پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

اسامی حضرت محمد(ص)در قرآن

اسامی حضرت در قرآناما آنچه در قرآن واقع است از اسامی آن حضرت، چهل و پنج است و ما هر یک را با آیتی که دال است بر آن، ذکر کنیم:
۱ ـ محمد؛ قال اللّه تعالی: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ. فتح: ۲۹٫
۲ ـ احمد؛ قال اللّه تعالی: وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ. صف: ۶ .
۳ ـ نبی؛ قال اللّه تعالی: یا أَیهَا النَّبِی حَسْبُکَ اللّهُ. انفال: ۶۴ .
۴ ـ رسول؛ قال اللّه تعالی: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ. مائده: ۶۷ .

ادامه مطلب ...

آسیب شناسی استفاده از ماهواره

 

  آسیب شناسی استفاده از ماهواره 

جنگ نرم و عملیات روانی - این روزها آمارهای ضد و نقیضی از درصد استفاده کنندگان از ماهواره در کشورمان به گوش می رسد که از میان این آمار در خوشبینانه ترین حالت حدود ۱۵ درصد و در بدبینانه ترین گمانه زنی ها حدود ۵۵ درصد از خانواده های ایرانی از ماهواره استفاده می کنند، بی شک خانواده های استفاده کننده از ماهواره را می توان قربانیان تبعات بسیار بد و پرهزینه برای جامعه دانست. در این نوشته سعی می کنم که مقداری از تبعات سوء استفاده از ماهواره را بیان کنم.

۱. ترویج خشونت: شاید بتوان یکی از آشکارترین آسیبی که با گسترش استفاده از ماهواره در جامعه مان دچار آن شده ایم را ترویج خشونت دانست. همین چند وقت پیش بود که خبرگزاری ها خبری وحشتناک را مخابره کردند. جوانی تحت تأثیر برنامه های ماهواره اقدام به قتل خواهر و خواهر زاده کودک خویش کرده بود. در برنامه های تولید شده در تلویزیون های ماهواره ای عموما صحنه های خشن بدون سانسور و توجه به سن مخاطب به وفور نمایش داده می شود، و مسلما افراد چه بخواهند و چه نخواهند دیدن چنین صحنه هایی در ضمیر ناخوداگاه آنان تأثیر می گذارد. گاهی این صحنه ها به حدی هنرمندانه و واقعی ساخته شده اند که افراد با دیدن این صحنه گویی دارند آموزش نحوه بروز خشونت در چنین شرایطی را می بینند، و همین مطلب سبب می شود، افرادی تحت تأثیر ماهواره در شرایط مشابه از خودشان رفتارهایی خشونت آمیز بروز دهند.

۲٫ سست شدن بنیان خانواده: از دیگر تبعات حضور بدون کنترل و حتی با کنترل ماهواره در خانواده است. ورود ماهواره به خانه را می توان به منزله ورود یک فرد نامحرم و لاابالی دانست که دوست ناباب برای فرزندان است، درصدد اختلاف افکنی بین زنها و شوهرهاست، به ناموس افراد چشم طمع دارد، دین افراد را می گیرد، مرزها و حریمهای خانواده را می شکند، به آسانی حقیقتهای سیاسی و اجتماعی را وارونه جلوه می دهد، دزد وقت افراد است و اگر بتواند حتما سری هم به کیف پول افراد خواهد زد. خرید ماهواره به منزله دعوت این فرد ناباب به منزلهاست.

مجاز شمردن خیانت زن به شوهر و زشتی زدایی از روابط قبل از ازدواج و حتی حاملگی بدون روابط قانونی، اهانت به والدین و بی توجهی به آنها ، نفوذ جادو و طلسم در زندگی روزمره بازیگران همه و همه باعث شده فیلم ها و سریال های ماهواره ای به طور هدفمند عفت و اخلاق اجتماعی را نشانه گیری کنند.

الف. دختران فراری: از مهمترین کارکردهای سریال ها و فیلمهای پخش شده در ماهواره، القاء آزادی در خارج از خانه هاست، به این معنا که افراد مخصوصا دختران جوان را که به صورت سنتی و فرهنگی در خانواده ها با محدودیت هایی روبرو هستند را دچار حس زندانی بودن در خانه می کنند. این فرآیند روانی به صورت خیلی ساده با مقایسه دختران موفق یا آزاد سریال ها و فیلم ها با وضعیت دختران قربانی در ذهن وی شکل می گیرد، و کم کم با عدم مدیریت صحیح در خانواده ها تبدیل به یک عقده و در نتیجه فرار یا رویگردانی دختران جوان از فضای امن خانه می گردد. چنین پدیده ای در خانواده هایی که از ساختار درستی برخوردار نیستند، شدیدتر است.

ب. بدحجابی و زنان خیابانی: طبیعی است که وقتی در خانواده ها، بدون هیچ محدودیتی اعضای خانواده پای ماهواره می نشینند و فیلمهایی را می بینند که برای خانواده مناسب سازی نشده است، و بی حجابی در آن به عنوان یک امر عادی موج می زند، به مرور از حجاب ارزش زدایی شده و زنان خانواده ترجیح بدهند که با حجاب کم رنگ تر یا احیانا بی حجاب در جامعه حضور پیدا نمایند. این مسئله با عمومی تر شدن بی حجابی و حتی استقبال نامحرمان از حضور بی حجاب زنان در جامعه تبدیل به ایجاد فضای خودنمایی برای نامحرمان و در ادامه روند دورشدن از دیده شدن در خانواده تبدیل به پدیده زنان خیابانی یا شکل گیری روابط نامشروع بین افراد متأهل می گردد. نمونه زشت این آسیب را می توان در بین زنان جوانی دید که علی رغم متأهل بودن با آرایش های بسیار زننده به همراه دختر کودکشان که وی نیز آرایش شده است در خیابان ها دید، زنانی که از بروز دادن رفتارهای دوستانه با مردان نامحرم در خیابانها هیچ ابائی ندارند.

ج. تاثیر منفی بر روابط بین افراد، اختلاف خانوادگی و شکستن حریمهای خانواده: وقتی افراد در برنامه های ماهواره می بینند که افراد چقدر با انزوا طلبی و حتی مقابله با افراد خانواده شان و یا حتی خیانت به آنها می توانند موفق باشند، این خانواده را به سوی اختلافات داخلی، کم اهمیت شدن نقش پدر، ایجاد اختلاف بین زوجین و دوری فرزندان از والدین می کشاند. یا در سوی دیگر وقتی که پدر و مادری به همراه پسر یا دختر جوانشان نظاره گر تصاویر فیلمی هستند که در آن یک معاشقه ولو خفیف صورت می گیرد، همین مسئله موجب از بین رفتن پرده های حجاب بین افراد خانواده و در نتیجه شکستن قبح افعال می گردد. تنها خدا می داند که در خانواده ای که قبح افعال شکسته شده باشد، چه اتفاقات بدی رخ خواهد داد. حضرت علی علیه السلام در مورد حیا فرمودند “الحیاء یسدّ ان فعل القبیح” یعنی حیا از انجام افعال قبیح جلوگیری می کند. و واضح است که در نبود حیا و شکسته شدن حریم خانواده چه اتفاقات شومی رخ خواهد داد.

د. ترویج هوس خواهی و تنوع طلبی: آنچه در سریالها و فیلمهای نمایش داده شده در ماهواره مشاهده می شود، بازیگرانی هستند که صرفا به خاطر زیبایی هایشان جلوی دوربین ها حاضر می شوند، و در سرتاسر پخش برنامه زیبایی های ظاهری و جسمی شان به صورت بسیار پررنگ نمایش داده می شودبه گونه ای که محرک شهوت افراد باشد. در طرف دیگر قضیه عموم سریالها و فیلمهایی که برای مخاطب ایرانی و مسلمان ماهواره آماده سازی می شود، سعی می شود که در آن برای افراد حق چشیدن روابط دیگر علاوه بر روابط زناشویی را محفوظ بداند. همین مسئله علی الخصوص در مردان موجب این می گردد که حتی برای تفریح که شده به دنبال رفع عطش تنوع طلبی شان باشند. و حتی اگر به دلایل خودداری از انجام اعمال خارجی اعمال خودداری کنند، ولی ذهنشان درگیر این مسئله باشد. کمترین اثر این آسیب کم رنگ شدن رابطه عاشقانه بین زنها و شوهرها و عدم رضایت و تمایل جنسی خواهد بود.

در حوزه فردی هم مهمترین آسیب های ماهواره در حوزه فردی و شخصی، تشتّت و نا آرامی فکری و عدم امنیت روانی، عدم اعتماد به اطرافیان و دروغگو دانستن همه یا اکثر افراد، ایجاد روحیه دوگانگی شخصیتی در دراز مدت و بروز ناهنجاری های فردی و اجتماعی، القای افسردگی و غم و ایجاد نا امیدی بویژه در بین جوانان با سیاه نمایی و مسموم کردن جوّ فکری، همچنین ترویج هیجان کاذب خصوصا در ابعاد سیاسی و احساسی انسان می باشد. همچنین مهمترین آسیب های ماهواره در بحث فرد در خانواده تضعیف و نادیده گرفتن پیوند و حق مسلم زناشویی، القای تجربه چندین باره عشق توسط زن و مرد حتی بعد از ادواج، بی فرهنگ و بی کلاس معرفی کردن والدین دارای فرهنگ سنتی و اصیل، القای این موضوع که عشق گمشده هر فرد، دنبال او می گردد و معرفی دوست دخترها و دوست پسرها به عنوان دوستان خانوادگی و نه حتی به عنوان عاشق و معشوق می باشد.

۳٫ هجوم فرهنگی: از همان زمان که مقام معظم رهبری هشدار دادند که دشمن در حال تدارک یک جنگ تمام عیار فرهنگی و یک شبیخون فرهنگی است باید هوشیار می بودیم، چرا که دشمن از هر وسیله و رسانه ای که در اختیار داشت برای مورد حمله قرار دادن فرهنگ کشور عزیزمان بهره برده است و ماهواره یکی از این رسانه هاست. در بعد فرهنگی دشمن هر چه که توان داشته سرمایه گذاری کرده است تا شبکه های ماهواره با تهی کردن جامعه از درون اسباب از هم پاشیدگی جمهوری اسلامی که متکی بر مردم مسلمان می باشد را فراهم آورد. دشمنان خیلی خوب فهمیده اند که تنها را شکست جمهوری اسلامی دور کردن مردم از اسلام و آموزه ها و فرهنگ اسلامی است.

تحقیر سنت های ملی و تعظیم فرهنگ بیگانه، تخریب هویت ملی، تلاش در جهت ترویج فرهنگ برهنگی، تکنیک زدگی و حاکمیت تکنیک در زندگی اجتماعی، تغییر و تخریب معانی و مفاهیمی همچون آزادی عقیده، آزادی بیان، حقوق بشر و …، تهی شدن زبان و ادبیات ملی از زیبایی های خاص خود، ترویج مد گرایی و ارائه مدهای آرایشی و پوششی نا بهنجار، و گسترش فرهنگ مصرف و عدم تمایل به اقدامات خلاقانه و …. از نمودهای تلاش دشمن برای تخریب فرهنگ ملی و اسلامی ما می باشد.

به طور کلی می توان ابعاد جنگ رسانه ای و جنگ نرم را در چهار مورد ذکر کرد که عبارتند از:

۱- مخدوش کردن چهره ی ملت ها، اقوام و مذاهب

۲- تحمیل و حاکمیت ارزشها و فرهنگ خود

۳- مشروعیت بخشیدن به اعمال و توجیه رفتار خود

۴- تربیت انسان های مطیع و فرمانبردار.

الف. نشانه گیری فرهنگ دینی: در سالهای اخیر شبکه های ماهواره ای راه اندازی شده توسط دولتهای غربی تلاش فراوانی نموده اند تا با انواع روشها فرهنگ دینی جامعه ما را زیر سوال ببرند، گاهی با ایجاد شبهه، گاهی با تحقیر، و گاهی با قدیمی یا تاریخ مصرف گذشته جلو دادن آن. این شبکه های هیچ ابائی ندارند که حتی خیلی آشکارا به مقدسات مردم توهین نموده یا آنها را مسخره نمایند. این حربه ها گاها تأثیرگذار نیز هست و در مواردی شاهد این هستیم که افراد کم اطلاع و حتی علی اظاهر باسواد و تحصیلکرده در دام این شبکه ها گرفتار شده و شبهه های ترویج شده را تکرار نموده و با ادعاهایی همچون روشنفکری افراد اصیل و دارای فرهنگ دینی را عقب مانده می خوانند.

ب. الگوگیری غلط : از تلاشهای شبکه های ماهواره ای ایجاد فرهنگ جایگزین به جای فرهنگ ایرانی و اسلامی و ارائه الگوهای شرقی نزدیک به غرب جهت هموارسازی فرهنگ پذیری افراد جامعه ما هستند. این شبکه ها با نشان دادن فیلم ها وسریالهایی از کشورهایی که از جهاتی شباهات فراوانی با فرهنگ کشور ما دارند و همچنین در مسیر حرکت به غربی شدن هستند، و نمونه جلوه دادن این فرهنگها در افراد جهت پذیرفتن الگوی فرهنگی جدید تمایل ایجاد می نمایند. نشان دادن جلوه خرافی از دین یکی از نمودهای این شیوه جهت تغییر الگوی فرهنگی جامعه می باشد، که در این الگو افراد ضمن حفظ وابستگی های دینی و اعتقادی، با دین و فرهنگ اصیل فاصله گرفته و بیگانه می شوند.

i. ترویج زندگی اشرافی و مدگرایی: نشان دادن زندگی های دارای تجمل یا راه اندازی شبکه هایی که به صورت تخصصی به نمایش لباس های گرانقیمت با استفاده ابزاری از جنسیت افراد مشغولند، و حتی شبکه هایی که به حراجی اجناس لوکس اختصاص دارند و همچنین شبکه های ماهواره ای که در قالب میان برنامه ها و آگهی ها مظاهر ضد اخلاقی را ترویج و تبلیغ می کنند و برخی رفتارهای منحرف اخلاقی ( مدل های لباس و مو ) الگو گرفته از غرب و ماهواره را نمایش می دهند، همه خواسته یا ناخواسته زندگی اشرافی و مدگرایی را در جامعه ترویج می کنند که با جامعه دینی هیچ سنخیتی ندارد..

ii. الگوهای پوشالی: از دیگر حربه های شبکه های ماهواره ای و عموما رسانه های غربی ارائه الگوهایی هستند که در واقع پوشالی و خالی هستند، بزرگ جلوه دادن زندگی خصوصی بازیگران یا فوتبالیست ها و متمایل نمودن افراد به زندگی خصوصی و احیانا پر از فساد این افراد با پخش مداوم اطلاعات و اخبار از آنها، زمینه الگوگیری افراد جوان و کم اطلاع از زندگی این افراد را فراهم می آورد، نمونه های جوانان و نوجوانانی که در جامعه ما خود را عاشق، واله یا دیوانه یک هنرمند، خواننده یا فوتبالیستی خاص می دانند از نمونه های فراوان این آسیب اجتماعی می باشد.

ج. زیر سئوال بردن فرهنگ ایثار و مقاومت: جنگ ما نشان داد که فرهنگ ایثار و مقاومت نقطه قوت جامعه ما جهت ایستادگی و مقابله با دشمنانمان می باشد، از این رو دشمن در هجمه همه جانبه فرهنگی اش حساب خاصی برای تضعیف فرهنگ شهادت و ایثار باز نموده است. دشمنان معقتدند اگر بتوانند فرهنگ ایثار و مقاومت را که الگو گرفته از قیام حسینی است از جامعه ما بگیرند، یکی از بالهای جامعه اسلامی ما را هدف قرار داده اند. از این رو فراوان مشاهده می شود که حس ایستادگی در مقابل دشمن را به یک حسن وظیفه در مقابل وطن تنزل می دهند، یا در سوی دیگر افرادی خائن را شهید می خوانند. جسارت به امام حسین علیه السلام و حتی تمسخر شهدا و رزمندگان نیز به وفور در برنامه های ماهواره ای دیده می شود.

۴. دخالت سیاسی: یکی دیگر از آسیبهایی که جامعه ما با ورود ماهواره به خانه ها به آن دچار شده است، دخالت سیاسی قدرتهای بیگانه در امور داخلی کشور می باشد. این قدرتها با راه اندازی شبکه هایی که علی الظاهر دارند سعی می کنند خیلی بیطرفانه واقعیت های رخداده را به اطلاع بینندگان بی خبر و در سانسور قرار گرفته داخلی برسانند، خیلی زیرکانه اخبار و اطلاعات را جهت دهی نموده و خواسته های خویش را به مخاطبین القاء نموده و حتی گاهی پا را فراتر از این گذاشته و مستقیما از مخاطبینشان می خواهند که به مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی بپردازند. برخی از شبکه های ماهواره ای نیز به شایعه سازی ایجاد فضای بدبینی و کاهش اعتماد اجتماعی در جامعه مشغولند که صد البته بودجه آنها نیز از طرف سازمان سیا و نهادهای مشابه آن تامین می شود.برخی از اهداف سیاسی مداخله جویانه حضور ماهواره در خانه ها عبارتند از:

- راه اندازی انواع شبکه های قاره ای و محلی توسط کشورهای غربی به زبانهای مختلف و القای تفکرات خود به بیننده

- دروغ پردازی و فرافکنی علیه دولت ها و ملتهایی که با آنها مخالفند

- تحرکات نرم به نفع خشونت گرایی و تروریسم و نسبت دادن آنها به اسلام و مسلمانان

- تخریب شخصیت های تأثیر گذار مثبت در جهان علی الخصوص در جهان اسلام

- حمایت علنی از گروه های مخرب و تروریسم و ارایه تریبون به آنها و ایجاد رعب و وحشت.

- تخریب و تقویت بی مورد و بی دلیل دولت ها و ملت ها با انگیزه های سلطه جویانه از جمله نمونه جلوه دادن کشورهای همراه با آنها

۵. تبلیغ ضد مذهب: کارکرد دیگر ماهواره که هر چه می گذرد تبدیل به آسیبی جدی تر برای جامعه ما می شود، تبلیغات ضد مذهبی است.در سالهای اخیر شاهد رشد قارچ وار شبکه هایی هستیم که با رویکرد تبلیغات ضد مذهبی به زبان فارسی پا گرفته اند و به ترویج مرام و مسلکی خاص پرداخته یا به تخریب و شبهه پراکنی می کنند. عموم کارکرد این شبکه ها عبارت است از:

الف. تبلیغ ضد تشیع (شبکه های مروّج وهابیت)

ب. دامن زدن به اختلافات مذهبی و قومی

ج ترویج مسیحیت تبشیری

د ترویج مذاهب خرافی و عرفان های کاذب

ه. تخریب و ناکارآمد معرفی کردن فرهنگ های اصیل و آداب مثبت سنتی

و زیر سئوال بردن و خرده فرهنگ معرفی کردن فرهنگ دین و جایگزین کردن فرهنگ شهروندی و مردم سالاری منهای دین

ز تبلیغ سکولاریزم و القای شخصی بودن دین

ح. ایجاد شک و تردید حتی در مسلمات دین

۶٫ خالی کردن جیب مردم: گروه دیگری از شبکه های ماهواره ای با محوریت تبلیغات بازرگانی و معرفی کالاهای بی کیفیت، داروهای آسیب ساز و بی اثر از قبیل کرم های معجزه گر، دمپایی های بلند کننده قد و امثال آنها که هیچ گونه تاییدی از سوی نهادهای بهداشتی به ویژه وزارت بهداشت ایران ندارند مشغول خالی کردن جیب تماشاچجیان ساده اندیش هستند.

راهکارهای مقابله با آسیبهای ماهواره:

راه های مقابله با آسیب های ماهواره را می توان در مواردی همچون، تقویت فرهنگ خودی و نشان دادن ارزشهای بالای آن به سطوح پایین جامعه، دفاع از ارزشهای ملی، ارتقاء سطح آگاهی افراد، برنامه ریزی مناسب برای اوقات فراغت افراد وخانواده ها، ترویج زندگی معنوی و تقوا، ترویج الگوهای رفتاری صحیح در خانواده و جامعه دانست.


آثار مخرب ماهواره بر خانواده و جامعه

آثار مخرب ماهواره بر خانواده و جامعه 

 

عصردنا:سید ابراهیم یوسفی

در روزها و ماه های اخیر بحث پیرامون شبکه های ماهواره ای خارج از کشور، آسیب های اجتماعی- فرهنگی آن برای جامعه وراهکارهای مقابله با تاثیرات مخرب آن، از مسائل مهم و اساسی مورد بحث در میان اندیشمندان، سیاسیون و به خصوص مجریان نهادهای دولتی ذیربط بدل شده است.

 ابعاد و اثرات کوتاه مدت و دراز مدت ماهواره به عنوان یکی از فراگیرترین و موثرترین وسایل ارتباط جمعی، همیشه دارای اهمیت بوده اما با گذشت زمان و تغییرات اساسی در شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور و جهان، هرروز به این ضرورت افزوده می شود. اگر در گذشته فقط چند شبکه ماهواره ای فارسی زبان مانند بی بی سی یا صدای آمریکا با جهت گیری و اهداف سیاسی خاص و هدایت شده از سوی دولت های انگلیس و آمریکا وجود داشت؛ اما در چند سال اخیر شبکه های با اهداف کاملا متفاوت مانند من و تو1 و2، فارسی one،pmc و... بوجود آمده اند و در مدت زمان بسیار محدود مخاطبان بسیاری در بین مردم وبه ویژه کانون های خانوادگی به خود اختصاص داده اند.بنابراین جنگ نرم رسانه ای بر ضد جامعه ایرانی در ظاهر و محتوا گسترده تر شده و ابعاد بسیار وسیعی پیدا کرده است. شبکه های کمتر سیاسی جدید بیشتر به مسائل فرهنگی - اجتماعی تکیه کرده و خانواده و روابط انسانی به عنوان بزرگترین سرمایه جامعه را هدف قرار داده اند. به عنوان مثال برخی از شبکه های ذکر شده با پخش فیلم و سریال های شبانه روزی اهداف زیر را دنبال می کنند:

- ترویج خانواده های بی سامان و لجام گسیخته در مقابل ساختار سنتی خانواده

- ترویج و عادی جلوه دادن خیانت زن به همسرر و البته شوهر به زن

- بی اهمیت جلوه دادن احترام به والدین

- عادی جلوه دادن رابطه جنسی دختر و پسر قبل از ازدواج تا حد باردار شدن دختر خانواده

- هویت زدایی از مفهوم خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی مستقل و مؤثر

- عادی جلوه دادن سقط جنین برای دختران قبل از ازدواج به عنوان راه حلی طبیعی برای رفع دلهره های احتمالی در روابط جنسی دختر و پسر

- تعصب زدایی از کانون خانواده و ترویج بی تفاوتی نسبت به حریم خانواده

- ترویج مفهوم زندگی با دیگران به جای ازدواج ( جالب است بدانیم این مفهوم سالهاست در برخی تولیدات روتین تلویزیونی خودمان هم تبلیغ می شود).

- ترویج فمینیسم و کم رنگ کردن نقش مرد در جامعه در حد کسی که تنها جهت رفع نیازهای جنسی زن خلق شده است!

- مخدوش نمودن رابطه فرزندان پسر و دختر در خانواده

- افزایش تأثیر پذیری جنسی و خشونت در جوانان و نوجوانان بخصوص از طریق پخش موزیک ویدئوهای خاص

- پی ریزی و ایجاد آمادگی ذهنی تفکر شیطان پرستی در نوجوانان و جوانان

درمورد بحث ماهواره، چند سوال اساسی وجود دارد: شبکه های ماهواره ای فرصت هستند یا تهدید؟ بایستی از آنها استفاده کرد یا استفاده آز آنها غیر قانونی است و باید ممانعت به عمل آید؟در عصر ارتباطات و دهکده جهانی بهترین روش مقابله و مواجهه با ماهواره و پیامدهای آن چیست؟

سوال و بحث اساسی این است که با وجود ممنوعیت قانونی وجود و استفاده از ماهواره در جامعه ایران، در حال حاضر شبکه های ماهواره ای حده اقل در تهران و کلان شهرها، با استقبال بسیار زیادی مواجه شده و استفاده از آن روز به روز بیشتر می شود ؛بطوریکه مسولان و سازمانهای مسئول را به فکر چاره اندیشی برای حل مشکل انداخته است. مثبت یا منفی بودن اهداف و کارکرد های شبکه های ماهواره ای و بودن یا نبودن آنها خود موضوع مفصلی است اما در حال حاضر و در جامعه ایران براساس مصوبه مجلس شورای اسلامی در 23 بهمن ماه 1373، ورود، تولید، نصب، نگهداری و استفاده از تجهیزات ماهواره ای ممنوع است. اگر بپذیریم که ماهواره تهدیدی کاملا جدی و ابزارجدیدی است که دشمنان و استکبار جهانی با اهداف دقیق ، برنامه ریزی و هزینه های میلیونی، برای آسیب زدن بر بنیان های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه ما طراحی کرده اند؛ بهترین راهکار و روش مقابله با آن کدام است. تاکنون راه حل عملی برای این معضل صورت نگرفته و در حد پیشنهاد راه هایی ارائه شده است .

در سال های گذشته و حتی در چند روز اخیر اخبار مختلفی از سوی نهاد های انتظامی و دیگر سازمان های ذیربط مبنی بر جمع آوری ماهواره ها مطرح شده است.به جز جمع آوری، وضع جرائم سنگین و مجازات های دیگر مهمترین پیشنهاد و تنها راهکار عملی شده به صورت ناقص و گهگاه در سالیان گذشته بوده است که به اعتقاد نگارنده این بدترین و ناکارامد ترین روش مواجهه با این پدیده است که به جز دامن زدن به نارضایتی بخشی از مردم وبدبین کردن آنها به نظام و ترغیب بیشتر جامعه به برنامه ها و شبکه های ماهواره ای کارکرد دیگری نخواهد داشت. این بدان معنا نیست که بحث آسیب شناسی ماهواره ، ابعاد و راهکارهای مقابله با آن را رها سازیم و بالعکس از ضرورت پرداختن علمی و غیر احساسی و کارشناسانه با این پدیده بسیار حساس و جدی حکایت دارد.

قبل از پرداختن به هر بحثی بایستی به این سوال پاسخ داد که چرا شبکه های ماهواره ای خارجی با چنین استقبالی مواجه شده اند و از سویی شبکه های ملی داخلی اینقدردر موضع انفعال و ضعف قرار گرفته اند. با تشکیل گرو ههای کارشناسی از رشته های علمی مرتبط با موضوع نقاط ضعف و قوت و ابعاد مختلف موضوع را بررسی و برای حل آن چاره اندیشی نماییم. چرا برنامه نود به عنوان یک برنامه ورزشی با زمان پخش در ساعت 5/11 بیش از5 میلیون مخاطب دارد؟ 

پیشنهادات و راهکارهای عملی

1- برنامه سازی می بایست بر اساس نیاز مخاطب جامعه باشد، در رسانه های معتبر دنیا قضاوت پیام بعهده مخاطب است، در حالیکه در رسانه ملی پیام به شدت سانسور شده است، با رفع این مساله در حد معقول مخاطبان افزایش پیدا خواهند کرد.

2- بایستی مجوز فعالیت شبکه های خصوصی برای ایجاد رقابت و افزایش مخاطب صادر شود.

رقابت در عرصه رسانه باعث کشش و گرایش مخاطب به رسانه می شود، چنانچه صدا و سیما فرهنگ رسانه های برون مرزی را مغایر با اصول جامعه می داند باید به تولید فرهنگ در برنامه های خود بپردازد، طبیعتا زمانی که این تولید وجود ندارد تهاجم فرهنگ این رسانه ها روز به روز افزایش پیدا خواهد کرد .

بنابراین عواملی همچون، محیط بسته، رقابتی نبودن، عمل نکردن براساس نیاز مخاطب، دروازه بانی یک طرفه پیام، آزاد نگذاشتن ذهن مخاطب در انتخاب، قطره چکانی اطلاعات به مخاطب، باعث روی آوردن مخاطبان به سوی رسانه ها و شبکه های برون مرزی و عدم استقبال از شبکه های داخلی می شود.(مصاحبه با دکتر محمد احمدی استاد دانشگاه و کارشناس ارتباطات).

بدیهی است در مقابل هجوم فرهنگی باید مقابله فرهنگی صورت گیرد. برنامه سازان فرهنگی و هنری و سازمان هایی مانند صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، سازمان های تبلیغات اسلامی ، نظام آموزش و پرورش ، نظام آموزش عالی و دیگر ارگان های دولتی باید در بخش غنی سازی و سالم سازی فرهنگ سرمایه گذاری کنند .در مقابل تهاجم فرهنگی باید فعالیت ، برنامه سازی ،تفریحات سالم و امکانات کافی ایجاد شود . چرا که منع و مقابله تنها راه مقابله نیست.

شاخصه های سبک زندگی اسلامی و غربی کدام است؟

 

 

شاخصه های سبک زندگی اسلامی و غربی کدام است؟ 

شاید مهمترین و راهبردی ترین فراز و بخش سفر رهبر انقلاب اسلامی به استان خراسان شمالی طرح بحث جدید، جذاب و جالب شاخصه های «سبک زندگی اسلامی» و «سبک زندگی غربی» از سوی ایشان باشد...

 

شاید مهمترین و راهبردی ترین فراز و بخش سفر رهبر انقلاب اسلامی به استان خراسان شمالی طرح بحث جدید، جذاب و جالب شاخصه های «سبک زندگی اسلامی» و «سبک زندگی غربی» از سوی ایشان باشد. پس از کلیدواژه های «تهاجم، شبیخون و ناتوی فرهنگی»، «عبرتهای عاشورا و بحث خواص و عوام»، «جنبش نرم افزاری، تولید علم و نهضت آزاد اندیشی» و ... اکنون در آستانه دهه پیشرفت و عدالت و در آغاز ورود به مرحله چهارم از مراحل پنجگانه 1- انقلاب اسلامی 2- نظام اسلامی 3- دولت اسلامی 4- جامعه اسلامی و 5- دنیا و تمدن نوین و شکوهمند اسلامی، رهبر حکیم و دوراندیش انقلاب در قامت یک نظریه پرداز مسلط به واقعیات کشور، بحث تئوریک، انتقادی و دقیقی را با عنوان «سبک و فرهنگ زندگی» کلید زدند. 9 دی این بحث را به طور جدی و آکادمیک پی خواهد گرفت.

«سبک زندگی» چیست؟

مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعه شناسی و مردم شناسی است که اخیراً و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است؛ سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکه ای بودن عوامل متعددی که در شیوه های زندگی یا اقلیم های زیستن انسان تأثیر می گذارند، به وجود آمده است.

تقریباً در اکثر تعریف های سبک زندگی می توان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است؛ و در واقع هر دو مفهوم هم، به واژه «سبک» باز می گردد: اول، مفهوم وحدت و جامعیت و دوم، مفهوم تمایز و تفارق. به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه عوامل و عناصری است که کم و بیش به طور نظام مند با هم ارتباط داشته و یک شاکله کلی فرهنگی و اجتماعی را پدید می آورند. همین پیوستگی، اتحاد و نظام مندی این کُل را از کُل های دیگر متمایز می کند. وجود کلماتی همچون الگو، نظام مندی، کلیت، هویت و تمایز در بیانات اخیر رهبر فرزانه انقلاب نیز حاکی از همین مطلب است و به همین دلیل است که امروز از دو مدل و الگوی متمایز و متفاوت سبک زندگی اسلامی و غربی سخن می گوییم. واژگان مترادف سبک زندگی اسلامی: سبک زندگی شیعی، ارزشی، ایدئولوژیک، جهادی، انقلابی، دینی و تعابیر معادل سبک زندگی غربی: سبک زندگی اروپایی، مسیحی، آمریکایی و وسترنیزه می باشد اما آن چه در تعریف های سبک زندگی، جلوه گر می شود آن است که این تعریف قرابت بسیاری با مفهوم هویت پیدا می کند اما با این تفاوت که علاوه بر هویت، مناسبات و رفتارهای عینی و واقعی زندگی را نیز شامل می شود و می توان مثالها و مصداقهایی از زندگی واقعی را شاهد آورد که رهبر انقلاب نیز به بیش از بیست مورد از آنها اشاره کردند.

مفهوم شناسی سبک زندگی

مفهوم سبک زندگی(Life style) از زمره مفاهیمی است که پژوهشگران حوزه جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی برای بیان پاره ای از واقعیت های فرهنگی جامعه آن را مطرح و به کار می برند و دامنه به کارگیری آن در ادبیات علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی رواج زیادی یافته است تا حدی که بعضی معتقدند که این مفهوم قابلیت جانشینی بسیاری از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و می تواند به نحو دقیق تری، گویای واقعیت پیچیده رفتارها و حتی نگرش های فرهنگی و اجتماعی در جامعه امروز ما باشد و حتی برخی اندیشمندان به کارگیری آن به جای مفاهیم فراگیری چون قومیت و ملیت را مطرح کرده اند. سبک زندگی در رشته مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنش های هر فرد اطلاق می شود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشان دهنده کم و کیف نظام باورها و کنش ها و واکنش های فرد و جامعه می باشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنش های اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد.

مسائل خرد مقدمه فهم استراتژیک/ روش رهبر انقلاب: از استقراء به استنتاج

از منظری که سبک زندگی و بررسی ابعاد و وجوه آن، حوزه بسیار تخصصی و حرفه ای در مطالعات فرهنگی به خود اختصاص می دهد، مقوله بسیار تعیین کننده و محوری در مطالعات و بررسی های کلان استراتژیک و طراحی چشم اندازهای یک فرهنگ نیز می باشد. اصولاً باید دانست حوزه مطالعات استراتژیک برخلاف بار لغوی آن که همواره نوعی نگاه کلان را مطرح می سازد، در حوزه فرهنگ تنها بر پایه مطالعات و بررسی های جزئی امکان پذیر است. به عبارتی در مطالعات و بررسی های راهبردی، از لحاظ متدولوژیک و روش شناختی، بایستی بر مبنای مشاهدات و تحلیل های جزئی، کوچک (و استقرایی) حرکت کرد تا به تحلیل و توصیف و تبیین کلان نزدیک شد و پس از آن به حوزه پیش بینی، آینده پژوهی و آینده نگری، که اساس مباحث راهبردی بر آن استوار است، نزدیک شد. بنابراین مجموعه توصیف های ریز و جزئی مبنای تحلیل های راهبردی محسوب می شوند و پس از آن متغیرهای کلان یا ساختاری را بایستی در این گونه بررسی ها وارد و اعمال نمود. چرا که واقعیت های موجود و پراکنده که امکان بررسی و سنجش تجربی و ملاحظه عینی داشته باشند می توانند پایه نتیجه گیری های کلان و راهبردهای آینده نگرانه باشد. در واقع با به کارگیری مفهوم سبک زندگی و ژرف اندیشی و تعمیق درباره مفهوم آن می توان از هنجارهای پنهان که در اذهان، باورها و رفتارهای مردم یک جامعه قابل مشاهده است، سردر آورد و از جهت گیری ها و الگوهای موجود یا در حال شکل گیری آتی جامعه، به نحو واقع بینانه ای تفسیر به دست داد.

از این روست که رهبر انقلاب اسلامی در بحث سبک زندگی به مصادیق و سؤالات دقیق و جزئی و عینی و ریز شده روی آوردند و خرده گیری برخی افراد که به ورود به مصادیق جزئی توسط رهبر عالی رتبه نظام اشکال می کنند نشان می دهد که این افراد با روشهای مدیریت استراتژیک نظام و نیز با متدهای اصلاح سبک زندگی آشنا نیستند. رهبر انقلاب با درک دقیق و درست اندیشی که از واقعیات جامعه ایران دارند مسیر استقراء جهت استنتاجات خود انتخاب نموده اند و این مسیری است که غرب را منفعل خواهد کرد. در ادامه خواهیم گفت که چرا.

فضای مفهومی «سبک زندگی»

هر اصطلاح از اصطلاحات علوم اجتماعی مانند سایر علوم در فضای مفهومی (Context) آن قابل درک است. «سبک زندگی» نیز به عنوان یکی از اصطلاحات علوم اجتماعی، پیوند مستقیم و وثیقی با مجموعه ای از مفاهیم دارد؛ مفاهیمی مانند: عینیت و ذهنیت، فرهنگ و جامعه، فرهنگ عینی و ذهنی، صورت (شکل، فرمت، قالب و ظرف) و مظروف و محتوا، رفتار و معنا(نگرش، ارزش و هنجار)، اخلاق و ایدئولوژی، سنت و نوگرایی(تجدد)، شخصیت و هویت(فردی و جمعی)، وراثت و محیط، فردیت و عمومیت (تفرّد و تعمیم)، خلاقیت و بازتولید، تولید و مصرف، طبقه و قشر(بندی) اجتماعی، زیبایی شناسی(سلیقه) و نیاز، مقبولیت و مشروعیت و قس علی هذا.

بدون شناخت این روابط متکثر و متنوع، درک درستی از «سبک زندگی» و نظریه های مربوط به آن به دست نخواهد آمد. بدین لحاظ، هر محققی که می خواهد در این حوزه به مطالعه بپردازد، موظف به روشن کردن معنای «سبک زندگی» است که آن را در نظر دارد؛ معنایی که حداقل رابطه «سبک زندگی» را با سایر پدیده ها و مفاهیم همجوار نشان می دهد. در بیانات رهبر انقلاب نشانه های زیادی از این رمزگشایی و روشن کردن معنایی می یابیم. برای رهایی از تعقید و گره گشایی از مفهوم چند وجهی سبک زندگی مثال های ایشان رهنمود خوبی است.

آیا واژه و مفهوم «سبک زندگی» اصطلاح دقیقی در علوم اجتماعی است یا اصطلاحی خاص و ترکیبی از معنای دو واژه «زندگی» و «سبک»است؟ آیا این واژه دو کلمه ای، موصوف و صفت است یا مضاف و مضاف الیه؟ آیا یک ترکیب وصفی است یا یک ترکیب اضافی؟ آیا کسانی که از این ترکیب بهره برده اند، همگی معنای واحدی را از آن ارائه کرده اند؟

لازمه پاسخ به این سؤال، بحث واژه شناسی و ترمینولوژی سبک زندگی است که هفته آینده به آن خواهیم پرداخت اما اجمالاً و فعلاً بر سر این مفهوم توافق می کنیم که شیوه زندگی یا سبک زیستن منعکس کننده گرایش ها، تمایلات، رفتارها، عقاید و ارزش های یک فرد یا جامعه است و مجموعه ای از طرز تلقی ها، عادت ها، نگرش ها، سلیقه ها، معیارهای اخلاقی و سطح اقتصادی، در کنار یکدیگر طرز زندگی کردن فرد یا گروهی را می سازند. با عنایت به تعریف دقیق چند سال گذشته رهبر حکیم انقلاب از واژه «فرهنگ» که آن را «باورها» و «رفتارهای برخاسته از باورها» تعریف نمودند مشخص می شود که چرا ایشان دو واژه فرهنگ و سبک زندگی را در کنار هم اصطیاد و استفاده می نمایند.

ضرورت عبرت پژوهی تاریخی و بررسی تاریخی مقوله «سبک زندگی»

در هم تنیدگی فلسفه علم و تاریخ علم ایجاب می کند در تحلیل دقیق یک مقوله، تاریخ آن را بکاویم. بی شک مواجهه فرهنگ و جامعه ایرانی با فرهنگ و نگرش غربی و مدرن، سبب تحول در سبک زندگی ایرانی شده است و یک زندگی شبه مدرن را که بارقه هایی از سنت نیز در آن وجود دارد، برای جامعه ایرانی رقم زده است. با چند دقیقه نظاره و قدم زدن در محیطهای اجتماعی و شهری این هویت مونتاژی و میکسی و هلو انجیری را مشاهده می نمائید.
از پایان دوره صفویه و مخصوصاً از دوران قاجاریه تا به امروز، مسأله مواجهه با عالمی جدید و ساحتی نوین به نام غرب و مدرنیته، کم کم در ایران رخ نموده است. غالباً این مواجهه چند جانبه بوده است اما در هر دوره وجهی از آن بر وجوه دیگر غلبه داشته است: این مواجهه ابتدا به صورت سلطه جغرافیایی محدود بود. مانند حضور پرتغالی ها در جنوب ایران. پس از قوت صفویه، این مواجهه، به عرصه کلام قدم می گذارد و این مسیونرهای مسیحی هستند که حامل پیام غرب نوین و اروپای متجدد در ایران هستند. اولین مدارس جدید را همین مسیونرها بنا می کنند.(به ویژه دردوره قاجار) پس از این، از دوران پس از صفویه تا استقرار قاجار و حتی تا زمانه تحریم تنباکو، مواجهه ما بیشتر شکل اقتصادی استعماری دارد.

جنگ های ایران و روس و حضور استعماری انگلیس در ایران و منطقه، سخن از مواجهه نظامی را مطرح ساخت. از اواسط دوره قاجار غرب و غرب زدگی و مواجهه ما با این پدیده، شکلی جدید به خود گرفت. این نحوه مواجهه جدید، در حوزه اندیشه و تفکر و علم و فرهنگ بوده و غرب زدگی گسترده فرهنگی و علمی را پدیدار کرد. بدین سبب طبقه روشنفکران غیر دینی و فراماسونرها در این دوره آن هم تحت نظارت و حمایت و هدایت انگلیس و روسیه و بعدها آمریکا شکل گرفت و براساس این شیوه مواجهه است که کم کم سبک زندگی ایرانی دستخوش تغییرات می شود؛ تغییراتی که هرچه زمان برایش جلوتر می رفت، سرعت این تغییرات نیز سریع تر می شد و واکنش آگاهان، روشنفکران دینی، خواص سیاسی و علما را باعث می گشت.

این در حالی بود که سبک زندگی سنتی – دینی با مایه ها و جوهره شیعی و گرایشات اهل بیتی مردم ایران از استحکام دیرینه و با پشتوانه ای برخوردار بود و جامعه ایرانی را به چاره واداشت که چگونه نه این را وانهد و نه آن را رد نماید. پرسشی که هنوز در دوران گذار برای پاسخ به آن هستیم و به سؤال «چه باید کرد» در برابر هجوم اندیشه غربی صدها پاسخ داده شده است. هر چند همگان متفقند جوهره شیعی و اسلامی مردم و جوانان ایران اسلامی لیبرالیزه نمی شود اما سبک زندگی در صد سال اخیر دچار تحولات عمیق و ریشه داری شده است و همواره مسأله تماس، برخورد، پذیرش، طرد، مقابله و یا همزیستی میان فرهنگ سنتی– اسلامی ایرانی و ورود فرهنگ غربی و اروپایی که حامل تجدد و مدرنیته به معنای دقیق کلمه است، مطرح بوده و هنوز هم این موضوع در قلب تحولات فکری فرهنگی جامعه قرار دارد. این مسأله برای آگاهان و خواص، آشکار، و برای عموم مردم، مسأله رایج و مبتلابهی است که عامه مردم نسبت به آن تا کنون غفلت معرفتی را ترجیح داده اند و رهبر انقلاب اخیراً اهتمام ویژه ای به غفلت زدائی در این ساحت نموده اند.

سبک زندگی کنونی ما در مواجهه با غرب مدرن

غرب فرهنگی و فلسفی با تفکری که در آن انسان می خواهد جای خدا را بگیرد و به صورت موجودی صاحب علم و اراده و قدرت و در جایگاه تشریع ظاهر شود و می بایست همه چیز را در تصرف و تملک خود درآورد، پدید آمد. غرب آن چنان که بسیاری از متفکران غربی نیز به آن اذعان کرده اند، کوشیده است تاریخی جدید با نگرش و هویتی جدید را برای انسان رقم بزند. امثال نیچه، هایدگر، هانری کربن، رنه گنون، شوان و فوکو هرکدام به نحوی به این تعارض اشاره داشته اند.

از آن جا که جامعه ایران یک جامعه دین دار، دین محور و خدامحور است و در آن پایبندی به دین و سنت تا حدود زیادی یافت می شود با ورود نگرش ها و اندیشه های غربی و جلوه های مدرنیته توسط افرادی چون میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده که از پیشروان آشنایی با تجدد بودند، این تضاد و چالش بین این دو فرهنگ کاملاً متفاوت، بروز پیدا کرد و هنوز این چالش ادامه یافته است.

عده ای که به جریان روشنفکری غیر دینی شهرت یافته اند با نام پیشرفت و توسعه و نفی عقب ماندگی تاریخی سعی در القای اندیشه های غربی و تجدد حاصل از رشد و گسترش بینش غربی بودند. عده ای دیگر کوشیدند راه های میانه را مطرح کنند و عده ای دیگر به نفی مدرنیته و نقد آن روی آوردند. البته هیچ کدام از ایشان به راهکار و راهبردی در خور برای این دوران گذار، دست نیافتند و به مقام پرسش و انتقاد اکتفا کردند. (در مقاله کدام غرب، کدام علم، کدام نرم افزار؟ در ویژه نامه انقلاب ناتمام 9دی به تفصیل در این باره سخن گفتیم)

تاریخ و سنت اسلامی ایرانی ما سودایی دیگر و نگاهی متفاوت و معترض نسبت به غرب دارد. مشکل این است که در عصر حاضر، تاریخ غربی تمام تاریخ بشر را پوشانده و در همه جا درباره گذشته بشر به طور کلی با موازین غربی حکم می شود. اکنون در نگاه غربزدگان عالم دو بخش دارد: یک بخش متجدد و یک بخش درگیر شده با سودای تجدد.

متأسفانه جامعه ایرانی علی رغم مقاومتهای آگاهانه روحانیت اصیل و مردم دین مدار با بسیاری از سنن خویش و امور هویتی و اشکال و قالبهای سبک زندگی دینی اش وداع کرد و عرصه را برای غرب زدگی فراهم نمود که منجر به تعریف جدیدی از هویت، زندگی، عالم، علم و دین و دینداری گشت.

باید این نظریه انتقادی رهبر شجاع انقلاب را درک کنیم که مواجهه تمدن ایرانی اسلامی با فرهنگ و تمدن غرب که امروزه بر تمام جهان سیطره یافته است، سبب تحولات بسیاری در تمام شئونات جامعه ایرانی شد و «چرا»هایی که ایشان مطرح می کنند نیاز به ریشه یابی معرفتی دارد.

ایرانیان همان طور که در برخی هویت و ارزش ها، دچار بحران شده اند، در سبک زندگی نیز در 100 ساله اخیر به ویژه از دوران روی کار آمدن رضاخان و تجدد آمرانه اش، دچار تشتت و تذبذب بسیار در نگرش ها و گرایش ها، آداب و رسوم، نظامات و سنن اجتماعی، باورها و حتی باورهای دینی خود گشته و سبک زندگی اسلامی ایرانی دچار تضادها و تناقض های بسیار شده است، به نحوی که از جامعه ما یک جامعه شبه مدرن ساخته است که نه می توان آن را سنتی و اسلامی نامید و نه می توان بر آن نام مدرن نهاد. باید از این تذبذب هویتی نگران بود. نگرانی در کلام انتقادی ولی امر مسلمین کاملاً قابل درک است.

رهبر انقلاب اسلامی می کوشند تا این فرضیه کلان را اثبات نمایند که زیستن ایرانی در زمانه کنونی، برآمده از مواجهه و نزاع دو سبک زندگی غربی و اسلامی است.

زمینه های فلسفی و فکری سبک زندگی غربی کدام است؟

تجدد و مدرنیسم یک گفتمان فلسفی و تاریخی است که آغاز آن را باید در عصر رنسانس یعنی قرن های 15و 16 سراغ گرفت. این گفتمان تاریخی سبب تحول درتمام ساحت های تفکر و زیستن بشر غربی گردید و تاکنون نیز این تحول هم در جغرافیای کشورهای غربی و هم در عالم شرق، ادامه دارد. هسته و دال مرکزی این مفهوم را می توان مفاهیم در هم تنیده خودبنیادی تفکر بشر، انسان گرائی (اومانیسم و هیومنیسم)، قدسیت زدایی و تقدس زدائی ماده گرا (ماتریالیسم)، تکنیک زدگی افراطی، غیب ستیزی و شریعت ستیزی و وحی ستیزی و متن گریزی دانست.

این تفکر مرکزی سبب پدیدار شدنِ هنر و ادبیات مدرن (رمانتیسم، کلاسیسیزم، رئالیسم، ناتورالیسم، اکسپرسیونیزم، کوبیزم و دادائیسم)، علم مدرن (آمپریسم، ساینتیسم، نگرش تکنیکی و...)، دین مدرن (پوزیتیویسم و دین پراگمات و...)، نظام سیاسی و شهروندی مدرن (ماکیاولیسم و سکولاریسم و شهروندی به جای مفهوم اخوت و برادری)، نظام اقتصادی مدرن (بورژوازی و سوسیالیسم و...)، تفکر مدرن (سوبژکتیویسم، پوزیتیویسم منطقی و...)، نظام اجتماعی مدرن (طبقات اجتماعی مدرن همچون طبقه متوسط و بورژوا، بسط فردیت اجتماعی و...) گردید.
تمامی این ها سبب شدند که سبک زندگیِ بشر زیست کننده در بستر مدرنیسم دگرگون شود و با سبک زندگی پیشین خود و همچنین با سبک زندگی سنتی و دینی فاصله بگیرد. همینجا خوب است منظورمان از واژه سنت را بیان کنیم؛

سنت در ساده ترین تعریفش به امور متعلق به گذشته تعبیر شده است. آن گاه که یک فرهنگ تاریخی می شود و درون مایه ها و بن مایه های یک تمدن می گردد، تاریخی شدن آن فرهنگ و آن تمدن، سبب پدیداری سنت به شمار می آیند. سنت را باید یک کلان فرهنگ تاریخی دانست که به انسان و زمانه اش هویت می بخشد. سنت اسلامی از منظر ما از آبشخور وحی و قرآن و نهج البلاغه و روایات سیراب می شود و امریست قدسی و آسمانی و ملکوتی که مرزهای شفاف و روشنی با خرافه گرائی و تحجر دارد.

به لطف حاکمیت فرهنگ ائمه معصومین بخش عظیمی از تاریخ ما و همچنین فرهنگ جاری ما، متأثر از دین و برآمده از دین است و دین شکل دهنده و پدیدار کننده سنت خاص در جامعه ایران بوده است. ضعف آشکار بسیاری از پژوهش ها و تحلیل ها پیرامون سبک زندگی، غفلت از جایگاه دین اسلام و مکتب شیعه در سنت و تاریخ و هویت جامعه ایرانی است، به نظر می رسد به این دلیل در مانیفست و منشور ارائه شده از سوی مقام معظم رهبری تمامی مؤلفه های سبک زندگی اعم از: هویت (فهم از خود، فهم از جامعه، فهم از تاریخ و...)، ارزش ها (هم صفات آرمانی و هم انسان های آرمانی)، معماری شهری و خانگی، نظام آموزش، زبان و ادبیات، هنر، خانواده (نظام و نقش)، روابط اجتماعی، ساختار اجتماعی، دین داری فردی و اجتماعی، نظام اقتصادی فردی و خانواده، نظام تغذیه و طب فردی و خانواده، رسانه، تکنولوژی، نحوه نگرش به عالم، نگرش به نظام سیاسی اجتماعی با مباحث دینی و اسلامی پیوند خورده است.

عالم دیگر، آدمی دیگر

همانطور که اشاره شد از یک جهت سبک و شیوه زندگی در دوران جهانی شدن مصرف! که من از آن به گلوبالیزیشن مصرف گرائی یاد می کنم از جمله مهمترین مسایل درعلوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی است اما غلبه و شیوه و سبک زندگی مصرفی کنونی صرفاً یک مسئله قابل بحث و تحقیق در مراکز علمی – فرهنگی نیست؛ بلکه خطر بزرگی برای آینده فرهنگ ها و سست شدن بنیاد انسانیت و سرایت آشوب در همه چیز و همه جا و حتی در شیوه زندگی گسترش یافته کنونی است. یعنی وقتی شیوه زندگی را بدون باطن و هسته آن در نظر آوریم در حقیقت یک مسئله خطیر انقلاب اسلامی سهل انگاشته می شود که با بعضی دستورالعمل های ساده می توان از گسترش سبک زندگی غربی و جهانی جلوگیری کرد. این سبک و شیوه مصرف جهانی و این شبه مدرنیته تهوّع آور و لذت گرایی علم زده و یأس زدگی مفرط و ذهن زدگی پست مدرن و پوچ گرایی جنگ زده با هیچ ملاک اخلاقی و دینی و عقلی نمی سازد اما اگر بگوییم بسیار خوب آن را هم می پذیریم و در کنار آن سبک و شیوه دیگری وضع می کنیم دچار پندار اشتباه شده ایم.

این پندار کمتر از شیوه ی مصرفی خطرناک کنونی نیست و شاید خطرناک تر باشد. زیرا ممکن است گمان کنیم که مشکل با بعضی تغییرات جزئی در شیوه زندگی شخص حل شده و خطر استیلای حرص مصرفی، دیگر وجود ندارد. مشکل اینست که قائلان به جمع سبک زندگی غربی و اسلامی نمی دانند مرادشان از سبک زندگی چیست؛ و این سبک زندگی از لوازم تجدد و جلوه ی جهان جدید، بلکه عین آن است.

سبک زندگی غربی، ظاهر و پوسته جهان متجدد و مدرن و اروپایی است. آیا می خواهیم ظاهر و پوسته را بی توجه به باطن و هسته آن تغییر دهیم؟ یا آن را به جای باطن بگذاریم؟ و می پنداریم که با تغییر ظاهر، آن هم سطحی ترین تغییرها، می توان به جنگ باطن رفت و بر آن غلبه پیدا کرد؟ رفتارهای فرهنگی، برخاسته از باورها و عقاید و ذهنیت هائی است که منشأ و مصدر آن رفتارها و نمادها هستند.

تجمل ستیزی و ساده زیستی که در عالم دینی و در اخلاق اسلامی و در فرهنگ نهج البلاغه جایگاه رفیع و ممتاز دارد، در شهری که قوانین مکانیک و تکنیک و الکترونیک بر تمام شئون آن حاکم است عملی نمی شود. در این وضع می توان گفت که چه فایده دارد که آدم لباس ساده بپوشد و غذای ساده بخورد اما ناگزیر و به ضرورت، آخرین دستاوردهای تکنولوژی را مصرف کند؟! وقتی از ساده زیستی می گوییم باید بیندیشیم که چرا ساده زیستی از یاد رفته است و موانع آن چیست و چگونه می توانیم به آن بازگردیم بدون این تذکر ضروری اگر در مورد هر رفتار ممدوح و پسندیده ای غلو شود چه بسا که کار به اشتباه های بزرگ بیانجامد. همانطور که توسعه و سازندگی بعد از جنگ با شعار رفاه برای همه به نفی ارزشهای جهادی و انقلابی و ساده زیستی انجامید.

عادات و سبک زندگی مردم امر مهمی است و امروز اندیشمندان غربی هم از شیوه زندگی غربی دفاع نمی کنند و آراستگی به فضائل انسانی و زندگی پرهیزکارانه نیز در نظر همه کس شرط کمال و صورتی از آن است. پس یکی از مشکلات ما مقایسه و انتخاب میان دو صورت و شیوه زندگی نیست، بلکه در شرایط امکان تحقق آن هاست. برای پاسخ به سؤالات رهبر انقلاب باید به این فرضیه نیز توجه جدی کرد که شیوه زندگی غربی در پناه قدرت تکنیک پدید آمده و در سراسر روی زمین بسط یافته است. حکمرانی این قدرت ها اقتضای شیوه زندگی خاص دارد و بسیار بعید به نظرمی آید که معنای اخلاقی و دینی فضیلت و پارسایی بتواند در پناه آن دوام بیاورد. اینجا قصد تکنیک ستیزی نداریم بلکه بحث ما توجه به تأثیرات ملزومات قطعی زندگی تکنولوژی زده بر سبک زندگی است. همین جا خوب است به فطانت و زیرکی رهبر عزیزمان برای هزارمین بار تبریک بگوییم که بحث «تولید علم و جنبش نرم افزاری» را در لاینی موازی مقوله «سبک زندگی» پیش می برند. حکمت کلمات این حکیم وارسته همین جا آشکار می شود که ایشان لوازم تحقق سبک زندگی اسلامی را نیز پیش بینی نموده اند.

پارسایی به عالمی تعلق دارد و در عالمی می شکفد که اسماء حق در حجاب های غلیظ و ضخیم پوشیده نشده باشد. پس باید به فکر آن حجاب ها بود. شیوه زندگی کنونی وقتی از هم می پاشد و راهش بسته می شود که سرچشمه پدید آمدنش پیدا آید. پس به فکر باطن این شیوه زندگی باشیم و اصل و فرع و ظاهر و باطن را با هم در نیامیزیم.

اگر شیوه زندگی ظاهر است و هر باطنی ظاهری دارد پس قدر مسلم این است که شیوه پارسایی و پرهیزکاری و اخلاق مداری شیوه غالب و ظاهر عالم متجدد و مدرن خداستیز نمی تواند باشد. البته باید دانست که اولاً آداب و عادات دیگران همواره و ضرورتاً از سنخ رذایل نیست و برخی صفات اجتماعی غربیان همچون ریسک پذیری و خطر کردن، کار جمعی در فعالیتهای تحقیقاتی و علمی، رعایت برخی قوانین اجتماعی قابل احترام است؛ ثانیاً جهان را با تغییر ظواهر آداب و عادات دگرگون نمی توان کرد. پیامبران هم قبل از تعلیم شریعت، جان مردمان را مهذّب و آماده قبول دستور کردند و بسیاری از مخالفت ها نه منشأ عقلی بلکه منشأ نفسانی دارد (و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و غلوا).

برای اینکه جهان کنونی و شیوه زندگیش دگرگون شود، باید به فکر عالمی دیگر و آدمی دیگر و جهان بینی متفاوت بود؛ یعنی باید جهانی دیگر با انسانی دیگر در افق درک اهل نظر ظاهر شود. با توجه به آن افق و چشم انداز است که شاید شیوه زندگی مردمان به تدریج، بی تکلف و بدون زحمت تغییر کند. در جهانی که اکنون دایر است، شرایط پارسایی فراهم نیست و کسانی که همه آن شرایط در وجودشان جمع باشد، اگر باشند، تعدادشان بسیار اندک است. پس در کنار اینکه نگران طرز خور و خواب مردمان باشیم، باید نگران فکر و فرهنگ در این جهان باشیم؛ در این صورت می توان شیوه ای از زندگی تازه ای در پیش گرفت که در آن صفا بر کدورت، و راستی بر دروغ، و اعتماد بر سوء ظن، و مهر و معرفت بر کینه توزی، و رعایت انصاف بر تعدّی و اجحاف، و همدلی و هم زبانی بر تحکّم، و ادای وظیفه بر رفع تکلیف، مقدم باشد.

سرّ وصیت همزمان امیرالمومنین(ع) به تقوا و نظم

همین جا خوب است از یکی از فرمایشات کلیدی امیرالمومنین(ع) رمزگشایی نمائیم.

با توضیحات مبسوط قبل مشخص شد تغییر در سبک زندگی، اگر تغییر در ظاهر حیات مردمان است صد البته تغییر در ظواهر حیات بدون تغییر بواطن آن، راه به مقصود نخواهد برد. بنابراین در کنار پرداختن به ظاهر سبک زندگی باید به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آن جا را آباد کرد که اگر چنین شد، سبک زندگی نیز آباد خواهد شد.

درست است که حیات، ظاهری دارد و باطنی، اما هیچ گاه ظاهر حیات جدا و منفک از باطن آن نبوده است، و مگر این همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهری حیات مؤمن است) به مثابه اولین قدم طهارت باطن و نفس، چیزی جز معنای یگانگی این دو را می رساند؟

این تفکیک اگر هم در مأثورات دینی ما وجود دارد، جز برای نشان دادن هدف غایی حیات دنیوی که قرب الی الله است، نمی باشد، پس کوشش در فربه نمودن حیات دنیوی با گرایشات ماتریالیستی نتیجه ای جز خسران نخواهد داشت! در این میان، برقرار کردن تناظر دیالکتیک میان باطن و ظاهر که در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر گذارند و هم از یکدیگر تأثیر پذیرند؛ راهگشاست. به بیان دیگر، ظاهر و باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول آن دیگری و تحول آن، تغییر این است. مثال بارز این ارتباط دو سویه، تأکید بر رعایت احکام شرعی و تأثیر طهارت جسم بر نحوه و نتیجه تعقل است. اساساً شریعت ما، کجا با طریقت جدایی داشته و کی این دو از حقیقت مجزا بوده اند؟ معنویت، عرفان و طریقت جز در اتحاد با شریعت حتی مشروع نیست!

تقوی که اولین و آخرین توصیه تمام انبیاء و ائمه (علیهم السلام) و اولیاء الهی بوده است، در مراتب عالیه که سرشار از وجوه معنوی و باطنی است، باز هم با عمل و زندگی تنیده است و پر واضح است که حتی همان وجوه باطنی نیز، پایی در فکر ما و پایی در ذکر ما دارند. این جاست که یکی از کلیدی ترین درسهای سبک زندگی از نهج البلاغه امیرالمومنین استنباط می شود؛ توصیه همزمان و همردیف به تقوا و نظم، تجلی این معناست که نظم در زندگی و رعایت نظامات اسلامی از تقوا و پرهیزگاری منشأ می یابد؛ آیا حرفی در تحلیل سبک زندگی شیعی و اسلامی بهتر از فرمایش مولا علی سراغ دارید؟ توقع تحول رحمانی در نفسانیت نفس اماره که حیات روزمره اش در گرو تعلقات شیطانی است توقعی بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نموده اند، اما این تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ ظاهر و باطن با هم تحول می پذیرند و بر هم اثر می گذارند؛ بنابراین سودای تحول سبک زندگی انسان نتیجه ای جز تغییر نسبت های نفسانی او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امری گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد. نظم ظاهری از تقوای باطنی می آید و این کلید واژه کلیدی و هدیه نهج البلاغه به جامعه تشنه نظم و اخلاق و ارامش و آسایش است.

و اما نقشه راه...

در تکمله سؤالاتی که رهبر انقلاب طرح فرمودند و به عنوان شروع بحثی که در آینده در 9دی به آن خواهیم پرداخت سؤالات زیر نیز قابل بحث است:

1. چرا رویکرد کارکردگرایانه سبک زندگی مسیحی و غربی در برابر القای نگاه انتزاعی و غیرکاربردی از سبک زندگی اسلامی در برخی بخشها موفق جلوه کرده است؟

2. تغییر در جامعه از کجا شروع می شود؟ لایه عینی و سطحی؟ سبک زندگی، نگرش، اندیشه، اخلاق، یا اعتقادات، کدام یک؟

3. سبک زندگی در تحول سایر ابعاد حیات اجتماعی هم چون اندیشه، اعتقاد و دانش چه نقشی دارد؟

4. آیا سبک زندگی مستقلاً قابل تغییر است؟ مقصود استقلال در مقابل اخلاق، اعتقاد، اندیشه و نظریات علوم اجتماعی و نظام های اجتماعی است.

5. مفروض بر آن که پاسخ سوال قبل مثبت باشد، آیا در راستای دینی کردن جامعه بر این تغییر فایده ای مترتب است؟ مقصود آن است که آیا آغاز کردن از سبک زندگی برای تغییر ماهیت جامعه با مقصد دینی، آغاز درستی است؟

6. عوامل اصلی تعیین کننده سبک زندگی کدامند؟

7. آیا اندیشیدن به راهی برای تغییر سبک زندگی که بتواند بر عوامل اصلی کنونی غلبه کند و یا آن را دور بزند عقلانی است؟

8. از منظر دین، محور و عامل اصل تغییر در سبک زندگی چیست؟

9. آیا می توان مدلهای مختلف سبک زندگی را با هم جمع نمود؟

برای طرح صحیح پرسش های دیگر باید فهم دقیق و کلانی از آن چه هستیم داشته باشیم. گاه در خیابان های شهری بزرگ می چرخیم و گاه بر نقشه شهر اشراف می یابیم. در موضوعی نظیر سبک زندگی نیز کثرت عوامل مؤثر و دخیل آن قدر زیاد است که اگر عمری را هم در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر، چرخیدن در خیابان ها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر در نقشه شهر در سر می پروراند، نمی تواند عمر خود را صرف خیابان گردی کند. او به فهم و طرحی کلان از شهر محتاج است.

در بین کوچه و پس کوچه های بی شمار سبک زندگی، باید بتوانیم گذرگاه های اصلی و گلوگاه های شهر را تشخیص دهیم. این ها را گفتیم تا وقتی می پرسیم سبک زندگی را کدام عوامل تعیین می کنند از فهرست کردن هزاران عامل خودداری کنیم. در میان هزاران نیرویی که در جهت های مختلف بر یک نقطه وارد می شود، چند نیروی محوری وجود دارد که برآیندشان جهت اصلی را تعیین می کند و رفته رفته ریزنیروها را با خود هم جهت می سازد. این از نظر فیزیکی درست نیست اما نیروهای جوامع انسانی را حکمی دیگر است. این نیروها کدامند؟ نقشه راه ترسیمی از سوی رهبر حکیم انقلاب مبنای کار ما خواهد بود. در این باب مفصل سخن خواهیم گفت. ان شاء الله

معجزات امام علی - علیه السلام

معجزات امام علی - علیه السلام
حضرت علی - علیه السلام - نیز مانند سایر پیشوایان دارای کرامات بود که در این نوشتار به برخی از کرامات آن حضرت اشاره می شود:
1.شیخ صدوق: محمد بن علی بن الحسین بن بابویه؛ در کتاب عیون اخبار الرضا - علیه السلام - از صالح بن عقبه؛ از حضرت صادق - علیه السلام - در حدیثی طولانی روایت کرده که: مردی از علمای یهود از امیر المؤمنین - علیه السلام - پرسید: پیغمبر شما در کجای بهشت ساکن است؟ تا آنجا که گفت: وصی او چقدر پس از او زندگی می کند؟ فرمود: سی سال؛ سپس پرسید: می میرد یا کشته می شود؟ فرمود: بوسیله ضربتی که بر فرقش می زنند و محاسنش از آن رنگین می شود کشته خواهد شد، عرض کرد: راست گفتی، بخدا قسم این موضوع بخط هارون و املای موسی - علیهما السلام - نوشته شده است.
2. حسین بن احمد بن محمد رازی عادل، از علی بن محمد بن مهرویه قزوینی از داود بن سلیمان فراء از حضرت رضا - علیه السلام - و بچند سند دیگر از آن بزرگوار؛ از پدرانش، از حسین بن علی - علیهما السلام - برای ما روایت کرده که فرمود: امیر المؤمنین - علیه السلام - برای ما خطبه خواند و فرمود: عن قریب؛ زمان بسیار سختی بر مردم می آید که مؤمن آن چه در دست دارد محکم نگه دارد (و انفاق نکند) در صورتی که باین عمل مأمور نشده خداوند فرموده: « احسان و نیکی را در میان خودتان فراموش نکنید سوره بقره آیه 237، و عنقریب زمانی می آید که مردمان بد در آن مقدم می شوند، و نیکان فراموش می شوند؛ و مردم از روی اضطرار و نا چاری (با خلفا) بیعت می کنند «تا آخر حدیث.»
3. یزید بن قعنب روایت کرده که گفت: با عباس بن عبد المطلب و جمعی از قبیله (عبد العزی) در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد: مادر امیر المؤمنین - علیه السلام - وارد شد؛ در حالی که نه ماهه بعلی - علیه السلام - آبستن بود؛و درد زائیدن او را گرفته بود؛ پس عرض کرد: پروردگارا! من بتو ایمان دارم؛ تا آنجا که گفت: پس بحق آن پیغمبری که این خانه را بنا کرد و بحق این بچه ای که در شکم من است قسمت می دهم که زائیدن را بر من آسان فرمائی؛ یزید بن قعنب گفت: آنگاه خانه را دیدیم که از پشت شکافته شده و فاطمه در آن داخل شد و از چشمهای ما پنهان شد؛ و دیوار بهم چسبید، و ما خواستیم قفل در بر ما باز شود؛ و باز نشد، پس دانستیم که : این امری است از جانب خدا؛ آن گاه بعد از روز چهارم بیرون آمد در حالی که امیر المؤمنین دردستش بود و گفت: همانا من فضیلت داده شده ام بر زنانی که پیش ازمن بوده اند، تا آن جا که گفت: و همانا من داخل خانه خدا شدم، و از میوه ها و برگهای بهشت خوردم. و چون می خواستم بیرون بیایم هاتفی ندا کرد ای فاطمه نامش را علی بگذار «تا آخر حدیث». و (صدوق) آن را در امالی و علل بهمین سند همین طور نقل کرده؛ و شیخ هم در کتاب (مجالس و اخبار) آن را روایت کرده چنان که خواهد آمد.
4. ابراهیم بن یحیی مدنی از حضرت صادق - علیه السلام - در حدیثی روایت کرده که: مردی از علمای یهود مسائلی از علی - علیه السلام - برسید؛ تا آن جا که گفت: مرا خبرده که وصی محمد چقدر بعد از او زندگی می کند ؟ و آیا بنحوی می میرد یا بنحوی کشته می شود؟ به او فرمود : وای بر تو ای یهودی! منم وصی محمد صلّی الله علیه و آله سی سال پس از او زندگی می کنم؛ نه یک روز از عمرم کم می شود نه زیاد؛ سپس شقی ترین این امت هم طراز پی کننده ناقه (قوم) ثمود بر انگیخته می شود و ضربتی در اینجا: در فرقم می زند، و محاسنم از آن رنگین می شود آن گاه (راوی) گفت: که آنم یهودی اسلام آورد؛ و آن را بچند سند دیگر هم روایت کرده چنانکه در بابنص بر ائمه - علیهم السلام - گذشت.
5. ابن عباس روایت کرده که گفت: هنگام رفتن علی - علیه السلام - بجانب صفین با او بودم چون در نینوی که شط الفرات است پیاده شد با بلند ترین صدایش فرمود ای ابن عباس آیا این جا را می شناسی؟ عرض کردم: یا امیر المؤمنین نمی شناسم، فرمود: اگر چنان که من می شناسم تو هم می شناختی از آن نمی گذشتی تا تو هم مثل من بگریی؛ (ابن عباس) گفت: پس علی - علیه السلام - مدتی دراز گریست تا محاسنش از اشگ تر شد و ما هم با او می گریستیم و او می فرمود: آه، آه مرا چه کار با ابوسفیان؟ مرا چه کار با آل حرب (حرب نام پدر ابوسفیان است) حزب شیطان و سران کفر؟ صبر کن ای اباعبدالله که پدرت مثل آنچه تو از آنها می بینی دید؛ تا آنجا که فرمود: این زمین اندوه و بلا است، حسین با نوزده مرد که همه از فرزندان من و فاطمه هستند؛ در آن مدفون می شوند؛ و حدیث را (تا آخر) ذکر کرده؛ و در همین حدیث است که: آن جناب، بجستجوی پشک آهوان رفت و پیدا کرد و آن ها را گرفت و در ردای خود کرده بست و بمن هم دستور داد که همان طور بگیرم و ببندم و فرمود: ای ابن عباس هر وقت دیدی از این پشکها خون تازه می جوشد بدان که ابا عبدالله کشته شده و در این زمین دفن شده « تا آخر حدیث » و نیز در این حدیث است که وقتی که حسین - علیه السلام - کشته شد در همان روز خون از آن پشک ها جاری شد و ابن عباس گفت: علی هرگز در حدیثی که برای من بیان کرده دروغ نگفته؛ و هرگز مرا بوقوع چیزی خبر نداده مگر آن که همانطور که فرموده واقع شده.
محمد بن الحسن الحرالعاملی - اثبات الهداة، ترجمه احمد جنتی، ج4، ص 449

فضائل امام علی(ع)در کلام خلفا

فضائل امام علی(ع)در کلام خلفا
از منابع مهمی که در شناخت وجود ملکوتی حضرت علی - علیه السلام - موجود است، کلمات و مرویات خلفای سه گانه می باشد. دانستن این مطالب از چند جهت مورد توجه و اهمیت است:
اولا، مقام رفیع امیر المؤمنین علی - علیه السلام - را از زبان کسانی که به عنوان بعضی از صحابه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - مطرح بودند، و سخنان آن حضرت را شنیدند، می شناسیم. ثانیا: به طور قطع، میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه این مطالب، نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد. و تحولی نو در آنان پدید خواهد آمد.
[1] ثالثا: از این طریق، ماهیت کسانی که بعد از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم -، سفارشها و وصایای آن حضرت را در مورد خلافت و ولایت علی - علیه السلام - نادیده گرفته و با ایجاد شورای انحصاری، اقدام به تعیین خلیفه برای مسلمین کردند، کاملا روشن می شود. در ادامه همین مباحث، سخنان و روایاتی که عایشه در زمینه عظمت علی - علیه السلام - بیان کرده است نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
اکنون به ترتیب و به صورت جداگانه، سخنان و مرویات آنان را مورد دقت و توجه قرار می دهیم:
1 - سخنان و مرویات ابوبکر بن ابی قحافه
الف:. . . فقال ابو بکر: صدق الله و رسوله، قال لی رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - لیله الهجره، و نحن خارجان من الغار نرید المدینه: کفی و کف علی فی العدل سواء.
[2] . . . ابو بکر گفت: خدا و رسولش راست گفتند، رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در شب هجرت در حالی که بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود: دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.
ب: عن عائشه قالت، رأیت أبا بکر الصدیق یکثر النظر الی وجه علی بن ابی طالب، فقلت: یا أبه انک لتکثر النظر الی علی بن ابی طالب؟فقال لی: یا بنیه سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: النظر الی وجه علی عباده.
[3]
عایشه گوید ابو بکر را دیدم که بسیار به چهره علی بن ابی طالب - علیه السلام - نگاه می کند پس گفتم: ای پدر، همانا تو زیاد به چهره علی نگاه می کنی. (علت چیست؟) گفت: دخترم از رسول خدا شنیدم که می فرمود: نظر کردن بر چهره علی عبادت است. ج: عن ابن عمر قال: قال ابو بکر الصدیق: ارقبوا محمدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فی أهل بیته، ای احفظوه فیهم فلا تؤذوهم.
[4]
از ابن عمر روایت شد که ابو بکر گفته است: رعایت کنید محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - را در (مورد) اهل بیت او. یعنی حفظ کنید (حرمت) او را در میان اهل بیتش، پس اهل بیت آن حضرت را اذیت نکنید.
د: از حارث ابن اعور روایت شد که روزی پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - در میان جمعی از یاران خود حاضر بود، پس فرمود: به شما نشان می دهم آدم - علیه السلام - را از جنبه علمش و نوح را از جنبه فهمش و ابراهیم را از جنبه حکمتش، پس چیزی نگذشت که علی - علیه السلام - آمد. ابو بکر عرضه داشت:
یا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - اقتست رجلا بثلاثه من الرسل، بخ بخ لهذا الرجل، من هو یا رسول الله؟قال النبی - صلی الله علیه و آله و سلم -: أولا تعرفه یا ابا بکر؟قال: الله و رسوله اعلم. قال - صلی الله علیه و آله و سلم -: هو ابو الحسن علی بن ابی طالب - علیه السلام - فقال ابو بکر: بخ بخ لک یا ابا الحسن و این مثلک یا ابا الحسن.
[5]
(ابو بکر عرضه داشت:) یا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - مردی را با سه نفر از پیامبران برابر کردی، به به به این مرد، او کیست، ای رسول خدا؟پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: آیا او را نمی شناسی ای ابا بکر؟ابو بکر عرض کرد: خدا و رسولش داناترند. حضرت فرمود: او ابو الحسن علی بن ابی طالب - علیه السلام - است. پس ابو بکر گفت: به به به تو ای ابو الحسن، مثل تو کجا خواهد بود ای ابو الحسن.
ه: قال الشعبی: بینا ابو بکر جالس اذ طلع علی بن ابی طالب من بعید فلما رآه ابو بکر قال: من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزله و اقربهم قرابه و افضلهم داله و اعظمهم غناء عن رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم، فلینظر الی هذا الطالع.
[6]
شعبی گفت: وقتی ابو بکر در جایی نشسته بود، علی بن ابی طالب - علیه السلام - از دور نمایان شد، چون ابو بکر او را دید گفت: هر کس خودش دارد که بنگرد به کسی که بزرگترین مردم است در مقام و منزلت، و نزدیکترین مردم است به پیامبر، و برترین مردم است در نام و نشان، و بزرگترین مردم است در بی نیازی از مردم، که از جهت رسول الله به دست آورده، بنگرد به این کسی که از دور نمایان شد. و: عن زید بن علی بن الحسین قال: سمعت ابی علی بن الحسین یقول: سمعت أبی الحسین بن علی یقول: قلت لأبی بکر، یا ابابکر، من خیر الناس بعد رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -؟فقال لی: ابوک
[7]،.
از زید بن علی بن الحسین - علیه السلام - روایت شد که گفت: از پدرم علی بن الحسین - علیه السلام -، شنیدم که می فرمود: از پدرم حسین بن علی - علیه السلام - شنیدم که می فرمود: به ابو بکر گفتم، ای ابو بکر، بهترین مردم بعد از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چه کسی است؟به من گفت: پدر تو،...
ز: عن معقل بن یسار المزنی قال: سمعت أبا بکر الصدیق یقول: علی بن ابی طالب عتره رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -
[8]
از معقل بن یسار مزنی روایت شد که گفت: از ابوبکر شنیدم که می گفت: علی بن ابی طالب از اهل بیت و خاندان رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است.
ح: (الریاض النضره ج 2، ص 163) قال: جاء ابو بکر و علی - علیه السلام - یزوران قبر النبی«صلی الله علیه (و آله) و سلم»بعد وفاته بسته ایام، قال علی - علیه السلام - لأبی بکر: تقدم فقال ابو بکر: ما کنت لأتقدم رجلا سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: علی منی بمنزلتی من ربی.
[9]
(در کتاب ریاض النضره ج 2، ص 163) گوید: ابو بکر و علی - علیه السلام - برای زیارت قبر مطهر رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند، علی - علیه السلام - به ابو بکر فرمود: پیش برو (و جلو حرکت کن) ابو بکر گفت: من هرگز بر مردی تقدم نمی جویم که خود شنیدم رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - (در باره او) می فرمود: علی نزد من منزلتی را دارد که من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم.
ط:. . . (عن) معقل بن یسار المزنی یقول:
سمعت ابابکر الصدیق یقول لعلی بن ابی طالب، عقده
[10] رسول الله، - صلی الله علیه و آله و سلم -. [11]
از معقل ابن یسار مزنی روایت شد که می گفت:
شنیدم که ابو بکر به علی بن ابی طالب - علیه السلام - می گفت: «عقده رسول الله» (یعنی کسی که عقد بیعتش را با مسلمین پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - منعقد کرد)
ی: عن قیس بن حازم قال:
التقی ابو بکر الصدیق و علی بن ابی طالب، فتبسم ابو بکرفی وجه علی فقال له ما لک تبسمت؟قال: سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: لا یجوز احد الصراط الا من کتب له علی الجواز.
[12]
از قیس بن حازم روایت شد که: ابو بکر با علی بن ابی طالب ملاقات کرد، پس ابو بکر به چهره علی - علیه السلام - نگاه کرده و تبسم می نمود، علی - علیه السلام - به او فرمود: چرا تبسم می کنی؟گفت: شنیدم پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - می فرمود: هیچ کس بر صراط نمی گذرد، مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد.
ک: ابو بکر در موارد متعدد، بالای منبر و در حضور تعداد زیادی از مسلمانان گفت:
اقیلونی، اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم
[13]. «مرا رها کنید، مرا رها کنید، که من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست».
2 - سخنان و مرویات عمر بن خطاب
الف: عن عمر بن الخطاب قال: کنت أنا و أبو بکر و ابو عبیده و جماعه اذ ضرب النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - منکب علی فقال: یا علی انت اول المؤمنین ایمانا و أولهم اسلاما و انت منی بمنزله هارون من موسی
[14].
از عمر بن خطاب روایت شد که گفت: من و ابو بکر و ابو عبیده و عده ای دیگر بودیم وقتی که پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - بر کتف علی زد، پس فرمود: ای علی تو اولین مؤمنین از نظر ایمان و اولین آنها از جهت اسلام آوردن می باشی. و تو برای من به منزله هارونی نسبت به موسی - علیه السلام -.
ب: عن عمار الدهنی، عن سالم بن ابی الجعد، قال: قیل لعمر: انک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه بأحد من اصحاب النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - قال: انه مولای
[15].
عمار دهنی، از سالم بن ابی جعد روایت کرد که گفت: به عمر (بن خطاب) گفته شد که همانا تو به گونه ای با علی رفتار (نیکو و شایسته) داری که با کسی از اصحاب پیامبر چنین رفتاری را نداری؟عمر گفت: به درستی که علی مولای من است.
ج: عن عمر بن الخطاب قال: نصب رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - علیا علما فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصر من نصره اللهم انت شهیدی علیهم.
قال عمر: و کان فی جنبی شاب حسن الوجه، طیب الریح، فقال: یا عمر، لقد عقد رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - عقدا لا یحله الا منافق فاحذر ان تحله.
قال عمر: فقلت یا رسول الله انک حیث قلت فی علی (ما قلت) کان فی جنبی شاب حسن الوجه، طیب الریح قال کذا و کذا.
قال - صلی الله علیه و آله و سلم -: نعم یا عمر، انه لیس من ولد آدم، لکنه جبرئیل اراد ان یؤکد علیکم ما قلته فی علی.
[16]
از عمر بن خطاب روایت شد که گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، علی را مهتر و بزرگ (مسلمین) قرار داد، پس فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست، پروردگارا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، و ذلیل نما کسی را که او را ذلیل می کند و یاری فرما کسی را که یاور اوست. خدایا تو گواه من بر آنان می باشی.
عمر گفت: در کنار من جوان خوش سیما و خوش بویی بود، پس گفت: ای عمر به درستی که رسول خدا پیمان و بیعتی انجام داد که جز منافق آن را نقض نمی کند پس بر حذر باش که مبادا آن را نقض کنی. عمر گفت: پس عرض کردم یا رسول الله، وقتی که شما در مورد علی سخن می گفتی در کنارم جوان خوش چهره و خوش بویی بود که به من چنین و چنان گفت. حضرت فرمود: بله ای عمر، او از فرزندان آدم نبود، بلکه جبرئیل بود و خواست تا بر شما در مورد آنچه که من در مورد علی گفتم تأکید کند.
د: عن عمار الدهنی عن ابی فاخته، قال: اقبل علی و عمر جالس فی مجلسه فلما رآه عمر تضعضع و تواضع وتوسع له فی المجلس، فلما قام علی، قال بعض القوم: یا امیر المؤمنین انک تصنع بعلی صنیعا ما تصنعه باحد من أصحاب محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - قال عمر: و ما رأیتنی اصنع به؟قال: رأیتک کلما رأیته تضعضعت و تواضعت و اوسعت حتی یجلس. قال: و ما یمنعنی، و الله انه مولای و مولی کل مؤمن.
[17]
عمار دهنی از ابی فاخته روایت کند که گفت: علی - علیه السلام - آمد در حالی که عمر در جایگاه خود نشسته بود چون عمر آن حضرت را دید لرزید و تواضع کرد و برای نشستن علی - علیه السلام - جائی باز کرد، وقتی که علی - علیه السلام - برخاست: شخصی به عمر گفت: ای امیر، تو با علی - علیه السلام - روشی به کار بردی که با هیچ یک از اصحاب رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - آن رفتار را انجام نداده ای عمر گفت: من چه رفتاری با او داشتم که تو دیدی؟گفت: دیدم که چون به او نظر افکندی، لرزیدی و تواضع کردی و جای نشستن برای او گشودی تا بنشیند، عمر گفت: چه چیزی مرا از این رفتار باز می دارد قسم به خدا که او مولای من و مولای همه مؤمنین است.
ه: قال عمر بن الخطاب: لقد أعطی علی ثلاث خصال لأن تکون لی خصله منها احب الی من أن أعطی حمر النعم، فسئل و ما هی؟قال: تزویج النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - ابنته و سکناه المسجد لا یحل لأحد فیه ما یحل لعلی و الرایه یوم خیبر.
[18]
عمر بن خطاب گفت، به علی سه خصلت کرامت شده که اگر یک خصلت از آن به من داده می شد برای من محبوبتر از داشتن شتران سرخ مو (که دارای قیمت بسیار هستند) بود، پرسیده شد آن خصائل کدام است؟گفت: به ازدواج در آوردن پیامبر دخترش را (برای علی - علیه السلام -) و جای گرفتن او در مسجد که حلال نبود بر هیچ کس در مسجد آنچه که برای علی حلال بود و گرفتن پرچم در جنگ خیبر.
و: عن ابن عباس: مشیت و عمر بن الخطاب فی بعض ازقه المدینه فقال لی:. . . یا ابن عباس. . . و الله لسمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول لعلی بن ابی طالب: من احبک احبنی و من احبنی احب الله، و من احب الله ادخله الجنه مدلا.
[19]
از ابن عباس روایت شد که (گفت): من و عمر بن خطاب دریکی از کوچه های مدینه می رفتیم پس عمر به من گفت:. . . ای فرزند عباس. . . به خدا سوگند همانا شنیدم از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - که به علی بن ابی طالب می فرمود: کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت می کند.
ز: عن عبد الله بن ضبیعه العبدی، عن ابیه، عن جده قال: أتی عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمه، فقام معهما فمشی حتی أتی حلقه فی المسجد، فیها رجل اصلع، فقال: ایها الأصلع ما تری فی طلاق الأمه؟فرفع رأسه الیه ثم أومأ الیه بالسبابه و الوسطی، فقال له عمر: تطلیقتان. فقال احدهما: سبحان الله، جئناک و أنت امیر المؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسألته، فرضیت منه أن أوما الیک؟!فقال لهما(عمر)ما تدریان من هذا؟قالا: لا. قال: هذا علی بن ابی طالب. أشهد علی رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع و الأرضین السبع لو وضعتا فی کفه(میزان)ثم وضع ایمان علی فی کفه میزان لرجح ایمان علی.
[20] عبد الله بن ضبیعه عبدی از پدرش، از جدش روایت کرد که گفت:
«دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق کنیز سؤال کردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد، جمعی در مسجد بودند که در میان آنان مردی اصلع
[21] حضور داشت. پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق کنیز چیست؟پس او سرش را بلند کرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه کرد و) گفت: دو طلاق است. پس یکی از آن دو مرد گفت: سبحان الله، ما نزد تو آمدیم و تو امیر المؤمنین (و خلیفه ما) هستی. پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او می پرسی؟!و از پاسخ او که با اشاره انجام داد راضی شدی؟!پس عمر در خطاب به آنان گفت: نمی دانید که او کیست؟گفتند: نه، عمر گفت: او علی بن ابی طالب - علیه السلام - است و من شهادت می دهم که از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم که می فرمود: اگر آسمانها و زمینها در کفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در کفه دیگر، ایمان علی برتر خواهد بود.»ح:. . . فقال عمر(بن الخطاب): عجزت النساء ان یلدن مثل علی. [22]
«عمر بن خطاب گفت: زنان عاجزند فرزندی مثل علی بن ابی طالب به دنیا آورند»ط: عن عبد الله بن عباس قال: سمعت عمر بن الخطاب یقول: کفوا عن ذکر علی بن ابی طالب - علیه السلام - فلقد رأیت من رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - فیه خصالا لان تکون لی واحده منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس.
[23]
عبد الله بن عباس گوید: از عمر بن خطاب شنیدم می گفت: از بدگویی علی بن ابی طالب - علیه السلام - خودداری کنید که من از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - درباره فضیلت او خصلت هایی دیدم که اگر یکی از آن خصلتها در خاندان خطاب می بود در نزد من از هر جا و هر چه که آفتاب بر آن می تابد محبوبتر می بود.
ی: عن عمر بن الخطاب، قال: قال رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - : ما اکتسب مکتسب مثل فضل علی، یهدی صاحبه الی الهدی و یرد عن الردی.
[24] عمر بن خطاب گفت: رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: هیچ کس مانند علی - علیه السلام - فضیلتی به دست نیاورد که صاحب و همنشین خود را به هدایت، ارشاد می کند و از گمراهی باز می دارد.
ک: عن. . . و عمر بن الخطاب و. . . ، ان رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - قال: النظر الی وجه علی عباده.
[25]
جمعی از راویان که از جمله آنها عمر بن خطاب است از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت می کنند که فرمود: نگاه کردن به چهره علی - علیه السلام - عبادت است.
ل: عن سوید بن غفله، قال: رأی عمر رجلا یخاصم علیا، فقال له عمر: انی لأظنک من المنافقین !سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: علی منی بمنزله هارون من موسی إلا انه لا نبی بعدی.
[26]
از سوید بن غفله روایت شد که گفت، عمر مردی را دید که با علی - علیه السلام - خصومت می کند عمر به وی گفت: گمان دارم که تو از منافقان باشی!زیرا من از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم که می فرمود: علی در نزد من منزلت و جایگاه هارون در نزد موسی - علیه السلام - را دارد جز آنکه پیغمبری پس از من نباشد.
م: عن ابی هریره، عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - : من کنت مولاه فعلی مولاه.
[27]
از ابو هریره روایت شد که عمر بن خطاب گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: هر کس را که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست.
ن: قال عمر بن الخطاب: علی أقضانا.
[28]
عمر بن خطاب گفت: بیناترین ما در داوری و قضاوت، علی بن ابی طالب - علیه السلام - است.
س: عن عمر بن الخطاب، عن النبی - صلی الله علیه و آله و سلم -: کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامه الا سببی و نسبی و کل ولد آدم فان عصبتهم لأبیهم ما خلا ولد فاطمه، فإنی أنا أبوهم و عصبتهم.
[29]
عمر بن خطاب از نبی گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت کرد (که فرمود): هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع می شود مگرسبب و نسب من. و همه فرزندان آدم پس همانا نسبت آنها به پدرشان است بجز فرزندی فاطمه علیها السلام پس به درستی که من پدر و عصبه آنان هستم.
ع: قال عمر بن الخطاب: لا یفتین احد فی المسجد و علی حاضر.
[30]
عمر بن خطاب گفت: تا وقتی که علی - علیه السلام - در مسجد حضور دارد کسی نباید فتوی دهد.
ف: قال عمر بن الخطاب: یابن ابیطالب، فما زلت کاشف کل شبهه، و موضع کل علم.
[31]
عمر بن ابن خطاب (در سخن خود به علی - علیه السلام -) گفت: ای پسر ابو طالب همیشه تو موارد شبهه را بر طرف ساخته ای و موضع و جایگاه علم بوده ای.
ص: قال عمر: لا أبقانی الله بعد ابن ابیطالب.
[32]
عمر (بن خطاب) گفت: خداوند پس از علی بن ابی طالب - علیه السلام - مرا باقی نگذارد.
ق: قال عمر بن الخطاب فی عده مواطن: لو لا علی لهلک عمر.
[33] عمر بن خطاب در مواضع متعدد) گفت: اگر وجود علی - علیه السلام - نمی بود عمر هلاک می شد.
ر: عن سعید بن المسیب قال: قال عمر ابن الخطاب: اعوذ بالله من معضله لیس لها أبو الحسن، علی بن ابی طالب.
[34]
سعید ابن مسیب گوید، از عمر شنیدم که گفت: به خدا پناه می برم از مشکلی که برای حل آن ابو الحسن (علی - علیه السلام -) نباشد.
ش: قال عمر ابن الخطاب: اللهم لا تنزل بی شدیده الا و ابو الحسن الی جنبی.
[35]
عمر ابن خطاب گفت: بار خدایا کار سختی بر من نازل مفرما مگر آنکه ابو الحسن (علی - علیه السلام -) در کنار من باشد.
ت: عن ابن عباس قال: کنت أسیر مع عمر بن الخطاب فی لیله، و عمر علی بغل و انا علی فرس، فقرأ آیه فیها ذکر علی بن ابی طالب فقال: أما و الله یا بنی عبد المطلب لقد کان علی فیکم أولی بهذا الأمر منی و من أبی بکر،. . . (الی ان قال)و الله ما نقطع امرا دونه، و لا نعمل شیئا حتی نستأذنه.
[36]
از ابن عباس روایت شد که گفت: در یکی از شبها من و عمر بن خطاب سیر می کردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر و من بر اسب بودم، پس آیه ای قرائت شد که در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری می شد. پس (عمر بن خطاب) گفت: آگاه باشید به خدا سوگند ای فرزندان عبد المطلب، به تحقیق که علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابو بکر. . . (تا آنکه گفت): به خدا سوگند هیچ کاری را بدون او تمام نمی کنم. و عملی بدون اجازه او انجام نمی دهم.
ث: عن الحافظ الدار القطنی عن عمر، و قد جاءه اعرابیان یختصمان فقال لعلی: اقض بینهما.
فقال احدهما: هذا یقضی بیننا؟!فوثب الیه عمر و اخذ بتلبیبه، و قال: ویحک ما تدری من هذا؟هذا مولای و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن.
[37]
حافظ دار قطنی از عمر (بن خطاب) روایت می کند که دو تن اعرابی جهت مخاصمه و دعوا نزد او (یعنی نزد عمر بن خطاب) آمدند. پس عمر به علی - علیه السلام - عرض کرد: بین آنها قضاوت کن. یکی از آن دو اعرابی گفت: آیا این مرد میان ما قضاوت کند؟پس عمر به طرف آن مرد پرید و یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو، چه می دانی که این کیست؟!او مولای من است، و هر کس که او مولایش نباشد پس مؤمن نیست.
خ: عن عمیر بن بشر الخثعمی قال: قال عمر: علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد.
[38]
عمیر بن بشر گفت، عمر (بن خطاب) گفت: علی - علیه السلام - داناترین مردم است به آنچه که خداوند بر محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - نازل کرده است.
ذ:. . . قال عمر بن الخطاب (یوم غدیر خم):
هنیئا لک یابن ابی طالب اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه.
[39] عمر ابن خطاب (در روز غدیر خم، بعد از آنکه پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - علی را به ولایت منصوب فرمود، خطاب به علی - علیه السلام -) گفت: گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب که مولا و صاحب اختیار همه مردان و زنان مؤمن شدی.
ض: عن عمر بن الخطاب انه قال: اشهد علی رسول الله صلی الله علیه«و آله»و سلم لسمعته و هو یقول: لو ان السماوات السبع وضعت فی کفه و وضع ایمان علی فی کفه لرجح ایمان علی.
[40]
عمر بن خطاب گفت: شهادت می دهم که از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم می فرمود: اگر هفت آسمان را در یک کفه (ترازو) بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر، ایمان علی رجحان و برتری خواهد داشت.
ظ: عن ابن عباس قال: سمعت عمر بن الخطاب یقول: قال رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم -: یا علی انت اول المسلمین اسلاما و اول المؤمنین ایمانا.
[41]
ابن عباس رحمه الله گفت: از عمر بن الخطاب شنیدم می گفت: رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: یا علی، تو نخستین مسلمان و اولین مؤمن می باشی. غ: عمر بن الخطاب رفعه: لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله النار.
[42]
عمر بن خطاب به حدیث مرفوع روایت کرد از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - که: اگر مردم بر دوستی علی بن ابی طالب اتفاق و اجتماع می کردند خدا آتش را خلق نمی کرد.
ایضا: عن عمرو بن میمون قال: لما ولی عمر السته فقاموا أتبعهم بصره ثم قال: لئن ولوها الأجیلح لیرکبن بهم الطریق.
[43]
از عمرو بن میمون روایت شد که گفت: وقتی که عمر آن شش نفر را برای خلافت معرفی کرد، آنان برخاستند (که بروند) عمر چشم به آنها دوخت، سپس گفت: هر آئینه اگر ولایت را به اجیلح واگذار کنید مسلمین را رهبری می کند. («توضیح آنکه اجیلح به معنای اصلع است یعنی کسی که موی جلوی سرش ریخته که از مشخصات ظاهری علی - علیه السلام - بوده است.»)
ایضا: ابن ابی الحدید جریان مفصلی از یک ملاقات و گفتگویی که میان ابن عباس و عمر (بن خطاب) واقع گردیده است نقل می کند که در ضمن آن گفتگو و مصاحبه، خود عمر بدین حقیقت اعتراف کرده و می گوید: «آری رسول خدا خواست که در حال بیماری، به نام علی تصریح کند (و بنویسد) ولی من از این کار مانع گردیدم».
«و لقد اراد ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک»
ابن ابی الحدید سپس می گوید: این جریان را احمد بن ابی طاهر، مؤلف تاریخ بغداد در کتاب خود با اسنادش نقل نموده است.
[44]
ایضا: (عمر بن خطاب گفت): الحمد لله که خداوند در این امت کسی - یعنی علی - علیه السلام - - را قرار داد که هر گاه ما راه کج برویم ما را به راه راست هدایت می کند.
[45]
ایضا: عمر بن خطاب در زمان خلافت خود برای حج به مکه مشرف شده در اثنای طواف نظرش به جوانی افتاد که یک طرف صورتش سیاه و چشمش قرمز و خون آلود است. عمر او را صدا زد و گفت: یا فتی من فعل بک هذا؟ای جوان چه کسی با تو چنین کرده و چه کسی تو را زده است؟جوان گفت: ضربنی ابو الحسن علی بن ابی طالب. علی - علیه السلام - مرا زده است. عمر گفت: تأمل کن تا علی بیاید. در همین حال علی بن ابی طالب رسید. عمر گفت: یا علی ءانت ضربت هذا الشباب؟یا علی آیا تو این جوان را زدی؟علی - علیه السلام - فرمود: آری من او را زدم. عمر گفت: چه چیز سبب شد که او را بزنی؟علی - علیه السلام - فرمود: رأیته ینظر حرم المسلمین. دیدم او را که نظر به زنان مسلمان و ناموس مردم می کرد (به دنبال ناموس مردم بود). عمر گفت: ای جوان، لعنت بر تو، بر خیز و برو. فقد رآک عین الله و ضربک ید الله. به درستی که تو را چشم خدا دیده و دست خدا زده است.
[46]
3 - سخنان و مرویات عثمان بن عفان
الف:. . . رجع عثمان الی علی فسأله المصیر الیه، فصار الیه فجعل یحد النظر الیه، فقال له علی: مالک یا عثمان؟مالک تحد النظر الی؟قال: سمعت رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - یقول: النظر الی علی عباده.
[47]
. . . عثمان به سوی علی بازگشت و از آن حضرت درخواست کرد که به سوی او برگردد. حضرت به طرف او آمد. پس (در این وقت) عثمان شروع کرد به نگاه کردن (و تماشای) آن حضرت. علی - علیه السلام - فرمود: تو را چه شده است ای عثمان؟چه شده تو را که اینگونه به من خیره شده و نگاهم می کنی؟عثمان گفت: از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم که می فرمود: نگاه کردن به علی عبادت است.
ب: «. . . خلیفه سوم عثمان، سه مرتبه از علی - علیه السلام - دعوت کرد که با وی همکاری نماید، مرتبه اول در سال 22 هجرت، یعنی در همان سالی که خلیفه شد آن دعوت به عمل آمد، و مرتبه دیگر در سال 27 هجری، و سومین مرتبه در سال 32 بعد از هجرت پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم -، (اما) علی - علیه السلام - هیچ یک از آن دعوتها را برای همکاری سیاسی نپذیرفت. ولی هر بار که خلیفه سوم (عثمان) از علی بن ابی طالب - علیه السلام - دعوت به همکاری می کرد، علی می گفت: یکی از کارهای واجب که باید صورت بگیرد جمع آوری آیات قرآن و تدوین آن به شکل یک کتاب است و من حاضرم که برای این کار واجب با تو همکاری کنم. . .»
[48]
ج: (در ایامی که عثمان به کشته شدن نزدیک می شد) این بیت را به تمثیل به علی - علیه السلام - نوشت:
فان کنت مأکولا فکن انت آکل*و الا فادرکنی و لما امزق.
حاصل بیت آنکه: اگر مرا همی باید کشت، پس تو بکش که علی بن ابی طالبی، و اگر نمی باید کشت، مگذار که طلحه مرا بکشد و پاره پاره کند.
[49] گفتنی است که این شعر را زمانی عثمان بیان کرد که طلحه بن عبید الله با جماعتی از بنی تمیم از بام سرای عثمان به قصد کشتن او بالا رفت).
د: سخن عثمان در خطابش به علی - علیه السلام - :
«. . . به خدا اگر بمیری، دوست ندارم بعد از تو زنده بمانم، زیرا جانشینی پس از تو نمی بینم. و اگر باقی بمانی هیچ سرکشی را نمی بینم که تو را به عنوان نردبان و وسیله یاوری انتخاب کرده باشد و تو را پناهگاه و ملجأ شمرده باشد. . نسبت من به تو مانند فرزندی است که از طرف پدرش عاق شده...».
[50]

[1] . به عنوان نمونه، یکی از نویسندگان اهل سنت به نام فؤاد فاروقی، که در مورد عظمت و مقام رفیع علی علیه السلام کتب متعددی تألیف کرده، در صفحه 260 از کتاب«بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام»در مورد آغاز شناخت وسیعتر خود نسبت به شخصیت برجسته اسلام یعنی علی علیه السلام چنین می نویسد: «به یاد آوردن این که چه زمانی با نام مبارک علی علیه السلام آشنا شده ام برایم ممکن نیست، اما خوب به خاطر می آورم که چه زمانی شیفته اش شدم: زمانی که اقدام به جمع آوری سخنان«عمر بن خطاب»درباره این شخصیت ممتاز عالم اسلام، کردم. جملات سپاسمندانه و ستایشگرانه عمر، سردار بزرگ سده نخستین برقراری اسلام، مرا مجذوب علی علیه السلام کرد. . .» [2] . ابن مغازلی در مناقب، حدیث 170، ص. 129 - و ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 438، اواخر حدیث. 953 (شرح محمودی). - شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص 277، حدیث 17 و ص. 300 - متقی هندی در کنز العمال، ج 11، ص 604 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم)، و دیگران. [3] . ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 358 - سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص. 172 - ابن مغازلی در مناقب، ص 210، حدیث 252، ط. 1 - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 391، حدیث 895 (به شرح محمودی)، و دیگران. [4] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 54، ص 194 و. 356 - و متقی هندی در کنز العمال، ج 13 - ص 638 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم). [5] . «بوستان معرفت»تألیف سید هاشم حسینی تهرانی، ص 447 به نقل از: مناقب خوارزمی، فصل 7، ص. 45 [6] . «بوستان معرفت»ص 650 به نقل از: ابن عساکر در تاریخ امیر المؤمنین علیه السلام، ج 3، ص 70، حدیث 1100 و از مناقب خوارزمی فصل 14، ص. 98 [7] . «کنز العمال»، ج 12، ص 489 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم). [8] . همان مأخذ، ج 13، ص. 115 [9] . آثار الصادقین، ج 14، ص 277، به نقل از فضائل الخمسه، ج 1، ص. 297 [10] . العقده: کحرمه، و الجمع عقد کحرم، الولایه. البیعه المعقوده. [11] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 3، حدیث 1092، ص. 54 [12] . نقل از سید جواد مهری در مقدمه کتاب«آنگاه هدایت شدم»تألیف دکتر سید محمد تیجانی سماوی ص 2 به نقل از: ابان السمان در الموافقه، ص 137، و ابن حجر در الصواعق المحرقه، ص 126 و ابن مغازلی شافعی در مناقب علی علیه السلام ص. 119 [13] . «چرا شیعه شدم»تألیف جناب محمد رازی، ص 332 به نقلش از: فخر رازی در نهایه العقول، طبری در تاریخ خود، بلاذری در انساب الاشراف، سمعانی در فضائل، غزالی در سر العالمین، سبط ابن جوزی در تذکره، قاضی فضل بن روزبهان و ابن ابی الحدید و دیگران. - قابل ذکر است که صحت این گفتار ابو بکر در کلمات علی علیه السلام در نهج البلاغه کاملا روشن است، آنجا که فرمود: «فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد مماته»یعنی«پس چقدر جای تعجب و شگفت است که ابو بکر استقاله می کرد (و امتناع می نمود) از خلافت در حال حیات خود در حالی که گره می زد خلافت را برای دیگری (یعنی عمر) بعد از مرگش». [14] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، ص 239«چاپ قم، س 3711». - و متقی هندی در کنز العمال ج 13، ص 122 و ص 123 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم). [15] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 82، حدیث. 584 (شرح محمودی). [16] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (باب موده الخامسه) ص. 297 - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2، ص 80 (شرح محمودی) بنقل از بخاری در تاریخ کبیر، ج 1، ص 375 و دیگران. [17] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 82 حدیث. 585 (شرح محمودی) [18] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، فصل سوم، ص. 343 - و حاکم در المستدرک ج 3، ص 125 - هیثمی در مجمع الزوائد، ج 9، ص. 120 - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 1، ص 219، حدیث 282 (شرح محمودی)، و دیگران. [19] . پاورقی کتاب در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 388 (شرح محمودی). [20] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 365، حدیث. 872 (شرح محمودی). - ابن مغازلی در مناقب ص 289، شماره 330، ط 1 و خوارزمی در فضل 13 از مناقب، ص 78، ط تبریز. - گنجی شافعی در کفایه الطالب اواخر باب 62، ص 258 و دیگران. [21] . اصلع: به کسی گویند که موی جلوی سرش ریخته باشد که یکی از مشخصات ظاهری علی علیه السلام است. [22] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 65، ص. 448 [23] . آثار الصادقین، ج 14، ص 211 به نقل از فضائل الخمسه، ج 2، ص 239. عن کنز العمال، ج 6، ص. 393 [24] . آثار الصادقین، ج 14، ص 212 به نقل از الغدیر، ج 5، ص 363 و فضائل الخمسه، ج 1، ص 167 عن مستدرک الصحیحین. [25] . ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 358 [26] . آثار الصادقین، ج 14، ص 286 به نقل از شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 1، ص. 360 [27] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق ج 2، ص 79، حدیث. 581 (شرح محمودی). - و نیز ابن مغازلی در مناقب، ص 22، شماره 31، ط. 1 [28] . حافظ ابی نعیم در حلیه الاولیاء، ج 1، ص 65، و سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص. 170 - ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 360 - بلاذری در انساب الأشراف، ج 2، ص 97، حدیث 21، ط 1، و دیگران. [29] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 57، ص. 320 [30] . آثار الصادقین، ج 14، ص 492 به نقل از«الامام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 825». [31] . آثار الصادقین، ج 14، ص 493، به نقل از«الامام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 825». [32] . آثار الصادقین، ج 14، ص 493. به نقل از الغدیر ج 6، ص. 126 [33] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب 14، ص 80 و نیز ص. 249 - و نیز گنجی شافعی در کفایه الطالب، باب 59 ص. 227 [34] . بلاذری در انساب الاشراف، ج 2، ص 99، حدیث 29 از شرح حال علی علیه السلام - و گنجی شافعی در کفایه الطالب باب 57، ص 217 - و سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص 171 - و حاکم در المستدرک (کتاب المناسک)، ج 1، ص 457 - و ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص 36 و دیگران. [35] . آثار الصادقین، ج 14، ص 492، به نقل از«امام الصادق»ج 2، ص 825». [36] . راغب در محاضرات، ج 7، ص. 213 [37] . مأخوذ از پاورقی کتاب شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ابن عساکر ج 2، ص 82 (شرح محمودی) [38] . «بوستان معرفت»، ص 677، به نقل از حسکانی در شواهد التنزیل، جزء اول، ص 30، حدیث. 29 [39] . ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 48 تا. 51 (شرح محمودی). - ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص. 350 - گنجی شافعی در کفایه الطالب، باب اول، ص 62 (تبریک ابو بکر و عمر به علی علیه السلام). - شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص 283، حدیث 56 و باب 4، ص 33 و 34. و دیگران. [40] . مدارک این روایت در روایت«ز»گذشت. [41] . «آثار الصادقین، ج 14، ص 43»به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص. 6 - و نیز متقی هندی در کنز العمال، در قسمت آخر یک روایت، ج 6، ص. 395 [42] . شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب الموده السادسه، ص. 299 [43] . بلاذری در انساب الاشراف، ج 2، ص 103، حدیث 35 (چاپ بیروت، ط 1). [44] . «سیری در صحیحین»تألیف محمد صادق نجمی، ج 2، ص 273، (به نقل از شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 21 و مشابه آن در ص 78. ) البته حدیث منع عمر، از این وصیت از مسلمات بین شیعه و سنی است که بخاری در صحیح خود و احمد در مسند و ابن حجر در صواعق و دیگران آن را نقل کرده اند. [45] . «بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام»تألیف فؤاد فاروقی، ص. 114 [46] . «چرا شیعه شدم»تألیف محمد رازی، ص 218، به نقل از شهرستانی در«ملل و نحل»و طبری در«ریاض النضره»و ابن ابی الحدید در«شرح نهج البلاغه». [47] . ابن کثیر در البدایه و النهایه، ج 7، ص 358، باب فضائل علی علیه السلام. - ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 393، شرح محمودی. - سیوطی در تاریخ الخلفاء، ص. 172 [48] . «بیست و پنج سال سکوت علی علیه السلام»تألیف فؤاد فاروقی، به نقل از رودلف ژایگر در کتاب«خداوند علم و شمشیر». [49] . «الفتوح»نوشته ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی کندی، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی. ص. 328 [50] . «امام علی بن ابی طالب علیه السلام» (روزگار عثمان) تألیف: عبد الفتاح عبد المقصود، ص. 202
محمد ابراهیم سراج - امام علی (ع) خورشید بی غروب، ص 227

فضائل امام علی ـ علیه السلام

فضائل امام علی ـ علیه السلام 

 

جابربن عبدالله انصاری می‌گوید: لَقَد سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ یَقُولُ:
1ـ « اِنَّ فِی عَلِیٍّ خِصالاً لَوْ کانَتْ واحِدَهٌ مِنْها فِی رَجُلٍ اِکْتَفی بِها فَضْلاً وَ شَرَفاً.»
از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ درباره‌ی علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ مناقب و فضائلی شنیدم که هر یک از آنها اگر در کسی یافت می‌شد، برای فضیلت و شرافت او کافی بود.
2ـ « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعِلیٌّ مَوْلاهُ.»
من مولای هر کس هستم علی مولای اوست.
3ـ « عِلیٌّ مِنّیِ کَهاروُون مِنْ مُوسی.»
نسبت علی با من مانند نسبت هارون پیغمبر با برادرش حضرت موسی است.
4ـ « عَلِیٌّ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ.»
علی از من است و من از علی هستم.
5ـ « عَلِیٌّ مِنّی کَنَفْسی، طاعَتُهُ طاعَتی وَ مَعْصِیَتُهُ مَعْصِیَتی.»
مقام و منزلت علی نسبت به من مانند جان و نفس من است نسبت به من، پیروی از او پیروی از من، مخالفت با او مخالفت با من است.
6ـ « حَرْبُ عَلِیٍّ حَرْبُ اللهِ، وَ سِلْمُ عَلِیٍّ سِلْمُ الله.»
جنگ با علی جنگ با خدا و مسالمت با او مسالمت با خداست.
7ـ « عَلِیٌّ حُجَّهُ اللهِ عَلی عِبادِهِ.»
علی حجت خدا بر بندگان است.
8ـ « حُبُّ عَلیٍّ إیمانٌ وَ بُعْضُهُ کُفْرٌ.»
مودّت و دوستی با علی ایمان، بغض با او کفر است.
9ـ « حِزْبُ عَلِیٍّ حِزْبُ اللهِ وَ حِزْبُ أعْدائِهِ حِزْبُ الشَّیْطانِ.»
جمعیت و طرفداران علی حزب الله هستند، جمعیت و طرفداران دشمنان علی حزب شیطانند.
10ـ « عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ لایَفْتَرِقان.»
علی با حق است و حق با علی است، هیچگاه از هم جدا نمی‌شوند.
11ـ « عَلِیٌّ قَسیم الجّنَّهِ وَ النّار.»
علی قسمت کننده‌ی بهشت و دوزخ است.
12ـ « مَنْ فارَقَ عَلِیّاً فَقَدُ فارَقَنی وَ مَنْ فارَقَنی فَقَدْ فارَقَ الله.»
کسی که از علی دوری جوید از من دوری جسته و کسی که از من دوری جوید از خدا دوری جسته است.
13ـ « شِیعَهُ عَلیٍّ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْم القِیامَهِ.»
پیروان و شیعیان علی ـ علیه السلام ـ آنانند که رستگار خواهند بود.
[1]
دیگر باره فرمود:
لِکُلِّ نَبِیٍّ صاحِبُ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرِِّیَ عَلِیُّ بْنُ أبِیطالِبٍ.
[2]»
برای هر پیامبری صاحب سرّی است و صاحب سرّ من علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ است.
خُلِقْتُ اَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ واحِدٍ.
[3]»
من و علی از نور واحد آفریده شده‌ایم.
«والَّذی نَفْسی بَیدِهِ لَولا اَنْ تَقُولَ فِیکَ طوائِفٌ مِنْ أمَّتی ما قالَتِ النَّصاری فِی عیسیَ بْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فیکَ مَقالاً لا تَمّرُّ بِملَاءٍ مِنَ المُسلِمین إلاّ أخَذُ و التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قدَمَیْکَ لِلْبَرَکَهِ.»
[4]
به آن خدایی که جانم در دست اوست اگر عده‌ای از امت من نمی‌گفتند آنچه را که مسیحیان درباره‌ی حضرت عیسی بن مریم گفتند. می‌گفتم درباره‌ی تو مطالبی را تا تو از هر زمینی گذر کنی خاک پایت را به عنوان تبرّک بردارند.
«یا عَلِیّ إنَّکَ قَسیمُ الجنَّهِ وَ النّارِ، اَنْتَ تَقْرَعُ باب الجنَّهِ وَ تَدْخُلُها أحِبّائکَ بِغَیْرِ حِسابٍ.»
[5]
ای علی تو قسمت کننده‌ی بهشت و آتشی، تو در بهشت را می‌کوبی و دوستانت را بدون حساب داخل آن می‌کنی.
«لا یجوز اَحَدٌ الصِّراطَ اِلاّ مَنْ کَتَبَ لَهُ عَلِیٌّ الْجَوازَ»
[6]
هیچ کس نمی‌تواند از صراط عبور کند مگر کسی که علی برای او اجازه‌ی عبور نوشته باشد.
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ فرمود: از جدّم رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ شنیدم که فرمود: در شب معراج در عرش الهی فرشته‌ای را دیدم که در دستش شمشیری از نور همانند ذوالفقار علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ بود. فرشتگان آسمانی هر وقت مشتاق دیدار علی ـ علیه السلام ـ می‌شدند به آن فرشته می‌نگریستند. به پیشگاه پروردگار عرض کردم، پروردگارا این برادرم علی بن ابی طالب و پسر عم من است؟
خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ این فرشته را شبیه علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ خلق کردم تا مرا عبادت کند و آنچه تا روز قیامت حسنه و تسبیح و تقدیس من می‌نماید ثوابش متعلق به علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ باشد.
[7]

[1] . ینابیع المودّه، ص55 ـ 83. [2] . ینابیع المودّه، ص85. [3] . ینابیع المودّه، ص85. [4] . ینابیع المودّه، ص85. [5] . مناقب خوارزمی، ص222. [6] . مناقب خوارزمی، ص222. [7] . بحارالانوار، ج39، ص109.
سید کاظم ارفع، سیره عملی اهل بیت (ع) ، ص 35 - 3

جلوگیری از گسترش فضایل امام علی(ع)

جلوگیری از گسترش فضایل امام علی(ع)
تاریخ بشریت کمتر شخصیتی را چون حضرت علی - علیه السلام - سراغ دارد که دوست و دشمن دست به دست هم دهند تا فضایل برجسته و صفات عالی او را مخفی و مکتوم سازند و مع الوصف، نقل مکارم و ذکر مناقب او عالم را پر کند.
دشمن کینه و عداوت او را به دل گرفت و از روی بدخواهی در اخفای مقامات و مراتب بلند او کوشیده، و دوست که از صمیم دل به او مهر می ورزید، از ترس آزار و اعدام، چاره ای نداشت جز آنکه لب فرو بندد، و به مودّت و محبت او تظاهر نکند و سخنی درباره وی بر زبان نیاورد.
تلاشهای ناجوانمردانه خاندان اموی در محو آثار و فضایل خاندان علوی فراموش ناشدنی است. کافی بود کسی به دوستی حضرت علی - علیه السلام - متهم شود و دو نفر از همان قماش که پیرامون دستگاه حکومت ننگین وقت گرد آمده بودندبه این دوستی گواهی دهند؛ آن گاه، فوراً نام او از فهرست کارمندان دولت حذف می شد و حقوق او را از بیت المال قطع می کردند. معاویه در یکی از بخشنامه های خود به استانداران و فرمانداران چنین خطاب کرد و گفت:
اگر ثابت شد که فردی دوستدار علی و خاندان اوست نام او را از فهرست کارمندان دولت محو کنید و حقوق او را قطع و از همه مزایا محرومش سازید.
[1]
در بخشنامه دیگری گام فراتر نهاد و به طور مؤکد دستور داد که گوش و بینی افرادی را که به دوستی خاندان علی تظاهر می کنند ببرند و خانه های آنان را ویران کنند.
[2]
در نتیجه این فرمان، بر ملت عراق و به ویژه کوفیان آنچنان فشاری آمد که احدی از شیعیان از ترس مأموران مخفی معاویه نمی توانست راز خود را، حتی به دوستانش، ابراز کند مگر اینکه قبلاً سوگندش می داد که راز او را فاش نسازد.
[3]
اسکافی در کتاب «نقض عثمانیه» می نویسد:
دولتهای اموی و عباسی نسبت به فضایل علی حساسیت خاصی داشتند و برای جلوگیری از انتشار مناقب وی فقیهان و محدثان و قضاوت را احضار می کردند و فرمان می دادند که هرگز نباید درباره مناقب علی سخنی نقل کنند. از این جهت، گروهی از محدثان ناچار بودند که مناقب امام را به کنایه نقل کنند و بگویند: مردی از قریش چنین کرد!
[4]
معاویه برای سومین بار به نمایندگان سیاسی خود در استانهای سرزمین اسلامی نوشت که شهادت شیعیان علی رادر هیچ مورد نپذیرند!
اما این سختگیریهای بیش از حد نتوانست جلو انتشار فضایل خاندان علی را بگیرد. از این جهت، معاویه برای بارچهارم به استانداران وقت نوشت:
به کسانی که مناقب و فضایل عثمان را نقل می کنند احترام کنید و نام و نشان آنان را برای من بنویسید تا خدمات آنان را با پاداشهای کلان جبران کنم.
یک چنین نویدی سبب شد که در تمام شهرها بازار جعل اکاذیب، به صورت نقل فضایل عثمان، داغ و پررونق شودو روایان فضایل از طریق جعل حدیث درباره خلیفه سوم ثروت کلانی به چنک آرند. کار به جایی رسید که معاویه،خود نیز از انتشار فضایل بی اساس و رسوا ناراحت شد و این بار دستور داد که از نقل فضایل عثمان نیز خودداری کنند و به نقل فضایل دو خلیفه اول و دوم و صحابه دیگر همت گمارند و اگر محدثی درباره ابوتراب فضیلتی نقل کند فوراًشبیه آن را درباره یاران دیگر پیامبر جعل کنند و منتشر سازند، زیرا این کار برای کوبیدن براهین شیعیان علی مؤثرتراست.
[5]
مروان بن حکم از کسانی بود که می گفت دفاعی که علی از عثمان کرد هیچ کس نکرد. مع الوصف، لعن امام - علیه السلام - ورد زبان او بود. وقتی به او اعتراض کردند که با چنین اعتقادی درباره علی، چرا به او ناسزا می گویی، در پاسخ گفت: پایه های حکومت ما جز با کوبیدن علی وسب و لعن او محکم و استوار نمی گردد. برخی از آنان با آنکه به پاکی و عظمت و سوابق درخشان حضرت علی - علیه السلام - معتقد بودند، ولی برای حفظ مقام و موقعیت خود، به حضرت علی وفرزندان او ناسزا می گفتند.
عمر بن عبدالعزیز می گوید:
پدرم فرماندار مدینه و از گویندگان توانا و سخن سرایان نیرومند بود و خطبه نماز را با کمال فصاحت و بلاغت ایرادمی کرد. ولی از آنجا که، طبق بخشنامه حکومت شام، ناچار بود در میان خطبه نماز علی و خاندان او را لعن کند، هنگامی که سخن به این مرحله می رسید ناگهان در بیان خود دچار لکنت می شد و چهره او دگرگون می گشت، وسلاست سخن را از دست می داد. من از پدرم علت را پرسیدم. گفت: اگر آنچه را که من از علی می دانم، دیگران نیزمی دانستند کسی از ما پیروی نمی کرد؛ و من با توجه به مقام منیع علی به او ناسزا می گویم، زیرا برای حفظ موقعیت آل مروان ناچارم چنین کنم.
[6]
قلوب فرزندان امیه مالامال از عداوت حضرت علی - علیه السلام - بود. وقتی گروهی از خیراندیشان به معاویه توصیه کردندکه دست از این کار بردارد، گفت: این کار را آنقدر ادامه خواهیم داد که کودکان ما با این فکر بزرگ شوند و بزرگانمان بااین حالت پیر شوند!
لعن و سب حضرت علی - علیه السلام - ، شصت سال تمام بر فراز منابر و در مجالس و وعظ و خطابه و درس و حدیث، درمیان خطبا و محدثان وابسته به دستگاه معاویه ادامه داشت و به حدی مؤثر افتاد که می گویند روزی حجاج به مردی تندی کرد و با او به خشونت سخن گفت و او که فردی از قبیله بنی أزد بود رو به حجاج کرد و گفت: ای امیر! با ما این طور سخن مگو؛ ما دارای فضیلتهایی هستیم. حجاج از فضایل او پرسید و او در پاسخ گفت: یکی از فضایل ما این است که اگر کسی بخواهد با ما وصلت کند نخست از او می پرسیم که آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه ! اگر کوچکترین علاقه ای به او داشته باشد هرگز با او وصلت نمی کنیم. عدوات ما با خاندان علی به حدی است که در قبیله ما مردی پیدا نمی شود که نام او حسن یا حسین باشد، و دختری نیست که نام او فاطمه باشد. اگر به یکی از افراد قبیله ما گفته شود که از علی بیزاری بجوید فوراً از فرزندان او نیز بیزاری می جوید.
[7]
بر اثر پافشاری خاندان امیه در اخفای فضایل حضرت علی - علیه السلام - و انکار مناقب او درست انگاشتن بدگویی درباره آن حضرت چنان در قلوب پیر و جوان رسوخ کرده بود که آن را یک عمل مستحب و بعضاً فریضه ای اخلاقی می شمردند.روزی که عمربن عبدالعزیز بر آن شد که این لکه ننگین را از دامن جامعه اسلامی پاک سازد ناله گروهی از تربیت یافتگان مکتب اموی بلند شد که: خلیفه می خواهد سنت اسلامی را از بین ببرد!
با این همه، صفحات تاریخ اسلام گواهی می دهد که نقشه های ناجوانمردانه فرزندان امیه نقش بر آب شد وکوششهای مستمر آنان نتیجه معکوس داد و آفتاب وجود سراپا فضیلت امام - علیه السلام - از ورای اوهام و القائات خطیبان دستگاه اموی به روشنی درخشیدن گرفت. اصرار و انکار دشمن نه تنها از موقعیت و محبت حضرت علی - علیه السلام - دردلهای بیدار نکاست بلکه سبب شد درباره آن حضرت بررسی بیشتری کنند و شخصیت امام - علیه السلام - را به دور ازجنجالهای سیاسی مورد قضاوت قرار دهند، تا آنجا که عامر نوه عبدالله بن زبیر دشمن خاندان علوی به فرزند خودتوصیه کرد که از بدگویی درباره علی دست بردارد زیرا بنی امیه او را شصت سال در بالای منابر سب کردند ولی نتیجه ای جز بالا رفتن مقام و موقعیت علی و جذب دلهای بیدار به سوی وی نگرفتند.
[8]

[1] . انظرو الی من قامت علیه البینه انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا عطائه و رزقه . [2] . من اتهمتموه بموالاه هولاء فنکلو به و اهدموا داره . [3] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11 ص 4445 [4] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11 ص 4445 [5] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3ص 15 [6] . همان، ج 13 ص 221 [7] . فرحه الغری، نگارش مرحوم سید ابن طاووس، چاپ نجف، ص 13ـ 14 [8] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13 221
آیت الله جعفر سبحانی - فروغ ولایت

چهل حدیث از امام هادی علیه السلام

 
چهل حدیث از امام هادی علیه السلام

1- اِذَا کَانَ زَمانُ العَدلِ فیهِ أَغلَبَ مِنَ الجَورِ فَحَرامٌ أَن یَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءً حَتّی یَعلَمَ ذالِکَ مِنهُ و اِذَا کَانَ زَمانُ الجَورِ أَغلَبَ فیهِ مِنَ العَدلِ فَلَیسَ لِأَحَدٍ أَن یَظُنَّ بِاَحَدٍ خَیراً ما لَم یَعلَم ذالِکَ منهُ
هرگاه در جامعه، رعایت عدالت بیشتر از جور و ستم باشد؛ بد گمانی به مردم حرام است، مگر آن که از راه یقین محرز باشد؛ و امّا اگر در برهه ای از زمان، ظلم و جور بر عدالت غلبه پیدا کند، خوش گمانی به همگان شایسته نیست جز آنجا که آدمی به نیک بودن شخصی علم و یقین دارد.
(مستدرک الوسائل، ج9 ص 146)


2- أَلدُّنیا سُوقٌ رَبحَ فیها قَومٌ وَ خَسِرَ اَخَرُونَ
دنیا بازاری است که پاره ای از مردم در آن سود برند و پاره ای دیگر زیان کنند.
(مستدرک الوسائل، ج9 ، ص 512)


3- ألحِکمَةُ لاتَنجَعُ فِی الطِّباعِ الفاسِدَةِ
حکمت و دانش در دلهای فاسد اثر ندارد.
(بحارالانوار، ج78، ص 370)


4- اٍنَّ اللهَ جَعَلَ اَلدُّنیا دارَ بَلوی وَالآخِرَةَ دارَ عُقبی وَ جَعَلَ بَلوَی الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَی الدُّنیا عِوَضاً
خداوند دنیا را منزل حوادث ناگوار و آفات, و آخرت را خانه ابدی قرار داده است و بلای دنیا را وسیله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اُخروی نتیجه بلاها و حوادث ناگوار دنیاست.
(اعلام الدین، ص 512)


5- اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأَخذِ تَقدیمِ الحَزمِ
بجای حسرت و اندوه برای عدم موفقیتهای گذشته، با گرفتن تصمیم و اراده قوی جبران کن.
(میزان الحکمة، ج7، ص454)


6- من رضی عن نفسه کثر الساخطون
هر که از خود راضی باشد ، خشم گیران بر او زیاد خواهند بود. .
منتهی الامال ج 2 ص 480


7- مَن کانَت لَهُ اِلَی اللهِ حاجَةٌ فَلیَزُر قَبرَ جَدِّیَ الرِّضا† بِطوُسٍ وَ هُوَ عَلی غُسلٍ وَلیُصَلِّ عِندَ رَأسِهِ رَکعَتَینِ وَلیَسئَلِ اللهَ حاجَتَهُ فی قُنوُتِهِ فَاِنَّهُ یَستَجیبُ لَهُ ما لَم یَسئَل مَأثَماً أو قَطیعَةَ رَحِمٍ
کسی که از خدا حاجتی را می خواهد؛ قبر جدم حضرت رضا† را در طوس با غسل، زیارت کند و دو رکعت نماز بالای سرش بخواند و در قنوت نماز، حاجت خویش را طلب نماید در این صورت حوائج وی مستجاب می شود، مگر آن که انجام گناه و یا قطع رحم را طلب کند.
(وسائل الشیعه، ج14، ص 569)


8- اَلحَسَدُ ما حِقُ الحَسَناتِ وَ الزَّهوُ جالِبُ المَقتِ
حسد، کارهای خوب را از بین می برد و دروغ، دشمنی می آورد.
(بحارالانوار، ج69، ص 200)


9- ألنّاسُ فِی الدُّنیا بِالأَموالِ وَ فی الآخِرَةِ بِالأَعمالِ
مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند
(بحارالانوار، ج78، ص 368)


10- اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأَخذِ تَقدیمِ الحَزمِ
بجای حسرت و اندوه برای عدم موفقیتهای گذشته، با گرفتن تصمیم و اراده قوی جبران کن.
(میزان الحکمة، ج7، ص454)


11- مَن هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّه
کسی که ارزش و شخصیت خود را پست شمارد، از شرّ او آسوده مباش
(میزان الحکمة، ج3، ص 441)


12- أَلهَزلُ فُکاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الجُهّالِ
مسخره کردن (و بذله گویی) دیگران، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.
(بحارالانوار، ج75، ص 369)


13- مَن تَواضَعَ فِِی الدُّنیا لِاخوانِهِ فَهُوَ عِندَ اللهِ مِنَ الصِّدّیقینَ وَ مِن شیعَةِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طالبٍ† حَقّاً
کسی که در معاشرت با برادران دینی خود، تواضع کند، به راستی چنین کسی نزد خدا از صدّیقین و از شیعیان علی بن ابی طالب خواهد بود.
(احتجاج، ج1، ص 460)


16- لَو سَلَکَ النّاسُ وادِیاً شُعباً لَسَلَکتُ وادِیَ رَجُلٍ عَبَدَاللهَ وَحَدَهُ خالِصاً
اگر مردم در راههای مختلف حرکت کنند. هر آینه من در مسیر و وادی مردی حرکت خواهم کرد که خدا را به تنهایی خالصانه عبادت می کند.
(میزان الحکمة، ج3، ص 60)


17- ألعُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ، داعٍ اِلَی الغَمطِ وَ الجَهلِ
خودپسندی مانع تحصیل علم است و انسان را بسوی نادانی و خواری می کشاند.
(بحارالنوار، ج69، ص 200، میزان الحکمة، ج6، ص 46)


18- مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیهِ
کسی که پر مدّعی و از خود راضی باشد (یعنی تنها کار خود را می پسندد) ؛ مردم نسبت به چنین شخصی خشمگین و بدبین خواهند شد.
(بحارالانوار، ج17، ص 215)


19- ألحِکمَةُ لاتَنجَعُ فِی الطِّباعِ الفاسِدَةِ
حکمت و دانش در دلهای فاسد اثر ندارد.
(بحارالانوار، ج78، ص 370)


20- أقبِل عَلی شَأنِکَ فَاِنَّ کَثرَةَ المُلقِ یَهجِمُ عَلَی الظَّنِّ وَ اِذا حَلَلتَ مِن أخیکَ فی مَحَلِّ الثِّقَةِ فَاعدِل عَنِ المُلقِ اِلی حُسنِ النِّیَّة
شخصیت خود را محترم شمار و تملق مکن چون تملق موجب سوءظن می گردد، زمانی که برادرت را مورد وثوق یافتی از تملق احتراز کن و نسبت به او حُسن نیّت داشته باش.
(محجّة البیضاء، ج5 ، ص 283)


22- عَلَیکُم بِالوَرَعِ فَاِنَّهُ الدّینُ الَّذی نَلازِمُهُ وَ نُدینُ اللهَ تَعالیَ بِهِ وَ نُریدُهُ مِمَّن یُوالینا لاتَتعَبُونا بِالشَّفاعَةِ
با ورع و باتقوا باشید که این ورع و تقوا همان دینی است که همواره ما ملازم آن هستیم و پایبند به آن می باشیم و از پیروان خود نیز می خواهیم که چنین باشند از ما (با عدم رعایت تفوا) شفاعت نخواهید و ما را به زحمت نیندازید.
(وسائل الشیعه، ج15، ص 248)


23- لَو قُلتُ اِنَّ تارِکَ التَّقِیَّةِ کَتارِکِ الصَّلاةِ لَکُنتُ صادِقاً
اگر بگوییم تارک تقیه همچون تارک نماز است، هرآینه سخن راستی گفته ام.
(وسائل الشیعه، ج16، ص 212)


24- سُئِلَ عَنِ الحِلمِ فَقالَ: هُوَ أن تَملِکَ نَفسَکَ وَ تَکظُمَ غَیظَکَ و لایَکُونُ ذالِکَ اِلّا مَعَ القُدرَةِ
از امام هادی (علیه السلام) معنای حلم را پرسیدند، فرمودند: مالک نفس خود باشی و خشم خود را با وجود قدرت و توانایی بر انتقام، فرو خوری.
(مستدرک الوسائل، ج11، ص 292)


25- مَا استَرَحَ ذُو الحِرصِ؛
انسان حریص، آسایش ندارد
(مستدرک الوسائل، ج12، ص 62)


26- اَلغَضَبُ عَلی مَن لاتَملِکُ عَجزٌ وَ عَلی مَن تَملِکُ لُؤمٌ
خشم و غضب بر مردم نشانه ناتوانی است و بر زیر دستان علامت فرو مایگی و پستی است.
(مستدرک الوسائل، ج12، ص 12)


27- لَو عَرَفُوا ما یُؤَدّی اِلَیهِ المَوتُ مِنَ النَّعیمِ لَأَستَدعُوهُ وَ أحَبُّوهُ أشّدُّ ما یَستَدعی العاقِلُ الحازِمُ اَلدَّواءَ لِدَفعِ الآفاتِ؛
اگر مردم می دانستند مرگ چه نعمتی در پی دارد هر آینه آن را طلب کرده و بیش از انسان عاقلی که دوا را برای مداوای دردش دوست دارد، دوست می داشتند.
(معانی الاخیار، ص 290)


28- راکِبُ الحَرُونِ أسیرُ نَفسِهِ، وَ الجاهِلُ أسیرُ لِسانِهِ
کسی که بر اسب سرکش هوای نفس سوار است او در حقیقت اسیر نفس امّاره خویش است و انسان نادان نیز در اسارت زبان خویش است.
(بحارالانوار، ج 75، ص369)


29- اِنّ للهِ بِقاعاً یُحِبُّ أن یُدعی فیها فَیَستَجیبَ لِمَن دَعاهُ وَ الحَیرُ مِنها
به راستی مکانهایی برای خداوند متعال وجود دارد که دوست دارد در آنها به درگاهش دعا کنند تا به مرحله اجابت برسد و حائر حسین † یکی از آن مکانهاست.
(تحف العقول ، ص 482)


30- رُبِّ اِبنَةٍ خَیرٌ مِن اِبنٍ
امام هادی (علیه السلام) در جواب یحیی بن زکریا که از آن حضرت خواسته بود تا از خدا بخواهد فرزندی را که در رحم همسرش است، پسر باشد فرمودند: چه بسا دختری که از پسر بهتر باشد.
(بحارالانوار، ج5، ص 177)


32- ألقُوا النِّعَمَ بِحُسنِ مَجاوَرَتِها وَ التَمِسُوا الزِّیادَةَ فیها بِالشُّکرِ
نعمتها را به خوبی در اختیار دیگران قرار دهید و با شکرگزاری از آنها، نعمتها را افزایش دهید.
(مستدرک الوسائل، ج12، ص 369)


33- اِنَّ مَوضِعَ قَبرِهِ (أی الرضا†) لَبُقعَةٌ مِن بُقاعِ الجَنَّةِ لایَزُورُها مُؤمِنٌ اِلّا أعتَقَهُ اللهُ تَعالی مِنَ النّارِ وَ أدَلَّهُ دارَ القَرارِ
به راستی مزار جدم، بقعه ای از بقاع بهشت است که هیچ مؤمنی آنجا را زیارت نمی کند مگر آن که خداوند او را از آتش جهنم نجات می دهد.
(وسائل الشیعه، ج14، ص 569)


34- وَاعلَمُوا اَنَّ النَّفسَ أقبَلُ شَیءٍ لِما أُعطِیَت وَ أمنَعُ شَیءٍ لِما مُنِعَت
بدانید که نفس آدمی آنچه را که مطابق میل اوست به آسانی می پذیرد و اما چیزهایی که مورد میل و قبول او نیست بسیار سخت می پذیرد.
(بحارالانوار، ج75، ص 371)


35- اُذکُر مَصرَعَکَ بَینَ یَدَی أهلِکَ، وَ لا طَبیبٌ یَمنَعُکَ وَ لا حَبیبٌ یَنفَعُکَ
هنگام جان دادن در برابر خانواده، خود را به یادآور که نه طبیبی می تواند مرگ را از تو دور بگرداند و نه دوستی می تواند تو را یاری نماید.
(بحارالانوار، ج75، ص 370؛ میزان الحکمة، ج10، ص 579)


36- ألمِراءُ یُفسِدُ الصَّداقَةَ القَدیمَةَ وَ یُحَلِّلُ العُقدَةَ الوَثیقَةَ وَ أقَلُّ مافیهِ أن تَکُونَ فیهِ المُغالَبَةُ أُسُّ أسبابِ القَطیعَةِ
جدال و نزاع، دوستان قدیمی را از یکدیگر جدا نموده و اعتماد و اطمینان را از بین می برد تنها چیزی که در آن است غلبه بر دیگری است و آن هم سبب جدایی است.
(بحارالانوار، ج 75 ، ص 370؛ میزان الحکمة ج5، ص 308)


37- مَن أطاعَ الخالِقَ فَلَم یُبالِ بِسَخَطِ المَخلُوقینَ وَ مَن أسخَطَ الخالِقَ فَلیَیقَنَ أن یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ المَخلُوقینَ
هر کس از خدا اطاعت کند از خشم مخلوق و مردم نمی ترسد و آنکه خدا را به خشم آورد پروردگار، وی را دچار خشم مخلوق خود می نماید.
(سفینة البحار، ج2، ص 343)


38- مَنِ اتَّقَی اللهَ یُتَّقی وَ مَن أطاعَ اللهَ یُطاعُ
کسی که از خدا بترسد از او می ترسند و کسی که از خدا اطاعت کند از او اطاعت خواهند کرد.
(بحارالانوار، ج68، ص 182)


39- أَلشّاکِرُ أسعَدُ بِالشُّکرِ مِنهُ بِالنِّعمَةِ الَّتی أوجَبَتِ الشُکرَ لَأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ و الشُکرُ نِعَمٌ وَ عُقبی
شکرگزاری از نعمت، از خود نعمت بهتر است چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن شکر، نعمت جاودانه آخرت است.
(بحارالانوار، ج75، ص 365؛ تحف العقول، ص 483)


40- ألعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَ العِتابُ خَیرٌ مِنَ الحِقدِ
خشم و خشونت ، کلید گرانباری است و لکن خشم از کینه توزی بهتر است.
(بحارالانوار، ج75، ص 370)