر دلفروز محال است اگر تیغ بر سر خورم که دندان به پاى سگ اندر برم و بعد از این تأمل کند در فواید ضد انتقام که همانا «عفو کردن» است و چون مکرر چنین کند از براى او ملکه و عادت میشود . |
ملا احمد نراقی - معراجالسعاده، ص172 |
اهانت و تحقیر دیگران |
اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا و مذمت آن شکی نیست که این صفت مذمومه در شریعت مقدسه حرام، و موجب هلاکت صاحب آن است. از حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است که: «خدای ـ تعالی ـ فرمود: هر که اهانت برساند به یکی از دوستان من، پس کمر به مبارزهی با من بسته است».[1] و در حدیث دیگر از آن سرور منقول است که: «پروردگار عالم ـ جل شأنه ـ فرمود: به تحقیق که با من جنگ کرده است هر که ذلیل کند یکی از بندگان مؤمن مرا».[2] و از حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که: «هر که پست و حقیر کند مؤمنی را ـ خواه مسکین باشد و خواه غیر مسکین ـ خدای ـ تعالی ـ باز نمیایستد از پست کردن و دشمنی او، تا رجوع کند از آنچه به آن مؤمن کرده است.»[3] و احادیث در این خصوص بسیار است. و هر که نسبت میان خدا و بندهی او را فی الجمله ادراک کند، و ربط خاصی که میان خالق و مخلوق است بفهمد، میداند که اهانت بنده، اهانت مولای اوست، و تحقیر مخلوقی، فی الحقیقه تحقیر خالق اوست. و همین قدر در مذمت این عمل کافی است. پس بر هر عاقلی واجب است که پیوسته متذکر این معنی بوده باشد، و اخبار و آثاری را که در مذمت اهانت بندگان خدا وارد شده در نظر داشته باشد، و آنچه در خصوص مدح و تعظیم ایشان رسیده است نصب العین خود نماید، و خود را از این عمل (کار) قبیح باز داد تا موجب رسوایی او در دنیا و آخرت نگردد. تعظیم و احترام کردن به بندگان خدا و فضیلت آن و مخفی نماند که ضدّ این صفت، که اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد، از شریفترین عملها و با فضیلتترین کارها است. و در حدیث قدسی وارد شده است که: «حق ـ سبحانه و تعالی ـ فرمود که: باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بندهی مؤمن مرا».[4] و از حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است که: «هیچ بندهای از امت من نیست که نیکویی و نرمی کند با برادر مؤمن خود، به نوعی از ملاطفت، مگر اینکه خدا از خدمهی بهشت خدمتکار از برای او مقررّ میفرماید.»[5] و از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مروی است که: «هر که ذلت را از روی برادر مؤمن خود بردارد، خدای ـ تعالی ـ ده حسنه برای او مینویسد، و هر که بر روی برادر مؤمن خود تبسم کند، خدای ـ تعالی ـ از برای او حسنه ثابت کند.»[6] و فرمود: «هر که برادر مؤمن خود را تحسین کند، خدای ـ تعالی ـ تا روز قیامت برای او تحسین مینویسد.»[7] و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را گرامی دارد، خدای تعالی را گرامی داشته است.»[8] روزی آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود که: «ای اسحق! به دوستان من هر قدر توانی احسان کن، که هیچ مؤمنی احسان به مؤمنی نکرد و اعانت او ننمود مگر اینکه صورت ابلیس را خراشید، و دل او را مجروح ساخت.»[9] و از جملهی اموری که انسان را به اکرام و تعظیم مردم وا میدارد، آن است که به تجربه ثابت شده است که: هر که به هر نظری مردم را میبیند، مردم نیز به آن نظر به او نگاه میکنند و او را میبینند. آری، هر کس هر چه میکارد درو میکند. همینت پسند است اگر بشنوی که گر خار کاری سمن[10] ندروی و بدان که ـ همچنان که مذکور شد ـ گرامی داشتن و عزت دادن جمیع طبقات مردم، به قدری که سزاوار ایشان است از جملهی اعمال پسندیده است. و شایسته است که انسان بعضی از اصناف مردم را به تعظیم و اکرام بیشتری اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوی است، زیرا در احادیث بسیار تأکید زیاد در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده. احترام پیران و از آن جمله پیران و ریش سفیدان اهل اسلام است، که گرامی داشتن و احترام زیاد ایشان بر جوانان لازم و حتمی است. و حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود که: «هر که مراعات کند برتری بزرگتر از خود را به جهت زیاد بودن سن او، و احترام کند او را، خدای تعالی او را از ترس روز قیامت ایمن میگرداند.»[11] و از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است که: «بزرگ شمردن بزرگان پیر، و تعظیم آنان، تعظیم و بزرگ شمردن خداست.»[12] و فرمود که: «از ما نیست هر که احترام نکند پیران ما را، و رحم نکند بر بچههای ما».[13] و از جملهی کسانی که زیادتی احترام به ایشان سزاوار است، بزرگ طایفه و بخشنده طایفه است. و حضرت پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود که: «هرگاه کریم قوم، و بزرگ ایشان بر شما وارد شود، اکرام او کنید.»[14] احترام سادات و از جملهی طوایفی که زیادتی تعظیم و اکرام ایشان لازم، و احترام ایشان حتمی است، سلسلهی جلیلهی سادات علویه است، که دوست داشتن و محبت ایشان، اجر رسالت و مزد نبوت است. و از حضرت رسالت پناهی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مروی است که: «شفاعت من ثابت است از برای هر که اعانت کند ذرّیّهی مرا به دست یا زبان یا با مال خود.»[15] و فرمود: «چهار نفر را من شفاعت خواهم نمود در روز قیامت، اگر چه به قدر گناه تمام اهل دنیا را آورده باشند: یکی: آنکه اکرام کند ذرّیّهی مرا. دوم: آنکه حاجت ایشان را برآورد. سیّم: آنکه تلاش نماید از برای ایشان در وقتی که گرفتار باشند. چهارم: آنکه به دل و زبان، با ایشان دوستی و محبت کند.»[16] و فرمود: «اکرام کنید خوبان ذرّیّهی مرا از برای خدا، و بدان ایشان را از برای من».[17] و احادیث در فضیلت سادات، و اجر اکرام و تعظیم ایشان بینهایت است. و آنچه مذکور شد از برای اهل ایمان کافی است. [1] . بحارالانوار، ج75، ص155، ح25، کافی، ج2، ص352، ح7. [2] . بحارالانوار، ج75، ص158، ح28، کافی، ج2، ص352، ح6. [3] . کافی، ج2، ص351، ح4. [4] . بحارالانوار، ج67، ص71، ح36. [5] . کافی، ج2، ص206، ح4، بحارالانوار، ج74، ص298، ح33. [6] . بحارالانوار، ج74، ص297، ح30، کافی، ج2، ص205، ح1. [7] . بحارالانوار، ج74، ص298، ح31، کافی، ج2، ص206، ح2. [8] . بحارالانوار، ج74، ص298، ح32، کافی، ج2، ص206، ح3. [9] . کافی، ج2، ص207، ح9، بحارالانوار، ج74، ص301، ح38. [10] . مخفف یاسمن، اسم گل خوشبویی است. [11] . بحارالانوار، ج75، ص137، ذیل ح5. [12] . کافی، ج2،ص165. [13] . همان. [14] . محجه البیضاء، ج3، ص372. [15] . جامع الاخبار، ص140. [16] . خصال شیخ صدوق، باب الاربعه، ص196، ح1. [17] . جامع الاخبار، ص140. |
برگرفته از کتاب: معراج السعاده - ملا احمد نراقی، ص336 |